گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
انسان/سوره


اشاره

انسان/سوره: هفتاد و ششمین سوره قرآن کریم
سوره انسان نود و ششمین یا نود و هشتمین سوره در ترتیب نزول است که پس از سوره الرحمن و پیش از سوره طلاق نازل شده است.[1] این سوره دارای 31 آیه و 240 کلمه است[2] و به نامهای «هَل أتی»، «انسان» و «دهر» شهرت یافته که هر سه از آیه نخست این سوره برگرفته شده است: «هَل اَتی عَلَی الاِنسـنِ حینٌ مِنَ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیــًا مَذکورا» (انسان/76،1)[3] و چون بیشتر آیات آن به بیان وصف ابرار* اختصاص یافته به آن سوره «ابرار» نیز گفته‌اند.[4] برخی «امشاج» را نیز از نامهای این سوره دانسته‌اند که ظاهراً برگرفته از واژه «امشاج» در آیه دوم آن است.[5] درباره پیوند این سوره با سوره پیشین گفته‌اند: خداوند سوره قیامت را با آفرینش انسان* از نطفه به پایان برده و این سوره را نیز با خلقت انسان آغاز کرده است.[6] فواصل آیات این سوره به «الف» است.[7]
مدنی یا مکّی بودن این سوره با عنایت به شأن نزولی که برای آن گفته‌اند از اهمیتی فوق العاده برخوردار شده و بحثهای گسترده‌ای را به خود اختصاص داده است.[8] شیعه و بسیاری از اهل سنت با ارائه شواهدی، مدنی بودن همه سوره یا دست‌کم 22 آیه ابتدای آن را ثابت کرده‌اند.[9] برخی از اهل سنت نیز همه سوره را مکی دانسته‌اند.[10]

شأن نزول:

شأن نزول:
براساس روایات پرشماری که در منابع شیعه[11] و سنی[12] آمده این سوره در شأن اهل*بیت(علیهم السلام)نازل شده است. علامه امینی در الغدیر 34 نفر از دانشمندان اهل سنت، از جمله اسکافی، ترمذی، طبری، ابن‌عبدربّه، ابن‌مردویه، ثعلبی، واحدی، زمخشری و خوارزمی را نام برده که این شأن نزول را گزارش کرده‌اند.[13] علی(علیه السلام)نیز در چند مورد به آیات این سوره بر فضیلت خود احتجاج کرده است[14]، از همین‌رو سوره هل اتی همواره از فضایل اهل بیت(علیهم السلام)به شمار آمده است.
در شأن‌نزول مشهور این سوره از ابن‌عباس آمده است: حسن* و حسین*(علیهما السلام) بیمار شدند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به همراه جمعی به عیادت آنان آمدند و به علی*(علیه السلام)پیشنهاد کردند تا برای شفای فرزندان خود نذری بکند. علی(علیه السلام)و فاطمه*(علیها السلام) و کنیزشان (فضّه) نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند. حسنین(علیهما السلام) از بیماری شفا یافتند. ]و آنان روزه گرفتند در حالی که]چیزی در خانه آنان نبود. علی(علیه السلام)از شمعون خیبری سه صاع جو به قرض گرفت. فاطمه(علیها السلام) یک صاع آن را آرد کرد و 5 قرص نان پخت. هنگام افطار سائلی بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان محمد(صلی الله علیه وآله)، بی‌توانی مسلمان هستم، غذایی به من دهید، خداوند به شما از غذاهای بهشتی عطا کند. آنان مسکین را بر خود مقدم داشتند و در آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند و به هنگام افطار یتیمی بر در خانه آمد و غذای خود را به وی دادند. در سومین روز نیز به هنگام افطار اسیری بر در خانه آمد و آنان سهم غذای خود را به او بخشیدند. صبح هنگام علی(علیه السلام)دست حسنین(علیهما السلام)را گرفته، به نزد پیامبر آورد. پیامبر(صلی الله علیه وآله)آنها را مشاهده کرد که از شدت گرسنگی می‌لرزیدند. فرمود: مشاهده چنین حالی در شما برای من بسیار دشوار است. سپس برخاست و به همراهی آنان وارد خانه فاطمه(علیها السلام)شد و دخترش را دید که در محراب ایستاده، در حالی که از شدت گرسنگی شکم او به پشت چسبیده و چشمهایش به گودی نشسته است پیامبر(صلی الله علیه وآله)ناراحت شد. در همین هنگام جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد این سوره را بگیر. خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت می‌گوید، آنگاه سوره هل اتی را بر او خواند.[15]
روشن است که این شأن نزول (نذر برای شفای حسنین(علیهما السلام)) با مدنی بودن این سوره سازگار است؛ زیرا ولادت امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)در مدینه بوده است.[16] براساس همین روایات، شیعه بر نزول همه این سوره یا حداقل بخش نخست آن (تا آیه 22) در مدینه اتفاق دارد[17]، چنان‌که مشهور اهل‌سنت نیز آن را مدنی دانسته‌اند[18]؛ ولی برخی از آنان با مکی دانستن این سوره در صدد انکار شأن نزول فوق بر آمده‌اند.[19] آلوسی با تردید در مکی بودن سوره می‌نویسد: احتمال نزول آیات درباره اهل بیت(علیهم السلام)وجود دارد و نقل این روایت به وسیله ابن جوزی و عدم انکار آن تأییدی بر این معناست.[20]
مفسران برای اثبات مدنی بودن سوره انسان افزون بر روایات به شواهد و قراین دیگری نیز استناد جسته‌اند. علامه‌طباطبایی از سیاق آیات آن به ویژه از آیات «یوفونَ بِالنَّذر» و «ویُطعِمونَ الطَّعام» استفاده کرده است که این آیات از داستانی واقعی خبر می‌دهد و از بودن «اسیر» در میان کسانی که به دست آن ابرار اطعام شده‌اند نتیجه می‌گیرد که این آیات مدنی است، زیرا مسلمانان در مکه اسیری در اختیار نداشته‌اند.[21]
برخی از مفسران اهل سنت با استناد به سیاق آیات، مکّی بودن سوره را ترجیح داده‌اند. آنان در تبیین این سیاق گفته‌اند: این سوره از یک سو به تفصیل نعمتهای بهشتی را به تصویر کشیده و عذابهای غلیظ قیامت را شرح می‌دهد و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را به شکیبایی در برابر حکم پروردگار خود فرا می‌خواند و او را از اطاعت هر گناهکار و کفوری باز می‌دارد و از او می‌خواهد تا ثابت‌قدم بوده و با مشرکان مداهنه و سازش نکند. از سوی دیگر این‌گونه دستورات در مکه به هنگام دشواریها و آزارهای مشرکان نازل می‌شده؛ نظیر اوامری که در سوره قلم، مزمّل و مدّثر نازل شده است[22]؛ لیکن استفاده مکّی بودن سوره از این سیاق بعید است، زیرا تفصیل نعمتها و عذابهای شدید، ویژه سوره‌های مکی نیست؛ از جمله سوره الرحمن و حجّ با اینکه مدنی است در هر دو نعمتهای بهشتی و عذابهای غلیظ دوزخ به تفصیل آمده است و بخش دوم سوره (آیات 23 ـ 31) که در آن فرمان بردباری و خودداری از پیروی «آثم» و «کفور» و سازش با آنان و امر به پایداری آمده است خود سیاقی مستقل دارد و احتمال مکی بودن آن بخش می‌رود و بر فرض پذیرش نزول یکباره این سوره، باز امر به صبر به سوره‌های مکی اختصاص ندارد، چنان‌که همین‌گونه دستورات در سوره کهف که آن را مدنی برشمرده‌اند نیز آمده است. از سوی دیگر رنج و آزاری که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در مدینه از منافقان و بیماردلان دید کمتر از اذیت مشرکان مکه نبود.[23]

محتوای سوره:

محتوای سوره:
محتوای این سوره را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: در بخش نخست (آیات 1 ـ 22) به آفرینش انسان از نطفه می‌پردازد. سپس می‌فرماید: خداوند انسان را به راهی که تنها راه اوست هدایت کرد و در برابر این هدایت یا آن را شاکرانه می‌پذیرد یا کفورانه نمی‌پذیرد، آنگاه به عذابهای گوناگون کسانی که در برابر هدایت الهی ایستادگی کرده، کفر میورزند اشاره می‌کند. سپس در ضمن 18 آیه به ویژگیهای ابرار و نعمتهایی که بدانها در قیامت ارزانی خواهد شد می‌پردازد. به گفته علامه طباطبایی غرض این سوره نیز بیان نعمتهای گوناگونی است که به ابرار داده می‌شود.[24]براساس این آیات ابرار از جامی می‌نوشند که آمیزه‌ای از کافور (خوش رایحه و آرامبخش) دارد. چشمه‌ای که بندگان خدا از آن می‌نوشند و به هرکجا که بخواهند جاریش می‌سازند.[25]
در ادامه، اوصاف ابرار را این‌گونه بیان می‌کند: 1. به نذر خویش وفا می‌کنند. 2. از روزی که عذاب و گزند آن دامنگستر است می‌هراسند. 3. با اینکه به غذای خود نیازمندند آن‌را به بینوا و یتیم و اسیر می‌بخشند. 4. این کار را تنها برای خشنودی خدا می‌کنند و توقع پاداش و سپاس از کسی ندارند. 5 . از روزی عبوس و سهمگین هراسناک‌اند و خداوند در برابر این همه استقامت و ایثار به ابرار بهشت و لباسها و فرشهایی از پرنیان می‌دهد. این در حالی است که بر تختهای آراسته تکیه زده و آفتاب و سرما در آنجا نمی‌بینند و در سایه‌های درختان به راحتی از میوه‌های رام آنها بهره می‌برند. در بهشت ظروف سیمین و جامهای بلورین در اندازه‌های مناسب پیرامون ابرار گردانده می‌شود. آنان از جامهایی سیراب می‌شوند که لبریز از شراب طهور آمیخته با زنجبیل است و از چشمه‌ای بهشتی به نام «سلسبیل» برگرفته شده؛ همچنین پسرانی جاودانی چون مرواریدهای پراکنده برای خدمت گرداگرد آنان می‌گردند و هرچه در بهشت بنگری نعمتهای فراوان است و پادشاهی بزرگ. بر اندام بهشتیان لباسهایی از پرنیان نازک سبزفام و از دیبای ستبر است و با دستبندهای سیمین زیور شده‌اند و خداوند به آنان باده‌ای پاک می‌نوشاند و این بهشت پرنعمت پاداش اعمال بهشتیان است و کوشش آنان نزد پروردگار مشکور و مقبول افتاده است.
به گفته برخی مفسران از لطایف این سوره این است که خدای سبحان برای رعایت حرمت بتول و نور چشم رسول، حضرت فاطمه(علیهما السلام)در شمار نعمتهای بهشتی از «حورالعین» سخن نگفته و به ذکر خدمتکاران جوان و جاویدان بسنده کرده است[26]، با اینکه حورالعین از مهم‌ترین نعمتهایی است که در سایر موارد در شمار نعمتهای بهشتی بیان می‌شود.[27]
از آنجا که پاداش ابرار بر اثر صبر در راه خداست در بخش دوم (آیات 23 ـ 31) روی سخن را به پیامبر اکرم و او را به شکیبایی دعوت کرده، می‌فرماید: قرآن از سوی خداوند فرود آمده و مایه تذکر بشر است، آنگاه 5 دستور مهم به پیامبر اکرم می‌دهد: 1. در تبلیغ و اجرای حکم پروردگار شکیبا باشد. 2. از هوا و هوسهای گناهکاران و کافران پیروی نکند. 3. (برای فراهم آوردن نیروی لازم برای تحمل مشکلات بزرگ) پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان یاد کند. 4. بخشی از شب را در پیشگاه خدا به سجده افتد. 5 . شبهای دراز، خدا را به پاکی ستاید. در ادامه این نکته را یادآور می‌شود که کافران زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند، در حالی که روزی گرانبار را که پیش رو دارند به غفلت به پشت سرمی‌افکنند. سپس به آنان هشدار می‌دهد که به نیروی خود مغرور نشوند، زیرا خداوند است که آنها را آفریده و پیوندهای وجودشان را محکم کرده و قوت و قدرت بخشیده و هر زمان که بخواهد آنان را نابود[28] و گروه دیگری را جایگزین آنان می‌کند. سپس می‌گوید: این (آیات) نوعی یادآوری است که بدون هیچ اجباری هر کس بخواهد با استفاده از آن، راهی به سوی پروردگارش بر می‌گزیند. در آیه بعد برای نفی توهم تفویض می‌گوید: شما چیزی را نمی‌خواهید، مگر اینکه خدا بخواهد. هرکس را که بخواهد و شایسته ببیند در رحمت خود درمی‌آوَرَد و برای ستمگران عذابی پردرد فراهم ساخته است. (آیات 23 ـ 31)

فضیلت سوره:

فضیلت سوره:
درباره فضیلت قرائت سوره انسان و خواص آن روایاتی رسیده است.[29] براساس روایتی از امام‌باقر(علیه السلام)هرکس سوره هل اتی را در هر بامداد پنجشنبه بخواند خداوند حوریانی فراوان به همسری او درمی‌آورد و با پیامبر(صلی الله علیه وآله)محشور می‌شود[30]؛ همچنین براساس روایاتی تلاوت این سوره موجب تقویت نفس می‌شود.[31]


انسان کامل

اشاره

انسان کامل: قطب عالم، کون جامع و ...
انسان کامل که از او با القابی چون کون جامع، قطب عالَم، جام جهان‌نما، خلیفه، امام، صاحب‌زمان، اکسیر اعظم،خضر، مهدی، کامل، مکمّل، دانا، بالغ و[32] ... نیز تعبیر می‌شود اصطلاحی است عرفانی و بر کسی که مظهر أتمّ اسمای حسنای الهی و آیینه تمام‌نمای خداست و در شریعت، طریقت و حقیقت، تمام و در اقوال و افعال و اخلاقِ نیک و نیز در معارف الهی سرآمد همه است[33] اطلاق می‌گردد.
این اصطلاح در قرآن صریحاً به‌کار نرفته است؛ ولی معنا و مفهوم آن را از آیاتی که به خلیفة اللّه، امام، مطهّر، مخلَص، مهتدی، صدّیق، صالح، مقرّب، سابق، مصطفی، مجتبی، ولیّ‌اللّه، رسول، نبیّ، صاحبان نفس مطمئنه و عبودیت تامّة مربوط است می‌توان برداشت کرد، افزون بر این چون انسان کامل در همه اوصاف کمال سرآمد همه است می‌توان همه آیاتی را که به فضایل و کمالات انسانی اشاره دارد به انسان کامل مرتبط دانست، بلکه از آن‌رو که انسان کامل خود قرآن ناطق و قرآن خُلق وی است[34]، می‌توان همه قرآن را وجود کتبی انسان کامل و سوره‌ها و آیات آن را مدارج و معارج وی معرفی کرد.
انسان کامل گرچه به اعتبار پایین‌ترین نشئه و نازل‌ترین مرتبه وجودیش خود را به فرمان خدا مانند سایر انسانها بشر معرفی می‌کند: «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم» (کهف/18،110) و می‌گوید: من از غیب بی‌اطلاعم و ازاین‌رو از بسیاری از خیرات بی‌بهره‌ام و برایم پیشامدهای سوئی رخ می‌دهد: «لَو کُنتُ اَعلَمُ الغَیبَ لاَستَکثَرتُ مِنَ الخَیرِ و ما مَسَّنِیَ السّوءُ» (اعراف/7،188) و از فرجام خویش و دیگران بی‌خبرم: «و ما اَدری ما یُفعَلُ بی و لابِکُم» (احقاف/46،9) و به اقتضای زندگی عالم مادّی از دیگر موجودات استفاده کرده و مانند دیگران در بازارها راه می‌رود و نیازمند خوردن و آشامیدن است: «قالوا مالِ هـذا الرَّسولِ یَأکُلُ الطَّعامَ و یَمشی فِی الاَسواق» (فرقان/25،7)؛ ولی وی را به لحاظ نشئات و اطوار وجودی دیگرش مقامات و فضایلی است[35] که شناخت و برشمردن همه آنها از عهده فهم انسانهای معمولی و نیز حوصله این مقال خارج است، ازاین‌رو در این‌جا فقط به بیان اجمالی برخی از آنها بسنده می‌شود.

مقامات و فضایل انسان کامل

1. یگانگی و وحدت:

1. یگانگی و وحدت:
انسان کامل به لحاظ اصل و ریشه یک حقیقت است[36] که از آن در عرفان به «حقیقت محمّدیه» تعبیر می‌شود[37]؛ ولی همین حقیقت واحد را بر حسب اقتضائات متفاوت و استعدادهای گوناگون در زمانهای مختلف، مظاهری متعدّد و تجلیّاتی متنوّع است.[38] این مظاهر و تجلیّات چیزی جز صورتهای پیامبران و اولیای معصوم نیست، ازاین‌رو قرآن کریم به‌رغم اینکه برتری برخی از پیامبران را نسبت به برخی دیگر می‌پذیرد: «تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض» (بقره/2،253) همه انبیا را در کنار هم و معاضد یکدیگر معرّفی می‌کند:«و اِذ قالَ عیسَی ابنُ مَریَمَ یـبَنی اِسرءیلَ اِنّی رَسولُ اللّهِ اِلَیکُم مُصَدِّقـًا لِما بَینَ یَدَیَّ مِنَ التَّورةِ و مُبَشِّرًا بِرَسول یَأتی مِن بَعدِی اسمُهُ اَحمَد» (صف/61 ،6) و بین آنها هیچ تفرقه‌ای را به رسمیّت نمی‌شناسد:«والمُؤمِنونَ کُلٌّ ءامَنَ بِاللّهِ و مَلـئِکَتِهِ و کُتُبِهِ و رُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَینَ اَحَد مِن رُسُلِهِ» (بقره/2،285) در برخی از روایات نیز به این نکته به صورت رمز اشاره شده است؛ از جمله روایتی است که از امام علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) نقل شده است: نخستین چیزی که خداوند متعالی آن را آفرید نور حبیبش محمّد(صلی الله علیه وآله) بود ... . پس خداوند از نور محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) 20 دریا آفرید که همه از جنس نور بود. سپس به نور محمّد(صلی الله علیه وآله)فرمود: در آن دریاها نزول کند. پس نزول کرد و چون از آخرین دریا خارج شد خداوند متعالی به او فرمود: ای حبیب من! و ای سرور پیامبرانم! شفیع روز حشر تویی. آنگاه نور یاد شده به سجده افتاد و سپس برخاست و از او 000/124 قطره مترشّح شد و خداوند متعالی از هر قطره پیامبری آفرید و زمانی که انوار انبیا کامل شد همه آنها مانند طواف حاجیان بر گرد خانه خدا بر گرد نور محمّد(صلی الله علیه وآله)طواف کردند[39]، بنابراین می‌توان گفت انسان کاملی که از ازل تا ابد مدار احکام عالم و مرکز دایره وجود است به اعتبار اصل و حقیقت یکی است، گرچه به اعتبار ظهور و تجلّی متعدّد است.
صرف‌نظر از وحدت انسان کامل به معنای مزبور، وحدت دیگری را برای او می‌توان ثابت کرد و آن عبارت است از اینکه در هر زمان فقط یک فرد از انسان کامل وجود دارد و دیگران هر که باشند تابع و رعیّت وی به حساب می‌آیند، زیرا انسان کامل مظهر «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ» (شوری/42،11) است و همان‌گونه که خداوند حقیقت واحد است و تعدّد بردار نیست مظهر تام او نیز یک حقیقت است و کثرت و تعدّد را بر نمی‌تابد: «الإمام واحد دهره» [40] این وحدت را به صورت دیگر می‌توان از آیه مزبور استفاده کرد و آن عبارت از این است که «کاف» را در «کَمِثلِهِ» کاف تشبیه و «مثل» را به معنای مظهر تامّ دانسته و بگوییم چیزی شبیه مظهر تامّ خدا (انسان کامل) نیست. این سخن بدین معناست که انسان کامل نظیر ندارد.[41]

2. جامعیت و خلافت:

2. جامعیت و خلافت:
انسان کامل یگانه کلمه‌ای است که خود به تنهایی با جامعیت خویش همه اوصاف جمال و جلال خدا و جمیع اسمای حسنای او را به نمایش گذاشته است: «قالَ یـاِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِیَدَیَّ» (ص/38، 75)، «وعَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها» (بقره/2،31) و بدین ترتیب لایق مقام خلیفة‌اللّهی گشته است: «و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلـئِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً» (بقره/2،30) گرچه برخی از مفسران خلافت را در این آیه به معنای جانشینی ملائکه[42]، برخی به معنای جانشینی ابلیس و پیروان وی در زمین[43] و آن را شامل همه انسانها دانسته یا به آدم ابوالبشر اختصاص داده‌اند[44]؛ ولی همان‌گونه که در بسیاری از تفاسیر آمده است می‌توان خلافت مزبور را به معنای جانشینی خدا دانست و آن را به انسان کامل که مظهر اسم اعظم «اللّه» و محلّ تجلّی همه اسمای حسنای الهی است اختصاص داد،[45] و افزود همین انسان کامل است که خداوند علم به حقایق اشیا و ماهیّات آنها را به او آموخته:«و عَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها» (بقره/2،31) و وی را معلّم فرشتگان: «قالَ یـــادَمُ اَنبِئهُم بِاَسمائِهِم...» (بقره/2،33) و مسجود آنان: «و اِذ قُلنا لِلمَلـئِکَةِ اسجُدوا لاِدَمَ» (بقره/2،34) بلکه مسجود همه موجودات[46] قرار داده است.
در برخی آیات از خلافت مزبور به «امانت» تعبیر شده است[47]؛ همان امانتی که آسمانها و زمین و کوهها از حمل آن سر باز زدند و تنها انسان کامل توانست آن را حمل کرده و از عهده آن به خوبی برآید: «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمـوتِ والاَرضِ والجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها واَشفَقنَ مِنها وحَمَلَهَا الاِنسـنُ ...» (احزاب/33،72)
خداوند در سوره یس می‌فرماید: ما همه چیز را در امام مبین احصا کرده‌ایم: «و کُلَّ شَیء اَحصَینـهُ فی اِمام مُبین» (یس/36،12) و این، به اعتباری به جامعیت انسان کامل که ملاک خلافت اوست اشاره دارد، ازاین‌رو برخی از مفسران گرچه امام مبین را در آیه مزبور به کتاب مبین که همان لوح محفوظ است تفسیر کرده‌اند[48]؛ ولی با توجه به روایات وارده[49] آن را به نحوی بر علی بن أبی‌طالب(علیه السلام)منطبق دانسته و چنین معنایی را از جمله معانی باطنی و اشارات قرآن به حساب آورده‌اند.[50] جامعیت و خلافت انسان کامل را به گونه ذیل نیز می‌توان بیان کرد: انسان کامل مظهر اسم اعظم خداست و موجودات دیگر مظاهر دیگر اسمای کلّی و جزئی وی‌اند. از سوی دیگر می‌دانیم اسم اعظم بر همه اسما محیط و در تمام آنها ساری و جاری است، بنابراین به اقتضای تناسب ظاهر و مظهر باید گفت انسان کامل بر همه موجودات محیط است و در جمیع آنها سریان دارد، بلکه باید بگوییم حقایق عالم مظاهر حقیقت انسان کامل است، از این رو اهل معرفت عالم خارج را «انسان کبیر» دانسته‌اند. امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) در خطبه‌ای فرموده است: من قلم و لوح محفوظ[51] و عرش و کرسی و آسمانهای هفت‌گانه و زمین هستم.[52]

3. علم و قدرت:

3. علم و قدرت:
چون انسان کامل خلیفه خداست و خداوند نیز به همه چیز دانا: «اِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیء عَلیم» (عنکبوت/29،62) و بر همه چیز تواناست: «اِنَّ اللّهَ علی کُلِّ شَیء قَدیر» (بقره/2،20) می‌توان انسانِ کامل را مظهر دو اسم علیم و قدیر خدا دانست و بر همین اساس گستره علم او را تا مرز اطّلاع بر غیب: «عــلِمُ الغَیبِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِهِ اَحَدا * اِلاّ مَنِ ارتَضی مِن رَسول» (جنّ/72،26ـ27)، مشاهده ملکوت:«کَذلِکَ نُری اِبرهیمَ مَلَکوتَ‌السَّمـوتِ والاَرضِ» (انعام/6 ،75)، دانستن زبان مرغان: «عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ» (نمل/27،16)، «فَقالَ ما لِیَ لا اَرَی الهُدهُدَ ... فَمَکَثَ غَیرَ بَعِید فَقالَ اَحَطتُ بِما لَم تُحِط بِهِ ...» (نمل/27،20ـ22) و مورچگان: «فَتَبَسَّمَ ضاحِکـًا مِن قَولِها» (نمل/27،19)، و اِخبار از امور خصوصی افراد: «واُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلونَ وما تَدَّخِرونَ فی بُیوتِکُم» (آل‌عمران/3،49) توسعه داد و نفوذ قدرت وی را نیز تا سر حدّ خلق و ایجاد: «اَنّی اَخلُقُ لَکُم مِنَ الطّینِ کَهَیـَةِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فیهِ فَیَکونُ طَیرًا بِاِذنِ اللّهِ» (آل‌عمران/3،49)، زنده کردن مردگان: «واُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللّه» (آل‌عمران/3،49)، شفای کور مادرزاد و بیمار مبتلا به پیسی: «واُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ» (آل‌عمران/3،49) و تصرّف در مادّه کائنات: «و اَلَنّا لَهُ الحَدید» (سبأ/34،10) که از این همه به ولایت تکوینی تعبیر می‌شود، پذیرفت. لازم به ذکر است که با توجه به گستره وسیع علم انسان کامل و محدودیّت علم دیگران است که خداوند آنجا که خود را از وصف همه واصفان منزّه می‌خواند وصف انسانهای کامل را استثنا کرده و گفته آنان را در حق خود به رسمیت می‌شناسد:«سُبحـنَ اللّهِ عَمّا یَصِفون * اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصین» (صافّات/37،159 ـ 160) و همچنین براساس نفوذ قدرت انسان کامل است که اهل معرفت مقام وی را مقام مشیت اللّه و آیه کریمه «یَخلُقُ ما یَشاءُ ویَختارُ ما کانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ سُبحـنَ اللّهِ وتَعــلی عَمّا یُشرِکون» (قصص/28،68) و دیگر آیات مشابه را در مشیّت بر وی صادق دانسته[53] و مشیت الهی را با حقیقت محمدی(صلی الله علیه وآله وسلم) و علوی(علیه السلام)متحد خوانده‌اند.[54]

4. فنا و عبودیّت:

4. فنا و عبودیّت:
عبودت انسان کامل عبودیت مطلق است؛ بدین معنا که او از انانیّت خود خارج گشته و نسبت به نفس خود هم ظلوم است ـ زیرا برخلاف هواها و خواسته‌های آن قیام می‌کند ـ و هم جهول ـ، زیرا او اساساً در برابر خدا غیری نمی‌بیند ـ[55]: «اِنَّه کانَ ظَـلومـًا جَهولا» (احزاب/33،72)، پس ذات و صفات و افعال وی در ذات و صفات و افعال خدا فانی گشته: «وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولـکِنَّ اللّهَ رَمی» (انفال/8 ،17)، «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعونَ اللّهَ» (فتح/48،10) و بدین ترتیب به بالاترین مرتبه و مقام سیر و سلوک انسانی که همان عبودیت مطلق: «فَاَوحی اِلی عَبدِهِ» (نجم/53 ،10) و کمال انقطاع: «إلهی هب لی کمال الانقطاع إلیک» است دست یافته و اساس و زیر بنای ربوبیّت را در خود محقّق ساخته است: «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة».[56] در سوره قدر ـ به اعتبار معنای باطنی آن ـ از فنا و عبودیت انسان کامل به «لیلة» تعبیر شده است: «اِنّا اَنزَلنـهُ فی لَیلَةِ القَدر» (قدر/97،1)، زیرا «لیلة» خفای مطلق است و انانیّت انسان کامل تحت تابش شمس أحدی مختفی گشته است،[57]ازاین‌رو امام صادق(علیه السلام)در تفسیر فرات کوفی «لَیلَة‌القَدر» را بر حضرت صدّیقه طاهره، فاطمه‌زهرا(علیها السلام) که از مصادیق بارز انسان کامل است اطلاق کرده و فرموده است: هرکس فاطمه را درک کند به تحقیق لیلة القدر را درک کرده است.[58]

5 . قرب و ولایت:

5 . قرب و ولایت:
انسان کامل در همه زمینه‌ها و میدانها گوی سبقت را از همگان ربوده: «و لا یرقی إلی الطیر» و از همه نسبت به خداوند مقرّب‌تر است: «السّـبِقونَ السّـبِقون * اُولـئِکَ المُقَرَّبون» (واقعه/56 ،10 ـ 11)، ازاین‌رو بین او و خدا واسطه‌ای نیست:«ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی * فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی» (نجم/53 ،8 ـ 9)، بلکه او خود واسطه دیگران است و فیض وجود و کمالات آن از آبشار وجودی او به سوی آفریدگان سرازیر می‌گردد: «ینحدر عنی السیل» و درست به همین جهت وِلایت و تدبیر امور دیگران به وی واگذار شده «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا اَلَّذینَ یُقِیمونَ الصَّلوةَ و یُؤتونَ الزَّکوةَ و هُم رکِعون» (مائده/5 ،55) و به عنوان ولیّ خدا هم حقّ تشریع و قانونگذاری دارد: «ولاُِحِلَّ لَکُم بَعضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیکُم» (آل‌عمران/3،50)، «کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی اِسرءیلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءیلُ عَلی نَفسِهِ» (آل‌عمران/3،93) و هم حقّ اجرا و حکومت: «یـداودُ اِنّا جَعَلنـکَ خَلیفَةً فِی الاَرضِ فَاحکُم بَینَ‌النّاسِ بِالحَقِّ» (ص/38،26)، «فاحکُم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ» (مائده/5 ،48) و هم حقّ تصرّف در موجودات عالم: «فَسَخَّرنا لَهُ الرّیحَ تَجری بِاَمرِهِ رُخاءً حَیثُ اَصاب * والشَّیـطینَ کُلَّ بَنّاء وغَوّاص * وءاخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی الاَصفاد» (ص/38، 36 ـ 38)

6 . برگزیدگی و فضیلت:

6 . برگزیدگی و فضیلت:
اوصاف و کمالات انسان کامل همه براساس تفضّل خدا و تخصیص الهی است و شخص وی و کسب و اکتسابش در آنها هیچ‌گونه دخالتی ندارد. واژه‌های اصطفاء: «اِنَّ اللّهَ اصطَفی ءادَمَ ونوحـًا وءالَ اِبرهیمَ وءالَ عِمرنَ عَلَی العــلَمین» (آل‌عمران/3،33)، تفضیل و اجتباء و هدایت: «واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا وکُلاًّ فَضَّلنا عَلَی العــلَمین * ومِن ءابائِهِم وذُرِّیّـتِهِم واِخونِهِم واجتَبَینـهُم وهَدَینـهُم اِلی صِرط مُستَقیم» (انعام/6 ،86 و87)، اخلاص: «واذکُر عِبـدَنا اِبرهیمَ واِسحـقَ ویَعقوبَ اُولِی الاَیدی والاَبصـر * اِنّا اَخلَصنـهُم بِخالِصَة ذِکرَی الدّار» (ص/38،45ـ46) و تطهیر: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرا» (احزاب/33،33) هریک همراه با بار معنوی خاصّ خود آن‌هم با توجّه به اسنادش به خداوند مطلب یاد شده را تأیید می‌کند، ازاین‌رو امام‌رضا(علیه السلام) در روایت معروف خود درباره شناخت امام می‌فرماید: امام بدون آنکه خود نقشی داشته باشد واجد همه فضایل و مناقب است:«مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه و لا اکتساب، بل اختصاص من المفضّل الوهّاب» ، بنابراین، دیگران که از مصادیق انسان کامل نیستند نمی‌توانند با کسب و طلب خویش به مرتبه وی دست یابند: «ولایرقی إلیّ الطیر» «و إنکم لاتقدرون علی ذلک» ؛ ولی در هر صورت همه مکلّف‌اند در راه او حرکت کرده و به فراخور استعدادشان خود را هرچه بیشتر به وی نزدیک سازند و از کمالات و اوصاف او بهره‌مند گردند: «ولکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد» [59] بدیهی است که قدر و منزلت هر کسی به نزدیکی وی به انسان کامل وابسته است، و سعی و تلاش خود اوست که این مهمّ را رقم خواهد زد: «و اَن لَیسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعی» (نجم/53 ،39)

7. رهبری و امامت:

7. رهبری و امامت:
انسان کامل با توجّه به کمالات و فضایلی که از جانب خداوند به وی اعطا شده ـ مانند خط کشی که خود مستقیم است و میزان استقامت خطوط واقع می‌شود ـ خودش ساخته دست خدا: «فإنّا صنایع ربّنا» «أدّبنی ربّی فاحسن تأدیبی» و تجسّم عینی صراط مستقیم است: «نحن الصراط المستقیم» و می‌تواند الگو و سرمشق دیگر انسانها و امام و راهنمای آنان قرار گیرد: «و اِذِ ابتَلی اِبرهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمـت فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامـًا» (بقره/2،124)، «و الناس بعد صنایع لنا» [60] انسان کامل امام الکلّ فی الکلّ علی الکلّ و باذن خداوند شفیع و مکمّل سالکان راه خداست: «مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ» (بقره/2، 255) و همه انسانها مکلّف‌اند او را وسیله تقرّب خویش به خداوند قرار داده: «وابتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَةَ» (مائده/5 ،35) و قول و فعل و صفت وی را میزان سنجش اقوال و افعال و صفات خود بدانند: «نحن الموازین القسط» و فرمانهای او را اطاعت کرده و از آنها سرپیچی نکنند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم» (نساء/4،59)، «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم» (انفال/8 ،24)، «ومَن یَعصِ اللّهَ ورَسولَهُ و یَتَعَدَّ حُدودَهُ یُدخِلهُ نارًا خــلِدًا فیها» (نساء/4،14) و چون او خلیفه خداست اطاعتش عین اطاعت خدا: «مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ» (نساء/4،80) و عصیان او نیز عصیان خداوند است. خداوند در آیه 56 احزاب/33 آنجا که می‌فرماید: «اِنَّ اللّهَ ومَلـئِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبیِّ یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلَیهِ و سَلِّموا تَسلیمـا» به مؤمنان دستور می‌دهد تا مانند خدا و فرشتگان بر انسان کامل درود فرستند و بدین وسیله هرچه بیشتر به او نزدیک شده و با امتثال فرمانهای وی از هرگونه انحراف و گمراهی نجات یابند، ازاین‌رو برخی از مفسران به حق معتقدند که انسان کامل از درود و صلوات مؤمنان بهره‌ای نمی‌برد، همان‌گونه که خداوند از عبادت بندگان سودی نمی‌برد[61]، بلکه این مؤمنان هستند که با عبادت خدا و نیز درود فرستادن بر انسان کامل خود را در مسیر جریان فیض خدا و خلیفه وی قرار داده و بدین ترتیب بیش از پیش از برکات و خیرات نامتناهی بهره‌مند می‌گردند. در زیارت جامعه کبیره درود فرستادن بر اهل بیت(علیهم السلام) و اختصاص به نعمت ولایت ایشان، مایه نیکویی خلق، پاکی نفوس، پاکیزگی روح و کفاره گناهان دانسته شده است.[62] بر پایه روایتی جبرئیل(علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه وآله)خبر داده است: هرکس بر ایشان درود فرستد خداوند 10 بار بر او درود فرستاده و 10 سیّئه را از وی محو و 10 حسنه را برایش ثبت خواهد کرد.[63]

حکمت و ضرورت انسان کامل:

حکمت و ضرورت انسان کامل:
از آنچه در مراحل پیشین گفته شد به خوبی می‌توان به حکمت و ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی پی‌برد؛ ولی برای وضوح بیشتر تأکید می‌شود بدون وجود انسان کامل نه فیض وجود از مبدأ جواد صادر می‌گردد، و نه سیر تکاملی موجودات ـ به ویژه افراد انسان ـ سامان می‌یابد: «بکم فتح اللّه و بکم یختم» و شاید به همین سبب است که خداوند جهت بیان جعل خلیفه در زمین واژه«جاعل» را که مشتقّ است و بر زمان خاصّی دلالت ندارد به‌کار برده است: «و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلـئِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً» (بقره/2،30)؛ گویا خواسته است بگوید نظام آفرینش بدون انسان کامل جسدی بی‌روح و موجودی بی‌خاصیت است، ازاین‌رو لازم است به طور پیوسته در زمین خلیفة جعل شود تا هیچ‌گاه زمین از حجّت خدا تهی نباشد، افزون بر این، انسان کامل علّت غایی ایجاد است: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و بدون او حرکت ایجادی ناقص و ابتر است، پس نمی‌توان وجود عالَم را بدون وجود انسان کامل پذیرفت: «و ما اَرسَلنـکَ اِلاّ رَحمَةً لِلعــلَمین» (انبیاء/21،107)