گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
انحصارطلبی


اشاره

انحصارطلبی: تلاش برای محدود ساختن برخی امتیازات به خویش و نفی آن از دیگران
واژه انحصار مصدر باب انفعال از ریشه «ح ـ ص ـ ر» است که با کارکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در حوزه علوم اجتماعی به صورت یک اصطلاح در آمده[1] و معنای آن مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه‌ای است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای دولت، مؤسسه یا شرکتی است.[2] این واژه در معنای گسترده به هر نوع تخطّی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق می‌شود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند.[3]
واژه انحصارطلبی در قرآن کریم مستقیماً نیامده است؛ ولی از دو گروه از آیات قرآن این مفهوم برداشت می‌شود:
گروه نخست آیاتی است که به عملکرد انحصارطلبانه برخی افراد یا گروهها اشاره دارد؛ مانند: ادعای خدایی فرعون و منحصر ساختن آن برای خود (شعراء/26، 29)، انحصارطلبی برادران حضرت یوسف(علیه السلام) در جلب توجه حضرت یعقوب(علیه السلام)و تلاش آنان برای تحصیل انحصاری محبت پدر و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن (یوسف/12، 8 ـ 9)، انحصارطلبی اشراف بنی‌اسرائیل در زمان طالوت و تلاش آنان برای دستیابی به مناصب اجتماعی و فرماندهی جنگ (بقره/2، 246 ـ 247) و اعتقاد یهود و نصارا به حقانیت انحصاری آیین خویش. (بقره/2،113)
گروه دوم آیاتی است که به اتهام انحصارطلبی به پیامبران خدا اشاره دارد؛ مانند آیه 78 یونس/10 که می‌گوید: فرعون و یارانش ملک و حکومت را تنها برای خود خواسته، رسولان الهی را به انحصارطلبی متهم می‌کردند.
در برخی آیات قرآن کریم به ادعای خدایی فرعون* اشاره شده و از زبان فرعون نقل می‌شود که او خود را خدای برتر می‌شمارد: «فَقالَ اَنا رَبُّکُمُ الاَعلی» (نازعات/79،24) و هرگونه خدایی جز خودش را انکار می‌کند: «و قالَ فِرعَونُ یـاَیُّهَا المَلاَُ ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلـه غَیری» (قصص/28، 38) و هرکس را که برای خود خدایی جز او برگزیند به زندان و مجازات تهدید می‌کند: «قالَ لـَئِنِ اتَّخَذتَ اِلـهـًا غَیری لاََجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین» (شعراء/26،29) مفسران در اینکه آیا فرعون تنها خود را خدا می‌دانسته یا خدا و خدایانی را پذیرفته بود اختلاف نظر دارند؛ برخی معتقدند منظور فرعون از گفتن «اَنا رَبُّکُمُ الاَعلی» (نازعات/79،24) این بود که برتر از خود خدایی نمی‌دید، بلکه معتقد بود اوست که به هر کس بخواهد سود یا زیان می‌رساند و کسی توان آسیب رساندن به وی را ندارد.[4] فرعون خود را پروردگار و نعمت دهنده و روزی رسان همه می‌دانست و غیر خود خدایی برای مردم نمی‌شناخت. از ادعای «... ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِله غَیری ...» (قصص/28،38) برمی‌آید که او به خدایی ایمان نیاورده بود و می‌خواست مردم جز وی کسی را نپرستند[5]، گرچه درباره منظور واقعی فرعون از ادعای خدایی و اینکه ادعای وی به معنای انکار خدا بوده یا با اعتقاد به وجود خدا قابل جمع است، میان مفسران اختلاف نظر به چشم می‌خورد.[6]
حسادت برادران حضرت یوسف* و کوشش آنان برای جلب توجه و محبت پدر به طور انحصاری و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتی از قرآن ذکر شده است؛ آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوب‌ترند و با آنکه ما گروهی نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این نشانه گمراهی آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا پدر تنها به شما روی آورد و پس از آن مردمی شایسته باشید: «اِذ قالوا لَیوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا مِنّا ونَحنُ عُصبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفی ضَلـل مُبین اُقتُلوا یوسُفَ اَوِ اطرَحوهُ اَرضـًا یَخلُ لَکُم وجهُ اَبیکُم وتَکونوا مِن بَعدِهِ قَومـًا صــلِحین» (یوسف/12،8 ـ 9) اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما می‌شود و از دیگران روی می‌گرداند و یوسف را فراموش می‌کند.[7] در روایتی از امام سجاد(علیه السلام) آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود به طور یکسان محبت میورزید و چون حضرت یوسف سجده خورشید و ماه و 11 ستاره را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب از او خواست که خواب خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف خواب خود را برای برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند[8] و چون حضرت یعقوب چنین دید نسبت به یوسف دلسوزتر شد، ازاین‌رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.[9]
از دیگر موارد انحصارطلبی، عملکرد اشراف بنی‌اسرائیل در برخورد با طالوت است؛ آنجا که خود را به سبب مال فراوان و نسب و خاندان، شایسته پادشاهی دیدند و طالوت را که برگزیده خدا، اما از خاندانی فقیر و ناشناخته بود رد کردند: «و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکـًا قالوا اَنّی یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَم‌یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصطَفـهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ والجِسمِ واللّهُ یُؤتی مُلکَهُ مَن یَشاءُ ...» (بقره/2،247) از امام باقر(علیه السلام)روایت شده که بنی‌اسرائیل* پس از موسی(علیه السلام)دست به تبهکاری زدند و از پیامبر خود پیروی نکردند. چون خدا جالوت را بر آنان مسلط ساخت و از او ستمهای فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که پادشاهی برایشان تعیین کند تا به فرمان او با جالوت بجنگند. وقتی پیامبرشان خبر داد که خداوند طالوت را بر آنان پادشاه کرده خشمگین شدند و به گمان اینکه تنها خودشان به سبب داشتن مال و معروفیت خاندان به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند.[10]
ادعای اهل* کتاب که تنها دین آنان بر حق و دیگر آیینها باطل است نیز از دیگر موارد انحصارطلبی به شمار می‌رود. خداوند ضمن رد این ادعاها به رسول خود فرمود تا از اهل کتاب بخواهد برای اثبات درستی سخن خود (کسی جز یهود و نصارا وارد بهشت نمی‌شود) دلیل بیاورند؛ اما این ادعای آنان سخنی بی‌پایه است[11]: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصـری تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهـنَکُم اِن کُنتُم صـدِقین» (بقره/2،111) آنان هر گاه به اسلام دعوت شوند می‌گویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده ایمان می‌آوریم و به غیر آن، یعنی قرآن کافر می‌شوند، در حالی که می‌دانند قرآن حق است و کتابشان را تصدیق می‌کند: «و اِذا قیلَ لَهُم ءامِنوا بِما اَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَینا ویَکفُرونَ بِما وَراءَهُ وهُوَ الحَقُّ مُصَدِّقـًا لِما مَعَهُم» (بقره/2،91) خداوند به رسول خود فرمان می‌دهد تا ادعای انحصار طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به آیات تورات ایمان دارند به کدامین حکم پیامبران خدا را کشتند: «قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین» (بقره/2،91)؛ همچنین یهود ادعا می‌کنند که سرای آخرت در انحصار آنان بوده، دیگر مردم از آن سهمی نمی‌برند. خداوند به پیامبر خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست می‌گویند آرزوی مرگ کنند: «قُل اِن کانَت لَکُمُ الدّارُ الأخِرَةُ عِندَ اللّهِ خالِصَةً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صـدِقین» (بقره/2،94) برای آرزوی مرگ دو معنا ذکر شده است: 1. دعوت به مباهله؛ یعنی خداوند از رسول خود خواسته با یهود از دَرِ تحدی درآید و به آنان بگوید با مسلمانان مباهله کنند و از خدا بخواهند تا دروغگو را نابود سازد.[12] 2. اگر واقعاً گمان می‌کنند ولیّ خدا و بنده مخلص اویند آرزوی مرگ کنند، زیرا دوست آرزوی دیدار دوست خود را دارد، و می‌داند که با رسیدن مرگ از زندگی پست دنیا رهیده، وارد سرای کرامت و نعمت الهی می‌شود[13] (جمعه/62 ، 6 ـ 7)؛ همچنین اهل کتاب ادعا می‌کنند که اگر در پی هدایت هستید از اسلام دست کشیده یهودی یا نصرانی باشید: «وقالوا کونوا هودًا اَو نَصـری تَهتَدوا ...» (بقره/2،135) و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و نبوت به طور انحصاری نزد آنان است[14] و آنان نمی‌خواهند پیامبر دیگری بیاید و کتاب دیگری بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، حال آنکه کسی داشتن کتاب الهی را به آنان منحصر نکرده بود. (بقره/2، 89 ، 90 ، 91 و 105)[15]برخی از مفسران معاصر در فضای منازعات جدید یهود و مسلمانان با بررسی سیاسی اجتماعی این آیات، انحصارطلبی یهودیان را از خوی حسد و بداندیشی آنان ناشی دانسته، پایمال ساختن حقوق مردم و جنگ افروزیهای فراوان را به آنان نسبت می‌دهند.[16]
افزون بر موارد پیشگفته در آیات متعددی از اصرار کافران بر ادامه راه باطل خویش و اتهامات گوناگون آنان به پیامبران و مؤمنان یاد شده است. در عموم این اتهامات به نوعی ادعای انحصار عقل و اندیشه و قدرت و اعتبار اجتماعی و ... به خویش شده و مؤمنان از این ارزشهای فردی و اجتماعی تهی شمرده شده‌اند؛ مانند سفیه و نادان دانستن مؤمنان، حال آنکه خود سفیه و نادان‌اند، چون ایمان نمی‌آورند[17]: «قالوا اَنُؤمِنُ کَما ءامَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ و لـکِن لایَعلَمون» (بقره/2،13)، بی‌چیز و فرومایه دانستن پیروان پیامبران، چون مال و جاهی ندارند و ایمان آنان ظاهری و از روی جهل است؛ اما اشراف و سران قوم ایمان نمی‌آورند، چون به گمان خود عاقل و برترند[18]: «... ما نَرکَ اِلاّ بَشَرًا مِثلَنا وما نَرکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذینَ هُم اَراذِلُنا بادِیَ الرَّأیِ وما نَری لَکُم عَلَینا مِن فَضل» (هود/11،27)، ادعای فرعون در پَست و گمراه دانستن حضرت موسی و اینکه تنها فرعون شایسته ریاست است:«اَم اَنا خَیرٌ مِن هـذا الَّذی هُوَ مَهینٌ ولا یَکادُ یُبین[19]» (زخرف/43،52) ، اتهام فساد در زمین از سوی فرعون به حضرت موسی: «اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی‌الاَرضِ الفَساد» (زمر/39،26) و بالأخره اتهام تکبر و برتری‌جویی و به دست گرفتن انحصاری قدرت و حکومت، از سوی فرعون و یارانش به حضرت موسی و هارون: «قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی‌الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین» (یونس/10،78) ادعای آنان این بود که موسی(علیه السلام)برای از بین بردن حکومت ریشه‌دار فرعون در سرزمین قبط قیام کرده و قصد برپایی حکومت بنی‌اسرائیل را دارد، پس ایمان نمی‌آورند تا موسی به آرزوی خود نرسد.[20] این امر نشانه ناتوانی فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر دعوت صریح موسی(علیه السلام)به ایمان بود، پس به شیوه جاهلان که پیروی از راه و آیین نیاکان است متوسل شدند و آنچه خود در پی آن بودند یعنی ریاست دنیا و تکبر و برتری‌جویی را به موسی(علیه السلام)نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به انحصارطلبی متهم[21] و دعوت دینی آنان را وسیله دستیابی به این هدف معرفی کردند.[22]

التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر القرآن الکریم، سید مصطفی خمینی؛ تفسیر القمی؛ تفسیر نور الثقلین؛ پرتوی از قرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ دائرة المعارف علوم اجتماعی؛ فتح القدیر؛ فی ظلال القرآن؛ لغت نامه؛ مجمع‌البیان فی تفسیر

التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر القرآن الکریم، سید مصطفی خمینی؛ تفسیر القمی؛ تفسیر نور الثقلین؛ پرتوی از قرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ دائرة المعارف علوم اجتماعی؛ فتح القدیر؛ فی ظلال القرآن؛ لغت نامه؛ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ المیزان فی تفسیر القرآن.
حسن بستان

اندوه

اندوه => حزن

اندرز => موعظه

اندرز => موعظه

اندیشه => تفکّر

انذار

اشاره

انذار: اطّلاع رسانی بیم‌آور
انذار مصدر باب افعال از باب «نَذِرَ یَنْذَرُ» و به معنای آگاه شدن به امری، از آن پرهیز کردن و خود را برای آن آماده ساختن اشتقاق یافته است.[1] لغت‌شناسان و مفسران معنای انذار را با تعابیری گوناگون ذکر کرده‌اند؛ مانند توجّه و آگاهی دادن به آینده‌ای ترسناک[2]، آگاه کردن یا ابلاغ و خبر دادنی که در آن ترسانیدن صورت پذیرد، برحذر داشتن از امر ترسناکی که زمان و فرصت کافی برای پرهیز از آن باشد.[3] ترسانیدنی که به صورت گفتاری بوده[4] و در آن امر ترسناک نیز معرفی شود[5] پند دادن، و آموزش آنچه مردم را در بازشناسی حق از باطل و درست از خطا توانا می‌سازد.[6]
برخی ریشه نذر به‌معنای یاد شده را واژه‌ای بیگانه و برگرفته از زبان عبری یا سریانی دانسته‌اند، با این تفاوت که در آن دو زبان به علّت دارا نبودن ذال، با دال (ندر) یا زاء (نزر) تلفظ می‌شده است.[7]
این واژه و مشتقّات آن بیش از 124 بار در قرآن کریم به‌کار رفته است[8] و در آنها ضمن بیان این مطلب که منذر حقیقی خداست ـ و ازاین‌رو یکی از اسمای الهی منذر است[9] ـ و دیگر منذران نیز پیام او را ابلاغ می‌کنند از مسئولیت پیامبران به ویژه رسول گرامی اسلام، اهداف، موارد، شیوه، مخاطبان و واکنش آنها در مورد انذار سخن به میان آمده است. گفتنی است که افزون بر موارد کاربرد انذار و مشتقات آن، بخشهای فراوانی از قرآن بدون به‌کارگیری این واژگان عملاً به انذار پرداخته است، زیرا در آنها از عذاب، دشواری مرگ، برزخ، جهان آخرت، حسابرسی*، جهنّم* و عذاب الهی به صورت اعلام، اخبار، تهدید، وعید و تحذیر یاد شده است.

پیامبران، انذارگران الهی:

پیامبران، انذارگران الهی:
مبدأ اصلی انذار، ذات اقدس الهی است و انذار بالاصاله به او منتسب است[10]: «اِنّا اَنزَلنـهُ فی لَیلَة مُبـرَکَة اِنّا کُنّا مُنذِرین» (دخان/44،3)، «اِنّا اَنذَرنـکُم» (نبأ/78،40)، «فَاَنذَرتُکُم نارًا تَلَظّی» (لیل/92، 14) انذار در قرآن گاهی به پیامبران از جمله پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به عنوان واسطه الهی (انعام/6 ،19، 48) و گاهی به جنّ به عنوان واسطه میان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و قوم خود (احقاف/46،29) اسناد داده شده است. البته براساس قول خداوند در آیه 122 توبه/9 لازم است از هر فرقه، طایفه‌ای برای تفقه در دین کوچ کنند تا در بازگشت، قوم خویش را انذار کنند: «فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم» گفتنی است که به آیات وعید قرآن ازاین‌رو که وسیله‌ای برای انذار است «نُذُر» گفته شده است.[11] (قمر/54 ،5) در برخی آیات از عذاب* الهی به «نذیر» یاد شده است (ملک/67 ، 17)، زیرا عذاب نیز انذار با زبان حال است.
اگرچه براساس آیات یاد شده انذار افزون بر پیامبران به گروهها و امور دیگری نیز نسبت داده شده است؛ امّا پیامبران و به ویژه پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله)در این مهم از جایگاه خاصّی برخوردارند، زیرا در برخی آیات هدف از برانگیختن پیامبران، نزول وحی و فرو فرستادن قرآن، بشارت و بیم دادن مردم معرفی شده است: «و ما نُرسِلُ المُرسَلینَ اِلاّ مُبَشِّرینَ و مُنذِرین» (انعام/6 ، 48؛ کهف/18، 56)، «یُلقِی الرُّوحَ مِن اَمرِهِ ... لِیُنذِر» (غافر/ 40، 15)، «اوحِیَ اِلَیَّ هـذا القُرءانُ لاُِنذِرَکُم بِهِ» (انعام/6 ، 19)[12] و در برخی از آیات هدف بعثت* و مسئولیت پیامبران به انذار منحصر شده و در برخی دیگر تنها به ذکر انذار اکتفا شده است: «اِنَّما اَنتَ نَذیرٌ» (هود/11،12)، «اِنَّما اَنا لَکُم نَذیرٌ مُبین» (حجّ/22،49 و نیز عنکبوت/29، 50 ؛ شعراء/26،115) «اِن هُوَ اِلاّ نَذیرٌ لَکُم» (سبأ/34،46)، «و لَقَد اَرسَلنا فیهِم مُنذِرین» (صافّات/37، 72)، «قَد خَلَتِ النُّذُر» (احقاف/46، 21) و ... . بدون تردید حصر یاد شده اضافی است و با شأن بشارت پیامبران تنافی ندارد، زیرا مراد از حصر در آیات مزبور، ذکر انذار نسبت به هدایت*یافتن است؛ نه بشارت دادن[13] و در حقیقت پیام آیات یادشده این است که پیامبران فقط انذار می‌کنند؛ ولی هدایت یافتن یا گمراه شدن مردم به عوامل دیگری وابسته است که در جای خود بیان شده است. گفتنی است که ذکر انذار و عدم ذکر بشارت برای آن است که مقام، مقام انذار است، یا به این سبب است که دین امری فطری است، جز آنکه با حجابهای شرک و معصیت پوشانده می‌شود و موجبات غلبه شقاوت و نزول سخط الهی فراهم می‌آید، ازاین‌رو نزدیک‌ترین راه مناسب با حکمت و حزم آن است که ابتدا مشرکان و معصیت کاران با انذار بیدار و به سوی حق هدایت شوند.[14] برخی از مفسران علّت این انحصار را آن دانسته‌اند که در بعثت انذار، مقصود مهم‌تر محسوب می‌گردد، وانگهی در آیات دیگری مقرون به بشارت* ذکر شده است[15]: «اِنّا اَرسَلنـکَ بِالحَقِّ بَشیرًا و نَذیرًا» (فاطر/35، 24 و نیز انعام/6 ،48؛ کهف/18،56)

اهداف انذار

1. راهیابی به حقیقت:

1. راهیابی به حقیقت:
راهیابی گروهی که پیش از پیامبر(صلی الله علیه وآله) از برنامه سعادتبخش و هدایت آفرین الهی آگاه نبوده‌اند از اهداف انذار معرفی شده است: «لِتُنذِرَ قَومـًا ما اَتـهُم مِن نَذیر مِن قَبلِکَ لَعَلَّهُم یَهتَدون» (سجده/ 32، 3)

2. یادآوری حقایق از یاد رفته:

2. یادآوری حقایق از یاد رفته:
هدف دیگر انذار، بیدار ساختن مردمان از خواب غفلت، ایجاد زمینه عبرت آموزی و متذکر ساختن افراد به حقایق فراموش شده است: «لِتُنذِرَ قَومـًا ما اَتـهُم مِن نَذیر مِن قَبلِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرون» (قصص/28، 46) انذار با هدف متذکّر شدن خرد ورزان به وسیله قرآن صورت می‌گیرد:«ولِیُنذَروا بِهِ ... ولِیَذَّکَّرَ اُولُوا الاَلبـب» (ابراهیم/14، 52) و سرانجام تذکّر، رستگاری است: «... واذکُرُوا ... لَعَلَّکُم تُفلِحون» (اعراف/7، 69)

3. تقوا و دوری از گناه:

3. تقوا و دوری از گناه:
پیشه ساختن تقوا و نگاهداشتن نفس در برابر گناه* از اهداف مهم انذار بیان شده است: «اِنّی لَکُم نَذیرٌ ... واتَّقوه» (نوح/ 71، 1 ـ 2)، «واَنذِر بِهِ الَّذینَ ... لَعَلَّهُم یَتَّقون» (انعام/6 ، 51)، «لِیُنذِرَکُم ولِتَتَّقوا» (اعراف/7،63 ؛ نحل/16،2) قرآن کریم با تکیه بر مسئولیت جامعه اسلامی در انذار، هدف از آن را دوری گزیدن مردم از مخالفت با آیات الهی بر شمرده است[16]: «فَلَولا نَفَرَ ... لِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرون» (توبه/9،122)

4. نیل به رحمت الهی:

4. نیل به رحمت الهی:
انذار زمینه‌ساز تقوا و تقوا مایه نیل به رحمت خاص الهی است: «لِیُنذِرَکُم و لِتَتَّقوا ولَعَلَّکُم تُرحَمون» (اعراف/ 7،63)

5 . نگاهداشت حریم الهی:

5 . نگاهداشت حریم الهی:
دستور به حفاظت حریم الهی از اعتقادات شرک‌آمیز متفرّع بر فرمان انذار به پیامبران در مورد نفی معبودی به جز حق ذکر شده است: «اَن اَنذِروا اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنا فَاتَّقون» (نحل/16، 2)

6 . اتمام حجت:

6 . اتمام حجت:
هدف اساسی دیگر از انذار آن است که مردم حجّتی بر خداوند نداشته باشند، بلکه حجّت خداوند، بر آنان تمام گردد: «رُسُلاً مُبَشِّرینَ ومُنذِرینَ لِئَلاَّ یَکونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ و کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیما» (نساء/4، 165) و جای این سخن در پیشگاه خدا نماند که چرا در میان ما پیامبری نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم: «لِتُنذِر ... فَیَقولوا رَبَّنا لَولا اَرسَلتَ اِلَینا رَسولاً فَنَتَّبِعَ ءایـتِکَ و نَکونَ مِنَ المُؤمِنین» (قصص/28، 47) یا دچار ذلت عذاب نشویم (طه/20، 143)؛ همچنین پیروان کتب آسمانی پیشین نگویند برای ما بشارت و بیم دهنده‌ای برانگیخته نگردید: «یـاَهلَ الکِتـبِ ... اَن تَقولوا ما جاءَنا مِن بَشیر و لا نَذیر فَقَد جاءَکُم بَشیرٌ و نَذیرٌ» (مائده/5 ،19)، بر این اساس خداوند هرگز بدون ارائه آگاهی و هشدار لازم بر بندگان خویش عذاب نازل نمی‌کند: «وما اَهلَکنا مِن قَریَة اِلاّ لَها مُنذِرون * ذِکری» (شعراء/26، 208) و در روز قیامت برای تقریر و اعتراف گرفتن از جنّ و انس پرسیده می‌شود: آیا فرستادگان الهی درباره چنین روزی هشدارتان نداده بودند: «یـمَعشَرَ الجِنِّ والاِنسِ اَلَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم ... و یُنذِرونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هـذا» (انعام/6 ،130) و خزانه‌داران جهنّم نیز از دوزخیان همان سؤال را که نشان اتمام حجت است باز می‌پرسند: «کُلَّما اُلقِیَ فیها فَوجٌ سَاَلَهُم خَزَنَتُها اَلَم یَأتِکُم نَذیر * قالوا بَلی» (ملک/67 ، 8 ـ 9 و زمر/39، 71) و به جهنمیانی که نجات و بازگشت به دنیا را برای انجام دادن کارهای نیک می‌خواهند پاسخ داده می‌شود: آیا در طول عمر شما عوامل آگاهی بخش تحقق نیافت و بیم دهندگان نزد شما نیامدند: «اَوَ لَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَن تَذَکَّرَ وجاءَکُمُ النَّذیر» (فاطر/35، 37) ( => اتمام حجّت)

گستره انذار:

گستره انذار:
برابر آیات بسیاری انذار همه امّتها و همه افراد را در بر می‌گیرد: «واِن مِن اُمَّة اِلاّ خَلا فیها نَذیر» (فاطر،35، 24)، «اَن اَنذِرِ النّاس» (یونس/10، 2؛ ابراهیم/14، 44؛ رعد/13، 7؛ فرقان/25، 51) به گفته مفسران مفاد آیه فوق آن است که برای هر امتی فرستاده‌ای[17] و برای هر زمانی پیشوایی خواهد بود.[18] عمومیت انذار به آدمیان اختصاص ندارد، بلکه جنیان را نیز شامل می‌شود: «یـمَعشَرَ الجِنِّ والاِنسِ اَلَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم ... و یُنذِرونَکُم» (انعام/6 ، 130)، «واِذ صَرَفنا اِلَیکَ نَفَرًا مِنَ الجِنِّ ... ولّوا إلی قومهم منذرین» (احقاف/46، 29) به گفته برخی مفسران کلمه«مِنْکُم» در آیه 130 انعام/6 به معنای «من جنسکم» بوده و این آیه نشان مبعوث شدن فرستادگان الهی در میان انس و جن از جنس خود آنان است.[19] برخی به استناد آیات فوق فرستادگان الهی در میان آدمیان را «رسول» و برانگیختگان میان جنیان را با عنوان «منذر» معرفی کرده‌اند.[20] به گفته المیزان عمومیّت انذار به این معناست که در میان همه امّتها انذارگر برانگیخته می‌شود و هیچ امّتی بدون منذر نمی‌ماند (فاطر/35، 24) و این عمومیّت در حدّ اقتضاست؛ یعنی فعلیّت آن در مورد همگان و رسیدن آن به یکایک افراد منوط به این است که در مسیر آن مانعی پدید نیاید، زیرا با توجّه به اینکه جهان ماده محل برخورد و تزاحم علل و اسباب با یکدیگر است، ممکن است پیام انذار به برخی انسانها نرسد و حجّت الهی بر آنان تمام نگردد. از این افراد در قرآن با عنوان «مستضعف» یاد و امر ایشان به خداوند واگذار شده است، بر این اساس انذار، گرچه عام است؛ ولی مستلزم دریافتن یکایک افراد یک امّت نیست.[21]
گرچه انذار برای همگان لازم و سودمند است؛ امّا گروههای خاصی بر اثر برخورداری از زمینه‌های تأثیرپذیری بهتر، انذار در حق آنان سودمندتر است یا به علّت وجود مانع قوی‌تر نیاز بیشتری به انذار دارند، بدین روی انذار این دو گروه به صورت خاص مورد تأکید قرار گرفته است:
گروه نخست همچون خداترسان:«اِنَّما تُنذِرُ الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیب» (فاطر/35، 18؛ یس/36، 11) و کسانی که از برپایی قیامت و حسابرسی خداوند ترسناک‌اند: «اِنَّما اَنتَ مُنذِرُ مَن یَخشـها» (نازعات/79، 45)، «واَنذِر بِهِ الَّذینَ یَخافونَ اَن یُحشَرُوا اِلی رَبِّهِم» (انعام/6 ، 51)، زندگان (زنده دلان): «لینذر من کان حیًّا» (یس/36،70)، پیروان قرآن[22]: «اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ» (یس/36، 11) و بر پا دارندگان نماز: «اِنَّما تُنذِرُ ... واَقاموا الصَّلوة» (فاطر/35، 18)
دسته دوم مانند غافلان: «لِتُنذِرَ قَومـًا ما اُنذِرَ ءاباؤُهُم فَهُم غـفِلون» (یس/36، 6 و نیز قصص/28، 46؛ سجده/32، 3؛ سبأ/34، 44)، لجبازان و جدال پیشگان:«وتُنذِرَ بِهِ قَومـًا لُدّا» (مریم/19،97)، ستمگران: «لِیُنذِرَ الَّذینَ ظَـلَموا» (احقاف/46، 12)، وکسانی که برای خدا فرزند قائل شده‌اند: «ویُنذِرَ الَّذینَ قالوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدا» (کهف/18، 4) بدون تردید این‌گونه آیات با عمومیت انذار منافات نداشته، از موارد ذکر خاص پس از عام محسوب می‌گردد.[23]

متعلّق انذار

1. شرک:

1. شرک:
در قرآن کریم شرک به عنوان مهم‌ترین انحراف اعتقادی مورد توجّه قرار گرفته است و به همین جهت پیام انذار پیامبران الهی در بسیاری از آیات با فراخوانی به توحید در همه ابعاد آن همراه شده است: «یُنَزِّلُ المَلـئِکَةَ ... اَن اَنذِروا اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنا» (نحل/16، 2 و نیز فصّلت/41، 13) این پیام اصیل به طور خاص از زبان حضرت هود: «و قَد خَلَتِ النُّذُرُ ... اَلاّ تَعبُدوا اِلاَّ اللّهَ» (احقاف/ 46،21)، حضرت نوح: «اِنّی لَکُم نَذیرٌ مُبین * اَنِ اعبُدُوا اللّه» (نوح/71، 2 ـ 3) و پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله): «اَلاّ تَعبُدوا اِلاَّ اللّهَ اِنَّنی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ» (هود/11، 2)، «ولا تَجعَلوا مَعَ اللّهِ اِلـهـًا ءاخَرَ اِنّی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ مُبین » (ذاریات/51 ،51) بیان شده و بر بیم دادن مشرکان به صورت ویژه تأکید شده است. (کهف/ 18، 5)

2. عذاب اخروی:

2. عذاب اخروی:
متعلّق انذار در برخی آیات عذاب اخروی است. در این آیات از عذاب نزدیک، دردناک و شدید آخرت سخن به میان آمده است: «اِنّا اَنذَرنـکُم عَذابـًا قَریبـًا» (نبأ/78، 40)، «اَنذِرِ النّاسَ یَومَ یَأتیهِمُ العَذابُ» (ابراهیم/14، 44؛ نوح/71، 1؛ سبأ/36، 46؛ کهف/18، 2؛ هود/11، 3) در آیات فراوانی انذار به روز قیامت با عناوین خاص آن تعلّق یافته و از برپایی آن روز بیم داده شده است؛ از جمله:«واَنذِرهُم یَومَ الحَسرَة» (مریم/19، 39)، «واَنذِرهُم یَومَ الاَزِفَة» (غافر/40،18)، «لِیُنذِرَ یَومَ التَّلاق» (غافر/40،15)، «تُنذِرَ یَومَ الجَمع» (شوری/42،7)، «یُنذِرونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هـذا» (زمر/39، 71؛ انعام/6 ، 130)

3. عذاب دنیوی:

3. عذاب دنیوی:
«اَنذَرتُکُم صـعِقَةً مِثلَ صـعِقَةِ عاد و ثَمود» (فصّلت/41، 12)، «اَم اَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ اَن یُرسِلَ عَلَیکُم حاصِبـًا فَسَتَعلَمونَ کَیفَ نَذیر» (ملک/67 ، 17)، «ولَقَد اَنذَرَهُم بَطشَتَنا» (قمر/54 ،36)

وسایل و مقارنات انذار:

اشاره

وسایل و مقارنات انذار:
فرمان انذار با رهنمودهایی از سوی خداوند مقرون گشته که می‌توان برخی از آنها را وسایل انذار دانست:

1. زبان روشن:

1. زبان روشن:
«لِتَکونَ مِنَ المُنذِرین * بِلِسان عَرَبیّ مُبین» (شعراء/26، 194 ـ 195 و نیز احقاف/46، 12)[24]

2. قرآن:

2. قرآن:
در بسیاری از آیات، قرآن انذارگر یا وسیله انذار معرفی شده است: «واوحِیَ اِلَیَّ هـذا القُرءانُ لاُِنذِرَکُم بِهِ ...» (انعام/6 ،19 و نیز اعراف/7،2؛ مریم/19،97؛ فرقان/25، 1؛ انعام/6 ، 92) براساس روایتی از پیامبر قرآن 4 بخش دارد و یک بخش آن فضایل و انذار است.[25]

3. اخبار حکمت‌آمیز و رسا:

3. اخبار حکمت‌آمیز و رسا:
«ولَقَد جاءَهُم مِنَ الاَنباءِ ما فیهِ مُزدَجَر * حِکمَةٌ بــلِغَةٌ فَما تُغنِ النُّذُر» (قمر/54 ، 4 ـ 5) برخی مفسّران مقصود از آیات کریمه «مُبَشِّرًا و نَذیرا ... و سِراجـًا مُنیرا» (احزاب/33، 45 ـ 46) را بیان مطالب براساس برهان و دلایل واضح دانسته‌اند.[26]
در برخی از آیات نیز به مقارنات انذار اشاره شده است:

1. حفظ طهارت و آراستگی ظاهر:

1. حفظ طهارت و آراستگی ظاهر:
«قُم فَاَنذِر ... و ثیابَکَ فَطَهِّر» (مدثّر/74، 2 ، 4)

2. فروتنی در برابر پیروان:

2. فروتنی در برابر پیروان:
«واَنذِر ... واخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنین» (شعراء/26، 214 ـ 215)

3. عدم طرد پابرهنگان:

3. عدم طرد پابرهنگان:
«واَنذِر ... ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم ...» (انعام/6 ، 51 ـ 52)[27]، بر همین اساس پیامبر می‌فرماید: «و ما اَنَا بِطارِدِ المُؤمِنین * اِن اَنَا اِلاّ نَذیرٌ مُبین» (شعراء/26، 114 ـ 115)

4. عدم مداهنه نسبت به خویشاوندان:

4. عدم مداهنه نسبت به خویشاوندان:
«واَنذِر عَشیرَتَکَ ... فَاِن عَصَوکَ فَقُل اِنّی بَریءٌ مِمّا تَعمَلون» (شعراء/26، 214 ـ 216)[28]

5 . همراهی انذار با تبشیر:

5 . همراهی انذار با تبشیر:
«مُبَشِّرًا ونَذیرا» (اسراء/17، 105؛ فرقان/25،56 ؛ احزاب/33،45؛ فتح/48،8)، «مبشّرین ومنذرین» (بقره/2، 213؛ نساء/4، 165؛ انعام/6 ، 48؛ کهف/18، 56) برخی از مفسران مقرون بودن انذار و تبشیر را در اتمام دعوت همانند متلازمین معرفی کرده‌اند.[29] همراهی بشارت و انذار در بسیاری از آیات توجّه بسیاری را به‌کار کردهای آن دو معطوف ساخته است؛ برخی نقش تبشیر را نقش قائد یعنی دعوت، تشویق، تحریک و ایجاد رغبت از پیش رو و کارکرد انذار را کارکرد سائق یعنی راندن از پشت سر دانسته‌اند.[30] برخی با اشاره به اینکه انگیزه‌های انسانی معمولاً براساس جلب منافع و دفع ضررها تنظیم می‌شود نقش بشارت و انذار را بر انگیختن و دامن زدن به آن دو انگیزه و تشویق را عامل حرکت و انذار را عامل باز دارنده معرفی کرده‌اند.[31] از گفته التحقیق استفاده می‌شود که کارکرد بشارت ایجاد مقتضی و نقش انذار رفع موانع و دفع انحراف و گمراهی است.[32] برخی با تکیه بر آنکه انسان تا احساس خطر مهمی نکند از جا حرکت نمی‌کند نقش انذار پیامبران را اعلام خطرهایی دانسته‌اند که به صورت تازیانه بر ارواح بی‌درد گمراهان چنان فرود می‌آید که هر قابلی را به حرکت درمی‌آورد.[33] به گفته المیزان تبشیر و انذار برای متوسطان صورت می‌پذیرد، زیرا برخی از صالحان هیچ‌گونه تعلّقی به غیر خدا، مانند ثواب و عقاب ندارند