گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
اقرب


اقرب => قریب/اسما و صفات

اَقْرَع بن حابِس

اشاره

اَقْرَع بن حابِس: از مؤلّفة القلوب[59]
نام او فِراس بن حابِس بن عِقال[60] و کنیه‌اش ابوبحر[61] بود و چون بخشی از سرش بی‌مو یا کم مو بود وی را «اَقْرَعْ» لقب دادند.[62] برخی فراس را نام برادر او دانسته‌اند.[63]
از زندگی پیش از مسلمانی وی اطلاع چندانی در دست نیست. از آنچه به صورت پراکنده درباره او آمده، به ویژه از ماجرای اسلام آوردن وی، برمی‌آید که از افراد صاحب نقش و پرنفوذ بنی‌تمیم* بود.[64] در جاهلیت از بزرگان، سوارکاران و داوران قبیله خویش به شمار می‌آمد و به ایام حجّ، در بازار عُکاظ به داوری میان مردم می‌نشست[65] و نخستین کسی بود که قمار را بر خود حرام کرده بود.[66] وی در نبرد کلاب، نخست فرماندهی بنی‌حنظله را بر عهده داشت و چون بر 1000 تن فرماندهی می‌کرده در تاریخ به «جرّار» موسوم شده است.[67]
به نقل ابن‌کلبی، اقرع در جاهلیت مجوسی بود[68] و به گفته برخی تاریخ نویسان بعضی از اعراب بَحْرَین به مجوسی‌گری گردن نهاده بودند که اقرع یکی از آنان بود.[69]
اقرع، در سال هشتم هجری، بی‌آنکه مسلمان شده باشد بنابه درخواست پیامبر(صلی الله علیه وآله) در ناحیه سُقیا[70] با افراد قبیله‌اش به آن حضرت پیوست و در فتح مکّه با مسلمانان همراه شد[71] و در بازگشت از مکّه، در نبرد حنین و طائف نیز شرکت جست.[72] در این نبرد که گروهی از مردم هوازن به اسارت مسلمانان در آمدند پیامبر(صلی الله علیه وآله)سهم خود و بنی‌هاشم را با وساطت برخی بخشید و مسلمانان از مهاجر و انصار نیز چنین کردند؛ ولی اقرع از بخشش سهم خویش از اسیران سر باز زد[73]، به هر روی پیامبر(صلی الله علیه وآله) 100 شتر از غنایم حنین را بدو داد[74] و بدین طریق وی جزو اشرافی بود که سهمی بیش از دیگران برگرفتند و در شریعت اسلامی به «مؤلفة قلوبهم» نامیده شدند.[75] برخی برآن‌اند که وی پس از آن مسلمان شد[76] و اسلامی نیکو یافت[77] و در مدینه ماند تا اینکه از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله)عامل جمع‌آوری صدقات بنی‌حَنْظَله[78]یا بنی‌دارم[79] از بنی‌تمیم شد، هرچند برخی دیگر اسلام او را در سال نهم هجری می‌دانند، بر این اساس، وی در این سال در رأس هیئتی 80 یا 90 نفری از بنی‌تمیم[80] به مدینه آمدند و از پشت دیوارها پیامبر(صلی الله علیه وآله) را صدا زدند و گفتند: مدح ما سبب زینت و ذم ما زشتی و ننگ است! بیرون آی تا با تو به مشاعره و مفاخره بپردازیم. در این گفتوگو که اقرع، شاعران بنی‌تمیم را به مفاخره ترغیب می‌کرد[81] به جایگاه والای پیامبر(صلی الله علیه وآله) وقوف یافت و مسلمان شد.[82] پس از اسلام اقرع در اینکه آیا وی از این پس رهبری بنی تَمیم را بر عهده گیرد یا نه بین ابوبکر و عمر نزاعی درگرفت، به‌گونه‌ای که به زشتگویی انجامید و به نقلی، درشت گفتاری آنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)را آزرد و آیات نخستین حجرات/49 در این باره نازل شد.[83]
اقرع پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به یاری خلفا پرداخت و در زمان ابوبکر چون مالک بن‌نویره، عامل پیشین پیامبر(صلی الله علیه وآله)در بنی یَرْبُوع خواست تا شترانی را که به عنوان زکات در اختیار داشت میان مردم تقسیم کند وی او را از این کار برحذر داشت و از آینده‌اش ترساند[84] و خود نیز به همراه عیینة بن بدر یا زبرقان، نزد ابوبکر آمده و خواستند تا با واگذار کردن خراج بحرین یا سرزمینهای بایر بنی‌تمیم بدانان، بقای اسلام مردمشان را تضمین کنند. ابوبکر نیز پذیرفت؛ امّا با مخالفت عمر چنین پیشنهادی عملی نشد.[85]
اقرع در زمان ابوبکر و در سرکوبی اهل ردّه (کسانی که از پرداخت زکات و صدقات به عاملان ابوبکر سر باز زدند) در نجد و یمامه همراه خالد بن ولید بود. در دوره عمر نیز در فتح حیره شرکت کرد و در تسخیر شهر انبار مقدمه سپاه خالد را فرماندهی می‌کرد و در نبرد دُومَة الجَنْدَل در سال 12 هجری نیز حضور یافت.[86] به روایتی همراه خالد به شام رفت و همراه با 10 فرزندش در جنگ یَرمُوک شرکت کرد.[87] پس از آن اطلاعی از او در دست نیست تا اینکه در سال 32 هجری در زمان خلافت عثمان، به دستور اَحْنَف بن قیس[88] یا عبداللّه بن‌عامر با سپاهی بزرگ به سوی جوزجان از توابع خراسان رفت و آنجا را گشود[89] و بر پایه روایتی در این نبرد شکست خورد[90] و کشته شد.[91]
اَقْرَع را از راویان حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر شمرده[92] و گفته‌اند که روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حضور اقرع امام حسن و حسین(علیهما السلام)را بوسید. وی گفت: من 10 فرزند دارم و تاکنون هیچ یک از آنان را نبوسیده‌ام. پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: «مَن لا یَرْحَم لا یُرْحَم» [93] به نقلی او نخستین کسی بود که عمر را «امیرالمؤمنین» خواند.[94]

اقرع در شأن نزول:

اقرع در شأن نزول:
مفسران ذیل چند آیه از اقرع یاد کرده‌اند:
1. برخی بر آن‌اند[95] که چون هیئت بنی‌تمیم به رهبری اقرع و عُیَیْنَه به مدینه آمدند، از پشت دیوارها پیامبر(صلی الله علیه وآله) را صدا زدند و از آن حضرت خواستند تا نزد آنان آمده و گفتوگو کند. خداوند با نزول آیات 4 ـ 5 حجرات/49 بیشتر آنان را افرادی خواند که نمی‌اندیشند: «اِنَّ الَّذینَ یُنادونَکَ مِن وراءِ الحُجُرتِ اَکثَرُهُم لایَعقِلون * ولَو اَنَّهُم صَبَروا حَتّی تَخرُجَ اِلَیهِم لَکانَ خَیرًا لَهُم واللّهُ غَفورٌ رَحیم = کسانی که تو را از پشت حجره‌ها به فریاد می‌خوانند بیشترشان نابخردند و اگر آنها صبر کنند تا به سوی آنان بیرون آیی برایشان بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است».
2. برخی از مفسران ذیل آیه 52 انعام/6 آورده‌اند[96] که روزی اقرع و عُیَیْنَة بن‌حصن، برای دیدار پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمدند و چون در آنجا بِلال*، صُهَیْب*، عَمّار* و خَبّاب* و جمعی از ضعفای مؤمنان را یافتند آنان را تحقیر کرده و به آن حضرت گفتند: ما دوست داریم برای ما جایگاهی قرار دهی که عربها برتری ما را به آن بشناسند، چون وقتی هیئتهای عرب نزد تو می‌آیند ما از اینکه با این بندگانیم شرمنده می‌شویم، پس هرگاه با ما هستی آنان را از خود دور کن. پس از آن جبرئیل وحی آورد که: «ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِیِّ یُریدونَ وجهَهُ ما عَلَیکَ مِن حِسابِهِم مِن شَیء و ما مِن حِسابِکَ عَلَیهِم مِن شَیء فَتَطرُدَهُم فَتَکونَ مِنَ الظّــلِمین = و کسانی را که پروردگار خویش را در بامداد و شبانگاه می‌خوانند و اورا می‌خواهند، از خود مران، نه چیزی از حساب آنان برتوست و نه چیزی از حساب تو بر آنان تا از خود برانیشان و از ستمکاران باشی.»
نظر به زمان اسلام آوردن اقرع، موقعیت اجتماعی بنی‌تمیم و بهبود وضع معیشتی مسلمانان و مکی بودن سوره، پذیرش داستان فوق درست نمی‌نماید. شاید آنچه در روایت دیگر آمده و اعتراض کنندگان، جمعی از قریش دانسته شده‌اند[97] به واقع نزدیک‌تر باشد.
3. ذیل آیه 28 کهف/18 گفته‌اند[98] که اقرع و تنی چند از «مؤلّفة قلوبهم» از پیامبر(صلی الله علیه وآله)خواستند تا هنگام حضور آنان پشمینه پوشان و فرودستان را از خود دور کند. خداوند با نزول آیه، آنان را جزو پیروان هوای نفس و کسانی ذکر کرد که قلبشان از یاد خدا غافل است و پیامبر را از پیروی خواسته‌های آنان برحذر داشت و به‌همراهی با گروهی فرا خواند که صبح و شام خدا را می‌خوانند و تنها رضای او را می‌طلبند: «واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشیِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطـا» از خَبّاب بن اَرَتّ نقل است که مقصود از «من اَغفَلنا قَلبَه» اقرع و عیینه* هستند