گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سيزدهم
فصل هشتم : امر به معروف و نهی از منکر


8 / 1وجوب نهی از منکر

نوادر الاُصول از امام حسین علیه السلام : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «برای چشم مؤمن ، سزاوار نیست که ببیند خدای متعال ، نافرمانی می شود و بر آن ، نیاشوبد» .

الأمالی ، طوسی به سندش، از امام حسین علیه السلام : گفته می شود که برای چشم مؤمن ، روا نیست که ببیند خدا، نافرمانی می شود ، مگر آن که هنوز چشمش را نبسته، بر آن بر آشوبد .

تاریخ الطبری به نقل از عقبه بن ابی عَیزار : حسین علیه السلام در ذی حُسُم ایستاد و پس از سپاس و ستایشِ خداوند فرمود : «آنچه می بینید ، حوادثی هستند که فرود آمده اند و دنیا ، دگرگون و زشت گشته و نیکی اش، روی گردانده است و این حالت ، چنان ادامه یافته که از آن ، جز چکّه آب تهِ ظرف ، و زندگی پستی چون چَریدنی کوتاه ، باقی نمانده است . آیا نمی بینید که به حق ، عمل نمی شود و از باطل ، جلوگیری نمی شود؟ [در چنین وضعی] مؤمن باید در راه حق ، در اشتیاق دیدار خدا (مرگ) باشد . من ، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز ملالت نمی بینم» .


8 / 2الرّاضی بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ مَعَهُممسند أبی یعلی عن یوسف الصبّاغ عن الحسین علیه السلام ولا أعلَمُهُ إلّا عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : مَن شَهِدَ أمرا فَکَرِهَهُ کانَ کَمَن غابَ عَنهُ ، ومَن غابَ عَن أمرٍ فَرَضِیَ بِهِ کانَ کَمَن شَهِدَهُ . (1)

8 / 3خُطبَهُ الإِمامِ علیه السلام فِی الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِتحف العقول عن الإمام الحسین علیه السلام فِی الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ ، ویُروی عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام : اِعتَبِروا أیُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِیاءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَی الأَحبارِ (2) ، إذ یَقولُ : «لَوْلَا یَنْهَلهُمُ الرَّبَّنِیُّونَ (3) وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ» (4) ، وقالَ : «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائیلَ» إلی قَولِهِ : «لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ » (5) ، وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِکَ عَلَیهِم لِأَنَّهُم کانوا یَرَونَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذینَ بَینَ أظهُرِهِمُ المُنکَرَ وَالفَسادَ فَلا یَنهَونَهُم عَن ذلِکَ ، رَغبَهً فیما کانوا یَنالونَ مِنهُم ، ورَهبَهً مِمّا یَحذَرونَ ، وَاللّهُ یَقولُ : «فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ» (6) ، وقالَ : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَآءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ» (7) . فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ فَریضَهً مِنهُ ، لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّیَت واُقیمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ کُلُّها ، هَیِّنُها وصَعبُها ، وذلِکَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ دُعاءٌ إلَی الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ومُخالَفَهِ الظّالِمِ ، وقِسمَهِ الفَیءِ وَالغَنائِمِ ، وأخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها ، ووَضعِها فی حَقِّها . ثُمَّ أنتُم أیَّتُهَا العِصابَهُ ، عِصابَهٌ بِالعِلمِ مَشهورَهٌ ، وبِالخَیرِ مَذکورَهٌ ، وبِالنَّصیحَهِ مَعروفَهٌ ، وبِاللّهِ فی أنفُسِ النّاسِ مَهابَهٌ ، یَهابُکُمُ الشَّریفُ ، ویُکرِمُکُمُ الضَّعیفُ ، ویُؤثِرُکُم مَن لا فَضلَ لَکُم عَلَیهِ ولا یَدَ لَکُم عِندَهُ ، تَشفَعونَ فِی الحَوائِجِ إذَا امتُنِعَت مِن طُلّابِها ، وتَمشونَ فِی الطَّریقِ بِهَیبَهِ المُلوکِ وکَرامَهِ الأَکابِرِ ، ألَیسَ کُلُّ ذلِکَ إنَّما نِلتُموهُ بِما یُرجی عِندَکُم مِنَ القِیامِ بِحَقِّ اللّهِ ، وإن کُنتُم عَن أکثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ ! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّهِ ، فَأَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم ، وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم ؛ فَلا مالاً بَذَلتُموهُ ، ولا نَفسا خاطَرتُم بِها لِلَّذی خَلَقَها ، ولا عَشیرَهً عادَیتُموها فی ذاتِ اللّهِ ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَی اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَهَ رُسُلِهِ وأمانا مِن عَذابِهِ ! لَقَد خَشیتُ عَلَیکُم أیُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَی اللّهِ أن تَحُلَّ بِکُم نَقِمَهٌ مِن نَقِماتِهِ ، لِأَنَّکُم بَلَغتُم مِن کَرامَهِ اللّهِ مَنزِلَهً فُضِّلتُم بِها ، ومَن یُعرَفُ بِاللّهِ لا تُکرِمونَ ، وأنتُم بِاللّهِ فی عِبادِهِ تُکرَمونَ ، وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَهً فَلا تَفزَعونَ ، وأنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُم تَفزَعونَ ، وذمَِّهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَحقورَهٌ ، وَالعُمیُ وَالبُکمُ وَالزَّمنی (8) فِی المَدائِنِ مُهمَلَهٌ لا تَرحَمونَ ، ولا فی مَنزِلَتِکُم تَعمَلونَ ، ولا مَن عَمِلَ فیها تُعینونَ ، وبِالاِدِّهانِ وَالمُصانَعَهِ عِندَ الظَّلَمَهِ تَأمَنونَ ، کُلُّ ذلِکَ مِمّا أمَرَکُمُ اللّهُ بِه مِنَ النَّهیِ وَالتَّناهی وأنتُم عَنهُ غافِلونَ ، وأنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصیبَهً لِما غُلِبتُم عَلَیهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ لَو کُنتُم تَشعُرونَ . ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِیَ الاُمورِ وَالأَحکامِ عَلی أیدِی العُلَماءِ بِاللّهِ ، الاُمَناءِ عَلی حَلالِهِ وحَرامِهِ ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلکَ المَنزِلَهَ ، وما سُلِبتُم ذلِکَ إلّا بِتَفَرُّقِکُم عَنِ الحَقِّ ، وَاختِلافِکُم فِی السُّنَّهِ بَعدَ البَیِّنَهِ الواضِحَهِ ، ولَو صَبَرتُم عَلَی الأَذی وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَهَ فی ذاتِ اللّهِ کانَت اُمورُ اللّهِ عَلَیکُم تَرِدُ ، وعَنکُم تَصدُرُ ، وإلَیکُم تَرجِعُ ، ولکِنَّکُم مَکَّنتُمُ الظَّلَمَهَ مِن مَنزِلَتِکُم ، وأسلَمتُم (9) اُمورَ اللّهِ فی أیدیهِم ، یَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ، ویَسیرونَ فِی الشَّهَواتِ ، سَلَّطَهُم عَلی ذلِکَ فِرارُکُم مِنَ المَوتِ ، وإعجابُکُم بِالحَیاهِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُم ، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ فی أیدیهِم ، فَمِن بَینِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ ، وبَینَ مُستَضعَفٍ عَلی مَعیشَتِهِ مَغلوبٍ . یَتَقَلَّبونَ فِی المُلکِ بِآرائِهِم ، ویَستَشعِرونَ الخِزیَ بِأَهوائِهِمُ ، اقتِداءً بِالأَشرارِ ، وجُرأَهً عَلَی الجَبّارِ ، فی کُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلی مِنبَرِهِ خَطیبٌ یَصقَعُ (10) ، فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَهٌ (11) ، وأیدیهِم فیها مَبسوطَهٌ ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ (12) ، لا یَدفَعونَ یدَ لامِسٍ ، فَمِن بَینِ جَبّارٍ عَنیدٍ ، وذی سَطوَهٍ عَلَی الضَّعَفَهِ شَدیدٍ ، مُطاعٍ لا یَعرِفُ المُبدِئَ المُعیدَ . فَیا عَجَبا وما لی لا أعجَبُ ! وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ (13) ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ ، وعامِلٍ عَلَی المُؤمِنینَ بِهِم غَیرِ رَحیمٍ ، فَاللّهُ الحاکِمُ فیما فیهِ تَنازَعنا ، وَالقاضی بِحُکمِهِ فیما شَجَرَ بَینَنا . اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم یَکُن ما کانَ مِنّا تَنافُسا فی سُلطانٍ ، ولَا التِماسا مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولکِن لنُِرِیَ المَعالِمَ مِن دینِکَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ فی بِلادِکَ ، ویَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِکَ ، ویُعمَلَ بِفَرائِضِکَ وسُنَنِکَ وأحکامِکَ ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِیَ الظَّلَمَهُ عَلَیکُم ، وعَمِلوا فی إطفاءِ نورِ نَبِیِّکُم ، وحَسبُنَا اللّهُ وعَلَیهِ تَوَکَّلنا وإلَیهِ أنَبنا (14) وإلَیهِ المَصیرُ . (15)



1- .مسند أبی یعلی : ج 6 ص 182 ح 6752 ، کنز العمّال : ج 3 ص 83 ح 5602 .
2- .الحِبر والحَبر : العالِم ، ذمّیّا کانَ أو مسلما ، بعد أن یکون من أهل الکتاب . وقال الجوهری : هو واحِد أحبارِ الیهود ، وبالکسر أفصح (راجع : لسان العرب : ج 4 ص 157 «حبر») .
3- .الرَّبَّانی : المتَألِّهُ العارف باللّه تعالی (الصحاح : ج 1 ص 130 «ربب») .
4- .المائده : 63 .
5- .المائده : 78 و 79 .
6- .المائده : 44 .
7- .التوبه : 71 .
8- .الزَّمانَه : العاهه . یقال : هو زَمِنٌ ، والجمع : زَمنی (راجع : القاموس المحیط : ج 4 ص 232 «زمن») .
9- .فی المصدر : «واستسلمتم» ، والتصویب من بحار الأنوار .
10- .الخَطیبُ المِصقَعُ : أیالبلیغ الماهر فی خطبته الداعی إلی الفتن الذی یحرّض الناس علیها ، والصّقع : رفع الصوت ومتابعته (النهایه : ج 3 ص 42 «صقع») .
11- .شاغره : أی واسعه (لسان العرب : ج 4 ص 418 «شغر») .
12- .الخَوَل : مثال الخَدَم والحَشَم وزنا ومعنی (المصباح المنیر : ص 184 «خول») .
13- .الغَشْمُ : الظُلْمُ (الصحاح : ج 5 ص 1996 «غشم») .
14- .الإنابه : الرجوع إلی اللّه بالتوبه (النهایه : ج 5 ص 123 «نوب») .
15- .تحف العقول : ص 237 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 79 ح 37 .


8 / 2راضی به عملکرد یک گروه ، مانند یکی از آنهاست

مُسنَد أبی یَعلی به نقل از یوسف صبّاغ ، از امام حسین علیه السلام ، که گفته اش را جز از پیامبر صلی الله علیه و آله نمی دانم : هر کس شاهد کاری باشد و آن را ناپسند بدارد ، مانند کسی است که در آن ، حاضر نیست و هر کس از کاری غایب باشد ، امّا به آن راضی باشد ، مانند کسی است که حاضر بوده است .

8 / 3سخنرانی امام علیه السلام ، در باره امر به معروف و نهی از منکر

تُحفَ العُقول از امام حسین علیه السلام ، (1) در امر به معروف ونهی از منکر : ای مردم! از آنچه خدا، دوستانش را بدان پند داده ، پند گیرید ؛ همچون بدگویی او از دانشمندان یهود ، آن جا که می فرماید : «چرا علمای ربّانی و دانشمندانشان ، آنان را از گفتار گناه آلودشان نهی نمی کنند ؟» و می فرماید : «کافران بنی اسرائیل ، لعنت شدند» تا آن جا که می فرماید : «چه بد بود ، آنچه می کردند!» . خداوند ، ایشان را نکوهید ؛ زیرا از ستمکارانی که در میانشان بودند ، زشتی و فساد بسیار می دیدند ، ولی به طمع بهره ای که از آن ستمگران می بردند و از بیم آن که بی نصیب بمانند ، ایشان را نهی نمی کردند ، در حالی که خدا می فرماید : «از مردم نترسید ؛ بکه از من، پروا کنید» و نیز می فرماید : «مردان و زنان مؤمن ، دوستان یکدیگرند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند» . خداوند ، از آن رو امر به معروف و نهی از منکر را نخستین فریضه خود قرار داد که می دانست چون این فریضه ادا گردد و برپا داشته شود ، تمام فریضه های دیگر ، از آسان و دشوار ، بر پا می شوند و این ، از آن روست که امر به معروف و نهی از منکر ، دعوت به اسلام است؛ همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمکار و تقسیم درآمدهای عمومی و غنیمت های جنگی و گرفتن زکات از جای خود و مصرف آن در جای خود . سپس ، شما ای گروه به هم پیوسته ؛ گروه ناموَر به دانش و نامدار به نکویی و معروف به خیرخواهی ، به لطف خدا ، در دل مردم ، شکوهمند هستید . بزرگ ، از شما پروا می کند و ناتوان ، گرامی تان می دارد و آن که بر او برتری ندارید و احسانی به او نکرده اید ، شما را بر خویش ، مقدّم می دارد . هر گاه نیازمندان از رسیدن به نیاز خود محروم بمانند ، شما را شفیع قرار می دهند و شما ، به شکوهی همچون شوکتِ شهریاران و بزرگواریِ بزرگان ، در راه ، گام بر می دارید . آیا این همه ، از آن رو نیست که شما به جایگاهی رسیده اید که مردم از شما امید دارند تا به بر پا داشتنِ حقّ خدا قیام کنید ؟ اگر چه در اجرای بیشتر قوانین الهی کوتاهی کرده اید ، حقّ امامان را خوار شمرده اید و حقّ ناتوانان را تباه ساخته اید ؛ ولی آنچه را حقّ خود می پندارید ، دنبال کرده اید . نه مالی بذل کرده اید و نه جانی را در راهِ جان آفرین به خطر افکنده اید و نه برای خدا با گروهی در افتاده اید . [با این حال ،] شما از خدا ، آرزوی بهشت و همجواریِ پیامبران و امان از کیفرش را دارید . ای کسانی که چنین آرزویی از خداوند دارید! من بر شما از آن می ترسم که انتقامی از انتقام های خدایی بر شما فرود آید ؛ زیرا شما از کَرَم الهی به این جایگاه برتر دست یافتید ؛ ولی مردان الهی را بزرگ نمی دارید . از شکسته شدن برخی از پیمان های پدرانتان هراسان می شوید ؛ ولی با این که می بینید پیمان های الهی شکسته شده ، هراسان نمی گردید ؛ حال آن که عهد (ولایتِ) پیامبر صلی الله علیه و آله خوار شمرده شده است و نابینایان و گُنگ ها و زمینگیران ، در همه شهرها[ ی جهان اسلام] درمانده اند و بر آنها ترحّمی نمی شود . شما به اندازه منزلتی که از آن برخوردارید ، کاری نمی کنید و بدان کس که [در این جهت ،] کار می کند نیز مددی نمی رسانید، بلکه با چرب زبانی و سازش با ستمگران ، خود را آسوده می سازید . همه اینها از چیزهایی است که خداوند ، شما را به جلوگیری از آنها [به صورت فردی] و یا با همکاری دیگران ، فرمان داده و شما غافلید . مصیبت شما از همه مردم ، بزرگ تر است ، اگر نیک بدانید و این ، بدان جهت است که در پاسداشتِ جایگاه دانشمندان ، کوتاهی کردید؛ زیرا گردش امور و جریان احکام به دست دانشمندان الهی است که بر حلال و حرامش امین اند و این جایگاه ، از شما گرفته شده است و این سلبِ منزلت ، جز به سبب پراکندگی از حق واختلافتان در سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله پس از دلیلی روشن نیست. اگر بر آزار ، شکیبایی می کردید و در راه خدا ، تحمّل به خرج می دادید ، امور خدا بر شما وارد و از شما صادر می شد و به شما بازمی گشت؛ ولی شما ، ستمکاران را در جایگاه خویش جای دادید و زمام امور خدایی را به دستِ آنان سپردید ، تا به شبهه عمل کنند و به راهِ خواهش های نفسانی بروند . گریز شما از مرگ و خوش داشتن زندگی ای که به هر حال از شما جدا می شود ، آنان را بر این مقام ، مسلّط کرد . شما ناتوانان را به چنگال آنها سپردید که برخی را بنده و مقهور کنند و پاره ای را درمانده از تأمین معیشت و مغلوب سازند ، مملکت را با خودکامگی ، زیر و رو کنند و به پیروی از تبهکاران و جسارت بر خدایِ جبّار ، رسواییِ هوسرانی هایشان را بر خویش ، هموار دارند . به هر شهری ، سخنرانی زبانباز بر منبر دارند و تمام سرزمین اسلام ، بی دفاع ، زیر پایشان افتاده و دستشان در همه جای آن ، باز است و مردم ، بَرده وار در اختیار آنان اند و دست درازیِ آنان را نمی توانند از خود ، دور کنند . برخی زورگو و لجوج اند که بر ناتوان به سختی حمله می بَرَند و پاره ای، فرمان روایانی هستند که آورنده و بازگرداننده ای [و خدا و قیامتی] نمی شناسند. شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که زمین ، از آنِ ستمگری دغل پیشه و باجگیری ستمگر و کارگزاری است که بر مؤمنان ، رحم نمی آورَد؟ خداوند ، در کشاکشی که ما داریم ، حاکم و به حکم خود ، در مشاجره ای که میان ماست ، داور باد ! خدایا! تو خود می دانی آنچه از سوی ما سر زده ، از سرِ رقابتِ در سلطنت و طلب کالای پستِ دنیا نبوده است؛ بلکه از آن روست که پرچم دین تو را برافراشته ببینیم و اصلاح را در سرزمین هایت آشکار کنیم و بندگان ستم دیده ات در امان باشند و به واجبات و سنّت ها و احکامت عمل شود . پس اگر شما ما را یاری نکنید و با ما انصاف نورزید ، ستمگران ، همچنان بر شما قدرت خواهند داشت و به خاموش کردن نورِ پیامبرتان می پردازند . خداوند ، ما را بس است که بر او توکّل می کنیم و به او روی می آوریم ، و بازگشتْ هم به سوی اوست . (2)


1- .این روایت، به امام علی علیه السلام نیز نسبت داده شده است .
2- .در ترجمه این حدیث، از ترجمه استاد پرویز اتابکی در تحف العقول (رهاورد خِرد) ، استفاده شده است . م.


الفَصلُ التّاسِعُ : قراءه القرآن9 / 1فضل قِراءَهِ القُرآنِالکافی عن بشر بن غالب الأسدی عن الحسین بن علیّ علیهماالسلام :مَن قَرَأَ آیَهً مِن کِتابِ اللّهِ عز و جل فی صَلاتِهِ قائِما یُکتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرفٍ مِئَهُ حَسَنَهٍ ، فَإِذا قَرَأَها فی غَیرِ صَلاهٍ کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرفٍ عَشرَ حَسَناتٍ ، وإنِ استَمَعَ القُرآنَ کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرفٍ حَسَنَهً ، وإن خَتَمَ القُرآنَ لَیلاً صَلَّت عَلَیهِ المَلائِکَهُ حَتّی یُصبِحَ ، وإن خَتَمَهُ نَهارا صَلَّت عَلَیهِ الحَفَظَهُ حَتّی یُمسِیَ ، وکانَت لَهُ دَعوَهٌ مُجابَهٌ ، وکانَ خَیرا لَهُ مِمّا بَینَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ . قُلتُ : هذا لِمَن قَرَأَ القُرآنَ ، فَمَن لَم یَقرَأ ؟ قالَ : یا أخا بَنی أسَدٍ ، إنَّ اللّهَ جَوادٌ ماجِدٌ کَریمٌ ، إذا قَرَأَ ما مَعَهُ أعطاهُ اللّهُ ذلِکَ . (1)

الأمالی للصدوق باسناده عن الامام الحسین علیه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَن قَرَأَ عَشرَ آیاتٍ فی لَیلَهٍ لَم یُکتَب مِنَ الغافِلینَ ، ومَن قَرَأَ خَمسینَ آیَهً کُتِبَ مِنَ الذّاکِرینَ ، ومَن قَرَأَ مِئَهَ آیَهٍ کُتِبَ مِنَ القانِتینَ (2) ، ومَن قَرَأَ مِئَتَی آیَهٍ کُتِبَ مِنَ الخاشِعینَ ، ومَن قَرَأَ ثَلاثَمِئَهِ آیَهٍ کُتِبَ مِنَ الفائِزینَ ، ومَن قَرَأَ خَمسَمِئَهِ آیَهٍ کُتِبَ مِنَ المُجتَهِدینَ ، ومَن قَرَأَ ألفَ آیَهٍ کُتِبَ لَهُ قِنطارٌ ، وَالقِنطارُ خَمسونَ ألفَ مِثقالِ ذَهَبٍ ، وَالمِثقالُ أربَعَهٌ وعِشرونَ قیراطا ، أصغَرُها مِثلُ جَبَلِ اُحُدٍ ، وأکبَرُها ما بَینَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (3)


1- .الکافی : ج 2 ص 611 ح 3 ، عدّه الداعی : ص 269 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 201 ح 17 .
2- .القُنُوتُ : یرد بمعانی متعدّده ، کالطاعه والخشوع والصلاه ، والدعاء والعباده ، فیُصرف فی کلّ واحد من هذه المعانی إلی ما یحتمله لفظ الحدیث الوارد فیه (النهایه : ج 4 ص 111 «قنت») .
3- .الأمالی للصدوق : ص 115 ح 97 عن سعد بن طریف عن الإمام الباقر عن أبیه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 196 ح 2 وراجع : الکافی : ج 2 ص 612 ح 4 ومعانی الأخبار : ص 147 ح 1 .