انعام
اشاره
انعام: نامی برای چهارپایان دامی
واژه «انعام» جمع «نَعَم» در اصل به جهت اهمیت شتر نزد عرب و به شمار آمدن آن از نعمتهای ویژه[1]، به سبب اجتماعِ منافعِ شیردهی، باربری، رکوب و مصرف خوراکیِ گوشتِ آن[2] یا به سبب نرمی (نعومت) پا[3] بر این حیوان اطلاق شده و سپس به چهارپایانی چون گاو* و گوسفند تعمیم داده شده است. گروهی از واژهشناسان، شرط صحت اطلاق این واژه بر یک مجموعه از چهارپایان را، وجود شتر در آن مجموعه میدانند.[4] برخی نیز «انعام» را اشاره به انواع مذکور و تنها «نَعَم» را ویژه شتر* دانستهاند.[5] البته اگر وجه این نامگذاری را نرمی و آرامی حرکت بدانیم، چنانکه برخی برآناند،[6] اشتمال واژه «انعام» بر گاو و گوسفند و بز، غیر تبعی و تعمیم آن به اسب و استر و گورخر و ...[7] بیوجه خواهد بود. در دامنه معنایی «انعام» به برخی آیات استدلال شده که ذیل آیات مورد نظر خواهد آمد.
واژه «نَعَم» یک بار و واژه «انعام» 32 بار در قرآن بهکار رفته است؛ همچنین ششمین سوره قرآن «انعام» نامیده شده که شاید وجه این نامگذاری، بیان تفصیلی احوال چهارپایان در این سوره باشد.[8]
نقش چهارپایان دامی درزندگی انسان:
نقش چهارپایان دامی درزندگی انسان:
آیه 5 نحل/16 پس از بیان آفرینش انسان به آفرینش چهارپایان برای منفعت رسانی به انسان پرداخته است[9]:«والاَنعـمَ خَلَقَها لَکُم ...» و در ادامه به ذکر فواید آن اشاره کرده است. ابتدا به هرگونه پوشش حاصل از پوست*، پشم*، کرک و موی چهارپایان دامی، با واژه «دفء» اشاره کرده، سپس با کلمه «منافع» به شیر* و مشتقات آن، منفعت رکوب، منافع حاصل از پوست و پشم و کرک و موی آنها[10] غیر از پوشش پرداخته[11] و سپس با جمله «و مِنها تَأکُلون» به گوشت چهارپایان دامی اشاره دارد که هر سه مجموعه در زندگی انسان نقش مهمی ایفا میکنند:«... فیها دِفءٌ ومَنـفِعُ ومِنها تَأکُلون» برخی تقدمِ «منافِع» بر «مِنها تأکُلون» را به ارزش و اهمیت بیشتر لبنیات نسبت به گوشت، اشاره دانستهاند.[12]
در آیه بعد شکوه و زیبایی بازگشت گله چهارپایان به استراحتگاه و نیز هنگام رفتن به چراگاه را متذکر شده و از این رفت و برگشت به «جمال» یعنی زینت تعبیر کرده است: «و لَکُم فیها جَمالٌ حینَ تُریحونَ و حینَ تَسرَحون» (نحل/16،6) که دیدن این دو منظره زیبا مایه سرور انسان است: برخی استغنا و خودکفایی و استقلال اقتصادی حاصل از این امور را وجهِ جمال و زینت بودن دانستهاند.[13] وجه تقدمِ «زمان بازگشت به استراحتگاه» بر «زمان رفتن به چراگاه» را فزونی زیباییِ زمان بازگشت به جهت سیر بودن گله و نیز پر شیر بودن پستانهای آن و ... بر زمان رفت دانستهاند.[14] در آیه 7 نحل/16، به حمل بارهای سنگین به آبادیهای دور و در راههای دشوار به وسیله انعام پرداخته که البته این قسمت تنها شتر و بعضی گاوهای باربر را شامل میشود: «و تَحمِلُ اَثقالَکُم اِلی بَلَد لَم تَکونوا بــلِغیهِ اِلاّ بِشِقِّ الاَنفُسِ» در پایانِ این مجموعه آیات، آفرینش چهارپایان و تسخیر آن را برای آدمی نتیجه رحمت و رأفت الهی دانسته است[15]: «اِنَّ رَبَّکُم لَرَءوفٌ رَحیم» در آیات بعد، از دستهای دیگر از حیوانات چون اسب، استر و الاغ نام برده و آنها را برای رکوب و مایه زینت دانسته است. برخی از این تقابل، انحصارِ «انعام» در گاو و شتر و گوسفند و عدم شمول آن بر اسب و الاغ و استر را استفاده کردهاند.[16]
برخی مفسران با توجه به این مجموعه آیات گفتهاند که پس از انسان، حیوانات، به جهت وجود قوای باارزشِ حواسِ ظاهری و باطنی و ... از همه موجودات مادی شریفترند و از این میان چهارپایان به جهت بهرهوری انسان از آنها، در امور ضروری و مهم زندگی، از همه حیوانات کاملتر و شریفترند، از همینرو در این مجموعه آیات بلافاصله پس از بیان آفرینش آدمی، به آفرینش چهارپایان دامی پرداخته شده و سپس دیگر حیوانات و امور دیگری چون کشاورزی و تسخیر شب و روز و[17] ... مطرح شده است.
در آیه 80 نحل/16 به شکل جزئیتر به منافع حاصل از پوست و پشم و کرک و موی انعام پرداخته شده است:«... و جَعَلَ لَکُم مِن جُلودِ الاَنعـمِ بُیوتـًا تَستَخِفّونَها یَومَ ظَعنِکُم ویَومَ اِقامَتِکُم ومِن اَصوافِها واَوبارِها واَشعارِها اَثـثـًا ومَتـعـًا اِلی حین» که از پوست آنها خانههای سبک و قابل حمل (خیمه) و از پشم و کرک و موی آنها لوازم و اثاث منزل همچون فرش و لباس و پوشاکهای متنوعِ دیگر ساخته میشود. برخی این آیه را با توجه به سه واژه «اصواف»، «اوبار» و «اشعار» دلیلی بر اشتمال «انعام» بر گاو و گوسفند و بز، افزون بر شتر دانستهاند.[18]
آیات 71 ـ 73 یس/36 نیز آفرینش انعام را به دست خداوند، برای انسان دانسته و به مالکیت انسان بر آنها اشاره کرده و همچنین رام شدنشان و در نتیجه، بهرهبرداری از سواری و گوشت آنها و سپس دیگر منافع آن و نوشیدنیها (شیر) را مطرح کرده است: «اَو لَمیَرَوا اَنّا خَلَقنا لَهُم مِمّا عَمِلَت اَیدینا اَنعـمـًا فَهُم لَها مــلِکون * وذَلَّلنـها لَهُم فَمِنها رَکوبُهُم و مِنها یَأکُلون * ولَهُم فیها مَنـفِعُ ومَشارِبُ ...» که مقصود از آفرینش انعام به دست خداوند، عدم مشارکت انسان در آن و اختصاص این آفرینش به خداست و مقصود از خلقت انعام برای انسان بیان اختصاص این آفریده به انسان و در نتیجه مالکیت انسان بر آنهاست.[19]
حضرت هود نیز برای تحریک حس شکرگزاری قومش در برابر نعمتهای الهی، از ذکر نعمت امداد به وسیله انعام و فرزندان بهره برده است: «واتَّقُوا الَّذی اَمَدَّکُم بِما تَعلَمون * اَمَدَّکُم بِاَنعـم و بَنین» (شعراء/26، 132 ـ 133). آیات 79 ـ 80 غافر/40 نیز به آفرینش چهارپایان برای سواری و مصرف گوشت آنان و منافع دیگر پرداخته است: «اَللّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَنعـمَ لِتَرکَبوا مِنها ومِنها تَأکُلون * ولَکُم فیها مَنـفِع ...» مفسران «جعل» را به معنای «خلق» یا «تسخیر»* دانستهاند.[20] در این آیه قید «لِتَرکَبوا مِنها» به منفعتِ سواری و قید «لَکُم فیها مَنـفِعُ» نیز به منافعی دیگر چون منفعت استفاده در شخم زدن و نیز استفاده از سرگین در تقویت زراعت و تهیه سوخت و ... اشاره دارد.[21] در ادامه آیه به استفاده از چهارپایان دامی برای رسیدن به مقاصد مورد نظر اشاره میکند و از سوار شدن بر آنها در خشکی، در کنار رکوب بر کشتی در دریا، یاد میکند: «... و لِتَبلُغوا عَلَیها حاجَةً فی صُدورِکُم و عَلَیها وعَلَی الفُلکِ تُحمَلون» (غافر/40،80) تقارن چهارپایان و کشتی برای رکوب در آیات 12 زخرف/43 و 22 مؤمنون/23 نیز دیده میشود: «والَّذی خَلَقَ الاَزوجَ کُلَّها و جَعَلَ لَکُم مِنَ الفُلکِ والاَنعـمِ ما تَرکَبون» «و عَلَیها و عَلَی الفُلکِ تُحمَلون» و در ادامه غایت و غرض این آفرینش را رکوب و استقرار بر آن و یادآوری نعمت پروردگار و شکرگزاری و تسبیح خداوند (به جهت تسخیر این مرکبها) دانسته است: «لِتَستَووا عَلی ظُهورِهِ ثُمَّ تَذکُروا نِعمَةَ رَبِّکُم اِذا استَوَیتُم عَلَیهِ وتَقولوا سُبحـنَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هـذا و ...» (زخرف/43،13) برخی با توجه به مسئله رکوب مطرح شده در این مجموعه آیات، «انعام» را تنها به شتر یا شتر و گاو منحصر کردهاند[22] و برخی دیگر به همین جهت، «الاغ»* و دیگر حیوانات مناسب رکوب را نیز داخل در آن دانستهاند.[23]با توجه به آیه 70 اسراء/17 که جا به جایی انسان را در خشکی و دریا اکرام و موهبتی الهی برای نوع بشر دانسته، آفرینش اسباب و ابزار این جابه جایی، از جمله چهارپایان، نیز از مواهب الهی هستند که وجود این مرکبها بر گستره فعالیت زندگی آدمی افزوده است.
از مجموعه آیات ذکر شده میتوان به هدف از آفرینش چهارپایان دامی و نقش آن در زندگی انسان و وظیفه او در برابر این نعمت پی برد، چنان که آیه 36 حجّ/22 پس از بیان ذبح قربانی، غایتِ تسخیر انعام را شکرگزاری دانسته است:«... کَذلِکَ سَخَّرنـها لَکُم لَعَلَّکُم تَشکُرون» همچنین آیه 37 حجّ/22 نیز هدف را یادکردِ خداوند به عظمت دانسته است: «... کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُم لِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم ...»
در آیات 66 نحل/16 و 21 مؤمنون/23 انعام، مایه عبرت انسان دانسته شدهاند. در هر دو آیه پس از بیان عبرت* بودن چهارپایان دامی از ماده غذایی مفید (شیر) یاد میکند و سپس به پیدایش شیر از میان فرث (سرگین) و دم (خون*) اشاره میکند. از این بیان استفاده میشود که وجه عبرت بودن انعام، چگونگی تولید مایعی گوارا از مادهای همچون خون است که طبق بیان محققان برای تولید یک لیتر شیر لازم است 500 لیتر خون از عضو سازنده شیر در پستانها بگذرد و برای تولید یک لیتر خون در رگها باید مواد غذایی فراوانی از روده ها بگذرد[24] و یا شاید وجه عبرت بودن این پدیده آن باشد که کسی که شیر را از سرگین و خون، پاک نگاه داشته و از اختلاط آنها جلوگیری کرده، قادر است که انسان را دوباره زنده کند، هرچند استخوانش پوسیده و اجزایش در زمین گم شده باشد[25]، چنانکه گفته شده: «عبرت» دلیلی است که با آن بر مدبّر بودن خداوند در امر آفرینش، استدلال میشود[26] و ایجاد و آفرینش شیر از مدبّر بودن خداوند حکایت میکند، چنانکه انقیاد و رام شدن چهارپایان دامی در برابر انسان و بهرهبرداری از آنها و استفاد از شیر و گوشت و سواری آنها نیز بر این تدبیر دلالت دارد.[27] در ادامه آیه 21 مؤمنون/23 و در آیات بعد به منافع فراوان و همچنین مصرف خوراکی و رکوب بر آنها پرداخته شده است که این امور نیز با لازمه آن، یعنی انقیاد چهارپایان دامی مایه عبرت است: «... و لَکُم فیها مَنـفِعُ کَثیرَةٌ و مِنها تَأکُلون * و عَلَیها وعَلَی الفُلکِ تُحمَلون» (مؤمنون/23،21 ـ 22)
در آیه 27 فاطر/35، عبرت گرفتن از تنوع و گوناگونی رنگ مردم و انعام را که موجب ایمان حقیقی و خشیت الهی است ویژه آگاهان و عارفانی میداند که شناخت کامل به اسما و صفات و افعال خداوندی دارند.[28]
آیه 142 انعام/6 چهارپایان دامی را به دو دسته «حَموله» و «فَرش» تقسیم کرده که در مجموع حموله به چهارپایانی با قابلیت حمل بار و سواری دادن (مانند شتر) و فرش به چهارپایانی که بر اثر کوچکی اندام چنین قابلیتی نداشته و تنها از گوشت و شیر آنها استفاده میشود (مانند گوسفند و بچه شتر) اطلاق میشود: «و مِنَ الاَنعـمِ حَمولَةً و فَرشـًا ...» آیه پس از این تقسیمبندی، به خوردن روزیهای الهی فرمان داده و انسان را از پیروی گامهای شیطان بازداشته است. از این قسمت آیه استفاده میشود که تحریم حلال خدا که مردم در جاهلیت* به آن میپرداختند، خواسته شیطان و پیروی از این خواسته است.
در ادامه این مجموعه چهارپایان دامی را به تفصیل به 8 زوج تقسیم کرده است: «ثَمـنِیَةَ اَزوج مِنَ الضَّأنِ اثنَینِ و مِنَ المَعزِ اثنَینِ ...» (انعام/6 ، 143 ـ 144) 8 زوج بودن چهارپایان دامی چهارگانه به اعتبار نر و ماده[29] یا اهلی و وحشی بودن[30] این مجموعه است. ذکر این 8 زوج و آفرینش آنها برای انسان در آیه 6 زمر/39 نیز آمده است: «... و اَنزَلَ لَکُم مِنَ الاَنعـمِ ثَمـنیَةَ اَزوج ...» که در معنای انزالِ انعام، ایجاد و آفرینش[31] یا فرود آمدن از بهشت به عالم دنیا[32] گفته شده است. البته چون اصل و خزانه هر چیز نزد خداست، بهکارگیری تعبیر انزال درباره آفرینش چهارپایان میتواند تعبیری استعاری باشد.[33]
در آیه 11 شوری/42 نیز پس از بیان آفرینش همسرانی برای انسان، به خلقت 8 زوج چهارپایان دامی اشاره شده است[34]: «جَعَلَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجـًا ومِنَ الاَنعـمِ اَزوجـًا ...» و سپس با قید «یَذرَؤُکُم فیه» به مسئله تکثیر و تولید مثل این ازواج اشاره میکند، گرچه خطاب «یَذرَؤُکُم فیه» با توجه به ضمیر «کُم» به ظاهر تکثیر و تولید مثل انسان را بیان میدارد. شاید استفاده از ضمیر «کُم» که مخصوص عقلاست تغلیباً بهکار رفته و به همه (انسان و انعام) برگردانیده شود[35]، زیرا حکم تکثیر مثل، با توجه به «ازواج» در مورد چهارپایان دامی نیز جاری است. البته برخی وجه عدم بیان تکثیر انعام را به جهت جلوگیری از کاستن مقام انسان دانستهاند[36] که شاید این توجیه با خود آیه که «ازواج» را برای آدمی و چهارپایان دامی در کنار هم ذکر کرده نقض گردد، چنان که نقض آن با آیاتی که پس از ذکر مجموعهای از نعمتها، آنها را مایه برخورداری انسان و انعام دانسته نیز متصور است.
آیات 30 ـ 33 نازعات/79 پس از بیان گسترانیدن زمین و بیرون آوردن آب و رویانیدن چراگاه از آن و ... همگی را مایه برخورداری انسان و انعام دانسته است: «والاَرضَ بَعدَ ذلِکَ دَحـها ... مَتـعـًا لَکُم ولاَِنعـمِکُم» همچنین آیات 25 ـ 32 عبس/80 پس از بیان نزول آب از آسمان و شکافتن زمین با روییدنیها و درختان میوه و ... هدف آن را برای زندگی انسان و انعام دانسته است: «اَنّا صَبَبنَا الماءَ صَبـًّا ... مَتـعـًا لَکُم ولاَِنعـمِکُم» این خلقت و تدبیر که بهرهمندی انسان و چهارپایان ـ که آنها نیز برای بهرهمندی انسان آفریده شدهاند ـ را به همراه دارد، شناخت خداوند و مقام او و شکرگزاری نعمتش را لازم میگرداند.[37] افزون بر اشتراک توالد و تناسل میان انسان و انعام، اشتراک در تنوع رنگ نیز در قرآن بیان شده است؛ در آیه 27 فاطر/35 به دنبال بیان نزول آب از آسمان و رویانیدن میوههای رنگارنگ و متنوع و ... به پدیده تنوع رنگ انسانها و چهارپایان دامی و ... توجه داده شده است که این بیان برای استدلال بر وحدانیت خداوند و اختصاص برخی صفات به ذات مقدس اوست[38]: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ ثَمَرت مُختَلِفـًا اَلونُها ...»
گوشت چهارپایاندامی ومبارزه با عقاید جاهلی:
گوشت چهارپایاندامی ومبارزه با عقاید جاهلی:
در آیه 30 حجّ/22 پس از بیان برنامه و مناسک حج، اهمیت بزرگ شماری و احترام شعائر و اعمال حجّ* را بیان داشته به حلال بودن چهارپایان دامی، جز مواردی که حکمش را بیان خواهد کرد بر حاجیان میپردازد: «... و اُحِلَّت لَکُمُ الاَنعـمُ اِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم ...» که شاید «ما یُتلی عَلَیکُم» به تحریم صید بر مُحرم اشاره داشته باشد که در آیه 95 مائده/5 آمده است یا ممکن است به تحریم قربانیها برای بتها اشاره باشد.[39] در آیه 34 حجّ/22 از عمومیت قربانگاهها بین امتهای مختلف سخن میگوید و بردن نام خدا بر چهارپایان دامی را هنگام قربانی* متذکر میشود: «ولِکُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنسَکـًا لِیَذکُرُوا اسمَ اللّهِ عَلی ما رَزَقَهُم مِن بَهیمَةِ الاَنعـمِ ...» از این آیه فهمیده میشود که مراسم قربانی و ذکر نام خداوند بر قربانی، ویژه مسلمانان نیست.[40] در آیه 36 حجّ/22 نیز به طور خاص به شترهای فربه که مصداق بارز چهارپایان جهت قربانی هستند، اشاره کرده، آنها را شعائر و نشانههای خداوند (در حجّ) دانسته است و مجدداً بردن نام خدا را بر آنها و خوردن و خورانیدن گوشتشان را یادآور میشود. در آیات بعد فلسفه قربانی چهارپایان دامی در مراسم حجّ را پیمودن مدارج پرهیزکاری و نزدیک شدن به خداوند میداند.[41] چون عرب جاهلی خون قربانی را به دیوار کعبه میپاشید و برخی مسلمانان به چنین کاری تمایل داشتند، این آیه رسیدن خون و گوشت قربانیان را به خداوند نفی میکند[42]: «لَن یَنالَ اللّهَ لُحومُها ولا دِماؤُها ...» (حجّ/22،37)
در آیه 145 انعام/6 بر محدود بودن محرمات الهی که حریم آنها همواره باید رعایت شود، تأکید میکند و چند نمونه همچون مردار، خون، گوشتِ خوک و حیوانِ حلال گوشتی که هنگام ذبح نام غیر خدا (بتان) بر آن برده شده را نام میبرد. در آیه 146 انعام/6 نیز موارد تحریم شده بر بنیاسرائیل را برمیشمرد. ( => پیه) این آیات احتجاجی بر ضدّ مشرکان است که برخی چهارپایان را حرام میدانستند و این حرمت را به خدا نسبت میدادند.[43] از جمله عقاید خرافی مشرکان که در آیات 136 ـ 139 انعام/6 و آیه 119 نساء/4 گزارش شده عبارت است از:
1. قرار دادن سهمی از زراعت و انعام برای خداوند و سهمی برای بتها و امکان الحاق سهم خداوند به سهم بتها و عدم جواز عکس: «و جَعَلوا لِلّهِ مِمّا ذَرَاَ مِنَ الحَرثِ والاَنعـمِ نَصیبـًا فَقالوا هـذا لِلّهِ بِزَعمِهِم وهـذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِلُ اِلَی اللّهِ و ما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ اِلی شُرَکائِهِم ...» (انعام/6،136) بدینسان اگر چهارپایانی از سهم خداوند به طرف سهم بتان میرفت، آن را رها میکردند؛ ولی اگر از سهم بتها به سهم خداوند میپیوست، آن را باز میگرداندند.[44]
2. به گمان آنها استفاده از سهم بتها برای متولیان و خدمتگزاران بتها و بتخانهها و مراسم قربانی جایز و بر دیگران حرام بوده است[45]: «و قالوا هـذِهِ اَنعـمٌ وحَرثٌ حِجرٌ لا یَطعَمُها اِلاّ مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم ...» (انعام/6 ،138)
3. حرمت رکوب بر برخی چهارپایان دامی و حرمت رکوب و گوشت و شیر بعضی و آزاد گذاشتن برخی دیگر[46]:«... واَنعـمٌ حُرِّمَت ظُهورُها ...» (انعام/6 ،138)؛ مثلاً رکوب و حمل بار بر «بحیره» (ماده شتری که 10 بار زاییده) و «حام» (شتر نری که 10 بار جفتگیری کرده) و کشتن «وصیله» (گوسفند نری که قلوی ماده داشته) را ممنوع میدانستند یا مثلاً ورود «سائبه» (ماده شتری که 5 بار زاییده) به هر چراگاه و استفاده آن از هر چشمه آب را آزاد میدانستند.[47] آیه 103 مائده/5 استناد چنین احکامی را به خداوند که مردم جاهلی به آن اعتقاد داشتند مردود دانسته است: «ما جَعَلَ اللّهُ مِن بَحیرَة ولا سائِبَة ولا وصیلَة ولا حام ...» همچنین سوار شدن بر دامهایی که به جهت قربانی به مکه برده میشدند و نیز استفاده از شیر آنها را ممنوع میدانستند[48] که آیه 33 حجّ/22 آن را مردود دانسته است.
4. نبردن نام خداوند بر بعضی چهارپایان دامی هنگام ذبح: «... و اَنعـمٌ لا یَذکُرونَ اسمَ اللّهِ عَلَیهَا ...» (انعام/6 ،138)
5 . حرمت جنین یا شیر[49] انعام بر زنان و جواز آن برای مردان و جواز استفاده از جنین مُرده برای همگی: «... ما فی بُطونِ هـذِهِ الاَنعـمِ خالِصَةٌ لِذُکورِنا و مُحَرَّمٌ عَلی اَزوجِنا و اِن یَکُن مَیتَةً فَهُم فیهِ شُرَکاءُ ...» (انعام/6 ،139) این تحریم نشئت گرفته از اعتقاداتی چون تقدس تولید مثل انعام و پایین بودن ارزش وجودی زن یا خوف بر نازایی، ناشزگی و سوء معاشرت زنان بر اثر آن بوده است[50].
6 . پرهیز از خوردن گوشت قربانی، زیرا آن را ویژه تهیدستان و خوردن آن را دون شأن خود میپنداشتند. قرآن این نوع تفکر را نیز رد کرده، در کنار خورانیدن به فقرا، به خوردن از این نوع گوشت فرمان داده است. (حجّ/22،28) برخی خوردن گوشت قربانی را به جهت مخالفت با رویّه مشرکان واجب دانستهاند[51]، هرچند بیشتر مفسران این امر را رخصت دانسته، وجوب آن را نپذیرفتهاند.[52] برخی مذاهب اطعام فقرا را واجب دانستهاند.[53]
این مجموعه آیات پس از ذکر این عقاید خرافی، هر کدام را به نوعی محکوم میکند؛ مثلاً سهام گذاری برای خداوند و بتان و ... را حکمی ناپسند دانسته است: «... ساءَ ما یَحکُمون» (انعام/6 ،136)، زیرا این عقیده و حکم افزون بر شرک، رجحان جانب بتها بر جانب خداوند است[54] یا در جای دیگر این احکام را دروغ به خدا دانسته، توبیخ کرده و کیفر نزدیک آن را گوشزد کرده است:«... افتِراءً عَلَیهِ سَیَجزیهِم بِما کانوا یَفتَرون» (انعام/6 ،138) این نزدیکی کیفر در پایان آیه 139 انعام/6 نیز بیان شده است: «... سَیَجزیهِم وصفَهُم ...» و در آیه 103 مائده/5 این نوع افتراها و دروغها را بر اثر عدم تعقل کافران میداند:«... ولـکِنَّ الَّذینَ کَفَروا یَفتَرونَ عَلَیاللّهِ الکَذِبَ واَکثَرُهُم لا یَعقِلون»
تشبیه کافران به چهارپایان:
تشبیه کافران به چهارپایان:
قرآن بارها غافلان بیخبر را به چهارپایان بیشعور تشبیه کرده است که شاید وجه این تشبیه، بهرهمندی فراوان غافلان از خواب و خوراک و شهوت باشد، همان چیزی که امیر مؤمنان از آن بیزاری جُسته و هدف از آفرینش را غیر از آن دانسته است.[55] آیه 12 محمّد/47 طی یک نتیجهگیری به اختصار به سرگذشت و سرانجام مؤمنان و کافران پرداخته، پس از بشارت مؤمنان و صالحان به بهشت، کافران را در استفاده و بهرهگیری از متاع دنیا به چهارپایان تشبیه کرده، فرجام آنها را گرفتاری در عذاب دوزخ دانسته است: «... والَّذینَ کَفَروا یَتَمَتَّعونَ ویَأکُلونَ کَما تَأکُلُ الاَنعـمُ ...» ازآنرو که کافران همّی جز خوردن ندارند و همانند دامها که با خوردن بیشتر، به ذبح نزدیک میشوند و اینان نیز با خوردن (بدون تفکر) و گذشت عمر (بدون اندیشه و عبرت) به مرگ و آتش الهی نزدیکتر میشوند: «... والنّارُ مَثوًی لَهُم» (محمّد/47،12) این تشبیه بهکار رفته است.[56] آیه 179 اعراف/7 نیز ابتدا کافران را به چهارپایان تشبیه کرده، سپس آنها را گمراهتر دانسته است. این آیه کافران را چنین وصف میکند که با قلب (عقل) نمیاندیشند و چشم بینا و گوش شنوا ندارند: «... لَهُم قُلوبٌ لا یَفقَهونَ بِها ولَهُم اَعیُنٌ لا یُبصِرونَ بِها ولَهُم ءاذانٌ لا یَسمَعونَ بِها ...» و چون غفلت ریشه هر گمراهی است در آخر چنین گفته که: «... اُولـئِکَ هُمُ الغـفِلون ...» همچنین آیه 44 فرقان/25 هواپرستان را به انعام تشبیه کرده، سپس آنها را گمراهتر دانسته است: «اَم تَحسَبُ اَنَّ اَکثَرَهُم یَسمَعونَ اَو یَعقِلونَ اِن هُم اِلاّ کالاَنعـمِ بَل هُم اَضَلُّ سَبیلا» شاید وجه گمراهتر بودن این باشد که عدم فهم چهارپایان و فقدان گوش شنوا و چشم بینا در آنان، به علت عدم استعداد است؛ ولی انسانهای هوسران و دنیاطلب که از هر راهی به دنیاطلبی و هوسرانی میپردازند (و نه از راههای مشروع) طبیعتاً چون استعداد و ابزار هدایت (شنوایی و بینایی) را دارند و آن را بهکار نمیبندند، گمراهترند، پس اینان چون قوه و قدرت درک و فهم دارند و با وجود این نمیاندیشند[57] و از حقایق معارفی که برای انسان است غافلاند و در حقیقت از قلب و چشم و گوششان، همان بهرهای میبرند که چهارپایان از آن میبرند[58] و بدینسان فارق انسان از چهارپایان را از دست دادهاند، پس گمراهی چهارپایان نسبی و غیر حقیقی است[59] و در نتیجه این گروه، از چهارپایان گمراهترند. از سوی دیگر انعام به دنبال نفع خود بوده، از ضرر گریزاناند و خداوند را تسبیح میکنند، افزون بر آنکه نه علم دارند و نه جهل، در حالی که اینان جهل وجودشان را گرفته است.[60] در اینکه چرا آنها را با اینکه خوی درندگان را نیز دارند به انعام تشبیه کرده، چنین گفتهاند که از میان صفات حیوانی، تمتع به خوردن و جهیدن (شهوترانی) که خوی چهارپایان است نسبت به بقیه طبایع و صفات حیوانی دیگر مقدم است، چون جلب نفع بر دفع ضرر مقدم است و اما گمراه خواندن انعام به جهت مقایسه با سعادت زندگی بشری است که آنها مجهز به وسایل تحصیل آن نیستند.[61]
حکم زکات چهارپایان دامی:
حکم زکات چهارپایان دامی:
به اتفاق همه مذاهب اسلامی، شتر، گاو و گوسفندی که در بیابان بچرند و به اصطلاح «سائمه» باشند، در صورتی که به حد نصاب برسند، زکات دارند. حد نصاب شتر 5 نفر و حد نصاب گاو و گوسفند به ترتیب 30 و 40 رأساست.[62] برخی مفسران بحث زکات* چهارپایان دامی را ذیل آیه 103 توبه/9 مطرح ساختهاند
انعام/سوره
اشاره
انعام/سوره: نام ششمین سوره قرآن کریم
این سوره به اتفاق قرآن پژوهان مکی[1] و ششمین سوره در ترتیب مصحف است که بین دو سوره مائده و اعراف قرار گرفته و پنجاه و پنجمین سوره در ترتیب نزول است که پس از سوره حجر و پیش از سوره صافّات شبانه در مکه نازل شده است.[2]
در روایات ترتیب نزول، ردیفهای 43 تا 69 را برای آن ذکر کردهاند[3]. برخی معاصران و مستشرقان براساس اجتهاد، ردیفِ 81 ، 89 ، 90 و 113 را برای آن حدس زدهاند[4] که سه قول اخیر ملازم مدنی بودن سوره است و برخی مفسران بدان معتقدند.[5] جمعی به اختلاف تا 9 آیه این سوره را (آیات 20،23،91 ـ 93،114، 151 ـ 153)[6] به اجتهاد یا با تکیه بر روایاتی ضعیف استثنا کرده و آنها را مدنی دانستهاند[7]؛ لیکن هماهنگی موجود بین آیات این سوره[8] و نیز روایات فراوانی که نزول همه سوره را به یکباره در مکه میداند این نظر را سست میکند[9]، افزون بر این وجود آیات مدنی در سورههای مکی و عکس آن بر خلاف اصل است و تا روایت صحیحی آن را تایید نکند پذیرفتنی نیست.[10] برخی معاصران با استناد به شواهدی ضعیف بخش عظیمی از این سوره را مدنی دانستهاند.[11]درباره زمان نزول این سوره برخی با توجه به اینکه این سوره پس از سوره حجر نازل شده است و مشتمل بر آیه «فَاصدَع بِما تُؤمَرُ = آنچه را بدان مأموری آشکارا بیان کن» (حجر/15،94) است که پس از علنی شدن دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) (پس از سه سال از بعثت[12]) نازل شده، نزول سوره انعام را در سال چهارم یا پنجم بعثت به واقع نزدیکتر میدانند.[13] احتجاجات این سوره با مشرکان و مباحث عقیدتی و دیگر موضوعات مطرح شده در آن نیز بیشتر با این فضا سازگاری دارد.[14] برخی زمان نزول این سوره را پیش از سال دهم بعثت[15] و برخی دیگر با استناد به برخی روایاتِ ترتیب نزول، فرود آمدن آن را اندکی پیش از هجرت میدانند[16]؛ ولی با توجه به اختلاف روایات، تعیین زمان خاصّ برای نزول سوره دشوار است. این سوره دارای 165 آیه و 3055 کلمه است.[17]
قاریان بصره و شام شمار آیاتش را 166 دانستهاند، زیرا آنها هرچند آیه 66 : «لَستُ عَلَیکُم بِوَکیل» را آیهای مستقل به حساب نیاوردهاند؛ ولی بر خلاف کوفیها بر «کُن فَیَکون» در آیه 73 و «اِلی صِراط مُستَقیم» در آیه 161 ایستاده و آن را آیهای مستقل به شمار آوردهاند. قاریان حجاز نیز «لَستُ عَلَیکُم بِوَکیل» در آیه 66 را آیهای مستقل به شمار نیاوردهاند و مانند بصریان و شامیها دو مورد پیشین را آیه به حساب آوردهاند، افزون بر این بر «جَعَلَ الظُّـلُمـتِ والنُّور» در آیه اول سوره وقف و آن را آیهای مستقل دانستهاند، ازاینرو آیات سوره را 167 شمردهاند.[18]
این سوره از زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوره انعام* (جمع «نَعَم» به معنای چارپایان) خوانده میشده و به احتمال این نامگذاری از زبان آن حضرت بوده است[19]، زیرا واژه «انعام» 6 بار در آیات 135 ـ 142 تکرار شده است[20] و نیز احکام مربوط به آنها در ضمن 15 آیه این سوره (136 ـ 150) بیان شده است.[21] در برخی منابع از آن به سوره «حجّت» نیز یاد شده است، زیرا در این سوره به دلایل نبوّت پرداخته شده است. واژه حجّت نیز در آیات 83 و 189 آن سه بار آمده است[22].
سوره انعام پنجمین سوره از سبع طوال (سورههای بقره تا توبه یا بقره تا یونس، بدون احتساب انفال و توبه)[23] و دومین سوره از سور حامدات (سورههای حمد، انعام، کهف، سبأ و فاطر که با «اَلحَمدُلِلّهِ» آغاز شده) است.[24]
فضای نزول سوره:
فضای نزول سوره:
چنان که پیشتر اشاره شد به احتمال قوی سوره مبارکه انعام در سال چهارم یا پنجم بعثت، یعنی یک یا دو سال پس از آنکه پیامبر(صلی الله علیه وآله)مأمور به آشکار کردن دعوت خود شد فرود آمد.[25] مشرکان که با سخنان و تعالیم جدیدی مواجه شده بودند و تأثیر شگرف آن را بر مردم مشاهده میکردند تلاش گستردهای را برای تخریب شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و رویاروئی با تعالیم حیاتبخش اسلام سامان دادند و با شبههافکنی درباره آموزههای قرآنی مانع از ایمان آوردن عموم مردم و گسترش دین اسلام در جامعه خود شدند. مشرکان مکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را به دروغگویی متهم و اعلام کردند که پیامبران باید از فرشتگان باشند؛ نه از نوع انسان. آنان معاد را انکار کرده، آن را به سخره میگرفتند و شرک و بتپرستی را برتر از یگانهپرستی میدانستند. آیات خدا را تکذیب میکردند، اعجاز قرآن را زیر سؤال برده و میگفتند: قرآن چیزی جز سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیست و تقاضای معجزات دیگری میکردند. در چنین فضایی سوره مبارکه انعام نازل شد و ضمن ارائه پاسخهای منطقی و مستدل به شبهات مشرکان و ابطال عقاید نادرست آنها، اصول و بنیادهای دین اسلام را بیان کرد.
غرض و محتوای سوره:
اشاره
غرض و محتوای سوره:
با توجه به سیاق سوره بسیاری از مفسران معتقدند که هدف اساسی این سوره بیان اصول یگانهپرستی و مبارزه با شرک و بتپرستی است.[26]
آیات نخست (1 ـ 7) سوره به حمد و ستایش پروردگار و اثبات یگانگی خداوند از طریق یادآوری خلقت آسمانها و زمین و چگونگی آفرینش انسان اختصاص دارد و میافزاید که دلایل روشن و غیر قابل انکاری بر برتری و حاکمیت خداوند بر جهان هستی دلالت میکند؛ اما کافران که جز بهانهجویی کاری ندارند از این نشانههای آشکار روی برتافته، پیامبران را استهزا میکنند و از عذاب الهی که پیشینیان آنها را در بر گرفت غفلت میکنند، در حالی که آنان از قدرت و ثروتی بیش از مشرکان مکه برخوردار بودند؛ اما به سبب رفتار ناشایستشان به عذاب الهی دچار شدند.
پس از این مقدمه کوتاه سایر آیات این سوره به بیان انحرافات فکری و رفتاری مشرکان و پاسخگویی به شبهات آنان میپردازد و به مناسبت، اصولی از توحید و هدایت را مطرح میکند، بر این اساس آیات 8 ـ 135 انحرافات فکری و شبهات مطرح شده از سوی مشرکان را بررسی میکند و آیات 136 ـ 152 رفتارهای ناشایست و بدعتهایی را که در آیین ابراهیم پدید آورده بودند بیان و احکام الهی را تشریح میکند و در انتها با جمعبندی این مطالب در آیات 153 ـ 165 سوره به پایان میرسد.
1. انحرافات فکری مشرکان:
1. انحرافات فکری مشرکان:
آیات 8 ـ 36 به بیان نخستین شبهه کافران و پاسخ آن اختصاص دارد. مشرکان میگفتند: اگر به راستی حضرتمحمد(صلی الله علیه وآله)پیامبر خداست چرا خداوند فرشتهای بر او نازل نمیکند تا پیامبر را تصدیق کرده و ما با مشاهده فرشتگان به رسول خدا ایمان آوریم. آنان با طرح این شبهه در صدد استهزای پیامبر، اثبات ناتوانی خداوند و انکار نبوت رسولاکرم بودند. در آیات مورد بحث به طور منطقی و مستدل پاسخ آنان ارائه میشود و سپس اهداف سهگانه آنها را از طرح این شبهه تحلیل کرده و پاسخ میدهد. آیات 8 ـ 9 در بررسی استدلالی این شبهه میفرمایند: این تقاضا برای کافران هیچ سودی ندارد، زیرا اگر فرشتهای بر آنان میفرستادیم و ایمان نمیآوردند به حیات آنان پایان داده میشد و نابود میشدند[27]، زیرا سنّت الهی بر این است که پس از معجزات پیشنهادی و نپذیرفتن آن از سوی پیشنهاد دهندگان، عذاب نازل میشود[28]، افزون بر این اگر خدای متعالی تقاضای کافران را میپذیرفت و فرشتهای به عنوان رسول بر آنان نازل میکرد باز هم حکمت الهی اقتضا میکرد که همان فرشته را نیز به صورت بشری مانند خودشان فرود آورد.
پس از پاسخگویی به اشکال آنها به بررسی انگیزه آنها از طرح این شبهه میپردازد و میفرماید: اگر قصد استهزای پیامبر را دارند بدانند که به عذاب استهزاکنندگان پیامبران پیشین دچار میشوند و سودی به حال آنان ندارد (آیه 10) و اگر میخواهند ناتوانی خدا را ثابت کنند به آنان بگو: چه کسی مالک و آفریننده آسمانها و زمین است؟ اوست که تدبیر جهان را در دست دارد و روزی همگان را میرساند و هر خیری به هرکس میرسد از جانب اوست و در یک کلمه«هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِباده» (آیه 18)
و اگر قصد انکار پیامبر را دارند به آنها بگو: خداوند گواه میان من و شماست و دلیل آن نیز این است که خداوند این قرآن را بر من وحی کرده است (آیه 19)، افزون بر این اهل کتاب نیز پیامبر را همچون فرزندانشان میشناسند و به نبوت پیامبر گواهی میدهند (آیه 20). پس از آنکه با دلایل منطقی و بررسی همه جوانب ادعای مشرکان را پاسخ گفت و حجت را بر آنان تمام کرد، به فرجام دردناک کافران اشاره کرده و از پشیمانی (آیه 27) و حسرت آنها برگذشته خود (آیه 31) خبر میدهد.
در انتها خداوند، پیامبرش را در برابر مخالفتها و لجاجتهای مشرکان دلداری داده و به آن حضرت میگوید که از سخنان آنها غمگین مباش، زیرا کافران پیامبران پیشین را هم تکذیب کرده؛ اما پیامبران در برابر سخنان آنها صبر پیشه کردند و نصرت و پیروزی الهی فرارسید. (آیه 34).
دومین شبهه مشرکان درباره توحید و نبوت در آیات 37 ـ 90 مطرح شده و به تفصیل پاسخ داده شده است. مشرکان میگفتند: چرا پیامبر با معجزهای از ناحیه پروردگارش تأیید نمیشود. آنها این سخن را در حالی میگفتند که بهترین آیات و معجزات الهی یعنی قرآن در دسترس آنان بود، ازاینرو معلوم میشود که غرض آنها از این سخن این است که نه تنها قرآن را معجزهای قانعکننده نمیدانستند، بلکه میپنداشتند که خداوند نمیتواند معجزهای را که بر نفی ربوبیت خدایان و بتها دلالت کند بر کسی نازل کند[29] و با این سخن در صدد نفی ربوبیت الهی و اثبات ربوبیت بتها بودند، ازاینرو خداوند در پاسخ آنان به آیات و نشانههایی چند اشاره میکند که همگی از توانایی خداوند در تدبیر و اداره جهان هستی حکایت دارد و در مقابل، دلایل ناتوانی بتها و خدایان پنداری را در صحنههای گوناگون زندگی و مرگ بیان میکند.
نخستین نشانه ربوبیت الهی و قدرت و حکمت[30] این است که خداوند هر چیزی را که برای زندگی جنبندگان زمین در پرندگان آسمان لازم است به طور غریزی در اختیارشان قرار داده است، چنانکه برای انسانها نیز همین کار را کرده است[31]؛ اما کافران چشم و گوش خود را در برابر این واقعیت بسته، آن را انکار میکنند. (آیات 38 ـ 39)
دومین نشانه ربوبیت الهی این است که عذاب و رحمت در دنیا و آخرت تنها در دست قدرت اوست و هیچ یک از بتها یا شریکانی که برای خدا قرار دادهاند نمیتواند عذاب الهی را دفع کنند و تنها اوست که میتواند درخواست عاجزانه اهل عذاب را اجابت کرده و عذاب را از آنها بر طرف کند. به همن دلیل در هنگام عذاب تنها او را میخوانید، چنانکه امتهای پیشین نیز چنین بودند. (آیات 40 ـ 49)
در ادامه آیات درخواست معجزات رنگارنگ را از پیامبر نادرست میشمرد و به سومین جلوه ربوبیت الهی که همان هدایت تشریعی است اشاره کرده، از پیامبر میخواهد که به آنان بگوید: من صاحب خزاین الهی یا فرشته یا عالم به غیب نیستم، بلکه مأمور شدهام تا از آنچه به من وحی میشود پیروی کنم و به وسیله آن راه درست را به شما نشان دهم (آیه 50). من برای شما معجزه و دلیل روشنی آوردهام؛ اما شما آن را نپذیرفتید و معجزه دیگری میخواهید که در اختیار من نیست[32] و ازاینرو داوری درباره شما بر عهده خدایی است که کلیدهای غیب در دست اوست و از هر چه در جهان میگذرد[33] ازجمله اعمال انسان در روز و شب آگاه است و بر بندگان خود سیطره دارد. (آیه 59)
چهارمین نشانه ربوبیت خداوند این است که او تنها کسی است که مشکلات فردی و اجتماعی انسان را حل میکند و او را از بحرانها و مصائب زندگی نجات میدهد (آیه 64)، آنگاه رو به پیامبر کرده و میفرماید: کسانی را که دین را به بازی و سرگرمی و استهزا گرفتهاند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته رها کن و به آنها هشدار ده تا گرفتار عواقب شوم اعمال خود نشوند (آیه 70). ناتوانی بتها و زوالپذیری سایر معبودهای خیالی پنجمین نشانه بر عدم شایستگی آنها برای مشارکت با خداوند سبحان در ربوبیت است که در آیه 71 به آن اشاره میشود و برای آنکه نشان دهد در ناتوانی معبودان خیالی تفاوتی بین پرستش بت، ستاره، ماه و خورشید نیست به داستان حضرت ابراهیم و احتجاج او با مشرکان زمان خود از بتپرستان تا ستارهپرستان و ماه و خورشیدپرستان اشاره میکند که به آنها گفت: من به جای پرستش این خدایان زوالپذیر خدای آفریننده آسمان و زمین را میپرستم و از شریکانی که برای خدا قرار دادهاید هیچ هراسی ندارم. خداوند ضمن تأیید سخنان وی میفرماید: اینها حجت و برهانی بود که ما به او دادیم و بدینسان او را همانند سایر انبیا ـ اسامی 17 نفر از انبیای عظیمالشأن در این آیات ذکر میشود ـ مورد لطف و هدایت خاصه خود قرار دادیم. (آیات 71 ـ 90)
پس از آنکه دومین شبهه مشرکان پاسخ داده شد آیات 91 ـ 108 به بررسی سومین شبهه و اشکال اساسی آنان میپردازد. مشرکان برای آنکه رسالت پیامبر را به طور کلی زیر سؤال برند ادعا کردند که قرآن و سایر تعالیم پیامبر غیر وحیانی است و خداوند هیچ کتابی بر انسان فرو نفرستاده: «اِذ قالوا ما اَنزَلَ اللّهُ عَلی بَشَر مِن شَیء» (6/91) و برای هدایت انسان کاری نکرده است، زیرا چنین کاری اصلاً وظیفه خدا نیست. آنان با بیان این سخن به صراحت و بر خلاف شواهد فراوان به خداوند سبحان افترا زده و قرآن و کتب پیامبران پیشین را انکار کردهاند و افزون بر این معتقد شدند که موجود دیگری غیر از خداوند وظیفه تعلیم و تربیت انسان را بر عهده گرفته است، ازاینرو ابتدا خداوند در عبارتی کوتاه به سخنان آنان پاسخ میدهد و میفرماید: گویندگان چنین سخنی عظمت و شأن خدا را چنان که شایسته اوست نشناختهاند: «ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ» زیرا لازمه ربوبیت خدا این است که انسان را به سوی صراط مستقیم هدایت کند و به همین منظور وحی را بر بندگان برگزیده خود نازل میکند.
در ادامه، این شبهه را در دو بخش پاسخ میدهد: ابتدا شواهد و دلایلی را که نشان دهنده نزول کتاب الهی بر افرادی از بشر است ذکر میگردد و سپس گوشهای از عظمت مقام الهی را که به اقتضای آن هدایت انسان را بر عهده گرفته است بیان میفرماید. در همین رابطه ناتوانی موجودات دیگر از جمله جنّ را برای تعلیم و هدایت انسان ثابت میکند.
بر این اساس آیات 91 ـ 94 به عنوان بخش نخست پاسخ، از پیامبر(صلی الله علیه وآله) میخواهد تا از مشرکان بپرسد که چه کسی تورات را بر حضرت موسی(علیه السلام)فروفرستاد و آنچه را که شما و پدرانتان نمیدانستید به شما آموخت و همچنین قرآن را نازل کرد و به راستی کسانی که این کتب آسمانی را انکار کرده و بر خدا افتراء زده و میگویند: خداوند چیزی بر بشر نازل نکرده است، ستمکارترین افراد نیستند؟ آنگاه به عذاب ستمگران اشاره کرده و به آنان هشدار میدهد که مبادا به اتکای خدایان پنداری به حق پشت کرده و مردم را گمراه کنید که همه شما به تنهایی در دادگاه حساب الهی حاضر خواهید شد.
در بخش دوم از پاسخ به این شبهه (آیات 95 ـ 108) به دلایلی که نشان انحصار شأن هدایتگری در خداوند سبحان است اشاره کرده و میفرماید: خداوند تدبیر همه جهان را در دست دارد و همه لوازم زندگی انسان را فراهم کرده است. آیا ممکن است او از هدایت و تعلیم غفلت کند؟ او خدایی است که دانه گیاهان را میشکافد، مرده را از زنده و زنده را از مرده خارج میکند و شب و روز و حرکت ماه و خورشید را براساس نظم و حکمت تدبیر میکند، با ستارگان راه را در تاریکی شب به شما مینمایاند و نسل انسان را در زمین مستقر کرده است و برای او از آسمان باران فرو میفرستد تا به وسیله آن روزی او فراهم شود. برای چنین خدایی چگونه ممکن است شریکی در آفرینش یا هدایت قرار داد؟ چنانکه برخی جنّ را شریک خدا دانسته یا برای او دختر و پسری قائل شدند. او خدای آفریننده همه چیز است، پس او را عبادت کرده و به نشانههای روشنی که برای هدایت شما قرار داده است ایمان بیاورید، آنگاه به پیامبر(صلی الله علیه وآله)میفرماید: با همه دلایل آشکاری که برای اثبات نبوت تو دادیم ممکن است بگویند: آنچه میگویی از دیگران آموختهای؛ اما تو از آنان روی برگردان و از آنچه به تو وحی شده است پیروی کن.
چهارمین شبههای که سران شرک و کفر برای گمراه کردن مردم به آن دست مییازیدند این بود که میگفتند: نشانههایی که پیامبر بر نبوت خود ارائه میدهد روشن و آشکار نیست و با سوگند میگفتند: اگر خداوند نشانهای بفرستد که بر صدق ادعای رسول خدا و نبوت وی به روشنی دلالت کند ایمان خواهند آورد (آیه 109). پس از بیان این شبهه پاسخ آنان را در آیات 109 ـ 123 ذکر میکند و میفرماید: اولاً روحیات و سوابق آنان نشان میدهد که اگر نشانه کاملاً آشکاری را هم ببینند ایمان نخواهند آورد، حتی اگر فرشتگان بر آنان نازل شوند یا مردگان با آنها سخن بگویند باز هم ایمان نمیآورند، ثانیاً چه نشانهای محکمتر و گویاتر از این قرآن که حتی اهل کتاب نیز آن را تصدیق کرده و آیات آن را از سوی خدا میدانند. اگر واقعاً در پی آیهای میگردند پس به این کتاب ایمان آورده و به احکامش عمل کنند.
آیات 124 ـ 135 به پنجمین و آخرین شبهه آنان در توحید و نبوت اشاره کرده و میفرماید: آنها وقتی این آیات روشن و غیر قابل انکار را میبینند بهانه دیگری میتراشند و میگویند: ما ایمان نمیآوریم، مگر اینکه ما نیز به مقام رسالت برسیم و آنچه بر پیامبران نازل میشود بر ما نیز نازل شود: «قالوا لَن نُؤمِنَ حَتّی نُؤتی مِثلَ ما اوتِیَ رُسُلُ اللّهِ» در ادامه ابتدا در پاسخی کوتاه به آنان میگوید: خداوند خود میداند چه کسی را به رسالت برانگیزد و امانت رسالت را به او بسپارد. سپس با اشاره به سنت هدایت و گمراهی، پاسخ آنها را به تفصیل بیان میدارد و میفرماید: اگر خداوند بخواهد کسی را هدایت کند قلب او را برای ادراک حق آماده میسازد و آن کس را که بخواهد گمراه کند سینه او را از ادراک حقایق، تنگ و ناتوان میکند و کسانی که ایمان نمیآوردند افرادی پلید هستند (آیه 120). البته در این گمراهی مقصر اصلی خود آنان هستند که شیاطین (جن) را پیشوای خود قرار داده و از آنها پیروی کردند[34] و در روز قیامت نیز به آن اعتراف خواهند کرد و به فرجام شوم آنها نیز دچار خواهند شد (آیه 128)، خلاصه آنکه هرکس به سبب اعمال و رفتارش از درجه خاصی برخوردار است: «لِکُلّ دَرَجـتٌ مِمّا عَمِلوا» (آیه 132).
2. اعتقادات خرافی مشرکان و تغییر احکام دینی:
2. اعتقادات خرافی مشرکان و تغییر احکام دینی:
قرآن پس از آنکه در آیات گذشته به تفصیلْ انحرافات اعتقادی و بهانهجوییهای آنها را به صورت شبهات فکری مطرح کرد (آیات 136 ـ 152) به بیان رفتارهای ناپسند و اعمال زشت آنان و تغییراتی که در دین خدا و آیین ابراهیم داده و حلال آن را حرام کردند پرداخته و احکام الهی را در این رابطه بیان میکند. به گزارش این آیات مشرکان برای خدا از روییدنیها و حیواناتی که خداوند آفریده نصیبی معین کرده و میگفتند: این سهم برای خدا و این سهم برای بتها و اگر سهم بتها از بین میرفت سهم خدا را به جای آن قرار میدادند؛ اما عکس آن را مجاز نمیشمردند[35] (6/136) یا برای بتها فرزندان خود را قربانی میکردند و احکام ظالمانه و خرافی در دین خدا وضع میکردند و آنها را به خدا نسبت میدادند؛ مثلاً میگفتند: این قربانیها و صدقات مخصوص بتان است[36] و تنها افراد خاصی که ما مشخص میکنیم میتوانند از آنها استفاده کنند یا سوار شدن بر چهارپایان را حرام میکردند، چهارپایان را بدون بردن نام خدا ذبح میکردند و زنانشان را از خوردن گوشت بچه شترهای تازه به دنیا آمده منع میکردند[37]، مگر اینکه مرده به دنیا آیند. خدای سبحان ضمن تقبیح رفتار زشت آنان، نسبت دادن این احکام را به خداوند افترا دانسته و راه درست زندگی را تشریح کرده، میفرماید: خداوند نعمتهای فراوانی به شما داده است تا از آن استفاده کرده به فقیران دهید و اسراف نکنید و نر و ماده حیواناتی همچون گوسفند، بز، شتر و گاو و بچههایی که در شکم ماده این حیوانات است حلال کرده است. از سوی دیگر حیوان مرده، خون ریخته، گوشت خوک و گوشت حیوانی که بدون ذکر نام خدا ذبح شده باشد حرام است. اینها احکام خداست که مشرکان به پیروی از هوای نفس و بدون هیچ دلیل شرعی آنها را تغییر داده و حلال خدا را حرام کرده بودند، آنگاه در آیات 151 ـ 152 خلاصهای از احکام الهی را که مورد تأکید همه پیامبران و مورد پذیرش همه شرایع و بیانگر راه صحیح هدایت است بیان میکند و آنها را راه مستقیم الهی مینامد که تنها راه نجات است. این احکام که در 9 فرمان خلاصه شده عبارت است از شرک نورزیدن به خدا، احسان به والدین، نکشتن فرزندان، دوری از کارهای زشت در آشکار و نهان، نکشتن همدیگر مگر به حکم حق و قصاص، تجاوز نکردن به مال یتیم، پرهیز از گرانفروشی و کم فروشی، عادلانه سخن گفتن و وفای به عهد الهی.
نتیجهگیری:
نتیجهگیری:
با بیان این احکام، آیات پایانی سوره (153 ـ 165) به جمعبندی معارف تبیین شده در سوره پرداخته، میفرماید: سعادت و خوشبختی انسان در پیروی از تعالیم پیامبران است که خداوند آنها را به صورت کتاب بر رسولان حق نازل کرد و چنانکه خداوند به حضرت موسی کتاب کاملی برای تکمیل نفوس و بیان احکام نازل کرد، قرآن پر برکتی را نیز برای هدایت شما فرو فرستاد: «هـذا کِتـبٌ اَنزَلنـهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعوهُ» (آیه 155) تا نگویید چرا برای یهود و نصارا کتاب فرود آمده؛ اما برای ما هیچ کتابی نازل نشده و اگر ما هم کتاب داشتیم بیش از آنها به آن عمل کرده و هدایت میشدیم. اکنون حجت و دلیلی روشنگر برای شما نازل شده است، پس شما نیز آیات آن را تکذیب نکرده و با بهانهجوییهای متعدد همچون درخواست نزول فرشتگان گمراهی خود را افزون نکنید که اگر خدا فرشتگان عذاب را بر شما نازل کند دیگر فرصتی برای توبه و ایمان آوردن نخواهد ماند. در آیات پایانی سوره مبارکه انعام (161 ـ 163) خداوند از پیامبر(صلی الله علیه وآله) میخواهد تا اصول اعتقادی و رفتاری خود را در چند جمله کوتاه برای مشرکان بیان کرده و با دعوت مجدد آنان به دین توحیدی آنها را از مخالفت بر حذر دارد و به آنان بگوید که من از راه مستقیم که همان آیین حضرت ابراهیم است پیروی میکنم و همه اعمالم را برای خدا انجام داده و هیچ شریکی برای او قائل نیستم، زیرا او پروردگار همه جهان است. منکران و کافران نیز باید بدانند که هر کس بار عمل خود را بر دوش میکشد و بازگشت همه به سوی خداست و او درباره آنچه انسانها درباره آن اختلاف دارند داوری میکند.
فضیلت سوره:
فضیلت سوره:
روایات پرشماری در فضیلت و آثار تلاوت سوره انعام گزارش شده است.[38] علما نزول دفعی و مشایعت فرشتگان در زمان نزولش را دو ویژگی این سوره دانستهاند.[39] از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمودند: همه سوره انعام به یکباره بر من فرود آمده و 000/70 فرشته در حالی که با آواز بلند حمد و تسبیح پروردگار میگفتند، آن را همراهی میکردند.[40]همزمان با نزول آن، پیامبر(صلی الله علیه وآله)در حالی که «سبحان الله العظیم و بحمده» را تکرار میکردند به سجده افتادند و در همان شب نزولش نویسندگان وحی را فرا خواندند تا آن را بنویسند[41]؛ همچنین آن حضرت فرمودند: خداوند به وسیله این سوره به من و مسلمانان عزّتی داد که هرگز پس از آن خوار نگردند.[42]امام صادق(علیه السلام)فرمود: این سوره در حالی که 000/70 فرشته آن را بدرقه میکردند فرود آمد، پس شما آن را تعظیم و تکریم کنید[43]، زیرا نام پروردگار در 70 جای آن آمده است. اگر مردم فضلیت آن را بدانند قرائت آن را ترک نکنند.[44]در روایات متعدد از آمرزش[45]، ایمنی در قیامت[46]، خشنودی پروردگار[47]، تسبیح[48] و استغفار فرشتگان برای خواننده این سوره تا قیامت[49]، به عنوان ثواب قرائت یاد شده است. در برخی روایات به خواندن سه آیه نخست این سوره پس از نماز صبح سفارش شده و برای آن ثواب و آثار فراوانی بیان شده است.[50]
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هر حاجتمندی 4 رکعت نماز (با دو سلام) بگزارد و پس از حمدِ آن سوره انعام و پس از نماز دعای «یا کریم یا کریم ...» را بخواند سوگند به کسی که جانم در دست اوست خداوند حاجتش را برآورده سازد.[51] البته ثوابها و آثار یاد شده مشروط به اعتقاد و عمل به این آیات نورانی است و گرنه قرائت بدون عمل ثوابهای موعود را ندارد.[