گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نمونه
جلد چهاردهم
آيه و ترجمه


ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه الله إ ن الله لعفو غفور (60)
ذلك بـأ ن الله يـولج اليـل فـى النـهـار و يـولج النـهـار فـى اليل و اءن الله سميع بصير (61)
ذلك بـأ ن الله هـو الحـق و اءن مـا يـدعـون مـن دونـه هـو البطل و اءن الله هو العلى الكبير (62)




ترجمه :

60 - مـطـلب چـنـين است ، و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند سپس مورد تعدى قرار گيرد خدا او را يارى خواهد كرد خداوند بخشنده و آمرزنده است .
61 - ايـن بـخـاطـر آن اسـت كـه خـداونـد شـب را در روز و روز را در شـب داخل مى كند و خداوند شنوا و بينا است .
62 - ايـن بـخـاطـر آن اسـت كـه خـدا حـق اسـت و آنـچـه را غـيـر از او مـى خـوانـنـد باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ است .
شاءن نزول :
در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكه با مسلمانان روبرو شدند در حالى كـه فـقـط دو شـب به پايان ماه محرم باقى مانده بود، مشركان به يكديگر گفتند ياران محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ماه محرم دست به پيكار نمى زنند و جنگ را حرام
مى دانند و به همين دليل حمله را آغاز كردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند كه در ايـن مـاه حـرام جـنگ را آغاز نكنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عـمـل شـدنـد و مـردانـه جـنـگـيـدنـد و خداوند آنها را پيروز كرد (نخستين آيه فوق در اينجا نازل گشت ).
تفسير:
پيروزمندان كيانند؟
در آيـات گـذشـتـه سـخـن از مـهاجران فى سبيل الله بود و وعده هاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است .
بـراى ايـنـكـه تصور نشود كه وعده الهى ، مخصوص آخرت است در نخستين آيه مورد بحث سـخن از پيروزى آنها در سايه لطف الهى در اين جهان مى گويد مى فرمايد: (مساءله چـنـين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سـپـس بـر او ظـلم شـود، خـداونـد او را يـارى خـواهـد كـرد)(ذلك و مـن عـاقـب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه الله ).
اشـاره بـه ايـنـكـه دفاع در مقابل ظلم و ستم ، يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آن اقدام كند.
ولى تعبير به (مثل ) تاءكيدى بر اين حقيقت است كه نبايد از حد تجاوز كند.
جمله (ثم بغى عليه )، نيز اشاره به اين است كه اگر شخص در مقام دفاع از خويشتن تـحت فشار ظلم قرار گيرد، خدا وعده يارى به او داده است ، و به اين ترتيب كسى كه از آغـاز سـكـوت كـند و تن به ظلم و ستم در دهد و هيچگونه گام مؤ ثرى در راه دفاع از خود بر ندارد خدا به چنين كسى وعده يارى نداده است ،
وعـده الهى مخصوص كسانى است كه تمام نيروى خود را براى دفاع در برابر ظالمان و ستمگران بسيج كنند و باز هم از طرف دشمن تحت ستم قرار بگيرند.
و از آنجا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت ، آميخته شود تا افرادى كه از كار خود پشيمان گشته اند و سر تسليم فرود آورده اند زير پوشش آن قرار گيرند در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند بخشنده و آمرزنده است ) (ان الله لعفو غفور).
اين درست به آيات قصاص مى ماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مى دهد، و از سـوى ديـگـر دستور عفو را به عنوان يك فضيلت (در مورد كسانى كه شايسته عفوند) در كنار آن مى گذارد.
و از آنـجا كه وعده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤ ثر است كه از شخص قادر و تـوانـائى بـوده بـاشـد، لذا در آيـه بعد گوشهاى از قدرت بى پايان خدا را در پهنه عـالم هـسـتى چنين بازگو مى كند: (اين بخاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز را در شـب داخـل مـى كـنـد) (دائمـا از يـكى مى كاهد و طبق نظام معينى بر ديگرى مى افزايد، نـظـامـى پـايـدار و كـامـلا حـسـاب شـده كـه هـزاران بـلكـه مـليـونـهـا سـال بـر قـرار اسـت ). (ذلك بـان الله يـولج الليـل فـى النـهـار و يـولج النهار فى الليل ).
(يـولج ) از مـاده (ايـلاج ) در اصـل از ولوج بـه مـعـنـى دخـول اسـت ، ايـن تـعـبـير همانگونه كه گفتيم اشاره به دگرگونيهاى تدريجى و كاملا مـنـظـم و حـسـاب شـده شـب و روز در فـصـول مـخـتـلف سـال اسـت كـه از يـكـى كـاسـتـه و بـه ديـگـرى افـزوده مـى شـود، امـا ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه اشـاره بـه مـساءله طلوع و غروب آفتاب باشد كه به خاطر شـرائط خـاص جـو (هـواى اطـراف زمـيـن ) اين امر به صورت ناگهانى انجام نمى گيرد، بـلكـه از آغـاز طـلوع فـجر، اشعه آفتاب به طبقات بالاى هوا مى افتد و آهسته آهسته به طبقات پائين منتقل مى شود، گوئى روز تدريجا
وارد شـب مـى گـردد، و لشـكـر نـور بـر سپاهيان ظلمت چيره مى شود، و بعكس هنگام غروب آفـتـاب نخست نور از قشر پائين جو برچيده مى شود و هوا كمى تار مى گردد و تدريجا از طـبـقـات بالاتر، تا آخرين شعاع خورشيد برچيده شود و لشگر ظلمت همه جا را تسخير كـنـد، و اگـر ايـن مـوضـوع نـبـود، طـلوع و غـروب آفتاب در يك لحظه زود گذر انجام مى گـرفـت و انتقال ناگهانى از شب به روز و روز به شب هم از نظر جسمى و روحى براى انـسـان زيـانـبـار بـود، و هـم از نـظر نظام اجتماعى اين تغيير سريع و بى مقدمه مشكلات فراوان به وجود مى آورد.
هيچ مانعى ندارد كه آيه فوق اشاره به هر دو تفسير باشد.
و در پايان آيه مى گويد (خداوند سميع و بصير است ) (و ان الله سميع بصير).
تقاضاى كمك مؤ منان را مى شنود، و از حال و كار آنها آگاه است ، و در موقع لزوم ، لطفش به يارى آنها مى شتابد، همانگونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق با خبر است .
آخـرين آيه مورد بحث در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت ، مى گويد: (اين به خـاطـر آن اسـت كـه خـداونـد حـق اسـت ، و آنـچـه را غـيـر از او مـى خـوانـنـد بـاطـل است ، و خداوند بلند مقام و بزرگ است ) (ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل و ان الله هو العلى الكبير).
اگـر مـى بـيـنـيـد لشـكـريـان حـق پـيـروز مـى شـونـد، بـاطـل عـقـب نـشـيـنـى مـى كـنـد، لطف خدا به يارى مؤ منان مى شتابد و كافران را تنها مى گذارد، به خاطر آن است كه آنها باطلند و اينان حق ، آنها بر خلاف نظام عالم هستى هستند و سـرنـوشـتـشان فنا و نيستى است و اينها هماهنگ با قوانين جهان هستى . اصولا خداوند حق است و غير او باطل است و تمام انسانها و موجوداتى كه
به نحوى با خدا ارتباط دارند حقند و به همان اندازه كه از او بيگانهاند باطلند.
كلمه (على ) كه از ماده (علو) گرفته شده به معنى بلند مقام است ، و نيز به كسى گفته مى شود كه قادر و قاهر است و كسى قدرت مقاومت در برابر اراده او ندارد.
(كـبـيـر) نـيـز اشـاره اى اسـت بـه عـظـمت علم و قدرت پروردگار و كسى كه داراى اين صـفـات اسـت بـخـوبـى مى تواند دوستان خود را يارى دهد، و دشمنان را در هم بشكند لذا دوستانش بايد به وعده هاى او دلگرم باشند.
آيه و ترجمه


اءلم تر اءن الله اءنزل من السماء ماء فتصبح الا رض مخضرة إ ن الله لطيف خبير (63)
له ما فى السموت و ما فى الا رض و إ ن الله لهو الغنى الحميد (64)
اءلم تـر اءن الله سـخـر لكم ما فى الا رض و الفلك تجرى فى البحر بأ مره و يمسك السماء اءن تقع على الا رض إ لا بإ ذنه إ ن الله بالناس ‍ لرءوف رحيم (65)
و هو الذى اءحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم إ ن الانسن لكفور (66)




ترجمه :

63 - آيـا نـديـدى خـداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين (بر اثر آن ) سر سبز و خرم مى گردد؟ و خداوند لطيف و خبير است .
64 - آنـچـه در آسـمـانها و زمين است از آن او است ، و خداوند بى نياز و شايسته هر گونه ستايش است .
65 - آيـا نـديدى كه خداوند آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتيها به فرمان او بر صفحه اوقيانوسها حركت مى كنند و آسمان (كرات و سنگهاى آسمانى ) را نگه مى دارد تا بر زمين ، جز به فرمان او، فرو نيفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است .
66 - او كـسـى اسـت كـه شـمـا را زنـده كـرد سـپس مى ميراند بار ديگر زنده مى كند اما اين انسان كفران كننده و ناسپاس است .
تفسير:
نشانه هاى خدا در صحنه هستى
در آيـات گـذشته ، سخن از قدرت بى پايان خداوند و حقانيت او بود، در آيات مورد بحث نشانه هاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مى كند.
نـخـسـت مـى گـويـد: (آيـا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين خشكيده و مرده بـواسـطـه آن سـبـز و خـرم مـى گـردد)؟! ( اءلم تـر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضرة ).
زمـيـنـى كـه آثـار حـيـات از او رخت بر بسته بود و چهرهاى عبوس و زشت و تيره داشت با نـزول قـطـرات حـيـاتـبـخـش بـاران ، زنـده شـد و آثـار حيات در آن نمايان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشكار.
آرى خداوندى كه به اين سادگى اينهمه حيات و زندگى مى آفريند لطيف و خبير است (ان الله لطيف خبير).
(لطـيـف ) از مـاده (لطـف ) بـه مـعـنـى كـار بـسـيـار ظريف و باريك است ، و اگر به رحمتهاى خاص الهى ، (لطف ) گفته مى شود نيز به خاطر همين ظرافت آن است .
(خبير) به معنى كسى است كه از مسائل دقيق آگاه است .
لطـيـف بـودن خـدا ايـجـاب مـى كـنـد كه نطفه هاى كوچك و كم ارزش گياهان را كه در درون بذرها در اعماق خاكها نهفته است پرورش ‍ دهد، و آنها را كه
در نـهايت ظرافت و لطافتند از اعماق خاك تيره برخلاف قانون جاذبه بيرون فرستد، و در مـعـرض تابش آفتاب ، و وزش نسيم قرار دهد، و سرانجام آن را به گياهى بارور، يا درختى تنومند تبديل كند.
اگـر او دانـه هـاى بـاران را نـمـى فـرسـتـاد و مـحيط بذر و زمين اطراف آن نرم و ملايم و (لطيف ) نمى شد آنها هرگز قدرت نمو و رشد نمى داشتند، اما او با اين باران به آن محيط خشك و خشن ، لطف و نرمش بخشيد تا آماده حركت و نمو گردد.
در عـيـن حـال از تمام نيازها و احتياجات اين دانه ضعيف از آغاز حركت در زير خاك تا هنگامى كه سر به آسمان كشيده ، آگاه و خبير است .
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى فرستد، و به مقتضاى خبير بودنش اندازه اى براى آن قـائل اسـت كـه اگـر از حـد بـگـذرد سـيـل اسـت و ويـرانـى ، و اگـر كـمتر از حد باشد خشكسالى و پژمردگى و اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند.
در آيـه 18 سـوره مـؤ مـنـون نـيـز مـى خوانيم : و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه فى الارض : (مـا از آسـمـان آبى فرستاديم به اندازه معين ، سپس آن را در زمين ساكن كرديم ).
نـشـانـه ديـگرى كه براى قدرت بى پايان و حقانيت ذات پاك او مى آورد اين است كه مى گـويـد: (آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين است از آن خدا است ) (له ما فى السماوات و ما فى الارض ).
خـالق هـمـه او اسـت ، و مـالك هـمـه نـيـز او اسـت ، و بـه هـمـيـن دليل بر همه چيز توانائى دارد.
و نيز به همين دليل (او تنها غنى و بى نياز در عالم هستى ، و شايسته هر گونه حمد و ستايش است (و ان الله لهو الغنى الحميد).
پـيـونـد ايـن دو صـفـت (غـنـى و حميد) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است ، چرا كه اولا بـسـيـارنـد كـسـانى كه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غـرور، و بـه هـمـين دليل عنوان غنى بودن گاهى تداعى اين اوصاف را مى كند، ولى غنى بـودن خداوند تواءم است با لطف و بخشندگى ، جود و سخاى او نسبت به بندگان كه او را شايسته حمد و ستايش مى كند.
ثـانـيـا: اغنياى ديگر غنايشان ظاهرى است و اگر جود و سخائى دارند در واقع از خودشان نـيـسـت چـرا كـه تـمـام نـعـمـت و امـكـانات را خدا در اختيار آنها گذارده است ، غنى بالذات و شايسته هر گونه ثنا و ستايش تنها ذات پاك او است .
ثـالثا: بى نيازان ديگر اگر كارى مى كنند بالاخره سودى از آن عايد خودشان مى شود تـنـهـا كـسى كه بى حساب مى بخشد و سودى عائد او نمى گردد بلكه مى خواهد تا بر بندگان جودى كند، او است و به همين دليل از همه شايسته تر به حمد و ثنا است .
بـاز به نمونه ديگرى از اين قدرت بى پايان در زمينه تسخير موجودات براى انسانها اشـاره كرده مى فرمايد: (آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما كرد) و هـمـه مـواهـب و امـكـانـات آن را در اخـتـيـار شـمـا قرار داد؟ تا هر گونه بخواهيد از آن بهره بگيريد (الم تر ان الله سخر لكم ما فى الارض ).
و هـمـچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مى آيند و سينه آبها را مى شكافند و به سوى مقصدها پيش ‍ مى روند)؟ (و الفلك تجرى فى البحر بامره ).
از ايـن گذشته (خداوند آسمان را در جاى خود نگه مى دارد تا بر زمين جز به فرمان او فرود نيفتد (و يمسك السماء ان تقع على الارض الا باذنه ).
از يـكـسـو هر يك از كرات آسمانى را در مدار خود به حركت در آورده و نيروى (دافعه ) حاصل از گريز از مركز را درست معادل نيروى (جاذبه ) آنها قرار داده است ، تا هر يك در مـدار خـود بـى آنـكـه در فـاصـله هـاى آنـهـا دگـرگـونـى حاصل بشود به حركت در آيند، و تصادمى در ميان كرات روى ندهد.
از سوى ديگر جو زمين را آنچنان آفريده كه به سنگريزه هاى سرگردان اجازه بر خورد با زمين و توليد ناراحتى و ويرانى براى اهلش ‍ ندهند.
آرى اين رحمت و لطف او نسبت به بندگان است كه اين چنين گهواره زمين را امن و امان و خالى از هر گونه خطر آفريده تا محل آسايش و آرامش بندگان باشد، نه سنگهاى سرگردان آسمانى بر زمين سقوط مى كنند نه كرات ديگر با آن تصادم مى نمايند.
لذا در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كند: (خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است ) (ان الله بالناس لرئوف رحيم ).
سـرانجام در آخرين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مساءله جهان هستى ، يعنى مساءله حـيـات و مـرگ سـخن مى گويد و مى فرمايد: (او كسى است كه شما را زنده كرد) (خاك بى جان بوديد لباس حيات بر شما پوشانيد) (و هو الذى احياكم ).
(سـپـس بـعـد از طـى دوره حيات شما را مى ميراند) (و به همان خاك كه از آن برخاستيد باز مى گرديد) (ثم يميتكم ).
(و ديگر بار در رستاخيز حياتى نوين به شما مى بخشد) (و سر از خاك مرده بر مى آوريد و آماده حساب و جزا مى شويد) (ثم يحييكم ).
امـا بـا اين حال (اين انسان در برابر اينهمه نعمتهائى كه خدا در زمين و آسمان در جسم و جـان ، بـه او ارزانـى داشـتـه كـفـران كننده و ناسپاس است ، و با ديدن اينهمه نشانه هاى روشن ، ذات پاك او را انكار مى كنند (ان الانسان لكفور).
نكته ها:
1 - صفات ويژه پروردگار
در آيات فوق و دو آيه قبل از آن به ترتيب چهارده بخش از صفات خداوند (در آخر هر آيه دو صفت ) بيان شده است : عليم و حليم عفو و غفور سميع و بصير على و كبير لطيف و خـبـيـر غـنـى و حـمـيـد رؤ ف و رحـيـم كـه هـر بـخـش از ايـن صـفـات دو گـانـه هـمـاهـنگ و مكمل يكديگرند، عفو خداوند با غفران او، سميع بودن با بصير بودن ، بلند مقام بودنش بـا بـزرگـيـش ، لطـيـف بـودن با آگاهيش ، غنى بودن با حميد بودنش ، و بالاخره رؤ ف بـودن با مهربانيش همه هماهنگ ، و در عين حال هر كدام از آنها درست متناسب همان بحثى است كـه در آن آيـه مـطـرح شـده ، و چـون قـبـلا در ذيل خود آيات از آن سخن گفته ايم نياز به تكرار نمى بينيم .
آيات فوق همانگونه كه دليلى بر قدرت خدا است و تاءكيدى بر وعده هاى نصرت الهى نـسـبـت بـه بـنـدگـان بـا ايـمان ، همچنين نشانه اى است از حقانيت ذات پاك او كه در آيات گذشته روى آن تكيه شده بود، و نيز دليلى است بر توحيد، و دليلى است بر معاد، چرا كـه مـسـاءله زنـده شـدن زمـيـنـهـاى مـرده بـه وسـيـله گـيـاهـان سـر سـبـز در پـرتـو نـزول بـاران و هـمـچـنين مساءله حيات و مرگ نخستين انسان شاهد زنده اى است بر اينكه او قادر است بار ديگر انسان را زنده كند و لباس حيات بر او بپوشاند، چنانكه در بسيارى از آيات قرآن به همين امور بر مساءله معاد استدلال شده .
ضمنا جمله ان الانسان لكفور با توجه به اينكه (كفور) صيغه مبالغه است
اشـاره بـه كـفـر و انـكار انسانهاى لجوج مى كند كه حتى با مشاهده اينهمه آيات عظمت خدا بـاز راه انـكار را پيش مى گيرند، و يا اشاره به كفران و ناسپاسى اينگونه افراد است كه وجودشان غرق نعمتهاى او است و باز هم نه در مقام شكر منعمند و نه شناخت او.
3 - تسخير موجودات زمين و آسمان
هـمانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم تسخير اين امور براى انسان از اين نظر است كه خـدا آنـهـا را خـدمـتـگـزار انـسـان قـرار داده و در مـسـيـر مـنـافـع او مـى بـاشـنـد (شـرح مـفـصـل ايـن مـوضـوع را در جـلد يـازدهـم تـفـسـيـر نـمـونـه صـفـحـه 167 بـه بـعـد ـ ذيـل آيـات 12 تـا 14 سـوره نـحـل و هـمـچـنـيـن در جـلد دهـم صـفـحـه 120 بـه بـعـد ذيل آيه 2 سوره رعد بيان كرده ايم ).
و اگـر مى بينيم در ميان نعمتهاى زمينى ، حركت كشتيها بر صحنه اقيانوسها بالخصوص ذكـر شـده بـه خـاطـر آن اسـت كـه ايـن كـشـتـيـهـا در گـذشـتـه و حـال مـهمترين وسيله ارتباطى و انتقال انسانها و كالاها از نقطه اى به نقطه ديگر بوده و هستند، و هيچ وسيله نقليه اى تاكنون نتوانسته است جاى كشتيها را در اين زمينه بگيرد.
بـه طـور قـطـع اگـر يـك روز تـمـام كـشـتـيها بر صفحه اقيانوسها از حركت باز ايستند زنـدگـى انـسـانـهـا بـه كـلى مـخـتـل خـواهـد شـد، چـرا كـه راهـهـاى خـشـكـى قـدرت و كشش نـقـل و انـتـقـال ايـنـهـمه وسائل و كالا را ندارد، مخصوصا در عصر و زمان ما با توجه به ايـنـكـه مـهـمـتـريـن وسـيـله حـركـت زنـدگى صنعتى بشر نفت است ، و مهمترين وسيله براى انـتـقـال نـفـت از نـقـطـه اى بـه نـقـاط ديـگـر همان كشتيها هستند اهميت اين نعمت بزرگ الهى آشـكـارتـر مـى شـود، چـرا كـه گـاهـى كـار يـك كـشـتـى نـفـتـكـش غـول پـيـكـر را (ده هـزار اتـومـبـيـل هـم ) نـمـى تـوانـد انـجـام دهـد! و انتقال نفت از طريق خطوط لوله نيز براى نقاط محدودى از دنيا امكان پذير است .
آيه و ترجمه


لكـل اءمـة جـعـلنـا مـنـسـكا هم ناسكوه فلا ينزعنك فى الا مر و ادع إ لى ربك إ نك لعلى هدى مستقيم (67)
و إ ن جدلوك فقل الله اءعلم بما تعملون (68)
الله يحكم بينكم يوم القيمة فيما كنتم فيه تختلفون (69)
اءلم تـعـلم اءن الله يـعـلم مـا فـى السـمـاء و الا رض إ ن ذلك فـى كتب إ ن ذلك على الله يسير (70)




ترجمه :

67 - بـراى هـر امـتـى عـبـادتـى قـرار داديـم تـا آن عـبـادت را (در پـيشگاه خدا) انجام دهند، بنابراين آنها نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند، به سوى پروردگارت دعوت كن كه بر هدايت مستقيم قرار دارى (و راه راست همين است كه تو مى پوئى ).
68 - و اگـر آنـهـا بـا تـو بـه جدال برخيزند بگو: خدا از اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است .
69 - خداوند ميان شما در آن چه اختلاف داشتيد داورى مى كند.
70 - آيـا نـمـيـدانى خداوند آنچه را در آسمان و زمين است مى داند؟ همه اينها در كتابى ثبت است (كتاب علم بى پايان پروردگار) و اين بر خداوند آسان است .
تفسير:
هر امتى عبادتى دارد
در بحثهاى گذشته گفتگوهائى پيرامون مشركان داشتيم ، از آنجا كه
مـشـركـان بـه طـور خـصوص و مخالفان اسلام به طور عموم ، جر و بحثهائى با پيامبر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) پـيـرامـون مـسـائل و احـكـام تـازه اسـلام داشتند و نسخ و دگـرگـونـى قـسـمـتهائى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام مى پـنـداشـتـنـد در حـالى كـه ايـن دگـرگـونـيـهـا نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامه تـكـامـل اديـان مـحـسوب مى شد، لذا در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: (براى هر امتى عـبـادتـى قـرار داديـم تـا خـدا را بـا آن پـرسـتـش كـنـنـد) (لكل امة جعلنا منسكا هم ناسكوه ).
مـنـاسـك : چـنـانكه قبلا هم گفته ايم جمع (منسك ) به معنى مطلق عبادت است ، و در اينجا مـمـكـن اسـت تـمام برنامه هاى دينى و الهى را شامل شود، بنابراين آيه گوياى اين حقيقت است كه امتهاى پيشين هر كدام برنامه اى مخصوص به خود داشتند كه در آن شرائط خاص از نـظر زمان و مكان و جهات ديگر كاملترين برنامه بوده است ، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرائط لازم بود احكام تازه ترى جانشين آنها شود.
لذا بـه دنـبـال ايـن سـخـن اضـافه مى كند: (بنابراين نبايد آنها در اين امر با تو به نزاع برخيزند) (فلا ينازعنك فى الامر).
(و تـو به سوى پروردگارت دعوت كن كه راه راست همين است كه تو مى پوئى ) (و ادع الى ربك انك لعلى هدى مستقيم ).
هرگز گفتگوها و ايرادهاى بى پايه آنان در روحيه تو كمترين اثرى نگذارد
كه دعوتت به سوى خدا است ، و مسير تو هدايت ، و راهت مستقيم است !
تـوصـيـف (هـدى ) به (مستقيم بودن ) يا جنبه تاءكيد دارد، و يا اشاره به اين است كـه هـدايـت بـه سـوى مقصد ممكن است از طرق مختلفى صورت گيرد راههاى نزديك و دور، مستقيم و كج ، ولى هدايت الهى ، از نزديكترين و مستقيمترين راه است .
(امـا اگـر بـاز بـه مـجـادله و مـنـازعـه ادامـه دهـنـد و سـخـنـان تـو در دل آنـها اثر نگذارد در پاسخ آنها بگو، خدا از اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است ) (و ان جادلوك فقل الله اعلم بما تعملون ).
(خـداونـد در مـيـان شـمـا در آنـچـه اخـتلاف داشتيد داورى مى كند) (و در صحنه قيامت كه صـحـنـه بازگشت به توحيد و يكپارچگى و برطرف شدن اختلافات است حقايق را براى همه شما آشكار مى سازد) (الله يحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون ).
و از آنـجـا كـه قـضـاوت و داورى در قـيـامـت نـسـبـت بـه اخـتـلافـات و اعـمـال بـنـدگان نياز به علم و آگاهى وسيعى به همه آنها دارد، در آخرين آيه مورد بحث اشاره به علم بى پايان خدا كرده ، چنين مى گويد: (آيا نميدانى كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى داند)؟ (الم تعلم ان الله يعلم ما فى السماوات و الارض ).
آرى (همه اينها در كتابى ثبت است ) (ان ذلك فى كتاب ).
كـتـاب عـلم بـى پـايـان خـداونـد، كـتـاب عـالم هـسـتـى و جـهـان عـلت و مـعـلول ، جـهـانـى كـه چيزى در آن گم نمى شود و نابود نمى گردد، بلكه همواره تغيير صـورت مـى دهـد حـتـى امـواج صـداى ضـعـيـفـى كـه از حـلقـوم انـسـانـى در هـزاران سـال قـبـل بـرخـاسـتـه به كلى نابود نشده است ، و همواره در اين فضا وجود دارد اين يك كتاب بسيار دقيق و جامع است كه همه چيز در آن ضبط شده است .
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر هـمـه ايـنها در (لوح محفوظ)، لوح علم الهى ثبت است ، و همه اين موجودات با تمام خصوصيات و جزئيات نزد او حاضرند.
و لذا در آخرين جمله مى فرمايد: (اين بر خداوند آسان است ) چرا كه همگى موجودات با تمام خصوصياتشان نزد او حضور دارند (ان ذلك على الله يسير).
آيه و ترجمه


و يـعـبـدون مـن دون الله مـا لم يـنـزل بـه سـلطـانـا و ما ليس لهم به علم و ما للظالمين من نصير (71)
و إ ذا تـتـلى عـليـهـم اءيـتـنـا بـيـنات تعرف فى وجوه الذين كفروا المنكر يكادون يسطون بـالذيـن يـتـلون عليهم اءيتنا قل اء فأ نبئكم بشر من ذلكم النار وعدها الله الذين كفروا و بئس المصير (72)
يـأ يـهـا الناس ضرب مثل فاستمعوا له إ ن الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و إ ن يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب (73)
ما قدروا الله حق قدره إ ن الله لقوى عزيز (74)




ترجمه :

71 - آنـهـا غـيـر از خـداونـد چـيـزهـائى را مـى پـرسـتـند كه خدا هيچگونه دليلى براى آن نـازل نـكـرده اسـت ، و چـيـزهـائى كـه علم و آگاهى به آن ندارند، و براى ظالمان ياور و راهنمائى نيست .
72 - و هـنـگـامـى كـه آيـات روشـن مـا بر آنها خوانده مى شود در چهره كافران آثار انكار مـشاهده مى كنى ، آن چنان كه نزديك است برخيزند و با مشت به كسانى كه آيات ما را بر آنـهـا مى خوانند حمله كنند! بگو: آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟ همان آتش سوزنده (دوزخ ) است كه خدا به كافران وعده داده ، و بدترين جايگاه است !
73 - اى مردم مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد هـرگـز نـمـى تـوانـند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند و هر گـاه مگس چيزى از آنها بربايد نمى توانند آن را باز پس گيرند، هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان و هم آن معبودان ).
74 - آنها خدا را آنگونه كه بايد بشناسند نشناختند، خداوند قوى و شكست ناپذير است .
تفسير:
معبودانى ضعيفتر از يك مگس !
در ايـن آيـات بـه تـنـاسب بحثهائى كه قبلا پيرامون توحيد و شرك بود باز سخن از مشركان و برنامه هاى غلط آنها مى گويد:
و از آنـجـا كـه يـكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچگونه دليـل عـقلى و نقلى بر جواز اين عمل دلالت نمى كند، در آيه نخست مى فرمايد: (آنها غير از خـدا چـيـزهـائى را مـى پـرسـتـنـد كـه هـيـچـگـونـه دليـلى خـداونـد بـراى آن نـازل نـكـرده اسـت ) (و يـعـبـدون مـن دون الله مـا لم ينزل به سلطانا).
در واقـع ايـن ابـطـال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده ، و اين بتها شفيعان درگاه او مى باشند.
سـپـس اضـافـه مـى كـند: (آنها معبودهائى را مى پرستند كه علم و دانشى به حقانيت آنها ندارند) (و ما ليس لهم به علم ).
يـعـنـى نـه از طـريـق دسـتـور الهـى ، و نـه از طـريـق دليل عقل هيچ حجت و برهانى براى كار خود مطلقا ندارند.
بـديـهـى اسـت كـسـى كـه در اعـتـقـاد و اعـمـال خـود مـتـكـى بـه دليل روشنى نيست ، ستمگر است ، هم به خويش ستم كرده ، و هم به ديگران ، و به هنگام گـرفـتـار شـدن در چنگال مجازات الهى هيچكس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پايان آيه مى گويد: (براى ستمكاران ياور و راهنمائى نيست ) (و ما للظالمين من نصير).
بـعـضـى از مـفـسـران گـفـتـه انـد كـه (نـصـيـر) در ايـنـجـا بـه مـعـنـى دليل و برهان است ، چرا كه يارى كننده حقيقى همان مى باشد.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـراد از (نـصـير)، راهنما است و مكملى است براى بحث گذشته يعنى نه حجت الهى دارند، نه دليل عقلى كه خود به آن رسيده باشند، و نه رهبر و راهنما و استادى كه آنها را در اين مسير يارى كند، چرا كه آنها ستمگرند و در برابر حق تسليم نيستند.
ايـن تـفـسـيـرهـاى سـه گـانـه بـا هـم مـنـافـاتـى نـدارنـد هـر چـنـد تـفـسـيـر اول روشنتر به نظر مى رسد.
سـپـس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در يك جـمـله كـوتـاه اشـاره كرده مى گويد: (و هنگامى كه آيات روشن ما كه بهره گيرى از آن بـراى هـر صـاحب عقلى آسان است بر آنها خوانده مى شود، در چهره كافران آثار انكار را بـه خـوبـى مـشـاهـده مـى كنى ) (و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات تعرف فى وجوه الذين كفروا المنكر).
در حقيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات ، تضادى در ميان منطق زنده
قـرآن و تـعـصـبـات جـاهـلانـه آنها پيدا مى شود، و چون حاضر به تسليم در برابر حق نيستند، بى اختيار آثار آن در چهره هاشان به صورت علامت انكار نقش مى بندد.
نه تنها اثر انكار و ناراحتى در چهره شان نمايان مى شود،بلكه بر اثر شدت تعصب و لجاج نزديك است برخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله كنند)! (يكادون يسطون بالذين يتلون عليهم آياتنا).
(يـسـطـون ) از مـاده (سـطـوت ) بـه مـعـنـى بلند كردن دست و حمله كردن به طرف مقابل است ، و در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى بلند شدن اسب ، بر سر پاها و بلند كردن دستها است ، سپس به معنى بالا اطلاق شده .
در حـالى كـه انـسان اگر منطقى فكر كند هر گاه سخن خلافى بشنود، نه چهره در هم مى كـشـد و نـه پاسخ آن را با مشت گره كرده مى دهد، بلكه با بيان منطقى آن را رد مى كند، ايـن عـكـس العـمـلهـاى نـادرسـت كـافران ، خود دليل روشنى است بر اينكه آنها تابع هيچ دليـل و مـنـطـقـى نـيـسـتـنـد، تـنـهـا جـهـل و عـصـبـيـت بـر وجـودشـان حـاكـم اسـت . قـابـل تـوجـه ايـنـكـه جـمـله يـكـادون يـسـطـون بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه از دو فـعـل مـضـارع تشكيل شده دليل بر استمرار (حالت حمله و پرخاشگرى ) در وجود آنها اسـت كـه گـاه شـرائط ايـجاب مى كرد عملا آن را ظاهر كنند، و گاه كه شرائط اجازه نمى داد، حـالت آمـادگـى حـمـله در آنها پيدا مى شد و به تعبير ما به خود مى پيچيدند كه چرا قادر بر حمله و ضرب نيستند.
قرآن در برابر اين بى منطقان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: (بـه آنـهـا بگو: آيا مى خواهيد من شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟! بدتر از اين همان آتش سوزنده دوزخ است )! (قل افانبئكم بشر من ذلكم النار).
يـعـنـى اگـر بـه زعـم شـمـا ايـن آيـات بـيـنـات الهـى شر است ، چون با افكار منحرف و نـادرسـتـتـان هـماهنگ نيست ، من ، بدتر از اين را به شما معرفى مى كنم ، كه همان مجازات دردناك الهى است كه در برابر اين لجاج و عناد سرانجام دامانتان را خواهد گرفت .
(همان آتش سوزانى كه خداوند به كافران وعده داده ) (وعدها الله الذين كفروا).
(و دوزخ آتش سوزانش بدترين جايگاه است ) (و بئس المصير).
در حـقـيـقـت در بـرابـر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله هاى عصبيت و لجاج ، همواره در درونـشـان افـروخـتـه اسـت ، پـاسـخـى جـز آتش ‍ دوزخ نيست ! چرا كه هميشه مجازات الهى تناسب نزديكى با چگونگى گناه و عصيان دارد.
در آيـه بـعـد تـرسـيـم جـالب و گـويـائى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى ، و ضعف و نـاتـوانـى آنـهـا، بيان مى كند، و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مى سازد.
روى سـخـن را بـه عـمـوم مردم كرده ، مى گويد: اى مردم در اينجا مثلى زده شده است گوش بـه آن فـرا دهـيـد (و دقـيـقـا بـه آن بـيـنـديـشـيـد) (يـا ايـهـا النـاس ضـرب مثل فاستمعوا له ).
(كـسـانـى را كه شما غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند هر چند بـراى ايـن كار اجتماع كنند و دست به دست يكديگر بدهند) (ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له ).
همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند.
بنابراين چگونه مى خواهيد شما اينها را همرديف پروردگار بزرگى
قرار دهيد كه آفريننده آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراها و جـنـگـلهـا و اعـمـاق زمـيـن اسـت ، خـداونـدى كـه حـيـات و زنـدگـى را در اشـكـال مختلف و چهره هاى بديع و متنوع قرار داده كه هر يك از آنها انسان را به اعجاب و تحسين وا مى دارد، آن معبودهاى ضعيف كجا و اين خالق قادر و حكيم كجا؟
سـپـس اضـافـه مى كند نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله با يك مگس نـيـز عـاجـزنـد چـرا كـه اگـر مـگـس چـيـزى از آنها را بربايد نمى توانند آن را باز پس گيرند)!. (و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ).
مـوجودى به اين ضعيفى و ناتوانى كه حتى در مبارزه با يك مگس شكست مى خورد چه جاى ايـن دارد كـه او را حـاكـم بـر سـرنـوشـت خـويـش بـدانـنـد و حلال مشكلات .
آرى (هـم ايـن طـلب كـنـنـدگـان و عابدان ضعيف و ناتوانند و هم آن مطلوبان و معبودان ) (ضعف الطالب و المطلوب ).
در روايـات مـى خـوانيم : بت پرستان قريش ، بتهائى را كه در اطراف كعبه گرد آورى كـرده بـودنـد آنـهـا را بـا مـشـك و عـنـبـر و گـاه بـا زعـفـران يـا عـسـل مـى آلودند و اطراف آنها نداى لبيك اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك ، الا شريك هو لك تـمـلكـه و مـا مـلك ! كه بيانگر شرك و بت پرستى آنها و تحريف لبيك موحدان بود سـر در مى دادند، و اين موجودات پست و بى ارزش را شريك خدا مى پنداشتند، ولى مگسها مى آمدند و بر آنها مى نشستند و آن عسل و زعفران و مشك و عنبر را مى ربودند و آنها قدرت بر باز پس گرفتن آن نداشتند!
قـرآن مـجـيـد هـمين صحنه را عنوان قرار داده و براى بيان ضعف و ناتوانى بتها و سستى مـنطق مشركان از آن بهره گيرى مى كند، مى گويد شما خوب نگاه كنيد ببينيد معبودهايتان چگونه زير دست و پاى مگسها قرار گرفته اند و قادر به كمترين دفاع از خود نيستند؟! اين چه معبودهاى بى عرضه و بى ارزشى هستند كه شما
حل مشكلات خود را از آنها مى خواهيد؟!.
در ايـنـكـه مـنـظـور از (طـالب ) و (مـطلوب ) چيست ؟ حق همان است كه در بالا گفتيم : (طـالب ) عـبـادت كنندگان بتها هستند و (مطلوب ) خود بتها كه هر دو ضعيف هستند و ناتوان .
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه (طالب ) اشاره به مگس است ، و مطلوب اشاره به بتها (زيرا مگسها به سراغ بتها مى روند تا از مواد غذائى روى آنها بهره گيرند).
بعضى ديگر (طالب ) را بتها دانسته اند و (مطلوب ) را مگس (زيرا به فرض كه بـتـهـا بـه فـكـر آفـريـنـش مـگـس ضـعـيـفـى بـيـفـتـنـد قـادر نـخـواهـنـد بـود) ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد.
قـرآن بـعد از بيان مثال زنده فوق ، نتيجه گيرى مى كند كه (آنها خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند) (ما قدروا الله حق قدره ).
بقدرى در معرفت و شناسائى خدا، ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سر حد ايـن معبودهاى ضعيف و بى مقدار تنزل دادند، و آنها را شريك او شمردند، كه اگر كمترين معرفتى درباره خدا داشتند بر اين مقايسه خود مى خنديدند.
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند قوى و عزيز است ) (ان الله لقوى عزيز).
نه همچون بتها كه قادر بر آفرينش موجود كوچكى نيستند و حتى قدرت دفاع از خويش در بـرابـر مـگـسـى ندارند، او بر همه چيز قادر و توانا است و هيچكس را قدرت مقابله با او نيست .
نكته :
مثالى روشن براى بيان ضعفها
گـر چـه جـمـعـى از مـفـسـران عـقـيـده دارنـد كـه قـرآن در آيـات فـوق ، سـخـن از مـثـل بـه مـيـان آورده ، امـا خـود مثل را صريحا بيان نكرده است بلكه اشاره به موارد ديگر قـرآن نـمـوده ، و يا اصلا مثل در اينجا به معنى اثبات و تبيين مطلب يا چيز عجيب است ، نه به معنى معروفش .
ولى بـدون شك ، اين نظر نادرستى است ، چرا كه قرآن در آيات فوق ، مصداق اين مثالى را كـه دعـوت عـمـومـى بـراى انـديـشـه در آن كـرده اسـت بـيـان نـمـوده ايـن مثال همان مگس است از نظر آفرينش و از نظر ربودن ذرات غذائى !.
ايـن مـثال گر چه در برابر مشركان عرب ذكر شده ، ولى با توجه به اينكه مخاطب همه مـردم جـهـانـنـد (يا ايها الناس ) اختصاصى به بتهاى سنگى و چوبى ندارد، بلكه تمام مـعـبـودهـائى را كـه جـز خدا مى پرستند در اين مثال شركت داده شده اند، اعم از فرعونها و نمرودها و بتهاى شخصيتهاى كاذب و قدرتهاى پوشالى و مانند آن .
آنـهـا نـيـز بـر ايـن مـثال منطبق هستند، آنها هم اگر دست به دست هم بدهند و تمام لشگر و عـسـكـرشـان را جمع و جور كنند و انديشمندان و فرزانگانشان را دعوت كنند قادر به خلق مـگـسـى نـيـسـتـنـد، و حـتـى اگـر مـگـسى ذره اى از سفره آنها بر گيرد توانائى به باز گرداندن آن ندارند.
پاسخ به يك سؤ ال
مـمـكـن اسـت در ايـنـجـا گفته شود كه انسان امروز با نيروى علم و دانش خود توانسته است اختراعاتى كند كه به مراتب از يك مگس برتر و بالاتر است .
وسائل نقليه سريع السير و بادپيمائى ساخته كه در يك چشم بر هم زدن مسافت زيادى را طى مى كند.
مـغـزهـاى الكـتـرونـيـكى دقيقى را اختراع كرده كه پيچيده ترين معادلات رياضى را در يك لحظه حل مى نمايد، آيا اين گفتگوها درباره انسان عصر ما نيز صادق است ؟
در پـاسـخ مـى گـوئيـم : سـاخـتـن ايـن وسـائل مـحـيـر العـقـول بـدون شـك ، دليـل بـر پيشرفت فوق العاده صنايع بشر است ، اما همه اينها در برابر مساءله آفرينش يك موجود زنده و خلقت حيات مسائلى ساده و پيش پا افتاده است .
اگـر كـتـبـى را كـه در بـاره فـيـزيـولوژى موجودات زنده ، و فعاليتهاى بيولوژيكى و حـيـاتـى يـك حـشـره كـوچـك مانند مگس بحث مى كند، به دقت بررسى كنيم ، خواهيم ديد كه سـاخـتـمـان مـغـز يـك مـگـس و سـلسـله اعـصـاب و دسـتگاه گوارش او به مراتب از ساختمان مجهزترين هواپيماها برتر است و اصلا قابل مقايسه با آن نيست .
اصـولا (مـسـاءله حـيـات ) و حـس و حـركـت مـوجـودات زنـده و نـمـو و تـوليـد مثل آنها هنوز به صورت معمائى در برابر دانشمندان قرار گرفته است ، و ريزه كاريها و ظـرافـتـهـائى كـه در سـاخـتمان اين موجودات به كار رفته ، خود معماهاى ديگرى است ، معماهائى كه هنوز به هيچوجه حل نشده
بـه گـفـتـه دانـشـمـندان علوم طبيعى چشمهاى فوق العاده كوچك بعضى از همين حشرات خود مـركب از صدها چشم است ! يعنى همان چشمى را كه ما به زحمت مى بينيم و شايد به اندازه يـك سـر سـوزن بـيـش نـيـسـت از چـنـد صـد چـشـم كـوچـكـتـر تـشكيل يافته كه مجموعه آنها را چشم مركب مى نامند! به فرض كه انسان بتواند از مواد بـى جـان سـلول زنـده اى بسازد چه كسى مى تواند، صدها چشم كوچك كه هر كدام از آنها خـودداراى دوربـيـن ظـريـف و طبقات و دستگاههائى است در كنار هم بچيند و رشته ارتباطى آنها را در مغز حشره پيوند دهد و اطلاعات را به وسيله آنها
بـه مـغـز حـشـره مـنـتـقـل سـازد و حـشـره بـتـوانـد در مـوقـع مـنـاسـب ، عـكـس العمل نسبت به حوادثى كه اطراف او مى گذرد نشان دهد؟
آيـا اگـر هـمه انسانها جمع شوند، قدرت بر آفرينش چنين موجود ظاهرا ناچيز اما در واقع بسيار پيچيده و اسرار آميز خواهند داشت ؟!
و بـاز بـه فـرض انـسـان هـمـه اين مسائل را عملى سازد ولى آيا مى توان نام آن را خلقت گذاشت ؟ يا تركيب و مونتاژى است از وسائل موجود در همين جهان آفرينش ؟ آيا كسانى كه قـطـعـات پـيـش سـاخـته اتومبيلى را به هم مونتاژ مى كنند، مخترع محسوب مى شوند و نام عمل آنها را ابداع و اختراع مى توان گذاشت ؟
آيه و ترجمه


الله يصطفى من الملئكة رسلا و من الناس إ ن الله سميع بصير (75)
يعلم ما بين اءيديهم و ما خلفهم و إ لى الله ترجع الا مور (76)
ياءيها الذين اءمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون (77)
و جـاهدوا فى الله حق جهاده هو اجتبئكم و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ملة اءبيكم إ برهيم هـو سـمـئكـم المـسـلمـين من قبل و فى هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس فاءقيموا الصلوة و اءتوا الزكوة و اعتصموا بالله هو مولئكم فنعم المولى و نعم النصير (78)




ترجمه :

75 - خداوند از فرشتگان رسولانى بر مى گزيند و همچنين از انسان خداوند شنوا و بينا است .
76 - آنـچه را در پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد.
77 - اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد ركوع كنيد و سجود بجا آوريد و پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد.
78 - و در راه خـدا جـهـاد كـنـيـد و حـق جهادش را ادا نمائيد او شما را برگزيد و در دين كار سـنـگـيـن و شـاقـى بـر شـمـا نگذارد اين همان آئين پدر شما ابراهيم است او شما را در كتب پـيـشـين و در اين كتاب آسمانى مسلمان ناميد تا پيامبر شاهد و گواه بر شما باشد و شما گـواهـان بر مردم بنابراين نماز را بر پا داريد و زكاة را بدهيد و به خدا تمسك جوئيد كه او مولا و سرپرست شماست چه مولاى خوب و چه يار و ياور شايسته اى .
شاءن نزول :
بـه طـورى كـه جمعى از مفسران ، نقل كرده اند، بعضى از مشركان مانند (وليد بن مغيره ) (كـه مـغـز مـتفكر آنان محسوب مى شد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) بـا تـعـجـب و انكار مى گفتند اءنزل عليه الذكر من بيننا: (آيا از ميان همه ما وحـى الهـى بـر مـحـمـد (ايـن يـتـيـم فـقـيـر و تـهـيـدسـت امـت مـا) نـازل شده است )؟ نخستين آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت (كه انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است ).
تفسير:
پنج دستور سازنده و مهم
با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك و معبودهاى پندارى
مـشـركـان در مـيـان بـود، و بـا تـوجـه بـه اينكه جمعى از مردم ، فرشتگان يا بعضى از پـيـامـبـران را بـراى عـبادت برگزيدند، قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد: همه رسـولان الهـى ، بـنـدگـان سـر بـر فـرمان او هستند (خداوند از فرشتگان ، رسولانى برمى گزيند و همچنين از انسانها) (الله يصطفى من الملائكة رسلا و من الناس ).
از فـرشـتـگـان رسـولانـى هـمـچـون جبرئيل ، و از انسانها فرستادگانى همچون پيامبران بـزرگ الهـى و تـعـبـيـر بـه (مـن ) كـه در ايـنـجـا تـبعيضيه است نشان مى دهد كه همه فـرشـتـگـان الهى ، رسولان او به سوى بشر نبودند، بلكه گروهى از آنها اين سمت را داشـتـنـد، ايـن تـعـبـيـر مـنـافـات بـا آيـه اول سـوره فـاطـر كـه مـى گـويـد: جاعل الملائكة رسلا (خدا فرشتگان را رسولان قرار داده است ) ندارد، چرا كه منظور در اين آيه نيز بيان جنس است ، نه بيان عموميت افراد.
و در پايان آيه اضافه مى كند: (خداوند شنوا و بينا است ) (ان الله سميع بصير).
يـعـنـى چـنـان نـيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بى خبر باشد، بـلكـه در هـر لحظه از وضع آنها با خبر است ، سخنانشان را مى شنود و اعمالشان را مى بيند.
سپس اشاره به مسئوليت پيامبران در ابلاغ رسالت از يكسو و مراقبتها الهى نسبت به آنها از سوى ديگر كرده ، مى گويد: (خداوند آنچه را در پيش روى آنها، و پشت سر آنها است مى داند) (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم ).
هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده اند. (و همه كارها به خدا باز مى گردد، و همه در برابر او مسئولند) (و الى الله ترجع الامور).
تـا مـردم بـدانـنـد فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مـسـئوليـت در پـيـشگاه او، و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است ، نه اينكه معبودان و خدايانى باشند در برابر الله .
بنابراين جمله يعلم ما بين ايديهم ... در واقع اشاره به تكليف و مسئوليت رسولان الهى و كنترل اعمال آنها از ناحيه پروردگار است همانند آنچه در سوره جن آيه 27 و 28 آمده است (فـلا يـظـهـر عـلى غـيـبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصـدا ليـعـلم ان قـد ابـلغـوا رسـالات ربـهـم و احاط بما لديهم : (خداوند هيچكس را بر اسرار غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولانى را كه برگزيده است و از آنها راضى شده ، و بـراى آنـها مراقبانى از پيش رو و پشت سر مى فرستد تا روشن شود آيا آنها رسالات پـروردگـارشـان را ابـلاغ كـرده اند يا نه ، و خداوند از آنچه نزد آنان است با خبر است ).
ضـمـنـا روشـن شـد كه منظور از (ما بين ايديهم ) حوادث آينده است و از (ما خلفهم ) حوادث گذشته .
در دو آيـه بـعـد كـه آيـات پـايـان سـوره حـج را تشكيل مى دهد، روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى و جامع را كه حافظ دين و دنيا و پيروزى آنها در تمام صحنه ها است بيان مى دارد و با اين حسن ختام ، (سوره حج ) پايان مى گيريد.
نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ركوع كـنـيـد، و سـجـده بـجـا آوريـد، و پـروردگـارتـان را عـبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد) (يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا
و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون ).
بيان دو ركن ركوع و سجود از ميان تمام اركان نماز به خاطر اهميت فوق العاده آنها در اين عبادت بزرگ است .
دسـتـور عبوديت به طور مطلق كه بعد از اين دو بيان شده هر گونه عبادت و بندگى خدا را شامل مى شود.
تـعـبـير به (ربكم ) (پروردگار شما) در حقيقت اشاره اى است به شايستگى او براى عبوديت و عدم شايستگى غير او، زيرا تنها مالك و صاحب و تربيت كننده او است .
دسـتـور بـه (فـعـل خـيـرات ) هـر گـونـه كـار نـيـكـى را بـدون هـيـچ قـيـد و شـرط ـ شـامـل مـى شود، و اينكه از (ابن عباس ) نقل شده كه منظور صله رحم و مكارم اخلاق است در حقيقت بيان مصداق زنده اى از اين مفهوم عام مى باشد.
سـپـس پـنـجمين دستور را در زمينه جهاد به معنى وسيع كلمه صادر مى كند و مى گويد: (در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد) (و جاهدوا فى الله حق جهاده ).
اكـثـر مـفـسـران اسـلامـى ، جـهـاد را در ايـنـجـا به معنى خصوص مبارزه مسلحانه با دشمنان نـگـرفـته اند، بلكه همانگونه كه از مفهوم لغوى آن استفاده مى شود به معنى هر گونه جـهـاد و كـوشـش در راه خـدا و تـلاش براى انجام نيكيها، و مبارزه با هوسهاى سركش (جهاد اكبر) و پيكار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) دانسته اند.
مـرحـوم (طـبـرسـى ) در مـجـمـع البـيـان از اكـثـر مـفـسـران چـنـيـن نـقـل مـى كـنـد كـه مـنـظـور از حـق جـهـاد خـلوص نـيـت و انـجـام دادن اعمال براى خدا است .
بدون شك (حق جهاد) نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت
و مـكان و زمان و ساير جهات ، همه را شامل مى شود، اما از آنجا كه مرحله اخلاص سختترين مـرحله در جهاد نفس است ، روى اين مرحله تكيه كرده است ، چرا كه نفوذ افكار و انگيزه هاى غـيـر الهى در قلب و اعمال انسان آنقدر مخفى و باريك و پنهان است كه جز بندگان خاص خدا از آن رهائى نمى يابند!.
در حـقـيقت قرآن مجيد در اين پنج دستور از مراحل ساده شروع كرده و به آخرين و برترين مـراحـل عـبـوديـت مـى رساند: نخست سخن از ركوع و سپس از آن برتر سخن از سجود است ، بـعـد عـبـادت بـه طـور كـلى ، و سـپـس انجام كارهاى نيك اعم از عبادات و غير عبادات ، و در آخرين مرحله سخن از جهاد و تلاش و كوشش فردى و جمعى در بخش درون و برون ، كردار و گفتار و اخلاق و نيت به ميان آورده است .
و ايـن دسـتـور جـامـعـى اسـت كـه فـلاح و رسـتـگـارى بـدون شـك در دنبال آن خواهد بود.
و از آنجا كه اين تصور ممكن است پيدا شود، اينهمه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرى جامعتر و وسيعتر است چگونه بر دوش ‍ ما بندگان ضعيف قرار داده شده است ، در جمله هاى بـعـد تـعـبـيـرات گـونـاگـونـى دارد كـه نـشـان مـى دهـد ايـنـهـا دليـل لطـف الهى نسبت به شما است و نشانه عظمت و مقام شخصيت شما مؤ منان در پيشگاه او است .
در نخستين تعبير مى فرمايد: (او شما را برگزيد) (هو اجتباكم ).
اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسئوليتها بر دوش شما گذارده نمى شد.
و در تـعبير بعد مى فرمايد: (او كار سنگين و شاقى در دين بر شما نگذارده است ) (و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ).
يعنى اگر درست بنگريد اينها تكاليف شاقى نيستند، بلكه با فطرت پاك شما هماهنگ و سازگارند، و اصولا چون وسيله تكامل شما هستند و هر كدام
فـلسـفـه و مـنـافع روشنى دارند كه عائد خودتان مى شود، در ذائقه جانتان تلخ نخواهند بود، بلكه كاملا شيرين و گوارا هستند.
در سـومـين تعبير مى گويد: از اين گذشته (اين همان آئين پدر شما ابراهيم است ) (ملة ابيكم ابراهيم ).
اطـلاق (پـدر) بـر (ابـراهـيـم ) يـا بـه خـاطر آن است كه عربها و مسلمانان آن روز غـالبـا از نـسـل اسـمـاعـيـل بـودنـد و يا به خاطر اين بود كه آنها همگى (ابراهيم ) را بـزرگ مى شمردند و از او به صورت يك پدر روحانى و معنوى احترام مى كردند هر چند آئين پاك او با انواع خرافات آلوده شده بود.
سپس تعبير ديگرى در اين زمينه دارد مى گويد: (او شما را در كتب پيشين ، مسلمان ناميد و هـمـچـنـيـن در ايـن كـتـاب آسـمـانـى ) (قـرآن ) (هـو سـمـاكـم المـسـلمـيـن مـن قبل و فى هذا).
و مسلمان كسى است كه اين افتخار را دارد كه در برابر همه فرمانهاى الهى تسليم است .
در ايـنـكـه : مـرجـع ضـمـيـر (هـو) (او) چه كسى است در ميان مفسران گفتگو است بعضى گـفـته اند به (خدا) برمى گردد، يعنى خدا هم در كتب پيشين و هم در قرآن شما را به ايـن نـام افـتـخـار آمـيـز نـاميده است ، ولى بعضى ديگر آن را اشاره به (ابراهيم ) مى دانـنـد، چـرا كـه در آيـه 128 سـوره بقره مى خوانيم ابراهيم پس از پايان بناى كعبه از خداوند تقاضاهائى كرد، از جمله اين بود: ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك : (پـروردگـارا! مـن و فـرزنـدم اسـمـاعـيـل را تـسـليـم در مـقـابـل فـرمـانـت قـرار ده ، و از دودمـان ما امتى مسلم و تسليم در برابر اراده ات به وجود آور).
ولى تـفـسـيـر اول صـحـيـحـتـر بـه نـظـر مـى رسـد زيـرا بـا ذيل آيه سازگارتر است ، كه مى گويد: (او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب (قرآن ) مسلمان ناميد) و اين
تعبير درباره ابراهيم ، تناسب ندارد بلكه مناسب خداوند است .
سرانجام پنجمين و آخرين تعبير شوق آفرين را درباره مسلمانان كرده و آنها را به عنوان الگـو و اسـوه امـتها معرفى مى كند و مى فرمايد: (هدف اين بوده است كه پيامبر (صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) شـاهـد و گـواه بـر شـمـا باشد و شما هم گواهان بر مردم )! (ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس ).
(شـهـيـد) بـه مـعنى شاهد از ماده شهود به معنى آگاهى تواءم با حضور است مفهوم اين سـخـن آن اسـت كه شاهد بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر همه مسلمانها به مـعـنـى آگـاهـى او از اعـمـال امـت خـويـش اسـت ، و ايـن بـا روايـات عـرض اعـمـال و بعضى از آيات قرآن كه به آن اشاره مى كند كاملا سازگار مى باشد، چرا كه طبق اين روايات اعمال همه امت را در عرض هفته به حضور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) عـرضـه مى دارند و روح پاك او از همه اينها آگاه و با خبر مى شود، بنابراين او شاهد و گواه اين امت است .
اما شاهد و گواه بودن اين امت ، طبق بعضى از روايات به معنى معصومين اين امت و امامان است كه آنها نيز گواهان بر اعمال مردمند.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم : كه فرمود: نحن حجج الله فـى خلقه و نحن شهداء الله و اعلامه فى بريته : (ما حجتهاى خدا در ميان خلقيم و شاهدان او و نشانه هايش در ميان مردميم ).
در حـقـيـقـت مـخـاطـب در جـمـله (لتـكـونوا) ظاهرا همه امتند اما در واقع گروهى از سران و بـزرگـان آنها مى باشد، و خطاب به كل به خاطر جزء در تعبيرات روزمره فراوان است مثلا در آيه 20 سوره مائده مى خوانيم : كه خداوند ضمن
بـر شمردن نعمتهايش بر بنى اسرائيل به آنها خطاب كرده مى گويد: (خداوند شما را مـلوك و پـادشـاهـان قـرار داد) در حـالى كـه مـى دانـيـم افـراد معدودى از آنها به اين مقام رسيدند.
البته (شهود) معنى ديگرى نيز دارد و آن (شهادت عملى ) است ، يعنى مقياس سنجش و الگـو بـودن اعـمـال يـك فـرد نـمـونـه و بـارز بـراى اعـمـال سـايـريـن ، در ايـن صـورت تمام مسلمانان راستين چنين خواهند بود، چرا كه آنها امت نمونه اى هستند با برترين آئين كه مى توانند مقياس و الگوئى براى سنجش شخصيت و فضيلت در ميان همه امتها باشند.
در حـديـثـى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه خداوند چند فضيلت و برترى به امت اسلام داده است ، از جمله اينكه در امتهاى پيشين ، پيامبر آنها شـاهـد و گـواه قـومـش بـود ولى خـداونـد تـمام امت مرا گواهان بر خلق قرار داده زيرا مى فرمايد: ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهدا على الناس .
يـعنى همانگونه كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسوه و الگوى امت خويش است شما هم اسوه ها و الگوها براى مردم جهانيد.
اين تفسير در عين حال با تفسير سابق منافات ندارد ممكن است همه امت شاهد و گواه باشند و امامان شاهدان و گواهان نمونه و ممتاز.
در پـايـان ايـن آيـه بار ديگر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات فشرده ترى كه در سـه جمله خلاصه مى شود به عنوان تاءكيد چنين بازگو مى كند: (اكنون كه چنين است و شـمـا داراى ايـن امـتـيازات و افتخارات هستيد، نماز را بر پا داريد، زكات را ادا كنيد و به آئين حق و ذيل عنايت پروردگار تمسك جوئيد) (فاقيموا
الصلوة و آتوا الزكوة و اعتصموا بالله ).
كه (مولى و سرپرست و يار و ياور شما او است ) (هو مولاكم ).
(چـه مـولى و سـرپرست خوبى ، و چه يار و ياور شايسته اى ) (فنعم المولى و نعم النصير).
در حـقـيـقـت جـمـله (فنعم المولى و نعم النصير) دليلى است بر (و اعتصموا بالله هو مـولاكـم ) يـعـنـى ايـنـكـه بـه شـمـا فـرمـان داده شـده تـنـهـا بـه ذيـل عـنـايـت پـروردگار تمسك جوئيد به خاطر آن است كه او برترين و بهترين مولى و شايسته ترين يار و ياور است .
پـروردگـارا! بـه مـا ايـن توفيق و سعادت را مرحمت فرما كه با اعتصام به ذات پاكت و پيوند با خلق و خالق مردمى نمونه باشيم و الگو و شاهد بر ديگران ، و تفسيرى جامع و نمونه بر اين كتاب بزرگت تا پايان بنگاريم .
خـداونـدا! همانگونه كه در كتاب آسمانيت قرآن و كتب پيشينيان ما را مسلمان خواندى توفيق مرحمت فرما تا سراپا تسليم فرمان تو باشيم .
بـار الهـا! مـا را بـر دشـمـنـانى كه امروز در هر گوشه و كنار، قصد يورش بر قرآن و اسـلام دارنـد پـيـروز گـردان كـه تو بهترين مولى و يار و ياورى (فنعم المولى و نعم النصير).