گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیستم
سوره قَصَص



سوره قَصَص
صفحه 22 از 71
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 طسآمآ
طسم
خداوند میخواهد این حقیقت را بر همه روشن سازد که این کتاب بزرگ آسمانی که سرچشمه انقلابی بزرگ در تاریخ بشر
تشکیل یافته « الف باء » گردید و برنامه کامل زندگی سعادتبخش انسانها را در بر دارد ، از وسیله سادهاي همچون حروف
که هر کودکی میتواند به آن تلفظ کند ، این نهایت عظمت است که آنچنان محصول فوقالعاده بااهمیتی را از چنین مواد
سادهاي ایجاد کند که همگان آن را در اختیار دارند .
2 تِلْکَ ایاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ
اینها آیات کتابمبین است .
46 ) سوره قَصَص )
اسم اشاره به دور و براي بیان عظمت این آیات است . « تِلْکَ » تعبیر به
هم به معنی لازم و هم متعدي میآید ، چیزيکه هم آشکار است و هم « مُبین » توصیف شده و « مبین بودن » اینجا قرآن به
آشکارکننده و قرآن با محتواي روشنش حق را از باطل ، آشکار و راه را از بیراهه نمودار میسازد .
3 نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَأِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
ما از داستان موسی و فرعون بهحق بر تو میخوانیم ، براي گروهی که ایمان بیاورند .
خدایی که موسی را براي نابودکردن فرعون در آغوش فرعون پرورش داد ، خدایی که بردگان مستضعف را به حکومت روي زمین
رسانید و جباران گردنکش را خوار و ذلیل و نابود کرد و خداییکه کودك شیرخواري را در میان امواج خروشان محافظت
فرمود
( جزء بیستم ( 47
و هزاران هزار از فرعونیان زورمند را در میان امواج مدفون ساخت ، قادر بر نجات شما است .
آري هدف اصلی از این آیات ، مؤمنانند و این تلاوت به خاطرآنها و برايآنها صورت گرفته ، مؤمنانیکه میتوانند از آن الهام
گیرند و راه خود را بهسوي هدف در میان انبوه مشکلات بگشایند .
لارْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعا یَسْتَضْعِفُ طائِفَۀًمِنْهُمْ یُذَبِّحُ اَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ اِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ 􀂌 4 اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی ا
فرعونبرتريجویی در زمین کرد و اهل آن را به گروههاي مختلفیتقسیمنمود،گروهیرابهضعف و ناتوانی میکشاند، پسران آنها
را سرمیبرید و زنان آنها را ( براي کنیزي ) زنده نگه میداشت ، او مسلما از مفسدان بود .
فرعون بنده ضعیفی بود که بر اثر جهل و نادانی شخصیت خود را گم کرد و تا آنجا پیش رفت که ادعاي خدایی نمود .
48 ) سوره قَصَص )
او براي تقویت پایههاي استکبار خود به چند جنایت بزرگ دست زد ؛
وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعا ). ) « کوشید در میان مردم مصر تفرقه بیندازد » نخست
همان سیاستیکه درطول تاریخ پایه اصلی حکومت مستکبران را تشکیل میداده است ، چراکه حکومت یک اقلیت ناچیز بر یک
امکانپذیر نیست . « تفرقه بینداز و حکومت کن » اکثریت بزرگ جز با برنامه
که بومیان آن سرزمین بودند و تمام وسایل رفاهی « قِبْطِیّان » ؛ فرعون مخصوصا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسیم نمود
صفحه 23 از 71
و کاخها و ثروتها و پستهاي حکومت در اختیار آنان بود .
یعنی مهاجران بنیاسرائیلی که بهصورت بردگان و غلامان و کنیزان در چنگال آنها گرفتار بودند . « سِبْطِیّان » و
فقر و محرومیت ، سراسر وجودشان را فراگرفته بود و سختترین کارها بر دوش آنها بود ، بیآنکه بهرهايداشتهباشند .
( جزء بیستم ( 49
دومین جنایت او استضعاف گروهیاز مردم آن سرزمین بود، او دستور داده بود که درست بنگرند فرزندانی که از بنیاسرائیل متولد
میشوند ، اگر پسر باشند ، آنها را از دم تیغ بگذرانند و اگر دختر باشند ، براي خدمتکاري و کنیزي زنده نگه دارند .
راستی او با این عملش چه میخواست انجام بدهد ؟
معروف است که او در خواب دیده بود شعله آتشی از سوي بیتالمقدس برخاسته و تمام خانههاي مصر را فراگرفت ، خانههاي
قِبْطِیّان را سوزاند ، ولی خانههاي بنیاسرائیل سالم ماند .
او از آگاهان و معبّران خواب ، توضیح خواست ، گفتند : از این سرزمین بیتالمقدس مردي خروج میکند که هلاکت مصر
( و حکومت فراعنه به دست او است .( 1
( و نیز نقل کردهاند که بعضیاز کاهنان به او گفتند: پسري در بنیاسرائیل متولدمیشود که حکومت تو را بر باد خواهد داد .( 1
. جلد 7 ، صفحه 239 ، « مجمع البیان » -1
50 ) سوره قَصَص )
« یُذَبِّحُ اَبْناءَهُمْ » و سرانجام همین امر سبب شد که فرعون تصمیم به کشتن نوزادان پسر از بنیاسرائیل بگیرد . ولی قرارگرفتن جمله
مطالب دیگريرا بازگو میکند، میگوید: فرعونیان براي تضعیف بنیاسرائیل این نقشه را طرح ، « یَسْتَضْ عِفُ طائِفَۀً مِنْهُمْ » بعداز
کرده بودند که نسل ذکور آنها را که میتوانست قیام کند و با فرعونیان بجنگد ، براندازد و تنها دختران و زنان را که
به تنهایی قدرت بر قیام و مبارزه نداشتند ، براي خدمتکاري زنده بگذارند .
در مورد این برنامه جنایتبار فرعونیان داستانها گفتهاند ، بعضی میگویند : فرعون دستور داده بود که زنان باردار
بنیاسرائیل را دقیقا زیر نظر بگیرند و تنها قابلههاي قبطی و فرعونی مأمور وضع حمل آن بودند، تا اگر نوزاد پسر باشد،
فورا به مقامات حکومت مصر خبر دهند و جلادان بیایند و قربانی خود را بگیرند .
. جلد 7 ، صفحه 239 ، « مجمع البیان » -1
( جزء بیستم ( 51
لارْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّۀً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ 􀂌 5 وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی ا
اراده ما بر این قرار گرفته است که به مستضعفین نعمت بخشیم و آنهاراپیشوایان و وارثین روي زمین قرار دهیم.
لارْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَروُنَ 􀂌 6 وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی ا
حکومتشانراپابرجاسازیمو بهفرعون و هامان و لشکریان آنها آنچه را بیم داشتند ازاین گروه ، نشان دهیم .
چهقدر این دو آیه گویا و امیدبخش است ، چراکه بهصورت یک قانون کلی و درشکل فعل مضارع و مستمر بیان شدهاست تا
تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنیاسرائیل و حکومت فرعونیان داشته ، میگوید : ما میخواهیم چنین کنیم ... ، یعنی فرعون
میخواست بنیاسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را درهمبشکند، اما ما میخواستیم آنها قوي و
پیروز شوند .
52 ) سوره قَصَص )
او میخواست حکومت تا ابد در دست مستکبران باشد ، اما ما ارادهکردهبودیمکه حکومترا بهمستضعفانبسپاریم و
صفحه 24 از 71
سرانجامچنینشد.
به معنی بخشیدن مواهب و نعمتها است و این با منت زبانی که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر طرف « مِنَّت » تعبیر به
است و مسلما کار مذمومی میباشد ، فرق بسیار دارد .
دو آیه فوق هرگز سخن از یک برنامه موضعی و خصوصی مربوط به بنیاسرائیل نمیگوید ، بلکه بیانگر یک قانون کلی است براي
ما اراده داریمکه برمستضعفان منت بگذاریم و آنهارا پیشوایان و » : همهاعصار و قرون و همهاقوام و جمعیتها، میگوید
. « وارثان حکومت روي زمین قرار دهیم
این بشارتی است در زمینه پیروزي حق بر باطل و ایمان بر کفر .
این بشارتی است براي همه انسانهايآزاده و خواهانحکومت عدلوداد و برچیده شدن بساط ظلم و جور .
( جزء بیستم ( 53
نمونهاي از تحقق این مشیات الهی ، حکومت بنیاسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود .
و نمونه کاملترش حکومت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله و یارانش بعد از ظهور اسلام بود ، حکومت پابرهنهها و تهیدستان باایمان
و مظلومان پاکدل که پیوسته از سوي فراعنه زمان خود مورد تحقیر و استهزاء بودند و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند .
سرانجام خدا به دست همین گروه دروازه قصرهاي کسراها و قیصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت به زیر آورد و بینی
مستکبران را به خاك مالید .
آن ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین به وسیله مهدي " ارواحنا له الفداء "است . « گستردهتر » و نمونه
این آیات ازجمله آیاتیاست که بهروشنی بشارت ظهور چنینحکومتی را میدهد، لذا در روایات اسلامی میخوانیم که ؛ ائمه اهل
بیت علیهمالسلام در تفسیر این آیه اشاره به این ظهور بزرگ کردهاند .
54 ) سوره قَصَص )
چه کسانی هستند ؟ « مستکبران » و « مستضعفان »
است ، اما چون به باب استفعال برده شده، به معنی کسی است که او را به ضعف « ضَ عْف » از ماده « مُسْتَضْ عَف » میدانیم واژه
کشاندهاند و در بند و زنجیرکردهاند .
کسی نیستکه ضعیف و ناتوان و فاقد قدرت و نیرو باشد ، مُسْتَضْعَف کسی است که نیروهاي بالفعل و « مُسْتَضْ عَف » بهتعبیر دیگر
بالقوّه دارد ، اما از ناحیه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته ، ولی با اینحال در برابر بند و زنجیر که بر دست و پاي او
نهادهاند ، ساکت و تسلیم نیست ، پیوسته تلاش میکند تا زنجیرها را بشکند و آزاد شود ، دستجباران و ستمگرانرا کوتاه سازد و
آیین حق و عدالت را برپا کند.
خداوند به چنین گروهی وعده یاري و حکومت در زمین داده است ، نه افراد بیدست و پا و جبان و ترسو که حتی حاضر
نیستند فریادي بکشند ، تا چه رسد به اینکه پا در میدان مبارزه بگذارند و قربانی دهند .
( جزء بیستم ( 55
بنیاسرائیل نیز آنروز توانستند وارث حکومت فرعونیان شوند که گرد رهبر خود موسی را گرفتند ، نیروهاي خود را بسیج کردند و
همه صف واحدي را تشکیل دادند، بقایاي ایمانی که از جدشان ابراهیم به ارث برده بودند ، با دعوت موسی تکمیل و خرافات
را از فکر خود زدودند و آماده قیام شدند .
انواع و اقسامی دارد ؛ مستضعف" فکري" ، "فرهنگی " ، "اقتصادي " ، "اخلاقی "و" سیاسی "و آنچه قرآن « مستضعف » البته
صفحه 25 از 71
بیشتر روي آن تکیه کرده است ، مستضعفین" سیاسی "و " اخلاقی "میباشد .
بدون شک جباران مستکبر براي تحکیم پایههاي سیاست جابرانه خود قبل از هرچیز سعی میکنند قربانیان خود را به استضعاف
فکري و فرهنگی بکشانند ، سپس به استضعاف اقتصادي ، تا قدرت و توانی براي آنها باقی نماند، تا فکر قیام و گرفتن زمام
حکومت را در دست و مغز خود نپرورانند .
56 ) سوره قَصَص )
روش عمومی مستکبران تاریخ
نه تنها فرعون بود که براي اسارت بنیاسرائیل مردان آنها را میکشت و زنانشان را براي خدمتکاري زنده نگه
میداشت که در طول تاریخ همه جباران چنین بودند و با هر وسیله نیروهاي فعال را از کار میانداختند .
آنجا که نمیتوانستند مردان را بکشند ، مردانگی را میکشتند و با پخش وسایل فساد ، مواد مخدر ، توسعه فحشاء و بیبند و باري
جنسی ، گسترش شراب و قمار و انواع سرگرمیهاي ناسالم ، روح شهامت و سلحشوري و ایمان را در آنها خفه میکردند ، تا
بتوانند با خیالی آسوده به حکومت خودکامه خویش ادامه دهند .
اما پیامبران الهی مخصوصا پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله سعی داشتند نیروهايخفته جوانانرابیدار و آزادسازند و حتیبهزنان، درس
مردانگی بیاموزند و آنها را در صف مردان ، در برابر مستکبران قرار دهند .
شواهد این دو برنامه در تاریخ گذشته و امروز در همه کشورهاي اسلامی به خوبی نمایان است ، لذا نیازي به ذکر آن
نمیبینیم .
( جزء بیستم ( 57
7 وَ اَوْحَیْنا اِلی اُمِّ مُوسی اَنْ اَرْضِعیهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَیْهِفَاَلْقیهِفِیالْیَمِّ وَلاتَخافیوَلا تَحْزَنی اِنّا رادُّوهُ اِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ
ما بهمادر موسی الهامکردیم که او را شیرده و هنگامیکه بر اوترسیدي،ويرا در دریا(يِ نیل)بیفکن و نترس و غمگین مباش که
ما او را به تو بازمیگردانیم و او را از رسولانش قرار میدهیم .
این آیه کوتاه مشتمل بر دو امر و دو نهی و دو بشارت است که مجموعا خلاصهاي است از یک داستان بزرگ و
پرماجرا که فشردهاش چنین است ؛
از بنیاسرائیل ترتیب داده بود و حتی قابلههاي فرعونی « نوزادان پسر » دستگاه فرعون برنامه وسیعی براي کشتن
مراقب زنان باردار بنیاسرائیل بودند .
58 ) سوره قَصَص )
در این میان یکی از این قابلهها با مادر موسی ، دوستی داشت ( حمل موسی مخفیانه صورت گرفت و چندان آثارياز حمل درمادر
نمایان نبود ) هنگامی که احساس کرد تولد نوزاد نزدیک شده، به سراغ دوستش ( همان قابله ) فرستاد و گفت : ماجراي من
چنیناست، فرزندي در رَحِم دارم و امروز به محبت و دوستی تو نیازمندم .
هنگامی که موسی تولد یافت ، از چشمان او نور مرموزي درخشید ، چنان که بدن قابله به لرزه درآمد و برقی از
محبت در اعماق قلب او فرو نشست و تمام زوایاي دلش را روشن ساخت .
زن قابله رو به مادر موسی کرد و گفت : من در نظر داشتم ماجراي تولد این نوزاد را به دستگاه حکومت خبر دهم تا جلادان بیایند
و این پسر را به قتل رسانند ( و من جایزه خود را بگیرم ) ولی چه کنم که عشق شدیدي از این نوزاد در درون قلبم احساس میکنم
، حتی راضی نیستم مویی از سر او کم شود ، با دقت از او حفاظت کن ، من فکر میکنم دشمن نهایی ما سرانجام او
صفحه 26 از 71
باشد .
( جزء بیستم ( 59
قابله از خانه مادر موسی بیرون آمد ، بعضی از جاسوسان حکومت او را دیدند و تصمیم گرفتند وارد خانه شوند ، خواهر موسی
ماجرا را به مادر خبر داد و مادر دستپاچه شد ، آنچنان که نمیدانست چه کند ؟
در میان این وحشت شدید که هوش از سرش برده بود ، نوزاد را در پارچهاي پیچید و در تنور انداخت ، مأمورین وارد شدند در
آنجا چیزي جز تنور آتش ندیدند، تحقیقات را از مادر موسی شروع کردند ، گفتند : این زن قابله در اینجا چه میکرد ؟ گفت :
او دوست من است ، براي دیدار من آمده بود ، مأمورین مأیوس شدند و بیرون رفتند .
مادرموسی بههوشآمد و بهخواهر موسی گفت : نوزاد کجا است ؟ او اظهار بیاطلاعی کرد، ناگهان صداي گریهاياز درون تنور
برخاست ، مادر بهسوي تنور دوید ، دید خداوند آتش را براي او سرد و سلام کرده است ( همان خدایی که آتش نمرودي را براي
ابراهیم سرد و سالم ساخت ) دست کرد و نوزادش را سالم بیرون آورد .
اما باز مادر در امان نبود ، چراکه مأموران چپ و راست در حرکت و جستجو بودند و شنیدن صداي یک نوزاد کافی بود که
خطر بزرگی واقع شود .
در اینجا یک الهام الهی قلب مادر راروشن ساخت ، الهامیکه ظاهرا او را به کار خطرناکی دعوت میکرد، ولی با اینحال از آن
احساس آرامش نمود .
60 ) سوره قَصَص )
این یک مأموریت الهی است که به هرحال باید انجام شود و تصمیمگرفتبهاینالهام،لباسعملبپوشاندونوزادخویشرابهنیلبسپارد.
به سراغ یک نجار مصري آمد ( نجاري که او نیز از قبطیان و فرعونیان بود ) از او درخواست کرد صندوق کوچکی براي او بسازد
.
نجار گفت : با این اوصاف که میگویی، صندوق رابراي چه میخواهی ؟ مادري که زبانش عادت به دروغ نداشت ، نتوانست در
اینجا سخنی جز این بگوید که ؛ من از بنیاسرائیلم ، نوزاد پسري دارم و میخواهم نوزادم را در آن مخفی کنم .
نجار قبطی تصمیم گرفت این خبر را به جلادان برساند ، بهسراغ آنها آمد، اما چنان وحشتی بر قلب او مستولی شد که زبانش
بازایستاد ، تنها با دست اشاره میکرد و میخواست با علایم ، مطلب را بازگو کند ، مأمورین که گویا از حرکات او یکنحو
سخریه و استهزاء برداشت کردند، او را زدند و بیرون کردند .
( جزء بیستم ( 61
هنگامی که بیرون آمد ، حال عادي خود را بازیافت ، این ماجرا تکرار شد و در نتیجه فهمید در اینجا یک سرّ الهی نهفته است ،
صندوق را ساخت و به مادر موسی تحویل داد .
شاید صبحگاهانی بود که هنوز چشم مردم مصر در خواب بود . هوا کمی روشن شده بود . مادر ، نوزاد خود را همراه صندوق به
کنار نیل آورد ، پستان در دهان نوزاد گذاشت و آخرین شیر را به او داد ، سپس او را در صندوق مخصوص که همچون یک
کشتی کوچک قادر بود بر روي آب حرکت کند ، گذاشت و آن را روي موج نهاد .
امواج خروشان نیل ، صندوق را بهزودي از ساحل دور کرده ، مادر در کنار ایستاده بود و این منظره را تماشا مینمود ، در یک
لحظه احساس کرد قلبش از او جدا شده و روي امواج حرکت میکند ، اگر لطفالهیقلب اورا آرامنکرده بود،
فریادمیکشیدوهمهچیز فاشمیشد.
62 ) سوره قَصَص )
صفحه 27 از 71
اینها همه از یکسو .
اما ببینیم در کاخ فرعون چه خبر بود ؟ در اخبار آمده ؛ فرعون دختري داشت که تنها فرزندش بود و از بیماري شدیدي رنج میبرد
، فرعون دست به دامن اطباء زد ، نتیجهاي نگرفت ، به کاهنان متوسل شد ، آنها گفتند : اي فرعون ! ما پیشبینی
میکنیم که از درون این دریا انسانی به این کاخ گام مینهد که اگر از آب دهانش به بدن این بیمار بمالند ، بهبودي
مییابد .
فرعون و همسرش آسیه در انتظار چنین ماجرایی بودند که ناگهان روزي صندوقچهاي که بر امواج در حرکت بود ، نظر آنها را
جلب کرد . دستور داد مأمورین فورا بهسراغ صندوق بروند و آن را از آب بگیرند تا ببینند در آن چیست .
صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت ، دیگران نتوانستند درِ آن را بگشایند ، آري میبایست درِ صندوق نجات موسی ، به
دست فرعون گشوده شود و گشوده شد . هنگامی که چشم همسرفرعون به چشم کودك افتاد ، برقی از آن جهید و اعماق قلبش را
روشن ساخت و همگی مخصوصا همسر فرعون مهر او را به دل گرفتند و هنگامی که آب دهان این نوزاد مایه شفاي بیمار شد
، این محبت فزونی گرفت .
( جزء بیستم ( 63
اکنون خلاصه این ماجرا را از زبان قرآن میشنویم .
پرورش موسی در آغوش فرعون
8 فَالْتَقَطَهُ الُفِرْعَوْنَلِیَکُونَلَهُمْ عَدُوّا وَ حَزَنا اِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئینَ
(هنگامیکه مادر از سوي کودك خود سخت در وحشت فرو رفت، اورا به فرمان خدا به دریا افکند ) خاندان فرعون او را از آب
گرفتندتا سرانجامدشمنآنان و مایهاندوهشانگردد، مسلما فرعون و هامان و لشکریان آن دو خطاکار بودند .
در اصل به معنی بیتلاش و کوشش به چیزي رسیدن میباشد و اینکه به اشیاء گمشدهاي که « اِلْتِقاط » از ماده « اِلْتَقَطَ »
میگویند ، نیز به همین جهت است . « لُقَطَۀ » ، انسان پیدا میکند
64 ) سوره قَصَص )
بدیهی است فرعونیان قنداقه این نوزاد را از امواج به این منظور نگرفتند که دشمن سرسختشان را در آغوش خود
پرورش دهند ، بلکه آنها به گفته همسر فرعون میخواستند نورچشمی براي خود برگزینند .
و لطافت این « لام علت » است نه « لام عاقبت » در اینجا « لام » ، اما سرانجام و عاقبت کار چنین شد و به اصطلاح علماي ادب
تعبیر در همین است که خدا میخواهد قدرت خود را نشان دهد که چگونه این گروه را که تمام نیروهاي خود را براي کشتن
پسران بنیاسرائیل بسیج کرده بودند ، وادار میکند که همان کسی را که اینهمه مقدمات براي نابودي او است ، چون جان شیرین
دربربگیرند و پرورش دهند .
نشان میدهد که نه یک نفر ، بلکه گروهی از فرعونیان براي گرفتن صندوق از آب ، شرکت « ا آلُ فِرْعَوْنَ » ضمنا تعبیر به
کردند
( جزء بیستم ( 65
و این شاهد بر آن است که چنین انتظاري را داشتند .
. « اِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودُهُما کانُوا خاطِئینَ » : و در پایان آیه اضافه میکند
چه خطایی از این روشنتر که آنها هزاران طفل را سر بریدند تا کلیم اللّه را نابود کنند ، ولی خداوند او را به دست
صفحه 28 از 71
خودشان سپرد و گفت : بگیرید و این دشمنتان را پرورش دهید و بزرگ کنید .
9 وَ قالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی اَنْ یَنْفَعَنا اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدا وَ هُمْ لا یَشْعُروُنَ
همسرفرعون (هنگامیکه دید آنها قصد کشتن کودكرادارند ) گفت: او را نکشید، نور چشم من و شما است ، شاید براي ما
مفیدباشد یا اورا پسر خود برگزینیم وآنها نمیفهمیدند ( که دشمن اصلی خود را در آغوش خویش میپرورانند ) .
بهنظر میرسد که فرعون از چهره نوزاد و نشانههاي دیگر از جمله گذاردن او در صندوق و رها کردنش در امواج نیل ، دریافته بود
که این نوزاد از بنیاسرائیل است ، ناگهان کابوس قیام یک مرد بنیاسرائیلی و زوال ملک او به دست آن مرد بر روح او سایه افکند
و خواهان اجراي قانون جنایتبارش درباره نوزادان بنیاسرائیل در این مورد شد .
66 ) سوره قَصَص )
اطرافیان متملق و چاپلوس نیز فرعون را در این طرز فکر تشویق کردند و گفتند : دلیل ندارد که قانون درباره این کودك اجرا
نشود .
همسر فرعون که نوزاد پسري نداشت و قلب پاکش که از قماش درباریان فرعون نبود ،کانون مهر این نوزاد شده بود ، « آسیه » اما
در مقابل همه آنها ایستاد و از آنجا که در اینگونه کشمکشهاي خانوادگی ، غالبا پیروزي با زنان است ، او در کار
خود پیروز شد .
و اگر داستان شفاي دختر فرعون نیز به آن افزوده شود ، دلیل پیروزي آسیه در این درگیري روشنتر خواهد شد .
. « وَ هُمْ لا یَشْعُروُنَ » : ولی قرآن با یک جمله کوتاه و پرمعنی در پایان آیه میگوید
آنها نمیدانستند که فرمان نافذ الهی و مشیت شکستناپذیر خداوند بر این قرار گرفته است که این نوزاد را در مهمترین کانون
خطر پرورش دهد و هیچکس را یاراي مخالفت با این اراده و مشیت نیست .
( جزء بیستم ( 67
برنامه عجیب الهی
قدرتنمایی این نیست که اگر خدا بخواهد قوم نیرومند و جباري را نابود کند ، لشکریان آسمان و زمین را براي نابودي آنها بسیج
نماید .
قدرتنمایی این است که خود آن جباران مستکبر را مأمور نابودي خودشان سازد و آنچنان در قلب و افکار
آنها اثربگذارد که مشتاقانه هیزمی را جمع کنند که باید با آتشش بسوزند ، زندانی را بسازند که باید در آن بمیرند ، چوبه
داري را برپا کنند که باید بر آن اعدام شوند .
و در مورد فرعونیان زورمند گردنکش نیز چنان شد و پرورش و نجات موسی در تمام مراحل به دست خود آنها صورت
گرفت ؛
قابله موسی از قبطیان بود .
سازنده صندوق نجات موسی، یک نجار قبطی بود .
68 ) سوره قَصَص )
بودند . « آل فرعون » ، گیرندگان صندوق نجات از امواج نیل
بازکننده درِ صندوق ، شخص فرعون یا همسرش آسیه بود .
و سرانجام کانون امن و آرامش و پرورش موساي قهرمان و فرعونشکن ،
صفحه 29 از 71
همان کاخ فرعون بود .
و این است قدرتنمایی پروردگار .
10 وَاَصْبَحَ فُؤادُ اُمِمُوسی فارِغا اِنْکادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْلا اَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ
قلب مادر موسی بیتاب و درهم ریختهگشت و اگرقلب او را به وسیله ایمان و امید محکم نکرده بودیم ، نزدیک بود مطلب را
افشا کند .
به معنی بیتاب و صاحب اضطراب و درهم ریختگی و بیچارگی است . « فارِغ » واژه
در اصل به معنی بستن حیوان یا مانند آن « رَبْط » از ماده « رَبَطْنا »
( جزء بیستم ( 69
میگویند و سپس به معنی وسیعتري « رِباط » به جایی است تا مطمئنا در جاي خود محفوظ بماند و لذا محل اینگونه حیوانات را
در اینجا ، تقویت دل این مادر « رَبْط قَلْب » که همان حفظ و تقویت و استحکام بخشیدن است ، آمده و منظور از
است تا ایمان به وحی الهی آورد و این حادثه بزرگ را تحمل کند .
مادر موسی فرزندش را به ترتیبی که قبلًا گفتیم ، به امواج نیل سپرد ، اما بعد از این ماجرا طوفانی شدید در قلب او وزیدن گرفت ،
جاي خالی نوزاد که تمام قلبش را پر کرده بود ، کاملًا محسوس بود .
نزدیک بود فریاد کشد و اسرار درون دل خود را برون افکند .
نزدیک بود نعره زند و از جدایی فرزند ناله سر دهد .
این کاملاً طبیعی است مادري که نوزاد خود را با این صورت ازخود جدا کند ، همه چیز را جز نوزادش فراموش نماید و آنچنان
هوش از سرش برود که بدون درنظر گرفتن خطراتی که خود و فرزندش را تهدید میکند ، فریاد کشد و اسرار درون دل را
فاش سازد .
70 ) سوره قَصَص )
اما خداوندي که این مأموریت سنگین را به این مادر مهربان داده ، قلب او را آنچنان استحکام میبخشد که به وعده الهی ایمان
داشته باشد و بداند کودکش در دست خدا است ، سرانجام به او بازمیگردد و پیامبر میشود .
11 وَ قالَتْ لاُِخْتِهِ قُصّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُروُنَ
مادر به خواهر اوگفت: وضعحال اورا پیگیري کن، او نیز از دور ماجرا رامشاهدهکرد،درحالیکه آنهابیخبر بودند.
میگویند ،بهخاطر این است که از اخبار و « قِصَّۀ » ، بهمعنی جستجو از آثار چیزي است و اینکه به داستان « قَصّ » از ماده « قُ ّ ص یهِ »
حوادث گوناگون درآن پیگیريمیشود .
بعد از بازگشت مادر موسی به خانه خویش ، خواهر از فاصله دور در کنار نیل ، ماجرا را زیر نظر داشت و با چشم خود
دید که چگونه فرعونیان او را از آب گرفتند و از خطر بزرگی که نوزاد را تهدید میکرد، رهایی یافت .
( جزء بیستم ( 71
12 وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ اَدُلُّکُمْ عَلی اَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ
ما همه زنان شیرده را از قبل بر او تحریم کردیم ( تا تنها به آغوش مادر برگردد )، خواهرش (که بیتابی مأموران براي پیدا کردن
دایه را مشاهده کرد) گفت: آیا شما را به خانوادهاي راهنمایی کنم که میتوانند این نوزاد را کفالت کنند و خیرخواه او
هستند ؟
به معنی زن شیرده است . « مُرْضِع » جمع « مَراضِع »
صفحه 30 از 71
طبیعی است نوزاد شیرخوار چند ساعت که میگذرد ، گرسنه میشود ، گریه و بیتابی میکند ، باید دایهاي براي او
جستجو کرد ، خصوصا اینکه ملکه مصر سخت بهآن دل بسته و او را چون جان شیرینش دوست میدارد .
مأموران حرکت کرده و دربهدر دنبال دایه میگردند ، اما عجیب اینکه پستان هیچ دایهاي را نمیگیرد .
72 ) سوره قَصَص )
شاید از دیدن قیافه آنها وحشت میکند و یا طعم شیرشان که با ذائقه او آشنا نیست ، تلخ و نامطلوب جلوه میکند ، گویی
میخواهد خود را از دامان دایهها پرتاب کند ، این همان تحریم تکوینی الهی بود که همه دایهها را بر او حرام کرده بود .
کودك لحظه به لحظه گرسنهتر و بیتابتر میشود ، پیدرپی گریه میکند و سر و صداي او در درون قصر فرعون
میپیچد و قلب ملکه را به لرزه درمیآورد .
مأمورینبر تلاشخود میافزایند، ناگهان درفاصله نهچندان دوريبهدختري برمیخورند که میگوید: من زنی از بنیاسرائیل را
میشناسم که پستانی پرشیر و قلبی پرمحبت دارد ، او نوزادش را از دست داده و حاضر است شیر دادن نوزاد کاخ رابرعهده
گیرد .
مأمورین خوشحال شدند و مادر موسی را به قصر فرعون بردند ، نوزاد هنگامی که بوي مادر را شنید ، سخت پستانش را در دهان
فشرد و از شیره جان مادر ، جان تازهاي پیدا کرد ، برق خوشحالی از چشمها جهید ، مخصوصا مأموران خسته و کوفته که به مقصد
خود رسیده بودند ، از همه خوشحالتر بودند ، همسر فرعون نیز نمیتوانست خوشحالی خودرا از این امر کتمانکند
( جزء بیستم ( 73
در بعضی از روایات آمده است که وقتی موسی پستان این مادر را قبول کرد ، هامان وزیر فرعون گفت : من فکر میکنم تو
مادر واقعی او هستی ، چرا در میان اینهمه زن ، تنها پستان تو را پذیرفت ؟ گفت : اي پادشاه ، به خاطر این است که من زنی
خوشبو هستم و شیرم بسیار شیرین است ، تاکنون هیچ کودکی به من سپرده نشده ، مگر اینکه پستان مرا پذیرفته است ،
( حاضران این سخن او را تصدیق کردند و هرکدام هدیه و تحفه گرانقیمتی به او دادند .( 1
. « سه روز بیشتر طول نکشید که خداوند نوزاد را به مادرش بازگرداند » : در حدیثی از امام باقر میخوانیم که فرمود
. جلد 24 ، صفحه 231 ، « تفسیر فخر رازي » -1
74 ) سوره قَصَص )
بازگشت موسی به آغوش مادر
13 فَرَدَدْناهُ اِلی اُمِّهِ کَیْتَقَرَّعَیْنُهاوَلاتَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ
ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند وعده الهی حق است ، ولی اکثر
آنها نمیدانند .
در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه ؛ آیا فرعونیان موسی را به مادر سپردند که او را شیر دهد و در خلال این کار ، همهروز یا
گاهبهگاه کودك را به دربار فرعون بیاورد تا ملکه مصر دیداري از او تازه کند و یا کودك را در دربار نگه داشتند و مادر
موسی در فواصل معین میآمد و به او شیر میداد ؟
دلیل روشنی بر هیچیک از این دو احتمال وجود ندارد اما احتمال اول ، منطقیتر به نظر میآید .
( جزء بیستم ( 75
و نیز بعد از پایان دوران شیرخوارگی ، آیا موسی به کاخ فرعون منتقل شد یا رابطه خود را با مادر و خانواده نگاه
میداشت و میان این دو در رفت و آمد بود ؟
صفحه 31 از 71
بعضی گفتهاند : بعد از دوران شیرخوارگی ، او را به فرعون و همسرش آسیه سپرد و موسی در دامن آندو و با دست آندو پرورش
یافت و در اینجا داستانهاي دیگري از کارهاي کودکانه اما پرمعنی موسی نسبت به فرعون نقل کردهاند که ذکر همه آنها به
اَلَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیدا وَ لَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِكَ » : درازا میکشد، اما اینجمله که فرعون بعداز مبعوث شدن موسی به نبوت به او گفت
18 / شعراء ) نشان ) ؟ « سِنینَ : آیا تو را در کودکی در دامان پرمهر خود پرورش ندادیم و سالهایی از عمرت را در میان ما نبودي
میدهد که موسی مدتی در کاخ فرعون زندگی کرده و سالهایی در آنجا درنگ نموده است .
چنین استفاده میشود که موسی با نهایت احترام تا دوران بلوغ در کاخ فرعون ماند ، ولی سخنان « تفسیر علی بن ابراهیم » از
توحیدي
76 ) سوره قَصَص )
او ، فرعون را سخت ناراحت میکرد ، تا آنجا که تصمیم قتل او را گرفت ، موسی کاخ را رها کرد و وارد شهر شد که با نزاع دو
( نفر که یکی از قبطیان و دیگري از سبطیان بود ، روبرو گشت .( 1
14 وَ لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ اسْتَوي اتَیْناهُ حُکْما وَ عِلْما وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنینَ
هنگامیکه نیرومند و کاملشد، حکمتودانش به او دادیم و اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم .
به معنی کمال خلقت و اعتدال آن است . « اِسْتِواء » از ماده « اِسْتَوي » به معنی نیرومند شدن و « شِدَّت » از ماده « اَشُدّ »
آن است که انسان از نظر « بُلوغ اَشُدّ » در اینکه میان ایندو چه تفاوتی است ، مفسران گفتگوهاي مختلفی دارند ؛ بعضی گفتهاند
قواي جسمانی به سرحد کمال برسد که غالبا در سن 18 سالگی است و
. جلد 4 ، صفحه 117 ، « نور الثقلین » -1
( جزء بیستم ( 77
همان اعتدال و استقرار در امر حیات و زندگی است که غالبا بعد از کمال نیروي جسمانی حاصل میشود . « اِسْتِواء »
را به معنی کمال عقلی و فکري دانستهاند . « استواء » را به معنی کمال جسمی و « بلوغ اَشُد » بعضی دیگر
اَشُد " 18 سالگی است و " استواء "زمانی است » : " نقل شده ، میخوانیم « معانی الاخبار » در حدیثی از امام صادق که در کتاب
. « که محاسن بیرون آید
در میان این تعبیرات تفاوت زیادي نیست و از مجموعه آن باتوجه به معنی لغوي ایندو واژه ، تکامل نیروهاي جسمی و فکري و
روحی استفاده میشود .
به « عِلْم » اشاره به عقل و فهم و قدرت بر داوري صحیح است و « حُکْم » ممکن است این باشد که « عِلْم » و « حُکْم » فرق میان
معنی آگاهی و دانشی است که جهل با آن همراه نباشد .
بهخوبی نشان میدهد که موسی بهخاطر تقواي الهی و اعمال نیک و پاکش ، این شایستگی را « کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنینَ » تعبیر
پیدا کرده بود که خداوند پاداش علم و حکمت به او بدهد و روشن است که منظور از این علم و حکمت ، وحی و نبوت نیست،
زیرا موسی آن روز با زمان وحی و نبوت فاصله زیادي داشت .
78 ) سوره قَصَص )
بلکه منظور همان آگاهیو روشنبینی و قدرتبر قضاوت صحیح و مانند آن است که خدا به عنوان پاکدامنی و درستی و
نیکوکاري به موسی داد و از این تعبیر اجمالًا برمیآید که موسی در همان کاخ فرعون که بود ، رنگ آن محیط را هرگز به خود
نگرفت و تا آنجا که درتوان داشت، به کمک حق و عدالت میشتافت، هر چند جزئیات آن امروز بر ما روشن نیست .
15 وَ دَخَلَ الْمَدینَۀَ عَلی حینِ غَفْلَۀٍ مِنْ اَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شیعَتِهِ عَلَی
صفحه 32 از 71
الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُمُوسیفَقَضیعَلَیْهِقالَهذامِنْعَمَلِ الشَّیْطانِ
( جزء بیستم ( 79
اِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ
او در موقعی که اهل شهر در غفلت بودند ، وارد شهر شد، ناگهان دومرد را دیدکه بهجنگ و نزاع مشغولند ، یکی از پیروان او بود
و دیگري از دشمنانش ، آنیک که از پیرواناو بود، از وي در برابردشمنش تقاضاي کمک کرد، موسی مُشت محکمی بر سینه او
زد و کار او را ساخت ( و بر زمین افتاد و مرد ) موسی گفت : این از عمل شیطان بود که او دشمن و گمراهکننده آشکاري
است .
به معنی مشت کوبیدن است . « وَکْز » از ماده « وَکَزَ »
این شهر ، کدام شهر بوده ، روشن نیست ، اما به احتمال قوي پایتخت مصر بوده و به گفته بعضی از مفسران ، موسی بر اثر
مخالفتهایی که با فرعون و دستگاه او داشت و روز به روز اوج میگرفت ، محکوم به تبعید از پایتخت مصر شد ، ولی با استفاده از
فرصت خاصی که مردم درحال غفلت بودند ، وارد پایتخت گردید .
80 ) سوره قَصَص )
این احتمال نیز وجود دارد که منظور وارد شدن در شهر از قصر فرعون بوده باشد ، زیرا معمولًا قصرهاي فراعنه را در کنار
شهر که بهتر بتوانند راههاي ورود و خروجش را کنترل کنند ، میساختند .
شبها را به غفلت نگذرانید
موقعی بوده که مردم شهر کسب و کار خود را تعطیل کرده و کسی دقیقا مراقب اوضاع « عَلی حینِ غَفْلَۀٍ مِنْ اَهْلِها » منظور از جمله
شهر نبود ، اما اینکه چه موقعی بوده ، بعضی گفتهاند : در آغاز شب بوده است که مردم کسب و کار را تعطیل میکنند ، گروهی
راهی خانه خود میشوند و گروهی نیز به تفریح و سرگرمی و شبنشینی مشغولند ، این همان ساعتی است که در بعضی از
تعبیر شده است . « ساعت غفلت » روایات اسلامی از آن به عنوان
تَنَفَّلُوا فی ساعَۀِ الْغَفْلَۀِ وَ لَوْبِرَکْعَتَیْنِ خَفیفَتَیْنِ : در » : در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله آمده است که فرمود
. « ساعت غفلت ، نماز نافله به جا آورید ولو دو رکعت مختصر باشد
( جزء بیستم ( 81
(1). « وَ ساعَۀُ الْغَفْلَۀِ ما بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشاءِ » : و در ذیل این حدیث آمده
و به راستی این ساعت ، ساعت غفلت است و بسیاري از جنایتها و تبهکاريها و انحرافات اخلاقی در همین ساعات آغاز شب
انجام میشود .
نه مردم مشغول کسب و کارند و نه در خواب و استراحت ، بلکه یک حالت غفلت عمومی معمولًا بر شهرها مسلط میشود و رواج
کار مراکز فساد نیز در همین ساعت است .
دو نفر مرد را دید که سخت باهم گلاویز شدهاند و مشغول زد » ؛ بههرحالموسی وارد شهرشد ودر آنجا با صحنهاي روبرو گردید
. « و خورد هستند که یکی از آنها از شیعیان و پیروان موسی بود و دیگري از دشمنانش
. جلد 5 ، صفحه 249 ، « وسایل الشیعه » -1
82 ) سوره قَصَص )
نشان میدهد که موسی از همان زمان ارتباطهایی با بنیاسرائیل برقرار کرده بود و گروهی پیرو داشت و احتمالًا « شیعَتِهِ » تعبیر به
صفحه 33 از 71
آنها را براي مبارزه با دستگاه جبار فرعون به عنوان یک هسته مرکزي برگزیده بود .
از موسی ( که جوانی نیرومند و قويپنجه بود ) در برابر دشمنش » ، هنگامی که مرد بنیاسرائیلی چشمش به موسی افتاد
. « تقاضاي کمککرد
از درگیر شدن با دیگران پرهیز کنید
موسی به یاري او شتافت تا او را از چنگال این دشمن ظالم ستمگر که بعضی گفتهاند ؛ یکی از طباخان فرعون بود و میخواست
در اینجا موسی مشتی محکم بر سینه مرد فرعونی زد، اما همین » مرد بنیاسرائیلی رابراي حمل هیزم به بیگاريکشد، نجات دهد
فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ). ) « یک مشت ، کار او را ساخت و بر زمین افتاد و مرد
( جزء بیستم ( 83
بدون شک موسی قصد کشتن مرد فرعونی را نداشت و از آیات بعد نیز بهخوبی این معنی روشن میشود ، نه بهخاطر اینکه آنها
مستحق قتل نبودند ، بلکه بهخاطر پیامدهایی که این عمل ممکن بود براي موسی و بنیاسرائیل داشته باشد .
. « گفت : این از عمل شیطان بود » لذا بلافاصله موسی
به تعبیر دیگر او میخواست دست مرد فرعونی را از گریبان بنیاسرائیلی جدا کند، هرچند گروه فرعونیان مستحق بیش از این
بودند ، اما در آن شرایط اقدام به چنین کاري مصلحت نبود و چنانکه خواهیم دید ، همین امر سبب شد که دیگر نتواند در مصر
بماند و راه مَدْیَن را در پیش گرفت .
16 قالَ رَبِّ اِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی فَغَفَرَ لَهُ اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ
عرض کرد : پروردگارا ! من به خویشتن ستم کردم ، مرا ببخش، خداوند او را بخشید که او غفور و رحیم است .
84 ) سوره قَصَص )
موسی در اینجا همانطور که در آیه قبل به آن اشاره شد ، از موقعیت مردمان آن شهر غفلت داشت ، وگرنه خود را در
معرض این زد و خوردهاي مردمی قرار نمیداد تا چنین واقع شود .
موسی در طریق حمایت از مظلومان
17 قالَ رَبِّ بِما اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهیرا لِلْمُجْرِمینَ
عرض کرد : پروردگارا ! به شکرانه نعمتی که به من دادي، من هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود .
من همیشه بهیاري مظلومان و رنجدیدگان خواهم شتافت ، منظورش از این جمله این بود که من هرگز با فرعونیان مجرم و گنهکار
آن مرد « مُجْرِم » همکاري نمیکنم و یار و پشتیبان ستمدیدگان بنیاسرائیلی خواهم بود و اینکه بعضی احتمال دادهاند منظور از
بنیاسرائیلی بوده باشد ، بسیار بعید بهنظر میرسد .
آیا مشاجره موسی ، منافی مقام عصمت نیست ؟
مفسران بحثهاي دامنهداري درمورد مشاجره مرد قبطی و بنیاسرائیلی و کشته شدن قبطی به دست موسی کردهاند .
( جزء بیستم ( 85
البته اصل این عمل ، مسأله مهمی نبوده ، چراکه جنایتکاران فرعونی ، مفسدان بیرحمی بودندکه هزاران نوزاد بنیاسرائیلی را سر
بریدند و از هیچگونه جنایت بر بنیاسرائیل اِبا نداشتند و به اینترتیب افرادي نبودند که خونشان خصوصا براي بنیاسرائیل
صفحه 34 از 71
محترم باشد.
آنچه براي علماي تفسیر ایجاد مشکل کرده ، تعبیراتی است که خود موسی در این ماجرا مطرح میکند ، به
غیر معنایی که ما آوردیم ؛
. « هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ » : یکجا میگوید
. « رَبِّ اِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی : خدایا ! من بر خود ستم کردم ، مرا ببخش » : جاي دیگر میگوید
این تعبیرات چگونه با عصمت انبیاء که حتی قبل از نبوت و رسالت باید داراي مقام عصمت باشند ، سازگار است ؟
اما باتوضیحی که در تفسیر آیات فوق دادیم ، روشن میشود که
86 ) سوره قَصَص )
آنچه از موسی سر زد ، وارد شدن به جایی بود که صلاح نبود وارد شود ، او با این عملش خود را به زحمت انداخت ، چراکه قتل
یک قبطی به وسیله موسی ، چیزي نبود که فرعونیان به آسانی از آن بگذرند و به همین جهت بعد از آنکه خداوند عمل او را
مستور داشت و کسی جز آن مرد اسرائیلی از قتل قبطی خبر نداشت ، به شکرانه توفیق قتل آن دشمن خدا ، قوت بدنی خود را
نعمت خدا قلمداد کرد .
منظور از جمله " هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ "نزاع و » : از امام علی بن موسیالرضا در تفسیر این آیات ، آمده است « عیون الاخبار » در
جدال آندو مرد با یکدیگر بوده که عمل شیطانی محسوب میشده، نه عمل موسی و منظور از جمله " رَبِّ اِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی
فَاغْفِرْلی "ایناست که من خودرا در آنجاکه نباید بگذارم، گذاردم ، من نباید وارد این شهر میشدم و منظور از جمله " فَاغْفِرْلی"
(1). « ( این است که مرا از دشمنانت مستور دار تا بر من دست پیدا نکنند ( یکی از معانی غفران ، پوشانیدن است
( جزء بیستم ( 87
لامْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسیاِنَّکَ لَغَوِيٌّ مُبینٌ 􀂌 18 فَاَصْبَحَ فِیالْمَدینَۀِخائِفا یَتَرَقَّبُ فَاِذَاالَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِا
موسی در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاي (و در جستجوي اخبار) ناگهان دید همان کسیکه دیروزاز او یاري طلبیده
بود، فریاد میزند و از او کمک میخواهد، موسی به او گفت : تو آشکارا انسان گمراهی هستی .
به معنی انتظار کشیدن است و موسی در اینجا در انتظار پیامدهاي این حادثه بود و نیز در انتظار اخبار « تَرَقُّب » از ماده « یَتَرَقَّبُ »
آن .
به معنی یاري طلبیدن است ، ولی در اصل به معنی فریاد کشیدن و یا از دیگري تقاضاي « اِسْتِصْ راخ » از ماده « یَسْتَصْ رِخُ »
فریاد زدن میباشد و این امر معمولًا ملازم با یاري طلبیدن است .
مسأله کشته شدن یکی از فرعونیان به سرعت در مصر منعکس شد
. جلد 4 ، صفحه 119 ، « نور الثقلین » -1
88 ) سوره قَصَص )
و شاید کم و بیش از قرائن معلوم بود که قاتل او یک بنیاسرائیلی است و شاید نام موسی هم در این میان بر سر زبانها
بود .
البته این قتل ، یک قتل ساده نبود ، جرقهاي براي یک انقلاب و یا مقدمه آن محسوب میشد و دستگاه حکومت نمیتوانست به
سادگی از کنار آن بگذرد که بردگان بنیاسرائیل قصد جان اربابان خود کنند .
و دید همان بنیاسرائیلی که دیروز از او یاري طلبیده بود ، فریاد میکشد و از او کمک » ناگهان با صحنه تازهاي روبرو شد
و با قبطی دیگري گلاویز شده است . « میخواهد
صفحه 35 از 71
هر روز با کسی گلاویز میشوي و دردسر میآفرینی و دست ،« موسی به او گفت : تو بهوضوح انسان جاهل و گمراهی هستی » اما
بهکارهایی میزنی که الآن موقع آن نیست ، ما هنوز گرفتار پیامدهاي برنامه دیروز تو هستیم که امروز نیز تجدید برنامه
کردي .
مْسِ اِنْ تُریدُ اِلاّ اَنْ تَکُونَ جَبّارا فِی 􀂌 19 فَلَمّااَنْاَرادَاَنْیَبْطِشَبِالَّذیهُوَ عَدُوٌّلَهُماقالَ یا مُوسی اَتُریدُ اَنْ تَقْتُلَنی کَما قَتَلْتَ نَفْسا بِالا
لارْضِ وَ ما تُریدُ اَنْ تَکُونَ مِنَالْمُصْلِحینَ 􀂌 ا
( جزء بیستم ( 89
و هنگامیکهخواست با کسیکه دشمن هردوي آنها بود، درگیر شود و باقدرت مانع او گردد ( فریادش بلند شد ) گفت:اي
موسی!میخواهیمرابکشی،همانگونهکه دیروز انسانی را به قتل رساندي ؟ تو میخواهی فقط جباري در روي زمین باشی و
نمیخواهی از مصلحان باشی .
ولی بههرحال مظلومی بود که در چنگال ستمگري گرفتار شده بود ( خواه در مقدمات تقصیر کرده باشد یا نه ) میبایست موسی به
اما هنگامیکه موسی خواست از آنمرد بنیاسرائیلی دفاع کند ، فریاد او بلند شد و گفت : اي » یاري او بشتابدو تنهایش نگذارد
؟ « موسی تو میخواهی مرا بکشی همانگونه که دیروز انسانی را کشتی
. « تو میخواهی فقط جباري در روي زمین باشی و نمیخواهی از مصلحان باشی » از قرار معلوم
90 ) سوره قَصَص )
این جمله نشان میدهد که موسی قبلًا نیّت اصلاحطلبی خود را چه در کاخ فرعون و چه در بیرون آن ، اظهار کرده بود و در بعضی
از روایات میخوانیم که ؛ درگیريهایی در این زمینه نیز با فرعون داشت ، لذا مرد قبطی میگوید : تو هر روز میخواهی انسانی را
به قتل برسانی ، این چه اصلاح طلبی است ؟ در صورتی که اگر موسی میخواست این جبار را نیز به قتل برساند ، گامی
در مسیر اصلاح بود .
به هر حال موسی متوجه شد که ماجراي دیروز افشا شده است و براي اینکه مشکلات بیشتري پیدا نکند ، کوتاه آمد .
20 وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ اَقْصَاالْمَدینَۀِ یَسْعیقالَ یا مُوسی اِنَّ الْمَلَاءَ یَأْتَمِروُنَ بِکَ لِیَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحینَ
(دراینهنگام)مرديازنقطهدوردست شهر (از مرکز فرعونیان) با سرعت آمد و به موسی گفت: اي موسی! این جمعیت براي کشتنت
بهمشورت نشستهاند ، فورا ( از شهر ) خارج شو که من از خیرخواهان تو هستم .
( جزء بیستم ( 91
ماجرا به فرعون و اطرافیان او رسید و تکرار این عمل را تهدیدي بر وضع خود گرفتند ، جلسه مشورتی تشکیل دادند و
حکم قتل موسی صادر شد .
مردياز نقطه دوردست شهر ( از مرکز » در این هنگام یک حادثه غیرمنتظره موسی را از مرگ حتمی رهایی بخشید و آن اینکه
فرعونیان و کاخ فرعون ) بهسرعت خودرا به موسی رساند و گفت : اي موسی ! این جمعیت براي کشتن تو به مشورت نشستهاند،
. « فورا از شهر خارج شو که من از خیرخواهان تو هستم
بود و از خویشاوندان « حَزْقیل » معروف شد ، میگویند : نامش « مؤمن آل فرعون » اینمرد ظاهرا همانکسیبود که بعدا بهعنوان
نزدیک فرعون محسوب میشد و آنچنان با آنها رابطه داشت که در اینگونه جلسات شرکت میکرد .
او از وضع جنایات فرعون رنج میبرد و در انتظار این بود که قیامی بر ضد او صورت گیرد و او به این قیام الهی بپیپوندد .
92 ) سوره قَصَص )
ظاهرا چشم امید به موسی دوخته بود و در چهره او سیماي یک مرد الهی انقلابی را مشاهده میکرد ، به همین دلیل هنگامی که
صفحه 36 از 71
احساس کرد او در خطر است ، باسرعت خود را به او رسانید و موسی را از چنگال خطر نجات داد و بعدا خواهیم دید که نه تنها در
این ماجرا که در ماجراهاي دیگر نیز تکیهگاهی براي موسی بود و دیده تیزبینی براي بنیاسرائیل در قصر فرعون محسوب میشد .
موسی مخفیانه به سوي مدین حرکت میکند
21 فَخَرَجَ مِنْها خائِفا یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِالظّالِمینَ
موسیازشهر خارج شد،درحالیکهترسانبود و هر لحظه در انتظار حادثهاي ، عرض کرد : پروردگارا ! مرا از این قوم ظالم رهایی
بخش .
موسی این خبر را کاملًا جدّي گرفت ، به خیرخواهی این مرد
( جزء بیستم ( 93
. « ازشهرخارجشد، درحالیکه ترسانبود و هرلحظه در انتظار حادثهاي » باایمان ارج نهاد و به توصیهاو
گفت : پروردگار من ! مرا » تمام قلب خود را متوجه پروردگار کرد و براي حل این مشکل بزرگ ، دست به دامن لطف او زد و
. « از این قوم ظالم رهایی بخش
من میدانم آنها ظالم و بیرحمند و من به دفاع از مظلومان برخاستم و از ظالمان بیگانه بودم و همانگونه که من بهقدر
توانایی شرّ ظالمان را از مظلومان کوتاه کردهام ، تو نیز اي خداي بزرگ ، شرّ ظالمان را از من دفع نما .
22 وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبّی اَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ
و هنگامی که متوجه جانب مَدْیَن شد ، گفت : امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند .
در اینجا به معنی سمت و جانب آمده است . « تِلْقاء »
94 ) سوره قَصَص )
که شهري در جنوب شام و شمال حجاز بود و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان « مَدْیَن » موسی تصمیم گرفت که بهسوي سرزمین
جدا محسوب میشد ، برود ، اما جوانی که در ناز و نعمت بزرگ شده و به سوي سفري میرود که در عمرش سابقه نداشته ، نه زاد
و توشهاي دارد ، نه مرکب و نه دوست و راهنمایی و پیوسته از این بیم دارد که مأموران فرا رسند و او را دستگیر کرده و به
قتل رسانند ، وضع حالش روشن است .
آري موسی باید یک دوران سختی و شدت را پشتسر بگذارد و از تارهایی که قصر فرعون بر گِرد شخصیت او تنیده بود ، بیرون
آید ، در کنار مستضعفان قرار گیرد ، درد آنها را با تمام وجودش احساس کند و آماده یک قیام الهی به نفع آنها و بر
ضد مستکبران گردد .
ولی در این راه یک سرمایه بزرگ همراه داشت ، سرمایه ایمان و توکل بر خدا .
23 وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ اُمَّۀً مِنَالنّاسِ یَسْقُونَ
( جزء بیستم ( 95
وَ وَجَدَ مِنْ دوُنِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذوُدانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتالانَسْقیحَتّی یُصْدِرَالرِّعاءُوَاَبُوناشَیْخٌ کَبیرٌ
و هنگامیکه به ( چاه ) آب مدین رسید، گروهیاز مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب میکنند و در کنار آنها دو
زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند ( و بهچاه نزدیک نمیشوند، موسی ) به آنها گفت : کار شما چیست؟ ( چرا گوسفندان
خود را آب نمیدهید ؟ ) گفتند : ما آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگی خارج شوند و پدرماپیرمرد مسنیاست .
به معنی منع کردن و جلوگیري نمودن است ، آنها مراقب بودند که گوسفندانشان متفرق یا « ذَوْد » از ماده « تَذوُدانِ »
صفحه 37 از 71
آمیخته با گوسفندان دیگر نشود .
به معنی کار و مقصود و منظور است . « خَطْب »
به معنی چوپان است . « راعی » جمع « رِعاء » به معنی خارج شدن از آبگاه است و « صَدَر » از ماده « یُصْدِرَ »
96 ) سوره قَصَص )
از این داستان قرار میگیریم و آن صحنه ورود موسی به شهر مَدْیَن است ... . « پنجمین صحنه » در اینجا در برابر
این جوان پاکباز چندین روز در راه بود ، راهی که هرگز از آن نرفته بود و با آن آشنایی نداشت ، حتی به گفته بعضی ناچار بود با
پاي برهنه این راه را طی کند ، گفتهاند : هشت روز در راه بود ، آنقدر راه رفت که پاهایش آبله کرد .
براي رفع گرسنگی از گیاهان بیابان و برگ درختان استفاده مینمود و در برابر اینهمه مشکلات و ناراحتیها ، تنها یک
دلخوشی داشت و آن این که به لطف پروردگار از چنگال ظلم فرعونی رهایی یافته است .
در افق نمایان شد و موجیاز آرامش بر قلب او نشست ، نزدیک شهر رسید ، اجتماع گروهی نظر او را به « مَدْیَن » کمکم دورنماي
خود جلب کرد ، به زودي فهمید اینها شبانهایی هستند که براي آب دادن به گوسفندان ، اطراف چاه آب اجتماع کردهاند .
( جزء بیستم ( 97
. « و در کنار آنها دو زن را دید که گوسفندان خود را مراقبت میکنند ، اما به چاه نزدیک نمیشوند »
وضع این دختران باعفت که در گوشهاي ایستادهاند و کسی به داد آنها نمیرسد و یک مشت شبان گردنکلفت تنها در
گفت : کار » فکر گوسفندان خویشند و نوبت به دیگري نمیدهند ، نظر موسی را جلب کرد ، نزدیک آندو آمد و
چرا پیش نمیروید و گوسفندان را سیراب نمیکنید ؟ ؟ « شما چیست
براي موسی این تبعیض و ظلم و ستم ، این بیعدالتی و عدم رعایت حق مظلومان که در پیشانی شهر مدین بهچشممیخورد ، قابل
تحمل نبود ، او مدافع مظلومان بود و بهخاطر همین کار ، به کاخ فرعون و نعمتهایش پشت پا زده و از وطن آواره گشته بود ، او
نمیتوانست راه و رسم خود را ترك گفته و در برابر بیعدالتیها سکوت کند .
گفتند : ما گوسفندان خود را سیراب نمیکنیم » دختران در پاسخ او
98 ) سوره قَصَص )
و ما از باقیمانده آب استفاده کنیم . « تا چوپانان همگی حیوانات خود را آب دهند و خارج شوند
» : و براي اینکه این سؤال براي موسی بیجواب نماند که چرا پدر این دختران عفیف ، آنها را به دنبال این کار فرستاده ، افزودند
پیرمردي شکسته و سالخورده ، نه خود او قادر است گوسفندان را آب دهد و نه برادري داریم که ، « پدر ما پیرمرد مسنّی است
این مشکل را متحمل گردد و براي اینکه سربار مردم نباشیم ، چارهاي جز این نیست که این کار را ما انجام دهیم .
24 فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلّی اِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ اِنّی لِما اَنْزَلْتَ اِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ
موسی به ( گوسفندان ) آنها آب داد ، سپس رو به سوي سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی ،
من به آن نیازمندم .
موسی از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد ، چه بیانصاف مردمی هستند که تمام در فکر خویشند و کمترین
حمایتی از مظلوم نمیکنند .
( جزء بیستم ( 99
جلو آمد، دلو سنگینرا گرفت و در چاه افکند، دلوي که میگویند : چندین نفر میبایست آنرا ازچاه بیرون بکشند، را باقدرت
. « گوسفندانآندورا سیراب کرد » بازوان نیرومندشیکتنه ازچاهبیرون آورد و
صفحه 38 از 71
میگویند : هنگامی که نزدیک آمد و جمعیت را کنار زد ، به آنها گفت : شما چه مردمی هستید که به غیر از خودتان ، به کسی
اگر میتوانی آب بکش ، چراکه میدانستند دلو به ، « بسم اللّه » : نمیاندیشید ؟ جمعیت کنار رفتند و دلو را به او دادند و گفتند
قدري سنگین است که تنها با نیروي ده نفر از چاه بیرون میآید ، آنها موسی را تنها گذاشتند ، ولی موسی با اینکه
خسته و گرسنه و ناراحت بود ، نیروي ایمان به یاریش آمد و بر قدرت جسمیش افزود و باکشیدن یک دلو از چاه ، همه
گوسفندان آندو را سیراب کرد .
. « سپس به سایه رويآورد و به درگاه خدا عرض کرد : خدایا ! هر خیر و نیکی بر من فرستی ، من به آن نیازمندم »
100 ) سوره قَصَص )
آري او خسته و گرسنه بود ، او در آن شهر غریب و تنها بود و پناهگاهی نداشت ، اما در عین حال بیتابی نمیکند ، آنقدر مؤدب
هر خیري که بر من فرستی ، به » : است که حتی به هنگام دعا کردن ، صریحا نمیگوید : خدایا چنین و چنان کن ، بلکه میگوید
یعنی تنها احتیاج و نیاز خود را بازگو میکند و بقیه را به لطف پروردگار وامیگذارد . « آن نیازمندم
یک کار نیک درهاي خیرات را به روي موسی گشود
25 فَجاءَتْهُ اِحْدیهُما تَمْشی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ اِنَّ اَبی یَدْعُوكَ لِیَجْزِیَکَ اَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ
نَجَوْتَ مِنَالْقَوْمِ الظّالِمینَ
ناگهانیکیازآندو به سراغ او آمد، در حالیکه با نهایت حیا گام برمیداشت و گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا
( جزء بیستم ( 101
مزدسیرابکردنگوسفندانبرايمارابهتوبپردازد،هنگامیکه موسی نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خودراشرح داد ، گفت : نترس ،
از قوم ظالم نجات یافتی .
اما کار خیر را بنگر که چه قدرتنمایی میکند ، چه برکات عجیبی دارد ، یک قدم براي خدا برداشتن و یک دلو آب از چاه براي
حمایت مظلوم ناشناختهاي کشیدن ، فصل تازهاي در زندگانی موسی میگشاید و یک دنیا برکات مادي و معنوي براي او به ارمغان
میآورد ، گمشدهاي را که میبایست سالیان دراز به دنبال آن بگردد ، در اختیارش میگذارد .
یکی از آن دو دختر که با نهایت حیا گام برمیداشت و پیدا بود از سخن گفتن با » و آغاز این برنامه زمانی بود که ملاحظه کرد
یک جوان بیگانه شرم دارد ، به سراغ او آمد و تنها این جمله را گفت : پدرم از تو دعوت میکند تا پاداش و مزد آبی را
. « که از چاه براي گوسفندان ما کشیدي ، به تو بدهد
برق امیدي در دل او جهید ، گویا احساس کرد واقعه مهمی در
102 ) سوره قَصَص )
شُرُف تکوین است و با مرد بزرگی روبرو خواهد شد ، مرد حقشناسی که حاضر نیست زحمت انسانی ، حتی به اندازه کشیدن یک
دلو آب ، بدون پاداش بماند ، او باید یک انسان نمونه ، یک مرد آسمانی و الهی باشد ، اي خداي من ! چه فرصت
گرانبهایی .
آري این پیرمرد کسی جز شعیب پیامبر خدا نبود که سالیان دراز مردم را در این شهر به خدا دعوت کرده و نمونهاي از حقشناسی و
حقپرستی بود ، امروز که میبیند دخترانش زودتر از هر روز به خانه بازگشتند ، جویا میشود و هنگامی که از جریان کار آگاه
میگردد ، تصمیممیگیرد دَیْنخود را به این جوان ناشناس، ادا کند .
صفحه 39 از 71
خانمهاي نامحرم پشت سر مردها حرکت کنند
موسی حرکت کرد و بهسوي خانه شعیب آمد ، طبق بعضی از روایات ، دختر براي راهنمایی از پیشرو حرکت میکرد و موسی از
پشت سرش ، باد بر لباس دختر میوزید و ممکن بود لباس را از اندام او کنار زند ، حیا و عفت موسی اجازه نمیداد
( چنین شود ، به دختر گفت : من از جلو میروم بر سر دوراهیها و چند راهیها ، مرا راهنمایی کن .( 1
( جزء بیستم ( 103
موسی وارد خانه شعیب شد ، خانهاي که نور نبوت از آن ساطعاست و روحانیت از همهجاي آن نمایان ، پیرمردي باوقار ،
با موهاي سفید در گوشهاي نشسته ، به موسی خوشآمد گفت .
ازکجا میآیی ؟ چهکارهاي ؟ در این شهر چهمیکنی ؟ هدف و مقصودت چیست ؟ چرا تنها هستی؟ و از اینگونه سؤالات .
موسی ماجرايخود را برايشعیب بازگوکرد .
هنگامی که موسی نزد او آمد و سرگذشت خود را براي وي شرح داد ، گفت : نترس ، از جمعیت ظالمان رهایی » : قرآن میگوید
. « یافتی
سرزمین ما از قلمرو آنها بیروناست و آنها دسترسیبه اینجا ندارند ، کمترین وحشتی به دل راه مده ، تو در یک منطقه امن و
امان قرارداري، ازغربت و تنهاییرنجنبر، همهچیز به لطف خدا حل میشود .
ذیل آیات مورد بحث . ، « تفسیر ابوالفتوح رازي » -1
104 ) سوره قَصَص )
موسی بهزودي متوجه شد که استاد بزرگی پیدا کرده که چشمههاي زلال علم و معرفت و تقوا و روحانیت از وجودش
میجوشد و میتواند او را به خوبی سیراب کند .
شعیب نیز احساس کرد شاگرد لایق و مستعدّي یافته که میتواند علوم و دانشها و تجربیات یک عمر خود را به او منتقل سازد ،
آري به همان اندازه که شاگرد از پیدا کردن یک استاد بزرگ ، لذت میبرد ، استاد هم از یافتن یک شاگردلایق، خوشحالبود .
درسهاي آموزنده پنجگانه از داستان موسی براي نوجوانان عزیز
در این بخش از سرگذشت موسی درسهاي آموزنده فراوانی است ؛
پیامبران الهی همیشه حامی مظلومان بودهاند ، موسی چه در زمانی که در مصر بود و چه وقتی که به مدین آمده ، هرجا صحنه ظلم
و ستمی را میدید ، ناراحت میشد و به یاري مظلوم میشتافت ، چراکه یکی از اهداف بعثت انبیاء ، همین حمایت از مظلومان
است .
( جزء بیستم ( 105
انجام یک کار کوچک براي خدا ، چه پربرکت است ، موسی یک دلو آب از چاه کشید و انگیزهاي جزجلب رضاي خالق نداشت
، اما چهقدر این کار کوچک ، پربرکت بود ، زیرا همان سبب شد که به خانه شعیب پیامبر بزرگ خدا راه پیدا کند ، از غربت
رهایی یابد ، پناهگاهی مطمئن پیدا کند ، غذا و لباس و همسري پاکدامن نصیب او شود ، و از همه مهمتر اینکه مکتب انسانساز
شعیب آن پیر روشن ضمیر را در مدت ده سال ببیند و آماده رهبري خلق شود .
مردان خدا هیچ خدمتی خصوصا خدمت زحمتکشان را بیاجر و مزدنمیگذارندوبههمیندلیلشعیب پیامبر، تا خدمتاین جوان
ناشناس را شنید ، آرام نگرفت ، فورا بهسراغاو فرستادتا مزدش رابدهد.
این نکته نیز در زندگی وي قابل توجه است که همیشه به یاد خدا و متوجه درگاه او بود و حل هر مشکلی را از او میخواست .
106 ) سوره قَصَص )
صفحه 40 از 71
» : هنگامی که مرد قبطی را کشت و خطري او را تهدید کرد ، فورا از خدا تقاضاي جلوگیري از خطر را کرد و گفت
. « پروردگارا ! من خود را در معرض خطر بردم ، مرا نجات ده
. « خداوندا ! مرا از قوم ستمکار نجات ده » : و به هنگامی که از مصر بیرون آمد ، عرض کرد
. « امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند » : و به هنگامی که متوجه سرزمین مَدْیَن شد ، گفت
پروردگارا ! هر خیري بر من نازل کنی ، من » : و هنگامی که گوسفندان شعیب را سیراب کرد و در سایه او آرمید ، عرض کرد
. « نیازمندم
مخصوصا این دعاي اخیرکه در بحرانیترین لحظات زندگی او بود ، به قدري مؤدبانه و توأم با آرامش و خونسردي بود که حتی
نگفت : خدایا ! نیازهاي مرا برطرف گردان ، بلکه تنها عرض کرد : من محتاج خیر و احسان تو هستم .
تصور نشود که موسی فقط در سختیها در فکر پروردگار
( جزء بیستم ( 107
بود ، که در قصر فرعون در آن ناز و نعمت نیز خدا را فراموش نکرد ، لذا در روایات میخوانیم : روزي در مقابل فرعون عطسه
گفت ، فرعون از شنیدن این سخن ناراحت شد و به او سیلی زد و موسی نیز متقابلًا ریش « اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین » زد و بلافاصله
بلند او را گرفت و کشید ، فرعون سخت عصبانی شد و تصمیم بر کشتن او گرفت ، ولی همسرش به عنوان اینکه او کودکی
( خردسال است و متوجه کارهاي خود نیست ، او را از مرگ نجات داد .( 1
موسی در خانهشعیب
لامینُ 􀂌 26 قالَتْ اِحْدیهُما یا اَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ اِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ ا
یکی از آن دو ( دختر ) گفت : پدرم ! او را استخدام کن ، چرا که بهترین کسی را که میتوانی استخدام کنی ، آن کس
است که قوي و امین باشد .
. جلد 4 ، صفحه 117 ، « نور الثقلین » -1
108 ) سوره قَصَص )
این ششمین صحنه از زندگی موسی در این ماجراي بزرگ است .
موسی به خانه شعیب آمد ، خانهاي ساده و روستایی ، خانهاي پاك و مملو از معنویت ، بعد از آنکه سرگذشت خود را براي شعیب
بازگو کرد ، یکی از دخترانش زبان به سخن گشود و با این عبارت کوتاه و پرمعنی بهپدر پیشنهاد استخدام موسی براي نگهداري
گفت : اي پدر ! این جوان را استخدام کن ، چراکه بهترین کسی که میتوانی استخدام کنی ، این فرد است که » ، گوسفندان را داد
او هم امتحان نیرومندي خود را داده و همپاکی و درستکاري را . ، « قوي و امین میباشد
دختري که در دامان یک پیامبر بزرگ پرورش یافته ، باید اینچنین مؤدبانه و حسابشده سخن بگوید و در عبارتی کوتاه و با
کمترین الفاظ حق سخن را ادا کند .
این دختر از کجا میدانست که این جوان هم نیرومند است و هم درستکار ، با اینکه نخستینبار که او را دیده ، بر سر چاه بوده و
سوابق زندگیش براي او روشن نیست .
( جزء بیستم ( 109
پاسخ این سؤال معلوم است ؛ قوت او را به هنگام کنار زدن چوپانها از سر چاه براي گرفتن حق این مظلومان و کشیدن دلو سنگین
یکتنه از چاه فهمیدهبود و امانت و درستکاریش آنزمان روشن شد که درمسیر خانه شعیب راضی نشد دختر جوانی پیش روي او
صفحه 41 از 71
راه رود ، چرا که باد ممکن بود لباس او را جابهجا کند .
بهعلاوه از خلال سرگذشت صادقانهاي که براي شعیب نقل کرد ، هم قدرت او در مبارزه با قبطیان روشن میشد و هم
امانت و درستی او که هرگز با جباران سازش نکرد و روي خوش نشان نداد .
دو شرط اساسی براي مدیریت صحیح
در جملهکوتاهیکه در آیاتفوقاز زبان دخترشعیب در مورد استخدام موسی آمده بود ، مهمترینواصولیترین شرایط مدیریت
به صورت کلی و فشرده خلاصه شده بود ؛ قدرت و امانت .
110 ) سوره قَصَص )
بدیهی است منظور از قدرت ، تنها قدرت جسمانی نیست ، بلکه مراد قدرت و قوت بر انجام مسؤولیت است .
یک پزشک قوي و امین ، پزشکی است که از کار خود آگاهی کافی و بر آن تسلط کامل داشته باشد .
» مسلط و از « برنامهریزي » باخبر باشد ، در « انگیزهها » یک مدیر قوي ، کسیاست که حوزه مدیریت خودرا بهخوبی بشناسد، از
» و نیروهارا براي رسیدن به هدف « هدفها را روشن کند » ، مهارت لازمرا داشته باشد « تنظیم کارها » سهم کافی و در « ابتکار
نماید. « بسیج
باشد . « درستکار » و « امین » ، « خیرخواه » ، « دلسوز » در عین حال
آنها که در سپردن مسؤولیتها و کارها تنها به امانت و پاکی قناعت میکنند ، به همان اندازه در اشتباهندکه براي پذیرش
مسؤولیت، داشتن تخصص را کافی بدانند .
. « درستکاران ناآگاه و بیاطلاع » همان ضربه را میزنند که « متخصصان خائن و آگاهان نادرست »
( جزء بیستم ( 111
اگر بخواهیم کشوري را تخریب کنیم ، باید کارها را به دست یکی از ایندو گروه بسپاریم ؛ مدیران خائن و پاکان
غیرمدیر ، و نتیجه هر دو یکی است .
منطق اسلام این است که هرکار باید به دست افرادي نیرومند و توانا و امین باشد ، تا نظام جامعه به سامان رسد و اگر در علل زوال
حکومتها در طول تاریخ بیندیشیم ، میبینیم که عامل اصلی ، سپردن کار به دست یکی از دو گروه فوق بوده
است .
باشد « عادل » و « مجتهد » در کنار هم قرار دارد ، مرجع تقلید باید « تقوا » و « علم » جالب اینکه در برنامههاي اسلامی در همهجا
باشد ( البته درکنار ایندو شرط ، شرایط دیگري نیز هست ، اما اساس و پایه، « عادل » و « مجتهد » ، قاضی و رهبر باید
. ( « عدالت و تقوا » توأم با « علم و آگاهی » ؛ ایندو است
پیشنهاد ازدواج از طرف پدر و بستگان دختر به پسر ، بلامانع است
112 ) سوره قَصَص )
27 قالَ اِنّی اُریدُ اَنْ اُنْکِحَکَ اِحْدَي ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی اَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَ جٍ فَاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْرا فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما اُریدُ اَنْ اَشُقَّ
عَلَیْکَ سَتَجِدُنی اِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحینَ
( شعیب ) گفت : من میخواهم یکی از این دو دخترم را به همسري تو درآورم ، بهاین شرط که هشت سال براي من کار کنی و
اگر آن را تا ده سال افزایش دهی ، محبتی از ناحیه تو است ، من نمیخواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللّه مرا
صفحه 42 از 71
از صالحان خواهی یافت .
لاجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ 􀂌 28 قالَ ذلِکَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ اَیَّمَا ا
(موسی)گفت:(مانعی ندارد)اینقرارداديمیانمن و تو باشد، البته هرکدام از این دو مدترا انجامدهم، ستمی بر من نخواهد بود ( و
من در انتخاب آن آزادم ) و خدا بر آنچه ما میگوییم ، گواه است .
( جزء بیستم ( 113
به معنی یکسال است ، نظر به اینکه معمول عرب اینبودکه در هرسال یکحج « حِجَّۀ » است و « حِجَّۀ » جمع « حِجَ ج »
بهجامیآوردند و اززمان ابراهیم بهیادگارمانده بود.
( نوشتهاند که اولی با موسی ازدواج کرد .( 1 « لیا » صفورا) و ) « صفورة » نام دختران شعیب را
از این داستان استفاده میشود آنچه امروز در میان ما رایج شده که پیشنهاد پدر و کسان دختر را در مورد ازدواج با پسر عیب
میدانند ، درست نیست ، هیچ مانعی ندارد کسان دختر شخصی را که لایق همسري فرزندشان میدانند ، پیدا کنند و به
او پیشنهاد دهند همانگونه که شعیب چنین کرد و در حالات بعضی از بزرگان اسلام نظیر آن دیده شده است .
. جلد 7، صفحه 249 ،« مجمع البیان » -1
114 ) سوره قَصَص )
لاجَلَ وَ سارَ بِاَهْلِهِ انَسَ مِنْ جانِبِالطُّورِ نارا قالَ لَاِهْلِهِ امْکُثُوا اِنّی انَسْتُ نارا لَعَلّی اتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ 􀂌 29 فَلَمّا قَضی مُوسَی ا
اَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ
هنگامی که موسی مدت خود را به پایان رساند و همراه خانوادهاش ( از مَدین به سوي مصر ) حرکت کرد ، از جانب طور آتشی
دید ، به خانوادهاش گفت : درنگ کنید، من آتشی دیدم، میروم شاید خبري براي شما بیاورم، یا شعلهاي از آتش، تا با آن گرم
شوید.
به معنی قطعهاي « جَذْوَة » ، به معنی مشاهده کردن و دیدن توأم با یکنوع آرامش و انس است « ایناس » از ماده « انَسْتُ »
از آتش است و بعضی گفتهاند : به قطعه بزرگی از هیزم گفته میشود .
در این جا به هفتمین صحنه از این داستان میرسیم ؛
هیچکس دقیقا نمیداند در این ده سال بر موسی چه گذشت ،
( جزء بیستم ( 115
اما بدون شک این ده سال از بهترین سالهاي عمر موسی بود ، سالهایی گوارا ، شیرین و آرامبخش ، سالهاي
سازندگی و آمادگی براي یک مأموریت بزرگ .
در حقیقت ضرورت داشت که موسی یک دوران ده ساله را در غربت و در کنار یک پیامبر بزرگ بگذراند و شبانی کند ، تا اگر
خوي کاخنشینی بر فکر و جان او اثر گذاشته است ، بهکلی شستشو شود ، موسی باید در کنار کوخنشینان باشد ، از دردهاي
آنها آگاه گردد و براي مبارزه با کاخنشینان آماده شود .
از سوي دیگر موسی باید زمان طولانی براي تفکر در اسرار آفرینش و خودسازي در اختیار داشته باشد ، کجا بهتر از
بیابان مدین و کجا بهتر از خانه شعیب بود ؟
ساده نیست که به آسانی بتوان عهدهدار آن شد ، بلکه میتوان گفت « پیامبر اولوا العزم » مأموریت یک
: مأموریت موسی بعد از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در میان پیامبران از یکنظر از همه سنگینتر بود ، مبارزه با
بزرگترین جباران روي زمین کردن و به اسارت قوم بزرگی پایان بخشیدن و آثار فرهنگ اسارت را از روح آنها شستشو
صفحه 43 از 71
دادن ، کار آسانی نیست .
116 ) سوره قَصَص )
در تورات و همچنین در روایات اسلامی آمده که شعیب براي قدردانی از زحمات موسی قرار گذاشته بود گوسفندانی که با علایم
مخصوص متولد میشوند ، را به او ببخشد ، اتفاقا در آخرین سال که موسی عزم داشت با شعیب خداحافظی کند و بهسوي مصر
بازگردد ، تمام یا غالب نوزادان گوسفند با همان ویژگی متولد شدند ( 1) و شعیب نیز با کمال میل آنهارا به موسی داد .
بدیهی است موسی به این قانع نیست که تا پایان عمر شبانی کند ، هرچند محضر شعیب براي او بسیار مغتنم بود ، او باید به یاري
قوم خود بشتابد که در زنجیر اسارت گرفتارند و در جهل و نادانی و بیخبري غوطهورند .
. صفحه 409 ، « اعلام قرآن » -1
( جزء بیستم ( 117
سرانجام اثاث و متاع و گوسفندان خود را جمعآوري کرد و بار سفر را بست .
که در آیات متعددي از قرآن آمده ، استفاده میشودکه موسی غیراز همسرش در آنجا فرزند یا « اَهْل » ضمنا از تعبیر
فرزندانی همراه داشت ، روایات اسلامی نیز این معنی را تأیید میکند و در تورات در سِفْر خروج به آن تصریح شده است ،
بهعلاوه همسرش در آن موقع باردار بود .
او به هنگام بازگشت ، راه را گم کرد و شاید به این دلیل بود که براي گرفتارنشدن در چنگال متجاوزان شام از بیراهه
میرفت .
به دست « لَعَلَّکُمْ تَصْ طَلُونَ » خبري بیاورم ) استفاده میشود که او راه را گم کرده بود و از جمله ) « اتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ » از جمله
میآید که شبی سرد و ناراحتکننده بود .
درآیهسخنیازوضع همسرموسیبهمیاننیامده، ولیمشهور درتفاسیر و روایاتاین است که او باردار بود و در آن لحظه درد زاییدن
بهاو دست داد و موسی از ایننظر نیز نگران بود .
118 ) سوره قَصَص )
نخستین جرقه وحی
لایْمَنِ فِی الْبُقْعَۀِ الْمُبارَکَۀِ مِنَ الشَّجَرَةِ اَنْ یا مُوسی اِنّی اَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ 􀂌 30 فَلَمّا اَتیها نُودِيَ مِنْ شاطِیءِ الْوادِ ا
هنگامی که به سراغ آتش آمد ، ناگهان از ساحل راست وادي در آن سرزمین بلند و پربرکت ازمیان یک درخت ندادادهشدکه؛
ايموسی! منم خداوند، پروردگارجهانیان.
و « شاطِیء » به معنی راست و صفت است براي « اَیْمَن » به معنی دره یا محل عبور سیلاب و « وادي » به معنی ساحل و « شاطِیء »
به معنی قطعه زمینی است که نسبت به اطرافش مشخص است. « بُقْعَۀ »
هنگامی که به سراغ آتش آمد ، دید آتشی است نه همچون آتشهاي دیگر خالی از حرارت و سوزندگی ، یکپارچه نور و صفا ،
در همینحال که موسی سخت در تعجب فرو رفته بود ، ناگهان از ساحل راست وادي در آن سرزمین بلند و پربرکت ، از میان یک
درخت ندا داده شد که ؛ اي موسی ! منم خداوند پروردگار عالمیان .
( جزء بیستم ( 119
بیشک خدا قدرت دارد امواج صوتی را در هرچیز بخواهد ، بیافریند ، در اینجا در میان درخت ایجاد کرد ، چراکه میخواهد با
موسی سخن بگوید و موسی جسم است و داراي گوش و نیازمند به امواج صوتی ، البته بسیاري اوقات پیامبران از طریق الهام درونی
صفحه 44 از 71
وحی را میگرفتند و گاه در خواب ، ولی گاهی نیز از طریق شنیدن امواج صوتی بوده است و بههرحال به هیچوجه جاي این
توهمنیست که براي خدا جسمی قائل شویم .
در بعضی از روایات آمده که موسی هنگامی که نزدیک آتش رسید ، دقت کرد ، دید از درون شاخه سبزي آتش میدرخشد و
لحظهبهلحظه پرفروغتر و زیباتر میشود ، با شاخه کوچکی که در دست داشت ، خم شد تا کمی از آن برگیرد ، آتش بهسوي او
آمد ، وحشت کرد و عقب رفت ، گاه او بهسوي آتش میآمد و گاه آتش بهسوي او ، که ناگهان ندایی برخاست و بشارت
وحی به او داد و به اینترتیب از قرائن غیرقابل انکار براي موسی روشن شد که این ندا ، نداي الهی است و نه
غیر آن .
120 ) سوره قَصَص )
31 وَ اَنْ اَلْقِعَصاكَ فَلَمّارَاها تَهْتَزُّ کَاَنَّها جانٌّ وَلّی مُدْبِرا وَ لَمْیُعَقِّبْ یامُوسی اَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ اِنَّکَ مِنَ الاْمِنینَ
عصایت را بیفکن ، هنگامی که ( عصا را افکند ) نگاه کرد و دید همچون ماري باسرعت حرکت میکند ، ترسید و به عقب
برگشت و حتی پشتسر خود را نگاه نکرد ( به او گفته شد:) برگرد و نترس، تو در امان هستی .
گفته میشود ، چون به صورت ناپیداییاز لابلاي علفها « جانّ » در اصل به معنی موجود ناپیدا است و به مارهاي کوچک « جانّ »
اژدهاي آشکار ) ( 107 / اعراف و 32 / شعراء ) ) « ثُعْبانٌ مُبینٌ » و شیارهاي زمین میگذرند، البته در بعضیدیگر از آیات قرآن به
تعبیر شده
( جزء بیستم ( 121
است ، این تفاوت تعبیرها ممکن است بیانگر حالات مختلف آن مار باشد که در آغاز کوچک بود و بعد به صورت اژدهایی عظیم
درمیآمد، این احتمال نیز وجود دارد که موسی نخستین بار که در واديطور آنرا دید، بهصورت کوچکتري بود و
درمراحلبعد بزرگتر.
32 اُسْلُکْ یَدَكَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَاضْ مُمْ اِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ اِلی فِرْعَوْنَ وَ
مَلَائِهِ اِنَّهُمْ کانُوا قَوْما فاسِقینَ
دستت را در گریبانت فرو بر، هنگامیکه خارج میشود، سفید و درخشنده است و بدون عیب و نقص و دستهایت را بر سینهات
بگذار تا ترس و وحشت از تو دور شود، این دوبرهان روشناز پروردگارت به سوي فرعون و اطرافیان او است که آنها قوم فاسقی
هستند.
معجزه نخستین ، آیتی از وحشت بود ، سپس به او دستور داده میشود که بهسراغ معجزه دیگرش برود که آیتی از نور و امید است
دست خود را در گریبانت کن و بیرون آور ، » ؛ خواهد بود ، به او فرمان داده شد « بشارت » و « انذار » و مجموع آندو ، ترکیبی از
. « هنگامیکه خارج میشود ، سفید و درخشنده است ، بدون عیب و نقص
122 ) سوره قَصَص )
مشاهده این خارق عادات عجیب ، در آن شب تاریک و در آن بیابان خالی ، موسی را سخت تکان داد و براي اینکه آرامش
. « دستهایت را بر سینه بگذار تا قلبت آرامش خود را بازیابد » ؛ خویش را بازیابد ، دستور دیگري به او داده شد
بال ) بهجاي دست ، تعبیر زیبایی است که شاید هدف از آن ، تشبیه حالت آرامش انسان به حالت پرندهاي باشد ) « جَناح » تعبیر
که به هنگام مشاهده امر وحشتناك ، بال و پر میزند، اما وقتی آرامش خود را باز یافت ، بال و پر خود را جمع میکند .
. « فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ اِنَّهُمْ کانُوا قَوْما فاسِقینَ » : سپس همان ندا به موسی گفت
آري این گروه از طاعت پروردگار خارج شدهاند و طغیان را به حد اعلی رساندهاند ، وظیفه تو است که آنها را نصیحت کنی و
صفحه 45 از 71
اندرز گویی و اگر مؤثر نشد ، با آنها مبارزهنمایی .
( جزء بیستم ( 123
33 قالَ رَبِّ اِنّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسا فَاَخافُ اَنْ یَقْتُلُونِ
عرض کرد : پروردگارا ! من از آنها یک تن را کشتهام، میترسم مرا به قتل رسانند .
در اینجا موسی به یاد حادثه مهم زندگیش در مصر افتاد ، حادثه کشتن مرد قبطی و بسیج نیروهاي فرعونی براي تلافی خون او ،
گرچه موسی بهخاطر حمایت مظلومی با این ظالم ، گلاویز شده بود ، ولی اینها در منطق فرعون معنی نداشت ، او هنوز هم تصمیم
دارد اگر موسی را پیدا کند ، بدون چون و چرا او را به قتل برساند .
34 وَ اَخی هاروُنُ هُوَ اَفْصَحُ مِنّی لِسانا فَاَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءا یُصَدِّقُنی اِنّی اَخافُ اَنْ یُکَذِّبُونِ
و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است ، او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیقکند، میترسم مرا تکذیب
کنند .
124 ) سوره قَصَص )
در اصل به معنی خالص بودن چیزي است و به سخن خالص و گویا که خالی از هرگونه حشو و « فصیح » از ماده « اَفْ َ ص ح »
زواید باشد ، فصیح گفته میشود .
به معنی معینویاور است . « رِدْء »
به هر حال از آنجا که این مأموریت بسیار بزرگ بود و موسی میخواست هرگز با شکست مواجه نشود ، این تقاضا را از
خداوند بزرگ کرد .
35 قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِاَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطانا فَلا یَصِلُونَ اِلَیْکُما بِآیاتِنا اَنْتُما وَمَنِاتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ
فرمود : بازوان تو را به وسیله برادرت محکم میکنیم و براي شما سلطه و برتري قرار میدهیم و به برکت آیات ما بر شما دست
نمییابند ، شما و پیروانتان پیروزید .
چه نوید بزرگی ، و چه بشارت عظیمی ، نوید و بشارتی که قلب موسی را گرم و عزم او را جزم و اراده او را محکم و آهنین
ساخت که اثرات روشن آن را در فرازهاي آینده از این داستان خواهیم دید .
( جزء بیستم ( 125
موسی در برابر فرعون
لاوَّلینَ 􀂌 36 فَلَمّاجاءَهُمْمُوسیبِآیاتِنابَیِّناتٍقالُوا ماهذااِلاّ سِحْرٌ مُفْتَرًي وَ ما سَمِعْنا بِهذا فی ابائِنَا ا
هنگامیکه موسیبا معجزات روشن ما بهسراغ آنها آمد، گفتند : این چیزي جز سِحر نیست که به دروغ به خدا بسته شده ، ما
هرگز چنین چیزي در نیاکان خود نشنیدهایم .
در اینجا با هشتمین صحنه از این ماجراي بزرگ روبرو میشویم .
موسی فرمان نبوت را در آن شب تاریک و در آن سرزمین مقدس از خداوند دریافت نمود ، به مصر آمد و برادرش هارون را باخبر
ساخت و پیام این رسالت بزرگ را به او رسانید ، هردو به سراغ فرعون رفتند و بعد از زحمت زیاد توانستند با شخص او روبرو شوند
، درحالیکهاطرافیان و خاصانشگرداگرد او را گرفته بودند ، موسی دعوت الهی را به آنها ابلاغ کرد ، اکنون ببینیم
عکسالعمل آنها در برابر پیام حق چه بود ؟
126 ) سوره قَصَص )
صفحه 46 از 71
آنها در برابر معجزات بزرگ موسی ، به همان حربهاي متوسل شدند که همه جباران و گمراهان در طول تاریخ در برابر معجزات
لکن این کجا و » ، انبیاء به آن متوسل میشدند ، حربه سِحْر ، چراکه آن خارق عادت بود و این هم خارق عادت
؟ « آن کجا
ساحران افراد منحرف و دنیاپرستی هستند که اساس کارشان بر تحریف حقایق است و با این نشانه بهخوبی میتوان آنها را شناخت
، درحالیکه دعوت انبیاء و محتواي آن گواه صدق معجزات آنها است .
وانگهی ساحران چون به نیروي بشري متکی هستند ، همیشه کارشان محدود است اما پیامبران کهاز نیروي الهی بهره میگیرند،
معجزاتشان عظیم و نامحدود میباشد .
به معنی تهمت و دروغ از این نظر است که میخواستند بگویند : موسی این نسبت « فِرْیَۀ » از ماده « مُفْتَرًي » تعبیر به
را به دروغ بر خدا بسته است .
( جزء بیستم ( 127
تعبیربه اینکه ما هرگز چنین چیزي را در نیاکان خود نشنیدهایم با اینکه قبل از موسی ، آوازه دعوت نوح و ابراهیم و یوسف در آن
سرزمین پیچیده بود ، یا به خاطر فاصله زیاد و بُعد عهد است و یا به خاطر این است که میخواهند بگویند : نیاکان ما نیز در مقابل
چنین دعوتهایی هرگز تسلیم نشدهاند .
37 وَ قالَ مُوسی رَبّی اَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدي مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَۀُ الدّارِ اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ
موسی گفت: پروردگار من از حال کسانی که هدایت را از نزد او آوردهاند و کسانیکه سرانجام سراي دنیا و آخرت از آنِ آنها
است ، آگاهتر است ، مسلما ظالمان ، رستگار نخواهند شد .
اشاره به اینکه خدا به خوبی از حال من آگاه است ، هرچند شما مرا متهم به دروغ کنید ، چگونه ممکن است خدا
128 ) سوره قَصَص )
چنین خارق عادتی در اختیار دروغگویی قرار دهد که مایه گمراهی بندگانش شود ، اینکه خدا باطن مرا میداند و این امکان را به
من داده ، بهترین دلیل بر حقانیت دعوت من است .
اشاره به سرانجام دار دنیا و آخرت میباشد. « عاقِبَۀُالدّارِ » تعبیربه
موسی با این بیان منطقی و مؤدبانه ، شکست و ناکامی آنها را در این دنیا و جهان دیگر به آنها گوشزد کرد .
روش فرعونی انحراف افکار عمومی
38 وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا اَیُّهَا الْمَلَاءُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْري فَاَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَ رْحا لَعَلّی اَطَّلِعُ اِلیاِلهِمُوسی وَاِنّی
لََاظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ
فرعونگفت: اي جمعیت( درباریان ! ) من خدایی جز خودم براي شما سراغ ندارم ( اما براي تحقیق بیشتر ) اي هامان آتشی بر گل
بیفروز (و آجرهاي محکم بساز) و برايمن برج بلندي ترتیب ده تا از خداي موسی خبر گیرم، هرچند من
( جزء بیستم ( 129
گمان میکنم او از دروغگویان است .
در اینجا با نهمین صحنه از این تاریخ پرماجرا و آموزنده مواجه میشویم و آن صحنهسازي فرعون به وسیله ساختن برج
معروفش براي بیرون کردن موسی از میداناست.
میدانیم یکی از سنتهاي سیاستبازان کهنهکار ، این است که هرگاه حادثه مهمی برخلاف میلشان واقع شود، براي
صفحه 47 از 71
از آن، فورا دست به کار آفریدن صحنه تازهاي میشوند که افکار تودهها را به خود جلب و از آن « منحرف ساختن افکار عمومی »
حادثه نامطلوب منحرف و منصرف کنند .
به نظر میرسد که داستان ساختن برج عظیم ، بعد از ماجراي مبارزه موسی با ساحران بوده ، چراکه از سوره مؤمن در قرآن مجید
استفاده میشود که این کار در هنگامی بود که فرعونیان نقشه قتل موسی را میکشیدند و مؤمن آل فرعون به دفاع از او برخاسته
بود و میدانیم قبل از مبارزه موسی با ساحران ، چنین سخنی در کار نبود ، بلکه
130 ) سوره قَصَص )
برنامه تحقیق درباره موسی و کوبیدن او از طریق ساحران در جریان بود و از آنجا که قرآن مجید جریان مبارزه موسی با ساحران را
در سورههاي طه ، اعراف ، یونس و شعراء بیان کرده است ، در اینجا از بیان آن صرفنظر نموده ، تنها به مسأله بناي برج
پرداخته که فقط در این سوره و سوره مؤمن مطرح شده است .
بههرحال آوازه پیروزي موسی بر ساحران درسراسر مصر پیچید ، ایمان آوردن ساحران به موسی نیز مزید بر علت شد ، موقعیت
حکومت فرعونیان سخت به خطر افتاد ، احتمال بیدار شدن تودههاي دربند ، بسیار زیاد بود ، باید افکار عمومی را به هر قیمتی که
هست ، از این مسأله منحرف ساخت و یک سلسله مشغولیات ذهنی که در عین حال توأم با بذل و بخشش دستگاه حکومت
باشد و بتواند مردم را اغفال و تحمیق کند ، فراهم ساخت .
، « گفت : اي گروه اطرافیان و درباریان ! من خدایی غیر از خودم براي شما سراغ ندارم » فرعون در این زمینه به مشورت نشست و
( جزء بیستم ( 131
خداي زمینی مسلما منم و اما دلیلی بر وجود خداي آسمان در دست نیست ، اما من احتیاط را از دست نمیدهم و به تحقیق
. « ( هامان ! آتشیبرافروز بر خشتها ( و آجرهاي محکمیبساز » : میپردازم ، سپس رو به وزیرش هامان کرد و گفت
سپس قصر و برجی بسیار مرتفع براي من بساز ، تا بر بالاي آن روم و خبري از خداي موسی بگیرم ، هرچند باور نمیکنم او »
. « راستگو باشد و فکر میکنم او از دروغگویان است
دستور داد تا زمین وسیعی براي این کاخ و برج بلند درنظر گیرند و پنجاههزار مرد بنا و معمار براي « هامان » ، طبق بعضی از تواریخ
این کار گسیل داشت و هزاران نفر کارگر براي فراهمآوردن وسایل کار مأمور کرد ، درهاي خزانه را گشود و اموال زیادي در
این راه مصرف کرد و کارگران زیادي را بهکار گمارد ، به طوري که در همهجا سر و صداي این برج عظیم پیچید .
هرقدر این بنا بالاتر و بالاتر میرفت ، مردم بیشتر به تماشاي آن میآمدند و در انتظار این بودند که فرعون با این بنا چه خواهد
کرد .
132 ) سوره قَصَص )
بنا بهقدري بالا رفت که بر تمام اطراف مسلط شد ، بعضی نوشتهاند معماران آن را چنان ساختند که از پلههاي مارپیچ آن ، مرد
اسب سواري میتوانست بر فراز برج قرار گیرد .
هنگامی که ساختمان به اتمام رسید و بیش از آن توان بالا بردن آن را نداشتند ، روزي فرعون با تشریفاتی به آنجا آمد و شخصا از
برج عظیم بالا رفت ، هنگامی که بر فراز برج رسید ، نگاهی به آسمان کرد و منظره آسمان را همانگونه دید که از روي زمین
صاف معمولی میدید ، کمترین تغییر و تحولی وجود نداشت .
معروف است که تیري به کمان گذاشت و به آسمان پرتاب کرد ، تیر بر اثر اصابت به پرندهاي و یا طبق توطئه قبلی خودش ،
( خونآلود بازگشت ، فرعون از آنجا پایین آمد و به مردم گفت : بروید و فکرتان راحت باشد ، خداي موسی را کشتم .( 1
. جلد 8 ، صفحه 462 ، « تفسیر ابوالفتوح رازي » -1
صفحه 48 از 71
( جزء بیستم ( 133
حتما گروهیاز سادهلوحان و مقلّدان چشموگوش بسته حکومت وقت ، این خبر را باور کردند و در همهجا پخش نمودند و از آن
سرگرمی تازهاي براي اغفال مردم مصر ساختند .
این را نیز نقل کردهاند که این بنا دوامی نیاورد ( و طبعا نباید هم دوام بیاورد ) درهم شکست و ویران شد و گروهی را از میان
برد .
لارْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ اِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ 􀂌 39 وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِیا
(سرانجام) فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین استکبار کردند و پنداشتند به سوي ما بازنمیگردند .
انسان ضعیفی که گاهی قادر به دور کردن پشهاي از خود نیست و گاه یک موجود ذرهبینی بهنام میکروب ، نیرومندترین
افراد او را به زیر خاك میفرستد ، چگونه میتواند خود را بزرگ معرفی کند و دعوي الوهیت نماید ؟
134 ) سوره قَصَص )
اَلْکِبْرِیاءُ رَدائی وَ الْعَظَمَۀُ اِزاري فَمَنْ نازَعَنی واحِدا مِنْهُما اَلْقَیْتُهُ » : در حدیث معروف قدسی آمده است که خداوند میفرماید
فِی النّارِ : بزرگی ، رداي من است و عظمت ، لباسی است که به قامت کبریایی من دوخته شده ، هرکس در اینها با من منازعه
(1). « کند ، او را به دوزخ میافکنم
بدیهی است خدا نیازي به این توصیفها ندارد ، مهم این است که طغیانگري انسان و جنایتگري او زمانی شروع میشود
که خود را گم میکند و باد کبر و غرور ، مغز او را پر سازد .
40 فَاَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُفَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الظّالِمینَ
مانیزاو و لشکریانشراگرفتیمو بهدریاافکندیم، اکنون بنگر پایان کار ظالمان چهشد؟
ذیلآیات موردبحث. ،« روحالمعانی » -1
( جزء بیستم ( 135
آري مرگ آنها را به دست عامل حیاتشان سپردیم و نیل را که رمز عظمت و قدرت آنها بود، به گورستانشان مبدل
ساختیم .
میکند که به معنی دورافکندن اشیاء بیارزش و بیمقدار است ، راستی انسان « نَبْذ » از ماده « نَبَذْناهُمْ » جالب اینکه تعبیر به
خودخواه مستکبر و جانی و جبار، چهارزشی میتواند داشتهباشد؟ آري ما این موجودات بیارزش را از جامعهانسانی طردکردیم و
صفحه زمین را از لوث وجودشان پاكساختیم .
. « فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الظّالِمینَ » : و در پایان آیه روي سخن را به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله کرده ، میفرماید
این نگاه ، با چشم ظاهر نیست ، بلکه با چشم دل است و این تعبیر مخصوص ظالمان دیروز نیست که ستمگران امروز
نیز سرنوشتی جز این ندارند .
41 وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّۀً یَدْعُونَ اِلَی النّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ لایُنْصَروُنَ
136 ) سوره قَصَص )
و ما آنها را پیشوایانی که دعوت به آتش (دوزخ) میکنند، قرار دادیم و روز رستاخیز یاري نخواهند شد .
این تعبیر براي بعضی از مفسران مشکلی ایجاد کرده که چگونه ممکن است خداوند کسانی را پیشوایان باطل قرار دهد ؟ کار او
دعوت به خیر و مبعوث ساختن امامان و پیشوایان حق است نه باطل .
ولی این مطلب پیچیدهاي نیست ، زیرا ؛
صفحه 49 از 71
اولًا : آنها سردسته دوزخیانند و هنگامی که گروههایی از دوزخیان بهسويآتش حرکت میکنند ، آنها پیشاپیش آنان در حرکتند
، همانگونه که در این جهان ، ائمه ضلال بودند ، در آنجا نیز پیشوایان دوزخند که آن جهان تجسم بزرگی است از این
جهان .
ثانیا : ائمه ضلال بودن ، درحقیقت نتیجه اعمال خود آنها است و میدانیمتأثیر هر سبب، بهفرمان خدا است ، آنها خطی را پیش
گرفتند که به امامت گمراهان منتهی میشد، این وضع آنها در رستاخیز است .
42 وَ اَتْبَعْناهُمْ فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَۀً وَ یَوْمَالْقِیامَۀِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ
( جزء بیستم ( 137
در این دنیا لعنت پشت سر لعنت، نصیب آنها کردیم و روز قیامت از زشت رویانند .
لعنت خدا که همان طرد از رحمت است و لعنت فرشتگان و مؤمنان که نفرین است ، هر صبح و شام و هر وقت و بیوقت نثار آنها
میشود . گاهی در عموم لعن ، ظالمان و مستکبران داخلند و گاه بهطور خاص مورد لعن و نفرین واقع میشوند ، زیرا هرکس
تاریخ آنها را ورق میزند، بر آنها لعن و نفرین میفرستد .
و روز کنار رفتن پردهها است « یَوْمُ الْبُروُز » به هر حال زشت سیرتان این جهان ، زشت صورتان آن جهانند که آن روز
.
43 وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما اَهْلَکْنَا الْقُروُنَ الاْوُلیبَصائِرَلِلنّاسِوَهُدًيوَرَحْمَۀًلَعَلَّهُمْیَتَذَکَّروُنَ
ما به موسی کتاب آسمانی دادیم، بعد از آنکه اقوام قرون نخستینراهلاكکردیم، کتابیکهبراي مردم، بصیرتآفرین بود و مایه
هدایت و رحمت ، تا متذکر شوند .
138 ) سوره قَصَص )
به معنی بینایی است و اینجا منظور آیات و دلایلی است که موجب روشنایی قلب مؤمنان میشد و هدایت « بَصیرَة » جمع « بَصائِر »
و رحمت نیز از لوازم این بصیرت است و بهدنبال آن تذکر و بیداري دلهاي آماده .
در این بخش از آیات ، به دهمین صحنه یعنی آخرین بخش از آیات مربوط به داستان پرماجراي موسی میرسیمکه سخناز نزول
پایان گرفته و دوران سازندگی و اثبات آغاز میشود « نفی طاغوت » احکام و تورات میگوید ، یعنی زمانی که دوران
.
اقوام عصرهاي پیشین که هلاك شدند ) در اینجا کدام اقوامند ، بعضی از ) « قُروُن اوُلی » در این که منظور از
مفسران آن را اشاره به کفار قوم نوح و عاد و ثمود و مانند آنها میدانند ، چراکه باگذشت زمان ، آثار انبیاي پیشین محو شده
بود و لازم بود کتاب آسمانی تازهاي در اختیار بشریت قرار گیرد .
( جزء بیستم ( 139
و بعضی اشاره به هلاکت قوم فرعون که بازماندگان اقوام پیشین بودند ، میدانند، چرا که خداوند تورات را بعد از هلاکت
آنها ، به موسی داد .
اما هیچ مانعی ندارد که جمله فوق اشاره به همه این اقوام داشته باشد .
این اخبار غیبی را تنها خدا در اختیارت نهاد
لامْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشّاهِدینَ 􀂌 44 وَ ماکُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ اِذْ قَضَیْنا اِلی مُوسَی ا
تو در جانب غربی نبودي ، هنگامیکه ما فرمان نبوترا به موسی دادیم و تو از شاهدان این ماجرا نبودي ( در آن هنگام که
صفحه 50 از 71
معجزات را در اختیار موسی نهادیم ) .
سپس به بیان این حقیقت میپردازد که آنچه را درباره موسی و فرعون با تمام ریزهکاريهاي دقیق آن بیان کردیم ، خود دلیلی
است بر حقانیت قرآن تو ، چراکه تو در این صحنهها هرگز حاضر نبودي و این ماجراها را با چشم ندیدي ، بلکه این
لطف خدا بود که این آیات را براي مردم بر تو نازل کرد .
45 وَ لکِنّا اَنْشَأْنا قُروُنا فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیا فی اَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِنا وَ لکِنّا کُنّا مُرْسِلینَ
140 ) سوره قَصَص )
ولیمااقوامیرادراعصارمختلف خلقکردیم، اما زمانهاي طولانی بر آنها گذشت ( و آثار انبیاء از دلها محوشد، لذا تو را با کتاب
آسمانیت فرستادیم ) ، تو هرگز در میان مردم مَدْیَن اقامت نداشتی تا آیات مارا به دست آوري و براي آنها(مشرکانمکه)بخوانی،
ولی مابودیمکه تو را فرستادیم ( و این اخبار را در اختیارت قرار دادیم ) .
میگویند . « مَثْوي » به معنی اقامت توأم با استقرار است و به همین جهت جایگاه و قرارگاه را « ثَوي » از ماده « ثاوي »
( جزء بیستم ( 141
فاصلهمیان ظهورموسی و ظهور پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، حدود دوهزار سال بوده است.
46 وَ ما کُنْتَ بِجانِبِالطُّورِ اِذْنادَیْنا وَلکِنْ رَحْمَۀً مِنْرَبِّکَ لِتُنْذِرَقَوْمامااَتیهُمْ مِنْنَذیرٍمِنْقَبْلِکَلَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّروُنَ
تو در طرف طور نبودي ، زمانی که ما ندا دادیم ، ولی این رحمتیاز سويپروردگار تو بود ( که ایناخبار را در اختیارت نهاد ) تا به
وسیله آن قومی را انذار کنی که قبل از تو هیچ انذارکنندهاي براي آنها نیامده ، شاید متذکر گردند .
حوادث بیدارکننده و هشداردهندهاي راکه در اقوام دوردست واقع شده و تو حاضر و ناظر آن نبودي ، براي تو بازگو کردیم تا
آنها را براي این قوم گمراه بخوانی ، شاید مایه بیداري آنها گردد .
در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا قرآن میگوید : هیچ انذارکنندهاي قبل از تو براي این قوم ( اعراب معاصر پیامبر
صلیاللهعلیهوآله ) نیامده ، درحالیکه میدانیم هرگز روي زمین از حجت الهی خالی نمیشود و اوصیاي پیامبران در
میان این قوم نیز بودهاند .
142 ) سوره قَصَص )
در پاسخ میگوییم : منظور فرستادن پیامبر صاحب کتاب و انذارکننده آشکار است ، زیرا میان عصر حضرت مسیح وظهور پیامبر
گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله قرنها طول کشید و پیامبر اولوا العزمی نیامد و همین موضوع بهانهاي به دست ملحدان و
مفسدان داد .
47 وَ لَوْلا اَنْ تُصیبَهُمْ مُصیبَۀٌ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنالَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ایاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ
هرگاه ما پیشازفرستادنپیامبريآنهارابهخاطر اعمالشان مجازاتمیکردیم، میگفتند: پروردگارا! چرارسولی براي مانفرستادي تا
آیاتتورا پیرويکنیم و از مؤمنان باشیم ؟
در حقیقت آیه اشاره به این نکته است که راه حق ، روشن است و هر عقلی حاکم به بطلان شرك و بتپرستی است و زشتی
بسیاري از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حکم عقل میباشد و حتیبدون فرستادن پیامبران در این زمینه میتوان
آنها را مجازات کرد ، ولی خداوند حتی در این قسمت که حکم عقل در آن واضح و روشن است ، براي اتمام حجت و نفی
هرگونه عذر ، پیامبران را با کتابهاي آسمانی و معجزات میفرستد تا کسی نگوید: بدبختی ما بهخاطر نبودن راهنما بود ، اگر
رهبر الهی داشتیم ، اهل هدایت و نجات بودیم .
( جزء بیستم ( 143
صفحه 51 از 71
به هرحال این آیه از آیاتی است که دلالت بر لزوم لطف از طریق ارسال پیامبران دارد و نشان میدهد که سنت
خداوند بر این است که قبل از ارسال پیامبر ، هیچ امتی را به خاطر گناهشانمجازاتنکند، همانگونه که در آیه 165 سوره نساء
رُسُلًا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّۀٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزا حَکیما : ما پیامبرانی فرستادیمکه » : میخوانیم
بشارتدهنده و بیمدهنده بودند تا براي مردم بعداز این پیامبران ، حجتی باقی نماند و خداوند توانا و حکیم
. « است
هر روز به بهانهاي از حق میگریزند
144 ) سوره قَصَص )
48 فَلَمّاجاءَهُمُالْحَقُمِنْعِنْدِناقالُوالَوْلااُوتِیَمِثْلَما اُوتِیَ مُوسی اَوَلَمْ یَکْفُروُا بِما اُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا اِنّا بِکُلٍّ
کافِروُنَ
هنگامیکه حق از نزد ما براي آنها آمد، گفتند: چرا مثل همان چیزي که به موسی داده شد ، به این پیامبر اعطاء نگردیده است ؟
مگر بهانهجویانی همانند آنها معجزاتی را که درگذشته به موسی داده شد ، انکار نکردند و گفتند : این دو ( موسی و هارون ) دو
نفر ساحرند که دست به دست همدادهاند (تامارا گمراهکنند) و ما بههریک از آنهاکافریم.
چرا عصاي موسی در دست او نیست ؟ چرا ید بیضاء ندارد ؟ چرا دریا براي او شکافته نمیشود؟ چرا دشمنانش غرق
نمیشوند؟ چرا و چرا؟...
مگر بهانهجویانی همانند اینها معجزاتی را که در گذشته به موسی داده » : قرآن به پاسخ این بهانهجویی پرداخته و میگوید
؟ « شد ، انکار نکردند
( جزء بیستم ( 145
.« مگر نگفتند ایندو ( موسی و هارون ) دونفر ساحرندکه دستبهدستهمدادهاند(تا مارا گمراهکنند)و مابههرکدامازآنها کافریم »
گفته شود ، براي بیان شدت تأکید است ، چراکه عرب وقتی در مورد کسی « ساحِران » با اینکه قاعدتا باید « سِحْرانِ » تعبیر به
میشمرد . « سِحر » و یا « ظلم » یا « عدالت » مؤکّدا سخن میگوید ، او را عین
باشد . « یَد بَیْضاء » و « عصا » ؛ دو معجزه بزرگ موسی « سِحْرانِ » این احتمال نیز وجود دارد که مراد از
و اگر گفته شود که این انکارها چه ارتباطی با مشرکان مکه دارد ، این مربوط به فرعونیان کفرپیشه است ، پاسخ آن روشن است و
آن اینکه منظور این است که مسأله بهانهجویی چیز تازهاي نیست ، اینها همه از یک قماشند و سخنانشان شباهت زیادي باهم دارد
و خط و روش و برنامه آنها یکی است .
49 قُلْفَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللّهِ هُوَ اَهْدي مِنْهُما اَتَّبِعْهُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
146 ) سوره قَصَص )
بگو: اگر راستمیگویید ( که تورات و قرآن ازسوي خدا نیست ) کتابیهدایت بخشتر از این دو بیاورید تا من از آن
پیروي کنم .
مشرکان لجوج اصرار داشتند که چرا پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله معجزاتی همچون موسی نداشته است ؟ و از سوي دیگر نه به
گفتهها و گواهی تورات درباره علایم پیامبر صلیاللهعلیهوآله اعتنا میکردند و نه به قرآن و آیات پرعظمتش .
و بهتعبیر دیگر آنها بهدنبال کتاب هدایت میگردند و دنبال معجزات ، چه معجزهاي بالاتر از قرآن و چه کتاب هدایتی بهتر از آن؟
اگر چیزي در دست پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله جز این قرآن نبود ، براي اثبات حقانیت دعوتش کفایت
صفحه 52 از 71
میکرد ، ولی آنها حقطلب نیستند ، بلکه مشتی بهانه جویانند .
50 فَاِنْلَمْیَسْتَجیبُوالَکَفَاعْلَمْاَنَّمایَتَّبِعُونَ اَهْواءَهُمْوَ مَنْ
( جزء بیستم ( 147
اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَویهُ بِغَیْرِ هُدًي مِنَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمینَ
هرگاه این پیشنهاد تو را نپذیرند ، بدان آنها از هوسهاي خودپیرويمیکنند و آیاگمراهترازآنکس که پیروي هواي نفس
خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته است، کسی پیدا میشود؟ مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمیکند .
هواي نفس حجاب ضخیمی در مقابل چشمان عقل انسان است .
هواي نفس آنچنان دلبستگی به انسان نسبت به موضوعی میدهد که قدرت بر درك حقانیت را از دست میدهد ، چراکه براي
درك حقیقت ، تسلیم مطلق در برابر واقعیات و ترك هرگونه پیشداوري و دلبستگی شرط است ، تسلیم بیقید و شرط درمقابل
هرچیز که عینیت خارجی دارد ، خواه شیرین باشد یا تلخ ، موافق تمایلات درونی ما یا مخالف ، هماهنگ با منافع شخصی
یا ناهماهنگ ، ولی هواي نفس با این اصول سازگار نیست .
148 ) سوره قَصَص )
51 وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّروُنَ
ما آیاتقرآنرا یکی بعد از دیگري براي آنها آوردیم، شاید متذکر شوند .
بهمعنی ارتباط دادن و وصل کردن است و چون به بابتفعیل رفته، معنی کثرت و تأکید نیز ازآن استفاده « وصل » ازماده « وَصَّلْنا »
میشود.
این آیات همچون قطرات باران پیوسته به هم ، بر آنها نازل شد در شکلهاي متنوع و کیفیات متفاوت ، گاهی وعده پاداش ،
گاهی وعید دوزخ ، گاه نصیحت و اندرز ، گاه تهدید و انذار ، گاه استدلالات عقلی و گاه تاریخ عبرتانگیز و پربار گذشتگان
، خلاصه مجموعهاي کامل و بسیار متجانس که هر قلبی مختصر آمادگی داشته باشد ، او را به خود جذب میکند ،
اما کوردلان نپذیرفتند .
52 اَلَّذینَ اتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ
کسانیکه قبلًا کتاب آسمانی به آنها دادهایم ، به آن ( قرآن ) ایمان میآورند .
( جزء بیستم ( 149
چرا که آن را هماهنگ با نشانههایی میبینند که در کتبآسمانی خود یافتهاند .
بدون هیچ قیدي یاد میکند ، « اهل کتاب » جالب اینکه اینها فقط گروهی بودند از اهل کتاب ، اما آیه فوق از آنها به عنوان
شاید اشاره بهاین دارد که اهل کتاب واقعی اینها بودند و دیگران هیچ .
53 وَ اِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا امَنّا بِهِ اِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا اِنّا کُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمینَ
و هنگامیکه بر آنها خوانده میشود، میگویند : به آن ایمان آوردیم ، اینها همه حق است و از سوي پروردگار ما است ، ما
قبل از این هم مسلمان بودیم .
ما نشانههاي این پیامبر را در کتب آسمانی خود یافته بودیم و به او دل بسته بودیم و با بیصبري انتظار او را میکشیدیم و در اولین
فرصت که گمشده خود را یافتیم ، آن را گرفتیم و با جان و دل پذیرفتیم .
150 ) سوره قَصَص )
54 اوُلئِکَ یُؤْتَوْنَ اَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِماصَبَروُا وَ یَدْرَؤوُنَ بِالْحَسَنَۀِ السَّیِّئَۀِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ
صفحه 53 از 71
آنها کسانی هستند که اجر و پاداششان را بهخاطر شکیباییشان دوبار دریافتمیدارند، آنها به وسیله نیکیها، بديها را
دفع میکنند و از آنچه به آنان روزي دادهایم، انفاق مینمایند .
یکبار به خاطر ایمانشان به کتاب آسمانی خودشان که به راستی نسبت به آن وفادار و پایبند بودند و یکبار هم بهخاطر ایمان
آوردن به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، پیامبر موعودي که کتب پیشین از او خبر دادهبود.
سپس به یک رشته از اعمال صالح آنها که هر یک از دیگري ارزندهتر است ، اشاره میکند .
. « وَ یَدْرَؤوُنَ بِالْحَسَنَۀِ السَّیِّئَۀِ » : نخست میگوید
آنها باگفتار نیکو ، سخنان زشت را و با معروف ، منکر را و باحلم، جهل جاهلان را و با محبت ، عداوت و کینهتوزي را و با پیوند
دوستی و صله رَحِم ، قطع پیوند را دفع مینمایند ، خلاصه آنها سعی میکنند بهجاي اینکه بدي را با بدي پاسخ گویند ، با
نیکی دفع کنند .
( جزء بیستم ( 151
این یک روش بسیارمؤثر است در مبارزه با مفاسد ، خصوصا در برابر گروهی از لجوجان و قرآن کرارا روي آن تکیه کرده است (
شرح مبسوطی در این زمینه در جلد دهم تفسیر نمونه ، ذیل آیه 22 سوره رعد و جلد چهاردهم ذیل آیه 96 سوره مؤمنون مطرح
شده است ) .
. « وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ » : سپس میگوید
نه تنها از اموال و ثروتشان ، که از علم و دانش و نیروي فکري و جسمی و وجاهت اجتماعیشان که همه مواهب و روزيهاي
الهی است ، در راه نیازمندان میبخشند .
55 وَ اِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ اَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا اَعْمالُنا وَ لَکُمْ اَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ
هرگاهسخنلغو وبیهودهايبشنوند، از آن روي میگردانند و میگویند: اعمال ما از آنِ ما است و اعمال شما از آنِ خودتان،
سلامبرشما (سلام وداع) ما طالب جاهلان نیستیم .
152 ) سوره قَصَص )
میگویند : اعمال ما از آنِ ما است » پاسخ نمیگویند ، بلکه به بیهودهگویان « جهل » را با « جهل » و « لغو » را با « لغو » آنها هرگز
. « و اعمال شما از آنِ خودتان
و لذا آنها به جاي این که نیروهایشان را در مقابله با جاهلان کوردل و زشتگویان بیخبر، به هدر دهند ، با بزرگواري از کنار
آنها گذشته ، به هدفها و برنامههاي اساسی خود میپردازند .
قابلتوجه اینکه آنها بااینگونه افراد که روبرو میشوند ، سلام تحیت نمیگویند ، بلکه سلامشان " ، سلام وداع"
است .
هدایت تنها به دست خدا است
56 اِنَّکَ لا تَهْدي مَنْ اَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدي مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ
تو نمیتوانی کسیراکه دوست داري، هدایت کنی، ولی خداوند هرکس را که بخواهد، هدایت میکند و او از هدایتیافتگان
آگاهتر است .
( جزء بیستم ( 153
او میداند چه افرادي لایق پذیرش ایمانند ، او میداند چه قلبهایی براي حق میطپند، او میداند در چه سرهایی
صفحه 54 از 71
سوداي عشق خدا است ، آري او این افراد شایسته را خوب میشناسد و به آنها توفیق میدهد و لطفش را رفیق راه
آنها میسازد تا به سوي ایمان رهنمون شوند .
اما تاریکدلان زشتسیرتی که در دل باحق دشمنند و باتمام قدرتشان به پیکار با فرستادگان خدا برخاستهاند و از نظر زندگی
آنقدر آلوده و ننگینند که لایق نور ایمان نیستند، خداوند هرگز چراغ توفیق را فرا راه آنها قرار نمیدهد .
نیست ، چراکه ارائه طریق ، کار اصلی پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و بدون استثناء « ارائه طریق » بنابراین منظور از هدایت در اینجا
و رسانیدن به سرمنزل مقصود است ، این تنها کار « ایصال به مطلوب » راه را به همه نشان میدهد ، بلکه منظور از هدایت در اینجا
خدا است که بذر ایمان
154 ) سوره قَصَص )
را در دلها بپاشد و کار او هم بیحساب نیست ، او به دلهاي آماده نظر میافکند و این نور آسمانی را بر آنها
میپاشد .
57 وَ قالُوا اِنْ نَتَّبِعِ الْهُدي مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ اَرْضِ نا اَوَلَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَما امِنا یُجْبی اِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقا مِنْ لَدُنّا وَ لکِنَّ
اَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ
آنها گفتند : ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم ، ما را از سرزمینمان میربایند ، آیا ما حرم امنی در اختیار آنها قرارندادیمکه
ثمرات هرچیزي ( از هر شهر و دیاري ) بهسوي آن آورده میشود ، ولی اکثر آنها نمیدانند .
است . « نَجْعَل » در این آیه به معنی « نُمَکِّنْ »
میگویند . « جابِیَۀ » ، به معنی جمع کردن است و لذا به حوض که آب را در خود جمع میکند « جِبایَۀ » از ماده « یُجْبی »
خداونديکه سرزمین شورهزار و سنگلاخ بیآب و درختی را حرم امن قرار داد ، آنچنان دلها را متوجه آن ساخت که بهترین
محصولات
( جزء بیستم ( 155
از نقاط مختلف جهان را بهسوي آن میآورند ، قدرت خود را بهخوبی نشان داده است ، کسی که چنین قدرتنمایی کرده و
را در چنین سرزمینی قرار داده و با چشم خود آثار آن را میبینید و سالها از آن بهره گرفتهاید، « نعمت » و « امنیت » اینهمه
چگونه قادر نیست شما را در برابر هجوم مشتی اعراب بتپرست حفظ کند ؟
بودید ، چگونه ممکن است خداوند بعد از « مواهب زندگی » و « امنیت » شما در حال کفر مشمول این دو نعمت بزرگ الهی
اسلام شما را از آن محروم سازد ، دل را قوي دارید و ایمانبیاورید و محکم بایستید که خداي کعبه و مکه با شما است .
توسعه اقتصادي در گرو توسعه امنیتی است
توجه به این نکته نیز لازم است که خداوند در اینجا اول نعمت امنیت را میشمرد و بعد جلب ارزاق از همهجا به سوي مکه ، این
تعبیر ممکن است بیانگر این واقعیت باشد که تا امنیت در شهر و کشوري حکمفرما نگردد ، وضع اقتصادي آنها سامان
نخواهد یافت .
156 ) سوره قَصَص )
( شرح این سخن را میتوانید در جلد 10 تفسیر نمونه ، ذیل آیه 35 سوره ابراهیم مطالعه فرمایید ) .
58 وَ کَمْاَهْلَکْنا مِنْقَرْیَۀٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ اِلاّ قَلیلًا وَ کُنّا نَحْنُ الْوارِثینَ
بسیاري از شهرها و آباديهایی که بر اثر فزونی نعمت مست و مغرورشدهبود، هلاك کردیم، اینخانههاي آنها است ( که ویران
صفحه 55 از 71
شده ) و بعد از آنها جز اندکی کسی در آن سکونت نکرد و ما وارث آنان بودیم .
به معنی طغیان و غرور بر اثر فزونی نعمت است . « بَطَر » از ماده « بَطِرَت »
آري غرور نعمت، آنهارا به طغیان دعوت کرد و طغیان، سرچشمه ظلم و بیدادگري شد و ظلم، ریشه زندگانی آنها را به
آتش کشید .
شهرها و خانههاي ویران آنها همچنان خالی و خاموش و بدون صاحب ماندهاست و اگر کسانی به سراغ آن آمدند ، افراد کم
و در مدت کوتاهی بود .
( جزء بیستم ( 157
آیا شما مشرکان مکه نیز میخواهید در سایه کفر به همان زندگی مرفهی برسید که پایانش هماناستکه گفتهشد، این
چهارزشی میتواند داشته باشد ؟
اشاره به خالی ماندن آن دیار است و نیز اشارهاي است به مالکیت حقیقی خداوند نسبت به همهچیز که « کُنّا نَحْنُ الْوارِثینَ » تعبیر به
اگر مالکیت اعتباري بعضی اشیاء را موقتا به بعضی انسانها واگذار کند،چیزي نمیگذرد که همهزایلمیگردد و او
وارثهمگانخواهد بود.
59 وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُري حَتّی یَبْعَثَ فی اُمِّها رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِنا وَ ما کُنّا مُهْلِکِی الْقُري اِلاّ وَ اَهْلُها ظالِمُونَ
پروردگار تو هرگز شهرها و آباديها را هلاك نمیکرد تا اینکه در کانون آنها پیامبري مبعوث کند که آیات ما را بر آنانبخواند
و ما هرگز آباديهایی را هلاك نکردیم مگر آن که اهلش ظالم بودند .
158 ) سوره قَصَص )
این آیه در حقیقت جواب سؤال مقدري است و آن اینکه ؛ اگر چنین است که خداوند طغیانگران را نابود میکند ، پس چرا
مشرکان مکه و حجاز را که طغیانگري را به حد اعلا رسانیده بودند و جهل و جنایتی نبود که مرتکب نشوند ، با عذابش
نابود نکرد ؟
قرآن از قول پروردگار عالَم میگوید : تا اتمام حجت نکنیم و پیامبران را با دستورهاي صریح نفرستیم، مجازات نخواهیم کرد
.
تازه بعد از اتمام حجت ، مراقب اعمال آنها هستیم ، اگر ظلم و ستمیاز آنها سر زد و مستوجب عذاب شدند ، مجازاتشان
میکنیم .
تا در مرکز این شهرها پیامبري مبعوث کند ) اشاره به این است که لزومی ندارد در هر شهر و ) « حَتّی یَبْعَثَ فی اُمِّها رَسُولًا » جمله
روستا پیامبري مبعوث شود ، همین اندازه که در یک کانون بزرگ که مرکز پخش اخبار و محل اندیشمندان و متفکران یک قوم
است ، پیامبري مبعوث گردد ، کافی است ، زیرا مردم تمام آن منطقه بر اثر نیازهاي زندگی ، مرتبا به آنجا رفت و آمد دارند و هر
خبري در آنجا باشد ، بهسرعت در تمام منطقه و نقاط دور و نزدیک پخش میگردد ، همانطور که آوازه قیام پیامبر اسلام
صلیاللهعلیهوآله در سرزمین مکه ، درمدت کوتاهی در تمام شبه جزیره عربستان پیچیده و از آن هم فراتر رفت، چون مکه اُمُّ الْقُري
بود ، هم مرکز روحانی حجاز و هم مرکز تجاري بود و حتی در مدت کوتاهی بهمراکز مهم تمدن آن زمان رسید .
( جزء بیستم ( 159
دلبستگیهاي دنیا شما را نفریبد
60 وَ مااوُتیتُمْ مِنْشَیْءٍفَمَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ اَبْقی اَفَلا تَعْقِلُونَ
صفحه 56 از 71
آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خدا است، بهتر و پایدارتر است، آیا اندیشه
نمیکنید ؟
این آیه پاسخ سومی است براي گفتار بهانهجویانی که میگفتند ؛ اگر ایمان بیاوریم، عرب بر ما هجوم میکند و زندگی مارابههم
. « آنچه را از این رهگذر به دست میآورید ، متاع بیارزش زندگی دنیا و زینت آن است » : میریزد ، قرآن میگوید
160 ) سوره قَصَص )
. « ولی آنچه نزد خدا است ( از نعمتهاي بیپایان جهان دیگر و مواهب معنویش در این دنیا ) بهتر و پایدارتر است »
61 اَفَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْدا حَسَنا فَهُوَ لاقیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَالْحَیوةِالدُّنْیاثُمَهُوَیَوْمَالْقِیامَۀِمِنَالْمُحْضَرینَ
آیاکسیکه بهاو وعده نیک دادهایم و بهآن خواهد رسید، همانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او دادهایم ، سپس روز قیامت
( براي حساب و جزا ) احضار میشود .
بدون شک هر وجدان بیداري ، وعدههاي نیک الهی و مواهب عظیم و جاویدان او را بر بهرهگیري چندروزه از نعمتهاي فانی و
لذات زودگذر که به دنبال آن درد و رنج جاویداناست، ترجیح میدهد.
62 وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ اَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ
( جزء بیستم ( 161
روزي را بهخاطر بیاورید که خداوند آنها را ندا میدهد و میگوید:کجاهستند شریکانیکه براي من میپنداشتید ؟
بدیهی است که این سؤالی توبیخی میباشد ، براي اینکه در قیامت که روز کنار رفتن پردهها و حجابها است ، نه شرك
مفهومیدارد و نهمشرکان بر عقیدهخود باقیند، اینسؤال در حقیقت یکنوع سرزنش و مجازات است، یک نوع توبیخ و عقوبت
است .
نعمت بزرگ روز و شب
72 قُلْ اَرَاَیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَدا اِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ مَنْ اِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ اَفَلا تُبْصِروُنَ
بگو : به من خبر دهید هرگاه خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند ، کدام معبود غیر از اللّه است که شبی براي شما بیاورد
تا در آن آرامش یابید ؟ آیا نمیبینید ؟
73 وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُروُنَ
162 ) سوره قَصَص )
از رحمت او استکه براي شما شب و روز قرار داد تاهم در آن آرامش داشته باشید و هم براي بهرهگیري از فضل خدا تلاش کنید
، شاید شکر نعمت او را بهجا آورید .
آري گستردگی دامنه رحمت خدا ایجاب میکند که تمام وسایل حیات شما را تأمین کند ، شما از یکسو نیاز به کار و کوشش و
حرکت دارید که بدون روشنایی روز ممکن نیست و از سوي دیگر نیاز به استراحت و آرامش که بدون تاریکی شب
کامل نمیشود .
امروز از نظر علمی ثابت شده است که در برابر نور ، تمام دستگاههاي بدن انسان ، فعال و سرزنده میشوند؛ گردش خون ، دستگاه
تنفس ، حرکت قلب و سایر دستگاهها و اگر نور بیش از اندازه بتابد ، سلولها خسته میشوند و نشاط جاي خودرا به فرسودگی
میدهد و برعکس ، دستگاههاي بدن در تاریکی شب در آرامش و آسایش عمیقی فرومیروند و در سایهآن تجدیدقوا و نشاط
میکنند ( شرح این معنا در جلد 8 تفسیرنمونه، صفحه 343 و جلد 12 صفحه 41 درج گردیدهاست ).
صفحه 57 از 71
( جزء بیستم ( 163
و هنگامی که سخن از ؟ « آیا نمیشنوید » : جالبتوجه اینکه هنگامی که سخن از شب جاویدان میگوید ، در پایان آیه میفرماید
این تفاوت تعبیر ممکن است بهخاطر این باشد که حس متناسب با شب ؟ « آیا نمیبینید » : روز سرمدي به میان میآورد ، میفرماید
، گوش است و شنوایی و حس متناسب با روز ، چشم است و بینایی ، تا این حد قرآن مجید در تعبیرات خود دقت به خرج داده
است .
قارون ثروتمند خودخواه بنیاسرائیل
76 اِنَّ قاروُنَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ اتَیْناهُ مِنَالْکُنُوزِ ما اِنَمَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَۀِ اُولِی الْقُوَّةِ اِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لا
یُحِبُّ الْفَرِحینَ
قاروناز قوم موسی بود اما بر آنها ستم کرد ، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقهاي آن براي یک گروه
زورمند مشکل بود ، بهخاطر بیاور هنگامی را
164 ) سوره قَصَص )
که قومش به او گفتند : اینهمه شادي مغرورانه مکن که خداوند شاديکنندگان مغرور را دوست نمیدارد .
بهمعنی کلیدهاي محلیاست که چیزي را در آن ذخیره میکنند ، مانند صندوقهایی که اموال را در « مِفْتَحْ » جمع « مَفاتِح »
آن نگهداري مینمایند .
به معنی قیام کردن با زحمت و سنگینی است و در مورد بارهاي پروزنی بهکار میرود که وقتی انسان « نَوْء » از ماده « تَنُوءُ » جمله
آن را حمل میکند ، از سنگینی او را به این طرف و آن طرف متمایل میسازد .
بهمعنی جماعتیاست که دست به دست هم دادهاند و نیرومند هستند و همچون اعصاب ، یکدیگر را گرفتهاند ( بعضی « عُصْ بَۀ »
براي ده نفر تا چهل نفر میآید ) « عُصْبَۀ » : میگویند
به معنی کسی است که بر اثر بهدست آوردن چیزي ، مغرور و متکبر شده و از باده پیروزي سرمست « فَرِح » جمع « فَرِحینَ »
میباشد و از خوشحالی در پوست نمیگنجد .
( جزء بیستم ( 165
« قارون » ، که مظهر قدرت حکومت بود « فرعون » ؛ اصولًا موسی درطول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزگر مبارزهکرد
که مظهر صنعت و فریب و اغفال بود . « سامري » که مظهر ثروت بود و
گرچه مهمترین مبارزه موسی با قدرت حکومت بود ، ولی دو مبارزه اخیر نیز براي خود واجد اهمیت و شامل درسهاي آموزنده
بزرگی میباشد .
معروف این است که قارون از بستگان نزدیک موسی ( پسرعمو یا پسرعمّه یا پسرخاله او ) بود و از نظر اطلاعات و آگاهی از
تورات، معلومات قابل ملاحظهاي داشت ، نخست در صف مؤمنان بود، ولی غرور ثروت او را به آغوش کفر کشید و به قعر زمین
فرستاد ، او را به مبارزه با پیامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرتانگیزش درسی براي همگانشدکه شرح این ماجرا را در آیات 76 تا
82 این سورهمیخوانیم.
77 وَ ابْتَغِ فیما اتیکَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ
166 ) سوره قَصَص )
لارْضِ اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ 􀂌 مِنَالدُّنْیاوَاَحْسِنْکَمااَحْسَنَاللّهُاِلَیْکَوَلاتَبْغِ الْفَسادَ فِی ا
صفحه 58 از 71
و در آنچه خدا به تو داده ، سراي آخرت را جستجو کن و بهرهات را از دنیا فراموش منما و همانگونه که خدا به تو نیکی
کردهاست، نیکیکن و هرگز درزمینفساد منما که خدا مفسدان را دوست ندارد .
اشاره به این نکته است که مال و ثروت برخلاف پندار بعضی از کجاندیشان چیز بدي نیست ، مهم آن است که ببینیم در چه
شود ، چه چیزي از آن بهتر است ؟ اگر وسیلهاي براي غرور و « اِبْتِغاء دار آخرت » مسیري به کار میافتد و اگر به وسیله آن
غفلت و ظلم و تجاوز و هوسرانی و هوسبازي گردد ، چه چیزي از آن بدتر ؟
مَنْ اَبْ َ ص رَ بِها بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ » ؛ و اینهمانمنطقیاستکه درجمله معروف امیر مؤمنان علی درباره دنیا به روشنی از آن یاد شده است
اَبْ َ ص رَ اِلَیْهااَعْمَتْهُ : کسی که به دنیا بهعنوان یک وسیله بنگرد ، چشمش را بینا میکند ، و کسی که به عنوان یک هدف نگاه کند ،
(1). « نابینایش خواهد کرد
( جزء بیستم ( 167
تفسیر دیگري براي این جمله در روایات اسلامی و سخنان مفسران دیده میشود که با تفسیر فوق قابل جمع است و ممکن است
هردو معنی مراد باشد ( چون استعمال لفظ در اکثر از معنی واحد ، جایز است ) و آن این که ؛
وَ لا تَنْسَ صِ حَّتَکَ وَ » : از امیرمؤمنان علی در تفسیر جمله فوق از آیه مورد بحث چنین آمده « معانی الاخبار » در
قُدْرَتَکَ وَ فَراغَکَ وَ شَبابَکَ وَ نَشاطَکَ اَنْ تَطْلُبَ بِهَا الاْآخِرَةَ : تندرستی و قوت و فراغت و جوانی و نشاطت را فراموش
(2). « مکن و به وسیله این ( پنج نعمت بزرگ ) آخرت را بطلب
طبقاینتفسیر،جملهفوق هشدارياستبههمهانسانهاکه فرصتها و سرمایهها را از دست ندهند که فرصت چون ابر درگذر
است .
. خطبه 82 ، « نهج البلاغه » -1
. جلد 4 ، صفحه 139 ، « نور الثقلین » -2
168 ) سوره قَصَص )
. « وَ اَحْسِنْ کَما اَحْسَنَ اللّهُ اِلَیْکَ » : سومین اندرز اینکه
گاه خداوند مواهب عظیمی بهانسان میدهد که در زندگی شخصیش نیاز به همه آنها ندارد ، عقل توانایی میدهد که نه فقط
براي اداره یکفرد، بلکه براي اداره یککشور کارساز است ، علمی میدهد که نه یک انسان ، بلکه یک جامعه میتواند از آن
استفاده کند ، اموال و ثروتی میدهد که در خور برنامههاي عظیم اجتماعی است .
اینگونه مواهب الهی مفهوم ضمنیش این است که همه آن به تو تعلق ندارد ، بلکه تو وکیل پروردگار در منتقل ساختن آن
به دیگران هستی ، خدا این موهبت را به تو داده که با دست تو بندگانش را اداره کند .
نکند این امکانات مادي تو را بفریبد و آن را در راه" فساد "و " افساد "به کارگیري » ؛ بالاخره چهارمین اندرز اینکه
لارْضِ اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ ) . 􀂌 وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی ا ) «
( جزء بیستم ( 169
78 قالَاِنَّمااُوتیتُهُعَلیعِلْمٍعِنْدیاَوَلَمْیَعْلَمْاَنَاللّهَقَدْ اَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُروُنِ مَنْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ اَکْثَرُ جَمْعا وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ
الْمُجْرِمُونَ
( قارون ) گفت : این ثروت را بهوسیله دانشی که در نزد من است، بهدستآوردهام، آیا اونمیدانست خداوند اقوامی را قبلاز او
هلاك کرد که از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند؟(وهنگامیکهعذابالهیفرارسد)مجرماناز گناهانشان سؤال نمیشوند (و
مجالی براي عذرخواهی آنان نیست) .
صفحه 59 از 71
اکنون نوبت آن رسیدهاستکه ببینیم مرد یاغیوستمگر بنیاسرائیل به این واعظان دلسوز چه پاسخی داد ؟
من این ثروت را به وسیله » : قارون با همان حالت غرور و تکبري که از ثروت بیحسابش ناشی میشد ، چنین گفت
. « علم و دانش خودم به دست آوردهام
این به شما مربوط نیست که من با ثروتم چگونه معامله
170 ) سوره قَصَص )
کنم ، من که با علم و آگاهیام در ایجاد آن دخالت داشتهام ، در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمایی کسی ندارم .
و از همه اینها گذشته من زحمت کشیدهام ، رنج بردهام ، خون جگر خوردهام تا این ثروت را اندوختهام، دیگران هم اگر لیاقت و
توانایی دارند ، چرا زحمت نمیکشند ؟ من مزاحم آنها نیستم و اگر ندارند ، چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند .
اینها منطقهاي پوسیده و رسوایی است که غالبا ثروتمندان بیایمان در مقابل کسانیکه آنها را نصیحت میکنند ، اظهار میدارند
.
اَوَ لَمْ یَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُروُنِ مَنْ » ؛ دراینجاقرآن پاسخکوبندهاي به قارون و قارونها میدهدکه
. « هُوَ اَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ اَکْثَرُ جَمْعا
تو میگویی : آنچه داري ، از طریق علم و دانشت داري ، اما فراموش کردي که از تو عالمتر و نیرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند
، آیا توانستند از چنگال مجازات الهی رهایی یابند ؟
( جزء بیستم ( 171
. « وَ لایُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ » : و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنی هشدار دیگري به او میدهد و میفرماید
یعنی امروز آگاهان بنیاسرائیل به قارون نصیحت میکنند و مجال اندیشه و پاسخ به او میدهند ، اما هنگامی که اتمام حجت شد و
عذاب الهی فرا رسید ، دیگر مجالی براي اندیشه یا سخنان ناموزون و کبرآلود نیست، عذابالهی همان و نابوديهمان .
در اینجا این پرسش پیش میآید که ؛ منظور از این سؤال که در مورد مجرمان نفی شده، کدام سؤال است؟ در دنیا یا
آخرت ؟
مانعینداردکه هردو، مرادباشد، یعنیهم درموقعمجازات استیصال دردنیاازآنهاسؤالینمیشودتابخواهندعذرتراشینمایندو خودرا
بیگناه قلمدادکنندوهمدرقیامت،چراکهدرآنجابدونسؤال،همهچیزروشناست.
جنون نمایش ثروت
79 فَخَرَجَ عَلیقَوْمِهِ فیزینَتِهِ قالَالَّذینَیُریدوُنَ الْحَیوةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اوُتِیَ قاروُنُ اِنَّهُ لَذوُ حَظٍّ عَظیمٍ
172 ) سوره قَصَص )
(قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که طالب حیات دنیا بودند، گفتند: اي کاش همانند آنچه به قارون
داده شده است ، ما نیز داشتیم ، به راستی که او بهره عظیمی دارد .
است ، آنها از اینکه ثروت خود « جنون نمایش ثروت » معمولًا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعی از جنون میشوند ، یک شاخه آن
را به رخ دیگران بکشند ، لذت میبرند ، از اینکه سوار بر مرکب راهوار گرانقیمت خود شوند و از میان پابرهنهها بگذرند و گرد و
غبار برصورت آنهابیفشانند و تحقیرشان کنند ، احساس آرامش خاطر میکنند .
گرچه همین نمایش ثروت ، غالبا بلاي جانشان است ، زیرا کینهها را در سینهها پرورش میدهد و احساسات را بر ضد آنها بسیج
میکند و بسیار میشود که همین عمل زشت و شرمآور، طومار زندگی آنهارا درهممیپیچد و یا ثروتشان را بر باد میدهد .
صفحه 60 از 71
( جزء بیستم ( 173
به هر حال قارون از این قانون مستثنی نبود ، بلکه نمونه بارز آن محسوب میشد .
در تواریخ ، داستانها و افسانههاي زیادي در اینزمینه نقل شدهاست ، بعضی نوشتهاند؛ قارون بایک جمعیت چهارهزار نفري درمیان
بنیاسرائیل رژه رفت ، درحالیکه چهارهزار نفر بر اسبهاي گرانقیمت با پوششهاي سرخ ، سوار بودند ، کنیزان سپیدروي با خود
آورد که بر زینهایی طلایی که بر استرهاي سفیدرنگ قرار داشت ، سوار بودند ، لباسهایشان سرخ و همهغرق زینتآلاتطلا
بودند .
80 وَ قالَالَّذینَ اُوتُواالْعِلْمَوَیْلَکُمْثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ اَمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا وَ لا یُلَقّیها اِلاَّ الصّابِروُنَ
کسانیکهعلم و دانشبهآنها داده شدهبود، گفتند: واي بر شما، ثواب الهی بهتر است براي کسانیکه ایمان آوردهاند و عمل
صالح انجام میدهند ، اما جز صابران آن را دریافت نمیکنند .
174 ) سوره قَصَص )
ولیدر مقابل این گروهعظیم، گروهاندکیعالِم و دانشمند، پرهیزکار و باایمانکه افق فکرشاناز این مسائل برتر و بالاتربود ، در
آنجا حاضر بودند ، کسانی که شخصیت را با معیار زر و زور نمیسنجیدند ، کسانی که ارزشها را در امکانات مادي جستجو
نمیکردند ، کسانی که بر اینگونه نمایشهاي مسخره ، همیشه لبخند تمسخر آمیز میزدند و این مغزهاي پوك را تحقیر میکردند
، آري گروهی از آنها در آنجا بودند .
لارْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَۀٍ یَنْصُروُنَهُ مِنْ دوُنِ اللّهِ وَ ما کانَ مِنَ الْمُنْتَصِرینَ 􀂌 81 فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ ا
سپس ما او وخانهاشرادرزمینفروبردیم و گروهی نداشت کهاورا دربرابرعذابالهی یاريکنندو خودنیز نمیتوانست خویشتن را
یاري دهد .
که در اینجا به معنی فرو رفتن و پنهان گشتن در زمین است ، بارها در طول تاریخ بشر واقع شده است که زمین « خَسْف » مسأله
لرزه شدیدي آمده و زمین ازهم شکافته شده و شهر یا آباديهایی را در کام خود فروبلعیده است ، ولی این خسف با موارد
دیگر متفاوت بود ، طعمه اصلی او فقط قارون و گنجهاي او بود .
( جزء بیستم ( 175
لامْسِیَقُولُونَوَیْکَاَنَّ اللّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا اَنْ مَنَاللّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَاَنَّهُ 􀂌 82 وَاَصْ بَحَالَّذینَتَمَنَّوْامَکانَهُبِا
لا یُفْلِحُ الْکافِروُنَ
آنها که دیروز آرزو میکردند بهجاي او باشند ( هنگامی که اینصحنهرا دیدند ) گفتند : واي بر ما، گوییخدا روزي را
برهرکساز بندگانش بخواهد، گسترش میدهد، یا تنگ میگیرد، اگرخدا بر مامنت ننهاده بود، ما را نیز بهقعر زمین فرو میبرد، اي
واي گویی کافران هرگز رستگارنمیشوند.
امروز بر ما ثابت شد که هیچکس از خود چیزي ندارد ، هرچه هست ، از ناحیه او است ، نه عطایش دلیل بر رضایت و خشنودي از
کسی است و نه منعش دلیل بر عدم ارزش او در پیشگاه خدا میباشد .
سپسدراینفکرفرورفتندکه اگردعاي دیروزآنهابهاجابت میرسید و خدا آنهارا بهجايقارون میگذاشت،امروز چهخاکی بر
سرمیکردند؟
176 ) سوره قَصَص )
لارْضِ وَ لا فَسادا وَ الْعاقِبَۀُ لِلْمُتَّقینَ 􀂌 83 تِلْکَ الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدوُنَ عُلُوّا فِیا
(آري)این سراي آخرترا تنها براي کسانی قرارمیدهیم که اراده برتريجویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک براي
صفحه 61 از 71
پرهیزکاران است .
فساد در زمین » استکبار ) و ) « برتري جویی » ؛ آنچه سبب محرومیت انسان از مواهب سراي آخرت میشود، در واقع همیندو است
که همه گناهان در آن جمع است ، چراکه هرچه خدا از آن نهی کرده ، حتما برخلاف نظامآفرینشانسان و تکاملوجود بوده ، «
بنابراین ارتکاب آن ، نظام زندگی او را برهم میزند ، لذا مایه فساد در زمین است .
اِنَّ الرَّجُلَ » : در روایات اسلامی مخصوصا روي این مسأله تکیه شده است، تا آنجاکه در حدیثی از امیر مؤمنان علی میخوانیم
لَیُعْجِبُهُ اَنْ یَکُونَ شِراكُ نَعْلِهِ اَجْوَدَ مِنْشِراكِ نَعْلِ صاحِبِهِ فَیَدْخُلُ تَحْتَها : گاه میشود که انسان از این لذت میبردکه بندکفش اواز
بندکفش دوستش بهتر باشد و به خاطر همین داخلتحت این آیه میشود ( چرا که این هم شاخه کوچکی از
(1). « ( برتريجویی است
( جزء بیستم ( 177
84 مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَۀِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَلایُجْزَيالَّذینَ عَمِلُواالسَّیِّئاتِاِلاّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
کسیکه کار نیکی انجام دهد، براي او پاداشی بهتر از آن است و بهکسانی که کار بدي انجام دهند، مجازاتی جز اعمالشان داده
نمیشود .
است، یعنی خدا همچون مردم تنگ چشم « تَفَضُّل » اینهمانمرحله
نیستکهبههنگامرعایتعدالت،سعیمیکنندمزدوپاداشدرستبهاندازه
عملباشد،اوگاهیدهبرابروگاهصدهابرابروگاههزارانبرابرازلطفبیکرانش پاداش عمل میدهد و حداقل آن همان ده برابر است ،
و حداکثر آن را تنها خدا میداند که گوشهايازآن « مَنْ جاءَ بِالْحَسَ نَۀِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها » : چنانکه در آیه 160 سورهانعام میخوانیم
بقره آمده است .پایان سوره قَصَص љ درمورد انفاق در راه خدا، در آیه 261 سو
ذیل آیه مورد بحث . ، « جوامع الجامع » -1
178 ) سوره قَصَص )
( جزء بیستم ( 179
سوره