گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
امنیت


اشاره

امنیت: ایمنی و آسودگی از تهدیدهای فردی و اجتماعی
امنیت مصدر جعلی از ریشه «ا ـ م ـ ن» به معنای در امان بودن، ایمنی و آسودگی[1] و از بین رفتن هراس و نگرانی است.[2] کاربرد وصفی آن در مواردی مانند «البَلَدِ الاَمینِ» (تین/95،3) و «قَریَة کانَت ءامِنَةً» (نحل/16،112) به معنای مطمئن، آرام و آسوده‌خاطر است.[3] در اصطلاح سیاسی و حقوقی به حالت فراغت از هرگونه تهدید یا حمله و نیز به آمادگی برای رویارویی با هر تهدید* و حمله امنیت گفته می‌شود و به صورت امنیت فردی، اجتماعی، ملی و بین المللی کاربرد یافته است. امنیت فردی حالتی است که در آن، فرد فارغ از ترس آسیب رسیدن به جان یا مال یا آبروی خود یا از دست دادن آن زندگی کند. امنیت اجتماعی نیز حالت فراغت همگانی از تهدیدی است که کردار غیر قانونی دولت یا دستگاهی یا گروهی یا فردی در تمامی یا بخشی از جامعه پدید آورد. امنیت ملی حالتی است که ملتی فارغ از تهدیدِ از دست دادن همه یا بخشی از جمعیت، دارایی یا خاک خود به سر برد و در امنیت بین المللی قدرتها در حالت تعادل و حفظ وضع موجودند و از دستیازی به قلمرو دیگران خودداری می‌کنند و در جهت حفظ صلح بین‌المللی کوششهای هماهنگی دارند و سازمانهای بین المللی ضامن آن به شمار می‌آیند.[4] نسبی بودن فقدان تهدید به عنوان مهم‌ترین عنصر امنیت، از این مفهومْ مقوله‌ای نسبی و دارای شدت و ضعف ساخته است.
از نظر قرآن امنیت مفهومی وسیع و فراگیر است و افزون بر موارد ایمنی از عذاب الهی در آخرت، در دو سطح روانشناختی و جامعه شناختی قابل بررسی است. در سطح نخست به آرامش* روحی افراد و کسب مدارج معنوی آنان ارتباط می‌یابد که از حوزه اصطلاحی امنیت در علوم اجتماعی بیرون بوده و به موضوع آرامش و اضطراب در روانشناسی ارتباط دارد. در سطح دیگر امنیت باگونه‌های فراوان خود ابعاد گوناگون زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را دربرمی‌گیرد و با اقتدار و انسجام و وحدت جامعه پیوند دارد. این امنیت همه جانبه افزون بر ایجاد زمینه‌های پیشرفت و توسعه داخلی، امنیت خارجی جامعه را سبب می‌شود.
در قرآن‌کریم افزون بر واژه امن و مشتقات آن (نور/24،55؛ دخان/44،51؛ بقره/2،196؛ نحل/16، 112؛ ...) ازکلیدواژه‌هایی مانند سلم (بقره/2،208)، سلام (رعد/13،24)، سکینه (توبه/9،26)، صلح (نساء/4،128) و واژگانی در طرف مقابل امنیت مانند خوف (بقره/2،112)، رعب (حشر/59 ،2)، حزن (بقره/2،38) و نیز آیات جهاد (بقره/2،193؛ نساء/4،91)، قصاص(نحل/16،126؛ بقره/2،179) و حدود (نور/24،4) موضوع امنیت برداشت می‌شود، افزون بر این، آیات دیگری نیز در ترسیم حوزه معنایی امنیت نقش دارد که عبارت است از آیاتی که با بیان پاره‌ای احکام فقهی و اخلاقی، امنیت عقیده (بقره/2،256)، جان (مائده/5 ،32؛ انعام/6 ،151)، مال (مائده/5 ،38) و آبروی (نساء/4،58 ؛ حجرات/49، 11 ـ 12) انسانها را محترم شمرده و پیوند میان مؤمنان را بر پایه برادری (حجرات/49،10)، صلح (حجرات/49،9 ـ 10)، احسان(نساء/4،36) و قسط و عدل (حجرات/49،9) دانسته است و بر آمادگی دفاعی مسلمانان (انفال/8 ،6) و جهاد (برای نمونه نک: نساء/4، 84) تأکید کرده و بر حرمت جنگ در مکان (بقره/2، 125، آل‌عمران/3،97) و زمانهای (توبه/9، 36) ویژه‌ای دلالت دارد.

نگاه کلی قرآن به امنیت:

نگاه کلی قرآن به امنیت:
نگاه قرآن به مفهوم سیاسی ـ اجتماعی امنیت، بر پایه رویکرد هدایتی قرآن و در پیوند با بخشی از مفاهیم دینی است. قرآن امنیت را نعمتی از سوی خداوند (برای نمونه نک: انفال/8 ،26) و فرجامی حتمی برای مؤمنان صالح[5]می‌داند: «وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا مِنکُم و عَمِلوا الصّــلِحـتِ: ... لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمنـًا» (نور/24،55) و نبودن امنیت را وسیله‌ای برای امتحان (بقره/2،55) یا به سبب کفران نعمتهای خدا معرفی می‌کند.[6] (نحل/16،112) مؤلفه‌های برپایی امنیت در حوزه داخلی جامعه اسلامی و روابط خارجی آن عبارت است از عقیده مشترک بر محور ایمان به خدا[7] (برای نمونه نک: انعام/6 ، 82)، پاره‌ای احکام فقهی و اخلاقی دین برای ساماندهی به روابط مسلمانان (برای نمونه نک: حجرات/49، 9 ـ 12)، جهاد و آمادگی دفاعی مسلمانان (انفال/8 ،6) و حضور حاکمان پایبند به آموزه‌های دینی.[8] برپایی امنیت، زمینه ساز دستیابی به حق (توبه/9،16) و روی‌آوری به بندگی خداست (نور/24،55 ؛ قریش/106، 3 ـ 4) و از سوی دیگر رونق مسافرت (سبأ/34، 18) و پدید آمدن رفاه اقتصادی را در پی دارد. (بقره/2،126؛ نحل/16، 112؛ قصص/28،57) برخی مفسران آرامش روحی افراد و سلامتی خانواده‌ها را از آثار امنیت دانسته‌اند[9] و نبودن امنیت را در جامعه، زمینه‌ساز رکود علمی، اظهار نشدن عقاید، بروز نارضایتی عمومی، چاپلوسی، نفاق، بی‌تفاوتی و بی‌اعتمادی به حاکمان دانسته‌اند.[10] توجه قرآن به امنیت در این گستره وسیع از آیات و نیز درخواست امنیت از سوی حضرت ابراهیم (بقره/2، 126؛ ابراهیم/14،35) و تأکید بر حرمت جنگ در ماههای حرام و مکه و یادآوری بعضی اقوام بهره‌مند از نعمت امنیت مانند قوم سبأ (سبأ/34،18) و ارتباط بخش فراوانی از مباحث فقهی مانند حدود و دیات و جهاد و ... با مقوله امنیت، نشان از اهمیت امنیت در اسلام دارد و تأکید قرآن بر امنیت مکه و ماههای حرام، می‌تواند زمینه‌ای برای نهادینه شدن فرهنگ صلح و امنیت در جامعه اسلامی باشد.

امنیت عقیده و بیان:

امنیت عقیده و بیان:
قرآن با تکیه بر اختیاری بودن پذیرش عقیده و دین، اجبار انسانها را در این زمینه نفی می‌کند: «لا اِکراهَ فِی الدِّین» (بقره/2،256)[11] این آیه با توجه به تأکید فراوان قرآن بر اصل توحید و تلاش پیامبر بر بنای جامعه توحیدی و زدودن مظاهر شرک از آن، محور مجادلات فراوانی میان مفسران قرار گرفته است. برخی با این پیش فرض که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)عرب را بر پذیرش اسلام مجبور کرد این آیه را منسوخ می‌دانند؛ ولی برخی دیگر معتقدند آیه مذکور نسخ نشده و درباره اهل کتاب است که با پرداخت جزیه از پذیرش اجباری دین رهایی یافتند و بت‌پرستان به پذیرش دین وادار شدند.[12] علامه طباطبایی به‌رغم پذیرش انحصار نجات و رستگاری در عقیده توحید، با استناد به این آیه تحمیل دین و عقیده را مجاز نمی‌شمرد[13] و منظور از جنگ* با کافران را در آیه 193 بقره/2 تنها برای دفع فتنه می‌داند.[14] از نظر قرآن کریم، آیین حق برای همگان روشن معرفی شده: «قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ» (بقره/2،256) و پذیرش یا رد آن به اختیار افراد واگذار شده است: «فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن ومَن شاءَ فَلیَکفُر» (کهف/18،29) و این امر به سود یا زیان آنان می‌انجامد: «فَمَنِ اهتَدی فَاِنَّما یَهتَدی لِنَفسِهِ ومَن ضَلَّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیها وما اَنا عَلَیکُم بِوَکیل» و وظیفه پیامبر تنها تبلیغ آیین حق و نه اجبار مردم بر آن است. (یونس/10،108) قرآن به مشرکان جویای حقیقت نیز امان* می‌دهد و از پیامبر می‌خواهد تا کلام خدا را اگر خواستند برای آنان بخواند و در صورت عدم پذیرش دین حق آنان را با امنیت کامل به سوی قومشان باز گرداند.[15] (توبه/9،6) در آیاتی از قرآن به موضوع جدال با مخالفان سفارش شده که توجه به توصیه قرآن به استفاده از نیکوترین شیوه در مناظره با ایشان: «و جـدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ» (نحل/16،125) نشان دهنده آزادی و امنیت عادلانه افراد در بیان معتقدات و نقد و بررسی آن است. آیه «فَبَشِّر عِباد * اَلَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَه» (زمر/39، 17 ـ 18) از وجود زمینه برای طرح افکار و عقاید گوناگون در فضایی مناسب حکایت دارد.

امنیت جان، مال و آبرو:

امنیت جان، مال و آبرو:
از نظر قرآن جان انسانها محترم است: «و لا تَقتُلوا النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالحَقِّ» (انعام/6 ،151) و کشتن کسانی که قتل و فسادی مرتکب نشده‌اند همانند کشتن همه انسانهاست: «مَن قَتَلَ نَفسـًا بِغَیرِ نَفس اَو فَساد فِی الاَرضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعـًا» (مائده/5 ،32)، ازاین‌رو حیات جامعه را در قصاص قرار داده: «و لَکُم فِی القِصاصِ حَیوة» (بقره/2،179) و احکام این عامل تربیتی را که در مقابله با ناامنی مؤثر است بیان می‌کند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی ...» (بقره/2،178) ثروت و دارایی افراد نیز محترم است و ازاین‌رو سارقان را باید مجازات کرد: «والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکـلاً مِنَ اللّهِ» (مائده/5 ،38) رعایت عهد و امانت هم از نشانه‌های مؤمنان است: «والَّذینَ هُم لاَِمـنـتِهِم وعَهدِهِم رعون» (مؤمنون/23،8) و مسلمانان را موظف به بازگرداندن امانتهای مادی و غیر مادی[16] به صاحبانشان ساخته است: «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَمـنـتِ اِلی اَهلِها» (نساء/4،58)؛ همچنین آبروی افراد محترم است و از اموری چون مسخره کردن دیگران: «لا یَسخَر قَومٌ مِن قَوم» و عیبجویی از هم: «و لا تَلمِزُوا اَنفُسَکُم» و خواندن دیگران با نامهای زشت: «و لا تَنابَزُوا بِالاَلقـب» و گمان بد درباره مردم: «اجتَنِبوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ» و تجسس در عیبهای افراد و غیبت آنان: «و لا تَجَسَّسوا ولا یَغتَب بَّعضُکُم بَعضـًا» (حجرات/49، 11 ـ 12) نهی شده است. در آیاتی نیز به امنیت حریم خانوادگی اشاره شده و به افراد بالغ فرمان داده شده برای وارد شدن به حریم خصوصی دیگران از آنان اجازه بگیرند:«... فَلیَستَـذِنوا کَمَا استَـذَنَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم» (نور/24،59) و از نگاههای آلوده بپرهیزند. (نور/24، 30 ـ 31)

امنیت سیاسی و اجتماعی:

امنیت سیاسی و اجتماعی:
افزون بر هر یک از موارد پیشینِ امنیت که امنیت را در جامعه نیز در پی دارد، در بخشی از آیات قرآن مسائل مربوط به امنیت در ساحت اجتماعی انسان و مناسبات حاکم بر آن در دو حوزه داخلی و خارجی جامعه اسلامی بررسی شده است: در بُعد داخلی جامعه اسلامی، قرآن رابطه مؤمنان را بر پایه برادری: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ» (حجرات/49،10) و وحدت و ترک تفرقه: «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعـًا و لاتَفَرَّقوا» (آل‌عمران/3،103) ترسیم می‌کند و نزاع و درگیری را مایه ضعف و از بین رفتن عزت و کرامت مؤمنان می‌داند[17]: «و لا تَنـزَعوا فَتَفشَلوا و تَذهَبَ ریحُکُم» (انفال/8 ،46) و چون مؤمنان با هم برادرند از آنان می‌خواهد اختلافات پیش آمده بین همدیگر را براساس قسط و عدل حل کرده (حجرات/49،9)، در جامعه صلاح برقرار کنند:«... فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم» (حجرات/49،10) و زمینه را برای تعاون و همکاری: «و تَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی» (مائده/5 ،2) و احسان (نساء/4،36) فراهم آورند و از سوی دیگر با هوشیاری، ریشه‌های فتنه را بیابند و گزارشهایی را که باعث اختلافات و درگیریهای احتمالی مؤمنان می‌شود ارزیابی کنند:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنوا اَن تُصیبوا قَومـًا بِجَهــلَة» (حجرات/49،6) و اخبار مربوط به امنیت جامعه را که منافقان به قصد خنثا کردن نقشه‌های جنگی مسلمانان یا برای ترساندن مردم از حمله احتمالی دشمن منتشر می‌سازند به مسئولان امر برسانند تا آن را ارزیابی کنند[18]: «و اِذَا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِهِ ولَو رَدّوهُ اِلَی الرَّسولِ واِلی اُولِی الاَمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَستَنـبِطونَهُ مِنهُم» (نساء/4،83)؛ همچنین باید با منافقانی که به قصد حفظ جان و مال خود با فریبکاری نزد مسلمانان اظهار اسلام و نزد قوم مشرک خود اظهار کفر می‌کنند و خدایان آنان را عبادت می‌کنند تا از هر دو گروه ایمن باشند، برخورد کنند، زیرا که آنان در پی فتنه*انگیزی‌اند: «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم و یَأمَنوا قَومَهُم کُلَّ ما رُدّوا اِلَی الفِتنَةِ اُرکِسوا فیها» (نساء/4،91) مؤمنان وظیفه دارند در صورت دست برنداشتن و تسلیم نشدن منافقان، آنان را هر جا یافتند بگیرند و بکشند: «فَاِن لَم یَعتَزِلوکُم و یُلقوا اِلَیکُمُ السَّلَمَ و یَکُفّوا اَیدِیَهُم فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَیثُ ثَقِفتُموهُم» (نساء/4،91)[19] سزای بر هم زنندگان امنیت که فساد می‌کنند و با خدا و رسول او می‌جنگند نیز کشته یا مصلوب شدن یا قطع دستها و پاها یا تبعید است: «اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ و یَسعَونَ فِی‌الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم واَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ» (مائده/5 ،33)[20]
در بعد خارجی با حفظ آمادگی دفاعی: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة ...» (انفال/8 ،60) می‌توان با کافرانی که قصد جنگ و ضربه زدن به مسلمانان نداشته باشند رابطه مسالمت‌آمیز برقرار کرد: «لا یَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِی‌الدّینِ و لَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم و تُقسِطوا اِلَیهِم» (ممتحنه/60 ،8)؛ اما اگر جنگ را آغاز کنند مؤمنان باید در راه خدا با آنان جهاد* کنند (نساء/4، 84)؛ ولی ستم پیشه نکنند: «و قـتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقـتِلونَکُم ولا تَعتَدُوا» (بقره/2،190) و چون اسلام دین صلح* و مسالمت است مسلمانان باید تقاضای صلح کافران را بپذیرند و بر خدا توکل کنند[21]: «و اِن جَنَحوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها وتَوَکَّل عَلَی اللّهِ» (انفال/8 ،61)، زیرا مسلمان هیچ گاه آغازگر جنگ نیست و دشمنان، مسلمانان را به جنگ وادار می‌کنند[22] و در جنگ یا صلح نباید پیران، زنان، کودکان و اسیران کشته شوند و اموری چون شبیخون، ترور*، بستن آب، قصاص قبل از جنایت، کشتن از روی گمان و تهمت و شکنجه و نیز مُثله کردن کشتگان آنان ممنوع است[23] و دشمنی تنها با دشمن ظالم: «فَلا عُدونَ اِلاّ عَلَی الظّــلِمین» (بقره/2،193) آن هم به قصد رفع فتنه (انفال/8 ، 39) و به صورت مقابله به مثل جایز است. «و اِن عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ» (نحل/16،126)

امنیت اقتصادی:

امنیت اقتصادی:
امنیت اقتصادی در دو سطح کاربرد دارد: نخست فراهم آمدن زمینه‌هایی برای تأمین معیشت آدمیان و از میان رفتن فقر و دیگری ایجاد ساز و کارهایی برای امنیت مناسبات اقتصادی و تجاری جامعه است. توجه قرآن به اموری مانند رفع فقر* و شکاف طبقاتی و انحصار ثروت در دست توانگران در راستای برقراری امنیت برای معیشت افراد و زدودن فقر از جامعه قابل تحلیل است. آیه «ما اَغنی عَنّی مالِیَه» (حاقّه/69 ،28) قرآن کریم از حسرت خوردن مجرمانی که هنگام مرگ فایده‌ای از اموال خود نمی‌بینند خبر می‌دهد؛ همانها که اموال فراوان جمع می‌کنند و زکات آن را نمی‌دهند و ازاین‌رو عذاب سختی پیش رو دارند[24]: «والَّذینَ یَکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ و لا یُنفِقونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم» (توبه/9،34)، حال آنکه می‌توانستند از مؤمنانی باشند که انفاق می‌کنند: «والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم * لِلسّائِلِ والمَحروم» (معارج/70،24 ـ 25) و از آنچه خداوند در اختیارشان گذاشته آخرت خود را آباد می‌سازند[25]: «وابتَغِ فیما ءاتـکَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ» (قصص/28،77) لزوم پرداخت خمس: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ و ابنِ‌السَّبیل» (انفال/8 ،41) و زکات: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـکینِ والعـمِلینَ عَلَیها والمُؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم و فِی‌الرِّقابِ والغـرِمینَ وفی سَبیلِ اللّهِ و ابنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللّهِ» (توبه/9،60) و نیز توصیه قرآن به سنت قرض‌الحسنه در آیات متعدد، مانند:«مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَیُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا کَثیرَةً» (بقره/2،245) و مهلت دادن به بدهکاران بی‌بضاعت[26]: «و اِن کانَ ذو عُسرَة فَنَظِرَةٌ اِلی مَیسَرَة» (بقره/2،280) بیانگر اهمیت توجه به محرومان جامعه است. از دیگر سو منع اسراف: «ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرِفین» (انعام/6 ،141) و تبذیر که برادری با شیطانها را به سبب تبعیت از آنان در پی دارد[27]: «و لا تکن من المبذرین اِنَّ المُبَذِّرینَ کانوا اِخونَ الشَّیـطین» (اسراء/17،27) و نیز منع انباشته کردن طلا و نقره و محروم کردن دیگران از آن (توبه/9،34) و هرگونه سرکشی و طغیان در استفاده نادرست از نعمتهای خدا که از آن به «بَطَر» تعبیر شده[28]: «و کَم اَهلَکنا مِن قَریَة بَطِرَت مَعیشَتَها» (قصص/28،58) برای مقابله با فقر و صرف اموال در راه نادرست است[29]؛ همچنین قرآن برای استفاده فقیران و محرومان از نعمتهای خدا فیء یا متصرفات از غیر راه جنگ[30] را متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان نزدیک پیامبر و بیچارگان و در راه ماندگان دانسته[31] تا با مال‌اندوزان از راههای نامشروع مقابله کند: «کَی لا یَکونَ دولَةً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکُم» (حشر/59 ،7) امنیت مناسبات اقتصادی و تجاری جامعه هم بر محور دوری از ربا (بقره/2،257) و نخوردن مال دیگران به باطل: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـل» (نساء/4،29) و سحت (مائده/5 ،62) تعریف می‌شود. سحت را کسب درآمد از راه حرام و رشوه دانسته‌اند.[32]

امنیت مقدسات:

امنیت مقدسات:
در برخی آیات قرآن از امنیت مکانها و زمانهایی یاد شده که دارای نوعی تقدس است. این تقدس یا از جانب خداست؛ مانند تقدس مکه* و ماههای حرام، یا آنکه نزد قوم و ملتی مقدس شمرده می‌شود. در آیه «ولَو لا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَومِعُ و بِیَعٌ وصَلَوتٌ و مَسـجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسمُ اللّهِ کَثیرًا» (حجّ/22،40) امنیت معابد یهود و نصارا در کنار مساجد مسلمانان که محلهای یاد خداست[33] موهبتی از سوی خداوند شمرده شده است. حتی بتهای مشرکان که احترامی ندارد و باید درهم شکسته شود، به سبب تقدسی که نزد آنان دارد نباید مورد دشنام قرار گیرد، زیرا مشرکان از روی نادانی به خدا دشنام می‌دهند[34]: «و لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلم» (انعام/6 ،108) تقدس و امنیت شهر مکه به طور خاص هم از آیات متعددی به دست می‌آید؛ مانند: «و اِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ و اَمنـًا» (بقره/2،125) که هرکس به آن پناه آورد در امان است و عرب پیش از اسلام نیز این سنت را رعایت می‌کرد و در مکه متعرض مال* و جان مردم نمی‌شد[35]: «و مَن دَخَلَهُ کانَ ءامِنـًا» (آل‌عمران/3، 97 و نیز نک: قصص/28،57) در آیه دیگری از شهر مکه به عنوان مکانی امن یاد می‌شود که چون اهالی آن مشرک شدند و کفران نعمت کردند، لباس گرسنگی و ترس بر آنان پوشانده شد: «و ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَةً کانَت ءامِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتیها رِزقُها رَغَدًا مِن کُلِّ مَکان فَکَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما کانوا یَصنَعون» (نحل/16،112) کفران نعمت آنان را شرک و رد دعوت پیامبر[36] ذکر کرده‌اند. بعضی مفسران این قریه را مربوط به قومی از بنی‌اسرائیل دانسته‌اند[37] و برخی هم این شهر امن را مدینه می‌دانند که پس از رحلت پیامبر دچار فتنه و ناامنیهایی شد.[38]
افزون بر مکانهای امن، رعایت حرمت ماههای* حرام که زمانهایی امن شمرده شده نیز ضرورت دارد: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا ... مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه/9،36)؛ اما مشرکان با جابه‌جایی و تأخیر ماهها، حرام خدا را حلال می‌کردند[39]: «اِنَّمَا النَّسِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامـًا» (توبه/9،37)

امهال

امهال => استدراج

اُمّی

اشاره

اُمّی: درس ناخوانده و خط ننوشته
امّی به معنای نانویسا و ناخوانا،[1] منسوب به امّ (مادر) است؛ یعنی کسی که نوشتن را فرا نگرفته و بر وضع تولد خویش باقی است.[2]
برخی آن را منسوب به امت به معنای عامّه دانسته‌اند، زیرا بیشتر مردم در زمان بعثت پیامبر و نزول قرآن نمی‌توانستند بنویسند[3] یا منسوب به امت و به معنای کسی است که بر اصل خلقت امت که خواندن و نوشتن نمی‌دانند، باقی بوده و خواندن و نوشتن را فرا نگرفته باشد.[4]
موسوم شدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به امّی نیز ازاین‌روست که خواندن* و نوشتن را از کسی نیاموخته بود.[5] امّی بودن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از نظر تاریخی روشن و قطعی است؛ تاریخ گواه است که آن حضرت چه قبل و چه بعد از مبعوث شدن به رسالت نزد هیچ استادی خواندن و نوشتن* نیاموخته بود، زیرا از یک سو بیشتر مردم سرزمین حجاز در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)خواندن و نوشتن را نمی‌دانستند، و از سوی دیگر تعلیم* و تعلّم* به صورت یک صنعت و حرفه در میان آنان جایگاهی نداشته است، ازاین‌رو تنها شمار اندکی در میان آنها (17 نفر) از این هنر برخوردار بوده‌اند، بنابراین اگر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در آن جامعه خواندن و نوشتن را از کسی آموخته بود یقیناً در میان مردم شهرت می‌یافت.[6]
افزون بر آن، با توجّه به وجود مخالفانی که درصدد بودند تا هرگونه اتهامی را به آن حضرت وارد کنند، اگر چنین مسئله‌ای وجود داشت مخالفان از آن غافل نمی‌ماندند.[7]
حوادث تاریخی بیانگر آن است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حتی در مدینه پس از مبعوث شدن به رسالت نیز نه نوشته‌ای را می‌خواند و نه با دست خویش چیزی می‌نگاشت و رخداد صلح حدیبیه از معروف‌ترین این حوادث است.[8]
قرآن کریم به امّی بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله) افزون بر واژه «امّی»، در دو مورد (اعراف/7، 157 ـ 158) با عباراتی دیگر نیز اشاره کرده است؛ مانند: «ما کُنتَ تَتلوا مِن قَبلِهِ ...» (عنکبوت/29، 48)، «ما کُنتَ تَدری ...» (شوری/42، 52)،[9] و نیز امّی بودن دیگران را به صورت جمع «امیّون» در یک آیه (بقره/2، 78) و «امیّیّن» در سه آیه مطرح کرده است. (آل‌عمران/3، 20، 75؛ جمعه/62 ، 2)

معنای امّی:

معنای امّی:
امّی منسوب به امّ باشد[10] یا به امّت، و امّت به معنای اکثریت مردم باشد[11] یا خلقت[12] به کسی گفته می‌شود که خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد. علامه طباطبایی(رحمه الله) با منسوب دانستن امّی به امّ می‌نویسد: مهر و عطوفت مادر مانع می‌شود از این که فرزند خود را نزد معلم بفرستد، بنابراین، فرزند به تربیت مادری بسنده می‌کند.[13]
برخی مفسران[14] براساس بیشتر[15] روایات مربوط به تفسیر امّی[16] آن را به معنای اهل امّ القری گرفته‌اند؛ یعنی کسی که در سرزمین مکه تولد یافته و منسوب به امّ القری است. در روایات یاد شده برای تأیید این نظر به آیه 92 انعام/6 استدلال شده که از مکه به امّ القری تعبیر کرده است: «... و لِتُنذِرَ اُمَّ القُری و مَن حَولَها ...»
در نظری دیگر امّی، منسوب به امّ الکتاب یعنی لوح محفوظ دانسته شده است و به این اعتبار به پیامبر(صلی الله علیه وآله) امّی و به امّت ایشان امیّین گویند.[17]

امّیین:

امّیین:
آیاتی که واژه امّی در آنها به صورت جمع و صفت برای دیگران آمده است درباره سه گروه ذیل است:
1. کسانی که خواندن و نوشتن را نمی‌دانستند و از کتاب آسمانی خود جز بر یک سلسله اوهام و خیالات اطلاعی نداشتند (عوام یهود): «و مِنهُم اُمِّیُّونَ لایَعلَمونَ الکِتـبَ اِلاّاَمانِیَّ واِن هُم اِلاّ یَظُنّون» (بقره/2، 78)
2. کسانی که پیرو هیچ کتاب آسمانی نبودند (مشرکان عرب)[18]: «... وقُل لِلَّذینَ اوتوا الکِتـبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم ...» (آل‌عمران/3، 20) به اعتقاد برخی از مفسران صفت امّی از دو جهت برای مشرکان عرب ذکر شده است:
الف. از باب تشبیه به کسی که خواندن و نوشتن را نمی‌داند، زیرا آنان کتاب الهی (قرآن) را نخواندند.
ب. عامّه مشرکان عرب اهل خواندن و نوشتن نبودند، اگرچه در بین آنان افراد اندکی نوشتن می‌دانستند.[19]
3. کسانی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از میان آنان مبعوث شده است (مردم عرب): «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّینَ رَسولاً مِنهُم ...» (جمعه/62 ، 2)، زیرا قبل از قرآن دارای کتاب آسمانی نبودند، برخلاف یهود و نصارا که آنان را «اهل کتاب» می‌گویند.[20] در آیه‌ای نیز اهل کتاب مردم عرب را با همین صفت نام برده‌اند[21]: «ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا لَیسَ عَلَینا فی الاُمِّیِّینَ سَبیلٌ ...» (آل‌عمران/3، 75) براساس برخی نقلها، مقصود آنان از امیین که در آیه آمده، مسلمانان هستند.[22]

تفاوت امّی بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله) با دیگران:

تفاوت امّی بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله) با دیگران:
امّی بودن، وصف مشترک پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دیگران است. مسلماً امّی در همه موارد یکسان نیست، زیرا در مورد قوم یهود از باب سرزنش و مذمّت آمده است (بقره/2، 78) و در مورد مردم عرب نقص و برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)کمال محسوب می‌شود و مدح و ستایش ایشان و دلیل رسالت و اعجاز آن حضرت است؛ مانند صفت تکبّر که برای خدای سبحان صفت مدح و برای غیر او مذمت و قبح است.[23] کمال بودن این وصف برای رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) ازاین‌روست که اهمیت و ارزش خواندن ونوشتن به عنوان یک هنر برای بهرهوری از آرا و اندیشه‌های دیگران است که در آثارشان برجای مانده است و پیامبر(صلی الله علیه وآله)عاقل‌ترین مردم و شریف‌ترین موجودات است و نیازی به معلومات بشری ندارد تا خواندن و نوشتن را فرا گیرد، زیرا خداوند علوم اولین و آخرین را یکجا به او آموخته است.
بر این اساس برخی از مفسران گفته‌اند: امّی در صفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) از نشانه‌های نبوت و دلیل رسالت آن حضرت است و با وجود این صفت دارای علم اولین و آخرین بود، از غیب آسمان و زمین خبر می‌داد و مردم را به راه حق و صراط مستقیم دعوت می‌کرد.[24]
آوردن صفت امّی برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)، و امّیّین برای مردم عرب برای توجه دادن مردم به قدرت بی‌کران الهی است که از میان مردمی جاهل و بی‌سواد، مردی درس ناخوانده و مکتب نرفته را برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند، از عقاید باطل پاکشان سازد و کتاب و علم و حکمت به آنها بیاموزد[25]، بنابراین با توجّه به اینکه قرآن مشتمل بر علوم فراوان است آوردن آن توسط کسی که نوشتن و خواندن را فرا نگرفته است از معجزات الهی به حساب می‌آید.[26]
قرآن کریم به چند صورت این صفت را به پیامبر(صلی الله علیه وآله)نسبت داده است؛ گاهی به صفت امّی برای وی تصریح کرده است: «اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ ...» (اعراف/7،157)، «فَـامِنُوا بِاللّهِ و رَسُولِهِ النَّبیِّ الاُمّیِّ ...» (اعراف/7،158) و گاهی گفته است: پیامبر(صلی الله علیه وآله)پیش از رسالت نمی‌خوانده و نمی‌نوشته است، مبادا کسانی که در صدد تکذیب و ابطال سخنان وی هستند شک و تردید کنند:«و ما کُنتَ تَتلوا مِن قَبلِهِ مِن کِتـب ولا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ اِذًا لاَرتابَ المُبطِـلون » (عنکبوت/29،48 و نیز شوری/42، 52)[27]
به عقیده سید مرتضی ظاهر آیه اخیر بر امّی بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله) قبل از نبوتش دلالت دارد، زیرا اگر قبل از مبعوث شدن به رسالت خواندن و نوشتن می‌دانست مخالفان راهی برای ایجاد شک و تردید در رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌یافتند و درباره نبوت آن حضرت شبهه ایجاد می‌کردند، بدین صورت که می‌گفتند: او قرآن را از کتابهای پیشین جمع کرده است؛ اما هنگامی که به زندگی پیامبر می‌نگرند می‌بینند که آن حضرت ازکودکی تا هنگام بعثت اهل خواندن و نوشتن نبوده است و آنچه را که آورده مردم از آوردن آن عاجزند، بنابراین، جایی برای شک و تهمت نمی‌ماند. وی این اعتقاد را که پیامبر قبل از نبوت خواندن و نوشتن را نمی‌دانسته، ولی پس از نبوت آن را از جبرئیل آموخته به امامیه نسبت داده است.[28]
در پاسخ این پرسش که چگونه فرستادن پیامبری امّی از سوی خداوند منت بر مؤمنان محسوب می‌شود: «لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِهِ ...» (آل‌عمران/3،164)، می‌توان مهم‌ترین دلیل آن را جلوگیری از این اتهام مخالفان دانست[29] که آن حضرت تعلیماتش را از کتابهای گذشتگان گرفته است:
برخی مفسران مدعی شده‌اند که به دلالت بعضی از آیات قرآن پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرآن را از روی نوشته برای مردم می‌خوانده است؛ مانند: «رَسولٌ مِنَ اللّهِ یَتلوا صُحُفـًا مُطَهَّرَه» (بیّنه/98،2 و نیز جمعه/62 ،2؛ آل‌عمران/3، 164)
آنان برای اثبات ادعای خویش از کلمه «یَتلوا» که به معنای خواندن است استفاده کردند.
پاسخ ادعای مذکور آن است که تلاوت خواندن است، از حفظ باشد یا از روی نوشته.[30] برخی در این زمینه گفته‌اند: به هیچ مدرکی برنخورده‌ایم که تلاوت به معنای خواندن از رو باشد. آنچه مجموعاً از سخنان واژه پژوهان و از موارد استعمال واژگان «قرائت» و «تلاوت» برمی‌آید این است که هر سخن گفتن قرائت یا تلاوت نیست. قرائت و تلاوت در موردی است که سخنی که خوانده می‌شود مربوط به یک متن باشد؛ خواه آن متن ازرو خوانده شود یا از حفظ.[31] افزون بر آن بیشتر مردم عرب در زمان آن حضرت بی‌سواد بوده و غالباً تفهیم و تفهم در میان آنان شفاهی بوده و به همین جهت فصاحت و بلاغت در میان آنان جایگاه ویژه‌ای داشته است.