گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفدهم
سوره اَنبیاء




سوره اَنبیاء
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَۀٍ مُعْرِضُونَ
حساب مردم به آنها نزدیک شده اما آنها در غفلتند و رويگردانند .
عمل آنها نشان میدهد که این غفلت و بیخبري سراسر وجودشان را گرفته است وگرنه چگونه ممکن است انسان ایمان به
نزدیکی حساب ، آن هم از حسابگري فوق العاده دقیق ، داشته باشد و این چنین همه مسائل را سرسري بگیرد و آلوده هر
گونه گناه باشد ؟
دارد و اشاره به ایناستکه این حساب بسیار نزدیک شده. « قُرْب » تأکید بیشترياز « اِقْتَرَبَ » کلمه
گرچه ظاهرا عموم مردم را شامل میشود و دلیل بر آن است که همگی در غفلتند ، ولی بدون شک همیشه موقعی « ناس » تعبیر به
که سخن از توده مردم گفته میشود استثناهایی وجود دارد و در اینجا گروه بیدار دلی را که همیشه در فکر حسابند و براي آن
آماده میشوند ، باید از این حکم مستثنی دانست .
( جزء هفدهم ( 13
جالب اینکه میگوید : حساب به مردم نزدیک شده ، نه مردم به حساب ، گویی حساب با سرعت به استقبال مردم میدود
.
ممکن است از این نظر باشد که آنها از نزدیکی حساب غافلند و این غفلت سبب میشود که « اعراض » و « غفلت » ضمنا فرق میان
معلول آن و یا منظور اعراض از « اعراض از آیات حق » علت است و « غفلت از حساب » از آیات حق اعراض کنند ، در حقیقت
خود حساب و آمادگی براي پاسخگویی در آن دادگاه بزرگ است ، یعنی چون غافلند خود را آماده نمیکنند و روي
گردان میشوند .
2 ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ اِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ
هر یادآوري تازهاي از طرف پروردگارشان براي آنها بیاید با لعب و شوخی به آن گوش فرا میدهند .
14 ) سوره اَنبیاء )
تازه و جدید ) اشاره به این است که کتب ) « مُحْ دَث » در آیه فوق اشاره به هر سخن بیدار کننده است و تعبیر به « ذِکْر » کلمه
آسمانی ، یکی پس از دیگري نازل میگردد و سورههاي قرآن و آیات آن هر کدام محتواي تازه و نوي دارد ، که از طرق مختلف
براي نفوذ در دلهاي غافلان وارد میشود ، اما چه سود براي کسانی که همه اینها را به شوخی میگیرند .
اصولًا یکی از بدبختیهاي افراد جاهل و متکبر و خودخواه این است که همیشه نصایح و اندرزهاي خیراندیشان را به شوخی و بازي
میگیرند و همین سبب میشود که هرگز از خواب غفلت بیدار نشوند ، در حالی که اگر حتی یکبار به صورت جدي با آن
برخوردکنند، چه بسا مسیر زندگانی آنها در همان لحظه تغییر پیدا میکند .
آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست
صفحه 12 از 49
لارْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ 􀂑 16 وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ ا
( جزء هفدهم ( 15
ما آسمان و زمین و آنچهرادرمیان آنهااستبراي بازي نیافریدیم .
این زمین گسترده ، این آسمان پهناور و این همه موجودات متنوع و بدیعی که در صحنه آنها است نشان میدهد ، غرض مهمی در
کار بوده است ، آري هدف این بوده که از یک سو بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند و نشانهاي از عظمتش و از سوي دیگر دلیلی
باشد وگرنه این همه غوغا براي این چندروز معنی نداشت . « معاد » بر
آیا ممکن است انسانی در وسط بیابانی ، کاخ مجهزي با تمام وسایل فراهم کند ، تنها براي اینکه در تمام عمر یک
ساعت از آنجا میگذرد ، در آن استراحت میکند ؟
برهان تَمانُع
22 لَوْ کانَ فیهِما الِهَۀٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ
اللّه بود،فاسد میشدند » اگردرآسمانو زمینخدایانی جز
16 ) سوره اَنبیاء )
(و نظام جهان بر هم میخورد) منزه است خداوند پروردگار عرش از توصیفی که آنها میکنند .
دلیلی که براي توحید و نفی آلهه در آیه فوق ، آمده است ، در عین سادگی و روشنی ، یکی از براهین دقیق فلسفی در این زمینه
یاد میکنند ، خلاصه این برهان را چنین میتوان بیان کرد : « برهان تَمانُع » است که دانشمندان از آن ، به عنوان
ما بدون شک نظام واحدي را در این جهان حکمفرما میبینیم ، نظامی که در همه جهات هماهنگ است ، قوانینش ثابت و در
آسمان و زمین جاري است ، برنامههایش با هم منطبق و اجزایش متناسب است .
این هماهنگی قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت میکند که از مبدأ واحدي سرچشمه گرفته است ، چراکه اگر مبدأها متعدد
میکند ، در عالم به « فَساد » بود و ارادهها مختلف ، این هماهنگی هرگز وجود نداشت و همان چیزي که قرآن از آن تعبیر به
وضوح دیده میشد
ما اگر کمی اهل تحقیق و مطالعه باشیم ، از بررسی یک کتاب به خوبی میتوانیم بفهمیم آن را یک نفر نوشته یا چند نفر ؟ کتابی
که تألیف یک نفر است ، هماهنگی و انسجام مخصوص در میان عبارات ، جملهبنديها ، تعبیرات مختلف ، کنایات و
اشارات ، عناوین و تیترها ، طرز ورود و خروج در بحثها ، خلاصه تمام قسمتهایش یک پارچه و هم صدا است ، چرا
که زاییده یک فکر و تراوش یک قلم است .
( جزء هفدهم ( 17
اما اگر دو یا چند نفر ، هر چند همه دانشمند باشند و صمیمی و داراي روح همکاري نزدیک ، هر کدام تألیف بخشی از آن را
برعهده گیرد ، باز در اعماق عبارات و الفاظ ، طرز بحثها ، آثار این دوگانگی و چندگانگی نمایاناست .
دلیل آن هم روشناست، زیرا دو نفر هر قدر همفکر و همسلیقه باشند بالاخره دو نفرند، اگر همه چیز آنها یکی بود ، یک نفر
میشدند ، بنابراین به طور قطع باید تفاوتهایی داشته باشند تا بتوانند دو نفر باشند و این تفاوت سرانجام کار خود را خواهد کرد و
اثرش را در نوشتههاي آنها خواهد گذاشت .
18 ) سوره اَنبیاء )
حال هرقدر این کتاب، بزرگتر و مفصلتر باشد و در موضوعات متنوعتري بحث کند ، زودتر این ناهماهنگی احساس
صفحه 13 از 49
میشود .
کتاب بزرگ عالم آفرینش که عظمتش به قدري است که ما با تمام وجودمان در لابلاي عباراتش گم میشویم،
نیز مشمول همین قانون است .
فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار
26 وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا سُبْحانَهُ بَلْعِبادٌ مُکْرَمُونَ
آنها (مشرکین) گفتند: خداوند رحمان فرزندي براي خود برگزیده، منزه است (از این عیب و نقص) اینها ( فرشتگان )
بندگان شایسته او هستند .
بسیاري از مشرکان عرب عقیده داشتند که فرشتگان ، فرزندان خدا هستند و به همین دلیل گاه آنها را پرستش میکردند ، قرآن
صریحا در آیات 26 تا 29 این عقیده خرافی و بیاساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلایل مختلف بیان میکند .
( جزء هفدهم ( 19
نخست میگوید : ( وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا ) .
فرزندخواندگی ) که در میان عرب معمول بوده ) « تَبَنّی » اگر منظورشان فرزند حقیقی باشد که لازمه آن جسم بودن است و اگر
است باشد ، آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است و از همه اینها گذشته اصولًا کسی نیاز به فرزند دارد که فانی میشود ، براي بقاء
نسل و کیان و آثار او باید فرزندش حیات او را در دراز مدت ادامه دهد ، یا براي عدم احساس تنهایی و انس گرفتن یا کسب
قدرت است ، اما یک وجود ازلی و ابدي و غیر جسمانی و از هر نظر بینیاز ، فرزند در مورد او معنی ندارد.
سُبْحانَهُ) . ) « منزه و پاك است او از این عیب و نقص » : لذا بلافاصله میفرماید
صفات شش گانه فرشتگان
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان میکند که مجموعا دلیل روشنی است بر نفی فرزند بودن آنها :
20 ) سوره اَنبیاء )
بَلْ عِبادٌ ) . ) « آنها بندگان خدا هستند »
مُکْرَمُونَ ) . ) « بندگانی شایسته و گرامی داشته »
آنها همچون بندگان گریز پا نیستند که تحت فشار مولی ، تن به خدمت میدهند ، بلکه بندگانی هستند ، از هر نظر شایسته که راه
و رسم عبودیت را خوب میدانند و به آن افتخار میکنند ، خدا نیز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامی داشته و
مواهب خویش را به آنها افزایش داده است .
27 لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِه یَعْمَلُونَ
که هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند و به فرمان او عمل میکنند .
لا ) « هرگز در سخن گفتن بر او پیشی نمیگیرند » آنها آن قدر مؤدب و تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که
یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ ) .
( جزء هفدهم ( 21
وَ هُمْ بِاَمْرِه یَعْمَلُونَ) . ) « آنها تنها فرمان او را اجرا میکنند » و از نظر عمل نیز
آیا این صفات ، صفات فرزندان است یا صفات بندگان ؟
صفحه 14 از 49
28 یَعْلَمُ ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِه مُشْفِقُونَ
او همه اعمال امروز و آینده آنها را میداند و هم گذشته آنها را و آنها جز براي کسی که خدا از او خشنود است ( و اجازه
شفاعتش را داده ) شفاعت نمیکنند و از ترس او بیمناك هستند .
به معنی هر گونه ترس نیست ، بلکه ترسی است که توأم با تعظیم و احترام باشد « خَشْیَت »
به معنی توجهی است که آمیخته با ترس باشد ( چون در اصل از ماده " شَ فَق " گرفته شده که « اِشْفاق » از ماده « مُشْفِق »
روشنی آمیخته با تاریکی است ) .
22 ) سوره اَنبیاء )
مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمی به آنها دارد و همین عرفان ، سبب میشود که آنها نه
سخنی قبل از او بگویند و نه از فرمانش سرپیچی کنند و به این ترتیب این جمله میتواند در حکم تعلیل براي آیه سابق
بوده باشد .
هرگز براي » بدون شک آنها که بندگان گرامی و شایسته خدا هستند براي نیازمندان شفاعتمیکنند، ولی باید توجهداشت
و اجازه شفاعت او را داده است ( وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ « کسی شفاعت نمیکنند مگر اینکه بدانند خدا از او خشنود است
ارْتَضی ) .
مسلما خشنودي خداوند و اجازه شفاعت دادن او ، بیدلیل نمیتواند باشد ، حتما به خاطر ایمان راستین و یا اعمالی است که پیوند
انسان را با خدا محفوظ میدارد ، به تعبیر دیگر انسان ممکن است آلوده گناه شود ، ولی اگر رابطه خویش را با پروردگار و اولیاي
الهی به کلی قطع نکند ، امید شفاعت درباره او هست .
اما اگر پیوندش را از نظر خط فکري و عقیدتی به کلی برید و یا از نظر عملی آنقدر آلوده بوده که لیاقت شفاعت را از دست داد ،
در این موقع، هیچ پیامبر مرسل یا فرشته مقربی شفاعت او نخواهد کرد .
( جزء هفدهم ( 23
ضمنا این جمله پاسخی است به آنها که میگفتند : ما فرشتگان را عبادت میکنیم تا در پیشگاه خدا براي ما شفاعت کنند ، قرآن
میگوید : آنها از پیش خود هیچکاري نمیتوانند بکنند و هر چه میخواهید باید مستقیما از خدا بخواهید ، حتی اجازه
شفاعت شفیعان را .
و تنها ترس او را به دل راه میدهند ( وَ هُمْ مِنْ « آنها تنها از او میترسند » بهخاطر همین معرفت و آگاهی است که
خَشْیَتِه مُشْفِقُونَ ) .
آنها از این نمیترسند که گناهی انجام داده باشند ، بلکه از کوتاهی در عبادت یا ترك اولی بیمناکند .
آنها همچون بیم انسان از یک « اِشْفاق » ترس آنها از خداوند، همچون ترسانسان از یکحادثه وحشتناك نیست و همچنین
موجود خطرناك نمیباشد، بلکه ترس و اشفاقشان آمیزهاي است از احترام ، عنایت و توجه ، معرفت و احساس
( مسؤولیت .( 1
24 ) سوره اَنبیاء )
بیان راز علمی پیدایش جهان
لارْضَ کانَتا رَتْقا فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ اَفَلا یُؤْمِنُونَ 􀂑 30 اَوَ لَمْ یَرَالَّذینَ کَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَ ا
آیاکافرانندیدندکه آسمانها و زمینبه هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر بازکردیم ؟ و هر چیز زندهاي را از آب قرار
صفحه 15 از 49
دادیم ، آیا ایمان نمیآورند .
پیوستگی و جدایی ) که در اینجا در مورد آسمانها و زمین گفته شده است چیست ؟ ) « فَتْق » و « رَتْق » در اینکه منظور از
مفسران سخنان بسیار گفتهاند که از میان آنها سه تفسیر ، نزدیکتر به نظر میرسد و هر سه تفسیر ممکن است در مفهوم آیه
( جمع باشد .( 2
ذیل آیات مورد بحث . « تفسیر صافی » و « شفق » و « خشیت » ماده ، « مفردات راغب » -1
( جزء هفدهم ( 25
به هم پیوستگی آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است که طبق نظرات دانشمندان ، مجموعه این جهان به صورت توده واحد
عظیمی از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارات درونی و حرکت ، تدریجا تجزیه شد و کواکب و ستارهها از جمله منظومه شمسی و
کره زمین به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است .
منظوراز پیوستگی، یکنواخت بودن مواد جهاناست ، بهطوري که همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده واحدي خودنمایی
میکرد ، اما با گذشت زمان ، مواد از هم جدا شدند و ترکیبات جدیدي پیدا کردند و انواع مختلف گیاهان و حیوانات و موجودات
دیگر ، در آسمان و زمین ظاهر شدند ، موجوداتی که هر یک نظام مخصوص و آثار و خواص ویژهايدارد و هرکدام نشانهاي است
( از عظمت پروردگار و علم و قدرت بیپایانش.( 1
در تفسیر کبیر . « فخر رازي » -1
26 ) سوره اَنبیاء )
منظور از به هم پیوستگی آسمان این است که در آغاز بارانی نمیبارید و به هم پیوستگی زمین این است که در آن زمان گیاهی
نمیرویید ، اما خدا این هر دو را گشود ، از آسمان باران نازل کرد و از زمین انواع گیاهان را رویانید .
نعمت کوهها و درهها
لارْضِ رَواسِیَ اَنْ تَمیدَبِهِمْ وَ جَعَلْنا فیها فِجاجا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ 􀂑 31 وَ جَعَلْنا فِی ا
و در زمین کوههايثابت و پابرجایی قراردادیم تا آنها در آرامش باشند و در آن درهها و راههایی قرار دادیم تا هدایت
شوند .
به معنی کوههاي سخت و پابرجا است و از آنجا که این گونه کوهها از ریشه با هم پیوند دارند ، ممکن « راسِیَۀ » جمع « رَواسی »
است
ذیل آیه . ، « المیزان » -1
( جزء هفدهم ( 27
اشاره به این پیوستگی باشد و از نظر علمی ثابت شده که این به هم پیوستگی ریشهاي کوهها ، اثر عمیقی در جلوگیري از
به معنی لرزش و حرکت ناموزون اشیاء بزرگ است . « مَیْد » از ماده « تَمید » . لرزشهاي زمین دارد
کوهها همچون زرهاي کرهاي زمین را دربرگرفتهاند و این سبب میشود که از لرزشهاي شدید زمین که بر اثر فشار گازهاي
درونی است تا حدّ زیادي جلوگیري کند .
به علاوه همین وضع کوهها ، حرکات پوسته زمین را در مقابل جزر و مد ناشی از ماه به حداقل میرساند .
از سوي دیگر اگر کوهها نبودند سطح زمین همواره در معرض تندبادها قرار داشت و آرامشی در آن دیده نمیشد ،
همانگونه که در کویرها و بیابانهاي خشک و سوزان چنین است .
صفحه 16 از 49
سپس به نعمت دیگري که آن هم از نشانههاي عظمت او است اشاره کرده میگوید : ( وَ جَعَلْنا فیها فِجاجا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ) .
28 ) سوره اَنبیاء )
به راستی اگر این درهها و شکافها نبودند ، سلسلههاي جبال عظیم موجود در زمین مناطق مختلف را آنچنان از هم جدا میکردند
که پیوندشان بهم به کلی گسسته میشد و این نشان میدهد که همه این پدیدهها طبق برنامه و حسابی است .
آسمان سقفی محکم براي حفاظت زمین
32 وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفا مَحْفُوظا وَ هُمْ عَنْ ایاتِها مُعْرِضُونَ
و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم ، ولی آنها از آیات آن روي گردانند .
منظور از آسمان در اینجا جوي است که گرداگرد زمین را گرفته و ضخامت آن صدها کیلومتر طبق تحقیقات دانشمندان میباشد ،
این قشر ظاهرا لطیف که از هوا و گازها تشکیل شده ، به قدري محکم و پرمقاومت است که هر موجود مزاحمی از بیرون به سوي
که از هر گلولهاي خطرناكترند « شهاب » زمین بیاید نابود میشود و کره زمین را در برابر بمباران شبانه روزي سنگهاي
حفظ میکند .
( جزء هفدهم ( 29
به علاوه اشعه آفتاب که داراي قسمتهاي مرگباري است به وسیله آن تصفیه میشود و از نفوذ اشعه کشنده کیهانی که از بیرون
جو ، به سوي زمین سرازیر است ،جلوگیريمیکند.
آري این آسمان سقف بسیار محکم و پایداري است که خدا آن را از انهدام حفظ کرده است .
حرکت شب و روز و ماه و خورشید
33 وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
او کسی است که شب و روز و خورشید و ماهرا آفرید که هر یک از آنها در مداري در حرکتند .
مفسران در تفسیر این جمله بیانات گوناگون دارند ، اما آنچه با تحقیقات مسلم دانشمندان فلکی سازگار است ، این است که
منظور از حرکت خورشید در آیه فوق یا حرکت دورانی بهدور خویشاست و یا حرکتی است که همراه منظومهشمسی دارد .
30 ) سوره اَنبیاء )
ممکن است اشاره به ماه و خورشید و همچنین ستارگان باشد کهاز « کُلّ » ذکر این نکته نیز لازم است که کلمه
شب ) استفاده میشود . ) « لَیْل » کلمه
هر چهار ) باشد ، زیرا شب که ) « خورشید » و « ماه » و « روز » و « شب » بعضی از مفسران بزرگ نیز احتمال دادهاند که اشاره به
همان سایه مخروطی زمین است ، نیز براي خود مداري دارد ، اگر کسی در بیرون کره زمین از دور به آن نگاه کند ، این یک سایه
تاریک مخروطی را در گرد زمین دائما در حرکت میبیند و همچنین نور آفتاب که به زمین میتابد و روز را تشکیل میدهد همانند
استوانهاي است که در گرد این کره دائما نقل مکان میکند ، بنابراین شب و روز نیز هر کدام براي خود مسیر و مکانی دارند .
این احتمال را نیز دادهاند که منظور از حرکت خورشید حرکت آن در احساس ما باشد زیرا به نظر بینندگان زمینی خورشید
( و ماه هر دو در گردشند .( 1
( جزء هفدهم ( 31
34 وَماجَعَلْنالِبَشَرٍمِنْقَبْلِکَالْخُلْدَاَفَائِنْ مِتَفَهُمُ الْخالِدُونَ
صفحه 17 از 49
ما براي هیچ انسانی قبلاز تو زندگی جاویدان قرار ندادیم ( وانگهی آیا آنها که انتظار مرگ تو را میکشند ) اگر تو
بمیري آنها زندگی جاویدان دارند ؟
بقايشریعت و دین و آییننیازبهبقاي آورندهآن ندارد، آیین ابراهیم و موسی و عیسی هر چند جاویدان نبودند ، ولی قرنها بعد از
وفات این پیامبران بزرگ ( و در مورد حضرت مسیح بعد از صعود او به آسمان ) باقی ماندند .
بنابراین جاودانگی مذهب نیاز به پاسداري دائمی پیامبر ندارد ، ممکن است جانشینان او خط او را ادامه دهند .
و اما اینکه آنها خیال میکنند با در گذشت پیامبر صلیاللهعلیهوآله همه چیز پایان مییابد ، در حقیقت کور خواندهاند ، زیرا این
سخن در مورد مسائلی صحیح است که قائم به شخص باشد ، اسلام نه قائم به شخص پیامبر بود و نه اصحاب و یارانش ، آیینی بود
زنده و پویا که بر اساس حرکت درونیش پیش میرود و مرزهاي زمان و مکان را میشکافد و به سیر خود ادامه میدهد
.
. « المیزان » -1 اقتباس از
32 ) سوره اَنبیاء )
مرگ آغاز زندگی جدید است
35 کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَۀُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَۀً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ
هرانسانی طعممرگ را میچشد و ما شمارا بابديها و نیکیهاآزمایشمیکنیم و سرانجامبه سوي مابازمیگردید.
یا خویشتن خویش است ، این معنی وسیعی « ذات » در قرآن مجید در معانی مختلفی به کار رفته ، نخستین معنی نفس « نَفْس » واژه
کَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَۀَ : خداوند رحمت را بر خویش لازم » استکه حتی بر ذات پاك خداوند اطلاق میشود ، چنانکه میخوانیم
12 / انعام ) . ) « کرده است
( جزء هفدهم ( 33
لارْضِ فَکَاَنَّما 􀂑 مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِی ا » : سپس اینکلمه درموردانسان یعنیمجموعهجسم و روحاو بهکار رفته است مانند
قَتَلَالنّاسَ جَمیعا: کسیکه انسانیرا بدون اینکه قتلی انجام دهد یا فساد در زمین کرده باشد بکشد، گویی همه انسانها را
32 /مائده ) . ) « کشته است
روح خود را » : فرشتگان قبض ارواح میگویند ، « اَخْرِجُوا اَنْفُسَ کُمْ » و گاهی در خصوص روح انسان استعمال شده مانند
93 / انعام ) . ) « خارج کنید
در آیه مورد بحث همان معنی دوم است، بنابراین منظور بیانقانون کلی مرگ درباره انسانها است « نَفْس » پیدا است که منظور از
(1).
بعد از ذکر قانون عمومی مرگ این سؤال مطرح میشود که هدف از این حیات ناپایدار چیست و چه فایدهاي دارد ؟
. جلد 14 ، صفحه 312 ، « المیزان » -1
34 ) سوره اَنبیاء )
ما شما را با بديها و نیکیها امتحان میکنیم و سرانجام به سوي ما » : قرآن در دنباله همین سخن میگوید
وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَۀً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ ) . ) « بازمیگردید
جایگاه اصلیشما این جهان نیست، بلکهجايدیگر است، شما تنها براي دادن امتحانی در اینجا میآیید و پس از پایان امتحان و
کسب تکامللازم بهجایگاه اصلی خود که سراي آخرت است ، خواهید رفت.
صفحه 18 از 49
ذکر شده و باید همچنین باشد ، زیرا آزمایش الهی « خیر » مقدم بر « شرّ » قابل توجه این که در میان مواد امتحانی
هر چند گاهی با نعمت است و گاهی با بلا، ولی مسلما آزمایش به وسیله بلاها سختتر و مشکلتر است .
چرا خدا مردم را آزمایش میکند
در اینجا سؤال مهمی باقی میماند که خداوند چرا بندگان را آزمایش میکند و اصولًا آزمایش در مورد خداوند چه مفهومی دارد
؟
( جزء هفدهم ( 35
در زمینه مسأله آزمایش الهی ، بحث فراوان است ، نخستین سؤالی که به ذهن میرسد ، این است که ؛ مگر آزمایش براي این
نیست که اشخاص یا چیزهاي مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانی خود بکاهیم ؟ اگر چنین است ، خداوندي که
علمش به همهچیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همهکس و همهچیز آگاه است و غیب آسمان و زمین را با علم بیپایانش
میداند ، چرا امتحان میکند ؟ مگر چیزي بر او مخفی است که با امتحان آشکار شود ؟
پاسخ این سؤال مهمّ را در اینجا باید جستجو کرد که مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایشهاي
ما بسیار متفاوت است .
آزمایشهاي ما همان است که در بالا گفته شد ، یعنی براي شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، امّا آزمایش الهی در واقع همان
است . « پرورش و تربیت »
توضیح اینکه ؛ در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است ، این یک قانون کلّی و سنّت دایمی پروردگار
است که براي شکوفا کردن استعدادهاي نهفته ( و از قوّه به فعل رساندن آنها ) و در نتیجه پرورش دادن بندگان ، آنان را
میآزماید ، یعنی همانگونه که فولاد را براي استحکام بیشتر در کوره میگدازند تا به اصطلاح آبدیده شود ، آدمی را نیز در
کوره حوادث سخت پرورش میدهد تا مقاوم گردد .
36 ) سوره اَنبیاء )
درواقع امتحان خدا به کار باغبانی پرتجربه شبیه است که دانههاي مستعدّ را در سرزمینهاي آماده میپاشد ، این دانهها با استفاده از
مواهب طبیعی شروع به نموّ و رشد میکنند ، تدریجا با مشکلات میجنگند و با حوادث پیکار مینمایند ، در برابر طوفانهاي
سخت و سرماي کشنده و گرماي سوزان ، ایستادگی به خرج میدهند تا شاخه گلی زیبا یا درختی تنومند و پرثمر بار آید که بتواند
به زندگی و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد .
سربازان رانیز براي اینکه ازنظر جنگی نیرومند و قوي شوند، به مانورهاو جنگهاي مصنوعی میبرند و در برابر انواع
مشکلاتتشنگی، گرسنگی ، گرما و سرما ، حوادث دشوار، موانع سخت، قرارمیدهند تا ورزیده و آبدیده شوند و این است
رمز آزمایشهاي الهی .
( جزء هفدهم ( 37
وَ لِیَبْتَلِیَ اللّهُ ما فی صُ دُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما » : قرآن مجید درآیه 154 سوره آلعمران بهاین حقیقت تصریحکرده است و میگوید
فی قُلُوبِکُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ: خداوند آنچه را شما در سینه دارید، میآزماید تا دلهاي شما کاملًا خالص گردد و
. « او به همه اسرار درون شما آگاه است
وَ اِنْکانَسُبْحانَهُاَعْلَمُبِهِمْمِنْ اَنْفُسِهِمْ »: امیرمؤمنان علی تعریف بسیار پرمعنی در زمینه فلسفه امتحاناتالهیدارد، میفرماید
لافْعالُالَّتی بِهایَسْتَحِقُالثَّوابَ وَالْعِقابَ: گرچه خداوند بهروحیّات بندگانش از خودشان آگاهتر است ، ولی آنها را 􀂑 وَلکِنْلِتَظْهَرَا
صفحه 19 از 49
(1). « امتحان میکند تا کارهايخوب و بدکه معیارپاداش و کیفر است، از آنها ظاهر گردد
. کلمات قِصار ، شماره 93 ، « نهج البلاغه » -1
38 ) سوره اَنبیاء )
یعنی صفات درونی انسان به تنهایی نمیتواند معیاري براي ثواب و عقابگردد ، مگر آن زمانی که در لابلاي اعمال انسان
خودنمایی کند ، خداوند بندگان را میآزماید تا آنچه در درون دارند ، در عمل آشکار کنند، استعدادهارا ازقوّه بهفعل برسانند و
مستحقّپاداش و کیفر اوگردند.
اگر آزمایش الهی نبود ، این استعدادها شکوفا نمیشد و درخت وجود انسان ، میوههاي اعمال بر شاخسارش نمایان نمیگشت
و این است فلسفه آزمایش الهی در منطق اسلام .
آزمایش خدا همگانی است
از آنجا که نظام حیات در جهان هستی، نظام تکامل و پرورش است و تمامی موجودات زنده مسیر تکامل را میپیمایند ، حتّی
درختان استعدادهاي نهفته خود را با میوه بروز میدهند ، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران ، طبق این قانون عمومی میبایست
آزمایش شوند و استعدادات خود را شکوفا سازند .
( جزء هفدهم ( 39
اگرچه امتحانات الهی متفاوت است ، بعضی مشکل ، بعضی آسان و قهرا نتایج آنها نیز باهم فرق دارد ، اما به هر حال آزمایش
اَحَسِبَ النّاسُ اَنْ یُتْرَکُوا اَنْ یَقُولُوا امَنّا وَ هُمْ لا » : براي همه هست ، قرآن مجید بهامتحان عمومی انسانها اشاره کرده ، میفرماید
1 / عنکبوت ) . ) « یُفْتَنُونَ : آیا مردم گمانمیکنند بدون امتحان رها میشوند، نه هرگز، بلکه همگی باید امتحان دهند
وَ اِذِ ابْتَلی اِبْراهیمَ رَبُّهُ : خداوند ابراهیم را » : قرآن نمونههایی از امتحانات پیامبران رانیز بازگو کردهاست ، آنجا که میفرماید
124 / بقره ) . ) « امتحان کرد
فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَاَشْکُرُ اَمْ اَکْفُرُ: هنگامیکه یکیاز پیروان سلیمان » : درجاي دیگر آمده است
تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن از راه دور براي او حاضر کرد، سلیمان گفت: این لطف خدا است، براي اینکه
40 / نمل) ) ؟ « مرا امتحان کند، آیا شکرگزاري میکنم یا کفران
40 ) سوره اَنبیاء )
شیوههاي آزمایش خدا
نمونههایی که انسان با آنها امتحان میشود ، عبارتند از : ترس ، گرسنگی ، زیانهاي مالی و مرگ ... ، ولی وسایل آزمایش
خداوند منحصر به اینها نیست ، بلکه امور دیگري نیز در قرآن به عنوان وسیله امتحان ، آمده است ، مانند فرزندان ، پیامبران و
شرور و خیرها نیز از آزمایشهاي الهی محسوب » ، دستوراتخداوند، حتّی بعضیاز خوابها، ممکن است از وسایل آزمایش باشد
وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ) ( 35 / انبیاء) . ) « میشوند
بنابراین مواردي که در آیه شمرده شده ، جنبه انحصاري ندارد ، هرچند ازنمونههاي روشن و زنده آزمایشهاي الهی است
.
و میدانیم که مردم در برابر آزمایشهاي خداوند ، به دو گروه تقسیم میشوند ؛ گروهی از عهده امتحانات برآمده
و گروهی مردود میشوند .
صفحه 20 از 49
( جزء هفدهم ( 41
که پیش میآید ، گروهی خود را میبازند و به خاطر اینکه کوچکترین ضرري به آنها نرسد ، شانه از زیر « ترس » مثلًا مسأله
نَخْشی اَنْ » ؛ بار مسؤولیّت خالی میکنند ، در جنگها فرار میکنند ، یا راه سازشکاري پیش میگیرند و با عذرتراشیهایی چون
از تکلیف الهی سرباز میزنند ( 5 / مائده ) . ، « تُصیبَنا دائِرَةٌ : ما میترسیم ضرري به ما متوجّه شود
اَلَّذینَ »: و گروهیدیگردربرابرعوامل ترس، باایمان و توکل بیشتريخودرا برايهرگونهفداکاري مهیّامیکنند، چنانکه درقرآنآمده
قالَلَهُمُالنّاسُ اِنَالنّاسَقَدْجَمَعُوا لَکُمْفَاخْشَوْهُمْفَزادَهُمْ ایمانا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ: وقتیکه به مردم باایمان میگفتند : اوضاع
/ 173 ) « خطرناك است و دشمنان شما مجهّزند ، شما عقبنشینی کنید ، بر ایمان و توکل آنها افزوده میشد
آلعمران ) .
دربرابر سایر مشکلات و عوامل امتحان که در آیه آمدهاست، همچون گرسنگی و زیانهاي مالی و جانی نیز همه مردم یکسان
نیستند .
42 ) سوره اَنبیاء )
نمونههایی از این امتحانات در متن قرآن آمده است و در آیات مناسب به آن اشاره خواهیم کرد .
رمز پیروزي در آزمایشهاي خدایی
در اینجا سؤال دیگري پیش میآید و آن اینکه ؛ حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهی شرکت دارند ، راه
موفّقیّت در این آزمایشها چیست ؟
پاسخاینسؤالراقسمتآخرآیهموردبحثوآیاتدیگرقرآنمیدهد؛
در آیه فوق آمده است ، این « وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ » نخستین و مهمترین گام براي پیروزي ، همان است که در جمله کوتاه و پرمعنی
جمله باصراحت میگوید : رمز پیروزي در این راه ، صبر و پایداري است و به همین دلیل بشارت پیروزي را تنها به صابران
و افراد بااستقامت میدهد .
توجّه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختیها و مشکلاتش و اینکه این جهان ، گذرگاهی بیش نیست ، عامل دیگري براي
ما از آنِ خدا هستیم و به سوي خدا بازمیگردیم ) ) « اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ » پیروزي محسوب میشود که در جمله
آمده است.
( جزء هفدهم ( 43
یاد میشود، عصارهاي از عالیترین درسهاي توحید و انقطاع اِلَیاللّه و تکیه « کَلِمَه اِسْتِرْجاع » اصولاً این جمله که از آن به عنوان
بر ذات پاك او در همهچیز و در هر زمان است و اگر میبینیم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت ، این جمله را با الهام
گرفتن از قرآن مجید تکرار میکردند ، براي این بوده که شدّت مصیبت آنها را تکان ندهد و در پرتو ایمان به مالکیّت خداوند و
بازگشت همه موجودات به سوي او، این حوادث را در خود هضم کنند .
اِنَّ قَوْلَنا اِنّا لِلّهِ اِقْرارٌ عَلی اَنْفُسِنا بِالْمِلْکِ وَ قَوْلُنا وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ اِقْرارٌ عَلی اَنْفُسِنا » : امیر مؤمنان علی در تفسیر این جمله میفرماید
بِالْهَلْکِ : اینکه ما میگوییم " اِنّا لِلّهِ ، "اعتراف به این حقیقت است که ما مملوك اوییم و اینکه میگوییم " وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ ،"
(1). « اقرار به ایناستکه ما از این جهان خواهیم رفت و جایگاه ما ، جاي دگر است
44 ) سوره اَنبیاء )
استمداداز نیروي ایمان و الطاف الهی ، عامل مهمّ دیگري است، کسانی هستند که هر وقت دستخوش حوادث میگردند ، اعتدال
صفحه 21 از 49
خود را از دست داده ، گرفتار اضطراب میشوند ، امّا دوستان خدا ، چون برنامه و هدف روشنی دارند ، بدون حیرت و سرگردانی ،
مطمئنّ و آرام به راه خود ادامه میدهند ، خدا نیز روشنبینی بیشتري به آنها میدهد که در انتخاب راهصحیح دچار اشتباهنشوند،
وَالَّذینَ جاهَدُوا فینالَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا: کسانیکه در راه ما به جهاد برخیزند، ما آنها را به راههاي خود هدایت »: چنانکه قرآن میگوید
69 /عنکبوت ) . ) « میکنیم
انسان از عجله آفریده شده است
. کلمات قِصار ، شماره 99 ، « نهج البلاغه » -1
( جزء هفدهم ( 45
37 خُلِقَ الاِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوْریکُمْ ایاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ
( آري ) انسان از عجله آفریده شده ، ولی عجله نکنید من آیات خود را به زودي به شما ارائه میدهم .
در اینجا نوع انسان است ( البته انسانهاي تربیت نایافته و خارج از قلمرو رهبري رهبران الهی ) . « انسان » منظور از
شتاب و شتابزدگی است ، همانگونه که آیات بعد نیز شاهد گویاي این مطلب است و در جاي دیگر قرآن « عَجَ ل » و منظور از
11 / اسراء ). ) « وَ کانَ الاِْنْسانُ عَجُولًا : انسان ، عجول است » : میخوانیم
آفریده شده « عجله » یک نوع تأکید است، یعنی آنچنان انسان عجول است که گویی از « خُلِقَ الاِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ » در حقیقت تعبیر
و تار و پود وجودش از آن تشکیل یافته و به راستی بسیاري از مردم عادي چنیناند ، هم در خیر عجولند و هم در شر ، حتی وقتی
بهآنها گفته میشود اگر آلوده کفر و گناه شوید ، عذاب الهی دامنتان را میگیرد ، میگویند پس چرا این عذاب
زودتر نمیآید ؟
46 ) سوره اَنبیاء )
شر ، حتی وقتی بهآنها گفتهمیشود اگر آلوده کفر و گناه شوید ، عذاب الهی دامنتان را میگیرد ، میگویند پس چرا این عذاب
زودتر نمیآید ؟
و در پایانآیه اضافه میکند: ( سَاُریکُمْ ایاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ ).
در اینجا ممکن است اشاره به آیات و نشانههاي عذاب و بلاها و مجازاتهایی باشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله « ایاتی » تعبیر
مخالفانرا با آن تهدیدمیکرد و اینسبک مغزان کرارا میگفتند : پس چه شد این بلاهایی که ما را با آن میترسانی
.
قرآن میگوید : عجله نکنید ، چیزي نمیگذرد که دامانتان را خواهد گرفت .
با توجه به آیه فوق این سؤال پیش میآید که اگر انسان طبیعتا عجول است ، پس چرا به دنبال آن نهی از عجله میکند و
آیا این دو با هم متضاد نیست . « فَلا تَسْتَعْجِلُونِ » : میگوید
در پاسخ میگوییم با توجه به اصل اختیار و آزادي اراده انسان و قابل تغییر بودن صفات و روحیات و ویژگیهاي اخلاقی ،
هیچگونه تضادي در کار نیست ، چراکه با تربیت و تزکیه نفس میتوان این حالت را دگرگون ساخت .
( جزء هفدهم ( 47
38 وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
آنها میگویند اگر راست میگوئید این وعده قیامت کی فرامیرسد ؟
آنها با بی صبري تمام ، در انتظار قیام قیامت بودند ، غافل از اینکه فرارسیدن قیامت همان و بیچارگی و بدبختی تمام عیار
صفحه 22 از 49
آنها همان ، ولی چه میتوان کرد ، انسان عجول حتی در راه بدبختی و نابودي خود نیز عجله میکند .
بهصورت جمع ( اگر راست میگویید ) با اینکه مخاطب پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بود، بهخاطر آن است « اِنْکُنْتُمْصادِقینَ » تعبیربه
که پیروان راستین او نیز در این خطاب شرکت داده شدهاند و ضمنا میخواستند بگویند، فرانرسیدن قیامت دلیل بر این استکه همه
شمادروغگو هستید.
48 ) سوره اَنبیاء )
ترازوهاي عدل در قیامت
47 وَ نَضَعُالْمَوازینَالْقِسْطَ لِیَوْمِالْقِیامَۀِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا وَ اِنْکانَمِثْقالَحَبَّۀٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَیْنابِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ
ما ترازوهاي عدل را در روز قیامت نصب میکنیم ، لذا به هیچکس کمترین ستمی نمیشود و اگر به مقدار سنگینی یک دانه
خردل (کار نیک و بدي باشد) ما آن را حاضر میکنیم و کافی است که ما حساب کننده باشیم .
گاه به معنی عدم تبعیض و گاه به معنی عدالت به طور مطلق میآید و مناسب در اینجا معنی دوم است . « قِسْط »
ذکر شده ، این ترازوهاي سنجش آنچنان دقیق و منظم « مَوازین » براي « صفت » جالب اینکه قسط در اینجا به عنوان
است که گویی عین عدالت میباشد و به همین دلیل بلافاصله اضافه میکند : ( فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا ) .
( جزء هفدهم ( 49
نه از پاداش نیکوکاران چیزي کاسته میشود و نه به مجازات بدکاران افزوده میگردد .
اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل کار » اما این نفی ظلم و ستم ، مفهومش این نیست که در حساب دقت نمیشود ، بلکه
و موردسنجش قرار میدهیم ( وَ اِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّۀٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَیْنابِها ) . « نیک و بدي باشد ، ما آن را حاضر میسازیم
گیاهی است که داراي دانه سیاه بسیار کوچکی است و ضرب المثل در کوچکی و حقارت میباشد . « خَرْدَل »
است و میدانیم هر چیزي وسیله سنجشی متناسب با خود دارد ، میزان الحراره ( « وسیله سنجش » در اینجا به معنی « میزان »
گرماسنج ) میزان الهوا ( هواسنج ) و میزانهاي دیگر هریک هماهنگ با موضوعی است که میخواهند آن را به وسیله آن
بسنجند .
در احادیث اسلامی میخوانیم که میزانهاي سنجش در قیامت ، پیامبران و امامان و پاکان و نیکانی هستند که در پرونده اعمالشان
. « لاعْمالِ : سلام بر میزان سنجش اعمال 􀂑 اَلسَّلامُ عَلی میزانِ ا » : نقطه تاریکی وجود ندارد ( 1) و میخوانیم
50 ) سوره اَنبیاء )
ترازوي سنجش اعمال در قیامت چیست ؟
درباره چگونگی توزین اعمال در روز رستاخیز، بحث فراوانی در میان مفسران و متکلمان شده است و از آنجا که بعضی چنین
تصور کردهاند ، وزن و ترازو در آن جهان همانند وزن و ترازو در این جهان است و از طرفی اعمال انسان ، سنگینی و وزنی ندارد
که بتوان آن را با ترازو سنجید ، ناچار شدهاند از طریق تجسّم اعمال و یا اینکه خود اشخاص را به جاي اعمالشان در آن روز وزن
یُؤْتی بِالرَّجُلِ الطَّویلِ الْعَظیمِ فَلا » : نقل شدهاست که میگوید « عبید بن عمیر » میکنند ، مشکل را حل نمایند و حتی عبارتی از
یَزِنُ جُناحَ بَعُوضَۀٍ : در آن روز افراد بزرگ جثهاي را میآورند که در ترازوي سنجش با اندازه بال مگسی
جلد 7 ، صفحه 252 ( چاپ جدید ) . ، « بحار الانوار » -1
( جزء هفدهم ( 51
صفحه 23 از 49
« طبري » و تفسیر « مجمع البیان » اشاره به اینکه ظاهرا آدمهاي باشخصیتی بودند و در باطن هیچ . ( اینروایت در ، « وزن ندارند
از" عبید بن عمیر "نقل شده و ظاهر عبارت این است که این سخن از خود" عبید "است نه از پیامبر صلیاللهعلیهوآله ) . ولی اگر
مسأله مقایسه زندگی آن جهان را بازندگی دنیاکنار بگذاریم و توجه داشتهباشیم که همه چیز در آنجا با اینجا متفاوت است ،
درست همانند تفاوتی که میان زندگی جنین در عالم رَحِم ، با زندگی انسان در این دنیا وجود دارد و نیز توجه داشته باشیم که در
وزن » فهم معانی الفاظ ، نباید همیشه به دنبال مصداقهاي موجود و معین برویم ، بلکه مفاهیم را از نظر نتیجه بررسی کنیم ، مسأله
برده میشد ، ظرفی به نظر « چراغ » کاملاً حل خواهد شد . توضیح اینکه ؛ در گذشته هنگامی که مثلًا نام « در روز رستاخیز
میرسید که مقداري ماده روغنی در آن ریخته شده بود و فتیلهاي در میان آن نصب گردیده و احتمالاً حبابی نیز روي آن براي
چیز دیگري میفهمیم ، دستگاهی که نه ظرفی براي روغن دارد ، « چراغ » تنظیم هوا قرار داده شده بود ، در حالی که امروز از کلمه
امروز را با دیروز پیوند میدهد ، همان هدف و نتیجه آن است ، یعنی « چراغ » و نه فتیلهاي و نه حبابی براي تنظیم هوا ، اما آنچه
« ترازوها » نیز چنین است و در همین جهات میبینیم که با گذشت زمان « میزان » وسیلهاي که تاریکی را از میان میبرد . در مسأله
وسیله سنجش ) « میزان الحرارة » به وسایل دیگر سنجش نیز گفته میشود ، مانند « میزان » چه اندازه دگرگون شدهاند و حتی لفظ
وسیله سنجش هوا ) و مانند آن . ) « میزان الهوا » ، ( گرما
52 ) سوره اَنبیاء )
بنابراین آنچه مسلم است ، این است که در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصی سنجیده میشود ، نه با ترازوهایی همانند
ترازوهاي دنیا و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افرادصالح بوده باشد و در روایاتی که از طرق اهل بیت علیهمالسلام
وَ » ؛ از امام صادق در پاسخ سؤال از تفسیر آیه 47 سوره انبیاء « بحار الانوار » به ما رسیده ، این مطلب بهخوبی دیده میشود . در
لاوْصِیاءُ وَ مِنَ الْخَلْقِ مَنْ 􀂑 لانْبِیاءُ وَ ا 􀂑 وَ الْمَوازینُ ا » : چنین میخوانیم ، « نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ
( جزء هفدهم ( 53
یَدْخُلُ الْجَنَّۀَ بِغَیْرِ حِسابٍ : میزان سنجش در آن روز ، پیامبران و اوصیاي آنها هستند و از مردم ، کسانی میباشند که بدون حساب
یعنی کسانی که در پرونده اعمال آنها نقطه تاریکی وجود ندارد ) .( 1) و در روایت دیگري چنین نقل ) « وارد بهشت میشوند
« ئِمَّۀَ مِنْ ذُرِّیَّتِه هُمُ الْمَوازینَ : یعنی امیرمؤمنان و امامان و فرزندان او ، ترازوهاي سنجش هستند 􀂑 اِنَّ اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ وَ الا » : شده است
درواقع . « اَلسَّلامُ عَلی میزانِ الاِْسْلامِ : سلام بر میزان سنجش اعمال » : 2) در یکی از زیارات مطلقه امیر مؤمنان علی میخوانیم ).
مردان و زنان نمونه جهان ، مقیاسهاي سنجش اعمال انسانها هستند و هرکس به آن اندازه که به آنها شباهت دارد ، وزن دارد و
آنها که از ایشان بیگانهاند ، کموزن یا بیوزن هستند . حتی در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجش هستند ، ولی از آنجا که
بسیاري از حقایق در این عالم در پرده
. جلد 7 ، صفحه 252 و 251 ، « بحار الانوار » -1
. جلد 7 ، صفحه 252 و 251 ، « بحار الانوار » -2
54 ) سوره اَنبیاء )
48 /ابراهیم) روز بروز و ظهور است ، این واقعیتها ) « وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِ دِ الْقَهّارِ » ابهام میماند و در روز قیامت که به مقتضاي
جمع بسته شده است ، زیرا اولیاي حق که ترازوهاي سنجشند ، « موازین » آشکار میگردد. و از اینجا روشن میشود که چرا
متعددند . این احتمال نیز وجود دارد که هرکدام از آنها در صفتی ممتاز بودهاند ، بنابراین هریک میزان سنجش یکی از صفات و
اعمال آدمی هستند و چون اعمال و صفات انسانها مختلف است ، الگوها و ترازوهاي سنجش نیز باید مختلف باشد . و نیز از اینجا
ما مَعْنَیالْمیزانُ ؟ قالَالْعَدْلُ:معنی » : روشن میشود که آنچه در بعضی از روایات مانند روایتی از امام صادق وارد شده که پرسیدند
صفحه 24 از 49
1) منافاتی با آنچه گفتیم ، ندارد ، زیرا دوستانخداوند و مردان و زنان نمونه جهان ، مظهر عدل )، « میزانچیست؟ فرمود:عدلاست
میباشند ، عدل از نظر فکر و عدل از نظر عقیده و عدل از نظر صفات و اعمال
. جلد 2 ، صفحه 5 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء هفدهم ( 55
50 وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَكٌ اَنْزَلْناهُ اَفَاَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ
و این ( قرآن ) ذکر مبارکیاست که ( بر شما ) نازل کردیم ، آیا آن را انکار میکنید ؟
آیا چنین کتابی ، جاي انکار دارد ؟ دلایل حقانیتش در خودش نهفته و نورانیتش آشکار است و رهروان راهش سعادتمند و
پیروز .
براي اینکه بدانیم تا چه حد این قرآن موجب آگاهی و مایه برکت است کافی است حال ساکنان جزیره عرب را قبل از نزول قرآن
که در توحش و جهل و فقر و بدبختی و پراکندگی زندگی میکردند ، با وضعشان بعد از نزول قرآن که اسوه و الگویی براي
دیگران شدند در نظر بگیریم ، همچنین وضع اقوام دیگر را قبل و بعد از ورود قرآن در میان آنها .
51 وَ لَقَدْ اتَیْنا اِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِه عالِمینَ
ما وسیلهرشدابراهیم را از قبل به او دادیم و از ( شایستگی ) او آگاه بودیم .
56 ) سوره اَنبیاء )
در اصل به معنی راه یافتن به مقصد است و در اینجا ممکن است اشاره به حقیقت توحید باشد که ابراهیم از سنین کودکی « رُشْدَ »
از آن آگاه شده بود و ممکن است اشاره به هرگونه خیر و صلاح به معنی وسیع کلمه بوده باشد .
اشاره به قبل از موسی و هارون است . « مِنْ قَبْلُ » تعبیر به
اشاره به شایستگیهاي ابراهیم براي کسب این مواهب است ، درحقیقت خدا هیچ موهبتی را به کسی بدون « کُنّا بِه عالِمینَ » جمله
دلیل نمیدهد، این شایستگیها است که آمادگی براي پذیرش مواهب الهی است ، هر چند مقام نبوت یک مقام موهبتی
است .
52 اِذْ قالَ لَاِبیهِ وَ قَوْمِه ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتی اَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ
آنهنگامکه بهعمویش(آزر)و قوم او گفت این مجسمههاي بیروحی را که شما همواره پرستش میکنید چیست ؟
( جزء هفدهم ( 57
اینها ) « ما هذِهِ » با این تعبیر بتهایی را که در نظر آنها فوق العاده عظمت داشت شدیدا تحقیر کرد . اولًا : با تعبیر « ابراهیم »
به معنی عکس یا مجسمه بیروح است ( تاریخچه بت پرستی « تِمْثال » جمع « تَماثیل » زیرا « تَماثیل » چیست؟ ) ثانیا : با تعبیر به
میگوید : این مجسمهها و عکسها در آغاز جنبه یادبود پیامبران و علماء داشته ، ولی تدریجا صورت قداست به خود گرفته و
معبود واقع شده است ) .
که به معنیملازمت توأم با احترام است نشان میدهد که آنها آنچنان « عُکُوف » با توجه به معنی « اَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ » جمله
دلبستگی بهاین بتها پیدا کردهبودند و سر برآستانش میساییدند و بر گردنشان میچرخیدند که گویی همواره ملازم
آنها بودند .
این گفتار ابراهیم در حقیقت استدلال روشنی است براي ابطال بت پرستی ، زیرا آنچه از بتها میبینیم همین مجسمه و تمثال است
، بقیه تخیل است و توهم و پندار است ، کدام انسان عاقل به خود اجازه میدهد ، که براي مشتی سنگ و چوب این همه عظمت و
احترام و قدرت قائل باشد ؟ چرا انسانی که خود اشرف مخلوقات است ، در برابر مصنوع خویش ، این چنین خضوع و کرنش کند و
صفحه 25 از 49
حل مشکلات خود را از آن بخواهد ؟
58 ) سوره اَنبیاء )
کثرت طرفداران دلیل بر حقانیت یک فکر نیست
53 قالُوا وَجَدْنا اباءَنا لَها عابِدینَ
گفتند : ما پدران خود را دیدیمکه آنهارا عبادتمیکنند.
54 قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ اباؤُکُمْ فی ضَلالٍ مُبینٍ
گفت:مسلماشماوهمپدرانتاندرگمراهیآشکاريبودهاید.
از آنجا که تنها سنت و روش نیاکان بودن هیچ مشکلی را حل نمیکند و هیچ دلیلی نداریم که نیاکان عاقلتر و عالمتر از نسلهاي
پاسخ » بعد باشند ، بلکه غالبا قضیه به عکس است چون باگذشت زمان علم و دانشها گستردهتر میشود ، ابراهیم بلافاصله به آنها
. « گفت : هم شما و هم پدرانتان به طور قطع در گمراهی آشکار بودید
ما پدران خود را بر » : جالب اینکه بتپرستان در جواب ابراهیم ، هم روي کثرت نفرات تکیه کردند و هم طول زمان ، گفتند
. « این آیین و رسم یافتیم
( جزء هفدهم ( 59
ابراهیم هم در هر دو قسمت به آنها پاسخ گفت ، که هم شما و هم پدرانتان ، همیشه در ضلال مبین بودید .
یعنیانسان عاقل که داراي استقلال فکري است هرگز خود را پایبند این اوهام نمیکند ، نهکثرت طرفداران طرح و سنتی را دلیل
اصالت آن میداند و نه دوام و ریشه دار بودن آن را
55 قالُوا اَجِئْتَنا بِالْحَقِّ اَمْ اَنْتَ مِنَ اللّاعِبینَ
گفتند: تو مطلبحقی براي ماآوردهاي یا شوخیمیکنی ؟
زیرا آنها که به پرستش بتها عادت کرده بودند و آن را یک واقعیت قطعی میپنداشتند، باور نمیکردند کسی جدا با بت پرستی
مخالفت کند ، لذا از روي تعجب این سؤال را از ابراهیم کردند .
لارْضِالَّذیفَطَرَهُنَّ وَاَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ 􀂑 56 قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُالسَّمواتِ وَا
60 ) سوره اَنبیاء )
گفت : ( کاملًا حق آوردهام ) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را ایجاد کرده و من از گواهان این
موضوع هستم .
ابراهیم با این گفتار قاطعش نشان داد آن کس شایسته پرستش است که آفریدگار آنها و زمین و همه موجودات است ، اما قطعات
اثبات « وَ اَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ » سنگ و چوب که خود مخلوق ناچیزي هستند ، ارزش پرستش را ندارند ، مخصوصا با جمله
کرد تنها من نیستم که گواه بر این حقیقتم ، بلکه همه آگاهان و فهمیدهها همانهاکه رشتههايتقلیدکورکورانهرا پاره کردهاند گواه
بر این حقیقتند.
ابراهیم نقشه نابودي بتها را میکشد
57 وَ تَاللّهِلََاکیدَنَاَصْنامَکُمْ بَعْدَاَنْتُوَلُّوامُدْبِرینَ
و به خدا سوگند نقشهاي براي نابوديبتهایتان در غیاب شما طرح میکنم .
صفحه 26 از 49
گرفته شده که به معنی طرح پنهانی و چاره اندیشی مخفیانهاست. منظورش این بود که به آنها با صراحت « کَیْد » از ماده « اَکیدَنَّ »
بفهماندسرانجاماز یکفرصتاستفادهخواهمکردوآنهارادرهممیشکنم.
( جزء هفدهم ( 61
ابراهیم براي اینکه ثابت کند این مسأله صد در صد جدي است و او بر سر عقیده خود تا همهجا ایستاده است و نتایج و لوازم آن را
به خدا سوگند ، من نقشهاي براي نابودي بتهاي شما به هنگامی که » : هر چه باشد با جان و دل میپذیرد ، اضافه کرد
. « خودتان حاضر نباشید و از اینجا بیرون روید خواهم کشید
در چند آیه بعد میخوانیم بت پرستان به یاد این گفتار ابراهیم افتادند و گفتند : ما شنیدیم جوانی سخنازتوطئه درباره بتها
میگفت .
58 فَجَعَلَهُمْ جُذاذا اِلاّ کَبیرا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَیْهِ یَرْجِعُونَ
سرانجام(با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آنها، جز بت بزرگشان را، قطعه قطعه کرد، تا به سراغ او بیایند ( و او حقایق را
بازگو کند ) .
به هر حال ابراهیم در یک روز که بتخانه خلوت بود و هیچکس از بتپرستان در آنجا حضور نداشت ، طرح خود را عملی
کرد .
62 ) سوره اَنبیاء )
توضیح اینکه : طبق نقل بعضی از مفسران بت پرستان در هر سال روز خاصی را براي بتها عید میگرفتند ، غذاهایی در بتخانه
حاضر کرده ، سپس دستهجمعی به بیرون شهر حرکت میکردند و در پایان روز بازمیگشتند و به بت خانه میآمدند تا از آن
غذاها که به اعتقادشان تبرك یافته بود ، بخورند .
به ابراهیم نیز پیشنهاد کردند او هم با آنها برود ، ولی او به عذر بیماري با آنها نرفت .
به هر حال او بیآن که از خطرات این کار بترسد و یا از طوفانی که پشت سر این عمل به وجود میآید هراسی به دل راه دهد
مردانه وارد میدان شد و با یک دنیا قهرمانی به جنگ این خدایان پوشالی رفت که آنهمه علاقمند متعصب و نادان داشتند ، به
. « همه آنها را قطعه قطعه کرد ، جز بت بزرگی که داشتند » : طوري که قرآن میگوید
. « شاید بت پرستان به سراغ او بیایند و او هم تمام گفتنیها را بگوید » و هدفش این بود
( جزء هفدهم ( 63
بتپرستی در اشکال گوناگون
بیشتر متوجه بتهاي سنگی و چوبی میشویم ، ولی از یک نظر بت و بت پرستی مفهوم « بت پرستی » درست است که ما از لفظ
هر چه انسان را به خود » وسیعی دارد که هر نوع توجه به غیر خدا را ، در هر شکل و صورت شامل میشود و طبق حدیث معروف
کُلُّما شَغَلَکَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُکَ ) . ) « مشغول و از خدا دور سازد بت او است
59 قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِالِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمینَ
گفتند : هر کس با خدایان ما چنین کرده قطعا از ستمگران است ( و باید کیفر ببیند ) .
سرانجام آن روز عید به پایان رسید و بت پرستان شادي کنان به شهر بازگشتند و یکسر به سراغ بتخانه آمدند ، تا هم عرض
ارادتی به پیشگاه بتان کنند و هم از غذاهایی که بهزعم آنها در کنار بتها برکت یافته بود بخورند .
64 ) سوره اَنبیاء )
صفحه 27 از 49
همینکه وارد بتخانه شدند با صحنهاي روبرو گشتند که هوش از سرشان پرید، بهجاي آن بتخانه آباد با تلیاز بتهاي دست و پا
مسلما هر کس . « صدازدند چهکسی این بلا را بر سرخدایان ما آوردهاست » شکسته و بههم ریخته روبرو شدند. فریادشان بلند شد
بوده از ظالمان و ستمگران است .
او هم به خدایان ما ستم کرده و هم به جامعه و جمعیت ما و هم به خودش . چراکه با این عمل خویشتن را در معرض
نابودي قرار داده است .
60 قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ اِبْراهیمُ
(گروهی) گفتند : شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگفتند .
درست است که ابراهیم طبق بعضی از روایات در آن موقع کاملاً جوان بود و احتمالاً سنش از 16 سال تجاوز نمیکرد و درست
« صراحت » و « شهامت » و « شجاعت » : « جوانمردان » است که تمام ویژگیهاي
( جزء هفدهم ( 65
این کار را « ابراهیم » در وجودش جمع بود ، ولی مسلما منظور بت پرستان از این تعبیر چیزي جز تحقیر نبوده ، بگویند « قاطعیت » و
کرده ، گفتند : جوانی که به او ابراهیم میگفتند چنین میگفت ... یعنی فردي کاملاً گمنام و از نظر آنان
بیشخصیت .
اصولاً معمول این است هنگامی که جنایتی در نقطهاي رخ میدهد براي پیدا کردن شخصی که آن کار را انجام داده ، به دنبال
ارتباطهاي خصومتآمیز میگردند و مسلما در آن محیط کسی جز ابراهیم آشکارا با بتها گلاویز نبوده است .
61 قالُوا فَأْتُوا بِه عَلی اَعْیُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ
(عدهاي) گفتند : او را در برابر چشم مردم بیاورید تا گواهی دهند.
62 قالُوا ءَاَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِالِهَتِنا یا اِبْراهیمُ
( هنگامیکه ابراهیم را حاضر کردند ) گفتند : تو این کار را با خدایان ما کردهاي، اي ابراهیم ؟
66 ) سوره اَنبیاء )
جارچیان در اطراف شهر فریاد زدند که هر کس از ماجراي خصومت ابراهیم و بدگویی او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود و
به زودي هم آنها که از این موضوع آگاه بودند و هم سایر مردم اجتماع کردند تا ببینند سرانجام کار این متهم ، به کجا
خواهد رسید .
شور و ولوله عجیبی درمردم افتاده بود ، چراکه از نظر آنها جنایتی بیسابقه توسط یک جوان ماجراجو در شهر رخ داده بود که
بنیان دینی مردم محیط را به لرزه درآورده بود .
سرانجام محکمه و دادگاه تشکیل شد و زعماي قوم در آنجا جمع بودند ، بعضی میگویند : خود نمرود نیز بر این
ماجرا نظارت داشت .
نخستین سؤالی که از ابراهیم کردند این بود ، گفتند : تویی که این کار را با خدایان ما کردهاي ، اي ابراهیم
!
آنها حتّی حاضر نبودند بگویند : تو خدایان ما را شکستهاي و قطعه قطعه کردهاي، بلکه تنها گفتند: تو این کار را با خدایان ما
کردي ؟
( جزء هفدهم ( 67
63 قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذافَسْئَلُوهُمْ اِنْکانُوا یَنْطِقُونَ
صفحه 28 از 49
گفت : بلکه بزرگشان کرده باشد ، از آنها سؤال کنید اگر سخن میگویند .
ابراهیم آنچنان جوابی گفت که آنها را سخت در محاصره قرار داد ، محاصرهاي که قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم گفت :
.« بلکه اینکار رااینبتبزرگ آنها کرده، از آنها سؤالکنید اگرسخن میگویند »
اصول جرمشناسی میگوید : متهم کسی است که آثار جرم را همراه دارد ، در اینجا آثار جرم در دست بت بزرگ است
( طبق روایت معروفی ابراهیم تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت ) .
اصلًا چرا شما به سراغ من آمدید ؟ چرا خداي بزرگتان را متهم نمیکنید ؟ آیا احتمال نمیدهید او از دست خدایان
کوچک خشمگین شده و یا آنها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یک جا رسیده است ؟
از آنجا که ظاهر این تعبیر به نظر مفسران با واقعیت تطبیق نمیداده و از آنجا که ابراهیم پیامبر است و معصوم و هرگز دروغ
نمیگوید ، در تفسیر این جمله ، مطالب مختلفی گفتهاند آنچه از همه بهتر به نظر میرسد این است که :
68 ) سوره اَنبیاء )
ابراهیم به طور قطع این عمل را به بت بزرگ نسبت داد ، ولی تمام قرائن شهادت میداد که او قصد جدي از این سخن ندارد ، بلکه
میخواسته است عقاید مسلم بت پرستان را که خرافی و بیاساس بوده است به رخ آنها بکشد ، به آنها بفهماند که این سنگ و
چوبهاي بی جان آن قدر بی عرضهاند که حتی نمیتوانند یک جمله سخن بگویند و از عبادتکنندگانشان یاري بطلبند ، تا چه
رسد که بخواهند به حل مشکلات آنها بپردازند .
نظیر این تعبیر در سخنان روزمره ما فراوان است که براي ابطال گفتار طرف ، مسلمات او را به صورت امر یا اخبار و یا
استفهام در برابرش میگذاریم تا محکوم شود و این به هیچ وجه دروغ نیست ( دروغ آن است که قرینهاي همراه نداشته
باشد ) .
( جزء هفدهم ( 69
ابراهیم این سخن را به خاطر آن گفت که میخواست افکار » : در روایتی که در کتاب کافی از امام صادق نقل شده میخوانیم
آنهارا اصلاح کند و به آنها بگوید که چنین کاري از بتها ساختهنیست، سپس امام اضافه کرد و فرمود : به خدا سوگند بتها
. « دست به چنان کاري نزده بودند ، ابراهیم نیز دروغ نگفت
64 فَرَجَعُوا اِلی اَنْفُسِهِمْ فَقالُوا اِنَّکُمْ اَنْتُمُ الظّالِمُونَ
آنها به وجدان خود بازگشتند و ( به خود ) گفتند : حقا که شما ستمگرید .
سخنان ابراهیم ، بت پرستان را تکان داد ، وجدان خفته آنها را بیدار کرد و همچون طوفانی که خاکسترهاي فراوان را از روي
شعلههاي آتش برگیرد و فروغ آن را آشکار سازد ، فطرت توحیدي آنها را از پشت پردههاي تعصب و جهل و غرور آشکار
ساخت .
آنها به وجدان و » : در یک لحظه کوتاه و زودگذر از این خوابعمیق و مرگزا بیدار شدند ، چنانکه قرآن میگوید
. « فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند : حقا که شما ظالم و ستمگرید
70 ) سوره اَنبیاء )
هم به خویشتن ظلم و ستم کردید و هم بر جامعهاي که به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها .
و در واقع تمام مقصود ابراهیم از شکستن بتها همین بود ، هدف شکستن فکر بت پرستی و روح بت پرستی بود ، وگرنه شکستن
بت فایدهاي ندارد، بت پرستان لجوج فورا بزرگتر و بیشتر از آن را میسازند و بهجاي آن مینهند، همانگونه که در تاریخ اقوام
نادان و جاهل و متعصب ، این مسأله ، نمونههاي فراوان دارد .
صفحه 29 از 49
تا اینجا ابراهیم موفق شد یک مرحله بسیار حساس و ظریف تبلیغ خود را که بیدار ساختن وجدانهاي خفته است از طریق
ایجاد یک طوفان روانی اجرا کند .
65 ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ
سپس بر سرهاشان واژگونه شدند (و حکم وجدان را به کلی فراموشکردند و گفتند:)تو میدانیکه اینها سخننمیگویند.
( جزء هفدهم ( 71
ولی افسوس که زنگار جهل و تعصب و تقلید کورکورانه بیشتر از آن بود که با نداي صیقلبخش این قهرمان توحید به کلی زدوده
شود .
افسوس که این بیداري روحانی و مقدس چندان به طول نیانجامید و در ضمیر آلوده و تاریکشان از طرف نیروهاي اهریمنی و جهل
سپس آنها بر » قیامی بر ضداین نور توحیدي صورت گرفت و همه چیز به جاي اولبازگشت، چه تعبیر لطیفی قرآن میکند
ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ ) . ) « سرهاشان واژگونه شدند
اینها . « تو میدانی اینها هرگز سخن نمیگویند » : و براي اینکه از طرف خدایان گنگ و بسته دهانشان عذري بیاورند گفتند
همیشه خاموشند و ابهت سکوت را نمیشکنند و با این عذر پوشالی خواستند ضعف و زبونی و ذلت بتها را کتمان
کنند .
برهان دندان شکن ابراهیم
66 قالَ اَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئا وَ لا یَضُرُّکُمْ
72 ) سوره اَنبیاء )
(ابراهیم)گفت: آیاجزخدا چیزيرا میپرستیدکه نه کمترین سودي براي شما دارد و نه زیانی میرساند ( که به سودشان چشم دوخته
باشید یا از زیانشان بترسید ) .
اینجا بود که میدانی براي استدلال منطقی در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آنها کند و
فریاد زد : آیا شما معبودهاي غیر خدا را میپرستید که نه » : مغزهایشان را زیر رگباري از سرزنش منطقی و بیدار کننده قرار دهد
. « کمترین سودي به حال شما دارند و نه کوچکترین ضرري
این خدایانپنداري که نه قدرت بر سخن دارند ، نه شعور و درکی، نه میتوانند از خود دفاع کنند و نه میتوانند بندگان را به
حمایت خود بخوانند، اصلًا اینهاچهکاريازشان ساختهاست و به چهدردمیخورند؟
67 اُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ اَفَلا تَعْقِلُونَ
افبرشما و برآنچه غیرازخدا پرستش میکنید،آیا اندیشه نمیکنید ( و عقل ندارید ) ؟
( جزء هفدهم ( 73
در حقیقت ابراهیم بسیار حساب شده برنامه خود را تعقیب کرد ، نخستین بار به هنگام دعوت آنها به سوي توحید، صدا زد : این
مجسمههاي بیروح چیست که شما میپرستید ؟ اگر میگویید سنت نیاکان شمااست، هم شما و هم آنها گمراه بودید .
در دومین مرحله ، اقدام به یک برنامه عملی کرد ، تا نشان دهد این بتها چنان قدرتی ندارند که هر کس نگاه چپ به آنان کند ،
نابودش کنند ، مخصوصا با اخطار قبلی به سراغ بتها رفت و آنها را به کلی درهمشکست، تا نشاندهد
خیالاتیکهآنهابههمبافتهاندهمهبیهودهاست.
در سومین مرحله در آن محاکمه تاریخی سخت آنها را در بن بست قرار داد ، گاه به سراغ فطرتشانرفت، زمانی بهسراغ عقلشان،
صفحه 30 از 49
( گاه اندرزشان داد، گاه سرزنش و توبیخ کرد.( 1
خلاصه این معلم بزرگ الهی از هر دري وارد شد و آنچه در توان داشت به کار برد ، ولی مسلم قابلیت محل نیز شرط تأثیر است و
این متأسفانه در آن قوم کمتر وجود داشت .
مشروحا در جلد 13 تفسیرنمونه ذیل آیه 23 سوره اسراء بحث شده است . « اُفٍّ » -1 درباره معنی
74 ) سوره اَنبیاء )
امّا بدون شک ، سخنان و کارهاي ابراهیم به عنوان یک زمینه توحیدي و حداقل به صورت علامتهاي استفهام در مغزهاي آنها
باقی ماند و مقدمهاي شد براي بیداري و آگاهی گستردهتر در آینده .
از تواریخ استفاده میشود که گروهی هر چند از نظر تعداد اندك ولی از نظر ارزش بسیار ، به او ایمان آوردند ( 1) و آمادگی
نسبی براي گروه دیگري فراهم گشت .
68 قالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا الِهَتَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ
گفتند : او را بسوزانید و خدایان خود را یاري کنید ، اگر کاري از شما ساخته است .
گرچه با استدلالات عملی و منطقی ابراهیم ، همه بتپرستان
. جلد اول، صفحه 100 « کامل ابن اثیر » -1
( جزء هفدهم ( 75
محکوم شدند و خودشان هم در دل به این محکومیت اعتراف کردند ، ولی لجاجت و تعصب شدید آنها مانع از پذیرش حق شد ،
به همین دلیل جاي تعجب نیست که تصمیم بسیار شدید و خطرناکی درباره ابراهیمگرفتند و آنکشتنابراهیم بهبدترین صورت یعنی
سوزاندن و خاکستر کردن بود .
وجود دارد ، هرقدر زور انسان بیشتر میشود، منطق او ضعیفتر میگردد . جز در « منطق » و « زور » معمولاً رابطه معکوسی میان
مردان حق که هر چه قويتر میشوند، متواضعتر و منطقیتر میگردند.
در روایاتیکه از طرق شیعه و اهل تسنن نقل شده میخوانیم : هنگامی که ابراهیم را بالاي منجنیق گذاشتند و میخواستند در آتش
بیفکنند ، آسمان و زمین و فرشتگان فریاد برکشیدند و ازپیشگاه خداوندتقاضاکردندکه اینقهرمانتوحید و رهبرآزادمردان را حفظ
کند.
اَلَکَ حاجَ ۀٌ : آیا نیازي داري تا به تو کمک کنم » : و نیز نقل کردهاند : جبرئیل به ملاقات ابراهیم آمد و به او گفت
« ؟
76 ) سوره اَنبیاء )
بهآن کسی نیازدارم که از همگان بینیاز و بر همه مشفق است ) « اَمّا اِلَیْکَ فَلا : اما به تو، نه » : ابراهیم در یک عبارت کوتاه گفت
.(
. « فَاسْئَلْ رَبَّکَ : پس نیازت را از خدا بخواه » : در این هنگام جبرئیل به او پیشنهاد کرد و گفت
(1). « حَسْبی مِنْ سُؤالی عِلْمُهُ بِحالی : همین اندازه که او از حال من آگاه است کافی است » : و او در پاسخ گفت
یااَحَدُ یااَحَدُ یاصَ مَدُ یاصَمَدُ یا مَنْ لَمْیَلِدْ وَ لَمْ » : در حدیثی از امام باقر میخوانیم : در این هنگام ابراهیم با خدا چنین راز و نیاز کرد
(2).« یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا اَحَدُ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّه
آنجا که آتش گلستان میشود
صفحه 31 از 49
69 قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْدا وَ سَلاما عَلی اِبْراهیمَ
(سرانجام اورا بهدریاي آتشافکندند ولی ما ) گفتیم : اي آتش سرد و سالم بر ابراهیم باش .
. جلد 14 صفحه 336 « المیزان » -1
ذیلآیه موردبحث . « تفسیرفخررازي » -2
( جزء هفدهم ( 77
به هر حال ابراهیم در میان هلهله و شادي و غریو فریاد مردم به درون شعلههاي آتش فرستاده شد، آنچنان مردم فریاد شادي
کشیدند که گویی شکننده بتها براي همیشه نابود و خاکستر شد .
اما خدایی که همه چیز سر بر فرمان او است ، حتی سوزندگی را او به آتش یاد داده و رمز محبت را او به مادران آموخته ، اراده
کرد این بنده مؤمن خالص در این دریاي آتش سالم بماند ، تا سند دیگري بر اسناد افتخارش بیفزاید ، چنانکه قرآن در اینجا
قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْدا وَ سَلاما عَلی اِبْراهیمَ ) . ) « به آتش گفتیم؛ اي آتش، سرد و سالم بر ابراهیم باش » : میگوید
بدون شک فرمان خدا در اینجا فرمان تکوینی بود ، همان فرمان که در جهان هستی به خورشید و ماه و زمین و آسمان و
آب و آتش و گیاهان و پرندگان میدهد .
معروف چنین است که آتش آنچنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما بههم میخورد و باز به گفته بعضی از
نبود آتش آنچنان سرد میشد که جان ابراهیم از سرما به خطر میافتاد . « سَلاما » مفسران اگر تعبیر
78 ) سوره اَنبیاء )
( و نیز در روایت معروفی میخوانیم آتش نمرودي تبدیل به گلستان زیبایی شد .( 1
آرامترین و بهترین و راحتترین روزهاي عمرش محسوب » : حتی بعضی گفتهاند : آن روز که ابراهیم در آتش بود
(2). « میشد
لاخْسَرینَ 􀂑 70 وَ اَرادُوا بِه کَیْدا فَجَعَلْناهُمُ ا
آنها میخواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ، ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم .
ناگفته پیدا است که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش ، صحنه به کلی دگرگون شد ، غریو شادي فرو نشست ، دهانها از تعجب
بازماند ، جمعی آشکار و در گوشی با هم درباره این پدیده عجیب سخن میگفتند ، عظمت ابراهیم و خداي او ورد زبانها شد و
موجودیت دستگاه نمرود به خطر افتاده ، ولی باز هم تعجب و لجاجت مانع از پذیرش حق به طور کامل گردید ، هر چند دلهاي
بیدار بهره خود را از این ماجرا بردند و بر ایمانشان نسبت به خداي ابراهیم افزوده شد ، هر چند این گروه
در اقلیت بودند .
ذیل آیه مورد بحث . « مجمع البیان » -1
ذیل آیه مورد بحث . « تفسیر فخر رازي » -2
( جزء هفدهم ( 79
سبب سازي و سبب سوزي
گاه میشود انسان در عالم اسباب چنان غرق میشود که خیال میکند این آثار و خواص از آن خود این موجودات است و از آن
مبدأ بزرگی که این آثار مختلف را به این موجودات بخشیده غافل میشود ، در اینجا خداوند براي بیدار ساختن بندگان
سبب سوزي میزند . » و « سبب سازي » دست به
صفحه 32 از 49
موجوداتی که ظاهرا کاري از آنها ساخته نیست ، سرچشمه آثار عظیمی میشوند ، به عنکبوت فرمان میدهد چند تار سست و
ضعیف بر در غار ثور بتند و با همین چند تار کسانی را که در تعقیب پیامبر اسلام همه جا میگشتند و اگر او را مییافتند نابود
میکردند ، مأیوس میسازد و با همین وسیله کوچک مسیر تاریخجهان را دگرگون میکند .
80 ) سوره اَنبیاء )
و به عکس گاه اسبابی را که در عالم ماده ضرب المثل هست ( آتش در سوزندگی و کارد در برندگی ) از کار میاندازد ، تا
فرمان دهد . « رب جلیل نهیشان کند از کار میافتند حتی اگر ابراهیم خلیل » معلوم شود اینها هم از خود چیزي ندارند که اگر
توجه به این واقعیتها که نمونههاي فراوان آن را کم و بیش در زندگی دیدهایم ، روح توحید و توکل را در بندگی مؤمن آنچنان
را تنها از او میخواهند « آتش مشکلات » زنده و بیدار میکند که به او نمیاندیشند و از غیر او یاري نمیطلبند ، خاموش کردن
و نابودي کید دشمنان را از درگاه او میطلبند ، جز او نمیبینند و از غیر او چیزي تمنّا نمیکنند .
هجرت ابراهیم از سرزمین بت پرستان
( جزء هفدهم ( 81
لارْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ 􀂑 71 وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطا اِلَی ا
و او و لوطرا بهسرزمین (شام) که آنرا برايهمه جهانیان پربرکت ساختیم نجات دادیم .
داستان آتش سوزي ابراهیم و نجات اعجازآمیزش از این مرحله خطرناك ، لرزه بر ارکان حکومت نمرود افکند ، به گونهاي که
نمرود روحیه خود را به کلی باخت ، چراکه دیگر نمیتوانست ابراهیم را یک جوان ماجراجو و نفاق افکن معرفی کند ، او دیگر به
عنوان یک رهبر الهی و قهرمان شجاع که یک تنه میتواند بهجنگ جبار ستمگري با تمامقدرت و امکاناتشبرود ، شناخته میشد ،
او اگر با این حال در آن شهر و کشور باقی میماند ، با آن زبان گویا و منطق نیرومند و شهامت بینظیرش مسلماکانون خطري براي
آن حکومت جبار و خودکامه بود ، او به هر حال باید از آن سرزمین بیرون رود .
از سوي دیگر ابراهیم در واقع رسالت خود را در آن سرزمین انجام داده بود ، ضربههاي خردکننده یکی پس از دیگري بر بنیان
بود که تدریجا این « زمانی » حکومت زد و بذر ایمان و آگاهی در آن سرزمین پاشیده ، تنها نیاز به عامل
بذرها بارور گردد و بساط بت و بت پرستی برچیده شود .
82 ) سوره اَنبیاء )
لوط برادر ) « لوط » او باید از اینجا به سرزمین دیگري برود و رسالت خود را در آنجا نیز پیادهکند ، لذا تصمیمگرفت تا به اتفاق
و احتمالًا گروه اندکی از مؤمنان از آن سرزمین به سوي شام هجرت کند . « ساره » زاده ابراهیم بود ) و همسرش
گرچه نام این سرزمین صریحا در قرآن نیامده ، ولی با توجّه به آیه اوّل سوره اسراء ( سُبْحانَ الَّذي اَسْري بِعَبْدِه لَیْلًا مِنَ
لاقْصَی الَّذي بارَکْنا حَوْلَهُ ) . 􀂑 الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِدِ ا
معلوم میشود همان سرزمین شام است که سرزمینی است هم از نظر ظاهري پربرکت و حاصلخیز و سرسبز و هم از نظر معنوي
، چرا که کانون پرورش انبیاء بوده است .
( جزء هفدهم ( 83
در اینکه ابراهیم خودش دست به این هجرت زد و یا دستگاه نمرود او را تبعید کردند و یا هر دو جهت دست به دست هم داد ،
بحثهاي مختلفی در تفاسیر و روایات آمده است که جمع میان همه آنها همین است که از یکسو نمرود و اطرافیانش ابراهیم را
خطر بزرگی براي خود میدیدند و او را مجبور به خروج از آن سرزمین کردند و از سوي دیگر ابراهیم رسالت خود را در آن
صفحه 33 از 49
سرزمین تقریبا پایان یافته میدید و خواهان منطقه دیگري بود که دعوت توحید را در آن نیز گسترش دهد ، به خصوص که ماندن
ممکن بود به قیمت جان او و ناتمام ماندن دعوت جهانیش تمام شود . « بابل » در
هنگامی که نمرود تصمیم گرفت ابراهیم را از آن سرزمین تبعید کند ، دستور » : جالب اینکه در روایتی از امام صادق میخوانیم
. « داد گوسفندان و اموال او را مصادره کنند و خودش تنها بیرون برود
اینها محصول سالیان طولانی از عمر من است ، اگر میخواهید" مالم "را بگیرید پس عمري را که در این » : ابراهیم بهآنها گفت
بنابر این شد که یکی از قاضیان دستگاه در این میان داوري کند ، قاضی حکم کرد ، « سرزمین مصرف کردهام به من بازگردانید
که اموال ابراهیم را بگیرند و عمري را که در آن سرزمین صرف کرده به او بازگردانند .
84 ) سوره اَنبیاء )
هنگامی که نمرود از این ماجرا آگاه شد ، مفهوم حقیقی حکم قاضی شجاع را دریافت و دستور داد اموال و گوسفندانش را به او
بازگردانند تا همراه خود ببرد و گفت : من میترسم که اگر او در اینجا بماند دین و آیین شما را خراب کند و به خدایانتان زیان
( رساند .( 1
72 وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَۀً وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحینَ
و اسحاق و علاوهبراو، یعقوب را به وي بخشیدیم و همه آنها را مردانی صالح قرار دادیم.
ذیل آیات مورد بحث . « المیزان » -1
( جزء هفدهم ( 85
سالیان درازي گذشت که ابراهیم در عشق و انتظار فرزند صالحی بهسرمیبرد و آیه 100 سوره صافات گویاي این ساخته درونی او
.« رَبِّ هَبْلیمِنَالصّالِحینَ: پروردگارافرزنديصالح بهمنمرحمت کن » : است
را بهاو مرحمتکردکه « اسحاق » و سپس « اسماعیل » سرانجامخدا دعاياورا مستجاب کرد، نخست
هرکدامپیامبريبزرگوباشخصیتبودند.
که ظاهرا تنها توصیفی براي یعقوب است از این نظر باشد که ابراهیم تنها فرزند صالحی تقاضا « نافِلَۀ » تعبیر به
در اصل به معنی موهبت و یا کار اضافی است « نافِلَۀ » کرده بود ، خدا نوه صالحی بنام یعقوب نیز بر آن افزود ، زیرا
.
73 وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّۀً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ اِقامَ الصَّلوةِ وَ ایتاءَ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ
و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند و انجام کارهاي نیک و بر پاداشتن نماز و اداي زکات
را به آنها وحی کردیم و آنها فقط مرا عبادت میکردند .
86 ) سوره اَنبیاء )
از این ویژگیها برشمرده شده که با اضافه کردن توصیف به صالح بودن که از آیه قبل استفاده « شش قسمت » در این آیه مجموعا
میشود مجموعا هفت ویژگی را تشکیل میدهد .
را نیز به آنها دادیم . امامت آخرین « امامت » مقام « نبوت و رسالت » یعنی علاوه بر مقام « وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّۀً » : نخست میگوید
مرحله سیر تکاملی انسانی است که به معنی رهبري همه جانبه مادي و معنوي، ظاهري و باطنی، جسمی و روحی مردم است .
فرق نبوت و رسالت با امامت این است که پیامبران در مقام نبوت و رسالت تنها فرمان حق را دریافت میکنند و از آن خبر میدهند
و به مردم ابلاغ میکنند، ابلاغی توأم با بشارت و انذار .
این برنامههاي الهی را به مرحله اجرا درمیآورند،خواه از طریق تشکیل حکومت عدل بوده باشد یا بدون « امامت » امّا در مرحله
صفحه 34 از 49
آن، در این مرحله آنهامربّیند و مجري احکام و برنامهها و پرورش دهنده انسانها و به وجود آورنده محیطی پاك و منزه و
انسانی .
( جزء هفدهم ( 87
در حقیقت مقام امامت مقام تحقق بخشیدن به تمام برنامههاي الهی است،بهتعبیردیگرایصال بهمطلوب و هدایتتشریعیوتکوینی
است.
( امام از این نظر درست به خورشید میماند که با اشعه خود موجودات زنده را پرورش میدهد .( 1
درمرحلهبعدفعلیتوثمرهاینمقامرابازگومیکند:(یَهْدُونَ بِاَمْرِنا).
نه تنها هدایت به معنی راهنمایی و ارائه طریق که آن در نبوت و رسالت وجود دارد ، بلکه به معنی دستگیري کردن و
رساندن به سرمنزل مقصود ( البته براي آنها که آمادگی و شایستگی دارند ) .
سومین و چهارمین و پنجمین موهبت و ویژگی آنها این بود که (وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ اِقامَ الصَّلوةِ وَ ایتاءَ الزَّکوةِ ) .
-1 شرح بیشتر در این زمینه را در جلد 1 ذیل آیه 124 سوره بقره مطالعه فرمایید .
88 ) سوره اَنبیاء )
این وحی میتواند وحی تشریعی بوده باشد ، یعنی ما انواع کارهاي خیر و اداي نماز و اعطاي زکات را در برنامههاي دینی آنها
گنجانیدیم : و نیز میتواند وحی تکوینی باشد ، یعنی به آنها توفیق و توان و جاذبه معنوي براي انجام این امور بخشیدیم .
البتّه هیچ یک از این امور جنبه اجباري و اضطراري ندارد بلکه تنها آمادگیها و زمینهها است که بدون اراده و
خواست خود آنها هرگز به نتیجه نمیرسد .
آنها اشاره کرده ، میگوید : ( وَ کانُوا لَنا عابِدینَ ) . « عبودیت » و در آخرین فراز به مقام
که دلالت بر سابقه مستمر در این برنامه دارد، شاید اشاره بهاین باشد که آنها حتّی قبل از رسیدن به مقام « کانُوا » ضمنا تعبیر به
نبوت و امامت ، مردانی صالح و موحد و شایسته بودهاند و در پرتو همین برنامهها ، خداوند مواهب تازهاي به آنها
بخشیده .
این نکته نیز لازم به یادآوري است که جمله ( یَهْدُونَ بِاَمْرِنا ) در حقیقت وسیله شناخت امامان و پیشوایان حق ، در برابر رهبران و
پیشوایان باطل که معیار کار آنها بر هوسهاي شیطانی است .
( جزء هفدهم ( 89
امام در قرآن مجید دو گونه است در یکجا خداوند میفرماید" : وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّۀً » : در حدیثی از امام صادق میخوانیم که فرمود
یَهْدُونَ بِاَمْرِنا "یعنی به امر خدا نه به امر مردم ، امر خدا را بر امر خودشان مقدم میشمردند و حکم او را برتر از حکم خود قرار
میدهند ، ولی در جاي دیگر میفرماید" : وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّۀً یَدْعُونَ اِلَی النّارِ : ما آنها را پیشوایانی قرار دادیم که دعوت به دوزخ
میکنند "فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدم میشمرند و حکم خویش را قبل از حکم او قرار میدهند و مطابقهوسهاي خود
(1). « و بر ضد کتاب اللّه عمل مینمایند
و این است معیار و محک براي شناسایی امام حق از امام باطل .
87 وَ ذَاالنُّونِاِذْذَهَبَمُغاضِبافَظَنَّ اَنْلَنْنَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادي
-1 آیه دوم که آیه 41 سوره قصص است به فرعون و لشکر او اشاره میکند ، این حدیث در تفسیر صافی از کتاب کافی نقل
شده است .
90 ) سوره اَنبیاء )
صفحه 35 از 49
فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ
و ذاالنون(یونس)را(بهیادآور)،درآن هنگام که خشمگین ( از میان قوم خود ) رفت و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم
گرفت ، ( اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت ) در آن ظلمتها( ي متراکم ) فریاد زد : خداوندا ! جز تو معبودي نیست،
منزهی تو ، من از ستمکاران بودم .
یعنی صاحب نهنگ و انتخاب این « ذَاالنُّون » در لغت به معنی ماهی عظیم ، یا به تعبیر دیگر نهنگ یا وال است ، بنابراین « نُون »
نام براي یونس به خاطر ماجرایی است که بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهیم کرد .
به معنی سختگیري و تضییق است ، چراکه انسان به هنگام سختگیري کردن هر چیزي را به قدر « قَدْر » از ماده « نَقْدِر »
محدود در نظر میگیرد نه گسترده و بیحساب .
( جزء هفدهم ( 91
او گمان میکرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتی تَرْك اَوْلی در این زمینه نکرده و اکنون که
آنها را به حال خود رها کرده و بیرون میرود ، چیزي بر او نیست ، در حالی که اولی این بود که بیش از این در میان آنها بماند
و صبر و استقامت به خرجدهد و دندان بر جگر بفشارد شاید بیدار شوند و به سوي خدا آیند.
و او در آن ظلمتهاي متراکم صدا زد » سرانجام به خاطر همین تَرْك اَوْلی او را در فشار قرار دادیم ، نهنگ عظیمی او را بلعید
. « خداوندا ! جز تو معبودي نیست ، خداوندا پاك و منزهی ، من از ستمکاران بودم
هم بر خویش ستم کردم هم بر قوم خودم ، میبایست بیش از این ناملایمات و شداید و سختیها را پذیرا میشدم ، تن به همه
شکنجهها میدادم شاید آنها به راه آیند .
قصّه حضرت یونس
88 فَاسْتَجَبْنالَهُوَنَجَّیْناهُمِنَالْغَمِوَکَذلِکَنُنْجِی الْمُؤْمِنینَ
ما دعاي او را به اجابت رساندیم و ازآن اندوه نجاتش بخشیدیم و همینگونه مؤمنان را نجات میدهیم .
92 ) سوره اَنبیاء )
او سالها در میان قومش ( در سرزمین نینوا در عراق ) به دعوت و تبلیغ مشغول بود ، ولی هر چه کوشش کرد ، ارشادهایش در دل
آنها مؤثر نیفتاد ، خشمگین شد و آن محل را ترك کرد و به سوي دریا رفت، در آنجا بر کشتی سوار شد، در میان راه دریا
متلاطم گشت ، چیزي نمانده بود که همه اهل کشتی غرق شوند .
ناخداي کشتی گفت : من فکر میکنم در میان شم بنده فراري وجود دارد که باید به دریا افکنده شود ( و یا گفت : کشتی زیاد
سنگین است و باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیفکنیم ) به هرحال چند بار قرعه کشیدند و در هر بار به نام یونس درآمد ، او
فهمید در این کار سري نهفته است و تسلیم حوادث شد .
هنگامی که او را به دریا افکندند ، نهنگ عظیمی او را در کام خود فرو برد و خدا او را به صورت اعجازآمیز زنده نگه
داشت .
سرانجام او متوجه شد ترك اولایی انجام داده ، به درگاه خدا روي آورد و به تقصیر خود اعتراف نمود ، خدا نیز دعاي او را
( مستجاب فرمود و از آن تنگنا نجاتش داد .( 1
( جزء هفدهم ( 93
ممکناست تصور شود این ماجرا از نظر علمی امکانپذیر نیست ، ولی بدون شک این امر یک خارق عادت است نه یک محال
صفحه 36 از 49
عقلی ، همانند زنده شدن مردگان که تنها خارق عادت محسوب میشود و محال نیست و به تعبیر دیگر از طرق عادي انجام آن
امکانپذیر نیست ، ولی با استمداد از قدرت بیپایان پروردگار مشکلی ندارد .
حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود
لارْضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ 􀂑 105 وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ ا
بعد از ذکر ( تورات ) نوشتیم که بندگان صالح من وارث ( حکومت ) زمین خواهند شد . « زبور » ما در
ذیل آیه مورد بحث . « نُورُالثَّقَلَیْن » و « مجمع البیان » و « تفسیر فخر رازي » -1
94 ) سوره اَنبیاء )
به مجموع کره زمین گفته میشود و سراسر جهان را شامل میگردد مگر اینکه قرینه خاصی در کار « اَرْض »
هنگامی که به « اَرْض » باشد ، گرچه بعضی احتمال دادهاند که مراد وارث شدن سراسر زمین در قیامت است ، ولی ظاهر کلمه
طور مطلق گفته میشود ، زمین این جهان است .
به تسلط و « اِرْث » به معنی چیزي است که بدون معامله و داد و ستد به کسی انتقال مییابد و گاهی در قرآن کریم « اِرْث » واژه
پیروزي یک قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختیار گرفتن مواهب و امکانات آنها گفته شده است ، چنانکه در آیه 137 سوره
رْضِ وَ 􀂑 وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْ عَفُونَ مَشارِقَ الا » : اعراف درباره بنی اسرائیل و پیروزیشان بر فرعونیان چنین میخوانیم
. « مَغارِبَها : ما شرق و غرب زمین را به ارث به آن قوم مستضعف دادیم
در اصل به معنی هر گونه کتاب و نوشته است ، هر چند در قرآن مجید در دو مورد از سه موردي که این کلمه به « زَبُور » گرچه
کار رفته ، اشاره به زبور داود است ، اما بعید به نظر نمیرسد که مورد سوم یعنی آیه مورد بحث نیز به همین معنی باشد .
( جزء هفدهم ( 95
عبارت است از مجموعهاي از مناجاتها و نیایشها و « مزامیر داود » آمده « عهد قدیم » یا به تعبیري که در کتب « زبور داود »
اندرزهاي داود پیامبر .
در اصل به معنی یادآوري و یا چیزي که مایه تذکر و یادآوري است و در آیات قرآن به همین معنی به کار رفته ، گاهی نیز « ذِکْر »
به کتاب آسمانی موسی یعنی تورات اطلاق شده ( مانند آیه 48 سوره انبیاء : وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسی وَ هرُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ
ذِکْرا لِلْمُتَّقینَ ) .
. « اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ » : و گاه این عنوان در مورد قرآن استعمال شده ، مانند آیه 27 سوره تکویر
ولی با توجّه به تعبیراتی که در آیه به کار رفته ، ظاهر این است که منظور از زبور ، کتاب داود و ذکر به معنی تورات است و با
ما ، در زبور ، » ، نیز حقیقی است و به این ترتیب معنی آیه چنین میشود « مِنْ بَعْد » توجّه به اینکه زبور بعد از تورات بوده ، تعبیر
. « بعد از تورات ، چنین نوشتیمکه اینزمین را بندگانصالحما بهارث خواهندبرد
96 ) سوره اَنبیاء )
روایات پیرامون قیام مهدي
در بعضی از روایات صریحا اینآیه تفسیر به یاران مهدي شده است: چنانکه در مجمع البیان ذیل همین آیه از امام باقر چنین
هُمْ اَصْحابُ الْمَهْدِيِّ فی اخِرِ الزَّمانِ: بندگان صالحیرا که خداوند دراین آیه به عنوان وارثان زمین یاد » : میخوانیم
. « میکند یاران مهدي در آخرالزمان هستند
صفحه 37 از 49
لارْضَ یَرِثُهاعِبادِيَالصّالِحُونَ، قالَالْقائِمُ وَاَصْحابُهُ: منظور از اینکه زمین را 􀂑 اَنَّ ا » : درتفسیر قمی نیز در ذیل این آیه چنین آمده است
.« بندگان صالح خدا بهارث میبرند مهديقائم و یاران او هستند
ناگفته پیدا است مفهوم این روایات ، انحصار نیست ، بلکه بیان یک مصداق عالی و آشکار است و بارها گفتهایم این تفسیرها
هرگز عمومیت مفهوم آیه را محدود نمیسازد .
( جزء هفدهم ( 97
بنابراین در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قیام کنند، پیروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمین و حکومت آن
خواهند شد.
علاوه بر روایات فوق که در خصوص تفسیر این آیه وارد شده ، روایات بسیار زیادي که بالغ به حد تواتر است از طرق شیعه و اهل
علیهمالسلام نقل شده که همه آنها دلالت « ائمه اهلبیت » تسنن در مورد مهدي از پیامبر گرامیاسلام صلیاللهعلیهوآله و همچنین از
بر این دارد سرانجام حکومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد و مردي از خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله قیام میکند و
زمین را پر از عدل و داد میسازد ، آنچنان که از ظلم و جور پر شده باشد .
لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَالدُّنْیا اِلاّ یَوْمٌ، لَطَوَّلَ » : از جمله این حدیث معروف است که در اکثر منابع اسلامی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده
لارْضَ عَدْلًا وَ قِسْطا کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا : اگر از عمر جهان جز 􀂑 اللّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ ، حَتّی یَبْعَثَ رَجُلاً ( صالِحا ) مِنْ اَهْلِبَیْتی یَمْلَأُ ا
یک روز نماند ، خداوند آنروز را آنقدر طولانی میکند تا مرد صالحی را از خاندان من برانگیزد که صفحه زمین را پر
.« از عدل و داد کند ، همانگونه که از ظلم و جور پر شده است
98 ) سوره اَنبیاء )
( این حدیث با همین تعبیر یا مختصر تفاوتی در بسیاري از کتب شیعه و اهل سنت آمده است .( 1
106 اِنَّ فی هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدینَ
در این ابلاغ روشنیاست براي جمعیت عبادت کنندگان .
اشاره به همان وعدهاي است که در آیهقبل بهبندگانصالحخود در مورد حکومترويزمین داده شده « هذا » ظاهر آیه این است که
است .
پیامبر و جهانی سازي اسلام
107 وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَۀً لِلْعالَمینَ
ما تو را جز براي رحمت جهانیان نفرستادیم .
مراجعه شود . « نور الابصار » و « منتخب الاثر » -1 براي توضیح بیشتر به کتاب
( جزء هفدهم ( 99
عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت تو هستند ، چراکه نشر آیینی را به عهده گرفتی که سبب نجات همگان
است ، حال اگر گروهی از آن استفاده کردند و گروهی نکردند این مربوط به خودشان است و تأثیري بر عمومی بودن
رحمت نمیگذارد .
این درست به آن میماند که بیمارستان مجهزي براي درمان همه دردها باپزشکانماهر و انواعداروها تأسیس کنند و درهاي آن را
به روي همه مردم بدون تفاوت بگشایند ، آیا این وسیله رحمت براي همه افراد آن اجتماع نیست ؟ حال اگر بعضی از بیماران لجوج
خودشان از قبول این فیض عام امتناع کنند تأثیري در عمومی بودن آن نخواهد داشت .
صفحه 38 از 49
و به تعبیر دیگر رحمت بودن وجود پیامبر براي همه جهانیان جنبه مقتضی و فاعلیت فاعل دارد و مسلما فعلیت نتیجه ، بستگی به
قابلیت قابل نیز دارد .
جهانیان ) آنچنان مفهوم وسیعی دارد که تمام انسانها را در تمام اعصار و قرون شامل میشود و لذا این آیه را ) « عالَمینَ » تعبیر به
اشارهاي بر خاتمیت پیامبر اسلام میدانند ، چراکه وجودش براي همه انسانهاي آینده تا پایان جهان رحمت است و رهبر و پیشوا و
مقتدا ، حتی این رحمت ، از یک نظر شامل فرشتگان هم میشود .
100 ) سوره اَنبیاء )
» : حدیثجالبیدراینجانقلشدهکهاینعمومیتراتأییدمیکندحدیث این است : هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر از جبرئیل پرسید
. «؟ هَلْ اَصابَکَ مِنْ هذِهِالرَّحْمَۀِ شَیْیءٌ: آیا چیزياز اینرحمت عاید تو شد
لامْرِ، فَامَنْتُ بِکَ ، لَمّا اَثْنَی اللّهُ عَلَیَّ بِقَوْلِه عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَکینٍ : من از 􀂑 نَعَمْ، اِنّیکُنْتُاَخْشی عاقِبَۀَا » : جبرئیل در پاسخ عرض کرد
پایان کار خویش بیمناك بودم ، اما به خاطر آیهاي که در قرآن بر تو نازل شده از وضع خود مطمئن شدم ، آنجا که خداوند مرا با
(1 "). « این جمله مدح کرده " ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَکینٍ : جبرئیل نزد خداوند خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است
ذیل آیه مورد بحث . « مجمع البیان » -1
( جزء هفدهم ( 101
پایان سوره اَنبیاء
102 ) سوره اَنبیاء )
سوره