ارکان استعاذه:
اشاره
ارکان استعاذه:
هر استعاذهای 4 رکن دارد: 1 کسی که پناه میبرد (مستعیذ، پناهنده). 2 کسی یا چیزی که به آن پناه برده میشود (مستعاذٌ به، پناهگاه). 3. چیزی که از آن پناه برده میشود (مستعاذٌ منه). 4. هدف و مقصدی که برای به دست آوردن آن پناه برده میشود (مستعاذٌله).[1] با توجه به اینکه مباحث مربوط به این رکن با مباحث مربوط به اهمیت و آثار استعاذه یکی است در اینجا به توضیح موارد دیگر میپردازیم.
1. مستعیذ (پناهنده):
1. مستعیذ (پناهنده):
پناهنده باید به خداوند و قدرت او عقیده راسخ داشته باشد، زیرا این باور که خدا پناهگاهی مطمئن است، شرط لازم برای استعاذه است، چنانکه در صدر اسلام شمار اندکی از مسلمانان از غزوه تبوک سر باززدند و در پی آن، چنان عرصه بر آنان تنگ شد که یقین کردند هیچ پناهی جز خدا وجود ندارد: «ظَنّوا اَن لا مَلجَاَ مِنَ اللّهِ اِلاّ اِلَیه» (توبه/9،118)
قرآن از انسانهای بزرگی نام میبرد که به خداوند پناه بردهاند. نوح(علیه السلام) در ماجرای طوفان از خداوند خواست تا پسرش را از غرقشدن برهاند. خداوند در پاسخ وی فرمود: پسر تو از اهل تو نیست. نوح(علیه السلام)گفت: «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ اَن اَسـَلَکَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ = پروردگارا! به تو پناهمیبرم از اینکه چیزی را درخواست کنم که از [درستی]آن آگاهی ندارم».
(هود/11،47)
موسی(علیه السلام) هنگام رویارویی با قوم فرعون از رجم آنان به خدا پناه برد و گفت: «واِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم اَن تَرجُمون» (دخان/44،20) یوسف(علیه السلام) نیز درخواست کامجویی همسر عزیز مصر را با گفتن «معاذالله» ردّ کرد. (یوسف/ 12،23) وی در ماجرای پیشنهاد گروگانگیری یکی از برادرانش به جای بنیامین، با گفتن همین جمله، از پذیرش پیشنهاد آنان خودداری کرد: «قال معاذ اللّه» (یوسف/12،79)
گفتنی است که برخی استعاذه انبیا را به دلیل عصمت آنان، از باب ادب و تواضعدانستهاند.[2]
همسر* عمران نیز هنگام زادن مریم*(علیها السلام) به خداوند گفت: من، مریم و ذریهاش را از [شر]شیطانِ رانده شده به پناه تو میسپرم: «اِنّی اُعیذُهابِکَ وذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم» (آلعمران/3،36) آنگاه که جبرئیل در شمایل بشر بر مریم(علیها السلام)تمثّل یافت مریم(علیها السلام) به او گفت: «اِنّی اَعوذُ بِالرَّحمـنِ مِنکَ اِن کُنتَ تَقیـّا = من، به [خدای]رحمان، پناه میبرم اگر تو پرواداری».(مریم/19،18)
2. مستعاذٌ به (پناهگاه):
2. مستعاذٌ به (پناهگاه):
از دیدگاه قرآن، تنها خداوند است که باید به او پناه برد: «ولَن تَجِدَ مِن دونِهِ مُلتَحَدا» (کهف/18،27)، «.. لَن یَجِدوا مِن دونِهِ مَوئِلا». (کهف/18،58) در برخی از آیاتی که درباره پناه بردن به خداست اسم جامع «اللّه» مطرح شده: «مَعاذَ الله» (یوسف/12،79)، «فَاستَعِذ بِاللّهِ» (نحل/16،98)، «أَعوذُ بِاللّهِ» (بقره/2،67) در برخی دیگر صفت رحمانیت خدا ذکر شده است: «إنّیِ أَعوذُ بِالرَّحمنِ» (مریم/19،18) و در برخی صفتِ «ملک النّاس» (ناس/114،2) و در جایی صفت الوهیت: «إِلهِ النّاسِ» (ناس/114،3) و گاه صفتِ «ربّالنّاس» (ناس/114،1) آمده است.
درباره ذکر صفات سهگانه «ربّ»، «مَلِک» و «إله» در سوره ناس گفته شده: انسان بهطور طبیعی برای دفع شر از خود به کسی پناه میبرد که توانایی دفع آن را داشته باشد و آنکس یا مربی و مدبّر انسان است یا صاحب قدرت فائقی کهحکمی نافذ دارد; مانند پادشاهی از پادشاهان، یااله و معبود وی است، و خداوند، هر سه صفت را داراست و راز اینکه صفت ربّ بر آن دو مقدم شده نزدیکتر بودن مربّی انسان است و ولایت پادشاه اعمّ از ولایت مربی است و اله ولیی است که انسان از روی اخلاص به او توجه میکند; نه بهلحاظ طبع مادّی. عطف نشدن و مستقل ذکر گردیدن هریک از این صفات، برای بیان استقلال علیت هرکدام از آنهاست.[3]
خداوند به استعاذهکنندگان وعده داده است که پاسخگوی استعاذه آنان است و از خواست قلبی ایشان آگاهی دارد. (اعراف/7، 200)
در برخی آیات قرآن نیز از پناه بردن مؤمنان به غیر خداوند یاد، یا به آن دستور داده شده است; مانند پناه بردن اصحاب* کهف به غار به فرمان خداوند: «اِذ اَوَی الفِتیَةُ» (کهف/18،10)، «فَأوُا اِلَی الکَهفِ» (کهف/18،16) این گونه پناه بردن چون با اجازه و دستور خداوند بوده، بیاشکال، بلکه در حقیقت پناه بردن به خداست و با توحید در استعاذه منافاتی ندارد.
3. مستعاذٌ منه (اموری که باید از آنها پناهبرد):
اشاره
3. مستعاذٌ منه (اموری که باید از آنها پناهبرد):
بیشترین محور آیات استعاذه اموری است که باید از آنها به خدا پناه برد و از خداوند برای غلبه برآنها استمدادکرد.
1. شیطان:
1. شیطان:
در قرآن دو دسته آیات درباره استعاذه از شیطان وجود دارد: دسته نخست، آیاتی که از شیطان بدون اشاره به اعمال وی سخن گفته است; مانند: «اِنّی اُعیذُها بِکَ وذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم» (آلعمران/3،36)، «فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم» (نحل/16،98) در اینگونه آیات، روشن بودن شرّ و وسوسهگری شیطان، علت طرح نشدن آن و عدم ذکر کارهای زشت شیطان برای عمومیت بخشیدن به آنهاست، بهگونهای که شامل همه شرها بشود![4] چنانکه در آیهای از قرآن، سفارششده از شر همه مخلوقات به خدا پناه بردهشود. (فلق/113،1ـ2)
با این حال، در آیاتی به پناه بردن از خصوص شیطان به خدا، امر شده که حاکی از اهمیت توجه به خطر وسوسههای شیطان است.
دسته دوم، آیاتی است که در آنها شر رسانی شیطان بازگو و از آن استعاذه شده یا به استعاذه سفارش گردیده است:
الف. به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمان داده شده که از وسوسههای شیاطین به خدا پناه ببرد: «وقُل رَبِّ اَعوذُ بِکَ مِن هَمَزتِ الشَّیـطین» (مؤمنون/ 23،97) «هَمْز» در لغت به معنای اشاره[5]، و در آیه، مقصود وسوسه* واغواگری است.[6] در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) هَمْز شیطان به «موته» (جنون) معنا شده است.[7] همز در تفاسیر به «خَنِق» یعنی فشردن گلو برای قطع نفس[8]، «نَزْغ»[9]، دمیدن[10]، دعوت به باطل و گناه[11]و هرچه از وسوسه شیطان که در قلب واقع شود[12] معنا شده است. از قرارگرفتن آیه در سیاق آیات مربوط به مشرکان بهدست میآید که ابتلای مشرکان به شرک و تکذیب از همز شیطان است[13] و صیغه جمع «هَمَزات» مفید تکرار وسوسه یا تنوع آن یا تعدد شیاطین وسوسهگر است.
خداوند، در پی سفارش به استعاذه، به پیامبر فرمان میدهدکه از حضور شیاطین به خدا پناهببرد: «واَعوذُ بِکَ رَبِّ اَن یَحضُرون» (مؤمنون/23،98) منظور از حاضر شدن شیاطین بازداشتن آنها از طاعت یا حضور هنگام نماز* یا تلاوت* قرآن یا در همه احوال و مواقع است.[14]
ب. در دو آیه امر شده است که انسان از نزغ شیطان به خدا پناه ببرد: «واِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطـنِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم» (فصّلت/41،36; اعراف/7،200) «نَزْغ» در لغت داخل شدن در چیزی برای فاسد کردن آن است[15] و برخی آن را افساد دانستهاند.[16] به غضب انداختن[17]، تحریک قلب، رسیدن عوارضی از شیطان و بازداشتن از آنچه خدا به آن فرمانداده[18]، ابتدای وسوسه[19]، به حرکت درآوردن و گمراهکردن که بیشتر در حال غضب رخ میدهد، و کمترین وسوسهای را که از ناحیه شیطان صورتمیگیرد نیز از معانی نَزْغ برشمردهاند.[20] برخی با توجه به سیاق آیات، معنای آیه را برحذربودن از غضب و انتقام، با استعاذه به خدا دانستهاند که هرگاه شیطان بخواهد شما را در برابر اعمال جاهلان و سوء رفتارشان، به غضب و انتقام تحریک کند به خدا پناهببرید.[21]
ج. هرگاه وسوسهای از شیطان به پرهیزگاران برسد آنان خدا را یاد کرده، بصیرت مییابند: «اِنَّالَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّیطـنِ تَذَکَّروا فَاِذا هُم مُبصِرون » (اعراف/7،201) «طائف» به کسی گفته میشود که دراطراف چیزی میگردد تا آن را شکار کند.[22] «مسّ» دستگذاشتن بر چیزی و کنایه از اصابت یا کمترین حد اصابت است.[23] برخی، «طائف» را شیطانی که در اطراف قلب میگردد تا وارد آن شود و برخی وسوسه شیطان[24] و برخی نیز غضب دانستهاند[25] که انسان باید در آن حال به یاد خدا باشد.
در آیه یاد شده، به صراحت از استعاذه سخن به میان نیامده; ولی به قرینه مسّ شیطان و ذکر آن پس از امر به استعاذه در آیه پیشین، مقصود از «تَذَکَّروا» متنبه شدن و در نتیجه پناه بردن به خدا از وسوسه شیطان است که همان مفاد استعاذه است، ازاینرو، مفسران، آیه را تأکید بر استعاذه دانستهاند.[26] برخی نیز آیه را به منزله تعلیل برای امر به استعاذه دانسته و استعاذه را نوعی تذکر معرفی کردهاند.[27]
د. به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) دستور داده شده از وسوسهگر نهانی (جنّ* یا انسان) که در سینههای مردمان وسوسه میکند، به پروردگار پناه برد: «قُلاَعوذُ بِرَبِّ النّاس * ... مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاس اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاس * مِنَ الجِنَّةِ والنّاس». (ناس/114، 1ـ6) وسوسه، اندیشه بد و پست و اصل آن از «وسواس» به معنای صدای نهفته و آرام است.[28] آوردن صفت وسواس به جای نام شیطان برای مبالغه در کار اوست، بدین ترتیب گویا شیطان، خودِ وسوسه است، افزون بر این، میتوان مضافی مانند «ذی» را در تقدیر گرفت.[29]
2. متکبّران:
2. متکبّران:
آنگاه که فرعون موسی(علیه السلام)را به قتل تهدید کرد: «ذَرونِی أقْتُل موسی» موسی گفت: از هر متکبری به پروردگار پناه میبرم: «اِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّر لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِساب» (غافر/40،27) منظور از متکبر کسی است که نسبت به اقرار به الوهیت خدا و اطاعت از او تکبّر ورزد.[30]
3. خطر:
3. خطر:
حضرت موسی هنگام دعوت فرعون و قومش، از رجم آنان به خداوند پناه برد: «واِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم اَن تَرجُمون» (دخان/44،20) برای رجم، مصادیقی ذکر شده است: رجم به قول، یعنی اتهام سحر، سنگسارکردن، کشتن، بدگویی، زدن و اذیت کردن. جمله «اَن تَرجُمون» همه موارد یاد شده را دربرمیگیرد.[31]
4. جهالت:
4. جهالت:
در دو آیه از جهالت به خدا پناه برده شده است: نوح(علیه السلام)وقتی پسرش را در ماجرای طوفان در حال غرق شدن دید از خداوند مدد خواست ... : «رَبِّ اِنَّ ابنی مِن اَهلی واِنَّ وعدَکَ الحَقُّ» (هود/11،45) خداوند پاسخ داد که او از خانواده تو نیست. نوح از اینکه درخواست جاهلانهای داشته باشد به خدا پناه برد: «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ اَن اَسـَلَکَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ» (هود/11،47)
موسی(علیه السلام) نیز در ماجرای ذبح گاو بنیاسرائیل و رهنمودهای وحیانیاش به آنان و متهم شدن به استهزای قوم خود گفت: به خدا پناه میبرم که از جهالتپیشگان باشم: «اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَکونَ مِنَ الجـهِلین» (بقره/2،67) به قرینه سیاق آیه، مقصود از جاهلان استهزاکنندگان هستند و تعبیر از آنان به جاهلان از آنروست که استهزا از جهل* برمیخیزد.[32]
5. آلودگی دامن:
5. آلودگی دامن:
زمانی که جبرئیل در خلوت مریم بهصورت انسانی متعادل برای او متمثل شد مریم از او به خداوند رحمان پناه برد: «اِنّی اَعوذُ بِالرَّحمـنِ مِنکَ اِن کُنتَ تَقیـّا» (مریم/19،18)
یوسف(علیه السلام) آن هنگام که همسر عزیز مصر در خلوتگاه از او کام خواست به خدا پناه برد: «ورودَتهُ الَّتی هُوَ فی بَیتِها عَن نَفسِهِ وغَلَّقَتِ الاَبوبَ وقالَت هَیتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّی اَحسَنَ مَثوایَ» (یوسف/12،23)
6. ظلم:
6. ظلم:
هنگامی که برادران یوسف(علیه السلام) از وی خواستند که به جای بنیامین یکی دیگر از برادران را به گروگان گیرد یوسف گفت: پناه بر خدا که جز کسی را بازداشت کنیم که کالایمان را نزد او یافتهایم که در این صورت ستمکار خواهیم بود: «مَعاذَ اللّهِ اَن نَأخُذَ اِلاّ مَن وجَدنا مَتـعَنا عِندَهُ اِنّا اِذًا لَظــلِمون» (یوسف/12،79)
7. موجودات شرور:
اشاره
7. موجودات شرور:
شر، هر نوع بدی را در برمیگیرد. برخی شر را شامل شرور دنیا و آخرت، انسان و جنّ و شیاطین، درندگان و گزندگان، آتش، آب، غذاهای زیانبار، قحطی و بیماری برشمردهاند.[33] در قرآن، یک بار (بهصورت مطلق) به استعاذه از شرّ اینگونه موجودات سفارش شده است: «مِن شَرِّ مَا خَلَق» (فلق/113،2) «مَا خَلَقَ» شامل همه آفریدگان میشود و «شرّ»، آنها را به مخلوقاتی مقیّد میکند که منشأ شرّ باشند.[34]
در آیاتی نیز مصادیقی برای شرور بیان شده است که باید از آنها به خدا پناه برد:
الف. تاریکی فراگیر:
الف. تاریکی فراگیر:
در آیه 3 فلق/113 به پناه بردن از شرّ تاریکی* به پروردگار فرمان داده شدهاست:«مِن شَرِّ غَاسِق إِذا وَقَب». تعبیر «غاسِق اِذا وَقَب» در تفاسیر و روایات، به شب هنگامی که با تاریکیاش داخل شود، غروب ثریا یا ستارهای دیگر، غروب ماه[35]، کسوف ماه، نیش زدن مارهای سیاه[36] و هر مهاجم شروری[37]، تفسیر شده است; امّا بیشتر مفسران آن را بر معنای نخست حمل کردهاند. در این صورت ذکر آن به دلیل اقدام فاسق به فسق و فجور و اقدام حشرات و درندگان به آزار و اذیت به هنگام شب است.[38] برخی نسبت دادن شر به شب را به این سبب دانستهاند که با تاریکی خود به شریر برای انجام دادن شر کمک میکند، پس شرّ در شب، بیشتر از روز اتفاق میافتد.[39] ذکر شب پس از «مَا خَلَقَ» را نیز از باب ذکر خاص پس از عام و برای اهمیت دادن به آن معرفی کردهاند.[40] برخی نیز به عکس، نکره آوردن آن را برای دلالت بر عموم دانستهاند.[41]
ب. جادوگران:
ب. جادوگران:
در ادامه سوره فلق فرمان داده شده از شرّ دمندگان در گرهها به پروردگار پناه برده شو:«ومِن شَرِّ النَّفّـثـتِ فِی العُقَد» (فلق/113،4 «نفث» در لغت، دمیدن است[42] و منظور از آن، دمیدن در رُقیهها و گرههاست[43] و مقصود از «نفّاثات» زنانی است که برای جادوکردن، در گرههای بند میدمند.[44] گفته شده: آنان زنانی هستند که قلب مردان را به دوستی خود میربایند[45] یا زنانی که تصمیم مردان را تغییر داده و آنان را به رأی خود باز میگردانند.[46]
از این آیه، تأثیر سحر* استفاده میشود[47]; اما برخی، تأثیر آن را نپذیرفته و گفتهاند: لزوم پناهبردن به خدا از شر ساحران، برای این است که آنان این توهم را ایجاد میکنند که قدرت دارند انسان را بیمار کنند یا شفا بخشند یا قادر به انجام کارهای خیر و شرّند[48] یا اینکه مقصود از استعاذه از زنان جادوگر را استعاذه از جادوگری و گناه جادوی آنان، استعاذه از فتنهای که با آن مردم را فریبمیدهند و استعاذه از شری که آن را خداوند هنگام جادوی آنان ایجاد میکند دانستهاند.[49]
ج. حسودان:
ج. حسودان:
در آیه پایانی سوره فلق فرمان داده شده از شر حسود، زمانی که حسد* میورزد به پروردگار پناه برده شود: «و مِن شَرِّ حاسِد اِذا حَسَد». (فلق/113،5) مقصود از قید «إذا حَسَد» این است که به حسد خویش ترتیب اثر داده، طبق آن عمل کند.[50] گفته شده: آیه، پناه بردن از نفس حسود و چشم زخم وی را بیان میکند.[51] برخی، یهود را مصداق حاسدبرشمردهاند.[52]
8 .عناد کافران:
8. عناد کافران:
خداوند به پیامبرش دستور داده است که در برابر جدال و عناد بیدلیل کافران درباره آیات خدا، به خدا پناه ببرد، زیرا در دلشان جز کبر نیست: «اِنَّ الَّذینَ یُجـدِلونَ فی ءایـتِ اللّهِ بِغَیرِ سُلطـن اَتـهُم اِن فی صُدورِهِم اِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبــلِغیهِ فاستَعِذ بِاللّه» (غافر/40،56)، بنابراین، استعاذه در آیه، به معنای پناه بردن به خدا از جدال* و عناد کافراناست.
یادآور میشویم که یکی از مصادیق مستعاذٌ منه، خداوند است (توبه/9،118) که مراد از آن، پناهبردن از کیفر خدا به عفو او و از خشم خدا بهرضای اوست.[53]
مراتب استعاذه:
1. استعاذه زبانی:
1. استعاذه زبانی:
اولین مرتبه استعاذه، گفتن الفاظی خاص با زبان است. قرآن برای استعاذه عبارتهایی را از اولیای الهی نقل کرده است; از موسی(علیه السلام) «اَعوذُ بِاللّهِ ..» (بقره/2،67)، از نوح(علیه السلام) «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ ..» (هود/11،47) و از مریم(علیها السلام) «اِنِّی اَعوذ بِالرّحمنِ ..» (مریم/19، 18) و از یوسف(علیه السلام) «معاذاللّه» (یوسف/12،23)، چنانکه به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز فرمان داده شده که الفاظی را بر زبان جاری سازد. (مؤمنون/23، 97ـ98; فلق/113، 1; ناس /114،1) در اینکه با چهعبارتی باید استعاذه کرد میان مفسران اختلاف است; آنان عبارتهایی را مانند: «أعوذ باللّه من الشّیطن الرّجیم» ، «أستعیذ باللّه ..» ، «معاذاللّه» ، «أعوذ باللّه السّمیع العلیم ..» و «أللّهمّ إنّی أعوذ ..» ذکرکردهاند.[54]
2. استعاذه قلبی:
2. استعاذه قلبی:
مرتبه بالای استعاذه، پناه بردن قلبی به خداست و گفتار زبانیِ صرف، بدون معرفت قلبی بیفایده است[55]، چنانکه یاد دارو، شفابخش نیست.[56] عبارت «اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلِیم» پس از فرمان استعاذه در آیه 36 فصّلت/41 اشاره دارد که استعاذه زبانی وقتی مؤثر است که حقیقت آن در قلب جای گیرد; گویا خداوند فرموده است: با زبان استعاذه را بگو، من شنوا هستم و در قلب و اندیشهات متوجه آن باش، من از نهانت خبر دارم.برخی گفتهاند: تمامیت استعاذه به این است که بنده بداند از جلب منفعت و دفع ضرر عاجز است و خداوند بر آن قدرت دارد و در قلب بخواهد که خداوند او را پناه دهد و با زبان آن را بطلبد.[57]
عدهای نیز حقیقت استعاذه را مرتبه قلبی آن دانسته و گفتهاند: استعاذه کیفیتی نفسانی است که از علم کامل برهانی و ایمان به مقام توحید فعلی حق حاصل میشود.[58] استعاذه یادآوری نعمتهای بزرگ خدا و ذکر شدّت کیفر اوست و این دو، بنده را به دوری از هوای نفس و رویکرد به شریعت فرا میخوانند.[59] بر اساس این نظر، گفتار زبانی، فقط بیانگر حقیقت استعاذه محسوب شده[60] و اشاره به حالتی است که انسان در مواجهه با شرور مییابد و در گفتار و عقیده و عمل از آنها میگریزد.[61]
برخی نیز حقیقت استعاذه را دارای سه مرتبه دانستهاند: الف. استعاذه در مقام توحید فعلی. ب استعاذه در مقام توحید صفاتی. ج. استعاذه در مقام توحید ذات، و احتمال دادهاند که دعای منسوب به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله):«أعوذ بعفوک من عقابک و أعوذ برضاک من سخطک و أعوذبک منک» به این سه مقام اشاره داشته باشد.