اهلبیت و قرآن
اشاره
اهلبیت و قرآن: نسبت اهلبیت(علیهم السلام)با قرآن کریم و نگرشهای ویژه آنان به این کتاب
اهلبیت ترکیبی اضافی از «اهل» و «بیت» و فارسی شده «اهل البیت» و برگرفته از قرآنکریم است.
«اهل الرجل» در عرف و لغت به معنای خانواده و اعضای منزل مرد مانند همسر، فرزند، داماد، خدمتکار و کسانی است که با وی زندگی میکنند. «بیت» نیز به معنای جای بیتوته و سکونت است و هرکس از خاندان و عائله در خانه با صاحب خانه به سبب، نسب یا دین پیوند داشته باشد، «اهلبیت» وی نامیده میشود.[1] در قرآن کریم واژه اهل در مواردی به کار رفته است که با توجه به مضافٌ الیه آن، معانی متفاوتی از آن اراده شده است؛ گاهی در معنای عام آن به همه خویشاوندان نزدیک شخص: «و اِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما فَابعَثوا حَکَمـًا مِن اَهلِهِ» (نساء/4،35) و گاهی عامتر از آن به ساکنان یک شهر: «رَبِّ اجعَل هـذا بَلَدًا ءامِنـًا وارزُق اَهلَهُ» (بقره/2،126) یا به صورت خاص به زوجه اطلاق شده است: «اِذ قالَ موسی لاَِهلِهِ اِنّی ءانَستُ نارًا» . (نمل/27،7) گاهی نیز با قرینه به افراد خاصی از خاندان اطلاق گردیده است، چنانکه قرآن درباره فرزند نوح میفرماید: «اِنَّهُ لَیسَ مِن اَهلِکَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صــلِح» (هود/11،46) و این در برابر درخواست آن حضرت است: «اِنَّ ابنی مِن اَهلی واِنَّ وعدَکَ الحَقُّ» . (هود/11،45)
واژه اهلبیت سه بار در قرآن به کار رفته است: 1. در داستان موسی، آنگاه که وی نوزاد بود و خواهرش به خاندان فرعون گفت: آیا شما را بر خانوادهای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کنند: «هَل اَدُلُّکُم عَلی اَهلِ بَیت یَکفُلونَهُ لَکُم» . (قصص/28،12)
2. در داستان ابراهیم، آنگاه که همسرش از بشارت ملائکه به شگفتی آمد و فرشتگان به او گفتند: رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان باد: «رَحمَتُ اللّهِ و بَرَکـتُهُ عَلَیکُم اَهلَ البَیتِ» . (هود/11،73)
3. در آنجا که با ضمیرهای مؤنث توصیههایی به همسران پیامبر شده و یکباره در خطاب به پیامبر از اهل بیتی سخن میگوید که با ضمیر مذکر از آنان یاد شده است: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرا» . (احزاب/33،33) مقصود از «اَهلَالبَیت» در این آیه «اصحاب کساء» یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام)هستند. این نظریه از سوی جمعی از صحابه، برخی از مفسران اهل سنّت[2] و همه مفسران شیعه[3] مطرح شده و مستند به شواهد و روایات فراوانی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و صحابه و به ویژه برخی همسران پیامبر است[4] = اهلبیت)، بنابراین «اهلالبیت» تعبیری قرآنی است و در احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر گروهی خاص از وابستگان او اطلاق شده است.
درباره اهلبیت و جایگاه و فضیلت آنان آیات دیگری نیز فرود آمده که نشان میدهد اینان در جامعه اسلامی از مرتبهای خاص برخوردارند؛ مانند آیات: مباهله (آل عمران/3،61)، مودّت (شوری/42،23)، اکمال (مائده/5 3)، لیلة المبیت (بقره/2،207)، «هل اَتی»، اطعام (انسان/76، 8 ـ 9)، «کونوا مَعَ الصّـدِقین» (توبه/9،119)، «الصِّراطَ المُستَقیم» (حمد/1، 6) و آیات دیگری که بر اهلبیت(علیهم السلام) تطبیق شده است.[5]
بخشی از این آیات تنها بیانگر فضیلت اهلبیت نیست، بلکه در مقام بیان جایگاه آنان در جامعه به لحاظ مرجعیت علمی و دینی و حفاظت از رسالت است، زیرا آیه تطهیر طهارت و عصمت آنان از گناه و خطا را نشان داده و آیه مباهله علیبن ابیطالب، نخستین امام از اهلبیت را همانند پیامبر معرفی کرده و در آیه اکمال، کمال و تداوم دین به مرجعیت اهلبیت دانسته شده، افزون بر این در روایات رسیده از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اهلبیت(علیهم السلام)مصداق حبل الله (ریسمان الهی) در آیه «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعـًا ولا تَفَرَّقوا» (آل عمران/3،103)[6]، اهلالذکر در آیه «فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کُنتُم لا تَعلَمون» (نحل/16،43؛ انبیاء/21،7)[7]، اولیالأمر در آیه «اَطیعُوا اللّهَ و اَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم» (نساء/4،59)[8] و ولیّ در آیه ولایت: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا اَلَّذینَ یُقِیمونَ الصَّلوةَ ویُؤتونَ الزَّکوةَ وهُم رکِعون» [9] (مائده/5 55) معرفی شدهاند.
این آیات و روایات چنین جمعبندی شده است که چون در حدیث متواتر ثقلین[10] پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)تمسک به قرآن و اهلبیت را عامل هدایت و مانع گمراهی و آنان را همتای قرآن و در برخی روایات ثقل اصغر[11] معرفی کرده و در موارد متعدّد همچون حدیث سفینه[12] آنان را کشتی نجات امت قرار داده است، روشن میشود که پیوند میان قرآن و اهلبیت(علیهم السلام)ناگسستنی و پیروی از آنان و بهرهگیری از دانشهای بیپایانشان ضروری، بلکه نقش آنان در تبیین و تفسیر معارف قرآن حیاتی است، چنان که در ذیل حدیث ثقلین آمده است: «ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبداً = اگر به کتاب خدا و عترت او چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد»، در نتیجه وجود اهلبیت در کنار قرآن به معنای گرامی داشتن آنان و چنگ زدن به ریسمان و گرفتن راهنمایی از آنان است.[13]
آیات و روایات یاد شده پیوند ژرف عترت(علیهم السلام)با قرآن و ضرورت مراجعه به آنان را روشن میسازد.
نکتهای که اشاره به آن ضروری مینماید، تعیین مشخصات اهلبیت است. در منابع اهل سنت همتایی عترت با قرآن و نیز عصمت آنان کم و بیش مطرح شده و حتی پیوند ژرف عترت با قرآن آمده است؛ لیکن اختلاف در تعیین مصداق اهلبیت است. در روایات شیعه اثنی عشری شمار جانشینان و خلفای پیامبر به وضوح 12 تن معرفی شده و به برخی از ویژگیهای آنان نیز اشاره شده است.[14] در مقاله حاضر مقصود از اهلبیت، پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فاطمه زهرا(علیها السلام)و 12 نفر جانشینان آن حضرت هستند که در روایات معرفی شدهاند[15] و در ادامه مقاله نگرش آنان به قرآن کریم و موضعشان در ترویج قرآن و معارف بلند آن بررسی خواهد شد. البته همه شارحان حدیث ثقلین تأکید کردهاند که پیام آن حدیث ماندگاری قرآن و عترت و همراهی و تداوم وجود آن دو در گستره عصرهاست. این دو جداییناپذیرند و نمیتوان با رها کردن یکی از آن دو به هدایت و سعادت رسید، ازاینرو پیروی از قرآن و اهلبیت بر هر مسلمانی لازم است، زیرا قرآن کلام خدا، و عترت کسانی هستند که قرآن بر خطاناپذیری و مصونیت آنان از اشتباه تأکید کرده است. = اهلبیت)
قرآن در نگاه اهلبیت:
اشاره
قرآن در نگاه اهلبیت:
در پرتو صدها روایت و سیره عملی و موضعگیری اهلبیت در گفت و گوها و جدال با مخالفان به خوبی آشکار میگردد که آنان، قرآن را محور هدایت و پشتوانه اصلی رسالت دانسته، آن را مرجع دینی، علمی و فقهی و راه و روش عملی قرار میدادهاند. این روایات از جهات گوناگون قابل توجه است:
1. فضیلت و تعظیم قرآن:
1. فضیلت و تعظیم قرآن:
برخی روایات شأن و جایگاه این کتاب آسمانی را نشان میدهد؛ مانند:
الف روایات بیانگر عظمت قرآن و موضع اهلبیت(علیهم السلام)در این زمینه؛ مانند این سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «فضلالقرآن علی سائرالکلام کَفَضْلِ الله علی خَلْقِه = برتری قرآن بر سایر سخنان، مانند برتری خداوند بر مخلوقاتش است».[16] در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: «القرآن أفْضَلُ کلّ شیء دون الله = قرآن به جز خداوند برتر از هر چیزی است» [17] یا آمده است: «قرآن نور آشکار و ریسمان محکم و شفابخش دردها و بزرگترین فضیلتها و سعادتهاست».[18]
ب. روایاتی که به بزرگداشت قرآن توصیه میکند؛ مانند: روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: «فَمَنْ وقّر القرآن فقد وقّر الله، و من لم یُوقِّر القرآن فقد استَخَفَّ بحُرمَةِ الله = آنکس که قرآن را بزرگ بشمارد خداوند را بزرگ داشته و کسی که قرآن را بزرگ نشمارد، حرمت خداوند را سبک شمرده است».[19]
ج. روایات مربوط به تعظیم پاسدارندگان و حاملان قرآن؛ مانند اینکه حاملان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند[20] و گرامیترین آفریدگان خدا پس از پیامبران عالماناند و سپس حاملان قرآن[21] یا اینکه اشراف امت من حاملان قرآناند[22] و روایات پرشمار دیگری که در فضیلت حاملان معارف قرآن رسیده و قرآن آن چنان معرفی شده که پیوند با آن، شرف و کرامت و بزرگی میآورد.[23]
2. اوصاف و ویژگیهای قرآن:
2. اوصاف و ویژگیهای قرآن:
بخشی دیگر از روایات در جهت بیان اوصاف و ویژگیهای قرآن است؛ مانند:
الف. کتاب هدایت از گمراهی و روشنایی بخشی در زندگی است: «القرآن هُدی مِن الضَّلالة و تبیانٌ منالعَمی» .[24]
ب. و در فتنهها ملجأ و پناهگاه است؛ آنگاه که فضای جامعه را غبارهای فتنه گرفته و هر کسی به سویی دعوت میکند، قرآن راهنماست: «إذا الْتَبَسَتْ علیکم الفِتَن کَقِطَعِ اللَّیلِ المُظْلَم فعلیکم بالقرآن» .[25]
ج. راهنمای سعادت و نیل به خوشبختی در زندگی و دستیابی به بهشت است.[26]
د. راهنمایی قرآن افزون بر نشان دادن راه، گاهی جبران کننده لغزشهاست: «اِسْتَقالَةٌ مِن العَثْرَة» .[27]
هـ . برطرف کننده شبهات و استدلال کننده با براهین است. شیوه قرآن پاسخ به شبهات و اقناع مخاطباست: «إزاحة للشُّبَهات واحتجاجاً بالبیّنات» .[28]
و. تصحیح کننده آرای بشری است، زیرا با عرضه اندیشه بر قرآن، پاسخ درست مشخص میگردد و این در صورتی است که انسانها آرای خود را خطاپذیر دانسته، آن را در معرض اتهام قرار دهند، چنان که فرمودهاند: «واتَّهِموا علیه آراءَکم» .[29] قرآن کج نمیشود تا نیازمند راست کردن باشد: «لایَعْوَجُّ فیُقامَ» .[30]
ز. مشاوری امین و ناصح است که خلاف نمیگوید و راهنمایی است که راه را گم نمیکند: «هذا هو الناصح الذی لا یَغُشُّ والهادی الذی لایُضِلُّ» .[31]
ح. دارویی شفابخش برای بزرگترین بیماریهای روحی چون کفر، نفاق و گمراهی است[32] و به تعبیری دیگر شفای سودمند است: «والشفاء النافع» .[33]
ط. جلا دهنده دلهاست، بلکه به جز قرآن، عاملی دل را جلا نمیدهد: «و ما للقلب جَلاءٌ غَیْرَه» .[34]
ی. بیانگر همه نیکیها و بدیهاست و زشتیها و زیباییهای اخلاقی را بیان میکند: «کتاباً هادیاً بَیَّنَ فیه الخیر والشَّر» .[35]
ک. سرچشمه دانش، تمدنساز و فرهنگآفرین است: «یَنابِیعُ العِلْمِ» .[36] این حقیقت بعدها آشکار شد و از قرآن همه دانشهای اسلامی پدید آمد. در تعبیری دیگر از امام سجاد(علیه السلام) آیات قرآن گنجینههای دانش معرفی شده است: «آیات القرآن خزائن العلم» .[37]
ل. ریسمان محکم و پیوند مستحکم میان مردم و خداست که هیچگاه گسسته نمیشود: «فإنّهالحَبْلُ المَتین والعِصمَةُ لِلْمُتَمَسِّک» [38]، «حَبْلُ الله المتین و سببه الأمین» .[39]
م. قرآن دارای ظاهر و باطن است.[40] هر آیهای کاویده شود، لایه دیگری از معنا پدیدار میگردد. قرآن کریم ظاهری زیبا و باطنی ژرف دارد و شگفتیهایش پایانناپذیر است.[41]
ن. همواره تازه و با طراوت و جاودانه است و گویی برای خواننده هر عصری آن روز فرود آمده است. جدید و شاهد است.[42] همانند خورشید و ماه سیر و حرکت دارد و هیچگاه از حرکت باز نمیایستد. کتابی است که نور آن افقهای جدیدی را میگشاید و هر روز روزی نو را آغاز میکند و بر حوادث و شرایط جدید منطبق میشود.[43] دربردارنده اخبار پیشینیان و آیندگان و معاصران است، چنان که حاوی اخبار آسمان و زمین است.[44] امام صادق(علیه السلام)در تفسیری روشن از جاودانگی قرآن میفرماید: خدای متعالی قرآن را برای زمان و مردمی خاص قرار نداده است. بدانید که قرآن برای هر زمانی نو و تا عالم واپسین در پیشگاه هر مردمی همچنان شاداب و جذاب خواهد ماند.[45] برای جاودانگی قرآن تعبیرهای بسیاری رسیده است؛ از جمله امام علی(علیه السلام) در روایتی میفرماید: «ولاتلبسه الألسنة = زبانها بر قرآن لباس نمیپوشند».[46]
س. در روایاتی از امام علی(علیه السلام) کتابی معرفی شده است که آیات آن یکدیگر را تفسیر میکند: «یَنطِقُ بعضُه ببعض» [47] و در کشف معانی و تفسیر، برخی از آیات بر برخی دیگر شاهد است: «یَشْهَدُ بعضُه علی بعض» .
ع. از دیگر اوصاف قرآن چندگانگی محتوا و معارف آن است، به گونهای که دانشمندان از آن سیر نمیشوند: «و لا یَشْبَعُ منه العلماء» [48] و توده مردم نیز حلاوت و زیبایی آن را حس میکنند و به هیجان میآیند. امام صادق(علیه السلام)درباره این ویژگی قرآن میفرماید: کتاب خدا بر 4 گونه است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. عبارت کتاب از آن عوام و تودههای مردم است. اشارتهایش از آن خواص و متخصصان است. لطایف قرآن از آن اولیای الهی است و حقایق آن ویژه پیامبران و معصومان.[49] این سخن، وصف همگانی بودن قرآن است.
ف. افزون بر آنچه گذشت اهلبیت(علیهم السلام)دستهای دیگر از اوصاف، برای قرآن برشمردهاند که مربوط به تأثیر قرآن بر مخاطبان است؛ اگر کسی قرآن را به خوبی دریابد قرآن در او تحول میآفریند. این دسته از روایات از چند جهت دارای اهمیت است.
یک. جایگاه معرفتی قرآن را بیان میکند؛ مانند اینکه قرآن حجت بر هر انسان است[50] و با وجود قرآن نمیتوان ادعای ناآگاهی کرد.
دو. برخی روایات بیانگر نسبت میان قرآن و انسان است، چنان که امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) قرآن را همانند فصل بهار که بر طبیعت اثر میگذارد مؤثر در دل انسان دانستند که با رویش ایمان به دل طراوت و شادابی و تحرک و نشاط میبخشد: «ربیع القلوب» .[51] در تشبیهی دیگر علی(علیه السلام)قرآن را داروی دردهای روحی انسان[52] دانستهاند: «وَاسْتَشْفوا بنوره فإنه شفاء الصدور» .[53] گاه نیز سفره گسترده الهی[54] و وسیله هدایت در روز و نور در شبِ تاریک معرفی شده است. کسی که قرآن را ختم میکند گویی مدارج نبوت را طی میکند، جز اینکه به او وحی نمیشود.[55]
سه. برخی اوصاف ناظر به کارکردهای اجتماعی قرآن است، چنان که امام صادق(علیه السلام)فرمود: قرآن پیماننامه مسلمانان است که هر روز باید در آن بنگرند و به رهنمودهای آن عمل کنند: «عَهْدٌمِن اللهِ إلی خَلْقه» .[56] جامعه قرآنی در نگاه اهلبیت، فرهنگساز و تمدنآفرین است، از همین رو علی(علیه السلام)که از آغاز نزول قرآن همراه پیامبر بوده و معارف وحیانی را دریافته، در وصف این اثر قرآن میگوید: کسی با قرآن ننشست، جز آنکه بر دانش او افزود و از نادانیها و کژیهایش بکاست. قرآن حق را از باطل جدا میکند و پندگویی است که فریب ندهد.[57]
ص . دستهای دیگر از روایات قرآن را میزان سنجش روایات معرفی میکند. بر پایه این روایاتِ کلیدی، اهلبیت(علیهم السلام)اصل و اساس دین و شریعت اسلام را قرآن میدانند و همه ادراکات و دریافتها را با قرآن میسنجند، چنان که امام صادق(علیه السلام)درباره سنجش علوم و معارف با قرآن چنین فرموده است: «إنَّ علی کلِ حَقٍّ حقیقةٌ و علی کلِّ صواب نوراً فما وافَق کتابَ اللّهِ فَخُذوه و ما خالف کتابَ اللهِ فَدَعُوه = بیگمان هر حقی اصلی دارد که آن اصل میزان سنجش و معیار ارزیابی این حق است و هر صوابی (امر واقعی) نورانیتی دارد که صواب مزبور به وسیله آن نور شناسایی میشود، پس آنچه با کتاب خدا موافق بود بگیرید و آنچه مخالف آن بود، رها کنید».[58] در برخی احادیث نیز به نقل از پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمده است: «أیّها النّاس ما جاءکم عنّی یوافق کتابالله فأنا قُلْتُه و ما جاءکم یخالف کتاب اللّه فَلَمْ أَقُلْهُ» .[59] از امام صادق(علیه السلام) نیز چنین نقل شده است: «ما لم یوافق من الحَدیث القرآن فهو زُخْرُف» .[60] راویانی نیز که قابل اعتماد نیستند و چه بسا در روایاتشان اختلاف است، به توصیه اهلبیت باید روایاتشان بر قرآن عرضه و اگر شاهدی از قرآن بر صحت آنها بود. پذیرفته شود[61] این مشکل در موارد اختلاف و تعارض میان روایات بیشتر است، که باز اهلبیت به قرآن ارجاع دادهاند،[62] زیرا مطابق روایت امامصادق(علیه السلام)از امور مربوط به دین چیزی نیست که مردم درباره آن اختلاف کنند و اصلی در قرآن نداشته باشد: «ما مِن أمر یَختلفُ فیه إثنانِ إلاّ و له أصلٌ فی کتابِ اللهِ عَزَّوَجلَّ» .[63]
3. تعلیم قرآن:
3. تعلیم قرآن:
اهلبیت(علیهم السلام) تشویقهای فراوانی به تعلیم و تعلّم قرآن داشتند، چنانکه فرمودهاند: قرآن را بیاموزید[64]، قرآن سفره پربرکت الهی است، پس آن را فرا گیرید و تا توان دارید در این راه بکوشید.[65] رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود: بهترین شما کسانیاند که قرآن را بیاموزند و بیاموزانند: «خیارکم مَن تَعَلَّمَ القرآنَ و عَلَّمَه» .[66] اهلبیت(علیهم السلام) به گسترش آموزش قرآن در اقشار گوناگون مردم به ویژه جوانان و نوجوانان توصیه فرمودهاند.[67] بخشی از این وظیفه بر دوش پدران و مادران و بخشی بر عهده جامعه گذارده شده تا جایی که هم برای معلمان قرآن پاداش معین شده و هم برای پدران و مادران.[68]
4. قرائت قرآن:
4. قرائت قرآن:
اهلبیت(علیهم السلام) به قرائت، درستخوانی و رعایت ترتیل قرآن اهتمام داشتند. این نکته هم از روایات فضیلت تلاوت و تشویق به چگونگی تلاوت قرآن و هم از سیره عملی آنان در قرائت قرآن استفاده میشود، چنانکه فرمودهاند: قرآن بخوانید که فضیلت دارد[69]، بلکه برترین عبادت است[70]، قرآن را با ترتیل و خشوع و آرامش تلاوت کنید[71]، افزون بر این پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: قرآن را به صورتی نیکو بخوانید: «زیِّنوا القرآنَ بأصواتکم» .[72] امام رضا(علیه السلام)نیز فرمود: قرآن را با صداهای خود زیبا کنید، زیرا صدای نیکو بر زیبایی قرآن میافزاید: «حَسِّنوا القرآن بأصواتکم فإنّ الصّوتَ الحَسَن یزید القرآنَ حُسناً» [73]، ازاینرو در سیره آنان آمده است که چون در خانه خویش قرآن میخواندند رهگذران را به ایستادن و شنیدن وا میداشتند[74] و بر پایه برخی روایات، عابران با شنیدن صدای دلربا و زیبای آنان مدهوش میشدند.[75]
5 عمل به قرآن:
5 عمل به قرآن:
در نگاه اهلبیت پیامبر، قرائت، حفظ و فهم قرآن به تنهایی مطلوب نیست، بلکه متلبس شدن قاری، حافظ و مفسر به لباس فهم و عمل به قرآن، مطلوب و از وجوه تمایز مکتب اهلبیت با دیگران است، چنان که امامصادق(علیه السلام)فرمود: «اِختَلَطَ القرآنُ بِلَحمِهِ و دَمِهِ = قرآن با گوشت و خون قاری آمیخته میشود» [76] و این به معنای جامه عمل پوشاندن به تعالیم قرآن است. امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)میفرماید: «علیک بقرائةِ القرآنِ فی لیلک و نهارِک والعمل به و لزومِ فرائضِهِ و شرایِعِه ..» .[77] تعبیر به «حامل قرآن» و «اهل قرآن» به جای تعبیر قاری و حافظ نیز در همین جهت است و اگر در جایی از حافظ و قاری ستایش شده، با قید عمل همراه است، چنان که امام صادق(علیه السلام)فرمود: «الحافظُ للقرآن العاملُ به مع السَفَرَة الکرامِ البَرَرَةِ = حافظِ عامل به قرآن با فرشتگان خاص محشور است».[78] در برابر، امام باقر(علیه السلام)به قاریان و حافظان بیعمل هشدار میدهد: «یا مَعاشِرَ قُرّاءِ القرآن اِتَّقوا اللهَ عزَّوجلَّ فیما حَمَلَکُم به من کتابِهِ فإنّی مسئولُ و إنّکممسئولون» .[79] قاری باید حامل قرآن باشد، ازاینرو فراگیری، حفظ و قرائت قرآن به قصد شهرت، مطلوب نیست.[80] امام صادق(علیه السلام)در این باره فرمود: «فإن من الناس من یَتَعلّم القرآنَ لِیُقال فلانٌ قارئٌ... و لیس فی ذلک خیر» [81]؛ همچنین فرمودهاند: عارفانِ اهل بهشت، حاملانِ قرآناند[82]؛ نه حافظان آن و در وصف حاملان قرآن فرمودهاند: حامل قرآن با کسی که به او بدی و نادانی کرده نادانی نمیکند، با کسی که به او پرخاش کرده پرخاش نمیکند و غضبناک نمیشود و با کسی که با او سختگیری کرده سختگیری نمیکند، بلکه برای تعظیم قرآن چشمپوشی و دربرابر رفتارهای زشت دیگران خویشتنداری میکند.[83] در توصیهای دیگر آمده است: سزاوارترین مردم به خشوع در پیشگاه خدا در آشکار و نهان و سزاوارترین مردم به نماز و روزه حاملِ قرآن است. ای حامل قرآن! فروتنی کن خدا تو را به وسیله قرآن بالا میبرد و به وسیله قرآن خود را به تقوا و اطاعت اوامر زینت ده که خدا تو را زینت میدهد و قرآن را وسیله زینت و افتخار بر مردم قرار مده که خدا تو را خوار میگرداند.[84]
از سوی دیگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره کسانی که به قرائت و حفظ قرآن بسنده کردهاند فرمود: «رُبَّ تال القرآن والقرآنُ یَلْعَنُه = چه بسا تلاوتکنندهای که قرآن او را لعنت میکند» [85]؛ نیز امام باقر(علیه السلام)قرائت بدون تدبر و تفکر را بی ارزش دانستهاند: «ألا لا خَیْرَ فی قراءة لا تَدَبَّر فیه» [86]؛ نیز فرمودهاند: همانا قرآن مَثَل است برای کسانی که بدانند؛ نه جز آنان و برای مردمی که آن را به گونهای شایسته تلاوت کنند و آنان مؤمنان و عارفان به قرآناند.[87]
در مرحلهای برتر قرائت بدون علم و آشنایی با تفسیر نکوهش شده، زیرا در این صورت خواندن راهنمای عمل نیست. بر پایه روایتی از امامصادق(علیه السلام)قاری بدون دانش مانند شخص شیفته دنیاست که ثروت ندارد[88]، ازاینرو گفتهاند: در قرآن* تفقّه کنید و آن را بفهمید[89]، آیاتقرآن گنجینههای دانش است، پس هرگاه که گنجینهای برایتان گشوده شد سزاوار است که در آن نظر کنید.[90]
6 آداب قرائت:
6 آداب قرائت:
قرائت قرآن، در پیشگاه خدا قرار گرفتنِ بنده و سخن گفتنِ خدا با بنده است و آدابی دارد که باید آن را شناخت و به کار بست. درمنظر اهلبیت(علیهم السلام)بدون رعایت این آداب حق تلاوت ادا نمیشود و تأثیر شایسته نخواهد داشت. برخی از آداب قرائت قرآن چنین است:
الف. مسواک زدن و وضو گرفتن. امیر مؤمنان، امام علی(علیه السلام) به پاک کردن راه تلاوت قرآن با مسواکزدن سفارش کردهاند؛[91] همچنین آن حضرت میفرماید: بنده خدا قرآن قرائت نمیکند، مگر با طهارت و ازاینرو هنگام تلاوت به وضو گرفتن تشویق شده است.[92] این طهارت نماد پاکیزگی روح و آمادگی برای توجه به خدا و پرهیزاز آلودگی به گناه و عامل نورانیت روح مؤمن است.
ب. آماده کردن دل، بزرگ داشتن قرآن و خود را در برابر کتاب الهی دانستن.[93]
ج. رو به قبله نشستن.[94]
د. پناه بردن به خداوند هنگام شروع قرائت با گفتن «أعوذبالله من الشیطان الرجیم» که قرآن به آن امر کرده است (نحل/16، 98) و در روایات اهلبیت نیز با تعبیرهای گوناگون به آن ترغیب شدهاست.[95]
هـ . عجله نکردن در تلاوت قرآن. برخی به سبب فضیلت قرائت و به ویژه ختم قرآن[96] به تلاوت با شتاب روی میآورند؛ لیکن به توصیه اهلبیت نباید کیفیت قرائت را فدای کمیت آن کرد و تنها در پی به پایان رساندن سوره بود. امامکاظم(علیه السلام)میفرماید: «و لا یکن هَمّ أحدکم آخر السورة» .[97] بر اساس برخی روایات در قرائتی که تدبر نباشد، خیر نیست.[98]
و. تلاوت قرآن با لحن و صوت عربی، چنان که امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «اقرَؤُا القرآنَ بألحانِ العَرَبِ و أصواتِها» .[99] کسانی نیز که نمیتوانند اینادب قرآنی را رعایت کنند، مأجورند. امامصادق(علیه السلام)فرمودند: «إنّ الرّجلَ الأعجمَی من أُمّتی لَیَقْرَءُ القرآنَ بعَجَمیّة فَتَرْفَعُه الملائکةُ علی عربیّة.» [100]
ز. قرائت قرآن با خشوع و حزن، ازاینرو فرمودهاند: قرآن را با گریه یا دستکم با حالت گریه بخوانید[101]، چنانکه در روایتی دیگر آمده که قرآن را به گونهای تلاوت کنید که دلهایتان را به هم پیوند دهد و پوست بدنتان را نرم کند.[102]
ح. قرائت باید با اخلاص باشد. قرائت قرآن برای کسب مال و مقام و خودنمایی نه تنها ارزشی ندارد، بلکه کیفری الهی دارد؛ امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)میگوید: کسی که قرآن میخواند تا با آن به نوایی برسد، در قیامت صورت او استخوانی بدون گوشت است[103]، چنانکه براساس برخی روایات کسی که قرآن را برای خودنمایی یا رضایت مردم بخواند به عذابهایی دردناک مبتلا میشود.[104]
ط. قرائت بهتر است از روی مصحف و نوشتار قرآن باشد. هرچند تأکید اهلبیت(علیهم السلام) بر این ادب، برخاسته از احترام آنان به قرآن است، به جهت صیانت قرآن از تحریف و پیشگیری از خطایی که ممکن است بر اثر اتکای به حافظه پدید آید نیز میتواند باشد. روایاتی پرشمار در ارج نهادن به قرائت از روی مصحف آمده است؛ مانند: «مَنْ قرأ القرآنَ فیالمصحف متّع ببصره = کسی که قرآن را از روی مصحف بخواند، چشمانش نیز از قرآن بهرهمند میشود».[105]
ی. تلاوت با صدای نیکو و جذاب[106]، چنانکه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «لکلّ شیء حِلْیَةٌ و حِلْیَةُ القرآن الصوت الحَسَن» .[107]
آداب قرائت قرآن در منظر اهلبیت(علیهم السلام)محدود به این موارد نیست و آداب دیگری مانند دعا هنگام قرائت و ختم قرآن[108]، با ترتیل خواندن[109]، رعایت سکوت به هنگام استماع قرآن[110] از اهلبیت(علیهم السلام) نقل شده است. این روایات در مجامع حدیثی مانند کتاب فضلالقرآن کافی، مقدمه تفسیر عیاشی، تفسیر مجمعالبیان و روضالجنان آمده است. مجموعه این روایات در کتاب جامعالاخبار والآثار در سه مجلد و با تفصیل گردآوری شده است.
اوصاف مشترک قرآن و اهلبیت(علیهم السلام):
اوصاف مشترک قرآن و اهلبیت(علیهم السلام):
در روایات پرشمار منقول از پیامبر(صلی الله علیه وآله)اوصاف مشترکی برای قرآن و عترت(علیهم السلام)آمده است که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1. «ما تَرَک» پیامبر و دو شیء گرانبهایند: «إنی تارک فیکم الثقلین» .[111]
2. سفارش شده پیامبرند: «أوصیکم بکتاب الله و عترتی» .[112]
3. «خلیفه» پیامبرند: «خلیفتین کتاب الله ... و عترتی» .[113]
4. کشتی نجات امّتاند: «مَثَلُهما کمثل سفینة نوح» .[114]
5 باقی و جاودانهاند: «إنّهما لن یَنْقَضِیا حتّی یَردا علیّ الحوض» [115] و تمسک به آن دو واجب: «فتمسَّکوا بهما» [116] و موجب هدایت انساناند: «ماإنْ تَمَسَّکْتم بهما لن تضلّوا أبداً» .[117]
6 از هم جدا نمیشوند تا در قیامت در کنار حوض بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شوند: «لن یَفْتَرِقا حتّی یَرِدا علیّ الحوض» .[118]
7. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وسیله آن دو بر امّت اتمام حجّت کرده است: «أَتمَّ الحُجَّة علی الأمّة بهما» .[119]
8 در قیامت خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره آن دو از مردم سؤال میکنند: «إنّی سائلکم حین تردون عَلَیَّ الحوض عن الثقلین إنّ اللّه سائلکم کیف خَلَفْتُمونی فی کتاب اللّه و أهل بیتی» .[120]
9. پیشی گرفتن بر آن دو و تخلف از آن دو مایه هلاکت است: «فلا تقدّموهما فتهْلِکوا و لا تُقَصِّروا عنهما فتهْلِکوا» .[121]
سیره عملی اهلبیت در قرائت قرآن:
سیره عملی اهلبیت در قرائت قرآن:
اهلبیت افزون بر توصیهها و تعظیم و اهتمام به قرآن، خود در مقام عمل نیز قرآنی بودهاند، چنانکه درباره پیامبر آمده است: «کان خَلْقُه القرآن» [122] و آمده است که آن حضرت قرآن را به اندازهای میخواند که مردم طاقت شنیدن آن را داشته باشند.[123] پیامبر(صلی الله علیه وآله)همواره بر قرائت قرآن مداومت داشت، مگر اینکه عذری داشته باشد.[124] امام سجاد(علیه السلام)آنچنان زیبا قرآن میخواند که شنیدن آن دیگران را به شگفتی وا میداشت و عابران توقف میکردند.[125] امام کاظم(علیه السلام)نیز با صدایی سوزناک قرآن میخواند؛ گویی که به انسانی خطاب میکند[126] و به موالیان و شیعیان خود توصیه میکرد به تلاوت قرآن اهتمام ویژه نشان دهند: «إنما شیعةٌ علیٍّ ... کثیرةٌ تلاوتُهم القرآنَ» .
علوم قرآن از منظر اهلبیت:
اشاره
علوم قرآن از منظر اهلبیت:
علوم قرآن، مباحث کلی قرآنشناسانه مانند کیفیت نزول، جمع و کتابت قرآن، اعجاز، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه است. اهلبیت پیامبر در شناخت قرآن و تبیین این موضوعات اشارتها و گاه بیانهای مبسوطی دارند. پیشگامی اهلبیت در طرح این عنوانها که از دهههای نخستین صدر اسلام گزارش شده این نظریه را تثبیت میکند که شکلگیری مباحث علوم قرآن مدیون سرمایههای نخستینی است که آنان در اختیار شاگردان خود قرار دادهاند. روایات اهلبیت در مباحث علوم قرآنی را میتوان در امور ذیل مورد توجه قرار داد:
1. تقسیمات قرآن:
1. تقسیمات قرآن:
تقسیمبندی معارف قرآن در روایات اهلبیت از اهمیت موضوع و ضرورت اهتمام به آن دسته از موضوعات خبر میدهد؛ مثلا در روایتی از امام باقر(علیه السلام)آمده است که 31 قرآن بیان سنتها و مَثَلهاست[1] و 31 آن تولّی و تبرّی، یعنی دوستی و دشمنی با دوستان و دشمنان خدا که شامل دوستی و دشمنی با دوستان و دشمنان اهلبیت(علیهم السلام) نیز میگردد، و31 دیگر فرایض و احکام است.[2] برخی تقسیمهای محتوایی ناظر به غایتشناسی آنهاست؛ بدین معنا که برای شناخت قرآن باید این سرفصلها را در تفسیر ملاحظه کرد؛ مانند آنچه در تقسیم قرآن به لحاظ تأویل، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و احکام حلال و حرام بیان کردهاند.[3] این تقسیم بدین معناست که در تفسیر قرآن باید به ابعاد تفسیر و تأویل آن توجه کرد و از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن باخبر بود. در این دسته از روایات تقسیم آیات به فرایض و احکام، سنن و امثال، کرایم و اخلاقیات، وصف دوستان و دشمنان، اوامر و نواهی و قصص انبیا ملاحظه میگردد.[4]این نخستین تقسیمبندی است که پس از رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در معارف قرآن انجام گرفت و مایه پدیدار شدن عناوین و طرح مباحث نظری در حوزه علوم قرآن شد.
2. صیانت قرآن:
2. صیانت قرآن:
این نکته در قرآن به صراحت بیان شده است که قرآن را خداوند فروفرستاده و او خود نگهدار این کتاب است: «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحـفِظون» . (حجر/15،9) اهلبیت همواره کوشیدهاند تا قرآن را به عنوان تراز و منبع دائمی معارف و احکام دین مورد تأکید قرار دهند تا نادانان در کیان این کتاب عزیز تردید نکنند و در غوغای نزاعهای مذهبی، استواری آن را زیر سؤال نبرند. در نگاه اهلبیت قرآن محفوظ و ثابت است و هیچگونه تصرفی در آن نشده است. آنان با هرگونه گزارشی که به ظاهر بر تحریف قرآن دلالت دارد و در استواری آن تردید میافکند مبارزه کردهاند. اینروایات که به صورت مستفیض نقل شده چند دسته است:
الف. روایاتی که امت اسلامی را به قرآن ارجاع میدهد و پیش از این به آن اشاره کردیم. اگر قرآن در عصر ائمه(علیهم السلام)تحریف شده بود یا امکان تحریف آن در آینده بود معنا نداشت که انسانها را در فتنههایی که مانند پارههای شب تاریک به آنان هجوم میآورد به قرآن ارجاع دهند و بگویند: قرآن برطرف کننده شبهات، ملجأ و پناهگاه[5]، داروی شفابخش[6] و آیات آن گنجینههاست.[7]
ب. روایاتی که اهلبیت را همتای قرآن معرفی و از پیامبر نقل میکند که دو چیز گرانسنگ در میان شما بر جای میگذارم: کتاب خدا و عترتم که اهلبیت من هستند. این روایاتْ پرشمار و از راههای گوناگون، از جمله از قول امام صادق و دیگر امامان(علیهم السلام) نقل شده و صدوق در کمال الدین آنها را گزارش کرده است.[8]
همچنین روایاتی که اهلبیت را با قرآن میداند، چنانکه در روایتی آمده است: به درستی که خداوند متعالی ما را پاک و معصوم گرداند و ناظران بر آفریدههای خود و حجت در روی زمین قرار داد و قرآن را با ما و ما را با قرآن همراه کرد که نه قرآن از ما جدا گردد و نه ما از قرآن.[9]
ج. روایاتی که معیار استواری سنت و به طور اخص روایات اهلبیت را هماهنگی با قرآن قرار میدهد و به وضوح بر پیراستگی قرآن از تحریف دلالت دارد.[10]
د. روایاتی که در آنها اهلبیت به قرآن تمسک کرده و اعتبار سخن خود را با استناد به کلام وحی نمایانده یا گفتهاند: سخنان ما مستند به قرآن است: «إذا حَدَّثتُکم بشیء فسألونی عنه مِن کتاب الله = وقتی درباره چیزی سخن گفتم از جایگاه آن در قرآن بپرسید» [11]؛ همچنین آنگاه که در وصف قرآن سخن گفتهاند و آن را دارای فصل و وصل و ظاهر و باطن دانستهاند[12] به همین کتاب موجود اشاره و بر موجودیت و استواری آن تأکید داشتهاند.
هـ. روایاتی که اصل قرآن را مسلّم گرفته؛ ولی درباره تفسیرهای نادرست و تحریفهای معنوی آن هشدار دادهاند که نشان اهتمام ویژه به نگهداری محتوایی قرآن است. دغدغه اهلبیت(علیهم السلام) بیش از حفظ الفاظ و کلمات قرآن، درباره حفظ و صیانت محتوایی آن بوده است، چنانکه در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: «أکثَرُ ما أخاف علی أمّتی من بعدی رجل یُناوِلُ القرآنَ یَضَعُهُ علی غیر مواضعه بیشترین چیزی که از آن بر امت خود بیمناکم، این است که پس از من قرآن را در جایگاه واقعی و معنای درستش قرار ندهند» [13] یا نسبت به تفسیر بهرأی یا بیتوجهی به سیاق و صدر و ذیل آیات هشدار داده شده است.[14]
و. روایاتی که مخاطبان را به قرائتی همگون با «قرائت مردم» فرا میخواند[15] یا توصیه میکند که قرآن را چنان که آموختهاید قرائت کنید: «إقرؤا کما عُلِّمتُم» .[16]
از این قبیل است روایاتی که در بیان احکام و مسائل اعتقادی و اخلاقی به قرآن استشهاد میکند و گویای صیانت قرآن از تحریف است.
3. تاریخ قرآن و جمع آن:
3. تاریخ قرآن و جمع آن:
مطالبی که درباره تاریخ قرآن و سیر تدوین آن از اهلبیت رسیده بسیار فراوان و پایهگذار دانش و نگرش ویژهای در این شاخه علوم قرآنی است؛ مثلا دستهای از روایات درباره مدت نزول قرآن آمده است.[17] در همین روایات به تدریجی بودن نزول و تناسب میاننزول و شرایط زمانی اشاره شده است. امامصادق(علیه السلام) فرمود: «و کان لا یبلغه إلاّ فی وقت استحقاق الخطاب» .[18] دستهای ازاینروایات نیز ناظر به کیفیت نزول وحی و شرایط و حالات پیامبر است و مبادی تاریخ قرآن را روشن میسازد.[19] دستهای دیگر از روایات در کیفیت جمع قرآن آمده، چنانکه میگوید: قرآن پس از پیامبر در میان دو جلد قرار گرفت.[20] بسیاری از منابع نیز این نکته را یادآور شدهاند که پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)امیرمؤمنان، امامعلی(علیه السلام)سوگند یاد کرد که عبا بر دوش نگیرد، مگر آنکه قرآن را در مصحفی گردآورد و چنین کرد.[21] ویژگی این مصحف آن بوده است که برگرفته از نوشتههای قرآن بود که با اشراف پیامبر(صلی الله علیه وآله)نگارش شده بود و رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در هنگام رحلت آنها را در اختیار امیرمؤمنان(علیه السلام)گذاشت و سفارش کرد از ضایع شدن آن جلوگیری کند و علی(علیه السلام)آنها را مابین دو جلد گردآوری و منظّمکرد.[22]
یکی از عوامل مؤثر بر درستخوانی قرآن، نقطهگذاری کلمات آن است که در زبان عربی در آن زمان مرسوم نبود و برای نخستین بار به دست ابوالاسود دوئلی (م. 69 ق.)[23] که اصول علم نحو را از امام علی(علیه السلام)آموخته بود انجام گرفت و حتی برپایه برخی روایات این کار به فرمان آن حضرت انجام شد.[24]
یکی دیگر از تلاشهای نخستین و ضروری اهلبیت کتابت قرآن بود. امام علی(علیه السلام) به شهادت اسناد و مدارکْ قرآنهایی را نوشت. در روایات بسیاری از اهلبیت و دیگران نقل شده است، که آن حضرت مصحفی را با دست خود نوشت.[25] بیتردید این مصحف تا سالها در اختیار خاندان آن حضرت بوده است. ابنندیم میگوید: این مصحف نزد آلجعفر بود و من آن را در زمان خودمان نزد ابویعلی حمزه حسنی دیدم که برخی اوراق آن از بین رفته بود و به خط امام بود.[26] افزون بر این هماکنون در کتابخانهها و موزهها مصحفهایی وجود دارد که گفته میشود به خط امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)است؛ همچنین مصحفهایی منسوب به امام حسن مجتبی و امام رضا(علیهما السلام)وجود دارد.[27] زرقانی از مصحفی با خط امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)یاد میکند که به خط کوفی نگاشته شده است.[28]بدون شک مصحفهای موجود با ویژگیهای مصحف امام سازگار نیست. از سوی دیگر امیرمؤمنان(علیه السلام) در خط کوفی از خوشنویسان به شمار میرفته، بلکه او را در نگارش این نوع خط بیهمتا دانستهاند.[29] به همین سبب آن حضرت در مدت 25 سال خانهنشینی افزون بر تألیف کتابها، بهکتابت قرآن روی آوردهاند.[30]
4. اسباب نزول:
4. اسباب نزول:
دانش اسباب نزول قرآن در تفسیر، فقه و علوم حدیث جایگاهی دارد که اهلبیت نیز به آن نظر داشتهاند. برخی آیات قرآن کریم سبب نزول خاصی ندارد؛ ولی برخی دیگر دارای سبب نزول خاصی است که در روایات اهلبیت(علیهم السلام)از جهات گوناگون درباره آن بحث شده است. این روایات چند دسته است:
الف. روایاتی که به بیان اهمیت اسباب نزول در فهم آیه پرداخته است؛ مانند اینکه امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)میفرماید: «ما نَزَلَتْ آیة إلاّ و أنا عَلِمْتُ فیما نَزَلَتْ و أین نزلت و علی مَن نزلت = آیهای نازل نشده است، مگر اینکه میدانم که درباره چه چیزی و کجا و بر چه کسی نازل شده است» [31] یا اخباری که یکی از ویژگیهای مصحف امام علی(علیه السلام) را بیان سبب نزول آیات دانسته است.[32] برخی روایات این مصحف را مشتمل بر بیان زمان نزول آیات و ترتیب تاریخی آن دانستهاند.[33]
ب. روایاتی که میگوید سبب نزول مخصص و محدود کننده پیام آیه نیست، چنان که امام باقر(علیه السلام)فرمودهاند: اگر آیهای که درباره قومی نازل میشد فقط به آن قوم اختصاص داشت باید با مرگ آن قوم زمان آن آیه نیز سپری میشد و در این صورت چیزی از قرآن نمیماند، در حالی که قرآن تا هنگامی که زمین و آسمان برقرار است جریان دارد و هر قومی آیهای دارد که آن را تلاوت میکند.[34] در روایاتی دیگر قرآن به خورشید و ماه تشبیه شده و ناظر بودن به موارد خاص را محدود کننده پیام و دلالت آیه ندانستهاند.[35]
ج. دستهای دیگر از روایات برای بیان احکام فقهی به شرایط نزول آیه و مشکلات مخاطبان اشاره و فضای نزول آیه را بیان کرده است؛ مانند روایتی که از امام رضا(علیه السلام) در ذیل آیه «نِساؤُکُم حَرثٌ لَکُم» (بقره/2،223) درباره عمل یهودیان (کهمباشرت با همسر را در بعضی حالات جایز نمیدانستند) نقل شده است.[36]
5 ظاهر و باطن داشتن قرآن:
5 ظاهر و باطن داشتن قرآن:
منشأ طرح این موضوع در کتابهای علوم قرآن روایاتی از امامباقر(علیه السلام)و امام کاظم(علیه السلام)بدین عبارتهاست: «مافی القرآن آیةٌ إلاّ و لها ظهرٌ و بطنٌ» ، «إنالقرآن له ظهرٌ و بطنٌ» .[37] نقل این روایات زمینهساز پرسشهای فراوانی در معنای این احادیث، اعتبار اسناد و کاوش درباره تفسیر باطنی شده است.[38] زرکشی یکی از فصول کتاب علوم قرآنی خود را به این بحث اختصاص داده[39] و سیوطی نیز در کتاب الاتقان آن را پی گرفته است.[40] طرح گسترده این روایات از سوی اهلبیت(علیهم السلام) زمینه تقسیمبندی استنباط از آیات و توجه به لایههای گوناگون معنایی را از سوی مفسران پیرو اهلبیت فراهم کرده است گروهی از اسماعیلیه با استناد به این روایات تفسیر باطنی را پدید آورده و کتابهایی در این گرایش تألیف کردهاند که از آن جمله میتوان به تأویل الدعائم قاضی نعمان تمیمی (م. 363 ق.) اشاره کرد و در برابر، قرآنپژوهان بسیاری از شیعه و سنی این گرایش را سوء استفاده از روایات بطون دانسته و روش تفسیر بطنی را نقد کردهاند.[41] از سوی دیگر به این بهانه که این روایات دستاویز باطنیان قرار گرفته نمیتوان بطون داشتن قرآن را منکر شد، ازاینرو کسانی با بهرهگیری از روایات اهلبیت(علیهم السلام)به قاعدهمند کردن آن پرداختهاند؛ مانند اینکه معنای بطنی باید شاهد و دلیلی از قرآن داشته باشد، چنان که در روایت امام باقر(علیه السلام) آمده است: «لیس معنی شیء مِن کتابِاللّهِ إلاّ علیه دلیلٌ ناطقٌ عن اللّهِ فی کتابه ممّا لایَعْلَمُهُ الناسُ ... إنّ لِکتابِ اللّه ظاهراً و باطناً» .[42]
6 اعجاز قرآن:
6 اعجاز قرآن:
واژه اعجاز پس از عصر اهلبیت پدید آمده و در روایات اهلبیت با تعبیر آیت، حجت و بیّنه از آن یاد شده است. تنها در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام) از قرآن به معجزه نیز تعبیر شده است: «القرآنُ الّذی أَبانَ فیه نُبوَّتَه و أَظْهَرَ به آیَتَه و معجزتَه» .[43] و مقصود از معجزه همان معنای اصطلاحی آن است؛ لیکن محققان انتساب این تفسیر به اهلبیت را تأیید نکردهاند.[44] در برخی از روایات از دیگر امامان اهلبیت(علیهم السلام) مانند امام رضا(علیه السلام)از حجت آیت و معجزه بودن آن در نظم سخن رفته است: «فعَظَّمَ الحجةَ فیه والآیةَ المعجزةَ فی نَظْمِهِ» [45]، چنان که در خطبه حضرت زهرا(علیها السلام)از قرآن تعبیر به بینه شده[46] و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که گروهی از یهودیان از آن حضرت پرسیدند: أیّ معجز یدل علی نبوة محمد؟ و امام(علیه السلام)فرمودند: «کِتابُه المُهَیْمِنُ الباهِرُ لِعقولِ النّاظرینَ» .[47] به یقین اهلبیت(علیهم السلام) به قرآن به عنوان دلیل و شاهد نبوت پیامبر توجه ویژه داشته و در استدلالهای خود از فصاحت و بلاغت، نظم معنایی، اعجاز محتوایی و معرفی آن به عنوان سند حقانیت پیامبر، یاد کرده و به آن استناد جستهاند. نکاتی که درباره اعجاز قرآن در سخنان اهلبیت مطرح شده به شرح زیر است:
الف. سبب انتخاب کتاب و سخن به عنوان معجزه و دلیل بر رسالت، در برابر معجزات دیگر پیامبران چون عصا و ید بیضای موسی، بینا شدن و شفا یافتن بیماران به دست حضرت عیسی. برخلاف دیدگاه کسانی که پنداشتهاند نخستین بار قاضی عبدالجبار اسدآبادی (م. 415 ق.) این نکته مطرح کرده[48]، اولین بار در روایتی از امام رضا(علیه السلام)آمده است.[49] نکته مهم در این روایت آن است که حضرت رضا(علیه السلام)، بُعد معنایی و شیوه استدلال قرآن را ملاک اعجاز آن معرفی میکند؛ نه فصاحت و بلاغت آن و میفرماید: خداوند پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در زمانی فرستاد که سخنوری زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و حکمتهای شیوا آورد که گفتار آنها را باطل و حجّت را بر آنها تمامکرد.
ب. بیان فلسفه ادغام پیامهای هدایتی پیامبر در سند نبوت و حقانیت او، زیرا در میان پیامبران پیشین دستورالعملهای هدایتی از معجزات جدا بود؛ اما در مورد پیامبر اسلام کتاب الهی همان معجزه و سند رسالت او قرار گرفت، چنان که امامصادق(علیه السلام)فرمود: خداوند آن را دلیل بر صدق راستگویان و جدایی آنان از دروغگویان قرار داد.[50] در روایتی دیگر منسوب به امام عسکری(علیه السلام) آمده است که قرآن نبی بودن و آیت بودن را آشکار میسازد: «أبان فیه نبوَّتَه و أظْهَرَ آیَتَه و معجزتَه» [51]، ازاینرو در منظر اهلبیت قرآن بر اثر ابدی بودن آشکارتر از معجزات پیامبران پیشین معجزه و دلیل آشکار بر نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)میگردد.[52]
ج. یکی دیگر از ابعاد اعجاز قرآن ویژگی آورنده آن، یعنی امّی بودن پیامبر است. اینکه پیامبر تا پیش از بعثت نزد هیچ کس درس نخوانده با این وجود معارف بلند قرآنی را آورده هرچند در برخی آیات (اعراف/7، 157؛ عنکبوت/29، 48) مطرح شده؛ اما در میان مسلمانان و در تقریر اعجاز و اثبات سندیت قرآن برای رسالت در روایات اهلبیت مطرح شده است: «رجل منکم لایَقرَأ و لا یَکتُب و لم یَدرُس کتاباً و لا اختلف إلی عالم و لا تَعَلَّم من أحد ... ثم أوتی جوامعَ العلم، علم الأولین والآخرین» .[53] این مقدمه در تقریر استدلال، کمتر مورد توجه اعجاز پژوهان قرار گرفته، به ویژه کسانی که بر اعجاز بیانی و فصاحت و بلاغت تأکید میکنند، زیرا ممکن است انسانی درس ناخوانده در سخن گفتن چیرهدست باشد؛ اما نمیتواند معارف بلند بیاورد و حکمتها و تاریخ پیشینیان را بیان کند. علامه مجلسی در این باره میگوید: ظهور قرآن عظیم از کسی که از آغازتولد تا پایان عمر هرگز نزد انسانی تعلیم نگرفته و چشم به کتابی ندوخته از بزرگترین معجزات است.[54]
د. هرچند برخی از روایات اهلبیت به نظم قرآن اشاره دارد[55]؛ اما شماری ازاینروایات ضمن معرفی قرآن به عنوان سند رسالت پیامبر بر اعجاز محتوایی تکیه[56] و ویژگیهای محتوایی قرآن مانند جاذبه، جاودانگی، جامعیت، عمومیت، تأثیر شگرف اخلاقی و اجتماعی، پاسخگو بودن و جدید بودن قرآن را مطرح میکند. طرح مسائل عمیق توحید و معاد و اسرار خلقت در شکل استوار و متین آن توسط فردی امّی در جزیرة العرب حقیقتاً از مسائلی بود که میبایست قرآنپژوهان، آن را مورد توجه قرار داده، به عنوان مهمترین وجه اعجاز قرآن مطرح سازند، به ویژه آنکه قرآن خود را بارها با اوصاف هدایتگری، شفاء، نور، بصائر و... معرفی کرده است. (بقره/2،185، انعام/6 104، اسراء/17، 82 مائده/5 15، یوسف/12، 111، نحل/16، 89) این اوصاف بیانگر ویژگیهای مربوط به محتوا و معنای قرآن است؛ نه واژگان و عبارات و جنبههای ادبی و زبانی آن. آیات تحدّی نیز اگر ناظر به خصوص اعجاز محتوایی نباشد، ناظر به اعجاز معینی نیز نیست. تکیه اهلبیت بر شناساندن محتوای قرآن و ذکر عظمت شأن آن بر محور معانی و معارف صحیح جریان متمایزی را در گرایش به علوم قرآن نشانمیدهد.
7. محکم و متشابه:
7. محکم و متشابه:
در روایات اهلبیت(علیهم السلام)آگاهی از محکم و متشابه قرآن ضرورتی گزیرناپذیر و مقدمه فهم و تفسیر قرآن شناخته شده است. قرآن دارای وجوه پنجگانه و یکی از وجوه آن، محکم و متشابه است و درباره آن گفته شده: به محکمات عمل و متشابهات را رها کنید[57] یا در روایتی در معنای تشابه گفته شده: متشابه چیزی است که برخی از آن با برخی دیگر شباهت دارد.[58] در روایتی دیگر همین تقسیم انجام گرفته، اما حوزه آیات محکم عمل و اعتقاد و حوزه آیات متشابه تنها اعتقاد و ایمان تعیین شده است[59] و چون آگاهی از محکم و متشابه ضروری و معیار جواز تفسیر است، ضرورت فراگیری آن بازگو شده است، تا آنجا که امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)آگاهی به آیات متشابه قرآن را از امتیازات خود و از آموختههایش از محضر پیامبر معرفی کرده است.[60]
بخشی از روایات تفسیری اهلبیت به تفسیر آیات متشابه اختصاص دارد. آنان افزون بر یادآوری ضرورت توجه به این موضوع، برای شبههزدایی، این دسته از آیات را تفسیر کردهاند، که نمونهای ازآنها در رساله محکم و متشابه سید مرتضی آمده است.[61]
8. ناسخ و منسوخ:
8. ناسخ و منسوخ:
در قرآن کریم آیاتی درباره نسخ آمده و نخستین بار اهل بیت(علیهم السلام) به این موضوع و دستهبندی آیات احکام به دو قسم ناسخ و منسوخ و ضرورت آگاهی از آن در استنباط احکام پرداختهاند و پیش از ایشان کسی بدان توجهنکرده است و همه آثاری که درباره نسخ نگاشته شده پس از قرن دوم است.[62]
روایات اهل بیت در زمینه نسخ چند دسته است: یک دسته در تعریف ناسخ و منسوخ است؛ مانند: «الناسخ الثابت و المنسوخ مامضی[63]» یا آمده است که ناسخ چیزی است که به آنها عمل میشود و منسوخ آن است که پیش از این به آن عمل میشده و آنگاه حکمی آمده که آن را نسخ کرده است.[64] دستهای دیگر روایاتی است که اهل بیت قضات و مفتیان را به ضرورت آگاهی از آن توجه میدادهاند؛ مانند روایتی که ابوعبدالرحمن سلمی نقل میکند که علی از قاضیای پرسید: «آیا ناسخ و منسوخ را میشناسی؟ او گفت: نه. حضرت به او فرمودند: هم خودت هلاک شدی و هم دیگران را هلاک کردی.[65] دستهای دیگر روایاتی از امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) است که من ناسخ و منسوخ قرآن را میشناسم[66]، و در روایتی آمده که آیهای بر پیامبر نازل نشده، مگر اینکه آن آیه را بر من قرائت کرد و ناسخ و منسوخ آن را به من آموخت.[67] البته اصطلاح نسخ در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به معنای رایج آن در همان عصر است و موارد تخصیص، تفسیر، استثنا و ترک عمل به حکم بر اثر تغییر شرایط و تبدیل موضوع را در بر میگیرد که از آن به نسخ در اصطلاح مفسران سلف» تعبیر شده است.[68]
9. عام و خاص:
9. عام و خاص:
از دیگر محورهای علوم قرآن و مقدمات تفسیر آن آشنایی با عام و خاص است که قرآنپژوهان از ابعاد گوناگون درباره آن سخن گفتهاند. روایات فراوانی از اهل بیت(علیهم السلام)در ضرورت توجه به انواع خطابهای قرآن و از جمله عام و خاص آمده است.[69] به سبب اهمیت آشنایی با عام و خاص و نقش آن در تفسیر و فهم قرآن مفسران در قواعد تفسیر و اصولیان در علم اصول به تفصیل از آن سخن گفتهاند؛ اما توجه اهل بیت به این موضوع پیش از دیگران بوده است، چنانکه در رساله محکم و متشابه از امیرمؤمنان(علیه السلام)نقل شده که آن حضرت در ضمن بیان تقسیمات قرآن به خاص و عام اشاره کردهاند. در آن عصر سخنی از صحابه و تابعین درباره آن مطرح نشده است.[70] در روایتی که نعمانی از امیرمؤمنان(علیه السلام)نقل میکند، حضرت عام و خاص در قرآن را بر چند دسته تقسیم میکند: گروهی از آیات لفظ آنها عام و معنای آنها خاص است و گروهی لفظ آن خاص و معنای آن عام است، در حالی که تعدادی دیگر از آیات به لفظ عام آمده؛ ولی مصداق واحدی دارد.[71]
10. امثال قرآن:
10. امثال قرآن:
در روایات اهلبیت با تعبیرهایی گوناگون به امثال قرآن اشاره شده است؛ به عنوان نمونه در روایتی آمده است: «إنالقرآن نزل علی خمسة وجوه ... و أمثال و اعتبروا بالامثال[72]» . در رساله محکم و متشابه منسوب به سید مرتضی بحث مثلها آمده و معلوم نیست این بحث از خود سید است یا از اهلبیت[73]؛ اما به هر حال اهلبیت(علیهم السلام)نخستین کسانیاند که به مجموعه امثال قرآن اشاره و آن را با اهمیت وصف کردهاند و به تفسیر و تطبیق آیات تمثیلی عنایت خاص داشتهاند، چنان که در روایتی از امام صادق در تفسیر آیه «اِنَّ اللّهَ لایَستَحییِ اَن یَضرِبَ مَثَلاً ما بَعوضَةً» (بقره/2،26) به راز انتخاب پشه در مَثَل اشاره شده و اینکه چرا خداوند حشرهای بسیار خرد را برگزیده، آنگاه میان پشه و فیل مقایسه و وجود ویژگیهای فیل در پشه یادآوری شده است[74] یا درباره تشبیه منافقان به چوب: «کَاَنَّهُم خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ» (منافقون/63 4) در روایتی از امام باقر(علیه السلام)آمده است که این تشبیه ازاینروست که آنان نه میشنوند و نه در مییابند.[75]
11. قصص قرآن:
11. قصص قرآن:
اهمیت بحث قصص از آنروست که بخش گستردهای از آیات قرآن را قصههای اقوام پیشین و زندگی پیامبران الهی تشکیل میدهد. در روایات اهلبیت(علیهم السلام) اهداف و فلسفه تکرارها، توضیح و تفصیل داستانها و مرزبندی اخبار صحیح از ناصحیح مطرح شده است. آنان در موارد فراوانی ضمن تبیین قصصقرآن به اهداف این قصص توجه کردهاند تا مخاطبان در پی آثار آن حرکت کنند.[76] قرآن میگوید: «نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَاَهُم بِالحَقِّ» (کهف/18،13)، ازاینرو در نهجالبلاغه بارها با اشاره به داستان انبیای پیشین و حتی داستان ابلیس میگوید: پند بگیرید: «فاعتبروا» [77] و در جایی میگوید: داستان آنان برای کسانی که عبرت بگیرند عبرت است. اهلبیت برای توجه دیگران به هدف قصههای قرآنی آنها را توضیح و تفصیل میدهند تا صورت قصه کامل و هدف آن واضح گردد.[78] و این تفصیل برای آگاهی به جزئیات حال شخصیتهای داستان نیست، بلکه هدف از آن ترویج حق و اشاعه اصول اعتقادی و آشکار کردن اعتقاد باطل است.[79]
روایات فراوانی در این بخش نقل شده و نشان میدهد که اهلبیت تا چه اندازه زمینه گسترش و تفصیل قصص قرآن را فراهم کردهاند.
بخشی ازاینروایات نیز ناظر به تصحیح داستانهاست که در فرهنگ عمومی جامعه به اسرائیلیات آمیخته شده بود. کتب روایی شیعه سرشار از احادیثی است که به تصحیح قصهها و مخالفت جدی با روایات جعلی و اسرائیلی و رواج بازار قصهسرایانی پرداخته که هدف آنها سرگرم کردن مردم به امور واهی برای غفلت آنان از فساد حاکمان جور بوده است؛ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در اشاره به قصهای ناسازگار با ساحت قدس عصمت حضرت داود(علیه السلام)فرمود: اگر کسی را نزد من آورند که معتقد باشد حضرت داود پیامبر، همسر اوریا را به همسری خود درآورده است وی را مستحق حدّ میدانم.[80] امام باقر(علیه السلام)نیز کعبالاحبار را که از راویان اسرائیلیات بود، دروغگو معرفی فرمود[81] و در مبارزه با قصهپردازان به آیه «و اِذَا رَاَیتَ الَّذینَ یَخوضونَ فی ءَایـتِنا» (انعام/6 68) استناد و آنان را مصداق ذیل آیه: «فَاَعرِض عَنهُم حَتّی یَخوضوا فی حَدیث غَیرِهِ[82]» شمرد. نمونه دیگر اینکه امامرضا(علیه السلام)در برابر آنچه به داود نسبت داده میشود، یعنی سستی در امر نماز و نسبت قتل و زنا که هرگز با شأن پیامبران سازگاری ندارد، اظهار شگفتی میکند[83] و در روایتی میفرماید: قصه گویانِ مخالففرهنگ اهلبیت از سفیهاناند».[84]
بخشی از روایات اهلبیت درباره اهمیت قصص قرآن است و از نظر آنان قصص قرآن نافعترین داستانها و بهترین آنهاست.[85]
از روایات مهم اهلبیت(علیهم السلام) در بخش قصص، استناد به آیات برای امور عملی و به ویژه در بخش احکام است؛ مانند استفاده از قصه حضرت ابراهیم و داستان بنای کعبه و جانشینی وی، برای نفی امامت و رهبری هر ستمگری تا قیامت[86] یا استناد به قصه حضرت موسی(علیه السلام) برای اثبات اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر به علم و آگاهی[87] و نمونهها در این باره فراوان است.[88] برخیروایات نیز به تقسیمبندی قصّههای قرآن میپردازد[89] یا در مباحث کلامی به آنها استناد میجوید،[90] یا قصههای قرآنی را به معنایی جز معنای ظاهری آن تأویل میکند.[91]
12. قرائات:
12. قرائات:
اهلبیت(علیهم السلام) به درستخوانی و رعایت ترتیل قرآن توصیه کردهاند؛ ولی به اختلاف قرائات و لهجهها نپرداختهاند. علم قرائت به تدریج رواج یافت و گروهی به «قاری» موسوم شدند؛ اما در میان مسلمانان قرائت رایج همان قرائت امیرمؤمنان(علیه السلام) و آن قرائت عاصم به روایت حفصبن سلیمان است.[92] پدید آمدن قرائتهای هفتگانه نیز پس از عصر اهلبیت است و آنان تأکید داشتند که با قرائتی که مردم میخوانند بخوانید.[93] اهلبیت(علیهم السلام) به صراحت تأکید کردهاند که قرآن بر یک حرف نازل شده و پندار نزول قرآن بر 7 حرف (به معنای 7 قرائت) را تکذیب کردهاند.[94]
در سخنان اهلبیت(علیهم السلام) دیده نشده که قرائت چندگانه را توجیه یا ترویج کرده باشند. البته برخی روایات تفسیری شبهه تحریف را تأیید میکند که محققان قرآنی به آن شبهات پاسخ دادهاند[95].
نسبت میان قرآن و اهلبیت:
نسبت میان قرآن و اهلبیت:
امامان دوازدهگانه که اهلبیت پیامبر و ذویالقربای آن حضرت هستند (احزاب/23،33؛ شوری/42،23) در منابع شیعه و سنی مقام و ارج بالایی دارند، تا آنجا که به توصیه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)سلام و درود بر آن حضرت (احزاب/33،56) باید با سلام و صلوات بر خاندانش همراه باشد[96]، چنانکه افزون بر مقام طهارت و نزدیکی آنان به پیامبر، بر شناخت معارف وحی و مقام علمی آنان از طریق اتصال به پیامبر و کسب آموزههای وحیانی از آن حضرت تأکید شده است. نمونهای از اوصاف نقل شده از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره اهلبیت چنین است: آنان هادی، راهنما[97] و منذر[98] هستند. و اختلاف میان امت اسلامی را بر میدارند.[99] این اختلافزدایی شامل اختلاف در تفسیر و فهم دین نیز میگردد. از دیگر اوصاف ائمه اهلبیت(علیهم السلام)مسئولیت ایستادگی در برابر تحریفها، پاسخ به شبهات و راهنمایی ناداناناست.[100]
اما مهمتر دستهای از اخبار است که نسبت خاصی میان اهلبیت و قرآن برقرار کرده، زمینهساز نگرشهای متفاوت در باب جایگاه و نسبت میان قرآن و اهلبیت گردیده است. این روایات بر دو دستهاند: در برخی از آنها اهلبیت پیامبر «عِدل و همتای قرآن» شناسانده شدهاند و در دستهای دیگر آیاتی را بر اهلبیت منطبق کردهاند که بیانگر مقام و موقعیت آنان است، و پیش از این به نمونهای از آن اشاره شد؛ اما مهم تبیین دسته نخست ازاینروایات است که ناظر به علم اهلبیت به قرآن است. این روایات پرشمار دارای تعبیرهایی گوناگون و مضمونی واحد است که درباره آنها میتوان ادعای تواتر معنوی کرد؛ مانند اینکه اهلبیت(علیهم السلام) عالم به سراسر قرآناند[101]، آنان راسخان در علماند[102]، اگر از آنها درباره قرآن بپرسید، به شماخبر میدهند، آنان عالم به تفسیر و تأویل قرآن هستند[103]، علم آسمان و زمین و حقایق جهان را از قرآن استخراج میکنند.[104] در برخی روایات نیز آمده که اگر بخواهند درباره سورهفاتحةالکتاب تفسیری بنگارند به اندازه بار70 شتر خواهد شد.[105]
این گونه مضامین زمینه این پرسش را فراهمکرده، که نسبت میان قرآن و اهلبیت چیست و ارجاع به اهلبیت برای دستیابی به مراتب برتر فهمقرآن است یا برای اصل فهم آن؟
اهلبیت و فهم قرآن:
اهلبیت و فهم قرآن:
از مباحث پیشین این نکته آشکار میگردد که مدرسه اهلبیت نسبت به صحابه و تابعان برجستگی ویژهای دارد. این برجستگی به سبب وابستگی به پیامبر و پیوند با آموزههای وحیانی است؛ اما آیا این سخن بدین معناست که بدون رجوع به روایات اهلبیت، قرآن مبهم و نامفهوم و ظواهر آن فاقد حجیت است و دستیابی به آن تنها از طریق روایات تفسیری میسوراست؟
گروهی از محدثان و اخباریان شیعه از دیرباز چنین میپنداشتند که قرآن جز برای پیامبر و راسخان در علم قابل فهم و حجت نیست و آنان اگر آیه و سورهای را تفسیر کردهاند برای دیگران قابل استفاده و تمسک است و گرنه باید توقف کرد و فهم آن را به اهلش واگذاشت.[106] از سخنان قاضی عبدالجبار اسدآبادی (م. 415 ق.) که این پندار را نقد میکند، چنین بر میآید که این اندیشه نادرست در قرن پنجم مطرح بوده است[107]، گرچه پیش از این در دوران تابعان کسانی مانند سعیدبن مسیب و عبیده سلمانی - بدون آنکه رجوع به اهلبیت را مطرح کنند - بر این باور بودهاند که اظهار نظر در معانی آیات قرآن جایز نیست[108]؛ لیکن این اندیشه از قرن یازدهم گسترش یافت و در میان گروهی از اخباریان و بعدها به وسیله کسانی که ظاهراً و به ویژه در فقه با اخباریان دلدادگی نداشتند، ولی افکار و عقاید این گروه به صورت ناخواسته بر افکار آنان اثر جدی گذاشت دیده میشود و در نتیجه همان عقاید را با تعبیراتی دیگر در معارف و عقاید ابراز میکردند.[109] دلیل این گروه روایاتی مانند «إنمّا یَعْرِف القرآنَ مَن خُوطب به = همانا قرآن را مخاطب آن میشناسد» [110] است. بر پایه اینگونه روایات چون مخاطب قرآن پیامبر و راسخان در علماند و فقط آنها میتوانند قرآن را بفهمند، برای دیگران قابل فهم نیست، به ویژه آنکه بخشی از آیات قرآن عام و مطلق است و با سخنان پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام)تخصیص و تقیید خورده و آن مقیِّدها و مخصِّصها در اختیار ما نیست و استناد به ظواهر آنها نادرست است. از سوی دیگر روایات فراوانی در نهی و نکوهش از تفسیر به رأی رسیده است.[111]
مخالفان این دیدگاه بر آناند که بیتردید خداوند متعال قرآن را برای همه جهانیان نازل کرده و از همه مخاطبان خود خواسته تا تعالیمش را برگیرند و آن را بفهمند (ص/38،29) و به زبان قوم هم آورده (ابراهیم/14،4) و راه جدیدی در لغت عرب و اسلوب بیان نیز اختراع نکرده، بلکه با همان الفاظ و معانی، و با زبان متداول با مردم سخن گفته است: «اِنّا جَعَلنـهُ قُرءنـًا عَرَبیـًّا لَعَلَّکُم تَعقِلون» (زخرف/43،3) و به مردم فرمان تفکر و تدبر در قرآن داده است. اگر قرآن قابل فهم و تفسیر نبود یا فهم آنان حجت نبود، مخاطبان را بر عدم تأمل و تدبّر در قرآن توبیخ نمیکرد. (نساء/4،82) اگر قرآن در دسترس فهم بشر نباشد، چگونه میتواند برای مردم نور، موعظه، بلاغ، بشارت و انذار باشد، در صورتی که خطاب قرآن مستقیماً به تودههای مردم است، افزون بر این از اهلبیت(علیهم السلام)روایاتی رسیده است که به قرآن رجوع کنید و حتی در پارهای از روایات از زبان اهلبیت اعتقاد به مبهم بودن قرآن موجب هلاکت مردم معرفی و شدیداً رد شده است، چنان که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است: «فَمَن زَعَمَ أنّ کتاب الله مُبْهَمٌ فقد هَلَک و أَهْلَک» .[112] چنین نیست که مقیِّد و مخصِّص داشتن قرآن باعث اجمال آن باشد، زیرا افزون بر اینکه این مخصِّص و مقیِّدها مربوط به احکام است، در خود قرآن شاهدی بر آنها وجود دارد، چنان که اهلبیت(علیهم السلام)فرمودهاند: در قرآن چیزی نیست، مگر اینکه در توضیح و تبیین آن دلیلی در قرآن آمده که مردم نمیدانند[113]، ازاینرو لازم است چنانکه خود قرآن فرمان تأمل و تدبر داده، آن شواهد را بیابند و از همین رو کسانی مانند شیخ انصاری رمز تأکید و تدبر را افزون بر ژرفنگری و دقت در پیام، کشف همین نکات و شواهد دانستهاند.[114]
اما مدلول روایتی که میگوید: قرآن را تنها مخاطب آن میشناسد بر فرض صحت خبر و دلالت آن، بدین معنا نیست که قرآن حجت و قابل استناد نیست، بلکه بدین معناست که شناخت کامل و معرفت حقیقی سراسر قرآن و از جمله بطون گوناگون آن، تنها برای مخاطبان آن حاصل میگردد و برای اشاره به این گونه معرفت تعبیر «یَعْرِفُ» آمده؛ نه یفسّر و یأوّل. به همین سبب بسیاری از محققان شیعه تأکید کردهاند که همه مردم در اصلِ امکان فهم ظواهر و تفسیر قرآن مشترکاند و آنچه به امامان معصوم و اهلبیت(علیهم السلام)اختصاص دارد، امور دیگری است. (همین مقاله = اهلبیت و روش اختصاصی در فهم)
بنابراین باید سه حوزه فهم ظاهر و تفسیر و تأویل را در نسبت میان اهلبیت و قرآن مشخص کرد. آنچه در بحث حجیتِ ظواهر قرآن مطرح است به مدلول مطابقی و تضمنی متن مربوط میشود؛ بدون تردید متن قرآن مانند هر متنی دیگر قابل استناد است.
اما در حوزه تفسیر که به معنای کشف و اظهار و پردهبرداری است[115] باید این نکته روشن شود که مراد از این پرده برداری چیست و اهلبیت در این زمینه چه نقشی دارند و تفسیر آنان با تفسیر دیگران چه فرقی دارد؟ روشن است که پرده برداشتن در جایی است که معنایی خاص از لفظ به ذهن نمیرسد و نیازمند بررسی و کشف است، و معمولا چنین کاوشی با بررسی مدلولهای ضمنی و لوازم کلام حاصل میگردد؛ یعنی مفسر باید لوازم آشکار و غیر آشکار کلام را بررسی کند تا این نوع از پیاماستخراج شود.
اهلبیت و روش اختصاصی در فهم:
اهلبیت و روش اختصاصی در فهم:
مهمترین نکته متمایز کننده روش کلی اهلبیت در تفسیر، پیوند علمی آنان با بیت وحی و مقام عصمت آنان است که تفسیرهای آنان را بر دیگران برتر ساخته است. البته روایات تفسیری بسیار اندک و در آیات خاصی است و نمیتوان آیاتی را که آنان تفسیر نکردهاند به سبب متمایز بودن تفسیر اهلبیت با دیگر تفاسیر، تفسیر نکرد و آن را حجت ندانست، به ویژه آنکه روایات رسیده از آنان به معنای قطعی بودن منقولات موجود در تفسیرهای روایی نیست. = تفسیر اهلبیت)
جایگاه انحصاری اهلبیت نسبت به قرآن:
اشاره
جایگاه انحصاری اهلبیت نسبت به قرآن:
بر اساس حدیث ثقلین قرآن ثقل اکبر و اهلبیت ثقل اصغر[116] و این دو تا روز حشر جداییناپذیرند[117]؛ همچنین اهلبیت زدایندگان اختلاف در کتاب و سنت معرفی[118] و تمسک به آنان سفارش شده است، چونعترت(علیهم السلام)ریسمان اتصال میان مردم و خدا هستند.[119] اینگونه روایات موضع و جایگاهی ویژه و ممتاز برای اهلبیت تعیین میکند. مفسران همه فرقههای اسلامی پذیرفتهاند که پیامبر خدا افزون بر ابلاغ وحی عهدهدار تبیین آیات الهی نیز بوده[120]، چنانکه در قرآن آمده است: «و اَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم» . (نحل/16،44)، البته آنچه از پیامبر به دست ما رسیده تفسیر برخی جملهها و آیات و کلمات است، در حالی که بر پایه برخی روایات، پیامبر همه آیات را برای امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)تفسیر کرده[121] و این نشان میدهد که علوم پیامبر به اهلبیت منتقل شده است. از سوی دیگر اهلبیت فرمودهاند: حدیث ما حدیث پدران ما و حدیث پدران ما حدیث پیامبر است[122]، بنابراین تفسیرهای نقل شده از اهلبیت(علیهم السلام)تفسیر پیامبر است، و تفسیر پیامبر و اهلبیت حامل علوم مستفاد از وحی و همانند کلام الهی مستند است و بر پایه حدیث ثقلین که قرآن و عترت را ما تَرَک پیامبر میداند تمسک به آنها لازم و این دو از هم جداییناپذیرند و نمیتوان یکی را گرفت و دیگری را وانهاد. اکنون باید به بررسی رسالت و رفتار اهلبیت در ساحت قرآن بپردازیم.
1. تفصیل معارف و احکام:
1. تفصیل معارف و احکام:
تفصیل احکام افزون بر روایات نبوی در روایات اهلبیت به صورت گسترده آمده است. بسیاری از روایاتِ احکام، ناظر به تبیین جزئیات احکام قرآن است که بدون تبیین مزبور این خصوصیات روشن نمیشود. از سوی دیگر، نگرش اهلبیت به معارف قرآن از نگرش به احکام آن جدا نیست و توضیح گسترده در زمینه جزئیات معارف اسلامی در حوزه عقاید مانند اسما و صفات الهی، معاد و قیامت و اراده انسان و فلسفه خلقت و ... همگی در تفصیل آیات قرآن بیان شده است. کتاب توحید صدوق، محاسن برقی و کافی کلینی نمونهای از روایات اهلبیت در تفصیل عقاید و معارف است.
2. هدایت و تصحیح بدفهمی نسبت به قرآن:
2. هدایت و تصحیح بدفهمی نسبت به قرآن:
پس از رحلت پیامبر و انزوای تحمیلی اهلبیت(علیهم السلام)، بر اثر فقدان مرجعیت فکری، چالشهایی جدی در حوزه مسائل اعتقادی و فقهی پدید آمد و امت اسلامی از دو سوی با جریانهای انحرافی رو به رو شدند؛ از سویی جهان اسلام روز به روز گسترش مییافت و پرسشها و شبهاتی به ویژه درباره قرآن کریم مطرح میشد که نیازمند پاسخگویی بود و از سوی دیگر مسلمانان و صحابه پیامبر، روشمندانه به تفسیر قرآن نمیپرداختند، بلکه عدهای با تکیه بر آرای ظنی و استحسان و استمداد از اسرائیلیات و جدلهای ناآگاهانه به تفسیر روی آوردند. گروهی نیز میگفتند: چون در بخشهای فراوانی از قرآن تفسیری از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)وجود ندارد باید سکوت کرد. اهلبیت پیامبر با تحمل دشواریهای دوران انزوا، زندان و هجمههای پیاپی به ویژه در عصر امویان و عباسیان با دو روش ایجابی وسلبی به تصحیح حرکت علمی تفسیر قرآن پرداختند: از سویی خود روش درست تفسیر را به کار گرفته، چگونگی استنباط از آیات را به مسلمانان آموختند و عملا به مراجعان خود تفسیر قرآن را به ویژه در آیات کلیدی آموزش دادند[123] و از سوی دیگر با تفسیرها و شیوههای نادرست تفسیر مانند تفسیر به رأی و تقطیع آیات مبارزه کردند و راه را بر اسرائیلیات بسته، راه تفسیر صحیح را هموار ساختند.[124] این روایات شاهد بسیار محکمی بر جایگاه انحصاری اهلبیت در هدایت به تفسیر صحیح و تصحیح بدفهمی قرآن است. از موارد بسیار روشن این موضع ممنوع کردن قیاس خاص، یعنی دستیابی به علل واقعی احکام شرعی از طریق عقل برای سنجش صحت نصوص شرعی است.[125] نهی از قیاس ازاینروست که به تفسیر به رأی و تصرف در احکام شریعت و آیات احکام میانجامد. برخی روایات تفسیری نیز به تفسیر واژگانی قرآن میپردازد و در جهت فهم صحیح و پیشگیری از بدفهمی، واژگانی مانند واحد، صمد، هدایت، ضلالت، استوای بر عرش، کرسی، صراط، امانت، ابتلای به کلمات، رجس، غیب، شهادت، خائنةالأعین، قنطار، باغی و عادی را تفسیر میکند.[126]
3. تأویل آیات:
3. تأویل آیات:
با تأویل لایههای چندگانه معانی قرآن کشف میگردد. کشف لایهها از طریق تأویل همانند تفسیر فرصتی است برای کاوش متن که علم آن به انسانها هدیه داده شده است و یکی از ویژگیهای اهلبیت(علیهم السلام)آگاهی آنان به تأویل است. گرچه درباره علم به تأویل اختلاف شده که جز خداوند تأویل قرآن را کسی میداند یا نه[127]؛ اما تردیدی نیست که قرآن دلالت دارد که علم به تأویل برای غیر خدا جایز است.[128] از سوی دیگر تأویل قرآن میسور همگان نیست، بلکه ویژه کسانی است که قرآن از آنان به «راسخان در علم» و خردمندان (اولواالألباب) یاد میکند: «... و ما یَعلَمُ تَأویلَهُ اِلاَّ اللّهُ والرّسِخونَ فِی العِلمِ ... و ما یَذَّکَّرُ اِلاّ اُولوا الاَلبـب» . (آلعمران/3،7) راسخان در علم بیواسطه یا با واسطه علم تأویل را از خداوند میگیرند. رسوخ در علم و خردمندی نیز درجات و مراتبی دارد که افراد به اندازه احاطه علمی و تقرب معنوی و اتصال به سرچشمه علم الهی از آن بهره میبرند. مَثَل اعلای این آگاهی شخص پیامبر است که خداوند او را برای ابلاغ وحی برگزیده و به او کتاب و حکمت آموخته است. (نساء/4،113)
در مرتبه بعد نیز به اهلبیت پیامبر علم تأویل آموخته شد، و یکی از فضایل آنان آگاهی به تأویل قرآن است. اگرچه دیگران نیز به بخشی از تأویل به معنای یاد شده دسترسی دارند، اما افزون بر اینکه انسانها در ادراک مطالب علمی به ویژه تأویل قرآن یکسان نیستند و به میزان فهم خود از معانی و حقایق بهره میبرند، تأویلهای قرآن نیز یکسان نیست و مراتبی دارد.
از روایات فراوان استفاده میشود که اهلبیت پیامبر چون از راسخان در علماند و تأویل را از پیامبر آموخته و در بیت وحی تربیت شدهاند،[129] جایگاه انحصاری بهرهمندی از کمال تأویل را دارند.
4. رفع اختلافها:
4. رفع اختلافها:
از دیگر ویژگیهای اهلبیت به تصریح روایات و بر پایه واقعیت تاریخی، رفع اختلاف در تفسیر و فهم قرآن و بیان معارف قرآن است. در احتجاجی از سوی هشامبن حکم که به تأیید امام صادق(علیه السلام) رسیده به این نکته اشاره شده و حجت خدا را مرجع نهایی حل اختلافها معرفی کرده است[130]، چنانکه در روایت امام هادی(علیه السلام)همین معنا مورد توجه قرار گرفته و با صراحت به نقش امیر مؤمنان، علی(علیه السلام)پس از رحلت پیامبر و جانشینی آن حضرت در رفع اختلاف در تفسیر و تداوم بخشیدن به سنت اشاره شده است.[131]
اصحاب ائمه نیز نقش ضروری و انحصاری اهلبیت را، رفع اختلافها میدانستهاند، چنان که در احتجاج و مناظره هشامبن حکم به آن اشاره شده است.[132] در مواردی دیگر امامان معصوم(علیهم السلام)عملا در میان عالمان عصر خود به اختلافهای تفسیری در حد مقدور پایان دادهاند، با آنکه برخی عالمان آن عصر چنین پذیرشی نداشتند. از نکات قابل توجه این است که معصومان(علیهم السلام) با استدلال و استناد به قرآن به داوری در اختلافها میپرداختند تا پذیرش آن آسان باشد. نمونهای ازاینروایات، توضیح امام موسیبن جعفر درباره توحید است که در آغاز میفرماید: در توحید از آنچه خداوند در کتابش یاد کرده است تجاوز نکن، آنگاه با کلمات و تعبیرهای قرآنی واحد، احد، صمد، لم یلد و لمیولد، و... خداوند وصف میشود[133] یا در برابر عقاید مرجئه، قدریه و مجسمه تشبیه و تعطیل را نفی میکند.[134]
5. ایستادگی در برابر انحرافات:
5. ایستادگی در برابر انحرافات:
بر پایه برخی روایات، اهل بیت(علیهم السلام) مسئولیت ایستادگی در برابر انحرافات را داشتند؛ به عنوان نمونه روایاتی از پیامبر آمده است که بار حفظ این دین را در دفاع از اسلام و رد انحرافها در هر دورهای، مردی از فرزندان من بر دوش میگیرد که تأویلهای باطلاندیشان و تحریفهای کژ افکاران و بر ساختههای نادانان را از آن دور و نابود میسازد.[135] این ایستادگی به طور گسترده در دورههای مختلف حتی با دشواری انجام مسئولیت و فشارهای طاقتفرسا مشاهده میشود؛ آنان با تفسیر به رأی[136]، اسرائیلیات و نسبتهای ناروا به پیامبران[137]، قیاس، استحسان[138] و مانند آن مبارزه میکردند. امیرمؤمنان علیبن ابیطالب(علیه السلام)، به شبهات مربوط به تناقض در قرآن پاسخ میداد.[139] روایات مربوط به این بخش به ویژه در پاسخ به شبهات و اشکالات و توضیح بدفهمیها در کتاب توحید صدوق، احتجاج طبرسی و کتاب الاحتجاج بحارالانوار[140] دیده میشود و گستردگی آن نشان اهتمام اهل بیت به این مسئله است. روش آنان استدلال عقلی توأم با شرح صدر و استناد به قرآن و حدیث نبوی بود. البته ایستادگی آنان در برابر انحرافها به تفسیر آیات و معارف قرآنی محدود نمیشد، و شامل موضوعات عام مربوط به قرآن نیز میشد، چنانکه اسحاق کندی یکی از دانشمندان معاصر امام حسن عسکری(علیه السلام)به فکر تألیف کتابی برای اثبات تناقض در قرآن افتاد؛ ولی امام عسکری فردی را مأمور کرد تا به شیوهای خاص و با استدلال او را از این پندار برهاند و از این کار بیهوده باز دارد.[141]
6. تجسم بخشیدن تعالیم قرآنی:
6. تجسم بخشیدن تعالیم قرآنی:
تفسیر و تبیین پیام قرآن تنها به بیان و گفتار نیست، به ویژه آنکه زبان به لحاظ نشانهشناسی کلام تنها سرپلی به سوی مفاهیم و معانی است؛ اما تجسّم کلام در شخص به خوبی میتواند معنا و مفهوم کلام را بیان کند، قرآن زهد را بیان میکند و اهل بیت آن را تفسیر میکنند[142] و حقیقت زهد بدون هرگونه افراط و تفریط در وجود آنها تحقق یافته است. از سوی دیگر با تجسم بخشیدن به ایدهها و دستورات دینی است که جامعه میتواند به طور ملموس و عینی با حقایق دین آشنا شود و از ابهام در شیوه عمل درآید و تحققپذیری آن را ادراک کند، از این رو قرآن پیامبر را اسوه و الگوی عملی نیک برای مردم معرفی میکند: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ» . (احزاب/33،21) این ویژگی اهلبیت درباره آموزههای قرآن یعنی اسوه بودن و تجسم بخشیدن به اوصاف کمالی که در دستورات دینی آمده در روایات هم آمده است، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود: «و یسیر بسیرتهم[143]» ، «یَهْتَدی بهداهم» .[144] این گونه تعبیرها ناظر به اسوه بودن اهل بیت و نقش آنان در تجسم بخشیدن به قرآن است.
7. علم ویژه به قرآن:
7. علم ویژه به قرآن:
قرآن دارای ظاهر و باطن است و پیامهای آن لایههای گوناگون دارد.[145] معرفت این لایهها و بطون مشروط به شرایطی است و شناخت همه آنها به صورت کسبی حاصل نمیگردد و افراد در شرایط عادی به ژرفای آن دست نمییابند، مگر اینکه از علم لدنّی بهرهمند شوند؛ علمی که تنها با امدادهای غیبی و کمک خداوند حاصل میگردد. هرچند ممکن است برخی مراتب این علم برای اولیای خدا و اهل سیر و سلوک و تهذیب نفس قابل دستیابی باشد؛ اما همه مراتب آن در دسترس آنان نیز نیست. در برخی روایات به این بخش از علوم اشاره شده و گاهی از آن به علم «حقایق قرآن» در برابر علم به عبارات، اشارات و لطایف تعبیر شده و آن را بهره پیامبران دانستهاند.[146] حتی در سخنی از امام علی(علیه السلام)آمده است که معارف قرآن گاه در مرتبهای است که تنها خداوند و امنای او آنها را میشناسند: «و قسماً لایعرِفُه إِلاّ الله و أمناؤه» .[147] این مرتبه از معارف قرآن چیزی ورای تفسیر و تأویل شمرده میشود و از اینرو در سخن دیگری از آن امام از آن به علم تعبیر شده و به کسانی اختصاص یافته که طعم قرآن را چشیده باشند: «إنّ عِلمَ القرآنِ لیس یَعلم ما هو إلاّ مَن ذاقَ طعمَه[148]» . این مرتبه از علم قرآن از اختصاصات اهل بیت پیامبر است که به پیامبر و وحی او پیوستهاند و از این رو کسانی مانند ابوحامد غزالی درباره امیر مؤمنان، علی(علیه السلام)میگوید: علم لدنّی بایدش تا به این درجه از معلومات قرآن برسد.[149] منشأ این برداشت روایاتی است که از پیامبر رسیده؛ بدین مضمون که به علی(علیه السلام)چیزهایی آموخت و بعد دعا کرد تا دل او از علم، فهم، حکمت و نور سرشار و لبریز شود: «بأن یملأ قلبی علماً و فهماً و حکمة و نوراً[150]» و این علم برای او بماند و آن را فراموش نکند.[151] ابنعباس که به حبر امّت معروف شده درباره آموزههای خود و نسبتش با امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)میگوید: آنچه آن حضرت گفته بود دریافتم. سپس اندیشیدم و دانستم که علم من به قرآن نسبت به دانش علی(علیه السلام)مانند غدیری است در برابر دریا.[152] این همان دانش ویژه و انحصاری علی(علیه السلام)است که به فرزندان خاص وی به ارث رسیده است.