اولیای شیطان
اولیای شیطان => شیطان
اولی / اسما و صفات
اولی / اسما و صفات => ولیّ / اسما و صفات
اهداف و مقاصد سور
اهداف و مقاصد سور => سوره
اهل انجیل
اهل انجیل => نصارا
اهل بغی
اهل بغی => بغی
اهلبیت(علیهم السلام)
اشاره
اهلبیت(علیهم السلام): خاندان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)
«اهل بیت» ترکیبی اضافی و مرکب از «اهل» و «بیت» است. واژه اهل به معانی سزاوار و لایق به چیزی، مختار و منتخب، خاندان، اقوام و خویشان، عیال و فرزندان، ملت و امت و ... آمده[1] که قدر جامع همه آنها تعلق، سنخیت، اُنس و الفت داشتن با چیزی و اختصاص داشتن به آن است. البته هرچه تعلق چیزی به چیزی بیشتر باشد اختصاص بدان شدیدتر است و هرچه اختصاص شدیدتر باشد صدق عنوان «اهل» قویتر خواهد بود.[2] از نظر واژهشناسان «آل» به دلیل اینکه مصغّر آن «اُهَیْل» است با «اهل» یکی است، با این تفاوت که «آل» مخصوص انسانهاست و باید به اسم عَلَم اضافه شود، در حالی که چنین التزامی در کار برد «اهل» وجود ندارد.[3]
«بیت» نیز به معنای خانه و محل سکونت است[4] و بدین ترتیب، ترکیب «اهلبیت» به معنای «ساکنان خانه» است.
اهلبیت در آیات و روایات برخاندان پیامبر (وابستگان بیت نبوی) منطبق میگردد. با توجه به معنای لغوی، ترکیب اهلبیت در درجه نخست کسانی را در برمیگیرد که با صاحب بیت پیوندی نزدیکتر برقرار ساختهاند. چنین است که محدثان، مفسران و سیره نویسان مسلمان ـ با وجود گرایشهای گوناگونی که داشتهاند ـ همواره ارتباط چند نام را با اصطلاح اهلبیت ناگسستنی یافتهاند: علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام)[5] و احادیثی را از پیامبر(صلی الله علیه وآله)نقل کردهاند که بر پایه آنها محبوبترین اهلبیت(علیهم السلام) نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)علیبن ابیطالب(علیه السلام)و حضرت زهرا(علیها السلام)هستند.[6] گفتنی است که بر اساس روایاتی پرشمار[7] عنوان اهلبیت شامل سایر امامان معصوم نیز میشود.
اهلبیت ـ که گاه با عناوینی چون عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، ذوی القربی و آلمحمد(صلی الله علیه وآله) خوانده میشوند ـ در سخنان رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) و سیره عملی آن حضرت نقشی محوری یافته، در جایگاهی بس والا قرار گرفتهاند. حدیث متواتر ثقلین اهلبیت را کنار قرآن مینشاند.[8] حدیث پرآوازه سفینه، اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به کشتی نوح همانند میکند و کسانی را که از این کشتی بهره نگیرند غرق دریای گمراهی میخواند.[9] در حدیثی دیگر که به حدیث امان معروف است، رسول خدا(صلی الله علیه وآله)اهلبیت خود را محور وحدت امت مینامد و مخالفان آنان را در حزب ابلیس جای میدهد.[10] در روایتی دیگر، علی و فرزندانش هدایتگرانی خوانده شدهاند که هیچگاه کسی را از باب هدایت خارج نساخته و درِ ضلالت را به روی کسی نمیگشایند.[11]
در قرآن کریم، ترکیب «اهلبیت» یک بار (قصص/ 28،12) و«اهلالبیت» دوبار آمده است (هود/ 11، 73؛ احزاب/ 33،33)، ازاین میان آنچه به خاندان گرامی پیامبر اسلام اشاره دارد و به اعتراف همگان فضیلتی بس والا برای آنان رقم میزند آیه 33 سوره احزاب/33 است، افزون براین، آیات فراوان دیگری میتوان یافت که درباره اهلبیت نازل شده، یا بالاترین مصداق خود را در این گروه یافته است. اهلبیت همان «صراط مستقیم»اند که همواره دستیابی به آن را از خدا میطلبیم: «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم» (حمد/1،6)[12] و به نشانه و ستارهای همانندند که به مدد آن هدایت مییابیم: «و عَلـمـت وبِالنَّجمِ هُم یَهتَدون» . (نحل/16،16)[13] علم کتاب نزد ایشان است و آنان صاحبان علم[14] (آلعمران/3،18) و عالم به تأویل متشابهات و راسخان در علم[15] (آلعمران/3،7) و بابهایی هستند که برای ورود به مدینه علم، گزیری از آنها نیست: «وَ أتوا البُیوتَ مِن اَبوبِها...» . (بقره/2،189)[16] فضایل اهلبیت چنان والاست که دشمنان بر آن حسد میبرند: «اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ...» (نساء/ 4،54)[17] و دانش آنها چنان گسترده است که نشاید آن را با دانش دیگران برابر انگارند: «هَل یَستَوِی الَّذینَ یعلَمونَ والَّذینَ لا یَعلَمونَ» . (زمر/39،9)[18] خداوند آنان را برای تبیین آموزههای کتاب خویش برگزیده: «ثُمَّ اَورَثنَا الکِتـبَ الَّذینَ اصطَفَینا مِن عِبادِنا» (فاطر/35،32)[19] و امام پیشین را واسطه انتقال معارف (امانات الهی) به امام پسین ساخته است: «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَمـنـتِ اِلی اَهلِها...» . (نساء/4،58)[20] اهلبیت در خانههایی بلند مرتبه جای گرفتهاند: «فی بُیوت اَذِنَ اللّهُ اَن تُرفَعَ» (نور/24،36)[21] و در کار نیک از همگان پیشی میگیرند: «و مِنهُم سابِقٌ بِالخَیرتِ» . (فاطر/35،32)[22] آنان در راه میانه گام برمیدارند: «و کَذلِکَ جَعَلنـکُم اُمَّةً وسَطـًا» (بقره/2،143)[23] و ریسمان نجات بخش خداوندیاند: «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعـًا ولا تَفَرَّقوا» (آل عمران/3،103)[24] و برای بهرهمندی از رحمت و مغفرت الهی، راهی جز هدایتیابی به ولایت آنان نیست: «و اِنّی لَغَفّارٌ لِمَن تابَ و ءامَنَ و عَمِلَ صــلِحـًا ثُمَّ اهتَدی» . (طه/20، 82)[25]
فضایل اهلبیت(علیهم السلام):
اشاره
فضایل اهلبیت(علیهم السلام):
بسیاری از آیات قرآن کریم به اهلبیت ارتباط مییابد؛ اعم از شأن نزول یا انطباق ـ که شمار آنها به صدها فقره میرسد.[26] اکنون با تفصیلی بیشتر به آیاتی میپردازیم که اختصاصاً در شأن و منقبت اهلبیت(علیه السلام)نازل شده، یا انطباق آنها بر این گروه بسیار آشکارتر و پرآوازهتر است.
1. پاک از پلیدیها:
اشاره
1. پاک از پلیدیها:
براساس بخشی از آیه 33احزاب/33 که به آیه تطهیر شهرت یافته، اراده تخلفناپذیر خداوند بر این تعلق گرفته است که هرگونه پلیدی را از اهلبیت بزداید و آنان را به طور کامل پاک و پاکیزه گرداند: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرا» . دانشمندان شیعه این فضیلت را برابر با عصمت میدانند. چنین برداشتی از آیه با توجه به نکات ذیل تأیید میگردد:
الف . اراده تکوینی خدا بر تطهیر اهلبیت از هرگونه پلیدی:
الف . اراده تکوینی خدا بر تطهیر اهلبیت از هرگونه پلیدی:
بیتردید، اراده در آیه تطهیر تکوینی است؛ نه تشریعی، زیرا اراده تشریعی خداوند به تطهیر همه مؤمنان تعلق گرفته است: «... ولـکِن یُریدُ لِیُطَهِّرَکُم» (مائده/5 6) و برای کسی فضیلتی به ارمغان نمیآورد، در حالی که این آیه ویژه اهلبیت(علیهم السلام)است و به اعتراف همگان آنان را در جایگاهی بس والا مینشاند.[27] البته ناگفته نماند که اراده تکوینی خداوند در طول اراده انسانهاست و با آن منافاتی ندارد. از سوی دیگر، با نگاهی گذرا به آیات قرآن کریم درمییابیم که واژه «رجس» درباره مجموعهای از آلودگیهای ظاهری و باطنی به کار رفته است (مائده/5 90؛ انعام / 6 125، 145؛ اعراف/7، 71؛ توبه / 9، 95، 125؛ یونس / 10، 100؛ حجّ/22،30) و چون در این آیه با الف و لام جنس یا استغراق همراه گشته است همه نوع پلیدی* را در برمیگیرد[28]، در نتیجه پیام آیه این است که خداوند با اراده تکوینی تخلفناپذیر خود هرگونه پلیدی را از اهلبیت زدوده و آنان را پاک و مطهّر ساخته است، چنانکه برخی از راویان و مفسران اهلسنت، در تفسیر آیه شریفه این حدیث را از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)گزارش کردهاند که من و اهلبیتم از همه گناهان پاکیزه و مبرا هستیم.[29] حضرت زهرا(علیها السلام)نیز در ضمن احتجاجهای خویش در ماجرای فدک به آیه استشهاد کرده و اهلبیت(علیهم السلام)را از هر بدی معصوم و از هر زشتی پاکیزه دانستهاند.[30]
ب. سازگاری «اذهاب» و «تطهیر» با عصمت:
ب. سازگاری «اذهاب» و «تطهیر» با عصمت:
برخی از کسانی که آیه* تطهیر را دلیل بر عصمت اهلبیت نمیدانند، بر این نکته پای میفشارند که پاک ساختن از پلیدیها (تطهیر) و زدودن آلودگیها (اِذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت* اهلبیت نیست، بلکه نشان آن است که آنان نیز، همچون دیگران، از آلوده شدن به گناه ایمنی ندارند، زیرا اذهاب و تطهیر درباره «رفع» پلیدیهای موجود به کار میرود؛ نه «دفع» آنچه هنوز تحقق نیافتهاست[31]، در حالی که دامنه کاربرد این واژه، فراتر از رفع آلودگیهای موجود است و دفع پلیدیهای تحقق نیافته را نیز در برمیگیرد.
شیخ مفید برای توضیح معنای اذهاب از یکی از مترادفهای آن کمک میگیرد که در قالب دعا چنین به کار میرود: «خداوند هر گونه ناگواری را از شما دور گرداند». روشن است که مقصود گوینده تنها بر طرف شدن گرفتاریهای موجود نیست، بلکه میخواهد که از آغاز، گَرد بلا بر او ننشیند.[32] چگونگی کاربرد این واژه در روایات نیز شاهدی گویا بر مدعاست، چنان که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)میفرماید: «من أطعم أخاه حلاوةً أذهب الله عنه مرارة الموت = [33] هرکس کام برادر مؤمن خود را شیرین سازد خداوند تلخی مرگ را از وی دور گرداند». واضح است که منظور از این سخن آن نیست که ابتدا تلخی مرگ را به وی میچشاند و سپس آن را برطرف میسازد، بلکه مقصود این است که از ابتدا مرگ برای چنین شخصی گوارا خواهد بود.
نگاهی گذرا به موارد کاربرد واژه تطهیر در قرآن نیز بر آنچه گفته شد مهر تأییدمیزند؛ از باب نمونه در سوره واقعه، در وصف کتاب مکنون آمده است: «لا یَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون» . (واقعه/56 79) یکی از احتمالاتی که بیشتر مفسران اهل سنت به آن اشاره کردهاند این است که منظور از «مُطَهَّرون» فرشتگان الهی است که از آغاز آفرینش از وسوسههای شیطانی و آلودگی به طبیعت جسمانی، پاک و منزه بودهاند[34]؛ همچنین در سوره مدثّر به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)دستور داده شده است: «وثیابَکَ فَطَهِّر» . (مدثّر/74،4) از جمله اقوال مفسران در این آیه این است که مقصود از لباس، همین لباس ظاهری است و منظور از سفارش به تطهیر یا این است که پیامبر و دیگر مسلمانان باید لباس آلوده به نجاست را شست و شو دهند (رفع) یا آنکه، بر خلاف شیوه رایج در دوران جاهلیت، لباسهای خود را کوتاه کرده، بر زمین نکشانند تا به نجاست آلوده نگردد (دفع).[35] این مفسران عرب زبان در تفسیرهای خود بر احادیثی اعتماد کردهاند که زبان مادری غالب راویان آنها نیز عربی بوده است و هیچ یک از آنان استفاده از واژه تطهیر درباره دفع آلودگیهای تحقق نیافته را ناسازگار با برداشت زبانی خود نمیدیدهاند.
ج. مقصود از اهلبیت:
ج. مقصود از اهلبیت:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)پیش و پس از نزول آیه تطهیر، با شیوههایی به یاد ماندنی اهلبیت را به همگان معرفی کرده، راهِ هرگونه توجیهی را بسته است. براساس روایات فراوانی که به «حدیث کساء» شهرت یافته، رسولخدا(صلی الله علیه وآله)پارچهای بر روی خود و علی و فاطمه و فرزندانشان، حسن و حسین انداخته، جمله «اللهم هؤلاء أهل بیتی» را برای آیندگان به یادگار گذاشت[36] و در پاسخ به امّ سلمه که از شایستهترین همسران پیامبر بود و پیوستن به اصحاب کساء را درخواست میکرد، فرمود: «رحمت خدا بر تو باد. تو همواره به راه خیر و رستگاری بودهای و چقدر من از تو راضیام؛ لیکن این فضیلت ویژه من و این گرامیان است».[37] پیامبر خدا برای آنکه وظیفه خویش در تبیین آیات الهی را به گونهای شایسته به جای آورد، به این مقدار نیز بسنده نکرده، بلکه با به کارگیری شیوهای فراموش نشدنی و در مدت زمانی نسبتاً طولانی، آن هم به صورت هر روزه، به معرفی اهلبیت پرداخت. در روایتی از ابنعباس در اینباره آمده است: رسول خدا تا 9 ماه، روزی5بار، هنگام فرا رسیدن وقت نماز به در خانه علیبن ابیطالب میآمد و میفرمود: درود و رحمت خدا بر شما اهلبیت، خداوند اراده کرده است که هرگونه پلیدی را از شما اهلبیت دورگرداند و به طور کامل و شایسته پاکتان سازد. وقت نماز است، آماده شوید. رحمت خدا بر شما باد.[38] مضمون این حدیث در تفسیر آیه شریفه «وأمُر اَهلَکَ بِالصَّلوةِ واصطَبِر عَلَیها» (طه/20،132) نیز به چشم میخورد[39]، با این همه، برخی از مفسران با دستاویز قرار دادن روایاتی از عِکرمه، عروةبن زبیر و مقاتلبن سلیمان،[40] یا با استناد به این نکته که آیات پیش و پس از فقره معروف به آیه تطهیر درباره همسران* پیامبر است[41] تلاش کردهاند که اصحاب کساء را از گستره تطهیر خارج سازند، یا دست کم زنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را نیز در قلمرو آن بگنجانند. در این باره به بیان چند نکته بسنده میکنیم:
یک. سه راوی یاد شده کینه اهلبیت را در دل میپرورانده و به تصریح تذکره نویسان اهلسنت، اشخاصی فاسق، غیر قابل اعتماد، و دروغگو بودهاند؛ احمدبن حنبل و مالکبن انس، از پیشوایان چهارگانه اهل سنت، و نیز مسلم ـ کهکتاب صحیح او از معتبرترین کتب روایی اهلسنت به شمار میرود ـ به نکوهش عکرمه پرداخته و از نقل روایاتش خودداری میورزیدهاند.[42] نسائی، صاحب سنن، مقاتل را یکی از 4 نفری میشمارد که در جعل حدیث پرآوازهاند و خارجةبن مصعب، از معاصران مقاتل، میگوید: من خون یهودی را حلال نمیشمارم؛ امّا اگر بر مقاتلبن سلیمان دست یابم، شکمش را میدرم.[43] عروةبن زبیر نیز همچون برادرش عبدالله با اهلبیت پیامبر دشمنی میورزیده و با شنیدن نام امیرمؤمنان علی(علیه السلام)به شدت دگرگون میشده است. به گفته ابو جعفر اسکافی وی از کسانی بود که با دریافت مبالغی هنگفت از معاویه در نکوهش امیر مؤمنان(علیه السلام) به جعل حدیث میپرداخت.[44]
دو. شمار احادیثی که آیه تطهیر را ویژه خمسه طیّبه میداند، حتی در میان کتب روایی اهل سنت، بسیار بیشتر از روایات کسانی چون عکرمه است و حتی برخی از این منابع به نقل از راویانی چون زیدبن ارقم بر خروج نساء النبی از مفهوم اهلبیت چنین استدلال کردهاند: زن پس از طلاق به نزد خویشاوندان خود باز میگردد، پس اهلبیت پیامبر نَه همسران او، بلکه کسانیاند که با وی از یک ریشه بوده و صدقه بر آنها حرام گشته است.[45]
سه. روایات پیشگفته صریح در نزول آیه تطهیر به تنهایی است و حتی یک روایت بر نزول این آیه در ضمن آیات همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)وارد نشده و کسی نیز آن را ذکر نکرده است، حتی کسانی که قائل به اختصاص آیه به همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)اند، چنان که به عکرمه و عروه نسبت داده میشود، بنابراین، آیه تطهیر برحسب نزول جزو آیات همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) و نیز متصل به آن نبوده و قرار گرفتن آن بین آیات مزبور یا به فرمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا هنگام تألیف بعد از رحلت ایشان بوده و مؤید آن این است که انسجام و اتصال آیه «وقَرنَ فی بُیوتِکُنَّ» بر فرض برداشته شدن آیهتطهیر از بین جملههای آن به هم نمیخورد، بر این اساس موقعیت آیه تطهیر نسبت به آیه «وقَرنَ فی بُیوتِکُنَّ» مانند موقعیت «الیَومَ یئِسَ الَّذینَ کَفَروا» (مائده/5 3) نسبت به آیه محرمات اکل از سوره مائده است.[46]
چهار. تفاوت ضمایر آیه تطهیر با آیات پسین و پیشین، و نیز تمایز آشکار در لحن این دو بخش ـ که یکی مخاطب خود را به شدت میستاید و دیگری خوف و امید را به هم میآمیزد ـ گواه روشن این ادعاست که همسران پیامبر را از این فضیلت نصیبی نیست.[47] به گفته برخی دانشمندان، اگر اصحاب جمل عایشه را در منقبت مورد اشاره آیه شریک میدیدند، بیتردید نقشی از آن بر پیشانی جمل پدید میآوردند.[48]
2. شرکت در مباهله و دعوت به دین حق:
2. شرکت در مباهله و دعوت به دین حق:
در سال دهم هجری گروهی از مسیحیان نجران ـ که شمارشان به 60 تن میرسید ـ به مدینه آمدند و پس از گفت و گوهای طولانی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)همچنان بر درستی آموزههای مسیحی (همچون الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام)) اصرار ورزیدند.[49] سرانجام آیه معروف مباهله* به این گفت و گوها پایان داد و راه دیگری فرا روی مسیحیان نهاد: «فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا واَبناءَکُم ونِساءَنا ونِساءَکُم واَنفُسَنا واَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللّهِ عَلَی الکـذِبین» . (آلعمران/3،61) پیام آیه برای عالمان مسیحی ـ با توجّه به آگاهیشان از تاریخ انبیا ـ این بود که دو گروه با تضرّع خدای خود را بخوانند و از او بخواهند تا دروغگویان را به لعن و عذاب خویش گرفتار سازد. فردای آن روز پیامبر خدا در حالی که دست حسن* را به کف و حسین* را در آغوش گرفته بود و علی* و فاطمه* ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ او را همراهی میکردند، قدم به میدان مباهله نهاد و رعب و هراسی بر دل مسیحیان افکند. اسقف نجران با دیدن این صحنه به یاران خود گفت: چهرههایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از میان بردارد، چنان خواهد کرد.[50] بدین ترتیب، مسیحیان از مباهله سرباز زده، به پرداختن جزیه تن دادند. درباره این آیهو رویداد پس از نزول آن نکاتی درخور توجه است:
الف. برخی، عناوین به کار رفته در آیه را بیارتباط با اهلبیت میشمارند و در این مسئله، راویان اهل سنت را به پیروی کورکورانه از شیعیان متهم میسازند.[51] برخی دیگر پا را فراتر نهاده و بیمهابا اعلام میکنند که در صحاح سته و مسند و مُوطّأ خبری از این احادیث نیست.[52] این در حالی است که به نقل بسیاری از محدّثان بزرگ اهل سنت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)پس از نزول آیه مباهله، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) را نزد خود خواند و همچون موارد مشابه دیگر جمله «اللهم هؤلا أهلی» [53] را به یادگار گذاشت. آوازه این شأن نزول به گونهای است که سعدبن ابی وقاص در پاسخ این پرسش معاویه که چرا از ناسزاگویی به ابو تراب خود داری میکنی؟ بر سه ویژگی آن حضرت تأکید میورزد و یکی از آنها را منزلتی میداند که آیه مباهله برای ایشان به ارمغان آورده است[54]، بر همین اساس، بسیاری از مفسران بزرگ اهلسنت، آیه مزبور را دلیل بر نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)و نیز قویترین دلیل بر فضیلت اهلبیت آن حضرت دانستهاند.
ب. با کنار هم نهادن آیه مباهله و روایاتی که به تفسیر آن پرداخته است چنین به دست میآید که اولا امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)پسران رسول خدایند و بر خلاف پندار دوران جاهلیت نوادگان دختری را نیز میتوان فرزند به شمار آورد.[55] ثانیاً فاطمه زهرا(علیها السلام)سرآمد همه زنانی است که به گونهای به پیامبر منسوباند.[56] ثالثاً مقصود از «اَنفُسَنا» نه خود پیامبر، بلکه علیبن ابیطالب(علیه السلام)است، زیرا آدمی همواره دیگری را به کاری فرا میخواند و دعوت از خود تعبیر پسندیدهای نیست.[57] از آیه مباهله میتوان نتیجه گرفت که علی(علیه السلام) پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سرآمد همه مردمان است و همچون ایشان بر پیامبران پیشین برتری دارد[58]، چنانکه در کلامی منسوب به امام رضا(علیه السلام)به آن اشاره شده است.[59] این برداشت هرچند از دیدگاه برخی نادرست مینماید[60]؛ اما به هر حال، منزلتی که تعبیر «اَنفُسنَا» به بار میآورد انکار ناشدنی است و با احادیثی چون «اِنَّ علیّاً منّی و انا منه» [61] نیز تأیید میگردد.
ج. فراخوانی نزدیکترین کسان پیامبر برای مباهله نه تنها بیانگر اطمینان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به حقانیت خویش، بلکه همچنین نشان آن است که همه افراد اهلبیت در دعوت به دین حق و مباهله بر سر آن، شریکاند.[62]
3. ولایت و رهبری:
3. ولایت و رهبری:
قرآن کریم والیان امر را کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار داده و با یک فرمان مؤمنان را به اطاعت از پیامبر و اطاعت از آنان فراخوانده است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُواالرَّسولَواُولِی الاَمرِ مِنکُم» . (نساء/ 4،59) رسولخدا(صلی الله علیه وآله)افزون بر دریافت و ابلاغ وحی، دست کم دو وظیفه مهم دیگر بر عهده داشت: تبیین آموزههای وحیانی، و فرمانروایی و حکومت. بیشک اطاعت از خدا با وظیفه نخست (دریافت و ابلاغ وحی) پیوند میخورد و اطاعت از رسول در دو قلمرو دیگر (تبیین و حکم) قابل تصور است. نکته درخور توجه، آن است که از کنار هم آمدن «الرَسول» و «اُولِی الاَمر» و بسنده شدن به یک «اَطیعُوا» برای هر دو میتوان دریافت که اولواالامر*، صرف نظر از دریافت و ابلاغ وحی، با پیامبر(صلی الله علیه وآله)همسان و برابرند و بر همگان واجب است که تبیین معارف الهی را از آنان بجویند و نیز امر حکومت بر جامعه اسلامی را بدانان بسپارند.[63] از سوی دیگر، این اطاعت به دلیل آنکه قید و شرطی را به همراه ندارد، اطاعتی همه جانبه و بیچون و چراست، و این مطلب جز با عصمت رسول و اولواالامر سازگار نیست، زیرا سرسپردگی بدین صورت تنها در برابر کسی سزاست که از کجاندیشی و کجروی مصون است و در گفتار و رفتار، مردم را جز به آنچه رضای خداست نمیخواند.[64] برخی از مفسران اهل سنت دلالت آیه بر عصمت را میپذیرند؛ ولی اولواالامر را به نخبگان امت تفسیر میکنند[65]، در حالی که در منابع معتبر آنان آمده است که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)جانشینان خود را ـ با به کارگیری تعابیری چون خلیفه، والی و امیر ـ 12تن شمرده و همه آنان را از قریش طایفه بنیهاشم)[66] دانسته است. این خود نشان آن است که عنوان اولیالامر فقط بر امامان دوازدهگانه شیعه منطبق است و شامل خلفای دیگرنمیشود.
4. اطعام و ایثار:
4. اطعام و ایثار:
بر پایه احادیثی که در منابع شیعه و سنی آمده است[67] امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(علیهما السلام)به همراه فضّه با نذر سه روز روزه شفای حسن و حسین(علیهما السلام) را از خدا طلبیدند و پس از اندکی خواسته خود را برآورده دیدند. به شکرانه این بهبودی، هر 5 تن لب از طعام فرو بستند و در روزگاری که گویا خشک سالی و قحطی سفره اهلبیت را خالیتر از همیشه ساخته بود،[68] روز را به شب رساندند. در آن زمان فاطمه زهرا(علیها السلام)برای همسایه یهودی کاری را (ریسیدن پشم) به انجام میرساند که اجرت آن، سه پیمانه جو بود و میتوانست به کارِ افطار آید؛ هر شب یک پیمانه و هر پیمانه 5 قرص نان؛ اما تقدیر و آزمون الهی سرنوشت دیگری را رقم زد. هنوز لقمهای از گلویی فرونرفته بود که مسکینی آمد و طعامی طلبید و درگشاده دستی هر 5 تن را با یکدیگر برابر دید. روز بعد یتیمی از راه رسید و روز سوم اسیری که هر کدام 5 قرض نان را به همراه بردند و سفره اهلبیت را خالی و ایثارشان را پُر آوازه ساختند: «ویُؤثِرونَ عَلی اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ» . (حشر/59 9)[69] سرانجام، جبرئیل از سوی خداوند چنین هدیه آورد: «و یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینـًا و یَتیمـًا و اَسیرا» (انسان/76،8) و از انگیزه این اطعام و بی اعتنایی اهلبیت به پاداش و ستایش مردمان چنین خبر داد[70]: «اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً ولا شُکورا» . (انسان/76،9)
برخی گفتهاند: سوره هل اتی مکی است[71] و ازدواج علی و فاطمه و تولد حسن و حسین(علیهم السلام)در مدینه روی داده است، ازاینرو نمیتوان انطباق آیات یاد شده را بر اهلبیت(علیهم السلام)پذیرفت؛ ولی همانگونه که بسیاری از دانشمندان اهل سنت تأکید کردهاند در مکی یا مدنی بودن سوره هل اتی بین صاحب نظران اختلاف است[72]، افزون بر اینکه شمار کسانی که همه سوره یا آیات یاد شده را مدنی میدانند ـ حتی در میان اهل سنت ـ بسیار بیشتر از کسانی است که مکی بودن آن را ترجیح دادهاند.[73] از سوی دیگر، چه بسیار است سورههایی که مکی نامیده میشود، در حالی که برخی از آیات آنها ـ به اتفاق مفسران ـ در مدینه نازل شده است و به طور کلی، سورهای که اولین آیاتش در مکه فرود آمده است، هر چند آیات دیگری در مدینه به آن ضمیمه شده باشد، مکّی نام میگیرد.[74] گفتنی است که در این سوره هنگام اشاره به نعمتهای بهشتی، سخن از حورالعین به میان نیامده، بلکه به جای آن گفته شده است: «ویَطوفُ عَلَیهِم وِلدنٌ مُخَلَّدونَ اِذا رَاَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤًا مَنثورا» . (انسان/76،19). سبب این امر را میتوان احترام و پاسداشت مقام سیده عالمیاندانست.[75]
5 وساطت و شفاعت:
5 وساطت و شفاعت:
قرآن کریم وسیله جویی همگان را در سیر به سوی خدا امری لازم دانسته است: «وابتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَةَ» . (مائده/ 5 35) با توجه به اینکه مراد از وسیله اهلبیت[76](علیهم السلام) و منظور از وسیلهجویی شفاعت* خواهی است آیه یاد شده بیانگر منزلت والای اهلبیت(علیهم السلام) در مقام شفاعت و وساطت در پیشگاه خداوند است. در آیهای دیگر با اشاره به لغزش حضرت آدم(علیه السلام)، از کلماتی سخن به میان آمده است که دریافت آنها به پذیرش توبه وی انجامید: «فَتَلَقّی ءادَمُ مِن رَبِّهِ کَلِمـت فَتابَ عَلَیهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُالرحیم» . (بقره/2،37) در تفسیر این «کلمات» عبارات گوناگونی آوردهاند[77] که یکی از آنها استغاثهای است که در آیه زیر بازگو شده است: «قالا رَبَّنا ظَـلَمنا اَنفُسَنا واِن لَم تَغفِر لَنا وتَرحَمنالَنَکونَنَّ مِنَ الخـسِرین» (اعراف/7،23)[78]، با این حال، روایاتی دیگر ـ که میتواند مکمّل احادیث دسته نخست به شمار آیدـ بیانگر آن است که حضرت آدم(علیه السلام) با دیدن نور خمسه طیّبه[79] یا مشاهده اسامی مبارکشان بر لوح عرش[80] با منزلت والای اهلبیت آشنا گردید و آنان را واسطه بهرهمندی خویش از رحمت و مغفرت الهی قرار داد.[81] در منابع روایی اهلسنت نیز همین مضمون آمده و به نام 5 تن آلعبا تصریح شده است.[82]
6 رسوخ در علم:
6 رسوخ در علم:
قرآن کریم گروهی را که در علم و دانش گامهایی استوار برداشتهاند «راسخان* در علم» مینامد و بر اساس برخی از تفاسیر، بر آگاهی آنان از تأویل آیات الهی تأکید میورزد: «وما یَعلَمُ تَأویلَهُ اِلاَّ اللّهُ والرّسِخونَ فِی العِلمِ» . (آلعمران/3،7) امامان معصوم(علیهم السلام)با اشاره به این آیه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را «افضل الراسخین» [83] خوانده و درباره خود نیز فرمودهاند: «نحنالراسخون فیالعلم و نحن نعلم تأویله» .[84] براساس این تفسیر، «واو» در «والراسخون» برای عطف است و نشان میدهد که افزون بر خداوند، گروهی از آدمیان نیز از تأویل آیات متشابه آگاهاند. آن گونه که برخی گفتهاند صحابه و تابعان به تفسیر همه آیات الهی همّت گماشتند و از تفسیر هیچ یک از آنها ـ به بهانه آنکه از متشابهات است و دانش آن را جز خدا نمیداند ـ دست فرو نگذاشتند. در همینباره ابنعباس میگفت: من از کسانی هستم که در علم راسخاند.[85] از سوی دیگر، بسیاری از دانشمندان اهل سنت این تفسیر را نمیپذیرند و با استینافی شمردن «واو»، واژههای پس از آن را تشکیل دهنده جملهای جدید میدانند[86]: «والرّسِخونَ فِی العِلمِ یَقولونَ ءامَنّا بِهِ کُلٌّ مِن عِندِرَبِّنا» . (آلعمران/3،7) این تفسیر با ظاهر یکی از خطبههای نهج البلاغه نیز تأیید میگردد[87]؛ آنجا که امام(علیه السلام)شنونده را از فرو رفتن در عرصه برخی از دانشها بیم میدهد و توجه وی را به این نکته فرا میخواند که چه سان خداوند گروهی را که به عجز خود اعتراف میکنند، ستوده و خودداری از کنجکاویهای بیهوده را «رسوخ در علم» نامیده است.[88] با این همه، نزاع بر سر استینافی یا عاطفه بودن «واو» بی نتیجه و دلایل هر دو گروه قابل نقد است[89]، زیرا از یک سو شرط اساسی اطلاع بر تأویل قرآن طهارت است: «لا یَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون» (واقعه/56 79)؛ نه رسوخ، زیرا قرآن برخی از اهل کتاب را راسخ در علم دانسته است، در حالی که نمیتوان آنان را عالم به تاویل دانست. (نساء/ 4،162) از سوی دیگر اهلبیت به شهادت آیه تطهیر از هرگونه پلیدی پاکیزهاند، پس باید بر تأویل قرآن مطلع باشند و اگر میبینیم در آیه بر رسوخ تکیه شده به جهت آن است که رسوخ نتیجه طهارت است.
وظیفه مسلمانان در برابر اهلبیت:
اشاره
وظیفه مسلمانان در برابر اهلبیت:
قرآن کریم افزون بر شمردن فضایل اهلبیت، وظیفه عموم مسلمانان را در برابر آنان نیز تعیین کرده است. برخی از این وظایف عبارتاست از:
1. پرسش در امور دینی:
1. پرسش در امور دینی:
خدا در قرآن کریم خطاب به مشرکانی که بشر (عادی)[90] بودن انبیا را بهانهای برای انکار رسالتشان قرار دادند، میفرماید: اگر درباره پیامبران پیشین اطلاعی ندارید از اهل ذکر بپرسید: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کُنتُم لا تَعلَمون» . (نحل/16،43؛ انبیا/ 21،7) با توجه به سیاق آیه، مقصود از «ذکر» کتابهای آسمانی و مراد از «اهل* ذکر» دانشمندان یهودی و مسیحی است که از ویژگیهای پیامبران پیشین باخبر بودند و میتوانستند مشرکان را از آنها آگاه سازند.[91] با این همه، خطابهایی از این دست در چارچوب رویدادی که درباره آن نازل شده است، محصور نمیگردد و حکمی کلی و جهان شمول به دست میدهد، براین اساس، هنگامی که آیه یاد شده را بریده از شأن نزول آن در نظر میگیریم، بیانگر حکمی عقلایی است که نادانان را به پرسش از دانایان فرا میخواند[92]، ازاینرو پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)لزوم بهرهگیری از دانش عالمان را به همین آیه مستند میسازد.[93] از سوی دیگر، با توجه به این نکته که «ذکر» در قرآن کریم درباره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)(طلاق/65 10 ـ 11) و کتاب آسمانی ایشان (زخرف/43،44) نیز به کار رفته است میتوان «اهل الذکر» را با «اهلالبیت» برابر انگاشت[94]، زیرا آنان نه تنها اهل و خاندان پیامبرند، بلکه به گواهی روایاتی چون حدیث متواتر ثقلین در صدر همه قرآن شناسان (اهلالقرآن) جای دارند[95]، از همین رو رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در برخی از احادیث، اهل ذکر را بر «ائمه» منطبق میسازد[96] و در سخنان امامان معصوم(علیهم السلام)تعبیراتی از این دست فراوان به چشم میخورد: «نحن أهل الذکر و نحن المسئولون» .[97] گفتنی است که برخی از دانشمندان شیعه توجیهات دیگری ازاینروایات ارائه دادهاند که چندان استوار به نظر نمیآید.[98] گروهی از مفسران اهل سنت نیز به راز نهفته در این تعابیر پی نبرده و این پرسش را در انداختهاند که چگونه میتوان مشرکانی را که با پیامبر مخالفت میورزند، به مراجعه به اهلبیت آن حضرت فرا خواند![99] برخی دیگر از آنان با اشاره به حدیثی از امام باقر(علیه السلام) جمله «نحن أهل الذکر» را به معنای «ما مسلمانان اهل ذکریم» تأویل بردهاند! (هرچند در همانجا جایگاه علمی6 امام نخست شیعیان را ستودهاند).[100] آنچه گذشت نادرستی این پندارها را نمایانده، مقصود حقیقی احادیث یاد شده را آشکار میسازد.
2. دوستی و مودّت:
اشاره
2. دوستی و مودّت:
آیه 23 شوری/42 به مزد رسالت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) اشاره کرده است: «قُل لا اَسـَلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِیالقُربی» دربارهاین آیه نکات گوناگونی قابل طرح است:
الف. متصل یا منقطع بودن استثنا:
الف. متصل یا منقطع بودن استثنا:
برخی از آیات قرآن بیانگر آن است که پیامبران الهی برای رسالت خود مزدی از مردم نمیخواهند: «وما اَسـَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر اِن اَجرِیَ اِلاّ عَلی رَبِّ العــلَمین» . (شعراء/26،109، 127، 145، 164، 180 و نیز ر.ک: انعام / 6 90؛ هود/ 11، 51 یوسف / 12، 104؛ ص 38، 86) گروهی دیگر از آیات، اموری چون گام نهادن در راه خدا: «اِلاّ مَن شاءَ اَن یَتَّخِذَ اِلی رَبِّهِ سَبیلا» (فرقان/25،57) و دوستی با اهلبیت(علیهم السلام): «المَوَدَّةَ فِیالقُربی» (شوری/42،23) را پاداش رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دانسته است. ناسازگاری ظاهری این دو دسته از آیات با اندک تأملی زدودنی است؛ پیامبران الهی از کسی اجر و پاداش مادی نمیطلبند: «ویـقَومِ لا اَسـَلُکُم عَلَیهِ مالاً» (هود/11،29) و بهره اجر معنویشان نیز به خود مردم باز میگردد: «قُل ما سَاَلتُکُم مِن اَجر فَهُوَلَکُم» (سبأ/34،47)، بر این اساس، مزد خواستن و نخوانستن را میتوان با یکدیگر سازگاری داد و هر دو را تعبیری درست به شمار آورد.[101] بنا بر آنچه گذشت، تلاش دو گروه از مفسران در تفسیر آیه مودّت بیهوده به نظر میآید: یک. کسانی که از ظاهر استثنا دست برداشته، آنرا منقطع به شمار آوردهاند[102] (یادست کم از برابریِ دو احتمالِ اتصال و انقطاع سخن گفتهاند[103]). دو. آنان که برخی از آیاتِ دسته نخست را ناسخ آیه مودّت پنداشتهاند.[104]
ب. مقصود از «مودّت فیالقربی»:
ب. مقصود از «مودّت فیالقربی»:
یکی از نکات کلیدی در بیان آیه مورد بحث، روشن ساختن معنای «مودّت فی القربی» است. معنایی که عموم دانشمندان شیعه از آن جانبداری میکنند[105] و برخی از مفسران اهل سنت نیز بدان گرایش دارند[106] آن است که مقصود از این مودّت، دوستی با خویشاوندان پیامبر (اهلبیت است.
این معنا با روایاتی که در منابع شیعی و سنی آمده است به خوبی تأیید میگردد.[107] بر اساس یکی ازاینروایات ـ که گروهی از دانشمندان اهل سنت به توثیق راویان آن پرداختهاند[108] ـ پیامبر گرامی اسلام(علیه السلام) در پاسخ به این پرسش که دوستی* با کدام یک از خویشاوندانت بر ما واجب شده است؟ فرمود: «علیّ و فاطمة و ابناهما» .[109] حدیثی دیگر بیانگر آن است که رسولخدا(علیه السلام) با اشاره به آیه مودّت، ارزش عبادت چندین هزار ساله را در گرو پذیرش محبت اهلبیت دانسته است.[110]بر پایه یکی دیگر از روایات کسی که با دوستی آلمحمد(صلی الله علیه وآله)بمیرد، به جایگاه شهیدان بار یافته و با ایمان کامل از دنیا رفته است. در برابر، فرجام دشمنی با اهلبیت، محرومیّت از بهشت و ناامیدی از رحمت الهی است.[111] برخی از مفسران به کارگیری «فی» در «فی القربی» به جای «لام» (للقربی) را از آن رو میدانند که اهلبیت پیامبر به منزله جایگاه محبت اند؛ مکانی که دوستی مؤمنان در آن جای میگیرد و استقرار مییابد[112]، بر این اساس توهم کسانی که گمان کردهاند وجود «فی» در آیه، دلیل نادرستی معنای یاد شده است[113] ردّمیگردد.
امام سجاد(علیه السلام) به ناسزاگوی شامی فرمود: آیا تاکنون قرآن نخواندهای و در سوره شوری به لزوم دوستی با اهلبیت پیامبر پی نبردهای؟ آن که اکنون اسیرش مییابی و بر دروازه شام دشنامش میگویی از کسانی است که آیه مودّت دوستی او را واجب ساخته است.[114] گفتنی است که فرا خواندن مردم به دوستی اهلبیت، در درجه نخست، برای آن است که از هدایت آنان بهرهمند گردند و صراط مستقیم الهی را در پیش گیرند، ازاینرو، آنچه در آیه مودّت مزد رسالت خوانده شده، با آنچه در سوره فرقان آمده است، مضمونی یگانه و پیوندی ناگسستنی دارد: «قُل ما اَسـَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر اِلاّ مَن شاءَ اَن یَتَّخِذَ اِلی رَبِّهِسَبیلا» . (فرقان/25،57) در واقع ـ چنان که گذشت ـ بهره این اجر به خود پاداش دهندگان باز میگردد[115]: «قُل ما سَاَلتُکُم مِن اَجر فَهُوَ لَکُم» (سبأ/34،47) و از همین رو، اجر نامیدن آن نیز نشان از عطوفت بیکران نبوی دارد؛ پیامبر(صلی الله علیه وآله)چنان به رستگاری و سعادت مردم دل بسته است که رهیابی آنان را پاداش زحمات توان فرسای خود میشمارد. البته درباره معنای مودّت فی القربی نظرهای دیگر نیز مطرح شدهاست:
یک. مراد صله ارحام و رعایت حال خویشاوندان است.[116] اکنون جای این پرسش است که دوستی هر کس با خویشاوندان خود چه تناسبی با مزد رسالت دارد؟[117] افزون بر این، مودّت به خویشاوندان، به خودی خود، کار پسندیدهای نیست[118]؛ به فرموده قرآن کریم مؤمنان باید از دوستی با دشمنان خدا و رسول ـاگرچه پدر، فرزند، یا برادرشان باشد ـ بپرهیزند. (مجادله/58 22)
دو. مقصود مدارای کافران قریش ـ که با پیامبر(صلی الله علیه وآله)پیوند خویشاوندی داشتند ـ با آن حضرت است[119]، بر این اساس معنای آیه چنین است: اگر مرا به رسالت استوار نمیدارید و دعوت مرا اجابت نمیکنید باری به حکم قرابت که میان من و شماست مرا مرنجانید.[120] این معنا دارای این اشکال اساسی است که از دیدگاه کافران قریش، رسول خدا(صلی الله علیه وآله)جز توهین به خدایان و ایجاد گرفتاریهای فراوان کاری نکرده است، پس چگونه معقول است که از آنان مزدی طلب کند! منقطع شمردن استثنا نیز گرهی از کار نمیگشاید[121]، زیرا خود داری از دریافت اجرت نیز در جایی متصور است که زمینه درخواست آن فراهم باشد.
سه. منظور تقرب جستن به خداست[122]، بر این اساس معنای آیه چنین است: مزدی از شما نمیخواهم، جز آنکه برای خدا (یا با خدا) دوستی بورزید و با اطاعت از فرمانهایش به سوی او تقرّب جویید.[123] این معنا چون با ساختار عبارت «إلاّ المَوَدَّةَ فِی القُربی» فاصله بسیار دارد، در سخنان بسیاری از مفسران تغییراتی یافته و گاه به صورت «دوستی با مقربان درگاه الهی» در آمده است.[124]
به هر حال، یکی از اشکالات این معنا ابهام نهفته در آن است، افزون بر آنکه مشرکان مکه نیز با این سخن سرِ ستیز نداشتند و پرستش بتها را راهی برای تقرب به خدا میدانستند: «مانَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَی اللّهِ زُلفی» . (زمر/39،3 ناگفته پیداست که در مقام دعوت به توحید، گفتن چنین سخنانی دو پهلو کارساز نیست[125]، افزون بر این در مفهوم مودت نوعی دلجویی و رسیدگی نهفته است[126]، ازاینرو نمیتوان آن را درباره دوستی ورزیدن با خداوند به کارگرفت.[127]
ج. مکی یا مدنی بودن آیه:
ج. مکی یا مدنی بودن آیه:
برخی از مفسران اهل سنت، با وجود تأکید بر لزوم محبت اهلبیت، آیه مودت را بیارتباط با آنان میشمارند.[128] برخی دیگر در تأیید این دیدگاه از مکی بودن آیه جانبداری میکنند و چنین نتیجه میگیرند که هنگام نزول آیه، حسن و حسین(علیهما السلام)قدم به عرصه گیتی نگذاشته بودهاند تا مشمول آن قرار گیرند.[129]این در حالی است که بسیاری از دانشمندان اهل سنت بر مدنی بودن آیه مودّت و برخی دیگر از آیات سوره شوری تصریح کردهاند[130]؛ همچنین گروهی از مفسران در شأن نزول آیه، به حکایاتی مربوط به انصار اشاره کرده و از تصمیم آنان برای پرداخت اجرت پیامبر[131] یا مفاخره میان ایشان و مهاجران[132] سخن گفتهاند که این دو شأن نزول نیز ادعای مکی بودن آیه را رد میکند.[133]
3. تأمین منابع مالی:
3. تأمین منابع مالی:
قرآن کریم در کنار نام خدا و رسول، ترکیب «ذی القربی» را ذکر کرده است و مالیاتهایی چون خمس (انفال / 8 41) و فیء (حشر/ 59 7) را از منابع مالی آنان میشمارد: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ وابنِ السَّبیلِ» . (انفال/8 41) دانشمندان اهلسنت با پذیرش این نکته که مقصود از ذوی القربی خویشاوندان پیامبر است درباره چارچوب دقیق آن اختلاف ورزیده و گزینههایی چون «تنها بنیهاشم»، «بنی هاشم و بنی مطّلب» و «همه افراد قریش» را مطرح ساختهاند.[134] سخنی از ابنعباس نشان آن است که این گونه تعمیمها نه در سنت پیامبر، که در طمع ورزی، یا جهالت و نادانی ریشه داشته است[135]، افزون بر این برخی از روایاتی که در منابع اهل تسنن آمده، بیانگر آن است که در زمان دو خلیفه نخست، گروهی سهم ذویالقربی را از آنِ خویشاوندان خلیفه دانستند و سرانجام به هزینه کردن آن در امور عام المنفعه رضایت دادند.[136] دستگاه خلافت نیز با استناد به احادیثی منسوب به پیامبر ـ که میراث مادی را با شأن معنوی نبوّت ناسازگار میشمرد ـ بر این دیدگاه مهر تأیید نهاد[137] و حتی به باز پسگیری آنچه در زمان پیامبر عطا شده بود فرمان داد.[138] از سوی دیگر، امامان معصوم شیعه بر استمرار این حکم قرآنی تأکید میورزند و مقصود از گروههایی چون یتامی و مساکین را نیز بینوایان بنی هاشم میدانند.[139] در واقع، خداوند برای بزرگداشت مقام خاندان پیامبر صدقه (زکات)[140] را بر آنان حرام ساخته، به جای آن خمس را نهاده است.[141] به گفته برخی جای شگفتی است که کسانی مانند ابوحنیفه حرمت صدقه بر اهلبیت را همچنان برقرار میدانند و با این حال، به پایان یافتن بهرهوری آنان از خمس فتوا میدهند![142]
4. نثار صلوات:
4. نثار صلوات:
یکی از شیوههایی که میتواند مردم را با پیشوایان معصوم پیوند دهد، بزرگداشت یاد و نام آنان است، ازاینرو، خداوند در قرآن کریم از مؤمنان میخواهد که بر رسول گرامی او سلام دهند و صلوات نثارش کنند: «اِنَّ اللّهَ ومَلـئِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبیِّ یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلَیهِ وسَلِّموا تَسلیمـا» . (احزاب/33،56) پس از نزول این آیه، گروهی از مسلمانان نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمدند و از چگونگی صلوات* بر ایشان پرسیدند. نکته در خور توجه در پاسخ آن حضرت[143] آن است که درود بر آلمحمد (اهلبیت[144] / ذریّه)[145] نیز جزئی از صلوات گردیدهاست: «اللهمّ صلِّ علی محمد و علی آل محمد کما صلَّیتَ (علی إبراهیم و) علی آل إبراهیم» .[146] به باور برخی از دانشمندان اهلسنت، اشاره به ثنای الهی بر (ابراهیم و) آلابراهیم زمینهساز این درخواست است که خداوند اهلبیت را با پیامبر شریک سازد و با این کار، نعمت را بر وی همچون ابراهیم، تمام گرداند.[147]
گفتنی است که بسیاری از دانشمندان اهلسنت جایگاه اصلی این صلوات را فریضه «نماز» میدانند، و این نکته را از الفاظ به کار رفته در پرسش از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) استنباط میکنند[148]: «نحوه سلام بر تو را میدانیم [السلام علیک أیها النبی و رحمة اللّه و برکاته]، صلوات را چگونه بر زبان آوریم؟»، بر همین اساس، محدثان اهل سنت عناوینی از این دست را برای احادیث مذکور برمیگزینند: «باب الصلاة علی النبی بعد التشهد».[149] در برخی دیگر از این احادیث در پرسش از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به نام نماز تصریح شده است: «چگونه در نماز بر شما درود فرستیم»؟[150] برخی از پیشوایان اهل سنت با استناد به این روایات به وجوب صلوات در تشهد فتوا میدهند[151] و درود بر آلپیامبر را نیز گریزناپذیر میشمارند.[152]