استخوان
اشاره
استخوان: سختترین بافت بدن مهرهداران
واژه استخوان مترادف «عَظْم» در زبان عربی است.[1] لغت شناسان ریشه «عـظـم» را دراصل به هر چیزی که در نیروی مادی یا معنوی بر دیگران برتری دارد معنا کردهاند، ازاینرو استخوان را به سبب سختی و استحکام آن در برابر بافتهای نرم (گوشت) «عَظْم» نامیدهاند.[2]
در قرآن کریم افزون بر کاربرد دو واژه «عَظْم» و جمع آن «عِظام»، واژههای «ترائب»، «تراقی»، «کعبین»، «صلب»* و جمع آن «اصلاب» نیز که هریک نامی است برای استخوانی خاص در بدن، بهکار رفته است. این واژهها در مجموع 20 بار در 18 آیه از قرآن آمده است: «عظم» دو بار (انعام/6،146; مریم/19، 4)، «عظام» 13 بار در 12 آیه (بقره/2، 259; اسراء/17، 49، 98; مؤمنون 23، 14، 35 82 یس / 36، 78; صافّات/37، 16، 53; واقعه/56، 47; قیامت 75، 3; نازعات/79، 11)، «صلب» و «ترائب» یک بار (طارق/86 7) و «اصلاب»، «تراقی» و «کعبین» هر کدام یک بار. (به ترتیب در نساء/4، 23; قیامت/75،26; مائده/5، 6) 11 آیه از آیاتی که واژه «عظام» در آنها بهکار رفته است مربوط به رستاخیز و آفرینش دوباره استخوانها پس از مرگ است و یک آیه دیگر آن چگونگی پیدایش استخوان را توضیح میدهد. (مؤمنون/23، 14)آیات 6 مائده/ 5 و 146 انعام/6 هر یک متضمن بیان مسئلهای فقهی است و سایر آیات (نساء/4،23; مریم 19، 4; قیامت/75، 26; طارق/86 7) نیز به بیان نقش استخوان در حیات آدمی یا کار کرد استخوانی خاص در بدن پرداختهاست.
آفرینش استخوان و نقش آن در حیات آدمی:
آفرینش استخوان و نقش آن در حیات آدمی:
قرآنکریم آفرینش استخوان را چهارمین مرحله از مراحل آفرینش در دوران جنینی میداند: «ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظـمـًا فَکَسَونَا العِظـمَ لَحمـًا» (مؤمنون/23،14)، بر این اساس پس از آفرینش نطفه، علقه و مضغه، استخوان از مضغه ساخته میشود. کاربرد فعل «خَلَقَ» نشان میدهد که ضرورتی برای تبدیل همه مضغه به استخوان وجود ندارد، زیرا این فعل به معنای «ایجاد با کیفیت مخصوص» بوده، فقط بر چگونگی پیدایش و اندازهگیری مقادیر مورد نیاز برای آفرینش استخوان دلالت دارد.[3] از اینجا سازگاری این یافته پزشکی که «بخش میانی مضغه (میزودرم) با پیمودن مراحلی به استخوان تبدیل میشود»[4] با آیه شریفه روشن میگردد.
پیشینیان استخوان را جسمی میپنداشتند که تنها در استواری قامت نقش دارد[5]; اما آیات قرآن بر کارکرد استخوان در تولید مثل (نساء / 4، 23;مریم / 19، 4; طارق / 86 7) و فرایند خروج روح از بدن (قیامت / 75، 26) دلالت دارد; قرآن کریم داستان حضرت زکریا(علیه السلام) را بازگو میکند که با اعتراف به سستی استخوان: «قالَ رَبِّ اِنّی وهَنَ العَظمُ مِنّی» (مریم/19،4) و پیری و ناتوانی در تولیدمثل: «قالَ رَبِّ اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ... وقَد بَلَغتُ مِنَ الکِبَرِ عِتیـّا» (مریم/19،8) از درگاه الهی فرزند میطلبد: «فَهَب لی مِن لَدُنکَ ولیـّا». (مریم/19،5) با مراجعه به نظرات جدید علمی که بر نقش استخوان در تداوم حیات آدمی و تولید مثل تأکید دارد[6] تأثیر سستی استخوان بر ناتوانی در تولید مثل روشن میگردد، هرچند برخی ضعف استخوان را که محکمترین جزء بدن است کنایه از سستی همه اعضا، از جمله دستگاه تولید مثل دانستهاند[7]; همچنین در قرآن از تأثیر «صلب» و «ترائب» در تولید مثل بهصورت جایگاهی برای نطفه یاد شده است: «یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ والتَّرائِب» (طارق/86 7)، «اَبنائِکُمُ الَّذینَ مِن اَصلـبِکُم». (نساء/4،23) واژه شناسان «صلب» را به «سخت و انعطاف ناپذیر» معنا کردهاند[8] ومصداق آن را همه ستون فقرات یا آخرین قسمت ستون مهرهها میدانند[9]; ولی در مورد مفهوم و مصداق واژه «ترائب» اختلاف است; گروهی به فراخور همانندی ریشه «ترائب» و «تراب = خاک»، ترائب را به معنای خواری و خضوع گرفته، بر این اساس آن را استخوان نرم یا عضلات بین رانها که از پایینترین اعضا و در مقایسه با ستون فقرات نرمتر است میدانند.[10] برخی دیگر «ترائب» را جمع «تریبه» و به معنای برابری سر دو استخوان در سینه و جاهای دیگر بدن میدانند[11] و به همین دلیل آن را شامل همه اعضای قرینه و دوتایی بدن انسان، مانند استخوانهای دو طرف قفسه سینه، دستها و چشمها و .. دانستهاند.[12] بسیاری نیز با توجه به اینکه ماده نخستین پیدایش انسان، ترکیبی از نطفه زن و مرد است و براساس آنچه در کلام عرب مشهور است[13] صلب را ستون فقرات مرد و ترائب را استخوانهای سینه زن دانستهاند.[14] ترائب برای اشاره به زن و به معنای قسمت پیشروی انسان، در مقابل صلب که پشت انسان است، اقوال دیگری است که ذکر شده است; اما برخی دیگر با توجه بهکاربرد صفت «دافق» (جهنده) برای نطفه: «خُلِقَ مِن ماء دافِق * یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ والتَّرائِب» (طارق/86 6ـ7) و اختصاص این ویژگی به نطفه مرد، بر این باورندکه «صلب» و «ترائب» هر دو به مرد اختصاص دارد[15]; همچنین قرآن کریم از استخوان دیگری به نام «تراقی» که آخرین جایگاه خروج روح از بدن است یاد میکند: «کَلاّ اِذا بَلَغَتِ التَّراقی». (قیامت/75،26) «تراقی» جمع «تَرْقُوَه»، دو استخوان بالای دو طرف سینه است که هریک از آن دو از یک سو به کتف و از سوی دیگر به جناغ سینه اتصال دارد.[16]
تردید منکران معاد در احیای استخوانهای پوسیده:
تردید منکران معاد در احیای استخوانهای پوسیده:
در قرآن کریم برای استخوانهای مردگان افزون بر صفت «رَمیم»: «مَن یُحیِ العِظـمَ وهِیَ رَمیم» (یس/36، 78) که به معنای «کهنه و پوسیده» است[17] ویژگی «نَخِرَه» نیز بهکار رفته است: «اَءِذا کُنّا عِظـمـًا نَخِرَه». (نازعات/79،11) «نَخِرَه» صفت مشبهه است و بیشتر واژه پژوهان آن را به معنای صدای مخصوصی میدانند که از ورود وخروج هوا در چیزی پدید میآید[18] و چون با ورود هوا به استخوان پوسیده صدا ایجاد میشود وصف «نَخِرَه» در مورد آن بهکار رفته است[19]; اما برخی اصل آن را به معنای درخت پوسیده و درون تهی میدانند که وقتی باد بر آن میوزد صدا میکند. سپس در مورد هر موجود پوسیده و متلاشی شده بهکار رفته است.[20]
آفرینش دوباره استخوانهای پوسیده و بازگشت دوباره زندگی به آنها پس از مرگ* ازموضوعاتی است که منکران معاد* در آن تردید روا داشتهاند، ازاینرو قرآن کریم در 10 آیه از 11 آیهای که در آنها واژه «عظام» و بحث معاد آمده به بیان این موضوع از زبان منکران پرداخته است: «اَءِذا مِتنا و کُنّا تُرابـًا و عِظـمـًا اَءِنّا لَمَبعوثون» (مؤمنون/23،35، 82; صافّات/37، 16 53; واقعه/56،47; اسراء/17، 49، 98; یس/36، 78; قیامت/75،3; نازعات/79،11) قرآن کریم با بیان این موضوع از زبان منکران معاد، پندار آنان را به چالش میکشد و در هر مورد بهگونهای بر سستی این گفتار تأکید میورزد.
پاسخهای قرآن به تردید منکران معاد گوناگون است; بیان توانایی خداوند بر آفرینش آسمان و زمین (اسراء/17، 99)، تأکید بر وقو ع معاد (صافّات/37، 18; واقعه/56، 40 50; نازعات/79، 1ـ14) و توانایی خداوند بر فراهم آوری سرانگشتهای انسان: «اَیَحسَبُ الاِنسـنُ اَلَّن نَجمَعَ عِظامَه * بَلی قـدِرینَ عَلی اَن نُسَوِّیَ بَنانَه» (قیامت/75،3ـ4) از جمله پاسخهایی است که در قرآن آمده است. در میاناین دسته از آیات، آیه 78 یس/36 ادعای منکران را از زاویهای دیگر بیان میکند، زیرا در آیات دیگر منکران معاد تنها در وقوع معاد تردید کردهاند; اما در این آیه با انکار، از وجود کسی که بتواند استخوانهای پوسیده را زنده کند جویا شدهاند: «مَن یُحیِ العِظـمَ وهِیَ رَمیم» (یس/36،78) قرآن نیز با پاسخی صریح که میتوان آن را جامع پاسخهای دیگر دانست (یس/36، 77ـ82) گویندگان این سخن را کسانی میداند که آفرینش نخستین خود را فراموش کردهاند و تأکید میکند: «همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورده است دوباره آن را زنده میگرداند: «یُحییهَا الَّذی اَنشَاَها اَوَّلَ مَرَّة» (یس/36،79)
آیه 259 بقره/2 تنها آیهای است که بدون بیان ادعای منکران معاد، از آفرینش دوباره استخوانها سخن گفته است. این آیه داستان کسی را (به نظر مشهور یکی از پیامبران به نام عزیر)[21] بازگومیکند که بر ویرانههای شهری گذشت و با خود گفت: چگونه خداوند اهل این شهر را پس از مرگشان زنده میکند؟ آنگاه خداوند او را میراند و پس از 100 سال زنده کرد و نگاهش را به استخوانها متوجه ساخت که چگونه به هم میپیوندد: «انظُر اِلَی العِظامِ کَیفَ نُنشِزُها» (بقره/2،259)
احکام فقهی استخوان:
احکام فقهی استخوان:
مباحث فقهی مرتبط با استخوان دو گونه است: نخست آنگاه که استخوان در تبیین حکم یک موضوع فقهی دیگر نقش دارد و دیگر آنکه استخوان موضوع حکمی شرعی باشد. آیه 6 مائده/5 که به آیه وضو مشهور است در بیان احکام وضو اندازه مسح پاها را تا کعبین مشخص میکند: «وامسَحوا ... واَرجُلَکُم اِلَی الکَعبَینِ» واژه شناسان «کعب» را به معنای «ارتفاع و برآمدگی» دانستهاند[22]; ولی در تطبیق کعب بر استخوانهای پا اختلاف است; برخی از فقیهان شیعه آن را استخوان برآمده روی پا و عدهای مفصل پیوند دهنده پا به ساق دانستهاند[23]; ولی اهلسنت کعب را استخوانهای برآمده دو طرف ساق پا میدانند.[24] = وضو) آیه146 انعام/6 نیز حکم فقهی خوردن حیوانات را برای یهودیان بیان میکند و خوردن پیه چسبیده به استخوان گاو و گوسفند را حلال میداند. = پیه)
یکی از مسائلی که در آن استخوان در جایگاهیک موضوع فقهی مورد بحث قرار گرفته پاکی یا نجاست استخوان مردار است. فقیهان شیعی، با استناد به آیه 80 نحل/16 و دستهای از روایات[25] و نیز اجماع، استخوان مردار* را مانند اجزایی چون مو و پشم که فاقد روح است پاک میدانند; اما در این مسئله از اهل سنت نظرات گوناگونی بازگو شده است; مالک آن را نجس میداند; اما از ابوحنیفه و شافعی قول به پاکی و نجاست، هر دو، نقل شده است.[26] بعضی از کتب تفسیری اهل سنت نظریه نجاست استخوان مردار را ذیل آیه 78 یس/36 با این استدلال از ابوحنیفه نقل کردهاند که واژه «یُحیِیهَا» در آیه بعد گویای وجود زندگی (روح) در استخوان است که با پدید آمدن مرگ، استخوان نیز میمیرد و نجس میگردد[27]; ولی برخی از مفسران این استدلال را نپذیرفته و مراد از «یحییها» را حیات* مجدد انسان در قیامت* و رویاندن اعضای قابل حیات مانند گوشت و پوست دانستهاند.[28]
افزون بر این مسئله، دیه جنینی که استخوان آن روییده است[29] و دیه آسیبهایی که به شکستگی استخوان بینجامد[30] هریک موضوع بحثهایی در فقه اسلامی قرار گرفته است.