امیرالمؤمنین
امیرالمؤمنین => علی(علیه السلام)
اُمَیمِه دختر بِشر انصاری
اشاره
اُمَیمِه دختر بِشر انصاری: از تیره بنیعمرو بن عوف، از قبیله اوس
از زندگانی او آگاهی چندانی در دست نیست، جز آنکه وی همراه همسر مشرکش در مکّه میزیست.[1] نام همسر او را حسان بن دحداحه[2] یا ثابت بن دحداحه[3] ـ غیر از ثابت بن دحداحه، صحابی انصاری که در غزوه احد مجروح شد ـ ذکر کردهاند. امیمه پس از صلح حدیبیه، در سال ششم هجری، از مکّه گریخت و به مدینه مهاجرت کرد و اسلام آورد.[4]پیامبر قصد داشت طبق مفاد صلح نامه حدیبیه او را به کافران مکّه بازگرداند که بنا به برخی روایات آیه 10 ممتحنه/60 در این باره نازل شد[5] و از پیامبر خواسته شد تا ضمن آزمودن زنان مهاجر به مدینه، از بازگرداندن آنان صرفنظر کند و مهریه آنان را به شوهران کافرشان بازپس دهد و پس از آن، ازدواج مسلمانان با آنان مجاز خواهد بود: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا جاءَکُمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرت فَامتَحِنوهُنَّ اللّهُ اَعلَمُ بِایمـنِهِنَّ فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنـت فَلا تَرجِعوهُنَّ اِلَی الکُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم ولا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ وءاتوهُم ما اَنفَقوا ولا جُناحَ عَلَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ ولا تُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ وسـَلوا ما اَنفَقتُم ولیَسـَلوا ما اَنفَقوا ذلِکُم حُکمُ اللّهِ یَحکُمُ بَینَکُم واللّهُ عَلیمٌ حَکیم»
پیامبر(صلی الله علیه وآله) براساس مفاد آیه، مهریّه امیمه را برای همسرش فرستاد و او را به ازدواج سهل بن حنیف انصاری درآورد که ثمره آن عبداللّه بن سهل بود.[6]
ابن اثیر نزول آیه مزبور را در شأن امیمه بعید دانسته، زیرا وی را از اهالی مدینه میداند و ازاینرو نمیتواند از مهاجران باشد[7]؛ اما منابع تفسیری[8] و مآخذی چون الاصابه و تاریخ المدینة المنوره بر سکونت وی در مکّه و مهاجرت او تأکید دارد.
ابن حجر احتمال داده که همسر امیمه، فردی انصاری نبوده و پس از ازدواج او را با خود به مکّه برده باشد.[9]
امیّة بن ابی صلت ثقفی
اشاره
امیّة بن ابی صلت ثقفی: شاعر معروف دوران جاهلی
نام پدر وی را به اختلاف ابوالصلت عبداللّه بن ربیعة بن عوف[10]، (عبد عوف) بن عقده[11]، ابوالصلت عبداللّه بن أبیربیعة بن عمرو[12]، ابوالصلت ربیعة بن عوف[13]، و ابوالصلت بن وهب بن علاج[14] ضبط کردهاند. نسب وی به تیره بنی عُقدَة بن غِیَره از قبیله ثقیف میرسد.[15] از او با دو کنیه ابوعثمان و ابوالحکم یاد شده است.[16] ثقیف به دو شاخه احلاف و بنو مالک تقسیم میشود که امیّه در زمره احلاف بود.[17] مادر امیّه، رقیه دختر عبد شمس بن عبدمناف (که بر این اساس، ابوسفیان پسر عمه اوست)،[18] و پسر خاله او عروة بن مسعود ثقفی (داعی ثقیف به اسلام و نخستین شهید آن قبیله) بود.[19]
امیّه و پدرش از شاعران جاهلی طائف بودند؛ امّا امیّه شهرتی بیش از دیگران داشت.[20] بنا به گفته صفدی همگان وی را «أشعر ثقیف» دانستهاند.[21] کُمیت وی را «أشعر الناس» معرفی کرده، میگوید: او چون ما میسراید و ما چون او نتوانیم سرودن.[22] وی از شعرای دینی در عصر جاهلی به شمار میرود[23]، زیرا در اشعار وی مضامینی از مفاهیم دینی مشابه آنچه در قرآن، تورات و انجیل است مشاهده میشود.[24] امیّه را از زیرکترین شخصیتهای عرب دانستهاند.[25]دلیل بر زیرکی امیّه، ادعای پیامبری اوست که برای دست یازیدن به آن، کتابهای آسمانی را میخواند و در پی علمآموزی همواره سفرها کرد و دانشمند بود و معروف بود که او شهرها را درنوردید و از آنها داستانها میگفت.[26] وی پیش از اسلام از بتپرستی روی برتافت[27] و به آیین حنیف* درآمد، با احبار درآمیخت، خرقه پوشید و زهد پیشه کرد و در مضامین دینی شعر میسرود و به زیارت کعبه میرفت.[28] بلاذری، وی را یهودی معرفی کرده است.[29] شاید بتوان، جایگاه وی را در میان ثقیف همچون موقعیت ابوسفیان در میان قریش دانست، زیرا با یکدیگر کاروانهای تجاری به شام، بحرین و یمن میبردند.[30] گفته شده که نخستین کسی که «بسمک اللهم» را در آغاز نوشتار خود میآورد همو بود.[31] گفته شده که امیّه خویش را در میان ثقیف همان پیامبر موعود معرفی میکرد و انتظار بعثت رسمی خویش را میکشید؛ اما وقتی از بعثت پیامبری از قریش با خبر شد گفت: از زنان ثقیف شرم میکنم، زیرا به آنان گفته بودم: من آن پیامبر موعودم و اکنون باید مطیع جوانی از بنیعبدمناف باشم.[32] امیه که هنگام بعثت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در بحرین بود پس از شنیدن خبر ظهور پیامبر(صلی الله علیه وآله)8 سال در آنجا ماند و پس از بازگشت به زادگاهش طائف، برای ملاقات با آن حضرت به مکه رفت.[33] از این ملاقات هیچ گزارشی در دست نیست؛ همچنین گزارش شده است که وی در هنگام ظهور اسلام در طائف بود[34] و از سر حسادت از گرویدن به اسلام رو بر میتافت.[35] معلوم نیست آیا در سفر پیامبر به طائف با وی ملاقاتی داشته یا در طرد پیامبر از آن شهر چه نقشی داشته است. پس از جنگ بدر، در سفری که از شام به حجاز داشت[36] در محل بدر ضمن نکوهش پیامبر(صلی الله علیه وآله)[37] در رثای کشتههای قریش شعری سرود[38] و پیامبر نقل و روایت آن را منع کرد.[39] امیّه پس از غزوه بدر همواره قریش را با اشعارش بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه وآله)تحریک میکرد.[40] در هنگام عزیمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)برای حجة الوداع، پیامبر پس از شنیدن اشعار امیّه، آن اشعار را به اسلام بسیار نزدیک دانست.[41] این گزارش چندان قابل اعتماد نیست، زیرا بر این اساس استوار است که انتساب آن اشعار را به امیه صحیح بدانیم.
معروف است که امیّه در سال نهم هجری در حال کفر در طائف از دنیا رفت.[42] گویا در گذشت او پیش از مسلمان شدن ثقیف[43] و نیز بعد از غزوه حنین[44] و هنگام محاصره طائف بوده است.[45]
امیّه در متون متأخر:
امیّه در متون متأخر:
امیّه از شخصیتهای برجسته عصر خویش است که کافر از دنیا رفت؛ اما به سبب اشعار منسوب به وی مورد توجه قرار گرفت. غالب اطلاعات مربوط به او را باید در منابع ادبی و منابع متأخر شرح حالنگاری چون اغانی، وفیات الاعیان و تاریخ مدینة دمشق جویا شد.
اشعار وی در استدلالها و استشهادهای ادبی و تفسیری مورد توجه عالمان و بزرگان قرار میگرفت؛[46] زمخشری در باب حمد و ثناء[47] و در باب آسمان، ستارگان، عرش و کرسی،[48] جهنم و اهوال آن به بخشهایی از اشعار امیّه استشهاد کرده است.[49]
براساس گزارش شوقی ضیف، شولتهس مجموعهای از ابیات وی را گردآورد و با ترجمه آلمانی در 1911 میلادی منتشر ساخت. بشیریموت نیز در 1936 میلادی مجموعهای از اشعار وی را با عنوان «دیوان امیه» به چاپ رساند. اشعار منسوب بدو درباره موضوعاتی چون آفرینش آسمانها و زمین، ستارگان، عرش، پیدایش هستی، خدا، مرگ و فنا، رستاخیز، عذاب و ثواب و نیز قصص انبیا و پیامبرانی چون آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(علیهم السلام) و نیز از فرعون، مریم، بلقیس، ذوالقرنین، لوط، عاد و ... است.[50] داستانهای نقل شده از او کاملا مبالغهآمیز است، بهگونهای که نشان میدهد او در آشنایی با زبان حیوانات همسنگ سلیمان نبی بوده است.[51] افسانههای اغراقآمیزی در باره او گفتهاند؛ مانند اینکه کبوترانی سینه او را شکافتند تا برای نبوت پاک کنند؛ اما نبوت را از آن او ندانستند.[52] برخی هم بر این باور بودند که چنانچه پیامبر ظهور نمیکرد قبیله ثقیف مدعی نبوت امیّه میشد.[53]
برخی از مستشرقان متقدم، قائل به تشابه مضامین اشعار امیّه و قرآن و مدعی تأثیرپذیری پیامبر از امیّه شدهاند، چنانکه با ملاحظه اشعار امیّه پنداشتند که یکی از مآخذ و منابع قرآن را یافتهاند[54] و برخی دیگر قرآن و اشعار امیّه را برگرفته از تورات و انجیل دانستهاند.[55] در مقابل، مستشرقان دیگری، آن دسته از اشعار امیّه را که در آنها باورهای قرآنی انعکاس یافته، متعلق به او ندانستهاند، چنانکه بروکلمن جز سروده امیّه برای کشتههای بدر را باور ندارد.[56] شوقی ضیف نیز مدعی است قصاصان و روات به امیه فراوان دروغ بستهاند و اساساً دیوان امیّه را برای شناخت آیین عرب جاهلی فاقد اعتبار میداند[57]، افزون بر این چنانچه سخنان پیامبر با سخنان امیّه شباهت داشت، قریش در مبارزه با اسلام بدان اشاره میکردند یا حداقل خود امیّه بدان اعتراض میکرد. از طرف دیگر مضامین قرآن با تورات و انجیل شباهت کمتری دارد[58]، بر این اساس قطعا اشعاری با ساختار و مفاهیم جدید قرآنی به امیه نسبت داده شده است.
برخی تقرب به حجاج ثقفی را انگیزه جعل دانستهاند تا از این طریق نزد امیر کوفه منزلت یابند.[59] محققان دیگر معتقدند وارد شدن آن مفاهیم، مقولهها و باورها در شعر* امیه باید کار کسانی باشد که در دوره اسلامی میزیستهاند و این مفاهیم و باورها را در ذهن خود داشتهاند و به قصد خدمت به اسلام، آنها را از زبان امیه نقل کردهاند تا با اتکا به آگاهیهای غیبی، از نزدیکی ظهور حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)سخن گفته و ظهورش را بشارت دهند.[60]
در هر صورت ما افراط دروغپردازان و تفریط بروکلمن را نمیپذیریم و اذعان داریم که وی اشعاری در موضوع زهد[61] و احیاناً نظایر آن سروده است و در صورتی که گزارش مربوط به گفتوگوی پیامبر با خواهر امیّه، فارعَه را بپذیریم (در ادامه میآید) در او نشانههایی از هدایت دیده میشد؛ اما حسادت و عصبیت، وی را در کفر نگه داشت.
امیّه در شأن نزول:
امیّه در شأن نزول:
ابناثیر در ضمن شرح حال فارعَه خواهر امیّه، سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره امیّه را یادآور شده است: «کان مَثَل أخیک کمثل الذی آتاه اللّه آیاته فانسلخ منها ...» ، بر این اساس پیامبر امیّه را همچون بلعم باعورا دانسته که خداوند آیاتی به وی نشان داد؛ امّا او از آن بهره نبرد و با اینکه بنا بر روایت مشهور آیه درباره بلعم نازل شده؛ امّا برخی مفسران با ذکر روایاتی خواستهاند آیه را در شأن امیّه بدانند[62]: «واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَّذی ءاتَینـهُ ءایـتِنا فَانسَلَخَ مِنها ... = و خبر آنکس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت». (اعراف/7،175) بخشی از راویان، شاعران مشرکی را که با سرودن اشعار و حکایت قصص به رویارویی پیامبر میرفتند یا با شعر خود پیامبر و اصحابش را هجو میکردند مصداق آیه 224 ـ 225 سوره شعراء دانسته و در این زمینه از شعرای متعددی چون امیّه نام بردهاند[63]: «والشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوون اَلَم تَرَ اَنَّهُم فی کُلِّ واد یَهیمون = و شاعران را گمراهان پیروی میکنند. آیا ندیدهای که آنان در هر وادیی سرگرداناند». امام سجاد(علیه السلام)یکی از مصادیق آیه 31 زخرف/43 را امیّه دانسته و ذیل آیه بعدی فرمودند: اگر اختیار به قریش واگذار شده بود هر آینه امیّه یا عروة بن مسعود را برای پیامبری برمیگزیدند[64]:«و قالوا لَولا نُزِّلَ هـذا القُرءانُ عَلی رَجُل مِنَ القَریَتَینِ عَظیم اَهُم یَقسِمونَ ... = و گفتند: چرا قرآن بر یکی از بزرگان دو شهر ( مک*ه و طائف*) نازل نشده است».
در ذیل آیات 14 نمل/27 و 89 بقره/2 که از انکار و جحد کافران سخن به میان آمده است تنها ابوحیان به داستان امیّه و احبار یهود اشاره میکند.[65]
امیّة بن خَلَف
اشاره
امیّة بن خَلَف: امیة بن خلف جُمَحی قریشی از مخالفان برجسته پیامبر
وی از اشراف طایفه بنی جُمَح[66] و از سروران آن به شمار میرفت و به «غِطریف» یعنی بزرگ بزرگان اشتهار داشت.[67] گفتهاند که او در عصر جاهلی دیگ سنگی میفروخته[68] و در جنگ فجار دوم (یا چهارم)[69] فرماندهی تیره بنی جُمح را عهدهدار بوده است[70]؛ همچنین برخی او، پدر، برادر و فرزندش را از سخاوتمندان عصر جاهلی برشمردهاند.[71]پس از بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)او از مخالفان سرسخت آن حضرت شد و برای جلوگیری از گسترش اسلام با سختکوشی و پشتکار فراوان در تمامی مراحل برخورد قریش با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، همراه آنان بود و به شیوههای گوناگون در آزار حضرت کوشید. استهزا و عیبجویی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)[72] و مجادله با آن حضرت[73]، تحریک دیگران به بازگشت ازاسلام و رها کردن پیامبر(صلی الله علیه وآله)[74] در دستور کار وی قرار داشت.
به گفته مورخان وی چندین بار به سراغ ابوطالب(علیه السلام)رفت یا دیگران را نزد وی فرستاد و از او خواست تا برادرزادهاش را از تبلیغ رسالت خویش باز دارد.[75] وی از جمله 7 نفری بود که پس از جسارت ابوجهل به پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقام ابراهیم حضرت رو به کعبه آنان را نفرین کرد[76]؛ همچنین وی از عوامل مؤثر در توطئههای مشرکان مکه بر ضدّ رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بود؛ از جمله در نشست مشورتی دارالندوه، در سال سیزدهم بعثت و اتخاذ تصمیم به قتل آن حضرت[77]، محاصره خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در لیلة المبیت*[78] و تعقیب آن حضرت تا دهانه غار ثور[79] حضور داشت.
امیه در آزار مسلمانان از هیچ کوششی فرو گذار نکرد؛ از جمله برای بازگرداندن برده مسلمان شده خود بلال* حبشی از اسلام روزها او را روی ریگهای داغ زیر تابش شدید خورشید به پشت میخوابانید و سنگ بزرگی بر سینهاش مینهاد و میگفت: تا از مسلمانی دست برنداری همینگونه خواهی ماند و او با تکرار «اَحَد اَحَد» بر اعتقاد توحیدی خود پای میفشرد.[80] او یکی از پسرعموهای خود (عثمان بن مظعون) را نیز به سبب اسلام آوردن آزار میداد.[81]
تاریخنگاران و مفسّران او را از مصادیق «مستهزئین» برشمردهاند که همراه با ولید بن مغیره و ابوجهلبنهشام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مسخره میکردند[82] و نیز از «مقتسمین» دانستهاند که هر ساله در موسم حجّ با تقسیم ورودیهای مکه مردم را از گرایش به پیامبر(صلی الله علیه وآله)باز میداشتند.[83] به گفته ابن اثیر، امیّه و برادرش اُبیّ بن خلف بدترین آزار دهندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و تکذیب کنندگان وی بودند.[84]
سرانجام سران مشرک قریش از جمله امیّة بن خلف، ابوجهل، عتبه، شیبه و شماری دیگر به منظور یافتن راه چارهای برای جلوگیری از گسترش اسلام در دارالندوه جمع شدند و در این جلسه پیشنهادهایی مانند تبعید، حبس و قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله)ارائه شد و در نهایت تصمیم به کشتن پیامبر گرفتند.[85]
خداوند پیامبرش را به وسیله جبرئیل از این توطئه آگاه کرد. علی(علیه السلام) در بستر پیامبر(صلی الله علیه وآله)خوابید و حضرت شبانه به سوی غار ثور از مکه خارج شد و اینچنین مکر الهی در مورد مشرکان تحقق یافت.[86]
پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز امیّه همچنان بر این شیوه ماند. او در غزوه بواط در کاروان تجاری قریش که مورد تهدید پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار گرفته بود حضور داشت.[87] در سال دوم هجرت، هنگام آماده شدن سپاه مشرکان برای شرکت در جنگ بدر، به سبب آگاهی از پیشگویی پیامبر(صلی الله علیه وآله)در مورد کشته شدنش نخست از همراهی با سپاه خودداری میکرد.[88]آوردهاند که سعد بن معاذ برای انجام عمره به مکه رفت و چون با امیّه دوست بود بر او وارد شد و به او گفت: به خدا سوگند که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)شنیدم که تو را خواهند کشت. امّیه پرسید: در مکّه؟ سعد اظهار داشت: نمیدانم. امیّه گفت: به خدا سوگند، محمد(صلی الله علیه وآله)دروغ نمیگوید و چنان ترسید که تصمیم گرفت همراه سپاه خارج نشود.[89] برخی هم معتقدند انگیزه این تصمیم آن بوده که وی برای تعیین نیک و بد شرکت در جنگ بدر نزد بت هُبَل تفأل زد و چون پاسخ منفی گرفت منصرف شد.[90]
به گفته واقدی وی پس از آگاهی از به سلامت رفتن کاروان تجاری قریش از جمله مخالفان ادامه حرکت سپاه قریش برای جنگ بدر بود که بر اثر متهم شدن به ترس از سوی ابوجهل و دیگران، مخالفتش بینتیجه ماند[91] و با اصرار ابوجهل و عُقبه و نضر بن حارث، به ناچار همراه آنان به سوی مدینه رفت.[92]
هنگام ورود سپاه قریش به جُحفه، جهیم بن صلت ادعا کرد که به صورت مکاشفه یا رؤیا کسی را مشاهده کرده که از مرگ امیّه و عدهای از بزرگان مکه خبر میدهد.[93]
در جنگ بدر، امیه با کشتن 9 شتر در یک وعده و اطعام تمامی سپاه شرک[94] از اطعام کنندگان سپاه شرک شناخته شده است.[95] کنیز او نیز به همراه ساره و عزّه کنیزان عمرو بن هاشم و اسود بن مطّلب، برای ترغیب سپاه قریش به رویارویی با مسلمانان آواز میخواند و دایره مینواخت.[96]
سرانجام امیّه به همراه پسرش به اسارت دوست قدیمی خود عبدالرحمان بن عوف که به گردآوری غنیمت و باز کردن زره کشتگان مشغول بود درآمد. امیّه گفت: اگر من و فرزندم را به اسارت بگیری و مانع کشته شدن ما شوی برای آزادی خود شتران پر شیر فدیه خواهیم داد که از جمعآوری زره برای تو سودمندتر است.[97]
عبدالرحمان آن دو را به طرف ستاد فرماندهی پیامبر میبرد که ناگهان چشم بلال به وی افتاد و با فریاد به اینکه او همان امیّه سردمدار کفر است انصار را به کشتن آن دو تحریک کرده، مکرّر میگفت: نجات نیابم اگر او زنده بماند. گزارشها در خصوص قتل و قاتل وی متفاوت است؛ به موجب گزارشی حُباب بن مُنذر و خُبَیبَ بن یساف (اساف) به تحریک بلال بدانها حملهور شده، و بدون اطلاع پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن دو را از پای درآوردند و تلاش عبدالرحمان عوف برای زنده ماندن آنان بینتیجه ماند.[98] ضمن آنکه هنوز درباره اسیران تصمیم قطعی گرفته نشده بود.[99] شاید وی در لحظات پایانی جنگ کشته شده باشد. پیامبر(صلی الله علیه وآله)دست خبیب قاتل امیّه را که در درگیری با وی از شانه قطع شده بود التیام بخشید و او بعدها با دختر امیّه ازدواج کرد.[100]
برخی نیز قتل امیّه و فرزندش علی را به بلال و مردی انصاری نسبت دادهاند.[101] با کشتهشدن آن دو عبدالرحمان عوف اظهار تأسف کرده، میگفت: زرههایم از دست رفت و اسیرم نیز کشته شد.[102]
هنگام دفن اجساد مشرکان، جنازه امیّه در داخل زره باد کرده بود و بر اثر جابهجایی متلاشی میشد، ازاینرو بدن او را همانجا با سنگ و خاک پوشاندند.[103]
أمیّه در شأن نزول:
أمیّه در شأن نزول:
مفسّران در ذیل آیاتی پر شمار از وی یاد کردهاند که در بیشتر موارد نام امیه به همراه گروهی از سران قریش یا سردمداران شرک ذکر شده؛ ولی در چند مورد مفاد آیات تنها بر وی تطبیق شده است که بدین شرح است:
1. مفسران در ذیل آیه 28 کهف/18 که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را موظف میسازد تا همواره با کسانی باشد که هر صبح و شام پروردگار خویش را خوانده و تنها رضای او را میطلبند و از آنان چشم برنتابد، گفتهاند که امیّه از آن حضرت میخواست تا یاران بیبضاعت خود را از گرد خویش بپراکند تا بزرگان مکه و در پی آن سایر مردم به حضرت بگروند. خداوند پیامبرش را از پیروی کسانی که قلبشان از یاد خدا غافل گشته و مطیع هوای نفس خویش گردیده و دچار افراطاند باز میدارد[104]: «واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشیِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطـا» (کهف/18،28)
2. طبرسی براساس نقلی از حسن، آیات پایانی یس/36 را درباره امیّة بن خلف شمرده، سپس در صحت آن تردید کرده است. او تکّه استخوانی پوسیده را از گورستان برداشت و نزد پیامبر آورد و به استهزا و انکار گفت: چه کسی این استخوانهای پوسیده را زنده میکند: «اَوَ لَم یَرَ الاِنسـنُ اَنّا خَلَقنـهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُوَ خَصیمٌ مُبین * وضَرَبَ لَنا مَثَلاً ونَسِیَ خَلقَهُ قَالَ مَن یُحیِ العِظـمَ وهِیَ رَمیم» (یس/36،77 ـ 78) خداوند در پاسخ او به پیامبرش میفرماید: بگو همان کسی که آن را نخستین بار آفرید دوباره زنده خواهد کرد و او به هر آفریدهای داناست: «قُل یُحییهَا الَّذی اَنشَاَها اَوَّلَ مَرَّة وهُوَ بِکُلِّ خَلق عَلیم» (یس/36،79)[105]
3. پس از گزارش پیامبر(صلی الله علیه وآله) از زندگی پس از مرگ و حشر مردگان برخی از مشرکان از جمله امیّه این سخن را برنتافته و به انکار آن برخاستند. خداوند در آیات 66 ـ 67 مریم/19 در نقل گفته آنان فرمود: «ویَقولُ الاِنسـنُ اَءِذا ما مِتُّ لَسَوفَ اُخرَجُ حَیـّا * اَوَ لا یَذکُرُ الاِنسـنُ اَنّا خَلَقنـهُ مِن قَبلُ ولَم یَکُ شَیــا = و انسان میگوید: آیا وقتی بمیرم راستی زنده [از قبر ]بیرون آورده میشوم؟ آیا انسان به یاد نمیآورد که ما او را قبلا آفریدهایم و حال آنکه چیزی نبوده است؟» (مریم/19، 66 ـ 67) بلنسی براساس نقلی از جرجانی احتمال داده است که مراد از انسان در این آیه امیّة بن خلف باشد.[106]
4. به گفته مقاتل امیّة بن خلف، یتیمی به نام قُدامَة بن مظعون در خانه خود نگه میداشت که از دادن حق او خودداری میکرد، ازاینرو آیات 15 ـ 17 فجر/89 در نکوهش او فرود آمد: «فَاَمَّا الاِنسـنُ اِذا مَا ابتَلـهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبّی اَکرَمَن * و اَمّا اِذا ما ابتَلـهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقولُ رَبّی اَهـنَن * کَلاّ بَل لا تُکرِمونَ الیَتیم» گفتهاند: مراد از انسان در این آیات امیّه است که خداوند پندار او را تخطئه کرده و میفرماید: شما یتیمان را گرامی نمیدارید.[107]
در ادامه همین آیات، میبدی براساس قرائتی، نزول آیات 25 ـ 26 همین سوره را درشأن امیّة بن خلف نقل کرده است: «فَیَومَئِذ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ اَحَد * و لا یوثِقُ وثاقَهُ اَحَد = در آن روز خداوند کسی را همانند عذاب وی معذّب نسازد و هیچکس را چون او دربند نکشد».[108] (فجر/89 ، 25 ـ 26)
5 . برخی از مفسران مراد از آیه «و اَمّا مَن بَخِلَ واستَغنی * وکَذَّبَ بِالحُسنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلعُسری» (لیل/92،8 ـ 10) را که درباره بخیلان و تکذیبکنندگان پاداش الهی است، امیّة بن خلف دانستهاند که بخل میورزید و از ایمان به پیامبر اظهار بینیازی و بلال را شکنجه میکرد.[109]
6 . همچنین به گزارش زمخشری آیات 15 ـ 16 همین سوره به امیه اشاره دارد که پیامبر را تکذیب میکرد و از گرایش به اسلام روی میگرداند: «لا یَصلـها اِلاَّ الاَشقی * اَلَّذی کَذَّبَ و تَوَلّی = جز بدبختترین مردم کسی وارد آن ]آتش]نمیشود؛ کسی که [آیات خدا را]تکذیب و به آن پشت کرد».[110] (لیل/92،15 ـ 16)
7. طبرسی بنابه نقلی آیه 17 عبس/80 را نیز درباره أمیّة بن خلف دانسته است که بر اثر ناسپاسی و شدّت کفر، نفرین شده است[111]: «قُتِلَ الاِنسـنُ ما اَکفَرَه = کشته باد انسان، چه ناسپاس است».
8 . بیشتر مفسران، در آیه «اَرَءَیتَ الَّذی یَنهی * عَبدًا اِذا صَلّی = آیا دیدی کسی را که هنگامی که بندهای به نماز میایستد او را باز میدارد» (علق/96، 9 ـ 10) مراد از این آیه را ابوجهل دانستهاند که مانع نماز پیامبر(صلی الله علیه وآله)میشد؛ ولی زمخشری بر پایه سخنی از حسن بصری این آیه را درباره امیّة بن خلف گزارش کرده است که سلمان را از نماز باز میداشت[112] و چون مرگ امیّه پیش از گرایش سلمان به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است، این گزارش نمیتواند صحیح باشد.
9. بلنسی براساس نقلی خطاب در «یـاَیُّهَا الاِنسـنُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریم = هان ای انسان! چه چیزی تو را درباره پروردگار کریمت مغرور ساخته است» (انفطار/82 ،6) را نیز بر امیّةبن خلف تطبیق داده؛ ولی خود به سبب عمومیّت عنوان، این احتمال را ضعیف شمرده است.[113]
امّا آیاتی که در ذیل آن از امیّه به همراه دیگران یاد شده بدین شرح است:
1. طبری و میبدی آوردهاند که مراد از «فُلان» در آیه 28 فرقان/25 امیّة بن خلف و مقصود از «ظالم» در آیه قبل از آن عقبة بن ابیمعیط از دوستان صمیمی اوست. هنگامی که عقبه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به طعامی مهمان کرد آن حضرت پذیرش دعوت وی را به ایمان آوردن او مشروط کرد و او بدین منظور شهادتین گفت. چون امیّه مطلع شد عقبه را واداشت تا برای جبران کرده خویش به صورت آن حضرت آب دهان بیفکند. آیات 27 ـ 28 فرقان/25 زبان حال عقبه در قیامت است که از شدت حسرت دست به دندان گزیده، میگوید: ای وای بر من! کاش فلان [شخص گمراه [را به دوستی برنمیگزیدم[114]: «ویَومَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیهِ یَقولُ یــلَیتَنِی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا * یـوَیلَتی لَیتَنی لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَلیلا» قرطبی نیز آیه «الاَخِلاّءُ یَومَئِذ بَعضُهُم لِبَعض عَدُوٌّ» (زخرف/43،67) را بنا به قولی درباره این دو میداند که در دنیا دوستانی صمیمی بودهاند و در آخرت دوستی آنان به دشمنی خواهد گرایید.[115]
2. چون امیّة بن خلف با مسخره کردن و استهزای پیوسته پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان قلب آن حضرت را میآزرد، مفسران و مورخان او را از مصادیق بارز «مستهزئین» در آیات پایانی سوره حجر دانستهاند[116]: «اِنّا کَفَینـکَ المُستَهزِءین * اَلَّذینَ یَجعَلونَ مَعَ اللّهِ اِلـهـًا ءاخَرَ فَسَوفَ یَعلَمون = ما [شرّ]ریشخندکنندگان را از تو برطرف خواهیم کرد؛ همانان که با خدا معبودی دیگر قرار میدهند، پس به زودی ]حقیقت را [درخواهند یافت». (حجر/15، 95 ـ 96)
3. بر پایه نقل سیوطی، روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر امیّة بن خلف، ولید بن مغیرة و ابوجهلبن هشام میگذشت. آنان با استهزا* و تمسخر آن حضرت خشم ایشان را برانگیختند. خداوند آیه 10 انعام/6 را فرو فرستاد[117] و آنان را به سرنوشت شوم پیشینیان تهدید کرد: «و لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِروا مِنهُم ما کانوا بِهِ یَستَهزِءون = و [با این حال نگران نباش]جمعی از پیامبران پیش از تو نیز به استهزا گرفته شدند، پس سرانجام آنچه را که ریشخند میکردند [عذاب الهی ]دامنگیرشان گردید». (انعام/6 ،10)
4. به گفته میبدی نیز مرجع ضمیر«یَأتیهِم» در آیه پنجم همین سوره امیّة بن خلف و دو تن دیگر از سران قریشاند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به مسخره میگرفتند[118]: «فَقَد کَذَّبوا بِالحَقِّ لَمّا جاءَهُم فَسَوفَ یَأتیهِم اَنبـؤُا ما کانوا بِهِ یَستَهزِءون = آنان هنگامی که حقّ به سراغشان آمد تکذیب کردند؛ ولی به زودی [حقیقت ]خبرهای آنچه را که به ریشخند میگرفتند به آنان خواهد رسید». (انعام/6 ،5)
5 . همچنین گفتهاند: امیّه از جمله بزرگان مشرکی بود که چون قرآن را میشنید از آن چیزی درنمییافت و آن را افسانه پیشینیان میشمرد. خداوند آیه 25 انعام/6 را درباره آنان نازل کرد[119] و از سنگینی گوشهای وی و بسته بودن قلبش خبر داد: «و مِنهُم مَن یَستَمِعُ اِلَیکَ وجَعَلنا عَلی قُلوبِهِم اَکِنَّةً اَن یَفقَهوهُ وفی ءاذانِهِم وقرًا واِن یَرَوا کُلَّ ءَایَة لا یُؤمِنوا بِها حَتّی اِذا جاءوکَ یُجـدِلونَکَ یَقولُ الَّذینَ کَفَروا اِن هـذا اِلاّ اَسـطیرُ الاَوَّلین»
6 . به روایت سدّی امیّة بن خلف از کسانی بود که در واپسین روزهای زندگانی ابوطالب نزد وی رفتند از پیامبر(صلی الله علیه وآله)به او شکایت کردند و از وی خواستند تا حضرت را از رسالتش باز دارد. چون پیامبر(صلی الله علیه وآله)خواستههای آنان را شنید فرمود: اگر شهادتین بر زبان جاری سازید دست از شما برمیدارم؛ امّا آنها گفتند: خدایانمان پاسخ دشنامهای تو را خواهند داد و ما نیز تو و خدایت را دشنام خواهیم داد. به گفته طبری آیه 108 انعام/6 در این باره نازل شد[120] و مسلمانان را از دشنام دادن به معبودان آنها باز داشت: «ولا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلم کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُلِّ اُمَّة عَمَلَهُم ثُمَّ اِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانوا یَعمَلون»
7. برخی مفسران نزول آیه 30 انفال/8 را مربوط به نشست مشورتی قریش در دارالندوه میدانند که در سال سیزدهم بعثت در آستانه هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)به مدینه امیّة بن خلف و چند تن دیگر از سران قریش گرد هم جمع شدند تا برای جلوگیری از پیشرفت سریع اسلام تدبیری بیندیشند. خداوند پیامبرش را از این توطئه آگاه کرد. علی(علیه السلام) در بستر پیامبر(صلی الله علیه وآله)خوابید و مکر الهی دامنگیر مشرکان گردید[121]: «و اِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَروا لِیُثبِتوکَ اَو یَقتُلوکَ اَو یُخرِجوکَ ویَمکُرونَ ویَمکُرُ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المـکِرین»
8 . به گفته گروهی از مفسران مراد از «مقتسمین» در آیات 90 ـ 91 حجر/15: «کَما اَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمین * اَلَّذینَ جَعَلوا القُرءانَ عِضین» 12، 16 یا 17 نفر از قریش از جمله امیّة بن خلف هستند که از سوی ولید بن مغیره مأموریت داشتند تا در موسم حجّ در ورودیهای مکه بایستند و با متهم کردن پیامبر(صلی الله علیه وآله)به کهانت، جنون، سحر، شعر و دیگر تهمتها مردم را از گرایش به اسلام بازدارند.[122]
9. همچنین برخی مراد از «اَئِمَةَ * الکُفر» در آیه 12 توبه/9 را امیّة و دیگر سران شرک دانستهاند؛ ولی قرطبی و بلنسی به دلیل نزول سوره برائت پس از فتح مکه یعنی زمانی که بزرگان قریش اسلام آورده بودند و امیّه 6 یا 7 سال پیش از آن کشته شده بود، این گفته را نمیپذیرند.[123]
10. سیوطی براساس روایتی از ابن عباس مینویسد: امیّة بن خلف و ابوجهل و برخی دیگر از قریش به فتنه نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمده خواستند که حضرت بتها را استلام کند تا آنان نیز اسلام آورند. خداوند در پاسخ درخواست آنان آیه 73 اسراء/17 را فرو فرستاد[124]: «و اِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِیَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَ تَّخَذوکَ خَلیلا = نزدیک بود آنها تو را [با وسوسههای خود]از آنچه بر تو وحی کردهایم بفریبند تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت تو را به دوستی خود برمیگزینند». امام رضا(علیه السلام)در حدیثی این آیه را از تعابیر رمزی قرآن شمرده است که گرچه خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله)است؛ ولی دیگران منظورند. علامه طباطبایی نیز این گزارش سیوطی را مورد نقد قرار داده است.[125]
11. براساس آیات 90 ـ 93 اسراء/17 مشرکان مکه از جمله امیّة بن خلف پس از ناکامی در بازداشتن پیامبر(صلی الله علیه وآله)از رسالت خود با آن حضرت به گفتوگو نشسته و برای اسلام آوردن خود شرایطی نامعقول همانند روان ساختن چشمهای، رفتن پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آسمان و داشتن خانهای از طلا و مانند آن قرار دادند[126]: «و قالوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الاَرضِ یَنـبوعـا ... قُل سُبحانَ رَبّی هَل کُنتُ اِلاّ بَشَرًا رَسولا» پیامبر(صلی الله علیه وآله)در پاسخ آنان به فرمان خداوند میگوید: بگو: منزّه است پروردگار من. مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟
12. از ابن عباس روایت شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به لحاظ عدم بهرهگیری بزرگان قوم خود از جمله امیّة بن خلف از خیرخواهیهای او و پافشاری بر بدفرجامی خویش به سختی دچار غم و اندوه میشد که خداوند با فرو فرستادن آیه 6 کهف/18 آن حضرت را تسلّی داد[127]: «فَلَعَلَّکَ بـخِعٌ نَفسَکَ عَلی ءاثـرِهِم اِن لَم یُؤمِنوا بِهـذا الحَدیثِ اَسَفـا = گویی که میخواهی به سبب اعمال آنان خود را از شدت اندوه هلاک سازی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند».
13. همچنین برخی از مفسران مراد از «مِنَ الناس» در آیه ذیل را امیّة بن خلف و چند تن از مشرکان همفکرش دانستهاند[128]: «اَلَم تَرَوا اَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَکُم ما فِیالسَّمـوتِ وما فِی الاَرضِ واَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَهُ ظـهِرَةً وباطِنَةً ومِنَ النّاسِ مَن یُجـدِلُ فِی اللّهِ بِغَیرِ عِلم ولا هُدًی ولا کِتـب مُنیر» خداوند با اشاره به نعمتهای ظاهری و باطنی و در اختیار انسان قرار دادن آنچه در آسمانها و زمین است میفرماید: ولی بعضی از مردمان بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری، درباره خدا مجادله میکنند». (لقمان/31،20)
14. در ذیل آیه 51 فصّلت/41: «و اِذا اَنعَمنا عَلَیالاِنسـنِ اَعرَضَ ونَـا بِجانِبِهِ واِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذو دُعاء عَریض = هرگاه به انسان [غافل و بیخبر]نعمت دهیم، روی میگرداند و با حال تکبّر از حق دور میشود؛ ولی هرگاه اندک ناراحتی به او برسد تقاضای فراوان و مستمر [برای برطرف شدن آن]دارد» قرطبی ازابن عباس روایت کرده که مراد این آیه عتبه و شیبه (فرزندان ربیعه) و امیّة بن خلف است که از اسلام روی گردانده و دوری گزیدند.[129]
15. همچنین در ذیل آیه 50 همین سوره نام این سه تن به نکوهش در شماری از تفاسیر آمده است[130]:«ولـَئِن اَذَقنـهُ رَحمَةً مِنّا مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّتهُ لَیَقولَنَّ هـذا لی و ما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً و لـَئِن رُجِعتُ اِلی رَبّی اِنَّ لی عِندَهُ لَلحُسنی = و اگر از جانب خود رحمتی پس از زیانی که به او رسیده است بچشانیم قطعاً خواهد گفت: من سزاوار آنم و گمان ندارم که رستاخیز بر پا شود و اگر هم به سوی پروردگارم باز گردانیده شوم، قطعاً نزد او برایم خوبی [بهتر ]خواهد بود ...». (فصّلت/41،50)
16. به گفته برخی از مفسران مراد از کافران در آیه ذیل، سران قریش از جمله امیّهاند: «و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا اِلَیهِ واِذ لَم یَهتَدوا بِهِ فَسَیَقولونَ هـذا اِفکٌ قَدیم = و کسانی که کافر شدند به آنان که ایمان آوردهاند گفتند: اگر [این دین] خوب بود اینان بر ما پیشی نمیگرفتند، و چون بدان هدایت نیافتهاند به زودی خواهند گفت: این دروغی کهنه است». (احقاف/46،11)
میبدی در بیان شأن نزول این آیه در تفسیر سوره لیل مینویسد: زنیره زنی بود که چشمانی کمسو داشت. هنگامی که مسلمان شد، عتبه و شیبه و امیّه و دیگر اشراف مشرک مکه به استهزای او پرداخته و به خنده میگفتند: اگر دین محمد(صلی الله علیه وآله)خیری داشت، زنیره در گرایش به آن از ما سبقت نمیگرفت! سرانجام او بینایی خود را از دست داد و سران قریش به وی گفتند: لات و عزّی نور چشم تو را از بین بردند، چون با دین آنان مخالفت ورزیدی. او پاسخ داد: سوگند به خدا آنها به من زیانی نرسانیده و نابینایم نساختهاند. پس از این خداوند بینایی او را باز گرداند.[131]
17. چون امیّه از مطعمان (= طعام دهندگان) لشکر کفر در جنگ بدر بود، آیه آغازین سوره محمد(صلی الله علیه وآله)درباره او و دیگر مطعمان نازل گشت: «اَلَّذینَ کَفَروا وصَدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ اَضَلَّ اَعمــلَهُم» (محمّد/47، 1) و آنان را بازدارندگان مردم از راه خدا نامید و به تباهی و نابودی اعمالشان تهدید کرد. در روایتی از ابن عباس نام هر 12 نفر این مطعمان از جمله امیّه آمده است.[132]
18. فخر رازی یکی از وجوه «مدثّر» نامیده شدن پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در آغاز سوره 74 این دانسته که مشرکان مکّه از جمله امیّه برای جلوگیری از دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)پس از اجتماع و گفتوگو نزد ولید بن مغیره، سرانجام تصمیم گرفتند آن حضرت را ساحر بخوانند. چون این گفته رواج یافت پیامبر(صلی الله علیه وآله) اندوهگین به خانه آمد و سر در گریبان فرو برد، پس این آیات فرود آمد: «یـاَیُّهَا المُدَّثِّر * قُم فَاَنذِر ... = هان ای ردا کشیده بر سر! برخیز و انذار کن ...» (مدثّر/74، 1 ـ 7)[133]؛ ولی چون سوره مدثّر در ماههای نخست بعثت (دوره دعوت غیر علنی) و پیش از واکنش مشرکان نازل شده است این تطبیق بعید مینماید.
19. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از گمراهی مردم رنج میبرد و هرکس را که امید هدایتش میرفت برای نجات او از کفر و شرک از هیچ کوششی دریغ نمیورزید و آیات متعددی در قرآن بیانگر این معناست، ازاینرو برخی مفسران برآناند که آیات آغازین عبس/80 نیز در مورد آن حضرت نازل شده است که برای هدایت امیّه و دیگر سران مشرک گرم گفتوگو با آنان بود و به عبدالله بن امّ مکتوم که به مسجد درآمد توجّهی نکرد[134]، ازاینرو میبدی آیات 5 ـ 7 همین سوره را بر امیّه و دیگر سران شرک منطبق دانسته است: «اَمّا مَنِ استَغنی * فَاَنتَ لَهُ تَصَدّی * و ما عَلَیکَ اَلاّ یَزَّکّی = کسی که خود را بینیاز میپندارد تو بدو میپردازی، در حالیکه اگر پاک نگردد بر تو ]مسئولیتی] نیست».[135]
برخی مفسران ظاهر آیات را دال بر عتاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)ندانسته و عبوس را از صفات آن حضرت نمیدانند.[136]
20. در شأن نزول سورههمزه/104 مینویسند: این سوره در شأن کافران مکّه فرود آمد. ولید بن مغیره، اُمیّة بن خلف و أخنس بن شریق که بر رهگذر مصطفی(صلی الله علیه وآله) و یاران او مینشستند و ناسزا میگفتند و با چشم و ابرو اشاره میکردند، گاه رویاروی طعن زده و گاهی از پشت سر عیب میجستند. خداوند با فرو فرستادن این سوره به نکوهش آنان پرداخت و فرجام شوم آنان را بیان کرد[137]: «ویلٌ لِکُلِّ هُمَزَة لُمَزَه * اَلَّذی جَمَعَ مالاً و عَدَّدَه * یَحسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخلَدَه * کَلاّ لَیُنـبَذَنَّ فِی الحُطَمَه» = وای بر هر بدگوی عیبجویی که مالی گرد آورده و بر شمردش. پندارد که مالش او را جاوید کرده؛ ولی نه، قطعاً در آتش خُرد کننده فرو افکنده خواهد شد». (همزه/104، 1 ـ 4) ابوحیّان به نقل از سهیلی و ابن اسحاق این سوره را تنها در مورد امیّة بن خلف دانسته و تأکید کرده است که هرچند لفظ آیه عامّ است؛ ولی خداوند در این آیات به بیان اوصاف شخصی معیّن پرداخته و از او خبر داده است.[138]
21. مفسران و تاریخنگاران در شأن نزول سوره کافرون/109 از ابن اسحاق روایت کردهاند که امیّة بن خلف به همراه گروهی از سران شرک نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمده از وی خواستند تا بتهای آنان را بپرستد و در عوض آنان هم خدا را بپرستند و بدین وسیله در امور عبادی همدیگر شریک شوند. خداوند این سوره را که پاسخ منفی و صریحی به خواسته آنان بود فرو فرستاد[139]: «قُل یـاَیُّهَا الکـفِرون * لا اَعبُدُ ما تَعبُدون * و لا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد * و لا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم * ولا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد * لَکُم دینُکُم ولِیَ دین» = بگو: هان ای کافران! آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم و نه شما آنچه را میپرستم میپرستید و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم و نه شما آنچه را من میپرستم پرستش میکنید. [اکنون که چنین است ]آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم». (کافرون/109، 1 ـ 6)
22. همچنین به گفته برخی مورخان و مفسران، آیات نخستین سوره ص/38 که درباره انکار معاد توسط سران قریش است نیز به همین جریان اشاره دارد و گفتهاند که امیّه جزو آنان بوده است: «وانطَـلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلی ءالِهَتِکُم اِنَّ هـذا لَشَیءٌ یُراد * ما سَمِعنا بِهـذا فِیالمِلَّةِ الأخِرَةِ اِن هـذا اِلاَّ اختِلـق = و بزرگانشان روان شدند [و گفتند: [بروید و بر خدایانتان ایستادگی کنید که این چیزی است که خواستهاند [تا شما را گمراه سازند]. ما چنین چیزی را هرگز در آیین واپسین نشنیدهایم. این تنها یک آیین ساختگی است».[140] (ص/38،6 ـ 7)