گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
انتحار


انتحار => خودکشی

انتقام

اشاره

انتقام: عقوبت کسی به قصد تشفی دل
انتقام از ریشه «ن ـ ق ـ م» و در لغت به معنای انکار کردن[1]، کینه کشیدن، کیفر دادن[2]، مؤاخذه همراه با کراهت و مبالغه در کیفر و عقوبت[3] آمده است[4] و در اصطلاح به عقوبتی خاص اطلاق می‌شود و آن اینکه فرد در برابر کسی که به او بدی کرده به همان اندازه یا بیشتر بدی کند[5]؛ همچنین انتقام گاه به انسان نسبت داده می‌شود و گاه به خداوند. تفاوت این دو در این است که انتقامهای بشری بیشتر در پی زیانی است که فرد بر اثر عجز از ناحیه دشمن دیده و بدین وسیله می‌خواهد ناکامی و شکست خود را جبران کند، ازاین‌رو گاه ضمن گرفتن انتقام، از حدّ اعتدال بیرون رفته، مرتکب کار ناروا و خلاف حق می‌شود؛ اما انتقام الهی بر اثر آسیب دیدن خداوند یا برای تشفی خاطر نیست، زیرا خداوند آسیب‌پذیر نیست و تشفی خاطر در او راه ندارد، بلکه انتقام او به معنای کیفر دادن گناهکاران براساس حق و عدالت است.[6] انتقام بشری نیز به فردی و اجتماعی تقسیم می‌شود. انتقام فردی بیشتر برخاسته از احساس و غایت آن تشفی خاطر است؛ اما انتقام اجتماعی که در قالب قصاص و مجازات صورت می‌گیرد غالباً مبتنی بر عقل و غایت آن حفظ نظامِ اصلاح و تربیت افراد جامعه و بستن راههای ناامنی در اجتماع و این نوع از انتقام بیشتر در قلمرو وظایف حکومت است.[7]
موضوع انتقام در قرآن با واژه‌های «نقم» و مشتقات آن، 17 بار به‌کار رفته است که این دسته از آیات بیشتر مربوط به انتقام الهی ( => ذو انتقام) و برخی نیز مربوط به انتقام بشر است (اعراف/7،126؛ بروج/85 ،8)؛ همچنین قرآن با تعبیرهایی دیگر، از جمله انتصار (شعراء/26،227؛ شوری/42،39)، تشفی دل (توبه/9،14 ـ 15)، مقابله به مثل (بقره/2،194؛ نحل/16،126؛ شوری/42،40)، قصاص[8] (بقره/2،179) و نیز فرمان جنگ با کسانی که با مسلمانان می‌جنگند (بقره/2،190) از انتقام بشری یاد کرده است.

اقسام انتقام:

اشاره

اقسام انتقام:
حس انتقامجویی یک اصل حیاتی است که خداوند آن را در وجود همه انسانها و حتی برخی حیوانات به ودیعه نهاده است[9]؛ لیکن بهرهوری از این حس خدادادی به تناسب مورد و کیفیت و مقدار استفاده از آن دارای احکام و وجوه گوناگونی است که می‌توان آن را به انتقام پسندیده، مباح و ناپسند تقسیم کرد.

1. انتقام پسندیده و لازم:

1. انتقام پسندیده و لازم:
اسلام باهرگونه ظلم و تعدی، به فرد یا جامعه مخالف است، ازاین‌رو مقابله با ستمگران و گرفتن حق مظلومان را امری ممدوح و گاه واجب می‌شمارد. قرآن کریم در آیات 14 ـ 15 توبه/9 به مسلمانان فرمان می‌دهد که با کافران و مشرکان نبرد کنند تا ضمن رفع شرک و کفر از روی زمین، خشم مؤمنان ستمدیده فرو نشسته و دلهای آنان تشفی یابد:«قـتِلوهُم یُعَذِّبهُمُ اللّهُ بِاَیدیکُم ویُخزِهِم ویَنصُرکُم عَلَیهِم و یَشفِ صُدورَ قَوم مُؤمِنین * و یُذهِب غَیظَ قُلوبِهِم» در آیه 39 شوری/42 نیز قرآن یکی از ویژگیهای مؤمنان راستین را یاری طلبیدن از دیگران برای رفع ظلم* از خود و گرفتن انتقام از ستمگر دانسته است: «والَّذینَ اِذا اَصابَهُمُ البَغیُ هُم یَنتَصِرون» (نیز شعراء/26،227) انتصار در لغت به معنای یاری گرفتن[10] و انتقام آمده است.[11] شاید پسندیده بودن و وجوب انتقام در این موارد بدان جهت باشد که اگر از ظالمان انتقام گرفته نشود موجب گستاخی آنان و تضییع حقوق دیگران شده و فساد و ناامنی در جامعه گسترش می‌یابد.

2. انتقام مُجاز:

2. انتقام مُجاز:
اگر ستم و تجاوز متوجه شخص انسان شده باشد و انتقام گرفتن او پیامدی برای دیگران نداشته باشد این کار جایز و روا خواهد بود؛ بدین معنا که انسان در این‌گونه موارد، بین گرفتن انتقام از ظالم یا عفو او مخیّر است: «وجَزؤُا سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثلُها فَمَن عَفا واَصلَحَ فَاَجرُهُ عَلَی اللّهِ ... و لَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُـلمِهِ فَاُولـئِکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل» (شوری/42، 40 ـ 41 و نیز بقره/2،194؛ نحل/16،126) البته گرفتن انتقام از بدی کننده به طور مطلق و در همه موارد روا نیست، بلکه در مواردی جایز است که اسلام آن را روا دانسته باشد.[12] از جمله موارد مباح عبارت است از انتقام گرفتن از استهزا کنندگان و رویارویی با آنان: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکُم کَما تَسخَرون» (هود/11،38) برخی مفسران گفته‌اند: استهزا* هرچند در ابتدا امری قبیح است؛ اما به عنوان مقابله به مثل و مجازات، به ویژه آنجا که فایده‌ای عقلایی بر آن مترتب باشد جایز است[13] و نیز اگر فردی انسانی را بکشد یا جراحتی بر او وارد کند انتقام گرفتن از او جایز خواهد بود: «اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ ... والجُروح قِصاص» (مائده/5 ،45) و نیز در موردی که فردی شخصی را مُثله کند (گوش، چشم و بینی او را قطع کند) چه فرد مثله شده زنده باشد یا مرده: «و اِن عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم» (نحل/16،126) آیه فوق درباره مثله شدن شهیدان احد به دست مشرکان قریش و تصمیم مسلمانان بر انتقام گرفتن و مثله کردن مردگان و بلکه زنده‌های آنان نازل شده و به مسلمانان سفارش کرد که در صورت اقدام به انتقام تنها در حدّ عمل مشرکان با آنان مقابله کنند[14]؛ همچنین جواز انتقام در این مورد از آیه 45 مائده/5 نیز قابل استفاده است: «العَینُ بِالعَینِ وَالاَنفُ بِالاَنفِ وَالاُذُنِ بِالاُذُنِ» لیکن انتقام در این دو مورد یعنی انتقام پسندیده و لازم و انتقام مجاز شرایطی دارد؛ از جمله: 1. رعایت اعتدال* و حدود الهی؛ به این معنا که انتقام باید به اندازه بدی و ظلمی باشد که به انسان شده است: «و جَزؤُا سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثلُها ... اِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّــلِمین» (شوری/42،40) جمله «اِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّــلِمین» اشاره به این دارد که اگر فرد در گرفتن انتقام از حدّ اعتدال تجاوز کند ظالم شمرده شده و مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت[15] (نیز نحل/16، 126؛ حجّ/22، 60)، بنابراین، در انتقام گرفتن نباید مرتکب فساد و کار حرام شد.[16] 2. استمداد از دیگران و قانون در برخی موارد؛ از جمله قصاص*؛ لازم است فرد ستمدیده برای گرفتن حق خویش از دیگران و از قانون استمداد کند. قرآن در آیه 41 شوری/42 به مسئله یاری طلبیدن از دیگران اشاره کرده و می‌گوید: «ولَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُـلمِهِ فَاُولـئِکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل» یاری گرفتن از دیگران هم شامل مؤمنان و هم قانون است و حکمت این امر نیز آن است که در برخی موارد فرد به تنهایی قادر به گرفتن انتقام خویش نیست یا اگر خود به طور یک‌جانبه اقدام به انتقام کند موجب هرج و مرج شده و پیامدهای ناگواری برای خود و جامعه خواهد داشت.[17]

3. انتقام مذموم و ناروا:

3. انتقام مذموم و ناروا:
انتقام اگر برخاسته از تعصبهای جاهلانه، دشمنیهای ناروا و همراه با تجاوز و تعدی باشد ناروا و مذموم است، زیرا در این انتقامها نه تنها حقی احقاق نشده و ظلمی برطرف نمی‌گردد، بلکه خود موجب تضییع حقوق دیگران و منشأ ظلم و فساد خواهد گشت. انتقامی که در روایات[18] و کتب اخلاقی[19] از رذایل اخلاقی شمرده شده و مؤمنان از آن نهی شده‌اند همین قسم از انتقام است. قرآن کریم در آیات متعدد به برخی از این‌گونه انتقامهای ناروا اشاره کرده و انتقام گیرندگان را به‌شدت مذمت کرده است؛ از جمله در آیات 123 ـ 126 اعراف/7 به داستان ایمان آوردن ساحران به موسی اشاره می‌کند که فرعون پس از آگاهی از ایمان آنان تصمیم به انتقام گرفته و ساحران را به قطع دست و پا و به صلیب کشیدن تهدید کرد: «قالَ فِرعَونُ ءامَنتُم بِهِ قَبلَ اَن ءاذَنَ لَکُم ... لاَُقَطِّعَنَّ اَیدِیَکُم و اَرجُلَکُم مِن خِلـف ثُمَّ لاَُصَلِّبَنَّکُم اَجمَعین ... و ما تَنقِمُ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِـایـتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتنا» در سوره بروج نیز خداوند آن دسته از کافرانی را که از مؤمنان به جرم ایمان آوردن به خدا انتقام گرفتند نفرین کرده و آنان را به کیفر دردناک دوزخ وعده داده است: «قُتِلَ اَصحـبُ الاُخدود * اَلنّارِ ذاتِ الوَقود * اِذ هُم عَلَیها قُعود * و هُم عَلی ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود * و ما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید * ... اِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا المُؤمِنینَ والمُؤمِنـتِ ثُمَّ لَم یَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ و لَهُم عَذابُ الحَریق» (بروج/85 ، 4 ـ 8 ، 10) درباره هویت اصحاب اخدود روایات مختلفی نقل شده است؛ ولی مشهور این است که آنان پادشاهی به نام «ذونواس» و لشکریانش هستند که به سرزمین نجران حمله کردند و مؤمنان این سرزمین را که بر دین مسیحیت بودند به یهودیت فرا خواندند و چون آنان از دین الهی خود بازنگشتند، آنان را در گودالی از آتش افکنده و همه آنان را کشتند.[20] زلیخا همسر عزیز مصر نیز آنگاه که به خواسته ناروای خود از یوسف دست نیافت تصمیم به انتقام گرفت و آن حضرت را به زندان تهدید کرد: «ولَقَد رودتُهُ عَن نَفسِهِ فَاستَعصَمَ ولـَئِن لَم یَفعَل ما ءامُرُهُ لَیُسجَنَنَّ ولَیَکونـًا مِنَ الصّـغِرین» (یوسف/12،32) در نهایت نیز این تهدید خود را عملی کرد و یوسف را به زندان افکند (یوسف/12،35)؛ همچنین پذیرش اسلام و ایمان آوردن مسلمانان به قرآن و کتب آسمانی از یک سو و ناکامی یهود* در رسیدن به اهداف خود از سوی دیگر آنان را بر آن داشت تا اسلام و دستورات آن را به تمسخر گرفته و از پیامبر و مسلمانان انتقام بگیرند:«و اِذا نادَیتُم اِلَی الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَعقِلون * قُل یـاَهلَ الکِتـبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ و ما اُنزِلَ اِلَینا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ» چنان‌که همین امر و نیز بی‌نیازی مسلمانان بر اثر فضل و کرم خداوند و رسول او باعث گردید برخی به روشی دیگر درصدد انتقام از پیامبر و مسلمانان برآیند: «وهَمّوا بِما لَم یَنالوا وما نَقَموا اِلاّ اَن اَغنَـهُمُ اللّهُ ورَسولُهُ مِن فَضلِه» (توبه/9،74) برخی گفته‌اند: آیه فوق در مورد قریش نازل شده که قصد کشتن پیامبر را داشتند[21]؛ اما گروهی دیگر برآن‌اند که در مورد گروهی از منافقان که به اصحاب عقبه شهرت یافتند نازل شده است. آنان هنگام بازگشت از جنگ تبوک و در گردنه‌ای تصمیم گرفتند پیامبر را به شهادت برسانند؛ ولی خداوند نقشه آنان را ناکام گذاشت.[22] قول دیگر این است که آیه فوق درباره عبداللّه بن اُبَیّ نازل شد که گفت: اگر وارد مدینه شویم پیامبر و پیروانش را از آنجا بیرون خواهیم راند.[23]

عفو به جای انتقام:

عفو به جای انتقام:
در صورتی که ظلم و بدی متوجه حقوق عموم بوده و گرفتن انتقام موجب جلوگیری از ظلم، فساد و ناامنی گردد اسلام گرفتن انتقام را لازم دانسته و بر آن تأکید کرده است؛ اما آنجا که حقوق فردی در میان است و گذشت از انتقام مفسده‌ای در پی ندارد اسلام عفو را از انتقام بهتر دانسته و کسانی را که از حقوق خویش بگذرند مستحق پاداش و اجر الهی دانسته است: «وجَزؤُا سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثلُها فَمَن عَفا و اَصلَحَ فَاَجرُهُ عَلَی اللّهِ ... و لَمَن صَبَرَ و غَفَرَ اِنَّ ذلِکَ لَمِن عَزمِ الاُمور» (شوری/42، 40 ، 43 و نیز نساء/4، 148 ـ 149) در آیه 126 ـ 127 نحل/16 نیز قرآن پیامبر و مسلمانان را در برابر ستمی که مشرکان به آنان روا داشته‌اند به صبر و گذشت از انتقام فرامی‌خواند: «و اِن عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ ولـَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّـبِرین واصبِر و ما صَبرُکَ اِلاّ بِاللّه ...» بر پایه روایتی وقتی آیه فوق نازل شد پیامبر اکرم از مثله کردن مشرکان صرف‌نظر کرد و فرمود: صبر می‌کنم، صبر می‌کنم[24]؛ همچنین طبق روایات دیگر، با وجود اینکه اهل مکه به پیامبر بسیار ستم کردند و یاران آن حضرت نیز در روز فتح مکه شعار انتقام سر می‌دادند؛ ولی پیامبر(صلی الله علیه وآله)سخن از عفو و رحمت بر زبان آورد و خطاب به مردم مکه فرمود:«اذهبوا و أنتم طلقاء = بروید و همه شما آزادید».[25]
در روایات دیگر نیز آمده است که پیامبر هیچ‌گاه برای حق شخصی، از کسی انتقام نگرفت[26]، مگر اینکه محرمات الهی هتک می‌گردید.[27] در آیه 28 مائده/5 به سخن هابیل به برادرش قابیل اشاره شده که گفت: اگر تو برای کشتن من دست خود را دراز کنی من کار تو را تلافی نکرده و به سوی تو دست دراز نخواهم کرد: «لـَئِن بَسَطتَ اِلَیَّ یَدَکَ لِتَقتُلَنی ما اَنَا بِباسِط یَدِیَ اِلَیکَ لاَِقتُلَکَ اِنّی اَخافُ اللّهَ رَبَّ العــلَمین» و نیز در آیه‌ای دیگر از گذشت یوسف سخن به‌میان آورده که در کمال جوانمردی از ظلم برادران خویش گذشت کرد و نه تنها از آنان انتقام نگرفت، بلکه حتی حاضر به سرزنش آنان نیز نشد: «قالَ لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللّهُ لَکُم» (یوسف/12،92) اسلام نه تنها مؤمنان، را به عفو و گذشت از حق خویش فرا خوانده، بلکه گامی پیش‌تر نهاده و به مؤمنان سفارش می‌کند که بدی را با خوبی پاسخ دهند؛ نه با بدی:«لا تَستَوِی الحَسَنَةُ ولاَ السَّیِّئَةُ اِدفَع بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ فَاِذا الَّذی بَینَکَ و بَینَهُ عَدوَةٌ کَاَنَّهُ ولِیٌّ حَمیم» (فصّلت/41،34) براساس این آیه عفو* از انتقام و پاسخ دادن بدی با نیکی موجب رفع کینه‌ها شده و در مواردی دشمنان سرسخت را به دوستانی بسیار مهربان تبدیل می‌کند[28]؛ اما در مقابل، گرفتن انتقام موجب تشدید دشمنیها شده و گاه خسارات جبران ناپذیری را به فرد و اجتماع وارد می‌کند. در کتب روایی نیز ابواب گوناگونی به عفو از انتقام، فرونشاندن خشم و حلم و بردباری اختصاص یافته و در روایاتی پرشمار که در این ابواب آمده مؤمنان به گذشت از حقوق شخصی خویش و نگرفتن انتقام ترغیب و تشویق شده‌اند.[29]
اَنجیر

اشاره

اَنجیر
معادل عربی انجیر، «تین» است. واژه تین در شعر کهن عربی به‌کار رفته و پیش از اسلام در عربستان رواج داشته است.[30] شاید به همین جهت برخی واژه‌پژوهان قرآنی، این کلمه را عربی دانسته‌اند. با این حال آرتور جفری آن را واژه‌ای غیر عربی معرفی کرده که احتمالا از زبان آرامی گرفته شده است[31]؛ همچنین در زبان عبری به آن «تینه» گفته می‌شود.[32] این درخت از تیره گزنه و جزو دسته توتهاست[33] که زیستگاه اصلی آن سوریه، فلسطین و مصر دانسته شده[34] و برخی، آیات 1 ـ 2 تین/95 را بهترین دلیل بر این دانسته‌اند که زیستگاه اصلی آن طور سینا بوده است.[35]
در مصر باستان انجیر را مقدس می‌داشتند و بر دیوار معابد و مقابرِ فراعنه، تصاویری از آن رسم می‌کردند. در مقبره‌هایی با قدمت 000/4 سال پیش از میلاد، انجیرهایی خشک شده که ظاهراً برای تغذیه ذخیره شده بوده، یافت شده است.[36] طبق گزارش تورات، یهود هنگامی را زمانِ امن و سلامتی می‌شمردند که هرکس زیر درخت انجیر خود، فارغ البال، بنشیند[37] و هرگاه آسیبی به درخت انجیر می‌رسید آن را نشان درد و بلاهای هولناک می‌دانستند[38]؛ چنان‌که بودائیان در برابر این درخت سوگند یاد می‌کردند و خواسته‌هایشان را می‌طلبیدند.[39]
مصرف این میوه افزون بر تغذیه، برای درمان بیماریها در ملل گوناگون دیده شده[40] و امروزه نیز دانش پزشکی از آن در ساخت برخی داروها بهره می‌جوید.[41]
واژه «تین» تنها یک بار در ابتدای سوره‌ای به همین نام آمده است که خداوند در آن به انجیر و زیتون و نیز طور سینا و بلد امین سوگند یاد کرده است: «و التّینِ والزَّیتون * وطورِ سینین * وهـذا البَلَدِ الاَمین» (تین/95، 1 ـ 3) در تفسیر واژه «تین» و علت سوگند یاد کردن به آن آرای گوناگونی از سوی مفسران بیان شده است که می‌توان آن را به دو دسته کلی تقسیم کرد: دسته‌ای آن را بر معنای حقیقی حمل کرده و ازاین‌رو برای تبیین علت چنین سوگندی به برشمردن خواص و فواید این درخت و میوه آن پرداخته‌اند[42]؛ مثلاً برخی چنین گفته‌اند که درخت انجیر قبل از پرداختن به خود (رویاندن برگ و برآوردن شکوفه)، به دیگران می‌پردازد (میوه می‌دهد)؛ همچون پیامبر که ابتدا به دیگران و سپس به خود می‌پردازد.[43] در عهد قدیم نیز به این ویژگی درخت انجیر اشاره شده و چنین آمده که اگر درختی برگش ظاهر می‌گشت و از میوه‌اش اثری پیدا نمی‌شد، آن سال به باروری آن امید نداشتند.[44] گروهی دیگر که این خواص را وجهی برای یاد کردن سوگند به دو میوه* خوراکی و قرار گرفتن آن دو در کنار نام دو مکان مقدس (طور* سینا و بلد امین) ندانسته‌اند، «تین» و «زیتون» را به معانی دیگری از جمله نام دو کوه یا دو مسجد، یا دو شهر و ... یا حتی اشخاصی معنوی چون پیامبران و امامان حمل کرده،[45] علت سوگند به آن را بزرگداشت آن مکانها یا اشخاص دانسته‌اند.[46]
برخلاف دو دیدگاه پیشین و با توجه به وجود دو بعد معنوی و مادی در انسان، برخی از مفسران بر این باورند که خداوند در مورد وحی که غذای روح است، عالی‌ترین و مهم‌ترین منازل (طور سینا و بلد امین) را برگزیده؛ ولی در مورد خوراک جسم فقط دو نوع میوه را به طور مثال آورده تا به اهمیت رسیدگی به روح، توجه دهد، پس با توجه به این توضیح، دیگر نیازی نیست که انجیر و زیتون را بر معانی مجازی حمل کنیم یا در صورت حقیقی گرفتن معنا، آن دو را بهترین میوه و خوراک بدانیم تا مورد سوگند قرار گرفتن آن دو موجّه باشد.[47] برخی دیگر با برقرار ساختن رابطه میان دو سوگند نخست و دو سوگند بعدی، این دسته سوگند را به ترتیب بیانگر اهمیت 4 دین بودایی، مسیحی، یهودی و اسلام دانسته‌اند که «بودا» زیر درخت انجیر به نیروانا[48] (کمال و فنا) رسید و نخستین وحی به مسیح(علیه السلام) زیر درخت زیتون ابلاغ شد، چنان‌که «طور سینا» محل نخستین وحی بر موسی(علیه السلام) و «بلد امین (مکه)» محل نزول وحی بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)است.[49] البته شاید بتوان این سوگند را با تقدس این دو نوع درخت نزد ملل مختلف مرتبط دانست، چنان‌که دو مکان مذکور افزون بر تقدس الهی، نزد مردمان نیز مقدس بوده‌اند.
گروهی از مفسران با استفاده از برخی روایات، درختی را که آدم(علیه السلام) از خوردنش منع شده بود، (بقره/2،35) درخت انجیر شمرده[50] و سوگند به آن را در سوره تین در ارتباط با داستان آفرینش دانسته‌اند[51]؛ همچنین برگهای بهشتی که آدم و حوا خود را با آن پوشاندند (اعراف/7، 22) برگ درخت انجیر[52] و غذای عزیر که پس از مرگ او و گذشت سالیان دراز، فاسد نشده بود (بقره/2،259) میوه انجیر[53] دانسته شده است.