گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
اِعجام قرآن


اشاره

اِعجام قرآن: نقطه‌گذاری حروف و کلمات قرآن کریم
اعجام در زبان تازی به معنای رفع ابهام و گنگی از چیزی است؛ «أعْجَمْتُ الکتاب» یعنی با نقطه‌گذاری، از نوشته رفع ابهام کردم.[1] چون یکی از معانی باب افعال، سَلْب یعنی نفی معنای ریشه فعل است، اعجام نیز به معنای از بین بردن عُجْمه (لُکنت زبان و عدم شیوایی گفتار)[2] است. تعجیم نیز به همین معناست.[3] «نَقْطْ» نیز مرادف اعجام و به معنای نقطه‌گذاری حروف است[4]؛ همچنین واژه «شَکْل» احتمالا بدان جهت که در آغاز، شَکْل به وسیله نقطه‌گذاری انجام شده[5]، گاه مترادف اعجام استعمال شده است[6]؛ اما شَکْل به مرور برای نشانه‌گذاری حرکات و سکون بر روی کلمات و اعجام برای نقطه‌گذاری حروف مشابه به‌کار رفته است[7]، در نتیجه شَکْل اصطلاحاً به معنای اعراب*گذاری و «تعجیم» و «اعجام» به معنای نقطه‌گذاری است.

پیشینه:

اشاره

پیشینه:
در عصر مقارن نزول قرآن، خط متداول تازیان که نوعی خط کوفی بود و آن را از سریانیان آموخته بودند[8] بدون حرکت و نقطه نوشته می‌شد[9]، ازاین‌رو نخستین مصحفها نیز از هرگونه علائمی تهی بود.[10] گرچه شماری از راویان به نقطه‌دار بودن برخی حروف عربی اشاره کرده‌اند[11]؛ اما همگان اتفاق نظر دارند که مصحفهای اولیه بدون نقطه و حرکات نوشته می‌شد[12]، زیرا تازیان با داشتن ذوق سلیم و توان فطری از گذاشتن نقطه و حرکت بی‌نیاز بوده‌اند.[13] از سویی اهتمام بر حفظ و آموزش شفاهی قرآن نیاز آنان را به نقطه‌گذاری و اعراب می‌کاست.[14] آغاز نقطه‌گذاری قرآن و عاملان آن به درستی شناخته نشده‌اند[15]؛ برخی سرآغاز اعجام را نیمه دوم قرن اول هجری و اوج تکامل آن را در پایان قرن سوم دانسته‌اند.[16] برخی سرآغاز آن را در زمان امیرمؤمنان علی(علیه السلام)دانسته‌اند[17]، به هر حال نقطه‌گذاری در طول دو قرن به وسیله افراد گوناگون رو به تکامل نهاد که می‌توان آن را در سه دوره بخش‌بندی کرد:

1. دوره آغاز نقطه‌گذاری:

1. دوره آغاز نقطه‌گذاری:
اندیشه نقطه‌گذاری را به ابوالأسود دوئلی[18] (م. 69 ق.) یا یحیی بن یعمر عدوانی[19] (م. 129 ق.) یا نصر بن عاصم لیثی[20] (م. 89 ق.) و برخی به ندرت به حسن بصری[21] (م. 110 ق.) نسبت داده‌اند. البته بعید است حسن بصری در این کار نقش داشته باشد، زیرا او را مخالف اعجام شمرده‌اند[22]، به هر روی هر کدام برای اثبات سخن خود قرائن و روایاتی نقل می‌کنند.
بنا به روایتی، زیاد بن سمیّه (م. 53 ق.) والی بصره وقتی دید نو مسلمانان غیر عرب قرآن را نادرست می‌خوانند از ابوالأسود خواست تا قرآن را اعراب گذاری کند و او برای حفظ رسم‌الخط قرآن، از این کار سر باز زد. زیاد کسی را بر سر راه او نشاند تا قرآن را نادرست تلاوت کند. وقتی ابوالأسود این تلاوت را شنید بسیار نگران شد و تصمیم گرفت برای راهنمایی قاریان، مصحف را اعراب گذاری کند، ازاین‌رو با پیشنهاد زیاد موافقت کرد و از او خواست تا نویسنده‌ای چیره دست در اختیار وی قرار دهد. گفته‌اند: زیاد 30 نفر را نزد او فرستاد و او تنها یک نفر را که از قبیله عبدالقیس و نویسنده‌ای بسیار هوشمند بود برگزید. سپس اعراب گذاری قرآن را به شیوه نقطه‌گذاری با رنگی مخالف رنگ متن قرآن آغاز کرد.[23] در روایت دیگری آمده است که ابوالاسود با شنیدن قرائت کسی که قرآن را به اشتباه تلاوت می‌کرد شخصاً تصمیم به این کار گرفت.[24] قلقشندی می‌نویسد: ابوالأسود به فرمان امیرمؤمنان(علیه السلام)این کار را انجام داد[25]، به هر حال وی به جای فتحه یک نقطه در بالای حروف و به جای کسره یک نقطه در پایین و به جای ضمه یک نقطه در جلو حروف نهاد. هرگاه به نون ساکن یعنی غُنّه تنوین می‌رسید به جای یک نقطه دو نقطه می‌گذاشت.[26]
این نقطه گذاری (شَکْل) تنها در حروفی انجام شد که اختلاف تلفظ در آنها ممکن بود و تغییر اعراب باعث نادرست خواندن آنها می‌شد.[27]

2. دوره اعجام حروف مشابه:

2. دوره اعجام حروف مشابه:
به گواهی بیشتر روایات، این کار در سال 65 هجری به فرمان عبدالملک مروان (م. 85 ق.) به نظارت حجّاج بن یوسف ثقفی (م. 95 ق.) و به دست دو نفر از شاگردان ابوالأسود دوئلی، یحیی بن یعمر عدوانی و سپس نصر بن عاصم لیثی انجام شد. برخی روایات کار اعجام را به یکی از آن دو نسبت داده‌اند[28]؛ ولی به نظر می‌رسد هریک در بخشی از کار سهیم بوده و نصر که شاگرد یحیی است کار وی را ادامه داده است. با توجه به اینکه نقطه‌های اعجام با نقطه‌های اعراب درهم آمیخته می‌شد، نقطه‌های اعراب را که جزو حروف نبود به رنگ دیگری که بیشتر سرخ رنگ بود می‌نوشتند.[29] شیوه نصر و یحیی چنین بود که برای تشخیص حروف مشابه از یک یا دو و حداکثر سه نقطه استفاده می‌کردند.[30]

3. دوره اصلاح و تکامل اعراب و اعجام:

3. دوره اصلاح و تکامل اعراب و اعجام:
با توجه به اینکه با اختراع علائم گوناگون، حروف مصحف در توده‌ای از نقطه‌های رنگارنگ فرو می‌رفت خلیل‌بن احمد فراهیدی (م. 170/175ق.) برای رفع این مشکل چاره‌ای اندیشید و شکلهای کنونی را به جای نقاط اعراب پدید آورد.[31] متن قرآن با رنگ سیاه نوشته می‌شد و حرکات و تنوین و تشدید و مدّ و تخفیف و وصل و سکون به رنگ سرخ و همزه‌ها به رنگ زرد و الفهای وصل در ابتدای جمله به رنگ سبز بود.[32]

فروعات اعجام:

فروعات اعجام:
با گذشت زمان در کنار اعراب و اعجام برای سهولت قرائت، علائم دیگری اختراع گردید که برخی از آنها با نقطه گذاری انجام می‌گرفت؛ مانند نقطه‌هایی برای مشخص کردن جزءها و حزبها و آغاز و پایان آیات و مشخص کردن هر 5 آیه و هر 10 آیه از سوره‌ها.[33] برخی معتقدند تقسیمات* قرآن به جزء، حزب و ربع حزب همزمان با نقطه گذاری و به دستور حجّاج بن یوسف انجام پذیرفته است و برخی این کار را به مأمون عباسی[34] و تخمیس و تعشیرها را به نصر بن عاصم نسبت می‌دهند.[35]

نگارشها درباره اعجام:

نگارشها درباره اعجام:
گفته شده: ابوالاسود رساله مختصری در تنقیط نگاشته بود. سپس خلیل بن احمد نخستین کتاب را درباره اعجام نوشت.[36] ابوحاتم سجستانی (م. 248 ق.) کتاب مصاحف را درباره نقطه‌گذاری و شَکْل و رسم‌الخط قرآن نگاشت.[37]
دیگر نگارشها در این موضوع به قلم ابومحمد بن یحیی بن المبارک الیزیدی العدوی (م. 202 ق.) سپس عبداللّه بن یحیی المبارک الیزیدی (م. 237ق.) و ابواحمدبن موسی‌بن‌مجاهد (م. 324 ق.) و پس از آنها ابوبکر بن الأنباری (م. 327ق.) و سپس ابوالحسن احمد بن جعفر بن المنادی (م. 334 ق.) و ابوبکر بن محمد بن عبداللّه بن أشته (م. 360 ق.) و ابوالحسن علی بن محمد بن بشر الأنطاکی (م. 377 ق.) و ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی (م. 384 ق.) نوشته شده است.[38] ابوعمرو عثمان بن سعید الدّانی (م. 444 ق.) نیز کتابی در این فن به نام المحکم فی نقط المصاحف نگاشته است. از این تألیفات به جز کتاب المحکم به دست ما نرسیده است. البته در این کتاب چکیده کتابهای پیشین درباره اعجام و شَکْل و نقطه آمده است.[39]

حکم اعجام:

حکم اعجام:
در دوره اعراب گذاری و اعجام قرآن برخی از صحابه و تابعان به شدّت با آن مخالفت کرده یا به کراهت آن فتوا داده‌اند.[40] هدف از این موضع‌گیریها حفظ قرآن از تغییر و تحریف و هرگونه دستبرد به رسم‌الخط آن بوده است.[41]عبداللّه بن عُمر (م. 73 ق.)، مجاهد (م. 104 ق.)، شعبی (م. 109 هـ .)، نخعی(م. 75 ق.) و حسن بصری (م. 110 ق.) و شماری دیگر از تابعان از مخالفان نقطه‌گذاری قرآن بوده‌اند.[42] با گذشت زمان نیاز به نقطه‌گذاری افزون‌تر شد، ازاین‌رو مالک بن انس (م. 179 ق.) نقطه‌گذاری را در مصحفهایی که برای آموزش به‌کار می‌رفت جایز شمرد.[43] گرچه بدعت دانستن نقطه‌گذاری تا قرن پنجم ادامه داشت[44]؛ اما سرانجام همگان به ضرورت نقطه‌گذاری پی بردند و آن را نور قرآن شمرده[45]، به استحباب یا وجوب آن تصریح کردند[46]؛ زیرا دیدند ممکن است به علت بی‌نقطه بودن، لحن و تحریف در قرآن راه یابد[47]، زیرا هدف از مخالفت با نقطه‌گذاری حفظ قرآن از تغییر و خطا بود و اکنون حفظ قرآن به نقطه‌گذاری آن وابسته است.[48]



اَعداد

اشاره

اَعداد
اعداد جمع عدد و عدد اسم و مشتق از «ع ـ د ـ د» است.[1] واژه عدد در لغت غالباً به معنای شماره و رقم و گاه به معنای شمارش تعداد، یا به معنای معدود (شمرده و مقدار) است.[2] لغت شناسان عدد را به یکیهای ترکیب شده یا ترکیب آحاد تعریف کرده‌اند.[3] عدد در اصطلاح فلسفه، از مقوله «کمّ» به حساب می‌آید که یکی از مقولات عشر است. برخی فلاسفه عدد را از مفاهیم ماهوی[4] و بعضی آن را از مفاهیم اعتباری می‌دانند.[5]
ریاضی‌دانان اعداد را به حقیقی، صحیح، طبیعی، کسری، گویا، مخلوط، موهومی، مثبت، منفی و ... تقسیم می‌کنند.[6]
شمارش، در تاریخ بشر پیشینه‌ای کهن دارد و بشر پیش از اختراع خط به آن آگاهی داشته است. انسانهای نخستین برای نشان دادن اعداد و ارقام، خطوطی را رسم می‌کردند. مورّخان با توجه به اسناد تاریخی، بابلیها را نخستین واضعان حساب و عدد می‌دانند؛ ایشان با وضع حساب و عدد، سال را به 12 ماه و ماه را به 30 شبانه روز، و شبانه روز را به ساعات، دقایق و ثانیه‌ها تقسیم کردند و عدد را تا 60 به توان 4 می‌شمردند. تقسیمات شمارشی آنها شصت شصت بوده که در اصطلاح «حساب ستّینی» نامیده می‌شود.[7] برخی نیز بر این باورند که اعداد و مسمیّات آنها و ارقام و مدلولاتشان از علم اسماء است که خداوند به حضرت آدم(علیه السلام)آموخت[8]: «و عَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها» (بقره/2،31)
استفاده از عدد و حساب در همه شئون زندگی و رشته‌های علمی گوناگون، شاخص و صفت علمی غالب عصر ماست. کشف اتم، فضانوردی و کاوش در کرات آسمانی، طب، اقتصاد و بسیاری دیگر از رشته‌های علمی و حتّی اداره یک زندگی ساده، همگی، عرصه‌های استفاده از اعداد، ارقام و حساب است.
در خواندن برخی ادعیه و اذکار مستحب وارده از سوی معصومان(علیهم السلام) عدد و روز خاصی سفارش شده است که رعایت آن طبق دستور لازم است؛ امام صادق(علیه السلام) فرمود: بدانید که اسماءاللّه به منزله گنج‌اند و عدد به منزله ذراع، اگر ذراع را کمتر بگیری به گنج نمی‌رسی و اگر فزون‌تر بگیری از آن درمی‌گذری[9]، ازاین‌رو عرفا برای اعداد، اسرار، ارواح و منازلی قائل‌اند و عدد را سرّی از اسرار الهی در عالم وجود می‌دانند.[10]
قرآن در آیاتی پرشمار با ذکر اعداد و ارقام، توجّه انسان را به شمارش و حساب جلب کرده است: «و اِنَّ یَومـًا عِندَ رَبِّکَ کَاَلفِ سَنَة مِمّا تَعُدّون» (حجّ/22،47)؛ همچنین انسان را متوجه عناصر زمان کرده که با محاسبه، به ساعات، ایام، ماهها و سالها منتهی می‌شود[11]: «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنینَ والحِسابَ» (یونس/10، 5) تاریخ، مبتنی بر گردش ماه و خورشید طبیعی و همگانی است.

عدد در قرآن:

عدد در قرآن:
واژه عدد 6 بار در قرآن به صورت اسم و به دو معنا آمده است[12]:
1. تعداد، شماره، شمارش. (یونس/10، 5 ؛ اسراء/17، 12؛ مؤمنون/23، 112؛ جنّ/72، 24، 28)
2. زیاد، بسیار و در عین حال معین و مشخص.[13] (کهف/18، 11)
مصادیق اعدادی که در قرآن ذکر شده 30 عدد صحیح است که بعضی از آنها بارها تکرار شده[14] و با احتساب عدد 950 که ضمناً از آن یاد شده: «فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسینَ عامـًا» (عنکبوت/14،29)، 31 عدد صحیح و 8 عدد کسری است[15] که به ترتیب از کوچک به بزرگ، آنها را ذکر می‌کنیم:

اعداد صحیح

1. واحد:

1. واحد:
به معنای یک که 61 بار در قرآن آمده و 22 بار آن در ارتباط با توحید و یگانگی خداست: «واِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمـنُ الرَّحیم» (بقره/2، 163) این‌گونه آیات دلالت دارد که خدا یکی است و اله و معبودی جز او نیست. مقصود از وحدت و یگانگی خدا «وحدت عددی» نیست[16]، بلکه منظور «وحدت حَقّه» است؛ یعنی وجود خدا به‌گونه‌ای است که تصور هرگونه شریک دیگری برای او ممکن نیست[17] و ذات او از هرگونه کثرت و ترکیب پیراسته است.[18] ( => توحید و نیز => اللّه)

2. دو:

2. دو:
واژه‌های اثنان، اثنین و اثنتین، معادل عربی عدد «دو» است که 15 بار در قرآن در 12 آیه و مرتبط با 9 موضوع ذکر شده است: الف. سهم‌الارث فرزندان میّت در صورتی که دو یا بیش از دو دختر باشند. (نساء/4،11، 176) ب. دوبار زنده شدن و مردن انسانها به صورت مردن پس از زندگی دنیا و زنده شدن برای حیات برزخی و سپس مردن پس از حیات برزخی و زنده شدن برای حساب روزقیامت.[19] (غافر/40،11) ج. شاهد و گواه گرفتن دو نفر بر وصیّت. (مائده/5 ،106) د. زوجیّت در آفرینش حیوانات (دوگونه نر و ماده) (انعام/6 ،143 ـ 144) هـ . زوجیّت در آفرینش میوه‌ها (دوگونه ترش و شیرین، تابستانی و زمستانی و ...). (رعد/13،3) و. نفی شرک و دوگانه‌پرستی. (نحل/16،51) ز. داستان حضرت نوح(علیه السلام) در طوفان و دستور خدا به او که از هر نوعی از حیوانات یک جفت (نر و ماده) بر کشتی سوار کند تا نسل آنها قطع نشود.[20] (مؤمنون/23،27؛ هود/11،40) ح. تکذیب فرستادگان خدا به سوی مردم انطاکیه که در ابتدا دو نفر بودند (یس/36،14)؛ همچنین واژه «مَثْنی» که به معنای دوتا دوتاست[21] سه بار در قرآن آمده است: الف. جواز ازدواج با بیش از یک زن. (نساء/4،3) ب. قیام در راه خدا. (سبأ/34،46) ج. قدرت فرشتگان. (فاطر/35،1) واژه «ثانی» نیز به معنای دوم یک مرتبه درباره هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)که تنها یک همراه داشت، در قرآن ذکر شده است. (توبه/9،40)

3. سه:

3. سه:
واژه‌های ثلاث و ثلاثه که معادل عربی عدد سه است 17 بار در 16 آیه و مرتبط با 13 موضوع در قرآن ذکر شده است: الف. عدّه طلاق که سه طُهر است. (طلاق/65 ،4؛ بقره/2،228) ب. کفّاره قربانی به این ترتیب که اگر کسی در ایّام حجّ نتوانست قربانی کند باید 10 روز روزه بگیرد؛ سه روز در ایام حجّ و 7 روز پس از بازگشت. (بقره/2،196)[22] ج. نفی شرک و قائل شدن به اقانیم سه‌گانه اب و ابن و روح‌القدس.[23] (نساء/4،171؛ مائده/5 ،73) د. تعداد احتمالی اصحاب کهف. (کهف/18،22) هـ . فرزنددار شدن زکریا، به این ترتیب که خداوند در دوران پیری به او مژده آن را داد و او که از این امر شگفت‌زده شده بود از خدا خواست تا نشانه‌ای برایش قرار دهد. خداوند هم این نشانه را قرار داد که تا سه روز نتواند با مردم سخن بگوید، در حالی که صحیح و سالم بود. (مریم/19،10؛ آل‌عمران/3،41)[24] و. کفّاره شکستن سوگند که عبارت است از اطعام یا پوشاندن 10 مسکین، آزاد کردن یک بنده یا سه‌روز، روزه. (مائده/5،89)[25] ز. متخلفان از جنگ تبوک که سه نفر بودند: کعب بن مالک، هلال بن امیه و مرارة بن ربیع. (توبه/ 9،118)[26] ح. نجوا، که هرگاه سه نفر با هم آهسته و در گوشی سخن بگویند خداوند چهارمی آنهاست و سخن آهسته و در گوشی آنها را می‌شنود و هیچ‌چیز بر او پوشیده نیست. (مجادله/58 ،7)[27] ط. آفرینش انسان در تاریکیهای سه‌گانه؛ خداوند انسان را در تاریکی شکم و رحم و پرده نازک دور تا دور جنین می‌آفریند. (زمر/39،6)[28] ی. اجازه گرفتن کودکان برای ورود به اتاق پدر و مادر در سه وقت: پیش از نماز صبح، هنگام استراحت ظهر و پس از نماز عشاء که پوشش آنها متناسب با وضعیت خواب است. (نور/24،58)[29] ک. سایه سه شعبه آتش جهنم؛ دود آتش جهنم سه شعبه دارد: شاخه‌ای از بالای سر، شاخه‌ای از سمت راست و شاخه‌ای از سمت چپ، گنهکاران را احاطه می‌کند و آنها را در کام خود فرو می‌برد. (مرسلات/77،30)[30] ل. مدّتِ مهلت به پی‌کنندگان ناقه صالح؛ حضرت صالح(علیه السلام)به کسانی که ناقه وی را پی کردند سه روز مهلت داد تا از لذایذ دنیوی استفاده کنند و پس از سه روز عذاب الهی فرود آمد و آنها را نابود کرد. (هود/11،65)[31] م. گروه‌بندی انسانها در قیامت؛ مردم در روز قیامت سه صنف و گروه هستند: اصحاب یمین، اصحاب شمال و سابقون. (واقعه/56 ،7)[32]
واژه‌های «ثالث و ثالثه» به معنای سوم نیز سه بار در قرآن ذکر شده است: الف. معتقدان به تثلیث در زمره کافران‌اند. (مائده/5 ،73) ب. فرستاده شدن سومین رسول به سوی انطاکیه پس از تکذیب دو رسول. (یس/36،14) ج. منات، سومین بت مشرکان پس از لات و عزّی است (نجم/53 ،20)؛ همچنین واژه ثُلاث به معنای سه تا سه تا[33] دو بار در قرآن ذکر شده است: الف. جواز ازدواج با بیش از یک زن. (نساء/4،3) ب. بالهای فرشتگان. (فاطر/35،1)

4. چهار:

4. چهار:
واژه‌های اربع و اربعه 12 بار در 12 آیه و مرتبط با 10 موضوع در قرآن دیده می‌شود: الف. عدّه وفات که 4 ماه و اندی است. (بقره/2،234)[34] ب. 4 پرنده که حضرت ابراهیم(علیه السلام)به دستور خداوند و برای رؤیت چگونگی زنده کردن مردگان کشت. (بقره/2،260)[35] ج. ایلاء؛ اگر مردی از روی خشم و برای اذیّت کردن همسرش سوگند یاد کرد که با او نزدیکی نکند، حاکم شرع 4 ماه به او مهلت می‌دهد که یا به مقتضای زوجیت بازگردد یا زن را طلاق دهد. (بقره/2،226)[36] د. قذف؛ اگر کسی به زن محصنه و عفیفه‌ای نسبت زنا داد و 4 گواه که ناظر زنا بوده‌اند نیاورد 80 تازیانه می‌خورد. (نور/24،4 ، 13) هـ . لعان؛ کسانی که به زنان خود نسبت زنا می‌دهند و 4 شاهد ندارند، باید 4 بار پیاپی بگویند: خدا را گواه می‌گیرم که در این نسبتی که می‌دهم صادقم و بار پنجم بگویند: لعنت خدا بر من اگر از دروغگویان باشم. در مقابل، زن نیز باید 4 بار بگوید: خدا را شاهد می‌گیرم که این مرد از دروغگویان است و بار پنجم بگوید: لعنت خدا بر من اگر این‌مرد از راستگویان باشد. (نور/24،6ـ9)[37] و. شهادت بر زنا؛ خداوند فقط برای شهادت بر زنا 4 شاهد قرار داده و این به جهت سختگیری بر مدّعی و حفظ آبروی مردم است. (نساء/4،15)[38] ز. تعداد ماههای حرام که 4 تا است: ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرّم و رجب. (توبه/9،36)[39] ح. اتمام حجت پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مشرکان و تعیین 4 ماه فرصت به آنها. (توبه/9،2)[40] ط. چهارپایان که در کنار خزندگان و دو پایان از گونه‌های جانداران‌اند. (نور/24،45)[41] ی. آفرینش کوهها و دیگر پدیده‌ها و نعمتهای زمین در 4 روز. (فصّلت/41،10)[42]
واژه «رابع» نیز به معنای چهارم دو مرتبه در قرآن ذکر شده است: الف. شمار احتمالی اصحاب کهف. (کهف/18،22) ب. علم و احاطه خدا بر نجوا و سخنان درگوشی. (مجادله/58 ،7) واژه «رُباع» نیز که به معنای 4 تا 4 تاست[43] دو بار در قرآن آمده است: جواز ازدواج با بیش از یک زن (نساء/4،3) و بالهای فرشتگان. (فاطر/35،1)

5 . پنج:

5 . پنج:
این عدد دو مرتبه در قرآن و مرتبط با دو موضوع دیده می‌شود: الف. شمار احتمالی اصحاب کهف. (کهف/18،22) ب. هیچ‌گاه سه نفر با هم نجوا نمی‌کنند، مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست و هیچ‌گاه 5 نفر با هم نجوا نمی‌کنند، مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست. (مجادله/58 ،7) در این آیه نخست از نجوای سه نفری و سپس 5 نفری سخن می‌گوید و از نجوای 4 نفری برای رعایت فصاحت در کلام و عدم تکرار سخن نگفته[44] و به مراتب عدد از سه تا 6 بدون هیچ‌گونه تکرار اشاره کرده است.[45] واژه «خامسه» نیز به معنای پنجم دو بار در ارتباط با موضوع لعان در قرآن آمده است. (نور/24،7 ـ 9)

6 . شش:

6 . شش:
این عدد 7 بار در قرآن آمده و در همه موارد با آفرینش آسمانها و زمین مرتبط است؛ در 4 آیه، تعبیر «خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فی سِتَّةِ اَیّام» آمده (اعراف/7،54 ؛ یونس/10،3؛ هود/11،7؛ حدید/57 ،4) و در سه آیه، افزون بر آسمانها و زمین «مابینهما» نیز آمده است که در حقیقت توضیحی است برای جمله قبل. (فرقان/25، 59 ؛ سجده/32، 4؛ ق/50 ، 38)[46] واژه «سادس» نیز که به معنای ششم است، دو بار در قرآن آمده است: الف. شمار احتمالی اصحاب کهف. (کهف/18،22) ب. علم و احاطه خداوند به نجوا و سخنان درِ گوشی. (مجادله/58 ،7)

7. هفت:

7. هفت:
این عدد، 24 بار و مرتبط با 9 موضوع در قرآن آمده است: الف. آسمانهای هفت‌گانه که در 9 آیه قرآن از آن یاد شده است. (بقره/2،29؛ مؤمنون/23،17، 86؛ فصّلت/ 41،12؛ طلاق/65 ،12؛ ملک/67 ،3؛ نوح/71،15؛ اسراء/17،44؛ نبأ/78،12) مفسران و قرآن‌پژوهان در اینکه مراد از آسمانهای هفت‌گانه چیست نظرات گوناگونی ابراز داشته‌اند.[47]ب. رؤیای پادشاه مصر که 7 گاو لاغر را در حال خوردن 7 گاو چاق و همچنین 7 خوشه سبز را در کنار 7 خوشه خشک دید. یوسف(علیه السلام)خوابش راچنین تعبیر کرد که پس از 7سال فراوانی نعمت، 7سال قحطی پیش می‌آید[48]؛ نیز به آنان گفت: 7 سال پیاپی کشت و کار کنند و آنچه را می‌دروند، در خوشه نگهداری و انبار کنند و جز کمی از آن را نخورند تا در سالهای قحطی و سختی از آن استفاده کنند. (یوسف/12،43، 46 ـ 49)[49] ج. تشبیه انفاق در راه خدا به دانه‌ای که از آن 7 خوشه بروید و در هر خوشه‌ای 100 دانه باشد، یعنی انفاق در راه خدا 700 برابر پاداش دارد. (بقره/2،261)[50] د. نابودی قوم عاد به وسیله باد سرد و شدیدی که 7 شب و 8 روز پیاپی بر آنها وزید. (حاقّه/69 ،7[51]) هـ . سبع مثانی. (حجر/15،87) مقصود از «سبع مثانی» بنابر روایات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام)سوره‌حمد است.[52] و. درهای هفت‌گانه جهنم. (حجر/15،44) مفسران در بیان منظور از این درها گفته‌اند: جهنم 7 نوع عذاب دارد و هر نوعی به مقتضای واردان چند قسم است. گناهانی که مستوجب آتش جهنم است 7 قسم است.[53]
ز. بی‌نهایت‌بودن کلمات‌الهی. (لقمان/31،27) اگر همه درختان به قلم تبدیل شوند و دریاها به اضافه 7 برابر خود مرکب شوند و کلمات و نشانه‌های خدا را بنویسند، دریاها می‌خشکند پیش از آنکه کلمات الهی تمام شوند؛ چون کلمات خدا نامتناهی است.[54] ح. شمار احتمالی اصحاب کهف (کهف/18،22) که بنا به شواهدی در آیه، نظر مورد تأیید قرآن همین قول است.[55] ط. کفّاره کسی که در حجّ قربانی نکرده، سه روز روزه در حجّ و 7 روز پس از بازگشت است. (بقره/2،196)[56]

8 . هشت:

8 . هشت:
عدد 8 در قرآن 5 مرتبه و مرتبط با 4 موضوع آمده است: الف. آفرینش 8 تا از دامها (گاو، شتر، گوسفند و بز):«و اَنزَلَ لَکُم مِنَ الاَنعـمِ ثَمـنیَةَ اَزوج» (زمر/39،6 و نیز انعام/6 ،143) مقصود از «ثمانیة ازواج» این است که خداوند از هر یک از «ضأن» «معز»، «بقر» و «ابل» دو تا یعنی دو گونه نر و ماده آفریده است.[57] ب. شمار حاملان عرش الهی: «و یَحمِلُ عَرشَ رَبِّکَ فَوقَهُم یَومَئِذ ثَمـنِیَه» (حاقّه/69 ،17) در اینکه منظور از این حاملان هشت‌گانه، 8 نفر از ملائکه یا از پیامبران و امامان یا 8 ردیف فرشته است، نظرات مختلفی از سوی مفسران ارائه شده است.[58] ج. هلاکت قوم هود در 7 شب و 8 روز. (حاقّه/69 ،7) د. مهریه همسر موسی(علیه السلام): «عَلی اَن تَأجُرَنی ثَمـنِیَ حِجَج» (قصص/28،27) که 8 سال حضرت موسی در خدمت شعیب بود و بعد به اختیار موسی(علیه السلام)دو سال بر آن افزوده شد.[59] واژه «ثامن» که به معنای هشتم است نیز یک بار در ارتباط با شمار اصحاب کهف در قرآن آمده است. (کهف/18،22)

9. نُه:

9. نُه:
عدد 9 سه بار و مرتبط با دو موضوع در قرآن دیده می‌شود: الف. معجزات نُه‌گانه موسی(علیه السلام): «و لَقَد ءاتَینا موسی تِسعَ ءایـت بَیِّنـت» (اسراء/17،101) منظور از این معجزات تنها معجزاتی است که در برابر فرعون آورده شده که عبارت است از عصا، ید بیضا، طوفان، ملخ، قورباغه، آفت نباتی، خون، قحطی و کمبود میوه‌ها.[60] (نیز ر.ک: اعراف/7،130، 133؛ نمل/27، 10، 12) ب. پی‌کنندگان ناقه صالح در شهر حجر که 9 نفر بوده‌اند:«و کانَ فِی‌المَدینَةِ تِسعَةُ رَهط یُفسِدونَ فِی‌الاَرضِ» (نمل/27،48)[61]

10. ده:

10. ده:
عدد 10، 9بار و مرتبط با 9موضوع در قرآن آمده است: الف. پاداش نیکوکاری: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» (انعام/6 ،160) که طبق این آیه 10 برابر می‌گردد. ب. کفّاره قربانی حجّ؛ کسی که نتواند در حجّ قربانی کند باید سه روز در ایام حجّ و 7 روز هنگام بازگشت، روزه بگیرد که مجموعاً 10 روز می‌شود: «و سَبعَة اِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ» (بقره/2،196) ج. کفّاره حَنث قسم؛ اگر کسی بر انجام یا ترک کاری سوگند یاد کرد و مطابق آن عمل نکرد باید بنده‌ای را آزاد، یا 10 مستمند را اطعام کند یا سه روز، روزه بگیرد:«فَکَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـکینَ» (مائده/5 ،89)[62] د. عدّه زن شوهر مرده که 4 ماه و 10 روز است:«یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعَةَ اَشهُر و عَشرًا» (بقره/2،234) هـ . میقات موسی(علیه السلام) که مجموعاً 40 شب، از ماه ذی‌قعده تا شب دهم ذی‌حجه بود: «و وعَدنا موسی ثَلـثینَ لَیلَةً و اَتمَمنـها بِعَشر» (اعراف/7،142)[63] و. مهریه همسر موسی(علیه السلام) که 8 سال کارگری برای حضرت شعیب(علیه السلام)بود و در پایان، از روی اختیار 10 سال شد: «فَاِن اَتمَمتَ عَشرًا فَمِن عِندِکَ» (قصص/28،27)[64] ز. شبهای ده‌گانه که مورد سوگند الهی قرار گرفته و منظور از آنها شبهای ده‌گانه اول ذی حجه است[65] یا امامان معصوم از امام حسن مجتبی تا امام حسن عسکری(علیهم السلام) در کنار شفع که امیرمؤمنان و فاطمه(علیهما السلام) را شامل می‌شود و وَتْر که خدای واحد است: «والفَجر * ولَیال عَشر» (فجر/89 ،1 ـ 2)[66] ح. تحدّی به آوردن 10 سوره به‌سان قرآن: «قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَر مِثلِهِ مُفتَرَیـت» (هود/11،13) ط. گفتوگوی مجرمان در روز قیامت که بر اثر طولانی بودن عذاب، مدت درنگ در دنیا را تنها 10 روز می‌پندارند: «یَتَخـفَتونَ بَینَهُم اِن لَبِثتُم اِلاّ عَشرا» (طه/20،103)[67]

11. یازده:

11. یازده:
عدد 11 یک بار در قرآن، در ارتباط با رؤیای حضرت یوسف(علیه السلام) ذکر شده است: «یـاَبَتِ اِنّی رَاَیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَبـًا والشَّمسَ والقَمَرَ رَاَیتُهُم لی سـجِدین» (یوسف/12،4) امام باقر(علیه السلام)فرمود: تأویل خواب این بود که یوسف(علیه السلام)به پادشاهی مصر رسید و پدر و مادر و برادرانش نزد او آمدند. خورشید مادر، ماه پدر و 11 ستاره برادرانش بودند که همگی وقتی نزد وی آمدند و نگاهشان به یوسف(علیه السلام)افتاد، سجده شکر کردند و سجودشان برای خدا بود.[68]

12. دوازده:

12. دوازده:
این عدد 5 بار، در 4 آیه و مرتبط با 4 موضوع در قرآن کریم آمده است: الف. ماههای دوازده‌گانه سال: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا» (توبه/9،37) ب. تقسیم بنی‌اسرائیل به 12 گروه: «و قَطَّعنـهُمُ اثنَتَی عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا» (اعراف/7،160) ج. شمار نقبای بنی‌اسرائیل که 12 نفر و بنا به نظر برخی مفسران از وزیران موسی(علیه السلام)بوده‌اند[69]: «و بَعَثنا مِنهُمُ اثنَی عَشَرَ نَقیبـًا» (مائده/5 ،12) د. شمار چشمه‌هایی که خداوند برای بنی‌اسرائیل از سنگ جوشاند: «فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَینًا» (بقره/2،60 ؛ اعراف/7، 160)

13. نوزده:

13. نوزده:
عدد 19 یک بار در قرآن آمده است: «عَلَیها تِسعَةَ عَشَر» (مدثّر/74،30)؛ 19 فرشته بر جهنم موکل و عهده‌دار عذاب مجرمان هستند.[70] برخی گفته‌اند: مقصود 19 صنف از اصناف فرشتگان است.[71] برخی نیز آنان را رؤسا و سرگروههای فرشتگان مأمور عذاب می‌دانند که شمار همه آنها را با هیچ لفظ و عبارتی نمی‌توان بیان کرد.[72] در این باره که چرا عدد 19 درباره فرشتگان دوزخ به‌کار رفته، بین مفسران اختلاف است؛ عده‌ای راز آن را هماهنگی با اخبار پیامبران پیشین می‌دانند و برخی می‌گویند: چون عدد 19 بزرگ‌ترین عدد آحاد، یعنی 9 و کوچک‌ترین عدد عشرات یعنی 10 را در خود جمع کرده است.[73] برخی دیگر بر این باورند که مقصود از آن مبالغه در کثرت است.[74]

14. بیست:

14. بیست:
این عدد یک بار در قرآن، درباره تشویق و ترغیب مسلمانان به جهاد با کافران و مشرکان آمده است: «اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صـبِرونَ یَغلِبوا مِائَتَینِ» (انفال/8 ،65) در صدر اسلام بر هر مسلمانی واجب بود که با 10 نفر از کافران بجنگد و اگر می‌گریخت، فراری محسوب می‌شد. سپس خداوند به علت ضعف آنها این حکم را برداشت و بر آنها واجب کرد که یک نفر از مسلمانان با دو نفر از کافران بجنگد.[75] مجاهد می‌گوید: این حکم مربوط به جنگ بدر است که هر مسلمانی مأمور بود با 10 نفر از مشرکان بجنگد[76] و هر 20 نفر باید با 200 نفر می‌جنگید.

15. سی:

15. سی:
عدد 30 دو بار و مرتبط با دو موضوع در قرآن آمده‌است: الف. میقات‌موسی(علیه السلام): «و وعَدنا موسی ثَلـثینَ لَیلَةً واَتمَمنـها بِعَشر» (اعراف/7،142) ب. اقل مدت بارداری و دوران شیردهی:«و حَملُهُ و فِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا» (احقاف/46،15) 30 ماه مدتی است که برای اقل حمل و حدّ کامل شیردهی مقدّر شده است، چون مدت کامل شیردهی 24 ماه است (بقره/2،233)، پس اقل مدت حمل 6 ماه است، بنابراین، اگر فرزند 9 ماهه به دنیا آمد، موجب نقصان دوران شیردهی نمی‌شود.[77] برخی گفته‌اند: این مدت، مجموع ایام حمل و شیردهی است؛ یعنی اگر بچه‌ای 6 ماهه به دنیا آمد دوران شیردهی 24 ماه و اگر 9 ماهه به دنیا آمد، دوران شیردهی 21 ماه است.[78] این قول از ابن عباس نقل شده است.[79]

16. چهل:

16. چهل:
این عدد 4 بار در قرآن آمده است. ( => اربعین)

17. پنجاه:

17. پنجاه:
عدد 50 در قرآن یک بار و در ارتباط با بیان مدت پیامبری حضرت نوح(علیه السلام)آمده است: «ولَقَد اَرسَلنا نوحـًا اِلی قَومِهِ فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسینَ عامـًا» (عنکبوت/29،14) ( => هزار، در همین مقاله)

18. شصت:

18. شصت:
این عدد یک بار و درباره کفّاره ظهار در قرآن آمده که سه چیز است: آزاد کردن بنده، و در صورت عجز دو ماه روزه پی در پی و در صورت ناتوانی، اطعام 60 مسکین: «فَمَن لَم یَستَطِع فَاِطعَامُ سِتّینَ مِسکینـًا» (مجادله/58 ،4)[80] ظهار، نوعی طلاق در زمان جاهلیت بوده که مرد به همسر خود می‌گفت: ظَهْرکِ کظهر أمّی (پشت تو مانند پشت مادر من است) و بدین وسیله او را مانند مادر خویش بر خود حرام می‌کرد.

19. هفتاد:

19. هفتاد:
عدد 70 سه بار، در سه آیه و مرتبط با سه موضوع در قرآن آمده است: الف. شمار برگزیدگان موسی(علیه السلام) برای میقات با خدا: «واختارَ موسی قَومَهُ سَبعینَ رَجُلاً لِمیقـتِنا» (اعراف/7،155) و گرفتار آمدن آنها به عذاب، پس از اصرار بر تقاضای رؤیت خداوند و زنده شدن مجدّد آنان به درخواست موسی(علیه السلام). (اعراف/7،155)[81] ب. عدم آمرزش منافقان، هر چند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) 70 بار برای آنان طلب آمرزش کند: «اِن تَستَغفِر لَهُم سَبعینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّهُ لَهُم» (توبه/9،80) ذکر عدد 70 در اینجا کنایه از کثرت است و خصوصیتی ندارد، چنان که عدد 100 و 1000 گاهی در کثرت به‌کار می‌رود.[82] ج. طول زنجیری که جهنمیان را با آن می‌بندند که 70 ذراع است: «ثُمَّ فی سِلسِلَة ذَرعُها سَبعونَ ذِراعـًا فاسلُکوه» (حاقّه/69 ،32) برخی مفسران، اندازه ذراعهای اخروی را متفاوت از ذراعهای دنیا دانسته[83] و برخی نیز گفته‌اند: ممکن است مقصود از 70 همین عدد خاص باشد که در این صورت خدا می‌داند حکمت 70 زراع بودن این زنجیر چیست و برخی نیز تکثیر و مبالغه را منظور نظر آیه دانسته‌اند.[84]

20. هشتاد:

20. هشتاد:
این عدد یک بار و درباره حدّ «قذف» در قرآن آمده است. شخص قذف کننده وقتی بیّنه و شاهدی برای صحت گفتارش نیاورد، سه حکم بر او ثابت است: 80 ضربه شلاّق، عدم پذیرش شهادت وی، و فاسق بودن او نزد خدا و مردم:«فَاجلِدوهُم ثَمـنینَ جَلدَةً ولا تَقبَلوا لَهُم شَهـدَةً اَبَدًا و اُولـئِکَ هُمُ الفـسِقون» (نور/24،4)[85]

21. نود و نه:

21. نود و نه:
عدد 99 یک بار و درباره کسانی که برای طرح دعوا و فصل خصومت نزد حضرت داود(علیه السلام)آمدند، مطرح شده است:«اِنَّ هـذا اَخی لَهُ تِسعٌ و تِسعونَ نَعجَةً ولِیَ نَعجَةٌ واحِدَةٌ» (ص/38،23) بیشتر مفسران معتقدند این دو نفر از فرشتگان بودند که خداوند برای آزمودن داود(علیه السلام)نزد او فرستاد.[86]یکی از آن دو گفت: این برادر من 99 گوسفند دارد و من یک گوسفند و آن یک گوسفند را هم می‌خواهد از من بگیرد.[87]او در دعوا بر من غالب آمده، چون در طرح حجت از من تواناتر است.[88] داود(علیه السلام) به نفع برادری که یک میش داشت حکم کرد و سپس متوجه شد که این امتحانی از جانب خدا بوده و او شتابزده داوری کرده است. طبق روایتی از امام رضا(علیه السلام)عجله او از این جهت بود که از مدّعی بیّنه نخواست و نظر مدّعی علیه را هم نپرسید.[89]

22. صد:

22. صد:
عدد 100، 6بار، در 5آیه و مرتبط با 4 موضوع در قرآن آمده است: الف. داستان عزیر[90] یا ارمیا[91] که به دستور خداوند پس از 100 سال دوباره زنده شد: «فَاَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَم لَبِثتَ قالَ لَبِثتُ یَومـًا اَو بَعضَ یَوم قالَ بَل لَبِثتَ مِائَةَ عام» (بقره/2،259) و بدین ترتیب نشانه‌ای بر امکان برپا شدن رستاخیز اقامه شد. ب. پاداش انفاق که به دانه گندمی تشبیه شده که به 7 خوشه و هر خوشه با 100 دانه گندم تبدیل می‌شود: «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّة اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنـبُلَة مِائَةُ حَبَّة» (بقره/2،261)[92] ج. تحریک و ترغیب مسلمانان به جهاد که 100 نفر از آنان می‌توانند بر 1000 یا 200 نفر از کافران چیره شوند: «واِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفـًا ... فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ» (انفال/8 ،65 ـ 66) د. حدّ زنای غیر محصنه؛ زن یا مرد آزاد، بالغ و عاقلی که محصن (همسردار) نیستند اگر مرتکب زنا شدند کیفر هریک 100 ضربه تازیانه است، به عقوبت گناهی که انجام داده‌اند: «الزّانِیَةُ والزّانی فَاجلِدوا کُلَّ واحِد مِنهُما مِائَةَ جَلدَة» (نور/24،2)[93]

23. دویست:

23. دویست:
این عدد دو بار در آیات 65 ـ 66 انفال/8 که درباره تشویق مسلمانان به جهاد است ذکر شده است. ( => عدد بیست و صد در همین مقاله)

24. سیصد و سیصد و نه:

24. سیصد و سیصد و نه:
این دو عدد هرکدام یک بار، در یک آیه و در ارتباط با مدت خواب اصحاب کهف در قرآن آمده است: «و لَبِثوا فی کَهفِهِم ثَلـثَ مِائَة سِنینَ وازدادوا تِسعـا» (کهف/18،25) افزودن 9 سال به 300 سال مفید این معناست که مدّت توقف و خواب اصحاب کهف در غار، 300 سال شمسی و 309 سال قمری بوده است، چون تفاوت حساب شمسی و قمری در 300 سال حدود 9 سال است.[94]

25. نهصد و پنجاه:

25. نهصد و پنجاه:
عدد 950 یک بار، در یک آیه و درباره مدت پیامبری حضرت نوح(علیه السلام)ذکر شده است: «ولَقَد اَرسَلنا نوحـًا اِلی قَومِهِ فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسینَ عامـًا» (عنکبوت/29،14) خداوند به جای 950 سال فرموده: 1000 سال به جز 50 سال که برای تکثیر عدد است. ظاهر آیه این است که 950 سال مدت پیامبری نوح(علیه السلام)بوده؛ نه مدت عمرش، بنابراین، نظر قرآن با تورات کنونی که مدت عمر نوح(علیه السلام)را 950 سال می‌داند،[95] مغایر است.

26. هزار:

26. هزار:
این عدد 8 بار، در 8 آیه قرآن کریم آمده است: الف. خداوند در آیه 96 بقره/2 درباره حرص یهود به زندگی دنیا فرموده: هریک از آنها (یهودیان یا علمای یهود)[96] دوست دارد 1000 سال، یعنی طولانی‌ترین و بیشترین عمر را داشته باشد: «یَوَدُّ اَحَدُهم لَوْ یُعَمَّر اَلْفَ سَنَة» عدد 1000 در اینجا کنایه از کثرت است.[97] ب. پیامبر و مسلمانان در جنگ بدر با توجه به کمی شمار لشکر خود و فزونی لشکر دشمن، از خداوند کمک خواستند و خداوند دعای آنها را مستجاب کرد و آنان را با 1000 نفر از فرشتگان یاری داد: «اَنّی مَمِدُّکُمْ بِاَلْف مِنَ الْمَلئکَةِ مُرْدِفین» (انفال/9،8)[98] ج و د. طبق آیات 65 ـ 66 انفال/8 که درباره تشویق مسلمانان به جهاد است، ابتدا هر 100 نفر از مسلمانان باید با 1000 نفر می‌جنگید و پس از تخفیف، هر 1000 نفر با 2000 نفر: «و اِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفـًا ... * ... و اِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ» هـ . در آیه 47 حجّ/22 هر روز نزد خداوند معادل 1000 سال انسانها شمرده شده است: «و اِنَّ یَومـًا عِندَ رَبِّکَ کَاَلفِ سَنَة مِمّا تَعُدّون» دیدگاههای مفسران درباره این آیه متفاوت است؛ گروهی از جمله ابن عباس، معتقدند که یک روز از روزهای قیامت با 1000 سال برابر است. گروهی دیگر بر این باورند که یک روز از روزهایی که خدا آسمانها و زمین را در آن آفرید برابر با 1000 سال است. بعضی معتقدند مفهوم آیه این است که در برابر قدرت خدا یک روز و 1000 سال یکی است و برخی دیگر هم بر این عقیده‌اند که یک روز عذاب آخرت از نظر شدت و عظمت، با 1000 سال عذاب دنیا برابر است، همان‌گونه که یک روز نعمتهای گوناگون بهشت با نعمتهای متنوع 1000 ساله این دنیا برابر است.[99] و. در آیه 5 سجده/32 نیز از روزی به درازی 1000 سال بشری یاد شده است: «ثُمَّ یَعرُجُ اِلَیهِ فی یَوم کانَ مِقدارُهُ اَلفَ سَنَة مِمّا تَعُدّون» از ابن عباس دو تفسیر راجع به این آیه ذکر شده: یکی اینکه مقصود فرشتگانی است که برای انجام فرمان خدا با آوردن وحی فرود می‌آیند و باز می‌گردند، آمد و شد آنها در یک روز به‌گونه‌ای است که اگر شما بخواهید آن اندازه راه بروید و باز گردید، 1000 سال طول می‌کشد و دیگر اینکه مقصود روز قیامت است که برابر 1000 سال دنیاست. وی تهافت ظاهری این آیه را با آیه چهارم سوره معارج که می‌گوید: مدت روز قیامت 000/50 سال است، این‌گونه حل می‌کند که آن آیه درباره کافران است، چون حال مردم در قیامت متفاوت است.[100] ز. در آیه 3 قدر/97 درباره بزرگداشت شب قدر آمده است که عمل نیک در آن بهتر از عمل نیک در 1000 ماهی است که شب قدر در آنها نباشد: «لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر» . ح. آیه 14 عنکبوت/29 درباره مدت دعوت نوح. ( => همین مقاله، نهصد و پنجاه)

27. دو هزار:

27. دو هزار:
عدد 2000 یک بار در یک آیه قرآن و درباره تشویق مسلمانان به جهاد ذکر شده است: «و اِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ» (انفال/8 ،66) ( => همین مقاله، هزار)

28. سه هزار:

28. سه هزار:
این عدد یک بار، در قرآن و درباره شمار فرشتگانی است که مسلمانان را در جنگ بدر کمک کرده‌اند[101]:«اَلَن یَکفِیَکُم اَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلـئِکَةِ مُنزَلین» (آل‌عمران/3،124)

29. پنج هزار:

29. پنج هزار:
این عدد یک بار، در قرآن و درباره شمار فرشتگانی است که خداوند وعده داد در جنگ احد به کمک مسلمانان بیایند:[102]«یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِکَةِ» (آل‌عمران/3،125)

30. پنجاه هزار:

30. پنجاه هزار:
این عدد یک بار، در آیه 4 معارج/70 درباره مدت عروج روح و فرشتگان، به ساحت قدس ربوبی آمده است:«تَعرُجُ المَلـئِکَةُ والرّوحُ اِلَیهِ فی یَوم کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ‌سَنَه»

31. صد هزار:

31. صد هزار:
این عدد یک بار، در آیه 147 صافّات/37 ذکر شده است: «و اَرسَلنـهُ اِلی مِائَةِ اَلف اَویَزیدون = و او [یونس] را به سوی جمعیت 000/100 نفری ـ یا بیشتر ـ فرستادیم». خداوند پس از نجات دادن یونس(علیه السلام) از شکم ماهی او را به سوی مردم نینوا فرستاد. تعداد افرادی که یونس(علیه السلام)به عنوان رسول الهی به سوی آنها رفت 000/100 یا بیشتر بود. در مقدار افزون بر 000/100 اختلاف است؛ 000/20، 000/30 و 000/70 نقل شده است.[103]
[1]. لسان‌العرب، ج 9، ص 76؛ تاج العروس، ج 5 ، ص 94 ـ 95، «عدّ».