گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نوجوان
جلد هجدهم
سوره نُور




سوره نُور
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 سُورَةٌ اَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ اَنْزَلْنا فیها ایاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّروُنَ
اینسورهاياستکه ما آنرا فروفرستادیم و واجب نمودیم و در آن آیات بیّنات نازل کردیم، شاید شما متذکر شوید .
صفحه 24 از 57
است به خاطر آیه نور که چشمگیرترین آیات سوره است ، ولی گذشته از این ، محتواي سوره نیز از نورانیت « نور » نام این سوره
خاصی برخوردار است ، به انسانها، خانوادهها و به زن و مرد نور عفت و پاکدامنی میبخشد، بهزبانها و سخنها نورانیت تقوا و
راستی میدهد ، به دلها و جانها نور توحید و خداپرستی و ایمان به معاد و تسلیم در برابر دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله
میدهد .
به معنی ارتفاع و بلندي بنا است ، سپس « سُور » از ماده « سُورَة »
( جزء هیجدهم ( 53
اطلاق کردهاند و از آنجا که « سور » ، به دیوارهاي بلندي که در گذشته اطراف شهرها براي حفظ از هجوم دشمنان میکشیدند
این دیوارها شهر را از منطقه بیرون جدا میکرد ، تدریجا این کلمه به قطعه و بخشی از چیزي از جمله قطعه و بخشی از
قرآن که از بقیه جدا شده ، اطلاق گردیده است .
به بناهاي زیبا و بلند و برافراشته گفته میشود و به بخشهاي مختلف قرآن که از « سورة » : بعضی از ارباب لغت نیز گفتهاند
( اطلاق شده است.( 1 « سورة » ، یکدیگر جدا است
این تعبیر اشاره به این حقیقت است که تمام احکام و مطالب این سوره اعم از عقاید و آداب و دستورها همه داراي اهمیت
فوقالعادهاي است ، زیرا همه از طرف خداوند نازل شده است
بهمعنی قطع است ، نیز این معنی را تأکید میکند . « فَرْض » آن را فرض کردیم ) باتوجه به اینکه ) « فَرَضْناها » مخصوصا جمله
. « سور » جلد 4 ، ماده ، « لسان العرب » -1
54 ) سوره نُور )
» ممکن است اشاره به حقایقی از توحید و مبدأ و معاد و نبوت باشد که در آن مطرح شده ، در برابر « ایاتٍ بَیِّناتٍ » تعبیر به
است و « عقاید » که اشاره به احکام و دستورهایی است که در این سوره بیان گردیده و به عبارت دیگر یکی اشاره به « فَرَضْ نا
. « احکام » دیگري اشاره به
شاید شما متذکر شوید ) بار دیگر این واقعیت را در نظرها مجسم میکند که ریشه همه اعتقادات راستین ) « لَعَلَّکُمْ تَذَکَّروُنَ » جمله
« تذکر و یادآوري » و برنامههاي عملی اسلام در درون فطرت انسانها نهفته است و بر این اساس توضیح آنها یکنوع
محسوب میشود .
شیطان و دوستان شیطانی آرام آرام شما را فریب میدهند
21 یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَاِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ وَ لَوْلا فَضْ لُاللّهِ عَلَیْکُمْ وَ
رَحْمَتُهُما زَکی مِنْکُمْ مِنْ اَحَدٍ اَبَدا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
( جزء هیجدهم ( 55
اي کسانی که ایمان آوردهاید! از گامهاي شیطان پیروي نکنید، هرکسقدمجاي قدمهاي شیطانبگذارد ( گمراهش میسازد )
چراکه او امر بهفحشاء و منکر میکند و اگر فضل و رحمت الهی به سراغ شما نمیآمد ، احدي از شما هرگز پاك نمیشد ،
ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه میکند و خدا شنوا و دانا است .
در اصل به معنی نمو یافتن و نمو دادن است ، ولی در بسیاري از موارد به معنی پاك شدن و پاك کردن بهکار « تَزْکِیَۀ » و « زکات »
رفته است و این هردو ممکن است به یک ریشه بازگردد، زیرا تا پاکی از موانع و مفاسد و رذایل نباشد ، رشد و نمو
امکانپذیر نخواهد بود .
صفحه 25 از 57
را دنبال نمیکند ، ولی تکمیلی براي محتواي آن بحث محسوب میشود، هشداري است به « اِفْک » گرچه این آیه صریحا داستان
همه مؤمنان که نفوذ افکار و اعمال شیطانی گاه بهصورت تدریجی و کمرنگ است و اگر در همان گامهاي نخست کنترل نشود ،
وقتی انسان متوجه میگردد که کار از کار گذشته است ، بنابراین هنگامی که نخست وسوسههاي اشاعه فحشاء یا هر گناه دیگر
آشکار میشود ، باید همانجا در مقابل آن ایستاد تا آلودگی گسترش پیدا نکند .
56 ) سوره نُور )
را به معنی وسیع کلمه یعنی" هر موجود موذي و تبهکار و ویرانگر "تفسیر کنیم ، گستردگی این « شَیْطان » اگر
هشدار در تمام ابعاد زندگی روشن میشود .
هرگز نمیشود یک انسان باایمان و پاکدامن را یکمرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد ، بلکه گام به گام این راه را
میسپرد ؛
گام اول معاشرت و دوستی با آلودگان است .
گام دوم شرکت در مجلس آنها .
گام سوم فکر گناه .
گام چهارم ارتکاب مصادیق مشکوك و شبهات .
( جزء هیجدهم ( 57
گام پنجم انجام گناهان صغیره .
و بالاخره در گامهاي بعد گرفتار بدترین کبائر میشود ، درست به کسیمیماندکه زمامخویشرا بهدستجنایتکاري سپرده، او را
این است . « خطواتشیطان » گام به گام به سوي پرتگاه میبرد تا سقوط کند و نابود گردد، آري
در جلد 11 تفسیر نمونه ، ذیل 90 / نحل بحث شده است . « منکر » و « فحشاء » در مورد فرق میان
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ » : سپس به یکی از مهمترین نعمتهاي بزرگش بر انسانها در طریق هدایت اشاره کرده و چنین میگوید
. « رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ اَحَدٍ اَبَدا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
بدون شک فضل و رحمت الهی است که موجب نجات انسان از آلودگیها و انحرافات و گناهان میشود ، چراکه از یکسو
موهبت عقل را داده و از سوي دیگر موهبت وجود پیامبر و احکامی که از طریق وحی نازل میگردد ، ولی از این مواهب گذشته ،
توفیقات خاص او و امدادهاي غیبیش که شامل حال انسانهاي آماده و مستعد و مستحق میگردد ، مهمترین عامل پاکی و
تزکیه است .
به معنی اراده و مشیّت بیدلیل نیست ، بلکه تا مجاهده و تلاشی از ناحیه بندگان نباشد ، هدایت و « مَنْ یَشاءُ » جمله
موهبتی از ناحیه خدا صورت نمیگیرد ، آنکس که طالب این راه است و در آن گام مینهد و جهاد میکند ، دستش را میگیرد و
از وسوسه شیاطین حفظش میکند و به سر منزل مقصود میرساند .
58 ) سوره نُور )
دارد و آن از طریق بعثت پیامبران و نزول کتب آسمانی و تشریع احکام و « تشریعی » و به تعبیر دیگر فضل و رحمت الهی گاه جنبه
دارد و آن از طریق امدادهاي معنوي و الهی است و آیه مورد بحث ( به قرینه « تکوینی » بشارتها و انذارها است و گاه جنبه
بیشتر ناظر به قسمت دوم است . ( « مَنْ یَشاءُ » جمله
در قیامت زبان و دست و پا شهادت میدهند
صفحه 26 از 57
( جزء هیجدهم ( 59
24 یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ
در آن روز که زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها به اعمالی که مرتکب میشدند، گواهی میدهد .
درقیامت زبان آنها بیآنکه خودشان مایل باشند ، به گردش درمیآید و حقایق را بازگو میکند ، این مجرمان بعد از مشاهده
دلایل و شواهد قطعی جرم برخلاف میل باطنی خود صریحا اقرار به گناه کرده و همهچیز را فاش میسازند ، چرا که جایی براي
انکار نمیبینند .
دست و پاي آنها نیز به سخن درمیآید و حتی طبق آیات قرآن پوست تن آنها سخن میگوید ، گویی نوارهاي ضبط صوتی
هستندکه همه صداهاي انسان را ضبط کرده و آثار گناهان در طول عمر بر آنها نقش بسته است و در آنجا که یَوْمُ الْبُرُوز و روز
آشکار شدن همه پنهانیها است ، ظاهر میشوند .
امروز ما بر زبان آنها مهر میزنیم و دست و پایشان با ما » ؛ و اگر میبینیم در بعضی از آیات قرآن اشاره به روز قیامت میفرماید
اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی اَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا اَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ) ( 65 / یس ) ، منافاتی با آیه مورد ) « سخن میگوید
بحث ندارد ، چراکه ممکن است در آغاز زبانها از کار بیفتد و سایر اعضاء شهادت دهند و هنگامی که شهادت دست و پا حقایق
را برملا کرد، زبان به حرکت درآید و گفتنیها را بگوید و به گناهان اعتراف کند .
60 ) سوره نُور )
بدون اجازه به خانه دیگران وارد نشوید
27 یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی اَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّروُنَ
اي کسانی که ایمان آوردهاید! در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید ، این براي
شما بهتر است شاید متذکر شوید .
( جزء هیجدهم ( 61
زیرا جمله دوم فقط اجازه گرفتن را بیان میکند ، درحالیکه جمله اول که از « تَسْتَأْذِنُوا » به کار رفته نه « تَسْتَأْنِسُوا » در اینجا جمله
گرفته شده ، اجازهاي توأم با محبت و لطف و آشنایی و صداقت را میرساند و نشان میدهد که حتی اجازه گرفتن « اُنْس » ماده
باید کاملًا مؤدبانه و دوستانه و خالی از هرگونه خشونت باشد .
بنابراین هرگاه این جمله را بشکافیم ، بسیاري از آداب مربوط به این بحث در آن خلاصه شدهاست ، مفهومش این است که
فریادنکشید، در را محکم نکوبید ، با عبارات خشک و زننده اجازه نگیرید و به هنگامی که اجازه داده شد ، بدون سلام وارد
نشوید ، سلامی که نشانه صلح و صفا و پیامآور محبت و دوستی است .
« لَعَلَّکُمْ تَذَکَّروُنَ » و « ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ » قابل توجه اینکه این حکم را که جنبه انسانی و عاطفی آن روشناست ، با دو جمله
همراه میکند که خود دلیلی بر آن است که اینگونه احکام ریشه در اعماق عواطف و عقل و شعور انسانی داردکه اگر انسان کمی
در آن بیندیشد، متذکر خواهد شد که خیر و صلاح او در رعایت این قبیل آداب معاشرت است .
62 ) سوره نُور )
28 فَاِنْ لَمْ تَجِدوُا فیها اَحَدا فَلا تَدْخُلُوها حَتّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ اِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ اَزْکی لَکُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ
و اگرکسی در آن نیافتید ، داخل آن نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شود: بازگردید ، بازگردید که براي شما
پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است .
صفحه 27 از 57
ممکن است منظور از این تعبیر آن باشد که گاه در آن خانه کسانی هستند ، ولی کسی که به شما اذن دهد و صاحب اختیار و
صاحب البیت باشد، حضور ندارد، شما در اینصورت حق ورود نخواهید داشت .
و یا اینکه اصلًا کسی در خانه نیست ، اما ممکن است صاحبخانه در منزل همسایگان و یا نزدیک آن محل باشد و به هنگامی که
صداي در زدن و یا صداي شما را بشنود ، بیاید و اذن ورود دهد ، در اینموقع حق ورود دارید ، بههرحال آنچه مطرح است ، این
است که بدون اذن داخل نشوید .
( جزء هیجدهم ( 63
. « وَ اِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ اَزْکی لَکُمْ » : سپس اضافه میکند
اشاره به اینکه هرگز جواب رد شما را ناراحت نکند ، چهبسا صاحبخانه در حالتی است که از دیدن شما در آن حالت ناراحت
میشود و یا وضع او و خانهاش آماده پذیرش میهمان نیست .
و از آنجا که به هنگام شنیدن جواب منفی گاهی حس کنجکاوي بعضی تحریک میشود و به فکر این میافتند که از درز در یا از
خدا به آنچه انجام » : طریق گوشفرادادن و استراق سمع مطالبی از اسرار درون خانه را کشف کنند، در ذیل همین آیه میفرماید
وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ ) . ) « میدهید ، آگاه است
31 وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُ ضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُروُجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها
وَلْیَضْرِبْنَبِخُمُرِهِنَعَلیجُیُوبِهِنَوَلایُبْدینَزینَتَهُنَّ اِلاّلِبُعُولَتِهِنَاَوْ ابائِهِنَّ اَوْ اباءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اَبْنائِهِنَّ اَوْ اَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اِخْوانِهِنَّ اَوْ بَنی اِخْوانِهِنَّ
اَوْ بَنی اَخَ واتِهِنَّ اَوْ نِسائِهِنَّ اَوْ ما مَلَکَتْ اَیْمانُهُنَّ اَوِالتّابِعینَغَیْرِاُولِیالاِْرْبَۀِمِنَالرِّجالِاَوِالطِّفْلِالَّذینَ لَمْیَظْهَروُاعَلیعَوْراتِالنِّساءِوَلایَضْ رِبْنَ
بِاَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا اِلَی اللّهِ جَمیعا اَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
64 ) سوره نُور )
و به زنان باایمان بگو : چشمهاي خود ( از نگاه هوسآلود ) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار
که ظاهر است ، آشکار ننمایند و ( اطراف ) روسريهاي خود را بر سینه خود افکنند ( تا گردن و سینه با آن پوشانده شود )و زینت
خود را آشکار نسازند ، مگر برايشوهرانشانیاپدرانشانیاپدرشوهرانشانیاپسرانشان یا پسرانهمسرانشان یا برادرانشان یاپسران
برادرانشان ، یا پسران خواهرانشان، یا زنان همکیششان یا بردگانشان (کنیزانشان)یا افرادسفیهکه تمایلی بهزن ندارند یا کودکانی
کهاز امور جنسی مربوط به زن آگاه نیستند ، آنها هنگام راه رفتن، پاهاي خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود( و
صداي خلخال که بر پا دارند ، به گوش رسد ) و همگی بهسوي خدا بازگردید اي مؤمنان تا رستگارشوید.
( جزء هیجدهم ( 65
همانگونه که بر مردان حرام است ، بر زنان نیز حرام میباشد و پوشانیدن عورت از نگاه دیگران ، « چشم چرانی »
چه از مرد و چه از زن ، براي زنان نیز همانند مردان واجب است .
حجاب نشانه شخصیّت دخترهاست
سپس به مسأله حجاب که یکی از ویژگی زنان است ، ضمن سه جمله اشاره فرموده ؛
66 ) سوره نُور )
وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ) . ) « آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتا ظاهر است »
زنان حق ندارند زینتهایی که معمولاً پنهانی است آشکار سازند ، هرچند اندامشان نمایان نشود و بهاینترتیب آشکار کردن
لباسهاي زینتی مخصوصی را که در زیر لباس عادي یا چادر میپوشند ، مجاز نیست ، چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین
صفحه 28 از 57
زینتهایی نهی کرده است .
گردن بند ) ، ) « قِلادَة » در روایات متعددي که از ائمه اهل بیت علیهمالسلام نقل شده نیز این معنی دیده میشود که زینت باطن به
( پاي برنجن همان زینتی که زنان عرب در مچ پاها میکردند ) تفسیر شده است .( 1 ) « خَلْخال » بازوبند ) و ) « دِمْلَج »
و چون در روایات متعدد دیگري زینت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسیر شده ، میفهمیم که منظور از زینت باطن نیز خود
زینتهایی است که نهفته و پوشیده است .
ذیل آیه مورد بحث . ، « تفسیر علیّ بن ابراهیم » -1
( جزء هیجدهم ( 67
وَ لْیَضْ رِبْنَ ) « آنها باید خمارهاي خود را بر سینههاي خود بیفکنند » ؛ دومین حکمی که در آیه بیان شده ، این است که
بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ ) .
در اصل به معنی پوشش است ، ولی معمولاً به چیزي گفته میشود که زنان با آن سر خود را میپوشانند ( « خِمار » جمع « خُمُر »
روسري ) .
به معنی یقه پیراهن است که از آن تعبیر به گریبان میشود و گاه به قسمت بالاي سینه به « جَیْب » جمع « جُیُوب »
تناسب مجاورت با آن نیز اطلاق میگردد .
از این جمله استفاده میشود که زنان قبل از نزول آیه ، دامنه روسري خود را به شانهها یا پشت سر میافکندند ، به طوري که گردن
و کمی از سینه آنها نمایان میشد ، قرآن دستور میدهد روسري خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از
سینه که بیرون است ، مستور گردد .
68 ) سوره نُور )
در سومین حکم مواردي راکه زنان میتوانند درآنجا حجاب خود را برگیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند ، با این عبارت
اِلاّ ) در دوازده مورد ذکر شده در ) « مگر » ، ( وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ ) « آنها نباید زینت خود را آشکار سازند » شرح میدهد که
آیه .
آنها به هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود » ؛ و بالاخره چهارمین حکم را چنین بیان میکند
و صداي خلخالی که بر پا دارند ، به گوش رسد ) ( وَ لایَضْرِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ ) . ) «
آنها در رعایت عفت و دوري از اموري که آتش شهوت را در دل مردان شعلهور میسازد و ممکن است منتهی به انحراف از جاده
عفت شود ، آنچنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتی از رساندن صداي خلخالیکه در پاي دارند، بهگوش مردان بیگانه
خودداري کنند و این گواه باریک بینی اسلام در این زمینه است .
35 اَللّهُ نُورُالسَّمواتِ وَ الاْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوةٍفیها
( جزء هیجدهم ( 69
مِصْباحٌالْمِصْ باحُفیزُجاجَۀٍ نِالزُّجاجَ ۀُکَاَنَّهاکَوْکَبٌ دُرِّيٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَ ۀٍ زَیْتُونَۀٍ لا شَرْقِیَّۀٍ وَ لا غَرْبِیَّۀٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ
لامْثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ 􀂕 تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِي اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللّهُ ا
خداوندنورآسمانها و زمیناست، مَثَلنورخداوند همانند چراغدانیاستکه در آنچراغی (پرفروغ) باشد، آن چراغ در
حبابیقرارگیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یکستاره فروزان ، این چراغ با روغنی افروخته میشود که ازدرخت پربرکت
زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نهغربی (آنچنان روغنش صاف و خالص است که) نزدیک است بدونتماس با آتش
شعلهورشود، نورياست برفراز نور، و خدا هرکس را بخواهد، به نور خود هدایت میکند و خدا براي مردم مثلها میزند و
صفحه 29 از 57
خداوند به هر چیزي آگاه است.
70 ) سوره نُور )
محفظهاي براي چراغ در مقابل حمله باد و طوفان بود و از آنجا که غالبا در دیوار ایجاد میشد ، نور چراغ را نیز متمرکز « مِشْکوة »
ساخته و منعکس مینمود .
به معنی خود چراغ است که معمولًا با فتیله و یک ماده روغنی قابل اشتعال افروخته میشده است . « مِصْباح »
یعنی شیشه و در اصل به سنگهاي شفاف گفته میشود و از آنجا که شیشه نیز از مواد سنگی ساخته میشود و شفاف « زُجاجَۀ »
میگویند . « زُجاجَۀ » است ، به آن
معانی هفتگانه " نور "در قرآن مجید و روایات اسلامی
یاد شده است ؛ « نور » در قرآن مجید و روایات اسلامی از چند چیز به عنوان
قَدْ جاءَکُمْ مِنَاللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ : ازسوي خداوند نور و کتاب آشکاري » : قرآن مجید چنانکه در آیه 15 سوره مائده آمده
وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي اُنْزِلَ مَعَهُ اوُلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ : کسانی که پیروي از » : و در آیه 157 سوره اعراف نیز میخوانیم « براي شما آمد
. « نوري میکنند که با پیامبر نازل شده است ، آنها رستگاران هستند
( جزء هیجدهم ( 71
اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ امَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ : خداوند ولیّ کسانی است » : ایمان چنانکه در آیه 257 سوره بقره آمده
. « که ایمان آوردهاند، آنها را از ظلمتهاي ( شرك و کفر ) به سوي نور ( ایمان ) رهبري میکند
اَوَ مَنْ کانَ مَیْتا فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ » : هدایت الهی و روشنبینی چنانکه در آیه 122 سوره انعام آمده
کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها : آیا کسی که مرده بوده است و ما او را زنده کردیم و نور هدایتی براي او قرار دادیم که
؟ « در پرتو آن بتواند در میان مردم راه برود ، همانند کسی است که در تاریکی باشد و هرگز از آن خارج نگردد
وَ » : آیین اسلام چنانکه در آیه 32 سوره توبه میخوانیم
72 ) سوره نُور )
یَأْبَی اللّهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِروُنَ : خداوند ابا دارد جز از این که نور ( اسلام ) را کامل کند ، هرچند کافران
. « نخواهند
وَ داعِیا اِلَی اللّهِ » : شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آیه 46 سوره احزاب درباره پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم
بِاِذْنِهِ وَ سِراجا مُنیرا: ما تو را دعوت کننده به سوي خدا به اذن و فرمان او قراردادیم و چراغی
. « نوربخش
خَلَقَکُمُ اللّهُ اَنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْ دِقینَ : » : امامان و پیشوایان معصوم علیهمالسلام چنانکه در زیارت جامعه آمده است
لاخْیارِ وَ هُداةُ 􀂕 وَ اَنْتُمْ نُورُ ا » : و نیز در همان زیارتنامه آمده است « خداوند شما را نورهایی آفرید که گِرد عرش او حلقه زده بودید
. « لابْرارِ : شما نور خوبان و هدایتکننده نیکوکاران هستید 􀂕 ا
اَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهَ اللّهُ فی قَلْبِ مَنْیَشاءُ : علم نوري است که خدا در قلب هر کس » : علم و دانش چنانکه درحدیث مشهوراست
اینها همه از یکسو . ... « که بخواهد ، میافکند
( جزء هیجدهم ( 73
صفحه 30 از 57
خواصّ نور
نور داراي خواص و ویژگیهاي زیر است ؛
نور زیباترین و لطیفترین موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زیباییها و لطافتها است .
نور بالاترین سرعت را طبق آنچه در میان دانشمندان معروف است ، در جهان ماده دارد ، نور با سرعت
سیصدهزار کیلومتر در ثانیه میتواند کره زمین را در یک چشم برهم زدن ( کمتر از یک ثانیه ) هفتبار دور بزند، بههمین دلیل
مسافتهاي فوقالعاده عظیم و سرسامآور نجومی را فقط با سرعت سیر نور میسنجند و واحد سنجش در آنها سال نورياست ،
یعنی مسافتی را که نور در یک سال با آن سرعت سرسامآورش میپیماید .
« ظاهر » نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات مختلف این جهان است و بدون آن چیزي را نمیتوان دید ، بنابراین هم
ظاهرکننده غیر ) . ) « مظهر » است و هم
74 ) سوره نُور )
نور آفتاب که مهمترین نور در دنیاي ما میباشد ، پرورشدهنده گلها و گیاهان بلکه رمز بقاي همه موجودات زنده است و
ممکن نیست موجودي بدون استفاده از نور ( به طور مستقیم یا غیرمستقیم ) زنده بماند .
امروز ثابت شده که تمام رنگهایی را که ما میبینیم ، نتیجه تابش نور آفتاب یا نورهاي مشابه آن است وگرنه موجودات در
تاریکی مطلق رنگی ندارند .
تمام انرژيهاي موجود در محیط ما ( بهجز انرژي اتمی ) همه از نور آفتاب سرچشمه میگیرد ، حرکت بادها ، ریزش باران و
حرکت نهرها و سیلها و آبشارها و بالاخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی میشود .
سرچشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه میدارد ، همان نور آفتاب است حتی گرمی آتش که از چوب
درختان و یا زغالسنگ و یا نفت و مشتقات آن بهدست میآید ، نیز از گرمی آفتاب است ، چرا که همه اینها طبق تحقیقات علمی
به گیاهان و حیواناتی بازمیگردند که حرارت را از خورشید گرفته و در خود ذخیره کردهاند ، بنابراین حرکت موتورها نیز
از برکت آن است .
( جزء هیجدهم ( 75
نور آفتاب نابودکننده انواع میکروبها و موجودات موذي است و اگر تابش اشعه این نور پربرکت نبود ، کره زمین تبدیل به
بیمارستان بزرگی میشد که همه ساکنانش با مرگ دست بهگریبان بودند.
خلاصه هرچه در این پدیده عجیب عالم خلقت ( نور ) بیشتر مینگریم و دقیقتر میشویم ، آثار گرانبها و برکات عظیم آن
آشکارتر میشود .
حال با درنظر گرفتن این دو مقدمه اگر بخواهیم براي ذات پاك خدا تشبیه و تمثیلی از موجودات حسی این جهان انتخاب کنیم (
میتوان استفاده کرد ؟ همان خدایی که پدیدآورنده « نور » گرچه مقام باعظمت او از هر شبیه و نظیر برتر است ) آیا جز از واژه
تمام جهان هستیاست ،
76 ) سوره نُور )
روشنیبخش عالم آفرینش است ، همه موجودات زنده به برکت فرمان او زنده هستند و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند
که اگر لحظهاي چشم لطف خود را از آنهابازگیرد، همگی درظلمتفنا و نیستیفرومیروند .
و جالب اینکه هر موجودي به هر نسبت با او ارتباط دارد ، به همان اندازه نورانیت و روشنایی کسب میکند ؛
قرآن نور است ، چون کلام او است .
صفحه 31 از 57
آیین اسلام نور است ، چون آیین او است .
پیامبران نورند ، چون فرستادگان او هستند .
امامان معصوم انوار الهی هستند ، چون حافظان .
آیین او بعد از پیامبران هستند .
ایمان نور است ، چون رمز پیوند با او است .
علم نور است ، چون سبب آشنایی با او است .
. « اَللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الاْرْضِ » بنابراین
( جزء هیجدهم ( 77
را به معنی وسیع کلمه به کار بریم ، یعنی" هرچیزي که ذاتش ظاهر و آشکار باشد و ظاهرکننده غیر . "در این صورت « نور » اگر
در ذات پاك خدا ، جنبه تشبیه نخواهد داشت ، چراکه چیزي در عالم خلقت از او آشکارتر نیست و « نور » بهکار بردن کلمه
تمام آنچه غیر او است ، از برکت وجود او آشکار است .
را خواستند ، « اَللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الاْرْضِ » از امام علی بن موسی الرضا چنین آمده که از آن حضرت تفسیر آیه « توحید » در کتاب
. « لارْضِ : او هدایتکننده اهل آسمانها و هدایتکننده اهل زمین است 􀂕 هادٍ لَاِهْلِ السَّمواتِ وَ هادٍ لَاِهْلِ ا » : فرمود
در حقیقت این یکی از خواص نور الهی است ، اما مسلما منحصر به آن نمیباشد و به این ترتیب تمام تفسیرهایی را که در زمینه این
آیه گفتهاند ، میتوان در آنچه ذکر کردیم ، جمع نمود که هرکدام اشاره به یکی از ابعاد این نور بینظیر و این روشنایی
بیمانند است .
یا نُورَ النُّورِ » : که مجموعهاي از صفات خداوند متعال است ، میخوانیم « جوشن کبیر » جالب اینکه در فراز چهل و هفتم از دعاي
یا مُنَوِّرَ النُّورِ یا خالِقَ النُّورِ یا مُدَبِّرَ النُّورِ یا مُقَدِّرَ النُّورِ یا نُورَ کُلِّ نُورٍ یا نُورا قَبْلَ کُلِّ نُورٍ یا نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ یا نُورا فَوْقَ کُلِّ نُورٍ یا
نُورا لَیْسَ کَمِثْلِه نُورٌ : اي نور نورها ، اي روشنیبخش روشناییها ، اي آفریننده نور ، اي تدبیر کننده نور ، اي تقدیرکننده نور ،
اي نور همه نورها ، اي نور قبل از هر نور ، اي نور بعد از هر نور ، اي نوري که برتر از هر نوري و اي نوري که همانندش نوري
. « نیست
78 ) سوره نُور )
و به این ترتیب همه انوار هستی از نور او مایه میگیرد و به نور ذات پاك او منتهی میشود .
مَثَل » : قرآن بعد از بیان حقیقت فوق با ذکر یک مثال زیبا و دقیق ، چگونگی نور الهی را در اینجا مشخص میکند و میفرماید
نور خدا مانند چراغدانی است که در آن چراغی باشد و آنچراغ در حبابی قرارگیرد، حبابیشفاف و درخشنده همچون
مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوةٍ فیها مِصْباحٌ ... ) . ) « ... یکستارهفروزان
( جزء هیجدهم ( 79
» اشاره به ماده انرژيزاي فوقالعاده مستعد براي این چراغ است ، چراکه « یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَۀٍ زَیْتُونَۀٍ لا شَرْقِیَّۀٍ وَ لا غَرْبِیَّۀٍ » جمله
که از درخت پربار و پربرکتی گرفته شود ، یکی از بهترین روغنها براي اشتعال است ، آنهم درختی که تمام « روغن زیتون
جوانب آن بهطورمساوي درمعرض تابش نور آفتاب باشد ، نه در جانب شرق باغ و کنار دیواري قرار گرفته باشد و نه در جانب
غربی که تنها یک سمت آن آفتاب ببیند و در نتیجه میوه آن نیمی رسیده و نیمی نارس و روغن آن ناصاف گردد .
با این توضیح به این جا میرسیم که براي استفاده از نور کامل چنین چراغی با درخشش و تابش بیشتر نیاز به چهار عامل داریم
؛
صفحه 32 از 57
چراغدانی که آن را از هرسو محافظت کند ، بیآنکه از نورش بکاهد ، بلکه نور آن را متمرکزتر سازد .
و حبابی که گردش هوا را بر گِرد شعله تنظیم کند ، اما آنقدر شفاف باشد که به هیچوجه مانع تابش نور نگردد .
80 ) سوره نُور )
و چراغی که مرکز پیدایش نور بر فتیله آن است .
و بالاخره ماده انرژيزاي صاف و خالص و زلالی که آنقدر آماده اشتعالباشدکه گویی بدون تماس با شعلهآتش میخواهدشعلهور
گردد .
اینها همه از یک سو، در حقیقت بیانگر جسم و ظاهرشاناست .
کدام نور الهی است ، تفسیرهاي « مُشَ بَّه » از سوي دیگر مفسران بزرگ اسلامی در اینکه محتواي این تشبیه چیست و به اصطلاح
است که از قرآن و وحی و وجود « هدایت » گوناگونی دارند ، اما روح همه آنها درواقع یکچیز است و آن همان نور
پیامبران سرچشمه میگیرد و با دلایل توحید آبیاري میشود و نتیجه آن تسلیم در برابر فرمان خدا و تقوا است .
توضیح اینکه نور ایمان که در قلب مؤمنان است ، داراي همان چهار عاملی است که در یک چراغ پرفروغ موجود است ؛
همان شعلههاي ایمان است که در قلب مؤمن آشکار میگردد و فروغ هدایت ازآن منتشرمیشود . « مِصْباح »
( جزء هیجدهم ( 81
و حباب قلب مؤمن است که ایمان را در وجودش تنظیم میکند . « زُجاجَۀ »
سینه مؤمن و یا به تعبیر دیگر مجموعه شخصیت و آگاهی و علوم و افکار او است که ایمان وي را از گزند طوفان « مِشْکوة »
حوادث مصون میدارد .
همان وحی الهی است که عصاره آن درنهایت صفا و پاکی میباشدو ایمان مؤمنان بهوسیله آن شعلهور و « شجره مبارکه زیتونه »
پربار میگردد .
درحقیقت این نور خدا است ، همان نوري که آسمانها و زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤمنان سربرآورده و تمام وجود
و هستی آنها را روشن و نورانی میکند .
میگردد . « نُورٌ عَلی نُورٍ » دلایلی را که از عقل و خرد دریافتهاند ، با نور وحی آمیخته میشود و مصداق
درمورد « یَهْدِي اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ » و هم در اینجا است که دلهاي آماده و مستعد به این نور الهی هدایت میشوند و مضمون
آنان پیادهمیگردد .
82 ) سوره نُور )
بنابراین براي حفظ این نور الهی ( نور هدایت و ایمان ) مجموعهاي از معارف و آگاهیها و خودسازيها و اخلاق لازم است که
همچون مشکاتی این مصباح را حفظ کند .
و نیز قلب مستعد و آمادهاي میخواهد که همچون زجاجه برنامه آن را تنظیم نماید .
و امدادي از ناحیه وحی لازم دارد که همچون شجره مبارکه زیتونه به آن انرژي بخشد .
این نور وحی باید از آلودگی به گرایشهاي مادي و انحرافی شرقی و غربی که موجب پوسیدگی و کدورت آن میشود ،
برکنار باشد .
آنچنان صاف و زلال و خالی از هرگونه التقاط و انحراف که بدون نیاز به هیچ چیز دیگر تمام نیروهاي وجود انسان را بسیج کند و
گردد . « یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ » مصداق
( جزء هیجدهم ( 83
صفحه 33 از 57
هرگونه تفسیربهرأي و پیشداوريهاي نادرست و سلیقههاي شخصی و عقیدههاي تحمیلی و تمایل به چپ و راست و هرگونه
خرافات که محصول این شجره مبارکه را آلوده کند ، از فروغ این چراغ میکاهد و گاه آن را خاموش میسازد .
ایناست مثالیکه خداوند در این آیه براي نور خود بیان کرده و او از همهچیز آگاه است .
36 فی بُیُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ
( این چراغ پرفروغ ) در خانههایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهاي آن را بالا برند ( تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در
امان باشد ) خانههایی که نام خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبیح گویند .
به اول روز گفته میشود و در قرآن در مقابل « غُدُوّ » : میگوید « مفردات » در « راغب » ، به معنی صبحگاهان است « غُدُوّ »
آمده است . « عَشِیّ » در برابر « غداة » قرار گرفته ، درحالیکه « آصال »
84 ) سوره نُور )
» به صورت مفرد و « غُدُوّ » به معنی عصر است و اما این که چرا کلمه « اصیل » و آنهم به نوبه خود جمع « اُصُل » جمع « آصال »
جنبه مصدري دارد و مصدر هرگز جمع بسته « غُدُوّ » میگوید : به خاطر این است که « فخر رازي » ؟ به صورت جمع آمده « آصال
نمیشود .
تا اینجا ویژگیها و مشخصات این نور الهی ، نور هدایت و ایمان را در لابلاي تشبیه به یک چراغ پرفروغ مشاهده کردیم ، اکنون
باید دید این چراغ پرنور در کجا است ؟ و محل آن چگونه است ؟ تا همه آنچه در این زمینه بوده است ، با ذکر این محل
روشن گردد .
این مشکاة در خانههایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده که دیوارهاي آن را بالا برند و مرتفع سازند ( » : لذا در این آیه میفرماید
. « تا از دستبرد دشمنان و شیاطین و هوسبازان در امان باشد ) خانههایی که ذکر نام خدا در آن شود
اما اینکه بعضی گفتهاند : وجود این چراغ پرفروغ در خانههایی که ویژگیهایش در اینآیه بیان شده ، چه اثري دارد ؟ پاسخش
روشناست زیرا خانهاي با این مشخصات که دیوارهاي آن برافراشته شده و مردانی مصمم و بیدار و هشیار در آن به پاسداري
مشغولند ، ضامن حفاظت این چراغ پرفروغ است ، به علاوه آنها که در جستجوي چنین منبع نور و روشنایی هستند ، از محل
آن باخبر میشوند و به دنبال آن میشتابند .
( جزء هیجدهم ( 85
خانهها ) چیست ؟ پاسخ آن از ویژگیهایی که در ذیل آیه براي آن ذکر شده است ، روشن ) « بُیُوت » اما اینکه منظور از این
یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ ) . ) « در این خانهها هر صبح و شام تسبیح خدا میگویند » : میشود ، آنجا که میگوید
لابْصارُ 􀂕 37 رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ اِقامِالصَّلوةِ وَ ایتاءِ الزَّکوةِ یَخافُونَ یَوْما تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ ا
مردانی که نه تجارت و نه معامله، آنهارا از یادخدا و برپا داشتن نماز و اداي زکات غافل نمیکند ، آنها از روزي میترسند که
دلها و چشمها در آن زیر و رو میشود .
86 ) سوره نُور )
این ویژگیها نشان میدهد که این بیوت ، همان مراکزي است که به فرمان پروردگار استحکام یافته و مرکز یاد خدا است و حقایق
اسلام و احکام خدا از آن نشر مییابد و در این معنی وسیع و گسترده ، مساجد ، خانههاي انبیاء و اولیاء،
مخصوصا خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآله و خانه علی جمع است .
و اینکه برخی مفسران آنرا منحصرا بهمساجد و یابیوت انبیاء و مانند آن تفسیر کردهاند ، دلیلی بر این انحصار نیست و اگر میبینیم
لانْبِیاءِ وَ بَیْتُ عَلِیٍّ مِنْها : این آیه اشاره بهخانه 􀂕 هِیَ بُیُوتُ ا » : در بعضی از روایات مانند روایتی از امام باقر نقل شده که فرمود
صفحه 34 از 57
1) ، یا در ) « پیامبراناست و خانهعلی نیزاز اینزمره محسوبمیشود
. جلد 3 ، صفحه 607 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء هیجدهم ( 87
« منظور چه بیوتی است » : حدیث دیگري از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که به هنگام تلاوت این آیه از آن حضرت پرسیدند
پیامبر ؟ « این خانه ( اشاره به خانه فاطمه و علی کرد ) نیز از آن جمله است » : است ، ابوبکر پرسید « لانْبِیاء 􀂕 بُیُوتُ ا » : ؟ فرمود
(1). « نَعَمْ مِنْ اَفاضِلِها : آري این از برترین آنها است » : صلیاللهعلیهوآله فرمود
همه اینها اشاره به مصداقهاي روشن است ، زیرا میدانیم معمولروایاتایناستکه بههنگام تفسیر، مصادیقروشنرابیان میکند.
آري هر کانونی که به فرمان خدا برپا شده و نام خدا در آن برده میشود و هر صبح و شام مردان باایمانی که زندگی مادي
آنها را به خود مشغول و از یاد خدا غافل نمیکند ، به تسبیح و تقدیس در آن مشغولند، چنینخانههایی مرکزمشکات انوارالهی
وایمانوهدایتاست.
با اینکه به نظر میرسد هر دو یک معنی داشته باشد ولی ممکن است تفاوت « بیع » آمده است و هم « تجارت » در این آیه هم
ایندو از این نظر باشد که تجارت اشاره به یک کار مستمر و مداوم است ، ولی بیع براي یک مرحله و به صورت
گذرا است .
ذیل آیه مورد بحث . ، « مجمع البیان » -1
88 ) سوره نُور )
توجه بهاینامر نیز ضرورياست که نمیفرماید : آنها مردانی هستندکه بهسوي تجارت و بیع نمیروند، بلکه میگوید: تجارت و بیع
آنها را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداي زکات غافل نمیکند .
38 لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ اَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ
هدف این است که خداوند آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادهاند ، پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بیفزاید و خداوند
هر کس را بخواهد ، بیحساب روزي میدهد ( و از مواهب بیانتهاي خویش بهرهمند میسازد ) .
در این آیه به پاداش بزرگ این پاسداران نور هدایت و عاشقان حق و حقیقت اشاره میکند .
( جزء هیجدهم ( 89
در این آیه چیست ؟ بعضی معتقدند که اشاره به این است که خداوند کار خیر را ده برابر و « اَحْسَنَ ما عَمِلُوا » در اینکه منظور از
مَنْ جاءَ بِالْحَسَ نَۀِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها : کسی که » : گاه هفتصد برابر یا بیشتر پاداش میدهد ، چنان که درآیه 160 سورهانعام میخوانیم
و در آیه 261 سوره بقره در مورد انفاقکنندگان پاداشیمعادلهفتصدبرابر و یا مضاعف « کار نیک کند ، ده برابر پاداش میگیرد
آن ذکر شده است.
این احتمال نیز در تفسیر جمله فوق وجود دارد که منظور این است که خداوند تمام اعمال آنها را بر معیار و مقیاس بهترین
اعمالشان پاداش میدهد ، حتی اعمال کماهمیت و متوسطشان همردیف بهترین اعمالشان در پاداش خواهد بود .
و این از فضل خداوند دور نیست ، چراکه در مقام عدالت و مجازات برابري ضروري است ، اما هنگامی که به مقام فضل و کرم
. « نعمتش نامتناهی و کرمش بیپایان » میرسد ، مواهب و بخششها بیحساب است ، چراکه ذات پاکش نامحدود است و
90 ) سوره نُور )
هرگز سراب را به جاي آب نگیرید
صفحه 35 از 57
39 وَ الَّذینَکَفَروُااَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَۀٍ یَحْسَ بُهُالظَّمْانُ ماءً حَ تّی اِذا جاءَهُ لَمْ یَجِ دْهُ شَیْئا وَ وَجَ دَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّیهُ حِسابَهُ وَاللّهُ
سَریعُالْحِسابِ
و کسانیکه کافر شدند ، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه آن را از دور آب میپندارد ، اما هنگامیکه به
سراغ آن میآید ، چیزي نمییابد و خدا را نزد آن مییابد و حساب او را صاف میکند و خداوند سریع الحساب
است .
» به معنی راه سراشیبی است ، به همین مناسبت « سَرْب » به معنی راه رفتن در سراشیبی است و « سَرَبْ » در اصل از ماده « سَراب »
به تلألؤیی است که از دور در بیابانها و سراشیبیها نمایان میشود و به نظر میرسد که در آنجا آب وجود دارد ، در « سراب
حالی که چیزي جز انعکاس نور آفتاب نیست .
( جزء هیجدهم ( 91
است « قیعات » یا « قیعان » به عقیده جمعی از مفسران و ارباب لغت کلمهاي است مفرد به معناي بیابان که جمع آن « قیعَۀ »
(1).
سخن از کسانی است کهدر بیابان خشک و سوزان زندگی بهجاي آب ، بهدنبال سراب میروند و از تشنگی جان میدهند ، در
حالی که مؤمنان در پرتو ایمان، چشمه زلال هدایت را یافته و کنار آن آرمیدهاند .
40 اَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشیهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِه سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُ ها فَوْقَ بَعْضٍ اِذا اَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَریها وَ
مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُورا فَمالَهُ مِنْ نُورٍ
یا همچون ظلماتی است در یک دریاي پهناور که موج آنرا پوشانیده و بر فراز آن موج دیگري است و بر فراز آن ابري تاریک
ظلمتهاییاست یکی برفراز دیگري،
. « تفسیر قُرْطُبی » و « روحُ الْمَعانی » ، « مَجْمَعُ الْبَیان » -1
92 ) سوره نُور )
آن را ببیند و کسی که خدا نوري براي او قرار نداده، نوري Ə آنچنان کههرگاه دستخود را خارج کند ، ممکن ن
براي او نیست .
آمده ، به معنی ابري است بارانزا و با توجه به اینکه ابرهاي بارانزا غالبا ابرهاي « لسان العرب » چنانکه در « سَحاب »
متراکم هستند ، معمولًا تیره و تارتر میباشند .
به معنی پیگیري کردن کاري است ( که معمولًا در مورد « لِجاج » به معنی دریاي عمیق و پهناور است و در اصل از ماده « لُجِّیّ »
کارهاي نادرست گفته میشود ) سپس بهپیگیري امواج دریا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است .
و از آنجا که دریا هرچه عمیقتر و گستردهتر باشد، امواجش بیشتر است ، این واژه در مورد دریاهاي عمیق و پهناور به کار
میرود .
اکنون دریاي خروشان و موّاجی را در نظر بگیرید که بسیار عمیق و ژرف است و میدانیم نور آفتاب که قويترین نورها است ، تا
حد معینی دردریا نفوذ میکند و آخرین اشعه آن تقریبا در عمق هفتصد متر محو و نابود میگردد ، بهطوريکه در اعماق بیشتر ،
ظلمت دایم و شب جاویدان حکمفرما است ، چرا که مطلقا در آنجا نوري نفوذ نمیکند .
( جزء هیجدهم ( 93
این را نیز میدانیم که اگر آب صاف و بدون تلاطم باشد ، نور را بهتر منعکس میکند ، ولی امواج متلاطم شعاع نور را درهم
میشکند و مقدار کمتري از آن به اعماق آب منتقل میگردد .
صفحه 36 از 57
اگر بر این امواج خروشان این موضوع را نیز اضافه کنیم که ابري تیره و تار بر بالاي آنها سایه افکنده باشد ، ظلمتی که از آن
حاصل میشود ، ظلمتی است فوقالعاده متراکم .
ظلمت اعماق آب از یکسو ، ظلمت امواج خروشان از سوي دیگر ، ظلمت ابر تاریک از سوي سوم ، ظلماتی است که بر روي
یکدیگر قرارگرفته و بدیهیاست که در چنین ظلمتی نزدیکترین اشیاء قابل رؤیت نخواهد بود ، حتی اگر انسان دست
خود را نزدیک چشمش قرار دهد ، آن را نمیبیند .
94 ) سوره نُور )
کافرانی که از نور ایمان بیبهرهاند ، به کسی میمانند که در چنین ظلمت مضاعفی گرفتار شده است ، به عکس مؤمنان روشن
هستند . « نورٌ علی نورٍ » ضمیر که مصداق
بههرحال در دو آیه فوق در یک جمعبندي نهایی به اینجا میرسیم که اعمال افراد بیایمان نخست به نور کاذبی تشبیه شده که
همچون یک سراب در بیابان خشک و سوزان ظاهر میشود ، سرابی که نه تنها عطش تشنهکامان را فرونمینشاند ،
بلکه به خاطر دوندگی ، بیشتر آن را افزایش میدهد .
سپسازاین نور کاذبکه اعمال ظاهرفریب منافقان بیایمان است ، وارد مرحله باطن این اعمال میشود ، باطنی هولناك مملو از
ظلمتها و تاریکیهاي متراکم و هراسانگیز ، باطنی وحشتناك که تمام حواس انسانی در آن از کار میافتد و نزدیکترین اشیاء
محیط بر او پنهان میگردد ، حتی خودش را نمیتوان ببیند تا چه رسد به دیگران .
بدیهی است در چنین ظلمت هولانگیزي انسان در تنهایی مطلق و جهل و بیخبري کامل فرومیرود نه راه را پیدامیکند ، نه
کسب روشنایی نکرده و « اللّه » همسفرانی دارد ، نه موضع خود را میشناسد ، نه وسیلهاي در اختیار دارد ، چراکه از منبع نور یعنی
در حجاب خودخواهی و جهل و نادانی فرو رفته است .
( جزء هیجدهم ( 95
تسبیح عمومی (عبادات چهارگانه) موجودات عالم
لارْضِ وَالطَّیْرُ صافّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ 􀂕 41 اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ ا
آیا ندیدي که برايخدا تسبیح میکنند تمام آنانکه در آسمانها و زمین هستند و همچون پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان
بال گستردهاند ، هریک از آنها نماز و تسبیحخود را میداند و خداوند به آنچه انجام میدهند ، عالم است .
لارْضِ وَ اِلَی اللّهِ الْمَصیرُ 􀂕 42 وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّمواتِ وَ ا
96 ) سوره نُور )
و از براي خدا است حکومت و مالکیت آسمانها و زمین و بازگشت تمامی موجودات به سوي او است .
آیا ندیدي ) به گفته بسیاري از مفسران به معنی" اَلَمْ تَعْلَم ( "آیا نمیدانی ) است ، زیرا تسبیح عمومی موجودات ) « اَلَمْ تَرَ » جمله
جهان چیزي نیست که با چشم دیده شود ، بلکه به هر معنی که باشد با قلب و عقل درك میگردد اما از آنجا که این مسأله آنقدر
شده است . « اَلَمْ تَرَ » واضح است که گویی با چشم دیده میشود ، تعبیر به
این نکته نیز قابل توجه است که مخاطب در این آیه گرچه شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله میباشد ، اما به گفته جمعی از مفسران
منظور از آن عموم مردم است و این در قرآن امثال و نظایر فراوان دارد .
اما بعضی گفتهاند : این خطاب در مرحله رؤیت و مشاهده مخصوص پیامبر صلیاللهعلیهوآله است، چراکه خداوند درك و دیدي به
او داده بود که تسبیح و حمد همه موجودات این عالم را مشاهده میکرد و همچنین بندگان خاص خدا که پیرو مکتب او هستند ، به
صفحه 37 از 57
( مقام شهود عینی میرسند، ولی در مورد مردم جنبه شهود عقلی و علمی دارد نه شهود عینی .( 1
( جزء هیجدهم ( 97
و « سجده » ، « حمد » ، « تسبیح » : آیات مختلف قرآن سخن از چهار عبادت در مورد همه موجودات این جهان بزرگ میگوید
بود . « تسبیح » و « نماز » در آیه مورد بحث سخن از ، « نماز »
و در آیه 44 سوره اسراء سخن « لارْضِ 􀂕 وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ ا » ؛ عمومی است « سجود » و در آیه 15 سوره رعد سخن از
. « وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ » ؛ تمامی موجودات عالم هستی میباشد « حمد » و « تسبیح » از
عمومی موجودات جهان و تفسیرهاي گوناگونی که در این زمینه گفته شده است، در « تسبیح » و « حمد » درباره حقیقت
ذیل آیه 44 سوره اسراء مشروحا بحث شده است که فشرده آن را در اینجا میآوریم ؛ « تفسیرنمونه »
ذیل آیه مورد بحث . ، « تفسیر صافی » -1
98 ) سوره نُور )
در اینجا دو تفسیر قابل توجه وجود دارد ؛
تمامیذرات این عالم اعم از آنچه آن را عاقل میشماریم یا بیجان یا غیرعاقل ، همه داراي نوعی درك و شعور هستند و در
عالم خود حمد و تسبیح خدا را میگویند ، هرچند ما قادر به درك آن نیستیم، شواهدياز آیات قرآن نیز براي این تفسیر اقامه
شده است .
مینامیم، یعنیمجموعه نظامهستی و اسرار شگفتانگیزيکه « زبانحال » منظور از حمد و تسبیح ، همان چیزي است که ما آن را
درهریک از موجودات این عالمنهفتهاست، با زبان بیزبانی ، با صراحت و بهطورآشکار ازقدرت و عظمتخالق خود و علم و
حکمت بیانتهاي اوسخن میگویند، زیرا هرموجودبدیع و هر اثر شگفتانگیزي حتی یک تابلوينفیسنقاشی یایکقطعه شعر زیباو
نغز، حمد و تسبیح ابداعکننده خود میگوید، یعنیاز یکسو صفات برجسته او را بیان میدارد ( حمد ) و از سوي دیگر عیب و
نقص را از او نفی میکند (تسبیح) تا چه رسد به
( جزء هیجدهم ( 99
این جهان باعظمت و آن همه عجایب و شگفتیهاي بیپایانش .
تسبیح ویژه پرندگان
در اینکه چرا در آیه فوق از میان تمام موجودات جهان ، روي تسبیح پرندگان ، آنهم درحالتیکه بالهاي خود را بر فراز آسمان
گستردهاند ، تکیه شده ، نکتهاي وجود دارد و آن اینکه ؛ پرندگان علاوه بر تنوع فوقالعاده زیادشان ، ویژگیهایی دارند که چشم
و دل هر عاقلی را به سوي خود جذب میکنند ، این اجسام سنگین برخلاف قانون جاذبه بر فراز آسمانها باسرعت زیاد و برقآسا
حرکت میکنند ، مخصوصا هنگامی که بالهاي خود را صاف نگه داشتهاند و بر امواج هوا سوارند و بیآنکه فشاري بهخود
آورند، باسرعت به هرسو که مایل باشند ، میچرخند و پیش میروند ، وضع جالبی دارند .
آگاهیهاي عجیب آنها از مسائل هواشناسی و اطلاعات عمیقشان از وضع جغرافیایی زمین بههنگام مسافرت و مهاجرت از قارهاي
به قاره دیگر حتیاز مناطق قطب شمال به قطب جنوب و دستگاه هدایتکننده مرموز و عجیبی که آنان را در این سفر طولانی حتی
به هنگامیکه آسمان پوشیدهاز ابر است ، راهنمایی میکند، از شگفتانگیزترین مسائل و از روشنترین دلایل توحید است .
100 ) سوره نُور )
رادار عجیبی که در وجود شبپرهها قرار دارد که به وسیله آن در ظلمت و تاریکی شب تمام موانع بر سر راه خود را میبیند و حتی
صفحه 38 از 57
گاه ماهی را در زیر امواج آب نشانهگیري کرده و با یک حرکت برقآسا او را بیرون میکشد ، از ویژگیهاي حیرتانگیز
این پرنده است .
به هر حال عجایبی در وجود پرندگان نهفته شده که قرآن بهخاطر آن مخصوصا رويآن تکیه کردهاست .
چیست ؟ « صَلاة » منظور از
را در اینجا به معنی" دعا" « صَلاة » ، « روح البیان » در « آلوسی » و « مجمع البیان » در « مرحوم طبرسی » جمعیاز مفسران مانند
تفسیر کردهاند که مفهوم اصلی آن در لغت همین است و به این ترتیب موجودات زمین و آسمان با زبان حال یا زبان قال در پیشگاه
خدا دعا میکنند و از محضر او تقاضاي فیض دارند و او هم که فیاض مطلق است ، برحسب استعدادهایشان به آنها میبخشد
و دریغ ندارد .
( جزء هیجدهم ( 101
منتهی هرکدام در عالم خود میدانند چه نیازي دارند و چه باید بخواهند و چه دعایی کنند ؟
بهعلاوه آنها طبق آیاتی که قبلاً اشاره کردیم ، در پیشگاه باعظمت او خاضع هستند و در برابر قوانین آفرینش تسلیم و از سوي
دیگر باتمام وجود خود صفات کمالیه خدا را بازگو میکنند و هرگونه نقصی ر از او نفی مینمایند و به این ترتیب عبادات
تکمیل میشود . « سجود » و « دعا » و « تسبیح » و « حمد » چهارگانه آنها
اگر ابرها نبودند؟!
43 اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ یُزْجی سَحابا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَیَجْعَلُهُ رُکامافَتَرَيالْوَدْقَیَخْرُجُمِنْخِلالِهِوَیُنَزِّلُمِنَالسَّماءِ مِنْجِبالٍفیها مِنْبَرَدٍفَیُصیبُبِهِ
لابْصارِ 􀂕 مَنْیَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِا
102 ) سوره نُور )
آیاندیدي که خداوند ابرهایی را به آرامی میراند، سپس میان آنها پیوند میدهد و بعد آنرا متراکم میسازد، در اینحال
دانههايبارانرا میبینی که از لابلاي آن خارج میشود و ازآسمان ، از کوههایی که در آن است دانههاي تگرگنازل میکند و
هرکسرا بخواهد، بهوسیله آن زیان میرساند و ازهرکس بخواهد، اینزیان رابرطرفمیکند، نزدیک است درخشندگی برق آن (
ابرها ) چشمهارا ببرد .
به معنی راندن باملایمت است ، راندنی که براي ردیف کردن موجودات پراکنده میباشد و این تعبیر « اِزجاء » از ماده « یُزْجی »
دقیقا در مورد ابرها صادق است که هر قطعهاي از آن از گوشه دریاها برمیخیزد ، سپس دست قدرت پروردگار آنها را بهسوي
هم میراند و پیوند میدهد و متراکم میسازد .
( جزء هیجدهم ( 103
به معنی اشیائی است که روي هم متراکم شدهاند . « رُکام »
به عقیده بسیاري از مفسران به معنی دانههاي باران است که از خلال ابرها بیرون میآید « وَدْق »
آري باراناست که زمینهاي مردهرا زنده میکند، لباس حیات در پیکر درختان و گیاهان میپوشاند و انسان و حیواناترا سیراب
میکند .
. « ... وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ » : سپس به یکی دیگر از پدیدههاي شگفتانگیز آسمان و ابرها اشاره میکند که
آري او است که از یک ابر گاهی باران حیاتبخش نازل میکند و گاه با مختصر تغییر آن را مبدل به تگرگهاي زیانبار حتی
صفحه 39 از 57
کشنده میکند و ایننهایت قدرت و عظمت او را نشان میدهد که سود و زیان و مرگ و زندگی انسانرا در کنار هم چیده بلکه
در دل هم قرار داده است .
نزدیک است درخشندگی » : و در پایان آیه به یکی دیگر از پدیدههاي آسمانی که از آیات توحید است ، اشاره کرده و میگوید
لابْصارِ ) . 􀂕 یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِا ) « برق ابرها، چشمهايانسان را ببرد
104 ) سوره نُور )
از درونش « آتشی » تشکیل شده است ، به هنگامیکه حامل نیروي برق میشود، چنان « آب » ابرهایی که درحقیقت از ذرات
بیرون میجهد که برقش چشمها را خیره و رعدش گوشها را از صداي خود پر میکند و گاه همهجا را میلرزاند ، این نیروي
عظیم در لابلاي این بخار لطیف راستی شگفتانگیز است .
تنها سؤالی که در اینجا باقی میماند ، این است که این کدام کوه در آسمان است که تگرگها از آن فرومیریزند ؟ در
اینجا مفسران بیانات مختلفی دارند ؛
بیانی دارد که مناسبتر به نظر میرسد و آن اینکه تودههاي ابر در وسط آسمان به راستی شبیه کوهها « فی ظلال » نویسنده تفسیر
هستند ، گرچه از طرف پایین که به آنها مینگریم ، صاف هستند ، اما کسانی که با هواپیما بر فراز ابرها حرکت کردهاند ، غالبا با
چشم خود این منظره را دیدهاند که ابرها از آنسو به کوهها و درهها و پستیها و بلنديهایی میمانند که در روي زمین است و
بهتعبیر دیگر سطح بالاي ابرها هرگز صاف نیست و همانند سطح زمین داراي ناهمواريهاي فراوان است و از این نظر اطلاق
( بر آنها مناسب است.( 1 « جِبال » نام
( جزء هیجدهم ( 105
بر این سخن میتوان این نکته دقیق را افزود که به عقیده دانشمندان تشکیل تگرگ در آسمان بهاین طریقاست که دانههاي باران از
ابر جدا میشود و در قسمت فوقانی هوا به جبهه سردي برخورد میکند و یخ میزند ، سپس طوفانهاي کوبندهاي که در آن منطقه
حکمفرما است ، گاهی این دانهها را مجددا به بالا پرتاب میکند و بار دیگر این دانهها به داخل ابرها فرومیرود و لایه دیگري از
آب به روي آن مینشیند که به هنگام جدا شدن از ابر ، مجددا یخ میبندد و گاهی این موضوع چندین بار تکرار میشود و هر
زمان لایه تازهاي روي آن مینشیند تا تگرگ به اندازهاي درشت شود که دیگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند ، اینجا
است که راه زمین را پیش میگیرد و فرود میآید و یا اینکه طوفان فرومینشیند و بدون مانع به طرف زمین حرکت
میکند .
در اینجا نهفته است روشنتر میشود ، زیرا به وجود آمدن تگرگهاي « جِبال » باتوجه به این مطلب ، نکته علمی که در کلمه
درشت و سنگین ، درصورتی امکانپذیر است که تودههاي ابر متراکم گردند تا هنگامی که طوفان دانه یخزده تگرگ را به میان
آن پرتاب میکند ، مقدار بیشتري آب به خود جذب نماید و این تنها در آنجا است که تودههاي ابر مانند کوههاي مرتفع درجهت
بالا قرارگیرد و منبع قابلملاحظهاي براي تکوّن تگرگ شود .
. جلد 6 ، صفحه 109 ، « تفسیر فیظلال » -1
106 ) سوره نُور )
به پدیده شب و روز فکر کنید
لابْصارِ 􀂕 44 یُقَلِّبُ اللّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ اِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لاِوُلِی ا
خداوند شب و روز را دگرگون میسازد و در این عبرتی است براي صاحبان بصیرت .
صفحه 40 از 57
( جزء هیجدهم ( 107
بدون شک همانگونه که علم ثابت کرده است ، هم آمد و شد شب و روز و هم تغییرات تدریجی آنها براي انسان جنبه حیاتی
دارد و درس عبرتی است براي صاحبان بصیرت .
تابش یکنواخت آفتاب ، درجه حرارت هوا را بالا میبرد و موجودات زنده را میسوزاند و اعصاب را خسته میکند ، اما هنگامیکه
در لابلاي این تابش پردههاي ظلمت شب قرارمیگیرد، آن را کاملًا تعدیل میکند .
تغییرات تدریجی شب و روز که سرچشمه پیدایش فصول چهارگانه است ، عامل بسیار مؤثري براي بارور شدن گیاهان و حیات
( تمام موجودات زنده و نزول بارانها و ذخیره آب در زمینها است.( 1
حکومت جهانی مستضعفان
55 وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ
-1 پیرامون این موضوع در جلد هشتم تفسیر نمونه ، ذیل آیه 6 سوره یونس مشروحا بحث شده است .
108 ) سوره نُور )
لارْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِي ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْمِنْبَعْدِخَوْفِهِمْاَمْنا یَعْبُدوُنَنی 􀂕 لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی ا
لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئا وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَاوُلئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ
خداوند بهکسانی ازشماکه ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجامدادهاند، وعده میدهد که آنها را قطعا خلیفه روي زمین خواهد
کرد ، همانگونه که پیشینیان را خلافت روي زمین بخشید و دین و آیینی را که براي آنها پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد
ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل میکند، آنچنان که تنها مرا میپرستند و چیزي را برايمن شریک
نخواهند ساخت و کسانی که بعد از آن کافر شوند، فاسقند.
هستند، سه نوید « عمل صالح » و « ایمان » از مجموع آیه چنین برمیآید که خداوند به گروهی از مسلمانان که داراي دو صفت
داده است ؛
( جزء هیجدهم ( 109
استخلاف و حکومت روي زمین .
استفاده میشود ) . « تمکین » نشر آیین حق بهطور اساسی و ریشهدار در همهجا ( که از کلمه
از میان رفتن تمام اسباب خوف و وحشت و ناامنی .
و نتیجه این امور آن خواهد شد که با نهایت آزادي خدا را بپرستند و فرمانهاي او را گردن نهند و هیچ شریک و شبیهی براي او
قائل نشوند و توحید خالص را در همهجا بگسترانند .
است زیرا آنها با ظهور موسی و درهم شکسته شدن قدرت فرعون و « بنیاسرائیل » جمعیاز مفسرین معتقدند که اینآیه اشاره به
وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا » : فرعونیان مالک حکومت روي زمین شدند ، چنانکه قرآن در آیه 137 سوره اعراف میفرماید
لارْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها : ما آن جمعیت مستضعف ( مؤمنان بنیاسرائیل ) را وارث مشارق و مغارب 􀂕 یُسْتَضْ عَفُونَ مَشارِقَ ا
. « زمینی را که پربرکت کردیم ، قرار دادیم
110 ) سوره نُور )
لارْضِ : ما اراده کردهایم که قوم مستضعف ( مؤمنان بنیاسرائیل ) را 􀂕 وَ نُمَکِّنُ لَهُمْ فِی ا » : و نیز درباره همانها میفرماید
. « ( در روي زمین تمکین دهیم ( و صاحب نفوذ و مسلط سازیم
صفحه 41 از 57
درست است که درمیان بنیاسرائیل حتی در عصر موسی افراد ناباب و فاسق و حتی احیانا کافري بودند ، ولی به هر حال
حکومت به دست مؤمنان صالح بود .
وعده الهی حکومت روي زمین از آن کیست ؟
در آیه خواندیم خدا وعده حکومت روي زمین و تمکین دین و آیین و امنیتکامل را به گروهی که ایمان دارند و اعمالشان صالح
است، داده اما در اینکه منظور از این گروه از نظر مصداقی چه اشخاصی است، در میان مفسران گفتگو است ، بدون شک آیه
شامل مسلمانان نخستین میشود بدون شک حکومت مهدي که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن سراسر روي
زمین را پر از عدل و داد میکند ، بعد از آنکه ظلم و جور همهجا را گرفته باشد ، مصداق کامل این آیه است ، ولی با این
حال مانع از عمومیت و گستردگی مفهوم آیه نخواهد بود .
( جزء هیجدهم ( 111
نتیجه این که در هر عصر و زمان پایههاي ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود، آنها صاحب
حکومتی ریشهدار و پرنفوذ خواهندشد .
مطلق است و تمام روي زمین را شامل میشود و این منحصرا مربوط به حکومت مهدي « اَرْض » و اینکه بعضی میگویند : کلمه
سازگار نیست ، زیرا خلافت و حکومت پیشینیان مسلما در تمام پهنه زمین نبود . « ... کَمَا اسْتَخْلَفَ » است ، با جمله
بهعلاوه شأن نزول آیه نیز نشان میدهد که حداقل نمونهاي از این حکومت در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآله براي مسلمانان
( هرچند در اواخر عمر آن حضرت ) حاصل شده است .
محصول تمام زحمات پیامبران و تبلیغات مستمر و پیگیر آنها و نمونه اتمّ حاکمیت توحید و امنیت کامل و عبادت خالی از شرك
زمانی
112 ) سوره نُور )
تحقق مییابد که مهدي آن سلاله انبیاء و فرزند پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ظاهر شود، همان کسیکه همهمسلمانان اینحدیثرا
لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ یَوْمٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ حَتّی یَلی رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتی ، اِسْمُهُ » : درباره او از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند
لارْضَ عَدْلًا وَ قِسْطا کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا : اگر از عمر دنیا جز یکروز باقی نماند ، خداوند آن یکروز را آنقدر 􀂕 اِسْمی ، یَمَلَاُ ا
طولانی میکند تا مردي از دودمان من که نامش نام من است ، حاکم بر زمین شود و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند ،
. « آنگونه که از ظلم و جور پر شده باشد
اِنَّها فِی الْمَهْدِيِّ مِنْ » : مرحوم طبرسی در ذیل آیه میگوید: از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله این حدیث نقل شده است
(1). « آلِ مُحَمَّدٍ : این آیه درباره مهدي آل محمد صلیاللهعلیهوآله میباشد
و بسیاريازتفاسیرشیعه از امامسجّاد « روحالمعانی » درتفسیر
ذیل آیه مورد بحث . ، « مَجْمَعُ الْبَیان » -1
( جزء هیجدهم ( 113
هُمْ وَ اللّهِ شیعَتُنا اَهْلَالْبَیْتِ یَفْعَلُاللّهُ ذلِکَ بِهِمْ عَلی یَدَيْ رَجُلٍ مِنّا وَ هُوَ مَهْدِيُّ هذِهِ » : چنین نقل شده است که در تفسیر آیه فرمود
رْضَ عَدْلًا وَ قِسْطا کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا وَ هُوَالَّذي قالَ رَسُولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ یَوْمٌ ... : 􀂕 الاُْمَّۀِ یَمْلأَُ الا
آنها به خدا سوگند شیعیان ما هستند ، خداوند این کار را براي آنها به دستمردياز ما انجاممیدهدکه" مهدي "اینامت است،
زمینرا پراز عدل ودادمیکند،آنگونهکهازظلم و جورپرشدهباشدوهماواستکهپیامبر صلیاللهعلیهوآله در حق وي فرمود " : اگر
صفحه 42 از 57
... ". « از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند
آلوسی » این تفسیر به معنی انحصار معنی آیه نیست ، بلکه بیان مصداق کامل است ، منتها چون بعضی از مفسران همچون
به این نکته توجه نکردهاند ، این احادیث را مردود شناختهاند . « روح المعانی » در «
ما » : چنین نقل میکند که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدمکه فرمود « مِقْداد بْن اَسْوَد » مفسر معروف اهل تسنن از « قرطبی »
لارْضِ 􀂕 عَلی ظَهْرِ ا
114 ) سوره نُور )
بَیْتُ حَجَرٍ وَ لا مَدَرٍ اِلاّ اَدْخَلَهُ اللّهُ کَلِمَ ۀَ الاِْسْلامِ : بر روي زمین خانهاي از سنگ یا گل باقی نمیماند ، مگر اینکه اسلام در آن
( و ایمان و توحید درسراسر رويزمین نفوذمیکند) .( 1 )« واردمیشود
براي کسب اطلاعات بیشتر پیرامون حکومت مهدي و مدارك مشروح و مستدل آن در کتب علماي شیعه و سنی، به جلد 7
تفسیرنمونه، ذیل آیه 33 سوره توبه مراجعه فرمایید .
مقدمات تحقق وعده خلافت صالحین بر روي زمین
56 وَ اَقیمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّکوةَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و رسول ( خدا ) را اطاعت کنید تا مشمول رحمت ( او ) شوید .
لارْضِ وَ 􀂕 57 لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروُا مُعْجِزینَ فِیا
. جلد 7 ، صفحه 4292 ، « تفسیر قُرْطُبی » -1
( جزء هیجدهم ( 115
مَأْویهُمُالنّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصیرُ
گماننبر کافرانمیتوانند از چنگال مجازات الهی در زمین فرارکنند، جایگاه آنها آتش است وچه بدجایگاهی است.
به معنی ناتوان ساختن است و از آنجا که گاه انسان در تعقیب کسی است و او از « اِعْجاز » از ماده « مُعْجِز » جمع « مُعْجِزینَ »
دستش فرارمیکند و هرچه کوشش مینماید، بهاو دسترسی پیدا نمیکند و از قلمرو قدرتش بیرون میرود و این امر او را ناتوان
گاه در همین معنی استعمال میشود و آیه فوق نیز اشاره به همین معنی است و مفهومش این است « مُعْجِز » میسازد ، لذا کلمه
که شما نمیتوانید از قلمرو قدرت خدا بیرون روید .
درآیهگذشته وعدهخلافت رويزمین بهمؤمنان صالح داده شده بود و این دوآیه مردم را براي فراهم کردن مقدمات این حکومت
بسیج میکند ، درضمن نفی موانع بزرگ را نیز خودش تضمین مینماید ، در حقیقت یکیاز ایندو آیه درصدد بیان مقتضیاست
وآیه دومنفیموانع.
116 ) سوره نُور )
آداب ورود به جایگاه خصوصی پدر و مادر
58 یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلوةِ الْفَجْرِ وَحینَ تَضَعُونَ
ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَ لوةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلی بَعْضٍ
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الاْیاتِ وَاللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ
اي کسانی که ایمان آوردهاید ! باید بردگان شما و همچنینکودکانتان که به حد بلوغ نرسیدهاند ، در سه وقت
صفحه 43 از 57
ازشمااجازهبگیرند؛ قبل از نماز فجر و در نیمروز هنگامی کهلباسهاي(معمولی) خودرا بیرونمیآورید و بعداز نماز عشاء ، این سه
وقت خصوصی براي شما است ، اما بعد از این سهوقت ، گناهی برشما و بر آنها نیست ( که بدون اذن واردشوند ) و بر گِرد
یکدیگرطوافکنید ( و باصفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت نمایید ) اینگونه خداوند آیات را براي شما تبیین میکند و
خداوند عالم و حکیم است .
( جزء هیجدهم ( 117
میگویند : به معنی نیمروز و حدود ظهر است که مردم « قاموس » در « فیروزآبادي » و « مفردات » در « راغب » چنانکه « ظَهیرَة »
در این موقع معمولًا لباسهاي رویی خود را درمیآورند و گاه مرد و زن باهم خلوت میکنند .
بهمعنی عیب است و از آنجا که آشکار شدن آلت جنسی مایه عیب و عار است ، در لغت عرب به « عار » در اصل از ماده « عَوْرَة »
بر این اوقات سهگانه مذکور ، به خاطر آن است که مردم در این اوقات « عورت » آن عورت اطلاق شده است ، اطلاق کلمه
خود را زیاد مقیّد به پوشانیدن خویش مانند سایر اوقات نمیکنند و یک حالت خصوصی دارند .
بدیهی است این دستور متوجه اولیاي اطفال است که آنها را
118 ) سوره نُور )
وادار به انجام این برنامه کنند ، چراکه آنها هنوز به حد بلوغ نرسیدهاند تامشمول تکالیف الهی باشندو بههمینجهت مخاطب در
اینجا ، اولیاء هستند .
که براي جمع مذکراست ، مانعاز « اَلَّذینَ » ضمنا اطلاق آیه هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر میشود و کلمه
عمومیتمفهوم آیه نیست ، زیرا در بسیاري از موارد این تعبیر به عنوان تغلیب بر مجموع اطلاق میگردد ، همانگونه که در
شده و منظور عموم مسلمانان است ( 83 / بقره ) . « اَلَّذینَ » آیه وجوب روزه تعبیر به
ذکر این نکته نیز لازم است که آیه از کودکانی سخن میگوید که به حد تمییز رسیدهاند و مسائل جنسی و عورت و غیر آن را
تشخیص میدهند ، زیرا دستور اذن گرفتن ، خود دلیل بر این است که این اندازه میفهمند که اذن گرفتن یعنی چه .
لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لاعَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُ کُمْ عَلی بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الاْیاتِ وَ » : در پایان آیه میفرماید
. « اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ
( جزء هیجدهم ( 119
به معنی گردش دور چیزي است و چون به صورت صیغه مبالغه آمده ، به معنی کثرت در « طواف » در اصل از ماده « طَوّافُونَ » واژه
آمده، مفهوم جمله این میشود که در غیر این سه وقت شما « بَعْضُ کُمْ عَلی بَعْضٍ » این امر میباشد و با توجهبه اینکه بعد از آن
مجاز هستید بر گِرد یکدیگر بگردید و رفت و آمد داشته باشید و به هم خدمت کنید .
این تعبیر در حقیقت به منزله بیان دلیل براي عدم لزوم اجازه گرفتن در سایر اوقات « کنز العرفان » در « فاضل مقداد » و به گفته
( است ، چراکه اگر بخواهند مرتبا رفت و آمد داشته باشند و در هر بار اذن دخول بخواهند ، کار مشکل میشود .( 1
لاطْفالُمِنْکُمُالْحُلُمَفَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَااسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ ایاتِهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ 􀂕 59 وَ اِذا بَلَغَا
. جلد 2 ، صفحه 225 ، « کَنْزُ الْعِرفان » -1
120 ) سوره نُور )
و هنگامیکه اطفالشما به سن بلوغ رسند، باید اجازه بگیرند ، همانگونه که اشخاصی که پیش از آنها بودند، اجازه میگرفتند
، این چنین خداوند آیاتش را براي شما تبیین میکند و خدا عالم و حکیم است .
حُلُم » : به معنی عقل آمده است و کنایه از بلوغ است که معمولًا با یک جهش عقلی و فکري توأم است و گاه گفتهاند « حُلُم » واژه
صفحه 44 از 57
به معنی رؤیا و خواب دیدن است و چون جوانان مقارن بلوغ ، صحنههایی در خواب میبینند که سبب احتلام آنها میشود ، «
این واژه به عنوان کنایه در معنی بلوغ به کار رفته است .
از آیه فوق چنین استفاده میشود که حکم بالغان با اطفال نابالغ متفاوت است زیرا کودکان نابالغ طبق آیه قبل ، تنها در سه وقت
موظف به اجازه گرفتن هستند ، چون زندگی آنها با زندگی پدران و مادران آنقدر آمیخته است که اگر بخواهند در همهحال
اجازهبگیرند، مشکل
( جزء هیجدهم ( 121
خواهد بود و از این گذشته احساسات جنسی آنها هنوز به طور کامل بیدار نشده ، ولی نوجوانان بالغ طبق این آیه که اذن گرفتن را
بهطور مطلق براي آنها واجب دانسته ، موظفند در همهحال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند .
این حکم مخصوص به مکانی است که پدر و مادر در آنجا استراحت میکنند ، وگرنه وارد شدن در اتاق عمومی ( اگر اتاق
عمومی داشته باشند ) مخصوصا هنگامیکه دیگران هم در آنجا حاضرند و هیچگونه مانع و رادعی در کار نیست ، اجازه گرفتن
لزومی ندارد .
اشاره به بزرگسالان است که در همهحال به هنگام وارد شدن « کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ » ذکر این نکته نیز لازم است که جمله
در اتاق ، موظف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند ، در این آیه افرادي را که تازه به حد بلوغ رسیدهاند ، همردیف
بزرگسالان قرار داده که موظف به استیذان بودند .
اجازه نوجوانان براي ورود به اتاق والدین
122 ) سوره نُور )
براي ریشهکن ساختن یک مفسده اجتماعی مانند اعمال منافی عفت ، تنها توسلبه اجراي حدود و تازیانهزدن منحرفان ، کافی
نیست ، در هیچیک ازمسائل اجتماعی چنین برخوردي نتیجه مطلوب را نخواهد داد ، بلکه باید مجموعهاي ترتیب داد از
آموزش فکري و فرهنگی آمیخته با آداب اخلاقی و عاطفی و همچنین آموزشهاي صحیح اسلامی و ایجاد یک محیط اجتماعی
سالم ، سپس مجازات را بهعنوان یک عامل در کنار این عوامل درنظر گرفت .
به همین دلیل در این سوره نور که در واقع سوره عفت است ، از مجازات تازیانه مردان و زنان زناکار شروع میکند و به مسائل
دیگر مانند فراهم آوردن وسایل ازدواج سالم ، رعایت حجاب اسلامی ، نهی از چشمچرانی ، تحریم متهم ساختن افراد به
آلودگی ناموسی، و بالاخره اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران ، گسترش میدهد .
این نشانمیدهد که اسلام از هیچیک از ریزهکاريهاي مربوط به این مسأله غفلت نکرده است .
( جزء هیجدهم ( 123
کودکان بالغ نیز موظف هستند در هروقت بدون اجازه وارد نشوند ، حتی کودکان نابالغ که مرتبا نزد پدر و مادر هستند ،
نیز آموزش داده شوند که حداقل در سه وقت ( قبل از نماز صبح و بعد از نماز عشاء و هنگام ظهر که پدران و مادران به
استراحت میپردازند ) بدون اجازه وارد نشوند .
این یکنوع ادب اسلامی است ، هرچند امروز کمتر رعایت میشود و با اینکه قرآن آن را صریحا در آیات فوق بیان کرده است ،
در نوشتهها و سخنرانیها و بیان احکام نیز کمتر دیده میشود که پیرامون این حکم اسلامی و فلسفه آن بحث شود و معلوم نیست به
چه دلیل این حکم قطعی قرآن مورد غفلت و بیتوجهی قرار گرفته است ؟
صفحه 45 از 57
خانههايیازدهگانهايکه غذاخوردنازآنها مجاز است
لاعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی اَنْفُسِکُمْ اَنْ تَأْکُلُوا مِنْ 􀂕 لاعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی ا 􀂕 61 لَیْسَ عَلَی ا
124 ) سوره نُور )
بُیُوتِکُمْ اَوْبُیُوتِابائِکُمْ اَوْبُیُوتِاُمَّهاتِکُمْ اَوْ بُیُوتِ اِخْوانِکُمْ اَوْ بُیُوتِ اَخَواتِکُمْ اَوْ بُیُوتِ اَعْمامِکُمْ اَوْ بُیُوتِ عَمّاتِکُمْ اَوْ بُیُوتِ اَخْوالِکُمْ اَوْ
بُیُوتِ خالاتِکُمْ اَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ اَوْ صَ دیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَأْکُلُوا جَمیعا اَوْ اَشْتاتا فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ
تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
بر نابینا و افراد شل و بیمار گناهینیست (که با شما همغذا شوند) و بر شما نیز گناهی نیست که از خانههاي خودتان (خانههاي
فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب میشود، بدوناجازهخاصی)غذابخورید و همچنین خانههاي پدرانتان یا
خانههايمادرانتان، یا خانههاي برادرانتان یا خانههاي خواهرانتان یا خانههاي عموهایتان یا خانههاي عمههایتان یاخانههايداییهایتان
یاخانههاي خالههایتان یا خانهاي که کلیدش در اختیار شما است یا خانههاي دوستانتان، بر شما گناهی نیست که به طور دسته جمعی
یا جداگانه غذا بخورید و هنگامی که داخل خانهاي شدید ، بر خویشتن سلام کنید ، سلام و تحیتی از سوي خداوند، سلام و
تحیتی پربرکت و پاکیزه ، اینگونه خداوند آیات را براي شما تبیین میکند ، شاید اندیشه کنید .
( جزء هیجدهم ( 125
طبق صریح بعضی از روایات ، اهل مدینه قبل از اینکه اسلام را پذیرا شوند ، افراد نابینا و شل و بیمار را از حضور بر سر سفره
غذا منع میکردند و با آنها همغذا نمیشدند و از این کار نفرت داشتند .
و بهعکس بعد از ظهور اسلام گروهی غذاي اینگونه افراد را جدا میدادند نه به این علت که از همغذا شدن با آنها تنفر داشتند ،
بلکه به این دلیل که شاید اعمی غذاي خوب را نبیند و آنها ببینند و بخورند و این برخلاف اخلاق است و همچنین در مورد افراد
لنگ و بیمار که ممکن است در غذا خوردن عقب بمانند و افراد سالم پیشی بگیرند .
126 ) سوره نُور بههر دلیل که بود ، با آنها همغذا نمیشدند و روي همین جهت افراد اعمی و لنگ و بیمار نیز خود را کنار )
میکشیدند ، چراکه ممکن بود مایه ناراحتی دیگران شوند و این عمل را براي خود گناه میدانستند.
این موضوع را از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله که سؤال کردند ، آیه فوق نازل شد و گفت : هیچ مانعی ندارد که آنها با
شما همغذا شوند .
بر خود شما نیز گناهی نیست کهاز این خانهها بدون گرفتن اجازه غذابخورید؛ خانههاي خودتان » : سپس قرآن مجید اضافه میکند
منظور فرزندان یا همسران است که از آن تعبیر به خانه خود شده است ). بنابراین غذا خوردن از یازده خانه (به شرح زیر) مجاز ) «
است:
مِنْ بُیُوتِکُمْ ) . ) « خانه خودتان »
اَوْ بُیُوتِ ابائِکُمْ ) . ) « یا خانههاي پدرانتان »
اَوْ بُیُوتِ اُمَّهاتِکُمْ ) . ) « یا خانههاي مادرانتان »
اَوْ بُیُوتِ اِخْوانِکُمْ ) . ) « یا خانههاي برادرانتان »
اَوْ بُیُوتِاَخَواتِکُمْ ) . ) « یا خانههاي خواهرانتان »
( جزء هیجدهم ( 127
اَوْ بُیُوتِ اَعْمامِکُمْ ) . ) « یا خانههاي عموهایتان »
اَوْ بُیُوتِ عَمّاتِکُمْ ) . ) « یا خانههاي عمههایتان »
صفحه 46 از 57
اَوْ بُیُوتِاَخْوالِکُمْ ) . ) « یا خانههاي داییهایتان »
اَوْ بُیُوتِخالاتِکُمْ ) . ) « یا خانههاي خالههایتان »
اَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ ) . ) « یا خانهاي که کلیدش در اختیار شما است »
اَوْ صَدیقِکُمْ ) . ) « یا خانههايدوستانتان »
البته این حکم شرایط و توضیحاتی دارد که بعد از پایان تفسیر آیه خواهد آمد .
. « لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَأْکُلُوا جَمیعا اَوْ اَشْتاتا » : سپس ادامه میدهد
گویا جمعی از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهایی ابا داشتند و اگرکسی را براي همغذا شدن نمییافتند ، مدتی گرسنه
( میماندند ، قرآن به آنها تعلیم میدهد که غذا خوردن به صورت جمعی و فردي ، هر دو مجاز است .( 1
128 ) سوره نُور )
بعضی نیز گفتهاند که : گروهی از عرب مقیّد بودند که غذاي میهمان را بهعنوان احترام جداگانه ببرند وخود با او همغذا نشوند (
( مبادا شرمنده یا مقیّد گردد ) آیه این قیدها را برداشت و تعلیم داد که این یک سنت ستوده نیست .( 1
مانعی ندارد که آیه ناظر به همه این امور باشد .
هنگامی که وارد خانهاي شدید ، بر خویشتن سلام کنید ، سلام و تحیتیاز » : سپس به یک دستور اخلاقی دیگر اشاره میکندکه
فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً ... ) . ) « نزد خداوند، سلام و تحیتی پربرکت و پاکیزه
خانهها ) چه خانههاییاست ، بعضی از مفسران آن را اشاره به خانههاي یازدهگانه فوق میدانند و ) « بُیُوت » در اینکه منظوراز این
بعضی دیگر آن را مخصوص مساجد دانستهاند .
ذیل آیه مورد بحث . ، « تفسیر تبیان » -1
ذیل آیه مورد بحث . ، « تفسیر تبیان » -2
( جزء هیجدهم ( 129
ولی پیدا است که آیه مطلق است و همه خانهها را شامل میشود ، اعم از خانههاي یازدهگانهاي که انسان براي صرف طعام وارد آن
میشود و یا غیر آن از خانههاي دوستان و خویشاوندان یا غیر آنها ، زیرا هیچ دلیلی بر تقیید مفهوم وسیع آیه
نیست .
چیست ، باز در اینجا چند تفسیر دیده میشود . « سلام کردن بر خویشتن » و اما این که منظور از
ما فکر میکنیم منافاتی در میان این تفسیرها نباشد ، به هنگام ورود در هر خانهاي باید سلام کرد ، مؤمنان بر یکدیگر و اهل منزل بر
یکدیگر و اگر هم کسی نباشد ، سلام کردن بر خویشتن ، چراکه همه اینها در حقیقت بازگشت به سلام بر خویش دارد .
هُوَ تَسْلیمُ الرَّجُلِ عَلی اَهْلِ الْبَیْتِ » : لذا در حدیثی از امام باقر میخوانیم هنگامی که از تفسیر این آیه سؤال کردند، در جواب فرمود
حینَ یَدْخُلُ ثُمَّ یَرُدُّونَ عَلَیْهِ فَهُوَ سَلامُکُمْ عَلی اَنْفُسِکُمْ : منظور سلام کردن انسان بر اهل خانه است به هنگامی که وارد
130 ) سوره نُور )
خانه میشود، آنها طبعا بهاو پاسخ میگویند و سلام را بهخود او بازمیگردانند و این است سلام شما بر خودتان
(1). «
اِذا دَخَلَ الرَّجُلُ مِنْکُمْ بَیْتَهُ فَاِنْ کانَ فیهِ اَحَ دٌ یُسَلِّمُ عَلَیْهِ وَ اِنْ لَمْ یَکُنْ فیهِ اَحَ دٌ فَلْیَقُلْ اَلسَّلامُ » : و باز از همان امام میخوانیم که فرمود
عَلَیْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً : هنگامی که کسی از شما وارد خانهاش میشود ، اگر در آنجا
کسی باشد ، بر او سلام کند و اگر کسی نباشد ، بگوید : سلام بر ما از سوي پروردگار ما ، همانگونه که خداوند در قرآن
صفحه 47 از 57
(2 "). « فرموده " : تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً
آیا خوردن غذاي دیگران مشروط به اجازهآنها نیست؟
چنانکه در آیه فوق دیدیم خداوند اجازه داده است که انسان از خانههاي بستگان نزدیک و بعضی از دوستان و مانند آنها که
مجموعا یازده مورد میشود ، غذا بخورد و در آیه اجازه گرفتن از آنها شرط نشده بود و مسلما مشروط به اجازه نیست ، چون با
وجود اجازه، از غذاي هرکس میتوان خورد و این یازده گروه خصوصیّتیندارد .
. جلد 3 ، صفحه 627 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
. جلد 3 ، صفحه 627 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -2
( جزء هیجدهم ( 131
ولی آیا احراز رضایت باطنی ( به اصطلاح از طریق شاهد حال ) به خاطر خصوصیت و نزدیکی که میان طرفین است ، شرط
میباشد ؟
ظاهر اطلاق آیه اینشرط رانیز نفی میکند، همینقدر که احتمال رضایت او باشد ( و غالبا رضایت حاصل است ) کافی
میشمرد .
ولی اگر وضع طرفین به صورتی درآمده که یقین به عدم رضایت داشته باشند ، گرچه ظاهر آیه نیز از ایننظر اطلاق دارد ، اما بعید
نیست که آیه از چنین صورتی منصرف باشد ، به خصوص اینکه اینگونه افراد نادر هستند و معمولًا اطلاقها شامل اینگونه افراد
نادر نمیشود .
بنابراین آیه فوق در محدوده خاصی آیات و روایاتی را که تصرف در اموال دیگران را مشروط به احراز رضایت آنها کرده است ،
تخصیص میزند ، ولی تکرار میکنیم این تخصیص در محدوده معینی است ، یعنی غذا خوردن به مقدار نیاز ، خالی از اسراف
و تبذیر .
132 ) سوره نُور )
آنچه در بالا ذکر شد ، در میان فقهاي ما مشهور است و قسمتی از آن نیز صریحا در روایات آمده است .
هُوَ » : از آن حضرت سؤال کردند ، فرمود « اَوْ صَ دیقِکُمْ » در روایت معتبري از امام صادق میخوانیم هنگامی که از این آیه جمله
وَ اللّهِ الرَّجُلُ یَدْخُلَ بَیْتَ صَ دیقِه فَیَأْکُلُ بِغَیْرِ اِذْنِه: به خدا قسم منظور این است که انسان داخل خانه برادرش
(1).« میشود و بدون اجازه غذا میخورد
روایات متعدد دیگري نیز به همین مضمون نقل شده که در آنها آمده است ، اذن گرفتن در این موارد شرط نیست .
( و عدم اسراف ) نیز در بعضی از روایات تصریح شدهاست.( 2 ) « عدم اِفْساد » در مورد
. جلد 16 ،صفحه 434 ، حدیث 1و 4 ،« وسائلالشیعه » -1
( جزء هیجدهم ( 133
بعضیاز فقهاء طعامهاي نفیس و عالی که صاحبخانه احیانا براي خود یا میهمان محترمی و یا مواقع خاصی ذخیره کرده است ،
استثناء کردهاند و این استثناء به حکم انصراف آیه از این صورت بعید به نظر نمیرسد .
مراجعه فرمایید . « جواهر الکلام » براي کسب توضیحات بیشتر در این زمینه به جلد 36 ، کتاب
کیست ؟ « صدیق » منظور از
صفحه 48 از 57
بدون شک صداقت و دوستی معناي وسیعی دارد و منظور از آن در اینجا مسلما دوستان خاص و نزدیک هستند که با یکدیگر
رفت و آمد دارند و ارتباط میان آنها ایجاب میکند که به منزل یکدیگر بروند و از غذاي هم بخورند، البته همانگونه که در اصل
مسأله یادآور شدیم ،
. جلد 16 ،صفحه 434 ، حدیث 1و 4 ،« وسائلالشیعه » -1
134 ) سوره نُور )
در اینگونه موارد احراز رضایت شرط نیست ، همان اندازه که یقین به نارضایی نداشته باشد ، کافی است .
لذا بعضی از مفسران در ذیل این جمله گفتهاند : منظور دوستی است که در دوستیش صادقانه با تو رفتار کند و
بعضی دیگر گفتهاند : دوستی است که ظاهر و باطنش با تو یکی است و ظاهرا همه اشاره به یک مطلب دارند .
ضمنا از اینتعبیر اجمالًا روشن میشود آنها که تا این اندازه در برابر دوستانشان گذشت ندارند ، در واقع دوست نیستند .
در اینجا مناسب است گسترش مفهوم دوستی و شرایط جامع آنراکه در حدیثی از امام صادق نقل شده ، بشنویم ، ایشان فرمودند :
لا تَکُونُ الصَّداقَۀُ اِلاّ بِحُدُودِها ، فَمَنْ کانَتْ فیهِ هذِهِ الْحُدُودِ اَوْ شَیْءٌ مِنْها فَانْسِبْهُ اِلَی الصَّداقَۀِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فیهِ شَیْءٌ مِنْها فَلا تَنْسِبْهُ »
اِلی شَیْءٍ مِنَ الصَّداقِۀِ ؛ فَاَوَّلُها اَنْ تَکُونَ سَریرَتُهُ وَ عَلانِیَتُهُ لَکَ واحِدَةً ، وَ الثّانی اَنْ یَري زَیْنَکَ زَیْنَۀُ وَ
( جزء هیجدهم ( 135
شَیْنَکَ شَیْنَۀُ، وَ الثّالَِثۀُ اَنْ لا تُغَیِّرُهُ عَلَیْکَ وَ لایَۀٌ وَ لامالٌ ، وَ الرّابِعَۀُ اَنْ لا تَمْنَعْکَ شَیْئا تَنالُهُ مَقْدُرَتُهُ ، وَ الْخامِسَ ۀُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هذِهِ
الْخِصالَ اَنْ لا یُسَلِّمُکَ عِنْدَ النَّکِباتِ : دوستی جز با حدود و شرایطش امکانپذیر نیست ، کسی که این حدود و شرایط یا بخشی از
آن در او باشد ، او را دوست بدان و کسی که هیچیک از این شرایط در او نیست ، چیزي از دوستی در او نیست ؛ نخستین شرط
دوستی آن است که باطن و ظاهرش براي تو یکی باشد ، دومین شرط این است که زینت و آبروي تو را زینت و آبروي خود
بداند و عیب و زشتی تو را عیب و زشتی خود ببیند ، سوم این است که مقام و مال ، وضع او را نسبت به تو تغییر ندهد ، چهارم
اینکه آنچه را درقدرت دارد، از تو مضایقه ننماید و پنجم که جامع همه این صفات است ، آن است که تو را به هنگام پشت
(1). « کردن روزگار رها نکند
. جلد 2 ، صفحه 467 ، « اصول کافی » -1
136 ) سوره نُور )
« ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ » تفسیر
در برخیاز شأن نزولها آمده که در صدر اسلام وقتی مسلمانها به جهاد میرفتند ، گاهی کلید خانه خود را به افراد ازکار افتادهاي
که قادر بر جهاد نبودند ، داده و حتی به آنها اجازه میدادند که از غذاهاي موجود در خانه بخورند ، اما آنها احیانا از ترس اینکه
مبادا گناهی باشد ، از خوردن امتناع میورزیدند .
( خانههایی که مالک کلیدهاي آن شدهاید ) همین است .( 1 ) « ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ » طبق این روایت منظور از
ولی باتوجه به سایر گروههایی که در این آیه نام آنها برده شده ، ظاهر این است که منظور از این جمله ، کسانی است که کلید
خانه خود را به خاطر ارتباط نزدیک و اعتماد ، به دست دیگري میسپارند ، ارتباط نزدیک میان ایندو سبب شده که آنها نیز در
ردیف بستگان و دوستان نزدیک باشند ، خواه رسما وکیل بوده باشد یا نه .
ذیل آیه مورد بحث . ، « تفسیر قُرطُبی » -1
( جزء هیجدهم ( 137
صفحه 49 از 57
سلام و تحیت
» است و به معنی دعا کردن برايسلامت و حیاتدیگري میباشد ، خواه این دعا به صورت « حَیات » در اصل از ماده « تَحِیَّت »
بوده باشد، ولی معمولًا هر نوع اظهار محبتی را که افراد در آغاز « حَیّاكَ اللّهُ » و یا مثلًا « اَلسَّلامُ عَلَیْنا » یا « سَلامٌ عَلَیْکُم
میگویند . « تحیّت » ، ملاقات نسبت به یکدیگر میکنند
این « سَلامٌ عَلَیْکُم » ایناست که تحیّت را به نوعی با خدا ارتباط دهند ، یعنی منظور از « تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً » منظور از
باشد که" سلام خدا بر تو باد "یا" سلامتی تو را از خدا میخواهم ، "چراکه از نظر یک فرد موحد هرگونه دعایی بالاخره به خدا
بازمیگردد و از او تقاضا میشود و طبیعی است دعایی که چنین باشد، هم پربرکت ( مُبارَك ) و هم پاکیزه ( طَیِّبَۀ )
است .
138 ) سوره نُور )
سلام کردن و اهمیت آن
تا آنجا که میدانیم تمام اقوام جهان هنگامی که به هم میرسند براي اظهار محبت به یکدیگر نوعی تحیّت دارند که گاهی جنبه
یکی از روشنترین تحیتها است، و آیه « سلام » لفظی دارد و گاهی به صورت عملی است که رمز تحیّت میباشد، در اسلام نیز
فوق همانطور که اشاره شد گر چه معنی وسیعی دارد اما یک مصداق روشن آن سلام کردن است، بنابراین طبق این آیه همه
مسلمانان موظفند که سلام را به طور عالیتر و یا لااقل مساوي جواب گویند.
از آیات قرآن نیز استفاده میشود که سلام یک نوع تحیّت است.
هنگامی که وارد خانهاي « فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَ ۀً طَیِّبَۀً » : در سوره نور آیه 61 میخوانیم
شدید بر یکدیگر تحیت الهی بفرستید تحیتی پربرکت و پاکیزه.
در این آیه اسلام به عنوان تحیت الهی که هم مبارك است و هم پاکیزه معرفی شده است و ضمنا میتوان از آن استفاده کرده که
معنی سلام علیکم در اصل سلاماللّه علیکم است، یعنی درود پروردگار بر تو باد، یا خداوند تو را به سلامت دارد، و در امن و امان
باشی به همین جهت سلام کردن یک نوع اعلام دوستی و صلح و ترك مخاصمه و جنگ محسوب میشود .
( جزء هیجدهم ( 139
اُولئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَۀَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّۀً » . از پارهاي از آیات قرآن نیز استفاده میشود که تحیت اهل بهشت نیز سلام است
اهل بهشت در برابر استقامتشان از غرفههاي بهشتی بهرهمند میشوند و تحیت و سلام به آنها نثار میشود ( 1) و در آیه « وَ سَلاما
تحیت آنها در بهشت سلام « تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلمٌ » : 23 سوره ابراهیم و آیه 10 سوره یونس درباره بهشتیان نیز میخوانیم
است.
و نیز از آیات قرآن استفاده میشود که تحیت به معنی سلام (یا چیزي معادل آن) در اقوام پیشین بوده است چنان که در سوره
ذاریات
75 / فرقان . -1
140 ) سوره نُور )
آیه 25 در داستان ابراهیم میگوید هنگامی که فرشتگان مأمور مجازات قوم لوط به صورت ناشناس بر او وارد شدند به او سلام
کردند و او هم پاسخ آنها را به سلام داد:
صفحه 50 از 57
از اشعار عرب جاهلی نیز استفاده میشود که تحیّت به وسیله سلام در « اِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاما قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ »
آن ایام بوده است .
هرگاه بیطرفانه این تحیت اسلامی را که محتوي توجه به خدا و دعا براي سلامت طرف و اعلام صلح و امنیت است با تحیتهاي
دیگري که در میان اقوام مختلف معمول است مقایسه کنیم ارزش آن براي ما روشنتر میگردد.
مَنْ بَدَءَ بِالْکَلامِ قَبْلَ السَّلامِ » : در روایات اسلامی تأکید زیادي روي سلام شده تا آن جا که از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده
( کسیکه پیشازسلام آغاز بهسخن کند پاسخاو را نگوئید. ( 1 « فَلا تُجیبُوهُ
-1 اصول کافی، ج 2، باب التسلیم .
( جزء هیجدهم ( 141
بخیل کسیاستکهحتیاز « اَلْبَخیلُ مَنْیَبْخَلُبِالسَّلامِ » : و نیز از امام صادق علیهالسلام نقل شده که خداوند میفرماید
( سلامکردنبخلورزد. ( 1
خداوند افشاء سلام را دوست دارد « اِنَاللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُ اِفْشاءَ السَّلامِ » : و درحدیث دیگري از امام باقر علیهالسلام میخوانیم
2) منظور از افشاي سلام، سلام کردن به افراد مختلف است. ).
در احادیث، آداب فراوانی درباره سلام وارد شده از جمله این که: سلام تنها مخصوص کسانی نیست که انسان با آنها آشنایی
«؟ کدام عمل بهتر است » : ؟ خاصی دارد، چنانکه در حدیثی داریم که از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سؤال شد: اَيُّ الْعَمَلِ خَیْرٌ
اطعام طعام کن و سلام به کسانی که « تُطْعِمُ الطَّعامَ وَ تَقْرَءُ السَّلامَ عَلی مَنْ عَرَفْتَ وَ مَنْ لَمْ تَعرِفْ » : فرمود
( میشناسی و نمیشناسی بنما. ( 3
-1 اصول کافی، ج 2، باب التسلیم .
-2 اصول کافی، ج 2، باب التسلیم .
-3 تفسیر فی ظلال ذیل آیه .
142 ) سوره نُور )
و نیز در احادیث وارد شده که سواره بر پیاده، و آنها که مرکب گران قیمتتري دارند به کسانی که مرکب ارزانتر دارند، سلام
کنند، و گویا این دستور یک نوع مبارزه با تکبر ناشی از ثروت و موقعیتهاي خاصّ مادّي است، و این درست نقطه مقابل چیزي
است که امروز دیده میشود که تحیت و سلام را وظیفه افراد پائینتر میدانند و شکلی از
استعمارواستعبادوبتپرستیبهآنمیدهند،ولذادرحالاتپیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که او به همه حتی به کودکان سلام
میکرد.
البته این سخن منافات با دستوري که در بعضی از روایات وارد شده که افراد کوچکتر از نظر سن بر بزرگتر سلام کنند ندارد،
زیرا این یک نوع ادب و تواضع انسانی است و ارتباطی با مسئله اختلاف طبقاتی و تفاوت در ثروت و موقعیتهاي مادي ندارد.
در پارهاي از روایات دستور داده شده است که به افراد رباخوار، فاسق، منحرف و مانند آنها سلام نکنید و این خود یک نوع مبارزه
با فساد است، مگر این که سلام کردن به آنها وسیلهاي باشد براي آشنایی و دعوت به ترك منکر.
وَ رَحْمَۀُاللّهِ » و مانند «ِ وَ رَحْمَۀُ اللّه » ضمنا باید توجه داشت که منظور از تحیت به احسن آن است که سلام را با عبارات دیگري مانند
تعقیب کنند. « وَ بَرَکاتُهُ
( جزء هیجدهم ( 143
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: « اَلسَّلامُ عَلَیْکَ » میخوانیم شخصی به پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله عرض کرد « دُرُّالمَنْثُور » در تفسیر
صفحه 51 از 57
وَ عَلَیْکَ السَّلامُ وَ » : پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود «ِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَ ۀُ اللّه » : دیگري عرض کرد ، «ِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَ ۀُاللّه »
و هنگامی که « وَ عَلَیْکَ » : پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود « اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَۀُاللّه وَ بَرَکاتُهُ » : نفر دیگري گفت « رَحْمَ ۀُ اللّه وَ بَرَکاتُهُ
قرآن میگوید: تحیت را به طرز نیکوتري پاسخ گوئید اما تو چیزي باقی » : سؤال کرد که چرا جواب مرا کوتاه بیان کردید فرمود
مفهومش این است که تمام آنچه گفتی بر تو « علیک » در حقیقت در مورد شخص سوم به مساوي زیرا جمله !« نگذاشتی
( نیز باشد . ( 1
144 ) سوره نُور )
پیامبر را تنها نگذارید
62 اِنَّمَ ا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ امَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اِذا کانُوامَعَهُ عَلیاَمْرٍ جامِعٍلَمْیَذْهَبُواحَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ اِنَالَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ اوُلئِکَالَّذینَ
یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَاِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْشِئْتَمِنْهُمْوَاسْتَغْفِرْلَهُمُاللّهَاِنَاللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ
مؤمنان واقعی کسانی هستند که ایمان به خدا و رسولش آوردهاند و هنگامیکه در کار مهمی با او باشند ، بدون اجازهاو بهجایی
نمیروند، کسانیکه از تواجازهمیگیرند، آنها بهراستی ایمان بهخدا و پیامبرش آوردهاند، در این صورت هرگاه از تو براي بعضی
از کارهاي مهم خود
. -1 دُرُّالْمَنثور، ج 2، صفحه 8
( جزء هیجدهم ( 145
اجازه بخواهند ، هرکس از آنها را میخواهی ( و صلاح میبینی ) اجازه ده و براي آنها استغفار کن که خداوند غفور و رحیم
است .
هرکار مهمی است که اجتماع مردم در آن لازم است و تعاون و همکاریشان ضرورت دارد ، خواه مسأله مهم « اَمْرٍ جامِعٍ » منظور از
مشورتی باشد، خواه مطلبی پیرامون جهاد و مبارزه با دشمن و خواه نماز جمعه در شرایط فوقالعاده و مانند
آن .
در حقیقت این یک دستور انضباطی است که هیچ جمعیت و گروه متشکل و منسجم نمیتواند نسبت به آن بیاعتنا باشد ، چراکه
در اینگونه مواقع گاهی حتی غیبت یک فرد گران تمام میشود و به هدف نهایی آسیب میرساند ، مخصوصا اگر رییس جمعیت ،
لامْر باشد . 􀂕 فرستاده پروردگار و پیامبر خدا و رهبر روحانی نافِذُ ا
توجه به این نکته نیز لازم است که منظور از اجازه گرفتن این نیست که هرکس کاري بگیرد ، یک اجازه صوري بگیرد و به دنبال
کار
146 ) سوره نُور )
خود برود ، بلکه به راستی اجازه گیرد ، یعنی اگر رهبر غیبت او را مضرّ تشخیص نداد ، به او اجازه میدهد و در
اِنَّ الَّذینَ » : غیراین صورت باید بماند و گاهی کار خصوصی خود را فداي هدف مهمتر کند ، لذا در دنبال این جمله اضافه میکند
. « ... یَسْتَأْذِنُونَکَ اوُلئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ
روشن است که اینگونه افراد باایمان باتوجه به اینکه براي امر مهمی اجتماع کردهاند ، هرگز براي یک کار جزئی اجازه
در آیه ، کارهاي ضروري و قابل اهمیت میباشد . « شَأْنِهِمْ » نمیطلبند و منظور از
و از سوي دیگر خواست پیامبر صلیاللهعلیهوآله مفهومش این نیست که بدون در نظر گرفتن جوانب امر و اثرات حضور و غیاب
افراد ، اجازه دهد ، بلکه این تعبیر براي آن است که دست رهبر باز باشد و در هر موردضرورتحضور افرادرا احساس میکند،
صفحه 52 از 57
بهآنهااجازهرفتنراندهد.
شاهد این سخن اینکه در آیه 43 سوره توبه ، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بهخاطر اجازه دادن به بعضی از افراد مؤاخذه
میکند و میگوید :
( جزء هیجدهم ( 147
عَفَی اللّهُ عَنْکَ لِمَ اَذِنَتْ لَهُمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَ دَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبینَ : خداوند تو را عفو کرد ، چرا به آنها اجازه دادي »
. « پیش از آن که راستگویان از دروغگویان براي تو شناخته شوند
این آیه نشان میدهد که حتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در اجازه دادن افراد باید دقت کند و تمام جوانب کار را در نظر گیرد و در
این امر مسؤولیت الهی دارد .
وَ اسْتَغْفِرْ ) « براي آنان استغفار کن که خداوند غفور و رحیم است » و در پایان آیه میفرماید : هنگامی که به آنها اجازه میدهی
لَهُمُ اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ) .
در اینجا این سؤال پیش میآید که این استغفار براي چیست ؟ مگر آنها با اجازه گرفتن از پیامبر صلیاللهعلیهوآله باز گنهکار
هستند که نیاز به استغفار دارند ؟
این سؤال را از دو راه میتوان پاسخ داد ؛ نخست اینکه آنها گرچه مأذون و مجاز هستند ، ولی بالاخره کار شخصی خود را بر
کار
148 ) سوره نُور )
جمعیمسلمین مقدمداشتهاند و اینخالیازیکنوع ترك اولی نیست ( 1) و لذا نیاز به استغفار دارند ( همانند استغفار بر یک
عمل مکروه ) .
ضمنا این تعبیر نشان میدهد که تا میتوانند از گرفتن اجازه خودداري کنند و فداکاري و ایثار نمایند که حتی پس از
اجازه ، باز عمل آنها ترك اولی است ، مبادا حوادث جزئی را بهانه ترك گفتن این برنامههاي مهم قرار دهد .
دیگر اینکه آنها به خاطر رعایت ادب در برابر رهبرشان درخور لطف الهی هستند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله به عنوان تشکر از این
عمل براي آنها استغفار میکند ، در عین حال این دو پاسخ باهم منافاتی ندارد و ممکن است هردو منظور باشد .پایان سوره نُور
ذیل آیه مورد بحث . ، « روحُ المعانی » ، « تفسیر فخر رازي » -1
( جزء هیجدهم ( 149
سوره