گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
شرایط برخورداری از امدادهای غیبی:


اشاره

شرایط برخورداری از امدادهای غیبی:
گرچه مضمون بعضی آیات قرآن این است که خداوند به هرکس بخواهد یاری می‌دهد: «واللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ» (آل‌عمران/3،13)، «جَـاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّیَ مَن نَشَـاءُ» (یوسف/12،110)، «بِنَصرِ اللّهِ یَنصُرُ مَن یَشاءُ» (روم/30،5)؛ لیکن با توجه به اینکه خواست خدا حکیمانه است[1] ضوابط و شرایطی برای برخورداری از کمکهای ویژه الهی وجود دارد، چنان که در قرآن به طور آشکار شرایطی را برای آن آورده است. شایان گفتن است که هر آنچه شرط امداد دانسته شده، شرط هر امداد غیبی نیست، بلکه برخی از آنها متعلق به امداد خاصی است. شاید بتوان حدود 20 شرط برای امدادهای غیبی برشمرده که مهم‌ترین آنها بدین شرح است:

1. ایمان:

1. ایمان:
نخستین شرط برخورداری از امدادهای الهی ایمان است. بدین لحاظ در چند جای قرآن وقتی از یاری و دستگیری خدا و نجات‌بخشی او سخن رفته مؤمنان را مشمول این لطف خاص دانسته است: «و کانَ حَقـًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنین» (روم/30،47)، «ثُمَّ نُنَجّی رُسُلَنا والَّذینَ ءامَنوا کَذلِکَ حَقـًّا عَلَینا نُنجِ المُؤمِنین» (یونس/10، 103)، «اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا والَّذینَ ءامَنوا ...» (غافر/40،51) این وعده‌ای به نوع مؤمنان است.[2] آنجا هم که سخن از تهدید و مجازات است، برای اینکه چنین توهم نشود که خشک و تر با هم می‌سوزند، به نجات دادن مؤمنان تصریح شده است: «قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین * ثُمَّ نُنَجّی رُسُلَنا والَّذینَ ءامَنوا» (یونس/10،102 ـ 103)[3]
درباره امداد غیبی در قالب آرامش بخشی نیز می‌فرماید: «هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ المُؤمِنینَ» (فتح/48، 4) و نیز شرط گشایش رحمتها و برکات الهی (اعراف/7، 96)، تقویت و تأیید با روحی از جانب خدا (مجادله58/،22) و القای محبت شخص در دل دیگران (مریم19/،96) را ایمان قرار می‌دهد، همان‌طور که در کمک دادن به وسیله سپاه نامرئی (توبه/9،26) و دل محکمی (قصص/28،10) و بشارت دادن (فصلت/41، 30 ـ 31) هم بر صفت «ایمان» تکیه می‌کند.

2. پارسایی:

2. پارسایی:
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانـًا ...» (انفال/8 ، 29) فرو فرستادن فرشتگان در جنگها (آل‌عمران/3، 124 ـ 125)، جاری ساختن حکمت بر دلها (بقره/2، 282)، خارج کردن انسان از تنگناهای دنیوی و اخروی (طلاق/65 ، 2، 4)، بشارتهای فرشتگان (فصّلت/41، 30 ـ 31) و بالاخره توفیق یابی در انجام نیکیها (لیل/92،5 ـ 7) امدادهای الهی است که با وجود این شرط جامه تحقق می‌پوشد. در آیه «بَلی اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هـذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِکَةِ مُسَوِّمین» (آل‌عمران/3، 125) که مربوط به جنگ احد است، شرطهایی را ذکر کرده که از جمله آنها پارسایی است؛ لیکن چون این شرطها محقق نشد، امداد غیبی خدا به 5000 فرشته نیز شامل حال مسلمانان نگشت.[4] اگر فرشتگان به کمک آنها می‌آمدند، قسمت عمده لشکر پیامبر در این نبرد، شکست نمی‌خوردند.[5] برخی مفسران این آیه را درباره بدر دانسته‌اند؛ لیکن در مفاد آن که مشروط کردن امداد غیبی در قالب فرود 5000 فرشته به سه شرط و از جمله پروا پیشگی است تردیدی ندارند.[6] در بخشیدن میزان شناخت حق از باطل (انفال/8 ،29) نیز عنصر تقوا مطرح شده و تحقق آنها را بدان مشروط کرده است.

3. پایداری:

3. پایداری:
مدد غیبی در قالب فرود آمدن 5000 فرشته که در آیه 125 آل‌عمران/3 آمده، مشروط به اموری و از جمله پایداری است: «بَلی اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هـذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِکَةِ مُسَوِّمین» در آیه 34 انعام/6 روی سخن با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)است و مقصود این است که ایشان نیز در برابر رد کنندگان رسالت و آزار و هجوم دشمنان لجوج و سرسخت، پایدار باشد و بداند که براساس همین سنّت، از امدادهای الهی و الطاف بی‌کران او بهره‌مند و سرانجام بر همه آنها پیروز خواهد شد[7]: «ولَقَد کُذِّبَت رُسُلٌ مِن قَبلِکَ فَصَبَروا عَلی ما کُذِّبوا واوذوا حَتّی اَتـهُم نَصرُنا ...»
دو آیه قرآن، استقامت را شرط برخورداری از امدادهای غیبی دانسته است: «اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلـئِکَةُ اَلاّ تَخافوا ولا تَحزَنوا واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتی کُنتُم توعَدون» (فصّلت/41،30) استقامت، چنان که راغب گفته، پیمودن راه راست بدون انحراف به چپ و راست است.[8]
برخی نیز آن را به معنای اعتدال دانسته‌اند[9]، بنابراین، تفاوت آن با «صبر» به خوبی روشن می‌شود و اگر در روایاتی آن را به «روش ولایتی شیعه» تفسیر کرده‌اند ازاین‌روست که پذیرش ولایت و رهبری امامان(علیهم السلام)ضامن بقا بر خطّ توحید و روش اصیل اسلام و ادامه عمل صالح است.[10] در آیه 16 جنّ/72 نیز استقامت را شرط افزایش نعمتهای مادّی، همچون باران دانسته است[11]: «و اَلَّوِ استَقـموا عَلَی الطَّریقَةِ لاََسقَینـهُم ماءً غَدَقـا»

4. جهاد:

4. جهاد:
تلاش و کوششی که انسان را به زحمت زیاد اندازد (جهاد)، راه رسیدن به هدایت الهی است: «والَّذینَ جـهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ...» (عنکبوت/29،69) جهاد شامل مبارزه با دشمنان حق در میدان کارزار، جنگ با هوا و هوس در میدان جهاد با نفس، و جهاد* و تلاش در راه کسب علم و معرفت می‌شود. بدون شک مجاهدان در این عرصه‌ها، مشمول امدادهای غیبی در لباس «هدایت بخشی» خواهند شد.[12] در جایی دیگر قرآن شرط بهره‌مندی از امداد غیبی را یاری خداوند (یاری دین) دانسته است: «اِن تَنصُرُوا اللّهَ یَنصُرکُم ویُثَبِّت اَقدامَکُم» (محمّد/47، 7)[13] شایان ذکر است که از جمله شرایط جهاد پاکی انگیزه‌هاست: «والَّذینَ جـهَدوا فینا ...» (عنکبوت/29، 69)

5 . مخلَص بودن:

5 . مخلَص بودن:
قرآن کریم نجات یوسف(علیه السلام) را از دام گناه خطرناکی که همسر عزیز مصر برایش گسترده بود، در سایه برگزیدگی می‌داند: «کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ والفَحشاءَ اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین» (یوسف/12،24) و این نشانه آن است که خداوند بندگان خالص شده خویش را در این بحرانها تنها نمی‌گذارد، بلکه با امدادهای غیبی نجات می‌دهد[14]؛ عبارت اخیر آیه در مقام تعلیل برای این مدد الهی است.[15]

هدف از امدادهای غیبی:

هدف از امدادهای غیبی:
بدون تردید، کمکهای ویژه الهی هدفهایی دارد، زیرا هیچ کار خدای حکیم بی‌هدف نیست. تقویت آیین حق و دین خدا (یونس/10، 103)، سرافکنده ساختن دشمنان حق و قطع ریشه آنها: «و جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَروا السُّفلی» (توبه/9، 40)، یادآوری نعمتهای خدا و شکرگزاری در برابر آنها (آل‌عمران/3،103)، توجّه به قدرت خدا و در نتیجه، رسیدن به آرامش روحی و اطمینان خاطر (توبه/9، 26 و 40) و نیز آزمایش مردم (بقره/2،214) از اهداف امدادهای غیبی است. برخی در تفسیر آیه «لِیَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذینَ کَفَروا اَو یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبوا خائِبین» (آل‌عمران/3، 127) گفته‌اند: منظور این آیه، بیان علت نهایی این‌گونه کمکهاست، که عبارت از تفرقه و جدایی میان دشمنان است، حال یا ایمان می‌آورند یا سرکوب و سرافکنده شده و تهیدست و نومید به عقب باز می‌گردند، و با این امدادها توحید در دنیای شرک و کفر راه باز کرده و جای می‌گیرد.[16] برخی نیز درباره اصحاب فیل می‌نویسند: در فرستادن سپاه پرندگان که با سنگ ریزه‌های خود لشکر بزرگ ابرهه و پیل سواران را نابود می‌ساختند، یادآوری بزرگی و قدرت خداوند و حقانیت آیین او مورد توجه بوده است[17]؛ چنان‌که خداوند در مورد جنگ بدر و رویارویی مسلمانان با سپاه مشرکان فرموده است: اراده خداوند احقاق حق و قطع دنباله کافران است: «و یُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمـتِهِ ویَقطَعَ دابِرَ الکـفِرین» (انفال/8 ، 7) و به شکلی روشن‌تر در آیه 40 توبه/9، که سخن از یاری پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در غار ثور است می‌فرماید: پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهی که آنها را نمی‌دیدید تأیید کرد و سخن آنها را که کافر گشتند پست‌تر گردانید و سخن خداست که برتر است و خدا شکست‌ناپذیر و استوار کار است: «فَاَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ واَیَّدَهُ بِجُنود لَم تَرَوها وجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَروا السُّفلی وکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ العُلیا واللّهُ عَزیزٌ حَکیم»


امرئ القیس بن حابس

اشاره

امرئ القیس بن حابس: از بزرگان و شعرای قبیله کِنْدَه و صحابی پیامبر(صلی الله علیه وآله)
نسب وی به قبیله کنده از قبایل معروف قحطانی در یمن می‌رسد.[18] زادگاه او را شهر «تِریم» حضرموت در جنوب جزیرة العرب دانسته‌اند.[19] وی غیر از امرئ القیس کِنْدی شاعر مشهور عرب و صاحب یکی از معلّقات سبعه است. گویند: وی همراه قبیله خود از یمن به «ریاض» کوچ کرد.[20] با ظهور اسلام و گسترش آن، همراه هیئتی از کنده به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله)رسید و اسلام آورد.[21] او پس از رحلت رسول خدا بر خلاف قوم خود که مرتد شدند، بر اسلام خود پایدار ماند و قومش را انذار کرد و در نکوهش آنها اشعاری سرود.[22] نیز به اشعث بن قیس بزرگ کنده در مورد مخالفت با حکومت مدینه و خودداری از پرداخت زکات هشدار داد و او را از قدرت دستگاه خلافت ترساند؛ اما اشعث مغرورانه نصیحت امرئ القیس را نپذیرفت.[23] وی همچنین با نوشتن نامه‌ای به ابوبکر، او را از ارتداد قبیله کنده آگاه ساخت.[24] در جنگهای ارتداد شرکت داشت.[25] مطابق گزارشهایی او در فتح «نُجیر» یمن عموی مرتدش را کشت[26] و در یکی از این نبردها سِمَت فرماندهی داشت.[27] از حضور او در جنگ «یَرْموک»[28] و فتوحات شام نیز گزارشهایی رسیده است. براساس برخی اخبار، او پس از این فتوحات، در «بیسان» سکنا گزید؛ اما با بروز طاعون «عَمَواس» (از توابع شام بین رمله و بیت المقدس[29]) در سال 18 هجری نزد قبیله‌اش که در این زمان به کوفه مهاجرت کرده بودند، بازگشت و تا پایان عمر در آن شهر اقامت گزید.[30] از تاریخ درگذشت او اطلاعی نیست؛ اما گزارشهایی از زنده بودن او در دوران خلافت عثمان (23 ـ 35 ق.) حکایت دارد.[31] برخی وی را از راویان حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله)برشمرده‌اند.[32]

امرئ‌القیس در شأن نزول:

امرئ‌القیس در شأن نزول:
مفسران در ذیل آیاتی بدین شرح از امرئ القیس سخن به میان آورده‌اند:
1. در ذیل آیات 95 ـ 97 نحل/16 از ابن‌عباس روایت شده است که یکی از اهالی حضرموت به پیامبر(صلی الله علیه وآله)عرض کرد: همسایه من امرئ القیس بخشی از زمین مرا تصاحب کرده و مردم گواه صدق من هستند؛ ولی چون او بیش از من مردم را گرامی می‌دارد آنان حاضر به حمایت از من نیستند. امرئ القیس نخست همه چیز را انکار کرد و چون شاکی شاهدی نداشت حضرت از امرئ القیس خواست تا برای اثبات دعوی خود سوگند یاد کند. هنگامی که او برای ادای سوگند برخاست پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را از قسم دروغ برحذر داشت و او از سوگند امتناع ورزید. خداوند با فرو فرستادن آیات«ولا تَشتَروا بِعَهدِ اللّهِ ثَمَنـًا قَلیلاً اِنَّما عِندَ اللّهِ هُوَ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمون * ما عِندَکُم یَنفَدُ وما عِندَاللّهِ باق ولَنَجزِیَنَّ الَّذینَ صَبَروا اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانوا یَعمَلون» (نحل/16،95 ـ 96) مسلمانان را از فروش عهد و پیمان الهی به بهای اندک باز داشت.[33]
امرئ‌القیس پس از شنیدن این آیات با اظهار اینکه آنچه نزد من است سرانجام فانی شدنی است اعتراف کرد که حق با شاکی است و چون مقدار زمین او را نمی‌داند هر مقدار که می‌خواهد برگیرد و در ازای بهره‌ای که در این مدت از زمین او برده است معادل آن را هم خواهد پرداخت. در این هنگام آیه 97 همین سوره نازل گشت: «مَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَکَر اَو اُنثی و هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً ولَنَجزِیَنَّهُم اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانوا یَعمَلون» و به هر زن و مرد مؤمنی که کار نیک کند وعده حیات پاکیزه و پاداش نیکو داد.[34]
2. «اِنَّ الَّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَیمـنِهِم ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ لا خَلـقَ لَهُم فِی الأخِرَةِ ولا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ و لا یَنظُرُ اِلَیهِم یَومَ القِیـمَةِ ولا یُزَکّیهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِیم = آنان‌که عهد الهی و سوگندهای خود را به بهایی اندک می‌فروشند، در آخرت بی‌نصیب هستند و خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و نظر [رحمت [ندارد و تزکیه شان نمی‌کند و آنان را عذابی دردناک است.» (آل‌عمران/3،77). جمعی از مفسران در ذیل این آیه با اشاره به نزاع یاد شده در شأن نزول پیشین آورده‌اند: هنگامی که امرئ‌القیس خواست سوگند یاد کند از پیامبر(صلی الله علیه وآله)پرسید: آیا اگر سوگند یاد کنم زمین از آنِ من خواهد شد؟ حضرت پاسخ داد: کسی که برای پایمال کردن حق برادرش سوگند دروغ یاد کند خداوند را غضبناک ملاقات خواهد کرد. او پرسید: کسی که می‌داند حق با اوست، ولی از حق خود بگذرد چه پاداشی دارد؟ فرمود: پاداشش بهشت است. امرئ‌القیس پیامبر(صلی الله علیه وآله)را شاهد گرفت که از حق خود دست برداشته است. در این هنگام آیه فوق نازل گردید.[35] بنا به قول دیگری وی پس از نزول آیه ترسید و با خودداری از سوگند، زمین را رها کرد.[36]
3. مقاتل نزول آیه «ولا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـل ...» (بقره/2،188) را درباره نزاع امرئ‌القیس با عبداللّه‌ابن‌اَشْوَع حَضْرَمی در مورد قطعه زمینی دانسته که برای رفع خصومت نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمدند و هنگامی که امرئ القیس خواست برای اثبات مالکیت خود سوگند یاد کند آیه فوق نازل شد و او از سوگند امتناع ورزید.[37]