شعراء غدیر در قرن 04
غدیریه ابوالفتح کشاجم
اشاره
( (متوفی 360
له شعل عن سوال الطلل
اقام الخلیط به ام رحل
سرگرم خاطره اي است که از واپرسی خانه معشوق باز مانده، رفیق راهش بپاید یا بکوچد.
- آهو چشمان در پس پرده بدو چشم دوخته ازچاك خیمه بدو می نگرند.
- ولی گو نه هاينمکین که در اثر شرم، زرد و سرخ می شود،قلب او را نمی رباید.
کافی است نکوهش مکنید. گذشت روزان و شبان زبانبه نکوهش باز خواهد کرد.
صفحه 10 از 231
- او دیگر عشق سوزان را بکناري نهاده، آتش اشتیاق را هر چند زبانه کشد خاموش می کند.
- اینک از گریه بر آهووشان سرخورده به گریه بر پاکان سرگرم شده است.
- چه هلالهاي نوافروز که قبل ازدوران درخشش و کمال فرو افتاد و چه بدرهاي تابان که بزودي غروب کرد.
- آنان در میان خلق، حجت خدا و آیت حق بودند و روز رستاخیز خصم آنکس که از یاري کناره گرفت.
- خداوند سند پیشوائی آنانرا نازل نمود و او سند خدائی را مردود شمرد.
[ [ صفحه 24
- جدآنان خاتم پیامبران است، این را ملل جهان می دانند.
- پدرشان سرور اوصیاء است که دستگیر ناتوان و به خاك افکن قهرمانان بود.
- آنکه به سر نیزه آموخت چگونه در قلب دشمن جاي گیرد، وشمشیر را که چه سان بر فرقها نشیند.
- روز نبرد، اگر زمین از جاي بجنبد، او از جاي نجنبد.
- همانکه از دنیاي مردم رو گرداند، موقعیکه با زر و زیور خود را آراسته بود.
- هنگامیکه دیگران با او سنجیده شوند، شریفترین آنان، بمنزله زمین پس است که با آسمان بسنجند و یا چون قطره که با دریا
مقیاس گیرند.
- با آن بخششی که ابراز و آموخته و آن وقاريکه کوه از آن پایداري یافت.
- بسا فتنه که با رهبري او رخت بربست و مشکلاتی که با اندیشه او فیصل یافت.
- خداي عز و جل مشعل گمراهی را بوسیله او خاموش کرد، همان مشعل که شراره هاي آن دامن هدایت را به آتش کشید.
- آن سروري که خداوند، خورشیدشرا نزدیک غروب بر او باز گرداند.
- واگر باز نمی گشت، عوض تابش و درخشندگی براي همیشه روسیاه می شد.
- همان سروري که، بخاطر دین و آئین با نیزه با ریگ بر سر مردم کوبید همانسان که بر سر شتران عربی کوبند.
و قد علموا ان یوم الغدیر
بغدرهم جز یوم الجمل:
همگان دانستند که در اثر نابکاري آنان بود که روز غدیر، روز جمل را در پی داشت.
- اي گروه سیه کاران که به پیامبر تلخی مصیبت را چشاندید.
تا آنجا که گوید:
-صریح قرآن خصم شماست و هم آنچه بهترین پیامبران در آن روز فرمود.
- سفارش او را، علنا زیر پا نهادید، و بر او بستید آنچه را که خواستید.
[ [ صفحه 25
صفحه 11 از 231
تا آخر قصیده که در نسخه هاي خطیبه 47 بیت بالغ می شود، ولی ناشر دیوان، قسمتی را که با مذهبش مخالف بوده از دیوان
چاپی ساقط کرده است، واین اولین دست خیانتکاري نیست که سخنان حق را جابجا می کند.
شاعر
ابوالفتح محمود بن محمد بن حسین بن سندي بن شاهک رملی بمعروف بهکشاجم.
نابغه اي است از نیکان امت و یگانه اي از رجال برجسته، و شهسواري در نقد و ادب، کسی با او برابر نبود، و نه او یاري بحث و
مشاجره داشت. شاعر بود، نویسنده و متکلم بود، منجم، منطقی، اهل حدیث، از طبیبان ماهر و زبردست. محقق، موشکاف، و هم
اهل بخشش و نوال.
خلاصه همه فضائل دراو جمع بود، و بدین جهت خود را کشاجمنامید که هر یک از حروف پنجگانه، اشاره به یکی از فنون متداول
داشت: ك= کاتب.
ش = شاعر. ا = ادب و انشاد (سرود) ج = جدل یا جود. م = متکلم یامنطقی و منجم. و بعد از آنکه در علم طب مهارت کامل یافت،
حرف طا را هم بر آن افزود و طکشاجم گفت، ولی بدان شهرت نیافت.
شرح این لقب در کتاب رجال مضبوط است، با اختلافی که بدان اشاره گشت.
البته این مرد، در تمام این مراتب سرآمد عصر بوده و چه بسا اختلاف در شرح لقب از همین جا، ناشی گشته باشد.
ادب و شعر کشاجم
نامبرده پیشواي ادب و پیشگام شعر است. تا آنجا که رفاء سري، آن شاعر چیره دست، با مقام بلندي که در فن شعرو ادب داشت، به
رونویسی دیوان کشاجم علاقه
[ [ صفحه 26
وافر داشت، و در سبک شعر براه او میرفت و بر قالب او خشت میزدو چنان در این متابعت و دنباله روي شهرت داشت که یکی از
شعراء گفت:
- بدبخت آنکه اشک میریزد و دانه هاي اشک بر پهناي سینه اش روان است.
- اگر نبود که خود را سرگرم با ده ناب کرده و با رساله هاي صابی و شعر کشاجم غم دل را فراموش می کند.
ابوبکر، محمد بن عبد الله حمدونی، دیوان شعرش را مرتب کرد، و اضافاتی که از پسر کشاجم ابی الفرج بدست آورده بود، بدان
ملحق نمود.
از چکامه هایش چنانکه آثار مهارت در لغت و حدیث، و تفوق در فنون ادب و نویسندگیو سرود به چشم می خورد، وزنه او را در
روحیات و معنویات سنگین می کند و ملکات فاضله او را نمودار می سازد، مانند این شعر:
- مقامات عالیه ام،آوازه مرا در کاخهاي خسروان بلندکرد
- و اشتیاق طبیعی که به مکارم اخلاق دارم، چه من در تحصیل نیکیها سخت حریصم.
- بسوي بالاترین مراتب مجد و عظمت پر می زنم و از درجات مبتذل آن دامن می کشم.
- در مکتب دبیري و نویسندگی بشیوه هاي نو پرداختم و هدیه ادب آموزان ساختم.
صفحه 12 از 231
- مضامین بکر و لطائف نغز را در جامه آدب آراسته به حجله آوردم.
- و روایات ممتاز و برگزیده را با قریحه و ذوق سرشار آزین بستم. -
این ها را همه با همتی که در ساحت مجد و بزرگواري می خرامد، دمساز کرده ام.
- و هم با عزمی راسخ که نه در مشکلات وا ماند و خسته گردد.
- و این عزم و همت در هر مصیبتی که از چشم خون بچکاند، رفیق و دمساز من است.
واز اشعار کشاجم که حکایت دارد از نبوغ او در بنظم کشیدن معانی بلند و
[ [ صفحه 27
نکته سنجی، قدرت نظر، دقت اندیشه، استواري فکر، این شعر اوست:
- اگر جمعی به حق بر ثریا دست یافته اند، من بر والاترین اختران دست افراشته ام.
- نه چنین است که زبان شعرم از دم شمشیر هندي تیزتر و بران تراست؟
- و این دست من است که با انگشتان قلمی را می فشارد که اشک آن را در اختیار است؟
- قلمی چون افعی نر که دشمنان از او در هراس اند، و یا چون ماري که افسونگر از آن در جستجوي پناه است.
- و از آن شکاف که سموم جانگزا تراوش می کند، فاد زهر آن نیز می تراود.
- چون پتک بر سر دشمن فرود آید و دوست مستمند را نعمت و توان بخشد.
- و آن خطها که برنگاشته ام، مانند ابر نازك رگرگمی درخشد.
- با بیان شیرین، زیوري در قالب الفاظ ریختم که در قدرت همگان نیست.
- و قافیه اي پرداختم که چون در خوشاب آویزه گردنهاست.
- چنان زیباو دلاویز که چون گوشها بشنوند، سرور و بهجت در چشمها ظاهر گردد.
- و ادراكهر چند لطیف باشد، چون در معانی اشعارم بخرامد، شیفته و مفتون ماند.
- این لطیفه هاي دلاویز همخوابه من است و این اندیشه من است که آنرا در آفاق دور پراکنده می سازد.
- اگر مشکلی پیش آید، من پیشاپیش همه چون تیر شهاب روانم.
- و اگر بخواهی، شعرم شیرین تر از داستان عشاق و مغازله جوانان است.
- با شراب سرد همپیمانم و با زیبا رویان میانسال، دمسازم. با این همه در رزمگاه چون شیر ژیان.
- صبحانه من سامان دادن امر و نهی است، عصرانه من شراب جانافزا.
- در بزم سنگین و با وقارم: نه حریفان را خجل سازم و نه ساقی را ملامت کنم.
- اگر شراب بپیمایم، پیمانه بر سر دست گیرم و بدلخواه ندیمان لبریز کنم.-
[ [ صفحه 28
من آماده صید و نخجیرم: نخجیر نخبه هاي زنان که از نژاد اسیل و کریم باشند.
- باریک میانی که چون سمند خوشخرام، براي مسابقه ورزیده شود.
صفحه 13 از 231
- جوانهاي شاداب که از زیبائی طبیعی برخوردارند.
- و چون زبانشان از کام بر آید که سخن گوید، اندام سپید و مژگان بلندشان مدیحه سرا شود.
- گویاگاو وحشی با آن نرگس مست، دیده بدیدارشان گشوده که از شرم در گوشه خزیده است.
- اینها همه با حریفان و ندیمانی که در صفا و یکرنگی بی نظیراند.
در واقع، محقق ادیب، شاعر ما کشاجم را هنگام سرودن شعر، در لباس معلم اخلاق می بیند، آنهم استادي گرانمایه که در شعر
آموزنده اش، نمونه هاي اخلاق نیک، طبع بلند، وفا و صمیمیت آشکار است، و واقعا براي تزویج مبادي انسانیت و تحکیم مبانی
فضیلت و تقوي بپا خاسته.
این شعر او را ملاحظه کنید:
- هر که مهر ورزد، با وفا و صمیمیت، محبتش را پاسمی دارم.
- تا توان در کالبد دارم، رضایت خاطرش را بجویم و چون ناگواري بدو رسد عنایت و اشفاقمان سر رسد.
- این خوي ما است، و ما مردمی هستیم کههمت به مکارم اخلاق گماشته ایم.
و یا این شعر دیگرش:
- جمعی بدون جرم و خطا از ما بریدند.
- دچاربدبینی شده اند، کاش بما خوشبین می شدند و بعد از ما می بریدند. اگر مایل باشند باز بر سر پیمان می رویم.
- اگر آنها بدوستی باز گردند، ما هم برمی گردیم، و چنانچه خیانت ورزند ما خیانت نمی ورزیم.
[ [ صفحه 29
- و اگر آنها از ما سرگرم و بی نیاز شده اند. ما از آنها بی نیازتریم.
و یا باین شعرش که ابن مقله را می ستاید بنگرید:
- منشهائی در من است که اگر آزمایش شود، مایه آرزوي دگران خواهد بود.
- و همتی عالی كه به ثریا بستهاست، و تصمیم قوي که در مشکلات از هم نمی پاشد.
- و تواضعی که لباس کرامت بر من پوشانده و چه بسیار عزت،با تواضع بدست آمده.
- با سروران و بزرگان همدم شدم و کسی از من خطا و لغزش ندید.
- از کاردانی من بهره ور شدند، و من براي آنها از ریسمان رساتر و از شمشیر بران تر بودم.
- باسبک زیبا و کلمات شیوا، که نه چون سنگلاخ، بلکه روان و سلیس است.
- اگرتشنه اي را از شراب شعرم بچشانم، آتشدرونش فرو نشیند و دگر آب نیاشامد.
-چه سبک هاي شیوا و شیوه هاي آسان که در شعر نهادم و هر که بدان پوید راهبر شود.
- رسوم و سنتهاي من همگانی است: نه دبیر از آن بی نیاز است و نه نویسنده صاحب قدم.
- مردانیدر این راه با من همگام شدند که بخششو نوال من آنها را فرو گرفت و این دراثر جود و سلامت طبع من بود.
- اما روزگار در صدد مکر و نیرنگ شد و دامها بر سر راهم چید، روزگار همیشه چنین است.
- ولی من کنج قناعت گزیدم و به هیچکس روي نیاوردم. البته آزاد مرد بار دگران را بر دوش می برد.
ملاحظه بفرمائید: موقعی که کشاجم در اثر انقلاب زندگی از دوستانخود دور می ماند، این دوري بر او گران آمده، بار فراق بر
صفحه 14 از 231
دوشش سنگینی می کند، در
[ [ صفحه 30
نتیجه زبان بشکایت گشوده جزع می کند، ناله و زاري سر می دهد و در شعر خود، آتش دل، کشش قلب، هم فراق و اشک ریزان
خود را چنینشرح می دهد:
- کیست که بر چشم اشکبارم بنگرد و بر روان خسته ام رحمت آرد؟
- اشکم چون جوي روان است، گویا خاري در چشم خلیده.
- اگر از دیده نامحرم مستور بماند، سیل اشک بهپهناي سینه ام بریزد و اگر از فتنه رقیب هراسد، چون چشمه آب بخشکد.
- این گریه جز به حسرت روزگار گذشته نیست.
و یا این شعر دیگرش:
- ایکه از من بریدي و بسویم نمی نگري. خدا کند شبی را مثل من بسر نیاوري.
-درد فراقت چنان مرا دردمند ساخته که دشمن بحالم گریست.
- دل آشفته ام را به آرزوي تو بسته ام: زنده اش کن یا هلاك ساز.
کشاجم از قلبی مهربان، روحی خاضع و فروتن و اخلاقی نرم و لطیف برخوردار بود، عواطف انسانیش سرشار، و هیچگاه گرد
شرارت وبد ذاتی و زخم زبان نگشت، و به هجو و بدگوئی کسی نپرداخت.
او شعر را از مفاخر و فضائل خود می شمرد، و آنرا وسیله اي براي مدیحه سرائی بزرگان و یا سپري در مورد هجو دشمنان قرار نداد،
اصولا بسوي مدح و یا هجا گرایشی نداشت و براي این دو ارزشی قائل نبود، چون نه می خواست به کسی زور گوید تا هجو سرا
باشد، و نه شعر را وسیله معاش و مطامع خود سازد، تا مدیحه سرا گردد، او می گفت:
- اگر حقیقت بین باشی گرد هجو و یا ستایش مردم نخواهی چرخید.
- بلکه خواهی دانست: شعر ترجمان خوش بیانی است که آداب انسانی را بازگو کند.
[ [ صفحه 31
هجو سرایی کشاجم
قرن چهارم هجريسرایندگانی تربیت کرده که هر یک روش خاصی از فنون هجو سرائی را پیش گرفته اند،هر فنی از این فنون، به
تنهائی سبک علیحده اي بشمار می آید، و چون در کنار هم گذارده شوند، امتیازشان آشکارتر واهد گشت. البته هجو
سرایان،برخی زیاده روي کرده و جمعی کمتر پیرامون آن گشته اند، و شاعر ما کشاجم از دسته دوم است. او در هجو سرائی سبکی
بدیع انتخاب نموده که از آن تجاوز ننموده.
نسانی خود h اگر درست دقت بفرمائید، می یابید که شاجم در انتخاب این سبک، تحت تاثیر اخلاق نیک، طبع کریم و عواطف
بوده، تا آنجا که گویا این ملکات فاضله با جانش درهم آمیخته و در تار و پودش نفوذ کرده، فرمانرواي روح و اعضاي اوست.
شما آثار این روحیات لطیف را می توانید در هجویات او عینامشاهده کنید جز در یکی دو مورد که ازاین حد پا را فراتر نهاده است.
صفحه 15 از 231
موقعیکه زبان به هجو می گشاید، بنظر می رسد واعظ مهربانی بر کرسی خطابه بالارفته، یا ناصح مشفقی دوستانه عتاب آغاز
کرده، یا خصمی در صدد مدارا و مجامله بر آمده است. نه چون دیگران که طعن زند و عیب تراشد و در بدگوئی دچار خشم شده
پرخاش کند، یا چون کورهبجوش آید و انتقام کشد.
او هجو سرائی را آلت دفاع ساخته نه آلت حمله و هجوم و لذا تمام هجویات او، از لهجه هاي تند و گزنده، فحش ناموس، گفتار
زشت و آلودگی پاك است، خصم خود را هتک نمی کند و به هر گونه دریدگی و بدکرداري نمی آلاید، آزار او را مباحنمی
شمارد، و حرمت او را نمی برد، دروغ و تهمت نمی زند، درست بر خلاف سیره و روش هجو سرایان و سرایندگان اعصار گذشته.
مثلا باین اشعارش توجه بفرمائید که در هجو یکی از فرزندان روسا سروده چون نامه او را بدون جواببرگردانده:
آري نامه اي بسویت نوشتم که پاسخ ندادي و نامه امرا دست نخورده باز گرداندي.
[ [ صفحه 32
- نامه ام با خواري برگشت و پیک نامه از برخورد پرده دار و خودپسندي در زبان ناله ها داشت.
- گویا می بینم نامه اي برایم نوشته و عذر این اهانترا، در ضمن ملامت و سرزنش باز گفته اي.
- انصاف بده. و البته انصاف شایسته مردم آزاده آداب دان است.
- ایکه بر همگان رحمت خدائی و بر من تنها چون تازیانه عذاب.
- پدر و مادرم فدایت باد. تو در این خصلت: خودپسندي سر و دگران را، با مهربانی نویسندگان درهم آمیخته اي.
و یا سرودهدیگرش در هجو جمعی از روسا و بزرگان:
- معدود باد ریاست آن قومی که در جوانی بدبخت و زیردست بوده در پیري به دولت رسیده اند.
- اینان که نو دولت اند و در مراتب عالیه انسانی اصالت ندارند.
- سرگرانی و کبر فروشیرا صواب می شمارند و حال آنکه کسی کبر و خودپسندي را صواب نمی شمارد. -
اگر روزي نامه اي بنگارند و از دوستییاد کنند، تنها ادعیه خالصانه نثار کنند، گویا مستجاب الدعوه اند.
و از هجویات لطیفش این گفتار اوست: -
آن زنک مسکین که به ازدواج " ابی عمر "در آمده.
- در شب عروسی پسري زائید.
- گفتم: این پسر از کجا آمد؟ کسی که با او هم بستر نگشته.
- شوهرشگفت: مگر در خبر صحیح وارد نشده:
"- ولدالمرء للفراش و للعاهر الحجر؟ "
(فرزند از آن صاحب بستر است و نصیب فاسق سنگ)
- با خود گفتم: پس مطابق این خبر، بینی من بخاك مالیده باد، چه عوض
[ [ صفحه 33
اینکه او را هجو گویم تهنیت گفته ام.
صفحه 16 از 231
کشاجم و ریاست مداري
در اثر همان سلامت طبع،پاکی نفس، نیک نهادي و محاسن اخلاقش،و بخاطر اینکه از مکر، فریب، بد زبانیو شرارت بر کنار بوده،
خود را به مشاغل حکومتی و قبول پست هاي دولتی، در بارگاه سلاطین و امرا آلوده نساخت، و نه در آرزوي آن بود که در شون
وزارت و استانداري و یا دبیري و کارگزاري دربار خلفا نصیبی داشته باشد.
لذا فضائل نفسانی و عقل و درایت خود را که سرمایه اینگونه مشاغل است، وسیله نیل بان قرار نداد،بلکه پوشیدن لباس ریاست را،
هلاك روحو جان می دانست، می گفت:
- اشغال پستریاست با سرگرانی و نخوت همراه است.
- هر گاه کسی جامه ریاست بپوشد، در خلوت و جلوت، پیدا و نهان، دچار سر بزرگی و تکبر خواهد شد.
- در نتیجه از اداي حقوق برادران کوتاهی می کند و طمع می بندد که براي خوشایند او، بدر خانه اش چون سیل بشتابند.
- حتی از دعاي نیک هم درباره دوستان مضایقه دارد، و با این همه انتظار دارد محبوب همگان باشد.
- بخاطر این است که میگویم: اگر من بدو نامه بنگارم، خداوند دعاي مرا مستجاب نفرماید.
- حتی من به خانه او پا نخواهم گذاشت، گر چه در خانه خدا مسکن گزیند.
در این صورت طبیعیاست که ببینیم، دوستان خود را از قبول پستهاي دولتی باز داشته، از تصدي مناصب و مشاغل دیوانی بر حذر
می دارد، مبادا گرفتار عار و ننگ نوکري ارباب دولت شوند:
به رفیقان خود هشدار می دهد که، ریاست مداري، با سیه کاري و تیره روزي و
[ [ صفحه 34
دست درازي بجان و مال دیگران همراه است، و علاوه بر اینکه، وسیله دشمن تراشی است، باعث می شود که حق را زیر پا بگذارند
و حقوق مردم را ضایع کنند و مکارم اخلاق را بچیزي نخرند.
در این زمینه کافی است توجه بفرمائید که به یکی از دوستانش که کارگزاري اداره پیک را پذیرفته چه می نگارد:
- اي کارگزار پست، از چشم من افتادي و منفور شدي، در حالی که قبلا ترا دوستمی داشتم.
- تو همان بودي که وجود نگهبان را بر خود گران میشمردي و امروز با تصدي این پست، نگهبان ما گشته اي.
- جانها از تو نفرت کرد، و دلها رمید، با اینکه تو خود صید کننده دلها بودي.
- آیا مردم از او شگفت نمیاورند که تا دیروز آهوي اهلیبود و امروز گرگ آدمخوار شده؟
کلمات گهربیز و سخنان حکمت آمیز
در اشعار کشاجم، نمونه فراوانی از حکمت ورهبري خردمندانه بچشم می خورد که او را در صف رهبران عالی قدر جاي داده، و
گواهی میدهد که براستی و حقیقت در خیرخواهی است و دعوت بسوي حق سبحانه و تعالی قدم برداشته است، با اندرز نیکو و
موقع شناسی، سخن حق را پراکنده و منتشر ساخته، و با بیان حقائق، امت اسلامی را به صلاح و نیکیدعوت و از تمایلات نفس
اماره بر حذر داشته:
از این جمله اشعارش:
صفحه 17 از 231
- هر خوي و منشی، چون بیندیشی نیک و بد دارد. -این در طبیعت و سرشت آدمی است، و هیچدانشور مطلعی آنرا انکار نکند.
- حکمتو کاردانی صانع و مدبر جهان است که هر چیزي، نفع و ضررش توام است.
[ [ صفحه 35
- توکوشش کن بهره ات از نفع بیشتر و از ضرر اندك باشد.
- تلخی اندیشه و سخن حقرا بخوبی تحمل کن و آگاه باش که تلخیهوسرانی و خودسري از آن بیشتر است.
- جان خود را در کاردانی و تدبیر امور،ورزیده ساز، و مگذار بدون مطالعه و پیش بینی وارد عمل شود. چه تدبیر و کاردانی با
فضیلت و افتخار همراه است.
- نفس خود را در هر چه خواهد و جوید، فرمان مبر، چه باید از قهر تو حساب برد.
- نفس آدمی، بالطبع از نیکیهاکناره می گیرد و بسوي بدي می شتابد که فریبنده است.
و نیز این شعراو:
- در شگفتم از آن که، دولتی دارد وخدایش از نگونسار شدن در طلب معاش محفوظ داشته.
- چرا اوقات خود را به دوبخش تقسیم نمیکند: نصیب مادي و بهره معنوي.
- موقعیکه از عیش و لذت فارغ شد، به تاریخ و اشعار و نویسندگی رو آورد. -
گاهی بکوشد و گاه براحت گذراند، و چون شب پرده تاریکی آویخت بپا خیزد.
- در روشنائی روز از دنیا بهره مند شود، و در شب تاریک به حقوقالهی قیام گیرد.
- این تقسیم بندي سهل است، اگر پند پذیري باشد با سعادت و راه صواب موفق میشود.
و از سخنان گهر بارش در تحلیل " رضاي از نفس " و آنچه مایه سرکشی و عناد و بی توجهی او بآداب و اخلاق می شود، این شعر
اوست:
- هیچگاه از خودم خوشنود نشده ام که به به نفس من خرم و شادان است بلکه یک جوانمرد، موقعی از خودش خوشنود است که
نفس را بخشم آورده باشد.
- اگر من از نفس خودم خشنود می شدم، بی گمان در تحصیل آداب و اخلاق گامهاي من کوتاه تر بود.
[ [ صفحه 36
- حتی درآن چند گام کوتاه، زبان به سرزنش و عتاب می گشود که چرا به رنج و تعبم افکندي.
و از سخنان حکمت آمیزشاین شعر اوست:
- جوانمرد اگر به زندگی حرض ورزد، باید تن به ذلت دهد ولی درصبر و شکیبائی شرافت عالی تحصیل می شود.
- آنکه دائم در طلب دولت گام می زند، در واقع حمال دیگران است. -
و گاه آنچه در اختیار دارد، بامید بهره بیشتر به معامله می گذارد و سرمایه را از کف می دهد، چنانکه پف کننده آتش گاه است
که آنرا عوض شعله ور ساختن خاموش می کند. باین شعر دیگرش بنگرید: -
زیور جوانی، عاریت است، تو هم جوانی و خانه جوانان را واگذار
صفحه 18 از 231
- از تحصیل مراتب عالیه ادب بازت ندارد، آن معشوقه ایکه وعده وصلمی دهد.
- آن معشوقه که عطر دلاویزش فضا را معطر ساخته، و دستبند زرین ساعد مرمرینش را زینت داده.
- عشق بازياولش شیرین، ولی آخر آن، تلخکامی ببار می آورد. - براي تو که لجام گسیخته، در مستی لذت غوطه وري، چه جاي
عذر خواهی است.
- آنهم بعد از رسیدن به حد تمیز و قدرت تصمیم.
- آنکه در عهد جوانی به مقامی رسد، میان خود و سروري پرده آویخته است.
- مایه افتخار نیست که جوانمرد، خودنمائی کند و پر جنب و جوش باشد.
- یا شیفته شراب و دلباخته آهو چشمان.
- مردم از در خانه اش مهجور باشند و میهمانان منفور.
- افتخار جوانمرد به این است که دشمنانش محزون و دوستانش عزیز باشند.
- از ناموس آبروي خود دفاعکند و براي جلب رهگذران آتش خود را شعله ور سازد.
[ [ صفحه 37
- کوشش کند ولی یا در طلب فرمانروائی، یا معاونت آن.
- درمیدان نویسندگی و خطابه و سخنوري و قافیه پردازي فرد و ممتاز باشد.
- در مهمات بیدار و هوشیار، و چرت بر چشمانش راه نبرد جز اندك.
- چنانکه گویا از تندي و تیزي، چون شراره آتش است.
- تا آنجا که مایه بیم و امید باشد و جمال و جلال او چشمها را پر کند.
- آنهم در اسکورت پر هیاهوئی از سیاهی لشکر که گویا شب، چادر خود را بر آن گسترده است.
- فامیل و خاندانش افتخار دارد که گرد و غبار راه را از دوش او بتکاند.
و حاجتمندان در سر راهش بانتظار نشسته اند.
- پس همواره بکوش تا عظمتی تازه کسب کنی یا مشعل مجد و بزرگواري سابقرا روشن نگهداري.
- و براي خود بنائیمرتفع در مکارم و آداب بر آور و در استحکام و زینت آن بکوش.
- و بازاري براي ترویج آن باز کن و در تجارت خودکوشا باش.
- مبادا انگل دیگران شوي. وبپرهیز از آنچه آزادگان از عار آن پرهیز دارند.
- اگر نمیتوانی از خیر زندگی مایه اي تحصیل کنی، پس سنگ به دهانت باد.
سیاحت و جهانگردي
شاعر ما کشاجم، از مهد پرورش خود رمله، به قصد سیاحت حرکت کرد و در سمت شرق روان شد، شهرها را زیر پا گذاشت و
مکرر به مصر و شام و عراق سفر کرد و در قصیده ایکه به ستایش ابن مقله وزیر، زبان گشوده، در عراق جا داشته که گوید:
- این همه رنج بخاطر این است که نمیخواهم بهوش آیم وهیچگاه از سفر و باز هم سفر خسته نشوم.
- ماه تمام و درخشنده، نقصی درپرتوش پدید نمیشود با اینکه شب تا بهصبح
صفحه 19 از 231
[ [ صفحه 38
در سیر و انتقال است.
موقعیکه در مصر رحل اقامت افکنده، گفته است:
- اشتیاق دیدن مصر، خواب از چشم من ربوده بود، اینک مصر خانه من است.
- صبحگاه، با دوستان، بدیدن " جیزه " خوش و آب و هوا میروم و گاه حرکت را تاخیر میافکنم.
- در این میان که با یکی از بزرگان در ریاست وفرمان، پهلو به پهلو میزنم ناگهان ازمیخانه، سر بر میاورم، گویا مردي دائم الخمر
باشم.
- صبح براي سرکشی دیوان و دفاتر رهسپارم و بازگشتم به خانه پریوشان است که عود و طنبور فراگیرند.
- جوش و خروش جوانی را پشت سر گذاشتم در حالیکه هوس دل را فرو نشاندم.
- از آهو بچه اي از مردم قبطکه زنار خود را بالاي سرین زیر ناف می بندد.
و در این اشعار دیگر که سروده، ظاهرا خودش را بین مصر و عراق می بیند: گشت و گزار خود را باین دو شهر یاد می کند و آنچه
از خوشی و بدحالی، سختی و رفاه دیده یا از مردم آن نعمت و نقمت چشیده و حرمتیا خواري دیده بازگو می نماید. گاهی این را
ستایش می کند و آنرا هجو، گوشکنید:
- اي بت من گفتی، و اینک گوش فرا ده و بشنو از جوانمردي که زندگیش عبرت است.
- می گوئی: صبر و بردباري پیشه کن و دل برگیر، و اگر تو خود عاشق شوي چنین نخواهی کرد.
- کیست بدوستانم خبر برد - گر چه از مندور افتاده اند - که زندگی بعد از آنان تیره و تار است.
- مشتاقم روي خرم چون ماهشان را ببینم.
- شاهزادگانی که مایه مجد و بزرگواري وافتخارند.
- و نعمت و نوالی، که با جوانمردي زینت یافته و این کم نیست.
[ [ صفحه 39
- موقعیکه دشمن رو آورد، مردم دست یاري بسوي آنان دراز می کنند و هم پشتوان آنهایند.
- کوه وقاراند. ماه مجلس اند، شیران بیشه اند و روز نبردپیشتازان.
- سفیدرو، نیکوکار، دست باز، که بخل و خست ندارند.
- مردم از آنان خیر می برند و خیرات آنها مشهور و زبانزد خاص و عام است.
- اگر مرا در مصر دیده بودي که در جوار و پناه آنان، چگونه پریوشان باریک اندام را اسیر می کردم.
- رود نیل امواج خود را مثل حلقه هاي زره پهن می کرد.
- زورقها در بالاي امواج، گاه بزیر می رفت و گاه بالا.
- جام شراب در دست پیر دختري در لباس مردان می چرخید که پیراهن خزش را با مشک ناب شسته بود.
صفحه 20 از 231
بکران لکن لهذه مائه
و تلک ثنتان و اثنتا عشره
- دوشیزه هم دو نوع است: این یکی صد ساله است و آن دیگر چهارده ساله.
- کاش من عراق را ندیده بودم و نام اهواز و بصره را نشنیده بودم.
- گاه بر فلات و گردنه فراز می گشتم، و گاهدر صحرا و نشیب فرود می شدم، گاهی هموار و گاه سنگلاخ.
- گاه بر پشت شتر گردن دراز، هودج نهاده سایبان می افکندیم.
- و گاه در میان شط خروشان فرات که امواجش مانند خیال بهم میآمیخت روان بودیم.
- گویا عراق عاشق روي من است که مرا ترك نمی کند،یا دست بریده تقدیر مرا بدانجا می کشاند.
کشاجم در ضمن این سیاحتها و گشت و گزارها، با شاهان، وزرا و امرا می نشست، و از جوائز آنان بهرمند، می شد، و از عطایشان
براي ادامه سفر استقبال می کرد. در ضمن با رجال علم و ادب و حدیث، رفت و آمد داشت، از آنان فرا می گرفت
[ [ صفحه 40
و می آموخت، حدیث می گفت و می شنید.
بین او با دانشمندان، بزمهاي ادبی و مجالس مناظره تشکیل شده و بعدها نامهنگاري ادامه یافت، تا آنجا که به علوم مختلفه آشنا و
ماهر گشت، و در برخی فنون علمی و ادبی گوي سبقت ربود. از جمله در نویسندگی و خطابه پیش افتاد چنانکه مسعودي در کتاب
خودمروج الذهب ج 2 ص 523 او را از رجال علم و ادب معرفی می کند.
عقائد کشاجم
دوره شاعر ما کشاجم، دوره اي است که آرا و مذاهب و دسته بندیهاي دینی پدید آمده، در این عصر، کمتر کسی است که براي
خودش مسلک خاصی اختیار نکردهباشد، و اسلام را با معنی خاصی تفسیر نکند، منتها برخی افکار و عقائد قلبیخود را صریحا
اظهار کرده اند، و جمعیشرط احتیاط را از کف ننهاده، افکار عمومی را در نظر گرفته اند.
ولی کشاجماز این راه و روشها برکنار بود:
او یک شیعه امامی است که در تشیع و موالات اهل بیت صادقانه قدم برداشته و فداکاري نموده است، چنانکه در خلالاشعارش،
دلائل و شواهد این معنی آشکار است:
او به تشیع خود تظاهر بلکه افتخار می کرده و با براهین استوار مردم را بمذهب خود فرا می خوانده است، از حقوق اهل بیت
جانبداري و در سوگ و ماتمشان ناله و زاري دارد و از دشمنانشان نکوهش کردهبیزاري می جوید.
اعتقادش این است که خاندان نبوت، در این دنیا، وسیله تقرب در بارگاه الهی اند و در آخرت واسطه رستگاري و نجات.
در واقعشخصیت کشاجم، نمودار این آیه کریمه است " یخرج الحی من المیت (" خداوند است که زنده از مرده بر آورد) چرا
کهجد شاعر، سندي بن شاهک است، همانکه دشمنی او با خاندان طهارت، و فشار و سختگیري او نسبت به امام موسی بن-
[ [ صفحه 41
صفحه 21 از 231
جعفر (ع) در زندان هارون الرشیدکسی پوشیده نیست، همگان صفحات سیاه زندگی او را در تاریخ خوانده و شنیدهاند.
اما فرزند زاده اش کشاجم، در این جبهه بندي شیطانی، کاملا از جدش کناره گرفته، نه تنها از خاندانش حمایت نمی کند، بلکه
آشکارا به صف شعرا و قصیده سرایان اهل بیت پیوسته،بحمایت از آن بزرگواران برخاسته است.
البته شگفتی نیست. خداست که دانه در راه ریگزار می پروراند، و گل را در میان خار.
از نمونه اشعار مذهبی او این شعر است:
- می گریم ولیگریه بر خاندان انبیا چه دردي دوا خواهد کرد.
- اگر در این ماتم اشکهاينازنین و عزیزم بخاك می ریزد، در عوضصبر و شکیبائیم سر بآسمان می ساید.
-اي دوست نکوهش مکن این جامه تقوي که به تن دارم، از برکت همان محبتی است که به خاندان نبوت دارم.
- همانها کهچون کشتی نوح، هر کس به دوستی و ولایتشان چنگ زند اهل نجات است.
لعمري لقد ضل راي الهوي
بافئده من هواها هواء
بجان خودم سوگند کههوي و هوس به گمراهی کشید دلهائی را که از محبت آنان خالی است.
- پیامبر خدا سفارشی فرمود که امروز سفارش او را به بیابان افکنده اند.
- این رسم تازه اي نیست، پیش از آن هم دیگران که دار فانی را وداع می گفته اند، تمشیت کارهاي خود را به وصی خود
محولکرده اند.
- قریش کینه هاي دل را آشکار نکردند مگر بعد از آنکه با خواري و پستی، آن کینه ها را در جامهپنهان کردند.
- اگر در برابر پیشواي حق تسلیم می شدند، افکار کج آنان براستی می گرائید.
[ [ صفحه 42
- ماه نوي کهبا پرتو کامل، به سوي صلاح رهبري می کند، و شمشیري که به سهولت فرق کفر را می شکافد.
- دریاي دانشی که موج معجزاتش بآسمان سر می کشد، چنانکه آباز چشمه فوران کند.
- آنهم دانش آسمانی که در دسترس دیگران نیست، چه کسی به اختران آسمان دسترسی دارد.
- بجان خودم سوگند که پیشینیان، حق او را انکار کردند و چقدر شایسته بود که متابعت و پیروي می کردند.
- در معرکهنبرد بسیار اتفاق افتاد که مرگ بر سرهمگان سایه گستر بود.
- و او با شجاعت و دلاوري غمها را به سرور مبدل ساخت. پس اگر فضل او را انکار کنند، خورشید آسمان گواه و معترف است.
- او بود که در نبرد " ذات السلاسل " قبل از طلوع فجر، غبارمیدان را بچهره خورشید کشید، و همو بود که خورشید هنگام عصر
براي او بازگشت.
- اگر او در جنگ بدر، قریش راداغدار ساخت، بخدا سوگند که آنان در کربلا، داغ دل را گرفتند.
- اي مرکب خطا، در تاریکی شب بتاز که شیطان ترانه سرائی آغاز کرد.
صفحه 22 از 231
- بخدا سوگند که حرمت مصطفی هتک شد و بالاترین مصیبتها به آنان وارد آمد.
- مردانشان را چون بردگان راندند، و زنانشان را چون کنیزان به بند کشیدند.
- کاش جدشان حاضر و ناظر بودتا به دنبال کاروان غم، ناله و زاري سر می کرد.
- کینه هاي بدر بود که شعله ور گشته بود، البته کینه دل، درد بی درمانی است.
- او با داس مرگ،زیر پرچم قرار گرفته بود و خدا و نصرت بر فراز پرچم.
- در میان لشکر، رهبر هدایت بود، در حالی که چون شیر جولان می کرد.
- و چه بسیار جانها بهآتش دوزخ شتافت و سرها که بر هوا پران شد.
- با ضرب دستش، گویا گریبان است که پاره می شود، و با طعن نیزه گویا مشکی
[ [ صفحه 43
است که سوراخ می گردد.
برگزیده خداست از میان برگزیدگان، و نخبه الهی است از میان نخبگان.
- جانم فدایتان باد پاك شدید، و خود مایه ستایش و ثنائید، و دیگران مایه نکوهش و هجا.
- روزي کهبراي محاکمه بدرگاه حق بخوانندم خواهم گفت: آنچه بر عهده داشتم با برکت دوستی شما ادا کرده ام. - من یقین
دارم که گناهان من با دوستی و محبت شما، ریخته خواهد شد مانند برگ درختان.
- خداي عالمیان بر شما درود فرستد، درودي که با ستارگان همطراز آید.
و در شعر دیگرش خاندان طهارت را چنین می ستاید:
- اي خاندان رسول مقام شما، چون اختران رخشان بلند است.
- شما با افتخارات عالمگیر،بر دشمنان خود فائق آمده اید.
- برايشما علاوه بر شرف خاندان، بلاغت زبانو عقل و دانش بی کران است.
- اگر در مجد و بزرگواري پاي مفاخرت بمیان آید. بالاترین درجه بزرگواري از آن شماست.
- این ها بجاي خود، شما با فداکاري و شهامت، چه آتشها که از جاناحمد خاموش نکرده اید.
- با نیزه هايباریک که با خون رنگین شد و با شمشیرهاي بران.
- شفا می بخشید جگرهايسوزان خود را از دست هر شخص کافر.
- شما از لذات دنیا چشم پوشیدید، بهمینخاطر به نعیم آخرت فائز شدید.
و یا باین چکامه اش در باره دوستی و ولاء امیر المومنین - با توجه بآنچه در ج 3 ص 26 در این زمینه روایت کردیم - توجه
بفرمائید:
- دوستی وصی پیامبر، خود نیکی و صله است، و از طهارت جان خبر می دهد.
- اما مردم، دانشمندانشان بدوستی او متدین اند و جهال حق او را نمی شناسند.
[ [ صفحه 44
صفحه 23 از 231
- همیشه تشیع در نجبا و بزرگان مشهود بوده و دشمنی اهل بیت در مردم پست و هرزه.
و باز در همین زمینه:
- دوستی علی با همت عالی توام است، چه او خودسرور پیشوایان است.
- دوستان او را بررسی کن ببین: جز این است که همگان صاحب دولت و نعمت اند.
- آن یک رئیس، و آن دیگر ادیب که بهره بکمال و نصیبی وافر برده است.
- و نیز پاك نژاد که موقع آزمایش و تفحص، کمترین تهمتی در نژادش نیست.
- درست که بانان وارسی، آنان پرتو رخشان اند، ودشمنان سیه کارشان سیاهی و ظلمت.
این اشعار را، ثعالبی در کتاب " ثمار القلوب " ص 136 آورده و استشهاد کرده است که، نسبت سیاهی به صورت ردمان " ناصبی
"نزد ادبا مشهورو معروف است. و مانند این سخن در ضمنبیوگرافی ناشی صغیر بزودي خواهد آمد.
کشاجم قصیده دیگري دارد که خاندان عترت را مرثیه گفته سوگواري می کند، توجه کنید:
آري مصیبت سنگین همین است: صبح آن دردناك است و عصر آن هم.
- هیچ خانه خراب و دیوار شکسته اي غمناکتر از آن نیست که مردان خود را هم از دست بدهد.
- مصیبتهاي ناگوار که اگر طفل در شکم مادر از آن باخبر شود، مو بر اندامش راست خواهد شد.
- واي بر روزگار، که خاندان رسول را با داس مرگ درو کرد.
- اگر در مصیبت آنان بیندیشی. شرار غم و اندوه بجانت خواهد افتاد.
- برخی در همین دیار بخون غلطیدند و جمعی دورتر بخاك افتادند.
- در کربلا روزگار بر آنان سیاه شد، و چون سیاهی و ظلمت فرو نشست،
[ [ صفحه 45
قربانیان معرکه همانها بودند.
هر روز، باران رحمت، چون سیل ریزانباد چه صبحگاهان و چه عصرگاه.
- بر مزاریکه غریب خاندان رسول در آن آرمیده و اعضایش چاك چاك است.
- حامیانش خوار ماندند و یاورانش کم شمار، و دشمن کینه ورش به منتهاي آرزو رسید.
- پردگیانش را در پس محملچنان دواندند که حتی شتران خسته و وا مانده شدند.
- با تهدید آنانرا از نوحه و زاري بر قربانیان خود منع می کردند، ولی فرشتگان عالم نوحه گر بودند.
- مصیبت بر جدش و پدرش تازه شد، موقعیکه با فریاد و صیحه استغاثه میکردند.
- اگر خدا نمیخواست که آنان قربانی و شهید شوند، عرصه رابر دشمنانشان تنگ می ساخت.
- او همانخدائی است که قوم ثمود را ریشه کن ساخت، هنگامیکه ناقه او را پی کردند و صالح بدو شکایت برد.
- اي گروه سرگشته و گمراه که در رسوائی غوطه ورید.
- به خداي خود خیانت کردید که رسول ناصح او را آزار کردید.
چهره کسی را بخاك کشیدید که قبل از پیامبر جبریل بر آن بوسه نهاد.
- در مسئولیت به پیشگاه عدالت حق، همه تانیکسانید:
صفحه 24 از 231
- آنکس که او را خوار گذاشته یاري نکرد، یا کسیکه بدست خوداو را قربان کرد.
- بر آنکسی که حق آنانرا پایمال نمود، لعنت خدا باد درصبحگاه و شبانگاه.
- حق او را نشناختید با اینکه کعبه و ریگزار مکهحق او را می شناسند.
- اگر در نداي غربت و استغاثه آنان گوشها را به کريزدید، به کیفر این عمل روزي گرفتار شوید که هیچ کس، به فریاد شما
نخواهد رسید.
[ [ صفحه 46
- اینک قوچ وحشی هر که راببیند، نامردانه بخون کشد، فرداست کهجهان پهلوانش بخاك و خون خواهد کشید.
- فرداي قیامت، مخالفین خواهند دانستچه کسی در دین خود زیان برده و چه کسسود.
روزي که پیش رویتان شعله هاي آتش به آسمان سر کشد، و زبانه آن چهره ها را بسوزاند.
- اگر در اثر سفاهت و نادانی بر آن خرده بگیرید، ماه تابانرا از بانگ سگ چه باك است.
- اگر حق آنانرا کتمان کنید، محکمات و متشابهات قرآن یکسر به فضل و بزرگواري آنان گواهی می دهد.
- این مجد و عظمت که در مزار آنان سر بفلک می ساید از مشعل وجود آنان پرتو گرفته است.
- خاندانی که شمشیر پدرشان بخاطر دین در نیام قرارنگرفت، جز اینکه هواپرستان را بجاي خود نشاند.
- اوست که چرخ سرکش زمانهبدست او رام شد، بعد از آنکه کشتزار دین بایر و ویران بود.
- قریش با او بجنگ برخاستند، در حالیکه او یاورشانبود، بدو خیانت کردند با اینکه خیرخواهشان بود.
- روز نبرد که دست وسرها پران می شد، شمشیرهاي زیادي را بخونشان رنگین کرد.
هنگامی که آنان به قدرت رسیدند، از هیچ جنایتی فروگذار نکردند و همه بخاطر این بود که شمشیر آبدارش، دمار از روزگارشان
برآورده بود.
- بلکه جز عناد و کینه با او روا نداشتند، کوشیدند که او رااز رسیدن به قدرت مانع گردند، و خداوند یاور او بود.
[ [ صفحه 47
- چابک و بی درنگ، به آزار او برخاستند، در حالی که او از وقار و ثبات چون کوه بر جا بود.
و از چکامه اش:
- تصور کرده اند هر که علی را دوست بدارد، باید جامه فقر در پوشد.
- دروغ بسته اند،هر فقیري که او را دوست بدارد، جامه هاي عزت و دولت خواهد پوشید.
- منطق وصی پیامبر را تحریف کردند و این خود جنایت دیگري بود که سخن ناحق را صواب شمردند.
- سخن آن سرور این بود: اگر دوست ما هستید، از دنیاي پست چشم بپوشید و دوستی دنیا را از دل دور کنید.
اساتید- تالیفات
در کتب تاریخ و رجال هر چه تفحص کردیم، مدرکی بدست نیاوردیم که بتواند دوران کودکی او را روشن کند واز چگونگی
صفحه 25 از 231
تحصیلات و شمار آموزگاران او در فنون مختلف پرده بردارد. جز اینکه از بررسی اشعارش بدست آمد که در محضر اخفش
کوچک علی بن سلیمان در گذشته سال 310 ادب آموخته است.
این دانش اندوزي، یا در هنگامی بوده است که اخفش در مصر بوده، زیرا او در سال 287 وارد مصر شده و در سال 306 به حلب
کوچ کرده، یا در بغداد، اوقاتی که اخفش هنوز بغداد را به عزم مصر ترك نگفته.
این موضوع از قصیده اي مکشوف است که اخفش را ستایش می کند ویادآور می شود که در شام بر او حدیث عرضه کرده: این
برخورد در شام، یا موقعی است که اخفش به سوي مصر میرفته، یا هنگام بازگشت از مصر، در هر حال می گوید:
- هنگامیکه تصورمی شد صبح دمیده و هنوز پرتو آن آشکار نبود.
- راه دشت و دمنی پیش گرفتم که گیاه معطر آن چهره ام را خرم کرد.
[ [ صفحه 48
- به سوي کعبه آداب کهدر سرزمین شام زیارتگاه همگان است.
-کان علم و دانش که با حکمت و ادب درهم آمیخته.
- گاه بر او عرضه می کنند و گاه خود به افاده و تعلیم می نشیند، و علم و دانش او چون دریا مواج است.
- کیست که تحریفات حسود رابا علم و دانش او برابر گیرد.
- هنگامی که اخبار مشکله بر او عرضه شود، تار و پود آن را حلاجی کرده، درهم می پیچد.
- بوسیله اوست که دلهاياهل دانش از شک و تردید خنک می شود.
- و اوست که راههاي حکمت و کاردانی رابراي دریافت همگان هموار نموده.
- منراهی خدمت او گشته ام تا مشکلی را کهازحل آن عاجز مانده ام بگشاید.
- و هم بدین جهت که از دانش و ادب خود مرا بهرمند سازد.
- چه کسی سزاوار تکریم و شایسته احترام من است جز آن که من فارغ التحصیل دانشگاه اویم.
- آن که، از علم و دانش خود زیباترین تاجها را بر فرق من نهاده است.
و اماتالیفات او:
1 - ادب الندیم، چنانکه در فهرست ابن ندیم یاد شده.
-2 کتاب رسائل (نامه ها).
-3 دیوان شعر.
-4 کتاب مصاید و مطارد (ابن خلکان ج 2 ص 379 را ببینید).
-5 خصائص طرف (چشم).
-6 الصبیح (زیبا).
-7 بیرزه در علم شکار.
[ [ صفحه 49
صفحه 26 از 231
ولادت- وفات
در مصادر ترجمه، به تاریخ ولادت شاعر دست نیافتیم، ولی از شعري که سروده ودر اوائل قرن چهارم از پیري خود یاد می کند،
چنین بر میآید که اواسط قرن سوم پا بعرصه وجود گذاشته باشد، در آن قصیده می گوید:
- اختران شب پیریم، در میان سیاهی زلف طلوع کرده
-و این براي عذر کافی است، چه اجمال سخن از تفصیل خبر می دهد.
- جوانی ازمن رخ نهان کرد، همان جوانی که در خدمت همگان شفیع و واسطه بود، سیراب باد تربت آن جوانی سیراب باد.
- در آن هنگام خانه من بوستانی بود که، جمعی در پی جمعی به گشت و گزار آیند.
- من کوه آرزو بودم که در دامنم آشیان داشتند، درست همچون بوستانی کهبر سر آن ابر سایه گستر باشد.
- پیريتوانم را تحلیل برد، پیوسته رو به نقصانم، هر چند بطرف بالا و پست پویم.
- همانا زمین گیر شده ام، دیروز شغل و کاردانیم، گواه فضل و دانش بود، اینک بی کاري پرده بر روي فضائل من کشیده است.
- شمشیر تا در نیام باشد، جوهر آن مجهول است، موقعی مورد بهره قرار گیرد که از نیام بر آید.
این قصیده را شاعر ما کشاجم در بغداد گفته و ابو علی ابن مقله وزیر را بدان ستوده، قبل از آنکه از وزارت بر کنار و بزندان گرفتار
گردد. ابن مقله در سال 324 توقیف و در سال 328 درگذشت.
و اما وفات شاعر: در " شذرات الذهب " وفات او بسال 360 آمده و تاریخ آداب اللغهالعربیه آنرا برگزیده ولی در کشف الظنون و
کتاب شیعه و فنون اسلام و اعلام زرکلی وفات او را بسال 350 نوشته اند، جمعی هم بین این دو تاریخمردد آورده اند.
گواه قطعی در دست نیست که کدام یک واقعیت دارد، از جمله در مقدمه دیوانش آمده که سال وفات شاعر 330 هجري است و
آنهم ممکن است، زیرا شاعر ما چنانکه
[ [ صفحه 50
در مدیحه ابن مقله یاد کرده قبل از سال 324 از پیري خود می نالد.
توجه دیگر:
مسعودي در " مروج الذهب " ج 1 ص 523 چند شعر از کشاجم یاد می کند که در نکوهش نرد گفته و براي یکی از دوستانش
ارسال داشته، در ضمن نام کشاجم را ابوالفتح محمد بن الحسن می نگارد، و گمان میرود سید صدر الدین کاظمی که در کتاب
تاسیس الشیعه، نام کشاجم را بین محمد و محمود، و نام پدرش را بین حسن و حسین مردد آورده، بتاریخ مسعودي توجه داشته،
ولی مسعودي صحیح آنرا در چند مورد از مروج الذهب به قلم آورده است.
فرزندان شاعر
از کشاجم دو فرزند بنام ابو الفرج و ابو نصر احمد بجا مانده و شاعر ما، خود را با نام دومین فرزند به کنایه، یاد کرده است از جمله:
- گفتند: ابو احمد خانه اي بنیان می کند، گفتم: آري، چنانکه کرمابریشم ساختمان پیله را بنیان نهاد.
- خانه را بنیاد و چون به پایان آمد، فرجامش با خیر و نیکی همراه بود.
کشاجم همین ابو احمد را در شعر خود ستوده و چنین وصف می کند:
صفحه 27 از 231
- جانم فداي او باد که هر گاه ناملایمات روزگار، بر قلبم سنگینی کند با دیدار او جراحات قلب را درمانمیکنم.
- پاره جگرم، میوه دلم، نور چشمم، مایه امیدم در تنگناي زندگی و فراخی.
- به پرورش او پرداختم و در سیماي او دیدم آنچه را پدرانم در سیماي من دیدند.
- تربیت من مورد پذیرش و استقبال او قرار گرفت و این را از عطاي پروردگار
[ [ صفحه 51
منان می دانم.
- در عوض مادر، خودم صبح و شب ملازم او گشتم، با آنکه مادرش نجیب وزاده نجباست.
- با وجود او مجالس و محافل خود را آباد و معمور داشتم و آنچه میخواستم از وجود او توشه برداشتم.
- سراسر روز خرم و مسرور بودم که وجود او را در کنار خود احساس می کنم و همواره راه چنگ زدن به مقامت بزرگ را بدو
می آموختم.
- اورا به خدمت دانشمندان می بردم که از آن توشه گیرد، اینک کمتر کسی است که بزیارت دانشمندان مشتاق باشد.
- و چون تاریکی فرا می رسید، سراسر شب بامن به گفتگو می نشست، یا در کنار من می آرمید و یا در برابرم به خدمت ایستاده
بود.
- و من شب تا به صبح پاره دلم را به دل می فشردم و تار و پودم را به بر می گرفتم.
ابو نصر فرزند کشاجم هم شاعري ادیب بود، و از شعر اوست که بخیلی را نکوهش می کند:
- دوستی دارم که در بخالت از همه سر است، و بر همه فائق آمده، با اینکه هیچ تفوقی ندارد.
- مرا دعوت کرد، چنانکه یک دوست دعوت کند و منهمپذیرفتم چنانکه دوستان می پذیرند.
- چون بر سر خوان غذا نشستیم، دیدم گویا تصور می کند پاره تنش را میخورم.
- گاه خشم می گرفت و برده اشرا دشنام می گفت و من می فهمیدم خشم و دشنام بخاطر من است.
- بناچار غذا را پوشیده می ربودم، ولی چشمانش خیره، مراقب دست من بود.
- دست می بردم لقمه اي بدزدم، با خشم بمن می نگریست و من ناچار دست بطرف سبزي برده و بآن مشغول می شدم.
[ [ صفحه 52
- بالاخره بادست خود گور خود را کندم، چون گرسنگی عقل را از سر من ربود:
- یعنی دست بردم و ران را پیش کشیدم و او هم دست برد که پاي مرا بکشد.
- چون بعد از طعام شیرینی آوردند، من که جرات نکردم دست به سیاهی و یا سفیدي بزنم.
- از سر خوان پا شدم، و اگر دیشب نیت روزه کرده بودم، امروزثواب آنرا داشتم، چه امروز نه روزه دارم و نه غذا خورده ام.
257 در حدود 60 بیت از اشعار او را انتخاب کرده وآورده است، محشی در ج 1 ص 240 - ثعالبی در" یتیمه الدهر " ج 1 ص 251
می نویسد: در دیوان کشاجم به این اشعار دست نیافتم، و توجه نداشته که دیوان معروف کشاجم، دیوان شعر پدر است نه پسر.
ضمنا وطواط در کتاب " غرر الخصائص " به اشعار او استشهاد کرده است.
صفحه 28 از 231
روزي ابو الفضل جعفر بن فضل بن فرات وزیر، در گذشته به سال 391 به بوستان شخصی خود در مقس رفت، ابو نصر پسر کشاجم
بر روي سیبی، با آب طلا، این دو شعر را نوشته به خدمتفرستاد:
- بدان هنگام که وزیر در کنار نیل خلوت می کند.
- در واقع دو همنامش: جعفر فرزند فرات بکنار آمده اند.
و نیز در " بدایع البدایه " ج 1 ص 157 مختصري از شعر او یاد شده، و هم در تاریخ ابن عساکر ج 4 ص 149 آنچه را در رمله به
سال 356 بمناسبت ورود ابو علی - قرمطی (قصیر) سروده خواهید دید.
محمد بن هارون بن اکتمی،دو فرزند کشاجم را نام برده و چنین نکوهش کرده است:
[ [ صفحه 53
- اي پسران کشاجم شما هر دو کارگزار مجربی هستید.
- پدر نحستان مرد و شما به جاي او نشستید.
- در روزگار ما بهم پیوستید، مانند پیوستن دو ستاره شوم، نحسی شما همگان را گرفت.
- هم قیمت ارزاق بالا گرفت و هم جهان پادشاه صاحب کرم مرد.
[ [ صفحه 54
غدیریه ناشی صغیر
اشاره
271 - 365
- اي آل یاسین، هر که شما را دوست بدارد، به یقین خیرخواه خویش است.
- با رهبري شما از حیرت و ضلالت رستیم،همان سان که با محبت شما هر گونه تباهی به صلاح انجامید.
- زیبائی دیگران، اگر با فضل شما مقیاس شود، نا زیبا جلوه خواهد کرد.
- پرتو روز بخاطر ما تاریک نشد ولی پرتو شب را خداي ذوالجلال تاریک نمود.
- پرتو رشد و هدایت شما چگونه تاریک شود، باآنکه در تاریکی شب خورشید نیمروزید.
- پدر شما احمد است و وزیرش که از علم الهی عطا یافته است.
ذاك علی الذي تفرده
فی یوم " خم " بفضله اتضحا.
(او علی است که صاحب افتخار غدیر خم است و بدین وسیله برترياو آشکار است).
صفحه 29 از 231
- آنگاه که رسول خدا در میان مردم بپا خاست، در حالیکه بازوي علی را بلند کرده بود چنین گفت:
- هر آنکه من سرپرست اویم،این وصی من سرپرست او خواهد بود، اینرا
[ [ صفحه 55
خداي من وحی کرده است.
- همهبه به گفتند و سپس دست بیعت دراز کردند، هر که صادقانه با خدا معامله کند سود خواهد برد.
- او همان علی است که جبرئیل روز نبرد احد، بستایششمی گفت:
- اگر نبردي سنگین پیش آید: شمشیري جز شمشیر علی نیست و نه جوانمردي جز خود او.
- اگر شمشیري کهبر پاي " عمرو " کوبید، با اعمال تماممردم بسنجند، ارزش آن برتر است.
- اوعلی است که دیگران از فتح قلعه عاجز آمده دست خالی بازگشتند، ولی او رفت و قلعه ها گشود.
- در آنروز که یهود خیبر بجوش آمده بودند، آنگاه که در قلعه را بر سر دست گرفت و غلطاند.
- مسلمانان در هیچ آسیاي نبردي شرکت نکردند، جز اینکه علی را قطب آسیا دیدند.
- خداوند بخاطر پاکی بر او درود فرستاد، و این بنده اش را موفق ساخت تا او را ثنا خوان گردد.
و نیز در قصیده که 36 بیت آن به دست ما رسیده چنین گوید:
اي جانشین رسولخدا، بخدا سوگند آنها که با تو، به ستیز برخاستند، بیقین کافر شدند.
- بهترین گواه اینکه آنان، با شنیدن نص وصایت و خلافت تو، زیر بار نرفتند.
- شوریدن آنهاست، بعد از اینکه خود، ترا نامزد ریاست کردند، و پیمان شکنی آنها، با اینکه دست بیعت سپرده بودند.
[ [ صفحه 56
تا آنجا که می گوید:
- اي یاور احمد مصطفی تو درس یاري از پدرت ابوطالب آموختی.
- دشمنان سر سختش را با قهر و جبر به جاي خود نشاندي، لعنت خدا بر دشمنان سرسخت باد.
- خلیفه رسول خدا توئی، نه مردم، پس چه شد که ترا پشت سر نهادند.
- به ویژه آنروز که با لشکر اسلام، روانه تبوك شد، و تو از دنبالبدو پیوستی.
- همان روز که برخی گفتند: خاطر رسول خدا از علی آزرده است، و تو به خدمت رسیدي که حقیقت بر ملا شود.
- رسول خدا در پاسخ تو فرمود: مگر خوشنود نیستی که بکوري چشمشان من و تو چون موسی و هرون باشیم، اگر تن در دهند.
- اگر بعد از من نبوتی بود، همچنانکه خلیفه منی، شریک در نبوت من بودي.
- ولی من خاتم پیامبرانم و تو جانشین منی، اگر سر باطاعت در آورند.
- توئی خلیفه رسول اکرم، از آنروز که با تو، به راز نشست در برابر همه مردم.
- دیدند که تنها تو براي شنیدن اسرار شایسته بودي و البته این خدا بود که راز قرآن را بتو می آموخت.
- منتهااز دهان احمد با تو سخن می گفت و کینه وران شاهد و ناظر بودند.
صفحه 30 از 231
- توئی خلیفه رسول از روز " دعوت عشیره " باآنکه پدرت هم در آن جمع بود.
- و از روز " غدیر خم " و البته " روز غدیر " بهانه اي براي فریبکاران باقی نگذاشت.
- آنها، با قید سوگند، پیمانبستند تا بر تو ستم کنند و از این روتو را یاري نکردند.
- هنگامی که نص رسول، بر آنها عرضه شود، گویند: علی خود سستی کرد، و ترا ضعیف و ناتوان شمرند.
- ما بدانها گفتیم: سخن رسول صریح بود، و شک از دلها زدود.
[ [ صفحه 57
و از اشعار ناشی (نوپرداز) قصیده اي است که اهل بیت را ستایش میمی کند:
بآل محمد عرف الصواب
و فی ابیاتهم نزل الکتاب
- (با آل محمد، راه حق شناخته آمد و در خانه آنان، قرآن فرود شد).
- همانهایند " کلمات" و " اسماء " که پرتوشان بر آدم دمید وبدین میمنت، توبه او پذیرفته آمد.
- آنان حجت خدایند بر همگان، نه بخودشان و نه فرمانشان کس شک نخواهد برد.
بازمانده حقیقت علیا و شاخه هايدرخت توحیداند، با بیان شیرین آنان خطاب الهی واضح گشت.
- اخترانی که درهر عصر و دوره اي آماده ارشاد همگان اند، پس آنها مشعل هدایت اند.
- ذریهاحمد و فرزندان علی خلیفه رسول خدا، پس آنها حقیقت محض و لب لباب اند.
- در هر رشته از عظمت و سیادت به نهایترسیده اند، پس جانشان پاك و طاهر گشت.
- اگر دانش پژوهان از دسترسی به حقیقت باز مانند، باید نزد آنها شتابند.
- دوستی آنها همان " صراط مستقیم " است که به حق منتهی می شود،ولی این راه بدون مشقت طی شدنی نیست.
- خصوصا ابوالحسن علی، که در روز نبرد جایگاهی دارد که همگان خائف اند.
کان سنان ذابله ضمیر
فلیس عن القلوب له ذهاب
و صارمه کبیعته بخم
معاقدها من القوم الرقاب
- گویا نوك نیزه اش خاطره است که یکسر به دلها فرو می رود.
- و شمشیر برانش مانند بیعتی که در " غدیر خم " گرفت، بر گردن همگان نشست.
صفحه 31 از 231
[ [ صفحه 58
- علی در خوشاب است، علی طلاي ناب است، دیگران همه خار.
- اگر تو از دشمنانشبیزار نباشی، از محبت و دوستی او پاداشی نخواهی برد.
- موقعی که شمشیربرانش جانها را پیش خواند، جز اجابت چاره ندارند.
- نوك نیزه اش با خفتانآشتی دارد، شمشیر تیزش با کله خود رفاقت دائم.
- او بسیار می گرید، ولیشبها در محراب عبادت، و بسیار خرم و خندان است اگر پاي جهاد، در میان باشد.
- همانکه دشمنان در موزه اش ماري افکندند تا او را بگزد.
- و چونخواست موزه را بر پاي استوار کند، کلاغ موزه را بر هوا برد.
- چرخید و آنرا واژگون کرد، ناگهان ماري از آن افتاد و بطرف کوه خزید.
- آنکه اژدهاي عظیم با او به راز نشست، هماناژدها که ابر بر در خانه رسول بر زمینانداخت.
- مردم همه دیدند و با وحشت خود را کنار کشیدند، راهها بسته شد ومیدانها پر از غلغله.
- و چون علی بهاژدر نزدیک شد، مردم قدمی پیش نهادندو همه در شگفت.
- علی با اژدها بخشم و قهر سخن گفت، نه میترسید و نه میرمید.
- تا به طرف دره خیز برداشت و در آن خزید. و چون پنهان می شد گفت:
- من فرشته ام، غضب خدا مرا بدین صورت مسخ کرد، تو سرپرست مائی ودعایت مستجاب.
- رو به تو آوردم، پس شفاعت کن نزد آنخدائی که همگان سوي او روان اند.
- علی دعا کرد و رسولخدا آمین گفت، مردم همه می گرییدند.
- دعا بهدف نشست، فرشته بر آسمان بر شد، چنانکه عقاب چون تیر به آسمان رود.
- پر طاووسی بر تنش روئیدو گوهر، و از طلاب ناب زیور بست.
- می گفت: بخدا سوگند نجات یافتم به برکت خاندانی که از خشم آنها آتش
[ [ صفحه 59
دوزخ فروزانست و نعیم بهشت برايدوستانشان رایگان.
- آري آنهایند " خبر بزرگ " و همانهایند کشتی نوح و همشاهراه حقیقت چون وحی منقطع گشت.
دنباله شعر:
سخن محکم و درست تراین است که این قصیده از ناشی است، چنانکه ابن شهر آشوب در " مناقب " بدان تصریح کرده. ابن
خلکان از ابی بکر خوارزمی نقل می کند که ناشی درسال 325 به کوفه رفت و در مسجد جامع شعر خود را دیکته کرد متنبی شاعر
که در آنوقت نورس بود، در مجلس او حاضر می شد و از املاء ناشی، این دو بیت را از قصیده او یادداشت کرد:
کان سنان ذابله ضمیر
فلیس من القلوب له ذهاب
صفحه 32 از 231
و صارمه کبیعته بخم
مقاصدها من الخلق الرقاب
یاقوت حمويهم در " معجم الادباء " ج 5 ص 235 و یافعی در " مرآت الجنان " ج 2 ص 335 داستان فوق را ذکر کرده اند، و
صاحب " نسمه السحر " با جزم باین نسبت، شعر را آورده و گفته: هر کس آنرا به عمرو عاص بسته، مرتکب رسواترین اشتباه شده
است.
اینان چکیده شعر و ادب اند و نظرشان در این گونه موارد حجت است.
پس نسبت این شعر به عمرو عاص، چنانکه در بسیاري از کتب ادبی آمده، مانند کتاب " اکلیل (" تالیف ابی محمد الحسن بن
احمد الهمدانی الیمنی) و " تحفه الاحباء (" تالیف جلال الدین شیرازي) مورد اعتماد نشاید بود.
[ [ صفحه 60
می گویند: روزي معاویه با ندیمانش گفت: هر کس درباره علی شعري بگوید ابن بدره زر را بدو خواهم داد، عمرو عاص این
اشعار را بطمع بدره زر گفت:
و نیز نسبت اشعار به ابن فارض چنانکه در بعضی معاجم آمده صحیح نیست، چه ابن خلکان و حموي هر دو معاصر ابن فارض اند،
اگر قصیده از او بود، بر آن دو مخفی نمی ماند، علاوه بر اینکه این قصیده قبل از ابن فارض دست به دستمی گشته.
آنچه بگمان می رسد، این استکه جمعی از قصیده سرایان در ستایش علی امیر المومنین با همین وزن و قافیه، مدیحه سرائی دارند
که در میانمردم منتشر است، و گاه اتفاق می افتدکه چند بیت از آن قصیده در این قصیده دیگر مندرج می شود چنانکه برخی از
اشعار " ناشی " در مناقب ابن شهرآشوب، ضمن ابیات " سوسی " جا خورده و نیز اشعاري از " ابن حماد " در خلال قطعات"
عونی " دیده می شود،و هم ابیاتی از شعر " زاهی " در ضمن اشعار " ناشی " و از شعر " عبدي " درشعر " ابن حماد. " و بدین
وسیله امر بر ناقلان مشتبه شده گاه به این و گاهبه آن نسبت می دهند.
قسمتی از این قصیده را، علامه حجت شیخ محمد علی اعسم نجفی تخمیس کرده و آغازش این است:
بنو المختار هم للعلم باب
لهم فی کل معضله جواب
اذا وقع اختلاف و اضطراب
بآل محمد عرف الصواب الخ
(پسران برگزیده حق شاهراه علم اند، وبراي هر مشکلی جوابی آماده دارند هر گاه اختلاف آراء پدید شد، با آل محمد راه حق
شناخته آمد تا آخر).
بیوگرافی شاعر
صفحه 33 از 231
ابو الحسن یا ابو الحسین علی بن عبد الله بن وصیف، ناشی صیر (نوپرداز کوچک) بغدادي است از " باب طاق " که در مصر نشیمن
گزیده، معروف به " حلاء " است: چون پدرش حلیه شمشیر می ساخته،و به " ناشی " شهرت یافته چون ناشی به قول سمعانی
[ [ صفحه 61
در انساب بمعنی نوپرداز است.
شاعر، یکی از صاحب نظران علم کلام است که ضمنا در فقه دستی داشته و در حدیث نبوغی یافته و در علم ادب پیش افتاده، و
بالاخره درسرودن اشعارآبدار مشهور و سرشناس آمده، خلاصه مجمع فضائل و مکارم، معدن فرهنگ و دانش بوده، پیشتاز
دانشمندان شیعه و متکلمین و محدثین وفقها و شعرا مذهب است:
شیخ مفید از او روایت می کند، و شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی به توسط استادش مفید چنانکه در فهرست خود ص 89 یاد نموده و
صاحب " ریاض العلماء" با قید احتمال می گوید: شاید همو باشد که از مشایخ و اساتید شیخ صدوق است.
در کتاب " الوافی بالوفیات " و کتاب " لسان المیزان " ج 4 ص 238 مرقوم است که ابو عبدالله خالع، ابوبکر ابن زرعه همدانی،
عبد الواحد عکبري، عبد السلام بن حسن بصري لغوي، ابن فارس، عبد الله بن احمد بن محمد بن روزبه همدانی و جمعی دیگر از
ناشیصغیر روایت می کنند، و او خود از مبرد و ابن المعتز و جز آن دو.
ابن خلکان می گوید: ناشی دانش خود را از ابی سهل اسماعیل بن علی بن نوبخت فراگرفته، و ابو سهل از بزرگان متکلمین شیعه
است.
شیخ طوسی در کتاب فهرست ص 89 می نویسد ": ناشی در فقه بر مبنايمذهب اهل ظاهر بود. "
اهل ظاهر، طرفداران ابو سلیمان داودي علی بن خلف اصفهانی در گذشته سال 270 اند کهمعروف به ظاهري است.
ابن ندیم در " الفهرست " ص 303 در باره ابو سلیمان ظاهري می نویسد: اول کسی است که ظاهرکتاب و سنت را سند قرار داد و
غیر آنرا از راي و قیاس مردود دانست.
ابن خلکان در تاریخ خود ج 1 ص 193 می نویسد: ابو سلیمان مذهب مستقلی داشته و جمعی که دنباله رو گشته اند به ظاهریه
معروف اند.
نجاشیدر کتاب رجال، براي ناشی شاعر ما فقطیک کتاب در امامت نام می برد ولی شیخطوسی در فهرست می گوید ": کتابهائی
تالیف کرده " و در تاریخ ابن خلکان هم
[ [ صفحه 62
دارد که ناشی صاحب تصنیفات زیادي است.
در کتاب " وافی بالوفیات " آمده که ": شعر او تدوین شده و مدایح او در باره خاندان نبوت، قابل احصا نیست " و لذا ابن شهر
آشوب در کتاب " معالم العلما " او را در عدادشعرائی نام می برد که بی پروا، از خاندان رسول دفاع می کرده اند.
در " معجم الادبا " از قول خالع می نویسد: ناشی معتقد به امامت اهل بیت بود و با سبک بدیعی بحث و مناظره می کرد، عمرش را
در ثنا و ستایش اهل بیتبه سر برده و به دوستی آنان سرشناس ومعروف است و اشعاري که در مدح آنان خاندان سروده قابل احصا
صفحه 34 از 231
نیست.
با وجود این خلیفه الراضی بالله را ثنا گفته و با او داستانها دارد، براي دیدار کافور اخشیدي به مصر روانه شدهو او را ثنا گفته و نیز
ابن خنزابه وزیر را مدح گفته و با او همدم بود، ضمنا مدیحه در ستایش بریدیین سروده وبه بصره گسیل داشته و مدیحه دیگري در
ثناي ابی الفضل ابن العمید گفته و بهارجان ارسال نموده.
و نیز می نویسد: ابن عبدالرحیم از خالع و او از زبان خود ناشی برایم حدیث کرد که: ابن رائق مرا نزد الراضی بالله برد، من مداح و
ستایشگر ابن رائق بودم و خاطره مرا می خواست، موقعی که به خدمت راضی رسیدم گفت: ناشی رافضی توئی؟ گفتم: من خادم
امیر المومنین وشیعه هستم، گفت: از کدام فرقه شیعه؟ گفتم: شیعه بنی هاشم. گفت: این گونه پاسخ، حیله اي ناپاك است، گفتم:
ولی با پاکی نسب همراه است.
گفت: آنچه داري بیاور من قصیده بر او خواندم، دستور داد: ده طاقه شال به من خلعت دهند و چهار هزار درهم نقد، رفتم از خزانه
دار تحویل گرفتم و به خدمتش باز شدم: زمین را بوسیدم و از مراحم او تشکر کردم، بعد گفتم: من رسم دارمکه طیلسان می پوشم،
گفت: اینجا طیلسانعدنی داریم، یک طیلسان باو بدهید و یک عمامه خز بهمراه آن، که دادند، بعد گفت: از اشعاري که در باره
بنی هاشم داري چیزي بخوان خواندم:
[ [ صفحه 63
- اي فرزندان عباس، امیه با کینه و دشمنی خونهائی از شما ریخته است.
- پس هاشمی نیست آنکه امیه را دوست بدارد و یا آن مردك لعین ابازبیل را.
گفت: بین تو و ابو زبیل چه گذشته؟ گفتم: امیر المومنین بهتر می داند. خندان شد و گفت: مرخص هستی.
بسیاري اخبار حکایت دارد که ناشی علاوه بر اینکه فراوان در ثناي اهل بیت شعر سروده، مورد قبول و تقدیر و علاقه اهل بیت قرار
گرفته، و این خودبالاترین فضیلت و مقام است و والاترین کرامت جاوید که رستگاري دو سرا بهمراه آن است.
حموي در معجم الادباء از گفت خالع می نویسد: من با پدرم به سال 346 در مجلس کبوذي محدث بودیم که در مسجد بین بازار
کتابفروشیها و زرگرها منعقد می شد.مجلس پر بوده، ناگهان مردي از راه رسید:قبائی پر وصله به تن داشت، در یکدست مشک
آب و انبان غذا و در دست دیگر چوبدستی نوك دار، هنوز گرد راه از خود نسترده بود. سلام کرد و با صداي بلند گفت:
من فرستاده فاطمه زهرا هستم. گفتند: خوش آمدي و صفا آوردي. گفت: می توانید احمد مزوق نوحه خوان را بمن معرفی کنید؟
گفتند: آري همین است که اینجا نشسته. گفت: خاتونم علیها سلام را در خواب دیدم، فرمود: راهی بغداد شو و احمد را بجو و بدو
برگو که بر فرزندم با شعر ناشی نوحه سرائی کند، آنجا که می گوید:
بنی احمد قلبی بکم یتقطع
بمثل مصابی فیکم لیس یسمع
(اي زادگان احمد مختارجگرم در ماتم شما از هم گسیخت، کس نشنید آنچه در این ماتم بر دل من رسید).
ناشی در آن مجلس حاضر بود، طپانچه محکمی بر صورت خود نواخت، و به دنبال او احمد مزوق و سایرین همه لطمه بر صورت
نواخته، گریه را سر دادند. از همه بیشتر ناشیو بعد از او مزوق متاثر شده بودند، بعد با این قصیده نوحه سرائی کردند تا ظهر شد و
صفحه 35 از 231
مجلس از هم پاشید.
هر چهکوشش کردند که آن مسافر از راه رسیده، هدیه قبول کند، مفید واقع
[ [ صفحه 64
نشد گفت: بخدا سوگند اگر تمام دنیا را بمن بدهند، نخواهم گرفت، روانمی دانم که پیغام آور خاتونم فاطمه باشم و عوض بگیرم،
مراجعت کرد و چیزينپذیرفت.
گوید: این قصیده، بیش از دهبیت است، از جمله:
شگفت اینجاست که شما با شمشیر خودتان فنا می شوید، و آنکس بر شما چیره شد که دیروز خاضع و فروتن بود.
- گویا رسولخدا سفارش کرده که شما را از دم تیغ بگذارنند که اجساد شما را این چنین در بلاد پراکنده می سازند.
مولف کتابامینی گوید: اول این قصیده چنین است:
-بنی احمد قلبی لکم یتقطع
بمثل مصابی فیکم لیس یسمع
- هیچ بقعه و دیاري در شرق و غرب عالم نیست جز اینکه در آنجا شهید و مقتولی به خاك کرده اید.
- ستم کردند، شما را از دمتیغ گذارندند، حقوق شما را صاحب شده بین خود قسمت کردند. تا آنجا که جهانبر شما تنگ شد و
در هیچ جا امان نیافتید.
- چه تن ها که بر روي خاك افکندند و سرها که بر نیزه ها بالا رفت.
- متواري گشته اید، دمی پهلویتانبر بستر قرار نمی گیرد ولی خواب ناز مرا می رباید و آرام بخواب می روم.
حموي از زبان خالع می گوید: روزي به ناشی گذشتم که در بازار سراجها نشسته بود، به من گفت: قصیده اي ساخته ام، از من
تقاضاي نسخه کرده اند،می خواهم با خط تو عرضه کنم، گفتم پی کاري روانم، برمی گردم.
رفتمبانجا که حاجت داشتم، خواب مرا در ربود، ابو القاسم عبد العزیز شطرنجی نوحه خوان را که مرده بود، در رویا دیدم، به من
گفت: دوست دارم که بپا خیزي و قصیده بائیه ناشی را پاك نویس کنی، ما دیشب در مشهد (حسین) باآن نوحه سرائی کردیم.
آن مرد، موقعی که از زیارت مراجعت می کرد، بین راه درگذشته و مرده بود
[ [ صفحه 65
من بپا خاستم و برگشتم و به ناشی گفتم، قصیده بائیه ات را بده گفت: از کجا دانستی که بائیه است؟ من هنوز با کسیدر میان
نگذاشته ام، جریان خواب را بازگو کردم. گریست، گفت: بدون تردید وقت آن رسیده است، من آن قصیده را پاکنویس کردم.
آغازش این است.
رجائی بعید و الممات قریب
صفحه 36 از 231
و یخطیء ظنی و المنون تصیب
(آرزویم دور و دراز است و مرگم نزدیک، امیدم، بخطا می رود، ولی تیر مرگ بخطا نمی رود).
مولف کتاب امینی گوید: قصیده بائیه قسمتی در ثنا و ستایش اهل بیت است:
- مردمی که بالاترین مقام را حائز شدند و در میان صاحبان فضل همتائی براي آنان نیست.
- اگر نسب خود را یاد کنند، از مجد و عظمت سر بآسمان می سایند و در صاحبان نسب کسی بدان پایهنیست.
- دریاي کرم اند که در و گوهر با موج خود به ساحل افکند، و دریغ ندارد.
- کشتیهاي نجات بر آن روان است و آبش براي تشنگان سرد و گوارا.
- دریائی که همسایه را بی نیاز کند وساحلش تفرجگاه وسیع باشد.
- آنان دستآویز بین بندگان و پروردگارشان باشند، دوستدارشان به روز رستاخیز زیانکار نیست.
- دانش گذشته و آینده را در آستین دارند و هم آنچه هر کس بخواهد.
- دانشها را یکسر، پی سپر کرده اند و هر چه تحفه و یا در پرده باشد.
- آنهایند که با فضل و عظمتشان چشم و چراغ جهانیانند و براي دشمنان به روز رستاخیز مایه عذاب.
علامه سماوي، اشعار ناشی را در مدح و ثناي خاندان نبوت یکجا گرد آورده که از سیصد بیت متجاوز است.
[ [ صفحه 66
ولادت- وفات
حموي در معجم الادباء به نقل از خالع می گوید: ولادت ناشی آنچنانکه خودش بمن گفت، در سال 271 بوده و به سال 365 روز
دوشنبه پنجم صفر درگذشت و من در شهر ري بودم.
نامه ابن بقیه به ابن العمید واصل شد که خبر مرگ ناشی در آن درج بود گفته شد که ابن بقیه با ارکان دولت پیاده جنازه او را
مشایعتکردند و در مقابر قریش مدفون شده که مزارش معروف است.
او از جمله کسانی است که سال 443 گورش را شکافته و استخوانش را آتش زدند. ابن شهر آشوب در معالم العلما ص 136 گوید:
او را آتش زدند و ظاهر گفتارش این است که اورا زنده در آتش سوخته شهیدش کردند. وخدا داناتر است.
در این زمینه سخنان دیگر هم هست که با صحت همعنان نیست مثلا یافعی در " مرآه الجنان " ج 2 ص 235 وفات ناشی را سال
342 نوشته و ابن خلکان سال 360 و ابن اثیر در " کامل " سال 366 و همین را ابن حجر در "لسان المیزان " از " ابن النجار " نقل
کرده و علاء الدین بهائی در " مطالع البدور " ج 1 ص 25 بازگو کرده ضمنا این شعر را از او یاد می کند:
- باز گرداندن و راندن از در شیوه اشراف نیست، این کار از انصاف بدور است.
- کم اتفاق افتد که کسی بردر آید و او را برانند و باز هم با قلب صاف و بی کینه باز گردد.
ثعالبی در " ثمار القلوب " ص 136 در شهرت هجو "ناصبی " به " سیاهروئی " این شعر او را می آورد:
[ [ صفحه 67
صفحه 37 از 231
- اي دوست و یاور من از نژاد لوي بن غالب.
- آنکهبر دوست فرمان میراند، ستم می کند، فرمان صادر شد ولی واجب نیست،
لک صدغ کانما
لونه وجه ناصبی
(تو صاحبزلفی هستی که رنگش چون صورت ناصبی سیاه است)
- مردم را می گزد آنچنانکهعقرب.
جلب توجه:
در کتاب " تنقیج المقال " ج 2 ص 313 ترجمه ناشیدیده می شود از جمله می نویسد ": ظاهرا ناشی همان علی بن عبد الله بن
وصیف بن عبد الله هاشمی است که در کتاب " عیون اخبار الرضا نص حضرت موسیبن جعفر بر امامت حضرت رضا، از او روایت
شده است. "
این شگفت ترین اشتباهی است که در این کتاب دیده ام.
مصادر ترجمه و بیوگرافی شاعر
فهرست شیخ طوسی
معالم العلما
رجال ابن داود
رجال نجاشی
یتیمه الدهر
انساب سمعانی
و فیات الاعیان
معجم الادباء
میزان الاعتدال
الوافی بالوفیات
خلاصه الرجال
نقد الرجال
کامل ابن اثیر
مجالس المومنین
لسان المیزان
شذرات الذهب
مطالع البدور
جامع الرواه
صفحه 38 از 231
تلخیص الاقوال
منتهی المقال
نسمه السحر
امل الامل
[ [ صفحه 68
خاتمه الوسائل
ریاض العلماء
ملخص المقال
الحصون المنیعه
الشیعه و فنونالاسلام
تلخیص المقال
تاسیس الشیعه
روضات الجنات
تنقیح المقال
هدیه الاحباب
وفیات الاعلام
الطلیعه
بغیه الطالب
شهدا الفضیله
[ [ صفحه 69
غدیریه بشنوي کردي
اشاره
درگذشته بعد از سال 380
و قد شهدوا عید " الغدیر " و اسمعوا
مقال رسول الله من غیر کتمان
صفحه 39 از 231
- (بیقین روز غدیر به چشم خود دیدند و فرا گرفتند سخن رسولخدا را آشکار:)
- نه چنین است که من بر تمام شما سرورم و از همگان واپیشتر؟ گفتند: چرا اي سرور جن و انس.
- براي خطابه بر چوبهاي منبر برشد و با صداي بلند و رسا پیش خواند.
- حیدر را، و همگان زبان در دهان گرفته فروتن و آرام دل بودند، برخی پشت سر و برخی پیش رو.
- علی لبیک گویان پیش آمد و چهره اش چون قرص ماهبر شاخه سرو می درخشید.
- رسول خدا خوش آمد گفت و او را در کنار خود جايداد. آري آن پاك مرد همتاي مصطفی گشت.
- بازوي او را بالا برد و در حالیکه فریادش به نزدیک و دور می رسید فرمود:
- علی برادر من است که بین من و او جدائی نیست، چونان که هارون نسبت به موسی بن عمران کلیم خداوند.
[ [ صفحه 70
او وارث علم من است وجانشین بعد از من بر امتم، هر گاه روح از بدنم مفارقت جوید.
- پس اي پروردگار من هرکه علی را دوست گیرد،او را دوست گیر، و دشمن گیر هر که اورا دشمن گیرد و خشم گیر بر هر که
بدوکینه ورزد.
ودر قصیده دیگر گوید:
- آیا این سخن راست و حدیث مشهور را وا نهم که در روز " غدیر خم "احمد مصطفی به خطابه برخاست و فرمود:
- آیا من سرور شما نیستم؟ علیهم مانند من سرور شماست، پس او را دوست گیرید. من آنچه واجب بود، ادا کردم.
و این شعر دیگرش:
- روز " غدیر "براي دوستان علی عید است و " ناصبیان " شرافت آنرا منکراند.
- روزي که در سپهر برین به عنوان " عهدمعهود " جشن گرفته شود.
- و جشن روي زمین نمونه اي از جشن آسمانی است، اگر قلدرها سر باطاعت نهند و حسودان از اخلال گري دست کشند.
بیوگرافی شاعر
ابو عبد الله حسین بن داود کردي بشنوي، چنانکه ابن شهر آشوب در " معالم العلماء " می نویسد: از شعرائی است که علنا به
ستایش و ثناي اهل بیتزبان گشوده و نداي ولایت در داده است. گواه این شهامت او، اشعار فراوان و مشهوري است که از جمله
درسراسر کتاب " مناقب " سروي (ابن شهر آشوب) پراکنده است.
در این صورت باید گفت که: بشنوي از پرچمداران میدان بلاغت و فصاحت و یکی از شعراء بزرگ امامیه است که براي نشر ادب
و فضیلت بپا خاسته.
از جمله اشعار او که گواه مذهب اوست:
- بپروردگارم سوگند که بعد از رسول مختار، به دامندوازده جانشین او چنگ زده ام.
[ [ صفحه 71
صفحه 40 از 231
- زندگی خود را وقف آن خاندان پاك کردهام که از میان خاندانهاي قریش هوخواهدین اند.
و هم این شعر دیگرش:
- اي کسیکه به نادانی منصب خلافت را از ابی الحسن باز می گردانی، دروازه شهر،به روي جاهلان گشوده نخواهد گشت.
- آنهم شهر علم که دانش طلبان از ورود بدان شهر ناگزیراند. آري مسولیت متوجه دانشوران است.
- سرور و هم سرپرست جهانیان اوست، چنانکه از جانبخداوند عرش، بر زبان جبرئیل گذشت.
و یا این شعر دیگرش:
قد خان من قدم المفضول خالقه
و للاله فبالمفضول لم اخن
- آنکه نالایقی را بر والائی مقدم شناسد، به خداي خود خیانت ورزیده، من به خاطر نالایقی پست، به خداي خود خیانت نخواهم
کرد.
اشعار دیگرش که بزودي ذکر می شود، گواه این است که در تشیع مایه اي عمیق دارد و در دوستی اهل بیت، با اخلاص، و جز به
سادات ائمه توجهی ندارد، پس او را " شاعر اهل بیت " باید خواند، و اینکه می گویند " شاعربنی مروان " بوده، آن چنان که در"
کامل " ابن اثیر ج 9 ص 24 آمده، منظور، سلاطین " دیار بکر " از خواهرزادگان " باذ " کردي است.
سر سلسله آنان، ابو علی بن مروان بود کهبر مناطق تحت اشغال خالویش مسلط شد وبعد از کشته شدن، برادرش " ممهد الدوله " به
سلطنت رسید، و بعد از کشته شدن او، برادر دیگرش: ابو نصر، و سلطنت ابو نصر از سال 420 تا سال 453 بدرازا کشید و بعد از
مرگش دو پسربجا گذاشت: یکی نصر که " میافارقین" را صاحب شد و در سال 453 درگذشت و فرزندش منصور بجاي او
نشست، دومی سعید که بر " آمد " دست یافت
[ [ صفحه 72
شاعر ما، کردهاي بشنویه را که در قلعه " فنک " سکونت داشتند، تحریص می کرد تا به یاري " باذ " کردي، خالوي، بنی مروان،
به پا خیزند.
بنی مروان، در نبردي که با سال 380 پیش آمده، درتاریخ یاد شده اند، این نبرد بین " باذ " و بین ابو طاهر و حسین دو فرزند"
حمدان " اتفاق افتاد بعد از آنکه فرزندان حمدان، بلاد موصل را سال 379 صاحب شدند، و بشنوي در این باره ضمن قصیده اي
سرود، - کردهاي بشنویه، یاران دولت شمایند، عرب و عجم همه می دانند.
در این صورت، نسبت شاعر به بنی مروان، به خاطر علاقه است که به خالویشان " باذ " دارد، البته این علاقه در اثر هم نژادي است.
و بهمین جهت سخن برخی که وفات شاعر را سال 370 نوشته اند، بی پایه است، چه تاریخ گواهی می دهد تا ده سال بعد هم،
حیات داشته.
صاحب " معالم العلماء" دو تالیف به نام ": دلائل " و " رسائل بشنویه " براي او یاد کرده، و ابن اثیر، در " لباب " ج 1 ص 127
می نویسد: دیوان شعري دارد که مشهور است.
طایفه بشنویه
صفحه 41 از 231
در عراق، قسمت شرق دجله، طوائف زیادي از اکراد سکونت دارند که به نام قلعه ها و آبادیهاي محل سکونت، در تاریخ یاد شده
اند، این قلعه ها در اطراف موصل و اربل جاي داشته و از جمله " بشنویه" است که شاعر ما از آنجا برخاسته است.
قلاع این طائفه بالاتر از موصل،نزدیک جزیره " ابن عمر " به فاصله دوفرسخ
[ [ صفحه 73
واقع می شده، و صاحب " جزیره " و نه غیر او، نمیتوانسته اندبر آنان دست یابند، با اینکه منزوي نبوده با همگان و به تمام شهرها،
رفت و آمد داشته اند.
یاقوت حموي در " معجم البلدان " می نویسد ": این قلعه هادر دست طائفه اکراد است، سالها می گذرد، نزدیک سیصد سال.
مردمی صاحب مروت و جوانمردي و تعصب اند اگر کسی بآنان پناه برد، از او حمایت کرده بزرگش می دارند. "
از جمله قلاع این طائفه: قلعه برقه، قلعه بشیر، قلعه فنک است و از فرمانروایان این قلعه امیر ابو طاهر، امیر ابراهیم و امیر حسام الدین
است که در قرن ششم فرمانروا بوده است (از جمله) اکراد " زوزانیه " اند، این طائفه، به زوزان نسبت می برند که ناحیه وسیعی را
در شرق دجله از جزیرهابن عمر، شامل می شود، تقریبا دو روزکه از موصل راه طی شود، به مناطق آنان میرسد تا به حدود خلاط
می کشد وپایانش تا آذربایجان به کارگزاري سلماس منتهی می گردد. در این قسمت قلعه هاي محکم و استواري است که طوائف
بشنویه، زوزانیه و بختیه ساکن اند.
و (بختیه)، در چند قلعه مخصوص به خود سکونت دارند: چون آتیل، علوس،القی، اروخ، باخوخه، باخو، کنگور، نیروه، خوشب و
فرمانداري آنان در قلعهجرذقیل است که بهترین قلعه هاي آنان است و از جمله رهبرانشان امیر موسک بن مجلی است. و (هکاریه)
که در بلوك بالاتر از موصل نزدیک جزیره ابن عمر جاي گزید اند، از فرمانروایانشان در حلب، عز الدین عمر بن علی و عماد
الدین احمد بن علی معروف به: ابن مشطوب بزرگترین امیري است که در مصر به حکومت رسیده و از دانشورانشان: شیخ الاسلام
ابو الحسن علی بن احمد هکاري در گذشته است 486 است که شرح حالش در ابن خلکان 1 ر 377 مذکور است 0
و (جلانیه) که نام قلعه اي از قلعه هاي بلوك هکاریه است و اکراد آن بنام
[ [ صفحه 74
جلانیه مشهوراند.
و (وزوادیه)که از اشراف و بزرگزادگانکردند، و از آنهاست: اسد الدین شیرکوه در گذشته سال 564 و برادرش نجمالدین ایوب.
و (شوانکاریه) و این همان طائفه اي است که در سال 564 موقعیکه زنگی بن دکلاء صاحب فارس، از شمله صاحب خوزستان،
شکست خورد، بدانها پناهنده گشت و سپس با کمک آنان بر شمله پیروز شده به حکومت فارس رسید.
و (حمیدیه) که دژهاي مستحکمی در کنار موصل داشته اند و (هذبانیه) که در قلعه اربل و کارگزاریهاي آن جا داشته و (حکمیه)
که از فرمانروانشان امیر ابو الهیجاء اربلی نامبردار است.
طوائف دیگر اکراد به نام، مارانیه، یعقوبیه، جوزقانیه، سورانیه، کورانیه عمادیه، محمودیه، جوبیه، مهرانیه، جاوانیه، رضائیه، سروجیه،
هارونیه، لریه مشهورو طوائف بی شمار دیگري که قابل آمار نیستند.
صفحه 42 از 231
قسمتی از اشعار بشنوي
از چکامه هاي مذهبی شاعر این دو بیت است:
- بهترین اوصیا از میان شریفترین قبائل و گرامی ترین خاندانهابرگزیده شده از لغزش و خطا در امان است.
- هر گاه به چهره او بنگري، پروردگار خود را عملا و لسانا پرستش کرده خواهی بود.
در بیت اخیر به حدیثرسول خدا (ص) اشاره دارد که فرمود " نگریستن
[ [ صفحه 75
به چهره علی عبادت است:"
محب الدین طبري، در " ریاض " ج 2 ص 219 از ابی بکر، عبد الله بن مسعود، عمرو عاص، عمران بن حصین، و دیگران، از زبان
رسول اکرم روایت کرده است.
گنجی شافعی هم در " کفایه الطالب " ص 64 و 65 با دو طریق، از ابن مسعود نقل کرده و گفته: سند حدیثاول از دومی نیکوتر
است، دومی را هم جمعی از حافظان حدیث مانند ابو نعیم در حلیه الاولیاء و طبرانی در معجم خود روایت کرده اند، سند آن هم
عالی و خوب است، منتهی از این طریق، سند غریب و شگفت بنظر می آید، اما سند اول خوش سیاق است.
باز هم به طریق دیگر، از معاذ بن جبل در صفحه 66 روایت کرده و گفته: حافظ دمشقی در تاریخ خود، از جمعی صحابه آنرا
روایتکرده که از جمله ابوبکر، عمر، عثمان،جابر، ثوبان، عائشه، عمران بن حصین، ابوذر نامبره شده، و در حدیث ابی ذر آمده
است که رسول خدا فرمود: علی بن ابی طالب در میان شما - یا در میان شما امت حکم کعبه پوشیده را دارد: نگریستن بدان عبادت
و سفر به سوي آن فرض است.
و از اشعار مذهبی اوست:
- باکی نیست که در کدام سرزمین، خداوند گارم فرمان مرگ دهد.
- و نه اینکه در کدام نقطه زمین پهلوبر خاك نهم و کسی آرامگاهم را منفور دارد و از آن دوري گزیند.
- در صورتیکه گواهی میدهم: خدائی جز آن خداي یگانه نیست و فرمان او راست.
- و اینکه محمد برگزیده، پیامبر اوست وعلی برادرش.
- و فاطمه دختر رسول پاكو پاکیزه از ارجاس است، همان رسول کهما را به دین حق رهبري کرد.
- و دو فرزند گرامیش که هر دو، سرور من اند. خوشا بر آن بنده که آن دو سرورشان باشند.
[ [ صفحه 76
و یا این شعر دیگرش:
- ایکه با من به نزاع و ستیزهبرخاسته اي، هر چه در قوه داري بیار،که من دوستی آل محمد در آویخته ام.
- پاکان و پاك نهادان، ارباب هدایت، آنان پاك نژادند و هر که آنانرا دوستبدارد.
- خود را بدانها بستم و از دشمنانشان بریدم، تو بی پدر هر چه خواهی ملامت کن: کم یا زیاد.
- آنها چون اختران مهار زمین و مایه آرامش آن اند و هم آنان کشتیهاي نجات غریق،این را از حدیث مسند می گویم.
صفحه 43 از 231
و هم از سروده مذهبی شاعر است:
- مهترشان گفت: چه نظر می دهید و با چهوسیله می توان امر آشکار خلافت را مردود شناخت؟
- شنیدید که چگونه با سخن رسا خلافت علی را تبلیغ کرده سفارش نموده؟
- گفتند: چاره آن بر مادشوار است و نظري که می دهیم قطعی نیست.
- این کار را هم با سایر امور قیاس گیرید و به دقت مطالعه کنید، بدین وسیله به زندگانی عالی دست خواهید یافت - بعد از
مرگش - بزودي آنرا به شوري می نهیم، خواه نصیب قبیله تیم شود یا قبیله عدي.
ونیز این شعرش:
- اي خواننده قرآن، کهراز متشابهات را از محکم باز می شناسی
- آیا خدمت کعبه: از راهنمائی زائرانو آب دادن حاجیان، با ایمان علی برابر است؟
- یا او را همرتبه " تیم" و " عدي " شناخته اي، اصولا هیچ گاه مانند آندو بوده است؟
- بجان همان علی که دوستی او بر من فرض و قطعی است. نه نزد من دانشمندان
[ [ صفحه 77
و بی خردان برابر نیستند.
و هماین دو بیت دیگر:
- آن علی که امروز شهر علم را در است، به رستاخیز، فرمانرواي بهشت و دوزخ است.
- از اینرو دشمن او، بدبخت جهانیان، در آتش جاي می کند و دوستش سرفراز روز حساب است.
و نیز این دو بیت دیگر:
خیر البریه خاصف النعل الذي
شهد النبی بحقه فی المشهد
- سالار مردم کسی بود که پیامبر اکرم در حق او گواهی داد، گفتند کی است که جانش با جان شما برابر است و دشمنان دین را
سرکوب خواهد کرد؟ فرمود: آنکه کفش مرا پینه می زند و آن علی بود.
- پیامبر به دانش و داوري او گواهی داد، و دلاوري و شهامتش نیز مشهود فرشتگان گشت.
و درباره صدیقه زهرا چنین سروده است:
- آنجا که بتولعذرا در صف محشر بگذرد، سروشی بر آیدکه: چشمها فرو کشید
- همه چشمها فرو کشیده بر زمین دوزند، و سیه کاران سرانگشت ندامت به دهان گیرند.
آنروز است که دشمنان روسیاه گردند و اهل حقروسپید.
و امام صادق را نیز ثناگفته و سروده:
- چکیده نسل پیشوایان که با کرامت و بزرگواري راه جدشان رسول خدا را پیش گرفتند.
- اگر مشکلیپیش آید که از حل آنم درمانیم، سر آنرا با دلیل و برهان اراعه دهند.
صفحه 44 از 231
[ [ صفحه 78
غدیریه صاحب ابن عباد
اشاره
385 - 326
قالت: فمن صاحب الدین الحنیف اجب؟
فقلت: احمد خیر الساده الرسل.
گفت: پس - صاحب آئین اعتدال که بود؟ برگو
گفتم: احمد. سرخیل و سالار رسولان.
گفت: بعد از او کیست که از جان و دل راه طاعتش گیري؟
گفتم: وصی کارگزارش که خیمه بر زحل افراشته.
گفت: بر فراش رسول که خفت تا برخی او گردد؟
گفتم: آنکه در طوفان حوادث از جاي نجنبید.
گفت: رسول خدا دست که را به عنوان برادر خواندگی با اشتیاق فشرد؟
گفتم:همان که خورشید به هنگام عصر به خاطراو بازگشت
قالت: فمن زوج الزهرا فاطمه.
فقلت: افضل من حاف و منتعل.
گفت: فاطمه که زهره زهرا بود، با که جفت شد؟
گفتم: برترین جهانیان: از پا برهنه و چکمه پوش.
[ [ صفحه 79
گفت: دو سبط پیامبر که از شرف سر به آسمان سودند، زاده که بودند؟
گفتم: همان که در میدان فضیلت گوي سبقت ربود.
گفت: افتخار جنگ بدر نصیب که گشت؟
گفتم: آنکس که بیشتر بر فرق دشمنان کوبید.
گفت: در جنگ احزاب شیرژیان که بود؟
گفتم: کشنده " عمرو " دلاور بود.
گفت: پس در جنگ " حنین " که برید و درید؟
گفتم: آنکس که مشرکین را در یک لحظه درو کرد.
صفحه 45 از 231
گفت: براي تناول مرغ بریان حضور چه کس آرزو بود؟
گفتم: همان که نزد خدا و رسول مقرب و محبوبتر بود.
قالت: فمن تلوه یوم الکساء اجب.
فقلت: افضل مکسوو مشتمل.
گفت: کدام کس در سایه عبا همتاي رسول گشت؟
گفتم برترین عالمیان از گلیم دوش و خز پوش.
قالت: فمن سار فی یوم الغدیر ابن
فقلت: من کان للاسلام خیر ولی.
گفت: در روز " غدیر" چه کس سروري یافت؟
گفتم: آنکه براياسلام بهترین یاور بود.
گفت: سوره " هل اتی " که نازل شد چه کسی تشریف یافت؟
گفتم: آنکه عطا بخشش از همه فزون بود.
گفت: دست که در رکوع نماز با انگشتري به سوي سائل دراز گردید؟
گفتم: دست کسی که محکمتر نیزهبه سینه دشمنان کوبید.
گفت: پس آن که آتش دوزخ را تقسیم کند کیست؟
گفتم: آن که شرار اندیشه اش، از شعله آتش گیراتر است.
[ [ صفحه 80
گفت: رسول پاك مطهر،در مباهله که را همراه برد؟
گفتم: آنکه در سفر و حضر همسنگ و همتاي او بود.
گفت: پس چه کسی از میان امت شبیه هرون بود؟
گفتم: آن که در آشوب و فتن نلغزید و از پاي نماند.
گفت: پس شهر علم را چه کسی در بود؟
گفتم: آن که نیازمند دانشش بودند و خود نیازمند نبود.
گفت: قاتل " ناکثین " بیعت شکن که بود؟
گفتم: جنگجمل پرده گشاي این راز است.
گفت: با " قاسطین " بیدادگر که نبرد کرد؟
گفتم: دشت صفین را بنگر که صحنه عمل بود.
گفت ": مارقین از دین " را چه کس تیغ بر سر کوفت؟
گفتم: روز نهروانمعنی آن آشکار گشت.
گفت: به روز رستاخیز، شرافت حوض کوثر از کیست؟
گفتم: آنکه خاندانش شریفیترین خاندانهاست.
صفحه 46 از 231
گفت: پس " لواي حمد "را که بر دوش خواهد کشید؟
گفتم: همان کهاز نبرد نهراسید.
- گفت: تمام این مزایا در یک نفر جمع بود؟
گفتم: آري در یک نفر.
- گفت: کیست؟ نامش بر گو
گفتم: امیر المومنین علی.
و در قصیده دیگري گفته است:
- اي همسر دخت محمد اگر گوهر وجودت نبود، فاطمهبه خانه شوهر نمی رفت.
- اي ریشه خاندان احمد اگر تو نبودي، از احمد مرسل نسلی بجا نمی ماند.
- پیامبر خدا که شهر علم و به هر گونه کمال آراسته بود، دروازه طلائی آن شهر توئی.
[ [ صفحه 81
- خورشید بخاطر تو بازگشتو آن منقبتی است که پرده پوشی نتوان کرد.
- من آنچه را دشمنانت روایت کرده اند بازگو کردم بهمین جهت جان ومال آنها را حلال می شمارم.
اي همتايمحمد، اي پیوند همایون، تو با مشکلاتو شدائدي مواجه گشتی که شگفتی ها ببار آورد.
- با لقب " بوتراب " تو را سر کوفت زدند ولی دین خود را با کفی " تراب " معامله کردند.
- ندانستید: وصی رسول همان است که در محراب عبادت انگشتري به رسم زکاه بخشید.
- ندانستید: وصی رسول همان باشد که روز " غدیر، " فرمانروائی او را بر صحابه مسجل ساخت.
و یا این شعر دیگرش را ملاحظه کنید:
- گفتند: علی بر کرسی افتخار بالا رفت،گفتم: بلکه کرسی از قدم علی فخر گرفت.
- من همانرا گویم که رسول گفت،موقعی که همگانرا گرد آورد، فرمود:
- هلا آگاه باشید هر که من سرور اویم، باید که علی را سرور خود شناسد. وگرنه خود داند.
و در قصیده دیگر گوید:
- چه بسیار دعاي مصطفی درباره علی به اجابت پیوست و آرزوهاي دشمنانش بر باد رفت.
- چشم دردمند اورا با دعا شفا داد، موقعی که در جنگ خیبر باد مخالف می وزید.
براي همیشه از صورت سرما و گرما مصون گشت و در این دعا شگفتی هاست.
- کدامین روز، کارها بر وفق مراد چرخید، که خورشید آسمان ولایت (علی) پرتوافشان نبود؟:
- آیا در آنروز که علی خواهانزهرا شد و رسول خدایش به دامادي پذیرفت
[ [ صفحه 82
با آنکه همه کس خواهان زهرا بود؟
صفحه 47 از 231
- یا آنروز که مرغ بریان بر سفره نهاده مصاحبت بهترین و محبوبترین مردمان را آرزو کرد، جز علی کس دیگر حلقه بر در کوفت؟
با آنکهخادم احمق سه نوبت او را باز گرداند.
- یا روز مباهله که علی را همتا و هم سنگ خود معرفی کرده جایگاهاو را بهمگان نمود و این خود بالاترین منزلتی است که به
تصور آید.
افی یوم " خم " اذا شاد بذکره
و قد سمع الایصاء جاء و ذاهب
- یا روز " غدیر خم " که نام علی را بلند کرد، وآیندگان و روندگان وصیت او را شنیدند.
- اي پادشاه دین، اي همریشه رسول، اي کسی که دوستیت از جانب حق فرض و قطعی است.
- جایگاهت بر کوکب فرقدین پیدا است و مجد و عظمتت از ستاره سماك پرتو افکن.
- شمشیرت بر گردن دشمنان قلاده زرین بسته، قلاده اي که زرگر ماهر نتواند بست.
بیوگرافی شاعر
"صاحب "، " کافی الکفاه " ابو القاسم اسماعیل بن ابی الحسن: عباد بن العباس بن عباد بن احمد بن ادریس طالقانی:
گاه اتفاق می افتد کهادیب سخندان، با اینکه بیانی شیوا و رسا دارد و قدرت ادبی او در غور رسی وتحلیل شخصیت ها و رجال
برجسته تاریخ، ممتاز و مسلم است در عین حال، زبانش در تحلیل برخی شخصیتها و تحقیق و تشریح عظمتشان دچار لکنت شده در
کام می خشکد.
از جمله این شخصیتها و رجالبا عظمت، صاحب ابن عباد است، که بسهولت نمیتوان به قعر مجد و معالی او دست یافت، بلکه باید
جوانب مختلفهحیات او را یک
[ [ صفحه 83
یک مورد تحلیل و تعمق قرار داده، در هر ناحیه بطور علیحده داد سخن داد:
گاه از جنبه علمو هنر، گاه از ناحیه سخندانی و ادب، مرحله اي از وجهه سیاست و تدبیر، و بار دیگر، از وجهه عظمت روح و
نجابت اصیل، تا برسد به بخشش فراوان و فضل سرشار و شرف خالص و روش استوار و سایر مفاخر روحی و معنوي که قابل
آمارنیست و آنچه در فرهنگ رجال و معاجم، پیرامون این خصال برجسته او بحث و تنقیب پرداخته و یا به تشریح و تحلیلبرخاسته
اند، تنها به اندکی از بسیارقناعت جسته اند.
البته شهرتی که صاحبابن عباد، در تمام شئون اجتماعی نامبرده کسب نموده خود گواه عظمت و شخصیت اوست، گرچه تاریخ
نویسان، به اشاره برگزار کرده باشند. مشهورترین و قدیمی ترین کتابی که به تحلیل و ترجمه صاحب پرداخته " یتیمه الدهر"
ثعالبی است که 91 صفحه آن به تحلیل شخصیت او اختصاص دارد و بقیه مربوط به شعرائی است که او را مدح و ثنا گفته اند.
جمعی دیگر کتابی علیحده در بیوگرافی صاحب بقلم آورده اند، از جمله:
1 - مهذب الدین محمد بن علی حلی مزبدي، معروف به ابو طالب خیمی، کتابی دارد به نام " الدیوان المعمور فی مدح الصاحب
صفحه 48 از 231
المذکور"
(1103 - -2 شیخ محمد علی بن شیخ ابی طالب زاهدي گیلانی ( 1181
-3 سید ابو القاسماحمد بن محمد حسنی حسینی اصفهانی، کتابی دارد به نام " رساله الارشاد فی احوال الصاحب ابن عباد " که در
سال 1259 تالیف کرده.
4 -استاد خلیل مردم بک، کتابی درباره صاحب پرداختهکه در 252 صفحه در دمشق مطبعه ترقی چاپ شده، و آن جز چهارم از
کتاب مفصلی است که در چهار جزء راجع به پیشوایان چهارگانه ادب تالیف نموده.
با وجود این شهرت جهانگیر، تنها وظیفه اي که بر عهده ماست، آوردن چکیده و خلاصه این کتب است که به طوراجمال، آماري
از فضل سرشار او بقلم آید.
"صاحب " در یکی از آبادیهاي اصطخر فارس - و یا در طالقان - به سال 326
[ [ صفحه 84
شانزدهم ذي قعده، دیده بجهان گشود. علم و ادب از پدرش آموختو از ابو الفضل ابن العمید و ابو الحسین احمد بن فارس لغوي
و ابو الفضل عباس بن محمد نحوي ملقب به " عرام " و ابو سعید سیرافی و ابوبکر ابن مقسم و قاضی ابوبکر احمد بن کاملبن
شجره و عبد الله بن جعفر بن فارس که از این دو نفر حدیث فرا گرفته است.
سمعانی می نویسد: حدیث را از مشایخ اصفهان و بغداد و ري فرا گرفت و به دیگران فرا داد، و همواره تحریص می کرد که حدیث
بیاموزند و بنویسند، از ابن مردویه بازگو شده و او خودش از زبان " صاحب " شنیده که می گفت ": هر که حدیث ننویسد،
شیرینیاسلام را احساس نخواهد کرد.
چون در مجلس حدیث، براي املاء و دیکته حاضرمی شد، جماعت انبوهی به استماع می نشستند، و ناچار هفت نفر بلندگو صدا به
صدا حدیث را به گوش آخرین قسمت اجتماع میرساند.
از این رو، محدثین زیادي از او سماع حدیث دارند و احادیث نخبه فراوانی نوشته اند از جمله: قاضی عبد الجبار، شیخ عبد
القاهرجرجانی، ابوبکر ابن المقري قاضی ابو الطیب طبري، ابوبکر ابن علی ذکوانی و ابوالفضل محمد بن محمد بن ابراهیم نسوي
شافعی که هر یک استوانهحدیث و کلام محسوب اند.
علاوه بر این، نبوغ علمی و مهارت او در فنون ادب تا آنجا شهرت یافت و مورد گواهی حاضران و غائبان قرار گرفت، که شیخ بهاء
الدین عاملی در رساله " غسل الرجلین و مسحهما " او را از علما شیعه و در شمار ثقه الاسلام کلینی ، شیخ صدوق شیخ مفید، شیخ
طوسی و شهید و امثال آنان آورده، و علامه مجلسی اول در حواشی " نقد الرجال " به عنوان "افقه الفقهاء " از او یاد کرده و
درجاي دیگر از روساي اهل حدیث و کلامش شناخته و شیخ حر عاملی در " امل الامل " او را با عناوین ": محقق، متکلم والا
مقام، گرانقدر در علم " ستوده است.
از طرف دیگر، ثعالبی در کتابش " فقه اللغه " صاحب را از پیشوایانی شمرده که سخندانی و سخن سنجی آنان سند و گواه استنباط
ادبی واز هر جهت مورد اعتماد
[ [ صفحه 85
صفحه 49 از 231
بوده: مانند لیث، خلیل، سیبویه، خلف احمر، ثعلب احمثی، ابن کلبی، ابن درید و بهمین جهت " انباري " او را از علماءلغت دانسته
و براي او در کتاب " طبقاتادباء از نحویین " فعلی باز کرده، و سیوطی اش در " بغیه الوعاه " که در طبقات لغویین و نحویین است
یاد کرده و علامه مجلسی در پیش گفتار بحار، بعنوان " پرچمدار علم لغت و عروض و عربیت در صفوف امامیه " معرفی کرده
است.
اضافات چاپ
[دومچ ابن جوزي در " المنتظم " ج 7 ص 180 می نویسد: با دانشمندان و ادیبان مراودهمی کرد، بدانها می گفت ": روز چون
پادشهانیم و شب چون برادران. "
از محدثین فرا گرفته و به دیگران املاء نموده: ابو الحسن علی بن محمد طبري معروف به " کیا " از زبان ابو الفضل زید بن صالح
حنفی می گفت: صاحب ابن عباد، موقعی که تصمیم به املاء حدیث گرفت، در منصب وزارت کار می کرد، روزي طیلسان پوشیده
تحت الحنک بسته، در هیئت اهل علم برون شد و گفت: آیا پیش کسوتی و سابقه مرا در علم و دانش قبول دارید؟ همگان پذیرفته
و اعتراف کردند.
بعد گفت: من به شغل وزارت اندرم و آنچه از کودکی تاکنون،مصرف خرج و انفاق خود کرده ام، همه از مال پدر و جدم بوده
است، با وجود این نمی گویم از مظلمه و حق کشی معصوم بوده ام، اینک من خدا را و سپسشما را گواه می گیرم که از هر
گناهی بازگشت و به مغفرت و عنایت الهی پناهمی برم.
آنگاه براي خود خانه انتخاب و نام آنرا " خانه توبه " نهاد و یک هفته در آن اعتکاف جست، و بعد از آنکه امضاي فقها را به
راستی و درستیتوبه خود جمع آوري نمود، بر مسند املاء نشست و جمع کثیري در محضر او گرد آمد تا آنجا که یک بلندگو
کافی نبود، بلکه شش نفر دیگر صدا به صدا سخن او را به اطراف مجلس می رساندند،و حتی بزرگانی مانند قاضی عبد
الجبار،حدیث او را یادداشت کرده اند. ضمنا " صاحب " هر ساله پنجهزار دیناربه بغداد می فرستاد تا میان فقهاء و اهل ادب تقسیم
شود، و هیچگاه، در اجراي حق الهی، ملامت مردم را به چیزي نمی خرید.[
[ [ صفحه 86
جمعی از پرچمداران علم و یکتا سواران ادب، بخاطر بزرگداشت مقام " صاحب " و ارج شناسی نبوغ او، تالیفات علمی خود را به
نام او نوشته و اهداء کرده اند از جمله:
1 - شیخ و استاد بزرگ ما صدوق ابو جعفر قمی، کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام.
اضافات چاپ دوم
-2 حسین بن علی بن حسین بن موسی بنبابویه قمی، کتاب نفی التشبیه. در کتاب لسان المیزان ج 2 ص 306 به نقل از فهرست ]
نجاشی چنین آمده ولی در کتاب نجاشی ص 50 بعد از اینکه کتاب نفی تشبیه را یاد کرده می نویسد: تالیف دیگري دارد که به نام
صاحب ابنعباد نوشته است
3 - شیخ حسن بن محمد قمی، کتاب تاریخ قم.[
-4 ابو الحسن احمد بن فارس رازي لغوي، کتاب " صاحبی. "
5 - قاضی عبد العزیز جرجانی، کتاب " تهذیب. "
اضافات چاپ دوم:
صفحه 50 از 231
-6 ابو جعفر احمد بن ابی سلیمان: داود صواف مالکی، کتابی در شناخت سنگو اسامی آن به نام " حجر. " تالیف و به خدمت ]
صاحب ارسال داشت، صاحب گفت ": ردوا الحجر من حیث جاء " سنگ را به جاي اولش برگردانید (مثل است) ولی بعد هدیه را
پذیرفت و مولف را عطا بخشید. این را ابن فرحون در کتاب " دیباج مذهب " ص 36 یاد کرده].
تالیفات صاحب
صاحب ابن عباد، تالیفاتی در علم و ادب دارد که از آثار جاویدان اوست، از جمله:
1 - کتاب "اسماء الله و صفاته."
2 - کتاب نهج السبیل، در اصول
3 - کتاب" الامامه" در تفضیل امیر المومنین علیه السلام.
-4 کتاب " وقف و ابتدا. "
[ [ صفحه 87
-5 کتاب " المحیط " در لغت (فرهنگ عربی) ده جلد.
6 - کتاب " زیدیه."
7 " - المعارف " در تاریخ.
8 - کتاب " الوزراء. "
9 - کتاب " قضا و قدر."
10 - کتاب " روزنامه (" یادداشت روزانه) ثعالبی در یتیمه الدهر از آن نقل می کند. 11 - کتاب " اخبار ابی العینا."
12 - کتاب تاریخ الملک و اختلاف الدول.
13 - کتاب زیدیین.
14 - کتاب جوهره الجمهره ابن درید (چکیده جمهره ابن درید است).
-15 کتاب " اقناع " در عروض.
16 - کتاب نقض عروض.
17 - دیوان رسائل (دفتر انشاء) ده جلد.
18 - کتاب " الکافی " در رسائل و فنون نویسندگی.
19 - کتاب اعیاد و فضائل نوروز باستانی.
20 - دیوان شعر.
21 - کتاب " شواهد."
22 - کتاب تذکره.
23 -کتاب تعلیل.
24 - کتاب الانوار.
-25 کتاب الفصول المهذبه للعقول.
صفحه 51 از 231
26 - رساله ابانه (پرده برداري) از مذهب اهل عدل.
27 - رساله در طب.
[ [ صفحه 88
-28 رساله دیگري در طب.
29 - کشف از مساويشعر متنبی، در مصر به طبع رسیده و 26 صفحه است.
ثعالبی در یتیمه می نویسد:چون صاحب، این رساله را نگاشت، قاضی ابو الحسن علی بن عبد العزیز جرجانی کتابی بنام " وساطت
"بین متنبی و مدعیان او در شعر، پرداخت و یکی از ادباء نیشابور در این زمینه سرود:
- اي قاضی که کتابهایت در دسترس است و خانه ات دور.
- کتاب " وساطه " در زیبائی، نسبت به زیوري که از مفاخر ادب به گردن آویخته اي، چون گوهر میانین است.
30 - رساله در فضائل سرورمان عبدالعظیم حسنی، مدفون در ري.
-31 تاب " سفینه، " ثعالبی در یتیمه الدهر از آن نام برده.
اضافات چاپ دوم
32 - کتابی منحصرا در شرح حال شافعی محمد بن ادریس پیشواي فرقه شافعی چنانکه در کتاب " الکواکب الدریه " ص 263 یاد ]
شده.
ضمنااستاد حسین علی محفوظ کاظمی (ساکن کاظمین) شفاها اظهار می داشت که از تالیفات صاحب ابن عباد، به نسخه این چند
رساله برخورد کرده است،
1 " - فصول ادبیه و مراسلات عبادیه " در 15 باب ترتیب یافته و هر بابی 15 فصل دارد. نسخه آن در تاریخ 628 نوشته شده.
2 - رساله در هدایت و ضلالت، با خط کوفی از روي نسخه مولف نوشته شده و باخط مولف زیور یافته
-3 امثال سائره،منتخب از شعر ابو الطیب متنبی، و آن 372 بیت است، نسخه به خط باخرزي در تاریخ 434 نوشته شده.
خواننده گرامی کاملا توجه دارد که نویسنده این کتابهاي متنوع علمی باید یکی از رجال برجسته تاریخ و نوابغ دهر باشد که در
هیچ فنی از فنون علمی کوتاهی نیامده، مراتب عالیه را حائز می شوند:لذا می بینیم که صاحب ما، هم فیلسوفاست
[ [ صفحه 89
هم متکلم. هم فقیه و محدث، هم مورخ و لغوي. نحوي، ادیب، نویسندهو شاعر.
شما فکر می کنید، شخصیت ادبیو موقعیت علمی این یگانه دهر، که فنون پراکنده را در سینه خود جاي داده و در رشته هاي
مختلف، از دانش وهنر، تالیفاتی به یادگار نهاده، در چه مقامی است؟ جز این است که او را در قله کوهسار فضائل می یابیم که به
حق و شایستگی، آوازه او در جهان علم پیچیده و نامش با فلک چرخان، اقطار کیهان را در نوریده است؟
صاحب، کتابخانه پر ارج و گرانبها و در واقع گنجینه از کتب براي خود فراهم داشته است: موقعی که صاحب خراسان نوح بن
منصور سامانی، پیکی بهخدمت صاحب گسیل ساخته او را به دربارخود دعوت کرد، ضمنا عطاي وافري پیشنهاد فرمود صاحب را به
خدمت گزاريدر پست وزارت ترغیب نمود، صاحب در مقام معذرت بر آمده و از جمله چنین گفت:
صفحه 52 از 231
"چگونه توانم اموال خود را با بار و بنه سنگین حرکت دهم، در صورتی کهتنها دفاتر و وسائل و کتب علمی من برچهار صد شتر و
بلکه بیشتر حمل باید شد."
در معجم الادبا از ابو الحسن بیهقی نقل آورده که می گفت: کتابخانهاي که در ري وجود دارد، گواهصادقی بر ارج و بهاي
کتابخانه صاحب است. بعد از آنکه سلطان محمود بن سبکتکین قسمتی از کتابخانه ري را سوزانید، من آن کتابخانه را وارسی
کردم، دیدم فهرست کتابخانه در ده جلدتدوین یافته: جریان این است که چون سلطان محمود، وارد ري شد، بدو گفتند:اینها همه
کتابهاي رافضیان است و اهلبدعت، و او دستور داد، کتابهاي کلامی را جدا کرده همه را سوزاندند.
از این سخن بیهقی چنین برآورد می شودکه عمده کتبی که سوخته شده کتابهاي صاحب بوده است، آري دست جور و ستم، این
گونه با آثار شیعه و مفاخر ادبی و علمی آنان بازي کرده است.
[ [ صفحه 90
باري خزانه دار این کتابخانه و سرپرست آن، ابوبکر محمد بن ابراهیم بن علی مقري متوفی به سال 381 و ابو محمد عبد الله بن
حسن اصبهانی خازن بوده اند.
وزارت- سماحت- مدیحه سرایان
- ابوبکر خوارزمی گوید: صاحب، در دامن وزارت پرورش یافته، و در همان آشیانه نوپا گشته، واز پستان پر برکت آن شیر نوشیده
و در واقع چکیده وزارت است که از پدران خود ارث برده، چنانکه ابو سعید رستمیدرباره اش گوید:
ورث الوزاره کابرا عن کابر
موصوله الاسناد بالاسناد
یروي عن العباس عبادوزا
رته و اسماعیل عن عباد
- منصب وزارت را پشتدر پشت به ارث برده، چون سند روایت که بهم پیوسته است.
- عباد از عباس راوي وزارت گشته و اسماعیل از عباد.
او اول وزیري است که به عنوان "صاحب " لقب یافته: ابتدا چون در مصاحبت ابو الفضل ابن العمید بود، بدو صاحب ابن العمید می
گفتند، بعدها که خود متولی مقام وزارت گشت، این لقب بر او ماند، ولی " صابی " در کتاب " تاجی " می نویسد: بدین جهت
اورا صاحب گفتند که از کودکی در مصاحبت موید الدوله فرزند بویه بود، و همو او را صاحب نامید، و لقب ادامه یافت تا بدان
مشهور گشت، بعدها هر که به مقام وزارت رسید او را صاحب گفتند.
ابتدا از سال 347 تقریبا تا سنه 366 به عنوان منشی و دبیر در خدمت موید الدوله مشغول کار شد، و سال 347 ، با او به بغداد رفت،
سال 366 به وزارت انتخاب شد و تا سال وفات موید الدوله 373 بر سر کار باقی ماند، بعد از او برادرش فخر الدوله، صاحب را به
وزارت بر کشید، صاحب با او به ري آمد که مرکز حکومت او بود، و از هیچ کوششی در خدمت گزاریو توسعه حکومت او
صفحه 53 از 231
خودداري نکرد:
[ [ صفحه 91
حموي گوید: صاحب،پنجاه دژ، در اطراف حوزه حکومتی گشوده و به فخر الدوله تسلیم کرد که حتی ده دژ آن در دوران
حکومت پدرش و نه برادرش تسلیم نشده بود. صاحب به دوران وزارتش، در مردم نوازي کوشا بود، علما و شعراء از عطاي فراوان،
نعمت سرشار، نوال بی پایانش بهره مندشدند.
ثعالبی از زبان عون بن حسین می گوید: روزي در خزانه داري خلعت هاي صاحب بودم، دفتر آماري که در اختیار دوستم بود،
ملاحظه کردم، دیدم تعداد عمامه خزي که در زمستان آن سال، به علویین و فقها و شعراء، خلعت داده، سواي آنچه در اختیار
خدمتگاران و حاشیه نشینان قرار گرفته، 820 طاقه بوده.
ضمنا صاحب هر سال پنج هزار دینار، به فقها و ادباي بغداد، تقسیممی کرد و صله و صدقات و خیرات او در ماه مبارك رمضان، با
آنچه در سایر ماههاي سال انفاق می شد، برابري می کرد، هیچ کس در ماه رمضان بر او وارد نمی گشت - هر که گو باش - جز
.( اینکه بعد از افطار از خانه او خارج می شد، و همه شب، حدود هزار نفر در آنجا افطارمی کردند. (یتیمه الدهر ج 3 ص 174
دوران صاحب، پر برکت ترین دورانی بود که بر اهل علم و ادب گذشت: گاه با مقرب ساختن اهل فضل و گاه با تشویق و ترغیب
آنان به نشر آثار گرانبهاي خود، تا آنجا که بازارعلم و دانش رونق گرفت، دانشوري و دانش پروري رواج یافته، دانش پژوهان و
دانش اندوزان بی شمار گشتند.
صاحب در برابر هر اثر نفیس و رساله شیوا، بدره هاي زر و کیسه هاي سیم نثار کرد، و در اثر جود سرشار و کرم بی انتها و نوال بی
کرانش، پانصد شاعر او را ثنا خوان و مدیحه سرا گشتند، کهقصائد آنان زینت بخش دواوین و فرهنگ رجال است.
حموي از گفت ابن بابک و اواز زبان خود صاحب چنین نقل می کند ": من و خدا بهتر داند - با صد هزار قصیدهعربی و فارسی
مورد ستایش قرار گرفتهام. "
آري همین قصاید بی شمار بود که نام صاحب را در صفحات تاریخ جاویدان ساخت، که نه یادش فراموش شود، و نه شعله عظمت
و شخصیتش با گذشت روزگاران
[ [ صفحه 92
خاموش گردد.
از جمله شعرائی که او را ثنا گفته اند:
-1 ابو القاسم زعفرانی: عمر بن ابراهیم عراقی، چند قصیده در ثناي صاحب دارد و از جمله نونیه اي که سرآغازش چنین است:
سواك یعد الغنی و اقتنی
و یامره الحرص ان یخزنا
و انت ابن عبادالمرتجی
صفحه 54 از 231
تعد نوالک نیل المنی
- دگران مال و دولت اندوزند و در اثر حرص و آز گنجینه می سازند.
- و تو کهفرزند عبادي و امید همگان، عطا و بخشش را وسیله نام نیک ساخته اي.
-ابو القاسم عبد الصمد بن بابک، صاحب رابا قصیده اي ستوده که آغازش این است:
خلعت قلائدها عن الجوزاء
عذراءرقصهالعاب الماء
- زیور آلات گردنش را از ستاره جوزاء خلعت گرفته، همان مرواریدهاي آبدار که از لمعان به رقص آمده
3 - ابو القاسم عبد العزیز بن یوسف وزیر، از آل بویه، قصیده دارد واز جمله آن:
اقول و قلبی فی ذراك مخیم
و جسمی جنیب للصبا و الجنائب
یجاذب نحو الصاحب الشوق مقودي
و قدجاذبتنی عنه ایدي الشواذب
- می گویم - و دلم در سایه وجودت خیمه زده و جسم در گرو باد صباست و شترانی که یدك می کشند. - اشتیاق مهار شترم را
به سوي " صاحب " می کشد، ولی شتران سرکش با من سر نزاع دارند.
-4 ابو العباس ضبی وزیر. در گذشته به سال 398 (یکی از شعراء غدیر که قصیده اش همراه شرح حال او خواهد آمد ) چند قصیده
در ثناي صاحب دارد.
5 - ابو القاسم علی بن قاسم کاشانی، منشی و نویسنده. قصیده پرداخته و به خدمت صاحب گسیل داشت، آغازش این است:
اذا الغیوم ارجفن باسقها
و حف ارجاءها بوارقها
[ [ صفحه 93
- آنگاه که توده هاي ابر با صداي رعد آسمانرا به غلغله آرد و برق در اکناف آن بدرخشد
6 - ابو الحسن محمد بن عبد الله سلامی عراقی در گذشته سال 394 ، قصیده در ثناي صاحب دارد، مطلع آن چنین است:
صفحه 55 از 231
رقی العذال ام خدع الرقیب
سقت ورد الخدود من القلوب
- افسون ملامتگر باعث شد یا نیرنگ رقیب که سرخی شرم از دل برخاسته بر چهره نشیند.
سلامی چکامه دیگري در ستایش صاحب دارد که در بحر رجز سروده:
فما تحل الوزراء ما عقد
بجهدهم ما قاله و مااجتهد
- آن قرار و پیمان که با دست و زبان صاحب بسته شود، وزراي دیگر باز گشودن نتوانند.
- چه نسبت گوسفند پروار را با شیر شکار؟ و آیا حوض آب با دریاي متلاطم برابر است.
- از میان نیک روزیها و سعادتها من به اینآرزو دلبسته ام که صاحب ابن عباد همیشه و همواره برایم باقی بماند.
-7 قاضی ابو الحسن علی بن عبد العزیز جرجانی، درگذشته سال 392 ، قصیده داردکه این بیت از آن جمله است:
او ما انثنیت عن الوداع بلوعه
ملات حشاك صبابه و غلیلا؟
- آیا از وداع معشوق که بازگشتی، آتش فراق تار و پودت را نسوخته.
- یا سیل اشک از چشمانت سرازیر نیست، گویا که دست جود و بخششاسماعیل در کنار آن است.
- اي بزرگ مردي که مجد و بزرگواري، با همت تو، حاجت خود را از زمانه گرفت.
- روزي مرم با دو دست مبارکت تقسیم شده از این رو نامت ابو القاسم گشت.
[ [ صفحه 94
همین شاعر قصائد دیگري هم در مدح صاحب سروده است.
-8 ابو الحسن علی بن احمد جوهري جرجانی (یکی از شعراء غدیر که شعرش همراه شرح زندگی خواهد آمد) قصائد فراوانی در
مدح صاحب ساخته: همزیه، رائیه، فائیه،بائیه و جز آنها با قافیه هاي دیگر.
-9 ابو الفیاض سعد بن احمد طبري، چندقصیده دارد از جمله میمیه اي که آغازش چنین است:
الدمع یعرب ما لا یعرب الکلم
و الدمع عدل و بعض القول متهم
- اشگ رخسار، از آتش درونحکایت دارد، سخن و ادعا - نه، اشگ گواه صادق است و سخن مورد تردید.
صفحه 56 از 231
-10 ابو هاشم محمد بن داود بن احمد بن داود بن ابی تراب: علی بن عیسی بن محمد بطحائی بن القاسم بن الحسن بن زید بن
حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام معروف به علوي طبري، اشعار فراوانی در ثناي صاحب سروده و صاحب هم اشعاري در
ستایش او.
-11 ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی، قصائديدارد و در یک قصیده اش می گوید:
و مننصر التوحید و العدل فعله
و ایقظ نوام العمالی شمائله
- آنکه با کردارش مکتب توحید و عدل را یاري کرد، و خصال ستوده اش در خواب رفتگان وادي غفلت را براي کسب عظمت
هشیار ساخت.
- آنکه وا داشت تا مردم نیک، در طلب نیکوکاري بر آیند، دیرزياي مرغزاري که مردم آن کوچ کردند.
-12 ابو سعد نصر بن یعقوب، قصیده دارد بدین مطلع:
ابی لی ان ابالی باللیالی
و اخشی صرفها فیمن یبالی
روا نمی دارد که من در فکر شبهاي عزیز خود باشم و من از عاقبت آن بیمناکم که شبهاي خود را وقف وجوداو سازم.
[ [ صفحه 95
-13 سید ابو الحسین علیبن حسین بن علی بن حسین بن قاسم بن محمد بن قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام،
داماد صاحب است، قصیده اي سروده در 60 بیت که صاحب رابدان ستوده، با این امتیاز که از حرفواو خالی است. ثعالبی در یتیمه
الدهر 20 خط آنرا آورده و مولف " الدرجات الرفیعه " 14 خط آنرا، سرآغازش این است:
برق ذکرت به الحبائب
لما بدي فالدمع ساکب
- درخشی که مرا به یاد معشوقه ها افکند، و اینک اشک بر رخسارم روان است.
-14 ابو عبد الله حسین بن احمد، مشهور به " ابن حجاج بغدادي " درگذشته سال 391 (یکی از شعراء غدیر که قصیده او همراه
شرح حالش خواهد آمد) سروده فائیه اي دارد که صاحب راثنا خوانده مطلع آن این است:
ایها السائل عنی
انا فی حال طریفه
صفحه 57 از 231
و فائیه دیگري با این مطلع:
ساق علی حسن وجهها تلفی
و سرها ما راته العین من دنفی
و چکامه نونیه ايبا این مطلع:
یا عذولی اما انا
فسبیلی الی العنا
- اي نکوهشگر من خودم به سوي نابودي روانم.
- ولی داستانم، شایسته است که زیور تاریخ گردد.
-15 ابو الحسن علی بن هارون بن منجم، قصیده اي دارد که بارگاه صاحب را ستوده است از جمله گوید:
و ابوابها اثوابها من نقوشها
فلا ظلمالا حین ترخی ستورها
16 - شیخ ابو الحسن بن ابو الحسن، متصدي چاپار، پسر عمه صاحب است قصیده سروده و بنايبا شکوه صاحب را که در اصفهان
ساخته و بدانجا منتقل گشته می ستاید:
دار علی العز و التایید مبناها
وللمکارم و العلیا مغناها
خانه اي که اساسش بر عزت و قدرت نهاده شده و منزلگاه اخلاق ستوده و
[ [ صفحه 96
جایگاه بزرگی و والائی است.
-17 ابو الطیب کاتب (منشی)، او هم قصیده اي در ستایش همان بنا دارد که با این بیت شروع می گردد:
و دار تري الدنیا علیها مدارها
تحوز السماء ارضها و دیارها
صفحه 58 از 231
- خانه اي که چرخ زمانه بر محور آن چرخد و خاك و خشتش با آسمان برابر آید.
-18 ابو محمد ابن المنجم،رائیه اي دارد که بارگاه صاحب را ستوده با این مطلع
هجرت و لم انو الصدود و لا الهجرا
و لا اضمرت نفسی الصروف و لا الغدرا
19 - ابوعیسی ابن المنجم، صاحب را با توصیف بارگاهش چنین می ستاید:
هی الدار قدعم الاقالیم نورها
و لو قدرت بغداد کانت تزورها
- بارگاهی که پرتوش بر جهان تابیده، و اگر بغداد هم می توانست به دست بوس آن می آمد. 20 - ابو القاسم عبید الله بن محمد بن
معلی، او هم خانه صاحب را باقصیده اي بدین مطلع ستایش کرده:
بی من هواها و ان اظهرت لی جلدا
وجد یذیب و شوق یصدع الکبدا
- مرا در آرزوي زیارت آن بارگاه - گرچه بظاهرشکیبائی ورزم - عشقی جانکاه است و اشتیاقی جگر سوز.
-21 ابو العلاء اسدي، در ضمن قصیده صاحب راستوده و بارگاهش را با این سرآغاز وصف می کند:
و اسعد بدارك انها الخلد
و العیش فیها ناعم رغد
- خوش زي که اینجا خانه خلد است و زندگی در آن با نعمت و فراوانی همراه.
-22 ابو الحسینغویري، چند سروده دارد از جمله قصیده اي که همان خانه اصفهان را ستوده، بااین سرآغاز:
دار غدت للفضل داره
افلاك اسعده مداره
بارگاهی که جولانگاه بخشش و نوال است، چون فلک که مدار آن بر سعادت باشد.
-23 ابو سعید رستمی محمد بن محمد بن حسن اصبهانی، صاحب را با چند
صفحه 59 از 231
[ [ صفحه 97
قصیده ستوده، از جمله بائیه که سرآغازش ایناست:
عقنی بالعقیق ذاك الحبیب
فالحشی حشوه الجوي و النجیب
و لامیه اي دارد که در آن چنین می گوید:
- شایسته است که سی تن شاعر کامروا گردند، و مانند من شاعري محروم ماند؟
- این بدان ماند که به " عمرو " و اواضافه دهند و در نام خدا ": بسم الله" از الف مضایقه کنند. 24 - ابو محمد عبد الله بن احمد
خازن اصبهانی، چند قصیده دارد که از همه بهتر آن با این مطلع شروع می گردد:
هذا فوادك نهبی بین اهواء
و ذاك رایک شوري بین آراء
25 - ابو الحسن علی بن محمد بدیهی، و او کسی است که صاحبدرباره او چنین سروده:
- تو که بایدپنجاه سال بیندیشی تا یک شعر بسرائی؟چرا لقب " بدیهی (" بدیهه سرا) به خود بسته اي.
این شاعر قصائدي پرداخته، از جمله لامیه اي بدین مطلع:
قد اطعت الغرام فاعص العذو لا
ما عسی عائب الهوي ان یقولا
- اینککه سر به طاعت عشق سپردي، پند ناصح را به چیزي مخر، آن که عشق را نکوهش کند، چه عیبی بر آن تواند بست؟
26 - ابو ابراهیم اسماعیل بن احمد شاشی عامري، چند مدیحه درباره صاحب سرودهاز جمله بائیه اي با این سر آغاز:
سرینا الی العلیا فقیل کواکب
و ثرنا الی الجلی فقیل قواضب
- به آسمانها بر شدیم، گفتند: ستاره رخشانآمد، به میدان نبرد تاختیم گفتند: شمشیر بران آمد.
-27 ابوطاهرابن ابی الربیع عمرو بن ثابت، چکامهاي چند در مدح صاحب دارد، از جمله جیمیه و اول آن:
[ [ صفحه 98
صفحه 60 از 231
اما لصحابی بالعذیب معرج
علی دمن اکنافها تتارج
28 - ابو الفرج حسین بن محمد بنهندو، چند سروده در ثناي صاحب دارد از جمله با این مطلع:
لها من ضلوعی انیشب وقودها
و من عبراتی ان تفض عقودها
- رواست که به خاطر آن (معشوقه) آتش درون شعله کشد و اشک دیدگانم چون مروارید غلطان نثار شود.
-29 عمیري، قاضی قزوین، چند کتاب، خدمت صاحب اهداء کرده و این دو شعر راهمراه آن ارسال داشته:
- عمیري، برده "کافی الکفاه " است، گرچه در شمار اعیان قضاه است.
- با اهداء چند کتاب نفیس و فرد، شرط خدمتگزاري و ادب بجاآورد.
صاحب دو بیت سروده و آنرا در رقعه اي گسیل داشت:
- از کتب اهدائی،یک کتاب پذیرفتیم و مابقی را بلادرنگ برگشت دادیم.
- من هدیه فراوان را غنیمت نمی شمارم: منش من این است که میگویم ": بگیر " نه - بیاور
-30 ابو رجاء اهوازي، موقعی که صاحب به اهواز رفته بود، او را با چکامه اي ثنا خوان گشت و از آن جمله:
الی ابن عباد ابی القاسم
الصاحب اسماعیل کافی الکفاه
و تشرب الجند هنیئا بها
من بعد ما الري ماء الفرات
31 - ابو منصور احمد بن محمد لجیمی دینوري، چکامه اي در ثناي صاحب دارد.
-32 ابو النجم احمد دامغانی معروف به (شصت کله) در گذشته سال 432 قصیده به زبان فارسی در مدح صاحب سروده است.
[ [ صفحه 99
-33 شریف رضی (یکی از شعراء غدیر است که شعرش همراهشرح حال او خواهد آمد) صاحب ابن عبادرا با قصیده دالیه اي در
سال 375 ثناگفته ولی آنرا گسیل نداشته و قصیده دیگري به سال 385 قبل از درگذشت صاحب ساخته و آنرا به محضرش ارسال
داشته است.
-34 قاضی ابوبکر عبد الله بن محمد بن جعفر اسکی، چکامه اي در مدح صاحب دارد که از آن جمله است:
صفحه 61 از 231
کلبر و نوال و صله
و اصل منک الی معتزله
یا ابن عباد ستلقی ندما
لفراق الجیره المرتحله
-35 ابو القاسم غانم بن محمد بن ابی العلاء اصفهانی، چند چکامه درباره صاحب دارد که برخی در ستایش او و برخیدر سوگ او
سروده شده، ثعالبی در تتمیم یتیمه گوید: روزي با صاحب دوش به دوش می رفتند، صاحب پیشنهاد کرد تا در وصف مرکبی که به
زیر ران داشت،شعري بسراید، و او بدون تامل گفت:
طرف تحاول شاوه ریح الصبا
سفها فتعجز ان تشق غباره
باري بشمس قمیصه شمس الضحی
صبغا و رض حجاره بحجاره
- سمندي اصیل، که باد صبا از سفاهت، با او به مسابقه برخاست ولی به گردش نرسید.
- سپیدي رنگش از سپیدي خورشیدسبق برده و با سنبک خود سنگ بر سنگ می کوبد.
-36 ابوبکر محمد بن احمد یوسفی زوزنی، قصیده در مدح صاحب ساخته با این مطلع:
اطلع الله للمعانی سعودا
و اعاد الزمان غضا جدیدا
و از آن قصیده است:
- زمانه سپاه خود را تجهیز کرد و ما با دعا وزاري به درگاه حق، به استقبال آن شتافتیم.
اي سالار زمانه شبهاي سیاه،دلها را در غم عشق فرو برد.
[ [ صفحه 100
- حوادثی که باید کاخ عظمت او را ویرانسازد، مایه استحکام و استواري آن گشت.
و در قصیده دیگر چنین سروده:
صفحه 62 از 231
سلام علیها ان عینی عندما
اشارت بلحظ الطرف تخضب عندما
- درود بر او (معشوقه) آنگاه که با نرگس چشمش اشارت کرد، چشمان من از خون خضاب گرفت.
-37 ابوبکر یوسف بن محمدبن احمد جلودي رازي، در ضمن قصیده می گوید:
ریاض کان الصاحب القرم جادها
بانوائه اوصاغها من طباعه
- بوستانهائی که گویا " صاحب " جوانمرد، هر ماهه با ابر جود و بخشش سیرابشان کرده یا از طبع خرم و خندانخود پی ریزي
کرده است. - تاریکی مشکلات را با اندیشه خود می زداید چنان که صبح صادق با پرتو خود تاریکیشب.
و از جمله:
سحاب کیمناه و لیل کباسه
و برق کماضیه و خرق کباعه
- ابري به جود و ریزش چون دست راستش، وشبی به شدت و سختی چون سطوتش و برقی در سوزندگی و جهندگی چون
شمشیرش و شکافی در وسعت همچون فضل و کرمش.
38 . -ابو طالب عبدالسلام بن حسین مامونی، فرید وجدي در " دائره المعارف " ج 6 ص 20 گوید: صاحب را با چند قصیده ستوده
که سروده اش مورد شگفت و اعجاببوده، به سال 383 درگذشته.
-39 ابو منصور گرگانی، در رقعه اي که به خدمتصاحب گسیل داشت، چنین نوشت:
قل للوزیر المرتجی. کافی الکفاه الملتجی
انی رزقت ولدا. کالصبح اذ تبلجا
- باوزیر که مورد امید است، با کافی الکفاه که پناه همگان است برگو
[ [ صفحه 101
- کودکی در شبستان زندگیم طلوع کرد که چون صبح می درخشد.
- پیوسته در سایه تو باشد، سایه عقل و کرامت.
-تو خود او را با نام گزاري شرف بخش وبا لقب دادن تاج بر سر نه.
صاحب در زیر رقعه نوشت:
صفحه 63 از 231
هنئته هنئته شمس الضحی بدر الدجی
فسمه محسنا و کنه اباالرجا
- گوارایت باد گوارا، خورشید روزت باد و ماه شب. او را محسن نام کن و ابا الرجا بخوان.
-40 اوسی، قصیده بائیه اي در مدح صاحب سروده و در برابرش خواند، چون بدین بیت رسید:
لما رکبت الیک مهري انعلت
بدر السماء و سمرت بکواکب
- چون به سویت تاختم، مادیانماز ماه آسمان نعل بست و از ستارگان میخ.
صاحب بدو گفت ": مهر " مذکر است، چرا مونث آوردي؟ و از چه بدر آسمان را به نعل مانند کردي که به نعل می ماند؟ اگر با
هلال مانند ساخته بودي بهتر بود چه هلال بر هیئت نعل است؟
اوسی در پاسخ گفت: اما تانیث " مهر " چون مونث آنرا که " مهره " است منظور داشتم، و اما تشبیهنعل به ماه آسمان چون نعل
تمام كف بکار بسته بودم
-41 ابراهیم بن عبد الرحمن معري، صاحب را با قصیده ثنا گفته که از آن جمله است:
قد ظهر الحق و بان الهدي
لمن له عینان او قلب
- حق چهره گشود و راه روشن گشت براي آن کس که چشم دارد و بیند یا دل دارد و فهمد.
- همان سال که خورشید از پس ابر چهره گشاید و جهان را به نور خود آراید.
- با سالار بزرگ (صاحب)،شرق و غرب گیتی، خندان و خرم گشت.
-42 محمد بن یعقوب، از پیشوایان علم نحو، چنان که در " دمیه القصر " ج 1
[ [ صفحه 102
ص 301 آمده، به خدمت صاحب نوشت:
قل للوزیر - ادام الله نعمته
مستخدما لمجاري الدهر و القدر
-باوزیر بگو که خداوندش بر نعمت پایدار دارد و قضا و قدر او را به خدمت گزاري مفتخر سازد.
صفحه 64 از 231
- برده خود را بر کشیدي و فرزندي پسر بدو بخشیدي، اینک او را با نامی از نامهاي عرب افتخار بخش.
-اگر باز هم لطف فرموده با دادن لقب او را تشریف بخشی، با کرم خود، بوستان را با باران خرم ساخته اي.
- سایه ات پیوسته و گسترده باد که از میان پیوسته ها و گسترده ها بهترین است.
[و صاحب در کنار رقعه نگاشت]
هنئته ابنا یشیع الانس فی البشر
هنیت مقدمهذا الصارم الذکر
- نعمت فرزندت گوارا باد که چون " انس و بشر " قرینخوشخوئی و خوشروئی است، قدم نو رسیده ات مبارکباد که چون شمشیر
فولادین برنده و تیز است.
-43 محمد بن علی بن عمر، از بزرگان ري است که در محضر صاحب حدیث فرا گرفته و با قصیده رائیه اي او را ثنا گستر شده.
- ادبا از صاحب ابن عباد و ابو اسحاق صابی با لقب " صادین (" دو صاد) یاد کرده اند، از جمله در چکامه شیخ احمدبربیر، در
گذشته سال 1226 که در کتابششرح جلی ص 283 ثبت آمده، و منشی با نمکی را می ستاید:
لله کاتبا الذي انا رقه
و هو الذي لا زال قره عینی
فی میم مبسمه و لام عذاره
ما بات ینسخ بهجه الصادین
[ [ صفحه 103
- قربان آن منشی گردم که مرا برده خود ساخته و پیوسته چشمم بدو روشن است.
- با غنچهخندانش که چون میم است، و خط رخسارش که به شکل لام است شب تا صبح از خرمیصاحب و صابی نسخه برداري
می نماید.
اشعار صاحب در شعائر مذهب
صاحب، با دوستان و آشنایان و خصوصا چکامه سرایانی که او را ثنا گفته اندبا نظم و نثر، نامه نگاري داشته که برخی از آن رسائل
و منشآت در کتابهايادبی و فرهنگ رجال ثبت است، و اشعار او چنان که گفته شد، در دیوانی گرد آمده، و ما از میان جواهر
منظومش، آنچه بسان مروارید، در رشته مذهب به نظم آمده عرضه می کنیم.
- ثعالبی در " یتیمه الدهر " ج 3 ص 247 از اشعار مذهبی صاحب این دو بیت را می نگارد.
صفحه 65 از 231
حب علی بن ابی طالب
هو الذي یهدي الی الجنه
ان کان تفضیلی له بدعه
فلعنه الله علی السنه
- دوستی علی بنابی طالب است که راهبر همگان به سوي بهشت است.
- اگر ترجیح او بر صحابه، بدعت به شمار است، پس نفرین خداي بر سنت باد.
و در همان کتاب " یتیمه الدهر " این دو بیت دیگر هم یاد شده:
- بد کیشی گفت: معاویه خالوي تو است: آن بهترین عموها و این هم بهترین خالوها.
فهو خال للمومنین جمیعا
قلت خال لکن من الخیر خال
- در واقع او خالوي همه مومنین است، گفتم: آري خالو است ولی خالوي خالی از خیر.
فقیه حجاز، گنجی شافعی، درگذشته سال 658 در کتاب " کفایه الطالب"
[ [ صفحه 104
ص 81 و هم خوارزمی در کتاب " مناقب" ص 69 این چند بیت او را یاد کرده اند.
- اي امیر مومنان علی مرتضی من دل در گرو تو دارم.
- هر گاهزبان به ستایشت گشودم، دشمن بد کیشت گفت: خلفاي اسبق را از یاد بردي.
-کدام یک مانند سرور من علی، زاهد و وارسته بود كه براستی دنیا را با سهطلاق رها کرد.
- چه کسی براي تناول مرغ بریان دعوت گشت؟ براي صدق دعوي ما همین بس است.
- به عقیده شما وصی محمد مصطفی کیست؟ وصی مصطفی هم باید مصطفی و برگزیده باشد.
باز فقیه گنجی در " کفایه " خود ص 192 و سبط ابن جوزي در " تذکره خواص امت " ص 88 و خوارزمی در " مناقب " ص 61
چنین یاد کرده اند:
- دوستی رسول و خاندانش تکیه گاه من است پس چرا مشکلات زندگی به سعادت و نیکبختی ما بدبین است.
- اي پسر عم رسول، اي برترین کسی که رهبر جهانیان و سرور هاشمیان بودي.
- اي نادره دین، اي یگانه دهر منت گزار و ثناي این بنده اي را گوش کن که دین و آئنیش تفضیل وبرتري شما بر تمام جهانیان
است.
- آیا شمشیري چون شمشیر تو در اسلام بهکار افتاده است؟ - اگر حقشناسی کنند. و این خود فضیلت تابناکی است که به تنهائی
گواه مدعاست.
صفحه 66 از 231
- آیا چون علم تو، علمی در اسلام وجود داشته؟ آن هنگام که دیگران لغزیدند و تو خود بهاسرار دین راهبر شدي و راهبر ما
گشتی؟
- آیا کسی چون تو می شناسیم کهقرآن مجید را با لفظ و معنی و هم تاویل و تنزیل، گرد آورده و نگهبان باشد؟
[ [ صفحه 105
و چون رسول خدا به درگاهحق دعا کرد و تنها تو براي تناول مرغبریان حاضر شدي، کسی همپایه تو بود؟
- یا کسی در صدق و اخلاص همطراز تو بود که " مسکین و تیم و اسیر " را برخود ایثار کردي و سوره هل اتی در اینباره نازل
گشت.
- آیا کسی در حد تو پایدار و شکیبا بود، آن هنگام که خیانت کردند و مرتکب رسواترین نیرنگها شدند، و بالاخره در روز صفین،
گذشت آنچه گذشت؟
- و یا چون توکسی مشکل گشائی کرد، تا آنجا که از شوق فریادشان بآسمان برخاست ": اگر علی نبود، در اثر ندانم کاري نابود
می شدیم. "
- بار پروردگارا توفیق زیارتشان را نصیب فرما، چه مرغ دلم به سوي تربتشان پر می کشد.
- بار خدایا زندگی مرا در دوست و محبت آنانخلاصه کن و روز حشر مرا با آنان برانگیز. آمین. آمین.
ابن شهرآشوب، از این قصیده، انتخاب دیگري دارد، و بعد از آوردن دو بیت اول، چنین یاد می کند:
- تو پیشوائی و چشمهمگان به سوي تو است. هر که این سخن را مردود شمارد براهین متقن را زیر پا نهاده.
- آیا کسی در شب " فراش " چون تو فداکاري نمود که جانت را، برخی خاتم انبیا کردي؟
- آیا چونان فاطمه زهرا سالار زنان که همسر تو گشت، زنی همتاي او بود تا زیور دگران شود؟ اي زیور خاندان فاطمه.
-و یا چون تو کسی یافت شد که د رحال رکوع انفاق کند، آنهم انگشتري خاتم؟
هل مثل فعلک عند النعل تخصفها
لو لم یکن جاحدوا التفضیل لاهینا
- موقعی که رسولخدا فرمود: اي مردم ثقیف سخن کوتاه کنید وگرنه شیر مردي را که همتاي من است، به سویتان گسیل دارم که
جنگاورانتان را درو کند، و
[ [ صفحه 106
زنان و فرزندانتان را به اسیري آورد پرسیدند: و او که باشد؟ فرمود: آنکه نعلین مرا وصله می زند؟ آیا پاره دوزتو بودي، نه دیگران.
البته اگر بی خردانه بر این سخن نگذرند و مقام برترت را منکر نشوند.
آیا مانند دو شیر بچه ات، در عظمت و بزرگواري یافتمی شود که از نسل بزرگواران به عمل آمده اند؟
در " مناقب " خوارزمی ص 105 و " کفایه الطالب " گنجی شافعی ص 243 و تذکره خواص امت ص 31 و مناقب ابن شهر آشوب
صفحه 67 از 231
و سایر معاجم، قصیده ازصاحب یاد شده که شمارابیات آن اختلاف دارد، ما این قصیده را با توجه به تمام روایات، می آوریم، و
ابیاتی که رجال عامه روایت کرده اند، با حرف " ع " مشخص می سازیم:
- به وسیله سرورانم آل " طه،" جانم به آرزو رسید.
-هر آنکه بر درجات بالا پاي نهاده، به برکت رسول خدا بوده.
- و برکت فاطمه دخترش که در فضیلت و شرف مانند پدرش مصطفی است.
ع - موقعی که، آتش جنگ شعله می زد، چه کسی چون علی به میدان می تاخت؟
ع - چه کسی شیران را شکار می کرد، موقعی که شمشیر تیز را از نیام بر می کشید؟
- روزي که شمشیر راند و باز هم شمشیر راند تا آنجا که جوهر آنرا ستود.
ع - چه کسی هر روز کشتار تازه اي می کرد که تاریخ به یاد ندارد؟
ع - چقدر، و باز هم چقدر با شمشیر نازکش، بر دهان غول جنگ کوبید؟
ع - روز " بدر " را به خاطر آورید. از جنگهاي دیگر سخن نمی کنم.
ع - یا جنگ احد را که خورشید رخشان آن علی است.
ع - و یا نبرد با " هوازن " در " حنین " که ماه تابان آن علی است.
ع - و پیش از روز " حنین " روز " احزاب "که شیر بیشه آن علی است.
ع - به خاطر آورید، خون " عمرو " را که ریخت؟
ع - سوره " براءت " را بخوانید و به من بگوئید: چه کسی آنرا بر مشرکین تلاوت کرد؟
[ [ صفحه 107
ع - یا بگوئید: با زهراء که - تربتش پاك باد -. چه کسی همسر گشت؟
ع - از مرغ بریان یاد کنید که فضیلت آن جهانگیر شد.
ع - یا بگوئید: بر قله هاي علم ودانش که صعود کرد؟
ع - داستان او، داستان هارون است و موسی، هر دو را خوب درك کنید.
ع - آیا در محبت علی مرا با سفاهت نکوهش می کنند؟
ع - خویشی او را با پیامبر نادیده گرفتندو مقتضاي مودت را زیر پا نهادند.
ع -اول نماز گزاري که با تقوي زینت بست.
ع - خورشید بعد از آنکه پرتوش ناپدیدشد، بر او بازگشت.
ع - او بر خلق جهان حجت خدا است، هر که او را دشمن گیرد، شقی و بدبخت خواهد بود.
- آري من با دوستی حسن به آرزوهایم رسیدم که والاترین مقام را حائز گشته.
- و با دوستی حسین، آن پسندیده اي که در میدان مکارم همه افتخارات را صاحب گشت.
- در این خاندان هر چه بنگري، جز ستاره رخشان به چشم نمی خورد که بالا رفته و بر طاق فلک نشسته.
- خاندانی ویژه، که جهانی در حمایت آنان قرار گرفته.
-گروه متجاوز، با ارتکاب آنهمه عناد و لجاجت. چه افتخاري می جست؟
صفحه 68 از 231
- سبط اکبر را با زهر به خاك کردند و این بس نبود؟
- با تعرض در جستجوي حسین بر آمده با او به پیکار بر آمدند و او هم پیکار کرد.
-او را از نوشیدن شربتی آب مانع شدند، با آنکه پرندگان سیراب بودند.
- او جان خود را بر سر این پیکار گذاشت، کاش جان من برخی اوگشته بود.
- دخترش فریاد می زد: اي پدر و خواهرش در سوك برادر می نالید.
[ [ صفحه 108
- اگر احمد مختار می دید، به روزگار او و خاندانش چه رسید؟
- شکایت به سوي خدا می برد و البته شکایت برده است.
در مناقب ابنشهر آشوب و مناقب خوارزمی ص 233 قصیده از صاحب یاد شده که در شمار ابیات اختلاف دارد، و ما هر دو
روایترا بهم پیوست می دهیم:
ما لعلی العلیاشباه
لا و الذي لا اله الا هو
- علی عالی قدر شبیه ندارد، نه بآن خدائی که جز او خدائی نیست.
- سیره او همان سیره رسول است که تو هم می شناسی و پسرانش - اگر پاي فخر در میان باشد - پسران رسول اند. -علی بر پایه از
شرف بر شده که و هم و پندار بدان نخواهد رسید.
-1 اي صبح، به یادبود حدیث کساء، در شرح مفاخر علی سستی مگیر که روز مباهله صبحگاهانعلی در زیر " کساء " قرار گرفت.
-2 و اي ظهر، به یادبود مرغ بریان از شرف علی پرده بر گیر، آن شرفی که بر والاترین مراتب آن دست یافت.
-3 و ايسوره براءت، اعلام کن: چه کسی از ابلاغ تو معزول گشت و چه کسی کارگزارآن بود؟
-4 اي مرحب اي امید کافران، از دم شمشیر چه کس شربت مرگ چشیدي؟
- و اي عمرو عبدود، کی بود که شرنگ مرگدر کامت ریخت؟
- اگر خواهد، بر ثریا بر شود و از " فرقدین " موزه سازد.
- مگر پایگاه بلند او را نشناخته اید وجایگاه والایش را درك ننموده اید؟
- ندیده اید که چگونه محمد بدو مشفق و مهربان بود و به تربیت او همت گماشت؟
- از کودکی در دامن مهر و محبتش پروریده مخصوص خود دانست و از کمال
[ [ صفحه 109
صفا و اخلاص به برادري برگزید.
- دخترش فاطمه را که پاره تنش بود بهاو کابین بست، چه او را بهترین شوهر و پرهیزکارتر از همگان یافت.
صفحه 69 از 231
- پدرم فداي حسین سرور آزادگان باد که روز عاشورا، در راه اعلاء دین جهاد کرد.
-پدرم فداي خاندانش که در اطراف او به خون غلطیدند و چشم از او بر نداشتند.
- خدا رسوا کند امتی را که سرور خود را تنها گذاشتند و در رضایت خاطرش نکوشیدند.
- و نفرین خدا بر آن گندیده مردار نجس باد که از کین، چوببر دندان او کوبید.
و بهمین ترتیب، قصیده به قافیه دال دارد که خوارزمی در " مناقب " ص 223 و ابن شهر آشوب در مناقب مجتمعا روایت کرده اند:
- او در جنگ بدر چون ماه (بدر) درخشید و دیگران را از شنیدن نام شمشیر لرزه بر اندام بود.
- براي علیدر حدیث " مرغ بریان " فضیلتی است کهآوازه اش در اکناف جهان پیچیده و حتیدشمنانش گواه و معترف اند.
- براي علی در سوره " هل اتی " اخلاص و صفائی است که خود ناچار، آنرا تلاوت کردید و بینی خود را به خاك کشیدید، باز
هم از یاري او دامن بکشید.
- و چهسخنها که در جنگ خیبر روایت کردید: او را محبوب خدا و رسول، کرار غیر فرار، شناختید، ولی چون شتر مرغ شانه از زیر
بار تهی کرده فراري شدید.
- ویا در روز " احد " که همگان پشت دادهفرار نمودند و شمشیر او روي کفر را سیاه نمود.
- و در روز " حنین" که برخی از شما راه خیانت گرفت. و او باشمشیر تیز،
[ [ صفحه 110
یکنواخت بر سر دشمنکوبید.
- امور مردم را در دستکفایت گرفت و به مال آنان طمع نیست، گاهی می شود که امانت والیان مورد تردید است. - در داوري به
دانش دیگران نیاز نداشت، آنجا که دیگران نیازمند شده چون خر به گل ماندند.
- راه خانه اش که به بهترین مساجد (مسجد رسول) باز می شد، مسدود نگشت درصورتیکه راه دگران یکسره مسدود شد.
- و همسرش زهرا، بهترین دختري بود که به خانه بهترین شوهر رفت، مقام زهرا قابل انکار نیست. - در سایه حسن و حسین بود که
مجد و بزرگواري، رواق عظمت بر کشید، اگر آن دو نبودند، مجدو بزرگواري در کجا مشهود می گشت.
- پرتو نور، از آن دو وجود مبارك بر زمین تابید، براي خدا پرتوهاست که تجدید می شود. - آنان حجت هاي تابناك خدایند که
روشن گشته اند و مشعلهاي افروخته که خاموشی ندارند.
-اي خاندان محمد. من پیوسته دوستدار شما خواهم بود، این شمائید که براي علم و آئین ستاره رخشانید.
- آنکه از دوستی شما پا کشد، به هیچش نخرم که بی آبروست و مادرش ننگین.
حمویئیصاحب " فرائد السمطین " در سمط دوم باب اول، این دو بیت را از صاحب آورده است.
- الطاف الهی از حدود آرزوو تمنایم درگذشته و با دست و زبان، شکر آن نتوانم گذاشت.
- از بهترین الطاف و کامل ترین نعمت ها، همین دوستی امیر المومنین علی
[ [ صفحه 111
است کهبدان چنگ زده ام.
صفحه 70 از 231
علامه مجلسیدر " بحار " ج 10 ص 264 قصیده اي طولانی به نام صاحب ثبت کرده که از برخی کتب قدیمی نقل فرموده:
- فرزندان علی، برادر مصطفی را به خون کشیدند، و شایسته است که بر این سوگ اشکهاي ما بریزد و سیلاب کشد. -و لعنت و
نفرین، پیوسته نثار دشمنانش گردد، چه آنها که در گذشته اند و چه آنها که از دنبال آیند.
- ابتدا بر سر پسرانش ریختند. سپس بر سر دخترانشو مصیبتی عظیم به بار آوردند: اینک سخنی از شهادت او بشنو.
- حسین را در کربلا، از نوشیدن آب مانع شدند، بی پروا، فریاد نوحه و زاري برکش.
- آب گواراي فرات را بر او بستند، از این رو به رستاخیز، ناگوارترین آب دوزخ را به حلقومشان خواهند بست. -رواست که سر
پسر پیامبر را جدا کنند، و در جهان اسلام کسی زنده باشد و در رکابششهید نشود؟
- زنازادگان درباره آنهاکه شعارشان " حی علی الفلاح " بود، هر چه خواستند کردند و فرصت از کف ننهادند. -زنازاده پسر
زنازاده با چوب خیزران لب و دندان کسی را به بازي گرفت که بهترین بوسه گاه بهترینپیامبران بود. پسران هند جگرخوار،
باشمشیرهاي هندي خود رگهاي گردن پیامبررا می برند و سرفرازي می کنند.
[ [ صفحه 112
- فرشتگان به خاطر شهادتشان زاري کرده گریستند، آري آنانرا از ناوك تیر و نیزه شربت شهادت دادند.
- من گریه و زاري را گر چه پیوسته و بر دوام باشد روا می دانم، و بعد از مصیبت طف (کربلا) خنده را بر احدي روا نخواهم
شمرد.
- چقدر این سخن را بر زبان راندم و گفتم: اي اندوه بر دوام باش و اي غم در قلب من خانه گیر و کوچ مکن.
اینها نمونه از اشعار صاحب است که درباره ائمه اطهارسروده، و در مناقب ابن شهر آشوب، قسمت دیگري در ابواب کتاب به
تناسب پراکنده شده که همه را سید " امین " در کتاب " اعیان الشیعه " گرد آورده،و چون هر دو کتاب در دسترس همگان استاز
نقل آن اشعار، خودداري و تنها به ذکر قسمتی پرداختیم که در سایر معاجم یاد شده بود. سید علیخان مدنی،در کتاب " الدرجات
الرفیعه " می نویسد: صاحب - که خدایش رحمت کناد - قصیده بدون الف پرداخته، با اینکه الف، در نثر و نظرم از هر حرفی دیگر
بیشتر وارد می شود، مطلع قصیده این است:
قد ظل یجري صدري
من لیس یعدوه فکري
این قصیده که در مدح اهل بیت سروده شده، هفتاد بیت است، و لذا مورد اعجاب و شگفت همگان واقع شده دست بدست می
گشت. چون طلوع خورشید، به هر شهري سرکشید و چون وزشباد، به بر و بحر تاخت.
صاحب، بر اینطریقه و روش به کار خود ادامه داد، وقصائدي ساخت که هر کدام، از یک حرف خالی بود، و تنها سرودن قصیده
اي که از حرف واو، خالی باشد بر او مشکل افتاد.
دامادش ابوالحسین علی، درصددآن بر آمده قصیده اي سرود که از واو خالی و همه در ثناي صاحب بود، مطلع قصیده این است:
[ [ صفحه 113
صفحه 71 از 231
برق ذکرت به الحبائب
لما بدي فالدمع ساکب
صاحب،دو خاتم داشت که بر یکی این کلمات نقش بود:
علی الله توکلت
وبا لخمس توسلت
- بر خدا توکل کرده ام و به پنجتن آل عبا توسل جسته ام.
و بر خاتم دومی چنین:
شفیع اسماعیل فی الاخره
محمد و العتره الطاهره
شیخ آنرا در کتاب مجالس آورده و شیخ صدوقدر اول " عیون اخبار الرضا " بدان اشارت کرده است.
مذهب صاحب
در اینکه صاحب از طبقه ممتاز و بزرگان مذهب است، هیچیک از دانشوران شیعه تردید نکرده است، شعر فراوانی که در سوك و
یا ثناي اهل بیت سروده ونثرادیبانه اش که آثار دوستی و انقطاع و تفضیل اهل بیت از آن آشکار است، همه و همه گواه این معنی
است و اوست که با سروده خود فریاد می زند:
- چه بسیار مرا به خاطر دوستی و محبتشما، رافضی خواندند، ولی زوزه هایشانمرا از ساحت شما بر نتافت.
سید رضی الدین ابن طاوس در کتاب " الیقین " به مذهب صاحب و تشیع خالص او تصریح کرده و از سخن مجلسی اول گذشت
که " صاحب، از فقها ممتاز شیعه است " و همسخن فرزندش مجلسی دوم که درمقدمه بحار او را از بزرگان امامیه بشمار آورده و
همچنین شیخ حر عاملی در " امل الامل. "
و نیز ابن شهر آشوب، در "معالم العلماء " او را از شعراء بی پرواي امامیه شمرده و شهید دوم او را از " اصحاب ما " دانسته، در
کتاب " معاهد التنصیص " آمده است که
[ [ صفحه 114
صاحب شیعه تندي است مانند آل بویه و طرفدار اعتزال."
بالاتر از این، گواهی دو شیخ بزرگ کافی است: اول رئیس المحدثین صدوق طائفه در " عیون الاخبار. " دوم شیخ مفید، آن طور
صفحه 72 از 231
که ابن حجر در " لسان المیزان " ج 1 ص 413 حکایت می کند و از جمله شواهد رساله اي است که خود صاحب در شرح
حالعبدالعظیم حسنی نگاشته و درخاتمه مستدرك ج 3 ص 614 ثبت آمده است.
در " لسان المیزان " ج 1 ص 413 می نویسد: صاحب به مذهب امامیه می رفته و کسیکهتصور کرده معتزلی است به خطا رفته،
قاضی عبد الجبار، آنگاه که براي نماز بر جنازه صاحب پیش افتاد، گفت: نمیدانم بر جنازه این رافضی چگونه نماز گزارم. و از ابن
ابی طی آورده که شیخ مفید گواهی داده است که آن کتابی که در تایید مذهب اعتزال، به صاحب ابن عباد منسوب است،
ساختگی و مجعول است.
در این میان سخناندرهم ریخته اي وجود دارد که برخی گواه بطلان برخی دیگر است، از جمله می گویند: صاحب پابند مذهب
اعتزال بوده، و شافعی مذهب گاه می گویند حنفی مذهب بوده و شیعه زیدي است.
در میان نکوهشگران او، برخی سینه پر کینه اي دارد که از گفتن آنچه حقد و حسد بدو الهام کند، باکی ندارد، مانند ابو حیان
توحیدي، و برخی نظرشانضد و نقیض نقل شده چون شیخ مفید که ابن حجر، هم مجعول بودن رساله اعتزالرا از او نقل کرده هم
اعتقاد صاحب رابه مذهب اعتزال.
این تهافت و درهم ریزي سخن، اعتماد بر این حکایات و وارسیها را سست می کند اما تصریح به تشیع او، با گواهی دانشمندان
متقدم و متاخر تایید شده و سید ابن طاوس که در کتاب " الیقین " به امامی بودن اوتنصیص می کند، بعد، از شیخ مفید و
علمالهدي نسبت او را به مذهب اعتزال، حکایت می نماید، البته این صرف حکایتاست و
[ [ صفحه 115
اعتقادش درباره صاحب، همان سخن اول اوست که صریحا اظهار نظر کرده است.
نظر شیخ مفید که قبلا معلوم شد، اما نظر سید مرتضی علم الهدي، ظاهرا نسبت از اینجا ناشی شدهکه صاحب در باره جاحظ که از
بزرگان معتزله است تعصب داشته و از او جانبداري می کرده و چون سید مرتضی براو رد و اعتراض نموده، گمان برده اندکه
صاحب برمذهب اعتزال بوده و سید مرتضی بدین جهت بر او ایراد کرده است.
ولی ما احتمال می دهیم که تعصب و جانبداري صاحب، به خاطر بزرگداشت ادب و هنر، جاحظ باشد، نه به خاطر مذهب اعتزال،
چنانکه می بینیم، سیدرضی نسبت به صابی زندیق تعصب دارد.
اما آنچه از رساله " ابانه " حکایت شده و اشعار دارد که صاحب، نص بر ولایت امیر المومنین علیه السلام را منکر بوده، صرف
حکایت است. چون عبارت این رساله به تنهائی می تواند،امامی بودن او رابه ثبوت رساند.
اینکمتن کلام صاحب را آن گونه که از ابانه نقل شده همراه آنچه در " تذکره "آمده ملاحظه بفرمائید.
در " ابانه" گوید:
عثمانیه (طرفداران عثمان) و طوائف ناصبیان، تصور کرده اند که سایرین، از امیر المومنین والاتر و مهتراند، و گواه آورده اند که
ابوبکرو عمر بر او ریاست کردند. شیعه عدلیهگویند: پیامبر خدا، عمرو عاص را در غزوه " ذات السلاسل " بر آن دو امیرساخت،
اگر آن گواهی درست باشد، باید که عمرو عاص از آن دو خلیفه برتر باشد.
بعد از آن طائفه شیعه گفتند: علی بعد از رسول افضل و برتر از همگان باشد و از این رو بود که رسول خدا - در آن هنگام که بین
ابوبکرو عمر عقد برادري استوار کرد - علی را برادر خود خواند، البته رسول، بهترین را براي خود انتخاب فرموده است.
حتی به این معنی تصریح فرموده وگفته: انت منی بمنزله هارون من موسی،و از این نسبت که تو بمنزله هارون هستی، جز نبوت را
صفحه 73 از 231
استثنا نفرموده است.
[ [ صفحه 116
و نیز در باره علی فرمودهاست (: اللهم آتنی باحب خلقک الیک یاکل معی هذا الطیر) خدایا محبوب ترین بندگانت را بفرست، تا
این مرغ را با من تناول کند. و خدا علی را فرستاد.
و نیز رسول خدا فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه: هر که مرا سرپرست خود می داند، علی سرپرست او خواهد بود، پروردگارا
یاورش را یاور باش و دشمنش را دشمن.تا آخر دعا.
بعد از همه اینها، فضیلت و برتري، با سبقت به اسلام ثابت شود، واسلام علی از همه پیشتر بود، و خدا هم فرموده است: پیشروان
پیشروان، آنها مقرب درگاه اند.
و هم با جهاد و پیکار در راه دین، و علی شمشیر در نیام نکرد، و از پیشروي باز ننشست: او است که غبار حزن، از چهره رسول می
زدود، اوست که مشکلات را از پیش برمی داشت اوست که آتش افروز پیکار بود:
او قاتل مرحب است و بر کننده در خیبر و به خاك افکننده عمرو بن عبدود.
او همان کسی است که رسول خدا در باره اشفرمود ": فردا پرچم به کسی سپارم که خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول
او را دوست دارند، حمله می کند و فرار نمی کند " و قرآن هم فرموده است: خداوند پیکارگران را بر بازنشینان از جنگ برتري
داده است با اجر بسیار.
و هم با علم، و رسول فرمود: انا مدینه العلم و علی بابها:من شهر علمم، و دروازه این شهر علی است. اثر این حدیث روشن است، چه
علی از صحابه پرسش نکرد. و همگان ازو پرسش کرده اند، او از کسی فتوي نخواست، و همه از او فتوي خواسته اندتا آنجا که
عمر می گفت: لو لا علی لهلک عمر: اگر علی نبود، عمر نابود شده بود، و می گفت: خدایم براي مشکلی زنده نگذارد که ابو
الحسن آنجا نباشد. و خدا هم فرموده است: بگو آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟
و هم با زهد و تقوي ونیکی و احسان، در صورتیکه علی اعلم آنان باشد، با تقوي تر آنان خواهد بود، چه خداوند فرماید: از میان
بندگان، تنها دانشمندان اندکه از
[ [ صفحه 117
خدا می ترسند.
ضمنا همو است که مسکینو یتیم و اسیر را بر خود ایثار کرد و هر سه شب، تنها خوراك موجود خود را که براي افطار ذخیره
داشت، بدانها بخشید، و خداي عز و جل چنین نازل فرمود ": و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا " و به پیامبرش خبر
داد که پاداش این عمل بهشت است. داستان مفصل است و فضیلت آن بسیار. و نیز همو است که انگشتري خود را در حال رکوع،
تصدق کرد، و خدا نازل کرد ": انما ولیکم الله و رسوله. "
و یک طائفه از شیعه، غافل از حقیقت استدلال، تصور کرده اند که علی در حال تقیه بود، و از این رو از دعوت مردم به امامت خود
دست کشید. و نیز تصور کرده اند که بر امامت او نص آشکاري است که قابل تاویل نیست.
طائفه عدلیه گویند: این سخن فاسد است. چگونه وظیفه او تقیه بوده، آنهمدر اقامه حق، با آنکه سرور بنی هاشم بوده است؟ این
صفحه 74 از 231
سعد بن عباده نبود که با مهاجر و انصار در افتاد و از همه برید. بدون اینکه از مانع و دافعی بهراسد؟ و بالاخره به" حوران " رفت و
حاضر به بیعت نگشت؟
و نیز اگر روا باشد نص آشکاري بر امامت باشد و از همه امت مخفی بماند. رواست که بگوئیم: نماز ششمی هم در فرائض
یومیهوجود داشته و هم ماه دیگري جز ماه رمضان که باید روزه دار بود، و همه را مخفی کرده اند، با اینکه امت اسلامی بر آنچه در
امر امامت اتفاق افتاده، و هم خلافت آن خلفا که قیام به حق کردند و بر عدل و داد فرمان راندند، اجماع دارند و اجماع گواه
حقانیت است.
البته آنان که با علی درافتادند و به پیکار برخاسته شمشیر بروي او کشیدند، از ولایت الهی خارج اند، مگر آنان که بازگشت نموده
و راه صلاح گرفته باشند. و خداوند، توبه کنندگان و پاکی طلبان را دوست دارد.
سخن صاحب تمام شد.
بنابر آنچهاز جواب طائفه عدلیه بدست می آید، مراد این است که، ادعاي
[ [ صفحه 118
شیعه: دائر به تقیه علی (ع) و ترك فرمودن آن سرور دعوت مردم را به امامت خود، با ادعاي دیگرشان راجع به وجود نص جلی
مجتمعا، تصور باطلی است که با همسازگار نمی نماید، چه اگر نص بود، علی خود آنرا آشکار می فرمود و از دعوت بامامت خود
صرف نظر نمی کرد.
و در واقع می گوید: مدعی این دو مطلب، از ظاهر ساختن حقیقت به صورت برهان، غافل مانده و نتوانسته است به آنچه در کتاب و
سنت آمده استدلال کند، چه ما می دانیم که آن سرور به امامت خوددعوت کرده و با براهین و نصوصی که بدان اشاره شد،
احتجاج فرموده است.
وخلاصه از این عبارت، انکار نص جلی، مفهوم نمی شود. و نمیتوان صاحب را منکر آن شمرد. آنچنان که دیگران نسبتداده اند.
و در ذیل کتابش " تذکره " می نویسد:
"صاحب که خدایش رحمت کناد، در آخر کتاب " نهج السبیل "" چنین مرقوم داشته است که امیر المومنین علی، بطور قطع،
فاضل ترین صحابه رسول است و بر این اعتقاد خود گواه آورده که برتري با مسابقه و پیشقدمی در خدمات دینی است و هم در
اثرعلم و جهاد و زهد که بالاترین درجات است:
بدون تردید علی بر همه صحابه مقدم بوده و از هیچکس دنبال نمانده است، چه می بینیم که در پیکار با دلاوران و کشتن سران
کفار و پرچمداران ضلالت بر همه پیشی گرفته، و همو است که رسول خدا بین خود و او، عقد برادري بست، آن هنگام که بتناسب
بین ابوبکر و عمر رشته برادري استوارکرد.
و نیز رسول خدا او را کفو و همتاي فاطمه زهرا شناخت که سالار زنان جهان بود.
و هم دعا فرمود که " خداوند دوست او دوست بدارد، و دشمن او را دشمن " و همگانرا مطلع فرمود که " علی نسبت باو منزلت
هارون دارد، نسبت به موسی " به خاطر آن فضائلی کهدر او می شناخته.
و نیز فرمود ": پروردگارا محبوبترین بندگانت را بفرستتا در تناول این مرغ
[ [ صفحه 119
صفحه 75 از 231
بریان با من شریک گردد " و علی آمد. و البته محبوبترین صحابه فاضل ترین آنهاخواهد بود.
و فرمود ": من شهرعلمم و علی در آن شهر"
و فرمود ": از خدایم درخواستی نکردم جزآنکه مانند آنرا براي علی درخواست کردم حتی مقام نبوت را و پاسخ رسید: نبوتی پس
از تو سزاوار نیست " و البته مقام نبوت را به خاطر فضل و برتري او مسئلت فرمود,واز این رو بود که در حدیث " انت منی بمنزله
هارون من موسی، " نبوت را استثنا فرموده گفت " الا انه لا نبوه بعدي. "
علی بر محنت روزگار و سختیها و شدائد آن شکیبا ماند، و در دوران خلافتش هم در استحکام مبانی دین و آئین، سرسخت بود و
خود جز با خوراك درشت و لباس خشن سر نکرد، همگان از سرجشمه علمش سیراب شدند، و این خود معلوم که مردم جز به
دانشمندتر از خود مراجعه نکنند.
او بهترین گذشتگانامت و بهترین آیندگانشان خواهد بود، رسول خدا سفارش کرد که با ناکثین جملو قاسطین صفین و مارقین
نهروان پیکارکند، و عمار بن یاسر که رسول خدا در اثر بصیرت و بینش در دین، مژده بهشتشداده بود، در رکاب او شهید گشت.
رسولخدا او را به عیسی بن مریم مانند کرد،آن چنانکه به هارونش مانند کرده بود،و حاضر نشد براي او مثلی، جز از میان انبیا
انتخاب فرماید. و علی بود که در رکوع نماز، انگشتري به سائل بخشیدو آیه نازل گشت " انما ولیکم الله و رسوله " تا آخر آیه.
و همو بود که سهروز، قوت روزانه خود را بر مسکین و یتیم و اسیر ایثار فرمود و آیه نازل گشت ": و یطعمون الطعام علی حبه
مسکینا و یتیما و اسیرا. "
و هم در قرآن نازل گشت " انما انت منذرو لکل قوم هاد " و از این رو، رسول فرمود: من رسول و منذرم و تو یا علی،سرور و رهبر
آنان.
و آیه نازل گشت " و تعیها اذن واعیه " یعنی قرآن را گوش شنوا فرا خواهد گرفت
[ [ صفحه 120
و رسول فرمود: آن گوش شنوا گوش علی است.
و خدایش مرزدار ایمان ساخت که دوستیش آیت ایمان و دشمنیش نشانه نفاق بود، تا آنجا که گفتند: ما در دوران رسول، منافقین
امت را فقط و فقط از راه دشمنی با علی می شناختیم.
و رسولش خبر داد که روز رستاخیز علی تقسیم کننده سهام بهشت و دوزخ است:
سهم دوزخ را از مردم محشر بدو می سپارد و بهشتیان را با خود به بهشت خواهد برد.
و ابن عباس گفت: خدا در قرآنش خطاب " یا ایها الذین آمنوا " نازل نفرمود جز آنکه علی سرور آن مومنان و شریف آنان بود.
و از این والاتر، سخن رسول است که فرمود: علی یعسوب مومنان است. و یعسوب، نام ملکه زنبوران است که در گرد او انبوه شوند
و هر کجا رود، از او جدا نگردند.
در شب هجرت، که قریش،گرد خانه رسول، بانتظار سپیده دم مراقب بودند، تا هجوم آورده او را مقتول سازند، علی با استقامت و
شیردلی، بر جایگاه رسول خوابید و در هر آن منتظر هجوم آنان بود، در آن شب درست موقعیت و منزلت اسحاق ذبیح را داشت که
با آرامش دل بانتظار قربان گشتن در راه حق بود.
و همو است که عمر بن الخطاب در حق او گفت: لو لا علی لهلک عمر: اگر علی نبود نابودي عمر قطعی بود، و یا گفت: خدایم
صفحه 76 از 231
براي مشکلاتی چنین زنده نگذارد که ابوالحسن در کنارم نباشد.
علی، زندگیش تماما اسلام و عمرش سراسر ایمان بود: لحظه اي به خدا کافر نگشت،زحماتش در یاري اسلام، پسندیده و مشکور و
بالاخره در راه آئین و احیايدین، شربت شهادت نوشید.
خداوند ما رادر زمره آن کسانی قرار دهد که دوستی و مودت خاندان پیامبر را بر همه چیز دنیا برگزیدند، و هم ما را بر آن سیره و
روشی بدارد که نیکوتر و
[ [ صفحه 121
شایسته تر است، و خدا ما را بس است: همانفرستنده باران و شکافنده دانه، خالق جان. "
از اینها گذشته، صاحب در اشعار خود، به مذهب حق که همان مذهب امامیه است تصریح کرده، و نص غدیر راسند اعتقاد خود می
شمارد، می گوید:
بالنص فاعقد ان عقدت یمینا
کل اعتقاد الاختیار رضینا
- اگر سوگند یاد کنی، بر نص خلافت یاد کن، ما به قانون " اختیار " گردن نهادیم.
- در برابر سخن خداوند تسلم شو که فرمود: موسی از میان امت هفتاد نفر اختیار کرد.
و نیز در قصیده که با قافیه " با " گذشت، گفته بود:
- ندانستید وصی رسول همان است که در محراب عبادت انگشتري به رسم زکاه بخشید؟
- ندانستید وصی رسول همان باشدکه روز " غدیر " حقانیت او را اعلام و صحابه را محکوم ساخت؟
و یا این شعرش:
- دوستی جانشین پیامبر امیر مومنان فریضه قرآن است.
- که خداوند بر عهده تمام جهانیان نهاده وبه سالاري مومنانش برگزیده.
و آنچه در " لسان المیزان " آمده که: صاحب از مذهب اعتزال جانبداري می کرده و بدان شهرت داشته، از چند جهت مردود
است، چه ابن حجر، خود این نسبت را تخطئه کرده و هم از قاضی عبد الجبار حکایت کرده که هنگام نماز بر جنازه صاحب گفته:
"نمی دانم چگونه بر این رافضی نماز بخوانم " و از همه بالاتراشعار او است که می گوید: از شماتت دشمن که مرا رافضی می
خوانند، باکی ندارم.
[ [ صفحه 122
ممکن است منظور ابن حجر، تنها شهرت باشد، گرچه با واقعیت همراه نباشد و در آن صورت استکه سخن او از تناقض و تهافت
خارج می شود.
با توجه به قرائن، بنظر می رسد که صاحب، مانند سایر بزرگان مذهب، موقعی که موضوع " عدل الهی " مطرح بحث بوده، علنا به
صفحه 77 از 231
حمایت و جانبداري از معتزلیان برمی خاسته است.
البته علت حمایت این است که شیعه و معتزله،در برخی مسائل، کاملا اتفاق نظر داشته مجتمعا در برابر اشاعره ایستادگی داشته اند،
خصوصا در مسئله جبر که مستزلم انکار الهی است، گرچهدر فرع دیگر آن که موضوع تفویض و اختیار است، اختلاف نظر دارند.
و از آنجا که فرق نهادن بین این دو مسئله،خصوصا در هنگام مشاجره و جدال براي همگان سهل و میسور نیست، فراوان بین پیروان
این دو مذهب خلط و اشتباه شده، شیعه را معتزلی، و معتزلی را شیعه قلمداد کرده اند،چنانکه غیر ازصاحب بزرگان دیگري همچون
علم الهدي سید مرتضی و برادرش شریف رضی به اعتزال منسوب گشته اند.
و اماشافعی بودن صاحب، درست مانند حنفی بودن اوست، و تناقض شگفت تر سخن ابی حیان در امتاع ج 1 ص 55 میباشد که
گفته ": صاحب شیعه اي است که بین مذهب ابی حنیفه و سخن زیدیه، جمع کرده، " با اینکه صاحب در اشعار فراوانی نام ائمه
اطهار را صریحا یادکرده و در واقع اعتقاد زیدیه را از خود نفی می کند، به این شعر او توجه فرمائید:
- سرور من محمد است و هم علی وصیش و دو پسر پاکشان و سالار عابدان.
- و محمد باقر و فرزند او جعفر صادق و آنکه با موسی بن عمران همنام است.
- و علی که در خاك طوس خفته بعد محمد و آنگاه علی که مسموم شد و بعد رهبرمان -
- حسن و بعد از او به امامت " قائم آل محمد " معتقدمکه در کمین ستمکاران است.
[ [ صفحه 123
و یا این شعر دیگرش:
- به برکت محمد و علی و دو پسرشان و زین العابدین و دو باقر و یک کاظم.
- بعدرضا، بعد محمد، سپس فرزندش، و عسکري پرهیزکار، و قائم آل محمد.
- امیدوارم که روز رستاخیز، رستگار شدهبه نعیم بهشت واصل گردم.
و یا این دوبیت:
- پیامبر حق و وصی او، با دو سرور آزادگان بهشت، بعد زین العابدین و دو باقر.
- و موسی و رضا و دو فاضلکه با برکت آنان چشم طمع به بهشت جاوید دوخته ام.
و در این رجزخود گفته است:
- اي زائري که مشاهد مشرفه را عازم گشتی و کوه و صحرا در نوشتی.
- درود مرا بر رسول خدا نثار کن درودي که با گذشت روزگاران کهنه نگردد.
- و چون به کوفه بازگشتی،همان تربت پاك معروف.
- در بهترین جایگاه " نجف " به مهتر عالمیان ابو الحسن درود فرست.
- و مجددا باز گرد به مدینه و در بقیع. بر امام مجبتی سلام گوي.
- و در کربلاء، صحرايطف عنان بازگیر و سلام مرا با بهترینتحیات هدیه کن.
- به خدمت آن خفته در خاك، حسین که سالار شهیدان است.
- و باز در پهنه بقیع پهلوگیر که تربتی شریف و والاست.
- در آنجا زین العابدین چراغ تابان و باقر شکافنده علم و جعفر صادق بخاك اندراند.
صفحه 78 از 231
- سلام مرا به آنان برسان، سلامی پیوسته که طنین آن دشت و دمن را پر سازد.
-و بعد در بغداد پهلو بگیر و برپاکیزه نهاد: موسی، سلام مرا نثار کن.
- و با عجله به طوس رو ولی آرام دل، و سلام و تحیت مرا به ابی الحسن تقدیم کن.
- سپس بر بال هماي نشین و به بغداد باز شو و درود مرا بر معدن تقوي محمد نثار کن.
- و بعد در سامرا سرزمین عسکر، بر علی هادي سلام گوي که از شک و ریب،
[ [ صفحه 124
پاك است و هم بر حسن فرزندش که رفتارش پسندیده و گفتارش از معدن علم الهی سرچشمه گرفته.
- اینان اند، نه سایر مردمان،که پناه من اند و هر روز با جان و دلرو به سوي آنان دارم.
و نیز ارجوزه دیگري دارد که به نام یکایک پیشوایانرهبر زینت داده است.
اضافات چاپ دوم:
[و نیز قصیده در ثناي امام ابی الحسن علی بن موسی الرضا هشتمین حجت خدا دارد، که در مقدمه " عیون اخبار الرضا " تالیف
شیخ صدوق درج شدهو هم قصیده دیگري در ستایش آن امام که می گوید:
- اي زائر که پا در رکابکرده به تاخت می روي.
- چنان از ما گذشت که گویا برقی بود: جهید و ناپدید شد.
ابلغ سلامی زاکیا
بطوس مولاي الرضا
- درود خالصانه ام را درطوس به سرورم رضا نثار کن.
- فرزند زاده پیامبر مصطفی، فرزند خلیفه اش مرتضی.
- آنکه به عزتی پایدار، دست یافته و با عظمتی رخشان زیور بسته.
- از این مخلص که دوستی و ولایت آنان را فرض می شمارد پیغام برده بگو:
- در سینه سوز آتشی است کهدلم را پردرد گفتم.
-از این ناصبیان که دام نهاده در کمین نشسته اند ,قلب دوستانتان جریحه دار است
-با صراحت لهجه بر آنان گذشتم و سخن را بی پرده گفتم.
- علنا پرچم خلاف برافراشتم و از اینکه بگویند: رافضی گشته، هراس نداشتم.
- چه خوش است تركگفتن آنها که رسما به دشمنی و خلاف شما برخاسته اند.
- اگر امکان می یافتم، خود به زیارت او مشرف می گشتم، گر چه بر آتش تفته پاي نهم.
- ولی من پاي بست این دیارم، با قید و بندي خطیر.
[ [ صفحه 125
صفحه 79 از 231
- این ثنا و تحیت را نثار مرقدش می سازم تا به ثواب زیارت نائل گردم.
- این امانتی است که به خدمتش گسیل داشته ام، باشد که خوشنود گردد.
- پسر عباد، با سرودن این تحیت، به شفاعتی امید بسته که هرگز مردود نخواهد گشت.
خصال نیک همراه شگفتیها
-1 می گویند: روزي صاحب ابن عباد، نوشیدنی خواست، قدحی پر آوردند چون خواست بیاشامد، بعضی از دوستان نزدیک
گفت: مخور که مسموم است، هنوز چاکري که آب آورده بود حاضر بود، صاحب به دوستش فرمود: گواه سخنت چیست؟ گفت:
آزمایش، به همین غلامی که آب را آورده بگو خودش بیاشامد، صاحب فرمود: این کار را نه براي دیگران تجویز کنم و نه حلال
دانم. گفت: به مرغی بنوشان فرمود: هلاك حیوان را هم تجویز نکنم.
قدح رابرگرداند و دستور داد آبرا بریزند. وبه غلام فرمود: پی کار خود رو و دیگربه خانه من وارد مشو، و فرمان داد کهکنیزي در
عوض غلام به خدمت گمارند، وحقوق آن غلام را هم مرتب پرداخت نمایند.
بعد فرمود: یقین را با شک نمیتوان زدود، و قطع حقوق هم کیفري است که با خست همراه است.
-2 یکی از سادات علوي، رقعه اي گسیل داشت که خداوندش فرزندي پسر عنایت فرموده، تقاضا دارد که نام و لقبی براي مولود،
معین فرماید. صاحب در کنار رقعه او نوشت:
"خداوندت با نو رسیده تک سوار و بخت کامگار، قرین سعادت گرداند، بخدا سوگند که چشمها روشن گشت و دلها خرم: نامش
علی باشد،تا خدایش بلند آوازه گرداند، و کنایه اش ابو الحسن تا کار و بارش نیک و حسنآید. روزمندم با کوشش خود فاضلی
ارجمند و ببرکت جدش نیکبختی سعادتمندگردد، بمنظور دور بادش از چشم
[ [ صفحه 126
بد دیناري زر به وزن صد مثقال نیاز کردم تا به فال نیک صد سال زندگیبا سعادتش نصیب گردد، و چون طلاي ناباز تصرف
روزگار در امان ماند. و السلام.
-3 یکی از حاشیه نشینان رقعه اي به خدمت صاحب فرستادهتقاضاي حاجتی کرد.
نامه را بدو عودت داده و گفتند: صاحب به دست خود نامه ات را امضا و وعده مساعدت داده است، ولی او هر چه نامه را زیر و رو
کرد، چیزي بنظرش نرسید، نامه را به ابی العباس ضبی عرضه کرد، ابو العباس بعد از دقت کافی متوجه شد که صاحب با نوشتن
فقط یک الف، پاسخ مساعد داده است:
در رقعه متقاضی چنین بود: فان راي مولانا ان ینعم بکذا، فعل. اگر راي مبارك سرورمان تعلق گیرد که مساعدت فرماید، خواهد
کرد، و معلوم شد صاحب جلو " فعل " که فعل ماضی است، بمعنی " خواهد کرد " یک الف اضافه کرده یعنی " افعل " خواهم
کرد.
-4 صاحب، در یک طبق نقره، عطري خدمت ابی هاشم علوي هدیه کرده وبا این سروده گسیل داشت:
- این بنده به قصد زیارت عتبه مرابکه خدمت رسید،تا از پرتو انوارت نصیبی گیرد.
- از این عطري که تقدیم مقامت شده بهره گیر، که عطرفروش از خوي چون مشکت مایه گرفته.
صفحه 80 از 231
- اما ظرف پیشکشی است کهبا عطر همراه شده، با قبول آن، عنایتی بر عنایاتت بیفزا.
-5 ابو القاسم زعفرانی به شکوه و جلال صاحب نگریست که جمعی از خدم و حشم و حاشیه نشینان با لباسهاي فاخر و جبه هاي خز
گرداگرد مجلس نشسته اند به کناري رفت و به نوشتن پرداخت، به صاحب گفتند: در حضور شما چنین جسارتی
[ [ صفحه 127
مرتکب می شود، صاحب فرمود: او را بیاورید زعفرانی لحظه اي مهلت خواست تا از نوشتن بپردازد، صاحب تقاضاي او را رد کرده
دستور داد طومار را از دستش گرفته باز آورند، زعفرانی نزدیک شد و گفت خداوند صاحب را موید بدارد، و سرود:
- چکامه را از زبان شاعرش بشنو که بیشتر در شگفتشوي، گر بر سر شاخه زیباتر است.
صاحب فرمود: بیاور تا چه داري، ابو القاسم ابیاتی بر خواند که از آن جمله است:
- دگران مال و دولت اندوزند و با حرص و ولع گنجینه سازند.
- و تو اي زاده عباد، اي امید همگان، نوال و بخشش آرزوي توست.
- عطایت براي همگان، خواه دستی دراز یافرو کشیده دارند، چون میوه رسیده مهیاي چیدن است.
- جهانی را با نعمت و احسان فرو گرفتی، کمترین بهره اي که نصیب مردم شد، دولت و بی نیازي است.
- حساس ترین شعرا در برابرت زبان بسته، و شاکرترین آنان از سپاس نعمتت عاجز و خسته.
- اي سروري که جودو نوالش، دولت و مکنت به ارمغان می آورد و به پاي دور و نزدیک می ریزد.
- همگان را از زائر و مجاور، خلعت بخشودي، آنهم خلعتی که در پندار نگنجد.
- حاشیه نشینان این بارگاه، در لباس خز می خرامند و جلوه می فروشند جز من.
- البته آن را که بر عهد خود پایدار است و همواره نیکی کند حاجت یادآوري نیست.
صاحب فرمود: در داستانهاي معن زائده خواندم که مردي بدو گفت: اي امیر مرکبی عطایم کن. و او فرمود تا یک ناقه، یک سمند،
یک قاطر، یک الاغ، یک
[ [ صفحه 128
کنیز بدو عطا کردند، و اضافه کرد: اگر من دانستم خداوند بلند پایه مرکوبی جز اینها آفریده، عطایت می کردم. اینک من که
صاحبم، فرمایم که از جامه خز: یک جبه، یک پیراهن، یک جلیقه یک شلوار، یک عمامه، یک دستمال، یک طاقه ازار
(کمرپوش)، یک ردا (بالاپوش) یک جوراب بر تو خلعت کنند، اگر دانستم جز اینها لباس دیگري از خز ساخته شود. عطایت می
کردم.
بعد فرمود تا به خزانه اندر شد، و تمام این خلعتها را بر او ریختند. هرچه توانست پوشید، و آنچه نتوانست به غلامش تحویل شد.
-6 ابو حفص وراق اصفهانی، در رقعه اي به صاحب نگاشت:
خداوند سایه سرورمان صاحب را مستدام بدارد، اگر نه این بود که یادآوري مایه سود بخشی، و افراختن شمشیر بعد از جنبش آن
در نیام، سهل و هموارتر است نه یادآوري کردمی، و نه این شمشیر برنده را، تکان دادمی، ولی حاجتمندي که کاردش به استخوان
رسیده، به روا گشتن حاجت شتاب، و در برابر بخشنده بی دریغ هم،دست طلب و الحاح دراز دارد.
صفحه 81 از 231
حال و روزگار این بنده ات - که خدایت موید بدارد - پریشان است، حتی موشها از انبار گندم در حال کوچ اند، اگر راي مبارك
باشد که این بنده را با سایر چاکران که در نعمت غوطهوراند و از این رو رحل اقامت افکنده اند، دمساز فرمائی خواهی فرمود. ان
شا الله.
صاحب در کنار رقعه اش نگاشت:
چه نیک سخن ساز کردي، ما هم به نیکی پاسخ آغاز کنیم: موشهاي خانگی را به نعمت سرشار و نوال بی زوال، مژده بخش گندم،
همین هفته می رسد، سایر حوائج در راه است.
-7 ابو الحسن علويهمدانی مشهور به " وصی " گوید: از جانب سلطان به سفارتی عازم ري گشتم، در راه بسیار اندیشیدم که
مقالی زیباو سخنی شیوا که در خور ملاقات
[ [ صفحه 129
صاحب باشد، طراز بندم، موفق نشدم. هنگامی که در اسکورت خود با من روبروگشت و من نزدیک شدم تا آنجا که عنان دو
مرکب بهم پیوست، به یاد یوسف افتادم و بر زبانم گذشت ": ما هذا الا بشر ان هذا الا ملک کریم " این مرد ما فوق بشر است، این
فرشته عالی مقام است. و او در پاسخ گفت ": انی لاجد ریح یوسف اولا ان تفندون " اگر نه این بود كه مرا تخطئه کنید می گفتم
بوي یوسف بمشام می رسد، بعد فرمود: خوش آمدي؟ مرحبا بالرسول، ابنالرسول، الوصی ابن الوصی.
-8 صاحب دراهواز با مرض اسهال به بستر افتاد، هر گاه که از سر طشت برمی خاست، در کنار آن ده دینار زر سرخ می نهاد، مبادا
خدمتگار از کار ملال گیرد و ازاین رو خدمتکاران خواهان دوام کسالت بودند، و چون عافیت یافت، قریب پنجاههزار دینار تصدق
کرد
9 - در " یتیمه الدهر " از ابو نصر ابن المرزبان حکایت آورده که هر گاه براي صاحب ابنعباد، آب یخ می آوردند، بعد از
نوشیدن آن می گفت:
قعقعه الثلج بماء عذب
تستخرج الحمد من اقصی القلب
- قورت قورت آب یخ، بیرون کشد سپاس الهی را از ته قلب.
و بعد می گفت: بارپروردگارا لعنت خود را بریزید، تجدیدفرما.
-10 در " معجم البلدان" می نویسد: ابن حضیري، شبها به مجلسصاحب حاضر می گشت، شبی چرت بر او غالبگشت و بادي از
او برخاست، در نتیجه شرمسار و از حضور دربار برید، صاحب گفت این دو بیت را بر او بر خوانید.
- حضیري زاده به خاطر آوازي که چون ناله ناي و آواي عود است. خجل مباش.
- باد است، چه می توان کرد؟ می توانی آنرا حبس کنی. تو که سلیمان نیستی.
[ [ صفحه 130
صفحه 82 از 231
کلمات قصار
آنکه - به دریاي شیرین پوید، گوهر آبدار جوید.
آنکه - دست عطا گشاده دارد، چشم امیدبه سویش کشیده آید.
آنکه - نعمتی را کافر آید، نقمتش به کیفر در سپارد.
گوشتی که از حرام روید، با داس بلا دروده آید.
آنکه بروزگار سلامتش غره آید، فردا از پشیمانی و ندامت داستانها سراید.
آنکه با اشاره اندك هوشیاري نگیرد، از بیان مفصل چه سود گیرد.
بسیار شد که با سخنی نرم و هموار، کاري بسامان آمد، آنجاکه بذل اموال نافع نیامد.
سینه از مایه درونجوشد و از کوزه آن تراود که در آن باشد.
خردمند با اشاره چشم دریابد و از گفتار زبان بی نیاز آید.
خورشید تابان که در پس ابر ماند، دیري نگذرد که رخسار نماید، چونان که بوستان در زمستان افسرده و در بهار خرم آید.
بدر تابان که نهان شود، باز بر آید، شمشیر که کندي گیرد دگر بار جوهرش نمایان آید.
دانشت در گرو درس و مذاکره جهلت بر اثر اهمال و متارکه.
سخن که بر سامعه مکرر آید درقلب ریشه دواند.
مهربانی بی غش و پاك، رساتر از زبانهاي پرآب و تاب.
هر کاري به موقع آن شاید، چونان که هر میوه به فصل آن در مذاق خوش آید.
آرزو بی نهایت، چه سود که نعمت دنیا عاریت.
یادآوري اثري آشکار دارد، و چنانکه خدایش فرمود: نفعی سریع به بار آرد.
پشت شمشیر، نرم و لغزنده و دم آن تیز و برنده، از آن شگفت تر مار، که
[ [ صفحه 131
پشت آن نرم و لغزنده تر و نیشش گزنده تر.
رشته منت و احسان، بر گردن کس استوار نتوان کرد،جز با خدمات شایان.
گاه باشد که حلم و بردباري خواري آرد، چونان که از پایداري بیجا شکست زاید.
نامه هر کس،تراز اندیشه و ادراك، بل محک اعتبار اوست و ترجمان فضل و مقام، بل و نمونهفهم و دانش اوست. وفاي به وعدت،
برهان تشخیص و عظمت، امروز و فردا کردن، نشان بخل و خست، و گواه بی وفائیت تجدید مهلت. احسان نکو آن است که اخلص
و فراوان باشد، و احسان شوم آنکه امروز و فردا شود و با خاطره ناخوش آلوده گردد. هشیاري جوانمردان کندي نگیرد، و سیماي
شوم خطا نپذیرد.
سگ که بر چهره ماه تابانبانک کند، با سنگ دهانش بسته گردد.
بسیار شد که به آرزوي خونخواهی و انتقام، در ورطه هولناك به خاك راه افتاده اند.
وعده نوال، برخی چون آب حیات است و برخی چون درخش سراب.
صفحه 83 از 231
نفوذسخن گاه بدانجا رسد که تیر پران نرسد.
چه بسا اعتراف به تقصیر که گویاتر است از زبان تشکرآمیز.
چه بساسخن کوتاه که رساتر به مقصود باشد.
هر سري آرزوئی پرورد، و هر روزي کاريشایسته خود دارد.
سخن نرم و هموار سود بخشد وگرنه شمشیر بران، سودبخش تر افتد.
دلاور شیردل فراوان است، ولی نه چون عمرو، و بر مردگان ماتمداري کرده اند ولی نه چنان که بر صخر.
فراموش مکن که فاصله جوان و پیر فراوان است و فرق میان عقاب و شاهین از زمین تا آسمان.
کفران نعمت، سرآغاز نقمت است.
[ [ صفحه 132
ناسپاسی نوال، مایه زوال است.
مقابله احسان با کفران، نعمت موجود را تا راندن است.
گاه باشد که ضعیف قوي گردد، جراحت التیام پذیرد، کج راه، استقامت گیرد، و فرو مانده در خواب غفلت بیدار شود.
ناله از دل تنگ بر آید و شکایت از درون درمند.
نه هر کهرا خوانی، پاسخ مثبت دهد، و سر به اطاعت سپارد.
شود که، بی گناه به جرمگناهکار بسوزد، و نیکوکار در عوض بدکار گرفتار آید.
نه هر که حق طلبد، باز جوید و نه هر که چشم طمع به ابر دوزد، از باران رحمتش شراب اندوزد.
ثعالبی در یتیمه الدهر از این گونه کلمات قصار و سخنان درر بار، از صاحب فراوان یاد کرده که سیدامین تمام آنها را در " اعیان
الشیعه" ثبت فرموده است.
این است یک شیعه نمونه و این نمونه افکارش. این است یک وزیر شیعه و این سخنان حکمت شعارش،این است فقیه شیعه و این
ادب تابناکش. این است دانشمند شیعه و ایناندیشه عالمتابش، این است متکلم و سخنگوي شیعه و این مقاله و گفتارش. اینان
مردان بزرگ شیعه اند و این مفاخر و میراثشان. شیعه راستین که در پی خاندان حق گام زند، باید که چنین باشد. وگرنه نباشد.
وفات صاحب
صاحب، در شب جمعه 24 ماه صفر از سال 385 در ري، دار فانی را ترك گفت مردم ري که از مرگ او باخبر شدند، تمام شهر و
بازارها تعطیل گشت و همگان بر در خانه اش به منظور تشییع جنازه گرد آمدند. فخر الدوله بههمراه سرهنگان و فرماندهان حضور
یافته و جامه سیاه بر تن داشتند. جنازه صاحب که بر دوش خدام از در قصرخارج شد، تا بر او نماز گزارند، به تعظیم و بزرگداشت،
حاضرین یکسر به پاخاستند: فریاد شیون و زاري بلند شد، جامه ها بر تن دریدند، سیلی ها به صورت زدند، چندان گریه و ناله
کردند که از تاب و توان رفته به خاك افتادند.
[ [ صفحه 133
صفحه 84 از 231
ابو العباس ضبی بر جنازه او نماز خواند، فخر الدوله پیشاپیش جنازه حرکت می کرد. و چند روز براي عزا در خانه نشست.
بعد از نماز جنازه را در یک خانه آویز کردندتا هنگامی که به اصفهان برده و در قبه اي به نام دریه دفن شد، ابن خلکان می نویسد:
این قبه تا این زمانآباد مانده و دخترزادگانش به تعمیر وکچکاري آن مواظب اند. و سید در " روضات الجنات " اضافه کرده و
گوید: اکنون هم آباد و معمور است، چندي پیشدچار شکست و انهدامی گشته بود که پیشواي بزرگ علامه سترك محمد
ابراهیمکرباسی به تجدید عمارت آن فرمان داد، و با وجود ناتوانی، دو ماه یکبار و گاه ماهی و چه بسا هفته اي یکبار، زیارت آن
قبه را ترك نمی فرماید. در این اوقات به نام " باب طوقچی " و گاه " میدان کهنه " خوانده می شود، ومردم با زیارت مرقدش
برکت می جویند ودر کنار آن قبه حاجات خود را از خداوند تعالی مسئلت می دارند.
ثعالبی در " یتیمه " می نویسد: موقعیکه ستاره شناسان، با اشاره و کنایه از مرگ او خبر دادند، صاحب در قطعه اي چنین سرود:
- اي خالق ارواح و اجسام و اي آفریننده اختران و آثار.
- اي پدید آرنده روشنی و سیاهی.
- نه چشم امید به مشتري دارم.
- و نه از مریخ بیمناکم.
چرا که ستارگان در واقع علامت اند.
- سرنوشت در دست خداي داناست. بار پروردگارا از درد و بلا محفوظم دار.
- و از حوادث روزگار در امان و از رسوائی گناه نگهبان باش.
- بدوستی محمد مصطفی برگزیده ات و همتایش علی مرتضی و خاندان گرامش بر من ببخشاي.
[ [ صفحه 134
در مرگ صاحب قصائد فراوانی سروده شد، از جمله قصیده ابو منصور احمد بن محمد لجیمی است با قافیه نون: -اي بزرگ مرد با
کفایت که مشکلات را با سر پنجه تدبیر گشود و با نوال سرشارش نیاز ما را برآورد.
-آرزوي ما این بود که جاوان مانی، و روزگار نخواست، اراده او بر تمناي ماپیروز گشت.
- بر مرگت گریبان چاك زدم، اما قانع نشده اند و غم را دمسازآمدم.
- اگر خود را کشته بودم، ممکن بود حق ترا ادا کرده باشم.
- از رازيکه اینک دریافته اي پرده بردار که چهبسیار از بیانات رشیقه ات بهرمند بودیم.
- مگر نه مردي دادگستر و با انصاف بودي؟ از چه گوري آباد کردي و شهرها ویران ساختی؟
- وا نهادي که مردم لجام گسیخته شوند، دیروز که چنین نبودند.
- سفله گان مسلط شده برما سوار شدند با آنکه دیروز برده ما بودند.
- اگر در ماتم او دلهاي ما آب شود و اشک از دیدگان بباریم.
- حق ماتم را ادا نکرده ایم، ولی گذشت روزگاران خواهد گفت چه کسی را از دستداده ایم.
و در قصیده دیگري گوید:
- بزرگ مردي درگذشت که هر گاه دانش وجود کمیاب می شد، هر دو را ازدست و زبان او باز می جستیم.
-بزرگ مردي که هر چه در میان خلق جویا گشتم کسی را مانندش نیافتم.
صفحه 85 از 231
- جود و بخشش را با " کافی الکفاه " در یک گور کردند تا بهم مانوس باشند.
- در زندگی با هم زیستند و اینک در گور همخوابه گشتند، گوري که در باب
[ [ صفحه 135
ذریه است.
گاهی چند بیت این قصیده به نام ابی القاسم ابن ابن ابی العلاء اصفهانی ثبت شده که با حکایتی لطیف همراه است. از قصائدي که
در سوك صاحب سروده شده، نونیه ابو القاسم ابن ابی العلاء است که ثعالبی در ج 3 ص 263 برخی ابیات آنراچنین آورده:
- اي یگانه رهبر من آنچهدر ستایش و ثنایت گویم، که گفته ام.
- تو از ستایش و ثنا برتري، هیچ کس ترا نستاید جز که شان ترا بکاهد.
- بامرگ تو فرزندان حوا همه مردند، دنیا مرد، بلکه دین مرد.
- اینک، سروش فضیلت و آزادگی است که عزاي تو را اعلام می کند بعد از آن که، حوریان بهعزایت نشستند.
- عطا و صله بر تو می گریند چنانکه ملت و دولت می گریند.
- بدگویان و خبرچینان به پا خاستند، همآنها که از بیم تو خانه نشین بودند بعد از مرگت رانده هاي درگاه همه جانگرفتند.
- شگفت نباشد که اینان همه بر کوي و برزن روانند، سلیمان درگذشتو شیاطین از بند رستند.
از جمله قصائدي که در ماتم صاحب سروده شده، دالیه ابی الفرج ابن میسره است،ثعالبی این چند بیت آنرا در یتیمه ج 3 ص 254
یاد کرده:
- اگر می پذیرفتند، جانها برخی او می گشت، گرچهاین هم مصیبتی بزرگ بود.
- ولی مرگ چون شاهین تیزبین است و بهترین را می رباید.
- زمانه را برگو: این ستم به خود کردي، اینک به کوري چشمت، جامه عزا ببر کن.
- با این مصیبت، عظیم ترین ضایعه بشري را پیش انداختی، و رونق بازارت کاست.
از جمله دالیه ابو سعید رستمی است، که ثعالبی دو بیت آنرا آورده:
- بعد از " صاحب " آرزومندي به شب بار سفر خواهد بست؟ یا اصولا دست تمنا
[ [ صفحه 136
به سوي رادمردي گشود خواهد گشت؟
- خداوند راضی نگشت جز به اینکه (آرزو و بخشش) هر دو با صاحب بمیرند دگر این دو، تا روز حشر باز نخواهند گشت.
و نیز لامیه ابو الفیاض سعید بن احمد طبري در 44 بیت که تمام آن در یتیمه ج 3 ص 254 مذکور افتاده:
- اي همسفر چگونه در بستر خواب آرمیدي،با آنکه به روزگار نه خوابیدي و نه خوابد.
- هر روز در میان فرزندانش بپا خاسته و ندا در دهد: بپا خیزید که هنگام کوچ است.
- دو دسته اند: یکدسته با غفلت در انتظارند و دسته دیگر کمر بسته و با شتاب.
- گویا داستان آنان که می روند و می مانند، گروهانی است که از پس گروهان روان اند.
صفحه 86 از 231
- آنان سواراند، بی مرکب، روانند و بازگشت ندارند.
- جام مرگ در میانشان می چرخد چونانکه شراب نابدر دست حریفان.
- راننده با خشونت ازپی، فریاد رحیل می زند و به سوي میعاد می دواند. جلودار قافله نمایاننیست.
- ندیدي آنها که پیش از این درگذشتند و غول مرگ آنانرا در ربود.
- آنان حیله ها بکار بستند، بی ثمر بود، ما ناله ها زدیم نافع نیفتاد.
- شیوه روزگار چنین است، عمرمی گذرد، احوال دگرگون می شود و باز نمی گردد.
- گرچه نخواهیم و یا به هراس اندر شویم، پیک مرگ در میرسد و مهلت نمی دهد.
- در پایان راه، مقصد مرگ نمایان است ولی راه دیگري وجود ندارد.
- بجانت سوگند، عمر فرصت کوتاهی است و بعد از آن راهی دور و دراز در پیش.
- می بینم که اسلام و اسلامیان در اندوه و ماتم فرو رفته اند.
[ [ صفحه 137
- خورشید رخشان تاریکی گرفته همچون چشم بی فروغ.
- ماه تابان ناتوان بر آمده رخشان نیستگویا از لاغري رنجور است.
- اختران درخشان ماتم گرفته اند گویا کاخ بلندشان رو به ویرانی است.
- می بینمچهره روزگار و هر چهره دیگري از رنج درون دژم است.
- کوهساران با قله هايبلند، چنان در اضطرابند که گوئی، اینک آب شود، و یا درهم ریزد.
- آسمان تیره گشته می لرزد، گوئی دردي به دل دارد.
- نسیم صبا که روح پرور بود، اینک چون باد سموم جانکاه است وسورت سرما اینک گوارا مینماید.
- ابرهاي سنگین به هر دره و هامون سیلاب اشک روان کرده اند ولی کشتزارها همچنان در سوز و گدازند.
- پیک مرگ، عالم کیهان را از مرگ عزیز جوانمردي، که امین ملک و ملت بود، باخبرساخت، اینک جهانیان در ماتم عزیزخود
غرق اند.
- جارچی، مرگ " کافی الکفاه " را به جهان اعلام کرد،یعنی آزاد مرد گرانمایه بعد از این، خوار و ذلیل خواهد گشت.
- خبر داد کهپناه حاجتمندان از جهان چشم بربست و خاك بر چشم جهانیان نشست.
- سحرگاه که نسیم تربتش می وزد گویا باد صباستکه از روضه رضوان خیزد.
- و چون بر مشام کاروان نشیند، گویند غبار است یا سوده مشک ناب؟
- اي درخشان ماه آسمان فضیلت، از چه بدین زودي غروب کردي.
- چگونه شبح مرگ بر تو ظاهر گشتو با آن عزت و شوکت غول مرگت در ربود؟
- اي ادب آموز جهانیان که هم ارباب قلم را مهار کردي و هم افسران صاحب کمر.
- هر که از روزگار به تو شکایت برد، دادش گرفتی، اینک که روزگار بر تو تاخت چه کسی داد تو خواهد گرفت؟ -دین و دنیا بر
تو گریست، و هم اهل دنیا و دین، آن چنانکه پردگیان گریستند.
صفحه 87 از 231
[ [ صفحه 138
- شمشیر بران بر تو گریست و هم نیزه جان ستان، و تو خود کفیل ارزاق آن و این بودي.
- خیل اسب بر تو گریست و گریهآنها شیعه ماتم بود.
- دلهاي جهانیانبر تو منقلب است و نصیبت از زاري آنان کم.
- دلی دارم که به " صاحب " خود وفادار است لذا از غم آب شده و با جانم روان است.
- هر خطی که شعر که بر صفحه کاغذ نگاشتم، قطرات اشک رخسارم شست.
- اگر بینی که شعرم بی مایه و سست می نماید، علت این است کهاز هوش بیگانه ام.
- هر شعري که رقم زنم، از آب دیده مرکب سازم، چرا که سر شکم همواره روان است.
- فکر می کردم که جان من برخی تو خواهد گشت، ولی لیاقت آنرا نداشت.
- بعد از او زنده باشم و چشمم روشن باشد؟ ابدا. زندگی بعد از او حرام است.
- بر تو باد درود پروردگارت همه وقت، و به همراهش نسیم روح پرور خلد وزان باد.
از جمله قصیده با قافیه میم از ابو القاسم غانم بن محمد بن ابی العلاء اصفهانی است که ضمن آن سروده است:
- شیر بچه عباد، امید جهانیان درگذشت، گویا جهانی درگذشت.
- تربتت را با اهل زمانه سنجیدم، از عالم کیهان فزون بود.
چکامه دیگري در سوگ صاحب سروده که در آن چنین گفته است:
- این جان من است که با ناله ام برون شد و این خود دل است کهاز چشمم سیلاب کشید.
- جوانی چون سبزهزاري خرم با چشمه سار آب شیرین گذشت و پیري چون مرغزاري خشکیده و سوخته نمایان است.
[ [ صفحه 139
- روزگاري خوش که اینک دیدگانم اشک حسرت بر آن فشاند تاآنجا که شمع وجودم آب شود.
- به یاد آن روزگاران، آتشی چون شعله خورشید دردرونم زبانه می کشد و اشک چون سیلاب بهاري بر دامنم می نشیند، اینک
زمستان و تابستان با هم گرد آمدهاند.
- دورانی که باران رحمتش چون ژاله با برکت و مرغزارش سبز و خرم بود.
- خرمی و سرسبزي آن از روزگار نبود، بلکه از دست بخشنده " صاحب " بود: شیربچه امیر "، کافی الکفاه. "
- دو دستش به کارگشائی برخاسته اند: با یکدست به واردین جایزه بخشید، و با دست دگر، سرکشان را به دیار مرگ فرستد.
- عطایش از سود سرشار حکایت کند و شمشیرش آمار ارواح نگه دارد.
- به هنگام نشاط مانند طلحه الطلحات (جوانمرد عرب) است که هزار هزار بخشد.
- دست مبارکش زیر بوسه شاکران نعمت غرق و یا بر روي دوات می چرخد وجائزه می نگارد.
از جمله قصیده تائیه دامادش سید ابو الحسن علیبن حسین حسینی است چنین شروع می شود:
- آري این دست فضیلت و کرم بود که خشکشد و آزادگی و عظمت با مرگش بعزا نشست.
- بر تاریکی حرام باد که کوچ کند و بر خورشید عالم آرا که بتابد.
صفحه 88 از 231
- آن مفاخر و آزادگیها که با ستارگانرخشان برابراند، باید که بر صاحب ما کافی الکفاه بگریند.
- بجان حق سوگند که مصیبت او سنگین و دردناك است، آن چنان که عطا و نوالش بزرگ بود.
[ [ صفحه 140
- آیا آفاق جهان دانست که چه اندوهی سایه گستر شد و یا کدام نعمت و دولت پشت کرد؟
- این خاك سیاه خبر شد که چه جانی در خود نهفت؟ و آن عماري تابوت که چه گوهري در بر گرفت؟
- درخش ابري ندیدم که از باران جود و نوالت حکایت آرد، جز اینکه از شوق بهفریاد آمد.
- اگر می پذیرفتند که جانما، برخی جان تو باشد، فدایت می کردیم و این کمترین فدا بود.
سید ابو الحسن محمد بن حسین حسینی، معروف به وصی همدانی که شرح حالش درکتاب " یتیمه الدهر " عنوان شده، در سوگ
صاحب چنین سروده است.
- آنکه خاندان علی را دوست و خدمتگزار بود، درگذشت.
- آنکه چون کوه بلند پناهگاهآنان بود، اینک در خاك نهان گشت.
و همو در سوگ صاحب چنین سرودهاست:
- برآن چشمی که قطرات اشکش با خون روان است، خواب شیرین ناگوار است.
- آزادگی و دین و قرآن و اسلام همه، درسوگ وزیر: صاحب به عباد، چشمی اشکبار دارند.
- خانه خدا با همه شعائر، حاجیان با احرام و قربانی، همه و همه در ماتمش گریان اند.
- مدینه بر او می گرید با رسولخدا و هرکه در مدینه است، دره هاي مدینه بر او گریان است و دشت و کوه آن هم ". - کافی
الکفاه " با نام نیک درگذشت، همان که پیشوا بود و هم سرور و سالار.
- آزادگی و دانش با مرگ او مرد، دیگر با آزادگی و دانش وداع باید گفت.
سرور ما شیعیان، شریف رضی هم که شرح حالش در پایان همین جلد خواهد
[ [ صفحه 141
آمد، صاحب را با قصیده مفصل رثا گفته است، این قصیده را، آنچنان که حموي در معجم الادباءج 5 ص 31 یاد کرده، ابو الفتح
عثمان بن جنی درگذشته سال 392 ، به صورت کتابی جداگانه شرح کرده است، و چون قصیده در دیوان سید رضی و سایر
فرهنگهاي رجال ثبت آمده، از نقل تمامآن معذرت خواسته و به این چند بیت اکتفا می کنیم:
- بدینسان مرگ دلاورانرا در خون کشد؟ و روزگار کوه را درهم ریزد؟
- بدینگونه شیر بیشه به خاك غلطد، بعد از آنکه با غرور و نخوت از حریم خود دفاع کرد؟
- این سانبی باك بر شکار شیر می گذرند، بعد ازآن که جهانی از نعره جانشکافش در بیمو هراس بود؟
- اینچنین ستارگان رخشاناز آسمان به زیر آیند، با آنکه چشمهااز دریافت پرتوشان عاجز و ناتوان بود.
این قصیده 12 بیت است.
ابو العباس ضبی، بر قصر صاحب گذشت، و خطاب بآن چنین سرود:
صفحه 89 از 231
- اي خجسته درگاه از چه گرد اندوه بر چهره ات نشسته؟ پرده هاي زرنگارت کو؟ دربانت چه شد؟
- آنکه روزگار از او در هراس بود؟ امروز با خاك تیره یکسان است.
خواننده گرامی فراموش نشود که صاحب ابن عباد، با آن فرهنگ و ادب و آن گام استواري که در علم لغت دارد، با نظم و نثر
خود، به حدیث غدیر، احتجاج کرده و آنرا گواه برتري مقام امیر المو منین علی علیه السلام دانسته است، این استدلال صاحب،
سندي متقن و برهانی متین است بر اینکه کلمه " مولی " از مفهوم امامت و خلافت خارج نیست.
[ [ صفحه 142
مصادر ترجمه و فرهنگ رجال
یتیمه الدهر ج 3 ص 169 تا 267
فهرست ابن الندیم ص 194
انسابسمعانی
معالم العلماء
محاسن اصفهانی نگارش ما فروخی اصفهانی
نزهه الالباءدر طبقات ادبا
کامل ابن اثیر ج 9 ص 37
317- معجم الادباء ج 6 ص 168
منتظم ابن جوزي ج 7 ص 179
تجارب السلف ابن سنجر ص 243
اریخ ابن خلکان ج 1 ص 78
مرآه الجنان یافعی ج 2 ص 441
تاریخ ابن کثیر ج 11 ص 314
شرح درایه الحدیث تالیف شهید
نهایه الارب ج 3 ص 108
شذرات الذهبج 3 ص 113
معاهد التنصیص ج 2 ص 162
بغیه الوعاه سیوطیص 196
مجالس المومنین قاضی ص 324
266- بحارالانوار ج 10 ص 264
الدرجات الرفیعه سید علیخان مدنی
امل الامل حر عاملی
لسان المیزان ج 1 ص 413
صفحه 90 از 231
تکمله امل الامل نگارش کاظمی
منتهی المقال ابوعلی ص 56
روضات الجنات
تنقیح المقال مامقانی ج 1 ص 135
اعیان الشیعه ج 12 در 240 صفحه
سفینهالبحار محدث قمی ج 2 ص 13
الکنی و الالقاب ج 2 ص 365 تا 371
الطلیعه درشعرا شیعه ج 1
یاقوت حموي در " معجم البلدان " ج 6 ص 8 گفته: من اخبار زندگی صاحب را به نحو کامل وحد استقصا، ضمن شرح حال
مردویه آورده ام.
ابو حیان توحیدي، درگذشته سال 380 رساله اي دارد به نام " مثالب الوزیرین " که در نکوهش و عیبجوئی از صاحب ابن عباد و ابو
الفضل بن العمیدنگاشته و در " الامتاع و الموانسه " ج 1 ص 53 تا 67 منتشر گشته است، ابوحیان در این رساله: هر گونه افتخار و
فضیلتی را از این دو وزیر بی نظیر نفی کرده و تا توانسته بر آنان
[ [ صفحه 143
تاخت و تاز نموده، سخنی باطل و شهادتی مردود آورده و به ناسزا و ناروا دشنام گفته. با نفاق مورخین و نویسندگان نه راه انصاف
پوئیده است و نه کاري ستوده به فرجامآورده، البته براي این حرمت شکنی او علل و انگیزه هائی بوده که در اعیان الشیعه و غیر آن
از فرهنگ رجال مشروحا ذکر شده است.
[ [ صفحه 144
غدیریه جرجانی
اشاره
درگذشته 380 تقریبا
اما اخذت علیکم اذ نزلت بکم
غدیر خم عقودا بعد ایمان
- و بعد از آن سوگندها، پیمان نگرفتم از شما در " غدیر خم. "
- آنجا که بازوي علی راافراشتم: همان که سرور عرب و زبده نژاد عدنان است؟
صفحه 91 از 231
- گفتم - و خدایم فرموده بود ": کوتاهی نکنم و سخن در پرده نگویم. "
- علی است سرور آنان که من سرورشان باشم، چه نهان و آشکارم با او یکی است.
او پسر عم و صاحب منبر و برادر و وارث من است نه اصحابم و نه دیگران.
- منزلت او، گرشبا خود قیاس گیرم، منزلت هارون است به موسی پسر عمران و در مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 203 شعر
دیگري از او آورده:
و غدیر خم لیس ینکر فضله
الا زنیم فاجر کفار
-افتخار روز غدیر رامنکر نشود جز بد نام و یا بدکار ناسپاس.
- مگر در بابل، خورشیدبه خاطر کی برگشت؟ بروپ تحقیق کن و دریاب
[ [ صفحه 145
- بار دیگر هم خورشید بهاحترام او بازگشت، و آن در روزگار مصطفی بود که اختیارش فراوان است.
- او همه افتخارات را صاحب گشته، از این رو ثنا و ستایش او از قلمرو شعر واحساس شاعران بیرون است.
شرح حال شاعر
ابو الحسن علی بن احمد جرجانی، معروف به " جوهري " است، چنانکه در اشعار خود یاد کرده.
وزنه اي در فضل و ادب، استوانه اي در لغت عرب. ماهريقافیه پرداز و نقادي سخن ساز بود. دست پرورد وزیر، صاحب ابن عباد و
از ندیمان مخصوص و در سلک شاعران دربار او بشمار است.
در ابتداي جوانی و آغاز زندگی به شعر و شاعري پرداخت و در خطه سخن تا آنجا به کمال رسید که با عبارتی آسان و سبکی
روان، مضامین نغز و سروده هاي پر مغز می ساخت و در میدان ادب یکه سواري بود که هر گونه توسن سرکش را مهار می کرد،
چنانکه گفته اند: جذع یبن علی المذاکی القرح.
"صاحب " از قدرت ادبیاو در شگفت بود و از اشعار نیکوي او چنان به وجد می آمد که از سیماي نکویش و تناسبی که میان
صورت و سیرت او از حیث طراوت و ظرافت مشهود بود، زبان همه را به تحسین می گشود.
از این رو صاحب ابن عباد، او را مخصوص به خود ساخت، و براي رسالت بین خود وکارگزاران و امیران برگزید. موقعی کهاو را به
صوبی گسیل می داشت، در رساله خود، چنان او را می ستود که چشمها مفتون جمال دلارایش و دلها شیفته کمال والایش بود.
[ [ صفحه 146
از جمله در نامه اي که به ابو العباس ضبی (یکی از شعرا غدیر) نوشته و به اصفهان گسیل داشته، بالاترین ثنا را در مدح جوهري
بکار بسته و بدین وسیلهابو العباس را به اکرام و بزرگداشت و جلب رضایت او وا داشته.
صفحه 92 از 231
این نامه در " یتیمه " ج 4 ص 26 یاد شده و ما در اینجا چکیده آنرا می آوریم:
"اگر سرور من گوید: صاحب این همه شان و جاه و این رفعت پایگاه کیست؟ گویم: همان که فضل و دانشش ترجمانی عادل
است و طبع سرشارش زیب محافل. آنکه همشهریانش مایه افتخار و سرآمد آن دیار شمارند تا آنجا که نه در جرجانش- به گذشته
هاي دور و نزدیک - و نه در طبرستان جوارش، از قدیم و جدید مثل و مانند نشناسند. آنکه شهر سخن را فرمانروا گشته، نظم و
قافیه را چون اسیران به فتراك بسته آنهم در ابتداي جوانی و شور زندگانی پیش از آنکه آموزگارش درس ادب آموزد و رخش
سخن در میدان فضل و هنر تازد.
او ابو الحسن جوهري است که خدایش مویددارد و همگان دانند که انتسابش به این دربار، قدیم است و اختصاصش بدین درگاه،
عظیم و با این همه باید گفت: شنیدن کی بود مانند دیدن.
همانا که در میدان فضیلت گوي سبقت ربوده و بر پیش گامان آزموده برتر و فزون آمده. ندانمش از چه آغاز کنم؟ از پاس ادبش
در خدمت یا معرفتش به حق دوستی و حدود معاشرت؟ یا درخشیدن چشم گیرش درحضور، که سراپا گوش باشد جز در وقت
ضرور و از جاي نجنبند، مگر به دستور.
با ظرافت و بذله گوئی، بزم خلوت را رونق فزاید، و با شیرین زبانی غم از دل ببرد و دشمنی بزداید.
اگر به فارسی سخن ساز کند چه نثر باشد چه نظم، از طبع سرشارش چون دریا خروش خیزد و موج از پس موج گهر ریزد، چه
پارسی زبانان دیارش جز اندکی چون
[ [ صفحه 147
برق رخشنده به آسمان تازند، اگر به پارسی سخن آغازند، و زبان در کام کشند، اگر به لغت عرب پردازند، تا آنجا که پیشتاز
سخندانشان و تا جدار هنرمندشان، هنگامی که در میدان عربیت تکاور دواند، کندي گیرد، گویا نداند " عدنان " که بوده و"
قحطان" کیست؟.
و از مزایاي این برادرمان، یا فضل و هنرش آنکه، دبیري باشد که با منطق خود فصاحت آموزد و نگارنده اي کهدر فن انشا نکته ها
پردازد. روزگاریشبه ناصر الدوله ابو الحسن محمدبن ابراهیم گسیل داشتم، در خویشتن داري و امانت نگهداري با دست و زبان
توفیقی عظیم یافت و شیه اي ملکوتی و منشی پسندیده در معاشرت به کار بست که مرا هم در گمان نمی گنجید، تا آنجا که از
خدمت ناصر الدوله مرخص آمد، بی آنکه نقد و ایرادي در میان آید. با آنکه نکته سنجی و نقادي او نسبت به سفیران و کاتبان
فراوان بود.
از این رو، سرور من او را چنان گرامیدارد که منش دارم چه خورد و خواب و نشست و برخاست او، یا کنار من است و یا در
نزدیکترین غرفه ها به من، و نفرماید که: شاعري، براي عرض ادب و دریافت صله شعري سروده، یا مهمانی بهطمع نوال دستبوس
آمده، بل چنان پندارد که سالها و ماهها سبکبال به خدمت کمر بسته تا کودکی را به جوانی پیوسته.
چنین بزرگی تا آن هنگام نیازمند معرف و شفیع است که متاع ادبنگسترده و زیور آزادگی حمایل نبسته وگرنه خود شفیع دگران
و معرف این و آنخواهد بود، آنجاست که سرور من خدا راسپاس گوید بر این یکه تاز نام آور که چه سرعت و مهارتی دارد و چه
سپر بلائی.
او فراوان به مناظر زیباي جرجان و مرغزارها و جنگلها و بوستانهاي آن بنازد و باید که سرورمان چشم و دل او را از گلگشت
اصفهان و نسیم عبیر آمیزش پر سازد کهدیگر فخر و ناز نفروشد و هواي وطن از سر بگذارد.
صفحه 93 از 231
[ [ صفحه 148
ثعالبی هماز هر گونه ثنا و ستایش جوهري دریغ نکرده است، گوید: در سال 377 که با منصب سفارت، خدمت امیر ابی الحسن
رسید، با او دمساز شدم " و در مجلدات " یتیمه الدهر " پاره اي از اشعار بلندش را زینت کتاب ساخته است. و نیز صاحب " ریاض
العلماء " شرح حال شاعر را ترجمان گشته و دانش و فضلش را همراه شعر گهربارش ستوده است. از اشعاري که در ماتم سید شهدا
سبط پیامبر (ص) سروده این است:
- من شیداي کوفه ام. آنهم چه شیدائی؟ پیش از آنکه سرشت رخسارم سیلاب کشد، خون از جگرم روان است.
- تربتی که چون نسیمش وزان گردد، عطر جان فزایش از سر حد خراسان بگذرد.
- شهیدي که در کربلا با لب تشنه جان داد و از رحمت خدا سیراب بود.
- آنجا که گوري چند و مزاري کوچک به چشم می خورد، ولی به آن عظمت و آبرو که گورستان بقیع را سیراب سازد و خود از
عبیر خلد و رضوان الهی آکنده است.
هذا قسیم رسول الله من ادم
قدا معا مثلما قد الشراکان
- آن یک با رسول خدا از یک پوست بر آمده چونان دو میوه ازیک شاخ.
و ذاك سبطا رسول الله جدهما
وجد الهدي و هما فی الوجه عینان
- و این دو سبط رسول اند که جدشان چهره هدایت بود و این دو، نور چشمش.
- وه چه شرمساري از روي پدرشان که به روز رستاخیز، غرق خونشان بیند.
- گوید: اي امتی که به ضلالت و گمراهی اندر شدید و با کوردلی، کفر از ایمان باز نشناختید.
- چه جنایتی مرتکب شده بودم؟ جز این بود که بهترین دستاویز هدایت را که قرآن و فرقان است، به شما هدیه کردم؟
- آیا از آتش سوزان، که بر لب پرتگاه آن بودید، شما را نجات نبخشیدم.
- و دلهاي شما را که پر از کینه و دشمنیهاي دیرینه بود، بهم مهربان نساختم؟
- و کتاب خدا را در میانتان به میراث ننهادم و آیات تابناکش را فراهم نیاوردم
[ [ صفحه 149
که در میان جمع تلاوت شود؟
- آیاپناه دردمندانتان نبودم و آب گواراي تشنه کامان؟
صفحه 94 از 231
- پسرم را بالب تشنه بلادفاع کشتید، با این همه بر لب آب کوثر چشم امید به من دارید؟
- مادرتان بعزا نشیند، دختران زهراي بتول را اسیر کردید با آنکه پاره تنمبودند.
- عهد و پیمان پدرشان علی را درهم شکستید، با این پیمان شکنی رشته مرا قطع کردید.
- بار خدایا، تو خود انتقام مرا بازستان که خاندان گرامیمرا به روز سیاه نشانده، می خواستند بنیاد مرا بر باد دهند.
- موقعی که زهرا به محاکمه برخیزد و داور میان ستمکشان و ستمگران خدا باشد، چه پاسخی توانید داد؟
- اي " اهلکسا " درود و رحمت خدا بر شما نازل بادتا روزگار باقی است.
- شما ستارگان نسل آدم و حوائید، تا خورشید تابناك می درخشد و دو اختر " سماك " نور می پاشد.
- پیوسته دل در آرزوي شما می طپد و روزگارم به این عشق و شیفتگی فرمان می دهد و منع می کند.
- اینک با سر آمدم: مرکب توحید را زین بستم و از عدل الهی توشه ساخته از تقوا و پرهیزگاري مدد جستم.
- اینها همه حقائق است که در پرده الفاظ نهفته شده و چون بدرخشد، با لمعانش چشم کوردلان را شفا بخشد.
- اینها زیور آل طه است و زیب خاندانش، و همین هاست که براي فرزندان ابوسفیان و مروان، پستی و ننگ به بار آورد.
- آري این همه جواهر بود که " جوهري " به پاس محبت، از سرزمین جرجان
[ [ صفحه 150
به ارمغان آورد.
جوهري، قصیدهدیگري در رثا و ماتم حسین شهید دارد که خوارزمی در " مقتل " خود، و ابن شهر آشوب در " مناقب " خود و
علامه مجلسی در جلد دهم بحار آورد، ملاحظه بفرمائید
یا اهل عاشور یا لهفی علی الدین
خذوا حدادکم یا آل یاسین
- اي ماتم زدگان عاشورا این آه و ناله اي که سر کرده ام، در ماتم دین است. اي " آل یاسین " جامه ماتم ببر کنید. - در این روز،
گریبان دین چاك شد، چوندختران احمد را بسان کفار روم و چین به اسیري بردند.
- امروز، نوحه سراي این خاندان بر فراز تپه هاي کربلا، باصداي بلند می گفت: کی است که از پدر کشته بی نوا تفقد کند؟
- امروز جگر مصطفی به خون نشست، خونی که اینک بر سینه حوریان چون مشک دلاویز است.
- امروز ستاره افتخار " مضر " از پا درافتاده خوار و ذلیل گشت.
- امروز مشعلفروزان الهی خاموش شد، و کشتی تقوي به گل نشست.
- امروز رشته هدایت از همگسیخت، و گرد خواري بر سیماي اسلام پاشید.
- امروز بارگاه قدس الهی فرو ریخت و عرصه آن پامال ستوران گشت.
- امروز فرزندان ابوسفیان آرزوي خود رادریافتند، از آتشی که در " بدر " و" صفین " افروختند.
-امروز سبط مصطفی راخون دل در گلو گرفت و از پاي در آمد.
- آب را به رویش بستند و به آتش درونش دامن زدند، نگون باد پرچم این خسارت زدگان.
صفحه 95 از 231
- با زور و ستم زمام قدرت را به چنگ گرفتند، کاش از شربت آبی دریغ نمی کردند.
[ [ صفحه 151
- تا آنجا رسوائی و ننگ به بار آوردند که راهب قنسرین گفت: اي گمراهان و اي یاوران شیطان.
- آیا به سر این شهید که بر نیزه استوار کرده اید، سخریه وتوهین روا می دارید، با اینکه همین سر مرا به دین خدا سفارش می کند.
- واي بر شما.من به خداوند و رسول او ایمان آورده راه هدایت گرفت، دوستی مرتضی آئین من است.
- او را نگون به خاك افکندند و با شمشیر و کارد پاره پاره نمودند.
- چه کینه ها که بر گرده اسبها بار کردند و فرعون منش، به جان اسیران تاختند.
- با غل و زنجیر بر جهاز شترانشان بستند و با کعب نیزه بدنشان را خستند.
- شیرخوارفاطمه را از شیر باز گرفتند، و در عوض پستان، نیش مار بدهان نهادند.
- اي گروهی که شیطان پرچمدار شماست و گمراهی در دل شما جا گرفته.
- مرتضی وفرزندانش را چه نسبت با معاویه و فاطمه را چه نسبت با هند جگر خوار و یا میسون مادر یزید؟
- خاندان رسول از دم شمشیر پراکنده شدند: برخی سر خود گرفته به صحرا گریختند و جمعی در زندانها جاي کرده اند.
- اي دیده به انتظار منشین که با ابر صبحگاهان بباري و یا با غمدیده دگري دمساز گردي.
- بپاخیز بر بر تربت کربلا و چون مروارید غلطان سرشک بیفشان.چندان که در قوه داري.
- اي خاندان احمد زبان " جوهري " شمشیر است که عار و عیب را از ساحت شما می زداید.
ثعالبی در " یتیمه الدهر " ج 4 از صفحه 29 تا 21 قسمتی از سروده هاي
[ [ صفحه 152
جوهري را ثبت کرده و از جمله در قصیده اي که " شریف حسنی " را ثنا گفته چنین آورده است:
- اگر در غم دل، سرشک از دیدگان روان ساختهام، نکوهشی نیست، هر که در این رنج و غم به تسلیت آمد، بر من گریست.
-اگررمقی به تن داشتم، پروانه وار بر سر کاروان طواف می کردم تا دلم آرام گیرد، ولی چکنم؟ توانم رفتهاست.
-نیمه جانی داشتم که سرگرم خیال و خاطره آنان بود، آنرا هم در پی کاروان روان ساختم.
- اي شب تاریک کهاخترانش بر من دیده نمی گشایند، با دیده دردمندم مدارا کن.
- من صبح روشن را می جویم ولی نیمه شب هنوز بهسراغم نیامده، این درد من چه طولانی است.
- اگر وعده وصلی بود، راه شکیبائی می گرفتم، ولی شب هجرم پایانندارد.
- عوض اشک، صبر و قرارم آب گشت و از دیده روان شد، شنیده اي سرشک دیده چنین باشد؟
- آه دلم از حسرت و ناامیدي یخ زده از ناله سردم تگرگ می بارد، شنیده اي که از آتش تگرگ خیزد؟
-گفتند: با تپه هاي شهر " جی " خو گرفته اي، گفتم: آري دوستی شهر مام است و دریافت آرزوها فرزند.
- طراوت شبهاي آن شهرهآفاق ولی شبهاي آن چه سخت و نامیمون است.
- اگر شهر و دیار باید به خاطر عیش و رفاه گزین. گردد، هر آن شهري کهروزگارم قرین سعادت باشد، وطن خواهم ساخت.
صفحه 96 از 231
- برايجوانمردي و آزادگی هم مردانی بپا خاسته اند که معروف خاص وعام اند و با طلعت نیک شناخته آیند.
[ [ صفحه 153
- خدا را، آن گروه راستین که هر گاه از مجد و بزرگواریشان فصلی تلاوت شود همگان به خاك افتند و خضوعبرند.
- خاندانی که تاج افتخاري چنینبر سر دارند ": طه " در شان جدشان و " هل اتی " در ثناي پدرشان نازل گشته.
- اگر مدح و ثنائی درباره کریمان و آزادگان ساخته شود، اي پسر پیامبر چکامه من در خانه ترا می کوبد.
اصبت فیک رشادي غیر مجتهد
و لیس کل مصیب فیک مجتهد
- جود و نوالت جهان را گرفته و هر کس به زبانی ثناخوان تو است.
شاعر گرانمایه ما جوهري، در جرجان، بین سالهاي 377 و 385 ، وفات یافته است.یک نوبت به سال 377 صاحب ابن عباد، او را
خدمت امیر ابوالحسن ناصر الدوله به رسالت فرستاد،نوبت دیگر، خدمت ابو العباس ضبی امیر اصفهان.و چون از اصفهان به جرجان
بازگشت، دیرينگذشت که دیده بر جهان فرو بست و چوندر حال حیات صاحب، دار فانی را وداع گفته، و فوت صاحب به سال
385 یاد شده، حدود تقریبی وفاتش سال 380 خواهد بود.
[ [ صفحه 154
غدیریه ابن حجاج بغدادي
اشاره
درگذشته سال 391
یا صاحب القبه البیضا فی النجف
من زار قبرك و استشفی لدیک شفی
- اي سپید قبه که در نجف به خاك رفته اي هر آنکه تربت پاکت زیارت کندو شفا جوید شفا یابد.
- بروید و از مزار ابو الحسن رهبر آزادگان دیدار کنید تا به پاداش و تقرب و اقبال نائل شوید.
- شرفیاب شوید خدمت آن سروري که، مناجات پر پیشگاهش مقبول است و هر کس بدو التجا برد، حاجتش رواست.
- چون به حریم بارگاهش رسی احرام ببند و لبیک گویان وارد شو، آنگاه گرد مزارش هروله کن.
- و چون شوط هفتم را به پایان بردي، پشت به درگاه روبروي آن سرور بایست.
- بگو: درود و صفا، از جانب خداوند درود و صفا بر اهل درود و صفا: اهل دانش و شرف باد.
صفحه 97 از 231
- به آرزوي زیارتت از وطن خارج و در حالی که رشته ولایتت را به چنگ
[ [ صفحه 155
می فشارم، شرفیاب خدمت شدهام.
- اطمینان دارم که مشمول شفاعتت واقع شده از شراب بهشتیم سیراب و عطش درونم را شفامی بخشی.
- چرا که تو دستاویز محکم خدائی و هر کس بدان چنگ زند، نه بدبخت شود و نه از تیره روزي هراسد.
- هر گاه نامهايمبارکت بر مریض خوانده شود، شفا یابدو از دردمندي برهد.
- زیرا مقام و منزلت پستی نگیرد و نورت تاریک نشود.
- تو بزرگ آیت حقی که بر عارفان در جلوه هاي ملکوتی ظاهر گشتی.
- و اینکفرشتگان خداي رحمان اند که پیوسته بامهر الهی و ره آورد آسمانی بر مزارت نزول گیرند.
- همچون سطل آب و جام وضوو هوله که جبرئیل امین برایت هدیه آورد و کس را در آن خلاف نیست.
- و چون رسول خدایت نامزد کارمهمی نمود، به خوبی و همواري از پیش بردي.
- داستان " مرغ بریان " که " انس " راوي آن است، بر شرف موبدت از زبان رسول مختار گواه است.
- و حکایت "دانه و شاخ و زیتون " که در قرآن آمده از لطف و کرامت خداي عرش آگاهی دهد.
- و داستان " گروه اسبان " و " غبار فرا آسمان " که در " عادیات " آمده و " شمشیر بران " که سپرها دریده و ناله ها دارد.
- جوانانی چونشاخ شمشاد بر آنان گسیل داشتی، تا همه را به آتش کشیدند و خاکسترشان برباد رفت.
- اگر می خواستی، همه را درخانه هایشان مسخ و باژگون می فرمودي،یا می فرمودي: اي زمین آنها را به کام درکش
- مرگ در فرمانت و جانها درقبضه ات، فرمانروا توئی نه ستم کنی، نه جفا
[ [ صفحه 156
روا داري.
- خدایشان ازآلودگیها پاك نکند آن گوینده اي که گفت بخ بخ چه فضل و چه شرفی؟
و بایعوك بخم ثم اکدها
محمد بمقال منهغیر خفی
- در " غدیر خم " با تو پیمان بستند، و رسول خدا با سخن خود پیمان را استوار نمود.
- ولی ترا عقبزدند و سخن رسول خدا را زیر پا افکندند و نه این سخن پیامبر بازشان داشت، که فرمود: این برادر من و خلیفه من
است.
- این سرپرست شماست بعد از من، هر که در دامن او چنگ زندنه از آینده هراسد و نه از گذشته.
این قصیده قریب 64 بیت است و داستانی دارد که به موقع یاد خواهد شد.قصیده دگري هم دارد که در پاسخ" ابن سکره " سروده،
صفحه 98 از 231
همان که بر خاندانحق و شاعرشان ابن الحجاج زبان درازي کرده است، ما این قصیده را از نسخه خطی دیوانش که به سال 620 با
قلم عمر بن اسماعیل احمد موصلی رونویس شده برداشته ایم آغاز قصیده چنین است:
- لا اکذب الله ان الصدق ینجینی
ید الامیر بحمد الله یحیینی
- نه.خدا را- دروغ نگویم.چه راستی راه نجات و نعمت امیر - سپاس خدا را - مایه حیاتاست.
تا آنجا که گوید:
- و درمانی نیافتی که بدان شفا جوئی، جز اینکه در طلب آمده آل یاسین را هجو گفتی.
- و سزاي آن ناسزا که نثار اهلحق و رو سفیدان مبارك سیرت نمودي، پروردگارت بدست قدرت این سزا بخشید.
[ [ صفحه 157
- فقري همراه کفر که در میان هر دو سرگردان و نالان بمانی، تا روزمرگ که نه دنیائی مانده با شدت و نه دین.
- به راستی سخنت در باره فاطمه زهرا، سخن دشمنی سرگشته و لجوج بود.
- با دست آسیا و آرد جوینش نکوهش و سرزنش کردي.پیوسته گندمت بی آسیا باد.
- گفتی: رسول خدایش با فقیر مسکینی کابین بست: دختري مسکین و شوهري مسکین.
کذبت یا ابن اللتی باب استهاسلس
الاغلاق باللیل مفکوك الزرافین
دروغ بافتی اي مادر... که شب حلقه هاي...
- فاطمه خاتون زنان است، آن که در روز حشر، همه بهشتیان با دوشیزگان سیمتن آهو چشم، کمر به خدمتش بندند.
- گفتی:امیر المومنین در نبرد صفین بر معاویه ستم راند.
- و گفتی: فرمان پیشواي مقتدر، به خاطر حق، بر کشتن حسین سبط پیامبر صادر گشت.
- نه پسر مرجانه در این خونریزي گناهی مرتکب گشت و نه شمر، ملعون و مطرود است.
- و گفتی: پسر سعد را در حلال شمردن حرمتخاندان نبوت، اجري فزون و بی کران است.
- و سپس به عقب بازگشتی و عثمانرا ماتم سرا گشتی آنهم با اشعار بی مایه و مبتذل.
- و از این راه مورد طعن و سلامتی گشتی که بر کم خردان و دیوانگان هم پوشیده نیست.
- و گفتی:بالاتر از " روز غدیر " اگر روایتش صحیح باشد، روز " شعانین " یهود است.
- و روز عیدت، روز عاشورا استکه شراب و شیرینی تهیه بینی چونانکه نصاري
[ [ صفحه 158
صفحه 99 از 231
شراب و نان مقدس.
- در آنروز پیر زنانتان به خانه درآیند.غیر از این است که سخن پیر زنان وحی شیطان است؟
با خدایت بدشمنی برخاستی و از نعمتش بی پروا شدي، و حال آنکه از سطوت الهی ایمن نتوان گشت.
- پس خدایت گفت: برو بوزینه باش که بر کونش دم روید.و فرمان خدایت با کاف و نون است.
- و بمن فرمود: برو آزاده اي باش که هر آن، رتبه ات بالا گیرد،در پیشگاه ملوك و دربار سلاطین.
- خداوند پیش از تو، به دوران موسی و هرون جماعتی را مسخ فرمود.
- به خاطر گناهی که کمتر از این بود، برو بآنهاملحق باش و پیرامون این مگرد که بمن ملحق شوي.
و در قصیده دیگري از " روزغدیر " یاد کرده و گفته:
بالمصطفی و بصهره
و وصیه یوم الغدیر
شرح حال شاعر
ابو عبد الله، حسین بن احمد بن محمد بن جعفر بن محمد بن حجاج نیلی بغدادي از استوانه هاي تشیع و اعیان علماي مذهب و
سرآمدي از سرآمدان علم و ادب است.
صاحب " ریاض العلماء " از بزرگان علمایش شمرده، چونان که ابن خلکان و ابو الفداء از اکابر تشیع و حموي در " معجم الادباء
"از بزرگان شعراء شیعه، و دیگري از سران دبیران.
در این صورت، قافیه پردازي فنی از هنرهاي او است چنان که دبیري و نویسندگی از امتیازات فراوانش.
با قدمی استوار بر قله هاي علم و دانش بالا رفته، جز اینکه مقام والایش در ادب
[ [ صفحه 159
و شهرت عالمگیرش در نکته سنجی ماهرانه و سخن پردازي شاهانه - تا آنجا که در نسمه السحرش، معلم ثانی شمرده - آوازه علم
و دانشش را تحت الشعاع گرفته و پرده بر روي آن کشیده است.ما در اینجا به مقتضاي وظیفه از هر دو جنبه حق او را ادا خواهیم
کرد.
پایه علم و دانش
مقام بلندش در علوم دینی و مهارت و کاردانی و حتی شهرتش در مجامع مذهبی بدان پایه بود که مکرر در مرکز خلافتاسلامی
آن روز یعنی بغداد، سرپرستی امور حسبیه را عهده دار گشت. این سرپرستی، خود منصبی از مناصب باشکوه علمی بود که عهده
داري و تولیت آن مخصوص پیشوایان دین و رهبران مذهب و اکابر ملت بوده و هم چنان که ماوردي در " احکام سلطانیه " ص
224 یاد کرده "، پایه و اساس مذهب بر آن استوار بوده و پیشوایان صدر اول مباشر این خدمت دینی می گشته اند."
صفحه 100 از 231
حسبه یا امور حسبی:
حسبه یا امور حسبیه، عبارت از امر به معروف ونهی از منکر است که به معناي وسیع آناز تمام جهات، در میان مردم عموما، مورد
اجرا قرار می گرفته.از جمله کسانی که در بغداد، قبل از شاعر ما ابن الحجاج، این خدمت با شکوه دینی وعلمی را عهده دار گشته،
فیلسوف بزرگ احمد بن طیب سرخسی، صاحب تالیفات گرانبهاي علمی در فنون مختلف است که در سال 283 هجري مقتول شد،
و بعد از شاعر ما، عهده داري آن به فقیه شافعیهو پیشوایشان ابو سعید حسن بن احمد اصطخري واگذار شد که در سال 328 دار
فانی را وداع گفته است، آن چنان که در تاریخ ابن خلکان و مرآه الجنان یافعی و غیر آن دو یاد شده.
[ [ صفحه 160
ماوردي در احکام سلطانیه ص 209 می نویسد:
از شرایط عهده داري امور حسبیه این است که محتسب: آزاد، عادل،دادگستر صاحب نظر، با برش و کار کشته باشد، در امور دین
متعصب و سرسخت بوده منکرات قطیعه اي را که همه مذاهب بر فساد آن اتفاق نظر دارند بشناسد.
فقهاء مذهب شافعی، در این معنی اختلاف نظر دارند که آیا محتسب،می تواند در موارد اختلاف مذاهب عقیده و اجتهاد خود را بر
مردم تحمیلکند یا نه؟ ابو سعید اصطخري معتقد بودکه می تواند، و در این صورت باید گفتکه محتسب باید دانشمندي باشد
مجتهد وصاحب نظر تا بتواند در مورد اختلاف، راي شخصی خود را ابراز دارد.
سخن ماوردي پایان پذیرفت.
رشیدالدین وطواط، درگذشته سال 573 میگوید:
سزاوارترین کارها که باید موردتوجه قرار گرفته، نظام آن تمشیت یابدو همت بر تاسیس مبانی و درستی تشریفات آن گماشته آید،
کاري است که پایه دین و آئین بر آن استوار و مصالح اجتماعی مسلمین بدان برقرار خواهد گشت، و آن تولیت امور حسبیه است،
که بدین وسیله منحرفین از جاده حق، براه آمده، فروماندگان وادي فسق و تباهی ادب یافته، بازوي شرع و دین نیرو گیرد و
برخوردهاي اجتماعی بر پایه قانون و قاعده و مصالح همگانی انجام پذیرد.
شایسته آن است که تولیت این امر، کسی را سپرده آید که به دینداري موصوف و به حفظ و امانت معروف، از رسوائی و بدنامی
دور و از عیب و تهمت برکنار بوده، پیراهن تقوي و درست کاري بر تن، به راه رشد و صلاح پویا و کوشا باشد.
(نقل از معجم الادباء ج 19 ص.) 31
با توجه به اینکه شاعر ما ابن الحجاج، بارها عهده دار این خدمت خطیر اجتماعی گشته، و تصدي این منصب باشکوه، جز بااحراز
رتبه اجتهاد و وصول به مقام فقه و عدالت ممکن نیست، نیازي به اثبات شون نامبرده، و ستایش مقام علمی و اجتماعی او نمی ماند.
[ [ صفحه 161
ابن الحجاج، دو مرتبه در بغداد، متولی امور حسبیه گشت: یک مرتبه در عهد خلیفه عباسی " مقتدر بالله " چنان که از ابن خلکان و
یافعی شنیدیم،و بار دگر، عز الدوله او را به این مقام اجتماعی برگزید و آن در دوران وزارت این بقیه بود که در سال 362
بهوزارت رسیده و در سال 367 رخت از اینجهان کشید، موقعی که ابن بقیه درمنصب وزارت باقی بود، شاعر ما قصیده اي سروده
و در مطلع آن چنین گفت:
صفحه 101 از 231
- اي وزیر اگر می توانی انصاف ده و داد مظلوم بگیر، وگرنه با همه درباریانتاز جاي برخیز.
و در همین قصیده می گوید:
- من که محتسب و بازرس اجتماعیاین مردمم، کاش می دانستم چرا مقام ورتبه مرا نمی شناسید.
ادب و هنر
چنان که قبلا اشاره کردیم، ابنالحجاج، از نوابغ شعرا شیعه و در میان دبیران ممتاز و برجسته بود، تا آنجا که گفته اند: همپایه امريء
القیسشاعر و در چهار صد سال فاصله زمانی میان این دو شاعر هیچکس از شعرا همطراز آنان نگشت.
دیوان شعرش در ده جلد تدوین شده، و اغلب سرودهایش از روانی و سلاست برخوردار و با الفاظ وتعبیراتی سهل و آسان، مضامین
نغز و بلند پرداخته و اسلوب بدیع و سبک تازه و مورد توجهی بکار بسته است.در " نسمه السحر " او را معلم دوم شناخته و می
گوید: معلم اول یا مهلهلبن وائل است و یا امرء القیس، از این جهت که شیوه نوینی ابداع کرده ودیگران امثال ابو رقعمق و صریع
الدلاءاز سبک و روش او پیروي کرده اند.
ثعالبی گوید: از اهل بصیرت و ادیبان و سخن سنجان شعرشناس، شنیدم که او رادر فن و شیوه اختراعیش که بدان مشهورشده یگانه
دهر می شناسند زیرا شیوه
[ [ صفحه 162
او بی سابقه بود و هنر او پرمایه، و استعداد و مهارتی بس شگفت در پرداختن معانی داشت، هر چند صعب و دشوار باشد، آنهم با
طبعی روان و الفاظی شیرین و ملاحتی تمام و بلاغتیبه کمال.
بدیع اسطرلابی، هبه الله بنحسن درگذشته سال 534 ، اشعار این الحجاج را در 141 باب تدوین کرده که هر بابی در فنی از فنون
شعر مرتب گشته است، نام دیوان را " دره التاج در شعر ابن الحجاج " نهاده که نسخه آن در کتابخانه پاریس تحت شماره
5913 نگهداري می شود، و ابن الخشاب نحوي مقدمه اي بر آن پرداخته.
شریفرضی هم برگزیده اشعارش را گرد آورده و به نام " الحسن من شعر الحسین " نامیده که ضمنا بر ترتیب حروف الفباست.این
گزینش در زمان زندگی شاعر ابن الحجاج بود، و لذا درباره این حسن توجهی که از شریف رضی نسبت به شعر او بعمل آمد
چکامه اي ساخته که در جلد آخر دیوانش ثبت است، بدین شرح:
- میدانی سروده ام به که پیوست؟و اینک در حوزه اختیار اوست
- و به ماه تابان، به سرورم شریف ابو الحسن موسوي.
- جوانمردي که چون مرا با شعرسخیف و بی مایه ام باژگون دید، دستم بگرفت و قامتم را استوار ساخت.
- اندیشیدم و وارسیدم: گاهی شعرم درست و گاهی در عین درستی پیچیده و غامض بود.
- پس به لطف و مهربانی، ناموزن و پستش را از بلند و موزون جدا ساخت.
- وزن و آهنگش را با علم عروض راست کرد، و قافیه آنرا نیک بپرداخت.
- و بعد به استقامت و استواري هدایت کرد و شیطان شعرم را از گمراهی به راه رشد و صلاح آورد.
- آثار سرپنجه زرینش در این بافته خز خسروي آشکار است.
صفحه 102 از 231
[ [ صفحه 163
- بخداوند سوگند - و البته پیري چون من سوگند دروغ نیاورد.
- که اگر زردشت به استماع شعرش نشیند، بر منطق و گفتار پهلوي خرده گیرد.
- سبزه زار سخن رسایم را تشنه و پژمرده یافت.
- از این رو پیوسته و همواره به آبیاریش پرداخت تا خرمی و طراوت گرفت.
- اینک شعرم رو به زندگی جاوید می رود، و دل حسوداز خشم بر سرورم داغدار است.
- حسودي که جگرش بر آتش تافته کباب و بریان است.
ثعالبی گوید: براي نسخه دیوانش سر و دست می شکنند و ارزش یک نسخه اش از 60 دینار کمتر نشده است، و هم گوید: دیوان
شعرش سریعتر از پندو امثال در آفاق جهان سیر کرده و لطیف تر از طیف خیال بر دل نشسته است.در " یتیمه " قسمت مهمی از
فنونشعر او رایاد کرده و 62 صفحه از جزء سوم آن در اشغال چکامه هاي اوست.
شعرابن الحجاج، غالبا با خل بازي و لودگی همراه است، گویا این دو، از لوازم احساس و انگیزه ذوق حساس و خمیرمایه طبع و
فطرت اوست، هر گاه، طبع شوخ و بی پروایش گل می کرد، نه محضر سلطان و نه هیبت امیران، هیچیک مانع گستاخی ولودگی او
نبود، هر چه در دلداشت می گفت، و جز با لطف و مهربانی و پذیرش عموم روبرو نمی گشت، چونان که بیشترچکامه هایش گواه
ولایت خالص و دوستی اهل بیت است و نکوهش و بدگوئی از دشمنانشان.
معاصرین شاعر از خلفا و شاهان
ابن الحجاج باگروهی از خلفا بنی العباس معاصر و همزمان بوده است و آنان:
. 1 - معتمد علی الله، پسر متوکل، درگذشته سال 279
. 2 - معتضد بالله، ابو العباس، درگذشته سال 289
. -3 مکتفی بالله، درگذشته سال 295
. -4 مقتدر بالله، درگذشته 320
[ [ صفحه 164
. -5 الراضی بالله،درگذشته 329
. -6 مستکفی بالله، درگذشته 338
. -7 قاهر بالله، درگذشته 339
. -8 متقی لله، درگذشته 358
. -9 مطیع لله درگذشته 364
. -10 طائع لله، درگذشته 393
و از سلاطین آل بویه، آنان که در عراق حکومت کرده اند:
. 1 - معزالدوله، فاتح عراق، درگذشته سال 356
صفحه 103 از 231
-2 عز الدوله، ابو منصور، بختیار پسر معز الدوله، که در سال 367 کشته شد
. -3 عضد الدوله، فنا خسرو، پسر رکن الدوله، درگذشته 372
-4 شرف الدوله، پسر عضد الدوله، در سال 379 درگذشت
-5 صمصام الدوله، پسر عضد الدوله، در سال 388 مقتول شد.
-6 بها الدوله، ابو نصر، پسر عضد الدوله، سال 403 درگذشت.
شاعر ما، آن چنان که ثعالبی گوید، تاعمر داشته بر وزراء وقت و امیران معاصرش زور گفته، چونان که کودك به خانواده اش زور
گوید، و از این رو درجوار آنان زندگی خوش و مطبوعی داشته و از نعمت بی کران و بی شائبه اي برخوردار گشته.
در دیوان شعرش، چکامههاي فراوانی یافت می شود که رجال برجسته آن عصر را، از خلفا، وزرا، امیران، دبیران و استادان، در
مرگ و زندگی هجا گفته و یا ثنا گستر گشته، وآنان، چنان که از مجلدات دیوانش، آمار گرفتیم، از شصت نفر متجاوز اند از
جمله:
. - ابو عبد الله، هارون بن منجم، درگذشته سال 288
. - ابو الفضل، عباس بن حسن، درگذشته 296
. - وزیر، ابو محمد مهلبی، درگذشته 352
. - ابو الطیب، متنبی شاعر، درگذشته سال 354
[ [ صفحه 165
. - وزیر، ابو الفضل، ابن العمید، درگذشته سال 360
. - مطیع لله، خلیفه عباسی درگذشته سال 364
. - ابو الفتح، ابن العمید درگذشتهسال 366
- وزیر، ابو ریان خلیفه عضد الدوله در بغداد.
. - وزیر، ابو طاهر، ابن بقیه درگذشته سال 367
. - عز الدوله، بختیار فرزند بویه درگذشته سال 367
. - عمران بن شاهین درگذشته سال 369
. - امیر، ابو تغلب، غضنفر درگذشته سال 369
. - عضد الدوله، فنا خسرو درگذشته سال 372
. - ابو الفتح، ابن شاهین درگذشته سال 372
. - ابو الفرج، پسر عمران بن شاهین درگذشته سال 373
. - ابو المعالی، فرزند محمد بن عمران درگذشته سال 373
. - شرف الدوله، پسر بویه درگذشته سال 379
. -ابو اسحاق، ابراهیم صابی درگذشته سال 384
. - قاضی، ابو علی تنوخی درگذشته سال 384
. - وزیر، صاحب ابن عباد درگذشته سال 385
صفحه 104 از 231
. - ابن سکره، شاعر، عباسی درگذشته سال 385
. - ابو علی، محمد بن حسن، حالتی.درگذشته سال 388
. - ابوالقاسم، عبدالعزیز بن یوسف درگذشته سال 388
. - وزیر، ابو نصر، شاپور بن اردشیردرگذشته سال 416
. - وزیر، ابو منصور، محمد بن مرزبان درگذشته سال 416
- ابو احمد، ابن حفص، که با شاعر ما ابن الحجاج، در امور حسبیه، معارض بود.
- وزیر، ابو الفرج، محمد بن عباس بن فسابخش.
ثعالبی در " یتیمه " ج 3 ص 70 می نویسد: وزیر ابو الفرج با وزیر ابوالفضل
[ [ صفحه 166
ابن العمید.در دفتر وزارت، خلوت گزیده و کارمندان ابو محمد مهلبی وزیر را، پس از مرگش، تحتمحاکمه و بازخواست کشیده
بودند، و فرمان دادند که اگر مردم رجاله نزدیکشوند، با پاشیدن نفت، آنانرامتفرق سازند، اول کسی که چنین امریه اي صادر
کرده بود، وزیر مهلبی بود، ابن الحجاج شاعر، به دفتر وزارت آمد،از انبوه جمعیت و حیله دو وزیر، در پراکنده ساختن مردم،
شگفت آورد، و ازترس نفت بازگشت و گفت:
- پس گردنی، آنهم باداشیدن نفت بر جامه و لباس چنین حسابی نداشتیم، ابدا.
- ورود بهدفتر وزارت و رسیدن خدمت وزیر، با دوتار از نخ جامه، پیش من برابر نیست.
- بار پروردگارا هر که این سنت نهاد، شکنجه و عذابش را دو چندان ساز.
- درکوره آتش که جز بچه هاي چوچولک و زنان قحبه نباشند.
- با گوشت تفتیده اش همان کن که آتش سرخ، با کباب کند.
- بوزینه، پیش من بزرگوارتر از آن کسی است که چنین شکنجه را بر سگان روا داند.
شاعر ما ابن الحجاج، فراوان زبان به ثنا و ستایش اهل بیت گشود و دشمنانشان را امثال مروان پسر ابی حفصه نکوهش کرده و
دشنام گفته تا آنجا که نقادان سخن براو خورده گرفته اند که نمی باید تا این حد، با زبانی تند و گزنده، فحش هاي رسوا و ننگین
بر زبان رانده باشد.
ولی باید گفت، شاعر ما، از ظلمو ستمی که بر سادات اهل بیت رفته، دلیپر خون داشته، و این برخورد شدیدش بادشمنان خدا و
دین، به منزله آهی است که از سینه دردمند خیزدو ناله اي کهاز سوز درون و خشم فزون مایه گیرد، گویا می خواسته عقده دل
بگشاید و آبیبر جگر تفتیده پاشد، نه اینکه، فحش وناسزاگوئی را پیشه خود ساخته، در پرده دري و هتاکی راه هوي و هوس گرفته
باشد، و از این رو می بینیم کهسروده هایش نزد سرورانش - صلوات اللهعلیهم - مورد قبول و پذیرش واقع شده واز
[ [ صفحه 167
ناپسند آن، کریمانه چشم پوشی فرموده اند:
سرور اجل ما، زین الدین علی بن عبد الحمید نیلینجفی در کتابش " الدر النضید فی تعازيالامام الشهید " نقل می فرماید که
صفحه 105 از 231
درزمان ابن الحجاج، دومرد صالح بودند که از شعر او عیبجوئی می کردند، یکی محمد بن قارون سیبی و دیگري علی بن زر زور
سورائی:
محمد بن قارون در خواب می بیند: گویا به روضه شریف حسینی مشرف شده و فاطمه زهرا - سلام الله علیها - در آنجا حضور دارد
و بهجرز چپ در ورودي تکیه داده سایر پیشوایان تا امام صادق - علیهم السلام - نیز مقابل آن خاتون، در زاویه اي که میان ضریح
حسین و فرزندشعلی اکبر شهید واقع شده، نشسته اند وسخن می گویند، و او (محمد بن قارون) در برابرشان ایستاده است.
سورائی هم که چنین خوابی دیده و خود را در کناراین پیشوایان مشاهده کرده است، می گوید: دیدم ابن الحجاج در حضور آنان
می آید و میرود، به محمد بن قارون گفتم: نمی بینی که این مرد چه گستاخانه در حضور پیشوایان راه میرود؟ و او در پاسخ من
گفت: من او را دوست نمی دارم تا به او بنگرم
می گوید: حضرت زهرا، این سخن را شنید، وبا خشم بدو فرمود: ابو عبد الله را دوست نداري؟ او را دوست بدارید چه هرکس او را
دوست ندارد، شیعه ما نیست.از اجتماع امامان هم صدائی برخاست که ": هر کس ابو عبد الله را دوست ندارد، مومن نیست."
محمد بن قارون گوید: ندانستم گوینده این سخن کدامشانبود، بعد با وحشت
[ [ صفحه 168
از خواب جستم، و از اینکه در حق ابو عبد الله ابن الحجاج کوتاهی نموده و عیبجوئی کرده بودم، اندیشه ناك گشتم.
دیري گذشت و خواب را بدست فراموشی سپردم، تا اینکه به زیارت سبط شهید - سلام الله علیه - مشرف شدم، در راه جماعتیاز
شیعیان را دیدم که شعر ابن الحجاجرا می سرایند، به آنها ملحق گشتم و با شگفت مشاهده کردم که علی بن زر زور سورائی هم در
میان آنهاست.
بر او سلام کردم و گفتم: پیش از این شعر ابن الحجاج را ناروا می شناختی و رو گردان بودي؟ اینک چه شده که با سکوت بدان
گوش فرا داده اي؟ گفت: خوابی دیده ام، و درست عین آن رویائی که مندیده بودم حکایت کرد، و منهم جریان خواب را بدو باز
گفتم.
این دو نفر مرد صالح، پس از این خواب، زبان به ثنا و ستایش ابن الحجاج گشودند: اشعارش را می سرودند و مناقب و فضائلاو را
منتشر می ساختند.
و نیز- موقعی که سلطان مسعود فرزند بابویه، با روي نجف را ساخت، و به حرم شریف وارد شده با حسن ادب، اعتابمقدسه را
بوسید، ابو عبد الله ابن الحجاج در برابر او ایستاد و قصیده فائیه اي را که از او یاد کردیم انشاد کرد، چون به ابیاتی رسید که فحش و
ناسزا نثار دشمن کرده بود، سرورمان شریف مرتضی علم الهدي با خشونت او را از خواندن این گونه اشعار در حرم شریف علوي
منع فرمود، و او هم ساکت شد.
چون شب در آمد، ابن الحجاج علی علیه السلام را در خواب دید که باو می فرماید: خاطرات اندوهگین نباشد، چه مرتضی علم
الهدي را فرستادیم براي معذرت خواهی بیاید،تا نیامده از خانه خارج مشو
شریف مرتضی هم در آن شب رسول اکرم را در خواب می بیند که پیشوایان و امامان بتمامی در اطراف او نشسته اند، در برابر آنان
می ایستد و سلام می گوید، و
[ [ صفحه 169
صفحه 106 از 231
از پاسخ آنان احساس سردي می کند، به عرض می رساند که سروران من من برده شمایم، فرزند شمایم، دوستار شمایم، این سردي
از چیست که روا می دارید؟ میفرمایند: بهخاطر اینکه شاعر ما ابن الحجاج را دلشکسته و غمین ساختی، بر تو است که خود نزد از
روي و معذرت بخواهی و بعداو را برداشته خدمت مسعود بن بابویه برده و از عنایت و شفقتی که به این شاعر داریم، باخبرش
سازي.
سید مرتضی بلا درنگ بر می خیزد و به منزل ابو عبد الله رفته در می کوبد، ابن الحجاج از داخل منزل با صداي بلند می گوید:
همان سرور من که ترا به اینجا گسیل ساخته، دستورم داده است که از خانه خارج نشوم.و خودش فرموده: که نزد منخواهی آمد،
سید مرتضی می گوید: چشم وگوش بفرمانم، داخل می شود و بعد از عذر خواهی خدمت سلطانش می برد و هر دوداستان رویا را
برایش بازگو می نمایند، و سلطان مقدم او را گرامی داشته، عطائی شایسته و رتبه اي شایانبدو می بخشد و دستور می دهد شعرش
را در حضور، باز خواند.
ولادت و وفات
ابن الحجاج در جمادي الاخره سال 391 در " نیل " دار فانی را وداعگفته است و آن شهرکی است در کنار فرات که بین بغداد و
کوفه واقع می شده، جنازه او را به بقعه مبارکه امام کاظم علیه السلام برده دفن می کنند، وصیت کرده بود که در پائین پايدو امام،
او را دفن کرده و بر لوح گورش بنویسند " و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید (" سگ آنان بر در درگاه دست خود را گشوده است).
شریف رضی، در سوگو ماتمش قصیده اي دارد که در ج 2 ص 562 دیوانش دیده می شود، و ابن الجوزي در کتاب " منتظم"
ج 7 ص 217 چند بیت آنرا یاد کرده است.
در کتب تراجم و فرهنگ رجال، هر چه جستجو کردیم، از تاریخ ولادت شاعر سخنی در میان نبود، ولی به تحقیق می توان
گفتکه در قرن سوم هجري پا به وجود نهادهو روزگاري بس دراز، در حدود صد و سی سال، زنده بوده، و شواهدي قطعی در این
[ [ صفحه 170
زمینه بدست است از جمله:
-1 ابن شهر آشوب در معالم العلماء می نویسد که بر " ابن الرومی " قرائت داشته و ابن الرومی در سال 282 درگذشته 2- قبل از
امام اصطخري درگذشته سال 328 متصدي امور حسبیه بوده است چنان که در تاریخ ابن خلکانو مرآه الجنان یافعی و غیر آن دو
کتاب یاد شده: گفته اند ": ابن الحجاج در بغداد عهده دار امور حسبیهشد و مدتی در آن سمت پائید، و می گویند با عزل او ابو
سعید اصطخري به عنوان محتسب بر سر کار آمد، و ابن الحجاج درباره عزل از این سمت، ابیاتی سروده که مشهور است. "
امام اصطخري، آن چنانکه در شذرات الذهب ج 2 ص 132 یاد شده: در سال 320 به فرمان مقتدر بالله عباسی عهده دار اینمنصب
گشته است.
-3 سروده شاعر در هجوابو عبد الله هارون بن علی بن ابی منصور منجم درگذشته سال 288 ، که در دیوانش موجود است، و جامع
دیوانش گوید: این شعر را در جوانی سروده.
-4 قصیده اي در باره ابو الفضل عباس بن حسین، وزیر مکتفی بالله عباسی دارد که در دیوانش موجود است، این وزیر بهسال 296
مقتول شده.
صفحه 107 از 231
ضمنا اشعار فراوانی در اواسط قرن چهارم سروده که ضمن آن از پیري و سالخوردگی خود یاد می کند، از جمله ابیاتی است در
ستایش ابو منصور بختیار پسر معز الدوله که در سال 367 مقتول شده:
- گفتم: راي مرا بپذیر.که راي پیر، خوش فرجام است و با تدبیر.
و درباره ابو طاهر " ابن بقیه " درگذشته 366 قصیده اي دارد که حقوق پس افتاده خود را مطالعه کرده ضمنا درخواست می کند
که نام فرزندش در دفتر " بادویا " با حقوق کافی ثبت شود، از جمله آن ابیات:
طلبت ما یطلبه
مثلی الشیوخ الفسقه
- من چیزي را مطالبه می کنم که مانند من دیگر پیران فاسق، مطالبه کرده اند.
[ [ صفحه 171
شما هیچ شاعر دیگري را نمی یابید که به اندازه ابن الحجاج از پیري و سالخوردگی خود یاد کند، از جمله با ابو محمد یحیی بن
فهد می گوید:
- اي شاعر تازه دوران که با شاعري ممتاز و بی پروا ببازي برخاستهاي.
- تو بسان جامه تو بافته اي، و شعر من چون طرازي است بر گریبان پیراهن خواب.
- من پیرم، طبعا بر هر شاعر مطبوعی بگذرم، پشکل نثار او خواهم کرد.و نیز، ضمن اشعاري که به ابی محمد ابن فهد مرقوم داشته و
از تولد فرزند خود یاد می کند، چنین می گوید:
- یحیی بن فهد را گوئید: اي کسی که جانم قربانش باد.
- نه این استکه خدایم پسري داد که حسن رخسارش همهرا مفتون سازد؟
- چون خورشید، آنهم خورشید نیمروز، و چون ماه تابان ولی در شب تاریک.
- آب و رنگش مرا شیفته ساخته و در گهواره دلم براي خایه هایش غنج می زند.
- گویا - با اینکه فرزندان بسیاري دارم.قبل از او چنین پسري نداشته ام.
و درقصیده که 129 بیت دارد، و درباره وزیر ابو نصر گفته، با این مطلع:
یا عاذلی کیف اصنع؟
و لیس فی الصیر مطمع
چنین می سراید:
خذها الیک عروسا
لها من الحسن برقع
صفحه 108 از 231
الاذن لا العین منها
بحسنها تتمتع
خطیبها فیک شیخ
مهملج الفکر مصقع
- چون عروسیش در برکش که از تابش حسن، پرده بر رخسار دارد.
- چشم نه، بلکه گوش از حسن رخسارش تمتع می برد.
- و آنکه خطبه عقدش را برایت خوانده، پیري است که فکرش باد پیما و بیانش رسا است.
و نیز، عضد الدوله فنا خسرو، درگذشته سال 372 را با قصیده اي که 41 بیت است، ثنا گفته و در آن از پیري و فرسودگی خود یاد
کرده.
[ [ صفحه 172
ضمنا هرمحققی که بر این دو بیت دیگري بگذرد، یقین می کند که شاعر از سالمندان و متولدین قرن سوم است، ملاحظه کنید:
وقائله تعیش...
... مظلوما بسیف
فقلت لها: اباکی ذاك حزنی
علی مائه فجعت بها ونیف
- گوینده می گفت: امروز با عزت و شوکت زندگی داري و فردا با ستم از دم شمشیرت می گذارنند.
- گفتمش: آیا غم و دردم فزون می شود؟ با اینکه صد سال و انديرنج کشیده ام.
بعد از این شرحی که در طول عمر شاعر گذشت.ارزشیبراي سخن ابن کثیر در ج 11 تاریخش ص 329 نمی ماند که گفته ابن
خلکان را تضعیف کرده و می گوید: چگونه ابن الحجاج قبل از ابو سعید اصطخري متصديامور حسبیه شده با اینکه اصطخري در
سال 328 درگذشته و به سال 320 منصب احتساب را متولی گشته؟
چنان که شاگردي او بگفته " معالم العلماء " درمحضر ابن الرومی درگذشته 283 بعید نمی نماید، چه این شاگردي در قسمت
ادبیات و مقدمات آن بوده و امکان دارد قبل از دوران بلوغ به محضر او رفته باشد، درست مانند شاگردي شریف رضی نزد استادش
سیرافی بروزگاري که هنوز ده سال از عمر شریفش نگذشته بودو بیان آن در شرح حالش خواهد آمد.
مصادر ترجمه ابن الحجاج: یتیمه الدهر ج 3 ص 25
تاریخ خطیب ج 8ص 14
صفحه 109 از 231
معجم الادبا ج 4 ص 6
تاریخ ابن خلکان 1 ر 170
معالم العلماء ص 136
کامل ابن اثیر ج 9 ص 63
منتظم ابن جوزي 7 ر 216
مرآهالجنان 2 ر 444
معاهد التنصیص 2 ر 62
مجالس المومنین 459
[ [ صفحه 173
شذرات الذهب 3 ر 136
ایضاحالمقاصد از شیخ بهائی خ
کشف الظنون ج 1 ر 498
ریاض العلماء از میرزا عبدالله خ
امل الامل - از شیخ حر عاملی
ریاض الجنه از سید زنوزي خ
روضات الجنات ص 239
نسمه السحر فیمن تشیع و شعر خ
سفینه البحار 1 ر 225
تتمیم امل الامل از ابن ابی شبانه خ
الشیعه و فنون الاسلام 106
تنقیح المقال ج 1 ر 318
دائره المعارف اسلامیه 1 ر 130
اعلام زرکلی 1 ر 245
دائره المعارف بستانی 1 ر 439
دائره المعارف فرید وجدي 6 ر 12
[ [ صفحه 174
غدیریه ابو العباس ضبی
اشاره
صفحه 110 از 231
درگذشته 398
لعلی الطهر الشهیر
مجد اناف علی ثبیر
صنو النبی محمد
و وصیه یوم الغدیر
و حلیل فاطمه ووا
لدشبر و ابو شبیر
- علی پاك و بلند آوازه، عظمتش سایه افکن شد بر قله ثبیر.
- همریشه پیامبر خدا محمد و خلیفه اش در روز غدیر.
- جفت حلال فاطمه، پدر شبر و شبیر.
دنباله شعر:
"ثبیر " با فتح ثا سه نقطه و بعد از آن با مکسوره، مرتفع ترین کوههاي مکه است که بین عرفه و مکه قرار گرفته: مردي از بزرگان
قبیله " هذیل " در آن کوه مرد و نامشبر آن کوه ماند.
ابو نعیم در کتاب " آنچه از قرآن درباره علی نازل شده" و نطنزي در کتاب
[ [ صفحه 175
"خصائص علوي" از شعبه از حکم از ابن عباس روایت کرده که: ما با رسول خدا در مکه بودیم، رسول خدا دست علی را گرفت
و ما را بر کوه " ثبیر " بالا برد، چهاررکعت نماز خواند و بعد سر به آسمان کرده و عرض کرد:
"بار پروردگارا موسی پسر عمران از تو تمنا کرد و من نیز که محمد پیام آور توام تمنا دارمکه سینه ام را باز کنی و کارم را فرجام
بخشی و گره زبانم بگشائی تا سخنم را بفهمند، یاوري برایم برانگیزياز خاندانم همین علی بن ابیطالب باشدکه برادر من است،
کمرم را بوسیله او بر بند و او را در کار من شریک ساز"!
ابن عباس گوید: سروشی شنیدم می گفت: اي احمد، تمنایت بر آورده شد.
بیوگرافی شاعر و اشعار او
"کافی اوحد " ابو العباس، احمد بن ابراهیم ضبی - از قبیله ضبه - وزیر، ملقب به " رئیس " یکی از سیاستمداران و ادب پروران
که بعد از صاحب ابن عباد، زمان ملک و سیاست را بدست گرفت.
از ندیمان صاحب بود که تقربی ویژه یافته، از فضل و ادب او بهره وافی گرفته تا آنجا که خود پرچمدار فضل و ادب گشته، پناه
ادب دوستان و فضل پروران بود معروف همگان، و مشارالیه با لبنان.
صفحه 111 از 231
همواره بر آن پایگاه والا بود تا صاحب ابن عباد، در سال 385 رخت از جهان کشید وبا اشاره و فرمان فخر الدوله بویئی در منصب
وزراتش جانشین خود ساخت و ابو علی ملقب به " جلیل " را با او شریک کرد، برخی از فرزندان منجم در این باره گوید:
- بخدا قسم، بخدا قسم بعداز وزیر پسر عباد هرگز رستگار نشوید.
- اگر از شما کار جلیل و بزرگی ساختهآید، اجل مرا قطع کنید، و اگر رئیس از شما برخاست سرم را.
باري شاعر ما ضبی به آن پایگاه از جلال رسید که حاجتمندان بار سفر بسته بر در خانه اش آرزومند نوال شدند، قصائد ثناگران از
اکناف دیار به سویش سرازیر
[ [ صفحه 176
شد و چکامه اش چون تحفه و ارمغان به اقطار جهان رفت.
در واقع جانشین شایسته اي براي درگذشته صالحشصاحب بود که تمام شئون و مقامات او راصاحب گشت.
در جامع اصفهان دکه هاي مرتفع و سراهاي وسیع و آبرومندي داشته که وقف بر ابنا سبیل و درماندگان نموده و در مقابل آن
قراءتخانه مخصوصش با غرفه هاي مطالعه و مخزن کتاب که از آثار نفیس علمی مشحون و فنون علم و هنر را گنجی شایگان و
فهرست آن چنانکه در کتاب " محاسن اصفهان " ص 85 آمده در سه جلد بزرگ تنظیم شده بود.
فرهنگ رجال و تراجم از ثنا و ستایش او پر، و شعراء روزگارش با قصائد نمکین ثنا گستر از جمله آنان:
-1 ابو عبد الله محمد بن حامد خوارزمی است کهدر چکامه اش چنین ستایش می کند.
- روزي نوین و عیدي سعادت قرین و ساعتی خوش آئین دیگر چه بکار است.
- و از آن بهتر، طلعت نیکوي رئیس است که پرتو آن سعادتبار است.
- چه بسیار، رداي عظمتی بر دوش افکنده که طراز آناز حله هاي آل یزید بیشتر است.
-2 ابو الحسن، علی بن احمد جوهري جرجانی (که یادش گذشت) قصائدي در ثناي ضبی دارد، از جمله سروده اي در سالگرد
تولدش که ثعالبی در " یتیمه " ج 4 ص 38 آورده، برخی ابیاتشچنین است:
- روزي که رفعت و شرف آزین بسته، بی پروا پرده ها را به کنار زد.
- روزي که ستاره مشتري با شهابی مسعود، شرار افکن شد:
[ [ صفحه 177
- چکیده عزت آشکار و برگزیده دودمان و الاتبار.
- شهریاري که چون جبه شرف پوشد، روزگار از جامه شرف عریان ماند.
- و هر گاه در کاري خشم گیرد، چه آتشها که بیفروزد.
- و به هنگام عطا بخشش که چون ابر خنده زند، طلا بر دامن ریزد.
- اي طلعت صاحب کرامت کجا مانندت یافت شود؟
- امروز، روزي است که از یمن و سعادتش، بینوایانهم کمربند زرین بسته اند.
- امروز، زادروز مسعود تو است که در واقع زادروز ادب است.
صفحه 112 از 231
- خوش زي در این بزمبا برکت که از آب انگور سیراب شده.
-و سراپرده عشرقی بر افراز که بر جهانی سایه افکن شود.
-3 مهیار دیلمی (یکی از شعرا غدیر که یادش خواهد آمد) شاعر ما ضبی را با چند قصیده ثنا گفته، از جمله قصیده اي با قافیه میم
که 65 بیت است و در ج 3 دیوانش ص 344 دیده می شود، آغازش چنین است:
- اي همجواران قافله بر سرکوه مانده شما در مغاك شده اید؟ آري دلی که از عشق خالی است کجا داند که بر عاشق شیدا چه
گذشت؟
- شما کوچ کردید، ساعات شب براي ما و شما یکساناست ولی جمعی بیداراند و گروهی در خواب.
و از جمله، قصیده اي با قافیه باء در 45 بیت که با این مطلع در ج 1 ص 230 دیوانش ثبت شده:
شفی الله نفسا لا تذل لمطلب
و صبرا متی یسمع به الدهر یعجب
و قصیده در 61 بیت با قافیه دال که با این مطلع در ج 1 ص 230 دیوانش آمده:
اذا صاح وفد السحب بالریح اوحدا
و راح بها ملاي ثقالا او اغتدي
و چکامه دیگر با قافیه با 37 بیت که درج 1 ص 12 دیوانش با این مطلع دیده میشود:
دواعی الهدي لک ان لا تجیبا
هجرنا تقی ما وصلنا ذنوبا
[ [ صفحه 178
و دیگري با قافیه عین در 40 بیت در ج 2ص 179 دیوانش با این سرآغاز:
علی اي لائمه اربع
و فی ایما سلوه اطمع
و قد اخذ العهد یوم الرحیل
امامی والعهد مستودع
صفحه 113 از 231
- به کدامین نکوهش و عتاب رو کنم، و در کدامین تسلیت خاطر طمع بندم.
- با آنکه روز وداع عهد و پیمان گرفت و البته عهد و پیمان، امانت است.
و دیگري با قافیه لام 52 بیت، در ج 3 ص 18 دیوانش با این سرآغاز:
الیوم انجز ماطل الامال
فاتتک طائعه من الاقبال
و قصیده دیگر 69 بیت که در ج 4 ص 30 دیوانش ثبت آمده، مهیار این قصیده رادر سال 392 به نظم آورده، ملاحظه بفرمائید:
قالوا: عساك مرجم فتبین
هیهات لیس بناظري ان غرنی
- گفتند: نیک بنگر شاید خطا کرده باشی، هیهاتاگرم فریب دهد دیدگان من نخواهد بود.
- این است خانه هایشان و اینهم چشمه آب، نگهدار و بنوش، گوارایت مباد اگرم ننوشانی.
- بجان خودم، نزدیک بود راهبر نشوم، بوي عنبري که محبوبان بر خاك افشانده اند، راهبر من گشت.
- نکهت جانرا با شاخ عنبر بهخاك افشاندند و رفتند، بوي مشک آن برجاي ماند.
- اي تربتی که بازیچه جوانان گشتی، آنهم بازیچه شک و تردید، اینک با یقین من آشکار آمدي.
- اگر عهد دیرینه را فرا خاطرم آري، بدان که محفوظ است، و چه بد خاطره اي است.
- بعد از آن محبوبکان، آهوان وحشی در تو جاي گرفتند که اینجا خانهشوخ چشمان است، و کاش جا نمی گرفتند.
[ [ صفحه 179
- من که نرگس مستشان را با اثرجادوي آن می شناسم، این آهوان وحشی با چه امید اطراف من می لولند.
و در همین قصیده می گوید:
- حاشا که دست تمنا به هر سو دراز کنم،با آنکه جود و کرامت جایگاه مشخصی دارد.
- اي بخت بپا خیزد و در ري آنجا که پایگاه دولت و استغناست صلا درده و رحمت آر بر بی نوائی که بی خبر است.
- یاریش کن تا به مراد رسد،این چنین موفق از محروم باز شناخته آید.
- به خاطر کیست که رفیقم راه شرق گرفته، با آنکه ضمانت او کافی است، و جز آن مجاز نباشد.
- اي شترانرهوار که چون کشتی در صحرا روانید، مشتاقم، سعی کنید و اي کاروان سالار، به نشاط آمده ام، سرود بر خوان.
- اي غلام برخیز و بر شتري راهوار جهاز بربند که ریگزار صحرا در زیر پایش استوار باشد.
- اگر گیاهی نباشد، با بوي گیاه سر کند ولی از راه سپردن سیر نشود.
- چنان با نشاط و رقصان کهسواري بر پشت آن مشکل و جهاز شتر فریاد زند: آهسته
- روزي و انصاف در این مرز و بوم نایاب است، به ري پناهبر و هر دو را از معدن بجوي.
صفحه 114 از 231
- اگر راه به سوي " ابو العباس " شهریار آندیار باشد، دشواریها آسان و سختیها هموار شود.
-4 ابو الفیاض، سعد بن احمد طبري قصیده در ثناي او دارد از آن جمله:
- من با این قافیه پردازیم،شعر خود را به حساس ترین قافیه پردازان و شاعران هدیه می کنم:
[ [ صفحه 180
- چون که در مثل آمده خرما به قلعه خیبر می برم.اینگونه مثل فراوان است.
- از دست کرمت آرزوئی دارم که روا ندانستم نزد دیگرانش اظهار کنم.
-نه بینی که زاده امیرم پناه داد و ازساحت خود، عالی ترین غرفه را مخصوص من ساخت؟
5 - صاعد بن محمد جرجانی، این دو بیت را به خدمتش ارسال داشته:
- اگر بخواهم در خور اشتیاق و آرزویمتحفه اي به خدمت آورم، جز دیدگانم نخواهد بود.
- ولی هدیه من بر حسب قدرت و استطاعت است، از این رو دیوانی با خط ابن مقله به ارمغان آوردم.
-6 ابو القاسم، عبد الواحد بن محمد بن علی بن حریش اصفهانی، ضمن قصیده بسیار طولانی که ثناگستر ضبی گشته، چنین می
گوید:
- جان و خاندانم فداي آن منزل که تو ساکن باشی، و هم فداي آن روزگاران کهگذشت و جز ایامی قلیل نافع نیفتاد.
- و آن زلفان دلاویز که بر رخسارش راه برده و باد صبا وزیده و از راهش بدر می برد.
- و آن لذت هم آغوشی که چون ماه تابانش ببر گرفتم، خواستم ببوسم روا نداشتم.
- در کنار هم ایستادیم.زبان سرزنش، طوفانیاز رعد برانگیخت واز دیدگان ما سیلاب اشک سرازیر بود.
- دانه هاي مروارید غلطان بر صفحه رخسارش می درخشید چونان که شبنم بر روي گل.
- رقیب از صحنه وداع مان دور شد که نبیند، ولی نفس پر اشتیاق ما را می شنید و برنج اندر بود.
- ازسرزنش دوست و معذرت او دل در برم می طپید و از شوخی رقیب و سخنان
[ [ صفحه 181
جدیش در بیم و اضطراب بودم.
- چگونه قلبم را سپر بلایش سازم، با اینکه نمیدانم از کدام ترکش تیر می زند.
- پشت کرده و میرود، ولی گلزار چشمم را در زیر قدمش فرش کرده، فدایش گشته و قدمهایش را می بوسد.
پس از دورانی که از وزارت او گذشت، مادر مجد الدوله او را متهم ساخت که برادرش را مسموم ساخته، از این رو 200 هزار دینار
مطالبه می کرد، تا درسوگواري او خرج کند، ابو العباس از پرداخت آن امتناع کرد و ناچار در سال 392 از ترس به " بروجرد"
گریخت که در حوزه عمل " بدر " فرزند " حسنویه " بود.
بعد حاضر شد که مبلغ معهود رابدهد و بر سر کار خود برگردد، مورد قبول واقع نشد، و در همان " بروجرد" باقی ماند تا در سال
398 دار فانی راوداع گفت.برخی گفته اند ابوبکر فرزند رافع که یکی از سرهنگان فخر الدوله بود، با یکی از چاکران ابو العباس
توطئه کرده بدو سم خورانید.
صفحه 115 از 231
پسرش تابوت او را با یکی ازپرده داران به بغداد فرستاد، و نامه اي به ابوبکر خوارزمی نگاشته خاطر نشان کرد که پدرش وصیت
کرده است تا او را در جوار سید شهدا در کربلا دفنکنند، درخواست کرد تا خوارزمی ترتیب کار را بدهد و آرامگاهی معادل 500
دینار برایش ابتیاع نمایند.
موضوع را با شریف ابو احمد (پدر سید شریف علم الهدي و سید شریف رضی) در میان نهادند، فرمود: ابو العباس مردياست که به
جوار جدمان پناه آورده، از
[ [ صفحه 182
این رو براي تربتش بهائی نخواهم گرفت.
تربتش را مشخص کرد و تابوت را به مسجد " براثا " بردند، ابو احمد به همراه اشراف و فقها حاضرشده بر او نماز خواندند و
دستور داد پنجاه نفر همراه تابوت حرکت کرده جنازه را در کربلا دفن کنند.
مهیار دیلمی (که ذکرش خواهد آمد) با قصیده که 59 بیت است و در ج 3 دیوانش ص 27 ثبت آمده، وزیر مرحوم را رثا گفته و
قصیده را خدمت فرزندش سعد به " دینور " گسیل داشت تا او را تسلیت داده باشد، ملاحظه بفرمائید:
- چیست که از شاه نشین پرسی: که از اینجا برخاست؟ و از صدر زین که: چه کس بر زمین افتاد؟
- از چه دفتر وزارت که دیروز غلغله بود، تعطیل شد و مجالس آن که پر بود خالی گشت؟
- اسبان راهوار از چه زانوي غم ببر گرفته، و ساکت و سر بزیرند، با اینکهدیروز با غریو شیهه و شادي در صحنه میدان دوان بودند؟
- دلاوران را از صدر زین که بر زمین افکند، هم آنها کهدیروز در سایه نیزه و شمشیر چون شاهین در کمین بودند؟
- از چیست که آسمان تاریک است، و چرا در عزاي اختران نشسته؟
- جارچی عزاي کی را اعلام کرد که زبانش در کام شکسته بود،پرسیدند: مرگ آجلش در ربود یا سم قاتل؟
- رفعت و شرف در گور شد؟ یا طالع دنیا سقوط کرد؟ یا رکن " ضبه " فرو افتاد؟
- گمان نمیرفت که با آن عزت و اقتدار، غول مرگ بدو دست یابد.
- آیا غول مرگ دانست - بجانم سوگند ندانست - که دام و ریسمانش پاي که را خواهد بست؟
- حادثه اي که روزگار از عقل بیگانه شد، گاهی روزگار دچار جهالت است.
[ [ صفحه 183
- اي باران، زمین را سیراب کن و برگرد بوستان خیمه زن تا سرزمین خشک و سوزان زبان بتشکر گشاید.
- بارانی کهچون دهان مشک ریزان باشد و زمین تشنهرا جان بخشد.
- بارانی که بر سنگ خارا اثر گذارد چونان که نعل سمند برمرغزار.
- ابري تیره چون شتر که مهاربینی اش را شترمرغی رم کرده بر نوك کشد.
- و پستانهایش براي دره ها و تپه ماهورها سوگند خورده سوگندي راستو درست که پر و لبریز است.
- برق جهنده آسمان با شمشیرش رگهاي آنرا برید، اینک به هر دره جوي کشیده رواناست.
- ابو العباس را از جانب من بر گو: به هر دره و هامون سر می کشم تااینکه تربتت را جسته و سیراب کنم.
صفحه 116 از 231
- ولی توده خاك پرده و حجابت گشته، چگونه مورد خطاب و پیغام گردي.
- خوشبخت آن سنگ و خاکی که در زیر تنت بالش و متکا گشت و بدبخت آنچه بر رويتنت هوار شد.
- می گریم و می مویم: به خاطر خودم و به خاطر خاك نشینانی که فرزندانش بعد از تو یتیم شوند و زنانش بی سرپرست.
- و به خاطر پناهنده اي که حوادثش در سپرده تمنايخوراك دارد، و روزگارش خورنده او است.
- به انتظار مانده که چه تصمیم گیرد: نه در خانه بی سامانش رحل اقامت می افکند و نه اراده کوچ دارد.
- از دوره گردي به هلاکت رسیده هر روز بر در این و آن یار و یاور می طلبد و همه گانش از در می رانند.
- تا اینکه بخت و اقبالش را در بارگاه شما یافت و رنج گذشته را با شادي سالتو از یاد برد.
[ [ صفحه 184
- می گریم بر آن گروهی که فضل و دانششان در نظر مردم جرم و گناه است و اینک همان فضل و دانش را به درگاهت شفیع
آورده اند.
- با اطمینان خاطر از کوشش مداوم و خستگی و خواري بر کنار شدند و کفیل حوائج آنان توئی.
- بعد از آنکه هلاکت راه را بر تو بست، آواز ساربان هم راه بر آنان بست که در گمان شرفیابی و کاموري نباشند.
- گروهی پس از گروه دگر که اگر بر فرازسمند نشینی، در گردت حلقه زنند و چشمها را خیره سازند و اگر خشمناك شوي چون
سپاهی چیره باشند که.
- با مشت استخوان دشمن را درهم شکنند. و در سایه نیزه چون سر نیزه آهنین باشند.
- اگر دشمن خونخورات تیراندازان ماهر " ثعل " باشند، یک نفر از آنان باقی نماند.
- درنگ و شکیبائیت را منکر و عجیب شمردند، ولیاین مرگ بود که پیش می تاخت و تو با توانی به دفاع برخاستی.
- آشنایان دور از یاریت دریغ کردند و نزدیکان ترا تنها گذشتند که صیاد تو چه خواهدکرد؟
- مرگ بر تو در آمد از آن دري کههیچ مانع و دافعی نداشت جز فشار انبوهی که به خدمت می آمدند.
- خوشحال و خرم بودند که به دست بوس توآمدند، و هیچکدامشان متحمل نشده او را از در نراند.
- خوان کرمت مانع نگشت، بذل و نوالت به حمایت بر نخاست و نه عطا و بخشش به کفایت و دفاع.
- تلخ و شیرین روزگار تو بودي: هر که کامش تلخ بود از قهر تو بود آنکه شیرین، از عسلی که تو در دهانش ریختی.
[ [ صفحه 185
- به حالی اندر شدي که نه خود چاره دشمن توانستی و نه دوست یکرنگ کاري از پیش برد.
- آريمرگ پر جفاترین قاضی است ولی جوري کهیکسان تقسیم شود عدالت است.
- آنکه از زندگی تو عبرت گیرد، و حق خود بشناسد فریب روزگار نخورد و از باطل به شگفت اندر نشود.
- اي پاي بند گورستان که جگرهاي تفتیده و چشمان اشکبار، حق ترا ادا نکرده اند.
- اگرمرگ هلاکت بارت فدا می گرفت، خون دلمو تمام خاندانم را فداي تو می کردم.
- چه شد که روزگارم با فقدان تو چون نیمروز، در تب و تاب است، با آنکه درکنارت چون عطر طربناك بود؟
صفحه 117 از 231
- پیش از این با مدح و ثنا خوانیت، جامه فخري بر تن داشتم که دامنش بر خاك می کشید....
و در همین قصیده گفته است:
- گمان مبر، با آنکه طالع سعدفرزندت تابان است.اختر دیگران در برج طالعت فروزان شود.
- بعد از تو میهمانان و واردان وجه نکویش را با میمنت پذیرا شدند، البته در ماه تابان از خورشید رخشان نشانه هاست!
- اي سعد نیکرفتار باش و بار سنگین پدررا بر دوش بکش، تا توان داري و تا دگرانت اطاعت کنند.
- من آنم که با گریه و ناله ترا خورسند سازم و در آنچه گویم و سرایم ترا مسرور سازم.
شاعر ما ابو العباس ضبی خود شعري لطیف و قریحه نمکین دارد، از جمله گوید:
[ [ صفحه 186
- اي سرور من لختی با اسیران کویت مدارا کن همانا نگاه مستت جانها مفتون ساخته.
- و عقل ها ربوده است، و ندانیم واقعا جام شراب است که می نوشیم یا جادوي فتان.
و قطعه دیگري دارد که بر زبانسرود گران می چرخد:
- اي کاش دانستمی که مرادت چیست؟ این قلب نامراد، از دوریت دردمند است.
- کاش می دانستم با کدام حسنت مرا اسیر خودساخته اي؟ با جمالت؟ یا کمالت؟ یا بامهر و وداد؟
- و یا میدانستم کدامین سیاهتر است؟ خالت؟ یا خط عذارت؟ یا قلب و فواد؟
و یا این قطعه دیگرش:
- گفتم به آن که گلی تحفه آورد، و محفل ما از نشاط خندان بود.
- نور دو چشم، نزد من، درك آرزو است، نه فرزندي چون سام و یا حام.
- گفتمش: از سخن چین بپرهیز و به خود راهش مده، سخن چین بدبخت هیزم کش است.
- از چشم زخم جاسوسانی هراسناکمکه حسودان و دشمنان گسیل می دارند.
و این قطعه هم از اوست:
- به جدائی و قهر مکوش که مایه تلخ کامیو عذاب است.
- خورشید که به هنگام غروب زرد رو شود از بیم فراق است.
و ازجمله قطعاتی که به صاحب ابن عباد گسیل داشته:
- اي " کافی الکفاه " دولتت جاوید و عزتت بر دوام است و چهعظیم نعمتی است؟
- با نثر خود بر صفحه کاغذ در شاهوار پاشیدي و دگر باره گوهري منظوم که رشک ستارگان است.
گوهري که اگر از " جواهر " بود،واقعا در سلک کشیده می شد، ولی " عرض "است و سلک ناپذیر.
[ [ صفحه 187
و قطعه در ستایش " پروین " دارد:
- گمان بردم که " پروین " هنگامی که درسیاهی شب طالع شد.
صفحه 118 از 231
- خوشه اي است از لولوتر یا دسته از گل نرگس.
و نیز این قطعه دیگر:
- چون " ثریا " به جلوه آمد هنگام طلوع فجر.
- گمان بردم - از لمعانش - که خوشه اي است از در و گوهر.
و این قطعه در کوتاهی شب:
- شبی کوتاهتر از اندیشه من، در مقدار.
- جلوه کرد و رفت، چوندوشیزه بی قرار.
- و قطعه دیگر در شب طولانی:
- چه شبها که نخوابیدم و در فکر شدم از چه جهت طولانی است.
- هر چه بیش نظاره کردم، سیاهتر شد.
- دانستم که او هم خواب بسر گشته.
- یا اخترانش مرده اند و جامه سیاه پوشیده.
شاعر والا مقام، پایگاه مجد و عظمتش را بعد از خود به فرزندش ابو القاسم سعد بن احمد ضبی سپرد، و او بعد از فرار پدر به"
بروجرد " دنبال پدر گرفت و در همانجابعد از پدرش به چند ماه رخت به دار بقا کشید.
مهیار دیلمی قصائد زیادي در ثنا و ستایش او سروده، از جمله قصیده با 45 بیت که در دوران اقامت بروجرد شخصا در حضور او
خواندهاست: آغازش این است:
ذکرت و ما وفاي بحیث انسی
بدجله کم صباح لی و ممسی
و قصیده دیگر نیز در 45 بیت ومطلعش این:
اشاقک من حسنا رهنا طروقها
نعم کل حاجات النفوس یشوقها
و سروده اي با قافیه نون در 44 بیت که در ج 4 دیوانش ص 51 با این سرآغازثبت آمده:
[ [ صفحه 188
ما انت بعد البین مناوطانی
دار الهوي و الدار بالجیران
صفحه 119 از 231
در این سروده می گوید:
- سخن از کریمان و آزادگان فراوان بود، اماهر که را آزمودم لفظ بی معنی بود.
- مگر " سعد " آنکه براي رفعت و تعالی بپا خاست، هیهات که خواب رفتگانشان چون شخص بیدار باشد.
- آرام اي حسودان کینه ور همانا تعالی و شرف باکینه و حسد، دست نخواهد داد.
- در میان کوههاي سر به فلک کشیده دریاي هشتمی است که صخره هاي کوه پیکر بر آن احاطه کرده و هم ماه تابان دگري
است.
- گروهی که چون باد به سوي خواسته ها می تازند، بادي که براي مسابقه در جریان است.
- گروهی که هر گاه به وزارت شاهان رسند، عمامه آنانبر تاج شاهی فرمان دهد.
- خرگاه خود را بر رهگذر مسافران بپا کرده اند، گویا براي جلب مهمان قرعه می کشند.
-شب که بر سر بام خود آتش افروزند، ازشوق مهمان، چه بسا جان خود را بر سر هیزم نهند چه با آتش فروزانتر مهمان بیشتر آید.
- زادگان " ضبه " در پهناي زمین پراکنده اند به هر کويو کنار، و در روز نبرد چون صف دندان در شمار.
- اي سواري که به سوي اختران تابان می تازي، پیش رو، باشد که مرا در آنجا بیابی.
- بایست و ندادر ده که: اي سعد شاهان، رسالتی دارماز بنده دور افتاده و دوست نزدیک:
- پیش از آنکه به دیدارت نائل شوم، اشتیاق خود را می فریفتم، البته نزدیک شدن چون خیال است و دیدار آرزو.
[ [ صفحه 189
- و چون با روز وصلت آتشدل را فرو نشاندم تشنه تر از روز هجران گشت.
- بسیار شد که در برابر اشتیاق زبان مقاومت کردم، چون به عیان آمد ناتوان ماندم.
- و تو این شیوه را بر من باژگون کردي: پیش از آنکه مرا ببینی محبوبتر بودم.
- از شگفتیهاست که نزدیکی من، خود باعث دوري گشته است، آري زمانه چون بوقلمون رنگ و وارنگ است.
[ [ صفحه 190
غدیریه ابو رقعمق انطاکی
اشاره
درگذشته 399
کتب الحصیر الی السریر
ان الفصیل ابن البعیر
صفحه 120 از 231
-بوریا به تخت خواب نوشت که " فصیل " نام بچه شتر است.
- به خاطر یک چنین موضوع، سر کار امیر، هوس قورمه قیر کرده.
- بجان خودم سوگند که ما چه خرم را دو سال از علف جو محروم خواهمنمود.
- بار خدایا - مگر اینکه از لاغري با پرندگان پرواز گیرد.
- میخواهم داستان خودم را بگویم، و اینشانس توست که پیش صاحب خبر آمدي.
- آنان که در خشک سالی به جان هم افتادند و با کدو تنبل بر سر هم کوفتند:
- به خاطر من اندوه گرفتند که چرا همگان بودند و من در آن میان نبودم.
- اگر بودم و تو سري خورده بودم، امروز می گفتند: کسی هست که دست این کور بیچاره را بگیرد؟
- بجانخودم که یک روز بارانی به خانه دوستیاز دوستان رفتم.
- دامن بر کمر زده وباد به سبیل انداخته که با سطل بزرگ بر سر هم بکوبیم.
[ [ صفحه 191
- آنها پیش تاختند، منهم دلوم را دور سرم چرخاندم، ولی متاسفانه بر سر خودکوبیدم.
- اي شیرمردان، پس کلمه هم را نشانه بگیرید، که این بازي، کلید نشاط است.
- غافل مشوید که سینه ها را از کینه ها پاك کند.
- این بازي مانند " بخور " فضاي مجلس را معطر کند از این " بخور " ملال مگیرید.
- بخدا سوگند که هر گاه موقع سحري به یاد دوستان افتم، جایشان را خالی میکنم.
- و هم اندوهگین شوم چه همینکه نزدیک شد دیزي بپزد.
- رفتند.با اینکه خودشان فطیر کرده بودند، از خوردن فطیر باز ماندند.
لا و الذي نطق النبی
بفضله یوم الغدیر
ما للامام ابی علی
فی البریه من نظیر
- نه بجان آن سروري که رسول خدا در روز " غدیر " زبان به ثنایش گشود.
- سرورمان " ابو علی " در جهان بی نظیر است.
شرح حال شاعر و نمونه اشعارش
- ابو حامد، احمد بن محمد انطاکی، ساکن مصر، معروف به " ابو رقعمق " یکی از سرایندگان مشهور و کار آمدان فنون شعر
است، در اسلوب سخن و سبک بدیع چنان پیش تاختهکه میدان وسیعی را پشت سر نهاده، جز اینکه گاه شوخی را با جد در آمیخته
صفحه 121 از 231
است.
جوانی را در شام بوده، بعد به مصر رفته و شهرتی عالمگیر بدست آورده و در علم و ادب مکانتی عظیم یافته است: شاهان و رهبران
و سروران مصر راثنا گفته و از جمله: معز، ابو تمیم معد بن منصور بن قائم بن عبید الله مهدي، و فرزندش " زفر " عزیز مصر و
"حاکم " فرزند عزیز، و " جوهر " سرهنگسپاه، و " وزیر " ابوالفرج یعقوب بن
[ [ صفحه 192
کلس و امثال آنان.
در مصر، با جماعتی از بذله بافان و شوخ طبعان مصادف شد، و در شوخ سرائی و هزل باقیافراط کرد تا آنجا که لقب " ابو رقعمق
"بهاو بسته شد، گاهی گفته میشود که خودش این لقب را ساخته و این خود اوست که در شعرش صریحا اظهارمی درد که با
دیوانگی هم پیمان است:
- از خدا آمرزش طلبم از سخن عاقلانه اي که بر زبان راندم، فرزانگی شان من نیست.
- نه بان خدائیکه تنها مرا از میان خلق بر سر زبانها افکند و به دیوانگیم وا داشت.
این دو بیت، از قصیده اي است که خاطراتش را در شب " تنیس " در آن بازگفته و آن نام شهري است در مصر که روزگاري مهد
تمدن بوده و پانصد محدث صاحب قلم در آن حدیث می نوشت.آغاز قصیده چنین است:
لیلی بتنیس لیل الخالف العانی
تفنی اللیالی و لیلیلیس بالفانی
سروده دارد که کاملا از افراط او در دیوانگی و خل بازي حکایتمی کند:
- بس کن از نکوهش و عتابت اي معشوقه پرچانه.من این خل بازي و مسخرگی را با هیچ مقامی عوض نخواهم کرد.
- موقعی که ترانه هاي خارجی سر کنم و گروه جاکشان دنبالم روان باشند گویا - کشیش دیري باشم کهسحرگاه، تلاوت خود را
با آواي خوش برگروه کشیشان به پایان برده است.
- منخل شده ام و استاد این فنم، با هیچ عنوانی نامبردار نشوم جز " خداي مسخره ها."
- علت آن است که دیدم فرزانگی بی ارج مانده، منهم براي اهلزمانه، خل -
[ [ صفحه 193
بازي و مسخرگی آوردم.
و در قصیده دیگري گوید:
- آنچه خواهی خل بازي و مسخرگی دارم،و هوسی که مقدار کمش اکسیر حماقت و خل بازي بسیار است.
- شاعران زیادي در طلب آن شدند و دست نیافتند، چگونه بر آن دست یابند که باید از پلهاي زیادي بگذرند.
- من از خل بازي و حماقتم قدرانی می کنم، چه بدین وسیله پرچم خود را در آفاق جهان افروخته ام.
صفحه 122 از 231
- و آنرا با هیچ دوستی و نه با هیچ عوضی برابر نخواهم کرد، ابدا.دیگران اند که از ترك حماقت معذوراند.
- ایرادي در وجود من نیست جز اینکه هر گاه به نشاط آیند و من باشم چندانبر سرشان بکوبم که شکاف بردارد.
و درقصیده دیگري گوید:
- گوشت به من باشد، بر من خرده مگیر از زیاد و کم.
- و کوچک و بزرگ و نازك و کلفت.
- همانا با خل بازي و دیوانگی از فرزانگان بردیم.
- خدایش در نعمت بپرورد و نگهدارد هر که عقل و بی مایه است.
- هر چه بجویند مانند من احمق و کم خرد نخواهند یافت.
- هر گاه یاد من افتند، خواهند گفت: استادما طبل طبلها است.
- استاد ما استاد است ولی نه استادي خردمند.
- بیشتر اشعارش محکم و خوب است، بر روش "صریع الدلاء " و " قصار بصري " چنانکه ابن خلکان گوید، و به سروده اش در
فنون ادب استشهاد شده آن طور که در باب مشاکله در کتاب تلخیص و سایر کتب ادبی یاد شده، در کتاب تلخیص
[ [ صفحه 194
باین شعرش استناد کرده است.
قالوا: اقترح شیئا نجد لک طبخه
قلت اطبخوا لی جبه و قمیصا
سید عباسی در ج 1 " معاهد التنصیص " ص 225 گوید: این شعر، سروده ابو رقعمق شاعر است، از زبان شاعر نقل
شده که می گفت: چهار نفر دوست گرامی داشتم کهدر روزگار کافور را خشیدي ندیم و همدم بودیم، یک روز سرد، پیک آنان
آمد و گفت: دوستانت سلام می رسانند ومی گویند: امروز صبح بزمی ترتیب دادهایم و گوسفندي فربه کشته ایم، هر چه هوس
داري بگو که برایت بپزیم من که دیدم لباس گرمی ندارم که از سرما نگهبان باشد، به آنان نوشتم:
- دوستانم صبح زود، در فکر چاشت شدند وپیک آنان پیغامی ویژه آورد:
- گفتند:پیشنهاد کن هر چه خواهی برایت بپزیم،گفتم: براي من یک جبه و یک پیراهن بپزید.
گوید: پیک با رقعه رفت، من فکر نمیکردم ولی بزودي برگشتو چهار خلعت آورد با چهار کیسه زر کهدر هر یک ده دینار زر
سرخ بود، یکی از خلعت ها را پوشیدم و روان شدم.
ثعالبی در ج 1 " یتیمه الدهر " از ص 269 تا 296 به شرح حال او پرداخته و چهار صد و نود و چهار از سروده هاي او را یاد کرده و
در ثنایش گفته:
"یگانه دوران بود و چکیده احسان.و از آن چکامه سرایان که با طبعی روان در میدان جد و هزل گوي فضل در ربود، مدیحه
سرائی بود بنام و فاضلی نیک انجام و در شام همانند ابن الحجاج درعراق."
شاید تشبیه کردن شاعر به ابنالحجاج، از نظر تشیع او باشد، چه شیعه گري ظاهرترین و مشهورترین خصال ابن الحجاج است، و هر
صفحه 123 از 231
که او را شناسدبا محبت و ولایت اهل بیت وحی - که سلام خداي بر آنان باد - می شناسد، خصوصا ترشروئی و خشونت او با
دشمنان حق و بد گوئی و تند زبانی با آنان.
از این رو اساس تشبیه که بر اخص و اشهر اوصاف مشبه به، پایه گزاري شود
[ [ صفحه 195
اقتضاء دارد که شاعر ما ابو رقعمق نیزدر تشیع همانند ابن الحجاج و یا نزدیک بدو باشد، علاوه بر اینکه صاحب "نسمه السحر فیمن
تشیع و شعر " او را در شمار شیعیان شعر پیشه یاد کردهو فصلی مشبع و طولانی در شرح حال او آورده است.
البته ابو رقعمق با ابن الحجاج، در شیوه شعر سرائی بر یک روشمیرفته یعنی همیشه جد را با شوخی و هزل در میآمیخته و خل بازي
و لودگی براشعارش غلبه داشته و جدا بعید نیست که ثعالبی همین نکته را منظور نظر داشته.
باري.از سروده هاي او، قصیده اي است در ثناي یکی از ممدوحین خود از سادات علوي، و از جمله:
- و شگفت است با اینکه " حسی " دستی دارد به جود و بخشش گشاده و ریزان.
- نوشابه ام در خدمت او ناگوار است و بهارم خشک و بی باران.
-بارگاهی دارد که بدان پناه برند و ساحتی سبزه و آبادان.
- هر گاه ابر آسمان از بارش دریغ کند، بارانی است پر فائده و شایگان.
- و پناه ما در حوادث زمانه " رسی " است و در روز سختی ام به ساحت او گریزان.
-سروري که سر رفعت به آسمان سوده، گواه عزت و شرفش نجابت پدران.
- بارگاه شرفش در آسمانها باشد فوق کهکشان.
- از شرافت همینش بس که از نسل مصطفی است و زاده علی شاه مردان.
- مرتبه اي که در عزت سر به فلک کشیده ما فوق رتبت دگران.
- افتخاري که هیچکس منکر نیست از عجمان و تازیان.
- این شمائید که در شانشان نازل شده اخبار آسمان.
- هر آن مقنبتی که در جهانیان یافت شود، انتسابش بشما خاندان.
- در میدان نبرد، با زور بازوي شما جلوه فروشد، شمشیر بران.
[ [ صفحه 196
- و در مکتب معارف، بیان شیواي شماست پرده گشاي راز عرفان.
- و در روز جنگ که نیزه ها درهم پیچد شمائید برطرف کننده احزان.
و در قصیده دیگري گوید، با این آغاز:
- اندوه عشق را آشکار کرد، زانکه کامش بر نیامد.
- شیدائی که درد عشقش بزانو در آورده امید شفا نباشد.
- چنان نحیف و لاغر گشته که گویا به چشم نیاید.
صفحه 124 از 231
- اگر لاغري کسی را از دیده ناپدید می کرد، هم او بود.
- و در همین قصیده می سراید:
- وه که چه سروري است " رسی " که همگان به سروي او خوشنود اند.
- خداوند دشمنانش را، در حوادثزمانه برخی او سازد.
- بخدا سوگند، هر که در بارگاهش جا سازد، به دولت وثروت دست یابد.
- کیست که در مقامات عالیه همرتبه و همتاي او باشد.
- بالاتر از آن است که در سروري و عظمتبه پایه او رسند.
- شاهی که تابوده، با قدرت و صولت از حریم خود دفاع کرده.
- دریاي جود و کرم که ساحلش ناپیداست.
- هر که از جهانیان امیدش به " ابراهیم " باشد ناامید نیست.
- نه. و نه از حوادث روزگار ترسد، اگر پا پیچ او گردد.
- کسی که زمان از اوامان خواست و او امانش داد.
- چگونه نستایم کسی را که هیچکس از خان کرمش بی بهره نیست.
و از بهترین چکامه هایش این قصیده اوست که باز همزبان به ستایش گشوده:
- سخنش را شنیدیم، پوزشش را پذیرفتیم، گناه و لغزشش را بخشیدیم.
- هر سخنی مخاطبی دارد، ولی روي سخنم با تو است، درست بشنو اي همسایه.
- آن که با او راه آمد و شد باز کرده اي، همیشه و هر گاهش ببینی بند قبایش باز است.
[ [ صفحه 197
- می داند وجودش عذاب و شکنجه است کهبراي دیده تماشائیان مهیا کشته.
- خداوند، پرده آزرمش را دریده و رواستکه شما پرده هاي دگرش را بدرانید
- با نگاهش مرا جادو کرد، و هر نمکین پسري نرکس چشمش جادو است.
- آن که جفا آورده و دوري گزیده، چه می شد کهبا خوشنودي راه آشتی می گرفت.
- با دوري و جفا مرا شکنجه و آزار داده، با وجود این خواهان اویم.
- همیشه، خدا نکند چنین دوستی را از دست بدهم که جوار او را خواهانم و از جفایش بیزار.
در قسمت ثنا و ستایش گوید:
- براي عزیز مصر، دشمنی باقی نگذارد جز آنکه آتش او را خاموش کرد.
- به خاطر این بود که سر و سامانش بخشید و براي خود برگزید.
- منصب وزارت، پایه عظمتش را استوار نکرد، نه و نه بر مبدار و مقامش افزود.
- بلکه، بنیاد وزارت ویران و خراب بود،و او جامه عظمت و نشاط و خرمی بر او پوشید.
- هرروز با بخشش و نوالش بر سپاه مشکلات غارت می آورد.
- دستی دارد که از بخل و خست بیزار است و در میدان بخشش و نوال کرار غیرفرار.
صفحه 125 از 231
- همین دست بخشنده و پر عطاست که دشمنان عزیز را گریزاند و یارانش را فزون ساخت.
- از دست مردي لایق و فاضل، این چنین - در شبان و روزان - نفع و ضرر خیزد.
- بدو پناه بر که درامان نماند جز آنکه به سایه او رخت کشد و پناه آرد.
- هر گاه بینی که دربحر اندیشه، غوطه ور شده، فکر خود رادر مهمی بکار انداخته.
- با هوش و درایت، نکته اي را در پرده غیب نگذارد، جز اینکه روشن و
[ [ صفحه 198
آشکارسازد.
- نه و نه نقطه اي از زمین را،جز اینکه با نظر صائب، حدود و اقطار آنرا باز شناسد.
- خدایش قدرت بخشیدهو از حوادث روزگار در امان داشته.
نویري در کتاب " نهایه الارب " ج 3 ص 190 سه بیت از سروده هاي او را یاد می کند:
- اگر با مجد و بزرگواري بتوان بر قله شرف بر شد، اوبر گردن آسمانها صعود خواهد کرد.
- هر گاه بینش دانشمندان به تاریکی گراید، با شرار اندیشه اش تاریکیهاي حوادث را می شکافد.
- او را نخواهم یافت جز نزد کسی که قدرش را شناسد و یا در برابر نیزه هاي تابدیده.
ابن خلکان درج 1 تاریخش ص 42 شرح حال او را ذکر کرده و بعد از ثنا و ستایش سخن ثعالبی را که یاد کردیم نقل نموده و چند
بیت از اشعارش را نمونه آورده و بعد می گوید: امیر مختار مسبحی در تاریخ مصرش یاد کرده و گفته: در سال 399 وفات یافته، و
دیگران اضافه کرده اند که روز جمعه بیست و دوم ماه رمضان بوده و هم گویند: در ماه ربیع الآخر و گمان دارم که در مصر
زندگانی را بدرود گفته باشد.
"یافعی " هم در" مرآه الجنان " ج 2 ص 452 شرح حال و تاریخ وفاتش را همین طور نوشته و نیز "ابن عماد حنبلی " در کتاب"
شذرات " ج 3 ص 155 و سید عباسی در معاهد التنصیص ج 1 ص 226 و " زرکلی " در کتاب " الاعلام " ج 1 ص 74 و صاحب
. تاریخ آداب اللغه در ج 2 ص 264
[ [ صفحه 199
غدیریه ابو العلاء سروي
اشاره
- علی بعد از رسول خدا پیشواي من است و روز داوري، شفیع من خواهد بود.
- براي علی فضل و مقامی ادعا نمی کنم، جز آنچه در عقل گنجد.
- نه می گویم که پیامبر است، بلکه پیشواست با نص جلی و سفارش صریح.
- وسخن رسول درباره او، گاهیکه مقامش چون مقام هرون والا و برتر بود:
صفحه 126 از 231
الا ان من کنت مولی له
فمولاه من غیر شک علی
- هلا آگاه شوید هر که من سرور اویم، بدون شک سرور و مولایش علی است.
شرح حال شاعر
ابو العلاء، محمد بن ابراهیم سروي، شاعر یکتاي طبرستان و پرچمدار فضیلت و دانش آن سامان.با ابو الفضل ابن العمید، درگذشته
سال 360 ، نامه نگاري داشته ومبادله شعر و ادب می پرداخته است.
[ [ صفحه 200
تالیفاتی دارد با شعري شیوا و مشهور و کلام نمیکن که قسمت مهمی از آن در یتیمه الدهر ج 4 ص 68 محاسن اصفهان ص 52 و
56 و همچنین نهایه الارب نویري ثبت آمده و از جمله چکامه اي در وصف طبرستان دارد که یاقوت حموي در معجم البلدان ج 6
ص 18 ، ایراد کرده است:
- آن هنگام که باد از پی باد خیزد، فاخته بر شاخساران به سرود آید.
- چه غنچه هاي نوشگفت که در فضاپران سازد و گلهاي خبازي پرپر کند.
- درختان سیب که میوه هاي گلگونش مانند عارض مه رخساران بروي عشاق خود خنده زند.
- اگر با تابش خورشید رنگ بیشتري گیرد،چون گونه هاي سرخ یار، تمام رخ و نیمرخ عیان گردد.
- مرغان سرودگر بر سر شاخ، نغمه سرا گشته، شور تازه اي در دل عشاق برانگیزد.
و چکامه هاي درستایش اهلبیت دارد که ابن شهر آشوب در مناقب ج 2 ص 73 طبع ایران ثبت کرده:
- دو مخالف بر رخسارت بهم پیچیده و آشتی کردند، بعد از آنکه روزگاران سر خلاف داشتند.
- اینیک با پرچم سپید طالع شده و آن یک پرچم سیاه بخود پیچیده و به میدان تاخته.
- شگفتم از این است که دو شعار مخالف را بهم درآمیخته است.
- این شاهان بنی العباساند که جامه سیاه را شعار خود ساخته مایه شرافت دانستند.
- و آن، سروران از زادگان زهرا، که پرچم سفید بر بالاي سرشان در اهتزاز است.
- اما حادثه اي که درشرف وقوع است.
- چندي با رونق جوانی دمساز شد که دوامی نداشت و چندي با پیري که دوره
[ [ صفحه 201
خردمندي است.
- جزاین است که پیري بعد از جوانی چون صبح سفیدي است که پرده از رخسار سیاهیکشد؟
صفحه 127 از 231
- و یا غیر از این است که با گذشت جوانی و آمدن پیري کدورتها و تاریکیها به صفا و روشنی تبدیل شود؟
- اگر براي حقانیت فرزندان زهرا جز این گواه دیگري نبود،کفایت می کرد:
- و زادگان عباس را پرچمی است سیاه و دژم که از ناز و نخوتشان حاکی است.
- و زادگان زهرا - علیها سلام - را پرچمی تابان و سفید که نشان حق و عدالت است.
- این گواهیاز روي حقیقتی پنهان پرده داشته، حق را اعلام کن و انصاف ده.
- پیامبر خدا و دو فرزند و خاتونش مقامی را حائز شدند که در کتاب نگنجد.
- اگر افتخارات آنان به صورت عروسی تصویر شود، فضائل و مناقبشان چون آویزه اي در گوش او عیان خواهد گشت.
- ولی خردها درباره اهل بیت دگرگون گشته و اینک نور خدا تاریک است.
- جز اینکه ابو الحسن با علم و دانش خود تاریکی را زدود و آتش دلها را فرو نشاند.
- آیا در زهد و پارسائی مانند او یافت شد با آنکه دنیا در اختیارش بود؟
- آیا در اطاعت پیامبر مصطفی، کسی بر او پیشی جست که هموارهدنباله رو او باشد؟
آیا دیدیم و یا شنیدیم که جز او با ذوالفقار به سوي دلیران و پهلوانان بتازد؟
- یکه تاز میدان را به مبارزهتن به تن خواند، موقعی که گوساله قوم، نفس در سینه حبس کرده و سامري از ترس بیخود گشته بود.
- روز نبرد که دلها از ترس مرگ می طپد، او غم و اندوه را از دل رسول خدا می زدود.
[ [ صفحه 202
- موقعی که میدان جنگ در زیر پاي دلیران بلرزه آید، او چون شیر ژیان است که بیشه خود را غرق کردهاست.
- پیروزي بر سر او سایه گستر است به همراه ترسی که دل دشمنان را می لرزاند چه بایستد و چه روان گردد.
- دلائلی که طاعت او را بر خلق واجب می کند، و بینی حسودان و منحرفان را به خاك می ساید.
- بعد از او، امامانو پیشوایان از فرزندانش چون اختران تابنده اند که تاج هدایت بر تارك آنان می درخشد.
- برخی در خانه نشستهبه کمال علم و دانش مشهور است و آن دگر، قبضه شمشیر را بچنگ می فشارد.
-پاك اند و گرامی و همگان برتر و والا، آن چنان که گویند " مشکل گشا نه مشکل زا."
و در " یتیمه الدهر " ج 4 ص 48 ، این دو بیت را از او یاد کرده:
- بر چمنی گذشتیم که چون گل خندان ولی از گلوي لاله ها خون می چکید.
- منظره اي زیباتر از این ندیده ایم که چمن خندان و خون دلاز دیده اش روان باشد.
و در ستایش نرگس گوید:
- سلام بر باد بهاران که نرگس زیبا و به بازار آورد.
- کاسه برگش به دلبري دهان گشاده، گویا ظرفیاز طلاست در ملافه اي سفید.
وهم در باره نرگس گوید - آن چنان که صاحب " ظرائف و لطائف " در ص 159 و صاحب " حلبه الکمیت " در ص 203 یاد
کرده:
- صبحگاهان به گل نرگس بنگر کهشاخه آن می شکفد.
آنان که این گل زیبا را به چشم دلبر مانند کنند، نامشان را در دفتر حماقت ثبت کن.
صفحه 128 از 231
[ [ صفحه 203
- کی تواند چشم زیبا، منظر بدیع نرگس را باز نماید، گر چه درخش و تابش در گوشه هاي آن نمایان باشد.
- برگی از تره بر سر آن یک نان برنجیسفید در وسط آن زرده تخم مرغ!
شاعري غریب بدو نامه نوشت، و در ضمن ابیاتی از نپذیرفتن او گله آورد که:
- چند نوبت بزیارت آمدم، گفتند: رفت تشریف برد!
- شایسته نیست از مانند منشاعري روي پنهان کنید.
به پاسخ در پشت نامه اش برنگاشت:
- رو نهان کردنم از جفاکاري نیست و یا فراموشکاري که حرمت مهمان را پاس ندارم.
- بخاطر این روزگار فرومایه خائن است که حق آزادگان را فرو می گذارد.
- پیش از این روي از مهمان نهان نمی داشتم، اینک از سایه خود هم می گریزم.
ثعالبی در " ثمار القلوب " ص 354 این شعر او را یاد می کند.
- نبینی شاخسار درختان در لباس گل غرق گشته است؟
- حلقه اي از در بافته چون گردن بند که در زیبائی و رونق آن خون رز حلال خواهد بود.
- مرغان خطیب بر منبري از گل سرخ و آس ساز سخن کرده بترنم برخاسته اند.
مرغان خطیب (خطبا الطیر) همان فاخته و قمري نر و ماده و هزار دستان و امثال آن است، ثعالبی گوید: گمان می رود، اول کسی
که این استعاره ملیح رابراي مرغان خوش نوا آورده (خطیب - منبر) ابو العلاء سروي است در همین شعر یاد شده.
صاحب " محاسن اصفهان " در ص 52 این شعر او را یاد می کند:
او ما تري البستان کیف تجاوبت
اطیاره و زهالنا ریحانه
و تضاحکت انواره و تسلسلت
انهاره و تعارضت اغصانه
و کانما یفتر غب القطر عن
حلل نشرن ریاضه و جنانه
- به بوستان ننگري که چگونه مرغانش نوائی با شور و حال، ساز کرده
[ [ صفحه 204
صفحه 129 از 231
گلهایشناز می فروشد؟
- شکوفه هایش می خندد،جویبارش دل می برد، شاخسارش بهم می پیچد؟
- گویا بعد از باران سحرگاهی خوش و خندان جامه هاي دیبا را بر آفتاب پهن کرده است.
و در ص 56 نقل می کند:
- گویا بلبل دوستان مست شراب، بر سر شاخ و گل، ترنم و هلهله آغاز کرده.
- که نسیم صبا از رفتار مانده و در اطراف شاخساران آرام و قرار گرفته.
صاحب ابن عباد، چند بیتی دارد که به ابی العلاء نامبرده نگاشته، آن چنان که " ما فروخی " در " محاسن اصفهان " ص 14 یاد می
کند:
- دوست گرامی، ابو العلاءسروي بشارتت که با رخش بادپا بسویت روانم.
- گمان نمی رفت بدین زودي بازگردیم آنهم به فاصله اي چنین کوتاه.
-با آنکه بغداد با اصرارم می طلبد و اهواز به وعده گاهم می خواند.
- پیامم فرستاده که بشتاب و مرا صاحب شو تا آب رفته باز به جو آید.
- گفتم: گریزي از اصفهان و دیدن دوستانم نیست، کاش جوانی بمن باز می گشت.
- در آنجا دوستان یکدلم را خواهم دید، بالاتري آرزویم همین است.
- و از دیدار کسانی برخوردار شوم که محضر آنان با ملک سلیمان برابر است.
ابو العلاء نامبرده در نزاع شعوبیه که عرب برتر است یا عجم، نسبتبه هم میهنان خود عجم تعصب می ورزید،ابن العمید وزیر در
نامه اي بدو نگاشت که:
"سفارش دوست را بپذیر، و پند ناصح مشفق را درگوش گیر در میدانجهالت بیهوده متاز که به سر درآئی، وبا لجالت و خودسري
پرواز میاغاز که پروانه وار جان بر سر آتش نهی سرور من از آن بیم دار که گویند: نبرد " بسوس " از ریختن خود پستان شتر،
بالاگرفت و جنگ " غطفان " به خاطر شتري گر، شعله ور گشت.
خون هزار جنگجو، برسر یک تاي نان ریخت که از " حولاء " ربوده شد، و تازیانه
[ [ صفحه 205
عذاب بر سر عجم از آنجا فرود آمد که ابوالعلاءسروي زبان به شوخی باز کرد
بیان (نبرد بسوس ") بسوس " دختر " منقذ " تمیمی بدیدن خواهرش: مادر جساس بن مره رفت، و پناهنده اش مردي از قبیله جرم
به نام سعد بن شمس همراهاو بود، شتر سعد در چراگاه مخصوص " کلیب وائل " وارد شد، و کلیب به خاطراین بی حرمتی شتر،
تیري در کمان نهاد، تیر زوزه کشان بر پستان شتر نشست، و شتر ناله کنان به سوي صاحبش سعد گریخت و شیر آمیخته به خون
ازپستانش روان.
سعد که حال و روز شتررا چنین دید، نزد " بسوس " آمده شکایت آغاز کرد " بسوس " دست بر سر فریاد کشید: و اذلاه و اغربتاه:
داد از خواري و فریاد از بی کسی سپس چند بیتی سرود که عرب نام آنرا چکامه " مرگ " نهاده است:
- بجان خودم، اگر در خانه پدرم منقذ بودم، پناهنده ام سعد با چنین خواري روبر نمی گشت.
- اما اینک در دیار غربتم که اگر گرگی بجهد، گوسفند من غریب رامی رباید.
صفحه 130 از 231
- اي سعد جان خود را بخطر میفکن، بار سفر بر بند که در میان این قوم حق پناهندگی مرده است.
- هر چه زودتر زاد و توشه مرا برگیر و بیاور تا راه را نبسته اند از این دیار بگریزیم.
پسر خواهرش جساس، استغاثه خاله را شنید و بدو گفت: خانم آزاده!
آرام و قرار گیر، بخدا سوگند، بخاطر شتر پناهنده ات سعد، خون " کلیب " را خواهم ریخت، بیدرنگ سوار گشت و به جانب
کلیب تاخت وبا نیزه سینه اش را شکافت که از آن زخم یري نپائیده مرد.
- در نتیجه آتشجنگ بین دو قبیله بکر و تغلب شعله ورشد که تا چهل سال ادامه یافت و هنگامه ها برخاست، شومی "بسوس"
زبانزد همگان گشت و " نبرد بسوس"
[ [ صفحه 206
که مشهورترین نبردهاي عرب است، به نام او ثبت صفحات تاریخ شد.
(قرص نان حولاء) از مثلهاي مشهور عرب است ": اشام من رغیف الحولاء " شومتر از نان حولاء.
حولاء زنی خباز بود که در قبیله سعد بن زیدمناه می زیست، سبدي نان بر سر می گذشت، مردي از میان سبد نانی ربود، حولاء
گفت: بخدا سوگند نه از من طلبکاري که حق خود بازجوئی و نه دست گدائی بسویم دراز کردي که ناامیدت کردهباشم، از چه
قرص نان را ربودي؟ معلوماست که با فلانی سر نزاع داري که پناهنده او را آزار می دهی.به حال شکایت نزد پناه دهنده خود رفت
و آن مرد با کمک اقوام و عشیره بر سر رباینده نان ریختند، قوم و عشیره آن مرد هم بحمایت برخاستند و هزار تن برسر یک نان
جان باختند، و نان حولاء مثل شد براي هر چیز بی ارزش که هنگامه بزرگ بپا سازد.
(تازیانه عذاب) از استعاره هاي قرآن کریم است " فصب علیهم ربک سوط عذاب."
"نویري " هم در کتاب " نهایه الارب " ج 2 ص 23 این دو بیت را به شاعر گرانمایه ما نسبت داده است:
- سلام بر پیري که به مهمانی دائم آمد و سلام بر جوانی که رفت و باز نیامد.
-زیباتر از این چیست؟ طره اي سپید همچون عاج بهمراه زلفی سیاه چون آبنوس.
[ [ صفحه 207
غدیریه ابو محمد عونی
اشاره
امامی له یوم الغدیر اقامه
نبی الهدي ما بین من انکر الامرا
صفحه 131 از 231
- پیشوایاي من صاحب افتخار " روز غدیر " است رهبر هدایت او را در میان منکران بپا داشت.
- هنگامی که دست او را برافراشت، خطبه اي بر خواند و پس از ستایش کرد کار آشکارا گفت:
- این مرتضی شوهر فاطمه علی استکه به دامادیم سرافراز است.و چه خوبدامادي است.
- وارث علم من است و جانشین بعد از من.از دشمنانش به سويخداي گریزانم.
- شنیدید؟ پذیرفتید؟ سخنم را فهم کردید؟ همه گفتند: در هیچکاري راه خلاف نپوئیم.
- شنیدیم و پذیرفتیم.اي مرتضاي پسندیده از ناحیه ما خاطر آسوده دار.ولی نیرنگ زدند.
[ [ صفحه 208
در همین قصیده بهحدیثی که در جلد دوم ص 288 گذشت چنیناشاره می کند:
- در خبري که از مصطفیرسول خدا به صحت پیوسته، شکی ندارد که مورد تردید قرار گیرد.
- فرمود: چون به آسمانها بالا شدم، مشاهده کردم فرشتگان با گوشه چشم نگرانند
- سوي شخصی که میان من و او پرده افتاد، به خاطر عظمتی که از او در خاطر نشست.
گفتم دوست من جبرئیل این کیست که فرشتگان بدو خیرهشده اند؟ گفت بشارتت باد.
- گفتم بشارت چیست؟ و این کیست؟ گفت علی همان مرد پسندیده که خدایش بافتخارات برکشید.
- بدین خاطر، فرشتگانش مشتاق دیدار شدند، و خدایش با این صورت نمودار ساخت.
- رسول خدا مشتاقانه سوي او شتافت و چهره چون گلش را بشناخت.
و از سروده هاي اوست این " غدیریه " دیگر چنانکه در مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 537 ط ایران آمده است:
الیس قام رسول الله یخطبهم
یوم الغدیر و جمع الناس محتفل
- نه این است که روز غدیر، رسول خدا - هنگامی که تمام مردم گرد آمدند - به خطبه برخاست -
گفت: هر که من رهبر و سرورم، این علی پس از من سرور و رهبراست، ولی نپذیرفتند.
- اگر زمام خلافت را به ابو الحسن هادي امم می سپردند، جهانرا بس بود و راهها امن.
- ولی آن یک با سینه پر کین منتظر فرصت و آن دیگري بر شتر سوي بصره می تازد.
و از قصیده -دیگرش این چند بیت است که در مناقب ج 1 ص 538 ط ایران آمده:
[ [ صفحه 209
- رسول خدا فرمود: این مرد (علی) امروز سرور شماست چونانکه من سرور شمایم، بار خدایا بشنو.
- منکري نفاق پیشه برخاست و فریاد از دل پر درد بر کشید:
- این فرمان از خداست یا خود بافته اي؟ فرمود: پناه بر خداي بزرگ که من خود راي باشم.
صفحه 132 از 231
- گفت: بارالها اگر راست می گوید که این فرمان از تواست، عذاب را بر من فرود آر.
- کیفر کفرش از آسمان، سنگی بشتاب بر سر آمدو به رو در افتاد.
ابو العلاء نامبرده، قصیده طولانی در ستایش مولیامیر المومنین علیه السلام سروده و ائمه پاك گوهر را به تن به تن نام می برد:
- رسول خدا مشعل هدایت و بر تمامعالمیان حجت و گواه است.
- با معجزي روشنگر حق و باطل از جانب خداي مقتدر آمد.
- اول کسی که او را تصدیقکرد، وصی او بود نوجوان.
- که نه شرك ورزید و نه با سجده به سنگهاي جامد روح خود را آلوده کرد.
- این نوجوان،اولین مومن به پروردگار است، و همانکه دین خدا را با جهاد یاري کرد.
- اول کسی که پیشانی عبودیت بر خاك نهاد و با آداب تمام مناسک عمره و حجبپاي آورده طواف کرد.
- همانکه روز مباهله (روز کسا) با پاکمرد جهان رسولخدا برابر آمد.هر که در این مقاله تردید کند کافر است.
- کیست آنجوانمردي که در شب هجرت بر فراش رسول برخی او گشت؟ و آن که از بذل جان دریغ کرد؟
- کیست صاحب آن خانه که ستاره آسمان در آن سقوط کرد؟
- کیست صاحب آن پرچم فتح که دیروزش، فلان و فلان با خواري شکست به
[ [ صفحه 210
رسول خدا باز دادند؟
- کیست آنکه درب خانه اش به مسجد باز می شد، حلالو آزاد، و دگران ممنوع شدند.
من حاز فی خم بامر الله ذاك
الفضل و استولیعلیهم و اقتدر
- کیست که در روز " غدیر خم " بفرمان حق صاحب فضل و امتیاز شد و بر همگان فرمانرواي مقتدر؟
- کیست که در تناول " مرغ بریان " با دعاي رسول خدا شریک گشت وکیست مخصوص به این افتخار؟
من ذا الذي اسري به حتی راي
القدره فی حندس لیل معتکر؟
"- خاصف نعل "کیست، آنکه رسول خدا انواع فضائل او را بر شمرد.
- از روز " حنین " پرس چه کسی در صف نبرد مخلصانه شمشیرزد و چه کس راه فرار گرفت؟
- آنکه باخورشید سخن گفت و بعد از غروب و تاریکی به دعاي خود فرازش خواند تا نماز گزارد.
- آنکه با اصحاب کهف هم سخن گشت، در آن شب که بفرمان رسول برپلاس خیبري سوار شدند.
- و داستان اژدها که در پاي منبر با علی سخن گفت و همگان دسته دسته بکناري خزیدند.
صفحه 133 از 231
- و آن شیر دژم که به فضل و منقبت علی زبان باز کرد و اعتراف نمود که:
- اوخلیفه خداست در روي زمین و خداي رحمان آنچه خواهد مقدر کند.
- گنجور دانش حق و باب علم رسول که از آن در آیند.
و در قصیده دگر گوید: -اي امت کج خیم که به خواب خرگوشی گرفتار و از عبرتها پند نمی گیرید
- اي امتی که تبار پیامبر و خاندان او را به خون کشید، آنهم چه خون کشیدنی؟
[ [ صفحه 211
- اي امتی که با مرتضی، پرچم هدایت، پیشواي امم، راه خیانت گرفت همانکه غمگسار ملت بود.
- در جنگ " بدر " و " احد " و حصار " بنی نضیر" و نبرد " خیبر " و روز " حنین " که غبار جنگ برخاست.
صاحب افتخار " غدیرخم " و فداکار " شب هجرت " و آنکه به تبلیغ سوره براءت مخصوص گشت.
و قصیده دارد که علی بن ابی طالب امیر المومنین را می ستاید:
- خداوندش جامه هیبت و لباس فرازنگی برتن آراست و از عبادت بتها بپیر است.
- همواره با آئین محمدش بپرورد: هم در پیري و کودکی، نوجوانی و نورستگی.
- جز او کیست که در قضاوت شک و شبهه را زدود و عقول را بحیرت افکند؟
- هرگاه بر خلاف راي همگان نظر داد، با آنکه دگران جدید و کوشش خود بکار بستند.
- کتاب آسمانی طبق نظر او نزول گرفت، گویا خداوند عزت احکام را بار اي او پیوند داده است.
- کیست جزاو که - هر گاه نیزه ها درهم رفت، و دلیران از حمله و پیشري باز نشستند.
- طرقا طروق اسلحه فضا را پر کرد و سوارکاران با فریاد و غلغله از کار ماندند.
- اگر نیک بنگري، از گرد و غبار معرکه، کله خودها سیاه و رویها دژم است:
- خداوند با شمشیر او که از خون دشمنان سیراب شود، عقدههاي مومنین بگشاید؟
- و در روز نبرد جبرئیل و میکائیل دستیار او باشند.
-کیست جز او که احمد مرسل، روز " غدیر "و روزهاي دگر، می گفت: - این برادرمن سرور و پیشواي شماست و جانشین من اگر
مرگ به سراغم آید.
- نسبت به من چنان است که هرون براي موسی، در حق شناسی او کوتاهی مکنید.
- اگر معترف اند که هارون در غیاب موسی پیشوا و سرور بنی اسرائیل بود.
- علی هم جانشین رسول و پیشواي امت و سرور داوران و سبکباران است.
[ [ صفحه 212
- حتی پسر خطاب، هنگامیکه از غدیر خمبار می بستند، گفت:
- تو امروز سرور من گشتی و سرور همه آنان که براي خداي جهان روزه و نماز گزارند.
- شاخه اي که رسول خدایش در زمین نشاندو طراوت و خرمی آن بر همه شاخساران فزون گشت.
صفحه 134 از 231
- تا آنجا سر کشید و به آسمان بر شد که خدایش خواسته بود، سروري والا.
- و از اینکه بر سروران قریش فرمانروا باشد، حقیرش نشمرد و نه " اسامه " را بر او سرور ساخت.
- در زندگی و مرگ امیر مومنان بود، فرمانی است الزامی از خداي بزرگ.
- خداوندش بپاس کرامت درور فرستاد و همفرشتگانی که نزد خداي گرانقدر و بزرگواراند.
و از غدیریه دیگرش:
- اي خاندان احمد، اگر برکت وجود شما نبود، نه خورشیدي می دمید ونه مرغزار و چمن خندان می گشت.
- خاندان احمد این قلب زارم در ماتم شما گریان و خون چکان است.
- خاندان احمد شمائید بهترین فرزندان آدم و شمائید آخرین امید.
- پدرتان علی بهترین فریادرسی بود که براي گرفتاریها و غمها بخوانند.
- همتاي قرآن، وصی مصطفی، پدر سبطین: حسن و حسین، به به به آن پدر.
- شوهر زهرايپاك، پاك گوهر با حسب که رسولش جفت خاندان خود ساخت.
من قال احمد فی یومالغدیر له
من کنت مولی له فی العجمو العرب
- آنکه احمدش در روز " غدیر " گفت: هر که من سرور او باشم از عجمو عرب.
- بداند که این مرد، سرور و رهبر اوست.وه چه خوب سروري، پدرم فدایش باد.
- کیست همسنگ او در صورتیکه او سرور خلایق است، بفرمان خداي جهان و نص بهترین پیامبران.
[ [ صفحه 213
- فرداي قیامت با پرچم سپاس بهمحشر آید، و مردمان را روي دژم و سیاه است.
- و چون قدمها بر صراط به پیچید و لغزان شود به سوي آتش....
شرح حال شاعر
ابو محمد، طلحه بن عبیدالله بن ابی عون غسانی عونی.
نام عونی معروف و اشعارش بهر مرز و بوم بر سر زبانها مشهور و لطائف سروده هایش زینت بخش کتب ادبی است، و این خود،
نویسنده را از معرفی نام و نشانو یادآوري شخصیت و قدرت ادبی او در بنظم کشیدن جواهر آبدار و لالی گهربار، بی نیاز خواهد
ساخت، چنانکه تاریخ حیات و قصائد و قطعات شعرش، گواه تشیع و خود باختگی او در محبت و ولاء اهل بیت است و حاجتمند
بحث و تنقیب نخواهد بود.
کاروانها شعر عونیرا به شهرها و آبادیها ارمغان بردند،و همگان قصائد شیوایش را با جان و دلپذیرفتند، تا آنجا که مداحان اشعار
اورا در مجالس دینی و بازارهاي جهان باصداي بلند انشاد کردند، از جمله "، منیر " شاعر، پدر احمد بن منیر که شرححالش در
شعراء قرن ششم خواهد آمد، شعرعونی را در بازارهاي شهر طرابلس می خواند و فضائل اهل بیت را آویزه گوش دوستان می
صفحه 135 از 231
ساخت.
اما ابن عساکر، که [اساء سمعا و اساء جابه] سخنی کج شنیده و کج تعبیر کرده از اینکه نام اهل بیت با صداي بلند در بازارها برده
شود، به خشم آمده، پیرایه اي بر سخن بسته تا نام شاعر را لکه دار سازد، گفته ": منیر شاعر در بازارهاي طرابلس با شعر عونی
آوازخوانی می کرده."
بعد از روزگاري، ابن خلکان که بر این قصه واقف گشته واز این نداي حق
[ [ صفحه 214
بیشتر به خشم آمده، [زاد ضغثا علی اباله] غوزي بالاي غوز نهاده و می نویسد ": شاعر منیر در بازارها آوازه خوانی می کرده "و بقیه
سخن را حذف کرده است.البته روزي به حساب این دو نفر خواهند رسیدو آن روز رستاخیز است که منیر شاعر، حق خود را از این
دو نفر مورخ امین باز خواهد گرفت، و خداوند در کمین ستمکاران است.
اینها همه و قصائد و قطعاتی که در ین کتاب یاد شده و در آن ائمه دوازده گانه را ناممی برد، گواه روشنی از مقام بلند و پایه
ارجمند او در موالات و تشیع است، تا آنجا که کوته فکران و یا بهتر بگوئیم کینه وران، بخاطر اینکه اکثر مناقب را به نظم کشیده،
او را به غلو نسبت داده اند چنانکه ابن شهرآشوب در " معالم العلماء " یاد کرده است.
البته آنکه بر مضامین اشعارش واقف شود، خواهد دید که عونی در جادهوسط: بین افراط و تفریط قدم می زده، و براي اهل بیت جز
آنچه شایسته مقام والا بلکه دون مراتب آنان است، اثباتنمی کند، و نظم او منحصر در مناقبی است که احادیث مشهوره درباره آن
در دست است، از این رو تهمت غالی گري سخنی است جاهلانه یا از روي عناد.
درهر حال تشیع عونی از دیرباز در زمان زندگی و بعد از مرگ او مشهور و معروفاست، حتی موقعی که در بغداد سال 443
هجري، میان شیعیان و سنیان فتنه بالاگرفت و کار به خونریزي کشید، از جملهفجایعی که دستهاي ستم پیشه مرتکب شد،این بود که
گور جمعی از شیعیان بزرگ را شکافته و به آتش کشیدند، و از آن میان گور " عونی " و گور شاعر معروف " جذوعی " و گور
ناشی صغیر علی بن وصیف بود که شرح حالش تحت شماره 23 گذشت.
عونی شاعر در فنون ادبیشعر و پرداختن شیوه هاي متنوع چیره دست بود
[ [ صفحه 215
و قالب الفاظ و جملات بسهولت و سادگی در دست او می چرخید، ابن رشیق در کتاب " عمده " ج 1 ص 154 می نویسد:
از انواع شعر، نوع شگفتی است که آنرا " قوادیسی " نامیده اند،قوادیس چینهاي سطل چرمی را گویند که زیر و رو قرار می گیرد
همانسان که قافیه شعر در این اسلوب بدیع، زیر و رو می شود: گاهی ضمه دارد و گاهی کسره، اول کسی که من شناخته ام در این
فن ادبی گام نهاده، طلحه بن عبیدالله عونی است در قصیده طولانی و مشهور از آن جمله:
کم للدمی الابکار
بالجنبین من منازل
صفحه 136 از 231
بمهجتی للوجد من
تذکارها منازل
معاهد رعیلها
مثعجر الهواطل
لما ناي ساکنها
فادمعی هواطل
عونی در پیراستن مضامینشعري، قدرت و تسلط کافی داشته تا آنجا که شعراي معاصر و غیر معاصر همگان ذوق لطیف او را ستوده
و از ابتکارات ادبی او بهره ور گشته اند.گر چه نام او را بمیان نیاورده اند، ولی واقعیت گواهی زنده است که امتیازاصلی متعلق به
شاعر ماعونی مبتکر اینمضامین است.
ابو سعید محمد بن احمد عبیدي در کتاب " الابانه [" پرده برداري از سرقتهاي متنبی شاعر] ص 22 می نویسد:
عونی گفته:
- فصل بهاران گذشت تابستان آمد و در پیشاپیش آن سپاه گرما که زمین را با شراره خود به آتش کشید.
کان بالجوما بی من جوي و هوي
و من شحوب فلا یخلو من الکدر
- گویا فضاي جهان از حرارت عشق و سوز و گداز دلم رنگ گرفته که چنین تیره وتار است.
و متنبی گوید (مقتول بسال 354 ه):
[ [ صفحه 216
کان الجوقاسی ما اقاسی
فصار سواده فیه شحوبا
- گویا فضاي جهان بدرد من مبتلاست که رنگ آن تیره و تار است.
و در ص 64 " ابانه " گوید: و از شعر عونی است:
- اي یاران دیرین رفتید و قلب مرا در سوز و گداز عشق و جوانی تنها گذاشتید.
ابکی وفاء کما و عهدکما کما
صفحه 137 از 231
یبکی المحب معاهد الاحباب
- می گریم بر وفاي شما و می مویم بر وعده هایتان، چونانکه دوست را یادگاري دوست می گریاند.
و متنبی گفته:
وفاءکما کالربع اشجاه طاسمه
بان تسعدا و الدمع اشجاه ساجمه
- وفاي شماهمچون دیار معشوق، عاشق زار غمز ده را صلا دهد: بیا تا بگرییم و اشکها را چون ژاله روان سازد.
و بازدر ص 66 " ابانه " می نویسد:
عونی درضمن قصیده که در ستایش و ثناي اهل بیت سروده چنین می گوید:
- همدمی نیست که با من همناله شود؟ چه گوارا و شیرین است اشکی که به دامن دارم.
-دخترزاده مصطفی را دوستارم، مشتاقانهو بی تاب بزیارت او روانم.
و ما قدمیفی سعیه نحو قبره
بافضل منه رتبه مرکب العقل
- گامهاي من که به سوي مرقدش در تب و تاب است، امتیازي کمتر از سر من ندارد که جایگاه عقل است.
ومتنبی گوید:
[ [ صفحه 217
خیر اعضائنا الروس و لکن
فضلتها بقصدها الاقدام
- شریفترین اعضا سر و گردن است ولی با این کشش و کوششی که قدمها در دیدار دوست داشته، امتیاز بیشتري یافته.
امینی گوید: در همین مضمون، سرور شهیدمان سید نصر الله حائري، ازعونی شاعر اقتباس کرده که در قصیده با قافیه کاف، در ثناي
تربت کربلاي شریف چنین می گوید:
اقدام من زار مغناك الشریف غدت
تفاخر الراس منه طاب مثواك
صفحه 138 از 231
- اي پاك مرقد گامهاي آنکسکه مرقد شریف ترا زیارت کند، تواند که با سر، بمفاخرت و مباهات برخیزد.
باري - اشعار و قصائد عونی، آنچه در باره اهل بیت سروده، چه در ثنا و ستایش و یا ماتم و سوگواري، در کتاب " مناقب ابن شهر
آشوب " و " روضه الواعظین فتال " و " صراط المستقیم بیاضی " پراکنده است و آنچه از چکامههایش گردآوري کرده ایم، از
350 بیت تجاوز می کند، علامه سماوي اشعار او را در دیوانی ثبت کرده و از جمله قصیده معروف به " مذهبه " است که در"
مناقب " ابن شهر آشوب بطور ناقص و نامنظم یاد شده است.
قصیده مذهبه:
پرسید: آیا در شان علی عالی، نصی در قرآن مجید هست که اوست وصی احمد پاك گوهر عدنانی، نه دیگر کس؟
حجتی صریح و روشن آر
گفتم: آري نص " غدیر خم " و آیه تبلیغ بدو اختصاص دارد.
باضافه اخبار و نصوص فراوان، غیر از آنها که دست خائنان ربود.
پنهان کرد، باشد که بنی امیه را خشنود سازد
[ [ صفحه 218
اي کور ذهن نشنیدي که احمد مصطفی با حال تهنیت گفت:
نسبت تو به من، نسبت هارون است به موسی که برادرش را گفت جانشین من باش.
از ایشان پرس: کز چه مخالفت کردند
داستان مباهله را نشنیدي و ندانستی که بدان وسیله برتر آمدند
ازهمگان، آیا کسی با او برابر هست و نزدخدا رتبت او دارد؟
مگر نه رسولش او را بخود خواند
نشنیدي که رسولش وصی خود ساخت با آنکه فقیر بود و تو هم دانی
او را مخصوص کرد که تواند اداي دین کند و اگر جز او را مخصوص می کرد- و نکرد.
دین او را کس ادا نتوانست
پرسید: آیتی هست که بی تعلل بر علی پاك گوهر دلالت آرد
بدان سان که تنهاآن پاك گوهر صاحب فضل باشد و دیگران مهجور.
و هر کس جز او رانده و مطرود؟
گفتم: خداوند فرمود: آنگاه که لباس تشریف بر قامت پدران و فرزندان آراستآل ابراهیم از همگان برتر و الاتراند و ما بدانها
مرحمت کردیم.
خاطره اي گرامی و آوازه اي بلند
از این رو ابراهیم مردي گشت الهی و از آن پس رسول پسندیده
و از آن پس خلیل خدا و برگزیده و از آن پس پیشوائی راهیاب و راهبر.
نزد خدایش ستوده گوهر
این گاه بود که استدعا کرد: پروردگارا از نژاد من پیشوائی برانگیز، فرمودش نه
صفحه 139 از 231
ولی عهدي من به ستمگران از خلق نرسد، از ذات یگانه من بدورست.
منزه باد آنکه پیوست یکتاست
مصطفی هم در این امت آمر و ناهی است، شبیه و نظیر ندارد
کردارش با گفتاري چون لولو رخشان جز به فرمان حق صادر نگشت.
و نه از پیش خودافترا بست
[ [ صفحه 219
گر او از هواي دل سخن نکند بلکه بفرمان حق دم زند
از چه طرد آنها کرد و علی را پیشخواند؟ بیهوده؟ اینکه گمراهی است.
حاشا که گمراه و سرگشته باشد
قصه ایناست که مهاجر و انصار در سقیفه با نظر خود خلیفه ساختند و پرداختند و علی سرگرم وظیفه انسانی و دینی خود بود که
جثه شریف رسول را غسل دهد.
بااندوهی گرانبار و غمی جانکاه
دوري گذشت و خلیفه درگذشت و دست دومی را در میان عرب افراشت او هم درگذشت و سومی را علم کرد، البته با مجلس
شوري که آنهم انگیزه داشت.
پیدا بود که چگونه برگزار خواهد گشت
سومی هم درگذشت و گروه گروه به در خانه علی روان گشتند
و او جز قبول چاره نیافت در حالی که اتفاق نظر محال بود.
چه هر کس در پی آرزوي خود بود
ابتدا زنی شترسوار برخاست و آندو (طلحه و زبیر) با او همعنان گشتند
شمشیر قضیه را فیصله بخشید ولی زبان ملامتگران را نبرید.
البته نبرد هم اندکی بیش نبود
بعد از آن معاویه خشمگین برخاست و علی با ذوالفقارش درپی شتافت اما یار موافق دشمن مخالف گشت، چون قرآنها بر سر نی
بالا رفت.
بسان پرچم صلح که فراز و نشیب گیرد نزدیک بود سر تسلیم فرود آرد و بر تکاوري رعدزا راه فرار گیرد.
نیرنگی ساز نمود و بفرمان شیطان مطرود، شور حکمیت آغاز کرد.
رعیت حاکم بر سلطان گشت
علی ناچار دست از نبرد کشید و حکمیت سرنوشت همگانرا بدست گرفت شامیان با پسر عاصی (عمرو) به میعاد آمدند و او دام
خود را پهن کرده.
ابوموسی اشعري را بفریفت
[ [ صفحه 220
صفحه 140 از 231
ابو موسی بر منبر به خطبه برخاست، گفت: من علی را خلع کردم
چونانکه اینانگشتري از انگشت خلع کنم، خلافت از آن زاده عمر باد.
اي پسر عاص برشو و معاویه را خلع کن
پسر عاص گفت: اي مردم گواه باشید که این مرد مقتداي خود را خلع نمود
سخن مرا هم بشنوید وبر من متابید: من زاده هند معاویه رابخلافت برگرفتم.
مردم راه و روش عمروعاص را می پسندند
با وجود این حال و مقال، نظرت چیست؟ چه میگوئی و چه خواهی کرد
دست به دل هر کس بگذاري، انباشته از کینه و پدر کشتگی است.
آتشها در درونشان شعله ور است
علی باگواهی اهل حدیث، اول کسی است که به این نام مفتخر آمد
این مرتبت از جانبخدا و به دست برادر و پسر عمش بدو مخصوص شد.
وحی الهی از عنایت ازلی پرده برداشت
اوست که در توراتنامبردار است، پیشنیان که او را هادي امم خوانند
صریح و آشکار در صف پاکاننامبرده شده تا بینی دشمنان بخاك مالیده شود.
آري از هر عیب و عواري بري است
و نزد کاهنان معبد: آنها که پس از ضایعه تورات، به جمع آن پرداختند
از هر فصلی آنچه نیکتر بود گرفتند، همانها که گنجوران تورات کلیم محسوبند.
تا حق را به کرسی بنشانند، نامش بوري است
اوست که نامشدر انجیل معروف است و با عظمت و بزرگواري همعنان.
سرور دست و رو سپیدان
ناظر بر کارگاه امکان
در نزد آنان نامش الی است
اوست که در زبور نامش مشهور است، زبور داود تابانو درخشان
صاحب مقام و منصب والا و پرچم بلند، همنام شیر ژیان.
یکه تاز میدان، منظورم اري است
[ [ صفحه 221
اوست که بزرگان هند و سران آن سرزمیناز میان جهانیان نام برند
همانها که از تاریخ پیشین مطلع اند نامش را کنگر صاحب هنر دانند.
صفحه 141 از 231
و کنگر قهرمان تاریخ باستان است
اوست که رومیان فطرسش خوانند: ابر قدرت و ابر دانش
حافظ اسرار پنهانی، خطیب و سخن دان صاحب معانی.
و هر کس چنین باش بطرسی خوانند
اوست که فارسیانش به هنگام درس و تعلیم یاد کنند
با نام غرسنا کهنامی است مقدس و معنایش رباینده جانها.
و گاهی بنام بازي شاهباز پرندگان
اوست که در میان ترکان معروفبه تیر است یعنی محک
از این رو که زداینده هر گونه شک است از پیرامون حق.
اگر با لغت ترك آشنائی
اوست که سیاهان حبشه بتریک خوانند: شجاع بی پروا
پر قدرت و بی مهابا درهم کوبنده هر هیولا ابر قهرمان والا.
از آن پرس که زبان حبشی شناسد
اوست که در زنگبار بنام حنبر شناخته آید: بنیاد کن و نجات بخش
شیر صحرا که دشت و دمن حوزه اقتدار اوست و جز به فرمان او نگذرند.
اگر خواهی از زنگیان پرس
در لغت ارمن بنام فریق معروف است: فاروق حق و باطل، مومن و منافق
بزرگسالان و پیران از قدیم می شناسند، اگر اهل تحقیق و اطلاع باشی
از مردم ارمن باز جو
مادر پاك گوهر براي او نامی برگزید: آنگاه که در کعبه قدسش بزائید
از کعبه برون آمدو خلق گفتند: این چیست؟ گفت: شیربچه ام حیدر.
پاك و مقدس پاي بجهان نهاد
[ [ صفحه 222
پدرش او را ظهیر نامید، چه او را از کودکی یار و پشتبان دید
چون دامن کشتی بر میان می بست، برادران بزرگتر را بر زمین می کوبید.
درشت استخوان، ورزیده و نیرومند
دایه اش بنام میمون می شناخت که مبارك و سعادت قرین بود
بسان دانه درش به جان مواظب بود، چه او حامی نوزادان همشیر بود.
ببرکت وجودش پستان او چون جوي روان
نام برادر همشیرش در بنی هلال، آویخته دست میمون باحبال
این داستانی است که مردان قبله در شب نشینیها بازگو کردهاند.
صفحه 142 از 231
موهبتی شریف، در کودکی و صباوت
نام او در آسمانها نزد خداوند عزت علی است، صریح و روشن و آشکار
نامش از نام خود مشتق ساخت چونانکه نام رسول را در ازل از نام خود گرفت.
عطائی بود مخصوص رسول و وصی
آراء اهل علم درنام مبارك علی متفق است در معنی آن مختلف
در معنی و مقصود این لفظ، هر کس سخنی گفته، البته مناسب و موتلف.
تیر فکرش به هدف نشست
جمعی گفتند: او بر همه قهرمانان چیره گشت و دست همه را بر بست
هر دلیري که او را شناخت، کناري گرفت و سر برتافت.
زین رو نامش علی است
برخی گفتند: علیاي بر دوش نبی نهاده بتهاي کعبه را سرنگون ساخت
چون نتوانست سنگینی رسول را بر دوش کشد، که از بار وحی گرانبار است.
زین رو منزلت عالی یافت
[ [ صفحه 223
فرقه گفتند: چون جایگاهش بلند است و با رسول مختار هم مکان
فرمانرواي عرش بر نیکانش برگزید و اینک در بوستانی مخصوص خرامان
مرتضی صاحب جایگاه برترین است
و جماعت دگر گویند: دانش علی از همه سربود که رسولش " اقضاکم علی " فرمود
آنکه با فرمان رسول بر کرسی قضا بالارود، مقامش عالیتر و والاتر بود
بکوش که شیعه آن دانشور والا شوي
در قرآن و حدیث راه تاویل مپوي، و جز ظاهر و آشکار آن مجوي
خداي با مهین فرد بشر چنان سخن گفت که همگان توانند شنفت
هم مقام رسول را باز شناسند و هم منزلت وصی
به دستاویز محکم الهی چنگ زن که نه بگسلد و نه یاوه گردي پایدار
آزادانه بر صراط روي با قدمی ثابت، قلبی آرام و استوار
جانب بهشت گیري سالم و با قرار
بهشت جاویدان، بالاترین مراتب، که هر کس با محبوب خود دمساز شود
اینموهبتی است از جانب خداي که سپاسش واجب است، مهربان پروردگار
عزیز و با شوکت، پادشاه با اقتدار
با پروردگارا- برده که با فضل و انعامت پروریدي ازروز نخست
ندانسته نافرمانی کرد، گفتی: اگر باز گردد گناهش بیامرزي
صفحه 143 از 231
اینک بازگشتم تجاوزم را بیامرز
بار پروردگارا - کرداري ندارمجز ولاء احمد و خاندان والایش
همتاي رسول و وصی او آزمون گشته با بلایا وهم فاطمه و دو فرزندش
سپید رویان، زیور عرش و کرسی
از آن پس علی و فرزندش محمد و هم جعفر صادق و موسی راهبر
باز علی و آنگه سرور جوادان محمد و بعد علی هادي کامور
و حسن آنکه مهدي را برآورد
[ [ صفحه 224
بار خدایا،بپاس اینانم عزت دنیا بخش و هم راحت در گور
در زندگی باز پسین ایمنی از عذاب و پرده بر گناهان و سیرابی از کوثر
و دمساز گشتن با آنان در مقام ارجمند
اي طلحه اگر پایان دفترت بر این نسق باشد، دلهره و اضطرابت نباشد
طلحه اي باشی نیک انجام، و پاداشت بر خداي جهانیان در فرجام
آريپروردگار مهربان مرا بس
و از چکامه اوست در ستایش امیر المومنین (ع):
- من کفالت کسی را پذیرفتم که رسول خدایش در میان انبوه گفت:
- به رستاخیز سوارانی به محشر آیند: ما پنج سواریم که ششمی نداریم
- از آن میان، من بر براق سوارم و پاره تنم فاطمه دنبال من روان
- در آن روز ناقه عضباي من پاکش محمل او خواهد بود.بهر سوي دوان
- پدرم ابراهیم خلیل حق بر تکاوري رهوار، شوکت ما درآنروز باشد پدیدار
- برادرم صالح بر ناقه الهی پیشاپیش من در صحراي محشر کامگار
- و علی بر شتري سپید از شترهاي بهشتی سوار، چه گویم در وصف آن شاهباز
- پرچم سپاس را بنام خداي یکتاي پسندیده در دست دارد بر سر من فراز
- بر سر او تاجی مرصع از نور، درخشان و تابان چون آفتاب
- پرتو نورشعرصه رستاخیز را روشن ساخته، وه چه با شکوه
- تاجی که هفتاد کنگره دارد،کنگره رخشان چون اختر پرفروغ
- سپاس گزارم پروردگار خود را بر نعمت ولاءشانفراوان و بی حساب
قصیده اي دارد که در ماتم حسین سبط فداکار رسول سروده است:
- اي ماه تابان که دیر نپائیدي، در ماتم تو است که نوحهسرا گشته ام
- اي چرخ غدار، گردش ناموزونت حوادث نامطلوب ببار آورد
- بعد از عاشوراي حسین واي بر من، شوخی و طرب گوارا است؟
صفحه 144 از 231
- اي ماه تاباه راهکربلا گرفتی تا بامت رسم زندگی آموزيو هم راه رستگاري
[ [ صفحه 225
و صلاح.
- ازاین رو، دین خدا حله شاهوار به تن کرد و شرك بال و پر فرو هشت.
- از این رو، صبح شرکت تاریکی گرفت و شام دین روشنائی یافت.
- نامه نگاشتند و به کربلایش خواندند، شتابان آمد تا حقیقت خالص مشهود گردد.
- و چون به وعده گاه رسید، ازو کناره گرفتند، بلکه به سویش تاختند.
- دشت صاف را از نیزه و شمشیر چون جنگلی انبوه آراسته در کشتنش شتاب کردند.
- دوستانش به دفاع برخاستند و با شمشیر و نیزه هم آغوش گشتند.
- هفتادتن در میان هفتاد هزار لشکر، مجروح وغرقه خون بر زمین افتاد.
- جملگی شربتشهادت نوشیدند، جامی که از پیش مهیا بود.
- حسین بر ایشان بتاخت و شمشیرهاي پهن به سویش شتافت.
- اي خشمخداي مباد که به ناله و فریادشان رحم آوري.
- بالاخره تنها و تشنه از میاندشمن برگشت، و همچنان تشنه و تنها رفته بود.
- پیوسته، مرغ جانش به سويجانان پر می کشید، تا پیک حق در رسید.گفت:
- بیائید.بیائید این جرعه خون دلم را بریزید که مرا سوي عالم بالا خواندند.
- هجوم بردند بر سرش: آن یک سرش برید و آن دیگر بازویش.
- پدرم قربان آن تشنه کامان که خشکیده لب سوي جنان پر کشیدند.
- پدرم فداي آن چهره هاي تابناك که سپیده دم سر در قدم جانان کردند.
- پدرم فداي آن تنهاي عریان که از خون، جامه گلگون ساختند.
- اي سروران من اي زادگان علی دین خدا در ماتم شما شیون و زاري آغاز کرد.
- کعبه و حجر و هم صفا و مروه از وحشت فقدان شما به خود لرزان و ریگزار دشتها با در آغوش گرفتن پیکر شریفتانروح
افزاست.
[ [ صفحه 226
- با فقدان شما ارکان دین ویران گشت، قرآن و مثانی باسوره هاي فرقانی.
- خداي بر آنها رحمت نیاورد که شما را دشمن گرفتند وبر آنان که پیرو شمایند رحمت فراوان باد.
در ثناي امام صادق گوید:
- مهار شتر را سوي مزار بقیع بچرخان و درود فراوان بر جعفر بن محمد نثار کن.
- بگواي زاده دخت محمد اي پسر علی اي فروغ هدایت که قابل انکار نیست.
صفحه 145 از 231
- اي صادق راست گفتار که خدایتبه راستی گواه است و گواهی او بس.
- پدرت رهبر، زاده ات رهبر، خودت رهبر اي پرتو جان یکتاپرستان.
- زاده رسولتوئی که دوستی اهل بیت و راه و رسم ولایت را بنیاد نهادي.
- ششمین فروغ جاوید پرچم هدایت آنکه آئین ولایت شما نیاموخت سرگشته و گمراه ماند.
و در قصیده که امیر المومنین را ثنا خوان گشته می گوید:
- خدایش از میان خلق برگزید و حامل قرآن ساخت، واو به سرشت خلق داناست.
- با تنزیل سوره هاي محکم و استوار، دستوري روشنو تابناکش عطا کرد.
- پرتو خود را براو افکند و صلا داد: برخیز که اینک توئی مژده بخش و بیم ده از خطر.
- بصیرت آشکار گشت و کوري رخت بر بست، گمراهی پشت کرد و فریبکاري نفرت بار.
- آنگاه علی را وصی خود ساخت، به به از این وصی: سرپرستی گزین و یاوري نیک.
در ضمن قصیده که در ستایش ائمه طاهرین سروده چنین می گوید:
[ [ صفحه 227
- رسول حق به جانشینی خود نام شش تن و ششن تن را صریحا یاد کرد، کههمگان پیشوایند و صاحب برهان.
- درودصاحب عرش بر او باد و رحمت و رضوانش پیوسته بر او ریزان.و در قصیده دگر گوید:
- گفتی ": براثا " خانه مریم است، این حدیثی است کژ با ضعف روایان.
"- براثا " خانه عیسی زاده مریم است.پناهگاه پیامبران، جایگاه اختران.
- و هم خانه اوصیا پیامبران وماوایشان در دوران باستان.
- هفتاد وصی، بعد از هفتاد پیامبر مرسل، پیشانی عبودیت بر این درگاه سایان.
-آخرین آنان پیشواي ما علی است که در آنجا نماز برد، این است حدیث شایگان.
قصیده طولانی دیگر دارد که خاندان رسول را ستایش کرده، از آن جمله:
- نبینی جبریل که در آسمانهاي افراشته مقرب است، کارگزار اراده الهی.
- به خاندان رسول گوید ": من از شمایم " چه کسی همشان آنهاست اگر صاحب انصافی.
- آري آل طه از هر که پاي بر توده خاك نهاده، شریفتر و از هر که چشم به دنیا گشوده، کریمتر.
- کلمات تابناکی که بر ساقه عرش می درخشند و ببرکت آنان گناهان آدم بخشیده شود با کرامت و مرحمت.
- برکات و عنایاتی که بر سر همگان فرو ریخت و مومنین را در برگرفت.
- یاد آنان، خود عمل صالحی است که براي ابدپا برجاست و بالاترین پاداش بر آن مهیا.
- آنان، خود صلوات زاکیات و درود تابناك اند که در تشهد نماز بر آن صلا دهند.
- و حرم امن الهی که دوستانشان ایمن و دشمنان از عذاب الهیبی امان.
- هر که خواهد دیده به دیدار حق باز کند بدیشان نگرد و هر که خواهد در
[ [ صفحه 228
صفحه 146 از 231
کنار حق آرام گیرد، کنار آنان جوید و همانها کشتی نوح اند که هر که از آن کناره ماند هلاك ابد یابد.
- هر که خواهد خانه حق پوید، در خانه آنان کوبد، و هر کهخواهد به ریسمان حق آویزد و سوي سما خیزد، بدامن آنان چنگ
یازد، اینان دستاویز محکم الهی اند که دست همگان گیرند.
- و هم نامهاي نیکوي حق اند که ره که خدا را با نام ایشان خواند،به مراد رسد، کس را ازیشان گریزي نیست.
هم الوجه وجه الله الجنب جنبه
و هم فلک نوح خاب عنه المخلف
هم الباب باب الله و الحبل حبله
و عروته الوثقی تواري و تکنف
و اسماوه الحسنی التی من دعابها
اجیب فما للناس عنها تحرف
سمعانی در کتاب " انساب " می نویسد که: عونی شاعري شیعه مسکل بود صحابه را در شعرخود یاد کرد و ببدي بر شمرد، در
قصیده آن آغازش چنین است:
لیس الوقوفعلی الاطلال من شانی...
شنیدم که چونعمر عبدالعزیز بشنید که عونی صحابه را ناسزار گوید، فرمان کرد تا با چوبش بزدند تا بمرد.
امینی گوید: نامعونی و عصر زندگانی او و هم مزار او بر سمعانی پنهان مانده که چنین سخنی بر زبان رانده است، این قصیده اي
که نام برده، از قصائد ابو محمد عبد اللهبن عمار برقی شاعر اهل بیت است که درنزد متوکل از او سعایت بردند و همین قصیده را که
قافیه نون دارد.بر او خواندند، دستور داد ": زبانش قطع کنند و دیوان شعرش بسوزند " و چنان کردند، نامبرده از این زخم پس از
چندروز رخت به دار بقا کشید و این در سال 245 هجري بود، از این قصیده نونیه این چند بیت است:
فهو الذي امتحن الله القلوب به
عما یجمجمن من کفر و ایمان
- اوست که خداوند دلهاي مردم را با دوستی و ولایش آزمون کرد که کفر آرند یا ایمان.
[ [ صفحه 229
- خداي صاحب شان، اراده فرمود که در مقام و مرتبه فضل بی نظیر باشد.
- آنها که درصدد ابطال شما بر آمدند، دچار خشم و عصیان الهی گشتند.
صفحه 147 از 231
- ممکن نیست حق شما را زیر پا گذارند،جز اینکه آیات قرآن را زیر پا نهند.
- از این رو خلافت را به اهل بیت گذارید، که بیگانه اید و آنان پیوند رسول.
[ [ صفحه 230
غدیریه ابن حماد عبدي
اشاره
- سلطان عشق را گو: چه سازم که معشوقم جفا پیشه است، بفریادم رس
- آتش اشتیاقی که در دل نهان دارم آشکار سازم، یا صبر و تحمل پیش گیرم؟
- اگر شعله عشق را سرپوش نهم، بی شک تار و پود وجودم خاکستر شود.
- جز این چاره نیست که برخی بر ملا شود و برخی پنهان، نهان داشتن تمام آلام چه مشکل است.
- درونمن خالی از عشق و دلدادگی بود، شب که سر به بالش می نهادم آرام و قرار داشتم.
- آهو وشی دل از کفم ربود که زبان از ستایش و تمجیدش عاجز است.
- پریچهري که الهه زیبائی در برابرش خجل و شرمسار و از مقابله او در فراراست.
- سبحان الله از این زیبائی و حسن بی همال، ولی شگفت میاورید که خدا حسن آفرین است.
- مرا خواند.بی درنگ لبیک اجابت گفتم، اگر الهه زیبائی نبود، چنین شتاب نمی گرفتم.
[ [ صفحه 231
- جانم را با آنچه داشتم در پاي او ریختم، جان و مال را در پاي پریچهران ریزند.
- سی بهار، دمساز بودم، و شبهاي تار چون خورشیدشدر بر گرفتم.
- اگر دشمن، عیبجوئی کرد، و یا دوست زبان به ملامت گشود، پس گوش انداختم.
- و چون پیریم آغاز شد و سپیدي مو بالا گرفت، چونانکه شعاع خورشید تابش کند.
- روز وصل را با شب هجران بدل ساخت، و چنینم گمان نمی رفت.
- وصلش را جویا شدم، مرا راند، سوگند خورد که نخواهدم پذیرفت.
- گریخت، چنانکه هماورد حیدر گریخت، روز نبرد که از سم ستوران فضا تیره وتار گشت.
- روزي که با مشرکین مقابل شد، و از شمشیرش مرگ می بارید.
- تیغپیچانی چون مار سپید، لغزنده چونانکهمور بر سنگ خارا لغزد.
- هنگامی که از نیام بر کشد و در میدان نبرد گوید:منم حیدر لرزه بر کوهسار افتد.
- با همان تیغ، خاك بر دهان " مرحب " کرده به خونش کشید و " عمرو " زاده " ود." را
- با همان تیغ، ستون اسلام راست شد و آئین فطرت کمال پذیرفت.
صفحه 148 از 231
تا آنجا که می گوید:
- اوست کوبنده سرها، قهرمانی که با ضرب شمشیرش " نوفل " دلاور بخاك در غلطید.
- جبریل شگفت زده، با فریاد تکبیر و تهلیل راه آسمان گرفت: وه چهجوانمردي
اخو المصطفی یوم الغدیر و صنوه
و مضجعه فی لحده و المغسل
برادر مصطفی در روز " غدیر " و همریشه اش، آنکه پیکر رسول را شست و در گور نهاد.
[ [ صفحه 232
- به خاطر او خورشید بازگشت تا نمازش به وقت فضیلتباشد.
- و پس از نماز، راه مغرب گرفتچون شهابی که سوي شیطان پرتاب گردد.
-مگر احمد مختار نگفت: گاهی که بر جهاز شتران بالا رفت:
- علی تنها برادر من است، و این شرافت با دستور جبرئیل امین
- بفرمان حق، علی پس از من جانشین من باشد، و وصی من که هر چه خواهد کند.
- هلا نافرمان او نافرمان من است و نافرمان من نافرمان خدا: خداي صاحب جمال.
- هلا او جان است و من جان او، این است نص قرآن و وحی آسمان.
- هلا من در میان شما چون شهر علمم و علی در آن شهر، هر که خواهد راه شهر گیرد.
- هلا او سرور شما و صاحب اختیار شماست، بهترین داور و دادگستر.
- همه گفتند:به حکومت او رضامندیم: قطع و فصل کارها و تمشیت امور ما با اوست.
- فضل دیگري خاطر نشان سازم که شما را بس باشد، آن روز که با سپاه جانب یثرب گرفت.
- همگان از تشنگی به ستوه بودند، دیري پدیدار شد و راهبی کامل و دانشمند.
- بانگ برکشیدو فریادش زد، راهب از بیم به خود لرزید.
- وحشتزده از بالاي دیر سر کشید.گفتمش: اي پارسا در اینجا آبی هست.
- گفت: آب از کجا؟ سرزمینی سنگلاخ و کوهساري خشک؟
- ولی خبر آسمانی انجیل حاکی است که در این نزدیکی آبگاهی باشد با فاصله دو فرسنگ.
- و نبیندش جز پیامبري پاك و یا جانشین او والا و برتر.
- بنام خدا.پیش رفت و جستجو کرد، راهب دیر با مراقبت و کنجکاوي پائید.
[ [ صفحه 233
- مهار تکاور بکشید و سواران در رکابش متوقف گشتند، آتش تشنگی شرر بر جانهامی کشید.
صفحه 149 از 231
- فرمود: اي سواران همین جاست، زیر گامهایتان، هر که آب خواهد فرود آید.
- پاسی نگذشت که زمین را کاویدند صخره پدیدار شد که از جاي نمی جنبید.
- چونان نقره صاف و سپید، گویا سوده نقره بر آن پاشیدهاند یا طلاي ناب.
- فرمود: بر کنید همگان بکوشیدند و صخره از جاي نجنبید.
- گفتند: یا علی این صخره استصاف و لغزان، همگان خسته گشتیم و وامانده.
- دست یازید، بعد از آنکه از زین بر زمین جست و صخره را از جان بر کند.
- و چون گوي چوبین به کناري افکند، آبی سرد و گوارا پدیدارگشت.
- آشامیدند تا سیراب گشتند، صخره را بر جاي اول نهاد، نه خست و نه درمانده.
- راهب دیر که این حال بدید، با شتاب فرود آمد و دست آن سرور ببوسید.
- در حضور همگان اسلام آورد، گفت: گمانم نامت آلی باشد.آريچنین است.
تمام قصیده صد و چهار بیت است، تنها پنجاه بیت آن در اینجا نقلشد.
ابن حماد غدیریه دیگري درثناي امیر المومنین سروده است، از آنجمله:
لعمرك یا فتی یوم الغدیر
لانت المرء اولی بالامور
- بجان خودت سوگند، اي جوانمرد " غدیر " که توئی آزاد مرد، سالار و سرور.
- توئی برادرمصطفی برترین خلائق، و هم جان او در مباهله با خصم.
- توئی همریشه با رسول و داماد پاکش: پدر شبر و شیر.
-تو آن آزاد مردي که به دنیا ارج ننهادي، آري علی در این ویژگی یکتاست.
- چشمه اي جوشان از دل کوه سر بر آورد، به سان گردن شتر.
- مغنیبا شتاب آمدش: مژده باد اینک آب خروشان فرمودش بشارت به وارثان.
[ [ صفحه 234
- بخدا سوگند که آنرا وقف کردم: سبیلدر راه کردگار، عزتمند با اقتدار.
- می فرمود: اي دنیاي پست دیگري را بفریب که من مفتون نخواهم گشت.
- با همسرش فاطمه در برابر آزارها صبوري گرفتند و به والاترین پاداش صابران رسیدند.
- ام ایمن گفت ": نیمروزي " هنگام استراحت، بدیدار زهرا شدم.
- پیش رفتم، شگفتا دست آسیا ناله کنان می چرخید، فاطمه ناپیدا.
-بر در حجره شدم، با دلهره و اضطراب به در کوفتم، پاسخی نداد.
- نزد مصطفی شرفیاب گشتم و آنچه دیده و شنیده باز گفتم.
- فرمود: سپاس پروردگار که این نعمت گرانبار به دخترم بخشیده زهراي بردبار.
صفحه 150 از 231
- خدایش خسته و کوفته یافت، سنگینی خواب را بر او غالب ساخت. وه چه پر منت.
"- فرشته اي بر دستاسیا موکل فرمود تا گندمش آرد نمود " خرم و شادان بازگشتم.
- همو بود که با فرمان حق عقد او با هراي پاك طینت در آسمانها برگزار شد:
- کابین او خمس زمین مقررگشت، از منابع طبیعی و آنچه بر آن روید و زاید.
- علی است سالار مردان،و زهرا، سرور زنان و اینهم والاترین کابین.
- دو فرزندش شبیر و شبر بر همه خلائق فزون آمدند، این است لطف کردگار.
- دوستی آنان را، پاداش مصطفی ساخت در برابر مزد رسالت و تبلیغ احکام.
بیان:
در این قصیده، به پاره اي از مناقب امیر المومنین علیه السلام اشاره کرده است:
112 گذشت، و هم داستان مباهله که علی به منزله جان شریف - از جمله " حدیث مواخات و برادري "که در جلد سوم ص 125
رسول خدا نامبردار شده.
[ [ صفحه 235
و از جمله " حدیث چشمه ینبع " است، ابن سمان در کتاب " مواقفه " حدیث را تخریج کرده و محب الدین طبريدر " ریاض
النضره " ج 2 ص 228 ، از او نقل کرده.
عمر در دوران خلافت زمین ینبع را در اختیار علی نهاد، علی زمیندیگریهم در کنار آن خریداري کرده و در آن چشمه حفر کرد،
در ضمن کندو کاو، ناگهان آب جوشان و خروشانی به پهناي گردن شتر بیرون جست، علی در کناري خستگی می گرفت،
کارگرش مژدگانی آورد،فرمود: به وارثان مژده دهید.و آنگاهبه عنوان صدقه جاریه در راه خدا سبیلکرد.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج 2 ص 260 می نویسد: در خبر ست که مردي از راه رسید و بدو گفت: مژده باد که در زمین
شما چشمه خروشان سر بر آورد فرمود: بشر الوارثبشر الوارث تکرار می کرد که به وارث مژده برید.بعد آن زمین را بر فقراء وقف
فرمود و همان لحظه وقفنامه را برنگاشت.
حموي در معجم البلدان ج 8 ص 256 و سمهودي در وفاه الوفا ج 2 ص 393 و نیز دیگران به صدقات جاریه امیر المومنین در ینبع
اشاره کرده اند.
و از جمله سخن آن سرور است که فرمود ": یا دنیا غري غیري " جمعی ازحافظان حدیث اسناد آنرا در کتاب خود آورده اند،
چنانکه در ج 2 ص 287 کتابمان الغدیر گذشت.
و از جمله حدیث " دست آسیا " است جمعی از حافظان حدیث از زبان ابی ذر غفاري آورده اند، گفت: رسول خدا او را در پی
علی فرستاد، دید در خانه علی آسیائی می چرخد و چرخاننده پیدا نیست، رسول را خبر برد، فرمود: اي اباذر ندانسته اي که خدا را
فرشتگانیاست که در پهنه گیتی روانند، مامور گشته اند که آل محمد را یاري دهند؟
[ [ صفحه 236
315 ، ج 3 ص 20 گذشت. - و از جمله حدیث ازدواج صدیقه کبري است که شرح آن در جمله 2 ص 319
صفحه 151 از 231
306 یاد شده است. - و از جمله نزول آیه مودت است که تفصیل آن در جلد 2 ص 311
غدیریه سوم در مدح امیر المومنین علیه السلام:
- خدا را خشنود کن و شیطان را خشمناك، تا به روز حشر، رضوانالهی دریابی.
- دوستی خود را براي آنان که ولاءشان از جانب خدا فرض گشته، خالص ساز.
- خاندان پیامبر، محمد سرور جهانیان، آنکه نزد خداي، والاترین جایگاه دارد.
- گروهی که دین و دنیا به وجود آنان قوام گرفته،چون ارکان دنیا و دین اند.
- گروهی که اخلاص در محبتشان مایه امان و ایمنی از مخاوف باشد.
- گروهی که طاعت آنان طاعت حق.و نافرمانیشان نافرمانی خداي رحمان است.
- آنان خودراه مستقیم خدایند و دوستی آنان، روزحشر، در ترازوي عمل گرانبار.
- خدایشان به خاطر آزمایش خلائق، محک حق و باطل و تشخیص ضلالت و هدایت ساخت.
- بنیان شریعت را با مراقبت نگهبان گشته، دروغ و بهتان را از ساحت آن زدوده اند.
- قرآن مجید، طاعت آنان را بر تمام خلائق حتم و مسجل ساخت، از قرآن بشنو
- حدیث و خبر متواتر گشت که محمد رسول حق، ما را به دوستی و رعایت آنان سفارش کرد.
[ [ صفحه 237
- رسولی که ریک بیابان در کف دستش ثنا خوان گشت تا گواه رسالت او باشد.
- رسولی که خداوند قرآن مجید را بر او نازل کرد تا بر همه علوم حجت و برهان گردد.
- آنکه" روز غدیر " وصی خود را به جهانیان معرفی کرد تا اساس ایمان کامل شود.
منذاله یوم الغدیر فضیله
اذ لا تطیق بفضله جحدانا
- کیست که فضیلت " روز غدیر " ویژه اوست، و کس انکار نتواندکرد؟
- کی است خورنده مرغ بریان که افتخار آن قابل تردید و کتمان نیست؟
- کی است که بر کوي حري میوه بهشتی تناول کرد و خدایش اناري به هدیه فرستاد؟
- آنکه خداي آسمانها سوره هل اتی در ثنایش نازل کرد و حورو غلمان پاداش نهاد.
- آنکه احمد مرسل از مکارم او پرده برداشت، مکارمی که خدا بهیچ بشري عطا نفرمود.
- آنکه جز نجیب زاده دوستش نگیرد، مادري نجیب که حق شوهر شناخت و فرمانحق برد.
و در غدیریه دیگري،ویژه این عید سعید چنین سروده است:
یا عید یوم الغدیر
عد بالهنا و السرور
صفحه 152 از 231
- (اي روز غدیر اي روز سعید هرساله درآي، با عیش و سرور)
- اي روز غدیر در نیمروز تو گشت، علی سالار و امیر.
- صبحگاهان جبرئیل امین فرود آمد از جانب خداي به زمین.
- گفت: اياحمد والا پایگاه، فرود آي در کنار این آبگاه.
[ [ صفحه 238
- فرمان خلافت برسان وگرنه فرمانهاي دگر نیابد سامان.
- بی درنگ فرود آورد همگان و خود بر شد بر جهاز شتران.
- گفت: فرمان از جانب خداي در رسید، خداي لطیف و خبیر.
- که علی را جانشین خودسازم در کنار این غدیر.
- پذیرفتند: بیعت کردند، از این رو در جهانیان باشد بی نظیر.
- پیشواي پیشوایان است، سالار صغیر و کبیر.
- راهی است به رشد و صلاح، پرتوي چیره بر آفتاب منیر.
- حجت الهی است پس از من، بر کافر بدسکال.
- از پس او بدرهاي تابان به شمار ماههاي سال.
- نامهاي آنان در میان قرآن، فراوان خوانند حافظان.
- در دفتر موسی و عیسی مسطور و هم مکتوب در زبور.
- هماره در لوح محفوظ، می درخشد در میان سطور.
- فرشتگان الهی به زیارت آن روند، وه چه کتیبه رخشان؟
- خداي را گواه گرفتو هم جمع حاضران را که فرمان حق بگذاشت.
- آنگاه سالار غدیر را بخواند و علی از میان انبوه برخاست.
- با دست پیمان بستند و با دل به مخالفت برخاستند.
- خداي داند، چه کینه ها در سینه ها نهفتند.
و غدیریه دیگر باز هم در ستایش امیرالمومنین صلوات الله علیه:
- علی عالی، جز برادرش محمد، در جهان همتا ندارد
[ [ صفحه 239
- جان خود را برخی او کرد و در بسترش خوابید، آنگاه که قریش بدو روي آوردند.
- در " طائف " خلوت کرد و با او به راز نشست، یارانحاضرش گفتند:
- خلوتت با علی به درازا کشید؟ بپاسخ گفت و حق گفت:
صفحه 153 از 231
- من رازي نداشتم، خداي عزتمند آگاه بااو راز گفت:
و قال فی خم ان علیا
خلیفه بعده امیر
- و در " غدیر خم " فرمود علی بعد از او جانشین و سالار است.
- در خانه همگان را به مسجد بست، جز او، سینه ها از کینه پرجوش شد.
- از هر ناهنجاري درباره علی زبان نکشیدند، و بدخواهی آغاز کردند.
- فرمود ": شما از علی چه میخواهید؟ خدا خود شنوا و بیناست.
- من راه شمارا به مسجد مسدود نکردم، خداي مقتدر چنین فرمود.
- اي یاران من فرمان حق بردم، خداي مهربان و غفور."
- این ویژگی گواه است که علی از هر آلایشی پاك است.
و در قصیده دیگري که روز غدیر را یاد کرده و علی را ثنا خوان گشته چنین سروده:
- خداي به احمد فرمود: رسم خلافت را به قریش ابلاغ کن، من ترا نگهبان از دشمنانم.
- اگر این فرمان ابلاغ نکنی، ابلاغ فرامین دگر بی ثمر است.
فانزل بالحجیج غدیرخم
و جاء به و نادي المسلمینا
- حاجیان را در " غدیر خم " منزل داد، علی را آورد و همگان را بخواند.
- دست او را برافراشت، چنانکهحاضران دیدند و شناختند.
- وه چه گرامی آنکه دستش افراشته شد، چه گرامی آنکه دستش بیافراشت.
- فرمود: و همگان ساکت و خاموش سخن او می شنیدند:
[ [ صفحه 240
- هلا این برادر من است و وصی بر حق، عهدگزار و وام پرداز.
- هلا هر که من سالار اویم این سالار اوست، گواه باشید.
- خداي مهر ورزد با هر که علی را سالار گیردو خشم گیرد با هر که او را دشمن بدخواه گردد.
- حدیثی از جابر رسیده است، که مومنین را با مهر علی آزمون می نمودیم.
- هر که علی را دوست بود،مومن می شناختیم، و منافقان معرف خودبودند
- با دشمنی علی، هلا مرگ بر آنها از جان ما چه می خواهند
- این سخن همه انصار است، سخن عارف آزمون.
صفحه 154 از 231
- با دشمنی علی، منافقین را آزمودیم و نفاقشان را بر ملا کردیم.
باز هم قصیده دیار در ثناي امیر المومنین و یاد غدیر خم، از جمله:
یوم الغدیر لا شرف الایام
و اجلها قدرا علی الاسلام
- روز غدیر درتاریخ اسلام، شریفترین و گرامیترین روزهاست.
- روزي که خدا، پیشواي ما را معرفی فرمود، وصی پیامبر، پیشواي پیشوایان.
- پیامبر، بر جهاز شتران، دست علی را برافراشت و فرمود به همگان:
- هر که را من سالار و سرپرستم، علی سالار و سرور است، این وحی داناي عزتمند است.
- این وزیر مناست درزندگی، و پس از مرگ جانشین و قائم مقام.
- کردگارا آنکه به سالارياو گردن نهد، بدو مهر ورز، و آنکه بهدشمنی خیزد مبغوض دار.
[ [ صفحه 241
- هجوم آوردند براي بیعتی که اکمال دین و اتمام نعمت الهی در آن بود.
قصیده دیگر هم در یاد روز غدیر، سروده، از آن جمله:
- خواستی نصوص امامت را ابطال و اجماع صحابه را تایید کنی.
- آیا براستی سخن رسول نشنیدي که روز غدیر، به چه آئین طنینافکند؟
- هلا این سالار شماست، طاعتشبجان بپذیرید.واي بر نافرمان
- بدو گفت: توئی برادر من، چونانکه هارون برادر موسی بود، و او خرم گشت.
- بدوگفت: توئی دروازه شهر دانشم، هر که خواهد بهره یاب گردد.
- و شما را گفت: علی بهترین داور شماست، و شما بدادگري هر کس گردن نهادید.
- هنگام تبلیغ سوره براءت، خدا پیشواي امت را معرفی کرد.فریبت ندهند.
- در قرآنش،جان رسول نامیده روز مباهله، وه چه با خشوع آمد.
- آن روز که میان یاران، برادري استوار نمود، او را بهبرادري خود سرافراز فرمود.
- آن روز که مرغ بریان به انتظار بماند و پیامبر حق، خدا را بازاري بخواند:
- پروردگارا برانگیز آنکه به درگاهت محبوبتر است تا در کنارم بر این سفرهنشیند.
- نیایش پیامبر به پایان نرسیدکه علی آمد و باز گردید.
- سه نوبت، و آخر بار، در را بکوفت و از جاي برکند.
فقال النبی له ادخل فقد
اطلت احتباسک یا ذا الصلع
صفحه 155 از 231
- پیامبرش فرمود: درآي که دیر آمدي اي اصلع.
- گفت: اینک سومین نوبت است که آمدم و خادمت عذر آورد.
- با خشم به خادم نگریست: از چه برادرم را باز گرداندي؟
- بکیفر این کردار، پیسی فاحشی به صورت او نمودار گشت در میانابرو.
[ [ صفحه 242
- حال، از چه برگزیدید، جز آنرا که خدایتان برگزید و بپرورید.
- کجا با این نصوص برابر آید، اجماع کنیه وران جاه طلب؟
قسمتی از قصیده دیگر که در ثناي حیدر سروده:
- سوال کردي از " حیدر " و مرا مشکل افتاد، پاسخ این سوال در حد من نیست.
- خدایش همنام خود علی نامید، از این رو در مقام و رتبه، سر به فلک سائید.
- خدایش از جهانیان برگزید، و بر شاهراه حقیقت چون علم هدایت بر کشید.
- روز غدیر، براي او، پیمان طاعت گرفت، پیمانی استوار و زفت.
- و آن روز که مصطفی در میان اصحاب عقد برادري بست، وصی او برادر و همتا گشت.
- دامن حقیقت را از لوث ضلال و حیرت شست، از این رو پاي بر فرق جواز نهاد.
- فرشتگان آسمانش، حیدر فاروق نام کردند، بفرمان ذو الجلال.
- پیش از همگان، رسالت احمد را از جان و دل تصدیق نمود - از این رو نامش صدیق بود.
- اگر دیگران مدعی این اسامی و القاب اند، باید که گواه موثقی آرند.
312 و جز سوم ص 187 ، بدین مضمون گذشت که علی صدیق این امت و فاروق - به حدیثی اشاره دارد که در جلد دوم ص 314
آنان است.
باز هم قصیده دگر:
- اي تک سوار صحرا که شترت سبکبال و تازان می رود، و اشتیاق پیشاپیش آن.
لله ما احظاك من رجل له
عند الغري لبانه لا تمنع
[ [ صفحه 243
- خدارا، چه کامیابی عظیمی نصیبت گشت، هر که سوي نجف آید حاجاتش رواست.
- پرتوانوارش بر جان دلت بتابد و فروغ ولایتش دمیدن گیرد.
صفحه 156 از 231
جدث به نور الهديمستودع
فی ضمنه العلم البطین الا نزع
- مزاري که مشعل فروزان هدایتش در بر است، و پرچم علم و طهارتش بر در.
- مزاري که نسیم خوشبویش دلیل زائراناست و نور تابانش راهبر آنان.
- مزاري که عرصه آن بوستان دلاویز مومنین است و دلهایشان مشتاق آن سامان.
- مزاري که در آن رضوان و آمرزش جاي گرفته و هم ایمان و فضیلتیکه انتظار توان برد.
- مزاري که فرشتگان عالم به طواف آن احرام بندندو مناسک زیارت در آن جمع یابند.
- برخی با خضوع، در برابر فضل آن مقام بپا خاسته و برخی در سجود و رکوع.
- به آرامگاهش که فرا رسیدي خاك آن در ببوس، با قلب خاشع و اشک ریزان.
- بگو: درود بر تو اي سالار آزادگان که کردارم بر او نمایان و سخنم را شنواست.
- شرفیاب گشتم تا دیدارت کنم، سلام گویم و شرط ولایت بجاي آرم، اي صاحب اقتدار.
- باشد کهروز رستاخیز شفیعم باشی، هواي توام در دل بود که سویت شتابان گشتم و اینعشق تو است که شفیع درگاهت ساخته
ام.
- شگفتا از این کوران که نور ولایتت نبینند، با آنکه چون خور درخشان و تابان است.
- گویا، آنچه را مهیمن عزیز در قرآن فرا خوانده، نشنیده اندو در نیافته اند.
- نه این است که پیروي راهنماي هدایت شایسته تر است، همانکه نجات بخش است؟
[ [ صفحه 244
- مگر اوهمان حصاري نیست که میان منافق و مومن حجاب شود، و دروازه دارد که نالایقان را با گرز آتشین برانند؟ - همان
دروازه که داخل آن رحمت الهی استو بیرون شکنجه رسوا؟
- نابخردانه، راه رشد و صلاح را پس از پیامبرشان ترك گفتند و در گمراهی سر خورده تباه شدند.
- آنکه از افتخارات آزادگی دم زند، کجا تواند با او برابر شود که در کودکی بر جهانیان سرور گشت.
- بخدا سوگند وصی پیامبر، در اثر خوارياز پاي ننشست، آنها خوارتر از این بودند.
- بلکه می خواست حجت الهی بر آنان تمام و در دنیا و آخرت رسواي همگان باشند.
- روز غدیر، با او راه خیانت گرفتند و بیعت او را ضایع گذاشتند.
- اي فرمانده بهشت و دوزخ به عشقت سوگند، سوگندي راست که از دل مومن پاك خیزد.
- توئی " صراط مستقیم "بر گذرگاه دوزخ، اي علی ما را در پناه خود گیر!
- برستاخیز، جام آب حیات، خنک و گوارا در دست تو است، دوست را سیراب و دشمن را محروم سازي.
- کلید دوزخ و بهشت در دست تو است، این یک در آتش سوزان و آن یک را در بوستان جاي دهی.
- من عشق تو را در دل کاشتم، هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.
صفحه 157 از 231
باز هم غدیریه در ستایش امیرالمومنین:
[ [ صفحه 245
- علی در بارگاه خداوندگارش گرانقدر و والاست،گرچه ملامت سرگشتگان فراوان است.
- علی دستاویز محکم الهی است، هر کس بدان چنگ یازد، از گسستن باك ندارد.
-چه شبهاي تار، سرگرم راز و نیاز، و چه روزهاي گرم سوزان روزهدار؟
- در چه گردابهاي مرگ خیزي که فرو رفت و چه ارکان دینی که برافروخت؟
- از اینرو پیامبرش از جهانیان ببرادري بر کشید، وه چه بهره شایان و چه رستگاري؟
- و روز غدیر، بر همگانش میرو سالار نمود، و از آن پیش امامی بودمقتداي انام.
هو المختلی فی بدر اروسصیدها
کما تختلی شهب البزاه حمامها
- در پیکار " بدر " سرهاي دلیران را کند، چونانکه شاهین تیزچنگال سر از تن جوجگان.
- صاحب افتخار " روز خیبر " و آن پرچمی که مرد سیاه چرده با رسوائی شکست باز آورد.
- فرمود: فردایش به مردي سپارمکه لبیک گویان حق و حرمت آن نگهدارد.
- فرمود: پرچم مرا برگیر، و مردانه راه خیبر پیش گیر، تا پرچم من در دستتواست، بیم هزیمتش نیست.
- امیر المومنین دامن مردي به کمر زد و با پرچم رسول رهسپر گشت، نصرت الهی پیشاپیش آن.
- در دژ را برکند و کناري فکند، و دشمنان را شربت مرگ چشانید.
- مرحب خیبري که قهرمان دلیران بود.بخون کشید، و دماغ یهودیان را به خاك مالید.
- از او پرسکه در " سلع " چه کرد و چه دماري از روزگار " عمرو " بر آورد آنگاه
[ [ صفحه 246
که آتش جنگ شعله ور بود.
- و دلهاي دلیران می طپید و زبانها از ترس در کام می جنبید.
- در برابرش کس قد مردانگی افراشت که با شمشیر تیز، پردگیان او را در ماتم گذاشت.
- فرمود: اي علی توئی که پس از من با تاویل قرآن با سرکشان پیکار خواهی کرد:
- از این رو با " ناکثین " که عهد او در جمل شکستند، جنگید.روز صفیناز " قاسطین " دمار کشید.
- و درروز " نهروان " خون " مارقین " بریخت، و سرها از پیکرها فرو ریخت.
باز هم غدیریه در ثناي امیر المومنین صلوات الله علیه:
صفحه 158 از 231
ولاء المرتضی عددي
لیومی فی الورث و غدي
امیر النحل مولی الخلق
فی خم علی الابد
- مهر مرتضی اندوخته این جهان است و هم فرداي من.
- شاه خوبان، سالار جهانیان، در غدیر خم براي ابد.
- آن روز که به دستور حق، دست ها کشیده با او پیمان بستند.
- همتاي مصطفی در شرف و مقام، نه بیش و نه کم.
"- جنب الله " در کتب آسمانی، ودیدبان یکتاي صمد.
- مادر گیتی مانندش را نزاید، نه.و نه زائید.
مجلی الکرب یوم الحرب فی بدر و فی احد
و خیبر و النضیر کذا و سلع خندق البلد
آنکه روز نبرد، غبار غم از چهره ها زدود: روز " بدر " و " احد."
- روز " خیبر " و یهود بنی نضیر، همین سان، و در کوه " سلع " خندق بلد
- هاي و هوي جنگ که بالا گیرد، با قلبی آرام و استوار.
[ [ صفحه 247
- دلاوران یاوه گردند از بیم شیرمرد، یکه سوار
- جانها به لب آمده در گرو نفسها و نفسها به شمار.
- از هیبت و صولتش نعره ها خاموش، گویا دیاري نیست در میان.
- تنها چکاچک شمشیر است که بر کله خود نوازد یا بر درع وخفتان.
عبدي، شاعر مورد نظر، غدیریه هاي فراوانی را درد، که باز هم برخی بیاید و از بقیه صرف نظر می گردد.
شرح حال شاعر
ابو الحسن، علی بن حماد بن عبید الله بن حماد عدوي عبدي بصري.
حماد، پدر شاعر، نیز از شعراي اهل بیت است، چنانکه فرزندش - همین عبدي مورد نظر - در قصیده اي یاد کرده:
- این کمینه بنده شماست " علی " نام و نیز پدرش " حماد " ادیب، بنده شما بود.
- پدرم پیش از من در رثاي شما شعر سرود و مرا گفت از این راه سر نتابم.
صفحه 159 از 231
شاعر ما از بزرگان شیعهو دانشمندي است یگانه، از صدرنشینان بزم ادب و حافظان حدیث که با شیخ صدوق و امثال او معاصر بوده
است ".نجاشی " عصر او را درك کرده و در رجالش می نویسد که او را دیده ام. ولی تالیفات ابو احمد جلودي بصري، درگذشته
سال 432 را، با یک واسطه ازوروایت می کند که شیخ ابو عبد الله حسین بن عبید الله غضائري، درگذشته سال 411 باشد.
در ین صورت، شاعر ما عبدي از مشایخ غضائري است که در سلسله اجازات نامی معروف و شهرتی بسزا دارد، و از اساتید محدثین
است، و در جلالت قدر شاعر و توثیق و مهارت او در علم حدیث، همین بس که مانند غضائري شیخی سترك از او روایت می کند.
و اما در فن شعر، بی تردید از شهسواران خطه سخن است که پرچم فصاحت
[ [ صفحه 248
بر سر هر کوي و برزن افرواخته و با علم بلاغت در میدان شعر و ادب تاخته، کلمات شاهوارش در صفوف فشرده منظم، و قصائد
آبدارش چون درج گهر منتظم، نامش در الفباي رجال و ادب مذکور، و شعرش در معاجم ادبی مسطور است.
در مدح و ثنا، سوك و رثاي اهل بیت، فراوان شعر سروده و خوب هم از عهده بر آمده، و در ستایش آنان، چنانداد سخن داده و
بی پروا به میدان دشمن تاخته که ابن شهر آشوبش از جانبازان و مجاهرین شعراء این خاندان شمرده است.
اشعار او را، از مدیحه و ماتم، علامه سماوي در یک دفتر جمع آورده و از 2200 بیت افزون آمده، بیشتر چکامه هایش گواه
سخندانیو سند پیشتازي او در فن معانی و دلیلنقش آفرینی او در نکته سنجی و قافیه پردازي است، چونانکه از بضاعت وافرش در
علم و دانش و مهارت و بصیرتش در فنحدیث خبر می دهد. و اینکه هر چه داشته، در راه نشر فضائل خاندان حق" آل الله " بذل
کرده، حقائق و واقعیاتپشت پرده را از اینجا و آنجا در شعر خود گرد آورده و آنچه در کتاب خدا و سنت پیامبر یافته در نصرت
مذهب حق انتشار داده و همگان را به شاهراه هدایت خوانده است.
از این رو شعرش از بافندگی و خیال پردازي بدور است، بلکه باید گفت: زبان استدلال و مخاصمه داشته و تنظیم کننده شواهد و
اسناد و گویاي مذهب علوي اوست.
نجم الدین عمري در کتاب " مجدي " در شرح زندگی زید بن علی بن الحسین می نویسد: ابو علی ابن دانیال که از خویشان من
بود - خدایش رحمت کناد - قصیده بر من خواند که شیخ ابوالحسن، علی بن حماد بن عبید عبدي، شاعر بصري - رحمت خدا بر
او باد - سراینده قصیده، خودش بازگو نموده و بر او قراءت کرده بود:
- ابن حماد گوید: جوانی بر من در آمد و گفت: اگرنشناختم، معذور دار.
- دل هواي تو داشت که خدمت رسد و از راي و زین تو بهره یاب شود.
- می خواهم سوالی مطرحکنم تا فائده برده باشم، گفتم: بپرس که جوابی محکم
[ [ صفحه 249
و استوار خواهی شنید.
- گفت: مسئله امامت از چه نزد شما ویژه جعفر گشت نه زید و یا دگران؟
- گفتم: از جانب خداي بزرگ، نصوص قطعی بر امامت پیشوایان رسیده.
- که شمار امامان دوازده است، این گفت خاتم پیامبران است هادي امم.
صفحه 160 از 231
- نه یکتن بیش و نه کم، مانند دوازده ماه سال.
- درست مانند رسالت که ویژهپیامبران است، همین سان امامت ویژه این خاندان.
نجم الدین گفته: این سخنی است استوار، و برهانی محکم، از این رو که نیاز بشر به امام و پیشوا - یعنی خلیفه - همچون نیاز آنان
به پیامبر است، چه جانشین پیامبر است که باید سنت پیامبر را درهر عهد و زمان برقرار دارد.
بر می گردیم به دنباله شعر ابن حماد - رحمهالله:
- گفت: امامت، مقرر نخواهد گشتجز براي آنکه با شمشیر آخته قیام کنند.
- از این رو " زید " حائز این مقام است نه جعفر، بهوش آي و فکر کن.
نجم الدین گفته: در این شعر نام جعفربه فتح راء آمده و این مسلک کوفیین است در منع صرف:
فلذلک زید حازها بقیامه
من دون جعفر فادکر و تدبر
-گفتم: با این مقیاس، علی وصی پیامبر،بهره از خلافت نخواهد داشت، بلکه اینمنصب بایسته عمر است.
- که از شمشیرشکسی در امان نماند.این بافته دروغزنان است.
- بر همین اساس، حسن شهیدسبط پیامبر، امامتش باطل است چه او شمشیر بر زمین نهاد.
- عابد سجادهم بظاهر نه دعوي امامت داشت و نه شمشیربرکشید، چون یاور نداشت.
- آیا صحیح است که جعفر دشمنانرا بر خود بیاشوبدو دعوت خود را علنی
[ [ صفحه 250
سازد با اینکه مامور نشده؟
نجم الدین گفته: منظور شاعر این است که زید ماموریت داشته.
- گواه مطلب، فرمایش جعفر است، آنگاه که در مرگ زید تسلیتش گفتند.
- اگر عمویم زید پیروز می شد،بخدا سوگند که به عهدش با ما وفا می کرد. ولی پیروز نگشت.
ابن حماد در ایندو شعر به حقیقتی اشاره دارد که از قول حافظ مرزبانی و " کشی " در جلد دوم ص 221 و جلد سوم ص 70
گذشت.
ولادت و وفات
به تاریخ ولادت و وفات شاعر هیچیک واقف نگشتیم، ولی می بینیم نجاشی که او را درك کرده و از او روایت نکرده، در صفر
سال 372 متولد گشته و استادش جلودي که شاعر ما از او روایت کرده، هفدهم ما ذیحجه سال 332 درگذشته، از این قرینه می توان
بدست آورد که شاعر ما عبدي در اوائل قرن چهارم متولد گشته و اواخر همان سده دیده بر جهان فرو بسته است.
در یک مجموعه خطی بسیار قدیمی، قصیدهاز ابن حماد بدست آوردیم، که برخی ابیات آنرا ابن شهر آشوب به عبدي کوفی
[سفیان بن مصعب] منسوب داشته که شرح حالش در جلد دوم ص 294 گذشت، دیگران هم مانند بیاضی در" صراط المستقیم " از
صفحه 161 از 231
ابن شهر آشوب تبعیت کرده اند، که صحیح نیست، قصیده این است:
اسائلتی عما الاقی من الاسی
سلی اللیل عنی هل اجن اذاجنا؟
- اي که از رنج درونم پرسی، از شب تار پرس: آیا دیوانه ام؟
- تا خبرت دهد که شعله هاي عشق در وجودم شعله کشد، چون شعله خاموشد شعله دگر بیفروزد.
-می گوئی: شب گویا نیست، پیکر نزارم بنگر و حال درونم واپرس.
- اگر باز هم تردید کنی.جانم فدایت، از سیلاب اشکم پرس که دیده ام را
[ [ صفحه 251
مجروح کرد.
- دوستان من اگر از حال ما بی خبر نبودید، لذات زندگی سرگرمتان نمیساخت.
- ما را فراموش کردید و با دیگران سرگرم شدید، راه هجران گرفتید،و ما چنان نبودیم.
- عهد بستید که خیانت نورزید، به دوستی سوگند که مرتکب خیانت شدید و نشدیم.
غدرتم و لم نغدر و خنتم و لم نخن
وحلتم عن العهد القدیم و ماخنا
- گفتید، و گفت خود زیر پا نهادید، ما بر همان گفت صادقانه خود پائیدیم.
- خواب ناز گواراي شماست، با اینکه دیدگان ما بر آتش قرار ندارد و بعد از شما نخوابیدیم؟
- در ساحت شما بارفرو نهادیم تا جانی تازه کنیم، ولی جز سوز و گداز طرفی نبستیم.
- اگر دیدارمان مکروه شماست کوچ کرده میرویمو مانند شما از دوستی دیرینه دست می کشیم.
- و مهر دیگري را در دل می پرورانیم، جفا از شما است نه از ما.
- بیائید و انصاف دهید، ادعاي واهی مکنید، راه افراط مپوئید بلکه سختی درست آورید.
- کاش راه انصاف می گرفتید ولی مسجل می شد که نصف از شماو هشت یک از آن ما.
- هر گاه خورشید بدمد یاد شما باشم و چون پنهان شود با غم و اندوه دمساز گردم.
- بر غریباین دیار نوحه سرا گشته ام و خود غریبعشق و دل، از خانه و کاشانه دور مانده ام.
- در معاشرت با دوستانم صاف و مخلص بودم، ندانستم که دوستی رو بزوال است.
[ [ صفحه 252
صفحه 162 از 231
- روزگاري سرخوش بودیم، چون سپري شد، از حسرت خون گریستیم.
- بخدا سوگند که همواره مشتاق دیدارم، و پس از هجران شما، دیده بر هم ننهادم.
- آب گوارا ننوشیدم و اگر نوشیدم گوارا نبود. مگر اینکه باز بر سر دوستی رویم.
- آتش عشق از دل بیرون نگشت، ولی بار ندامت بر دل بماند.
- بار سفر نبستند؛ مگر اینکه خون ما حلال دانستند، گویا از جان بما نزدیکتر بودند.
- اینکه بینی راه بغداد کمتر گیرم، به خاطر سرگردانی شماست و دوري گزیدن از ما.
- پندارد که خاطر آسوده سازم و دل به مهر دگري بندم؟ چه گمان ناهنجاري؟!
- اي نجدیان! خدا نگهدار. به شما امید بستیم ولی تیر ما به سنگ آمد.
- رواست که سرورم حسین با یاران که چون اختران رخشان همراه بدر تابان بودند، لگد کوب سم ستوران شوند؟
- خواهرش زینب همراه دخترش که شمر را با شمشیر آخته بر سر حسین دیدند.
- به دامنش آویختند که دست از حسین بدار! و ما را قربانی او ساز.
- رگهاي گردنش برید و سرش بر سر نی کرد، چون خورشید که از ابر کناره گیرد.
- فریاد خواهرش زینب، بلند شد " واي بر من " و دست و گریبان از خون او رنگین کرد.
- هلا! اي رسول خدا، یا جداه. اینک بنی امیه کین خود را از ما جست.
- اسیر گشتیم چونانکه بردگان به خواري اسیر گردند، گرد جهانمان گردانده در بدر کردند.
- زندگی من با گریه و سوز بر آنان به سر آید ناله ي اندوهم بر روزگار باقی است.
- هلا! لعنت خدا بر آنان که ستمکاري بر اهل بیت را بنیان نهادند و آنها که بدین راه رفتند.
[ [ صفحه 253
- اي خاندان احمد همواره مدح و ثنایتان گویم و بر دشمنانتان جز ناسزا و نفرین نثار نسازم.
- کیست که به مدح و ثنایم سزاوارتر باشد، شمائید گرامی ترین کسکه احرام بست و قربانی کرد.
- براق، جد شما را به آسمانها برد، تا آنجا که با خداي گیتی قاب قوسین یا کمتر فاصله ماند.
- صورتی از پیکر علی پدرتان در آسمانها است که همواره صبحو شام زیارتگاه فرشتگان است.
- او همان " صدیق امت " است که ایمان آورده، راه تقوي گرفت، بخشید نه کم چه پاداش بهشتی را باور داشت.
- خدايصاحب عرش، در قرآنش " جنب الله " نامیده، و دستاویز محکم، و دیدبان، ورخسار حق، و گوش شنوا.
- پشت پیامبرشمحمد را بدو محکم ساخت، از این رو درحوادث روزگار بدو تکیه کرد.
- در علمو شجاعت و سماحت یکتا و منفردش ساخت،جلالتش نام برند و کردارش بر شمارند.
- چونان دریاست که عنبرش بر سر آید و در مرجان از قعرش بزاید.
- هر گاه دلاوران هماورد را نام بریم، براي حیدر همتا و هماوردي نشناسیم.
-بهنگام نبرد، از شجاعت، در گرداب مرگشناور گردد، و شیران بیشه را از ترس او دل در بر نماند.
- هر که او را درپهنه نبرد بیند، مرگ را با چشم بنگردکه از این سو و آن سویش بخواند.
- شعله جنگ که بالا گیرد و جنگاوران خشمگین پیاپی شمشیر زنند.
صفحه 163 از 231
- چشمها ازخون سرمه کشد، و دهانها کف بر لب آورده کبود گردد.
[ [ صفحه 254
- سنان نیزه ها را چون اختران شبرنگ بینی و بر بالاي آن غبار جنگ را چون شب تار.
- آنگاه که چهره علی دیدار گردد، توده دلاوران چنان پراکنده شوند که رمه گوسفندان از شیر ژیان.
- جوانمردي که در دست چپ مرگ و با دست راست صلح و صفا تقدیم کند.
فکم بطل اردي و کم مرهب اودي
و کم معدم اغنی و کم سائل اقنی
- چه بسیار قهرمان که بخاك افکند، و هیولا که هلاك نمود، چه بسیار فقیر که بی نیازکرد و گدائی که گنجور ساخت.
- بر نیازمندان، بی حساب، ببخشد و هیچگاه منت ننهد.- اگر جزئی از جود و سماحتش بین جهانیان پخش شود، کسی را بخل و
خست نماند.
- هر آنکه دستی به سخاوت بخشنده دارد، چون نیک بنگري راهو روش او را دنبال کند.
- هر ثنائی که من گفتم و دیگران گویند، امیر المومنین علی لایق آن است.
- آنکه به مهر ولایش چنگ نزند زیانکار است به ابد، و روز رستاخیز دندان ندامت بهم ساید.
- از این رو با اخلاص دل در گرو او دارم و در همه حال خود را چاکر او شناسم.
- درود خدا برشما باد اي خاندان احمد مادام که قمري بر شاخساران بر شده نغمه سراید.
- مهرش اجر رسالت است، ایمان آوردیم و پذیرفتیم.
و عهدکم الماخوذ فی الذرلم نقل
لاخذه: کلا.و لا کیف اوانی؟
قبلنا و اوفینا به ثم خانکم
اناس و ماخنا و حالوا و ما حلنا
- در عالم ذر (نطفه) که پیمان ولایتت گرفتند، نگفتیم: نه.چرا؟ از کجا؟
- پذیرفتیم و راه وفا گرفتیم، جمعی خیانت کردند و نکردیم، بازگشتند و نگشتیم.
[ [ صفحه 255
- پاکید، از شما رسم پاکی آموختیم، خجسته اید، از این رو خجسته گشتیم.
صفحه 164 از 231
- آنچه خواسته شما بود،همان خواستیم، آنچه مکروهتان بود پیرامونش نگشتیم، هر چه فرمودید، پسند کرده پذیرفتیم.
- بندگان آزاده شمائیم، دلهاي ما سوي شما پر می کشد،آري دوست به دوست مشتاق است.
- از دل و جان سوي مزارتان روانیم، و اگر با سر و چشم بزیارت آئیم، حق شما را ادانکرده ایم.
- اگر در راه شما پاره پاره شویم.دل از مهر شما باز نگیریم.
- ما این مهر کیشی از پدران آموختیم و چون بمیریم، فرزندان بمیراث برند.
- مهر شما بهترین تجارت فردا است که نه مغبون شویم و نه از زیان ترسیم.
- از چه ثنا خوانتان نباشم، باآنکه خدایتان در کتب آسمانی به نیکی ثنا خوان است.
-پدر شماست که فرداي رستاخیز، جهانیان را دو بخش کند: بخشی در نار و بخشی در بهشت عدن.
و انتم لناغوث و امن و رحمه
فما منکمبد و لا عنکم مغنی
- پناهگاه مائید و مایه امن و رحمت، از شما گریزي نیست و نه از شما بی نیاز توان جست.
- دانسته ایم که اگر دل به مهر شما نبندیم، طاعت ما قبول درگاه حق نخواهد بود.
- به رستاخیز، سوي شما باز گردیم، هنگامی که با شتاب سر از گور برداریم.
- بازپرسی و حساب خلائقبا شماست که گروه گروه به پاي میزان در آئیم.
- مهر شما مقیاس طاعت است، سعیدتر آنکه وزنه اش سنگین تر است.
-روزي که بر حوض کوثر در آئیم، تشنه ماند آنکه علیش براند و سیراب آنکه بخود خواند.
- راهداري بهشت با شماست، خوشا بر ما که با فرمانتان از "صراط " بگذریم.
[ [ صفحه 256
- واي بر ناصبیان مگر چه گناهی مرتکب شده ایم جز اینکه به آئین شما گرویدیم.
-اگر گناه ما همین است، بیقین نه باز گردیم و نه مردود شویم.
- از شما بردیدند و خاندان شما را ترك کردند، ما هم از آنان بریدیم، از این رو تهمت رفض بر ما نهادند.
- مائیم که در ذات حق جز عدل و دادگستري اعتقاد نکردیم، خدا را تنزیه کرده یکتا شناختیم.
و هم شبهوا الله العلی بخلقه
فقالوا: خلقنا للمعاصی و اجبرنا
فلو شاء لم نکفر و لو شاء اکفرنا
و لو شا لم نومن و لو شاء آمنا
صفحه 165 از 231
- و آنان خداي را با خلق شبیه گرفتند، گفتند: براي گناهمان آفریدندو مجبور بودیم.
- اگر خداي خواهد کافر نشویم و اگر خواهد شویم، اگر خواهد ایمان آوریم و نخواهد نیاوریم.
- گفتند: رسول خدا کسی را انتخاب نفرمود، ما خود خلیفه اختیار کریدیم.
- گفتیم: آري شما خود منشور خلافت صادر کرده اید از این رو شما بر امام خود سرورید شما تباه گشتید وبه فضل خدا تباه
نگشتیم.
- ولی ما همان حیدر را انتخاب کردیم که خدایش روز غدیر منشور خلافت بنام او کرد. نه بدعت نهادیم و نه راه جور گرفتیم.
- برستاخیز که همگان گرد آئیم، جزاي این انتخاب خود را در کنار بینیم.
- به دست خود اساس دین خود را ویران کردید.دین بی اساس پوشالی است.
- مائیم که از جانب خداي با پرتوي روشنگام زدیم.خدایا ما را ثابت بدار و پرتومان بیفزا.
- امید " ابن حماد " به پروردگارش نیکو است، سزاوار است کهنا امید نگردد.
- پایه عظمت ما بدست" شن بن افصی " نهاده شد، و ما نگهبان آن بودیم
[ [ صفحه 257
خدایش خیر داد.
- پس از " قیس " مجد و عظمت پدر، مرا بس، مقام و رتبه " عبد قیس " مرا مهیاست.
"- تمیم " خالوي من است، افتخاري است که بر افتخارات ما افزون گشته.
-این جواهر منظوم، براي سینه عروسان گرد نیامده، مدح و ثنائی است که در آن گفتگو نیست.
و لا ظل او اضحی و لا راح و اغتدي
تامل لاعین تراه و لا لحنا
- از آن روز که شعر فصیحم بر صاحبان خرد عرضه شد، شعر دگران از جلوه افتاد.
- بهترین چامه آن است که الفاظ لطیف و دلپسندش با مضامین نغز و بلند زیب و زیور گیرد.
- شعر خود فنی از فنون علم است، اگر از دانش صحیح مایه نگیرد، هذیان است.
- اگر ادیب سخندان شعر بی مایه سراید، از خجلت و شرمساري سر بگریبانبماند.
- و اگر منطق او رسا باشد، با مضمونی نغز و استوار و لحنی خوشگوار.
- گوشها از شنیدن آن محظوظ گردد، لذتی یابد گواراتر از عهد شباب.
- درهر بیت، و جدي تازه یابد، و چون مست شود، گوید: کاش از سر گیرد.
- باشد که خدایم این چامه از لطف بپذیرد، پاداش فراوان بخشد و میزان عملم را بدان سنگین و گرانبار سازد.
- و درودفرستد بر پاك سرشتان آل احمد، مادام که شب تاریک شود و یا با پشت خمیده راه فرار جوید.
در قطعه شعر دیگري باز هم امیر المومنین را ثنا گفته:
صفحه 166 از 231
حدثنا الشیخ الثقه
محمد عن صدقه
روایه متسقه
عن انس عن النبی
رایته علی حري
مع علی ذي النهی
یقطف قطافی الهوي
شیئا کمثل العنب
فاکلا منه معا
حتی اذا ما شبعا
[ [ صفحه 258
رایته مرتفعا
فطال منه عجبی
کان طعام الجنه
انزله ذو العزه
هدیه للصفوه
من الهدایا النخب
- شیخ ثقه محمد، از صدقه روایتی مسند آورده از انس از رسولخدا (ص).
- دیدمش بر کوه " حري " با علی نشسته، خوشه انگوري از هوا گرفت.
- هر دو تناول نموده سیر شدند، بعد به آسمان بر شد.بسیار شگفت آوردم.
- آن میوه بهشتی بود که خداي عزتمند به برگزیدگانش هدیه کرد.
در این قطعه به حدیثی اشاره می کند که محمد بن جریر طبري به سند خود از انس روایت کرده که روزي، رسولخدا بر استرسوار
صفحه 167 از 231
گشته تا کوه " کدي " روان گشت، آنگاه استر را بمن سپرده فرمود: بفلان موضع روان شو، علی را خواهی یافت که نشسته و به
تسبیح پروردگار مشغول است، از منش سلام رسان و بر این استر سوار کرده نزد من آر.
گوید:خدمت علی رفتم، پیغام رساندم، چون بهخدمت رسید، رسول خدا فرمود: بنشین این مکانی است که هفتاد پیامبر مرسل بر آن
قرار گرفته، و من از همه آنان والاترم.با هر یک از آن پیامبران برادر او همراه بوده و تو از همه آنان بهتري.
گوید: این هنگام.ابر سفیدي بر سر آن دو سایه افکند، خوشه انگوري از میان ابر آویز شد، رسول خدا تناول می کرد و می فرمود:
برادر بخور این هدیه الهی است، بعد از تناول انگور، آب آشامیدند، ابر بالا رفت. رسول خدا فرمود: سوگند بآنکه هرچه خواهد
آفریند از این خوشه سیصد و سیزده پیامبر و سیصد و سیزده وصی تناول کرده اند هیچ پیامبري گرامی تر از من نبوده و هیچ وصیی
از علی گرامینیست.
ابن حماد عبدي، قصیده دیگري درستایش علی (ع) دارد که از " نونیه " عونی استقبال کرده است:
[ [ صفحه 259
ما لابن حماد سوي من حمدت
آثاره و ابهجت غرانه
- ابن حماد تنها یک ممدوح دارد: آنکه آثارش ستوده و شمایلش خجسته و نیکوست.
- آن علی مرتضی است، پاك سرشتی که " عدنان " به وجودش افتخار دارد.
صنو النبی هدیه کهدیه
اذ کل شی شکله عنوانه
-همتاي رسول، رفتارش چون رفتار او است و دوست آینه تمام نماي دوست.
- بحق رتبه وصایت را احراز کرده وام او را پرداخت، آنگاه که وامخواهان گرد آمدند.
- یار خیرخواه مخلص، موقعی کهدیگران نفاق پیشه و دو رو بودند.
- وارث رسول، پرچم هدایت، امین خاندان،وزیر و هم یار جانی.
- آن جوانمرد شیر صولت که هر گاه در پهنه نبرد نمایان شد، دلاوران سپر افکندند.
- هژبري که اگر شیر ژانش بیند، از هول و هیبت، روان از تنش بپرد.
صقر و لکنصیده صید الوغی
لیث و لکن فرسه فرسانه
- شاهین تیز چنگ است ولی شکارش دلیران، شیر بیشه است ولی طعمهاش پهلوانان.
صفحه 168 از 231
- دلیري که هر گاه در معرکه جولان گرفت، دلیران دگر از ترسجان ناپدید شدند.
تبکی الطلی ان ضحکتاسیافه
و ترتوي ان عطشت سنانه
- اگر شمشیرش بخندد.خون بگرید و اگر نوك نیزه اش تشنه ماند از خون دلاوران سیراب گردد.
- روز جنگ، درندگان صحرا دنبالش گیرند، چوندر پهنه نبرد مهمان اویند.
[ [ صفحه 260
- جان سلحشوران را در چاه هلاکت به بندکشد، از این رو هماوردان از او بر حذر باشند.
و کم کمی قد قراه فی الوغی
فلیس تخبو ابدا نیرانه
- چه دلاورانی که در پهنه نبرد مهمان او گشت، از این رو آتش این مطبخ خاموش نگردد.
- گواه این سلحشوري در نبرد" بدر " و " احد." مدینه و مکه آشکار شد.
- و " جنگ خیبر " و در " بصره " که ناکثین را بخاك نشاند و هم صفین ونهروان.
- این چنین شیر مردي است که قرآن، از جانب خداي آسمان به ثناي اونازل گشت.
فقوله " ولیکم " فانما
یخص فیها هو، لا فلانه
- فرمود ": انما ولیکم الله " و او را ویژه این ولایت ساخت نه فلان را.
- سه تن: خدا و رسول و " علی: " آنکه در رکوع نماز، زکوه بخشید.
- فرمود ": اذن واعیه " و آن حیدر است که سخن حقرا گوش شنواست.
- رسولش دعا فرمود کهآنچه گوید و املاء کند، محفوظ دارد و از خاطر نسپارد.
- و فرمود ": و نضع الموازین بالقسط لیوم القیامه " و جز علی برستاخیز " میزان " نباشد.
- واي بر آنکه در برابر علی وزنه اش سبک آید و خوشا بر آنکه سعادتش یار گشته وزنه اش سنگین باشد.
- اوست امیر مومنان، رتبه اي که از خداي یکتا جل شانه یافته است.
- از قدرت وسلطنت محرومش ساختند، با آنکه حقیقت بر آنها مکشوف بود.
- سالارمان پیشواي بر حق، از حق خود دست کشید، چون یاور نداشت.
- جز چهار تن با او یار نگشت، و آن چهار تن بجان حق سوگند، ارکان اربعه بودند.
صفحه 169 از 231
- مقداد وعمار یاسر، و تسلیم محض یعنی سلمان وفادار.
- و هم جندب راست گو، ابوذر غفاري که از فرمانش بیرون نگشت.
[ [ صفحه 261
- اگر می خواست، هلاکشان می ساخت، ولی بجا گذاشت تا نسل مومنین بر جاي ماند.
از چکامه هاي عبدي، قصیده اي است که پیشواي سوم سبط شهید را رثا گفته است:
لله ما صنعت فینا ید البین
کم من حشا اقرحت منا و من عین
مالی و للبین؟ لا اهلا بطلعته
کم فرق البین قدما بین الفین
- خدا را، جدائی بروزگار ما چه آورد، که دلها داغدیده و دیده ها اشکبار آمد.
- مرا با جدائی چه کار؟ طلعتش ناخجسته باد چگونه بین دوستان تفرقه انداخت؟
- بسان دو شاخه تر از یکریشه آب می خوردند: شاداب و خرم، با شمایل یکسان.
- در اثر مهر و الفت گویا یک روح باشند و دو پیکر.
-روزگار نتوانست با همه مکر و فسونش، تخم اختلاف در میان پاشد و نه آندو عهد مودت زیر پا گذاشتند.
- آخر، چشم " سفر " به آن دو یار جانی افتاد که بی دغدغه و آرام به زندگی خود ادامه دهند.
- تیر بلائی در کمان نهاد و مصیبتی ببار آورد، بعد از سالها مهر و الفت آندو را از هم جدا کرد:
- یکیدر شرق و دیگري در غرب، پراکنده و زار، رانده و اندوهبار.
- آري روزگار،نسبت نسبت به دوستان یکدله حسودتر است که روز وصل را به شب فراق تبدیل کند.
- به روزگار دل مبند که رنگ و وارنگ است، با دو چهره و دوزبان.
- جفا کرد بر خاندان محمد که به هر دیارشان پراکنده ساخت: دو تن در یکجانباشند.
- گویا سوگند یاد کرده که آنان را تار و مار سازد، مانند کینه وري سرسخت
[ [ صفحه 262
یا دشمنی خونخواه.
- گروهی در مدینه مدفون گشته اند و جمعی به کربلا و برخی در نجف.
- و هم خاك طوس، و سامرا که چون بغداد، دو بدر تابان در میان گرفته.
-سروران من بر کدامتان افسوس خورم و بر کدام گریه کنم با چشم خون چکان.
صفحه 170 از 231
-بر حسن مسموم بمویم که مظلوم ماند؟ یا بر حسین که پیکر عریانش میان دو لشکر بخاك افتاد.
- گریم بر آنکه محاسنش با خون خضاب گرفت، صورتش را بر خاك نهاده رگهاي گردنش بریدند.
- و زینب که در میان دختران حسین لطمه به صورت می نواخت و اشک بر دو گونه اش شیار انداخته بود.
- فریاد می زد:اي یگانه امید زینب که دست جدائی از کفم ربود.
- بعد از تو روزگارم مباد، و اگر زنده مانم روي خوش نبینم و نه خواب بچشمانم راه کند.
- برادر جان قبل از جدائی سوي من بنگر، بخدا سوگند که فراقت دل مرا باتش کشید.
- بنگر به این دخترت فاطمه که با ذلت یتیمی و اسیري روبروست.
- هر گاه به پیکر پر خونت نزدیک شود، آن پلید شوم با تازیانه اش بزند و او باز و سپر سازد.
- پناهآورده و فریاد زند: عمه جان جانم بخاطر این دو مصیبت تباه شد:
- ضرب تازیانه بر پیکر ناتوان و رنجورم، و داغ پدر که بر دل نشسته گرانباتر و جانکاه تر.
- به یگانه باز مانده ات علی بنگر که بی یاور است و با دو زنجیرش به غل بسته اند.
- کیست که بعد از تو بما رحم کند، کیست به این دو اسیر یتیم شفقت آرد.
[ [ صفحه 263
- و حسین سبط، در گرداب مرگ: گاهی دودست به جلو افراشته و گاه به دو زانومی نشیند.
- توان پاسخ ندارد، جز اینکه با چشم حسرت بار بدانها می نگرد.
- همواره چون ابر بهاران بگریم، براي آن دو سرور شهید.
- آن دو سرور شریف که بهترین جهانیان اند از حیث پدر و جد.
- نیاز بران، به درگاه حق، پیشگامان به سوي خدا، دو شفیع روز جزا.
- عارف بمقام خالق، حکیم در میانه خلق.دادگستر، و فرزانه.
- شکیبا در نقمت، شاکر در نعمت، پشت کرده به دنیا، رو آورده به خدا.
- گواه بر خلق، پیشواي بر حق، راستگو از جانب خدا، وه چه با وفا.
- پارسا، پرهیزگار و پاك، با ایمان، شجاع و بی باك.
- حجت بر خلق، فرمانرواي پاك سیرت، پاك نهاد با درایت.
- دو پرتو فروزان در عالم اشباح (ذر) و چونانکه رسول فرمود: دوگوشواره عرش.
- دو سیب خوشبو بر دست احمد، و دو نسل گهربار براي علی و فاطمه.
-درود خدا بر روح پاکشان، و سیراب باد تربتشان در پائیز و بهار.
تا آنجا که گوید:
- ابن حماد را عملی شایسته درگاه نباشد، جز اینکه به دامن " میم و عین " چنگ زدهباشد.
"- میم " یعنی منتهاي آرزویم محمد ".عین " یعنی علی که نور چشم است.
- درود خداي بر ایشان باد، مادام که خورشید بدمد و سپس راه غروبگیرد.
این قصیده 57 بیت است که چهل وچهار بیت آن مذکور شد.
صفحه 171 از 231
و قصیدهدارد در سوك سیدالشهدا سبط پیامبر کهضمنا از حدیث غدیر یاد می کند:
- سلام بر آن بارگاهی که در کربلا می درخشد، و پنج پارسائی و جهان دانش درخود نهفته است.
[ [ صفحه 264
- محفل ماتم بپا کن و سیلاب اشک فرو ریز!
- تربت پاکش با سوز دل ببوس و گونه ها بر خاكدرش نه.
- بگو اي آرامگاه قدس که پیکر سرورم در برتو است، سیراب باشی سیراب.
- بناز بر تربت دگران که سزاوار هر گونه افتخار و نازي.
- گل بوستان پیامبر در تو آرام گرفته: آنکه در قلب و دیده مصطفی جاي داشت.
-کوه وقار و دریاي دانش در تو جا ساخته، آري سرفرازي و بالیدن سزاوار توست.
- پیکري در تو نهان است که با فرو افتادنش ارکان دین فرو ریخت با آنکه استوار بود.
- آنکه جبرئیلش با سرود شادي گهواره جنبان بود، و میکالبا تحفه و ارمغان به درگاه.
- آنکه فطرس ملک به آستان همایون پناه جست وبه آسمان نیلگون پر کشید.
- آن روز که سپاه " پسر هند " به سویش شتافت تا کینه دل باز جوید.
- آه، خداوندا با شمشیر گلویش شکافتند، جانم فدایش باد.
- با اندوهی جانکاه به خیمه زنان چشم دوخته از غیرت دل خون می خورد.
- آن هنگام که سمندش بازین باژگون غرقه در خون جانب خیمه ها گرفت شیهه کشان.
- پردگیان فریاد نوحه و زاري سر کردند، مو پریشان و مویه کنان.
- از خیمه بیرون شتافتند،با آنکه جامه تقوي و پارسائی به تن داشتند.
- از سوز دل سیلی به صورت نواختند، و با ناله و شیون برون تاختند.
- آوایشان به ماتم و زاري درمیان دشمنان بلند بود، چون دیوانگان.
- چادر از سر فرو گذارده بیگانه و خویش از هم باز نشناسند.
- و چون سرانور حسین را بر بالاي نی دیدند، چون بدر تابان.
- فریاد بی کسی بر آوردند: اي قوم از چه رو اسیر باشیم؟با آنکه جرمی نیاوردیم.
- از چیست کهدر میان شما یکتن خاندان رسول را یارو یاور نیست؟
[ [ صفحه 265
- بر این سیه کاران خشم و نفرین خدا نثار باد، و لعنتی پیوسته و هموار، در همه روزگار.
- به آنکه بر دوستی آل احمدمملامت کند، بر گو: پیوسته در آتش حسرتسرنگون باش.
- در عوض تشویق و معذرت،زبان به ملامت گشوده اي، آنهم در محبت این خاندان.
- که خداي کیهان، علی پدرشان را به روز " خم " پیشواو رهبر ساخت بر جهانیان؟
صفحه 172 از 231
- روزيکه دست بیعت سپردند همگان، گوئی نه؟ از غدیر خم پرس و جهاز شتران!
- آنکه رسول خدا دانش اولین و آخرین را ویژهاو ساخت.
- همان که بر دوش پیامبر گام نهاد، بهتر به گویم: بر عرش خدا پا نهاد.
- و خانه کعبه را از لوث بتها پاك کرد: یک یک از بالا به زیر افکند.
- می گفت ": اگر خواستمی، دستبر اختران آسمان سودمی، وه چه با اقتدار بودم آن دم."
- همان که خورشید مغرب براي او بازگشت سفید و رخشان.
- همان نماز پسین به وقت بگذاشت، روان شد به سوي مغرب شتابان.
- همان که ساقی کوثر باشد، نوشاند دوست را و محروم سازد دشمنان.
- فرماندار " حشر " که دوزخیان را در دوزخ و بهشتیان را در بهشت جاي دهد جاودان.
- خداي را فرشته اي است مقرب،بر صورت علی بر فراز کیهان.
- فرشتگان که شوق لقایش دارند، بزیارت شتابند، به به از زائر و میزبان.
- همانکه در " صرصر " مرده اي را زنده ساخت، از گورش بر آمد لبیک زنان.
[ [ صفحه 266
- آن علی که پیامبر خدا، مکرر،در مکررش فرمود، با بانگ بلند:
- توئی رفیق من دمساز من وزیر و خلیفه من، وه چه وزیر خردمند!
- توئیجایگزین من همچون هرون جایگزین موسی.از این رو پشتیبان دیگر نخواهم.
- همان که در پهنه میدان " عمرو عبدود " را بر خاك هلاك افکند.
- و در خیبررا با دلیري و جسارت از جاي برکند.
-فاتحانه پرچم را بر دوش کشید، که روز قبل به دست مردي زبون و ترسو نگون گشت.
- آنکه بفرمان حق جفت فاطمه شد و دیدگانش با میلاد شبر و شبیر روشن گشت.
و بهم تاب ذو الجلال علی آدم فارتد ذنبه مغفورا
- با شرافت این خاندان توبه آدم به درگاه حق پذیرا شد و گناه او بخشوده آمد.
- به یمن وجودشان آسمان بر جا ماند وگرنه با ساکنانش فرو می ریخت.
- به همراه همین خاندان رسول حق به " مباهله " برخاست، در جهانیان شرافتی بدین پایهسترك توان یافت؟
- در شان این خاندانآیاتی از جانب مقدر مهیمن نازل گشت کهبس فراوان و شایگان است.
- در سوره هاي طس و حامیم و سوره رحمنو آیات دگر که دروغ و افترا نیست.
- در این آیه که گوید ": به صورت نطفه اش بیافریدیم تا بیازمائیم، از این رو شنوا و بیناست."
- لطیفه اي است که اگر شناساي حق تامل کند، مقام ارجمندش دریابد.
- اي دوست من اگر ازسوره هل اتی و تفسیر آن با خبري گوش فرا ده که گوید:
"- نیکوکاران از جام شرابی سیراب شوند که چاشنی آن کافور است."
- ویژه آنان، قادر مهیمن چشمه بر آورد که به هنگام نوش،در جوش و
صفحه 173 از 231
[ [ صفحه 267
خروش است.
- به نذرشان وفا کردند و خدایشان ستایش کرد، با آن شرائط کیست که به نذر خودبپاید.
- آري، آنان از حساب و بازجوئی رستاخیز بیمناکند، روزي که شرار شکنجه و عذابش در هوا پران است.
- خدایشان از آسیب آن روز در پناه گرفت که جز خرمی و نشاط نبینند.
- بپاس صبر و شکیبائی در شدائد، بوستان بهشت و جامه هاي حریر پاداش گرفتند.
- تکیه زنند بر تختهاي زرین در سایه انبوه درختان، نه خورشیدي پیدا و نه سوز سرما.
- جامهاي شراب گوارا بچرخ افتد، شرابی که از چشمه قدرت پر شود.
- در پیاله نقره و میناي بلور، وه چه زیبا و خوش تراش.
- جامی دیگر از سلسبیل با عطر زنجبیل،که کامرا شیرین و معطر سازد و دل را شفا بخشد.
- در عرصه بهشت به هر سو بنگري، نعمتی پایدار بینی با سلطنتی برقرار.
- جامه ها از تافته سبز که پرتو آن دلرباست.
- حلقه هاي نقره خام، زیور دست و گردن، از همه والاتر، شراب ناب که خمار از سرها بزداید.
- عبد العزیز جلودي کهمردي راستگو و نیکوکر بود، حدیث گفت:
- از راستگویان دگر همچون علائی، که یاد هر دو گرامی باد.
- تا برسد به ابن عباس گفت: جمعی در خدمت رسول خدابودیم.
[ [ صفحه 268
- دخترش فاطمه بتول گریان و نالان در رسید.
- فرمودش: چیست که اي دخترکم که گریانی و نالان؟ در پاسخ آهسته گفت:
- زنان گردم جمع آمدند و هر یک به زبانی سرکوفت زدند.
- پدرت ترا با علی کابین بست، شوهري فقیر و بی مال.
- فرمود: فاطمهجان گوش فرا ده خدایرا سپاس گزار که نعمت سرشاري نصیبت کرد.
- جز بفرمان خداي، ترا با علی جفت نکردم، همان خداي که تدبیرش نکو است.
- خدا به جبریل فرمان داد و او با آواي بلند در آسمانها صلا در داد.
- فرشتگان همه فرا آمدند و در " بیت المعمور " گرد جبرئیل انبوه گشتند.
-جبریل به پا خاست و حق ستایش و بزرگ داشت حق بجاي گذاشت.
- آنگاه ندا در داد: پروردگارا شاهد باش که فاطمه رابا علی، جوانمرد پاك گوهر، جفت کردم.
- خداي آسمانها فرمود: کابین این فرخنده ازدواج را من مقرر سازم که بالاترین کابین است.
- یک پنجم سود ویژه آب و خاك، و مهر و ودادآنانرا بر همگان فرض و مسلم ساختم.
صفحه 174 از 231
-بدین هنگام درخت طوبی شاد باش خود رابر حوریان نثار کرد، مشک عنبر و عبیر.
- روایت است از رسولخدا سخنی که در میان امت مشهور است.
- فرمود: در آن اثنا که بهشتیان در بوستانها می خرامند، پرتوي بتابد.
[ [ صفحه 269
- چنان پرتوي که از درخش آن چشمها خیرهشود، شگفت آورند و فریاد زنند:
- مگر نه خداي عزت فرمود: آنجا نه خورشید تابد و نه سوز سرما باشد؟
- هاتفی بهشتیان را پاسخ دهد ": آرام گیرید، شما از هر آفتی در امانید.
- سرور و سالارتان علی بازهراء مرضیه سخنی گفت که او را به وجدآورد.
- این درخش و پرتو از شکر خند مبارك اوست." حق او را بشناسید و یادش گرامی دارید.
- اي زادگان احمد به رستاخیز، پشت و پناه من شمائید.
-به خاطر شما و به فرمان شماست که دوستان سعادت یابند و دشمنان شما در آتش سوزان جاي کنند.
- دوستی شما ذخیره فرداي ماست، وه چه ذخیره با برکت و گرامی.
- باین قصیده چون در وگوهر گوش سپار که همه جد است نه شوخی، شایسته سپاس نه سرزنش.
- ابیاتآن پرداخته فکر و نتیجه احساس علی بنحماد است که چنین با زیب و زیور است.
قصیده 94 بیت است.
به نام ابنحماد شاعر، در ضمن مجموعه هاي قدیمی که در نجف اشرف و کاظمیه بدست آمد، قصائد فراوانی دیده شد که اینک
فهرستآنرا می نگاریم، و برخی از ابیات منتخبه را عینا درج می کنیم:
1 - قصیدهدر 46 بیت و مطلع آن:
یا یوم عاشورا اطلت بکائی
و ترکتنی وقفا علی البرحا
2 - قصیده در 37 بیت و تمام آن:
هن بالعید ان اردت سوائی
اي عید لمستباح العزاء
- براي تهنیت عید،سراغ دگران گیر آنکه پرچم عزا افراشته عیدش
[ [ صفحه 270
صفحه 175 از 231
کدام است؟
- در این سوك و ماتم از هر چه عید است، بیگانه ام، مرا با سوز دلم واگذار و بگذر.
- همگان سال نو را با شادي و سرور استقبال کنند، عید من با فریاد زاري شروع شود.
- و چون جامه نو در پوشند، من جامه اندوه و مصیبت به تن بیارایم.
- دگران شراب ناب نوشند، شراب من سرشکی باشد که همراه خون از دیده روان است.
- و چون از وجد و سرور، شادي آغاز کنند، من با شیون و زاري بر حسین ترانه غم ساز کنم.
- اگر بار غمی که از مصیبت او بر دل نشسته، تار و پود وجودم را بر باد دهد، کم است.
ایهنی بعیده من موالیه
ابادتهم ید الاعداء
- آیا سزاوار تهنیت و مبارکباد است، آنکه سرورانش به دست دشمن نابود و هلاك شدند؟
- آه، اي کربلا چه غبار غمی کهدر تو، بر دلهاي داغدار ننشست؟
- بعداز کشته کربلا به جور و سیه کاري شهید شد، باز هم از زندگی برخوردار باشم؟ چه بیحیائی؟
- چگونه شربت آبم گوارا شود، با آنکه حسین، با تشنگی جام بلا را سر کشید؟
- چگونه صبر و قرار گیرم که پیکر شریفش عریان و بی ردا در برابر چشم باشد؟
- چگونهسر شکم چون سیل روان نباشد، که محاسنشاز خون خضاب گرفت؟
- پیکر او در بیابان " طف " پامال سم ستوران گشت، و پیکر من بر بستر نرم آرمیده؟
- پدرم فداي زینب باد که چون کنیزانش، از پرده عزت بدر آورده به اسیري بردند.
- و چون بر شهدا گذر کرد و پیکر برادر را عریان و پر خون بر خاكدید.
[ [ صفحه 271
- شتابان به سویش دوید.شمر با دشنام و ستیزش برشمرد، و او آرام و لرزان گفت:
- اي شمر بگذار تا توشه اي از دیدار برادرم برگیرم.این آخرین آرزوي یک اسیر است.
- آیا جدمان رسول خدا را پاس نمی دارید که اینگونه بی آزارم، به ستیز من برخاسته اي؟
- و بعد رو ببرادر گفت: اي برادر عزیزم از چه مرا در گرداب بلایکه و تنها رها کردي؟
-در این غم جانکاه استخوانم آب شد، پیکرم رنجور و توانم سستی گرفت.
- ايبرادر امیدم بود که در مرگ و زندگی غمگسار من باشی، امیدم ناامید گشت.
- اگر می پذیرفتند، جان خود را فداي تومی ساختم، گر چه ناقابل است.
- اي برادر بعد از تو به کسی دل نبند، کورشوم، که دیگر روي جهانیان نبینم.
- آه چه حسرتبار، این فاطمه دخترك تو است که جامه اسیري به تن دارد.
- از سوز ماتم دستی بر سر و دستی دگر بر دل گرفته می نالد.
صفحه 176 از 231
- می نگرد که پدر تاجدارش در خون طپیده، ریگهاي تفتیدهکربلا را در مشت می فشارد.
- از شدت ضعف، توان در پاي نمانده که سوي پدر خیزد، ناچار با ناله دردناك می گوید:
- پدر جان روز یتیمی و ناتوانیبه چه کسی پناه برم؟ درد اندوه و محنت مرا که دوا خواهد کرد؟
- و چون دید که لبهاي پدر بی حرکت و تنها چشماندوهبارش به حسرت نگران است.
- جانب عمه ها دویده گفت: عمه جان، خاك غم بر سرم باد که یتیم شدم.
- اي خاندان احمد درود خدا بر شما باد، تاروزگار باقی است و اختران
[ [ صفحه 272
جوزاپرتو افشان.
- شما از میان خلق، برگزیده خدائید، چنانکه جدتان خاتم پیامبران.
- شما اختران هدایتید، با پرتو شماست که خلق جهان از حیرت و گمراهی برهند.
- من " ابن حمادم " خود باخته آن خاندان که مهر شما ذخیره فرداي من است.
- امیدم اینکه سرافکنده نمانم، و به آرزوهاي خود کامیاب باشم
-3 قصیده با 75 بیتو این سرآغاز:
شجاك نوي الاحبه کیف شاءا
بداء لا تصیب له دواء!
4 - قصیده با 28 بیت و این سرآغاز:
ایفرح من لهکبد یذوب
و قلب من صبابته کئیب
5 - قصیده با 68 بیت و این سرآغاز:
و یک یا عین سحی دمعا سکوبا
و یک یا قلب کن حزینا کئیبا
6 - قصیده با 74 بیت واین سرآغاز:
اتلعابا و قد لاح المشیب
و شیب الراس منقصه و عیب
صفحه 177 از 231
7 - قصیده با 67 بیت و این سرآغاز:
دعوت الدمع فانسکب انسکابا
و نادیت السلو فما اجابا
و در این قصیده گوید:
- اگر مهر خاندان رسول، گناه است، مرا از این گناه چه باك است.
- مهر ورزم و ثناي خود را نثار قدمشان سازم، و نثار دشمنشان فحش و دشنام.
- ثناي آنان را وسیله معاش خود نساختم، بلکهخواسته دل بود که به جان کوشیدم.
"- ابن حماد: علی " با مدح و ستایش این خاندان جز پاداش الهی را در نظر نخواهد گرفت.
-8 قصیده با 26 بیت و این مطلع:
هل لجسمی من السقام طبیب
ام لعینی من الرقاد نصیب
[ [ صفحه 273
9 - قصیده با 30 بیت و این مطلع:
یا اهل بیت رسول الله انکم
لا شرف الخلق جدا غاب او آبا
10 - قصیده با 60 بیت و این مطلع:
الدهر فیه طرائف و عجائب
تتري و فیه فوائد و مصائب
11 - قصیده با 34 بیت و این مطلع:
ایا من لقلب دائم الحسرات
و من لفجون تسکب العبرات
صفحه 178 از 231
این قصیده، به سبک تائیه دعبل است و درآخر قصیده گوید:
الیک امین الله نظم قصیده
امامیه تزهو بحسن صفات
علی بن حماد دعاها فاقلبت
و همته من اعظم الهممات
شبیهلما قال الخزاعی دعبل
تضمنه الرحمن بالغرفات
مدارس آیات خلت من تلاوه
و مهبط وحی مقفر العرصات
12 - قصیده با 95 بیت و این سرآغاز:
بقاع فی البقیع مقدسات
و اکناف بطیبه طیبات
-13 قصیده با 28 بیت و این سرآغاز:
دعنی انوح و اسعد النواحا
مثلی بکی یوم الحسین و ناحا
14 - قصیده با 43 بیت و این سرآغاز:
اري الصبر یفنی و الهموم تزید
و جسمی یبلی و السقام جدید
15 - قصیده با 86 بیت و این سرآغاز:
ماضر عهد الصبی لوانه عادا
صفحه 179 از 231
یوما یزودنی من طیبه زادا
در این قصیده به استقبال سید اسماعیلحمیري رفته است که در قصیده گوید:
طاف الخیال علینا منک عبادا!
و از اینرو عبدي ما در آخر قصیده گوید:
و ازنتما قال اسماعیل مبتدئا
"طاف الخیال علینا منک عبادا"
16 - قصیده با 37 بیت و این مطلع:
ابک ما عشت بالدموع الغزار
لذراري محمد المختار
17 - قصیده با 29 بیت و این مطلع:
ءآمرتی بالصبر اسرفت فی امري
ایومر مثلی لا ابالک بالصبر
[ [ صفحه 274
18 - قصیده با 60 بیت و این مطلع:
سلامی علی قبر تضمن حیدرا
سلام مشوقما یطیق التصبرا
و در آخر اینقصیده گوید:
- من در دین خود راه افراط نپویم، و نه در مهر " وصی" راه تقصیر گیرم.
- با این روش و آئینروز رستاخیز ".علی بن حماد " به ملاقات حق خواهد رفت.
-19 قصیده با 28 بیت و این سرآغاز:
یا لائمی دع ملامی فی الهوي و ذر
صفحه 180 از 231
فان حب علی قام فی عذري
20 - قصیده با 62 بیت و این سرآغاز:
دعی قلبه داعی الوعید فاسمعا
وداع لبادي شیبه فتورعا
21 - قصیده با 77 بیت و این سرآغاز:
فرقت یا بین شملا کان مجتمعا
ابعدتعنی حبیبی و السرور معا
22 - قصیده با 25 بیت و این سرآغاز:
خلیلی عج بنا نطل الوقوفا
علی من نوره شمل الطفوفا
23 - قصیده با 52 بیت و این سرآغاز:
خواطر فکري فی الحشاء تجول
و حزنی علی آل النبی یطول
24 - قصیده با 58 بیت و این سرآغاز:
اهجرت یا ذات الجمال دلالا
و جعلت جسمی للصدود خیالا؟
25 - قصیده با 27 بیت واین سرآغاز:
الا ان زین المر فی عمرهالعقل
و نهج هدي ما فیه زحلوقه زل
26 - قصیده با 21 بیت و این سرآغاز:
صفحه 181 از 231
یا علی بن ابی طالب یا ابن المفضل
یا حجاب الله و الباب القدیم الازلی
27 - قصیده با 51 بیت و این سرآغاز:
ناجتک اعلام الهدایه فاعلم
و اقمت فیها بالطریق الا قوم
فانظر بعین العقل فی عقبی الهوي
و اسال عن الدارین ان لم تعلم
28 - قصیده با 55 بیت و این مطلع:
النوم بعدکم علی حرام
من فارق الاحباب کیف ینام؟
[ [ صفحه 275
قصائد دیگري هم در مجموعه هاي ادبی به علی بن حماد عبدينسبت یافته ولی سروده ابن حماد دیگرياست محمد نام که قرنها
بعد چشم به زندگی گشوده است، از جمله قصیده با این مطلع:
لغیر مصاب السبط دمعک ضایع
و لا انت ذا سلو عن الحزن جازع
شاعر، در آخر این قصیده، خود را چنینمعرفی کرده است:
لعل ابن حماد محمد عبدکم
له فی غد خیر البریه شافع
- باشد که این بنده شما " محمد بن حماد "را - برستاخیز - بهترین جهانیان شافع آید.
صفحه 182 از 231
[ [ صفحه 276
غدیریه ابوالفرج رازي
اشاره
تجلی الهدي " یوم الغدیر " علی الشبه
و برز ابریز البیان عن الشبه
- بروز غدیر، جلوه حق بر تاریکی شبهات پرتو افکند،و طلاي ناب از غش پاك شد.
- خداي عرش، نظام اجتماعی را تکمیل فرمود، چونانکه قرآن مجید بی پرده بیان کرد.
- رسول خدا در اجتماع مسلمانان به پاخاست و بازوي علی یکتا مرد جهان را برافراشت.
- فرمود: هر که را من سالارو سرورم، اینش سرور و سالار است.وه چه افتخاري؟!
شرح حال شاعر
ابو الفرج، محمد بن هندوي رازي.
"خاندان هندو" از خاندانهاي مشهور امامیه اند که بهنشر علم و ادب بپا خاسته اند.در میان این خاندان جمعی با زیور فضل و دانش
به افتخارات ویژه نائل آمده، در فن شعر و انشا گامهاي وسیع و مثبتی برداشته در فرهنگ رجال با نام و نشان
[ [ صفحه 277
و شهرت علمی و ادبی فراوان یادشده اند.
از جمله: ابو الفرج محمد بنهندو، سر دودمان این بیت شریف است کهابن شهر آشوب در " معالم العلما " ازشعراي اهل بیت
دانسته، و در صف پرهیزگاران جاي داده است.
از جمله: ابو الفرج حسین بن محمد بن هندو است که ثعالبی در یتیمه ج 3 ص 362 به شرح حال او می پردازد، و بعد از اینکه از
اصحاب و دوستان صاحب ابنعباد وزیر معروفش شمرده، قسمتی از اشعار او را یاد می نماید و می گوید:سروده هاي نمکین او
فراوان است و مقام را گنجایش ذکر آن نیست، جز اینکه چند بیت، به عنوان نمونه یاد شود، از جمله:
- اگر قله هاي مجد و عظمت را برافراشته بینی، وحشت مگیر، پیش رو که گام به گام بدان نزدیک شوي.
- نیزه بلند که بینی سر به فلک ساید، ازخاك برخیزد و گره گره جانب آسمان گیرد.
و هم این سروده دیگر:
صفحه 183 از 231
یقولون لی ما بال عینک مذرات
محاسنهذا الظبی ادمعها هطل؟
فقلت زنت عینیبطلعه وجهه
فکان لها من صوب ادمعهاغسل
- گویند: دیدگانت را چه آسیب رسید؟ از آنگاه که بدیدار این غزال گشودي اشکبار است.
- گفتم: تیر نگاهمدر آغوش رخسارش جاي گرفت، از این روشبا سیلاب سرشک غسل باید کرد.
و از جمله: ابو الفرج، علی بن الحسین بن محمد بن هندو، شرح حال او در فرهنگهاي رجال ادب یاد شده، و همگان دانش سرشار
او را ستوده به مهارت او در
[ [ صفحه 278
فن حکمت و فلسفه، طب، انشاءشعر، احساس و ادب اعتراف کرده اند، کتاب " مفتاح طب "، " مقاله مشوقه:" پیش گفتار در علم
فلک "، کلم روحانیه "از حکمت یونانیان " وساطت " بین زنبارگان و لوطیان، که جنبه هزل و شوخی دارد، از تالیفات اوست،
ضمنا دیوان شعري هم از خود به یادگار نهاده و در سال 420 در جرجان بدرود حیات گفته است.
و از سروده هاي ابو الفرج علی در مضامین تازه و بدیع:
- سنگینی وقارم در برابر آهووشی از دست رفت که چشم جهانیان بهسویش دوخته است.
غدا وجهه کعبه للجمال
و فی قلبه الحجر الاسود
- رخسار ماهش " کعبه " زیباپرستان ولی در سینه اش " سنگ سیاه."
- و از سروده هاي ادیبانه اش:
- بان ماهپاره بگوئید: ترا با صلاح و فساد من چه کار است؟
زود فودا راحلا قلبه
لابدللراحل من زاد
- از لبانت توشه همراهمسافر دلباخته کن، مسافر از زاد و توشه ناگزیر است.
و هم این قطعه دیگر:
- گفتند: چند روزي به دگران پرداز و دل ازدوستان بی وفا بردار، چاره دل همین است.
- ولی این دل به گنجایش مهر آنان ساخته شده، مهر دگران را در آن راه نیست.
صفحه 184 از 231
و هم این قطعه زیباي دیگر:
- بجان خودت سوگند که به خاطر بدگویان و سخن چینان، از نامه دریغ نکردم.
- بلکه از فراقت سیل اشک بر دامنم ریزد و نامه را سیاه کند: نامه سیاه قابل ارسال نیست.
و یا این سروده دگر:
- مرد عائله مند را با افتخار و کمال چکار؟ کسی جانب افتخارات پوید که تنهاو یکتاست.
[ [ صفحه 279
- نبینی خورشید عالمتاب که یکتاست، اقطار کیهان در نوردد، و بنات نعش از جاي نجنبد؟
و این قطعه آخرین:
- آنجا که خوار و بی مقدار شوي، خیمه و خرگاه بیرون زن که خواري فرو مایگی است.
- اگر زیستن در خانمان مایه شکست و نقصان است، ترك گفتن آن با عزت و شرافت توامان است، نه بینی که چون " صندل " در
هندوستان با هیزم برابر است؟
خواننده گرامی فراموش نکند که شرح حال ابو الفرج علی بن هندو، در کتاب " عیون الانباء "، " فوات الوفیات "، " محبوب
القلوب " به " یتیمه الدهر " حواله شده در حالیکهیتیمه از شرح حال او خالی است، بلکه شرح حال پدرش حسین بن محمد در
یتیمه یاد شده است.
اضافات چاپ دوم:
134 یاد کرده و او را با عبارات زیر ستوده است: در آداب و - [بلی،ثعالبی شرح حال ابو الفرج علی را در " تتمه یتیمه " ص 143
علوم دستی کامل و سهمی به سزاداشت و در فن بلاغت فائق و کامیار بود.یگانه روزگار در شعر و احساس و زین.نادره اهل فضل
در صید مضامین بکر و شیرین.پیشواي اهل ادب در نظم جواهر آبدار و لولو تابدار.این همه با پرداخت عبارت شیوا، و دریافت
هدفهاي والا.و اوست یادآور نقادان پر فن که اینک شعر من است جادوي سخن.
من در کتاب " یتیمه " فقط شمه از اشعار نخبه او را یاد کردم، چون به تمام سروده هاي او دست نیافته بودم، اینک در اینجا (تتمه
الیتیمه) فصلی از چکامه هاي نغز و ساخته هاي نمکین پر مغز او درج می کنم که در صفحات تاریخ ادب چون معجزه رخشان از
تمام ادب پروران سبق برده است."
[ [ صفحه 280
ثعالبی، بعد از این ثنا و ستایش، اوراقی چند از شعر آبدار، و قسمتی ازرساله هزلیه " وساطت " او را زیب و زیور کتابش ساخته
است[.
و ازجمله این خاندان: ابو الشرف، فرزند ابو الفرج علی بن حسین بن محمد بن هندو است که صاحب " دمیه القصر " در صفحه
113 ضمن شرح حال پدرش از او یادمی کند.
غدیریه که در صدر این فصل نگاشته آمد، گاهی در مجموعه هاي ادبیبه نام ابو الفرج: سلامه بن یحیی موصلی ثبت شده و این
صحیح نیست، زیرادانشوري که به کتاب " مناقب " ابن شهر آشوب و نیز کتاب " معالم العلما" ي او وارسی کرده باشد قطع دارد
صفحه 185 از 231
که ابن شهر آشوب، ابو الفرج موصلی را درهر دو کتاب با نام کوچک یاد می کند، و شاعر ما ابو الفرج را با کنایه.و خدا داناتر
است.
[ [ صفحه 281
غدیریه جعفر بن حسین
قل للذي بفجوره فی شعره ظهرت علامه
- بگوي آن را که پاي از گلیم بیرون نهاده و در سروده اش آثار تجاوز آشکار است.
- از بیخردي، دین خود را به گمراهی سرگشتهفروخته، چشم طمع به حطام دنیویش دوخته:
- ترا چه رسد - اي ملعون ازل و ابد - که در اسرار امامت سخن ساز کنی؟
- پنداشتی، امامت میراث رسول است، نه حق گفتی و نه شایسته تکریم شدي.
- امامت و پیشوائی با نص رسول است که قائم مقام اوست.
کمقاله فی یومخم لحیدر لما اقامه
- چونانکه در غدیر خم با حیدر فرمود، آنگاه که اورا بپا داشت:
- هر که را من سالار و سرورم، این علی سرور سالار است.وه چه بلیغ و رسا فرمود.
- از صاحب خبريپرس، تا بدانی و سر انگشت ندامت به دندان گیري.
- اوست که با شمشیر براندر پهنه پیکار، غبار غم از چهره ها زدود.
- در روز " بدر " که سرورانت از ضرب بازویش به ستوه آمدند.
[ [ صفحه 282
- پدرشان (عباس) در بند اسارت، با ناله و افغان خواب از چشم پیامبر ربود.
- در آئین ما، پیشوا و سالار، آن کسی است که رسولش علنا نامبرد و ارکان امامتش استوار کند.
- درمیدانهاي نبرد که آتش جنگ فروزان شود، شعله هاي آنرا خاموش سازد.
- اوست قلعه گشاي " خیبر "بعد از آنکه دگران با فرار، راه سلامت جستند.
- بخدا سوگند اگر جهانیان را با او مقیاس گیرند، با سر ناخنش برابر نیایند.
قاضی ابو المکارم، محمد بن عبد الملک بن احمد بن هبه الله بن ابی جراده حلبی، درگذشته سال 565 ، در شرح قصیده میمیه ابی
فراس که به نام " شافیه " شهرت یافته، از مروان بن ابی حفصه شاعر نقل می کند که: در حضور متوکل قطعه شعري خواندم که در
آن به رافضی ها تاخته ام، متوکل به عنوان صله، فرمانداري بحرینو یمامه را به من عطا کرد و در حضور همگان چهار خلعت بر تنم
بیاراست، قطعه شعر این است:
لکم تراث محمد و بعد لکم تنفی الظلامه
- جانشینی رسول، بمیراث، شما راست، با دادگري شما سیه کاري از میان برخاست.
صفحه 186 از 231
- دخترزادگان رسول، چشم طمع بمیراث او دوخته اند و کمترین بهره اي ندارند.
- داماد که ارث نبرد، و دختر را جانشینی نسزد.
- آنانکه میراث شما رابخود بستند، جز پشیمانی طرفی نبستند.
- حق وراثت به حقدار رسید.
- اگر حق جانشینی و خلافت دخت رسول را بود، هنگامه قیامت بپا بود.
- میراث او جزبهره شما نیست، نه بخدا سوگند، کرامتیهم نیست.
اصبحت بین محبکم و المبغضین لکم علامه
- اینک منم که با این چکامه ام، میان دوست و دشمن نمایانم.
مردي که او را جعفر بن حسین خوانند، بر ابن ابی حفصه تاخته و با این شعر:
[ [ صفحه 283
"قل للذي بفجوره " الخ سخن در دهان او شکسته است.
امینی گوید: به گمان اینکه شاعر ما از فرزندان ابو عبد الله حسین بن حجاج بغدادي باشد یا از معاصرین او، در شمار غدیریه سرایان
قرن چهارمش یاد کردیم، و بیش از این از شرح حال شاعراطلاعی بدست نیاوردیم.
البته غیر از آنچه ذکر شد، غدیریه هاي فراوانی از سروده هاي قرن چهارم بدست آوردیم، ولی چون به شرح حال سرایندگان آن
واقف نشدیم، از ایراد آن صرف نظر نمودیم.
[ [ صفحه 284
شعراء