گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
امّ ایوب


امّ ایوب => ابوایوب انصاری

اِمامت

اشاره

اِمامت: پیشوایی و رهبری
امامت به معنای پیشواییببببب[1]، پیشروی، و رهبری است. امام نیز به معنای پیشوا، پیشرو[2]، مقتدا، قیّم، مصلح، الگو، راه اصلی و راهنماست.[3] کسی یا چیزی که مورد پیروی واقع می‌گردد، انسان باشد یا کتاب یا چیزی دیگر، به حق باشد یا بر باطل[4] امام است.[5] ریشه این واژه «ا ـ م ـ م» و به معنای قصد[6] یا قصد با توجه خاص و این معنا در همه مشتقات آن محفوظ است. امام نیز کسی است که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، گرچه با اختلاف موارد و قصدکنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون می‌شود؛ مانند: امام جمعه و جماعت، امام هدایت و امام ضلالت[7]، بر این اساس دیگر معانی این واژه و مشتقات آن از لوازم معنای ریشه است.
واژه امام بر زن و مرد اطلاق می‌شود و جمع آن «ائمّه» و «ایمّه» است.
در اصطلاح کلامی معانی متعددی از این واژه ارائه شده که شایع‌ترین معنای آن ریاست عمومی در امور دین و دنیا[8] است و برخی جانشینی پیامبر در حفظ دین و سیاست دنیا[9] را در تعریف اصطلاحی آن آورده‌اند. برخی کامل‌ترین تعریف را ریاست بالاصاله عمومی در امر دین و دنیا در دار تکلیف می‌دانند[10] که عموم مردم را به حفظ مصالح دین و دنیایشان ترغیب و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع کنند[11]، بنابراین، امامت به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر است، زیرا امامت دارای شئونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت امامْ حجت خدا در زمان، ولیّ الله، انسان کاملِ حامل معنویت کلی انسانیت و قطب است[12] و چون امامت دارای شئون والایی است، شیعه آن را همانند نبوت به نصّ و امر الهی[13] و از اصول دین (مذهب) می‌داند[14]، در حالی که در دیدگاه اهل سنت از فروع دین شمرده شده و از این جهت از افعال مکلفان به شمار می‌آید.[15]
در اصطلاح مدیریت، رهبری از وظایف مدیر است که دیگران را به کوشش مشتاقانه جهت هدفهایی معین ترغیب می‌کند یا آنها را جهت کسب هدف مشترک تحت تأثیر قرار می‌دهد.[16]
به گفته بیشتر مفسران، امامت در قرآن با معنای لغوی آن هماهنگ است و امام کسی است که به او اقتدا کنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند[17]؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل و گمراه[18]. لفظ «امامت» در قرآن به‌کار نرفته؛ ولی واژه «امام» به صورت مفرد و جمع در 12 مورد استعمال شده است که برخی از آنها و نیز آیات متعدد دیگر به موضوع امامت ارتباط دارد. آیات مربوط گاهی به پیشوایی بر حق بالاصاله: «و جَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا» (انبیاء/21،73)، «و جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا» (سجده/32،24) و گاهی به پیشوایی به حق به نحو جانشینی:«... واُولِی الاَمرِ مِنکُم» (نساء/4،59) و گاهی به پیشوایی باطل: «وجَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَدعونَ اِلَی النّارِ» (قصص/28،41) و گاهی به مفهوم جامع میان پیشوایی بر حق و باطل:«یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس بِاِمـمِهِم» (اسراء/17،71) اشاره دارد.
افزون بر آیاتی که واژه امام یا اولی‌الامر* در آن به‌کار رفته است آیات فراوانی با امامت و رهبری پیوند دارد، از جمله برخی آیاتی که در آن مفهوم هدایت آمده (رعد/13،7؛ یونس/10،35)، آیه‌ای که مؤمنان را به همراهی با صادقان فرا می‌خواند (توبه/9،67)، آیه ولایت (مائده/5 ،55)، آیه‌ای که می‌گوید اگر به برخی در زمین قدرت داده شود نماز را برپا می‌دارند، زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند (حجّ/22،41) و آیاتی که در آن از اعطای مُلک به برخی سخن به میان آمده است. (نساء/4، 53 ـ 54 ؛ بقره/2،247)
در روایات فراوانی نیز، مصادیق یا تأویل آیاتی از قرآن، مانند 8 تغابن/64[19]، 8 صفّ/61[20] و 51 قصص/28[21] امامان معصوم(علیهم السلام)دانسته شده‌اند.

امامت عام:

امامت عام:
امامت در قرآن عام است و به امامت حق و پیشوایی باطل تقسیم می‌شود. امامت حق نیز بر دوگونه است: امامت بالاصاله که برای پیامبران جعل می‌شود و امامت بالاستخلاف که در آن از امامت جانشینان انبیا (امامان) سخن به میان می‌آید.
مهم‌ترین ویژگی امامت باطل دعوت به سوی آتش است: «و جَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَدعونَ اِلَی النّارِ» (قصص/28،42) مراد از فرا خواندن به آتش دعوت به معصیت و کفر و افعالی است که استحقاق عذاب جهنم و آتش را در پی دارد[22]، ازاین‌رو از امامان باطل به «ائمه کفر*» یاد شده است:«فَقـتِلوا اَئِمَّةَ الکُفرِ» (توبه/9،12) ویژگی دیگر امامان باطل پیمان‌شکنی و طعن در دین و ازاین‌رو پیکار با آنها لازم است: «و اِن نَکَثوا اَیمـنَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وطَعَنوا فی دینِکُم فَقـتِلوا اَئِمَّةَ الکُفرِ اِنَّهُم لا اَیمـنَ لَهُم» (توبه/9،12)، افزون بر این امامان باطل پس از مرگشان در دنیا به لعنت الهی گرفتار می‌شوند و در قیامت کسی آنان را یاری نمی‌کند و در آنجا از زشت چهرگان خواهند بود: «و جَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَدعونَ اِلَی النّارِ ویَومَ القِیـمَةِ لا یُنصَرون * واَتبَعنـهُم فی هـذِهِ الدُّنیا لَعنَةً ویَومَ القِیـمَةِ هُم مِنَ المَقبوحین» (قصص/28، 41 ـ 42) از برخی روایات تفسیری ذیل این آیه استفاده می‌شود که آنها امر و حکم مردم را بر امر و حکم خدا ترجیح می‌دهند و برخلاف کتاب خدا براساس هواهای نفسانی و تمایلات مردم عمل می‌کنند.[23] گفتنی است که در روز قیامت که صفوف از هم جدا می‌شود هر گروهی در پی امامشان حرکت می‌کنند:«یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس بِاِمـمِهِم» (اسراء/17،71) آنان که رهبری امامان حق و عادل را پذیرفته‌اند همراه آنان خواهند بود و آنان که پیشوایان گمراهی و باطل را برگزیده‌اند همراه آنها خواهند بود.[24] البته در نظری دیگر، براساس روایاتی مقصود از امام در این آیه، امام حق است.[25]
براساس آیات قرآن، امامت بر حق باشد یا باطل به جعل الهی است: «قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامـًا» (بقره/2،124)، «وجَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا» (انبیاء/21،73)، «و جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا» (سجده/32،24)، «ونَجعَلَهُم اَئِمَّةً ونَجعَلَهُمُ الورِثین» (قصص/28،5)، «وجَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَدعونَ اِلَی النّارِ» (قصص/28،41) جعل امامت حکایت از آن دارد که امامت صرف نظر از حق یا باطل بودن آن، ویژگی خاص و نادری است که تنها در برخی افراد وجود دارد، به‌گونه‌ای که می‌توانند توجه دیگران را جلب کنند تا به آنان اقتدا کنند.
جعل امامت برای امامان حق، بالذات و برای امامان باطل، بالعرض است؛ یعنی از آن رو که نظام احسن عالم بدون امامت و رهبری از سوی صالحان و فاسدان تحقق‌پذیر نیست و باید نور و ظلمت، هدایت و ضلالت، ایمان و کفر و تقوا و فجور در کنار هم باشد تا هر کدام به سهم خود زیبایی مطلق عالم را تأمین کند، خداوند هر دو گونه رهبری را جعل فرموده است؛ ولی هیچ گاه این بدان معنا نیست که در همان سطحی که امامت حق بالاصاله به خداوند نسبت داده می‌شود، امامت باطل نیز بالاصاله به او منسوب باشد، زیرا خداوند اولا و بالذات هادی است؛ نه مُضلّ، و اهل رحمت و مغفرت است؛ نه انتقام و عذاب و چنانچه از اضلال و انتقام و عذاب سخن به میان می‌آید برای آن است که هدایت بدون ضلالت* معنا ندارد، چنان که رحمت و مغفرت بدون انتقام و عذاب تصور ندارد. درباره امامت نیز خداوند اولا و بالذات، امامت حق را برای امامان صالح آن هم با توجه به کمالات و فضایلی که لازمه امامت آنان است جعل کرده، و در کنار آن ثانیاً و بالعرض امامت باطل را برای امامان فاسد و آن هم با توجه به رذایل آنان جعل فرموده است. البته این جعل فقط تکوینی است؛ نه تشریعی، بر خلاف جعل امامت حق که هم تکوینی است و هم تشریعی، با این همه مفسران در تفسیر جعل امامت باطل، نظرات گوناگونی ارائه کرده‌اند؛
برخی گفته‌اند: جعل به معنای خذلان است؛ یعنی خدای سبحان پس از ارسال پیامبرانی برای هدایت آنان و در پی آنکه گروهی دعوت پیامبران را انکار کردند و راه کفر و گمراهی را در پیش گرفتند، به عنوان مجازات، آنان را مقتدای اهل آتش قرار داده است؛ نه اینکه جعل امامت برای آنها ابتدایی باشد.[26] برخی دیگر گفته‌اند: آیه در مقام گزارش حال آنان در قیامت است، بدین معنا که آنها سردسته دوزخیان‌اند و هنگامی که گروهی از دوزخیان به سوی آتش می‌روند، آنها پیشاپیش اصحاب آتش درحرکت‌اند، چنان‌که در دنیا نیز پیشوایان گمراهی بودند.[27] برخی نیز جعل امامت را به معنای تسمیه و نامگذاری آنان به امام تأویل کرده‌اند[28]؛ اما آیه بعد با آن سازگاری ندارد[29]، زیرا براساس آن آیه، به سبب پیروی دیگران از آنان در کفر و تبهکاری، در این جهان از پی آنها لعنت فرستاده می‌شود.

امامت حق بالاصاله:

امامت حق بالاصاله:
امامت حق بالاصاله در برگیرنده امامت کسانی است که خدای سبحان مستقیماً امامت را برای آنان جعل کرده است؛ مانند امامت برخی پیامبران الهی که با توجه به تفاوت درجات، از مراتب متفاوت امامت برخوردار بوده‌اند؛ چون حضرت ابراهیم(علیه السلام): «اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامـًا» (بقره/2،124) یعقوب و اسحق(علیهما السلام) : «ووهَبنا لَهُ اِسحـقَ ویَعقوبَ نافِلَةً وکُلاًّ جَعَلنا صــلِحین * وجَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا» (انبیاء/21،72 ـ 73)، یوسف(علیه السلام): «و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ ءاتَینـهُ حُکمـًا و عِلمـًا ...» (یوسف/12، 22)، لوط(علیه السلام): «و لوطـًا ءاتَینـهُ حُکمـًا و عِلمـًا ...» (انبیاء/21،74)، موسی(علیه السلام): «ولَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ واستَوی ءاتَینـهُ حُکمـًا وعِلمـًا ...» (قصص/28،14)، داود و سلیمان(علیهما السلام) : «... و کُلاًّ ءاتَینا حُکمـًا وعِلمـًا ...» (انبیاء/21،79) و حضرت محمد(صلی الله علیه وآله): «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ ...» (مائده/5 ، 55)، «اَلنَّبِیُّ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم ...» (احزاب/33،6) سرّ بهره‌مندی برخی از انبیای الهی از مقام امامت این است که امام افزون بر مقتدا و الگو بودن در گفتار و رفتار، عهده‌دار امور سیاسی و اجتماعی امت است، حدود را اجرا و امیران را عزل و نصب و از امت دفاع و جانیان را تأدیب می‌کند، ازاین رو ممکن است کسی پیامبر باشد؛ ولی عهده‌دار امور سیاسی و اجتماعی امت نباشد.[30]
در بیان دلایل انفکاک نبوت از امامت وجوهی گفته‌اند؛ از جمله آنکه به دلالت برخی آیات، نبوّت غیر از مَلِک بودن و رهبری است: «وقالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکـًا قالوا اَنّی یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَم یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصطَفـهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ والجِسم» (بقره/2،247) با توجه به اینکه مَلِک در آیه به معنای تدبیر کننده جامعه است که انسانها را به کمال شایسته خود می‌رساند و موانع دستیابی به کمال را از مسیر آنان دفع می‌کند[31] و بنی اسرائیل به صورت اعتراض به پیامبرشان اشموئیل گفته‌اند: «نَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنه = ما از طالوت به مُلک شایسته‌تریم»، در حالی که اگر مقام نبوت با رهبری یکی بود می‌بایست گفته می‌شد تو به مُلک و سلطنت شایسته‌تری، چون تو پیامبری، و اشموئیل در پاسخ اعتراض آنان گفت: اولا خدا او را برگزیده است و ثانیاً او بر اثر برخورداری از علم و توان جسمانی که لازمه امامت و رهبری است برگزیده شده است.[32]
دلیل دیگر آنکه خدای سبحان خطاب به ابراهیم(علیه السلام) پس از دریافت مقام نبوت و در پایان عمر فرمود: «اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامـًا» (بقره/2،124) نیز زمانی این مقام به آن حضرت داده شد که وی دارای ذرّیه و فرزندان بوده و امتحاناتی را پشت سر گذاشته است.[33] با توجه به انفکاک امامت از نبوت قول کسانی که امامت در آیه را به نبوت معنا کرده‌اند صحیح نیست.[34]
برخی در ذیل آیه مذکور امام را نبی معنا کرده‌اند؛ اما در جای دیگر، در برابر کسانی که امام را نبی معنا کرده‌اند ترجیح داده‌اند که امام در معنای خودش به‌کار گرفته شود.[35]
دلیل دیگر آنکه حضرت موسی هارون را خلیفه خود قرار داد، در حالی که او پیامبر بود؛ ولی مقام امامت نداشت و با استخلاف موسی به این سمت منصوب گردید: «وقالَ موسی لاَِخیهِ هـرونَ اخلُفنی فی قَومی واَصلِح ولا تَتَّبِع سَبیلَ المُفسِدین» (اعراف/7،142)[36]
برخی مفسران در فرق بین امام و نبی گفته‌اند: گرچه پیامبر و امام هر دو هدایتگرند، هدایت پیامبر فقط «راهنمایی» و به معنای نشان دادن راه است؛ اما هدایت امامان «راهبری» به معنای رساندن به مقصود است.[37] با این همه گفتنی است که در رویکرد مطالب پیشگفته بین امامت و مُلک خلط شده و گویا گمان شده امام و مَلِک یکی است، از این رو از آیاتی که به مُلک مربوط می‌شود در بیان امامت استفاده شده است؛ ولی واقع امر این‌گونه نیست، زیرا امامت ریاست عامه در امر دین و دنیاست؛ ولی مُلک منصبی اجرایی در امر حکومت است که گاهی امام خود آن را بر عهده می‌گیرد؛ مانند حضرت ابراهیم(علیه السلام)، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و امام علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) و گاهی به اذن خدا و با توجه به ملاکهای خاص، دیگری را به جای خود منصوب می‌کند؛ مانند نصب طالوت.

امامت حق بالاستخلاف:

امامت حق بالاستخلاف:
پیامبران چون از جهت عمر و امکانات محدودند برای محقق ساختن اهداف خود به امر الهی جانشین خود را به مردم معرفی و مردم را به اطاعت از آنان سفارش می‌کنند، بر این اساس اگر پیامبر خلیفه و امام معرفی نکند رسالتش را به انجام نرسانده است: «یـاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ و اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ واللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس» (مائده/5 ،67) از این آیه برمی‌آید موضوع مهمی که تبلیغ آن بر عهده پیامبر گذاشته‌شده همسنگ نبوت است، به‌گونه‌ای که اگر ابلاغ نشود رسالت پیامبر ناتمام می‌ماند. از سوی دیگر تبلیغ آن امر مهم و حساس ممکن است خطراتی برای پیامبر در پی داشته باشد، ازاین‌رو خدا به او وعده حفاظت می‌دهد و این موضوع مهم جز ابلاغ خلافت و جانشینی نبوده است.[38] افزون بر آنچه گذشت مسئله خلافت به قدری اهمیت دارد که با تحقق آن، کافران و دشمنان از تعرض به دین مأیوس می‌شوند و دین با آن کامل و نعمت با آن تمام و اسلام دین مرضیّ خدا خواهد شد: «الیَومَ یئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم واخشَونِ الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم واَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ورَضیتُ لَکُمُ الاِسلـمَ دینـًا» (مائده/5 ،3) ( => اکمال دین)

ضرورت و استمرار وجود امام حق:

ضرورت و استمرار وجود امام حق:
وجود امام در هر عصر و زمان و در هر جامعه‌ای برای هدایت انسانها به سوی کمال و برقراری نظم در جامعه ضرورت دارد[39]: «اِنَّما اَنتَ مُنذِرٌ ولِکُلِّ قَوم هاد» (رعد/13،7) روایات تفسیری این آیه نیز این حقیقت را تأیید می‌کند که امامی زنده تا روز قیامت در میان انسانها حضور دارد[40]؛ همچنین براساس روایاتی درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر امام آن زمان نازل می‌شوند و این سوره دلیل روشنی بر وجود امام در همه زمانهاست.[41]
برخی از آیه 119 توبه/9 که به مؤمنان فرمان همراهی با صادقان می‌دهد:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وکونوا مَعَ الصّـدِقین» استفاده کرده‌اند که باید در هر عصری صادقانی باشند که مردم برای پیمودن راه پرهیزکاری لازم است با آنان باشند.[42] روایات، مقصود از صادقان را امامان دانسته است.[43] افزون بر آیات از روایات فراوانی نیز استفاده می‌شود که زمین هیچ‌گاه از حجت الهی تهی نخواهد بود و هرگاه از حجت الهی تهی باشد اهلش را فرو خواهد بُرد[44]، به‌گونه‌ای که حتی اگر دو نفر بر روی زمین زندگی کنند یکی از آنان حجت و امام خواهد بود.[45] در برخی از روایات نیز بر ضرورت وجود امام استدلال شده است، چنان‌که در مناظره‌ای تأیید شده از سوی امام صادق(علیه السلام)امام قلب عالم دانسته شده که وجود وی برای عالم مانند وجود قلب برای انسان ضروری است.[46] و نیز براساس مناظره‌ای دیگر که آن هم از سوی امام صادق(علیه السلام)تأیید شده بهرهوری صحیح و کامل از قرآن، بدون امام معصومی که به تمام قرآن عالم بوده و با توجه به احاطه بر سراسر قرآن بتواند آن را برای امت تفسیر کند میسور نیست.[47]
در کتب کلامی برای اثبات ضرورت وجود امام به براهین عقلی مانند قاعده وجوب لطف هم استناد شده است.[48]افزون بر استدلال عقلی و نقلی بر ضرورت وجود امام در همه اعصار، آیات فراوانی با توجه به روایاتی که در تفسیر آنها وارد شده به مصادیق امام در زمانهای گوناگون اشاره دارد که براساس آنها امام پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)حضرت علی* بن ابی‌طالب(علیه السلام): «یـاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ» (مائده/5 ،67)[49]، «الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم ...» (مائده/5 ،3)[50] و پس از وی فرزندان ایشان هستند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ و اَطیعُوا الرَّسولَ و اُولِی الاَمرِ مِنکُم» (نساء/4، 59)[51] در این آیه عنوان «اولی الامر» بر حسب معنای لغوی عام است؛ ولی مصادیق آن افراد خاصی هستند[52] که براساس روایات متواتر عبارت‌اند از: حسن بن* علی، حسین بن* علی، علی بن الحسین، محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و حضرت مهدی*(علیهم السلام)که تا روز قیامت مؤمنان موظف‌اند از آنان به عنوان اولواالامر و اولیای خدا[53] اطاعت کنند. گفتنی است که در میان این معصومان حضرت مهدی(عج) که همنام و هم‌کنیه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)است هم‌اکنون زنده است و روزی که دنیا پر از ستم و جور شده باشد ظهور می‌کند و با ظهورش حق پیروز و دنیا پر از قسط و عدل می‌گردد:«وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصّــلِحـتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی‌الاَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم ولَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم ولَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمنـًا یَعبُدونَنی لا یُشرِکونَ بی شیــًا ومَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَاُولـئِکَ هُمُ الفـسِقون = خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد، همان‌گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین قرار داد و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا]مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید، آنان‌اند که نافرمان‌اند» (نور/24، 55) و این وعده پیروزی با خروج آن حضرت تحقق پیدا خواهد کرد[54]، چنان که از آیات 32 توبه/9 و 8 صفّ/61 نیز می‌توان استفاده کرد که با خروج قائم آل‌محمد(صلی الله علیه وآله)پیروزی نهایی حق تحقق خواهد یافت.[55] آیه 105 انبیاء/21 نیز در شأن حضرت مهدی(علیه السلام) نازل شده است که خدای سبحان او و اصحابش را در زمین وارث قرار می‌دهد: «و لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبورِ مِن بَعدِالذِّکرِ اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّــلِحون» و دولت او تا قیامت تداوم خواهد یافت.[56] در آیه‌ای نیز به وراثت ائمّه(علیهم السلام) در زمین اشاره شده است: «و نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ ونَجعَلَهُم اَئِمَّةً ونَجعَلَهُمُ الورِثین» (قصص/28،5)[57] گفتنی است که در زمان غیبت امام مهدی(علیه السلام)که مردم به آن حضرت دسترسی مستقیم ندارند، نایبان خاص و عام آن حضرت به امور دینی مسلمانان رسیدگی می‌کنند. برخی گفته‌اند: به لحاظ اینکه پیامبر افزون بر هدایت باطنی، مؤسس احکام سیاسی و عبادات است خلیفه‌ای که دارد یا از هر دو جهت خلیفه اوست و آن علی(علیه السلام)و فرزندان او هستند یا از جهت سیاسی و آنها فقها و علمای شریعت‌اند که متصدی احکام و آداب سیاسی جامعه هستند[58]و برخی پس از آنکه مصادیق اولواالامر را در زمان حضور، منحصر در ائمّه طاهرین(علیهم السلام)دانسته‌اند با استدلال به ادله‌ای فقیهان دارای شرایط لازم را در عصر غیبت از مصادیق اولواالامر به حساب آورده‌اند.[59] ( => اولواالامر)

زمینه‌های جعل امامت حق:

اشاره

زمینه‌های جعل امامت حق:
جعل امامت منوط به وجود زمینه‌هایی است:

1. صبر و شکیبایی:

1. صبر و شکیبایی:
هدایت انسانها به توحید و به ثمر رساندن آن، با دشواریهایی همراه است، از این رو برای عهده‌داری این امر خطیر، باید امامت به کسی سپرده شود که از مشکلات نهراسد و با شکیبایی این بار سنگین را به مقصد برساند[60]: «و جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروا» (سجده/32،24)

2. یقین به آیات الهی:

2. یقین به آیات الهی:
انسانی که به آیات الهی یقین دارد در کار هدایت امت موفق است و می‌تواند با نیروی یقین* خط هدایت به امر الهی را تداوم بخشد[61]: «و جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا لَمّا ... کانوا بِـایـتِنا یوقِنون» (سجده/32،24)، چنان که حضرت ابراهیم(علیه السلام)ابتدا برای دستیابی به یقین، از رؤیت ملکوت بهره‌مند شد: «وکَذلِکَ نُری اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّمـوتِ والاَرضِ ولِیَکونَ مِنَ الموقِنین» و پس از رسیدن به مقام یقین و تحقق به کلمات اللّه امامت به او اعطا گردید[62]: «و اِذِ ابتَلی اِبرهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمـت فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامـًا» (بقره/2،124)

3. موفقیت در آزمونهای الهی:

3. موفقیت در آزمونهای الهی:
امامت زمانی به حضرت ابراهیم عطا شد که خدای سبحان او را به انواع ابتلائات، از جمله ذبح فرزند آزمود و او در همه آنها پیروز گردید.[63]

4. عبودیت تام:

4. عبودیت تام:
کسانی که مقام امامت به آنان داده شده در عبودیت الهی استمرار داشته و با عبادت ملازم بوده‌اند[64]: «وکانوا لَنا عـبِدین» (انبیاء/21،73)، چنان که بر پایه برخی احادیث خدای سبحان ابراهیم را قبل از هرچیز عبد خود قرار داد و پس از آن مقام امامت را به او عطا کرد.[65]

5 . هدایت یافتگی بدون واسطه:

5 . هدایت یافتگی بدون واسطه:
رسالت اساسی امام هدایت است و ازاین‌رو در صورتی می‌تواند دیگران را هدایت* کند که خود به طور مستقیم و بدون واسطه از ناحیه خدا هدایت شده باشد[66]: «اَفَمَن یَهدی اِلَی الحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لا یَهِدّی اِلاّ اَن یُهدی» (یونس/10،35) براساس روایاتی در ذیل این آیه پیامبران و امامان هدایت یافتگان‌اند.[67]

ویژگیهای امام حق:

ویژگیهای امام حق:
براساس آموزه‌های قرآن، امام دارای ویژگیهایی است که مهم‌ترین آنها عصمت است.
خدای سبحان در پاسخ ابراهیم*(علیه السلام) که از خدا خواست تا امامت را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد: «لا یَنالُ عَهدِی الظّــلِمین» (بقره/2،124) مفسران با استناد به این آیه عصمت* را برای امام لازم می‌دانند و لزوم عصمت را این‌گونه تبیین می‌کنند که امام مقتدا و رهبری است که اقتدای به او واجب است و اگر امام معصیت کند بر آدمیان نیز از باب لزوم اطاعت* از امام، معصیت واجب خواهد بود و این امر محال است، زیرا معصیت ممنوع است و جمع فعل و ترک غیر ممکن است، ازاین‌رو عصمت در امامان لازم است تا این محذور پیش نیاید.[68] ناگفته نماند که آیه بر عصمت امام در طول حیات و تمام عمر دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از عمر خود گرفتار فسق یا شرک باشد شایستگی مقام امامت را نخواهد داشت.[69]
نیز خداوند در آیه 119 توبه/9 از مؤمنان می‌خواهد، تقوای الهی را پیشه ساخته و به طور مطلق[70] با صادقان باشند:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ و کونوا مَعَ الصّـدِقین» (توبه/9،119) بی‌تردید لازمه همراهی مطلق با آنان، عصمت آنهاست.[71]
همچنین در آیه 59 نساء/4، اطاعت از اولواالامر در ردیف اطاعت پیامبر و اطاعت پیامبر در ردیف اطاعت خدای سبحان قرار گرفته است و چون اطاعت خدا به صورت مطلق واجب است بنابراین، اطاعت پیامبر و اولواالامر نیز به طور مطلق واجب است و لازمه وجوب اطاعتِ مطلق، عصمت است.[72] دلالت آیه بر عصمت چنان واضح و روشن است که برخی از اهل سنت نیز نتوانسته‌اند آن را انکار کنند، گرچه مصداق اولواالامر در نظر آنان، اهل حلّ و عقد از امت‌اند که مجموع آنان ـ به شرط اجتماع ـ خطا نمی‌کنند[73]؛ ولی چون اهل حل و عقد کسانی‌اند که ممکن است مرتکب خطا بشوند از عصمت بهره‌ای ندارند و نمی‌تواند مراد آیه اهل حل و عقد باشد.[74]
ویژگی دیگر امام علم اوست. امامان حق که مسئولیت خطیر هدایت مردم به سعادت و کمال و مدیریت جوامع انسانی را بر عهده دارند، باید از دانش گسترده برخوردار باشند، تا بتوانند این مسئولیت را به انجام رسانند، افزون بر این لازم است علم آنان از خطا و شک مصون باشد، تا مردم بتوانند به آنان اعتماد کنند و هدایت ایشان را پذیرفته و تحت حاکمیت آنان به اهداف مادی و معنوی خود برسند، ازاین‌رو خداوند طالوت را با برتری در دانش و نیروی جسمانی برای حاکمیت بر بنی‌اسرائیل برگزید: «اِنَّ اللّهَ اصطَفـهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِی‌العِلمِ والجِسمِ» (بقره/2،247) و نیز اولواالامر را مرجع علمی مسلمانان در تشخیص حق و باطل و صدق و کذب معرفی کرد و به آنان فرمان داد تا در هنگام دریافت گزارشها به اولواالامر به عنوان صاحبان آگاهی و قدرت تشخیص مراجعه کنند تا با استنباط حق و صدق، آنان را آگاه سازند: «واِذَا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِهِ ولَو رَدّوهُ اِلَی الرَّسولِ واِلی اُولِی الاَمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَستَنـبِطونَهُ مِنهُم» (نساء/4،83) مقصود از اولواالامر در این آیه همان کسانی هستند که در آیه 59 نساء/4 به آنان اشاره شده و حکم ایشان در عصمت و وجوبِ اطاعت مانند رسول خداست.[75]
و مصادیق آن براساس روایات، امامان معصوم(علیهم السلام)اند.[76] با توجه به اینکه آیه، اولواالامر را آگاه به ریشه مسائل معرفی کرده به‌گونه‌ای که اگر دیگران به آنان مراجعه کنند راهنماییشان می‌کنند، استفاده می‌شود که علم آنان آمیخته به جهل و شک و خطا نیست و این در مورد غیر معصومان صدق نمی‌کند، افزون بر این از ذیل آیه فهمیده می‌شود که وجود اولواالامر نوعی فضل و رحمت الهی است که اطاعتشان مردم را از پیروی شیطان باز می‌دارد: «ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهٌ لاَتَّبَعتُمُ الشَّیطـنَ اِلاّ قَلیلا» (نساء/4،83) و تنها پیروی از معصومان می‌تواند انسان را از گمراهی و پیروی شیطان به طور قطع باز دارد، زیرا غیر معصوم ممکن است خود گرفتار لغزش و خطا شود.[77]
از دیگر آیاتی که علم امام از آن استفاده می‌شود آیه 43 نحل/16 و 7 انبیا/21 است که براساس آن باید انسانها اموری را که نمی‌دانند از اهل ذکر بپرسند. گرچه مضمون آیه عام و ارشاد به اصلی عقلایی یعنی وجوب رجوع جاهل به اهل خبره است[78]؛ ولی کامل‌ترین مصداق «اهل* ذکر» امامان معصوم(علیهم السلام)هستند[79]، چنان‌که در روایات فراوانی نیز آمده است که مقصود از اهل ذکر ائمه‌اند.[80] در آیات دیگری نیز با تعبیراتی نظیر راسخان در علم: «والرّ‌سِخونَ فِی‌العِلمِ ..» (آل‌عمران/3،7)[81]، کسی که علم کتاب نزد اوست: «ومَن عِندَهُ عِلمُ الکِتـب» (رعد/13، 43)[82] و کسانی که به آنان علم داده شده: «بَل هُوَ ءایـتٌ بَیِّنـتٌ فی صُدورِ الَّذینَ اوتوا العِلم» (عنکبوت/29،49)[83] به عالمانی اشاره شده که مصادیق کامل آنها امامان معصوم(علیهم السلام)هستند. شایان ذکر است که بر پایه روایات فراوانی از امامان معصوم(علیهم السلام)آنان به غیب و همه علومی که در اختیار فرشتگان، پیامبران و رسولان قرار گرفته عالم‌اند[84] و علم آنان دارای منابع فراوانی است؛ مانند تحدیث و الهام*، وراثت از پیامبر اکرم و امام پیش از خود، جفر و جامعه، مصحف فاطمه(علیها السلام) و صحیفه امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام).[85]

شئون امام حق:

شئون امام حق:
امام در نظام آفرینش دارای شئون گوناگونی است که عمدتاً به دو بخش تکوینی و تشریعی تقسیم می‌شود. در بخش اول امام واسطه فیض بین خدا و خلق است و افزون بر اینکه با وساطت خویش وجود و استمرار وجودی آفریدگان را تضمین می‌کند، کمالات وجودی آنها را نیز از قوه به فعلیت می‌رساند، چنان که برخی هدایت را در آیات«و جَعَلنـهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا واَوحَینا اِلَیهِم فِعلَ الخَیرتِ واِقامَ الصَّلوةِ وایتاءَ الزَّکوةِ» (انبیاء/21،73) و«و جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا» (سجده/32،23) ایصال به مطلوب دانسته‌اند که نوعی تصرف تکوینیِ امام در نفوس انسانهاست که آنان را در مسیر کمال قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای که ایشان از موقفی به موقف دیگر انتقال می‌یابند، بنابراین، مقصود از امر در دو آیه مزبور امر اعتباری تشریعی نیست، بلکه فیضهای معنوی و مقامهای باطنی است که مؤمنان با اعمال نیک خود به سوی آنها هدایت می‌شوند و امام اولا و بالذات از آنها برخوردار است و از او به دیگران می‌رسد، به همین دلیل امامت در قرآن به هدایت تبیین شده است[86] و بر همین اساس، مقصود از وحی در آیه 73 انبیاء/21 وحی تشریعی نیست، بلکه وحی تکوینی است که در پرتو آن، امام فاعل خیرات است و با خدا و خلق رابطه برقرار می‌کند. در واقع امامان مؤیّد به روح القدس و دارای طهارت و مسدّد به نیروی ربّانی هستند که آنان را به‌کارهای خیر فرا می‌خواند.[87]البته برخی استفاده هدایت تکوینی از آیات فوق را بدون شاهد دانسته‌اند[88] و با توجه به اینکه کار امام ایصال به مطلوب است برخی گفته‌اند: برای تحقق این امر امام باید برنامه الهی را محقق سازد و این هدف با تشکیل حکومت* و اجرای احکام الهی و تربیت و پرورش نفوس انسانها در ظاهر و باطن تأمین می‌شود[89]، براین اساس افزون بر وساطت باطنی، امام در بخش تشریع، برنامه الهی را به مرحله اجرا درمی‌آورد؛ خواه از طریق تشکیل حکومت عدل باشد یا بدون آن. آنها در این مرحله عهده‌دار تربیت مردم و اجرای احکام الهی و پرورش دهنده انسانها و به وجود آورنده محیطی پاک، منزه و انسانی هستند.[90]
روایات نیز به بیان آثار و شئون امامت پرداخته است؛ از جمله در حدیثی از امام علی بن موسی‌الرضا(علیه السلام)آمده است که امامت همان منزلت انبیا و وراثت اوصیا، و خلافت خدا و رسول، زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت اساس بالنده اسلام و شاخه بلند آن است. با امام نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل می‌شود، اموال بیت المال و انفاق به نیازمندان فراوان می‌گردد. اجرای حدود و احکام و حفظ مرزها و جوانب کشور صورت می‌گیرد، امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می‌شمارد و با حکمت و اندرز نیکو و دلیل رسا و محکم آدمیان را به راه پروردگار خویش فرا می‌خواند، امام به‌سان خورشید درخشانی است که با نور آن جهان روشن می‌شود، ستاره روشنی است که در دل تاریکیها انسانها را هدایت می‌کند، امام امین خدا در میان آفریدگان و حجت خدا بر بندگان و مدافع حریم الهی است.[91]
با توجه به اینکه تنها خداست که به وجود زمینه‌ها و ویژگیهای امامت در شخصی به طور کامل علم دارد، تنها او می‌تواند امام را نصب و جعل کند، ازاین‌رو براساس تعالیم مذهب شیعه امامیه، انتخاب مردم در تعیین امام هیچ نقش و اعتباری ندارد.