اِستغاثه
اشاره
اِستغاثه: کمکخواهی از خدا هنگام بلا و رنج و گرفتاری
واژه استغاثه، مصدر باب استفعال از ریشه «غـوـث» بهمعنای طلب نصرت و فریادرس خواهی[36] و استمداد در حال شدّت و محنت است.[37] این واژه از ریشه «غـیـث» بهمعنای طلب باران[38]، مورد بحث این مقاله نیست. به گفته برخی، «غوث» در اصل نجات دادن از ابتلا و محنت و قرار دادن شخص در پناه خود است. از این دیدگاه با دو قید «نجات دادن و در پناه خود قرار دادن» فرق میان اغاثه و انقاذ، تخلیص، اعانه، نصر، انجاء و تفریج روشنمیشود.[39]
حقیقت استغاثه که شرط بندگی است[40]، استمداد از خداست، زیرا یگانه تأثیرگذار در عالم اوست و اگر از غیر وی (اولیای الهی) کاری ساخته است، به اذن او و به این جهت است که آنان مجاری فیض وی هستند[41]، بر این اساس، رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: یگانه حقیقتی که بداناستغاثه میشود، خداوند است[42] البتّه این به معنای روا نبودن استغاثه به اولیای الهی نیست، زیرا انسانهای کامل با توجه به مقام خلافت الهی خویش، در حکم «مستخلفٌ عنه» بوده و میتوانند مورد استغاثه واقع شوند، ازاینرو در منابع دینی دعاهایی وارد شده که در آنها ازاولیایالهی، چون حضرت زهرا(علیها السلام)[43] و امامعصر(عج)[44] استغاثه میشود، پس شرک پنداشتن استغاثه به ارواح مقدّس، نادرست بوده، از عدم فهم صحیح توحید افعالی ناشی میشود.[45]
نمونه آشکار استغاثه هنگامی است که انسان به بیماری سختی مبتلا میشود یا در امواج توفان دریا گرفتار میآید و دست خود را از همه جا کوتاه میبیند و به اقتضای فطرت توحیدی، این حقیقت را درمییابد که در عالم، قدرتی هست که بتواند وی را در هر شرایطی که باشد نجات دهد. دراینحالت، انسان با تضرّع و زاری، فقط به خدا استغاثه میکند.[46]
استغاثه در قرآن:
استغاثه در قرآن:
مشتقّات واژه «استغاثه» در قرآن 4 بار بهکار رفته که دو مورد آن به این بحث مربوط است: 1 استغاثه سپاهیان اسلام از خداوند در جنگ بدر. (انفال/8 9) 2 استغاثه پدر و مادر به درگاه خداوند برای هدایت فرزند خویش (احقاف/46،17)، افزون بر این، از برخی موارد که در آن واژههایی مانند: «صرخ» (فاطر/35، 37)، «ندا» (انبیاء/21، 76،83، 87ـ88; ص/38،3; نساء/4، 75)، «دعا» (انعام / 6، 63ـ64; یونس/10، 12)، بهکار رفته و همچنین از سیاق برخی آیات، مانند 214 بقره/2، مفهوم استغاثه استفاده میشود. «جؤار» نیز که مشتقات آن در آیات 64ـ65 مؤمنون/23 و 53 نحل/16 آمده، به معنای بلندکردن صدا به استغاثه و در محدوده بحث داخلاست.
استغاثه و اجابت:
استغاثه و اجابت:
در بسیاری از آیاتی که در آنها از استغاثه سخن به میان آمده، بهاجابت آن از سوی خداوند نیز تصریح شدهاست.
استغاثه سپاهیان اسلام در نبرد بدر*، به اجابت خداوند مقرون شد و مؤمنان به وسیله خیل عظیمی از فرشتگان، امداد شدند: «اِذ تَستَغیثونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم اَنّی مُمِدُّکُم بِاَلف مِنَ المَلَـئِکَةِ مُردِفین». (انفال/8 9) استغاثه حضرتنوح*(علیه السلام)نیز از دیگر مواردی است که با اجابت همراه شده و خداوند او و اهلش را از سختی بزرگ رهانید: «ونوحـًا اِذ نادی مِن قَبلُ فَاستَجَبنا لَهُ فَنَجَّینـهُ واَهلَهُ مِنَ الکَربِ العَظیم» (انبیاء/21،76)
آیه 84 انبیاء/21 به اجابت استغاثه ایّوب و برطرف شدن گرفتاری وی اشاره دارد: «واَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ ... * فَاستَجَبنا لَهُ فَکَشَفنا ما بِهِ مِن ضُرّ ..» ، چنانکه آیه 87 سوره یاد شده به اجابت استغاثه ذوالنون (یونس*(علیه السلام)) و نجات وی از غم تصریح میکند: «وذَا النّونِ اِذ ذَهَبَ ... فَاستَجَبنا لَهُ ونَجَّینـهُ مِنَ الغَمِّ ..» و بهطور کلّی، آیه 62 نمل/27: «اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ ویَکشِفُ السّوءَ ..»، نیز آیه «وکَذلِکَ نُنجِی المُؤمِنین» (انبیاء/21، 88) متضمّن این وعده است که خداوند استغاثه افراد مضطر و درمانده را اجابت میکند و مؤمنان را از غم و اندوه میرهاند.[47] مضمون برخی از احادیث نیز که تکرار دعا را سبب برآمدن حاجت میداند، مؤیّد مطلب یاد شده است.[48]
اجابت استغاثه، شرایطی دارد، از اینرو استغاثه امّتهایی که پیامبران خویش را تکذیب کردهاند، به جز قوم یونس (یونس/10،98) هنگام ظاهر شدن عذاب الهی سودی به آنان نبخشیده است: «کَم اَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن فَنادَوا ولاتَ حینَ مَناص» (ص/38، 3) و استغاثه دوزخیانی که خروج از جهنّم* را با ناله از پروردگار خویش خواستار میشوند بیپاسخ میماند: «والَّذینَ کَفَروا لَهُم نارُ جَهَنَّمَ ... و هُم یَصطَرِخونَ فیها رَبَّنا اَخرِجنا ... فَما لِلظّــلِمینَ مِن نَصیر» (فاطر/35، 36ـ37) یا با خطاب مخصوص به راندن سگ، رانده میشوند: «اخسَـوا فیها ولا تُکَلِّمون» (مؤمنون/23، 108) یا از استغاثه آنان به «جؤار» (صدایی که حیوانات وحشی هنگام گرفتاری، برای نجات بلند میکنند)[49] تعبیر کرده و به صراحت به آنها میگویند: شما از ناحیه ما یاری نمیشوید: «حتّی إذا أخذنا مترفیهم بالعذاب إذاهم یجـرون * لاتجـروا الیوم إنّکم منّا لاتنصرون» (مؤمنون/23، 64ـ65)
استغاثه کنندگان :
اشاره
استغاثه کنندگان :
قرآن کریم به استغاثه برخی پیامبران و مؤمنان هنگام دچارشدن به شداید و رنجها اشاره فرموده است:
1. استغاثه نوح(علیه السلام):
1. استغاثه نوح(علیه السلام):
حضرت نوح، هنگام گرفتار شدن به طوفان و در برابر قومش که منکر رسالت الهی او بودند، به درگاه خدا استغاثه و تقاضای کمک و پیروزی کرد: «ونوحـًا اِذ نادی مِن قَبلُ فَاستَجَبنا لَهُ فَنَجَّینـهُ واَهلَهُ مِنَ الکَربِالعَظیم». (انبیاء/21، 76) از جمله«الکَربِ العَظیم» استفاده میشود که نداینوح(علیه السلام)ندای عادی و عاری از استغاثه نبودهاست[50]: «فدعا ربّه أنّی مَغلوب فَانتصِر= او بهدرگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب [این قوم طغیانگر]شدهام. انتقام مرا از آنها بگیر». (قمر/54 10) در این آیه نیز از جمله «اَنّی مَغلوب فَانتصِر» آمیخته بودن دعای نوح(علیه السلام)بااستغاثه استفاده میشود.[51] استغاثههای حضرتنوح(علیه السلام)سرانجام نتیجه بخشید و خداوند وی را بر قومی که منکر رسالتش بودند، باغرقکردن آنها پیروز کرد. (قمر/54، 11)
2. استغاثه ایّوب(علیه السلام):
2. استغاثه ایّوب(علیه السلام):
حضرت ایّوب* در طول زندگی خویش به بیماری شدید و طولانی دچار شد و به از دست دادن فرزندان و اموال مبتلاگردید. وی در این حال به درگاه خدا استغاثهکرد و خداوند، استغاثه و دعای او را اجابت فرمود و سلامتی، عافیت، فرزندان و اموالش را به وی بازگردانید[52]: «واذکر عبدنا أیّوب إذنادی ربّه ..= وبه یاد بیاور بنده ما ایّوب را هنگامیکه پروردگارش را خواند ..». (ص/38، 41; انبیاء/21، 83)
در این آیات، ندای حضرت ایّوب با استغاثه همراه بوده است.[53]
3. استغاثه یونس(علیه السلام):
3. استغاثه یونس(علیه السلام):
حضرت یونس هنگامی که در برابر مقاومت قوم متکبّرش به ستوه آمد و از آنها فاصله گرفت، نشانههای عذاب الهی بر آن قوم نمایان شد. آنان در این حال به راستی توبه کردند و عذاب الهی برطرف شد. حضرت یونس در قعر دریا در دل ماهی به وحدانیّت خداوند ندا داد و رفع گرفتاری خویش را از خدا خواستار شد (انبیاء/21، 87ـ88)، «.. ولاتَکُن کَصاحِبِ الحوتِ اِذ نادی وهُوَمَکظُوم= ... و مانند صاحب ماهی [یونس ]مباش <[که در تقاضای مجازات قومش شتاب کرد و گرفتار مجازات ترک اَولی شد] در آن زمان که بانهایت اندوه خدا را خواند». (قلم/68، 48) همانگونه که خداوند در پی استغاثه یونس در شکم ماهی او را نجات داد، مؤمنان را نیز هنگامیکه به درگاه خدا استغاثه کنند و او را بخوانند از رنج و بلامیرهاند.[54]
از دیگر مواردی که در قرآن به استغاثه تصریح شده، استغاثه پدر و مادر مؤمن به درگاه الهی، برای هدایت فرزند خود به راه راست و دوری وی از انحراف و بیایمانی است: «وهُما یَستَغیثانِ اللّهَ ویلَکَ ءامِن اِنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ ..» (احقاف/46،17)
اِستغفار
اشاره
اِستغفار: آمرزش خواهی
مفهوم آمرزش خواهی 68 بار در قرآن آمدهاست: 43 مورد از آن در هیئتهای گوناگون باب استفعال، 17 مورد در قالب «إغفر» ، سه مورد به صیغه «یغفر» ، دو مورد «تغفر» و یک بار بهصورت «مغفرة» بهکار رفته است.[1] در دو آیه نیز فرمان استغفار با واژه «حِطَّة» آمده و نقل شدهاست که خداوند به بنی*اسرائیل فرمان استغفار داد تا مشمول مغفرت الهی قرار گیرند. (بقره/ 2، 58; اعراف/ 7، 161)
واژه استغفار به معنای درخواست مغفرت[2] از ریشه «غـفـر» در لغت به معنای پوشش است[3]، چنان که گفته میشود: «اصبغ ثوبک بالسواد فهوأغفر لوسخه = لباست را رنگ سیاه کن تا در برابر چرک پوشانندهتر باشد».[4] به کلاهخود نیز از آن جهت که سر را از آسیبها میپوشاند، مِغفَر میگویند[5] و پارچهای را که بهصورت آستر، یک سوی لباس را پوشش میدهد، غَفَر مینامند.[6]
استغفار در اصطلاح، به معنای درخواست زبانی یا عملی[7] آمرزش[8] و پوشش گناه*[9] از پیشگاه خداوند، و هدف از آن درخواست مصونیّت از آثار بد گناه و عذاب الهی است.[10] کیفیّت پوشاندن گناه از بحث استغفار خارج است و از جمله افعال الهی به شمار میرود و از آن تحت عناوین غفران، عفو، تکفیر* سیّئه و تبدیل آن به حسنه بحث میشود. برخی، واژه استغفار در آیاتی از قرآن را به ایمان[11]، اسلام[12] یا گزاردن نماز[13] تفسیر کردهاند که به مصادیق استغفار در مقام عمل اشاره دارند. درشریعت اسلامی، استغفار بهصورت بهترین عبادت و دعا*مطرح، و فراوانی انجام دادن آن توصیه شده و شاخصترین تعبیر از آن، با جمله «استغفرالله است.[14]
تفاوت استغفار و توبه:
تفاوت استغفار و توبه:
فرمان توبه* پس از امر به استغفار در آیات 3، 52 و 90 هود/11:«واَنِاستَغفِروا رَبَّکُم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ» به دو دلیل، نشان دهنده مغایرت مفهوم استغفار و توبه است: 1. عطف توبه بر استغفار با کلمه «ثمّ» که فاصله و ترتیب را میرساند. 2. اصل در کلام هر گویندهای تأسیس و اراده معنای جدید است. درباره مغایرت استغفار با توبه، وجوهی گفته شده که میتوان آنها را در دو وجه خلاصه کرد: 1 استغفار، آمرزش خواهی از گناهان برای پیراستن روح از آلودگیها و نابودی باورها و اعمالی، مانند شرک و معصیت است و توبه، اقدام برای آراستن روح به صفات پسندیده، مانند توحید و ایمان و امتثال فرمانهای الهی است، در نتیجه استغفار، طلب آمرزش; ولی توبه بازگشت به خدا در مقام عمل است.[15]
2. منظور از استغفار، درخواست آمرزش از گناهان پیشین، و مقصود از توبه، پشیمانی و بازگشت به خدا درباره گناهانی است که امکان دارد در آینده واقع شود.[16]
با توجّه به تفاوت معنای توبه و استغفار، توبه بهصورت مکمّل استغفار در جهت رسیدن به هدف آن، یعنی آمرزش مطرح است.[17]عدهای در تفاوت میان استغفار و توبه به تفاوت متعلّق آن دو اشاره کرده و استغفار را به گناهان کوچک، و توبه را به گناهان بزرگ مربوط دانستهاند.[18] در یک آیه، استغفار پس از توبه آمده و برآن عطف شده است: «اَفَلا یَتوبونَ اِلَی اللّهِ ویَستَغفِرونَهُ» (مائده/5،74); امّا چون عطف در این آیه با «واو» که برای جمع است صورت پذیرفته، با مغایرت استغفار و توبه منافاتی ندارد. برخی امر به توبه پس از استغفار را در آیات سوره هود، تأکید همان امر اوّل و «ثمّ» را به معنای واو دانستهاند.[19] برخی نیز معتقدند چنانچه در موردی استغفار به تنهایی بهکار رفته باشد، معنای توبه را نیز دربردارد.[20]
اهمّیت استغفار:
اهمّیت استغفار:
اهمّیت استغفار از جهات گوناگونی قابل تبیین است: 1 پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و دیگر پیامبران به استغفار سفارش کرده و عموم مردم بدان فرمان داده شدهاند، چنان که 8آیه، به آمرزش خواهی ترغیب عمومی کرده و نزدیک به 30 آیه، از استغفار پیامبران سخن به میان آورده و 5 آیه نیز شخص رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را به آن مأمور کرده است.[21] 2 فرشتگان برای مؤمنان (غافر/40، 7) و اهل زمین استغفار میکنند. (شوری/42،5) 3 درخواست آمرزش گناه، صفت پرهیزکاران معرّفی شده است[22]: «.. لِلَّذینَ اتَّقَوا ... * اَلَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا اِنَّنا ءامَنّا فَاغفِرلَنا». (آلعمران/3 15ـ16)
آثار استغفار: استغفار آثار مهم معنوی و مادّی را در پی دارد; مانند:
1. پیشگیری از عذاب الهی:
1. پیشگیری از عذاب الهی:
براساس آیه33 انفال/8 تا زمانی که مردم اهل استغفار باشند، خداوند آنان را عذاب نخواهد کرد: «.. وماکانَاللّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یَستَغفِرون». ابتدای آیه یاد شده، به عامل دیگر پیشگیری از عذاب، یعنی وجود رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در میان مردم اشاره دارد. مفسّران درباره این آیه، شأن نزولهای خاص و احتمالات گوناگونی ذکر کردهاند; ولی آیه، این قانون کلّی را دربردارد که وجود رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در میان مردم و استغفار مردم، هر دو عامل امنیّت آنان در برابر بلاهای سخت و سنگین و مجازاتهای دردناک طبیعی و غیر طبیعی، همانند سیل، زلزله و جنگهای ویرانگر است.[23] حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام)میفرماید: در روی زمین، دو ابزار امنیّت از عذاب الهی وجود داشت: یکی از آن دو وجود پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)بود که با رحلت آن حضرت برداشته شد; ولی دیگری که استغفار است، همواره برای همگان وجود دارد، پس بدان تمسّک جویید. آنگاه آیه پیشین را تلاوتکردند.[24]
2. آمرزش گناهان:
2. آمرزش گناهان:
در آیه 10 نوح/ 71 در پی فرمان حضرت نوح(علیه السلام) به استغفار، صفت بسیار بخشنده بودن خداوند مطرح شده است: «فَقُلتُ استَغفِروا رَبَّکُم اِنَّهُ کانَ غَفّارا». وصف غفّار، همانند اوصاف غفور، رحیم (نساء/4،110) و ودود (هود/11،90) ... به وعده مهم و بشارت بزرگ الهی به آمرزش گناهان و نزول رحمت بر بندگان اشاره دارد.[25] در روایتی استغفار از گناه، عامل زدودهشدن زنگارهای گناه از روح انسان و بخشیدن جلای معنوی به روح، دانسته شدهاست.[26]
3. افزایش روزی:
3. افزایش روزی:
آیات 11ـ12 نوح/71 به نجات از خشکسالی با آمدن بارانهای فراوان، رفع فقر و تنگدستی و زیاد شدن درآمد و روزی اشاره دارد: «یُرسِلِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدرارا * ویُمدِدکُم بِاَمول...».
4. ازدیاد فرزندان:
4. ازدیاد فرزندان:
بر اساس آیه 12 نوح/71 رفع مشکل بیفرزندی، یا ازدیاد فرزندان از آثار استغفار شمرده شده است: «ویُمدِدکُم بِاَمول وبَنینَ...».
5. رفاه و عمر طولانی:
5. رفاه و عمر طولانی:
استغفار واقعی عامل دستیابی انسان به زندگی خوب و زیبای توأم با ثروت، رفاه، امنیّت و عزّت است[27]: «ویَجعَل لَکُم جَنّـت ویَجعَل لَکُم اَنهـرا» ، چنانکه در آیه 3 هود/11 از این دنیای خوب مادّی به متاع نیکو یاد شده است: «واَنِ استَغفِروا رَبَّکُم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ یُمَتِّعکُم مَتـعـًا حَسَنـًا». برخی نیز متاع حسن را عمر دراز، قناعت، رها کردن مردم و رویآوری به خداوند در نتیجه آمرزشخواهی دانستهاند.[28] در نقلی، حسن بصری اشخاصی را که از خشکسالی، فقر و تنگدستی و نداشتن فرزند رنج میبردند وبرای رفع آن در پی راه حلّی بودند، به استغفار سفارش و به آیات 10ـ12 نوح/71 استنادکرده است.[29]
ضرورت استغفار:
ضرورت استغفار:
فرمان و تشویق به استغفار در بسیاری از آیات[30] و توبیخ ترک آن در برخی دیگر، چون «اَفَلا یَتوبونَ اِلَی اللّهِ ویَستَغفِرونَهُ» (مائده/5،74)، ضرورت استغفار همگان را روشن میسازد، زیرا از یک سو انسانهای عادی بر اثر غفلت، نادانی و سرکشی غرایز حیوانی و هوای نفس، همواره در معرض گناه هستند، ازاینرو نیاز به استغفار و ضرورت آن، جهت پالایش و تصفیه روحشان امری بدیهی مینماید، و از سوی دیگر، هیچکس نمیتواند حقوق الهی را آنگونه که شایسته مقام ربوبی است، به جای آورد، بلکه به اندازه معرفت و شناخت خویش به این مهم میپردازد، بر این اساس، حتّی پارسایان حقیقی نیز از کارها و عبادتهای خود شرم داشته، خویش را در پیشگاه خداوند متّهم، بلکه مقصر میدانند و ضرورت استغفار را درک میکنند.[31]
برترین زمان استغفار:
برترین زمان استغفار:
استغفار به زمان و مکان خاص و وضعیّت ویژهای محدود نیست; ولی در حالات و موقعیّتهای مختلف زمانی و مکانی، نقش ویژه خود را دارد و بیشتر مقرون به پذیرش از ناحیه خداوند است، چنان که شب، بستر مناسبی برای نزول فیض الهی: «اِنّا اَنزَلنـهُ فی لَیلَةِ القَدر» (قدر/ 97، 1)، و برای عروج عبد: «سُبحـنَ الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً» (اسراء/ 17، 1) است. قرآن کریم در آیات 17 آلعمران/3:«المُستَغفِرینَ بِالاَسحار» و 18 ذاریات/51: «وبِالاَسحارِ هُم یَستَغفِرون» با صراحت، سَحَر* را برای استغفار برمیگزیند و در آیه 98 یوسف/12:«قالَ سَوفَ اَستَغفِرُ لَکُم رَبّی» طبق نظر قریب به اتّفاق مفسّران، برتری استغفار در سحر در مقایسه با زمانهای دیگر را گوشزد میکند.
در آیه اخیر، آنگاه که فرزندان خطاکار یعقوب*(علیه السلام)از وی خواستند تا برای گناهانی که در حقّ پدر و برادر خود مرتکب شدهاند برای آنان از خداوند آمرزش بطلبد، یعقوب(علیه السلام)گفت: در آینده برایتان از خدا آمرزش میطلبم. بیشتر روایات ناظر به آیه یاد شده تصریح میکنند که منظور او از آینده، سَحَر بوده است.[32]
برخی دیگر از مفسّران نیز زمانهای دیگری، چون شب جمعه[33]، شبهای سیزدهم تا پانزدهم رجب[34]، و وقت نماز شب[35] را مناسب برای این آمرزشطلبی دانستهاند. برخی از رازهای اهمیّت استغفار در سحرگاه را میتوان چنین تبیین کرد. 1 سحرگاه خوشترین اوقات خواب به شمار میآید و کسی که در این زمان از لذّت خواب، چشم بپوشد و به عبادت خدا بپردازد، اطاعت و بندگی او کاملتر خواهد بود.[36] 2. سحرگاه، یعنی بخشی از شب که در آن آرامش خاصّی حکمفرماست، زمینه مناسبی برای دعا بوده، استغفار و عبادت در آن تأثیر بسزایی دارد: «اِنَّ ناشِئَةَ الَّیلِ هِیَ اَشَدُّ وطــًا واَقوَمُ قیلا». (مزمّل 73 6)
استغفارکنندگان در سحرگاهان (آلعمران/ 3،17) را این گروهها دانستهاند: 1 برگزار کنندگان نماز صبح بهصورت جماعت.[37] 2 کسانی که در سحرگاه 70 بار استغفار میکنند.[38] 3 افرادی که هنگام طلوع فجر صادق، بیدار و شاهد آناند.[39] 4 کسانیکه تا وقت سحر مشغول نماز بوده، آنگاه به استغفار و دعا میپردازند.[40] 5 آنان که در قنوت رکعت اخیر نماز شب (وتر)، 70 بار از خدا درخواست بخششدارند.[41]
در آیهای نیز خداوند پس از آنکه به حجگزاران فرمان میدهد به سوی سرزمین مِنا* کوچ کنند، به آنان دستور استغفار میدهد: «ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ واستَغفِروا اللّهَ...». (بقره/ 2، 199)
اجابت استغفار:
اجابت استغفار:
پذیرش استغفار از سوی خداوند حتمی است، زیرا: 1. برخی آیات به پذیرش استغفار از سوی خداوند تصریح دارد: «ومَن یَعمَل سوءًا اَو یَظلِم نَفسَهُ ثُمَّ یَستَغفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفورًا رَحیمـا» (نساء/ 4، 110)، «ومَن یَغفِرُ الذُّنوبَ اِلاَّ اللّهُ» (آلعمران/3،135)، «فَاستَغفِروهُ ثُمَّ توبوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّی قَریبٌ مُجیب» (هود/11،61); نیز خداوند در آیه 60 غافر/40:«اُدعونی اَستَجِب لَکُم» وعده استجابت دعا داده و استغفار، بهصورت یکی از بهترین دعاها[42] مشمول این وعده الهی است و وعده پذیرش استغفار میتواند سبب تشویق به آن باشد. 2. با توجّه به اینکه آیات فراوانی از قرآن کریم به استغفار امر میکند[43]، عدم پذیرش آن از سوی خداوند، بعید به نظر میآید. 3 بسیاری از اوصاف الهی چون غفور، غفّار، عفوّ و .. خود بشارت به بخشش الهی است که در استغفار، مطلوب است.
وساطت در استغفار:
وساطت در استغفار:
واسطهجویی و واسطهپذیری برای استغفار، در قرآن کریم تأیید و تثبیت شده است، چنان که به وسیلهجویی برای تقرّب به خدا بهصورت مطلق امر شده است: «وابتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَةَ». (مائده/ 5، 35) برخی آیات، واسطهجویی دیگران از رسول خدا و وساطت حضرت را برای آنها در استغفار، مطرح کرده میفرماید: «.. ولَو اَنَّهُم اِذ ظَـلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ ..» (نساء/4،64) و در برخی دیگر، خداوند به رسول خویش فرمان میدهد تا برای خود و مردم مؤمن استغفار کند: «واستَغفِر لِذَنبِکَ ولِلمُؤمِنینَ والمُؤمِنـتِ». (محمّد/47،19) در آیاتی نیز استغفار برای پدر و مادر (ابراهیم/ 14، 41; نوح/ 71،28) و دیگر خویشاوندان (اعراف/ 7، 151) و مؤمنان (ابراهیم/ 14، 14; حشر/59،10) عملی پسندیده دانسته شده است. مفهوم برخی از آیات نیز، مانند 113 توبه/9 که در آن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان از استغفار برای مشرکان منع شدهاند بر جواز استغفار برای مؤمنان دلالت دارد: «ما کانَ لِلنَّبِیِّ والَّذینَ ءامَنوا اَن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ ..».[44]افزون بر آیات یاد شده، آیات 97ـ98 یوسف/12: «قالوا یـاَبانَا استَغفِر لَنا... * قالَ سَوفَ اَستَغفِرُ لَکُمرَبّی...» نیز به خوبی بر جواز وسیلهجویی در استغفار دلالت دارد، زیرا هنگامی که فرزندان یعقوب پیامبر، از وی وساطت آمرزش از خدا را برای خود خواستند، حضرت به آنان وعده داد که در آینده برایشان از خداوند آمرزش بطلبد. به نظر برخی مفسّران، استفاده قرآن از عنوان «رسول» در آیه 64 نساء/4 به این معنا اشاره دارد که واسطه باید دارای مقام معنوی و منزلت قابل توجّهی نزد خدا باشد. کسی که مقام رسالت ویژه اوست و بدان، مورد تکریم واقع شده، این شایستگی را دارد که واسطه در حاجتطلبی از خدا باشد و خداوند هرگز شفاعت او را رد نکند.[45] البتّه پذیرش نقش واسطه در آمرزش خواهی با لزوم وجود قابلیّت در توسّل*جویان و مغفرتطلبان، جهت تأثیر استغفار برای آنان منافاتی ندارد.[46] واسطهجویی در آمرزشخواهی با توحید منافاتی ندارد و به رغم نظر ابنتیمیّه و پیروان وهّابی او، بدعت و شرک نبوده[47]، بلکه امری مطلوب و راهی مؤثّر برای پذیرش استغفار و جذب لطف الهی است.[48] شأن نزول[49] و روایات[50] ذیل آیه 64 نساء/4 و اعتراض نکردن یعقوب(علیه السلام) به فرزندان خویش که از وی درخواست وساطت در استغفار کردهاند (یوسف/12، 97ـ98) مؤید این مطلب است.[51] ضمن اینکه در نگاه قرآن، آمرزش فقط از آنِ خداوند بوده (آلعمران/3،153)، رسول و دیگران فقط واسطه درخواست آمرزش هستند.[52]
ممنوعیّت استغفار برای مشرکان:
ممنوعیّت استغفار برای مشرکان:
آیه 113 توبه/9 پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان را از استغفار برای مشرکان باز میدارد: «ما کانَ لِلنَّبِیِّ والَّذینَ ءامَنوا اَن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ ولَو کانوا اولی قُربی...» منع یاد شده، به سبب عدم تأثیر استغفار برای مشرکان: «اِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ» (نساء/4،48، 116) و بیهوده بودن آمرزشخواهی در حق آنان است.[53] از سویی استغفار، نوعی اظهار محبّت به مشرکان و پیوند با ایشان است که در بسیاری از موارد از آن نهی شده است.[54] برخی منع استغفار برای مشرکان را به این سبب دانستهاند که در بین متمایل شدگان به ایمان و اسلام، نوعی مفسده پدید میآید، زیرا در صورت پذیرش استغفار برای مشرکان، این گمان پدید میآید که مؤمنان در این جهت هیچگونه برتری بر مشرکان ندارند.[55]
قرآن کریم پس از طرح ممنوعیّت استغفار برای مشرکان در آیه 113 توبه/9، به سرّ استغفار ابراهیم*(علیه السلام)برای آزر اشاره میکند که این آمرزشخواهی، زمانی بوده که ابراهیم(علیه السلام)همچنان به ایمان آوردن وی امیدوار بوده است، بههمین سبب برای هدایت آزر* به راه راست، به وی وعده آمرزش خواهی داد و به این وعده وفا کرد; امّا زمانی که دشمنی او با خدا آشکار شد، از وی تبرّی جست: «وما کانَ استِغفارُ اِبرهیمَ لاَِبیهِ اِلاّ عَن مَوعِدَة وعَدَها اِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ اِنَّ اِبرهیمَ لاََوّهٌ حَلیمٌ (توبه/9،114) مضمون روایتی در این زمینه این است که ابراهیم(علیه السلام)ایمان آوردن آزر را شرط استغفار برای او قرار داد و پس از آنکه دشمنی آزر با خدا برای حضرت روشن شد، از وی بیزاری جست.[56] در شأن نزول آیه 113 توبه/9 آمده است که گروهی از مسلمانان، از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پرسیدند: آیا برای نیاکان ما که در زمان جاهلیّت مردهاند، از خدا بخشش نمیطلبی؟ خداوند با نزول آیه یاد شده بهآنها پاسخ داد که پیامبر و مؤمنان، حقّ استغفار برای مشرکان را ندارند.[57] در شأن نزول دیگری در منابع شیعه و اهل سنّت آمده است که علی(علیه السلام)آمرزشطلبی مسلمانی را برای پدر و مادر مشرک خویش شنید و به او اعتراض کرد. ویگفت: پس چگونه ابراهیم برای والدین مشرک خویش از خدا آمرزش خواست؟ علی(علیه السلام)پرسش او را به رسولخدا(صلی الله علیه وآله)رسانید، آنگاه آیات 113ـ114 توبه/9 نازل شد.[58] در شأن نزول دیگری مقصود، استغفار رسولخدا(صلی الله علیه وآله)برای ابوطالب 59] یاآمنه[60] دانسته شده، درحالیکه این شأن نزول به ادلّهمتعدّد از سوی محقّقان ردّ شده است; از جمله:
1. ضعف خبر یاد شده به دلیل نقل آن از سوی سعیدبنمسیب که برخی از منابع رجالی از او مذمّت، و برخی نیز از اظهار نظر درباره وی خودداری کردهاند[61]، افزون بر این، بعضی از منابع دیگر، روایت سعیدبنمسیب را به سبب دشمنی او با اهل بیت(علیهم السلام) فاقد اعتبار میدانند.[62] 2 مشهور، بلکه مسلّم است که سوره توبه در سال نهم هجری نازل شده، درحالیکه وفات ابوطالب(علیه السلام)در سال دهم بعثت بوده است[63]، بنابراین، شأن نزول یاد شده در متن خود از جهت تاریخی دارای تضاد است، تا جایی که برخی از تفاسیر در حلّ آن، توجیهات نامقبولی چون دو بار نازل شدن این آیه[64] یا امکان استغفار پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای ابوطالب از زمان وفات او تاهنگام نزول آیه را مطرح کردهاند[65]; ولی به این نکته که چگونه پیامبر(صلی الله علیه وآله)سالها به عموی مشرک خود اظهار دوستی و ابراز محبّت داشته، اشاره نکردهاند، درحالیکه خداوند، آشکارا و مکرّر او را از محبت به مشرکان بازداشته بود.[66] 3 در بخشی از همین شأن نزول، ابوطالب اظهار داشت که من بر دین عبدالمطّلب هستم و موحّد بودن عبدالمطّلب از نظر شیعه و بسیاری از اهلسنّت، مسلّم است.[67] از عبّاسبنعبدالمطّلب نیز نقل میشود که ابوطالب پیش از وفات، به توحید و رسالت اقرار کرد[68] و اشعار به جای مانده از وی، مؤیّد این مطلب است.[69] برخی نیز معتقدند ابوطالب ایمان خود را کتمان میکرد تا بدینوسیله بتواند از رسولاکرم(صلی الله علیه وآله)بهتر حمایت کند.[70] در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز ابوطالب به اصحاب کهف[71] و مؤمن آلفرعون[72] تشبیه شده است. امامرضا(علیه السلام)به ابان فرمود: اگربهایمان ابوطالب اقرار نداری، سرانجام توآتشاست.[73] = ابوطالب)
بیتأثیر بودن استغفار برای منافقان:
بیتأثیر بودن استغفار برای منافقان:
بیتأثیر بودن آمرزشخواهی برای منافقان در دو آیه از قرآن کریم آمده است: «سَواءٌ عَلَیهِم اَستَغفَرتَ لَهُم اَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِرَ اللّهُ لَهُم...= برای آنان یکسان است; چه برایشان آمرزش بخواهی یانخواهی. خدا هرگز ایشان را نخواهد بخشود». (منافقون/63،6) شبیه به همین مضمون، در جای دیگر میفرماید: چه برایشان آمرزش بخواهی یا نخواهی ]یکسان است; حتّی ]اگر برایشان 70 بار آمرزش بخواهی، خدا آنها را نمیآمرزد: «استَغفِر لَهُم اَو لا تَستَغفِر لَهُم اِن تَستَغفِر لَهُم سَبعینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّهُ لَهُم». (توبه/9،80) کلمه«سبعین» به معنای 70 در این آیه، مبالغه و فراوانی در بیان حکم یاد شده را میرساند.[74] در ادامه آیه، علّت بیتأثیر بودن استغفار برای آنان را کفر ایشان به خدا و رسول، و نبودن زمینه هدایت در گروه فاسقان میشمرد: «.. ذلِکَ بِاَنَّهُم کَفَروا بِاللّهِ ورَسولِهِ واللّهُ لایَهدِی القَومَ الفـسِقین». (توبه/ 9، 80) با توجّه به اینکه منافقان بر اعتقاد باطل و رفتار زشت خویش اصرار داشتند و اصرار بر رفتار زشت نیز مانع پذیرش استغفار است: «فَاستَغفَروا لِذُنوبِهِم... ولَم یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلوا...» (آلعمران/ 3، 135) چگونه ممکن است استغفار برای آنان مؤثّرباشد؟ بسیاری از تفاسیر اهلسنّت، ضمن نقل روایاتی، استغفار رسولخدا(صلی الله علیه وآله)برای منافقان را سبب نزول آیه 80 توبه/ 9 دانستهاند.[75] این نظر به دو جهت مخدوش است: 1 آیات سوره توبه در اواخر عمر نبیّاکرم(صلی الله علیه وآله)نازل شده، درحالیکه همه سورههای مکّی و بیشتر سورهها و آیات مدنی، پیش از آن فرود آمده است و تدبّر در آن نشان میدهد که هرگز امیدی در نجات کافران و منافقان نبوده و نمیتوان تصوّر کرد که وضع آنان بر رسول خدا پنهان بوده یا از بیتأثیر بودن استغفار برای آنان خبر نداشته است تا بخواهد با اصرار در استغفار برای آنان زمینه آمرزششان را فراهم سازد. 2. با توجّه به اصرار منافقان بر اعتقاد باطل خویش، آمرزشخواهی برای ایشان باعث ترغیب آنان به ادامه روش و اعتقاد باطل آنان میشد و این کار چگونه از رسولاکرم(صلی الله علیه وآله)ممکناست؟[76]
استغفار کنندگان:
اشاره
استغفار کنندگان:
بیشترین آیات در این زمینه به استغفار انسانهای عادی مربوط است: «رَبَّنا فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا» (آلعمران/3،193) و مقصود از آن، آمرزشخواهی برای گناهان است و در یک جا به استغفار «ربّیّون» * اشاره کرده است (آلعمران/3،146ـ147). مقصود از «ربّیّون» کسانی هستند که به پروردگار عالم اختصاص پیداکرده و به جز خداوند به چیز دیگری اشتغال ندارند.[77] در پارهای آیات نیز از استغفار پیامبران و فرشتگان سخن به میان آمده است:
1. پیامبران(علیهم السلام):
1. پیامبران(علیهم السلام):
استغفار انبیا(علیهم السلام) برای خویش که حدود 30 آیه از قرآن به آن اشاره دارد، به دلیل عصمت آنان از هر گناه، به معنای آمرزشخواهی از گناه یعنی مخالفت با اوامر و نواهی مولوی نیست.[78] به نظر شیعه و بسیاری از فقیهان از اصحاب مالک، ابوحنیفه و شافعی، پیامبران الهی از همه گناهان حتّی صغایر معصوماند، زیرا همه مردم مأمورند از گفتار و رفتار آنان پیروی کنند و این فرمان با ارتکاب گناه ـهرچند صغیرهـ از سوی آنان سازگاری ندارد[79]; نیز قرآن، پیامبران را با وصف «مخلَصین» ستوده است (ص/38،46; یوسف/12، 24; مریم/19،51) و طبق آیات 82ـ83 ص/38، شیطان برای اغوای بندگان مخلَص خدا راهی ندارد: «فَبِعِزَّتِکَ لاَُغویَنَّهُم اَجمَعین * اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین» ، برایناساس، آمرزش خواهی انبیا(علیهم السلام)از جنبههای گوناگون قابل تبیین است:
الف. استغفار انبیا(علیهم السلام) نوعی تعلیم به امّتهاست تا بتوانند به وسیله آمرزش خواهی، ضمن جبرانگناهان خویش، رحمت الهی را شامل حال خود کنند.[80]
ب. منظور، آمرزشخواهی از ترک اَوْلی[81]، یعنی انجام دادن کار خوب با ترک کار بهتر است.
ج. مقصود از استغفار انبیا(علیهم السلام)، استغفار آنان از گناهان امّت خویش است.[82] این مطلب در خصوص رسول خاتم(صلی الله علیه وآله)نیز نقل شده است.[83]
د. استغفار پیامبران(علیهم السلام) برای دفع و پیشگیری است و استغفار دیگران جنبه رفع دارد و از گناهانی که انجام دادهاند، آمرزش میطلبند.[84]
هـ چون دعوت انبیا(علیهم السلام) و از جمله پیامبرخاتم(صلی الله علیه وآله) آثار گوناگونی داشت که برای مردم در ظاهر، دردناک و شوم بود و آن را گناه میپنداشتند، پیامبران از خدا میخواستند که این آثار از دید مردم پوشیده بماند تا آنان را مجرم ندانند، آنگونه که مردم مکّه، رسول خدا را جنگطلب و بیاعتنا به سنّتهای راستین میپنداشتند; امّا پس از صلح حدیبیّه و فتح مکّه واقعیّت بر آنها آشکار شد، چنانکه درباره موسی ابنعمران در قرآن آمده است: آنان را بر من [دعوی] گناهی است: «لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ» (شعراء/26،14)، در صورتی که کشتن مرد قبطی گناه نبود، بلکه یاری شخص ستمدیده بود; ولیدر نظر مردم گناه به شمار میرفت و درخواست آمرزش حضرت موسی به این معنا بود که این امر بر مردم پوشیده بماند تا وی را مجرم ندانند.[85]
در آیه 129 اعراف/7 نیز آمده است: قوم موسی وی را سبب اذیت خویش میدانستند: «قالوا اُوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا ومِن بَعدِ ما جِئتَنا» گذشته از وجوه یاد شده، برخی استغفار پیامبران را با توجّه به مقام رفیع آنان، این گونه تبیین کردهاند:
الف. پیامبران همچون دیگر انسانها، برای زندگی طبیعی خویش ناچار بودند بخشی از اوقات خود را برای رفع نیازهای مادّی مانند خوردن و آشامیدن و .. بهکار گیرند و چون به همین مقدار، از سیر در ملکوت اعلای ربوبی باز میماندند، از خدای خویش طلب آمرزش میکردند.[86]
ب. انبیا در استغفار خود از خدا میخواهند که به غیر او، مانند فرشته، وحی یا مقامات معنوی خویش توجّه نکنند، زیرا توجّه به این امور در محضر خداوند، نوعی حجاب از مشاهده او شمردهمیشود.[87]
ج. چون انبیا هرلحظه در حال عروج به مقامات بالاتر هستند، در هر مرتبه، از مرتبه پیش استغفار میکنند.[88]
وجوه یاد شده، درباره آمرزش طلبی دیگر پیشوایان معصوم نیز جاری است، زیرا آنان نیز بسیار استغفار میکردند; مانند استغفارهای حضرتامیر(علیه السلام) در دعای کمیل و امام سجاد(علیه السلام)در دعای ابوحمزه ثمالی.[89]
آمرزشطلبی پیامبران در نظر برخی از اهلسنّت که حتّی ارتکاب گناهان کبیره را از ایشان محتمل میدانند، به معنای درخواست تبدیل گناهان بزرگ به گناهان کوچک یا درخواست مصونیت از اصرار بر صغایر است.[90] گروهی دیگر از آنان با نفی احتمال ارتکاب گناه بزرگ، استغفار آنان را آمرزش خواهی از گناهان کوچکی که پیش یا پس از بعثت از آنان سرزده است، میدانند[91] تا بدین وسیله، ضمن جبران خطاها از ثواب کارهایشان کاسته نشود.[92] برخی نیز استغفار آنان را، آمرزشخواهی از سهوی میدانند که ممکن است از آنان سر بزند.[93]
2. فرشتگان:
2. فرشتگان:
در آیه 5 شوری/42 فرشتگان* مستغفران برای اهل زمین دانسته شدهاند: «ویَستَغفِرونَ لِمَن فِی الاَرضِ» و در آیه7 غافر/40 از آنان با وصف استغفار کنندگان برای مؤمنان یاد شده است: «یَستَغفِرونَ لِلَّذینَ ءامَنوا» ، با این تفاوت که در آیه نخست، استغفار همه فرشتگان برای همه اهل زمین، و در آیه دوم استغفار فرشتگان حامل عرش الهی و گِرداگرد آن برای مؤمنان مطرح است، گرچه در هر دو آیه از استغفار فرشتگان برای دیگران سخن به میان آمده و هرگز در جایی از قرآن سخنی از استغفار آنان برای خویش گفته نشده است. برخی دلیل آن را پاک بودن فرشتگان از هرگونه گناه میدانند و[94] برخی دیگر آن را برای رعایت ادب دانسته که دعا کننده خود را فراموش و از دیگری یاد میکند[95]; امّا این وجه با فرمان خداوند به رسول خویش سازگار نیست که در آن، استغفار برای خویش را بر استغفار برای دیگران مقدمّ کرده است:«واستَغفِر لِذَنبِکَ ولِلمُؤمِنینَ...» (محمّد/47، 19)، مگر آنکه گفته شود منظور، استغفار فرشتگان برای دیگران پس از استغفار برای خویش است[96] که این توجیه نیز مستلزم تقدیر و حذف و خلاف اصل و ظاهر است. البتّه استغفار نکردن فرشتگان برای خویش بر خلاف تصوّر برخی مفسّران[97]، برتری آنان بر انبیا را ثابت نمیکند.
درباره اینکه در یک آیه از استغفار فرشتگان برای اهل زمین (شوری/42،5) و در آیه دیگر از استغفار آنان فقط برای مؤمنان (غافر/40،7) سخن به میان آمده، وجوهی گفته شده است:
الف. گرچه آنان برای همه اهل زمین استغفار میکنند، استغفارشان برای مؤمنان آمرزشخواهی از گناه است; ولی برای مشرکان، با توجّه به نهی قرآن کریم از آن، درخواست سبب آمرزش، یعنی هدایت و ایمان برای آنان است.[98] بعضی نیز احتمال دادهاند که مقصود از استغفار فرشتگان برای اهل زمین، طلب ایمان برای آنان یا عدم نزول عذاب دنیایی بر آنان باشد.[99]
ب. تعبیر «لِمَن فِی الاَرضِ» در عموم صراحت ندارد، بنابراین، هم میتواند همه اهل زمین و هم بعضی از آنها مقصود باشد.[100]
ج. ممکن است گفته شود عموم آیه 5شوری 42 به وسیله آیه 7 غافر/40 تبیین شده و در نتیجه، فرشتگان فقط برای مؤمنان بخشودگی میطلبند.[101]
د. فرشتگان، جز مؤمنان هیچکس را نمیبینند، زیرا بر اساس آیه 122انعام/6 مؤمن نورانی است و دیدهمیشود[102]، پس استغفار آنان برای اهل زمین، فقط استغفار برایمؤمنان است.
استفتاء
استفتاء => فتوا
استقامت
اشاره
استقامت: پایداری در دین
این واژه از ریشه «قـوـم» است و برای آن معانی مختلفی مانند اعتدال[1]، ثبات و مداومت[2] استمرار[3]، پایداری، ایستادن، درست شدن و قیمتنهادن[4] را بازگو کردهاند و معنای اعتدال شهرت بیشتری دارد.[5] برخی گفتهاند: استقامت همان اقامه است; ولی اضافه شدن دو حرف «س» و «ت» معنای آن را تأکید میکند.[6] در معنایی جامع میتوان گفت نظر به اینکه اصل واحد در این ماده، مفهومی است در برابر قعود و معنای اصلی آن به پاداشتن و فعلیت عمل است، استقامت با توجه به معنایطلبی باب استفعال، بهمعنای طلب قیام است و استمرار و استدامت و مانند آن از لوازم معنای اصلی بهشمار میآید.[7]
استقامت در مفهوم قرآنی آن اصطلاحی برای پایداری در دین و مسیر حق در برابر کژیهاست.[8] اهل معرفت تعابیری چون «اهل استقامت» و«منزلاستقامت» را که مرحلهای از مراحل سلوک الی اللّه است بهکار میبرند.[9] در نظر عارفان، استقامت برزخی است بین پرتگاههای مخوف عالم تفرق و سدرةالمنتهای عالم جمع و روحی است که احوال سالکان بدان زنده و باقیاست.[10]
واژه استقامت بهصورت مصدری در قرآن نیامده است; اما صورتهای فعلی و اسم فاعلی آن 47بار بهکار رفته است: در 9 آیه، مشتقات فعلی استقامت 10 بار به صورتهای «استقم» (هود/11، 112; شوری/42،15)، «استقیما» (یونس/10،89)، «استقیموا» (فصّلت/41،6) برای امر به استقامت، و به گونه «یستقیم» (تکویر/81 28) و «استقاموا» (توبه/9،7; فصّلت/41،30; احقاف/46، 13ـ14; جنّ/72،16) برای بیان آثار استقامت، استعمال شده است. در 37 آیه دیگر نیز واژه «مستقیم» کهاسم فاعل مصدر استقامت است کاربرد دارد; از جمله در 51 آلعمران/3; 4 یس/36 و 61 زخرف/43.
بیشتر مباحث قرآنی استقامت مربوط به 9 آیهای است که متضمن مشتقات فعلی استقامت است. در این آیات جز آیه7 توبه/9 که به موضوع استقامت در عهد و پیمان پرداخته سایر آیات، استقامت را در مورد توحید و سیر به سوی خدا مطرح کرده است.
همانگونه که واژهپژوهان برای استقامت چندین معنا برشمردهاند مفسران نیز در معنا و تفسیر آن معانی اعتدال*، و دوری از افراط و تفریط[11]، ثبات و دوام[12]، و طلب قیام[13] را بازگو کردهاند. تفسیر استقامت به طلب قیام به این صورت است که انسان در حال قیام وایستادن در متعادلترین حالت و مسلط بر تواناییها و کارهای خود است و این تسلط انسان را به شخصیت و شأن انسانی خود میرساند تا بتواند کارهای مناسب با استعداد انسانی خود را انجام دهد. به این جهت، از متعادلترین حالت هر چیز بهگونهای که امکان نمایان شدن همه آثار و تواناییهای آن وجود داشته باشد، بهصورت استعاره با واژه «قیام» یاد میشود، بنابراین، قیام عمود، این است که بهصورت طولی برافراشته گردد و قیام عدل به گسترش عدالت در زمین است. استقامت نیز چون مصدر باب استفعال است و معنای طلب دارد به معنای طلب قیام و استدعای ظهور همه آثار و منافع است. نمایان شدن همه ویژگیها و آثار هر پدیدهای نیز به حسب توانایی و شخصیت ذاتی آن گوناگون است; بهطور مثال، استقامت طریق عبارت است از برخورداری آن از هر چیزی که برای «راه» لازم است; مانند: همواری، وضوح و به گمراهی نینداختن رهرو، و استقامت انسان در امری آن است که شخص قیام به آن امر و اصلاح آن را از خود طلب کند، بهگونهای که کامل شود و فساد و نقص در آن راه نیابد، بنابراین، معنای استقامت در هر آیهای با توجه به زمینهای که استقامت در آن مطرح شده، متفاوت است; مانند قیام به حق توحید در عبودیت:«قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ» (فصّلت/41،6)، و ثبات بر ربوبیت حق در همه شئون زندگی و محافظت بر توحید در همه امور باطنی و ظاهری: «اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا» (فصّلت/41،30) و قیام به وظایف دینی: «فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفـًا» (روم/30،30)[14] و شاید به همین جهت مفسران، تفسیرهای گوناگونی از استقامت در آیات مربوط ارائهکردهاند.[15]
براساس این تفسیر، استقامت مفهومی جامعتر از آنچه دیگر مفسران در معنای آن گفتهاند دارد، زیرا چیزی را برپا داشتن بهگونهای که همه آثار آن ظاهر گردد مستلزم اعتدال، صبر* و ثبات در آن است، ازاینرو هر یک از این تعریفها را میتوان تعریف به لازم استقامت و آنها را به لحاظ مفهومی، مستقل از استقامت دانست، زیرا صبر در لغت به معنای حبس نفس و بردباری در ناملایمات است و جنبه سلبی در آن لحاظ شده است، برخلاف استقامت که ویژگی اثباتی و ایجابی دارد و همچنین الزاماً در ناملایمات بهکار گرفته نمیشود. شاید بتوان گفت با توجه به موارد کاربرد استقامت و صبر در قرآن، استقامت به معنای پافشاری و پایداری در اصل دین و ارزشهای دینی و عدم انحراف از راه حق به بیراهههای کفر و شرک و نفاق است که بیشتر بعد فکری و عقیدتی در آن لحاظ شده است و صبر به معنای شکیبایی در برابر سختیهای اطاعت و دشواریهای مصائب و عدم تمکین در برابر طغیانشهوات است که بیشتر در مقام عمل متصور است[16]، افزون بر این، کاربرد استقامت و صبر در روایات[17] بهصورت قسیم یکدیگر و بهصورت دو مفهوم جدا از هم، بر استقلال مفهومی هریک دلالت دارد. اعتدال هم در لغت به معنای مراعات تساوی و حد وسط بین دو چیز[18] و ثبات به معنای دوام شئ است.[19] برخی گفتهاند: ثبات ویژه امور مادی و استقامت مربوط به امور معنوی است.[20]
ویژگیهای معنایی واژه استقامت به همراه مفهوم قرآنی آنکه از زمینه طرح استقامت در آیات شکل میگیرد، پیوستگی این مفهوم را با مجموعهای گسترده از آیات و مفاهیم قرآن نشان میدهد، زیرا تحقق استقامت در هر زمینهای، افزون برهمراهی بااعتدال و صبر و ثبات، پرهیزاز هرگونه زیغ، ضلل، عوج، الحاد، فسق و فساد را میطلبد، ازاینرو مفسران «عدل» (مائده/5،106) و «حنف» (انعام/6،79) را به استقامت معنا کردهاند[21] و برخی، صبر و ثبات را در آیات، مرادف استقامت دانستهاند[22] و زیغ[23]، فساد[24]، فسق[25]، عوجوالحاد[26] را به خروج از استقامت تعریف کردهاند. مفهوم قرآنی استقامت نیز بدان سبب که همه آیات (جز یک آیه) در یک نگاه کلی استقامت را در زمینه «توحید و باور به ربوبیت خداوند و سیر به سوی او بر اساس این باور»، مطرح کرده (همین مقاله => موارد استقامت) و میتوان از آن به «استقامت در دین» تعبیر کرد، با مفاهیمی چون صراط مستقیم، هدایت*، عبودیت، ایمان، عمل صالح، تقوا* و هرآنچه لازمه دینداری است، پیوند دارد، زیرا استقامت در این مفهوم پس از پذیرش دین مطرح میشود: «اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا» (فصّلت/41،30; احقاف/46،13)، «فاستَقِم کَما اُمِرت» (هود/11،112) و استقامت به کمال رساندن مؤلفههای لازم دینداری چون هدایت، ایمان،* عبودیت، تقوا و عمل صالح است; اما برای روشن شدن پیوند این مفهوم با موضوع «صراط مستقیم» باید توجه داشت که انسانها همگی در مسیری به سوی خداوند در تکاپو و حرکتاند: «یـاَیُّهَا الاِنسـنُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدحـًا فَمُلـقیه» (انشقاق/84 6)، «و اِلَیهِ المَصیر» (تغابن/64،3) و این سیر و حرکت نیز در یکی از سه راه نعمت یافتگان: «انعمت علیهم»، غضب شدگان: «مغضوبعلیهم» و گمراهان: «الضّالّین» واقع میگردد.[27] چون راه بندگان نعمت یافته خدا همان «صراط مستقیم» است که به سبب هدایت الهی حاصل میشود: «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم * صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضوبِ عَلَیهِم ولاَ الضّالّین» (فاتحه/1،6ـ7) و صراط* مستقیم نیز چیزی جز بندگی خدا و دین نیست: «اعبُدونی هـذا صِراطٌ مُستَقیم» (یس/36،61)، «هَدنی رَبّی اِلی صِرط مُستَقیم دینـًا قِیَمـًا» (انعام/6،161) و استقامت کنندگان نیز بخشی از جامعه انسانیاند که بر مدار باور و راه توحیدی که همان عبودیت و دین* حق است در حرکتاند، میتوان گفت صراط مستقیم راه اهل استقامت است که خداوند آنان را بندگان نعمت یافته شناسانده است: «الصِراطَ المُستَقیم * صِراطَالَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم» (فاتحه/1،6،7)، بنابراین، شناخت ویژگیهای صراط مستقیم و رهروان آن (انعام/6،87; یس/36،4; صافّات/37،118) ما را به شناخت اهل استقامت میرساند، ازاینرو پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان که بندگان نعمت یافته خدایند اهل استقامتاند و هرکس پیرو خدا و رسول او باشد با آنان همراه میگردد و از استقامت کنندگان بهشمار میآید[28]: «مَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولـئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ والصِّدّیقِینَ والشُّهَداءِ والصّــلِحین» (نساء/4،68)
این ویژگیهای مفهومی و گستردگی ارتباط با مفاهیمی بنیادین چون هدایت و عبودیت، استقامت را در تعالیم قرآن و روایات دینی در جایگاه ویژهای نشانده است، چنانکه در قرآن دوبار به پیامبر* اسلام فرمان به استقامت داده شدهاست: «فاستَقِم کَما اُمِرت» (هود/11،112) و در ادامه یکی از این دو خطاب (هود/11،112) پیروان پیامبر نیز به استقامت مکلف شدهاند: «فاستَقِم کَما اُمِرتَ ومَن تابَ مَعَک». از موسی و هارون(علیهما السلام) نیز استقامت خواسته شده است. (یونس/10،89) افزون بر این موارد در قرآن آثاری چند برای استقامت بازگو شده که نشان اهمیت آن است. (همین مقاله => آثار استقامت) در روایات دینی هم دعوت به استقامت جایگاه گستردهای دارد.[29] در بزرگی و دشواری استقامت از پیامبراسلام روایت شده است که خطاب «فاستَقِم کَما اُمِرتَ و مَن تابَ مَعَک» (هود/11،112) آنحضرت را پیر کرده است.[30] این سخن پیامبر را میتوان بر اثر دشواری امر استقامت برای پیروان آن حضرت دانست، زیرا در آیهای دیگر (شوری/42، 15) پیامبر به تنهایی دعوت به استقامت شده است و چنین سخنی از آن حضرت روایت نشده است.
موارد استقامت:
موارد استقامت:
یک آیه از 9 آیهای که مشخصاً به موضوع استقامت پرداخته استقامت را در زمینه عهد و پیمان مطرح کرده است: «فَمَااستَقـموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم» (توبه/ 9،7) و سایر آیات مربوط به استقامت در زمینه توحید و ایمان به ربوبیت و الوهیت خدا و سیر به سوی او (استقامت در دین) است. در یک آیه از این آیات ذکر بودن قرآن برای کسانی مفید دانسته شده که میخواهند اهلاستقامت در حق[31] باشند: «اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ لِلعــلَمین * لِمَنشاءَ مِنکُم اَنیَستَقیم» (تکویر/81 27ـ28) سایر آیات در یک تقسیم کلی یا فرمان استقامت داده (یونس/10،89; هود/11،112; شوری/42،15) یا از آثار استقامت سخن گفته است. (احقاف/46،13; جنّ/72،16) مخاطب یک آیه از 4 آیهای که فرمان استقامت داده همه انسانها هستند. این آیه با بیان وحدانیت خدای سبحان خواهان استقامت بندگان در مسیر حرکت به سوی خداست:«اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ فَاستَقیموااِلَیهِ» (فصّلت/41،6); اما سه آیه دیگر مشخصاً بعضی از پیامبران را مخاطب قرار داده است. در دو آیه از پیامبر اسلام خواسته شده است همانگونه که به او فرمان داده شده، استقامت ورزد. (هود/11، 112; شوری/42،15) ظاهر این آیات به روشنی خواهان استقامت بر مدار فرمانهای خداوند است; اما مفسران مراد از فرمانها را در این آیات متفاوت بیان کردهاند; بعضی این فرمانها را چیزی غیر از قرآن میدانند که در این آیات خداوند پیامبر را مأمور اجرای آن کردهاست[32]; اما مفسرانی دیگر استقامت را ناظر به دستورهای قرآن میدانند که پیش از نزول این آیات بر پیامبر فرود آمده است.[33] موسی* و هارون(علیهما السلام)دیگر پیامبران الهیاند که در قرآن مأمور به استقامت شدهاند: «قالَ قَد اُجیبَت دَعوَتُکُما فاستَقیما ولا تَتَّبِعانِّ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعلَمون». (یونس/10،89) با توجه به عبارت «لاتَتَّبِعانِّ» که در ادامه آیه، موسی و هارون* را از پیروی راه نادانان بر حذر میدارد میتوان گفت که مراد، استقامت بر پیروی از راه خداست. برخی مقصود از آن را استقامت در دعا دانستهاند.[34] بعضی از مفسران با توجه به اینکه مخاطب سه آیهاخیر پیامبران الهی هستند و یکی از مهمترین دستورهای خداوند برای آنان به انجام رساندن رسالت و ابلاغ پیام خداست، استقامت را، استقامت در تبلیغ دین و پیامبری هم میدانند.[35]
در میان دستهای دیگر از آیات که آثار استقامت را در اندیشه و حرکت توحیدی بیان میکند دو آیهای که استقامت در اعتقاد به ربوبیت الهی را مطرح میکند از شهرت بیشتری برخوردار است: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا» (فصّلت/41،30 احقاف/46،13) برخی، از کلمه «ثمّ» که برای تراخی است استفاده کردهاند که باید در حال و آینده استقامت داشت و با استقامت از دنیا رفت.[36] آیه دیگر نیز استقامت در راه حق[37] ایمان[38] و اسلام[39] را مطرح کرده است: «واَلَّوِ استَقـموا عَلَی الطَّریقَةِ» (جنّ/72،16) در روایاتی مقصود از آیات فوق، استقامت بر ولایتاهل بیت(علیهم السلام)دانسته شده[40]، چنانکه صراط مستقیم نیز اهل بیت(علیهم السلام)هستند.[41] آیات دیگری نیز بهصورت غیر مستقیم به استقامت در اموری مانند جهاد پرداخته است. (انفال/8 45)
آثار و موانع استقامت:
آثار و موانع استقامت:
در قرآن آثاری چند برای استقامت بازگو شده که بخشی از آن، پاداش اهل استقامت در دنیا و پارهای دیگر پاداش استقامت در آخرت است; اما ویژگی بهرهمندی از ولایت الهی، در دنیا و آخرت شامل بندگان با استقامت میگردد: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلـئِکَةُ... نَحنُ اَولِیاؤُکُم فِی الحَیوةِ الدُّنیا وفِی الأخِرَةِ» (فصّلت/41،30ـ31) میتوان عبارت «نَحنُ اَولِیاؤُکُم» را از جانب ملائکه دانست; اما چون فرشتگان واسطه رحمت خداوند بوده، از خود ولایتی ندارند، این عبارت به ولایت الهی تفسیر میشود.[42] اهل استقامت، از رهگذر بهرهای که از ولایت الهی و نزول فرشتگان بشارت دهنده دارند، از چنبره ترس و اندوه آزادند: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلـئِکَةُ اَلاّ تَخافواو لا تَحزَنوا ... نَحنُ اَولِیاؤُکُم فِیالحَیوةِ الدُّنیا و فِی الأخِرَةِ» (فصّلت/41،30ـ31; احقاف/46،13) اهل استقامت در دنیا از برکات خداوند بهرهمند میشوند: «واَلَّوِ استَقـموا عَلَی الطَّریقَةِ لاََسقَینـهُم ماءً غَدَقـا» (جنّ/72،16) عبارت «ماءً غَدَقـا» دراین آیه که به آب فراوان[43] معنا شده کنایه از وسعت و فراوانی روزی است.[44] مشابه این تعبیر کنایی درباره اهل کتاب نیز آمده است[45]: «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجیلَ و ما اُنزِلَ اِلَیهِم مِن رَبِّهِم لاََکَلوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِم» (مائده/5،66) برخی نیز «ماءًغَدَقـا» را به هدایت[46] و علم کثیر[47] تفسیر کردهاند. در آخرت هم زندگی جاودانه در بهشت موعودی که همه چیز در آن فراهم است، فرجام نیکوی بندگانی است که بر ربوبیت خداوند استقامت میورزند[48]: «واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتی کُنتُم توعَدون ... لَکُم فیها ما تَشتَهی اَنفُسُکُم ولَکُم فیها ما تَدَّعون» (فصّلت/41،30 ـ31)، «اُولـئِکَ اَصحـبُ الجَنَّةِ» (احقاف/46،14) استقامتورزی برای مؤمنان، به سبب عوامل بازدارندهای در بیرون و درون وجود آدمی، همواره با موانع و دشواریهایی همراه است که با توجه به مفهوم استقامت، هر کوتاهی و نقصی در عبودیت خدا را، میتوان مانع استقامت تلقی کرد، ازاینرو دربعضی از آیاتمرتبط با استقامت به چند عامل کلی اشاره شده است. این موانع عبارت است از: فراموشی یاد خدا[49] (جنّ/ 72،17)، پیروی از هوا و هوس[50] (شوری/ 42،15)، پیروی از راه نادانان[51] (یونس/ 10،89)، ممانعت شیطان از حرکت انسان در صراط مستقیم[52](اعراف/7،16)، اختلاف و تنازع (انفال / 8 46) و دنیاطلبی. (آلعمران/3،152)ی