گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
انفطار/سوره


اشاره

انفطار/سوره: نام هشتاد و دومین سوره قرآن کریم
این سوره به اتفاق مفسران مکی است[1] و اندکی پیش از هجرت بعد از سوره نازعات و قبل از سوره انشقاق نازل شده است.[2] هماهنگی و نظم موجود در میان آیات این سوره نشان وحدت نزول آن است.[3] بنا به قول مشهور ترتیب نزول آن مانند ترتیب کنونی آن در مصحف، 82[4] و دارای 19 آیه[5]، 81 کلمه[6] و 319 حرف است.[7] نام مشهور آن انفطار، مصدر باب انفعال، به معنای شکافته شدن و برگرفته از کلمه «انفَطَرَت» در آیه نخست آن است.[8] در روایات[9] و برخی منابع کهن[10] از آن به سوره «اِذَا السَّماءُ انفَطَرَت» و در برخی تفاسیر به سوره «انفطرت» [11] و «المنفطره» نیز یاد شده است.[12]
در تقسیم‌بندی سوره‌ها در گروه سوره‌های مفصّل، یعنی سوره‌هایی که بسمله‌های فراوانی بین آنها فاصله انداخته است، قرار دارد.[13] درباره ارتباط این سوره با سوره پیش از آن (تکویر) گفته‌اند: چون خداوند در سوره تکویر به مباحث قیامت و رخدادهای مهم آستانه آن پرداخته در این سوره نیز همین مباحث را پی گرفته است[14]، از این‌رو برخی مفسران از آن به عنوان «تمام»[15] یا «نظیر»[16] سوره پیشین یاد کرده‌اند.

محتوای سوره:

محتوای سوره:
این سوره به انسان هشدار می‌دهد مبادا به سبب فراموش کردن قیامت* و حسابرسی اعمال در آن روز، و به امید احسان پروردگار مرتکب گناه شود[17]، ازاین‌رو در آیات 1‌ـ‌5 با برشمردن برخی از حوادث هولناک آستانه قیامت و اینکه در آن روز انسان پس از برانگیخته شدن از گور بر تمام آثار و اعمالش مطلع می‌گردد، به معرفی روز قیامت می‌پردازد و در آیات 6 ـ 8 انسان را به سبب ناسپاسی در برابر نعمتهای خداداد سرزنش و به او هشدار می‌دهد. در آیات 9‌ـ 16 راز نافرمانی انسان را فراموش کردن قیامت می‌داند و برای بیداری او از خواب غفلت بر این نکته تأکید میورزد که بر انسان نگهبانانی گمارده شده است که کارهای او را ثبت می‌کنند. سپس به سرنوشت نیکان و بدان اشاره می‌کند و در پایان، آیات 17 ـ 19 با اشاره به دشواریهای آن روز عظیم می‌گوید: روزی است که هیچ‌کس قادر بر کاری به سود دیگری نیست و این واقعیت که همه امور از آن‌خداست در آن روز آشکار می‌شود.

فضیلت سوره:

فضیلت سوره:
بر پایه روایتی از امام‌صادق(علیه السلام)کسی که همواره در نمازهای واجب و مستحب، سوره‌های انفطار و انشقاق را تلاوت کند، خداوند بین او و حاجتش فاصله نمی‌اندازد و مانعی میان او و خداوند نخواهد بود و پیوسته خدای سبحان به او می‌نگرد تا از حساب مردم فارغ‌شود.[18]

منابع

منابع
البرهان فی تفسیر القرآن؛ البرهان فی علوم القرآن؛ بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز؛ پژوهشی در تاریخ قرآن کریم؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ التفسیر الحدیث؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر مجاهد؛ التمهید فی علوم القرآن؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ سعد السعود للنفوس؛ صحیح البخاری؛ مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم؛ معجم علوم القرآن؛ الموسوعة القرآنیة خصائص السور؛ نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، بقاعی؛ نهج البیان عن کشف معانی القرآن.
سید عبدالرسول حسینی زاده

انکار

انکار => تکذیب

انگشت

اشاره

انگشت
هریک از اجزای متحرک پنج‌گانه دست و پای انسان، انگشت نامیده می‌شود.[19] خداوند 31 از مجموع استخوانهای انسان را در انگشتان او قرار داده است: استخوانهای انگشتان دو دست 58 عدد و انگشتان پاها 28 عدد که مجموعاً 86 استخوان از مجموع 248 استخوانی است که در بدن انسان وجود دارد. خداوند این استخوانهای ظریف را برای منافع مهمی مانند باز و بسته کردن، دادن و گرفتن و سایر حرکات لطیف و اعمال دقیق در انگشتان انسان قرار داده است.[20] انگشتان افزون بر کارکردهای بسیار آن در زندگی روزمره، از وجوه تمایز انسان از سایر حیوانات است.[21] در روایتی آمده که اگر خداوند کف و انگشتان را به انسان نمی‌داد، نوشتن ممکن نبود و در نتیجه علوم زوال می‌یافت.[22]
معادل عربی انگشت، اصبع و جمع آن اصابع است که وام واژه‌ای عبری است.[23] برخی ریشه آن را از «ص ب ع» به معنای «اشاره کردن» دانسته‌اند.[24]این واژه به معنای انگشت[25] و گاهی به صورت استعاره برای هر اثر حسی[26] یا اثر نیکو به کار رفته است.[27] واژه أنامل جمع «أنمله»[28] به معنای سر انگشتان یا بندی که در آن ناخن است[29]، از «نمل» به معنای مورچه اشتقاق یافته، زیرا سر انگشتان از نظر نازکی و سرعت و تنوع در حرکت به مورچه شبیه است.[30]
اسم جمع «بنان» به معنای سر انگشتان یا انگشتان یا اعضای اطراف بدن (دست و پا) است که مفرد آن را «بنانه» به معنای انگشت دانسته‌اند.[31]
واژه‌های «اصابع» دوبار (بقره/2، 19؛ نوح/71،7)، «بنان» نیز دوبار (انفال/8 12؛ قیامت/75، 4) و «انامل» یک بار (آل‌عمران/3، 119) در قرآن به کار رفته است.

قدرت خداوند در باز آفرینی انگشتان:

قدرت خداوند در باز آفرینی انگشتان:
خداوند پس از سوگند به روز قیامت و نفس ملامتگر، در پاسخ انسانهایی که به قیامت* و شکل‌گیری مجدد ساختمان بدن خود ایمان ندارند می‌فرماید: آری، ما قادریم حتی انگشتان یا سر انگشتان او را به حالت نخست بازگردانیم: «بَلی قـدِرینَ عَلی اَن نُسَوِّیَ بَنانَه» . (قیامت/75،4) بیشتر مفسران «بنان» را به معنای انگشتان[32] و برخی آن را به معنای سرانگشتان دانسته‌اند.[33] در اینکه چرا در بین اعضای بدن خصوص بنان ذکر شده، دو قول مطرح شده است: 1. زجاج، جبائی، ابو مسلم و برخی دیگر گفته‌اند: خداوند همچنان که انگشتان یا سر انگشتان را با آن ظرافت و خردی می‌تواند به حالت اوّل بازگرداند به طریق اولی قادر است استخوانهای بزرگ را پس از پوسیدگی به حالت نخست آن بازگرداند.[34]
بنان می‌تواند به خطوط سر انگشتان انسانها اشاره داشته باشد، زیرا خطوط ظریف و پیچیده سر انگشتان هر انسانی معرّف شخصیت و هویت طبیعی اوست[35]، زیرا اثر انگشت هیچ دو انسانی شبیه یکدیگر نیست[36] و به همین جهت به کمک دانش انگشت‌نگاری جُرمها کشف می‌شود. 2 برخی دیگر از مفسران، همچون قتاده، مجاهد و عکرمه «تسویه بنان» را به معنای همسان‌سازی انگشتان دست و پای آدمی با دست و پای چارپایان که بالطبع قدرت انجام کارهای گوناگون را از انسان می‌گیرد، دانسته‌اند.[37] ابوحیان تفسیر این آیه را به تبدیل انگشتان به سم چارپایان در دنیا مخالف ظاهر آیه شمرده؛ لیکن آلوسی این قول را مفید مبالغه دانسته است؛ به این بیان که وقتی خداوند قادر است انگشتان را به گونه دیگر بیافریند به طریق اولی قادر است آنها را کاملا مطابق حالت نخست درآورد.[38]

قطع انگشت مجرمان:

قطع انگشت مجرمان:
خداوند پس از بیان قسمتهایی از صحنه جنگ بدر و نعمتهایی که نصیب مجاهدان جنگ بدر کرد می‌فرماید: پس ضربه‌ها را بر بالاتر از گردن فرود آرید و همه انگشتانشان را قطع کنید: «فَاضرِبوا فَوقَ الاَعناقِ واضرِبوا مِنهُم کُلَّ بَنان» . (انفال/8 12) در مراد از «بَنان» در این آیه چند قول مطرح شده است: ابن‌انباری آن را سر انگشتان دانسته[39]، چنان‌که از ابن‌عباس نیز همین معنا نقل شده است.[40] برخی آن را به معنای انگشتان دانسته‌اند و اینکه خداوند در بین اعضای بدن دستور به قطع آنها داده به این سبب بوده که با از کار افتادن انگشتان اگر در دست باشد قدرت حمل سلاح و اگر در پا باشد قدرت حرکت را از انسان می‌گیرد[41]؛ لیکن بیشتر مفسران همچون عکرمه، ابن‌جریح و ضحاک آن را به معنای اطراف بدن یعنی دستها و پاها شمرده‌اند[42]، هرچند ابن‌عباس «بَنان» را در این آیه به لغت هذیل به معنای تمام بدن دانسته است[43]، در هرحال اگر معنای جامع در بنان، طرف باشد در این صورت آیه بر بیشتر موارد فوق قابل تطبیق است.[44] یمانی در بیان مصادیق آیه گفته است: مراد از «فَوقَ الاَعناقِ» رؤسای قریش و «کُلَّ بَنان» سفله و زیردستان قریش‌اند.[45] البتّه افزون بر مورد کلی فوق در خصوص دزدی* نیز، حد قطع انگشت تشریع شده، چنان‌که خداوند در بیان حکم آن می‌فرماید: دست مرد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده‌اند به عنوان کیفری الهی، قطع کنید: «والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَیدِیَهُما» . (مائده/5 38) در مورد اینکه مراد از «أیدی» در این آیه، دست راست دزد است، اختلافی بین اهل تفسیر وجود ندارد، بلکه اجماع مفسران و قرائت ابن‌مسعود «فاقطَعوا ایمانهما»، بر این امر دلالت دارد[46]؛ لیکن از آنجا که لفظ «ید» اطلاقات گوناگونی چون کتف تا نوک انگشتان، مرفق تا سر انگشتان، مچ دست تا نوک انگشتان، کف دست* تا سر انگشتان یا فقط انگشتان دارد[47] و در آیه هم بیان نشده که کدام‌یک از این اطلاقات مراد است؛ در مقدار قطع بین علما اختلاف است؛ بیشتر فقیهان اهل سنّت موضع قطع را از بند و مچ دست[48] و برخی از آرنج دانسته‌اند[49]؛ لیکن خوارج گفته‌اند: از کتف باید قطع گردد[50]، بنابراین، آیه از این جهت مجمل است[51] و باید به قدر متیقن از «ید» که فقط انگشتان است و خداوند هم در قرآن بر آن «ید» اطلاق کرده: «فَوَیلٌ لَهُم مِمّا کَتَبَت اَیدیهِم» (بقره/2، 79) اکتفا کرد و مازاد بر آن نیازمند قرینه یقینی است[52]، افزون بر این، کلیّت دست که شامل انگشتان نیز می‌شود موضوع احکام گوناگونی مانند وضو، غسل و تیمم است و شارع هم در تشریع حدود، سایر احکام خود را مراعات کرده است[53]، بر همین اساس و نیز با استفاده از روایات در این باب، فقیهان شیعه موضع حدّ سرقت را فقط 4 انگشت از دست راست غیر از ابهام و کف دانسته‌اند، تا اینکه جایگاه سجده، وضو و تیمم باقی باشد.[54] البتّه اجرای این حدّ (بریدن دست) شرایط فراوانی دارد که بدون آن اقدام به این کار جایز نیست، چنان که در کتب روایی و فقهی به تفصیل آمده است.[55]

انگشت گزیدن منافقان از روی خشم:

انگشت گزیدن منافقان از روی خشم:
خداوند پس از هشدار به مؤمنان درباره روابط آنان با کافران و اهل کتاب، می‌فرماید: آنها وقتی با مؤمنان برخورد می‌کنند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم؛ امّا هنگامی که تنها می‌شوند از شدت خشم سر انگشتان خود را می‌گزند: «واِذَا لَقوکُم قالوا ءامَنّا و‌اِذَا‌خَلَوا عَضّوا عَلَیکُمُ الاَنامِلَ مِنَ الغَیظِ» . (آل‌عمران/3،119) ربیع و قتاده و بیشتر مفسران «انامل» را به معنای سرانگشتان[56] و عبداللّه و سدی آن را به معنای انگشتان دانسته‌اند.[57] در هر حال تعبیر «عضّ‌أنامل» مثلی است که در مورد خشم* شدیدِ همراه با تحیّر و تأسف و عدم قدرت بر انتقام به کار می‌رود و ازاین‌رو شخص متوجه خود می‌گردد و انگشتانش را برای تسکین قلبش می‌گزد.[58] برخی مفسران گفته‌اند: مراد از «عضّ أنامل» این نیست که واقعاً چنین کاری رخ داده است، بلکه این کنایه از حالات درونی آنها بوده است[59]؛ لیکن برخی از ظاهر آیه چنین استظهار کرده‌اند که منافقان بر اثر شدت خشم از مؤمنان به چنین کاری دست زده‌اند.[60]

فرو بردن انگشت در گوش از روی عناد یا ترس:

فرو بردن انگشت در گوش از روی عناد یا ترس:
نوح(علیه السلام)در ضمن سخنانش با پروردگار درباره رفتار قوم خود می‌گوید: من هرگاه آنان را به ایمان فرا خواندم تا آنها را بیامرزی، آنها انگشتانشان را در گوشهای خود قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند: «و اِنّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلوا اَصـبِعَهُم فی ءاذانِهِم واستَغشَوا ثیابَهُم» . (نوح/71،7) برخی از اهل تفسیر این تعبیر را کنایه از استنکاف قوم نوح از شنیدن دعوت او دانسته‌اند، نه اینکه واقعاً انگشت در گوش خود کرده باشند[61]، بنابراین، این مطلب اشاره به دلبستگی شدید آنان به زندگی مادی و تمایلات نفسانی و مغرور بودن به دنیا و زیورهای آن دارد که هرگونه استعداد و آمادگی برای هدایت و پذیرش حق را از آنان سلب کرده و ازاین‌رو از شنیدن دعوت حق سر باز زده‌اند.[62]
در آیه دیگری نیز از فرو بردن انگشتان در گوش یاد شده که مربوط به منافقان است. خداوند پس از بیان صفات و ویژگیهای منافقان، صحنه زندگی آنها را چنین ترسیم می‌کند: همچون بارانی از آسمان که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه ببارد. آنان از ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهای خود می‌گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند: «اَو کَصَیِّب مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُـلُمـتٌ و رَعدٌ وبَرقٌ یَجعَلونَ اَصـبِعَهُم فی ءاذانِهِم مِنَ الصَّوعِقِ حَذَرَ المَوتِ ...» . (بقره/2،19) در مورد تفسیر و تأویل این قسمت از آیه که «آنها از ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهای خود می‌نهند» چند قول مطرح شده است؛ از ابن‌عباس و ابن‌مسعود نقل شده که منافقان در مجلس پیامبر(صلی الله علیه وآله)انگشتان را در گوشهای خود می‌گذاشتند تا آیات الهی را نشنوند تا مبادا راز آنان آشکار و فرمان قتل یا مجازات آنها صادر شود، ازاین‌رو خداوند آنها را به کسانی تشبیه فرموده که از ترس نابود شدن، انگشتان خود را در گوشها می‌گذارند تا صدای صاعقه* را نشوند[63]؛ لیکن طبری این آیه را مَثَلی برای پرهیز منافقان از پیامبر و مؤمنان به هنگام ترس از افشای باطل شمرده است.[64] برخی انگشت فرو کردن منافقان در گوشها را بر اثر هراس از تکالیف دشوار الهی دانسته‌اند؛ تکالیفی همچون جهاد، انفاق، تعاون، مجاهدت با نفس که با شنیدن آنها بر خود می‌لرزند و جان و مال خود را در خطر می‌بینند[65]؛ لیکن برخی دیگر این عمل منافقان را به جهت ترس از گرایش قلبی به آیات الهی و ایمان به آیات و پیامبر(صلی الله علیه وآله)شمرده‌اند.[66] این نکته شایان توجّه است که تعبیر به أصابع (انگشتان) به جای أنامل (سرانگشتان) افزون بر رایج بودن، مفید مبالغه نیز هست، زیرا تعبیر «انگشت در گوش نهادن» نشانه شدت هراس آدمی است که همه انگشت را و نه خصوص سر انگشت را در گوش فرو می‌برد.[67]