پیام داستان:
پیام داستان:
روایت قرآن دربخشهای مهمی تنظیم شده است; مانند: فضاسازی برای حکایت داستان، انعکاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرینان، تصویر اصلیترین صحنهها، بیان زمینه پیدایش حادثه و ارزیابی آن، پرداختن به صحنهها و زوایای فراطبیعی، تصویر فرجام حقیقی هر یک از دوگروه و پاسخ به پرسشهای احتمالی. داستان پیش از گزارش اصل حادثه برای زمینهسازی ذهنی در مخاطبان، با سوگندهایی پیدرپی آغاز میشود تا از یک سو با تأکید فراوان برای بیان عظمت حادثه و کمال جدیت و حتمیت جواب قسم، افزون بر تأثیرگذاری بیشتر در ذهن مخاطبان، هرگونه شک و تردید و انکار را از دل آنان بزداید و از سوی دیگر گستره داستان را فراتر از زمین، زمان، زندگی دنیوی و صحنههای بسیار محدود و محسوس آن نشاندهد[1]:«و السَّماءِ ذاتِ البُروج * والیَومِ المَوعود * و شاهِد ومَشهود» (بروج/ 85،1ـ3) جواب قسم هرچند مورد اختلاف است[2]; امّا ظاهراً چنانکه زمخشری و گروهی دیگر نیز معتقدند جمله محذوفی است که آیه «اِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا ..» (بروج/85،10) و «قُتل أصحب الأُخدود» (بروج/ 85، 4) قرینه آن و در تقدیر چنین است: «أُقسم بالسماءِ ... إِنّ الذین فتنوا المؤمنین و المؤمنت معذَّبون و ملعونون کما لُعن أَصحاب الأخدود»، زیرا این سوره برای تهدید مشرکان مکه و تشویق مسلمانان به پایداری در برابر آزار و شکنجه آنان نازل شدهاست.[3]
چگونگی آغاز بخش بعدی، بیانگر قضاوت خدا درباره کافران و حادثه مذکور است، تا عامل بازدارندهای در برابر همه شکنجهگران مؤمنان باشد: «قُتل أَصحب الأُخدود * ... * اِذ هُم عَلَیها قُعود * و هُم عَلی ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود» (بروج/85،4ـ7) قریب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشایی بودن «قُتل» با ادّعای محالبودن دعا و نفرین به معنای حقیقی آن از سوی خدا[4]، مراد از آن را «لُعِنَ» و به معنای طرد از رحمت الهی دانستهاند که لازمه نفرین خداست[5]; ولی چنانکه ثعالبی و برخی دیگر گفتهاند، خداوند ناگزیر با زبان بشری بر آنان نفرین میکند.[6] این تعبیر که نشان اوج نفرت گوینده است، عیناً در چند جای دیگر قرآن نیز آمده (ذاریات/51، 10; مدثّر/74، 19ـ20; عبس/80، 17) و به معنای «مرگ بر...» و «مرده باد» است، افزون بر آن اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذوری نداشت، زیرا واژه «لُعِنوا» به معنای انشایی و نفر*ین در قرآن آمده است. (مائده/5، 64) در هر دو صورت تعبیر «قُتل» نشان میدهد که اقدام کافران از منظر خدا گناه بسیار بزرگ و زشتی است که چنین خشم خداوندِ حلیم را بر ضدّ آنان برانگیخته است.[7] به ویژه ظرف بودن «إِذ» برای «قُتل» حاکی از تقبیح شدید صحنه نشستن کافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوی خداست و اینکه صحنه مذکور، بیش از اصل سوزاندن، موجب خشم و غضب الهی شده است. از آیات 5ـ6 که امکان تحلیل شخصیت روانی هر دو گروه را فراهم میآورد برمیآید که کافران بر اثر باورهای کفرآمیز و ارزشهای شرک آلود، چنان فاقد عواطف انسانی بودهاند که در کمال قساوت و خونسردی به سوزاندن مؤمنان و تماشای آن پرداختهاند. درمقابل، مؤمنان قطعاً از ایمانی راسخ و قدرت روحی شگفتانگیزی برخوردار بودهاند که چنین، در اوج پایداری، سر بر سر آیین خویش تقدیم کردهاند.[8]
آیه بعد افزون بر بیان زمینه حادثه، به شکل غیر مستقیم، باورهای کافران و اقدام مذکورشان را تخطئه و مؤمنان، ایمان توحیدی و پایداری آنان را تأیید میکند[9]: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید» (بروج/ 85، 8)، زیرا با آوردن لفظ جلاله که بر ذات مستجمع جمیع کمالات دلالت دارد، در کنار ذکر سه وصف انحصاری برای آن، به شایستگی انحصاری خدا برای ایمان و عبادت اشعار دارد، پس ناگزیر ایمان به چنین موجود با عظمتی کاملاً بر طریق صواب و خردهگیری بر آن و سوزاندن مؤمنان به او جز از سر نادانی و شدت گمراهی نمیتواند باشد.
در بینش مادی، این درگیری که غلبه کافران و کشته شدن مؤمنان را در پی داشت، با فرجامی بهظاهر خسارتبار برای مؤمنان در همین جا پایانمیپذیرد، چون نه در قرآن و نه در جای دیگر، سخنی از کیفر کافران گفته نشده است; امّا قرآن نگاه کاملا متفاوتی به نتیجه و فرجام واقعه دارد، ازاینرو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چیز: «واللّه علی کل شیء شهید» (بروج/ 85، 9) بر نظارت و ثبت کامل حادثه با همه جزئیات پیدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لایههای هزار توی تاریخ و رسیدگی به حساب آن در روز موعود اشاره میکند. از سوی دیگر با تصویر صحنههای فرا زمینی، حادثه را ناتمام تلقیمیکند و با ارزیابی آن برمبنای معیارهایی متفاوت از شاخصهای سنجش بشری، از جایگاه بد و عذاب دردناک کافران خبر میدهد[10]: «اِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا المُؤمِنینَ والمُؤمِنـتِ ثُمَّ لَمیَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ ولَهُم عَذابُ الحَریق» (بروج/ 85،10) چنانکه شماری از مفسران نیز گفتهاند، ظاهراً مراد از «الّذین» همه کافران شکنجهگر، اعم از اصحاباخدود، مشرکان مکه و دیگران هستند.[11] این، با سبک بیانی قرآن سازگارتر است که از حوادث خاص نتیجه عام و قابل صدق در همه جا و همیشه میگیرد، افزون بر آن، ابتدائیه بودن جمله در کنار تصریح به «مؤمنات» بدون آنکه در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: «وهُم عَلی ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود» (بروج،85،7) میتواند مؤید این دیدگاه باشد; امّا شماری دیگر مراد از «الّذین» را، اصحاب اخدود و «فَتَنُوا» را اشاره به سوزاندن دانستهاند.[12] زمخشری هر دو را جایز میشمارد.[13] درباره وجه تفصیل بین«عَذابُ جَهَنَّم» و «عَذابُ الحَریق» که اولی، دومی را نیز در بر دارد، بین مفسران اختلاف است; دیدگاه نخست، هر دو را مربوط به آخرت میداند; ولی به سبب وجود انواع دیگری از عذاب در جهنم، مانند زقّوم (دخان/ 44، 43)، غسلین (چرک و خون) (حاقّه/69،36) و مقامع (گرزهای آتشین) (حجّ/22،21)، آن دو از هم تفکیک شدهاند; عذاب جهنّم به سبب کفر کافران و عذاب سوزان به علت شکنجه مؤمنان در انتظار آنان است.[14] برخی، تناسب بین نوع شکنجه مؤمنان در حادثه اخدود با کیفر آن را سبب تصریح به «عَذابُ الحَریق» دانستهاند[15] و بالاخره دیدگاه سوم که منسوب به فراء، قتاده، ابوالعالیه و زجاج است، عبارت «فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم» را اشاره به عذاب اخروی و جمله «ولَهُم عَذابُ الحَریق» را اشاره به آتش دنیا میداند.[16] تفسیر این گروه به دیدگاه آن دسته از مفسران که معتقدند خود کافران گرفتار شعلههای آتش شدند، نزدیک است. برخی نیز «عَذابُ الحَریق» را تفسیر «عَذابُ جَهَنَّم» دانستهاند.[17]
قرآن در ادامه، ارزیابی دیگری از حادثه بهدست میدهد که براساس آن، زندگی دنیا با همه رنجها و لذتهایش پایان کار و شاخص میزان حقیقی سود و زیان و شکست و پیروزی طرفین نیست (آلعمران/3،185)، از اینرو با خبر دادن از باغهای بهشتی و نعمتهای آنکه در انتظار مؤمنان صالح است آن را «فوز کبیر» میخواند: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ لَهُم جَنّـتٌ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ ذلِکَ الفَوزُ الکَبیر» (بروج/ 85،11)، زیرا آنان در صورت دریغ کردن از جان خویش و پذیرفتن آیین کفر این چنین رستگار نمیشدند.
داستان اخدود که بدون شک یکی از سختترین انتقامها و قهرآمیزترین برخوردهای کافران با مؤمنان را گزارش میکند، چه بسا در نوع خود بینظیر تلقی شده و در دل مؤمنان هراس افکند، ازاینرو به نظر میرسد چنانکه پارهای مفسران نیز گفتهاند، آیات بعدی در ارتباط با حادثه و پیام کلی سوره، از جمله تأکید و تقریری از انذار و تبشیر در آیات پیشین باشد[18]، برای همین، انتقام قهرآمیز خدا از کافران و مجازات سخت آنها بسیار شدیدتر وصف میشود[19]: «إِنّبطش ربّک لشدید» (بروج/ 85،12) دلالت واژه «بطش» بر معنای برخورد قهرآمیز در کنار دو حرف تأکید و نیز واژه «شدید» ، میزان شدت انتقام الهی را بیان میکند. این بخش از سوره افزون بر تهدید شکنجهگران قریش، از جمله با توجه به تعبیر «ربّک» میتواند پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مؤمنان مورد آزار و شکنجه را امیدوار کرده، به یاری خداوند دلگرم سازد.[20] برخی مفسران معتقدند آیه «اِنَّهُ هُوَ یُبدِئُ ویُعید» (بروج/85،13) با معرفی خدا به عنوان تنها منشأ پیدایش نخستین و دوباره هرچیزی شدت انتقام الهی را، تعلیل و تبیین میکند، زیرا خداوند قادر است از یک سو با پیشگیری از مرگ کافران در پی عذاب و نکاستن از شدت آن، (فاطر/35، 36) و از سوی دیگر با برگرداندن جسم آنها پس از هربار سوختن به حالت پیش از آن (نساء/4،56) موجب تداوم و بیشتر شدن عذاب آنها شود، درحالیکه کافران تنها یکبار میتوانند مؤمنان را سوزانده و نابود کنند.[21] تفاسیر دیگری نیز برای آیه فوق گفتهاند.[22]
برخی آیه «وهُوَ الغَفُورُ الوَدود» (بروج/ 85،14) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخی دیگر بشارت به کافران تائب دانسته و بعضی هم بین دو قول جمعکردهاند. آیات 15ـ18 گویا به این پرسش احتمالی برخاسته از گزارش پاسخ میدهد که چرا بر خلاف بسیاری از نزاعهای کفر و ایمان به روایت قرآن، کافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نیافتند؟ ازاینرو قرآن با مقایسه بین داستانهای اخدود، فرعون و ثمود با نتیجه متفاوت هریک، از «فعال ما یشاء» بودن خدا براساس حکمت خویش سخن میگوید: «فعّال لما یرید» (بروج/85،16) اراده او که حاکم جهان و دارای کاملترین ذات و صفات است:«ذوالعرش المجید» (بروج/ 85، 15)، گاهی بر نجات مؤمنان مانند بنیاسرائیل، حاکمیت چند صباح آنها و عذاب فرعون و سربازانش در این دنیا، و گاهی نیز بر هلاکت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: «هَل اَتـکَ حَدیثُ الجُنود * فِرعَونَ وثَمود» (بروج 85 17ـ18) تعلق میگیرد. گاهی هم مشیت او کشته شدن مؤمنان، پیروزی ظاهری کافران و مهلت آنها تا روز قیامت را میطلبد.[23] درک این حقیقت که همه حوادث یاد شده با نتایج متفاوت براساس اراده حکیمانه خداوند رقممیخورد مایه آرامش پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان شده و آنان را به رضای او راضی میکند. برخی فعّال مایشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعید، و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بیان نمونهای از «بطش شدید» دانستهاند.[24] بعضی نیز معتقدند، خداوند با یادآوری آن داستانها پیامبر(صلی الله علیه وآله)را به صبر و پایداری همانند پیامبر آنان فرا میخواند.[25]
نکته آخر اینکه دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگی تا پای جان برای حفظ هویت دینی و عدم پذیرش باورها و ارزشهای غیر توحیدی، از پیامهای مهم این داستان است. تاریخ ادیان توحیدی که جلوههای با شکوه و ماندگاری از پایداری یکتاپرستان را روایت میکند، نشان میدهد که مؤمنان همواره با انواع فشارهای اجتماعی و آزار و اذیتهای جسمی و روحی از سوی کافران روبهرو بوده و هستند. قرآن که چنین مقاومتی را از مصادیق صبر در طاعت و جهاد فیسبیلاللّه میداند، با استفاده از روش الگویی برای تربیت مؤمنان، افزون بر انبیای الهی از افراد و گروههای موحدی چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون (طه/20، 71ـ75)، مؤمن آلفرعون (مؤمن/40، 26ـ45)، آسیه همسر فرعون (تحریم/66، 1، 11)، اصحاب کهف (کهف/18، 13ـ20) و مسلمانان صدر اسلام (نحل/16،105، 110; آلعمران/3، 186) یاد میکند که به رغم حاکمیت کافران و فرهنگ شرکآمیز و کفرآلود بر جامعه، در برابر انواع فشارها و شکنجهها مقاومتکرده، اغلب سر بر سر آیین خویش نهادند. این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایت ستوده، یادشان را جاودانه و آنان را برای همیشه تاریخ، الگوی مؤمنان معرفی کردهاست.
در مقابل، از سست باورانی یاد میشود که در مواجهه با فشارها و آزار و اذیت دینستیزان، تابنیاورده، از ایمان خود دست کشیدهاند: «ومِنَ النّاسِ مَن یَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ فَاِذا اوذِیَ فِیاللّهِ جَعَلَ فِتنَةَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ» (عنکبوت/29،10) قرآن خداباوری اینان را لقلقه زبان و تابعی از شرایط جامعه معرفی میکند. (حجّ/22،11) نظر به اینکه آزار و اذیتها و فشارها برای تغییر هویت فرهنگی مؤمنان و جوامع توحیدی (آلعمران/3، 186) از یک سو و تماس فرهنگی بین جوامع توحیدی و غیر توحیدی از سوی دیگر، همواره در جریان بوده و خواهد بود، داستان اصحاب اخدود و نظایر آن میتواند بیانگر دیدگاه قرآن درباره فرهنگپذیری مؤمنان از کافران باشد که براساس آن، تأثیرپذیری در حوزه مؤلفههای اصلی فرهنگ، همانند باورها، ارزشها، ایدئولوژی و هنجارهای غیرتوحیدی نفی شده و فشار اجتماعی، حاکمیت فرهنگ غیر توحیدی بر جامعه و پیروی اکثریت از آن هرگز دلیل موجهی برای پذیرش آن شمرده نمیشود.
برخی احادیث اسلامی، در ستایش از پایداری بر سر ایمان و دعوت به آن، از بعضی گذشتگان یاد میکند که بهرغم تکه تکه شدن به وسیله ارّه، دست از آیین خود برنداشتهاند.[26] فقها با استناد به چنین روایاتی گفتهاند: اگر کسی به گفتن سخنان کفرآمیزی وادار شد، بهتر آن است که مقاومت کرده، از گفتن آن خودداری کند.[27]
در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) ضمن پیشگویی درباره کشته شدن 7 نفر از نیکان کوفه در منطقه عذراء (قریهای در شام)[28] آنان به اصحاب اخدود تشبیه شدهاند.[29] در برخی نقلهای این روایت، آنان، همان حجربنعدی و یارانش معرفی شدهاند که تنها گناهشان ایمان به خداوند عزیز و حمید بوده[30] و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان میشود.[31] در برخی منابع، امامحسین(علیه السلام) و یاران او نیز به اصحاب اخدود تشبیه شدهاند.[32]
اَصحاب اَعراف
اشاره
اَصحاب اَعراف: کاملان مشرف بر خلایق، یا انسانهای متوسط در ایمان
اَعراف جمع عُرْف، مکانهای بلند و مرتفع را گویند[1]، از آن جهت که آشکار و به راحتی قابل رؤیت است، برخلاف مکان پست.[2] به یال اسب و تاج خروس، نیز عرف گفته میشود، زیرا در قسمت مرتفع بدن آنان قرار دارد.[3] اعراف السحاب نیز به بخشهای بالایی ابر اطلاق میگردد.[4] آیات 46ـ49 اعراف/7 درباره اعراف و اصحاب آن سخن گفته است. به همین مناسبت سوره هفتم قرآن «اعراف» نام گرفته و آیات 13ـ15 حدید/57 نیز به آن تفسیر شده است.
در چیستی اعراف و هویّت اصحاب اعراف، بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد، هر چند قدر مسلّم آن است که مسئله اعراف و اصحاب اعراف به قیامت مربوط میشود. برخی گفتهاند: در آیه 46 اعراف/ 7 چون ابتدا تعبیر «حجاب» آمده و سپس اعراف و صفات اصحاب اعراف نام برده شده، معلوم میشود اعراف بلندیهای دیوار یا حجابی است که بین بهشت* و دوزخ قرار دارد و بر هر دو طرف مشرف است: «وبَینَهُما حِجابٌ وعَلَی الاَعرافِ رِجالٌ یَعرِفونَ کُلاًّ بِسیمَهُم...» [5]; همچنین در آیه 13 حدید/57 سخن از دیواری به میان آمده که در قیامت بین مؤمنان و منافقان زده میشود که درونش رحمت و برونش عذاب است: «... فَضُرِبَ بَینَهُم بِسور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحمَةُ وظـهِرُهُ مِن قِبَلِهِالعَذاب». گفته شده که اعراف یکی از مقامهای عالی روحانی است که از بهشت و دوزخ خارج بوده و بر آن دو احاطه دارد.[6] در برخی تفاسیر، کوهها یا تپههای فاصل بین بهشت و جهنم* است[7] و در روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)اعراف، کوه اُحد دانسته شده که بر اثر علاقه پیامبر به آن، در قیامت بین بهشت و جهنم تجسّم مییابد.[8] از ابنعباس، تفسیر اعراف به محل مشرف بر صراط نقل شده است[9] و حسن و زجّاج، بدون توضیحی روشن، اعراف را از ریشه معرفت و شناخت دانستهاند.[10] برخی نیز افزودهاند که اهل اعراف، کاملان در علم و معرفتاند و طوایف مردم را میشناسند و بهشتیان و دوزخیان را از یکدیگر تشخیص میدهند[11]; نیز گفته شده که اعراف و اصحاب اعراف به یک معناست.[12] در روایتی آمدهاست که اعراف بزرگوارترین آفریدگان نزد خداوندند.[13] از آیات46ـ51 اعراف/ 7 و 13ـ15 حدید/ 57 برمیآید که اعراف، حدّ فاصل میان بهشت و دوزخ است، بهگونهای که مانعی میان آندو محسوب نمیشود و بهشتیان و دوزخیان صدای هم را میشنوند و با یکدیگر گفتوگو میکنند:«یُنادونَهُم...» (حدید/57،14) و اصحاب اعراف هر دو گروه را مشاهده و با آنان گفتوگومیکنند. (اعراف/7 46)
اصحاب اعراف و ویژگیهای آنان:
اصحاب اعراف و ویژگیهای آنان:
درباره هویّت اصحاب اعراف 12 قول وجود دارد که اساس همه آنها به سه قول بازمیگردد[14]:
1. انسانهای بزرگ و باشخصیت که بر همه آفریدگان اشراف دارند و اوّلین و آخرین را میشناسند:«.. یَعرِفونَ کُلاًّ بِسیمَـهُم ..»، چنانکه در دنیا، اهل خیر و ایمان و اهل شرّ و طغیان را میشناختند.[15] آنان بر بهشتیان درود میفرستند:«.. و نَادَوا اَصحبَ الجَنَّةِ اَن سَلـمٌ عَلَیکُم...» و در قیامت که بسیاری در وحشت و اضطراب به سر میبرند، تسلّی دهنده دیگران هستند: «.. لا خَوفٌ عَلَیکُم و لاَ اَنتُم تَحزَنون» (اعراف/ 7، 49) و روزی که فرمان و قدرت خدا نافذ است اصحاب اعراف هم به اذن خداوند دارای نفوذ و قدرت هستند، ازاینرو برای ورود به بهشت فرمان میدهند:«...ادخُلوا الجَنَّةَ ..». آنان دوزخیان را سرزنش میکنند: «ونادَی اَصحـبُ الاَعرافِ رِجالاً یَعرِفونَهُم بِسیمـهُم قالوا مااَغنی عَنکُم جَمعُکُم وما کُنتُم تَستَکبِرون» (اعراف/7،48) این قراین نشان میدهد که اصحاب اعراف، بندگان ویژه الهیاند که از میان مردم برگزیده شده و از اهوال و مراحل مختلف حسابرسی قیامت مستثنا هستند: «فَاِنَّهُم لَمُحضَرون * اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصین» (صافّات/37،127ـ128) و در گفتوگوی آنها هیچگونه ترس و اضطرابی مشاهده نمیشود. تعبیر به «رجال» نیز نشان دهنده آن است که اصحاب اعراف در مراحل کمال انسانیّت به سر میبرند، زیرا در آیات قرآن، تعبیر «رجال» غالباً درباره افراد با شخصیت آمده است.[16] (نور 24 37; توبه 9 108; احزاب/33،23; یوسف/12،109)
اشکال شده است که این نظر، با جمله «.. لَمیَدخُلوها وهُم یَطمَعون» (اعراف/7،46) و «و اِذا صُرِفَت اَبصـرُهُم تِلقاءَ اَصحـبِ النّارِ قالوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَعَ القَومِ الظّــلِمین» (اعراف/7،47) سازگاری ندارد، زیرا چگونه کسانی که از همه آفریدگان برترند، وارد بهشت نشده در آرزوی آن به سر میبرند و زمانی که اهل جهنم را میبینند، با تضرّع و دعا از خداوند میخواهند که آنان را در زمره ستمکاران قرار ندهد. پاسخ این است که اولاً به نظر میرسد این دو عبارت مربوط به اهل بهشت باشد و اصحاب اعراف هنگامی بر آنان سلام میکنند که هنوز وارد بهشت نشده باشند[17] و برای نجات خود از آتش دوزخ دعامیکنند.[18] ثانیاً اگر این دو جمله مربوط به اصحاب اعراف باشد، بدین معناست که اهل بهشت وارد بهشت شدهاند; ولی اصحاب اعراف بااینکه از آنان برترند هنوز وارد نشدهاند و آنان میدانند که سرانجام وارد خواهند شد، زیرا «طمع» در اینجا به معنای علم[19] و یقین[20] است و اشکالی ندارد که انسانهای با شرافت و برتر، دیرتر از دیگران وارد بهشت شوند.[21] دعای مزبور نیز هیچگونه دلالتی بر پایین بودن منزلت آنان ندارد، زیرا پیامبران الهی و بندگان صالح او و فرشتگان مقرّب نیز چنین دعایی دارند.[22]
برخی این انسانهای بزرگ را انبیا میدانند.[23] روایاتی نیز وارد شده است که اصحاب اعراف، امامان(علیهم السلام)هستند[24]، چنانکه در روایتی از امیرالمؤمنین، امام علی(علیه السلام) آمده است: ما اعراف هستیم و در روز قیامت، بین بهشت و جهنم قرارمیگیریم، پس هیچکس وارد بهشت نمیشود، جز اینکه ما را [به ولایت] بشناسد و ما او را [بهاطاعت] بشناسیم و هیچکس وارد آتش نمیشود، مگر اینکه او [ولایت]ما و ما [اطاعت]او را انکارکنیم.[25]
ابوعلی جبائی میگوید: آنان انسانهای عادلی هستند که بر امتها گواهی میدهند. نظر دیگر آن است که اصحاب اعراف، فقیهان و عالماناند.[26] آلوسی[27] و حسکانی[28] و دیگران از ابنعباس نقلکردهاند که اصحاب اعراف، عباس، حمزه، علی(علیه السلام)و جعفر هستند.
2. اشخاص متوسطی که از کافران و منافقان برترند و در نهایت وارد بهشت خواهند شد. آنان کسانی هستند که آرزوی ورود به بهشت را دارند; ولی هنوز به آن وارد نشدهاند. (اعراف7/ 46) در آیه 47 اعراف با بیان اینکه صورتهای آنان بهسمت جهنّمیان برگردانده میشود، وحشت آنان از سرنوشتشان هنگامی که چشمانشان به دوزخیان میافتد، ترسیم شده، ازاینرو به خدا پناه میبرند. بنابراین قول، گفته شده که اصحاب اعراف گروهی هستند که حسنات و سیّئاتشان مساوی است و هیچ یک بر دیگری ترجیحی ندارد تا استحقاق بهشت یا جهنم را داشته باشند، بدینجهت بر اعراف متوقف میشوند.[29] آرای دیگر دراین باره عبارت است از: فرزندان کافران که در طفولیت مرده باشند[30]، مردم زمان فترت[31]، جنّیان با ایمان[32]، فرزندان زنا[33]، کسانیکه در عبادت دچار خود بزرگ بینی میشوند[34]، کسانیکه ارتکاب صغایر، آنان را در آخرین رتبه انسانها قرار میدهد و کفاره آن، مشکلات و نابسامانیهایی است که در دنیا میبینند[35]، کسانی که تنها پدر یا مادر آنها از آنان خشنود باشد[36] و کسانی که بدون اجازه پدر به جهاد رفتهاند.[37]
3. فرشتگان که بهصورت مردانی بر اعراف آشکار میشوند و مأمور تشخیص مؤمن از کافر هستند[38]; ولی این رأی درست نیست، زیرا لفظ «رجال» بر فرشتگان اطلاق نمیشود، چون فرشتگان به مذکّر یا مؤنّث بودن متّصف نمیگردند.[39] این اختلاف در معرفی اصحاب اعراف در روایات فریقین[40] نیز به چشم میخورد. طبق برخی روایات، اعراف جایگاهی است که انسانهای باایمان و قوی از آن میگذرند; ولی افراد متوسط در آن باز میمانند و از سویی، سرپرستان و پیشوایان الهی نیز در آنجا توقف میکنند تا هم ضعیفان را یاری رسانند و هم شاهد حال اهل بهشت و جهنم در دو طرف باشند و با آنان گفتوگو کنند، چنانکه در روایتی از امام صادق(علیه السلام)به این مطلب اشاره شده است.[41]
اَصحاب اَیْکَه
اشاره
اَصحاب اَیْکَه: ساکنان بیشهزاری که بر اثر کمفروشی و در پی تکذیب شعیب(علیه السلام) با عذاب الهی نابود شدند
این عنوان بهصورت ترکیب اضافی «اصحاب الایکه» 4 بار در آیات 78 حجر/ 15; 176، شعراء/ 26; 13، ص/ 38 و 14 ق/ 50 آمده است. ایکه به معنای درخت، و جمع آن «أیْک» به معنای انبوه درختان است.[42] قتاده، ایکه را بیشهای دانسته که بیشتر درختان آن «دَوْم» است که آن را «مُقْل» نیز گویند.[43] دَوْم نوعی درخت خرما و مُقْل میوه یا صمغ آن است.[44] انبوهی از درختان اراک یا خرما، درختان بسیار درهم پیچیده[45]، درخت* یا درختی که شاخههایش درهم پیچیده[46] معانی دیگری است که برای ایکه بیان شده است. در این میان نظری هم بر خلاف موارد پیشگفته، ایکه رانام قریه و شهر دانسته است.[47]
قرآن کریم اصحاب ایکه را امت شعیب* معرفیمیکند. (شعراء/ 26، 176ـ177) نامیدن آنان به اصحاب ایکه یا از آن رو بوده است که در منطقهای پر آب و درخت با میوه فراوان زندگی میکردند[48] یا از آن رو که ایکه (درختی) را میپرستیدند.[49]
اگر به روایت ترتیب نزولی که زرکشی در البرهان آورده است[50] اعتماد کنیم برای نخستین بار در سوره ق و در کنار قوم نوح، اصحاب رسّ، ثمود، عاد، فرعون، اخوان لوط و قوم تُبَّع، از اصحاب ایکه نیز یاد شده و بدون آنکه هیچ معرفی از آنان ارائه شود، تنها بر این نکته تأکید شده که آنان پیامبر خود را تکذیب کردند و مستحق وعید الهی شدند: «کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح واَصحـبُ الرَّسِّ وثَمود * وعادٌ وفِرعَونُ واِخونُ لوط* واَصحـبُ الاَیکَةِ وقَومُ تُبَّع کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وعید» (ق/50، 12ـ14) سپس برای بار دوم در سوره صبا همان تعریف مبهم و مختصر و در کنار همان گروههای یاد شده از آنان نیز نام برده شده و افزون بر آن، در اینسوره میگوید: آنان به تعجیل از خدا میخواستند که پیش از رسیدن روز حساب عذابشان کند: «کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وفِرعَونُ ذو الاَوتاد * وثَمودُ وقَومُ لوط واَصحـبُ لـَـیکَةِ اُولـئِکَ الاَحزاب * اِن کُلٌّ اِلاّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقاب * وقالوا رَبَّنا عَجِّل لَنا قِطَّنا قَبلَ یَومِ الحِساب». (ص/38،12ـ16)
روشنترین معرفی از اصحاب ایکه در سورهشعراء آمده که به فاصله 9 سوره پس از سورهص نازل شده است. در این سوره اصحابایکه، قوم شعیب معرفی شدهاند که پیشاز شعیب، دیگر فرستادگان الهی را تکذیبکرده بودند: «کَذَّبَ اَصحـبُ لـَیکَةِ المُرسَلین» (شعراء/ 26، 176) شعیب آنان رابه ترس از خدا فرا میخواند:«اِذقالَ لَهُم شُعَیبٌ اَلاتَتَّقون» (شعراء/ 26، 177) و با معرفی خود بهعنوان پیامبر امین و درستکار برای آنان، از ایشان میخواست تقوای الهی را رعایت کرده و از او اطاعت کنند: «اِنّی لَکُم رَسولٌ اَمین * فَاتَّقُوا اللّهَ واَطیعون» (شعراء/ 26، 178ـ179) و اعلاممیداشت که در برابر هدایتشان مزدش برعهده پروردگار جهانیان است و از آنان مزدی نمیخواهد: «وما اَسـَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر اِلاّ عَلی رَبِّ العــلَمین». (شعراء/26،180)
شاید بتوان از ظاهر آیات بعد استفاده کرد که بزرگترین انحراف اصحاب ایکه کم فروشی بوده است، ازاینرو شعیب(علیه السلام) ضمن دعوت آنها به کامل دادن پیمانه، آنان را از کم* فروشی نهی میکرد: «اَوفُوا الکَیلَ ولا تَکونوا مِنَ المُخسِرین» (شعراء/26،181) و از آنان میخواست که با ترازوی درست و کفههای برابر وزن کنند و از ارزش اموال مردم نکاهند که چنین کاری فساد است و آنان نباید با کمفروشی در زمین فسادکنند:[51]«وزِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقیم * ولاتَبخَسُوا النّاسَ اَشیاءَهُم ولا تَعثَوا فِی الاَرضِ مُفسِدین». (شعراء/26، 182ـ183) برخی از مفسران فساد مورد اشاره این آیه را به راهزنی، غارت اموال، نابود کردن زراعت[52]، و احیاناً قتل[53]، تفسیر کرده، این اعمال را نیز از جمله انحرافها و کارهای ناروای اصحاب ایکه برشمردهاند.
اصحاب ایکه در برابر دعوت شعیب ایستادگی و او را جادو شده معرفی کردند و با برابر دانستن شعیب با خودشان، او را در ادعای رسالتش از جانب خدا دروغگو شمردند: «قالوا اِنَّما اَنتَ مِنَ المُسَحَّرین * وما اَنتَ اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا واِن نَظُنُّکَ لَمِنَ الکـذِبین» (شعراء/26، 185ـ186) و ناباورانه و با استهزا[54] به او پیشنهاد دادند که اگر در ادعایش راستگوست پاره آسمان بر سر آنان فرودآورد: «فَاَسقِط عَلَینا کِسَفـًا مِنَ السَّماءِ اِن کُنتَ مِنَ الصّـدِقین» (شعراء/26،187); اما شعیب با واگذاردن امر آنان به خداوند[55] و اینکه خداوند به فرجام آنان داناست، به آنان فرمود: خدا به آنچه میکنید داناتر است; یعنی اختیار عذاب به دست من نیست[56]: «قالَ رَبّی اَعلَمُ بِما تَعمَلون» (شعراء/26،188) اصحاب ایکه شعیب را تکذیب* کردند و در پی تکذیب آنان، عذاب روزِ سایبان یا ابر، آنان را فرو گرفت: «فَکَذَّبوهُ فَاَخَذَهُم عَذابُ یَومِالظُّـلَّةِ». (شعراء/26، 189) روز نزول عذاب بر اصحاب ایکه به «روز بزرگ» وصف شده است: «اِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوم عَظیم». (شعراء/26،189) درباره کیفیت عذاب اصحاب ایکه روایاتی نقل شده که یادآور شباهت عذاب این قوم با اصحاب مدین است. گفته شده: پس از آنکه شعیب را تکذیب کردند و ناباورانه از او خواستند تا پارهای از آسمان یا ابر[57] بر آنان بیفکند، خداوند 7 شبانه روز گرمای شدیدی را بر آنها مسلط[58] و باد را ساکن گرداند، بهگونهای که نفس کشیدن بر آنان دشوار شد و آرامش را از آنان گرفت. پناه بردن به درون خانهها و سردابها و استفاده از آب و سایه نیز برای خنک شدن بر آنان سودی نبخشید، آنگاه پس از 7 روز خداوند ابری (ظُلّه) به سوی آنان فرستاد. اصحاب ایکه به سوی سایه آن ابر رو آوردند. ناگهان از آن ابر آتش بارید (صاعقه آنان را فراگرفت) و همه آنان را نابود کرد.[59]
در برخی نقلها تعبیرهای مبالغهآمیزی در باره عذاب نازل شده بر اصحاب ایکه، دیده میشود که میتوان آن را تعبیرهایی مَجاز به شمار آورد; مانند اینکه خورشید آنان را به سان ملخی که در ظرف پخته شود، سوزاند[60]، خداوند دری از دوزخ بر روی آنان گشود[61]، آنگاه که اصحاب ایکه زیر آن ابر گرد آمدند، چون کوهی بر سر آنان فرود آمد[62] و بر اثر آتشی که از ابر بر آنان بارید همگی خاکستر شدند.[63] ابنکثیر اصحاب مدین و ایکه را یک امت دانسته، با توجه به آیه 91 اعراف/ 7 که عذاب اصحاب مدین را رَجفه (زمین لرزه) و آیه94 هود 11 که عذاب آنان را صیحه (بانگ شدید) بیان کرده، درباره چگونگی عذاب میگوید: پس از پناه بردن مردم به سایه ابر، شعلههای آتش بر آنان فرو بارید و زمین به لرزه درآمد و صیحهای از آسمان برخاست و همه اصحاب ایکه را که در زیر ابر جای گرفته بودند نابود کرد.[64] برخلاف این نقلها و اظهار نظرها، در روایتی از ابنعباس در بیان نوع عذاب اصحاب ایکه با احتیاط برخورده شده است. او گفته است: هرکس درباره چگونگی عذاب «یومالظلّه» سخنی گفت او را تکذیب کن.[65] شاید به این سبب که کسی از آنان نجات نیافت، تا چگونگی عذاب را شرحدهد.[66]
سرزمین اصحاب ایکه:
سرزمین اصحاب ایکه:
آخرین آیاتی که درباره اصحاب ایکه نازل شده آیات 78ـ79 سوره حجر/15 است: «واِن کانَ اَصحـبُ الاَیکَةِ لَظــلِمین * فانتَقَمنا مِنهُم واِنَّهُما لَبِاِمام مُبین= و راستی اصحاب ایکه ستمگر بودند، پس، از آنان انتقام گرفتیم و آن دو [سرزمین اصحاب ایکه و قوم لوط] بر سر راهی آشکار است». از ذیل این دو آیه برمیآید که آثار سرزمین اصحاب ایکه تا زمان نزول قرآن باقی و در کنار بزرگراه عمومی در معرض دید کاروانهای تجارتی مکیان بوده است. در میان مفسران اتفاق نظر است که سرزمین اصحاب ایکه میان مدینه و شام قرار داشته است. برخی آن را نزدیک مدین[67] و برخی دیگر آن را مابین ساحل دریا<[یسرخ] و مدین دانستهاند.[68] یاقوت حموی گفته است: به اعتقاد اهل تبوک، ایکه همان تبوک است که آخرین غزوه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در آنجا واقع شد; ولی این نظر در کتب تفسیر دیده نشده است، بنابراین، ایکه باید همان مدین باشد که مجاور تبوک بوده است.[69]
اصحاب ایکه و اهل مدین:
اصحاب ایکه و اهل مدین:
آیا اصحاب ایکه همان اصحاب مدیناند؟ یکی از پرسشهای جدی درباره اصحاب ایکه آن است که باتوجه به اینکه پیامبر هر دو قوم در قرآن کریم حضرت شعیب(علیه السلام) معرفی شده است، آیا آنان یک قوم و ملت بودند که قرآن کریم از آنان با دو عنوان یاد کرده یا آنکه دو قوم و گروه مستقل بودند، با پیامبری مشترک و با اعمالی مشابه و فرجامی تقریباً نزدیک به هم؟ به نظر بیشتر مفسران اصحاب ایکه غیر از اهل مدین بودهاند و شعیبِ پیامبر ابتدا به سوی قوم خودش (اصحاب مدین) مبعوث شد و پس از نابودی آنان رسالت هدایت اصحاب ایکه را بر عهده گرفت[70]; اما مستند این نظر مفسران ظاهراً سخن قتاده است که گفته: حضرت شعیب(علیه السلام) به سوی دو امت مبعوث شد: قوم خودش و اصحاب ایکه[71]، و هر یک از آن دو قوم با عذابی ویژه نابود شد[72]; در کنار ظاهر آیات که از این دو قوم یاد کرده است. نیز عبداللهبنعمرو از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است که اهل مدین و اصحاب ایکه دو امت بودند که خداوند شعیب را به سوی آنان فرستاد.[73]
در برابر این نظریه، گروهی از مفسران از جمله ابنعباس[74] معتقدند که اصحاب ایکه همان اهل مدیناند. ابنکثیر ضمن غریب شمردنروایت عبداللهبنعمرو و تضعیف برخی از روایاتش آن را از اسرائیلیات دانسته و میگوید: عمدهترین دلیل نظر اول دو چیز است: 1. خداوند در آیه «واِلی مَدیَنَ اَخاهُم شُعَیبـًا» (اعراف/7،85) شعیب را برادر اهل مدین خوانده; ولی شعیب برادر اصحاب ایکه خوانده نشده است. 2. کیفر اصحاب ایکه را عذاب «یوم الظُلّه» معرفی کرده; اما عذاب اهل مدین «رَجْفه» و «صَیْحه» بیان شده است، آنگاه در رد این دو دلیل مینویسد: با توجه به اینکه توصیف اهل مدین به اصحاب ایکه بر اثر پرستش درخت ایکه بود، مناسب نبود شعیب را برادر آنان معرفی کند; همچنین تعدد عذاب نیز نشان تعدد امت نیست وگرنه خود اهل مدین نیز باید دو امت شمرده شوند، زیرا در سوره اعراف عذاب آنان «رَجْفه» اما در هود «صَیْحه» معرفی شده است.[75] ابنکثیر میافزاید که اشتراک اهل مدین واصحابایکه در صفت کم فروشی شاهدی بر این است که آنان یک امت بودند و با چند گونه عذاب نابود شدند.[76] به این سخن ابنکثیر باید افزود که ذکر اصحاب ایکه در کنار قوم نوح، عاد، فرعون، ثمود ولوط در دو سوره صو ق، بدون آنکه در اینجا نامی از اهل مدین برده شود، و در مقابل، ذکر اهل مدین در کنار همین پیامبران در دو سوره اعراف و هود، بدون آنکه از اصحاب ایکه یاد شود، شاهدی بر یکی بودن اهل مدین و اصحاب ایکه است. = اصحابمدین)
قرائت و کتابت الأیکه:
قرائت و کتابت الأیکه:
«الأیْکَه» در سورههای حجر و ق به همین شکل و در سورههای شعراء و صبه شکل «لَئیْکَه» کتابت شده و همه قاریان در هر 4 مورد «اَلأیْکه» قرائت کردهاند، مگر قاریان شام و حجاز[77] که در مورد اخیر «لَیْکه» قرائت کردهاند، ازاینرو برخی بین اَیْکه و لَیْکه فرق گذاشته و لَیْکه را نام شهر دانسته[78] و اَیْکه را درخت یا بیشه; ولی ظاهراً قرائت «لَیْکَه» خطایی است که بر اثر رسم الخط مصحف پدید آمده است و در قرآن موارد متعددی برخلاف قانون خط نوشته شده است، افزون بر اینکه «لَیْکَه» اسمی ناشناخته است.[79] ابنمنظور درباره واژه لَیْکه میگوید: اصلآن الاَیْکه بوده که ابتدا همزه آن در تلفظ حذف شده و بهصورت «اَلْیکه» درآمده و چون همزه اول آن نیز هنگام وصل به کلمه قبل تلفظ نمیشده هر دو همزه را در کتابت انداخته[80] و مطابق با تلفظ کتابت کردهاند.