افق مبین
افق مبین => افق اعلی
اِفک => قصه افک
اِفک => قصه افک
اِفلاس => اعسار
اِفلاس => اعسار
اَفلاک => فلک
اَفلاک => فلک
اقانیم سهگانه => تثلیث
اقانیم سهگانه => تثلیث
اِقتداء => اسوه
اِقتداء => اسوه
اقتدار => قدرت
اقتدار => قدرت
اِقتصاد
اشاره
اِقتصاد: فعالیتهای فردی و اجتماعی مربوط به تولید، توزیع و مصرف
واژه «اقتصاد» از ماده «ق ـ ص ـ د» به معنای تصمیمگیری و اراده به انجام کاری بوده[1] و در معانی مرتبط دیگری چون عدل و میانه روی، حد وسط میان اسراف* و تقتیر، استقامت و پایداری در مسیر نیز بهکار رفته است.[2] مشتقات ریشه «قصد» در قرآن در معنای لغوی آن بهکار رفته و ناظر به مفهوم جدید «اقتصاد» نیست، چنان که آیات:«... مِنهُم اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وکَثیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلون» (مائده/5 ،66) به معنای معتدل در عمل[3]، «... فَلَمّا نَجـّـهُم اِلَی البَرِّ فَمِنهُم مُقتَصِدٌ ...» (لقمان/31،32) به معنای متمایل به طریق مستقیم[4] یا میانهرو در ظلم و کفر[5]، «... فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ و مِنهُم مُقتَصِدٌ ومِنهُم سابِقٌ بِالخَیرتِ ...» (فاطر/35،32) به معنای میانهرو[6] یا درآمیزنده عمل صالح و ناپسند[7]، «لَو کانَ عَرَضـًا قَریبـًا وسَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعوکَ ...» (توبه/9،42) به معنای مسیری آسان و نزدیک[8] و«واقصِد فی مَشیِکَ واغضُض مِن صَوتِکَ ...» (لقمان/31،19) به معنای اعتدال در مشی[9] یا راه رفتن همراه با طمأنینه[10] آمده است.
معادل لاتینی واژه «اقتصاد» در معنای رایج کنونی، (Economy) بوده که آن را برگرفته از دو واژه یونانی کهن (Oikos) به معنای خانه و (Nemein) به معنای اراده کردن دانستهاند[11] و اکنون یکی از رشتههای علوم اجتماعی به شمار میرود که در رابطه با رفتارهای گوناگون انسانی در زمینه فعالیتهای اقتصادی و تفسیر واقعیات ظاهری مرتبط با این فعالیتها بحث میکند[12] و به بررسی رفتارهای مالی و غیر مالی بشری در زمینه تولید کالاها و خدمات از منابع کمیاب و توزیع آنها بین افراد و گروههای جامعه برای مصرف در زمان حال یا آینده میپردازد[13]؛ اما «مکتب اقتصادی» برخلاف «علم اقتصاد» که متصدی تفسیر واقع است، حکایت از روش و هنجاری اجتماعی دارد[14] و به مجموعهای از مبانی و اهدافی گفته میشود که جامعه ترجیح میدهد بر مبنای آن زندگی اقتصادی خویش را اداره کرده و مشکلات عملی خود را حل کند.[15]
مکتب اقتصادی اسلام مجموعهای از گزارههای دینی است که به عنوان بستر و زیربنای نظام اقتصادی تلقی شده و غایاتی که دین در زمینه اقتصاد برای انسان ترسیم کرده است.[16] چون مفاهیمی مانند ثروت و رفاه* و دیگر مفاهیم اقتصادی به انسان و تفسیری که از او ارائه میشود و جایگاه او در نظام آفرینش پیوند دارد، جهان بینی اسلامی بر نظام اقتصادی اسلام تأثیر گذار است. در این میان نقش گسترده و تعیین کننده اخلاق در اهداف و جهتگیریهای اقتصادی جامعه و مقررات و قواعد مرتبط با آنها، مکتب اقتصادی اسلام را متمایز ساخته است.[17] اسلام به عامل روحی و اخلاقی در خلال روشی که برای رسیدن به هدف خود برمیگزیند، توجه فراوانی کرده و همانگونه که نظام زکات* را ابزاری در راستای تأمین اجتماعی قرار داده آن را فریضهای شرعی نیز میداند که در جهت وصول به قرب الهی و کسب پاداش اخروی قرار دارد[18]؛ همچنین لزوم همبستگی اجتماعی میان مسلمانان و همیاری متقابل بین ایشان، رقابت در حداکثر سازی سود و منفعت مادی را کمرنگ میسازد. اقتصاد اسلامی با گزارههای اخلاقی و ارزشی خود سعی در تغییر واقع و نه کشف آن دارد، ازاینرو علم اقتصاد در جامعه اسلامی ممکن است الگوهای متفاوتی نسبت به جوامع غیر اسلامی بیابد.[19]
طبقهبندی آیات اقتصادی قرآن کریم:
طبقهبندی آیات اقتصادی قرآن کریم:
1. آیاتی که از زمین و احیای آن به دست خداوند (روم/30، 19؛ فصّلت/41، 39)، منابع و ثروتهای طبیعی (رعد/13، 3 ـ 4؛ فصّلت/41، 10)، زیبایی و سرسبزی زمین (کهف/18،7؛ حجّ/22، 63)، تسخیر آن به نفع بشر (نحل/16، 12 ـ 13؛ حجّ/22، 65)، امکان تغییر و تصرف در آن (ملک/67 ، 15) و تفویض آبادانیش به انسانها (هود/11، 61) سخن گفته است. آیات فراوانی نیز با توجه به نظریه استخلاف و رفع همه نیازمندیهای انسانی از زمین (بقره/2، 22؛ انعام/6 ، 141؛ نحل/16، 14 ، 80) به فراوانی منابع طبیعی (اعراف/7، 10؛ حجر/15، 20؛ اسراء/17، 70) اشاره دارد.
2. آیاتی که به توزیع ثروت اشاره دارد؛ همچون آیات خمس (انفال/8 ، 41)، زکات (بقره/2، 110)، انفال (انفال/8 ، 1)، فیء (حشر/59 ، 7)، میراث (نساء/4، 7، 11 ـ 12 ، 32) و آیاتی که مسلمانان را به صدقه و انفاق تشویق کرده و از حق نیازمندان در اموال ثروتمندان (معارج/70، 24 ـ 25) سخن گفته است.
3. آیاتی که رفتارهای اخلاقی و انسان دوستانهای همچون همبستگی و پیوند اجتماعی (حجرات/49، 10)، تعاون و همیاری (مائده/5 ، 2)، احسان و نیکوکاری (نحل/16، 90؛ قصص/28، 77)، ترجیح دیگران بر خود (حشر/59 ، 9) و تقدیم پاداش اخروی بر نفع مادی (توبه/9، 99) را تبلیغ میکند.
4. آیاتی که محدودیتهایی را در فعالیتهای اقتصادی ترسیم میکند؛ همچون ربا*خواری (بقره/2، 275)، رشوه*گیری (بقره/2،188)، ثروت اندوزی (توبه/9، 34)، تجملگرایی (قصص/28، 58)، رفاه زدگی (اسراء/17،16)، اسراف و تبذیر (اعراف/7، 31؛ اسراء/17، 27) و درآمدهای حرام (نساء/4، 29) و همچنین آیاتی که به نزول عذاب بر ثروتمندان و مرفهان سرکش اشاره دارد.
جهان بینی اقتصادی اسلامی:
جهان بینی اقتصادی اسلامی:
فلسفه اقتصادی اسلام مشتمل بر نوع نگرش اسلام به خدا، جهان و انسان از زاویهای مرتبط با اقتصاد و معیشت فرد و جامعه است[20] که از آیات فراوانی قابل برداشت است. در موارد زیادی از آیات قرآنی از حاکمیت خداوند بر زمین و آسمانها سخن رفته: «اَلَم تَعلَم اَنَّ اللّهَ لَهُ مُلکُ السَّمـوتِ والاَرضِ وما لَکُم مِن دونِ اللّهِ مِن ولِیّ ولا نَصیر» (بقره/2،107) و مالک حقیقی، خداوند معرفی شده است[21]: «وءاتوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذی ءاتـکُم» (نور/24،33) امر به انفاق* از آنچه خداوند انسانها را در آن جانشین خود قرار داده نیز مبین این سخن است که خداوند مالک حقیقی زمین و آسمانها بوده و انسانها نماینده خداوند بر روی زمین و مجری اوامر وی هستند: «واَنفِقوا مِمّا جَعَلَکُم مُستَخلَفینَ فیهِ» (حدید/57 ،7) مفسران، مفهوم خلافت و جانشینی را در این آیه و نیز آیه 30 بقره/2 به مطابقت کامل خلیفه و مستخلف عنه در همه شئون وجودی و آثار و احکام دانستهاند[22] و گاه به عنوان یکی از مقوّمات اقتصاد اسلامی از آن یاد شده است.[23] در آیات فراوانی نیز انسان محور آفرینش زمین معرفی شده است: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعـًا» (بقره/2،29) تا با بهرهگیری از منابع آن، حیات کریمانهای برای خویش فراهم آورد. کرامت و ارزش والای انسانی نیز که در آیه 70 اسراء/17 بدان اشاره شده، نقطه تمایز نظر اسلام را درباره انسان با سایر مکتبها آشکار میسازد.[24]خداوند در جهت حفظ کرامت انسانی همه نیازمندیهای وی را اعم از خوراک، پوشاک، مسکن*، حمل* و نقل، زیبایی و ... در زمین و بهرهگیری از منابع آن قرار داده است: «... اَنّا نَسوقُ الماءَ اِلَی الاَرضِ الجُرُزِ فَنُخرِجُ بِهِ زَرعـًا تَأکُلُ مِنهُ اَنعـمُهُم واَنفُسُهُم» (سجده/32،27)،«... و بَوَّاَکُم فِی الاَرضِ تَتَّخِذونَ مِن سُهولِها قُصورًا وتَنحِتونَ الجِبالَ بُیوتـًا» (اعراف/7،74)، «والخَیلَ والبِغالَ والحَمیرَ لِتَرکَبوها وزینَةً و یَخلُقُ ما لا تَعلَمون» (نحل/16،8)، «و هُوَ الَّذی سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلوا مِنهُ لَحمـًا طَرِیـًّا وتَستَخرِجوا مِنهُ حِلیَةً تَلبَسونَها» (نحل/16،14) فراوانی منابع طبیعی که خداوند آنها را برای رفع نیازهای بشر در جهت تحقق حیاتی کریمانه آفریده است از دیگر موضوعات مورد توجه مفسران و اقتصاددانان مسلمان است: «الَّذی خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ واَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرتِ رِزقـًا لَکُم وسَخَّرَ لَکُمُ الفُلکَ لِتَجرِیَ فِی البَحرِ بِاَمرِهِ وسَخَّرَ لَکُمُ الاَنهـر * وسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمسَ والقَمَرَ دائِبَینِ وسَخَّرَ لَکُمُ الَّیلَ والنَّهار * وءاتـکُم مِن کُلِّ ما سَاَلتُموهُ واِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللّهِ لا تُحصوها اِنَّ الاِنسـنَ لَظَـلومٌ کَفّار. (ابراهیم/14،32 ـ 34) برخی در تفسیر این آیات بیان داشتهاند که خداوند هر آنچه را که انسانها بدان نیاز داشتهاند به آنها ارزانی داشته، هر چند آن را طلب نکرده یا بدان آگاهی نداشتهاند.[25] برخی نیز با اشاره به معنای تسخیر* گفتهاند که خداوند جهان را بهگونهای هماهنگ با نیازهای بشری آفریده است.[26] در انتهای این آیات نیز به دو نوع انحراف (ظلم و کفر) اشاره شده است. برخی اقتصاددانان مسلمان در تفسیر این آیه، ظلم را عبارت از توزیع نادرست نعمتهای الهی و عدم بهرهمندی همگان دانسته و کفران نعمت را به کوتاهی افراد در بهرهبرداری از نعمتهای الهی و کوشش نکردن در کشف و ابداع مربوط دانستهاند.[27] این دو عبارت در کنار بیان وظیفه انسان در قبال زمین و جامعه انسانی به عامل کمیابی منابع طبیعی اشاره داشته، فقر را در جامعه اسلامی با توجه به فراوانی منابع طبیعی از این دو عامل متأثر میداند[28]، چنانکه در آیاتی دیگر پدران و مادران از کشتن فرزندان خود به سبب ترس از فقر* نهی شدهاند، زیرا خداوند خود عهدهدار روزی آنان شده «و لا تَقتُلوا اَولـدَکُم خَشیَةَ اِملـق نَحنُ نَرزُقُهُم و اِیّاکُم اِنَّ قَتلَهُم کانَ خِطــًا کَبیرا» (اسراء/17،31) و به طور کلی روزی هر جنبندهای را بر روی زمین تضمین کرده است: «و ما مِن دابَّة فِیالاَرضِ اِلاّ عَلَی اللّهِ رِزقُها» (هود/11،6)؛ همچنین زمین را بهگونهای قابل تصرف و تغییر آفریده[29]: «هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ ذَلُولاً» (ملک/67 ،15) و هرگونه وسیله معیشتیِ مورد نیاز انسانها را در آن قرار داده است[30]: «ولَقَد مَکَّنّـکُم فِی الأَرضِ وجَعَلنا لَکُم فیها مَعـیِشَ قَلیلاً ما تَشکُرون» (اعراف/7،10) وظیفه آبادانی زمین در راستای اصل خلافت به انسانها تفویض شده است: «هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الاَرضِ واستَعمَرَکُم فیها» (هود/11،61) مفسران در ذیل آیه از کشاورزی*، صنعت* و خانهسازی بشر نام بردهاند[31] و واژه «استعمار» را به معنای واگذاری آبادانی زمین دانستهاند.[32] کاوش بر روی زمین و بهرهگیری از نعمتهای الهی: «فَامشوا فی مَناکِبِها وکُلوا مِن رِزقِهِ» (ملک/67 ،15) نیز در دیگر آیات با عنوان «ابتغاء فضل اللّه» مورد سفارش قرآن قرار گرفته است: «و ما یَستَوِی البَحرانِ هـذا عَذبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وهـذا مِلحٌ اُجاجٌ ومِن کُلّ تَأکُلونَ لَحمـًا طَریـًّا وتَستَخرِجونَ حِلیَةً تَلبَسونَها و تَرَی الفُلکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبتَغوا مِن فَضلِهِ ولَعَلَّکُم تَشکُرون» (فاطر/35،12) مفسران در ذیل آیه به بیان برخی مصادیق بهرهگیری از نعمتهای الهی پرداختهاند[33]؛ اما نکته قابل توجه این است که مفهوم «ابتغاء فضل الله» که در آیات 14 نحل/ 16؛ 73 قصص/28؛ 46 روم/30؛ 10 جمعه/62 ؛ 20 مزمّل/73 و ... نیز بهکار رفته، تنها در معنای تجارت* و داد و ستد خلاصه نمیشود و به سعی در زمین و بررسی و شناخت منابع و معادن آن و بهرهبرداری کامل از آن تأکید دارد[34]؛ همچنین از آیه «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبـتِ ما کَسَبتُم» (بقره/2، 267) وجوب انفاق برداشت شده است[35] که در راستای آن، تجارت و تولید اهمیت مییابد.
قرار گرفتن این آیات در کنار آیات دیگری که دنیا را بازیچه و سرگرمی (انعام/6 ، 32؛ عنکبوت/29،64 ؛ محمّد/47،36؛ حدید/57 ،20)، بهره اندک (نساء/4، 77؛ توبه/9، 38؛ نحل/16، 117)، وسیلهای برای فزونطلبی و فخر فروشی (حدید/57 ، 20) و ... میداند، بیانگر این نکته است که بهرهگیری از دنیا و منابع آن در صورتی که موجب فراموشی آخرت و شیفتگی و اطمینان به دنیا نگردد، مطلوب است: «اِنَّ الَّذینَ لا یَرجونَ لِقاءَنا ورَضوا بِالحَیوةِ الدُّنیا واطمَاَنّوا بِها والَّذینَ هُم عَن ءایـتِنا غـفِلون * اُولـئِکَ مَأوهُمُ النّارُ بِما کانوا یَکسِبون» (یونس/10، 7 ـ 8) قرآن بهرهمندی از منابع زمین و رشد ثروتها را در راستای تکامل وجودی انسانها مطلوب میداند: «وابتَغِ فیما ءاتـکَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ ولا تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا» (قصص/28،77) و ثروتی که انسان را از یاد خداوند باز دارد و زمام امور وی را در دست گیرد پسندیده نمیداند[36]: «والَّذینَ یَکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ ولا یُنفِقونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم * یَومَ یُحمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وجُنوبُهُم وظُهورُهُم هـذا ما کَنَزتُم لاَِنفُسِکُم فَذوقوا ما کُنتُم تَکنِزونَ» (توبه/9،34 ـ 35)؛ همچنین مال و ثروت دنیوی باعث بینیازی انسانها در آخرت نمیشود: «ما اَغنی عَنّی مالِیَه» (حاقّه/69 ،28)، بر همین اساس بهره مندی از زمین و ثروتهای آن وسیلهای برای آزمایش انسانها نیز هست: «فَاَمَّا الاِنسـنُ اِذا مَا ابتَلـهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ و نَعَّمَهُ» (فجر/89 ،15) در آیات فراوانی نیز از نزول عذاب بر انسانهایی سخن رفته که پس از بهرهمندی از نعمتهای فراوان الهی مغرور شده و طغیان کردهاند: «و کَم اَهلَکنا مِن قَریَة بَطِرَت مَعیشَتَها» (قصص/28،58) «بطر» به طغیان و سرکشی در استفاده نادرست از نعمتهای خداوند معنا شده است[37]؛ همچنین رفاه زدگی و مستی و غرور ناشی از فراوانی نعمت با عنوان «ترف»[38] در آیاتی چند از قرآن موجب عقوبت انسانها شمرده شده است. (اسراء/17، 16؛ مؤمنون/23، 64 ؛ سبأ/34، 34؛ زخرف/43، 23)
مبانی اقتصاد اسلامی:
اشاره
مبانی اقتصاد اسلامی:
دانشمندان مسلمان در تبیین اقتصاد اسلامی و بیان تمایز آن با دیگر مکاتب اقتصادی به بررسی اصول ثابتی در اسلام چون مالکیت* مختلط و اسباب حصول آن، آزادیهای قانونمند، عدالت اجتماعی و ضرورت تأمین حد کفایت برای همگان، همیاری عمومی و تأکید فراوان بر انفاق پرداختهاند.[39]
1. مالکیت مختلط:
1. مالکیت مختلط:
مسئله مالکیت، در پرتو منازعات نظام سرمایه داری و مارکسیستی به صورت یکی از موضوعات مهم و مورد توجه دانشمندان اسلامی معاصر در آمده است. این دانشمندان افزون بر بحث از منشأ مالکیت در اسلام[40]، به تبیین نظریه مالکیت مختلط در اسلام پرداخته[41] و با پذیرش مالکیتهای غیر فردی چون مالکیت عمومی و دولتی در کنار احترام به مالکیت فردی به اهمیت حقوق جامعه از نگاه اسلام توجه دادهاند. برخی فراتر از این به ولیّ امر اجازه دادهاند که در صورت نیاز جامعه از اموال ثروتمندان برداشت قهری کند[42]؛ اما دیگران تنها بیان کردهاند که افراد حق اسراف و تبذیر در اموال خود یا استفاده نامشروع از آن را ندارند، زیرا که این عمل تضییع ثروتهای عمومی را نتیجه میدهد.[43] در تلاش برای استناد این بحث به قرآن از آیه 5 نساء/4 برداشت شده که مالکیت فردی متفرع از مالکیت عمومی است[44]:«ولا تُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُم قِیـمـًا وارزُقوهُم فِیها واکسوهُم» اموال در این آیه موجب قوام جامعه معرفی شده که نباید آن را در اختیار نادانان گذاشت. تعبیر «سَفَه» به چندگونه تفسیر شده که[45] سوء تصرف به سبب نقصان در عقل یا دین یا ورشکستگی از معانی آن شمرده شده است[46]، افزون بر این جدای از مالکیت حقیقی خداوند که قابل انفصال از وی نبوده[47] معتقد به نوعی مالکیت اعتباری نیز برای خداوند شدهاند.[48] اعتبار خداوند در کنار گروهی دیگر به عنوان مالکان انفال، خمس* و فیء* در آیات 18 و 41 انفال/8 و 7 حشر/59 بیانگر مالکیت اعتباری خداوند بر این اموال است. انتقال سهم خداوند به پیامبر براساس روایاتی که در این زمینه وجود دارد[49] نیز با مالکیت اعتباری خداوند سازگار است؛ اما دیگران با بیان اینکه حرف لام وارد شده بر کلمه «الله» در این آیات برای تبرک و تیمن است و معنای مالکیت و اختصاص نمیدهد با این نظر مخالفت کردهاند.[50]
موضوع انفال* نیز در قرآن به مالکیت خداوند و پیامبر نسبت به برخی ثروتهای عمومی اشاره دارد. برخی برای اثبات مالکیت امام به آیه انفال استناد کردهاند و انفال را اموالی دانستهاند که به پیامبر و پس از وی به جانشین و نه وارثان وی تعلق میگیرد تا به هر نحو که مصلحت بدانند، مصرف کنند[51]: «یَسـَلونَکَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوا اللّهَ واَصلِحوا ذاتَ بَینِکُم واَطیعُوا اللّهَ ورَسولَهُ اِن کُنتُم مُؤمِنین» (انفال/8 ،1) شأن نزول این آیه در رابطه با غنایم جنگ بدر و منازعه مسلمانان برای تقسیم آن است.[52] انفال جمع «نَفْل» به معنای زیادی است[53] و غنایم را از آن جهت انفال مینامند که زیادهای برای مسلمانان است.[54] البته در بیان مصداق انفال اختلاف فراوانی است[55] و فقهای امامیه موارد بسیاری را جزو انفال شمردهاند[56] که از آن جمله «فیء» است[57]: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلی رَسولِهِ مِن اَهلِ القُری فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی ...» (حشر/59 ،7) «فیء» را زمینی دانستهاند که بدون جنگ و خونریزی در تصرف مسلمانان درآید؛ چه مالکان آن را به میل خود تسلیم کنند و چه آن را رها کرده، بروند[58]؛ همچنین زمینها و آبادیهای بدون مالک بنا بر قاعده «کلُّ ارض لا رب لها هی من الانفال»[59] که شامل کوهها، جنگلها[60] و دریاها[61] هم میشود و صفایا و قطایع که عبارت از اموال منقول و غیر منقول پادشاهان است[62] و میراثی که وارث ندارد[63] و غنیمتهایی که بدون اجازه امام به دست آمده باشد[64] و طبق نظری معادن[65] و زمینهای موات چه «مفتوح العنوه» باشند و چه غیر آن[66]، همگی از انفال است؛ اما انفال در فقه اهل سنت تنها در ارتباط با غنایم جنگی و مسائل متفرع بر آن لحاظ شده[67] و موارد دیگر انفال را جزو مباحات عامه یا اموال عمومی شمردهاند.[68] از مفهوم مخالف آیه «فیء» نیز چنین برداشت شده که اگر مسلمانان برای تحصیل اراضی کافران به تجهیز نیرو ناچار شدند، آن اراضی به آنها تعلق میگیرد[69] و نیز زمینهایی را که در حال فتح آباد بوده جزو املاک عمومی دانستهاند.[70]
خمس از دیگر مواردی است که طبق نظر شیعیان به امام تعلق میگیرد[71]: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی ...» (انفال/8 ،41) درباره تعلق خمس و انفال به امام در زمان غیبت در بین فقهای شیعه نظراتی متفاوت وجود دارد؛ برخی معتقد به اباحه آن برای شیعیان شدهاند[72]؛ اما دیگران با این نظر مخالفت کردهاند.[73] در مورد حکم زکات نیز همین اختلاف وجود دارد[74]؛ برخی بخشی از مصارف زکات چون «مؤلفة قلوبهم» را در زمان غیبت ساقط دانستهاند.[75]گروهی نیز به افراد اجازه اخراج و توزیع زکات مال خویش را دادهاند[76]، چنانکه گروه دیگر فقها پرداخت خمس و زکات را در زمان غیبت غیر لازم شمرده یا برخی مصارف آن را الغا کرده یا نظر به کنار نهادن آن برای امام زمان(عج) دادهاند.[77] اما تعبیر برخی از مالکیت امام به مالکیت دولتی[78] نیز بیانگر جواز تشکیل حکومت در زمان غیبت و جانشینی آن از امام است.
یادکرد از گونههای مختلفی از مالکیت خدا، پیامبر و امام که نوعی مالکیت عمومی یا دولتی به شمار میرود به معنای نفی مالکیت خصوصی و در نتیجه سوسیالیستی بودن اقتصاد اسلامی نیست. در آیات فراوانی از مالکیت فردی انسانها یاد شده که آیات میراث نمونهای از آن است: «کُتِبَ عَلَیکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ اِن تَرَکَ خَیرًا الوَصِیَّةُ ...» (بقره/2،180) وصیت که در این آیه بدان سفارش شده متوقف بر مالکیت است. مفسران مراد از واژه «خیر» در آیه را مال[79]، مال قابل توجه[80] یا مال فراوان[81] دانستهاند؛ همچنین آیاتی که ازمقادیر ارث* سخن گفته است، بر مالکیت خصوصی دلالت دارد: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ و لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ مِمّا قَلَّ مِنهُ اَو کَثُرَ نَصیبـًا مَفروضا» (نساء/4،7) با توجه به مفاهیم «تَرَکه» و «نصیب مفروض» موضوع مالکیت خصوصی در اسلام غیر قابل تردید تلقی شده است. در آیات دیگری نیز از تصرف بدون رضایت در اموال دیگران نهی شده است:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـلِ اِلاّ اَن تَکونَ تِجـرَةً عَن تَراض مِنکُم» (نساء/4،29) از اضافه اموال به ضمیر مخاطب در این آیه نوعی ظهور در مالکیت فردی استفاده میشود، چنانکه تجارت و مطلق مبادله و دادن حق تصرف در اموال به دیگران، بر ملکیت متوقف است.
2. عدالت اجتماعی:
2. عدالت اجتماعی:
تأکید قرآن به برقراری عدالت در جامعه و روابط بین افراد در اقتصاد اسلامی به صورت اصلی در نظام توزیع ثروت بازتاب یافته است[82]: «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ وایتایِ ذِی القُربی ویَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ والبَغیِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرون» (نحل/16،90) امر به عدل* در این آیه که در ارتباط با جنبههای اجتماعی تفسیر شده[83]، در کنار امر به احسان* و اصلاح حال نیازمندان و گرفتاران و همبستگی با ایشان[84] مؤید عدالت اجتماعی مورد نظر اسلام است. احسان را به بیش دهی و کم ستانی نیز معنا کرده و آن را برتر از عدالت دانستهاند.[85] در جایی دیگر هدف از ارسال پیامبران، اشاعه عدالت در روابط بین افراد و برپایی جامعه سالم بیان شده است[86]: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنـتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتـبَ والمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ واَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ ومَنـفِعُ لِلنّاسِ ولِیَعلَمَ اللّهُ مَن یَنصُرُهُ و رُسُلَهُ بِالغَیبِ اِنَّ اللّهَ قَویٌّ عَزیز» (حدید/57 ،25) «قسط» را به معنای عدل[87]، و «میزان» را هم گاه به معنای عدالت[88] و گاه به معنای ترازو[89]دانستهاند. ترازو* نیز از آن جهت که ابزاری برای سنجش در معاملات و جلوگیری از پایمال شدن حقوق دیگران است اشاره به لزوم برقراری عدالت دارد[90]؛ همچنین در انتهای آیه، از آهن و منافع آن برای انسانها سخن رفته که در نقش نمادی از قدرت و نیرو به ضمانت اجرایی عدالت اشاره داشته،[91] بر لزوم دفاع از جامعه سالم اسلامی و گسترش آن در زمین دلالت دارد.[92] در آیه 15 شوری/42 نیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)به رفتار عادلانه میان مردم امر شده است: «قُل ءامَنتُ بِما اَنزَلَ اللّهُ مِن کِتـب واُمِرتُ لاَِعدِلَ بَینَکُمُ» همچنین آیات 135 نساء/4 و 8 مائده/5 مؤمنان را به برپایی عدالت سفارش کرده است.
در قرآن افزون بر این آیات که به طور کلی به اهمیت برقراری عدالت میپردازد، راهکارهای حقوقی و اخلاقی در جهت ایجاد توازن در جامعه نیز عرضه شده است. از ممنوعیت درآمدهای غیر منطقی و حرام تحت عنوان «اکل باطل» در آیات 188 بقره/2؛ 29، 160 ـ 161 نساء/4 و 34 توبه/9، ممنوعیت زر اندوزی و خارج کردن اموال از گردونه اقتصاد در آیات 34 ـ 35 توبه/9، ممنوعیت «بخس» یا از ارزش انداختن اموال دیگران در آیات 85 اعراف/7؛ 85 هود/11؛ 182 ـ 183 شعراء/26 و ممنوعیت اسراف و تبذیر در آیات 31 اعراف/7؛ 27 اسراء/17 و ... میتوان در مسیر برپایی عدالت اجتماعی یاد کرد، با این حال اختلاف سطح معیشتی در جامعه ناشی از تفاوتهای ذاتی افراد یا تفاوت در زمینههای اجتماعی یا فرهنگی ایشان امری طبیعی در اقتصاد اسلامی تلقی شده است تا جایی که برخی در تفسیر آیه 32 زخرف/43 قوام دنیا را در این تفاوتها دانستهاند[93]؛ اما این تفاوتهای معیشتی نباید به شکاف طبقاتی در جامعه بینجامد، چنانکه هدف از تخصیص «فیء» به گروهی خاص و محروم کردن دیگران در آیه 7 حشر/59 جلوگیری از انحصار اموال در دست ثروتمندان دانسته شده است[94]: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلی رَسولِهِ مِن اَهلِ القُری فَلِلّهِ و لِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ وابنِ السَّبیلِ کَی لا یَکونَ دولَةً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکُم وما ءاتـکُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وما نَهـکُم عَنهُ فَانتَهوا واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب»
نظام زکات که از مختصات اقتصاد اسلامی است در جهت تأمین اجتماعی نیازمندان و ایجاد توازن در جامعه نقش ایفا میکند[95]: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـکینِ والعـمِلینَ عَلَیها والمُؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم و فِی الرِّقابِ والغـرِمینَ و فی سَبیلِ اللّهِ وابنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللّهِ واللّهُ عَلیمٌ حَکیم» (توبه/9،60)، چنانکه در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که اگر زکات به درستی پرداخت شود، هیچ نیازمند مسلمانی باقی نخواهد ماند[96]؛ همچنین زکات در قرآن حق نیازمندان و نه منتی بر آنان تلقی شده: «والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم * لِلسّائِلِ والمَحروم» (معارج/70،24 ـ 25) و در آیات فراوانی در کنار برپایی نماز قرار گرفته است: «واَقیموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّکوةَ وارکَعوا مَعَ الرّکِعین» (بقره/2،43)
تشریع پرداختهای انتقالی واجب دیگری چون خمس، هدی یا قربانی* حجّ (حجّ/22، 36) و کفارات گوناگون چون کفاره روزه (بقره/2، 184)، کفاره* شکستن سوگند (مائده/5 ، 89)، کفاره صید در حرم (مائده/5 ، 95)، کفاره ظهار (مجادله/58 ، 3 ـ 4)، کفاره تراشیدن سر پیش از قربانی (بقره/2، 196) و تشویق به قرضالحسنه (بقره/2،245؛ مائده/5 ، 12؛ حدید/57 ، 11، 18؛ ...) در مقابل حرمت ربا (بقره/2، 275 ـ 281) و همچنین پرداختهای غیر الزامی دیگری چون صدقه و وقف تحت عنوان «باقیات* الصالحات» (کهف/18، 46؛ مریم/19، 76)، وصیت* به ثلث ترکه (بقره/2، 180 ـ 181) و توزیع قهری باقیمانده ارث (نساء/4، 7، 11 ـ 12، 32، 176؛ ...) همگی در راستای تعدیل ثروت در جامعه است.
3. تعاون و احسان:
3. تعاون و احسان:
امر به نیکی و احسان و منع از ظلم و عدوان، اعلام مساوات و برابری میان همه مسلمانان، تشویق فراوان به انفاق و ترجیح دیگران بر خود و همچنین موارد خاصی چون تحریم ربا و در مقابل، تحریض بر قرضالحسنه بیانگر اهمیت تعاون* و همیاری در نظام اجتماعی اسلام است که گاه نیز از آن به عنوان ضامن تحقق عدالت اجتماعی در اقتصاد اسلامی تعبیر شده است.[97] برخی نیز با طرح تعاون اجتماعی در اسلام[98] همچون مشارکتهای گروهی در حل نارساییهای جامعه و بسیج عمومی در زمان وقوع حوادث پیش بینی نشده، به پیوند و تکافل اجتماعی بین مسلمانان توجه دادهاند. در قرآن نیز مؤمنان برادران همدیگر: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ» (حجرات/49،10) و چونان پیکری واحد: «کَاَنَّهُم بُنیـنٌ مَرصوص» (صفّ/61 ،4) قلمداد شده و به همیاری و تعاون بر اساس «برّ و تقوا» امر شدهاند:«تَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی ولا تَعاونوا عَلَی الاِثمِ والعُدونِ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب» (مائده/5 ،2) تقوا را به اطاعت از اوامر و نواهی خداوند تفسیر کردهاند[99] و در بیان معنای «برّ» به آیه 177 بقره/2 استناد شده است:[100]«لَیسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ ولـکِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ والمَلـئِکَةِ والکِتـبِ والنَّبِیّینَ وءاتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینَ وابنَ السَّبیلِ والسّائِلینَ وفِی الرِّقابِ واَقامَ الصَّلوةَ وءاتَی الزَّکوةَ ...» مفسران ایمان به خدا، قیامت، فرشتگان، قرآن، پیامبران و انفاق به خویشاوندان، یتیمان، مسکینان و ... برپایی نماز و پرداخت زکات و ... را که در این آیه بدان اشاره شده بیان کاملی از «بِرّ» دانستهاند.[101]
مبانی اخلاقی و اعتقادی رویکرد تعاون در اقتصاد که به تأسیس شرکتهای تعاونی بر پایه «هر فرد یک رأی»[102]اشاره داشته و گاه با عنوان «اقتصاد برادری» خوانده میشود[103] مورد تأکید و تبلیغ اسلام قرار گرفته است. نیکوکاری و تقوا باعث ایجاد همکاری و ترجیح نفع عمومی بر سودجویی شخصی در شرکتهای تعاونی میشود.[104] در این راستا در آیات فراوانی از این بینش غیر ایمانی انتقاد شده که کمک به دیگران را خسارت و زیان میشمرد[105]: «ومِنَ الاَعرابِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ مَغرَمـًا ویَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم» (توبه/9،98 و نیز اسراء/17، 100؛ یس/36،47؛ حدید/57 ،23 ـ 24)، بر این اساس حداکثر مطلوبیت مؤمنان در نفع مادی خلاصه نمیشود و مؤمنان هرچند به چیزی نیازمند باشند دیگران را بر خود مقدم میدارند: «والَّذینَ تَبَوَّءُو الدّارَ والایمـنَ مِن قَبلِهِم یُحِبّونَ مَن هاجَرَ اِلَیهِم ولا یَجِدونَ فی صُدورِهِم حاجَةً مِمّا اوتوا ویُؤثِرونَ عَلی اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ ومَن یوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون» (حشر/59 ،9) تعاون در موارد خاصتری چون عاریه دادن وسایل خانه به همسایگان نیز مورد تأکید قرار گرفته است: «و یَمنَعونَ الماعون» (ماعون/107،7) «ماعون» را گاه به زکات و گاه به عاریه دادن وسایل خانه تفسیر کرده اند[106] و در روایتی از امام صادق(علیه السلام)، قرض، عمل خیر، عاریه* دادن وسایل خانه و زکات از مصادیق «ماعون» شمرده شده است[107] که بازگشت معنایی همه آنها به همیاری و معاونت است.[108]
اهمیت تعامل متقابل انسانها و همیاری در رفع مشکلات همدیگر در فلسفه حرمت ربا نیز خودنمایی میکند[109] (در نکوهش ربا و ذکر وعده عذاب بر آن نک: بقره/2، 275 ـ 279). رباخواری که با توجه به چشمپوشی از سود حاصل از جریان یافتن پول* در فعالیتهای اقتصادی، عملی به ظاهر منطقی به نظر میرسد، در این آیات ستم به دیگران تلقی شده است. حرمت ربا با توجه به آموزههای اسلامی مبنی بر اینکه انسانها مالک حقیقی اموال خویش نبوده:«وءاتوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذی ءاتـکُم» (نور/24،33) و نیازمندان و محرومان سهمی در اموال آنها دارند:«حَقٌّ مَعلوم لِلسّائِلِ والمَحروم»
(معارج/70، 24 ـ 25) قابل توجیه است. در مقابل، برای بخشش به دیگران که تحت عنوان انفاق (بقره/2، 265، 262، 274؛ سبأ/34، 39؛ حدید/57 ، 7 ، 10؛ ...) و صدقه (نساء/4، 114؛ یوسف/12، 88 ؛ احزاب/33، 35؛ حدید/57 ، 18 و ...) در قرآن یاد شده و همچنین وام بدون ربا (قرض الحسنه) پاداش اخروی فراوانی وعده داده شده است: «مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَیُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا کَثیرَةً واللّهُ یَقبِضُ ویَبصُـطُ و اِلَیهِ تُرجَعون» (بقره/2،245) برخی مراد از «قَرضـًا حَسَنـًا» را وام بدون ربا دانستهاند[110]، گرچه به نظر میرسد مقصود از آن مطلق انفاق در راه خدا باشد.[111] در این صورت قرض الحسنه میتواند از عنوان کلی انفاق و همچنین از دستور «واَحسِنوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین» بقره/2،195 و از «اِلاّ مَن اَمَرَ بِصَدَقَة اَو مَعروف» نساء/4،114 با توجه به روایاتی که معروف را به قرض تفسیر کرده است[112]، برداشت شود. در برخی روایات نیز پاداش قرض، بیشتر از صدقه دانسته شده است که شاید بر این دلالت داشته باشد که قرض باعث گشایش مشکلات افراد بیشتری میشود، زیرا میتوان پولی را چندین بار قرض داد.[113]
4. چارچوب اخلاقی و دینی:
4. چارچوب اخلاقی و دینی:
آزادیهای فردی در اقتصاد اسلامی به وسیله ارزشهای معنوی از درون افراد و قوانین اجتماعی از برون محدود شده است.[114] انسانها در اقتصاد اسلامی هرچند مالک درآمدهای خویش هستند[115]: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبوا ولِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبنَ» (نساء/4،32)؛ ولی مجاز به هرگونه تصمیمگیری در اموال خود و هرگونه کسب درآمد نیستند. در ثروت کسب شده از راه حلال حق معلومی چون زکات برای دیگران وجود دارد (معارج/70، 23 ـ 24) و تصرف تضییعی در اموال شخصی نیز ممنوع است[116]؛ همچنین وصیت به بیش از ثلث ترکه پذیرفته نمیشود[117] و حاکم شرع مجاز به محروم کردن افراد از ملک خویش در صورت اضرار به دیگران است.[118] سفیهان نیز از تصرف در اموال خود منع شدهاند، زیرا قوام جامعه و تحقق حیات کریمانه انسانی در گرو استفاده صحیح از این اموال است.[119]
کسب درآمد از هرگونه شغل تولیدی یا خدماتی نیز در اقتصاد اسلامی محدود به قواعد اخلاقی معینی است. مفهوم «ابتغاء فضل الله» که در آیات فراوانی از آن سخنرفته و باتوجه به آیه 12 فاطر/35 تنها در معنای تجارت و دادوستد خلاصه نمیشود[120] بیانگر آزادی هرگونه شغلی است، چنانکه به مشاغل گوناگونی نیز همچون صیادی، غواصی، کشتیرانی* (فاطر/35،12)، شبانی* (طه/20، 18)، کشتیسازی (هود/11، 37 ـ 38)، زره*سازی (انبیاء/21،80)، ذوب فلزات (سبأ/34، 12)، خانهسازی (اعراف/7، 74)، کشاورزی (کهف/18، 32)، خزانهداری (یوسف/12، 54ـ 55)، دامداری* (انعام/6 ، 142؛ نحل/16، 5 ـ 8) و ... نیز در قرآن اشاره شده است؛ اما از سوی دیگر محدودیتهایی نیز برای کسب درآمد ذکر شده که معاملات ربوی نمونهای از آن است. (بقره/2، 275، 279)
ممنوعیت رشوه از دیگر محدودیتهای کسب درآمد است که تحت عنوان «سُحت» در قرآن بیان شده است. (مائده/5 ، 42، 62 ـ 63) سُحت هرگونه درآمد حرامی است[121] که مفسران آن را به رشوه یا درآمد حاصل از فروش سگ* و خوک* و شراب* و ... تفسیر کردهاند[122]؛ همچنین در آیهای دیگر از تصرف باطل در اموال دیگران و پرداختن بخشی از آن به قضات به عنوان رشوه نهی شده است[123]: «و لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـلِ وتُدلوا بِها اِلَی الحُکّامِ لِتَأکُلوا فَریقـًا مِن اَمولِ النّاسِ بِالاِثمِ و اَنتُم تَعلَمون» (بقره/2،188) تصرف باطل در این آیه و آیات 29 و 161 نساء/4 و 34 توبه/9 به غصب* اموال دیگران یا درآمدهای ناشی از قمار و کارهای بیهوده تفسیر شده است.[124] از «بخس» به معنای کم کردن و فریب دادن[125] در آیات 85 اعراف/7؛ 84 ـ 85 هود/11 و 181 ـ 183 شعرا/26 و «تطفیف» به معنای کم گذاشتن ترازو[126] در آیات 1 ـ 3 مطفّفین/83 نهی شده است. غصب، دزدی*، رشوهگیری، راهزنی، کلاهبرداری[127] و کم ارزش نشان دادن کالا[128] را نیز از مصادیق «بخس» شمردهاند؛ همچنین در آیات فراوانی از مواردی همچون همکاری با ستمگران (هود/11، 113)؛ شهادت ناحق (نساء/4، 135)، هجو و عیبجویی دیگران (حجرات/49، 11)، آموزش سحر (بقره/2، 102)، اشاعه فحشا (نحل/16، 90) و ... نهی شده است که فقها با طرح برخی آیات در بخش مکاسب محرمه، حکم به حرمت اکتساب از آنها دادهاند.[129]
دستور به استفاده از روزیهای حلال و لذید[130] خداوند: «کُلوا مِن طَیِّبـتِ ما رَزَقنـکُم» (بقره/2، 172؛ اعراف/7، 160؛ طه/20، 81)، «وکُلوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلـلاً طَیِّبـًا» (مائده/5 ،88 و نیز آیات 168 بقره/2؛ 69 انفال/8 و 114 نحل/16) که به «اباحه» تفسیر شده[131] و بر آزادی مصرف دلالت دارد، در عین حال بیانگر نوعی محدودیت مصرف نسبت به محرمات است؛ چنانکه در آیات دیگری از حرمت مصرف مردار*، خون*، گوشت خوک و آنچه نام غیر خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شده، سخن میرود: «اِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُمُ المَیتَةَ والدَّمَ ولَحمَ الخِنزِیرِ وما اُهِلَّ بِهِ لِغَیرِ اللّهِ» (بقره/2،173) حرمت این موارد در آیه 157 اعراف/7 تحت عنوان «خبائث»[132] مخالف «طیبات»* و به معنای پلیدیها نیز آمده است[133]؛ همچنین حرام بودن میگساری از دیگر محدودیتهای مصرفی است که در قرآن ذکر شده است. (مائده/5 ، 90)
جدای از محدودیتهایی که درباره مواد مصرفی در قرآن ذکر شده، محدودیتهایی نیز در مورد نحوه و انگیزههای مصرف وجود دارد. اسراف و تبذیر طبق آیات فراوانی چون 31 اعراف/7 و 26 ـ 27 اسراء/17 ممنوع شمرده شده و مبذران که همچون شیطان سعی در افساد دارند، برادران شیطان خوانده شدهاند[134]: «اِنَّ المُبَذِّرینَ کانوا اِخونَ الشَّیـطینِ وکانَ الشَّیطـنُ لِرَبِّهِ کَفورا» (اسراء/17،27) اسراف به معنای تجاوز از میانهروی و خرج فراوان برای هدفی ناچیز است[135] و در تفاوت میان اسراف و تبذیر گفته شده که اسراف، مصرف بیش از اندازه در جهتی سودمند است، در حالی که تبذیر موارد ناشایست و بیفایده را شامل میشود.[136] تولید غیر بهینه و تضییع منابع تولید را نیز میتوان از مصادیق اسراف دانست. قرآن در کنار نکوهش اسراف از سختگیری بیش از اندازه نیز نهی کرده است: «و الَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا و لَم یَقتُروا و کانَ بَینَ ذلِکَ قَوامـا» (فرقان/25،67) در این آیه مؤمنان افرادی معرفی میشوند که در پرداختهای خود نه زیاده روی و اسراف میکنند و نه بخل میورزند. «تقتیر» مخالف اسراف و سختگیری فراوان در امور معیشتی است.[137] مفهوم «بخل» در آیه 180 آلعمران/3 و «شحّ» در آیات 128 نساء/4؛ 9 حشر/59 و 16 تغابن/64 نیز بر همین موضوع دلالت دارد. تجملطلبی افراطی و فخر فروشی نیز از انگیزههای منفی مصرف در قرآن معرفی شده است:«ولا تَکونوا کَالَّذینَ خَرَجوا مِن دِیـرِهِم بَطَرًا» (انفال/8 ،47) بهرهمندی از نعمتهای فراوان خداوند در راه رضای او را «شکر» و فزونطلبی و فخر فروشی را «بَطَر» دانستهاند[138]؛ همچنین واژه «ترف» که در آیاتی چند (هود/11، 116؛ واقعه/56 ، 41 ـ 45؛ انبیاء/21، 11 ـ 13؛ ...) بهکار رفته به معنای رفاهزدگی است[139] و «مترف» را نیز به ثروتمندان و طاغوتیان تفسیر کردهاند.[140] فزونطلبی و جمع کردن طلا و نقره* نیز تحت عنوان «تکاثر»[141] در آیه 1 تکاثر/102 و همچنین جمع کردن طلا* و نقره در آیه 34 توبه/9 مورد نکوهش قرار گرفته است.
اهداف اقتصاد اسلامی:
اهداف اقتصاد اسلامی:
رویکرد اخلاقی آیات اقتصادی نشان هدف عالی نظام اقتصادی اسلام است. اقتصاد اسلامی در راستای رسیدن به اهداف میانی همچون اقتدار اقتصادی، ایجاد رفاه عمومی و فقر زدایی و ایجاد امنیت، هیچ گاه از چارچوب ارزشهای معنوی و اخلاقی خارج نمیشود. حرمت ربا و کسب درآمد از راههای نامشروع، ایثار دیگران بر خود و لزوم همیاری و تعاون و ... نمونه هایی از دستورات اسلامی در حوزه رفتارهای اقتصادی است. حتی پرداخت زکات که از واجبات مالی مسلمانان است، موجب تطهیر از ناپاکیها و گناهان بیان میشود[142] (توبه/9، 103)، براین اساس تحکیم ارزشهای معنوی و اخلاقی در تمامی فعالیتهای اقتصادی مد نظر اسلام است، چنانکه سفارش به بهرهمندی از نعمتهای خداوند در کنار رعایت اوامر الهی و یاد آخرت در قرآن آمده است: «وابتَغِ فیما ءاتـکَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ ولا تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا واَحسِن کَما اَحسَنَ اللّهُ اِلَیکَ ولا تَبغِ الفَسادَ فِی الاَرضِ اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُفسِدین. (قصص/28،77)
جدای از جنبههای اخلاقی، حاکمیت سیاسی اسلام و برتری اقتصادی مسلمانان مورد توجه قرآن قرار گرفته است:«ولَن یَجعَلَ اللّهُ لِلکـفِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلا» (نساء/4،141) طبق نظر مفسران عدم سلطه کافران بر مؤمنان تنها مربوط به روز رستاخیز نیست[143]، بلکه در صورت رعایت شرط ایمان همواره در برتری و اقتدار خواهند بود:«ولا تَهِنوا ولا تَحزَنوا واَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین» (آلعمران/3،139)؛ همچنین مسلمانان برای رویارویی با کافران به آماده سازی هر نیرویی که در قدرت دارند فرا خوانده شدهاند: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة ومِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وعَدُوَّکُم» (انفال/8 ،60) امر عمومی به آماده سازی نیرو، به تهیه سلاح، اسبان جنگی، ایجاد وحدت عمومی و ... تفسیر شده است[144] که با توجه به وابستگی قدرت نظامی و سیاسی هر کشور در سطح بینالمللی به توان اقتصادی آن[145]، به آن نیز قابل تعمیم است.
توسعه و رشد در جهت رسیدن به اقتدار اقتصادی نیز مد نظر اسلام قرار گرفته است. بشارت عذاب در آیات 34 ـ 35 توبه/9 به زراندوزانی که اموال خود را در راه خدا انفاق نمیکنند، در کنار احادیثی که در تشویق توسعه معاش برای خانواده[146]، نکوهش مال راکد[147] و سفارش به تلاش وقفهناپذیر برای زندگی[148] وارد شده است، میتواند در تأیید اهمیت رشد و توسعه در اسلام مورد توجه قرار گیرد. «هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الاَرضِ واستَعمَرَکُم فیها» (هود/11،61) خداوند انسانها را آبادگران زمین قرار داده[149] و زمین را نیز قابل تغییر و تصرف آفریده است[150] تا انسانها از آن بهره گیرند: «هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ ذَلُولاً فَامشوا فی مَناکِبِها وکُلوا مِن رِزقِهِ واِلَیهِ النُّشور» (ملک/67 ،15)؛ اما رشد اقتصادی در اسلام تنها معلول کار و تلاش انسانی و اسباب مادی نبوده و خداوند در قرآن وعده داده است که در پی ایمان و تقوای انسانها، برکات زمین و آسمان را بر آنها خواهد گشود: «ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکـت مِنَ السَّماءِ والاَرضِ» (اعراف/7،96)، چنانکه کفر، گرسنگی و نا امنی را در پی خواهد داشت: «وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَةً کانَت ءامِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتیها رِزقُها رَغَدًا مِن کُلِّ مَکان فَکَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما کانوا یَصنَعون» (نحل/16،112) این آیه جدا از اینکه گرسنگی و ترس و نا امنی را به سبب کفران نعمت و ناسپاسی آن آبادی بیان میکند، به اهمیت امنیّت و آرامش اجتماعی در توسعه و شکوفایی اقتصادی نیز توجه میدهد. امتنان خداوند بر قریش با نابودی اصحاب فیل و ایجاد امنیت اقتصادی برای سفرهای بازرگانی آنان که در سورههای فیل و قریش بدان پرداخته شده[151] نیز مؤید همین سخن است.
نظام اقتصادی اسلام تنها در صدد رفع نیازهای ضروری بشر نیست، بلکه رفاه عمومی و تأمین حیاتی آسان که در ضمن رشد و توسعه حاصل میشود را نیز مد نظر دارد: «والاَنعـمَ خَلَقَها لَکُم فیها دِفءٌ ومَنـفِعُ ومِنها تَأکُلون * ولَکُم فیها جَمالٌ حینَ تُریحونَ وحینَ تَسرَحون * وتَحمِلُ اَثقالَکُم اِلی بَلَد لَم تَکونوا بــلِغیهِ اِلاّ بِشِقِّ الاَنفُسِ اِنَّ رَبَّکُم لَرَءوفٌ رَحیم * والخَیلَ والبِغالَ والحَمیرَ لِتَرکَبوها وزینَةً ویَخلُقُ ما لا تَعلَمون.
(نحل/16،5 ـ 8) براساس این آیات، چهارپایان منافع فراوانی برای انسانها همچون استفاده در مصارف خوراکی، پوششی و حمل و نقل دارند؛ همچنین زینت* و شکوهی برای ایشان بوده و در کارهای مشقت بار، آنان را یاری میدهند. در آیه 32 اعراف/7 نیز به صراحت حلیت بهره مندی از زینتهای خداوند و روزیهای پاکیزه او بیان میشود: «قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی اَخرَجَ لِعِبادِهِ والطَّیِّبـتِ مِنَ الرِّزقِ قُل هِیَ لِلَّذینَ ءامَنوا فِی الحَیوةِ الدُّنیا خالِصَةً یَومَ القِیـمَةِ» «زینت» را به لباسهای آراسته[152] و «طیبات من الرزق» را به روزیهای لذتبخش و مورد علاقه تفسیر کردهاند[153]، با این حال گاه در آیاتی رفاه و افزایش نعمت موجب سرکشی و طغیان انسانها دانسته شده: «کَلاّ اِنَّ الاِنسـنَ لَیَطغی* اَن رَءاهُ استَغنی» (علق/96،6 ـ 7) که مخالفت قرآن با رفاه از آن تبادر میکند؛ اما در مقابل، وعده خداوند بر افزایش نعمت و برکات خویش در صورت پرهیزکاری و شکرگذاری بر این مهم دلالت دارد که بهرهمندی از دنیا تا جایی که به سرمستی و رفاه زدگی و فراموشی خداوند نینجامد، مطلوب است: «ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکـت مِنَ السَّماءِ والاَرضِ» (اعراف/7،96)