گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
امّت


اشاره

امّت: گروهی همسان در دین، آیین، زمان، مکان و ...
امّت بر وزن فُعْلَه، از ریشه (أ ـ م ـ م) که به معنای قصد مخصوص است اشتقاق یافته و به گروهی گفته می‌شود که مورد قصد و توجّه مخصوص دیگران واقع شده[1] و در یک ویژگی چون دین، زمان، مکان، نوع یا صنف مشترک و همسان باشند. این ویژگی می‌تواند اختیاری یا غیر اختیاری باشد، بر این اساس به پیروان یک دین و آیین بر اثر همسانی در دین امّت می‌گویند و به مردمی که همزمان با یکدیگر در یک قرن یا در منطقه‌ای از زمین زندگی می‌کنند یا گروهی از مردم که دارای عملکرد یکسان‌اند، امّت اطلاق می‌شود.[2] برخی امت را به معنای قرن و نسل انسانی دانسته‌اند.[3] این واژه 65 بار در قرآن آمده است که 52 مورد آن به صورت مفرد (امّت) و 13 مورد به صورت جمع (اُمَم) است. واژه امّت در قرآن بیشتر به معنای همسانی در دین و آیین و همسانی زمانی و مکانی آمده است: «رَبَّنا واجعَلنا مُسلِمَینِ لَکَ ومِن ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَکَ» (بقره/2، 128)، «ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً واحِدَةً» (مائده/5 ، 48)، «تِلکَ اُمَّةٌ قَد خَلَت‌لَها ما کَسَبَت ولَکُم ما کَسَبتُم» (بقره/2، 134)، «لِکُلِّ اُمَّة اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لا یَستَأخِرونَ سَاعَةً و لا یَستَقدِمون» (اعراف/7،34)، «ولَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّة رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللّهَ» (نحل/16، 36) امّت به این معنا را می‌توان بر آنچه در اصطلاح به آن «جامعه» گفته می‌شود حمل کرد. جامعه* در اصطلاح جامعه‌شناسی جماعتی سازمان یافته از اشخاص است که با هم در سرزمین مشترک سکونت دارند و با همکاری در گروهها نیازهای اجتماعی ابتدایی و اصلی خود را تأمین می‌کنند و با مشارکت در فرهنگی مشترک به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز شناخته می‌شوند.[4] قرآن همچنین به گروهی خاص از پیروان یک دین یا یک عصر به سبب همسانی در نوع خاصی از عملکرد یا رویکرد فکری، امّت اطلاق کرده است، چنان که از گروهی میانه رو در امر دین و تسلیم دستورات الهی به امّت مقتصده تعبیر کرده است[5]:«مِنهُم اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ و کَثیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلون» (مائده/5 ، 66) ( => امّت مقتصده) و نیز درباره گروهی از مسلمانان که می‌بایست به امر به معروف و نهی از منکر اهتمام ویژه‌ای ورزند امّت ت.[6]
در این بین در آیه «و قالَ الَّذی نَجا مِنهُما وادَّکَرَ بَعدَ اُمَّة اَنَا اُنَبِّئُکُم بِتَأویلِهِ» (یوسف/12، 45) و نیز آیه «ولـَئِن اَخَّرنا عَنهُمُ العَذابَ اِلی اُمَّة مَعدودَة» (هود/11، 8) امّت به معنای پاره‌ای از زمان (سالها) آمده است. راغب معتقد است گرچه در این آیه به خود زمان امّت اطلاق شده؛ اما در حقیقت گذار گروهی از مردم در یک دوره زمانی یا گذار گروهی از اهل یک دین* اراده شده است، بر این اساس امّت به همان معنای حقیقی خود (گروهِ همسانی از مردم در زمان و مکان یا دین) به‌کار رفته است[7]؛ همچنین باید دانست که در قرآن از امت به معنای همسانی زمانی یا مکانی گاه با واژه «قرن» یا «قریه» یاد شده است؛ نظیر آیه «وکَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً و اَنشَأنا بَعدَها قَومـًا ءاخَرین» (انبیاء/21،11) و آیه «اَفَلَم یَهدِ لَهُم کَم اَهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرونِ یَمشونَ فی مَسـکِنِهِم» (طه/20، 128) در آیه نخست قریه ناظر به مکانی است که گروهی از مردم را در خود جای داده است و خداوند به اقتضای اسم قاصم ـ یا قاصم الجبابرة،[8] یا قاصم کل جبار عنید[9] و براساس سنت خود هر امّت ستمگر را از بین برده و گروهی دیگر را پدید می‌آورد. در آیه بعدی قرن حکایتگر عصر و زمانی است که جماعتی از مردم را دربرگرفته است.

هویّت امّت:

هویّت امّت:
بی‌تردید امت (جامعه) از افرادی با هویت و عینیت خارجی ترکیب یافته است. حال جای این پرسش است که ترکیب یاد شده چه نوع ترکیبی است؟ در این‌باره چندگونه نظریه می‌توان ابراز کرد:
1. ترکیب جامعه از افراد ترکیب اعتباری است؛ یعنی واقعاً ترکیبی صورت نگرفته است. ترکیب واقعی آنگاه صورت می‌گیرد که یک سلسله امور در یکدیگر تأثیر کند و از یکدیگر متأثر گردد و بر اثر آن تأثیر و تأثرها پدیده‌ای نو با آثاری ویژه پدید آید، آن‌گونه که در ترکیبهای شیمیایی می‌بینیم.
2. جامعه مرکب حقیقی صناعی است؛ مانند یک ماشین که دستگاهی است که اجزای آن با یکدیگر ارتباط دارد، بدون آنکه اجزا هویت خود را از دست بدهد.
3. جامعه مرکب حقیقی طبیعی است؛ ولی ترکیب روحها، اندیشه‌ها، عاطفه‌ها، خواستها و اراده‌هاست؛ نه ترکیب تنها و اندامها. افراد انسان که هر کدام با سرمایه‌ای فطری و سرمایه‌ای اکتسابی وارد زندگی اجتماعی می‌شوند روحاً در یکدیگر ادغام می‌شوند و هویت روحی جدیدی، موسوم به روح جمعی می‌یابند. این ترکیب، خود یک نوع ترکیب طبیعی ویژه است که برای آن نظیری نمی‌توان یافت. ترکیب مذکور از آن جهت که اجزا در یکدیگر تأثیر و تأثر عینی دارند و موجب تغییر عینی یکدیگر می‌گردند و هویت جدیدی می‌یابند ترکیب طبیعی و عینی است؛ اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان یک واحد واقعی که کثرتها در آن حل شده باشد وجود ندارد، با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد، زیرا انسان الکل همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد؛ ولی در سایر مرکبات طبیعی افزون بر آنکه ترکیب حقیقی است و اجزا در یکدیگر تأثیر و تأثر واقعی دارند و هویت افراد هویت دیگر می‌گردد مرکب هم یک واحد واقعی است؛ یعنی صرفاً هویتی یگانه وجود دارد و کثرت اجزا به وحدت کل تبدیل شده است.
4. جامعه مرکب حقیقی‌ای است بالاتر از مرکبات طبیعی. در مرکبات طبیعی اجزا قبل از ترکیب از خود هویت و آثاری دارند و بر اثر تأثیر و تأثر در یکدیگر و از یکدیگر زمینه پدیده‌ای جدید پیدا می‌شود؛ اما افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی هیچ هویت انسانی ندارند، بلکه ظروفی تهی هستند که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند. انسانها با قطع نظر از وجود اجتماعی، حیوان محض‌اند که تنها استعداد انسانیت دارند و انسانیت انسان، تفکر و اندیشه وی، عواطف انسانی* و بالأخره آنچه از احساسها، تمایلات، گرایشها و اندیشه‌ها که به انسانیت مربوط می‌شود در پرتو روح جمعی پیدا می‌شود و روح جمعی است که این ظروف خالی را پر می‌کند و «شخص» را به صورت «شخصیت» درمی‌آورد.
آیات کریمه قرآن نظریه سوم را تأیید می‌کند[10]، زیرا مسائل مربوط به جامعه و فرد را به‌گونه‌ای بیان می‌کند که نه استقلال و مسئولیت فرد زیر سؤال می‌رود و نه وجود جامعه به عنوان یک امر عینی که خود دارای احکامی است مورد غفلت واقع می‌شود.
به عنوان مثال آیه 34 اعراف/7 برای امت حیات و زندگی قائل است که لحظه پایان دارد و تخلف‌ناپذیر است؛ نه پیش‌افتادنی است و نه پس افتادنی: «و لِکُلِّ اُمَّة اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لا یَستَأخِرونَ سَاعَةً و لا یَستَقدِمون» براساس برخی از آیات افزون بر افراد که هر یک کتاب و نوشته و دفتری مخصوص به خود دارند جامعه‌ها نیز از آن جهت که در شمار موجودات زنده، شاعر، مکلف و قابل تخاطب‌اند و اراده و اختیار دارند نامه عمل دارند و به سوی عمل خود خوانده می‌شوند: «کُلُّ اُمَّة تُدعی اِلی کِتـبِهَا» (جاثیه/45،28) یا هر امتی دارای فهم و شعور و ادراک ویژه است، ازاین‌رو بسا کارها که در دیده امتی زیبا و در دیده امتی دیگر نازیباست: «زَیَّنّا لِکُلِّ اُمَّة عَمَلَهُم» (انعام/6 ، 108) قرآن کیفر یک تصمیم و اراده ناشایست اجتماعی را که برای معارضه بیهوده با حق است عذاب عمومی و اجتماعی بیان می‌کند: «و هَمَّت کُلُّ اُمَّة بِرَسولِهِم لِیَأخُذوهُ وجـدَلوا بِالبـطِـلِ لِیُدحِضوا بِهِ الحَقَّ فَاَخَذتُهُم فَکَیفَ کانَ عِقاب» (غافر/40، 5)
در برخی از آیات تصریح شده که حکم امّت و گروه گاه چنان فراگیر است که همه افراد را در بر می‌گیرد؛ نظیر فتنه‌ها و آشوبهای اجتماعی که در عین اختصاص به ستمکاران از مؤمنین، خطاب متوجه همه مؤمنان شده است، زیرا آثار سوء آن گریبانگیر همه می‌شود: «واتَّقوا فِتنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَـلَموا مِنکُم خاصَّةً واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب» (انفال/8 ، 25)[11] و نیز مانند عذابهای الهی که به هنگام نزول در برخی از موارد حتی اشخاص فاقد نقش را نیز در بر گرفت و تنها ناهیان از منکر نجات یافتند: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ» (اعراف/7، 165)[12]
حتی در برخی آیات گاهی کار یک فردبه همه افراد جامعه نسبت داده می‌شود؛ مانند داستان قوم ثمود که شتر صالح را تنها یک نفر از آنان پی کرد؛ اما قرآن آن را به همه قوم نسبت می‌دهد: «فَعَقَروها فَدَمدَمَ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّها» (شمس/91،14)، زیرا اگر حمایت جمعی نبود یا اگر همگان به وظیفه خویش چنان‌که باید، عمل می‌کردند هیچ‌گاه چنان حادثه‌ای رخ نمی‌داد.
در قرآن گاهی کار یک نسل به نسلهای بعدی نسبت داده شده است، چنان‌که اعمال گذشته قوم بنی‌اسرائیل را به مردمان زمان پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله)نسبت می‌دهد و می‌گوید: چرا هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد کبر ورزیدید و گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید؟ «اَفَکُلَّما جاءَکُم رَسولٌ بِما لاتَهوی اَنفُسُکُمُ استَکبَرتُم فَفَریقـًا کَذَّبتُم وفَریقـًا تَقتُلون» (بقره/2،87) این بدان جهت است که اینها از نظر قرآن ادامه و امتداد همان نسلهای پیشین، بلکه از نظر روح جمعی عین آنها هستند که هنوز هم ادامه دارند؛ ولی با وجود همه آنچه گفته شد فرد در جامعه به‌طور مطلق ذوب نمی‌شود، بلکه بر سرپیچی از فرمان جمع تواناست و ازاین‌رو قرآن بر وجود فطرت الهی در افراد تکیه کرده و تعلیماتش یکسره براساس مسئولیت هر یک از فرد و جامعه است. توصیه به امر به معروف و نهی از منکر نیز فرمان طغیان فرد علیه فساد و تبهکاری جامعه است.[13]

وحدت یا تکثر امّت:

وحدت یا تکثر امّت:
از نگاه قرآن انسانها در آغاز امت واحد بوده‌اند: «کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرینَ و مُنذِرینَ» (بقره/2، 213) بسیاری از مفسران معتقدند که مقصود از وحدت در این آیه همسانی در دین و عقیده است.[14] برخی دیگر از مفسران مراد از وحدت را همرنگی و همزیستی مسالمت‌آمیز اجتماعی مردم بر اثر سادگی زندگی اولیه انسانها دانسته‌اند.[15] بیشتر مفسران در این جهت هم عقیده‌اند که در آیه مَجاز حذف رخ داده و در واقع آیه چنین بوده است: «کان الناس امّة واحدة واختلفوا فبعث الله ...»[16]؛ یعنی پس از وحدت و همزیستی مسالمت‌آمیز دچار اختلاف و تفرقه شدند و خداوند برای رفع این اختلاف پیامبران(علیه السلام)را گسیل داشت. آیه «و ما کانَ النّاسُ اِلاّ اُمَّةً واحِدَةً فَاختَلَفوا» (یونس/10، 19) این تقدیر را تأیید می‌کند.[17] در این صورت از آیه می‌توان برداشت کرد که خواست اولیه فطرت و طبع انسانی که بنیان آفرینش بر آن متکی است، وحدت* و همسانی امتهاست، و اختلاف و چندگانگی به عنوان پدیده‌ای عارضی و غیر الهی این وحدت را از هم می‌گسلد. از سوی دیگر به‌رغم مطلب مزبور، از مفهوم برخی آیات استفاده می‌شود که مشیت الهی به سبب علل و مصالحی چند از جمله اصل اختیار و آزادی انسانها و گزینش راهها و مرامها، بر وحدت امّت انسانی تعلق نگرفته است: «ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً واحِدَةً» (مائده/5 ، 48)، «ولَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً» (هود/11،118) مصلحت مذکور در آیه «و لَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً واحِدَةً ولـکِن لِیَبلُوَکُم فی ما ءاتکُم» (مائده/5 ،48) ابتلا و آزمایش مردم دانسته شده است. مقصود از این مشیّت، مشیت تکوینی خداست که در صورت تحقق آن، متعلق مشیّت یعنی یکپارچگی امتها ضرورتاً تحقق خواهد یافت؛ ولی در عین حال خدا در اراده تشریعی خود همچنان بر پرهیز از هرگونه اختلاف و تفرقه در میان پیروان ادیان یا گردآمدن همه انسانها زیر پرچم اسلام پای فشرده است (شوری/42، 13؛ آل‌عمران/3، 103)، چنان‌که در حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) با برچیده شدن همه مرزهای جغرافیایی، نژادی و سیاسی و برپایی یک نظام سیاسی همسان، حاکمیت و غلبه یک دین و آیین یعنی اسلام بر همه ادیان آسمانی و غیر آسمانی خواسته یا ناخواسته تحقق خواهد یافت: «هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه/9، 33) شایان ذکر است که وحدت یاد شده با تشکیل انسانها از گروهها، نژادها، رنگها، زبانهای گوناگون منافاتی ندارد، بلکه این تکثر و اختلاف امری ضروری، کاملا طبیعی و برخاسته از مقتضیات زندگی اجتماعی انسانهاست، چنان‌که قرآن شعبه شعبه کردن انسانها را برای شناسایی یکدیگر، به خداوند منسوب می‌داند: «یـاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـکُم مِن ذَکَر واُنثی وجَعَلنـکُم شُعوبـًا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا» (حجرات/49،13) و اختلاف رنگ و زبان را از جمله نشانه‌های تدبیر الهی می‌شمارد: «ومِن ءایـتِهِ خَلقُ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفُ اَلسِنَتِکُم واَلونِکُم» (روم/30، 22) و در جای دیگر تقسیم کردن بنی‌اسرائیل را به 12 امت و تیره، به عدد 12 فرزند یعقوب به خدا نسبت می‌دهد: «و قَطَّعنـهُمُ اثنَتَی عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا» (اعراف/7،160)

تشابه امّتها:

تشابه امّتها:
از منظر قرآن میان امتهای پیشین نوعی همسانی در خواسته‌ها، امیال، فطریات و ... به چشم می‌خورد و بر اثر چنین مشابهتی قرآن از یکسانی سنتهای خداوند درباره همه امتها سخن به میان آورده است: «سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلُ وکانَ اَمرُ اللّهِ قَدَرًا مَقدورا» (احزاب/33، 38)، «سُنَّةَ اللّهِ فِی‌الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلُ ولَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبدیلا» (احزاب/33، 62) خداوند به مردم زمان پیامبر اسلام می‌فرماید: گویا شما از پیامبرتان همان درخواستی (رؤیت خدا) را دارید که بنی‌اسرائیل از موسی داشتند: «اَم تُریدونَ اَن تَسـَلوا رَسولَکُم کَما سُئِلَ موسی مِن قَبل» (بقره/2، 108) و در جای دیگر درخواست نادانانی را که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌پرسیدند: چرا خداوند با آنان سخن نمی‌گوید یا نشانه‌ای روشن از سوی خداوند به سوی آنان نمی‌آید، به‌سان پرسش پیشینیان دانسته و در تحلیل این مشابهت دلهای آنان را همسانِ هم معرفی کرده است:«و قالَ الَّذینَ لایَعلَمونَ لَولا یُکَلِّمُنَا اللّهُ اَو تَأتینا ءایَةٌ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم مِثلَ قَولِهِم تَشـبَهَت قُلوبُهُم» (بقره/2، 118)
در سوره توبه پس از اعلام وعده عذاب، خطاب به منافقان و کافران، از منافقان و کافران امتهای پیشین چنین یاد می‌کند: آنان دارای اموال و فرزندان فزون‌تری بودند و مانند شما از لذات دنیا بهره‌مند شده و در غفلت و شهوات غرق گردیدند: «کَالَّذینَ مِن قَبلِکُم کانوا اَشَدَّ مِنکُم قُوَّةً واَکثَرَ اَمولاً واَولـدًا فَاستَمتَعوا بِخَلـقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلـقِکُم کَمَا استَمتَعَ الَّذینَ مِن قَبلِکُم بِخَلـقِهِم وخُضتُم کَالَّذی خاضوا» (توبه/9، 69)[18]
در روایات نیز بر مشابهت رفتارهای امّت اسلامی با امّتهای پیشین بهویژه یهود و نصارا تأکید شده است. عبدالله بن عباس در ذیل آیه فوق چنین گفته است: چقدر امشب با شب پیشین همسان است؟ شما چقدر به امّتهای پیشین شباهت دارید؟ اینان بنی‌اسرائیل‌اند که ما به آنان شباهت رسانده‌ایم. بیشتر از این نمی‌دانم، جز آنکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرمود: سوگند به آنکه جانم به دست اوست شما از پیشینیان پیروی می‌کنید، به‌گونه‌ای که اگر یک تن از آنان در سوراخ سوسماری وارد شده باشد شما نیز چنین خواهید کرد.[19] در بخشی از روایت پیشین پیروی امّت اسلامی از امّتهای پیشین در حدّ ذِراع (حدود نیم متر) و شِبْر (وجب به وجب) دانسته شده است.[20]

دین و شریعت امّتها:

دین و شریعت امّتها:
در برخی از آیات از همسانی دین و آیین امت اسلامی با دین و آیین نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(علیهم السلام) سخن به میان آورده است: «شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ ما وصّی بِهِ نوحـًا والَّذی اَوحَینا اِلَیکَ وما وصَّینا بِهِ اِبرهیمَ و موسی و عیسی اَن اَقیموا الدّینَ ولا تَتَفَرَّقوا فیه» (شوری/42، 13) با توجه به اینکه از این پیامبران به عنوان اولواالعزم و صاحبان کتاب و شریعت یاد شده می‌توان نتیجه گرفت که اسلام همان دین سایر امتهای پیشین است، چنان‌که در آیه «اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الاِسلـم» (آل‌عمران/3، 19) به این امر تصریح شده است. در جای دیگر نیز پس از یادکرد اسامی پیامبران پیشین و اعلام اینکه خداوند به آنان کتاب، حکم و نبوت بخشید و آنان بر هدایت الهی‌اند، از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)خواسته شده که به هدایتشان اقتدا کند: «اُولـئِکَ الَّذینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِه» (انعام/6 ،90) و پیروی از هدایت آنان به معنای امضای دین و همسانی آیین اسلام با آیین پیامبران پیشین است.
از سوی دیگر در برخی از آیات بر جدایی راه و شریعت* امّتهای مختلف تأکید شده است: «لِکُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنسَکـًا» (حجّ/22، 34)، «لِکُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنسَکـًا هُم ناسِکوهُ» (حجّ/22، 67) لِکُلّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً و مِنهاجـًا» (مائده/5 ، 48) همسان دانستن ادیان آسمانی و چندگانه شمردن شریعت هر امّت نوعی ناهماهنگی را در بدو امر متبادر می‌سازد. مفسران در تبیین ارتباط این دو دسته از آیات می‌گویند که هر دین الهی از دو دسته آموزه‌های بنیادین شامل عقاید و احکام تشکیل یافته است.[21] عقاید مجموعه‌ای از آموزه‌هاست که تفسیر آن دین درباره واقعیات هستی همچون خدا، عالم ملکوت، انسان، دین، پیامبران، جهان آخرت و ... را منعکس می‌سازد و احکام که از آن به «شریعت» یا «فقه» یاد می‌شود تفسیرگر چند و چون رفتارهای فردی و روابط اجتماعی و قوانین کیفری و جزایی است.
آنچه به عنوان «دین» معرفی می‌شود ناظر به آموزه‌های دسته نخست است که با گذشت زمان و با تغییر امتها دگرگون نمی‌شود، هرچند بر اثر تفاوت سطح استعدادهای فکری امّتهای پیشین و همگام با رشد این استعدادها با گذر زمان آموزه‌های اعتقادی از نقصان به کمال گراییده است و گویا با روشن شدن بیشتر جوانب آن از عمق بیشتری نیز برخوردار شده است، و آنچه به عنوان «شریعت» یاد می‌شود ناظر به آموزه‌های دسته دوم است که با گذشت زمان و بسته به نیازها و مقتضیات هر عصر و هر امتی می‌تواند تغییر و تحول یابد، بدین جهت قرآن دین همه امتها را یکسان، و شریعتها را متفاوت دانسته است. اختلاف بر سر نوع و چگونگی ادای فرایضی همچون نماز، روزه، حجّ، زکات از نمونه‌های اختلاف شرایع است و پدیده نسخ ادیان ناظر به این دست از اختلافات بوده و از پایان یافتن شرایط و مقتضیات عصر پیشین و رویکرد شرایط و مقتضیاتی که به جعل شریعت نو پدید انجامیده، حکایت دارد.[22]

مکنت و قدرت در امّتهای پیشین:

مکنت و قدرت در امّتهای پیشین:
قرآن در آیاتی چند از برتری امتهای پیشین از نظر قوای جسمانی، فراوانی اموال و اولاد و بهره‌مندی از نعمتهای زمین و بر جای گذاشتن آثار یاد کرده است: «کَالَّذینَ مِن قَبلِکُم کانوا اَشَدَّ مِنکُم قُوَّةً واَکثَرَ اَمولاً واَولـدًا» (توبه/9،69)، «اَو لَم یَعلَم اَنَّ‌اللّهَ قَداَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ‌القُرونِ مَن هُوَ اَشَدُّ مِنهُ قُوَّةًو اَکثَرُ جَمعـًا» (قصص/28،78)، «اَوَلَم یَسیروا فِی‌الاَرضِ فَیَنظُروا کَیفَ کانَ عـقِبَةُ الَّذینَ مِن قَبلِهِم کانوا اَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً و اَثارُواالاَرضَ و عَمَروها اَکثَرَ مِمّا عَمَروها» (روم/30،9) در موارد دیگر نیز مانند آیات 44 فاطر/35؛ 21 و 82 غافر/40؛ 15 فصّلت/41؛ 8 زخرف/43؛ 13 محمد/47 و 36 ق/50 بر این امر تأکید شده است.
در برخی از روایات اسرائیلی (اسرائیلیات) از وجود انسانهای عظیم‌الخلقه همچون عوج‌بن‌عنق یاد شده که گفته شده قد او چنان بود که با کمانش ماهی را از دریا صید می‌کرد و آن را با نزدیک‌کردن به خورشید کباب می‌کرد![23] و نیز در ضمن روایاتی که در تبیین ماجرای نبرد بنی‌اسرائیل با عمالقه در کنار رود اردن وارد شده از جثّه عظیم عمالقه سخن به میان آمده است. براساس یکی ازاین روایات 12 تن برگزیده شده از سوی موسی(علیه السلام) که برای کسب اطلاعات از سپاه دشمن از آب عبور کرده بودند به چنگ یکی از عمالقه گرفتار می‌شوند و به‌سان کوتوله‌ها در آستین یا زیر کمربند او اسیر می‌گردند و یک تن از آنان برای هشدار و عبرت سایر سپاه موسی(علیه السلام) باز گردانده می‌شود. با شایع شدن خبر عظیم‌الجثه بودن عمالقه همه سربازان موسی(علیه السلام) به استثنای دو نفر به وحشت افتاده و می‌گریزند. مدعیان چنین داستانهایی به آیه 22 مائده/5 استناد کرده و گفته‌اند: مقصود از جبّار بودن عمالقه عظیم بودن جثّه و اندام آنهاست[24]: «قالوا یـموسی اِنَّ فیها قَومـًا جَبّارینَ واِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجوا مِنها» (مائده/5 ،22)؛ نیز در برخی از روایات فریقین از بزرگ بودن قد و اندام حضرت آدم(علیه السلام)به‌گونه‌ای که آسمانیان از گریه او نزد خداوند شکایت بردند یاد شده است. گفته شده که پس از شکایت آسمانیان، از قد او تا 7 ذراع (حدود سه متر و نیم) کاسته شد.[25] برخی از قرآن‌پژوهان معاصر درباره برتری و فزونی قدرت جسمانی قوم عاد که به اذعان قرآن به تراشیدن کوه می‌پرداختند، به برخی نتایج باستانشناسی و استخوانهای بزرگ کشف شده استناد کرده و مدعی شده براساس نظریه برتری جسمانی پیشینیان و بزرگ‌تر بودن اندام آنان می‌توان از پدید آوردن پدیده شگرف اهرام مصر تفسیری قابل پذیرش ارائه کرد.[26]
گرچه برتری پیشینیان از نظر اموال و فرزندان یا آبادانی زمین با محذوری روبه‌رو نیست؛ اما قضاوت درباره برتری جسمانی و قوت آنان به این معنا که آنان از اندامی به مراتب بزرگ‌تر و قوی‌تر از اندام انسانهای امروزین بوده‌اند، به‌رغم شواهد ادعا شده به بررسی و تأمّل بیشتر نیاز دارد. برخی از صاحب نظران روایت پیشگفته درباره حضرت آدم(علیه السلام) را نقد کرده و آن را مخالف نظام احسن دانسته است، زیرا اگر قرآن آفرینش انسان با ویژگیهای امروزین را احسن تقویم (برترین اعتدال) می‌شناسد، دیگر نمی‌توان همزمان اندام عظیم و بزرگ ادعایی انسانهای پیشین را نیز منطبق با نظام أحسن دانست.[27]

سنتهای الهی درباره امّتها:

اشاره

سنتهای الهی درباره امّتها:
قرآن ضمن اذعان بر هویت و شخصیت امّتها و تأکید بر همسانی آنان در امیال و فطریات به برخی سنتها*ی الهی که به طور یکسان درباره همه امّتها اجرا شده اشاره فرموده است تا صاحبان عقل و بصیرت در آنها تأمّل کرده و درسها و عبرتهای لازم را بگیرند: «لَقَد کانَ فی قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُِولِی الاَلبـب» (یوسف/12،111) عمده سنتهای مزبور عبارت است از:

1. ارسال پیامبران:

1. ارسال پیامبران:
خداوند اتمام حجت را یکی از اهداف إرسال پیامبران(علیهم السلام) دانسته است: «اَو لَم تَأتِهِم بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الاولی * ولَو اَنّا اَهلَکنـهُم بِعَذاب مِن قَبلِهِ لَقالوا رَبَّنا لَولا اَرسَلتَ اِلَینا رَسولاً فَنَتَّبِعَ ءایـتِکَ مِن قَبلِ اَن نَذِلَّ ونَخزی» (طه/20،133 ـ 134) و در این باره بین امتها فرقی قائل نشده، بلکه ارسال پیامبر را برای هر امتی از سنتهای جاری خود دانسته است[28]: «و لِکُلِّ اُمَّة رَسولٌ» (یونس/10،47)، «و لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّة رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللّهَ» (نحل/16،36)، «و اِن مِن اُمَّة اِلاّ خَلا فیها نَذیر» (فاطر/35،24)

2. تعذیب و هلاک ساختن امّتها پس از اتمام حجت الهی:

2. تعذیب و هلاک ساختن امّتها پس از اتمام حجت الهی:
یکی از سنتهای مورد تأکید قرآن درباره امتهای پیشین آن است که پس از ارسال پیامبران و ابلاغ حجت خداوند در صورتی که آنان بر کفر و عناد خود اصرار ورزیده باشند، عذاب الهی که گاه باعث ریشه‌کنی و نابودی کامل شده بر آنان فرود آمده است.[29] این سنت در آیات فراوانی منعکس شده است: «و ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولا» (اسراء/17،15)، «و کَم اَهلَکنا مِنَ القُرونِ مِن بَعدِ نوح» (اسراء/17،17)، «کُلَّ ما جاءَ اُمَّةً رَسولُها کَذَّبوهُ فَاَتبَعنا بَعضَهُم بَعضـًا و جَعَلنـهُم اَحادیثَ» (مؤمنون/23،44)

3. هلاکت امّتها بر اثر ستم و ناسپاسی:

3. هلاکت امّتها بر اثر ستم و ناسپاسی:
برخی از آیات از نابودی امتها بر اثر ستم و کفران نعمت* سخن به‌میان آورده است: «و تِلکَ القُری اَهلَکنـهُم لَمّا ظَـلَموا» (کهف/18،59) و نیز انبیاء/21،11) برخی از مفسران در ذیل آیه«و ما کانَ رَبُّکَ لِیُهلِکَ القُری بِظُـلم واَهلُها مُصلِحون» (هود/11،117) گفته‌اند که صرف شرک باعث هلاک امتها نشده، بلکه ستم* آنان به یکدیگر زمینه‌ساز نابودیشان شده است.[30] در سوره نحل از کفران نعمت به عنوان سرّ نزول عذاب یاد شده است: «و ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَةً کانَت ءامِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتیها رِزقُها رَغَدًا مِن کُلِّ مَکان فَکَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما کانوا یَصنَعون» (نحل/16،112)

4. تغییر سرنوشت امّتها بر اثر عملکرد خود:

4. تغییر سرنوشت امّتها بر اثر عملکرد خود:
گرچه دربرخی از مکاتب فلسفی همچون مارکسیسم از جبر تاریخ و سنتهای قهری حاکم بر امتها با گذار زمان سخن به میان آمده یا از نگرش متکلمان جبرگرا همچون گروهی از اشاعره حاکمیت نوعی سرنوشت محتوم و قهری بر امتها و گروههای اجتماعی برداشت می‌شود[31]؛ اما قرآن بر این نکته پای فشرده که استمرار نعمتهای خداوند یا قطع این نعمتها یا فرود آمدن عذاب الهی همگی پیامد رفتارهای امتهاست و تا آنان در اندیشه یا رفتار خود تغییری پدید نیاورند در نوع برخورد خداوند با آنان تغییری ایجاد نمی‌گردد، این امر به صورت صریح در دو آیه منعکس شده است: «ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَةً اَنعَمَها عَلی قَوم حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم» (انفال/8 ،53)، «اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم» (رعد/13،11)[32]
در شماری دیگر از آیات از سنت تزیین عمل (انعام/6 ،108) و سنت امتحان* و ابتلای امّتها (انعام/6 ،42) سخن به میان آمده است. ( => سنتهای خدا)

امّت برتر:

امّت برتر:
قرآن امّت‌اسلامی را بهترین امّتی دانسته که برای مردم پدید آمده است: «کُنتُم خَیرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ» (آل‌عمران/3،110) در برخی از روایات امّت در این آیه به ائمه(علیهم السلام)تأویل شده است.[33] به نظر برخی از قرآن پژوهان مقصود ازاین روایت آن است که ائمه(علیهم السلام) مسئولیت پیشوایی امّت را برعهده دارند[34]؛ همچنین قرآن امّت اسلامی را امّت* وسط و میانه رو معرفی کرده که در راستای سنت الهی به عنوان شاهد بر امّتها نقش‌آفرینی خواهند داشت: «و کَذلِکَ جَعَلنـکُم اُمَّةً وسَطـًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاس» (بقره/2،143) در روایتی نبوی پس از اشاره به برتری امّت اسلامی تأکید شده عمده اهل بهشت را افراد این امّت تشکیل می‌دهند[35] و براساس حدیث رفع به برکت وجود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)9 چیز از امت اسلامی برداشته شده است: خطا، نسیان، آنچه بر آن اکراه شوند، آنچه نمی‌دانند، آنچه توان ندارند و ... .[36]
نیز در برخی از روایات آمده است که به برکت پیامبر(صلی الله علیه وآله)زمین به عنوان سجده‌گاه و وسیله تطهیر تشریع شده[37] و عذاب استیصال (ریشه کنی) و مسخ (تغییر ماهیت دادن به حیوانات) از این امّت برداشته شده[38] و بر اثر این برتریها به امّت اسلامی «امت مرحومه» اطلاق شده است.

فرجام امّتها در قیامت:

فرجام امّتها در قیامت:
از مجموع آیات درباره امّتها برمی‌آید که انسانها افزون بر حشر و محاسبه فردی دارای حشر و محاسبه جمعی و گروهی و در قالب امّتهای خود خواهند بود. در سوره مبارکه جاثیه تصریح شده که همه امتها به صورت زانو زده که حکایت از زبونی و خواری آنان هنگام محاسبه الهی دارد ـ محشور می‌گردند و کتاب و نامه عمل به آنان عرضه می‌شود:«و تَری کُلَّ اُمَّة جاثِیَةً کُلُّ اُمَّة تُدعی اِلی کِتـبِهَا الیَومَ تُجزَونَ ما کُنتُم تَعمَلون» (جاثیه/45،28)
قرآن در جایی دیگر بر حشر انسانها با پیشوای خود که تداعی کننده حشر* جمعی است تأکید کرده است: «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس بِاِمـمِهِم» (اسراء/17،71) از جمله رخدادهای روز قیامت برانگیختن شاهد از میان هر امّت است که از آنان به عنوان گواهان بر اعمال بد هر امّت استفاده می‌شود[39]: «و نَزَعنا مِن کُلِّ اُمَّة شَهیدًا» (قصص/28،75)، «یَومَ نَبعَثُ مِن کُلِّ اُمَّة شَهیدًا» (نحل/16،84) براساس برخی از روایات پیامبران و اولیای الهی به عنوان گواهان بر هر امّت برانگیخته خواهند شد[40]: «و جِئنا بِکَ عَلی هـؤُلاءِ شَهیدا» (نساء/4،41) از سوی دیگر به اذعان قرآن، خداوند در قیامت سردمداران کفر و فسق را که باعث گمراهی امّت خود شده‌اند برای محاجّه و نشان دادن ذلت و شدت عذاب آنان برمی‌انگیزاند:«و یَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ اُمَّة فَوجـًا مِمَّن یُکَذِّبُ بِـایـتِنا» (نمل/27، 83) در جایی دیگر از امّت به شیعه و گروه تعبیر و تصریح شده که از میان هر گروه آنکه از همه بیشتر در برابر خدا کبر و گردنکشی داشته برانگیخته خواهد شد:«ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شیعَة اَیُّهُم اَشَدُّ عَلَی الرَّحمـنِ عِتیـّا» (مریم/19،69) و سرانجام قرآن از فرجام بد و جهنمی شدن بسیاری از امّتهای پیشین خبر، می‌دهد در حالی که به‌سان رفتار دنیایی خود حتی در جهنم* یکدیگر را لعن می‌کنند و ناسزا می‌گویند. به آنان به هنگام مرگ خطاب می‌شود که به جمع دوستان دوزخی خود اعم از جن و انس وارد شوید: «قالَ ادخُلوا فی اُمَم قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِنَ الجِنِّ والاِنسِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَت اُمَّةٌ لَعَنَت اُختَها» (اعراف/7،38) در برابر، امتهایی که به فوز و سعادت اخروی نایل آمده‌اند کینه از دلهایشان زدوده و با کمال دوستی و برادری نسبت به یکدیگر در بهشت از نعمتهای خداوند بهره‌مند می‌شوند: «اُولـئِکَ اَصحـبُ الجَنَّةِ هُم فیها خــلِدون * و نَزَعنا ما فی صُدورِهِم مِن غِلّ تَجری مِن تَحتِهِمُ الاَنهـرُ» (اعراف/7، 42 ـ 43)