اعجاز قرآن تشریعی: اثبات وحیانیبودن قرآن از راه تشریع قوانین جامع و متعادل در آن
اشاره
اعجاز قرآن تشریعی: اثبات وحیانیبودن قرآن از راه تشریع قوانین جامع و متعادل در آن
از وجوه اعجاز قرآن کریم که اخیراً برخی مفسران بر آن تأکید کردهاند اعجاز تشریعی آن است. از نظریات مربوط به این جنبه اعجاز قرآن برمیآید که معتقدان به آن، فوقالعاده بودن مجموع دستورالعملهای قرآن کریم در زمینههای فردی و اجتماعی زندگی بشر را، نشانهای بر الهیبودن آن دانستهاند که نه قابل نقض است و نه صدور آن از جانب فردی امّی و تعلیم ندیده امکانپذیر.
تأکید بر این بعد از اعجاز قرآن کریم را برای نخستینبار در تفسیر بلاغی میبینیم. وی در مقدمه تفسیر آلاءالرحمن در بحثی کوتاه و کلی درباره وجوه مختلف اعجاز قرآن، اعجاز از جنبه تشریع* عادلانه و نظام مدنی قرآن کریم را یاد کرده است. بلاغی در تبیین اعجاز تشریعی قرآن بر دونکته تأکید کرده است: نخست به ویژگی رسولخدا اشاره میکند که در عصر خویش و از جهت محیطی که در آن رشد کرده و مردمی که درمیانشان میزیسته همراه با عادتهای بدوی آنان، بشری عادی بوده است، بنابراین، با در نظر گرفتن این شرایط برای آورنده قرآن کریم و تأمل و دقت در احک*ام و قوانین حقوقی و اجتماعی و خانوادگی، عادتاً برای چنین بشری عادی ممکن نیست بدون پشتوانه وحی الهی، جاعل قوانین باارزش و معقول موجود در قرآنکریم باشد.
سپس وی برای برجستهتر نشان دادن احکام مدنی و حقوقی قرآن کریم به برخی احکام مخدوش و نامقبول و آمیخته به خرافات موجود در عهد قدیم و جدید اشاره کرده و خواننده را به مقایسه میان احکام قرآن کریم با عهدین فرا میخواند، با این حال، تفصیل بیشتر بحث را به بخشهایی از دو کتاب دیگرش الهدی الی دین المصطفی و الرحلة المدرسیه ارجاع میدهد.[105]
همزمان با بلاغی، رشیدرضا یکی از وجوه اعجاز قرآن را اعجاز در علوم دینی و تشریع معرفی کرده است. به نظر وی معارف الهی، اصول عقاید، احکام عبادات، قوانین، فضایل و آداب و قوانین سیاسی، مدنی و اجتماعی قرآن کریم که با شرایط هر زمان و مکانی سازگار است از ظاهرترین وجوه اعجاز آن است. نکته قابل توجه در دیدگاه وی این است که افزون بر برتر دانستن قوانین و معارف قرآن کریم در مقایسه با احکام دیگر کتابهای آسمانی، به مقایسه احکام قرآن با دیگر قوانین موضوعه بشری نیز روی آورده است، با این حال او نیز مانند بلاغی شخصیت رسولگرامی اسلام را که امّی و تعلیم ندیده بوده مورد توجه قرار داده و این همه را نشانه وحیانیبودن معارف و قوانین و احکام قرآن کریم معرفی کردهاست.[106]
همزمان با طرح این آرا جریان فکری دیگری در میان برخی دانشمندان شیعی، چون میرزامهدی اصفهانی و شیخ مجتبی قزوینی شکل گرفت که منحصراً اعجاز در علوم و معارف و احکام قرآن کریم را اعجاز معرفی کرده و آیات تحدّی را به همین بُعد از اعجاز ناظر دانستهاست.[107] (راعجازهدایتی ومعارفی)
نظریه اعجاز تشریعی، پس از این از سوی قرآنپژوهان پیگیری شد، چنانکه اعجاز در تشریعیات قرآن کریم و قوانین و احکام این کتاب آسمانی در آثار علامه طباطبایی[108] و خویی[109] از شاگردان بلاغی، انعکاس یافته و پس از این دو نیز در آثار دیگران بر آن تأکید و بهطور مبسوطتری به بحث گذاشته شده است.[110]
در میان قرآنپژوهان عرب نیز پس از رشیدرضا، زرقانی در معرفی چهارمین وجه اعجاز در بحث «وفاؤه بحاجات البشر» به زمینههای متنوع و مختلفی از تشریعیات قرآن کریم اشاره کرده و در استدلال برای اثبات آن بر مقایسه میان احکام فردی و اجتماعی قرآن با قوانین مصوب در کشورهای غربی تأکید ورزیده است.[111] برخی از دیگر قرآن پژوهانی که به این بعد از اعجاز قرآن پرداختهاند، وهبة زحیلی در القرآنالکریم بنیته التشریعیه، علی احمد بابکر در الاعجاز التشریعی فی القرآن،اسماعیل ابراهیم در القرآن و اعجازه التشریعی و قره داغی در الاعجازالتشریعی فیالقرآن والسنه هستند که هریک کتابی مستقل در تبیین اعجاز تشریعی قرآن کریم سامان دادهاند. این پژوهشگران، اثبات اعجاز تشریعی قرآن کریم را بر اموری چند از قبیل امّی بودن پیامبر اسلام، مقایسه احکام قرآن با احکام عهدین، مقایسه احکام قرآن با قوانین مدون بشری رایج در جوامع پیش از اسلام، نیز قوانین رایج در جوامع پیشرفته غربی، مبتنی ساخته و برای تشریعیات قرآن و قوانین فردی و اجتماعی آن نسبت به سایر قوانین، ویژگیها و امتیازاتی را برشمردهاند.
برخی از این ویژگیها عبارتاند از: ملایم بودن با فطرت بشری، متناسب بودن با تواناییهای انسان، بهگونهای که نه موجب اختلال نظام زندگی انسان شود و نه موجب عسر و حرج باشد، سازگاری با سنن صحیح اجتماعی و عدم تنافر با طبع آدمی، برخورداری از ضمانت اجرایی، سازگاری با عقل و علم، اعتدال و در نظر گرفتن مصلحت فرد و جامعه.[112]
دو ویژگی دیگر تشریعیات قرآن کریم، مهمتر تلقی شده است:
1. مبرّا بودن آن از هرگونهگرایش انحرافی از قبیل افراط و تفریط، یا ناسازگاری با عقل و فطرت و علم و آمیختگی با خرافات. با اینکه احکام تشریعی قرآن کریم در مقطع زمانی ومکانی خاص و در محیطی با اقتضائات و شرایط ویژه صادر شده است و پاسخگوی نیازهای متناسب با محیط و فرهنگ خاصی بوده; اما آن شرایط و مقتضیات، تشریعیات قرآن کریم را به زمان و مکان و فرهنگ خاصی، محدود نساخته است. چیزی که تاکنون در هیچ یک از قوانین وضع شده به دست انسانها مشاهده نشدهاست.[113]
2. جامعیت احکام و تشریعیات قرآن کریم که درباره حیات انسان، سه بعد را که لازمه زندگی اجتماعی وی در این جهان است، رعایت کرده: رابطه انسان با شئون فردی و شخصی خود، رابطه وی با جامعهای که در آن زندگی میکند و رابطه وی با آفریدگارش که اخلاق و معنویت و کرامت انسانی نیز در همین راستا مطرح میشود. این درحالی است که قوانین بشری، تنها شئون اجتماعی زندگی انسان را جهت بخشیده و از بقیه شئون آن، به ویژه رابطه انسان با پروردگارش بهکلی غفلت ورزیده است. این بعد سوم، زندگی انسان را کاملا متعادل ساخته و از انحصار در محدوده نیازهای جسمانی درآورده و به انسان چهره ملکوتی میبخشد.
تشریع عبادات در اسلام بهگونهای پاک و خردپسند و موافق با فطرت اصیل انسانی عرضهشده و ادعیه و اذکار آن حاکی از توحیدیناب و معنویتی پاک است و غرض اصلی از تشریع آنها طهارت درون انسان و رشد و تکامل اوست.
ابواب معاملات و درکنار آن احکام اجتماعی اسلام، آن اندازه گسترده و فراگیر است که مایه حیرت دین پژوهان گردیده و اصولا شریعتی به این گستردگی که همه ابعاد حیات جامعه را زیر دیدگاه خود قرار داده و در هریک، نظر داده باشد در دست نیست.[114]
بنابراین، مقصود معتقدان به اعجاز تشریعی قرآن این نیست که در هیچیک ازقوانین وضعشده از سوی بشر، یا احکام و قوانین تشریعشده در سایر ادیان، قوانینی همانند احکام و قوانین موجود در قرآن کریم یافت نمیشود، بلکه مقصودشان این است که مجموعه احکام و قوانین قرآن کریم در جهت تکامل و سعادت بشر بوده و هیچ یک از آنها انحرافی، آمیخته به خرافات، خارج از اعتدال، یک سو نگرانه و قابل نقض نیست.
هنگامی که این ویژگیها و ویژگی جامعیت احکام قرآن که در همه شئون فردی و اجتماعی زندگی بشر نظر داده، در کنار ویژگی آورنده آنها که فردی امّی و تعلیم ندیده بوده، در نظر گرفته شود، اعجاز قرآن کریم از این بعد ثابت میگردد. در زمینه جامعیت احکام قرآن، گفتنی است که برخی قرآن پژوهان، سنت قطعی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)را که در مقام تبیین و تفصیل احکام قرآن یا تأسیس احکام جدید بوده نیز مشمول اعجاز تشریعی قرار دادهاند.[115]
در این میان صبحی صالح بر نظریه اعجاز تشریعی خرده گرفته و معتقد است که به این وجه از اعجاز قرآن تحدّی نشده است.[116] وی همگام با نظر مشهور، معتقد است چون تحدّی قرآن ناظر به اعجاز بیانی است، نمیتوان از اعجاز تشریعی قرآن دفاع کرد. برخلاف دیدگاه وی، به نظر میرسد دست کم برخی آیات تحدّی ناظر به جنبههای معارفی و معنایی قرآن کریم شامل تشریعیات باشد[117](قصص/28،49; طور/52،34) و معتقدان به اعجاز تشریعی در همه موارد، آن را در کنار اعجاز در معارف قرآن در نظر گرفتهاند.[118] برخی دیگر نیز دایره احکام را چندان گسترده دانسته تا شامل احکام دینی، اعتقادات و معارف و اخلاق نیزبشود.[119]
نظریه اعجاز تشریعی، گرچه در زمان معاصر مطرح گردیده; اما اصل طرح آن ریشه تاریخی دارد و نخستین نظریات در این باره را در آثار مفسران کهن میتوان مشاهده کرد، چنانکه باقلانی (م.403ق.) در اعجازالقرآن در بحث «مافیالقرآن من الشریعة والاحکام» به همین جنبه از اعجاز قرآن نظر داشته است[120]; نیز قرطبی[121] (م.671ق.)، ابنجزی[122] (م.741ق.) وآلوسی[123] (م.1270ق.) احکام قرآن را از جمله وجوه اعجاز آن معرفی کردهاند. چنانچه احکام قرآن را بخشی از معارف آن بدانیم در این صورت از مفسران بیشتری در گذشته میتوان نام برد که به اعجاز تشریعی اشاره کردهاند. ( راعجاز هدایتی و معارفی)
اعجاز قرآن/ عددی
اشاره
اعجاز قرآن/ عددی: اثبات وحیانیبودن قرآن به سبب وجود نظم و تناسب عددی در آن
در دهههای اخیر جنبهای از اعجاز قرآن مطرح شده و آن وجود نظم ریاضی میان کلمات و حروف این کتاب آسمانی است. نخستین کسی که این سخن را مطرح کرد پژوهشگری مصری به نام محمد رشاد خلیفه بود. وی ادعا کرد که پس از سه سال کار مداوم و با استفاده از رایانه موفق شده نظمی حیرتانگیز در قرآن کشف کند و چون هیچ نویسندهای نمیتواند در ضمن نگارش کتاب، تعداد تکرار حروف و کلمات خود را مراعات کرده و در میان کلمات متناظر یا متضاد، نظم و تناسبی شگرف تعبیه کند، پس چنین پدیدهای گواه وحیانی بودن قرآن و عدم تحریف آن است. با اعلان این خبر و پخش آن از رسانههای گروهی و جراید، موجی از شادی، مسلمانان را فراگرفت و بسیاری از آنان پنداشتند که سنگر جدیدی را در برابر ملحدان گشودهاند.[1]
در پی آن، عده دیگری نیز از این نظریه حمایت کردند و با تألیف کتاب و مقالههایی درصدد دفاع از آن برآمدند، حتی برخی تلاش کردند اثبات این وجه اعجاز را به دانشمندان متقدم چون باقلانی و زمخشری نسبت دهند.[2] مهمترین نگاشتهها در این زمینه عبارت است از: معجزة القرآن الکریم و علیها تسعة عشر رشاد خلیفه، معجزة القرن العشرین فی کشف سباعیة و ثلاثیة أوامر القرآن الکریم ابنخلیفه علیوی، المنظومات العددیة فیالقرآن العظیم مصطفی ابوسیف بدران، الاعجاز العددی للقرآن الکریم عبدالرزاق نوفل، اعجاز حدیثة علمیة و رقمیة فیالقرآن رفیق ابوالسعود، احدی الکبر والمعجزه عدنان رفاعی، من الاعجاز البلاغی و العددی للقرآن الکریم ابوزهرا نجدی، عجائب العدد والمعدود فیالقرآن الکریم جمیل دیباجه، اعجاز عددی قرآن کریم و ردّ شبهات محمود احمدی، اعجاز ریاضی زوج و فرد در قرآن کریم کوروش جمنشان و ..
در مقابل، گروهی دیگر با آن مخالفت کردند، حتی برخی طرح این وجه اعجاز را نیرنگ بهائیها و دشمنان اسلام دانستند[3] و در ردّ دیدگاههای موافقان آن، کتب و مقالاتی را سامان دادند که مهمترین آنها عبارت است از: کتاب تسعة عشر مَلکاً حسین ناجی محمد، المعجزة القرآنیه محمدحسن هیتو، رسم المصحف و الاعجاز العددی اشرف عبدالرزاق قطنه، اعجاز عددی و نظم ریاضی عباس یزدانی و المیزان فی الاعجاز العددی للقرآن سید ایمن موسوی. برخی نیز با وجود منحرف دانستن رشاد خلیفه و اشتباه دانستن بسیاری از مطالبش به نوعی اصل اعجاز عددی در قرآن را پذیرفته و آن را با سبکی متفاوت از آنچه رشاد خلیفه طرح کرده آوردند. دو کتاب اعجاز الرقم 19 فی القرآن الکریم بسام نهاد جرّار و اسرع الحاسبین ملامِح جدیدة للاعجاز العددی فیالقرآن عاطف علی صلیبی را میتوان از این قبیل شمرد.
دعاوی طرفداران اعجاز عددی:
دعاوی طرفداران اعجاز عددی:
رشاد خلیفه که نظریه پرداز اعجاز عددی است در باره حروف مقطعه معتقد بود که درصد تکرار آنها نسبت به کل حروف سورهای که با آنها آغاز میشود بر معدل تکرار آنها در سایر سورهها تفوق دارد، چنانکه در سوره ق، حرف «ق» معدلی بالاتر از حرف قاف در سایر سورههای قرآن دارد یا حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگترین رقم نسبی را در 114 سوره قرآن دارد[4]; ولی به نظر میرسد این مطلب کلیت نداشته باشد، زیرا درصد تکرار حرف «ق» در سورههای شمس، قیامت و فلق نسبت به سایر حروف در این سورهها از درصد تکرار «ق» در سوره ق بیشتر است. در باره سوره طه نیز با 5استثنا مواجهیم: سورههای حجّ، نور، فتح، مجادله و توبه و در مورد سوره یس نتیجه کاملاً برعکس است; یعنی «ی» و «س» کمترین تکرار را به خود اختصاص دادهاند. نیز در مورد حرف «ن» میبینیم تکرار آن در سوره حجر بیشتر از تکرار آن در سوره«ن والقلم» است[5]، ازاینرو وی در این باره دست به توجیه میزند و برای نمونه در مورد سورهیس میگوید: چون «یس» برخلاف بقیه حروف مقطعه، برعکس ترتیب حروف الفبایی است، پس نتیجه باید معکوس باشد[6] یا اگر معدل تکرار حرف «ص» در سوره اعراف از معدل تکرار آن در بعضی سورهها مثل سوره«والعصر» کمتر است، باید 4 حرف «المص» را که در اول سورهاعراف آمده است باهم در نظر بگیریم و معدل مجموع این 4 حرف را با معدل مجموع آنها در دیگر سورهها بسنجیم. وی برای پاسخ به استثنای سوره حجر میگوید: سوره حجر با«الر» شروع شده و باید سورههایی را که با این حروف شروع میشود در حکم یک سوره قرار دهیم و در مورد استثنا شدن 5 سوره سابقالذکر میگوید: این 5سوره مدنی است و چون سوره طه مکی است باید آن را با دیگر سورههای مکی مقایسه کنیم.[7]
او معتقد بود عدد 19 مخرج مشترک سراسر سیستم ریاضی قرآن است. نه فقط قرآن، بلکه همه کتابهای خدا و حتی جهان پهناور به طریق ریاضی با عدد 19 کُد گذاری شده است. قرآن 114سوره دارد و این عدد مَضْرب 19 است. خود «بِسمِاللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحیم» 19 حرف دارد وهریک از تعداد کلمات آن در قرآن مضرب 19 است.[8]
این ادعا نیز صحیح نیست، جز آنکه اولاً آنگونه که به وی نسبت داده شده دو آیه آخر سوره توبه را جعلی دانسته و آنها را در شمارش کلمات «اللّه» و «الرَّحیم» به حساب نیاوریم.[9] ثانیاً «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحیم» را در سوره حمد به حساب آورده و در آغاز سایر سورهها آن را محاسبه نکنیم. ثالثاً در شمارشِ «اللّه»، باللّه و تاللّه و للّه را به حساب آورده; ولی «اللهم» را بهحساب نیاوریم، افزون بر این، طبق آخرین شمارش، این واژه 2699 بار در قرآن تکرار شده که نمیتواند مضربی از عدد 19 باشد.[10]
رشاد خلیفه وقتی تعداد «بسم» را مضرب 19 نیافته گفته است: نباید «بسم» را جداگانه حسابکنیم، بلکه باید آن را با «اللّه» در نظر بگیریم و چون بنا به محاسبات وی فقط سه تا «بسم اللّه» در قرآن وجود دارد که آیات آنها شمارهدارد (یعنی بسماللّه در اوّل سوره حمد و آیه41 هود/11 و آیه30 نمل/27)، برای رسیدن به عددی که مضرب 19 باشد ابتدا به نظرش رسیده که باید شماره آیاتی را که در آنها این سه «بسماللّه» وجود دارد باهم جمع کرد و چون باز به مضرب 19 نرسیده شماره این سه سوره را نیز به حاصل جمع آن سه عدد افزوده و چون تا رسیدن به عدد دلخواه باز سه واحد کم داشته گفته است: باید عددسه را نیز به مجموع آنها اضافه کنیم[11]، چون تعداد «بسم اللّه» سه تا بوده است. بدین ترتیب به عددی خواهیم رسید که مضرب 19 است. در جای دیگر میگوید: تعدادواژه «قرآن» مضرب 19 است و اگر بگویید تعداد آن، 60 است، نه 57، در پاسخ گفته است که واژه «قرآن» را در سه آیه نباید بهحساب آوریم (آیات1 حجر/ 15، 31 رعد/ 13 و44 فصّلت/41)، چون مقصود از قرآن در این سه آیه، کلام اللّه مجید نیست. او جواب این اشکال را نداده است که در چند جای دیگر نیز مقصود از این واژه، کتابقرآن نیست; مانند «وقُرءانَ الفَجْرِ» در آیه78 اسراء/17 که مقصود از آن نمازصبح است.[12] نیز «قُرءانَه» در آیات 17ـ18 قیامت/75، به معنای قرائت کردن است; نه به معنای کتابقرآن.[13]
نظم ریاضی یا بر الفاظ قرآن، قطع نظر از معنای آنها حاکم است که در این صورت باید واژه قرآن در این سه آیه نیز به حساب آید، یا الفاظ با توجه به معنای آن باید شمارش شود که در آن صورت تعداد بیشتری کسر میشود و مطلوب وی ثابت نخواهد شد. همین وضعیت را در شمارش واژه «رسول» شاهدیم; طبق شمارش رشاد خلیفه شمار واژه «رسول» به 115 میرسد که مضرب 19 نیست; ولی اگر واژه رسول در آیه 50 یوسف/12، را در نظر نگیریم به عدد 114 میرسیم که مضرب 19 است. منظور از رسول در آن آیه، فرستاده پادشاه است; نه رسولی که پیامبر باشد. میبینید که در تنگنا باز به توجیهاتی متوسل میشود که جوابگو نیست، زیرا در قرآن موارد دیگری نیز وجود دارد که واژه رسول در آنها به معنای دیگری بهکار رفته است; از جمله آیه 19 تکویر/81: «اِنه لقول رسول کریم» که مقصود از آن جبرئیل است.[14]
ملاحظه میکنید که او در توجیهات خود برای ترمیم نظریهاش اسلوب واحد و روند ثابتی را طینمیکند; یعنی هر استثنا را با روش خاصی جواب میدهد و توجیهات او عالمانه نیست. بدونشک با این روش میتوان برای هر کتابی نظم ریاضی یافت.
نظریه اعجاز عددی را که رشاد خلیفه مطرحکرد، عدهای از علاقهمندان به قرآن ادامهدادند; آنها گرچه ادعاهای شگفت رشاد خلیفه را تکرار نکردند; ولی در کار آنها نیز نوعی نظمسازی مشاهده میشود.
برخی از آنها هماهنگی تکرار واژهها در قرآن با واقعیات خارجی را دلیل بر اعجاز آن دانستهاند; مثلا گفتهاند: واژه «البَرّ» به معنای خشکی در قرآن 12 مرتبه آمده است که اگر با کلمه «یبساً» که هممعنای آن است جمع شود به عدد 13 میرسیم. کلمه بحر به معنای دریا هم 32 مرتبه ذکر شده است و مجموع آنها 45 است. از سوی دیگر، 4513 کره زمین خشکی و4532 آن آب است که این نسبت، دقیقاً با واقعیت خارجی هماهنگاست.[15] بنگرید که وقتی بَرّ و بحر را باهم مقایسه کرده و به کسر مورد نظر نرسیده است واژه «یبساً» را هم به رقم پیشین افزوده است. پرسش بیپاسخ این است که چرا واژه «یمّ» را که به معنای بحر است به عدد 32 اضافه نمیکنید تا رویّه واحدی اتخاذ کرده باشید، گذشته از اینکه نسبت آب و خشکی کره زمین، مقدار ثابتی نیست و تدریجاً از میزان دریاها کاستهمیشود.
به نظر طرفداران اعجاز عددی یکی دیگر از شگفتیهای ریاضی قرآن شمار تکرار «یوم» و «شهر» است که اولی 365 مرتبه و دومی 12مرتبه در قرآن ذکر شده است; اما وقتی تعداد واژه «یوم» را بیش از 365 یافتهاند گفتهاند: باید «یوم» را بهصورت مفرد در نظر بگیریم و ایام و یومین را در شمارش لحاظ نکنیم.[16] با این محاسبه باز هم منظور آنها تأمین نمیشود، زیرا «یومئذ» و «یومکم» و «یومهم» نیز باید از لیست خارج شوند، درحالیکه اینها هم مفردند. اگر منظور این است که باید به واژه یوم» هیچ حرفی متصل نباشد در آن صورت «بالیوم» و «لیوم» و «فالیوم» را نیز باید از لیست خارج کرد و حاصل شمارش از 365 بسیار کمتر خواهد شد.[17] البته عدد12 برای واژه «شهر» اگر بهصورت مفرد در نظر گرفته شود صحیح است.[18]
برخی نیز با بررسی واژههای متقابل، متضاد، یا مرتبط با یکدیگر ادعا کردهاند تکرار این واژهها در قرآن بهصورت متوازن است و این دلیل بر وحیانی بودن آن است[19]; ولی با دقّت در آمارهای ارائه شده در بسیاری از موارد، نوعی نظمسازی برای رسیدن به نتایج مورد نظر مشاهده میشود.[20] بعضی با بررسی اوامر قرآن ادّعا کردهاند 90 اوامر آن هفتگانه، یا سهگانه، یا یگانه است و تکرار آنها براساس نظم خاصّی است که حکایت از اعجاز آن دارد.[21]
برخی دیگر با محاسبه حروف* مقطعه قرآن و بازگرداندن محاسبات، به عددی که مضرب 19 باشد، این امر را معجزه جاویدان قرآن میشمارند. تفاوت ایشان با دیگر کسانی که همین مسیر را پیمودهاند، در اضافه کردن حروف معجمه (نقطهدار) به حروف مهمله (بینقطه) است و میگویند: قطعی است که در زمان نزول وحی کمترین اثری از نقطهگذاری وجود نداشته و ابتدا قرآن بهصورت مجرد و بدون نقطه و اعجام نوشتهمیشده و اعجام که به معنای نقطهگذاری است، بعد از یکی دو قرن، از نزول قرآن رواج یافته است، ازاینرو در فواتحی مانند «حم»، «یس»، «طس» و نظایر آنها که روی هم در 14صورت مختلف در آغاز 29 سوره قرار دارند، نمیتوان و نباید مثلاً شکل «ح» را فقط مخصوص لفظ «ح» دانست، بلکه بنابر شرح فوق، دلالت آن بر دو حرف «ج» و «خ» هم مسلم و آشکار است و این قاعده درباره همه حروف مهمله فواتح که حالت معجم نیز برای آنها متصور است، صدق میکند.[22]
این نظریه نیز صحیح به نظر نمیرسد، زیرا گرچه میپذیریم که کتابت و نگارش قرآن در زمان نزول وحی، بسیار ابتدایی و بسیط بوده و حروف نقطهدار، مانند حروف بینقطه نوشته میشده; ولی بدون تردید حروف نقطهدار مانند حروف بینقطه تلفظ نمیشده است.
بنابراین، با توجه به باطل بودن مبنا، این نظریه پذیرفتنی نیست، ازاینرو از تطبیق این تئوری و بررسی ریز موارد آن صرفنظر میکنیم، هر چند مدعیان در موارد بسیاری خود را به زحمت میاندازند تا با تکلف به مضرب 19 دستیابند; برای مثال در محاسبه «الم» و «الر» وقتی به نتیجه مطلوب نمیرسند، این شکست را بر عهده تغییر رسمالخط «الف» میاندازند، و در این باره مینویسند: الف تنها حرفی است که دچار دگرگونی و حذف و تبدیل بیرویه شده است، ازاینرو محاسبهای دقیق و قابل اعتماد امکانپذیر نیست.[23]
عبدالله اریک در مقالهای با عنوان «بسم اللّه المفقودة» ادعا کرده که نبودن بسمله در صدر سوره توبه بسیار حکیمانه و از معجزات قرآن است. ایشان مینویسد: اگر برای هر بسم اللّه کدی مرکب از شماره سوره و شماره آیه قرار دهیم و مجموع این اعداد را جمع کنیم، به عدد 68191 میرسیم که دقیقاً مضرب صحیحی از عدد 19 است. سپس میگوید: در سوره حمد «بسم اللّه» شماره یک را به خود اختصاص داده; ولی در سورههای دیگر شماره آیه ندارد، ازاینرو عددصفر را به عنوان شماره آیه این قبیل موارد در نظر میگیریم، بر این اساس «بسماللّه» سوره حمد 11 و سوره بقره 20 و سوره نمل 270 و بسم اللّه آیه30، در همین سوره 2730 است.[24]
بنابراین نظریه، گذشته از سخنی که در شماره «بسم اللّه» در بین است ـکه همه بسم اللّهها آیهاول به شمار میروند و شمارهگذاری رسمالخط عثمان طه ملاک معتبری نیست و در بسمله* سورهحمد نیز بین اهلسنت اختلاف استـ بر فرض صحت شمارهگذاری رسمالخط عثمان طه، باز نباید به جای بسملهها عدد صفر نهاد، زیرا وقتی بسمله آیه مستقل به شمار نیاید، شماره آن صفر نیست، بلکه شمارهای ندارد; مثلا شمارهبسمله سوره نمل (270) باید 27 باشد; یعنی صفر نیز خود یک عدد و شماره است و در محاسبات تأثیر بسیاری میگذارد و این خطایی زیربنایی است و محاسبات را غیر قابل پذیرش میسازد.
گفتنی است که محاسبات عبدالله اریک از طولانیترین محاسبات در زمینه اعجاز عددی قرآن است که گاه اعدادی با 73 رقم به دست داده است که به گفته او، مضرب عدد 19 است.[25]
به نظر دکتر ابوزهرا نجدی یکی از شگفتیهای عددی قرآن، شمار واژه سجده است. وی میگوید: در ضمن تحقیق متوجه شدم که فعل سَجَدَ 35 بار در قرآن تکرار شده است که اگر یک مورد را بهدلیل آنکه مربوط به سجده گیاهان است: «والنَّجمُ والشَّجَرُ یَسجُدان» (الرحمن/55،6) استثنا کنیم به عدد 34 میرسیم که اشاره به 34 مرتبه سجده در نمازهای یومیه است.[26] باید از وی پرسید اگر مفهوم سجده منظور است این مفهوم در همه 35 مورد یکی است. در آیه «ولِلّهِ یَسجُدُ مَن فِیالسَّمـوتِ والاَرضِ» (نحل/16، 49) لفظ «ما» همه موجودات عاقل و غیر عاقل را دربرمیگیرد و ویژه عقلا نیست. از دیدگاه قرآن همه موجودات نماز و تسبیح دارند و ما انسانها نماز و تسبیح آنها را نمیفهمیم، پس دلیلی ندارد که آن یک مورد را استثنا کنیم، به هر حال اگر مواردی که از سجده انسان سخن گفته شده است شمارش شود از عدد 34 کمتر و اگر همه موارد شمارش شود از این عدد بیشتر میشود و نباید سلیقهای عمل کرد.[27]
از دیگر مثالهای دکتر نجدی تکرار واژههای امام، خلیفه، وصیّت، شهادت، یعصم، شیعه، اجتبی، رهبان و مشتقات آنها، و «نجم» بهصورت مفرد و جمع است که در همه این موارد به عدد 12 میرسیم و اشاره به حقانیت پیروان ائمه اثناعشراست.
آیاتی که در آنها واژه «امام» آمده است 12 آیه است; با احتساب آیه 79 حجر/15: «فَانتَقَمنا مِنهُم و اِنهُما لَبِاِمام مُبین».[28]
در این آیه «امام» به معنای پیشوا نیست، بلکه به معنای راهی است (میان حجاز و شام که از ویرانههای دوشهر قوم لوط و شعیبمیگذرد).[29]
بدون شک اگر شمار واژه امام در قرآن 13مورد بود طرفداران اعجاز عددی قرآن میگفتند: چون در این آیه واژه امام به معنای پیشوا نیست، باید در شمارش منظور نشود، افزونبر این، مقصود از همه موارد بهکارگیری این واژه، امام حقّ نیست، بلکه در مواردی از آن امام باطل اراده شده است; مانند آیات 12 توبه/9 و 41 قصص/28.[30]
آیاتی که در آنها کلمه «شیعه» ذکر شده نیز 12 آیه است; اما با احتساب «تَشیعَ» در آیه 19 نور/24: «اِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ اَن تَشیعَ الفـحِشَةُ فِی الَّذینَ ءامَنوا لَهُم عَذاب اَلیم» که از نظر معنایی هیچ ارتباطی با شیعه ندارد.
در مورد «خلیفه» و مشتقات آن چون به عددی بسیار بیشتر از نصاب لازم رسیده مینویسد: «واژه خلیفه و اسمهای مشتق از آن در حالت مدح 12 بار در قرآن آمده است».[31] قید «درحال مدح» عذر غیر موجّه این احتمالاست.
درباره واژه «وصیّت» مینویسد: «وصیت خداوند به بندگانش در قرآن 12 بار در قالب واژه وصیت و مشتقات آن آمده و این تأکیدی است بر وصیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مبنی بر اینکه امامان بعد از آن حضرت 12 نفرند».[32] واژه وصیّت و مشتقات آن در قرآن 32 مرتبه ذکر شده است; ولی وی باتکلفاتی نظیر «من اللّه إلی المخلوقین» میکوشد به نصاب لازم برسد. باز آیه «یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولـدِکُم» (نساء/4،11) را نادیده میگیرد، با آنکه در این مورد نیز فاعل ایصاء خداست و باید این آیه را نیز در شمارش، منظورکند، چنانکه آیه دوازدهم همین سوره را منظور کردهاست.
«نجم» در 13 آیه ذکر شده که اگر به گفته ایشان آیه «وَالنجمُ والشَجَرُ یَسجُدان» (الرحمن/55،6) را که اکثر مفسران نجم را بهمعنای گیاه بدون ساقه گرفتهاند، از حساب خارجکنیم به نصاب لازم خواهیم رسید.[33]روشن نیست چرا در اینجا واژه نجوم را باید در شمارش منظور کنیم; ولی در شمارش واژه «یوم» نباید «ایام» را منظور کرد، به هر روی، در بسیاری از دیگر آمارهای ارائه شده از ناحیه وی نیز خدشه شده است.[34]
بر فرض صحت این آمارها آیا نتیجهگیریها صحیح است؟ آیا میتوان از اینکه واژه زکات و برکت به یک میزان در قرآن تکرار شده نتیجهگرفت که زکات از موجبات برکت و ازدیاد اموال است؟ یا چون لفظ دنیا و آخرت به یک میزان در قرآن ذکر شده نتیجه گرفت که باید به هر دو بها داد و هیچیک را فدای دیگری نکرد؟ ازاینکه در قرآن واژه «موت» و «حیات» به یک میزان تکرار شده است آیا میتوان نتیجهای معرفتشناختی گرفت؟
حقیقت این است که هیچ پیوند منطقی بین مقدمه و نتیجه در این موارد وجود ندارد. نتیجه ممکن است در واقع صادق باشد; ولی از مقدماتی استنتاج میشود که منتج نیست. البته اگر نظم و تناسبی که بین کلمات قرآن ادعا میشود بدون هیچ تحمیلی صحیح باشد ـچنانکه در بسیاری از موارد صحیح استـ در آن صورت میتوان گفت این پدیده یکی از زیباییهای ادبی قرآن، مانند موزون بودن اواخر آیات است; اما نمیتوان ادعاکرد که این پدیده یکی از وجوه اعجاز قرآن باشد، زیرا عقلاً و عادتاً محال نیست که کسی کتابی تدوین و در آن چنین نظم و تناسبی را تعبیه کند. این پدیده حاکی از ذوق و نبوغ نویسنده است; نه چیزی بیشتر.
چکیده سخن اینکه اولا آمار و ارقام ارائه شده از سوی معتقدان، در همه موارد ادعا شده صحیح نیست و آنها در بسیاری از موارد در شمارش کلمات و حروف، روش واحد و اسلوب ثابتی را رعایت نمیکنند، بلکه درصدد فراهم کردن نصابی هستند که از پیش در جستوجوی آن بودهاند. ثانیاً بر فرض که توازن و تناسبی در تکرار واژههای قرآن باشد این پدیده معجزه بودن قرآن را ثابت نمیکند، بلکه یکی از زیباییهای ادبی قرآن است. ثالثاً بین نتیجهگیریهای خاصی که از توازن و تناسب کلمات میشود و اینگونه توازن و تناسبها ارتباط منطقی وجود ندارد; برای مثال اگر شمار واژه «شکر» و مشتقات آن با تعداد واژه «قلیل» و مشتقات آن یکی باشد نمیتوانیم نتیجه بگیریم که افراد شاکر در اقلیت هستند، هرچند واقعاً چنین چیزی صادق باشد یا اگر در قرآن واژه «تفرقه» 72بار ذکر شده باشد نمیتوانیم نتیجه بگیریم که امت پیامبر به 72 فرقه منشعب میشوند و آن حدیث معروف[35]، حدیث صحیحی است.