اِستدراج
اشاره
اِستدراج: نزدیک شدن تدریجی و غیر مستقیم کافران و فاسقان به هلاکت و عذاب، بر اثر اصرار بر کفر و گناه
و تکذیب و رویگردانی انسان از سوی دیگر، در مورد کافران و فاسقان به اجرا درمیآید. این واژه از ریشه «دـرـج» به معنای اندک اندک گام برداشتن[1] و حرکت یک شیء یا حرکت در ضمن یک شیء[2] و درهم پیچیدن اشیا[3] و مرگ و فنا[4] بوده، در همه کاربردهایش متضمّن معنای تدریج و نوعی حرکت صعودی[5] یا نزولی[6] است. استدراج به نوعی صناعت ادبی نیز گفته میشود که در مباحثات و مجادلات بهکار میآید، به این گونه که شخص از مسیری پنهان و با جلب نظر تدریجی مخاطب، اورا به نحوی به پذیرش مدعای خویش وادارمیکند.[7]
مفهوم استدراج در قرآن به معنای فروکشیدن تدریجی افراد به سوی مقصد و سرانجامشان[8] یا در هم پیچیدن زندگی و وجودشان از طریق اغفال آنها از یاد خداست[9] که اعطای نعمت* و آسایش بیشتر در این فرایند نقشی اساسی دارد. انسانهایی که از هدایتها و آزمایشهای گوناگون خداوند برای هدایت* تأثیر مثبت نمیپذیرند در آخرین مرحله به آنان مهلت داده شده، به کلّی رها میگردند و حتّی زمینهها و امکانات سقوط نیز برایشان مهیامیشود و به تدریج به سرانجام شوم خویش نزدیک شده، ناگاه به عذاب خداوندی دچار میگردند.[10] واژه استدراج دوبار در قرآن بهکار رفته (اعراف/ 7، 182; قلم/68 44) و در آیات فراوانی نیز بدون کاربرد واژه استدراج از این پدیده بهتفصیل بحث شده است. این واژه در هر دو مورد بهصورت جمع بهکار رفته که برخی آن را اشاره به تأثیر واسطههای فیض الهی و مدبّرات امور از قبیل فرشتگان در نزول نعمتهای پیاپی برای استدراج دانستهاند، چنانکه کاربرد واژه «املاء» و «کید» بهصورت مفرد در مورد خداوند، به حکم ویژه الهی در مورد کافران و فاسقان اشاره دارد که کسی در صدور آن با خداوند مشارکتی ندارد.[11] در روایات یکی از اسمای الهی مُملی دانسته شده است.[12]
حوزه معنایی استدراج:
حوزه معنایی استدراج:
مفهوم استدراج گستره وسیعی دارد و در ارتباط با بسیاری از مفاهیم دیگر قرآن است[13]، ازاینرو مجلسی، در ضمن دو عنوان عام «کفر* و ایمان*» درباره استدراج بحثکرده است.[14] مفاهیم پیرامون استدراج گاه در مقایسه با افراد مبتلا به این سنّت و گاه در مقایسه با خداوند در نقش فاعل استدراج مطرح شده است. در واقع این مفاهیم، دو روی یک سکه است که بخش نخست آنها حالت ظاهری استدراج (تنعّم، آسایش و احساس عزّت و اقتدار) و بخش دیگر حالت باطنی و واقعی آن (فرو رفتن آرام در باتلاق هلاکت و ابتلای تدریجی به عذاب الهی) را نمایش میدهد. از سوی دیگر، مراحل پیش از استدراج و مفاهیم همراه و ملازم آن، در کنار سرانجام استدراج، به نحوی در ارتباط با استدراج بوده، بستر اجرای آن را روشن میسازد. در دسته نخست به مراحل گوناگونی از سیر تدریجی انسان در بستر هدایتهای تکوینی و تشریعی خداوند و در دسته دوم به پایان دفعی این فرایند که با نزول عذاب* دنیوی یا فرود آمدن عذاب اخروی به هنگام مرگ قرین است توجّه شده، ازاینرو مفهوم مزبور در 4حوزه معنایی قابل بررسی است:
1. استدراج در ظاهر با تنعم و بهرهمندی از لذتهای حیات* همراه است. واژه «امداد» از ریشه «مدّ» و به معنای گشایش و یاری رساندن در زندگی مادی یا معنوی[15] در مواردی که جنبه منفیآن مورد نظر بوده[16] و به گمراهی افراد میانجامد، به این واقعیت اشاره دارد[17]:«اَیَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مال وبَنین * نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لا یَشعُرون» (مؤمنون/ 23، 55 و نیز مریم/ 19، 75; بقره 2، 15) واژه «تمتیع» نیز به معنای بهرهمند ساختن همراه با لذت و رفع نیاز[18] در مواردی که در خصوص نعمتهای دنیا و با مفهوم منفی بهکار رفته[19] به این معنا اشاره دارد: «مَتَّعتَهُم وءاباءَهُم حَتّی نَسُوا الذِّکرَ وکانوا قَومـًا بورا». (فرقان/25، 18 و نیز طه/ 20، 131; حجر/ 15، 88) مهلت و نعمتهای الهی در این گونه افراد، نوعی احساس رهایی، بیقیدی و بیبندوباری پدید میآورد. در همین راستا واژه «املاء» از ریشه «ملا» به معنای مدت زمان دراز و مهلت و تأخیر[20] مطرح میشود که در خود معنای آزاد گذاشتن و رها کردن را دارد; به عنوان مثال، املاء بر رها ساختن افسار اسب برای آزادانه چریدن اطلاق میشود[21]: «اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا» (آلعمران/ 3، 178)، «واُملی لَهُم اِنَّ کَیدیمَتین» (اعراف/ 7، 183; قلم/68، 45 و نیز رعد/13، 32; حجّ/ 22، 44، 48) ظاهر نیکویاستدراج موجب میشود افراد، اعمال خویش را نیکو شمرده، از اصلاح خویش غافل گردند[22]:«اَلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیوةِ الدُّنیا و هُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنونَ صُنعـا» (کهف/ 18، 104) مفهوم «تسویل» به معنای زیبا نشان دادن زشتیها[23]: «الشَّیطـنُ سَوَّلَ لَهُم واَملی لَهُم» (محمّد/47،25) و «تزیین» به همین معنا: «قَسَت قُلوبُهُم و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ ما کانوا یَعمَلون» (انعام/6،43) که شیطان عامل آن دو معرفی شده، به این ویژگی اشاره دارد. فاعلیت شیطان در این آیات در مقایسه با فاعلیت خداوند در آیات استدراج بیانگر رابطه طولی میان آن دو است. نعمتهای استدراجی در افراد حالتهای ویژهای میآفریند که دسته دیگری از مفاهیم را به آن مرتبط میسازد; مانند: «فَرَح» به معنای شادی* بیش از اندازه و بیمورد[24]: «ذلِکُم بِما کُنتُم تَفرَحونَ فِی الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ» (غافر/40،75)، «اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحین» (قصص/28،76)، «بَطَر» به معنای زیادهروی در خوشی[25] به همراه غفلت*[26]: «وکَم اَهلَکنا مِن قَریَة بَطِرَت مَعیشَتَها» (قصص/28،58)، «أشَر» به معنای شدت بطر به همراه ناسپاسی[27]: «سَیَعلَمونَ غَدًا مَنِ الکَذّابُ الاَشِر» (قمر/54، 26)، «فُکاهة» به معنای خنده و مزاح که گاه همراه با بیتوجهی و غفلت از گناهان و زشتیهای خویش است[28]: «واِذَا انقَلَبوا اِلی اَهلِهِمُ انقَلَبوا فَکِهین» (مطفّفین/83 31)، «لهو*» به معنای گرایش به لذتها بدون توجّه به فرجام آنها[29]: «ذَرهُم یَأکُلوا ویَتَمَتَّعوا ویُلهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمون» (حجر/ 15، 3) و «لعب» بهمعنای تفریحهای نابخردانه و سرگرمیهای پوچ[30]: «فَذَرهُم یَخوضوا ویَلعَبوا حَتّی یُلـقوا یَومَهُمُ الَّذی یوعَدون» (زخرف/ 43، 83; معارج/70،42)
2. خداوند به افراد مبتلا به استدراج، مهلت کافی میدهد. مفهوم «امهال» و «تمهیل» از ریشه «مهل» به معنای سکون و مدارا[31] به این واقعیت اشاره دارد که به کافران و منکران خدا و پیامبر مهلت داده شده و در مجازات آنان عجله نمیشود[32]: «وذَرنی والمُکَذِّبینَ اولِی النَّعمَةِ ومَهِّلهُم قَلیلا» (مزمّل/73،11)، «فَمَهِّلِ الکـفِرینَ اَمهِلهُم رُویدا» (طارق/86 17) واژههای «تأخیر»، «انظار» و «انتظار» نیز معنای مهلت دادن را تداعی میکند[33]: «... اِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم تَشخَصُ فِیهِ الاَبصـر» (ابراهیم/14،42)، «اَنظِرنی اِلی یَومِ یُبعَثون * قالَ اِنَّکَ مِنَ المُنظَرین» (اعراف/7،14ـ15)، «وانتَظِروا اِنّا مُنتَظِرون» (هود/11،122) مهلت خداوند در استدراج از روی بیاعتنایی و بیتوجهی است.[34] واژه «وذر» به معنای ترک کردن و رها ساختن و دور انداختن شیء یا شخص بیارزش[35] به این معنا اشاره دارد: «فَذَرهُم فی غَمرَتِهِم حَتّی حین» (مؤمنون 23، 54) این وضعیت به گمراهی بیشتر شخص انجامیده: «ونَذَرُهُم فی طُغیـنِهِم یَعمَهون» (انعام/6،110) قلب او را کاملاً به روی حقیقت بسته و او را بیش از پیش غافل و خود فراموش میسازد: «ونُقَلِّبُ اَفـِدَتَهُم واَبصـرَهُم کَما لَم یُؤمِنوا بِهِ اَوَّلَ مَرَّة». (انعام/ 6، 110) مفاهیم «ختم»، «غشاوه»:«خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم وعَلی سَمعِهِم وعَلی اَبصـرِهِم غِشـوَةٌ» (بقره/ 2، 7)، «طبع»: «کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّر جَبّار» (غافر/ 40، 35)، «اضلال*»: «مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ واَضَلَّهُ اللّهُ» (جاثیه/ 45، 23)، «اِنساء»: «نَسُوا اللّهَ فَاَنسـهُم اَنفُسَهُم» (حشر/59، 19) و «لعن»: «لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنونَ اِلاّ قَلیلا» (نساء 4، 46) هریکاز جهتی به این معنا اشاره دارد.[36] در واقع خداوند با رفع فشارهای مستقیم و غیر مستقیم خود و مهیّا ساختن همه زمینههای تنعّم و تلذّذ برای این اشخاص به نوعی در فرایند گمراهی آنان نقش ایفا میکند[37]: «اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا» (آلعمران/3،178)، ازاینرو فرایند ابتعاد ستمکاران بر اثر پیشرفتهای مادی به منزله لعنت و نفرین خداوند بر آنان شمرده شدهاست.[38]
سنّت استدراج دو لایه کاملا متفاوت دارد: ظاهری نیکو و عذابی باطنی که در پایان به ناگاه آشکار میشود[39]، ازاینرو به آن «مکر»[40]: «ومَکَروا ومَکَرَ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المـکِرین» (آلعمران/3، 54)، «کید»: «واُملی لَهُم اِنَّ کَیدی مَتین» (اعراف/7،183)، «خدعه»[41]: «یُخـدِعونَ اللّهَ وهُوَ خـدِعُهُم» (نساء/4،142) و گاه «فتنه»[42]: «اَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطوا... فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولا اَولـدُهُم اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا...» (توبه/9، 49ـ55 و نیز طه/20،131) اطلاق شده است. برخی مکر* را تنها به عذاب پایانی یا الطافی که خداوند در مقام مقابله با کافران به مؤمنان میبخشد اطلاق کردهاند[43]; امّا به نظر میرسد معنای مکر از گستره وسیعی برخوردار است و هرگونه مقابله به مثل از جانب خداوند را شامل میشود.[44] بهطور کلی با توجه به اینکه سنّت خداوند در این دیارِ تکلیف* و آزمایش، بر پوشاندن نعمتهای خویش در لفافهای از رنج و عذاب ظاهری و نهان ساختن نقمتهای خویش در قالبی از آسایش و نعمت است[45]، میتوان معنایی بسیار عام از مفهوم مکر تصور کرد : «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا ءامَنّا وهُم لا یُفتَنون» (عنکبوت/29،2) از سوی دیگر استمرار و افزایش حالت طغیان* در این افراد نوعی تمسخر و استهزا* در برابر خداوند است و از اینرو او نیز این ترفند خویش را استهزایی در برابر رفتار ناشایست آنان نامیده است[46]: «... اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون * اَللّهُ یَستَهزِئُ بِهِم ویَمُدُّهُم فی طُغیـنِهِم یَعمَهون» (بقره/ 2، 14ـ15) در واقع مهلت خداوند و گشایشهای او نوعی زمینهسازی برای عقوبت آنان است. واژه «عدّ» و «اعداد» از ریشه «عدّ» به معنای تهیه و آمادهسازی و «عدّ» به معنای شمارش[47] در مواردی به این معنا اشاره دارد. خداوند در آیاتی از آماده ساختن جهنّم* برای کافران و منافقان: «غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِم ولَعَنَهُم واَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ» (فتح/ 48، 6) و در آیهای دیگر از شمارش اعمال یا نفسهای آنان: «فَلاتَعجَل عَلَیهِم اِنَّما نَعُدُّ لَهُم عَدّا» (مریم/19، 84) سخن به میان آورده که به ایجاد فرصت برای آنان جهت تکمیل گناهان و زشتیهایشان اشاره دارد تا بدین ترتیب خود، درجه مخصوص خویش را در جهنّم کسب کنند.[48] استعمال این واژه در مورد مؤمنان بر مفهومی کاملا عکس استدراج دلالت داشته، بهمهلت جهت تکمیل حسنات و خیرات اشارهدارد.[49]
3. استدراج در ارتباطی تنگاتنگ با روند رو به خسران* طبیعت انسانی: «والعَصر * اِنَّ الاِنسـنَ لَفی خُسر» (عصر 103، 1ـ2) است و با مفهوم هدایت و اتمام* حجت در مسیر مقابله با این روند: «وما کانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَومـًا بَعدَ اِذ هَدهُم حَتّی یُبَیِّنَ لَهُم ما یَتَّقونَ» (توبه/ 9، 115) پیوند دارد; همچنین با مفاهیم «تکذیب*»: «ومَن یُکَذِّبُ بِهـذا الحَدیثِ سَنَستَدرِجُهُم...» (قلم/ 68، 44)، «استکبار*»: «اِستِکبارًا فِیالاَرضِ ومَکرَ السَّیِّیِ» (فاطر/35،43)، «اسراف*»: «فَذَرهُم فی غَمرَتِهِم حَتّی حین» (مؤمنون 23، 54)، «... کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ...» (یونس/ 10، 12)، «ذنب»: «اَنَّما یُریدُ اللّهُ اَن یُصیبَهُم بِبَعضِ ذُنوبِهِم» (مائده/5،49)، «نفاق*»: «فَما لَکُم فِی المُنـفِقینَ فِئَتَینِ واللّهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبوا» (نساء 4، 88)، «فسق*»: «فَطالَ عَلَیهِمُ الاَمَدُ فَقَسَت قُلوبُهُم وکَثیرٌ مِنهُم فـسِقون» (حدید/57،16) و «طغیان»: «فَنَذَرُ الَّذینَ لا یَرجونَ لِقاءَنا فی طُغیـنِهِم یَعمَهون» (یونس/10،11) به عنوان نمودهای مختلف تأثیرناپذیری از هدایت و گرایش به ادامه روند خسران مرتبط است.
4. پایان استدراج همواره با نزول ناگهانی عذاب الهی در دنیا یا آخرت همراه است. مفاهیم «أخذ»:«فَاَخَذَهُ اللّهُ نَکالَ الأخِرَةِ والاولی» (نازعات/ 79، 25)، «عذاب»: «اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا ولَهُم عَذابٌ مُهِین» (آلعمران/ 3، 178) و «انتقام»: «فَلَمّا ءاسَفونَا انتَقَمنا مِنهُم فَاَغرَقنـهُم اَجمَعین» (زخرف/43، 55) به این فرجام شوم اشاره دارد. مفاهیم «هلاک»: «کَماَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن مَکَّنّـهُم فِیالاَرضِ» (انعام/6،6)، «قَصْم»: «وکَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً» (انبیا 21 11)، «دَمار»: «فَانظُر کَیفَ کانَ عـقِبَةُ مَکرِهِم اَنّا دَمَّرنـهُم وقَومَهُم اَجمَعین» (نمل/27،51) و «قطع دابِر»: «فَقُطِعَ دابِرُ القَومِالَّذینَ ظَـلَموا...» (انعام/6،45) در سطحگستردهتری در خصوص جوامع مبتلا به استدراجبهکار رفته که اصطلاحاً به آن عذاب استیصالگویند.[50]حوزه معنایی استدراج:
مفهوم استدراج گستره وسیعی دارد و در ارتباط با بسیاری از مفاهیم دیگر قرآن است[13]، ازاینرو مجلسی، در ضمن دو عنوان عام «کفر* و ایمان*» درباره استدراج بحثکرده است.[14] مفاهیم پیرامون استدراج گاه در مقایسه با افراد مبتلا به این سنّت و گاه در مقایسه با خداوند در نقش فاعل استدراج مطرح شده است. در واقع این مفاهیم، دو روی یک سکه است که بخش نخست آنها حالت ظاهری استدراج (تنعّم، آسایش و احساس عزّت و اقتدار) و بخش دیگر حالت باطنی و واقعی آن (فرو رفتن آرام در باتلاق هلاکت و ابتلای تدریجی به عذاب الهی) را نمایش میدهد. از سوی دیگر، مراحل پیش از استدراج و مفاهیم همراه و ملازم آن، در کنار سرانجام استدراج، به نحوی در ارتباط با استدراج بوده، بستر اجرای آن را روشن میسازد. در دسته نخست به مراحل گوناگونی از سیر تدریجی انسان در بستر هدایتهای تکوینی و تشریعی خداوند و در دسته دوم به پایان دفعی این فرایند که با نزول عذاب* دنیوی یا فرود آمدن عذاب اخروی به هنگام مرگ قرین است توجّه شده، ازاینرو مفهوم مزبور در 4حوزه معنایی قابل بررسی است:
1. استدراج در ظاهر با تنعم و بهرهمندی از لذتهای حیات* همراه است. واژه «امداد» از ریشه «مدّ» و به معنای گشایش و یاری رساندن در زندگی مادی یا معنوی[15] در مواردی که جنبه منفیآن مورد نظر بوده[16] و به گمراهی افراد میانجامد، به این واقعیت اشاره دارد[17]:«اَیَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مال وبَنین * نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لا یَشعُرون» (مؤمنون/ 23، 55 و نیز مریم/ 19، 75; بقره 2، 15) واژه «تمتیع» نیز به معنای بهرهمند ساختن همراه با لذت و رفع نیاز[18] در مواردی که در خصوص نعمتهای دنیا و با مفهوم منفی بهکار رفته[19] به این معنا اشاره دارد: «مَتَّعتَهُم وءاباءَهُم حَتّی نَسُوا الذِّکرَ وکانوا قَومـًا بورا». (فرقان/25، 18 و نیز طه/ 20، 131; حجر/ 15، 88) مهلت و نعمتهای الهی در این گونه افراد، نوعی احساس رهایی، بیقیدی و بیبندوباری پدید میآورد. در همین راستا واژه «املاء» از ریشه «ملا» به معنای مدت زمان دراز و مهلت و تأخیر[20] مطرح میشود که در خود معنای آزاد گذاشتن و رها کردن را دارد; به عنوان مثال، املاء بر رها ساختن افسار اسب برای آزادانه چریدن اطلاق میشود[21]: «اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا» (آلعمران/ 3، 178)، «واُملی لَهُم اِنَّ کَیدیمَتین» (اعراف/ 7، 183; قلم/68، 45 و نیز رعد/13، 32; حجّ/ 22، 44، 48) ظاهر نیکویاستدراج موجب میشود افراد، اعمال خویش را نیکو شمرده، از اصلاح خویش غافل گردند[22]:«اَلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیوةِ الدُّنیا و هُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنونَ صُنعـا» (کهف/ 18، 104) مفهوم «تسویل» به معنای زیبا نشان دادن زشتیها[23]: «الشَّیطـنُ سَوَّلَ لَهُم واَملی لَهُم» (محمّد/47،25) و «تزیین» به همین معنا: «قَسَت قُلوبُهُم و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ ما کانوا یَعمَلون» (انعام/6،43) که شیطان عامل آن دو معرفی شده، به این ویژگی اشاره دارد. فاعلیت شیطان در این آیات در مقایسه با فاعلیت خداوند در آیات استدراج بیانگر رابطه طولی میان آن دو است. نعمتهای استدراجی در افراد حالتهای ویژهای میآفریند که دسته دیگری از مفاهیم را به آن مرتبط میسازد; مانند: «فَرَح» به معنای شادی* بیش از اندازه و بیمورد[24]: «ذلِکُم بِما کُنتُم تَفرَحونَ فِی الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ» (غافر/40،75)، «اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحین» (قصص/28،76)، «بَطَر» به معنای زیادهروی در خوشی[25] به همراه غفلت*[26]: «وکَم اَهلَکنا مِن قَریَة بَطِرَت مَعیشَتَها» (قصص/28،58)، «أشَر» به معنای شدت بطر به همراه ناسپاسی[27]: «سَیَعلَمونَ غَدًا مَنِ الکَذّابُ الاَشِر» (قمر/54، 26)، «فُکاهة» به معنای خنده و مزاح که گاه همراه با بیتوجهی و غفلت از گناهان و زشتیهای خویش است[28]: «واِذَا انقَلَبوا اِلی اَهلِهِمُ انقَلَبوا فَکِهین» (مطفّفین/83 31)، «لهو*» به معنای گرایش به لذتها بدون توجّه به فرجام آنها[29]: «ذَرهُم یَأکُلوا ویَتَمَتَّعوا ویُلهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمون» (حجر/ 15، 3) و «لعب» بهمعنای تفریحهای نابخردانه و سرگرمیهای پوچ[30]: «فَذَرهُم یَخوضوا ویَلعَبوا حَتّی یُلـقوا یَومَهُمُ الَّذی یوعَدون» (زخرف/ 43، 83; معارج/70،42)
2. خداوند به افراد مبتلا به استدراج، مهلت کافی میدهد. مفهوم «امهال» و «تمهیل» از ریشه «مهل» به معنای سکون و مدارا[31] به این واقعیت اشاره دارد که به کافران و منکران خدا و پیامبر مهلت داده شده و در مجازات آنان عجله نمیشود[32]: «وذَرنی والمُکَذِّبینَ اولِی النَّعمَةِ ومَهِّلهُم قَلیلا» (مزمّل/73،11)، «فَمَهِّلِ الکـفِرینَ اَمهِلهُم رُویدا» (طارق/86 17) واژههای «تأخیر»، «انظار» و «انتظار» نیز معنای مهلت دادن را تداعی میکند[33]: «... اِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم تَشخَصُ فِیهِ الاَبصـر» (ابراهیم/14،42)، «اَنظِرنی اِلی یَومِ یُبعَثون * قالَ اِنَّکَ مِنَ المُنظَرین» (اعراف/7،14ـ15)، «وانتَظِروا اِنّا مُنتَظِرون» (هود/11،122) مهلت خداوند در استدراج از روی بیاعتنایی و بیتوجهی است.[34] واژه «وذر» به معنای ترک کردن و رها ساختن و دور انداختن شیء یا شخص بیارزش[35] به این معنا اشاره دارد: «فَذَرهُم فی غَمرَتِهِم حَتّی حین» (مؤمنون 23، 54) این وضعیت به گمراهی بیشتر شخص انجامیده: «ونَذَرُهُم فی طُغیـنِهِم یَعمَهون» (انعام/6،110) قلب او را کاملاً به روی حقیقت بسته و او را بیش از پیش غافل و خود فراموش میسازد: «ونُقَلِّبُ اَفـِدَتَهُم واَبصـرَهُم کَما لَم یُؤمِنوا بِهِ اَوَّلَ مَرَّة». (انعام/ 6، 110) مفاهیم «ختم»، «غشاوه»:«خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم وعَلی سَمعِهِم وعَلی اَبصـرِهِم غِشـوَةٌ» (بقره/ 2، 7)، «طبع»: «کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّر جَبّار» (غافر/ 40، 35)، «اضلال*»: «مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ واَضَلَّهُ اللّهُ» (جاثیه/ 45، 23)، «اِنساء»: «نَسُوا اللّهَ فَاَنسـهُم اَنفُسَهُم» (حشر/59، 19) و «لعن»: «لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنونَ اِلاّ قَلیلا» (نساء 4، 46) هریکاز جهتی به این معنا اشاره دارد.[36] در واقع خداوند با رفع فشارهای مستقیم و غیر مستقیم خود و مهیّا ساختن همه زمینههای تنعّم و تلذّذ برای این اشخاص به نوعی در فرایند گمراهی آنان نقش ایفا میکند[37]: «اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا» (آلعمران/3،178)، ازاینرو فرایند ابتعاد ستمکاران بر اثر پیشرفتهای مادی به منزله لعنت و نفرین خداوند بر آنان شمرده شدهاست.[38]
سنّت استدراج دو لایه کاملا متفاوت دارد: ظاهری نیکو و عذابی باطنی که در پایان به ناگاه آشکار میشود[39]، ازاینرو به آن «مکر»[40]: «ومَکَروا ومَکَرَ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المـکِرین» (آلعمران/3، 54)، «کید»: «واُملی لَهُم اِنَّ کَیدی مَتین» (اعراف/7،183)، «خدعه»[41]: «یُخـدِعونَ اللّهَ وهُوَ خـدِعُهُم» (نساء/4،142) و گاه «فتنه»[42]: «اَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطوا... فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولا اَولـدُهُم اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا...» (توبه/9، 49ـ55 و نیز طه/20،131) اطلاق شده است. برخی مکر* را تنها به عذاب پایانی یا الطافی که خداوند در مقام مقابله با کافران به مؤمنان میبخشد اطلاق کردهاند[43]; امّا به نظر میرسد معنای مکر از گستره وسیعی برخوردار است و هرگونه مقابله به مثل از جانب خداوند را شامل میشود.[44] بهطور کلی با توجه به اینکه سنّت خداوند در این دیارِ تکلیف* و آزمایش، بر پوشاندن نعمتهای خویش در لفافهای از رنج و عذاب ظاهری و نهان ساختن نقمتهای خویش در قالبی از آسایش و نعمت است[45]، میتوان معنایی بسیار عام از مفهوم مکر تصور کرد : «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا ءامَنّا وهُم لا یُفتَنون» (عنکبوت/29،2) از سوی دیگر استمرار و افزایش حالت طغیان* در این افراد نوعی تمسخر و استهزا* در برابر خداوند است و از اینرو او نیز این ترفند خویش را استهزایی در برابر رفتار ناشایست آنان نامیده است[46]: «... اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون * اَللّهُ یَستَهزِئُ بِهِم ویَمُدُّهُم فی طُغیـنِهِم یَعمَهون» (بقره/ 2، 14ـ15) در واقع مهلت خداوند و گشایشهای او نوعی زمینهسازی برای عقوبت آنان است. واژه «عدّ» و «اعداد» از ریشه «عدّ» به معنای تهیه و آمادهسازی و «عدّ» به معنای شمارش[47] در مواردی به این معنا اشاره دارد. خداوند در آیاتی از آماده ساختن جهنّم* برای کافران و منافقان: «غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِم ولَعَنَهُم واَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ» (فتح/ 48، 6) و در آیهای دیگر از شمارش اعمال یا نفسهای آنان: «فَلاتَعجَل عَلَیهِم اِنَّما نَعُدُّ لَهُم عَدّا» (مریم/19، 84) سخن به میان آورده که به ایجاد فرصت برای آنان جهت تکمیل گناهان و زشتیهایشان اشاره دارد تا بدین ترتیب خود، درجه مخصوص خویش را در جهنّم کسب کنند.[48] استعمال این واژه در مورد مؤمنان بر مفهومی کاملا عکس استدراج دلالت داشته، بهمهلت جهت تکمیل حسنات و خیرات اشارهدارد.[49]
3. استدراج در ارتباطی تنگاتنگ با روند رو به خسران* طبیعت انسانی: «والعَصر * اِنَّ الاِنسـنَ لَفی خُسر» (عصر 103، 1ـ2) است و با مفهوم هدایت و اتمام* حجت در مسیر مقابله با این روند: «وما کانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَومـًا بَعدَ اِذ هَدهُم حَتّی یُبَیِّنَ لَهُم ما یَتَّقونَ» (توبه/ 9، 115) پیوند دارد; همچنین با مفاهیم «تکذیب*»: «ومَن یُکَذِّبُ بِهـذا الحَدیثِ سَنَستَدرِجُهُم...» (قلم/ 68، 44)، «استکبار*»: «اِستِکبارًا فِیالاَرضِ ومَکرَ السَّیِّیِ» (فاطر/35،43)، «اسراف*»: «فَذَرهُم فی غَمرَتِهِم حَتّی حین» (مؤمنون 23، 54)، «... کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ...» (یونس/ 10، 12)، «ذنب»: «اَنَّما یُریدُ اللّهُ اَن یُصیبَهُم بِبَعضِ ذُنوبِهِم» (مائده/5،49)، «نفاق*»: «فَما لَکُم فِی المُنـفِقینَ فِئَتَینِ واللّهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبوا» (نساء 4، 88)، «فسق*»: «فَطالَ عَلَیهِمُ الاَمَدُ فَقَسَت قُلوبُهُم وکَثیرٌ مِنهُم فـسِقون» (حدید/57،16) و «طغیان»: «فَنَذَرُ الَّذینَ لا یَرجونَ لِقاءَنا فی طُغیـنِهِم یَعمَهون» (یونس/10،11) به عنوان نمودهای مختلف تأثیرناپذیری از هدایت و گرایش به ادامه روند خسران مرتبط است.
4. پایان استدراج همواره با نزول ناگهانی عذاب الهی در دنیا یا آخرت همراه است. مفاهیم «أخذ»:«فَاَخَذَهُ اللّهُ نَکالَ الأخِرَةِ والاولی» (نازعات/ 79، 25)، «عذاب»: «اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا ولَهُم عَذابٌ مُهِین» (آلعمران/ 3، 178) و «انتقام»: «فَلَمّا ءاسَفونَا انتَقَمنا مِنهُم فَاَغرَقنـهُم اَجمَعین» (زخرف/43، 55) به این فرجام شوم اشاره دارد. مفاهیم «هلاک»: «کَماَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن مَکَّنّـهُم فِیالاَرضِ» (انعام/6،6)، «قَصْم»: «وکَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً» (انبیا 21 11)، «دَمار»: «فَانظُر کَیفَ کانَ عـقِبَةُ مَکرِهِم اَنّا دَمَّرنـهُم وقَومَهُم اَجمَعین» (نمل/27،51) و «قطع دابِر»: «فَقُطِعَ دابِرُ القَومِالَّذینَ ظَـلَموا...» (انعام/6،45) در سطحگستردهتری در خصوص جوامع مبتلا به استدراجبهکار رفته که اصطلاحاً به آن عذاب استیصالگویند.[50]
سنّت استدراج:
اشاره
سنّت استدراج:
قرآن کریم از برخی سنّتهای* الهی یاد میکند که فرایند حرکت انسان و جوامع بشری تابع آنهاست.[51] این سنتها افزون بر استناد به بعد غیبی، از واقعیتی عینی و طبیعی نیز برخوردار بوده، از منظر روانشناختی و جامعهشناختی قابل تبیین و تحلیل است. با این نگرش میتوان سنّت استدراج را در دو حوزه فردی و اجتماعی بررسیکرد:
1. استدراج فردی:
1. استدراج فردی:
انسان از آغاز زندگی به اقتضای طبیعت مادی خویش به تدریج امکانات وجودی خود را از دست میدهد: «اَنّا نَأتِی الاَرضَ نَنقُصُها مِن اَطرافِها».[52](انبیاء/21،44) این فرایند در صورت عدم استفاده از این امکانات، و تبدیل نکردن آنها به امکانات ماندگار معنوی به تدریج انسان را به سوی خسران و زیان ابدی ـکه همان اتلاف عمر و استحقاق عذاب اخروی استـ سوق میدهد: «اِنَّالاِنسـنَ لَفی خُسر * اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ ..» (عصر 103، 2ـ3) در این میان خداوند بهطور مستقیم از عوامل گوناگونی همچون: موهبت عقل: «کَذلِکَ نُفَصِّلُ الأیـتِ لِقَوم یَعقِلون» (روم/30،28) و ارسال پیامبران: «وما اَهلَکنا مِن قَریَة اِلاّ لَها مُنذِرون» (شعراء/ 26، 208) و بهطور غیر مستقیم با جریانسازی در زندگی به وسیله ابتلا* به سختیها و مصائب: «فَاَخَذنـهُم بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعون» (انعام/6،42 و نیز اعراف/7، 94) یا نزول نعمتهای فراوان: «یـاَیُّهَا النّاسُ اذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم» (فاطر/35، 3) برای توقف این روند استفاده کرده[53]، برای انتخاب آزادانه و آگاهانه و تلاش بر مبنای آن به بندگان مهلت کافی عطا میکند: «ثُمَّ جَعَلنـکُم خَلـئِفَ فِی الاَرضِ مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ کَیفَ تَعمَلون» (یونس/10، 14); امّا برخی افراد این فرصتها را از دست میدهند یا از آنها سوء استفاده میکنند و از آیات و پیامهای الهی روی گردانده، به طبیعت جهول و عجول خویش از نعمتهای خدا دچار غرور* ـکه زمینه و محتوای اصلی استدراج است ـ 54] میشوند و افسار گسیخته و از بلاها و مصیبتها ناسپاس و از خدا رویگردان میشوند[55]: «فَاَمَّا الاِنسـنُ اِذا مَا ابتَلـهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ ونَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبّی اَکرَمَن * واَمّا اِذا ما ابتَلـهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقولُ رَبّی اَهـنَن» (فجر/89 15ـ16 و نیز فصّلت 41، 49ـ51) و حتی اگر در رخدادهای بسیار دشوار نیز اندک توجهی به خدا کنند موقتی و برای نیل به خواستههای شیطانی خویش است: «واِذا مَسَّ الاِنسـنَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیبـًا اِلَیهِ ثُمَّ اِذا خَوَّلَهُ نِعمَةً مِنهُ نَسِیَ ما کانَ یَدعوا اِلَیهِ...» (زمر/ 39، 8)، تا آنجا که اصرار و عناد آنان بهطور کلی زمینه هدایت را از میان برده، هیچ راهی دیگر برای توقف روند رو به رشد خسران نمیماند: «کُلوا وتَمَتَّعوا قَلیلاً اِنَّکُم مُجرِمون... فَبِاَیِّ حَدیث بَعدَهُ یُؤمِنون».[56](مرسلات/77، 46،50) از سوی دیگر خداوند بر اساس سنّت اختیار* و اراده آزاد انسانها هر دو راه هدایت و گمراهی* را فرا رویشان گشوده[57]:«مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الأخِرَةِ نَزِد لَهُفی حَرثِهِ ومَن کانَ یُریدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وما لَهُ فِی الأخِرَةِ مِن نَصیب» (شوری/42، 20)، از دخالت مستقیم در زندگی بشر و جلوگیری بیواسطه از خسران آدمیان پرهیز دارد[58]: «قُل فَلِلّهِ الحُجَّةُ البــلِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَدکُم اَجمَعین» (انعام/ 6، 149)، بر همین اساس آنان را کاملا به حال خویش رها میسازد: «ذَرهُم فی خَوضِهِم یَلعَبون» (انعام/ 6، 91) و بهطور طبیعی برای به فعلیت رسیدن همه امکانات آنها در مسیر گمراهی و زیان زمینه مهیا میشود: «مَن یُضلِلِ اللّهُ فَلا هادِیَ لَهُ ویَذَرُهُم فی طُغیـنِهِم یَعمَهون» (اعراف/ 7، 186)[59]، بر این اساس مفاهیم «املاء»، «امهال»، «وذر»، «تمتیع» و .. از زاویهای دیگر نمایانگر همان مفهوم استدراج است، زیرا رها کردن و مهلت دادن از روی بیاعتنایی و بیتوجهی، به حرکت انسان در مسیر طبیعی خسران میانجامد:«فَلَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ لَکُنتُم مِنَ الخـسِرین» (بقره/2، 64)، بنابراین، طبق برخی روایات، استدراج در خود معنای سقوط و نزول را دارد، ولی املاء و امهال و .. از آن تهی است[60]، با این حال املاء و امهال و .. نیز التزاماً بر این معنا دلالت دارد; امّا این روند طبیعی در عین حال بسیار پنهان و غیر قابل پیشبینی است: «فَاَتـهُمُ اللّهُ مِن حَیثُ لَمیَحتَسِبوا» (حشر/59،2)، «سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون» (قلم/68، 44)[61]، زیرا آنان در همان حال که از آسایش و تنعّم خویش، غرق لذتاند، در واقع در میان امواج تاریک شهوات در حال شکنجه هستند: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم».[62](توبه/ 9، 55) بدین ترتیب در طبقات ظلمانی ماده که در ظاهر نعمت است رو به سوی نابودی و عذاب فرو کشیده شده: «سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون» [63] (قلم 68 44) و همین نعمتها برایشان از جهات گوناگون به عذاب و رنج بدل میشود[64]، تا آنکه با فرا رسیدن مرگ به ناگاه همه امکانات خویش را از دست رفته: «اَذهَبتُم طَیِّبـتِکُم فی حَیاتِکُمُ الدُّنیا واستَمتَعتُم بِها» (احقاف/ 46، 20) و بافتههای خویش را گسسته:«وقَدِمنا اِلی ما عَمِلوا مِن عَمَل فَجَعَلنـهُ هَباءً» (فرقان/ 25،23) و خود را در کیفر خداوند گرفتار مییابند: «وبَدا لَهُم سَیِّـاتُ ما عَمِلوا وحاقَ بِهِم ما کانوا بِهِ یَستَهزِءون» (جاثیه 45 33)
برخی از مفسرانِ پیشین، به ابعاد روانشناختی سنّت استدراج نیز توجّه کردهاند; گرایش درونی انسان به شهوات موجب میشود ارضای آنها برایش لذت آور گردد و این لذت به افزایش تمایل او میانجامد و شدت تمایل نیز بر شدّت لذّت میافزاید. گناهان در این چرخه بیپایان پیدرپی تکرار گشته، ملکه طغیان را در وجود انسان رسوخ میدهد و طبیعی است که انسان بر اثر این حالت از اشتغال به معنویات و پرهیز از خسارت ابدی غافل میماند.[65] مفسران معاصر نیز کم و بیش به تبیین ابعاد روانشناختی استدراج پرداختهاند.[66]
2. استدراج اجتماعی:
2. استدراج اجتماعی:
آیات ناظر به نظام سنن الهی، به نوعی فلسفه تاریخ و قانونمندی جوامع بشری اشاره دارد: «فَهَل یَنظُرونَ اِلاّ سُنَّتَ الاَوَّلینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدیلاً ولَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحویلا» (فاطر/35،43) قرآن از اجرای سنّت استدراج درباره اقوام گذشته: «وکَاَیِّن مِن قَریَة اَملَیتُ لَها وهِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ اَخَذتُها واِلَیَّ المَصیر» (حجّ/22،48) و اقوام همه انبیا:«وما اَرسَلنا فی قَریَة مِن نَبِیّ اِلاّ اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ... ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا...» (اعراف/ 7، 94ـ95) خبر داده و از امکان تکرار آن درباره اقوام آینده پرده بر میدارد: «فَهَل یَنتَظِرونَ اِلاّ مِثلَاَیّامِ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین» (یونس/10، 102) شیوه و مراحل اجرای این سنّت به تفصیل در آیات 42ـ45 انعام/6 و 94ـ101 اعراف/7 آمده است. خداوند در آغاز برای این امّتها* درهای هدایت را میگشاید و پیامهای خویش را بدیشان ابلاغ میکند: «ذلِکَ اَن لَم یَکُن رَبُّکَ مُهلِکَ القُری بِظُـلم واَهلُها غـفِلون» (انعام/6،131) این هدایتهای الهی از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفه و راحت طلب آن با تکذیب و مخالفت مواجه میشود: «وما اَرسَلنا فی قَریَة مِن نَذیر اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا بِمااُرسِلتُم بِهِ کـفِرون» (سبأ/ 34، 34 و نیز زخرف/43، 23) این اقشار در نقش مخالفان اصلی اصلاح جامعه: «وکَذلِکَ جَعَلنا فی کُلِّ قَریَة اَکـبِرَ مُجرِمیها لِیَمکُروا فِیها...» (انعام/ 6، 123) زمینه سازان اجرای استدراج و فرو پاشی آن جامعه در پایان کار هستند: «واِذا اَرَدنا اَن نُهلِکَ قَریَةً اَمَرنا مُترَفیها فَفَسَقوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا القَولُ فَدَمَّرنـها تَدمیرا» (اسراء 17،16)، در هر حال، کفر آنان موجب نمیشود خداوند برای آنها مهلت کافی قرارنداده و از روی رحمت خویش تا آنجا که امیدی به هدایتشان است به آنها فرصت ندهد[67]: «فَمَهِّلِ الکـفِرینَ اَمهِلهُم رُویدا» (طارق/86 17) این مهلت برای برخی از آنها مفید واقع شده و به هدایتشان میانجامد; امّا برخی دیگر با سوء استفاده از آن بر گمراهی خویش میافزایند، ازاینرو در قرآن از این مهلت با دو تعبیر «رحمت» و «متاع» یاد شده است: «.. لا هُم یُنقَذون * اِلاّ رَحمَةً مِنّا ومَتـعـًا اِلی حین».[68](یس/ 36، 43ـ44) واژه «حین» به موقتی بودن این مهلت و بقای آن تا زمان جدایی کامل دو گروه از یکدیگر و رسیدن هر یک به سرمنزل نهایی خویش اشاره دارد: «حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ...» (آلعمران/ 3، 179) خداوند به هنگام اعراض مردم از هدایت، با افزایش مصائب، بلاها و سختیهای زندگی در صدد جلب توجّه آنان به خویش و نرم ساختن دلهایشان بر میآید: «اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعون» (اعراف/7،94)[69] البتّه بسیاری از این عذابهای هدایتی همان نتیجه اعمال ناشایست مردم است که میتواند آنان را بهزشتی کارهایشان متذکر ساخته، به سوی خداوند باز گرداند: «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلوا لَعَلَّهُم یَرجِعون» (روم/30، 41); امّا اصرار و عناد آنها دلهایشان را سخت گردانیده، در کنار آن، شیطان نیز با تزیین* اعمال ناپسندشان از توجّه به خدا مانع میشود[70]:«ولـکِن قَسَت قُلوبُهُم و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ ما کانوا یَعمَلون» (انعام/6،43) حال که دیگر ترفند مزبور کارایی ندارد زمینه گشایش و پیشرفت مادی برای آنان باز میشود: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوبَ کُلِّ شَیء» (انعام/ 6، 44)، «ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا...» (اعراف/7،95) و گاه خداوند همچون پدری که از ابزار تشویق و تنبیه بهطور همزمان استفاده میکند آنان را متناوباً بهآسانی و سختی مبتلا میسازد تا شاید آنان بهسویش متوجّه شوند[71]; امّا اعراض و لجاجت* آنها موجب میشود کاملا به حال خویش رها شده، این وضعیت در آنها حالت مستی: «حَتّی اِذا فَرِحوا بِما اوتوا» (انعام/6،44) و بیمبالاتی نسبت به تعهدات خویش بیافریند: «ثُمَّبَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا وقالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ...» (اعراف/7، 95)[72] تا آنکه بهطور کلی از فرجام شوم اعمالشان غافل گشته، همه این رویدادها را اتفاقی و بیارتباط با رفتارشان میپندارند: «قالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ» [73] (اعراف/7، 95) و به کلی از مکر الهی ایمن میگردند:«اَفَاَمِنوا مَکرَ اللّهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ اِلاَّ القَومُ الخـسِرون» (اعراف/7،99) در چنین حالتی دیگر تنها عذاب الهی سزاوار آنهاست که به ناگاه بر آنها فرود میآید[74]: «اَخَذنـهُم بَغتَةً فَاِذا هُممُبلِسون» (انعام/6،44)، «فَاَخَذنـهُم بَغتَةً وهُم لا یَشعُرون» (اعراف 7 95) شدّت عذاب در پایان استدراج به میزان شدت اجرای آن سنّت در هر جامعه بستگی داشته[75]، آن نیز به کمیت و کیفیت فساد* آن جامعه وابسته است. بدینسان استدراج اجتماعی به دو گونه عذاب دنیوی (فراگیر و محدود) منتهی میشود: عذاب فراگیر برای جوامعی است که همه افراد آن به سرحدّ نهایی کفر و طغیان رسیده باشند، بهگونهای که دیگر هیچگاه به هدایت نمیگرایند:«حَتّی اِذا استَیـَسَ الرُّسُلُ...» [76] (یوسف/12،110) و از میان نسلهای آینده نیز در چنین فضایی جز کافر و ناسپاس پدید نخواهد آمد و بدین سان حرکت آن جوامع بر مسیر گمراهی و انحراف، تنظیم و قفل شده و اصلاح آنان بهطور طبیعی امکانپذیر نیست: «رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکـفِرینَ دَیّارا * اِنَّکَ اِن تَذَرهُم یُضِلّوا عِبادَکَ ولا یَلِدوا اِلاّ فاجِرًا کَفّارا» (نوح/71، 26ـ27)، با این حال بر مبنای اصل عدل الهی، لازم است خداوند پیش از نزول عذاب به یاری رسولان و اندک مؤمنان آن جوامع آمده، از عذابنجاتشان دهد: «کَذلِکَ حَقـًّا عَلَینا نُنجِ المُؤمِنین» (یونس/ 10، 103)[77]; امّا جوامعی که تا حدّ نهایی کفر و طغیان پیش نرفته و امکان اصلاح آنها بهطور طبیعی میرود، خداوند در مقاطع خاص با نزول عذابهایی طبیعی و محدود:«حَتّی اِذا اَخَذنا مُترَفیهِم بِالعَذابِ...» (مؤمنون/23،64) به تصفیه عناصر پلید: «اِنّا کَفَینـکَ المُستَهزِءین» (حجر/ 15،95) و پالایش جامعه از آلایندههای اجتماعی میپردازد: «نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا...* ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما اَنتُم عَلَیهِ حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» (آلعمران/3، 178ـ179) آیهمستهزئین درباره عدهای از بزرگان قریش است که بیشترین آزار را به پیامبر(صلی الله علیه وآله)رساندند و هر یک بهواسطه بیماری یا بلایی دیگر در فاصله اندکی پیدرپی نابود شدند.[78] آیات 64 مؤمنون 23 و 178 آلعمران/3 و همچنین 17 طارق/86 درباره بزرگان از مشرکان قریش و اهل کتاب دانسته شده که در جنگهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) از جمله بدر و خیبر نابودشدند.[79]
سنّت استدراج اجتماعی از نگاه جامعه شناختی نیز قابل تحلیل است; زمینه فساد و نابهنجاریهای اجتماعی بهطور طبیعی در جوامع مرفه و ثروتمند، بیشتر است و اگر نخبگان آن جوامع به اصلاح جامعه و کنترل نهادهای آن ونظارت دقیق بر فرایندهای اجتماعی موفق نشوند به تدریج آن جامعه در بحرانهای بزرگ اجتماعی، از قبیل: جنگ و شورش، تضعیف نهادهای اجتماعی از جمله نهاد خانواده، افول معنویت موقعیت برتر خویش را از دست میدهد، بلکه در وادی ضعف و رخوت به سقوط میگراید، ازاینرو خداوند بهطور ویژه جوامع قدرتمند و مرفه را به عبرت از حال گذشتگان و مراقبت بر حال خویش فرا میخواند تا به نابودی و سقوط گرفتار نگردند: «اَوَ لَم یَهدِ لِلَّذینَ یَرِثونَ الاَرضَ مِن بَعدِ اَهلِها اَن لَونَشاءُ اَصَبنـهُم بِذُنوبِهِم ونَطبَعُ عَلی قُلوبِهِم فَهُم لا یَسمَعون». (اعراف/ 7، 100) سنّت استدراج اجتماعی از زاویهای دیگر در ارتباط با نظریه «عصبیّت» ابنخلدون است که هر قوم و ملتی پس از رسیدن به اوج عزت و اقتدار بر اثر تنعم و آسایش بسیار، به تدریج رو به افول میگرایند. چه بسا برخی آیات قرآنی در این زمینه، منشأ الهام این نظریه بوده است