گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سيزدهم
بخش پانزدهم: حکمت ها


اشاره

در آمد

باب یکم: حکمت های عقلی و علمی

باب دوم: حکمت های اعتقادی

باب سوم: حکمت های عقیدتی و سیاسی

باب چهارم: حکمت های عبادی

باب پنجم: حکمت های اخلاقی و عملی

باب ششم: حکمت های جامع

باب هفتم: حکمت های گوناگون

باب هشتم: حکمت های منظوم

باب نهم: تمثل جستن امام علیه السلام به اشعار شاعران

باب دهم: دیوان منسوب به امام حسین علیه السلام




درآمد

اشاره

واژه «حکمت» ، در لغت ، از ریشه «حُکم» به معنای منع است ؛ زیرا حُکم و داوری عادلانه ، مانع ظلم است . همچنین ، دهنه اسب و دیگر چارپایان ، «حَکَمه» نامیده می شود ؛ چون مانع و مهار کننده حیوان است و نام گذاری علم به «حکمت» ، بر همین پایه است ؛ چون از جهل ، جلوگیری می کند . (1) همچنین بر هر چیز نفوذناپذیری ، صفت «محکم» اطلاق می گردد . (2) آلوسی ، در تفسیر روح المعانی ، در تبیین واژه «حکمت» ، از کتاب البحر ، چنین نقل می کند : دانشمندان ، در معنای این کلمه (حکمت) ، 29 قول دارند که برخی از آنها به هم نزدیک است و پاره ای از عالمان ، بیشتر این معانی را اصطلاحی می دانند که قائل به آن ، به مصداق مهمّ «حکمت» ، بسنده کرده و همان را در معنای آن آورده است ؛ وگر نه در اصل ، از مصدر «إحکام» است که به معنای استواری در علم ، گفتار و کردار و یا همه اینهاست . (3)



1- .ابن فارس می گوید : حا و کاف و میم ، یک ریشه اند وبه معنای منع . معنای نخستِ آن ، «حکم» است که جلوگیری از ستم است . لگام چارپا را از این جهت «حُکَمَه» گفته اند که بازدارنده آن است . حکمت هم در قیاس با آن ، مانع از جهل است (معجم مقاییس اللّغه : ج2 ص91) .
2- .در الصحاح (ج 5 ص 1902) در معنای «أحکَمتُ شَیئا فَاُحکمَ» آمده است :چیزی را استوار کردم و آن هم استوار شد ؛ یعنی پابرجا و محکم شد .
3- .روح المعانی : ج3 ص41 .



بنا بر این ، از منظر واژه شناسی ، کلمه «حکمت» ، حاکی از نوعی استواری و اِتقان است و به هر چیز استوار و نفوذناپذیر ، اعم از مادّی و معنوی ، اطلاق می گردد .

حکمت ، در قرآن و حدیث

اشاره

واژه «حکمت» ، بیست بار در قرآن کریم آمده است و خداوند متعال ، در این کتاب آسمانی ، 91 بار ، خود را با صفت «حکیم» ، ستوده است . (1) تأمّل در موارد کاربرد این واژه در متون اسلامی ، نشان می دهد که حکمت ، از نگاه قرآن و حدیث ، عبارت است از : مقدّماتِ محکم و استوار علمی ، عملی و روحی برای نیل به مقصد والای انسانیت . آنچه احادیث اسلامی در تفسیر «حکمت» آورده اند ، در واقع ، مصداقی از مصادیق این تعریف کلّی است .

اقسام حکمت

اشاره

بر پایه آنچه در تعریف کلّی «حکمت» ذکر کردیم ، حکمت از نگاه قرآن و حدیث ، به سه نوع تقسیم می شود : حکمت علمی ، حکمت عملی، و حکمت حقیقی . این تقسیم بندی و نام گذاری ، بر اساس تأمّل در کاربردهای واژه حکمت در قرآن و احادیث اسلامی است . حکمتِ علمی ، عملی و حقیقی ، هر یک به منزله پلّه های نردبان استواری هستند که انسان با بهره گیری از آنها به قلّه کمال انسانیّت ، صعود می کند . جالب توجّه است که بدانیم پلّه اوّل این نردبان (یعنی حکمت علمی) را فرستادگان خداوند متعال ، بنا نهاده اند . پلّه دوم (یعنی حکمت عملی) را انسان ، خود باید بسازد و پس از آماده شدنِ پلّه دوم ، آخرین پلّه جهش به مقام «انسان کامل» را که حکمت حقیقی است خداوند متعال ، خود ، آماده می نماید .

.

1- .صفت «حکیم» در قرآن ، 36 بار همراه با صفت «علیم» ، 47 بار همراه با صفت «عزیز» ، چهار بارهمراه با صفت «خبیر» و یک بار همراه هر یک از صفات «توّاب» ، «حمید» ، «علیّ» و «واسع» ، آمده است .



اینک ، توضیحی کوتاه درباره این سه نوع حکمت :

1 . حکمت علمی

مقصود از حکمت علمی ، هر گونه دانستنی یا معرفتی است که برای صعود به مقام انسان کامل ، ضرور است. به سخن دیگر ، هم دانش مربوط به عقاید ، «حکمت» است ، هم دانش مربوط به اخلاق ، و هم دانش مربوط به اَعمال . از این رو ، قرآن کریم ، پس از ارائه ره نمودهای گوناگون در عرصه های اعتقادی ، اخلاقی و عملی ، همه آنها را حکمت می نامد : «ذَ لِکَ مِمَّآ أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ . (1) اینها از حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است» . این مفهوم حکمت ، نخستین فلسفه بعثت انبیای الهی است. قرآن کریم ، در آیات متعدّد بر این مطلب ، تأکید کرده است ، از جمله در این آیه : «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَبَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَلٍ مُّبِینٍ . (2) بی گمان ، [ خدا] بر مؤمنان در بر انگیختن فرستاده ای از ایشان ، منّت نهاده است که آیاتش را بر ایشان می خواند و آنها را پاکیزه می گرداند و به ایشان ، کتاب و حکمت می آموزد ، هر چند پیش از آن ، در گم راهی آشکاری بوده اند» .

2 . حکمت عملی

حکمت عملی ، برنامه عملیِ رسیدن به مرتبه انسان کامل است. از نگاه قرآن و احادیث اسلامی ، دانش و عملی که مقدّمه تکامل انسان باشد ، «حکمت» نامیده

.

1- .ر.ک : اسرا : آیه 39 .
2- .آل عمران : آیه 164 . نیز ، ر.ک : بقره : آیه 129 و151 ، جمعه : آیه 2 .



می شود ، با این تفاوت که دانش ، پلّه نخست تکامل ، و عمل ، پلّه دوم آن است . احادیثی که حکمت را به فرمانبری از خداوند متعال ، مدارا با مردم ، دوری از گناهان و اجتناب از نیرنگْ تفسیر کرده اند ، به حکمت عملی اشاره دارند .

3 . حکمت حقیقی

حکمت حقیقی ، نورانیت و بصیرتی است که در نتیجه به کار بستن حکمت عملی در زندگی برای انسان، حاصل می گردد . در واقع ، حکمت علمی ، مقدّمه حکمت عملی ، و حکمت عملی ، سرآغاز حکمتِ حقیقی است و تا انسان ، بدین پایه از حکمت نرسیده ، حکیمِ حقیقی نیست ، هر چند بزرگ ترین استاد حکمت باشد . حکمت حقیقی ، در واقع ، همان جوهر دانش ، نورِ دانش و دانشِ نور است و از این رو ، خواصّ علم حقیقی و آثارش بر آن مترتّب می گردد که از مهم ترین آنها، بیم از خداوند متعال است ، چنان که در قرآن کریم آمده : «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُاْ . (1) در میان بندگان خدا ، تنها دانشمندان اند که از او بیمناک اند» . این اثر ، در کلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، عیناً بر حکمت حقیقی نیز مترتّب شده است ، چنان که می فرماید : خَشیَهُ اللّهِ عز و جل رأسُ کُلِّ حِکمَهٍ . (2) بیم از خداوند عز و جل اساس هر حکمتی است . حکمت حقیقی ، جاذبه ای عقلانی و ضدّ کشش های نفسانی است که هر اندازه در جان قوّت یابد ، به همان اندازه ، تمایلات نفسانی در انسان ، ضعیف می شود ، تا آن جا که کاملاً از بین می رود . در آن حال ، عقل به طور کامل ، زنده می گردد و زمام انسان را به دست می گیرد و از آن پس ، زمینه ای برای انجام دادن کارهای ناشایست در وجود

.

1- .فاطر : آیه 28 .
2- .الفردوس : ج2 ص193 ح2964 ، کنز العمّال : ج3 ص141 ح5872 .


او باقی نمی مانَد . در نتیجه ، حکمت ، با عصمت ، همراه می گردد و در نهایت ، همه ویژگی های حکیم و عالِم حقیقی برای آدمی حاصل می گردد و در بالاترین مراتب علم و حکمت ، به والاترین درجات خودشناسی ، خداشناسی ، امامت و رهبری دست می یابد . (1) بر این پایه ، انبیای الهی و اوصیای آنان که به قلّه حکمت علمی و عملی و حقیقی دست یافته اند ، از جانب خداوند متعال ، مأمور آموختن علم و حکمت به جامعه بشر شده اند .

وارثان علم و حکمت انبیا علیهم السلامیکی از برجسته ترین ویژگی های اهل بیت پیامبر خدا ، این است که آنان ، وارث علم و حکمتِ پیامبر خاتم ، بلکه همه انبیای الهی هستند (2) و بدین سان ، آنان ، مظهر و مَجلای حکمت الهی و سرآمدِ حکیمان اند . امام علی علیه السلام طبق نقلی، در باره این ویژگی اهل بیت علیهم السلام می فرماید : ألا إنَّ العِلمَ الّذی هَبَطَ بِهِ آدمُ و جَمیعُ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبیّونَ إلی خاتَمِ النَّبیّینَ فی عِترَهِ خاتَمِ النَّبیّینَ و المُرسَلینَ ، فَأینَ یُتاهُ بِکُم وَ أینَ تَذهَبونَ؟! (3) آگاه باشید علمی که آدم علیه السلام آن را فرود آورد و هر آنچه پیامبران تا خاتم پیامبران ، بدان ترجیح داده شده اند ، در خاندان خاتم پیامبران و رسولان ، محمّد صلی الله علیه و آله است . پس به کدام کژراهه می دوید و به کدام سو می روید؟! همچنین، از امام صادق علیه السلام در این باره روایت شده که فرمود : نَحنُ شَجَرَهُ النُّبوّهِ ، وَ بَیتُ الرَّحمَهِ ، وَ مَفاتیحُ الحِکمَهِ ، وَ مَعدِنُ العِلمِ . (4)



1- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 2 ص 353 (بخش پنجم / فصل یکم / پژوهشی در باره معنای حکمت و اقسام آن) .
2- .ر . ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام : ج10 ص505 (بخش یازدهم / فصل دوم : جایگاه علمی). نیز ، ر . ک : اهل بیت علیهم السلام در قرآن وحدیث : ج1 ، ص181 (بخش سوم / فصل یکم / جانشینان خدا) ، ص183 (جانشینان پیامبر) .
3- .تفسیر العیّاشی : ج1 ص102 ح300 ، الاحتجاج : ج1 ص367 ح64 ، بحار الأنوار : ج2 ص100 ح59 .
4- .الکافی : ج1 ص221 ح3 ، بصائر الدرجات : ص77 ، بحار الأنوار :ج26 ص245 ح8 . نیز ، ر . ک : ف دانش نامه عقاید اسلامی : ج3 ص481 (بخش دهم / فصل پنجم / نمونه های والای دانش حکمت / خاندان محمّد صلی الله علیه و آله ) .



ما درخت نبوّت ، خانه رحمت ، کلیدهای حکمت و معدن دانش هستیم . در «زیارت جامعه» که از امام هادی علیه السلام نقل شده و همه امامان با آن ، زیارت می شوند آمده است : السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعرِفَهِ اللّه ، وَ مَساکِنِ بَرَکَهِ اللّه ، وَ مَعادِنِ حِکمَهِ اللّه . (1) درود خدا بر جایگاه های شناخت الهی ، جایْباش های برکت خداوندی و معادن حکمت پروردگار ! امّا افسوس که فضای سیاسی جامعه اسلامی پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اجازه نداد که مردم ، از سرچشمه حکمت اهل بیت علیهم السلام آن گونه که شایسته است ، بهره مند شوند . بدین جهت ، میراث علمی بیشتر آنان ، اندک است .

میراث علمی امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام یکی از امامانی است که به دلیل شرایط سیاسی دوران امامتش ، همانند برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام ، میراث علمی ایشان ، فراوان نیست تا آن جا که علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی رحمه الله ، منکر نقل حدیث فقهی از ایشان شده است . (2) هر چنداین سخن ، قدری مبالغه آمیز می نماید ؛ لیکن پژوهش های ما نیز تا حدّ بسیاری ، آن را تأیید می کند .

سخت ترین دوران برای اهل بیت علیهم السلامدوران حکومت معاویه و فرزندش یزید، سخت ترین دوران برای خاندان رسالت بود . امامت سیّد الشهدا ، امام حسین علیه السلام ، حدود ده سال (از صفر سال 51 تا محرّم سال 61 هجری) طول کشید و بیش از نُه سالِ آن در زمان حکومت معاویه بود . معاویه ، برای از بین بردن زمینه های سیاسی اجتماعی محبوبیت خاندان

.

1- .تهذیب الأحکام : ج 6 ص 96 ح 177 .
2- .سرگذشت شهید جاوید ، رضا استادی : ص 535 (بخش ضمیمه : رساله علم / علّامه طباطبایی) .



رسالت که به طور طبیعی در جامعه اسلامی در حال گسترش بود ، نهایتِ تضییقات را در زمینه ارتباط مردم با دو یادگار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله (امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ) به اجرا گذاشت . وی علاوه بر دستور العمل هایی که مبنی بر تعقیب ، شکنجه و قتل و آزار پیروان اهل بیت علیهم السلام صادر کرد ، آنان را از حقوق شهروندی نیز محروم نمود و حتّی سهم آنان را از بیت المال ، قطع کرد . (1) این اقدام خطرناک ، افزون بر ضربه ای که از نظر سیاسی بر حکومت اصیل اسلامی وارد ساخت ، ضربه مُهلکی بود بر حوزه معارف حقیقی اسلام ناب . از سوی دیگر ، سیاست ممنوعیت عمومیِ کتابت و تدوین حدیث و به دنبال آن ، راه یابی اسرائیلیات و داستان های عجیب و غریب توسّط قصّه گویان و اَحبارِ تازه مسلمان به صحنه فرهنگی جامعه اسلامی ، (2) زمینه مهجور ماندن علمای راستین و در رأس آنان ، اهل بیت پیامبر خدا را به شدّت افزایش داد . سیاستِ دین زدایی معاویه تا بدان جا پیش رفت که درصدد حذف نام پیامبر صلی الله علیه و آله بر آمد ؛ زیرا از شنیدن مکرّر نام ایشان در اذان ، احساس ناراحتی می کرد! از این رو ، با ترویج روایاتی مجعول در تشریع اذان ، کوشید تا زمینه را برای جای گزین ساختن چیزی دیگر به جای اذان ، فراهم کند ؛ امّا با موضع گیری های اهل بیت علیهم السلام موفّق نشد . (3) بدیهی است در چنین فضای سیاسی ای ، کمتر کسی حاضر می شود برای شنیدن حدیث و یا نقل آن از امام حسین علیه السلام و یا برادر بزرگوارش ، زندگی خود را به خطر بیندازد .

.

1- .ر.ک : شرح نهج البلاغه : ج11ص43، دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام : ج 12 ص 475 517 (بخش پانزدهم / فصل هفتم : نیرنگ های دشمنان امام علیه السلام برای خاموش کردن نور او) .
2- .ر.ک : الموضوعات ، ابن جوزی :ج 1 ص 29 ، الوضع فی الحدیث : ج 1 ص 273 279 ، الموضوعات فی الآثار و الأخبار : ص 153 .
3- .ر . ک : دانش نامه قرآن و حدیث : ج2 ص319 325 (اذان / درآمد) .


البته این ، به معنای بسته بودن راه بهره گیری از دریای علم و حکمتِ امام علیه السلام نیست . بی تردید ، نزدیکان و یاران خاصّ ایشان و بویژه امامِ پس از او (فرزندش امام زین العابدین علیه السلام )، احادیث فراوانی از او شنیده بودند که بخشی از آنها هم اکنون به ما رسیده است ؛ امّا بر اساس حدیث منقول از امام رضا علیه السلام ، عامّه مردم (غیر شیعه) ، جز در یک مورد، مسئله ای از ایشان و برادرش اخذ نکردند : ما رأیتُ الناسَ أَخَذوا عَن الحَسَنِ وَ الحُسین علیهما السلام إلّا الصّلاهَ بعدَ العَصر وَ بَعدَ الغَدِاه فی طَواف الفَریضَه . (1) ندیدم که مردم (اهل سنّت) ، از حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ، جز حکم به جواز نماز خواندن بعد از نماز عصر و نماز صبح در [نماز ]طوافِ واجب ، چیزی اخذ کرده باشند. در این بخش از دانش نامه امام حسین علیه السلام ، با بهره گیری از منابع شیعه و اهل سنّت، میراث علمی و سخنان حکیمانه آن بزرگوار در زمینه های اعتقادی، اخلاقی و عملی و همچنین، حکمت هایی که در قالب شعر و تمثّل، به آن امام بزرگوار نسبت داده است، با نظمی نوین، ارائه می گردد. گفتنی است که شماری از سخنان امام علیه السلام ، ضمن بخش های دیگر این دانش نامه آمده است که برای دستیابی آسان تر به آنها، یک جا، در این بخش تقدیم پژوهشگران می شود.

.

1- .الکافی : ج 4 ص 424 ح 5 .گفتنی است که فقیهان اهل سنّت ، عموما نماز خواندن پس از نماز عصر و بعد از نماز صبح را جایز نمی دانند ؛ امّا چون دیدند امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام پس از طواف واجب خود ، نماز آن را در این اوقات خوانده اند ، خواندن نماز طواف فریضه را از حکم به عدم جواز ، استثنا کرده اند .



البابُ الأَوَّلُ : الحکم العقلیّه والعلمیّهالفَصلُ الأَوَّلُ : العقل1 / 1خِلقَهُ العَقلِ3384.عنه صلی الله علیه و آله :الخصال بإسناده عن الحسین بن علیّ عن أبیه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَکنونٍ فی سابِقِ عِلمِهِ الَّذی (1) لَم یَطَّلِع عَلَیهِ نَبِیٌّ مُرسَلٌ ولا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ ، فَجَعَلَ العِلمَ نَفسَهُ ، وَالفَهمَ روحَهُ ، وَالزُّهدَ رَأسَهُ ، وَالحَیاءَ عَینَیهِ ، وَالحِکمَهَ لِسانَهُ ، وَالرَّأفَهَ هَمَّهُ (2) ، وَالرَّحمَهَ قَلبَهُ . ثُمَّ حَشّاهُ وقَوّاهُ بِعَشَرَهِ أشیاءَ : بِالیَقینِ ، وَالإِیمانِ ، وَالصِّدقِ ، وَالسَّکینَهِ ، وَالإِخلاصِ ، وَالرِّفقِ ، وَالعَطِیَّهِ ، وَالقُنوعِ ، وَالتَّسلیمِ ، وَالشُّکرِ . ثُمَّ قالَ عز و جل : أدبِر ، فَأَدبَرَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل ، فَأَقبَلَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : تَکَلَّم .

فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی لَیسَ لَهُ ضِدٌّ ولا نِدٌّ ، ولا شَبیهٌ ولا کُفوٌ ، ولا عَدیلٌ ولا مِثلٌ ، الَّذی کُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ خاضِعٌ ذَلیلٌ .

فَقالَ الرَّبُّ تَبارَکَ وتَعالی : وعِزَّتی وجَلالی ما خَلَقتُ خَلقا أحسَنَ مِنکَ ، ولا أطوَعَ لی مِنکَ ، ولا أرفَعَ مِنکَ ، ولا أشرَفَ مِنکَ ، ولا أعَزَّ مِنکَ ، بِکَ اُؤاخِذُ وبِکَ اُعطی ، وبِکَ اُوَحَّدُ وبِکَ اُعبَدُ ، وبِکَ اُدعی وبِکَ اُرتَجی وبِکَ اُبتَغی ، وبِکَ اُخافُ وبِکَ اُحذَرُ ، وبِکَ الثَّوابُ وبِکَ العِقابُ .

فَخَرَّ العَقلُ عِندَ ذلِکَ ساجِدا ، فَکانَ فی سُجودِهِ ألفَ عامٍ .

فَقالَ الرَّبُّ تَبارَکَ وتَعالی : اِرفَع رَأسَکَ وسَل تُعطَ ، وَاشفَع تُشَفَّع .

فَرَفَعَ العَقلُ رَأسَهُ فَقالَ : إلهی أسأَلُکَ أن تُشَفِّعَنی فیمَن خَلَقتَنی فیهِ .

فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ لِمَلائِکَتِهِ : اُشهِدُکُم أنّی قَد شَفَّعتُهُ فیمَن خَلَقتُهُ فیهِ . (3) .

1- .فی المصدر : «التی» ، وما فی المتن أثبتناه من معانی الأخبار .
2- .فی معانی الأخبار : «فمه» بدل «همّه» .
3- .الخصال : ص 427 ح 4 عن یزید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه: ، معانی الأخبار : ص 313 ح 1 عن یزید بن الحسین الکحّال عن أبیه عن الإمام الکاظم عن آبائه عنه: ، الأمالی للطوسی : ص 542 ح 1164 عن الإمام الصادق عن آبائه: نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 107 ح 3 .