اَسباط
اشاره
اَسباط: پیامبرانی از آلیعقوب، قبایل دوازدهگانه بنیاسرائیل
أسباط جمع سِبْط و برگرفته از ریشه «سـبـط» است.[1] کاربردهای متفاوت این مادّه و مشتقّات آن[2] و گزارشهای واژهنگاران از معنای آن نشان میدهد که ریشه «سـبـط» در اصل به معنای امتداد و انتشار اموری بهکار میرود که منشأ و ریشه واحدی داشته و امتداد و انتشار آنها بهصورت طبیعی و آسان صورت میگیرد.[3] کاربرد در مواردی چون: درختی بلند و پرشاخ و برگ در میان رملها[4]، موی صاف و آویخته[5]، باران انبوه[6]، نوادگان و افراد یک نسل[7] مؤیّد این معناست، بر همین اساس گروهی معتقدند که سِبْط به معنای نوه[8] و بیشتر نوه دختری[9] و اسباط به معنای نوادگان و نسلی که همگی مانند شاخههای یک درخت، از یک پدر و امتداد او هستند، بهکار میرود.[10] فرزند و نواده برخوردار از جایگاهی ویژه در میان یک نسل پدری را نیز گفتهاند[11] که به رغم نادر بودن، هماهنگی قابل توجهی با موارد کاربرد نخستین سبط در عهد عتیق، ظاهر آیات مربوط و نیز احادیث اسلامی دارد; همچنین در صورت اضافه به یهود* و بنیاسرائیل، معنای قبیله گروهی از یک ریشه پدری) برای آن گفته شده است. در تفاوت سبط و قبیله گفتهاند: اوّلی در مورد نسل اسحاق* و دومی در باره نسل اسماعیل* و برای بازشناسی آنها از یکدیگر بهکار میرود.[12] کاربرد سبط به معنای گروه و جماعت در برخی احادیث[13] مؤیّد معنای اخیر است.
از سوی دیگر عربی یا دخیل بودن سِبْط و أسباط مورد اختلاف است. برخلاف سیوطی که سبط را یک واژه دخیل عِبری و از مُبهمات قرآن میداند[14]، گروهی دیگر بر عربی بودن آن تأکید میورزند[15]; همچنین برخی خاورشناسان نیز معتقدند که واژه سِبْط پس از ورود به زبان عربی، بر اساس قواعد آن جمع بسته شده است، با این تفاوت که برخی آن را عِبری و برگرفته از «شبط» به معنای «عصا» یا «جماعتی که رئیسی با عصا آنان را رهبری میکند» و برخی دیگر سریانی میدانند.[16] آرتور جفری، ریشه اصلی آن را واژهعبری دانسته و شمار قابل توجهی از پژوهشگران اروپایی را یاد میکند که بروامگیری مستقیم سِبط از زبان عبری حجت آوردهاند. [17] گزارش این دسته از پژوهشگران درباره وجود واژگانی بسیار نزدیک به سبط در زبانهای آرامی، سبایی، آشوری، عبری و دیگر زبانهای سامیـحامی، در کنار کاربرد فراوان آن در عهد عتیق و نبود شاهد مستندی درباره کاربرد آن در اشعار عربی پیش از اسلام، میتواند مؤیّدی بر معرّب بودن سِبْط باشد. [18] یادکرد قرآن از اسباط در کنار نامهایی چون ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، موسی، عیسی(علیهم السلام)و .. (بقره/2، 136، 140; نساء 4 163) که همه عبری و کاملاً برای اهل کتاب، آشناست میتواند مؤید دیگری بر دخیل و معرّب بودن سبط و آشنایی کامل اهل کتاب با آن و نیز مصادیق اسباط باشد.
سبط در عهدین:
سبط در عهدین:
عهد عتیق (ترجمه فارسی و عربی) پس از گزارش وصیّتهای یعقوب* به پسرانش در زمان مرگ، در کنار بیان نام و تصویری از شخصیّت هریک از آنها از زبان یعقوب(علیه السلام)، آنان را 12 سبطِ اسرائیل (یعقوب)[19] میخواند. اسامی آنها عبارت است از: رِءُوْبِن، شِمْعُوْن، لِیْوِی، یِهُوْداه، زِبُوْلُوْن، یِسَّاکار، دان، گاد، آشِیْر، نَفْتالِی، یُوْسِف و بِنیامِین.[20] با توجه به اینکه در موارد متعددی از این افراد با عنوان «پسران یعقوب(علیه السلام)» یاد شده است[21] و فقط در اینجا آن هم پس از بیان وصیتهای یعقوب(علیه السلام) با عنوان «اسباط» معرفی میشوند، شاید بتوان گفت که در این کاربرد، سبط به معنای وصیّ و جانشین برگزیده و موعود برای یعقوب(علیه السلام)است، لیکن وصیّتهای ویژه یعقوب به یوسف پیش از دیگران[22] و داستان خواب یوسف مبنی بر سجده برادران در برابر او[23] (یوسف /12، 4ـ6) فقط جانشینی یوسف(علیه السلام)را میرساند. تورات نیز که تصویر آن از برادران یوسف(علیه السلام) ـبه جز بنیامینـبه مراتب تیرهتر از سیمای آنان در قرآن است[24] (یوسف /12، 5ـ9، 15ـ18، 20، 77، 91، 95، 97) هیچ اشارهای به نبوّت آنها نمیکند. نسل هر یک از پسران یعقوب(علیه السلام)نیز با اضافه به اسم هر یک از آنها در جای جای عهد عتیق (ترجمه فارسی و عربی) با نام سِبْط خوانده شدهاند.[25] در این کاربرد، هر سبطی متشکّل از قبایل متعدّدی بوده و در معرفی و شناخت هویّت افراد و گروهها بهکار میرود.[26] از گزارش تورات برمیآید که نوادگانیعقوب(علیه السلام)پیش از افزایشپرشمارشان، بیشتر با نام بنی*اسرائیل خوانده میشدند[27]; امّا پساز خروج از مصر و بیشتر برای ساماندهی نظامی جنگجویان و بر اساس انتساب به یکی از پسران یعقوب به اسباط دوازدهگانه تقسیم شدند.[28] (قس: اعراف /7،160) سِبط لِیْوِیْ که بهسبب ارائه خدمات دینی در معبد، معاش آن بهوسیله سبطهای دیگر تأمین میشد، جزو اسباط دوازدهگانه به شمار نرفته[29] و به جای آن سِبْطإفْرَیِمْ و مِنَسِّهْ (دو پسر یوسف(علیه السلام)) قرارداشتند.[30]
اسباط دوازدهگانه که با گذشت زمان پرشمار میشدند با تقسیم سرزمین موعود میان خود[31] هریک دارای رئیس و استقلال شده[32] و با حفظ ارتباط[33] تا زمان مرگ سلیمان*، در سرزمین واحدی میزیستند; امّا پس از مرگ وی دشمنی میان سبط یهودا* و اِفْریِمْ به تجزیه سرزمین به دو بخش منجر شد[34]; سبط یهودا و بنیامین با پیوستن به رِحَبْعامْ، فرزند سلیمان(علیه السلام)، بخش جنوبی سرزمین را «کشور یهودا» و اسباط دهگانه دیگر با پیوستن به یارُبْعامِ پسر نِباطْ، بخش شمالی را «اسرائیل» نام نهادند.[35]
گزارش عهدین از حضور پررنگ و نمادین اسباط و شماره دوازدهگانه آنها در فرهنگ و حیات دینی یهود، از جایگاه ممتاز آنان در نزد یهودیان خبر میدهد. مواردی چون قطعهسنگهای گرانبها و منقّش به نام 12 سبط بنیاسرائیل در سینه بند هارون[36] و لباس رسمی کاهن بزرگ به نشان نیابت از آنان[37]، جاسوسان گسیل شده از سوی موسی(علیه السلام)به کنعان[38] (قس: مائده /5، 12)، انبیای صغارِ پس از موسی(علیه السلام) = همین مقاله)، انواع هدیه و قربانی برای خدا[39]، وکلای سلیمان[40] و مجسّمههای شیر بر روی پلههای ششگانه تخت وی[41]، حتی مدت زمان زینت زنان[42] و جز آن[43]، عدد 12 داشتهاند، چنانکه این عدد اساس دستهبندی تیرهها، قبایل و عشیرههای بنیاسرائیل، مورد توجّه در پیدایش پسران[44] و مبنای نظام شمارشی بابلیان بوده است.[45] در عهد جدید نیز 12 رسول برگزیده عیسی(علیه السلام)[46]، دروازههای دوازدهگانه اورشلیم جدید با سر درِ منقّش به نام اسباط اسرائیل[47] و تقسیم رؤیاهای آسمانی به 12 قسم از سوی یوحنّا[48] و جز آن[49] از این قبیل است.
اسباط در قرآن :
اسباط در قرآن :
واژه اسباط 5 بار در 5 آیه از 4 سوره قرآن آمده است. در آیه 160 اعراف /7 که بهصورت نکره آمده، مراد از آن تیرهها و گروههای دوازدهگانه قوم موسی(علیه السلام) است; اما در موارد دیگر (بقره/2، 136، 140; آلعمران/3،84; نساء/4، 163) اسباط دارای «ال» تعریف بوده و از آن به عنوان دریافت کنندگان وحی یاد میشود. خلط میان این دو و نیز تأثیرپذیری شمار قابل توجهی از منابع تاریخی[50]، تفسیری[51] و نیز برخی منابع حدیثی[52] مسلمانان از گزارشهای عهد عتیق، دیدگاههای متفاوت و گاه متضادّی را درباره معنای لغوی سبط و مصادیق اسباطِ دریافت کننده وحی پدید آورده است. آیه 160 اعراف/7 از تقسیم قوم موسی(علیه السلام)به 12 گروه که ظاهراً بر اساس انتساب آنان به پسران دوازدهگانه یعقوب(علیه السلام) (ر.ک: یوسف/12، 4) صورت گرفته، سخن میگوید: «وقَطَّعنـهُمُ اثنَتَی عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا...». بیشتر مفسّران،
«اَسباطاً» را به سبب جمع بودن، بدل از «اثنَتَی عَشرَةَ» ، تمیز آن را «فرقة» (در تقدیر) و «أمماً» را نعتِ «اَسباطاً» یا حال از آندانستهاند[53]; یعنی هریک از اسباط خود چندین سبط و گروه پرشمار بودهاند.[54] برخی نیز آن را تمیز و به منزله مفرد دانستهاند.[55] چنانکه از بخش بعدی آیه نیز برمیآید، مفسّران سبب دستهبندی یاد شده را که بنا بر ظاهر آیه در زمان موسی(علیه السلام)روی داده است[56]، تسهیل در اداره امور آنان و پیشگیری از اختلاف بر سر آب، غذا و .. میدانند.[57] قرآن در ادامه با شمردن نعمتهای الهی بر اسباط (قبایل دوازدهگانه) همانند 12 چشمه، سایبانی از ابر، مَنّ و سَلْوی (اعراف/7، 160) اجازه سکونت در بیتالمقدس، بهرهمندی از مواهب آن، آمرزش گناهان به شرط فرمانبرداریاز خداوند (اعراف/7، 161) یاد میکند و اینکه چگونه به رغم همه آنها دست به نافرمانی، ستمگری و تحریف کلام الهی زده و گرفتار عذاب شدند.(اعراف/ 7، 160، 162) = باب حطّه، اصحاب قریه، اصحاب سبت)
آیات دیگر اسباط در کنار گزارش یکی از باورهای مهم دینی اهل کتاب درباره هویّت دینی شماری از پیامبران پیشین به ویژه ابراهیم(علیه السلام)، آنرا به چالش کشیده (بقره/2،140; آلعمران/3،67) و با معرّفی «ارسال رسل و انزال کتب» به عنوان یک حرکت توحیدی واحد (نساء/4،163)، نگرش قوم گرایانه و انحصارطلبانه به تاریخ انبیا و دین ابراهیم(علیه السلام) را ردمیکند. (بقره/2،140) تأمّل در برخی آیات (بقره/2،133، 140ـ141; آلعمران/3، 65ـ68) به ویژه مقایسه آن با پارهای از گزارشهای تورات[58] نشانمیدهد که هر یک از یهود و نصارا* با پیوند هویّت دینی و نژادی خویش به ابراهیم*(علیه السلام)(از طریق اسباط => یعقوب => اسحاق)، خود را وارث همه وعدههای خداوند به وی، همچنین فرزند و حبیب خدا (مائده/5،18) پنداشته و با افتخار به آن (بقره/2،140; آلعمران/3،67)، هدایت و حقّ ورود به بهشت را فقط در گرو یهودی و نصرانی شدن میدانستند (بقره/2،111، 135)، ازاینرو قرآن با گزارش بخشهای ویژهای از کارها و سخنان پیامبران یاد شده، افزون بر تنزیه آنان از باورهای شرکآلود و کفرآمیز اهل* کتاب، بر هویّت واحد و توحیدی دین آنان که همان دین حنیف ابراهیم است، تصریح کرده (بقره/2، 124ـ133، 135) و در ادامه با تأکید بر لزوم ایمان به همه انبیای الهی از جمله اسباط بر عدم فرقگذاری میان آنان تصریح میکند: «قولوا ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَینا وما اُنزِلَ اِلی اِبرهیمَ و اِسمـعیلَ واِسحـقَ ویَعقوبَ والاَسباطِ وما اوتِیَ موسی و عیسی وما اوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَبِّهِم لانُفَرِّقُ بَینَ اَحَد مِنهُم ونَحنُ لَهُ مُسلِمون». (بقره/2،136 و نیز آلعمران/3،84) قرآن که با نگرشی فراتر از زمان، مکان و نژاد، چنین ایمانی را «اسلام» (آلعمران/3، 84ـ85)، «مایه حتمی هدایت» (بقره/2،137)، «دین حنیف ابراهیم» (بقره/2،135 قس: همان، 137) میداند در ادامه با ردّ صریح یهودی و نصرانی بودن انبیای یاد شده، اهل کتاب را به سبب تحریف و کتمان حقایق، ستمگر میخواند: «اَم تَقولونَ اِنَّ اِبرهیمَ واِسمـعیلَ و اِسحـقَ ویَعقوبَ والاَسباطَ کانوا هودًا اَو نَصـری قُل ءَاَنتُم اَعلَمُ اَمِ اللّهُ...». (بقره/2،140)
در آیه 163 نساء /4 از نزول وحی بر اسباط، همانند شماری از پیامبران بزرگ، یاد شده است: «اِنّااَوحَینا اِلَیکَ کَما اَوحَینا اِلی نوح والنَّبِیّینَ مِن بَعدِهِ واَوحَینا اِلی اِبرهیمَ واِسمـعِیلَ واِسحـقَ ویَعقوبَ والاَسباطِ وعِیسی واَیّوبَ و یونُسَ و هـرونَ و سُلَیمـنَ وءاتَینا داوودَ زَبورا». این آیه در ادامه گزارش قرآن از تاریخ شرک آلود و کفرآمیز حیات دینی یهود، به ویژه چگونگی برخورد آنان با انبیا که تبعیض بین پیامبران و انکار رسالت پیامبر اسلام را از سر عناد و لجاجت معرفی میکند، آمده (نساء/4، 150ـ162) و در پاسخ آنان، نزول وحی بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را استمرار حرکت همه انبیا (نساء/4، 164ـ165) از جمله پیامبران یاد شده مورد تأیید اهل کتاب میداند که به رغم همه تفاوتها دارای هویت و هدفی واحد است. (نساء/4،164ـ165) چنان که شماری از دانشمندان شیعه[59] و سنّی[60] نیز برداشت و بعد توجیه کردهاند، تصریح آیه مبنی بر وحی بر اسباط، قرار گرفتن نام آنان در کنار پیامبران یادشده و نیز لزوم ایمان به آنها در ردّ تبعیض بین انبیای الهی، پیامبر بودن آنان را میرساند; امّا هویّت آنان مورد اختلاف است. دیدگاه مشهور[61] مفسّران اهل سنّت ـکه به پیروی از مفسّران نخستینی چون قُتاده، سدّی و محمدابناسحاق، آنان را همان پسران دوازدهگانه یعقوب(علیه السلام)دانستهاند[62 ـ به سبب تصویر ارائه شده از برادران یوسف(علیه السلام) در قرآن، از سوی مفسّران شیعه[63] و برخی دیگر از اهل سنّت[64] ـکه بر اساس دلایلی از کتاب، سنّت و عقل معتقد به عصمت انبیا(علیه السلام)حتّی پیش از بلوغ و نبوّت نیز هستندـ دچار چالش شده است.
قرآن اموری چون حسادت، توطئه قتل یوسف(علیه السلام)، اتّفاق نظر برای به چاه افکندن وی، دروغگویی و صحنهسازی برای فریب پدر و گمراه خواندن وی، فروختن یوسف(علیه السلام) و اتّهام دزدی به وی، اعتراف به گناه و طلب مغفرت الهی (یوسف/12، 5ـ9، 15ـ18، 20، 77، 91، 95، 97) را به آنها نسبت میدهد که از ساحت انبیا به دور است. برخی با اعتقاد به پیامبری و اسباط بودن پسران یعقوب و برای تنزیه آنان، امور یاد شده را گناه صغیره یا مربوط به پیش از بلوغ و نبوّت دانستهاند[65] که ازسوی شماری از مفسّران گروه دوم و با استناد به آیات 9 و 97 یوسف/12 رد شده است.[66] عالمانی چون شریف مرتضی (م 436ق.)، طوسی (م 460ق.) و طبرسی (م 546ق.) در عین پذیرش اسباط بودن پسران یعقوب(علیه السلام)، با این توجیه که وحی فقط بر برخی از آنان ـکه در امور یاد شده دخیل نبودندـ نازل شده بود، سبب نسبت نزول وحی بر همه اسباط را موظّف بودن همه آنها به پیروی از وحی دانستهاند[67]; اما این دیدگاه همانند دیدگاه گروه نخست از مفسّران اهل سنّت با امور زیر سازگار نیست: ظاهر آیات یاد شده، لزوم ایمان به همه اسباط، صریح نبودن آن در برادران یوسف[68](علیه السلام)، عدم یاد کرد قرآن از آنها به عنوان پیامبر در آیات دیگر[69] و انتساب امور یاد شده به همه آنان، به جز بنیامین. مهمتر از همه اگر آنان مراد بودند تعبیر «یعقوب و بنیه» (بقره/2،132ـ133) رساتر و روشنتر بود.[70] پندار پیامبری برادران یوسف(علیه السلام ـ که متأثّر از اطلاق اسباط بر آنان در تورات و تطبیق آنها بر اسباط دریافت کننده وحی، پدید آمده، ـدر احادیث اسلامی نیز رد شده است.[71]
مفسّرانی که برادران یوسف(علیه السلام) را اسباط دریافت کننده وحی نمیدانند در تعیین مصداق آن، دیدگاه یکسانی ندارند. در این میان دیدگاهیکه با تطبیق آن بر گروههای دوازدهگانه قوم موسی(علیه السلام)(اعراف/7،160) نسبت نزول وحی به آنان را برانگیخته شدن پیامبرانی از میان آنها دانسته[72] یا بدون هرگونه توضیح و تعیینی آن را نوادگان یعقوب و نسل پسران وی تفسیر میکند[73]، با این امور سازگار نیست: ظاهر آیات مورد بحث، وجود «ال» تعریف، برداشت عموم مفسّران و نیز نسبت «ظلم» و «فسق»ی که قرآن به اسباط قوم موسی(علیه السلام)میدهد. (اعراف/7، 160، 162ـ163) تطبیق اسباط بر همه پیامبران از نسل انبیای یاد شده در آیات، به ویژه از نسل یعقوب(علیه السلام)[74] یا پیامبرانی چون داود*، سلیمان، یونس*، ایّوب* و .. که پس از موسی(علیه السلام) از میان بنیاسرائیل برانگیخته شدند[75] نیز مطرح شده است، چنانکهبرخی با افزودن یوسف، موسی وعیسی(علیهم السلام)آنها را پیامبرانی از نسل اسحاق و یعقوب(علیهما السلام)، نیز دانستهاند.[76] این دیدگاههای نزدیک به هم با آیات مربوط سازگار نیست، زیرا در آیات 163ـ164 نساء/4 پس از ذکر اسباط، از عیسی، ایوب، یونس، هارون، سلیمان، داوود و موسی(علیهم السلام) نیز یاد می شود، چنانکه ذکر اسباط پس از یعقوب(علیه السلام) در آیات 136 و 140 بقره/2; 84 آلعمران/3 و 164 نساء/4 نشان میدهد که اسباط به احتمال زیاد در دوره تاریخی پس از یعقوب(علیه السلام) و پیش از موسی(علیه السلام)میزیستهاند. گزارشهای عهدین[77]، همچنین آیاتی چون 33 و 65 آلعمران/3 نشان میدهد که ترتیب تاریخی در ذکر نام پیامبران یاد شده در آیات 136 بقره /2، و 84 آلعمران/3، رعایت شده است; همچنین نام بردن از اسباط در قالب لفظِ جمعی که مفرد آن یک وصف عام است و پرهیز از ذکر نام یکایک آنها، میتواند از پایین بودن مقام و منزلت اسباط نسبت به پیامبران یاد شده حکایت کند، چنانکه پارهای خاورشناسان آن را «انبیای صغارِ» موردِ اعتقاد یهود میدانند که 12 تن بودهاند.[78] نام آنها که بعضاً معاصر یکدیگر و همگی از مصنّفان عهد عتیق بوده و در دوره تاریخی میان موسی و عیسی(علیهما السلام)میزیستهاند از این قرار است: هُوْشِیَعِ، یهوْئِیْلْ، عامُوْسْ، عُوْبَدْیاهِ، یُوْناهِ، مِیْکاهِ، ناحُوْمِ، حَبَقُّوْقِ، صِفَیْناهِ، حگیَّ، زِکرْیاهِبنبِرِکْیاهِ و مَلاکِیء.[79] این دیدگاه با دوره تاریخی یاد شده و نیز گزارشهای ارائه شده از عهد عتیق سازگاری ندارد.
اسباط و مصادیق و جنبههای گوناگون آن و اغلب بهصورت جزئیتر و روشنتر در برخی احادیث منسوب به پیامبر(صلی الله علیه وآله)و پیشوایان معصوم شیعه(علیهم السلام)نیز مورد توجّه قرار گرفته است. در پارهای احادیث، وجود دو سبط برای هر پیامبری پس از وصیّ وی[80]، برتری اسباطِ پیامبران نسبت به مردمان دیگر در نزد خدا پس از انبیا و اوصیا[81]، همچنین شهادت شمار فراوانی از اسباط به همراه دهها پیامبر و وصیّ در طول تاریخ و در سرزمین کربلا[82] گزارش شده است، چنانکه در کاربردی نسبتاً گسترده درباره امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)و درپی مقایسه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام)با دیگر انبیا و اوصیا، آن دو، سرور[83]، برترین[84]، بهترین[85] و خاتمِ اسباط[86] و نیز دو سبط پیامبر(صلی الله علیه وآله)[87] خوانده شدهاند[88]; همچنین اسباط دریافت کننده وحی، 12 تن[89] و از میان نوادگان یعقوب(علیه السلام)[90] معرفی شدهاند.
نتیجه اینکه بر اساس گزارش هر چند متفاوت تورات و قرآن، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در سنین کهنسالی از نبود فرزندی که وارث وی باشد، اندیشناک بود، از اینرو خداوند به وی وعده تولد اسماعیل و سپس اسحاق را داد (هود/11، 71ـ72; ابراهیم /14، 39; عنکبوت /29، 27) و اینکه نسل وی از طریق آن دو گسترش یافته و اقوام فراوانی پدید خواهند آورد.[91] (قس: آلعمران/3، 33ـ34; انعام/6، 84ـ87) در گزارش تورات و برخلاف خواست قلبی ابراهیم(علیه السلام)مجرای تحقّق همه وعدههای خدا در مورد جانشینی، وراثت و ازدیاد نسل وی، اسحاق و پس از وی یعقوب(علیه السلام)و پسران او معرفی شده است.[92] (قس: بقره/2،141) حتّی اسحاق به عنوان ذبیح معرّفی میشود.[93](قس: صافّات/37، 101ـ113) در مقابل، از اسماعیل و فرزندان وی تصویر نسبتاً تیرهای ترسیم شده و در یک مورد به پیدایش 12امیر و سرور از میان فرزندان وی و نیز قبایل دوازدهگانه از آنان اشاره میشود[94]، بر ایناساس به نظر میرسد وعده آمدن اسباط به عنوان پیامبرانی دوازدهگانه از همان ابتدا توسط ابراهیم(علیه السلام) داده شده بود که تورات آن را همان پسران دوازدهگانه یعقوب و نیاکان بنیاسرائیل میداند. از گزارشهای لغوی، تفسیری و روایی گفته شده برمیآید ـچنانکه شمار قابل توجهی از مفسّران نیز آن را به صراحت[95] یا بهصورت یکی از احتمالات[96] گفتهاندـ گروه یاد شده افراد خاصّی[97] از میان نوادگان یعقوب بودهاند که افزون بر استمرار نژادی، به اعتبار جانشینی آن حضرت،دنباله معنوی او نیز به شمار رفته و بر اساس ظاهر آیات مربوط و تصریح افرادی چون شیخ طوسی[98]، پس از یوسف(علیه السلام) و پیش از موسی(علیه السلام)در مصر* و میان بنیاسرائیل رسالت داشتهاند. از آیه 34 غافر/40 برمیآید که دراین دوره هیچ پیامبر بزرگی در میان بنیاسرائیل برانگیخته نشد. تورات نیز با مسکوت گذاشتن این مرحله تاریخی تنها به مرگ یوسف*(علیه السلام) و برادرانش در مصر، ازدیاد نسل بنیاسرائیل و آزار و اذیّت آنان به دست پادشاهی که نام یوسف را نشنیده بود، اشاره کرده، آنگاه با یک جهش تاریخی، بلافاصله پس از پایان سفر تکوین، به سفر خروج و داستان تولّد موسی*(علیه السلام)و تلاشهای وی برای رهایی بنیاسرائیل پرداخته است.