گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
اَسَد‌بن‌عُبَید هَدْلی


اشاره

اَسَد‌بن‌عُبَید هَدْلی[1]: یهودی مسلمان‌شده
از زندگانی او اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه او و پسر عموهایش اسید (اسد)[2] و ثعلبه، فرزندان سعیه همگی از یهودیان بنی‌هدل (هذیل)[3] بودند و بنی‌هدل در شجره نسب خود با بنی‌قریظه و بنی‌نضیر، به نیای واحدی می‌رسند.[4] این سه با بنی‌قریظه می‌زیستند[5]، به همین دلیل برخی آنها را، به خطا از بنی‌قریظه دانسته‌اند.[6] بنا‌به نقلی یکی از بزرگان یهود به نام ابن‌هیّبان که برای ادراک محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله)سختی معیشت در یثرب را به آسایش در شام ترجیح داده بود، هنگام مرگ خود آنان را از ظهور پیامبر موعود آگاه ساخت و گوشزد کرد که مبادا دیگران در ایمان به او بر شما سبقت گیرند.[7] این سه نفر در شب آن‌روزی که بنی‌قریظه* به حکم سعد‌بن‌معاذ تسلیم گردیدند، سخنان ابن‌هیّبان را به بنی‌قریظه یادآور شدند و از آنان خواستند تا به پیامبر ایمان بیاورند. سپس خود ایمان آورده، در همان شب به پیامبر پیوستند[8]; بدین‌گونه نه تنها جان خود و خانواده خویش را حفظ کردند، بلکه دارایی آنها نیز باز گردانده شد.[9] احبار یهود گفتند: اینان از فرومایگان یهودند که آیین پدران خود را رها‌کردند. آیات 113‌ـ‌114 آل‌عمران/3 در رد سخنان ایشان نازل شد: «لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ‌الکِتـبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلونَ ءایـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یَسجُدون * ... مِنَ الصّـلِحِین» و خداوند این‌گونه آنها را از صالحان شمرد و غیر قابل مقایسه با بنی‌قریظه معرفی کرد.[10] بنا به روایتی، اسید و ثعلبه، فرزندان سعیه در زمان حیات پیامبر از دنیا‌رفتند.[11]

منابع

منابع
اسباب النزول، واحدی; اسدالغابة فی معرفة الصحابه; الاصابة فی تمییز الصحابه; جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن; الجامع لاحکام القرآن، قرطبی; دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه; السیرة النبویه، ابن‌هشام; الطبقات الکبری; کتاب الوافی بالوفیات; المغازی.
سید محمود سامانی

اَسَد‌بن‌کَعْب قُرَظی

اشاره

اَسَد‌بن‌کَعْب قُرَظی: از یهودیان مسلمان‌شده
وی از یهودیان بنی‌قریظه بود و همراه برادرش اُسَید اسلام را پذیرفت.[12] از زندگانی او اطلاع بیشتری در دست نیست، جز اینکه مفسران در ذیل 4 آیه و بیان شأن نزول آن، از این دو یاد‌کرده‌اند:
1. بنابر روایتی از عکرمه، اسد همراه برادرش اُسید و جمعی از یهودیان پس از مسلمان شدن از پیامبر خواستند همچنان بر اساس تورات عمل‌کنند و روزهای شنبه را نیز گرامی بدارند. آیه‌208 بقره/2: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوافِی السِّلمِ کافَّةً ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین» در پاسخ آنان نازل شد و آنان را به تسلیم محض فراخواند و از وساوس شیطان برحذر داشت.[13] ابن‌کثیر این شأن نزول را گمان عکرمه دانسته‌است.[14]
2. بر اساس روایتی از ابن‌عباس، اسد و برادرش و جمعی دیگر از یهودیان مسلمان شده، به پیامبر(صلی الله علیه وآله)گفتند: ما به تو، موسی* و عُزیر و نیز قرآن و تورات ایمان داریم; امّا به پیامبران دیگر و کتابهایشان ایمان نداریم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنان را از این نظر بازداشت; ولی آنان نپذیرفتند، آنگاه آیه 136 نساء 4 نازل شد و خداوند از آنان خواست تا به آنچه بر پیامبر وحی شده، ایمان بیاورند. در این آیه، کسانی که به خدا، فرشتگان، پیامبران، کتابهای آسمانی و روز قیامت کفر ورزیده‌اند، گمراه شمرده شده‌اند[15]: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ءامِنوا بِاللّهِ و رَسولِهِ والکِتـبِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسولِهِ والکِتـبِ الَّذِی اَنزَلَ مِن قَبلُ ومَن یَکفُر بِاللّهِ و مَلـئِکَتِهِ وکُتُبِهِ ورُسُلِهِ والیَومِ الأخِرِ فَقَد ضَلَّ ضَلـلا بَعیدا».
3. بنابه روایتی، چون این عده اسلام را پذیرفتند، دیگر یهودیان گفتند: اینان از فرومایگان ما بودند و گرنه آیین خود را رها نمی‌کردند. آیه 113 آل‌عمران/ 3 در تأیید این دسته از مسلمانان نازل شد و آنان را با دیگر یهودیان غیر قابل مقایسه دانست[16]: «لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکِتـبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلونَ ءایـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ و هُم یَسجُدون= همه اهل کتاب یکسان نیستند; طایفه‌ای‌ازآنهادر دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و اطاعت حق مشغول‌اند».
4. «اَلَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ یَتلونَهُ حَقَّ تِلاوتِهِ اُولـئِکَ یُؤمِنونَ بِهِ ومَن یَکفُر بِهِ فَاُولـئِکَ هُمُ الخـسِرون» (بقره 2 121) بر اساس این آیه، فقط یهودیانی که به درستی بر اساس تورات عمل می‌کنند، به آن ایمان دارند; ولی دیگر یهودیان زیان خواهند کرد. بنابه روایتی از ضحّاک، آیه درباره یهودیان مسلمان شده چون اسد‌بن‌کعب، برادرش و جمعی دیگر نازل شده است.[17]



إسراء

إسراء => معراج

اِسراء/سوره

اشاره

اِسراء/سوره: نام هفدهمین سوره قرآن کریم
این سوره به اتفاق مکی است[18] و در نقلهای مختلف تا 21 آیه آن را به سبب وجود حکم شرعی یا شأن نزولی که در ذیل آن گزارش شده از آیات مدنی برشمرده‌اند.[19] محققان وجود احکام شرعی در سوره‌های مکی، نظیر اعراف و انعام و ضعف روایات شأن نزولی و سیاق آیات را دلیل بر سستی این استثنا دانسته‌اند.[20] وجود شباهتهایی در آیات این سوره با سوره‌های مدنی سبب شده که برخی این سوره را در ردیف سوره‌های مکی شبیه به مدنی قرار دهند.[21] بنا به مشهورترین روایت پنجاهمین سوره‌ای است[22] که در سال یازدهم بعثت پس از سوره قصص و پیش‌از سوره یونس نازل شده است.[23]
نامگذاری آن به «إسراء» به سبب اولین آیه آن است که به رخداد إسراء و معراج پیامبر(صلی الله علیه وآله)اشاره دارد[24] و چون بخش قابل توجهی از این سوره در آغاز و پایان به داستان بنی‌اسرائیل پرداخته است به سوره «بنی‌اسرائیل» شهرت یافته[25] و در روایات به این نام خوانده شده است.[26] اطلاق نام «سبحان» بر آن نیز به سبب کلمه آغازین آن است. در روایتی از امیرمؤمنان، امام‌علی(علیه السلام) نیز از این سوره به سوره «سبحان» یاد شده است.[27]
این سوره 111 آیه دارد. بسیاری با ادغام آیات 107‌ـ‌108 شمار آیاتش را 110 دانسته‌اند.[28] شمار کلمات این سوره را 1558[29] و شمار حروفش را 6460 حرف دانسته‌اند.[30]
در تقسیم‌بندی سوره ها در گروه سوره‌های مئین (سوره‌هایی که حدود 100 آیه دارد) و مسبّحات (7 سوره‌ای که با تسبیح آغاز شده) قرار‌دارد.[31] فواصل آیاتش به جز اوّلین آیه، الف و از آهنگ یکسانی برخوردار است.[32]
جمعی از مفسّران درباره پیوند این سوره با سوره نحل که قبل از آن قرار دارد گفته‌اند: چون خداوند در آیات پایانی سوره نحل به پیامبرش فرمان داد تا در برابر اذیت و آزار و نسبتهای ناروای مشرکان به وی بردباری کند، این سوره را با یادآوری ماجرای معراجش که نشانه‌ای از تعظیم و تکریم او از جانب خداست آغاز کرد[33] تا آرامش بخش دردها و رنجهایش باشد.[34]

محتوای سوره:

محتوای سوره:
محور اصلی بحث در این سوره شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) و موضع‌گیری مشرکان در برابر وی و قرآن است; همچنین بحث درباره قرآن، رسالت و رسولان، به ویژه امتیازی که در رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)وجود داشت و معجزه آن حضرت، مانند سایر پیامبران(علیهم السلام)مادی محض نبود و هلاکت جمعی مکذّبان را در پی نداشت. در این سوره بارها تسبیح، حمد و شکر خداوند تکرار شده است[35]، به هر روی این سوره در نخستین آیه به ماجرای معراج پیامبر(صلی الله علیه وآله)اشاره دارد. = معراج) سپس در آیات 2‌ـ‌8 درباره نبوت حضرت موسی و دعوت بنی‌اسرائیل به توحید و عوامل انحطاط و پیشرفت آنان سخن می‌گوید و فساد و استکبار را سبب ذلّت آنان معرفی می‌کند و در آیات 9‌ـ‌21 ضمن بر شمردن برخی آیات الهی به هدایتگری قرآن و حسابرسی از اعمال نیک و بد انسان در قیامت و آزادی وی در گزینش راه خیر و شرّ و بازگشت نتایج اعمال انسان به خود او تصریح می‌کند.
در آیات 22‌ـ‌39 مردم را به توحید، نیکی به پدر و مادر و فروتنی در برابر آنان، صله رحم، کمک به تهیدستان و بینوایان و درماندگان، میانه روی در انفاق، وفای به عهد دعوت می‌کند و از تبذیر و اسراف، کشتن فرزند به سبب فقر، آدم کشی، زنا، کم فروشی، خوردن مال یتیم، پیروی از غیر علم (گمان) و تکبّر و غرور نهی می‌کند و این احکام و آداب را از حکمتهایی معرّفی می‌کند که خداوند به پیامبرش وحی کرده است: «ذلِکَ مِمّا اَوحی اِلَیکَ رَبُّکَ مِنَ الحِکمَةِ».
در آیات 40‌ـ‌55 ضمن پاسخگویی به پاره‌ای از اوهام و اندیشه‌های خرافیِ مشرکان جاهلی، نظیر فرشتگان را دختران خدا دانستن، شریک برای خدا قرار دادن، بعید شمردن قیامت و زندگی پس از مرگ و مسحور (سحرشده) دانستن پیامبر(صلی الله علیه وآله)بر این نکته تأکید می‌کند که در قرآن همه لوازم هدایت آمده; ولی عناد و لجاجت آنها سبب شد تا بر نفرت و دوریشان از حق بیفزاید و خداوند به سبب لجاجت و تعصبشان در برابر آیات الهی بر دلهای آنان مهرزده و بر گوشهایشان سنگینی قرار داده‌است.
در آیات 56‌ـ‌65 ضمن اقامه دلیل بر توحید پروردگار و اینکه آلهه مشرکان به رساندن سود به آنها و دفع زیان از آنها قادر نیستند و این تنها خداست که سود و زیان در دست اوست، به مشرکان هشدار می‌دهد که سرانجامِ این جهان فنا و نابودی است و آنان باید از لجاجت در برابر حق دست بردارند، زیرا معجزات و دلایل کافی بر صدق پیامبر(صلی الله علیه وآله)وجود دارد و معجزات پیشنهادی آنان چیزی جز بهانه جویی نیست و بر فرض که با آنها موافقت شود پس از مشاهده آنها باز ایمان نخواهند آورد، چنان که امتهای گذشته چون قوم ثمود به پیامبرانشان معجزاتی پیشنهاد دادند و با تحقق آنها ایمان نیاوردند و طبق سنّت الهی مستحق کیفر شدند.
در آیات 66‌ـ‌72 با پیگیری مباحث پیشین در زمینه توحید و مبارزه با شرک این حقیقت را یادآور می‌شود که انسان به هنگام برخورد با مشکلات به یاد خداوند می‌افتد و هر چیزی جز او را از یاد می‌برد; امّا وقتی از آنها رهایی یافت از خدا اعراض کرده، او را فراموش می‌کند. سپس به انسان هشدار می‌دهد که از مجازات الهی در امان نباشد و در ادامه، نعمتهای الهی را به انسان یادآور می‌شود که او را گرامی داشت و بر همه آفریده‌ها برتری داد و جهان هستی را در خدمت وی مسخّر گردانید، تا با عقل خود بیندیشد و او را بر بسیاری از آفریدگان برتری داد، پس آن‌که در این دنیا به راه راست هدایت شود در قیامت نامه عمل او به دست راستش داده می‌شود و کسی که گمراه شود و چشمش از دیدن حق نابینا گردد در قیامت گمراه‌تر و نابیناتر است.
در آیات 73‌ـ‌82 نیرنگ مشرکان را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای منحرف ساختن آن حضرت یاد آور می‌شود و خطاب به وی می‌فرماید: اگر ما تو را به وسیله نیروی عصمت ثابت قدم نمی‌داشتیم نزدیک بود به آنها اندکی گرایش پیدا کنی، و نیز تلاش مشرکان را برای بیرون کردن آن بزرگوار از مکه مطرح می‌کند، آنگاه به آن حضرت فرمان می‌دهد تا قرآن را بخواند و به ادای نماز قیام کند و پاسی از شب را به تهجّد و نافله برخیزد، تا به مقام‌محمود برسد و از خدا بخواهد که راه ورود و خروج را در برابرش هموار سازد، آنگاه می‌افزاید که ما قرآن را نازل کردیم تا برای مؤمنان شفا و رحمت باشد.
در آیات 83‌ـ‌100 به‌بعضی دیگر از ویژگیهای انسان اشاره می‌کند و می‌گوید: هنگامی که به انسان نعمت می‌بخشیم مغرور می‌شود و به پروردگار خویش پشت می‌کند و هنگامی که نعمتی از او گرفته می‌شود مأیوس می‌شود. سپس به پرسش کافران درباره روح اشاره می‌کند و نعمت وحی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)را یادآور می‌گردد و خطاب به آن حضرت می‌گوید: به مشرکان بگو: اگر همه جن و انس جمع شوند تا همانند قرآن را بیاورند توان چنین کاری را ندارند، هرچند یکدیگر را در این کار یاری دهند. سپس برخی از کارهای نامعقولی که مشرکان از پیامبر(صلی الله علیه وآله)به عنوان معجزه درخواست می‌کردند و نیز بهانه‌جوییها و فرجام شومشان را یادآوری می‌کند و به بهانه‌گیریهای کسانی که زندگی پس از مرگ را بعید می‌شمردند با بیانی روشن پاسخ‌می‌دهد.
درآیات 101‌ـ‌111 ماجرای حضرت‌موسی(علیه السلام)و فرعون را یاد آوری می‌کند که چگونه فرعون و همفکران وی با وجود دیدن انواع معجزات ملموس و مادّی باز هم بهانه‌گیری کردند و راه انکار حق را در پیش گرفتند و سرانجام دچار هلاکت شدند. سپس حقانیت قرآن و حکمت نزول تدریجی آن را بیان می‌کند و به مشرکان می‌گوید: ایمان بیاورید یا نیاورید حقانیت قرآن چنان مبرهن و آشکار است که صاحبان علم و دانش آنگاه که آیات نورانیش بر ایشان تلاوت می‌شود در برابر عظمت آن بی‌اختیار به سجده می‌افتند و سرانجام، سوره اسراء که با تسبیح پروردگار آغاز شده بود با حمد و تکبیر پایان می‌پذیرد. علامه طباطبایی این نکته را از لطایف این سوره می‌داند.[36]
آیه 88 این سوره از آیات تحدّی است که خداوند در آن مخالفان وحیانی بودن قرآن را به آوردن همانند آن فراخوانده[37] و آیه 109 آن از آیات‌سجده، و مستحب است قاری هنگام تلاوت آن سجده کند.[38] از آخرین آیه آن در روایات با عنوان «آیة العزّ» یاد شده است.[39]

فضیلت تلاوت:

فضیلت تلاوت:
از عایشه روایت شده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) هر شب سوره بنی‌اسرائیل و زمر را تلاوت می‌کرد.[40] از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: هرکس سوره بنی‌اسرائیل را در شبهای جمعه بخواند از دنیا نمی‌رود تا اینکه قائم آل‌محمد(علیه السلام)را درک کند و از یارانش خواهد بود.[41] شیخ طوسی تلاوت آن را در شبهای جمعه مستحب می‌داند.[42] فیروز آبادی نیز از آن حضرت روایت کرده است که هر کس این سوره را تلاوت کند از دنیا نمی‌رود تا اینکه به درجه ابدال و اولیای خدا برسد.[43] به نظر می‌رسد این همان روایت پیشین است که فیروزآبادی به نحوی تفسیر کرده است که با مبانی فکریش سازگار باشد. از امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیز نقل است که هرکس سوره سبحان را تلاوت کند از دنیا نمی‌رود تا از میوه‌های بهشتی بخورد و از نهرهایش بنوشد و در برابر هر آیه‌ای که تلاوت می‌کند نخلی در بهشت برایش می‌کارند.[44] بی‌تردید دستیابی به چنین ثوابهایی مربوط به تلاوتی است که با اخلاص، تدبّر و عمل همراه باشد.[45]

اسراف

اشاره

اسراف: زیاده‌روی و تجاوز از حدّ اعتدال
واژه اسراف و مشتقات آن‌که جمعاً 23 بار در قرآن به‌کار رفته[1]، مفهومی گسترده دارد[2] و هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال* و گرایش به افراط یا تفریط را در برمی‌گیرد[3]، ازاین‌رو برخی با تقسیم این معنای عام، «اسراف» را درخصوص زیاده‌روی و «سرف» را تنها در مفهوم «کوتاهی» به‌کار برده‌اند[4]. البته این واژه در همه موارد، شامل کوتاهی از حدّ اعتدال نمی‌شود و بیشتر در زیاده روی ظهور دارد، بدین جهت بسیاری آن را مرادفِ افراط، و متضادّ تقصیر و «تقتیر» (فرقان/25، 67) که به معنای تضییق و بخل است دانسته‌اند.[5] افزون بر موارد پیشین، از واژه «قوام» (حد وسط و اعتدال) نیز در قرآن یاد شده است (فرقان/25، 67) که مرز تعیین اسراف به شمار می‌رود و تشخیص آن برعهده عقل، شرع یا عرف است.[6]
چون اسراف همواره با نوعی زیاده‌روی و گاه کوتاهی ملازم و در همه مصادیق آن به نحوی سرپیچی از فرمانهای الهی نمایان است[7]، با فساد* ارتباط مستقیم دارد (شعراء/26، 151‌ـ‌152)[8]، زیرا بر هم زدن حالت تعادل در هر امری، موجب فساد در آن می‌شود[9]، بر همین اساس، اسراف را که نابود کننده امکانات و داراییهای گوناگون انسان است، با سُرفه (کِرمی که درختان را می‌خورد و از درون می‌پوساند) هم‌ریشه دانسته‌اند[10]، افزون بر این، بررسی موارد کاربرد اسراف در قرآن نشان می‌دهد که بین آن و دیگر مفاهیم فراگیر و کلیدی، در محدوده ضد ارزشها چون کفر، ظلم، فسق و .. ارتباط عمیق مفهومی و پیوند گسترده مصداقی برقرار است.[11]
مفهوم تبذیر و مشتقاتش در ارتباط نزدیک معنایی با اسراف است. این واژه و مشتقاتش که سه بار و در دو آیه متوالی آمده(اسراء/17، 26‌ـ‌27) در لغت به معنای تباه ساختن اموال است[12] که از دور ریختن یا پاشیدن بذر در مکانی نامساعد و به روشی نادرست به استعاره گرفته شده[13] و همیشه با نوعی پاشیدگی، بی‌نظمی و بی‌برنامگی همراه است.[14] اسراف و تبذیر به‌رغم ارتباط نزدیک، تفاوتهایی نیز با هم‌دارند:
1. اسراف، مفهومی فراگیر بوده، شامل هرگونه انحراف (اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و ..) می‌شود[15]; امّا تبذیر، بیشتر در امور مالی و اقتصادی[16]، و به ندرت در موارد دیگر به‌کار می‌رود[17]; مثلا روایتی در مقام توصیه به پذیرش ولایت علی(علیه السلام) از تبذیر در این امر، نهی‌می‌کند.[18]
2. اسراف، گاه بر زیاده‌روی در انجام دادن عملی مباح، اطلاق می‌شود; مانند زیاده‌روی در خوردن که اصل آن تا حدّ نیاز جایز، بلکه مطلوب است و گاه بر خصوص مصارف نابجا و ناشایست، اگرچه اندک باشد; مانند دور ریختن مواد غذایی که ارتکاب آن به مقدار کم نیز جایز نیست[19]، بنابراین، مصادیق آن را می‌توان از دو نوعِ کمّی و کیفی دانست; امّا تبذیر غالباً به‌صورت کیفی و در خصوص مصارف ناشایست تحقق می‌یابد; مثلا به شخصی انفاق کند تا با آن، حرامی را مرتکب شود[20]، پس تبذیر بر خلاف اسراف، هیچ گاه برای بیان زیاده‌روی در امور خیر، چون انفاق به‌کار نرفته است[21]، بر همین اساس، امام صادق(علیه السلام)تبذیر را جزئی از اسراف دانسته[22] و اسراف بر وجه تبذیر از اسرافهای دیگر زشت‌تر شمرده شده است.[23]

انواع اسراف:

اشاره

انواع اسراف:
مفهوم اسراف در قرآن مصادیق متعددی دارد که در معنای همه، نوعی تجاوز از حدّ اعتدال وجود دارد:

1. اسراف عقیدتی:

1. اسراف عقیدتی:
در آیاتی، انکار خداوند و پیامبران، شرک به خدا و بت‌پرستی و ایمان نیاوردن به آیات الهی اسراف معرفی شده، آن را موجب بروز دشواریهای فراوان در زندگی دنیا و عامل نابینایی انسان در آخرت و گرفتاری در عذاب دردناک و ماندگار می‌شمارد.[24] (124‌ـ‌127 طه/20) در آیات 34‌ـ‌35 غافر/40 پس از طرح دفاع مؤمن آل‌فرعون از موسی(علیه السلام)، منکران نبوّت، مسرف و شکّاک خوانده شده‌اند «کَذلکَ یُضِلُّ اللّهُ مَن هُو مُسرفٌ مُرتاب». و جدال و اشکالهای بی‌دلیل آنان در آیات الهی، موجب بسته شدن دل آنها برای پذیرش حقیقت دانسته شده است: «کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّر جَبّار» در همین سوره با درخواست فرعونیان، مبنی بر کفر به خدای یگانه مخالفت ورزیده، پشتوانه آنان را در دنیا و آخرت، سست و بی‌پایه می‌شمرد، زیرا همه ما به سوی خداوند بازگشته، مسرفان در آن هنگام به آتش الهی دچار خواهند گشت:«و أنَّ المُسرِفینَ هُم أَصحـبُ النّار» (مؤمن/40،43) آیات آغازین سوره انبیاء/21 نیز مسرفان را مخالفان انبیا در طول تاریخ و ستمگر وصف‌می‌کند و به سرانجام هلاکتبارشان اشاره‌دارد: «و‌أَهلَکنَا المُسرِفین».
در آیات 13‌ـ‌19 یس/ 36 نیز دو تن از فرستادگان پیامبران در محاجّه با قوم خود که با آنان به مخالفت برخاسته و به قتل و شکنجه تهدیدشان کرده بودند، آنان را قومی اسرافکار می‌نامند: «بَل‌أَنتُم قَومٌ مُسرِفون» با این همه، اسرافکاریِ اعتقادی انسانها، مانع از فرود آمدن وحی بر آنان نیست: «أَفنضرِبُ عَنکُم الذِّکرَ صَفحًا أَن کنتُم قَومًا مُسرِفین» (زخرف/43، 5)

2. اسرافِ اخلاقی و رفتاری:

2. اسرافِ اخلاقی و رفتاری:
ارتکاب گناهان و گرایش به مادّیات و قطع علاقه از خداوند، موجب خروج انسان از راه حق شده، او را در یکی از منازل تاریک اسراف قرار می‌دهد.[25] خداوند در آیه53 زمر/39 گنهکارانی که جان خویش را در معرض اسراف قرار داده‌اند، به توبه فرا می‌خواند و آنان را از یأس و ناامیدی پرهیز و به ایشان وعده آمرزش می‌دهد: «قُل یـعِبادِیَ الّذینَ أَسرَفوا عَلی أَنفسِهِم لاَتَقنَطوا مِن رَحمةِ اللّهِ إِنّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا...». برای آیه شأن نزولهای خاصی مطرح شده است; امّا هیچ یک موجب انحصار آن در مورد خاصی نمی‌شود و شمول آن را بر همه مسلمانان و هر نوع خطا و گناهی از بین نمی‌برد[26]، بر‌همین اساس، پیامبر(صلی الله علیه وآله)در تفسیر این آیه فرموده‌اند: «بل للمسلمین عامة».[27]خداوند در آیه 12 یونس/10 کسی را که هنگام بلا و مصیبت از خداوند یاری می‌طلبد و در وقت آسایش و راحتی از یاد او غافل می‌شود، از مسرفانی می‌شمارد که اعمال زشت خود را زیبا می‌پندارند: «کَذلکَ زُیّنَ لِلمُسرِفینَ مَا کَانوا یَعمَلون». برخی، توجه بیش از حدّ به امور غیر مهم، چون مسائل دنیایی در مقابل امور آخرتی و اصالت بخشیدن به دنیا در مقابل خدا را نوعی اسراف شمرده‌اند; مانند کسی که سرمایه‌ای گران را در برابر امری ناچیز هدر دهد.[28]
از دیگر مصادیق اسراف در زمینه امور اخلاقی، انحراف جنسی است.[29] قوم لوط*، نخستین کسانی بودند که از زنان روی‌گردانده، به همجنس‌بازی گراییدند. حضرت لوط(علیه السلام) در آیات 80‌ـ‌81 اعراف 7 آنان را از ارتکاب این عمل زشت، پرهیز داده، از اسرافکاران می‌شمرد: «بَل‌أَنتُم قَومٌ مُسرِفون». در ادامه این آیات و در آیات 32‌ـ‌34 ذاریات/51 به سرانجام رقّتبار آن قوم اشاره می‌کند: «لِنُرسِلَ عَلیهِم حِجارَةً مِن طِین * مُسوَّمةً عِندَ رَبِّکَ لِلمُسرِفین». خداوند، فرشتگان عذاب را با سنگهایی ویژه بر سرآنان فرو فرستاد و همه مسرفان را نابود کرد.[30]
هرگونه رفتار نادرست و خارج از حدّ اعتدال نیز در فرهنگ قرآن، اسراف شمرده شده است[31]; در آیه 147 آل‌عمران/3 مردان الهی و یاران پیامبران، از خداوند درباره گناهان* خود و افراط و تفریط در کارهای خویش، طلب آمرزش کرده و ثبات قدم و پیروزی بر قوم کافران را از او درخواست می‌کنند: «رَبَّنا اغفِرلَنا ذُنوبَنا و إِسرافَنا فِی أَمرِنا».
برخی تعبیر «إسرافنا فِی أَمرِنا» را به معنای گناهان کبیره دانسته‌اند[32]; ولی اطلاق واژه «اسراف» و «امر» با محدود ساختن آن منافات دارد، بنابراین در آیه پیشگفته، هرگونه خروج از حدّ اعتدال بر اثر جهل و غفلت یا از روی عمد، نکوهش شده است.[33] خداوند در آیه 28 کهف/ 18 از پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌خواهد به سوی کسانی نگراید که غفلت بر قلبشان چیره شده و از هوای نفس پیروی می‌کنند: «و لاَ تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبهُ عَن ذِکرِنا واتّبعَ هَولـهُ و کَانَ أَمرُه فُرُطًا» خداوند این اشخاص را به افراط‌کاری و اسراف وصف کرده است.[34] برخی تعبیر «وَ کَانَ أَمرُه فُرُطًا» را به معنای نابودی یا مخالفت با حق دانسته‌اند[35]; امّا گویا گمراهی و نابودی، نتیجه افراط بوده و مخالفت با حق نیز از مصادیق آن است.

3. اسراف اجتماعی:

3. اسراف اجتماعی:
استبداد، خودکامگی، استکبار، استثمار، خونریزی، ستم و هرگونه فساد اجتماعی از مصادیق بارز اسراف به شمار می‌رود.[36] خداوند در سوره مائده، پس از بیان نزاع هابیل و قابیل که سرانجام آن تحقق نخستین فساد بر روی زمین بود، بنی‌اسرائیل را از ریختن خون بی‌گناهان و فساد بر زمین نهی کرده و از فسادهای اجتماعی آنان به اسراف تعبیر می‌کند: «ثُمّ إِنّ کَثیرًا مِنهُم بَعدَ ذلکَ فِی‌الأَرضِ لَمُسرِفون» (مائده/5، 32)
مفسران در توضیح اسرافکاری بنی‌اسرائیل، مواردی را بر شمرده‌اند: حلال شمردن حرامهای الهی، قتل و خونریزی، کفر و شرک، مخالفت با پیامبران، پیروی از هوای نفس، ارتکاب گناهان و هرگونه تجاوز به حریم حق و حقیقت.[37] خداوند در این آیه، قانون شکنی و سرپیچی از دستورهای الهی را مصداق اسراف شناسانده است.[38] به تصریح قرآن، حکمِ قضایی اسراف و فساد در جامعه، اعدام و تبعید است. (مائده/5 33) در آیه‌83 یونس/10 به ترس و نگرانی یاران موسی(علیه السلام)از فرعون و سپاهیانش اشاره شده، فرعون را مستبدّی برتری‌جو می‌شمرد که در زمره مسرفان است: «إِنّ فِرعَونَ لَعال فِی‌الأَرضِ و إِنّهُ لَمنَ‌المُسرِفین» فرعون با ادعای خدایی و ارتکاب قتل و ستم بسیار و عصیان و طغیان آشکار در برابر خداوند، از مصادیق بارز مسرفان به‌شمار می‌رود.[39]
آیات 30‌ـ‌31 دخان/44 نیز به نجات بنی‌اسرائیل از عذابها و شکنجه‌های فرعونیان اشاره کرده و فرعون را مردی متکبّر و اسرافکار خوانده است: «إِنّهُ کانَ عالِیًا مِنَ المُسرِفین» حضرت صالح(علیه السلام) در آیات 141‌ـ‌152 شعراء/26 با اندرز قوم ثمود، آنان را به تقوای الهی و اطاعت از پیامبر خدا فرا می‌خواند. سپس آنان را از پیروی مسرفان پرهیز داده، این گروه را مفسد در زمین می‌شناساند که هیچ‌گاه به اصلاح امور اقدام نمی‌کنند: «و لاَ تُطیعُوا أَمرَ المُسرِفینَ * الَّذینَ یُفسِدونَ فِی‌الأَرضِ و لاَ یُصلِحون» مفسران، بزرگان و رؤسای قوم ثمود* را مصداق اسرافکاران در این آیات دانسته[40] و تجاوز و افساد آنان را موجب حلول عذاب الهی شمرده‌اند، زیرا فساد، همواره عذاب خداوند را در پی دارد.[41]

4. اسراف قضایی و کیفری:

4. اسراف قضایی و کیفری:
داوری و قضاوت ناعادلانه که گاه بر کذب و دروغ استوار است، از مصادیق اسراف به شمار می‌رود. مؤمن آل‌فرعون در آیه 28 غافر/40 پیش از بیان اسراف اعتقادی فرعونیان، به اسراف آنان در قضاوت اشاره می‌کند.[42] او پس از صدور حکم اعدام برای موسی، خطاب به فرعونیان می‌گوید: آیا می‌خواهید مردی را به سبب اعتقاد به خدای یگانه بکشید، درحالی‌که ادلّه روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟ ... خداوند اسرافکار و بسیار دروغگو را هدایت نمی‌کند: «إِنّ اللّهَ لاَیَهدِی مَن هو مُسرِفٌ کَذّاب.» برخی نیز این سخن مؤمن آل‌فرعون را درباره موسی(علیه السلام)دانسته‌اند که اگر وی به راستی قصد دارد با ادعای دروغین نبوّت، به اسراف و فساد در جامعه بپردازد، بدانید که خداوند هیچ‌گاه مسرفان دروغگو را با معجزات گوناگون، حمایت نکرده و در مسیر گمراهی موفقشان نمی‌گرداند.[43] در این صورت، این کاربرد اسراف نیز از مصادیق اجتماعی آن به شمار خواهد‌رفت.
مجازات مجرم از منظر قرآن باید عادلانه و به اندازه جرم او باشد[44]; خداوند در آیه 33 اسراء/17 از کشتن بی‌گناهان نهی کرده و در صورت ارتکاب قتل، برای ولیّ مقتول حقّ قصاص* در نظر گرفته است; امّا اسراف در اجرای حکم را ممنوع می‌شمارد: «فَلاَ یُسرِف فِی‌القَتِل إِنّهُ کانَ مَنصورًا» اسراف در اجرای حکمِ قصاص، شامل هریک از موارد زیر می‌شود: کشتن‌شخصی غیر از قاتل[45]، کشتن بیش از یک نفر در برابر هر قتل[46]، مگر در صورت مشارکت چند نفر در آن[47]، مُثله کردن و قطعِ اعضای بدن قاتل پس از قصاص[48]، کشتن قاتل پیش از صدور حکم قاضی[49]، کشتن قاتل به شیوه‌ای دردناک‌تر از کشتن مقتول[50] و کشتن قاتل پس از عفو وی از جانب ولیّ مقتول و گرفتن دیه از او.[51]

5. اسراف اقتصادی:

اشاره

5. اسراف اقتصادی:
این نوع اسراف، مصادیق گوناگونی دارد:

الف. اسراف در مصرف:

الف. اسراف در مصرف:
«...کُلوا واشرَبوا و لاَ تُسرِفوا إِنّهُ لاَ یُحبُّ المُسرِفین» (اعراف/7،31) خداوند در این آیه پس از بیان جواز عمومی در مصرف[52]، از اسراف نهی و در ادامه، از تحریم امور حلال نیز منع کرده است، بر همین اساس، در بیان مقصود از این‌گونه اسراف، دو وجه نقل شده است: اسراف در خوردن و آشامیدن و زیاده‌روی در حرام شمردن نعمتهای الهی.[53] خداوند با بیان عدم تعلّق محبّت الهی به اسرافکاران، به حرمت اسراف اشاره[54] و مسرفان را سرزنش می‌کند[55]; البته مقدار محرومیت اسرافکاران از محبت الهی به نوع و میزان اسراف آنان بستگی دارد[56]، بر همین اساس، برخی برای اسراف دو نوع حکم شرعی ذکر کرده‌اند: کراهت در موارد خفیف و حرمت* در موارد دیگر.[57] برخی چون تفکیک میان این دو نوع اسراف برایشان روشن نبوده، آیه پیشگفته را به دلیل عدم حرمت همه اقسام اسراف، منسوخ پنداشته‌اند.[58] این درحالی است که فقیهان در حرمت قدر متیقّن اسراف، اجماع دارند، تا‌آنجا که می‌توان آن را از ضروریات دین شمرد. برخی نیز آن را از گناهان‌کبیره شمرده‌اند.[59]
اسراف در مصرف، به یکی از گونه‌های ذیل است: یک. تضییع و اتلاف هرگونه شیء قابل استفاده.[60] دو. بدون استفاده گذاردن هرگونه سرمایه.[61] سه. مصرف اشیا به نحوی که فایده مادّی یا معنوی به بار نیاورد. چهار. مصرف بیش از میزان درآمد به نحوی که در شأن او نباشد; مانند خرید وسایل تزیینی برای کسی که توان تأمین معاش خود را ندارد[62]، از همین رو امام‌صادق(علیه السلام) کسی را که برای مصرف بیش از درآمد خود، دست نیاز به سوی دیگران دراز کند مسرف خوانده است.[63] پنج مصرف بیش از حدّ و افزون بر نیاز; مانند خرید چند خانه یا‌پرخوری.[64]
افزون بر این موارد، هرگونه مصرف سرمایه در راه گناه[65] یا در نظر گرفتن ارضای شهوات در رفع نیازهای جسمانی[66]، نیز از دیدگاه دینی مصداق اسراف شمرده می‌شود.
روایاتی که مصرف زیاد در اموری چون استعمال عطر، روشنایی، خوراک، وضو، حج و عمره را اسراف نشمرده ناظر به عدم تحقق اسراف در این امور نیست، بلکه به اهمیّت و مطلوبیّت بیش از حدّ آنها اشاره دارد.[67] اسراف، هرچند بسیار اندک باشد، اگر برای انسان زیانبار باشد، حرام‌است[68] و حکم «اِنَّهُ لاَ یُحِبُّ المُسرِفیِنَ» افرادی را نیز دربرمی‌گیرد که زمینه اسراف را برای دیگران مهیا می‌کنند.[69]

ب. اسراف در حقوق دیگران:

اشاره

ب. اسراف در حقوق دیگران:
تجاوز به حقوق دیگران در دو بخش حقوق عمومی و خصوصی، از مصادیق روشن اسراف اقتصادی است:

یک. حقوق عمومی:

یک. حقوق عمومی:
«و ءَاتِ ذَا القُربی حَقّهُ والمِسکَین و ابنَ‌السَّبیلِ و لاَتُبذِّر تَبذِیرًا * إِنّ المُبَذِّرینَ کَانوا إِخونَ الشَّیـطینِ و کَان الشَّیطـنُ لِربّهِ کَفورًا». (اسراء/17، 26‌ـ‌27) خداوند در این آیات به اعطای بخشی از اموال عمومی به نزدیکان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، بیچارگان و در راه‌ماندگان دستور داده است. سپس از تبذیر نهی کرده و مبذّران را برادران شیاطین خوانده و ناسپاسی‌شیطان را یادآور شده است. مفسران در این آیه، مصادیق متعددی برای تبذیر بیان کرده‌اند: توزیع اموال در راه باطل[70] و معصیت و فساد، صرف دارایی از روی ریا و فخرفروشی[71] به‌شکل غیر‌عادلانه[72]، خارج از چارچوب و برنامه معیّن[73] و بدون در نظر گرفتن مصالح و منافع[74] و به‌طور کلّی هر نحوه‌ای از توزیع که با دستورهای خداوند مخالف بوده[75] و به نابودی دارایی منجر‌شود.[76]
حرمت تبذیر، به اموال عمومی اختصاص نداشته، آیه پیشگفته قابلیت تعمیم به هر مورد مشابه دیگر را دارد، بنابراین، هرکس دارایی خود یا دیگران را در مسیری نادرست و به شکلی ناشایست، توزیع یا مصرف کند، مبذّر است.[77] برخی از فقیهان اهل‌سنت به استناد آیه پیشگفته، به لزوم حَجْر مبذّر (منع او از مصرف مبذّرانه اموالش) قائل شده‌اند; امّا ابوحنیفه به این دلیل که از مبذّر تکلیف ساقط نیست، حَجر وی را جایز‌نمی‌شمرد[78]، در هر حال، خداوند در این آیه، مبذّر را پیرو شیاطین و همکار آنها در افساد در‌زمین و همراه شیاطین در آتش جهنّم دانسته و علّت آن را کفران نعمت و ناسپاسی پروردگار می‌شمرد.[79]

دو. حقوق خصوصی:

دو. حقوق خصوصی:
«وابتَلُوا الیَتـمی ... فَإِن ءَانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا إِلَیهِم أَمولُهم و لاَ تأکُلوها إِسرافًا و بِدارًا أَن یَکبَروا و مَن کانَ غَنِیًّا فَلیَستَعفِف و مَن کانَ فَقیرًا فَلیأکُل بِالمَعروف...» (نساء/4،6) در‌این آیه، تصرّف نامشروع در اموال یتیم، اسراف شمرده شده و سرپرست یتیم از امور ذیل، منع می‌شود: استفاده از مال یتیم* در صورت بی‌نیازی، استفاده از آن بیش از حدّ نیاز، استفاده بیش از اُجرت عمل نگهداری یتیم، و ممانعت از پرداخت مال یتیم به وی از ترس آنکه مانع از استمرار استفاده ولیّ از آن‌شود.[80]
خداوند از سوی دیگر استفاده درست و عادلانه از مال یتیم را برای سرپرستی که فقیر باشد، جایز شمرده است.[81]

ج. اسراف در انفاق:

ج. اسراف در انفاق:
«والّذینَ إِذا أَنفَقوا لَم یُسرِفوا و لَم یَقتُروا و کانَ بَینَ ذلکَ قَواماً» (فرقان/25، 67) خداوند در وصف بندگان مقرّب خود می‌فرماید: آنان هرگاه انفاق* کنند نه اسراف دارند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی را پیش می‌گیرند. منظور از تقتیر در انفاق، بخل و نپرداختن حقوق واجب الهی به مستحقان است.[82] درباره مقصود از اسراف در انفاق، اقوال زیر ذکر شده است: انفاق در راه معصیت و گناه[83]، انفاق از روی ریا و فخرفروشی[84]، و انفاق بیش از حدّ[85] به‌گونه‌ای که موجب ناتوانی انسان از انجام دادن دیگر کارهای واجب خود شود.
خداوند در آیه 219 بقره/2 به تبیین حد اعتدال در انفاق پرداخته و می‌فرماید: از تو می‌پرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود; نیز در آیه 29 اسراء/17 برای روشن شدن حدّ اعتدال در انفاق، مَثَلی برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)بیان می‌کند که هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن [کنایه از ترک انفاق] و آن را یکسره مگشای که نکوهیده و درمانده نشینی.
میان نهی از اسراف در امور خیر، و سفارش به انفاق و ایثار، هیچ‌گونه تعارضی نیست، زیرا مصداق اسراف در امور خیر، جایی است که انسان بر اثر زیاده‌روی در عمل خیر، از رسیدگی به امر مهم دیگری فرومانَد یا آن عمل خیر را به‌گونه‌ای برآوَرد که مطلوب خداوند واقع نشود، بر همین اساس، پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌فرماید: هرکس نابجا انفاق‌کند، اسراف کرده و هرکس در جای خود از انفاق روی گرداند بخل ورزیده است.[86] امام‌صادق(علیه السلام)نیز می‌فرماید: بسا فقیری که اسرافکارتر از ثروتمندان باشد، زیرا فقیر اگر انفاق‌کند، نابجا انفاق کرده است; ولی ثروتمند از آنچه خدا به او داده انفاق می‌کند.[87] اگر عمل خیر به این حدّ برسد دیگر نمی‌توان آن را خیر نامید. آیه 141 انعام/6 پس از بیان جواز استفاده از ثمره زراعت و وجوب پرداخت حق مستحقان، از اسراف نهی می‌کند: «.. کُلوا مِن ثَمرِهِ إذا أَثمرَ و ءَاتوا حَقّهُ یَومَ حَصادِهِ و لاَ تُسرِفوا إنّهُ لاَ یُحبُّ المُسرِفین». در شأن نزول این آیه گفته‌اند: برخی مسلمانان بیش از حدّ لازم به انفاق می‌پرداختند و خود، در امرار معاش با مشکل مواجه می‌شدند، ازاین‌رو خداوند زیاده‌روی در انفاق را نهی و نکوهش می‌کند.[88]
بر همین اساس، پیامبر(صلی الله علیه وآله) افراط* در انفاق را چون ممانعت از پرداخت حدّ واجب آن، ناپسند دانسته است.[89] البته منظور از اعطای حق مستمندان، پرداخت خصوص زکات واجب نیست، زیرا سوره انعام در مکّه و پیش از نزول حکم زکات نازل شده است، بنابراین، مطلق انفاق به تهیدستان را در بر می‌گیرد.[90] درباره معنای«لاَ‌تُسرِفوا» در این آیه، آرای دیگری نیز نقل‌شده است: انفاق در راه گناه و معصیت[91]، ممانعت از پرداخت حق تهیدستان[92]، اسراف در مصرف ثمره زراعت[93]، قرار دادن سهمی از محصول برای بتها و بتخانه‌ها[94] و نهی از گرفتن مال مردم، بیشتر از حدّ واجب (خطاب به متولّیان گرفتن زکات).[95]

عوامل و ریشه‌های اسراف:

اشاره

عوامل و ریشه‌های اسراف:
هر یک از انواع گوناگون اسراف، ریشه‌های روانی مخصوص به خود و کنش و واکنش متقابل با آنها را دارد:

1. شهوتپرستی[96]:

1. شهوتپرستی[96]:
قرآن از زبان حضرت لوط(علیه السلام)(اعراف/ 7، 81; نمل/ 27، 55) شهوت*رانی را عامل گرایش قوم لوط به اسراف اخلاقی می‌شمارد; همچنین در آیه 28 کهف/ 18 در مقام نهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از اطاعت افراط‌گرایان، آنان را پیرو هواهای نفسانی خویش می‌شناساند.

2. غفلت* از یاد خدا[97]:

2. غفلت* از یاد خدا[97]:
آیه 28 کهف/ 18 افراط‌گرایان را کسانی می‌شمارد که قلبشان از یاد خدا غافل شده است.

3. روحیه ناسپاسی و کفران* نعمت[98]:

3. روحیه ناسپاسی و کفران* نعمت[98]:
خداوند در آیات 26‌ـ‌27 اسراء/ 17 پس از نهی از تبذیر و بیان اخوت مبذّران با شیاطین، می‌فرماید: شیطان در برابر پروردگارش بسیار ناسپاس بود.

4. تکبر*، خودکامگی، استعمار و سیطره‌جویی[99]:

4. تکبر*، خودکامگی، استعمار و سیطره‌جویی[99]:
خداوند در آیات 83 یونس/ 10 و 31 دخان/44 فرعون را مردی اسرافگر و برتری‌جو می‌خواند; همچنین از زبان بلقیس، ملکه قوم سبأ، در آیه 34 نمل/27 درباره پادشاهان می‌گوید: آنان هنگامی که به منطقه آبادی وارد شوند، آن را به فساد و تباهی‌می‌کشند. مقایسه این آیه با آیات مربوط به فرعون نوعی رابطه جانشینی بین فساد اجتماعی و اسراف برقرار می‌سازد.

5. عجب* و خودبینی[100]:

5. عجب* و خودبینی[100]:
در آیه 12 یونس/ 10 از انسانهایی یاد شده که هنگام سختی، از خدا یاری طلبیده و در آسایش، او را از یاد می‌برند. خداوند درباره این افراد می‌فرماید: این چنین برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده که زشتی عمل خود را ادراک نمی‌کنند.
افزون بر عوامل پیشگفته، می‌توان تقلید، چشم‌و همچشمی، وسواس، تربیت خانوادگی، احساس حقارت و خودکم‌بینی و داشتن ثروت فراوان، بدون برخورداری از اخلاق دینی را جزو عوامل اسراف دانست.[101]

آثار زیانبار اسراف:

آثار زیانبار اسراف:
اسراف در همه اقسام آن، با سنتهای الهی در جهان مخالف است، زیرا با برهم زدن حالت اعتدال، موجب بروز فساد‌در زمینه‌های گوناگون حیات می‌شود[102] (شعراء 26، 152) و به همین سبب، سلب محبت‌خداوند از انسان را در پی دارد. (اعراف/7، 31; انعام/6، 141) این امر موجب ضعف انسان و مانع او از کسب موفقیت در عرصه‌های گوناگون زندگی است، ازاین‌رو مؤمنان پیش از درخواست پیروزی و موفقیت، دست به سوی خداوند گشوده و از او در باب اسرافکاریهای خود، آمرزش می‌طلبند[103] (آل‌عمران/3، 147)، زیرا بنابر فرموده امام‌صادق(علیه السلام) دعای اسرافکاران در درگاه خداوند پذیرفته نیست.[104] استمرار اسرافکاری موجب رسوخ ملکه ناسپاسی و کفران نعمت در انسان گشته (اسراء/17، 27) او را از هدایتهای الهی محروم می‌سازد (غافر/40، 28) و گاه کفر اعتقادی‌و‌اخلاقی او را در پی دارد[105](اسراء 17 27)، ازاین‌رو پیامبران خدا نیز در برابر عاملان آن ایستاده‌اند. این شیوه‌گاه موجب حلول عذاب الهی شده و در آخرت نیز انسان را به عذاب جهنم گرفتار می‌کند.[106] (انبیاء/21، 3‌ـ‌9; غافر/ 40، 41‌ـ‌45; یس/36، 13‌ـ‌19 و ذاریات/51، 32‌ـ‌34)
اسراف در زمینه‌های اقتصادی*، موجب اتلاف منابع ثروت می‌شود و چون این منابع محدودند، عمل اسراف، خود نوعی تجاوز به حقوق دیگران و نقض رفاه عمومی جامعه است[107]، ازاین‌رو امام‌صادق(علیه السلام)اسراف را موجب کاهش برکت[108]، و فقر* را نتیجه اسرافکاری، و تموّل را نتیجه رعایت اقتصاد می‌شمرد[109] و از همین رو خداوند در آیه 5 نساء/4 دارایی اختصاصی برخی انسانها را ثروت کلّ جامعه می‌داند و فرمان می‌دهد که دارایی خود را ـ‌که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده است‌ـ به دست سفیهان نسپارید، بلکه خود به اداره زندگی آنان بپردازید. سپس می‌افزاید: پیش از پرداختِ دارایی یتیمان به ایشان، آنان را بیازمایید و اگر در آنان رشد کافی یافتید، داراییهاشان را به آنها بدهید[110]، افزون بر همه این موارد، اسراف، به ویژه بعد اقتصادی آن، سلامت جسم و روان انسانها را به خطر می‌افکند.[111]