گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سيزدهم
باب سوم : حکمت های عقیدتی و سیاسی


فصل یکم : امامت

1 / 1گوناگونی پیشوایان

3532.تاریخ دمشق عن زید بن أبی أوفی :الفتوح :حسین علیه السلام رفت تا به ذات عِرق (1) رسید . در آن جا مردی از بنی اسد به نام بِشْر بن غالب را دید و از او پرسید : «از کدام قبیله ای ؟» .

گفت : از بنی اسد .

فرمود : «ای مَرد بنی اسدی! از کجا می آیی ؟» .

گفت : از عراق .

فرمود : «وقتی عراقیان را ترک کردی ، چگونه بودند ؟» .

گفت : ای فرزند دختر پیامبر خدا ! آنها را در حالی پشتِ سر نهادم که دل هایشان با تو و شمشیرهایشان با بنی امیّه بود .

حسین علیه السلام به او فرمود : «ای برادر عرب ! راست گفتی . خدای تبارک و تعالی هر چه بخواهد ، می کند و بر هر چه اراده کند ، حکم می رانَد» .

مرد اسدی به ایشان گفت : ای فرزند دختر پیامبر خدا! از این سخن خدای متعال به من خبر ده : «روزی که هر دسته از مردم را با پیشوایشان، فرا می خوانیم» .

حسین علیه السلام فرمود : «آری ، ای مَرد بنی اسدی ! آنها دو گونه پیشوا هستند : پیشوایِ هدایت که به هدایتْ فرا می خواند، و پیشوای گم راهی که به بیراهه فرا می خوانَد . هر کس ، دعوت پیشوای هدایت را پاسخ دهد ، به بهشتْ ره نمون می شود و هر کس به پیشوای گم راهی پاسخ گوید ، به دوزخ در می آید» . .

1- .ذات عِرق ، در حدّ فاصل بیابان نَجد در شمال عربستان و سرزمین تهامه،واقع شده و میقات عراقیان است . نیز گفته شده که نام کوهی در راه مکّه است (ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5).



3531.کشف الغمّه :الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق] علیهماالسلام :حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ قالَ : . . . سارَ الحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ ، فَلَمّا نَزَلُوا الثَّعلَبِیَّهَ (1) وَرَدَ عَلَیهِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ : بِشرُ بنُ غالِبٍ . فَقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أخبِرنی عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «یَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ بِإِمَمِهِمْ» .

قالَ : إمامٌ دَعا إلی هُدیً فَأَجابوهُ إلَیهِ ، وإمامٌ دَعا إلی ضَلالَهٍ فَأَجابوهُ إلَیها ، هؤُلاءِ فِی الجَنَّهِ ، وهؤُلاءِ فِی النّارِ ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل : «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» (2) . (3)3530.امام علی علیه السلام :الخرائج والجرائح بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام :لَمّا أرادَ عَلِیٌّ أن یَسیرَ إلَی النَّهرَوانِ ، استَنفَرَ أهلَ الکوفَهِ وأمَرَهُم أن یُعَسکِروا بِ المَدائِنِ (4) ، فَتَأَخَّرَ عَنهُ شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ ، وعَمرُو بنُ حُرَیثٍ ، وَالأَشعَثُ بنُ قَیسٍ ، وجَریرُ بنُ عَبدِ اللّهِ البَجَلِیُّ ، وقالوا : أتَأذَنُ لَنا أیّاما نَتَخَلَّفُ عَنکَ فی بَعضِ حَوائِجِنا ونَلحَقُ بِکَ ؟

فَقالَ لَهُم : قَد فَعَلتُموها ، سَوءَهٌ لَکُم مِن مَشایِخَ ، فَوَاللّهِ ما لَکُم مِن حاجَهٍ تَتَخَلَّفونَ عَلَیها ، وإنّی لَأَعلَمُ ما فی قُلوبِکُم وسَاُبَیِّنُ لَکُم : تُریدونَ أن تُثَبِّطوا عَنِّی النّاسَ ، وکَأَنّی بِکُم بِ الخَوَرنَقِ (5) وقَد بَسَطتُم سُفرَتَکُم (6) لِلطَّعامِ ، إذ یَمُرُّ بِکُم ضَبٌّ (7) فَتَأمُرونَ صِبیانَکُم فَیَصیدونَهُ ، فَتَخلَعُونّی وتُبایِعونَهُ .

ثُمَّ مَضی إلَی المَدائِنِ وخَرَجَ القَومُ إلَی الخَوَرنَقِ وهَیَّؤوا طَعاما ، فَبَینا هُم کَذلِکَ عَلی سُفرَتِهِم وقَد بَسَطوها إذ مَرَّ بِهِم ضَبٌّ ، فَأَمَروا صِبیانَهُم فَأَخَذوهُ وأوثَقوهُ ومَسَحوا أیدِیَهُم عَلی یَدِهِ کَما أخبَرَ عَلِیٌّ علیه السلام ، وأقبَلوا عَلَی المَدائِنِ .

فَقالَ لَهُم أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : بِئسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً ، لَیَبعَثُکُمُ اللّهُ یَومَ القِیامَهِ مَعَ إمامِکُمُ الضَّبِّ الَّذی بایَعتُم ، لَکَأَنّی أنظُرُ إلَیکُم یَومَ القِیامَهِ وهُوَ یَسوقُکُم إلَی النّارِ .

ثُمَّ قالَ : لَئِن کانَ مَعَ رَسولِ اللّهِ مُنافِقونَ فَإِنَّ مَعی مُنافِقینَ ، أما وَاللّهِ یا شَبَثُ ویَابنَ حُرَیثٍ لَتُقاتِلانِ ابنِیَ الحُسَینَ ، هکَذا أخبَرَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (8) .

1- .الثعلبیّه : من منازل طریق مکّه من الکوفه (معجم البلدان : ج 2 ص 78) وراجع: الخریطه رقم 3 فی آخر مجلّد 5 .
2- .الشوری : 7 .
3- .الأمالی للصدوق : ص 217 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 313 ح 1 .
4- .المَدائِنُ : بناها أنوشروان من ملوک فارس وأقام بها هو ومن کان بعده من ملوک بنی ساسان ، . . . وفی وقتنا هذا بلیده شبیهه بالقریه بینها وبین بغداد ستّه فراسخ (معجم البلدان : ج 5 ص 75) وراجع : الخریطه رقم 5 فی آخر مجلّد 8 .
5- .الخوَرنَقْ : قصر کان بظهر الحیره ، وقد أمر ببنائه النعمان بن امرئ القیس ، وبناه رجل یقال له : سنمّار (معجم البلدان : ج 2 ص 401) .
6- .فی المصدر : «سفرکم» ، والتصویب من بحار الأنوار .
7- .الضَّبّ : حیوان من جنس الزواحف ، غلیظ الجسم خشنه ، وله ذنب عریض حرش أعقد ، یکثر فی صحاری الأقطار العربیّه (المعجم الوسیط : ج 1 ص 532 «ضبب») .
8- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 225 عن أبی حمزه عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 33 ص 384 ح 614 .



3529.تاریخ دمشق ( به نقل از جابر ) الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق علیه السلام : پدرم [امام باقر علیه السلام ]، از پدرش [امام زین العابدین علیه السلام ] برایم نقل کرد : . . . چون حسین علیه السلام و یارانش حرکت کردند و در ثَعلَبیه (1) فرود آمدند ، مردی به نام بِشر بن غالب، بر ایشان در آمد و گفت : ای فرزند پیامبر خدا ! مرا از این گفته خداوند عز و جل ، آگاه کن : «روزی که هر دسته از مردم را با پیشوایانشان، فرا می خوانیم» .

فرمود : «پیشوایی به هدایت فرا خوانْد و پاسخش را دادند و پیشوایی به بیراهه خوانْد و پاسخش را دادند . آنان، در بهشت و اینان، در دوزخ اند، و این است معنای سخن خداوند عز و جل : «دسته ای در بهشت و دسته ای در دوزخ اند» » .3528.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( در توصیف علی علیه السلام ) الخرائج والجرائح به سندش، از امام حسین علیه السلام : چون علی علیه السلام خواست به نهروان برود ، از کوفیان خواست که بسیج شوند و به آنان فرمان داد که در مدائن، (2) اردو بزنند ؛ امّا شَبَث بن ربِعی ، عمرو بن حُرَیث ، اشعث بن قیس و جریر بن عبد اللّه بَجَلی ، کاهلی کردند و گفتند : آیا به ما اجازه می دهی که چند روزی دیرتر از تو حرکت کنیم تا برخی کارهایمان را انجام دهیم و سپس به تو ملحق شویم ؟

علی علیه السلام به آنان فرمود : «این را که کرده اید . ای بزرگان ! بدا به حالتان ! به خدا سوگند ، شما هیچ کاری ندارید که به خاطر آن ، سرپیچی کنید و من می دانم که در دل هایتان چه می گذرد و برایتان می گویم . می خواهید که مردم را از همراهی من ، باز دارید و گویی می بینم که در خَوَرنَق ، (3) سفره خوراکتان را می گسترید و سوسماری از کنارتان می گذرد و به بچّه هایتان فرمان می دهید تا آن را صید کنند و مرا از خلافت ، خلع و با او بیعت می کنید» .

سپس ، علی علیه السلام به مدائن رفت و آنان هم به خَوَرنَق رفتند و خوراکی آماده کردند و هنگامی که بر سرِ سفره پهن شده خود بودند ، سوسماری از کنار آنان گذشت . به کودکان خود فرمان دادند که آن را بگیرند و در بندش کنند و سپس [به نشانه بیعت ]دست بر دستش کشیدند ، همان گونه که علی علیه السلام خبر داده بود . سپس به مدائن رو کردند . امیر مؤمنان علیه السلام به آنان فرمود : «برای ستمکاران ، بدترین فرجام است . بی گمان ، خداوند ، روز قیامت ، شما را با پیشوایتان ، سوسماری که با آن بیعت کردید ، بر می انگیزد و گویی روز قیامت را می بینم که آن سوسمار ، شما را به سوی دوزخ می کشد» .

سپس فرمود : «اگر با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله منافقانی بودند ، با من هم منافقانی هستند . هان ! به خدا سوگند ، ای شَبَث و پسر حُرَیث ! با پسرم حسین می جنگید . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، چنین به من خبر داد» . .

1- .ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5.
2- .مدائن ، شهری است که انوشیروان ساخت و خود او وپادشاهان ساسانی پس از او ، در آن، سُکنا گزیدند و اکنون ، شهرکی است که تا بغداد ، شش فرسنگ فاصله دارد (ر. ک: نقشه شماره 5 در پایان جلد 8) .
3- .کاخی در پشت حیره بوده است که نعمان بن امرئ القیس به سنمّار ، معمار مشهور ، فرمانِ ساخت آن را داد .



راجع : ج 5 ص 162 (القسم السابع / الفصل السابع / لِقاءُ بشر بن غالب فی ذات عرق).

1 / 2صِفَهُ إمامِ الهُدی3529.تاریخ دمشق عن جابر :تاریخ الطبری عن محمّد بن بِشْر الهمدانی :کَتَبَ [أیِ الحُسَینُ علیه السلام إلی أهلِ الکوفَهِ] مَعَ هانِئِ بنِ هانِئٍ السَّبیعِیِّ وسَعیدِ بنِ عَبدِاللّهِ الحَنَفِیِّ وکانا آخِرَ الرُّسُلِ :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

مِن حُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلَی المَلَأِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ ، أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ هانِئا وسَعیدا قَدِما عَلَیَّ بِکُتُبِکُم ، وکانا آخِرَ مَن قَدِمَ عَلَیَّ مِن رُسُلِکُم ، وقَد فَهِمتُ کُلَّ الَّذِی اقتَصَصتُم وذَکَرتُم ، ومَقالَهُ جُلِّکُم : إنَّهُ لَیسَ عَلَینا إمامٌ ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن یَجمَعَنا بِکَ عَلَی الهُدی وَالحَقِّ . وقَد بَعَثتُ إلَیکُم أخی وَابنَ عَمّی وثِقَتی مِن أهلِ بَیتی ، وأمَرتُهُ أن یَکتُبَ إلَیَّ بِحالِکُم وأمرِکُم ورَأیِکُم ، فَإِن کَتَبَ إلَیَّ أنَّهُ قَد أجمَعَ رَأیُ مَلَئِکُم وذَوِی الفَضلِ وَالحِجا (1) مِنکُم عَلی مِثلِ ما قَدِمَت عَلَیَّ بِهِ رُسُلُکُم وقَرَأتُ فی کُتُبِکُم ، أقدَمُ عَلَیکُم وَشیکا إن شاءَ اللّهُ ؛ فَلَعَمری مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالکِتابِ ، وَالآخِذُ بِالقِسطِ ، وَالدّائِنُ بِالحَقِّ ، وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلی_'feذاتِ اللّهِ . وَالسَّلامُ . (2) .

1- .ذَوی الحِجا : أی ذَوی العقول (النهایه : ج 1 ص 348 «حجا») .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 353 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 534 ، الفتوح : ج 5 ص 30 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 195 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 39 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 9 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 334 وراجع : الأخبار الطوال : ص 230 ومثیر الأحزان : ص 26 وإعلام الوری : ج 1 ص 236 .



ر. ک: ج 5 ص 163 (بخش هفتم / فصل هفتم / دیدار بشر بن غالب در ذات عِرق).

1 / 2ویژگی های پیشوای هدایت

3525.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( به علی علیه السلام ) تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن بشر هَمْدانی : [حسین علیه السلام ] نامه ای [به کوفیان ]نوشت و آن را توسّط هانی بن هانی سَبیعی و سعید بن عبد اللّه حنفی که آخرین فرستادگان [کوفیان] بودند فرستاد : «به نام خداوند بخشنده مهربان . از حسین بن علی ، به توده مؤمنان و مسلمانان . امّا بعد ، هانی و سعید ، نامه هایتان را برایم آوردند و آخرین فرستادگان شما ، نزد من بودند و همه آنچه را گفتید و یاد کردید ، فهمیدم و سخن همه شما این است : ما پیشوایی نداریم . به سوی ما بیا ، شاید خدا به وسیله شما ، ما را بر هدایت و حق ، گِرد آورد .

برادرم و پسرعمویم و فرد مورد اعتماد از خانواده ام را به سوی شما روانه کردم و به او فرمان دادم که حال و کار و نظر شما را برایم بنویسد . اگر به من نوشت که رأی توده و بزرگان و عقلایتان ، مانند همان است که فرستادگان شما برایم آورده اند و در نامه هایتان خوانده ام ، به زودی بر شما در می آیم ، إن شاء اللّه ! به جانم سوگند ، کسی پیشوا (امام) نیست ، مگر این که عامل به قرآن و پیش گیرنده [راه] عدالت و گردن نهنده به حق و وقف کننده خود در راه خدا باشد . والسّلام !» . .




راجع: ج 4 ص 28 (القسم السابع / الفصل الثالث / إشخاص الإمام علیه السلام مندوبه الخاص إلی الکوفه وکتابه إلی أهلها).

1 / 3دَورُ الإِمامَهِ فِی المُجتَمَعِ3521.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأمالی للطوسی بإسناده عن الحسین بن علیّ عن علیّ بن أبی طالب علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله عن جبرئیل علیه السلام عن اللّه تعالی :وعِزَّتی وجَلالی لَاُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّهٍ فِی الإِسلامِ دانَت بِوِلایَهِ إمامٍ جائِرٍ لَیسَ مِنَ اللّهِ عز و جل ، وإن کانَتِ الرَّعِیَّهُ فی أعمالِها بَرَّهً تَقِیَّهً ، ولَأَعفُوَنَّ عَن کُلِّ رَعِیَّهٍ دانَت لِوِلایَهِ إمامٍ عادِلٍ مِنَ اللّهِ تَعالی وإن کانَتِ الرَّعِیَّهُ فی أعمالِها طالِحَهً مُسیئَهً .

قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ أبی یَعفورٍ : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ الصّادِقَ علیه السلام مَا العِلَّهُ أن لا دینَ لِهؤُلاءِ ، ولا عَتَبَ عَلی هؤُلاءِ ؟

قالَ : لِأَنَّ سَیِّئاتِ الإِمامِ الجائِرِ تَغمُرُ حَسَناتِ أولِیائِهِ ، وحَسَناتِ الإِمامِ العادِلِ تَغمُرُ سَیِّئاتِ أولِیائِهِ . (1) .

1- .الأمالی للطوسی : ص 634 ح 1308 عن حبیب السجستانی عن الإمام الباقر عن أبیه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 201 ح 69 و 70 .



ر. ک: ج 4 ص 29 (بخش هفتم / فصل سوم / فرستاده شدن نماینده ویژه امام علیه السلام به همراه نامه به کوفه).

1 / 3نقش پیشوایی در جامعه

3523.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :الأمالی ، طوسی به سندش امام حسین علیه السلام ، از امام علی علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، از جبرئیل علیه السلام ، از خدای متعال، نقل کرد که فرمود:«به عزّت و جلالم سوگند ، هر شهروند مسلمانی را که به ولایت حاکم ستمکاری یعنی حاکمی که توسّط خداوند، نصب نشده گردن نهد ، عذاب می کنم ، هر چند در اعمال خود ، نیکوکار و باپروا باشد، و از هر شهروند مسلمانی که به ولایت حاکم عادلِ منصوب از سوی خدای متعالْ گردن نهد ، در می گذرم ، هر چند در اعمال خود، ناصالح و گُنهکار باشد» .

عبد اللّه بن ابی یعفور می گوید : از امام صادق علیه السلام پرسیدم : چه علّتی دارد که بر اینان که دین ندارند، هیچ سرزنشی نیست ؟

امام علیه السلام فرمود : «چون زشتکاری های حاکم ستمکار ، نیکی های پذیرندگان ولایت او را می پوشانَد و نیکی های حاکم عادل ، زشتکاری های پذیرندگان ولایتش را می پوشانَد» . .




الفَصلُ الثّانی : الاُمّه2 / 1سَبَبُ صَلاحِ الاُمَّهِ وسَبَبُ هَلاکِها3519.فضائل الصحابه ، ابن حنبل ( به نقل از جابر بن عبد اللّه انصاری ) الخصال عن فاطمه بنت الحسین عن أبیها علیه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّهِ بِالزُّهدِ وَالیَقینِ ، وهَلاکَ آخِرِها بِالشُّحِّ (1) وَالأَمَلِ . (2)3518.امام علی علیه السلام :الأمالی للطوسی بإسناده عن الحسین بن علیّ عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لا تَزالُ اُمَّتی بِخَیرٍ ما تَحابّوا ، وأقامُوا الصَّلاهَ ، وآتَوُا الزَّکاهَ ، وقَرَوُا (3) الضَّیفَ؛ فَإِن لَم یَفعَلُوا ابتُلوا بِالسِّنینَ (4) وَالجَدبِ . (5) .

1- .الشُحُّ : أشدُّ البُخل (النهایه : ج 2 ص 448 «شحح») .
2- .الخصال : ص 79 ح 128 ، الأمالی للصدوق : ص 297 ح 333 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 173 ح 24 وراجع : روضه الواعظین : ص 474 .
3- .قریتُ الضیف قریً : أحسنت إلیه (الصحاح : ج 6 ص 2491 «قرا») .
4- .أخذَتهم السَّنهُ : إذا أجدبوا واُقحِطوا (النهایه : ج 2 ص 413 «سنه») .
5- .الأمالی للطوسی : ص 647 ح 1340 عن محمّد بن صدقه عن الإمام الکاظم عن آبائه: ، عیون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 29 ح 25 ، صحیفه الإمام الرضا7 : ص 85 ح 12 کلاهما عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 405 ح 110 .