گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم
ایرانیان


اشاره

ایرانیان
ایرانیان از اعلام غیر مصرّح قرآن کریم است که مفسران بسیاری ذیل آیات 54 مائده/5 133 نساء/4؛ 39 توبه/9؛ 2ـ9 روم/30 و برخی آیات دیگر از آنها یاد کرده و این آیات را بر آنان تطبیق‌داده‌اند.
واژه ایرانیان برگرفته از «آریاییان» [1] یا «آریانا» [2] و بر پایه قولی دیگر، از «أئیریَّنَ وَئجَه ـ ایران ویج» سرزمین اولیه آریاییها گرفته شده[3] و ایی رِیا یا أئیریّن نام قوم ایران بوده که به تدریج به آران و ایران مبدل شده است[4]. برخی منابع اسلامی آنها را از نسل یافث‌بن نوح[5]، ایرَج، ایران‌بن أفریدون[6] و فارِس‌بن باسور (یاسور بن سام‌بن نوح(علیه السلام)[7]، و مطابق قولی از فرزندان اسحاق‌بن ابراهیم(علیهما السلام)دانسته‌اند.[8]
ایرانیان که در منابع اسلامی از آنها به «فُرْس» تعبیر می‌شود به ساکنان سرزمین ایران (ایرانشهر) اطلاق می‌شود. این سرزمین قبل از ورود اسلام شامل فلات وسیع ایران بود که از شرق به رودسند (در پاکستان کنونی)، از غرب به جلگه بین‌النهرین (عراق)، از شمال به دریای خزر، از شمال شرق به رود جیحون و ازجنوب به خلیج فارس محدود می‌شد.[9]
آنها شاخه‌ای از نژاد سفید آریایی (آریانها) محسوب می‌شوند که قبل از مهاجرت به مناطق دیگر، با دیگر همنژادان خود (هند و اروپایی) احتمالاً در سرزمینهای آسیای مرکزی، می‌زیستند؛ اما به عللی به مناطق جنوبی‌تر کوچ کرده[10]، سپس شاخه‌ای از آنها وارد سرزمینی شدند که از این پس آن را بر اثر ورود ایشان «ایران» نامیدند. این اقوام در سه گروه متمایز «ماد»، «پارْس» و «پارْت»، غرب، جنوب و شرق ایران را فرا گرفتند. تازه واردان درگذر تاریخ به تدریج با غلبه بر بومیان با آنان درآمیختند و نژاد امروزین آفریده این تاریخ دیر پای است.[11]

تشکیل دولت:

تشکیل دولت:
با مهاجرت قوم آریایی به ایران در هزاره اول قبل از میلاد[12] یک طایفه از آنان به نام مادها متشکل از 6 تیره، نخستین دولت آریایی را در اوایل قرن هفتم ق.م. در نیمه غربی ایران به پایتختی هگمتانه (همدان) تأسیس‌کردند.[13]
پس از سقوط ماد در 550 ق. م.[14]، طایفه دیگر آریایی به نام «پارسها» به رهبری کوروش ـ‌که برخی مفسران ذوالقرنین در آیه 83 کهف/18 را بر وی تطبیق کرده‌اند[15] ـ با فایق آمدن بر دولتهای بابل، لیدیه و مصر، بزرگ‌ترین امپراتوری آسیا (هخامنشیان 330 ـ 550 ق. م.) یا وسیع‌ترین و پر جمعیت‌ترین ساخت سیاسی آن‌روز[16] را که حدود آن از شرق به رود سند و از غرب تا مصر می‌رسید، بنیاد کردند.[17] ایرانیان در این دوره با بهره مندی از دستاوردهای تمدنی ملل مغلوب، شالوده تمدن بزرگی را پی ریزی کردند که تشکیلات منظم اداری، پست، ضرب سکه و ساختن راهها و بناهایی چون تخت جمشید و کاخ‌آپادانا از مظاهر‌آن به شمار می‌آید.[18]
پس از سقوط هخامنشیان به دست رقیب قدرتمندشان اسکندر[19]، جانشینان وی با نام «سُلوکیان» بر ایرانیان حکم راندند (250‌ـ‌312‌م.). آنان همه تلاش خود را برای نفوذ فرهنگ هِلنی (یونانی) به کار بستند؛ اما توفیق چندانی نیافتند.[20] شاخه‌ای دیگر از آریاییهای ساکن شمال شرق ایران با براندازی دولت سلوکیان، حکومت پارت (اشکانیان) را در حدود سال 250‌ق.م. تأسیس کردند[21] که پیروزی در جنگهای متمادی بر رومیان و یونانی زدایی از شاخصه‌های آن بود.[22]
ساسانیان، آخرین دودمان حاکم بر ایران قبل از اسلام بودند. مدت فرمانروایی این سلسله پس از ساقط کردن اشکانیان از سال 224 تا 652‌م. ادامه‌داشت و ازسوی عرب مسلمان برچیده شد.[23]

وضع ایران مقارن ظهور اسلام:

وضع ایران مقارن ظهور اسلام:
در این زمان جامعه ایران از لحاظ اجتماعی، به دو طبقه اکثریت و اقلیت تقسیم شده بود و انتقال افراد یک طبقه به طبقه دیگر غیر ممکن بود. این تقسیم بندی موجب انحصار مالکیت در نجبا و نارضایتی توده مردم از آنان شده بود.[24]
از نظر دینی هجوم دیانت بودایی و مسیحی از شرق و غرب به قلمرو دیانت زرتشتی و ظهور مانی و مزدک موجب پیدایش یک بحران دینی فراگیر در ایران شد و کوشش روحانیون زردشتی و اقدامات انوشیروان در سرکوب مزدکیان سودی نبخشید.[25]
از لحاظ سیاسی هر چند به ظاهر حکومت ساسانی، به خصوص در روزگار خسروپرویز (590‌ـ‌628‌م.) که حکومتش هم‌زمان با ظهور اسلام بود، قدرتمند می‌نمود و وسعت قلمرو ایران به زمان هخامنشیان رسیده بود و پیروزی ایران بر روم، استمرار سلطه بر یمن، حضور در سواحل جنوبی خلیج فارس و تجارت با شرق و غرب نویدبخش بود؛ اما سیاست نابخردانه و توسعه‌طلبانه خسرو در نقض صلح با روم[26] و شروع مجدد جنگهای خانمانسوز (627 ـ 603 م.) و پیامدهای آن، از جمله شورش سپاهیان[27]، بستن مالیاتهای گزاف بر طبقه محروم و بحران دینی، جامعه ایران را به سوی هرج و مرج سوق داد و موجب نارضایتی عمومی گردید[28] که از نتایج آن شکست ایران از روم و کشته شدن خسرو بود. حکومت پسرش شیرویه (628م.)[29] دولت مستعجل بود و کودتاهای پیاپی و فرمانروایی زنان، آشکارا از فرسودگی حکومت ساسانیان خبر می‌داد.[30] تلاش بزرگان ایران و سلطنت یزدگرد[31] جوان هم سودبخش نبود و این زمانی رخ داد که اسلام در جزیرة العرب قوت می‌گرفت وسرانجام حکومت ساسانی به دست عرب نو مسلمان برچیده شد.

گسترش اسلام درمیان‌ایرانیان:

گسترش اسلام درمیان‌ایرانیان:
با ظهور اسلام نخستین فرد ایرانی که به اسلام گروید سلمان فارسی بود که نزد رسول خدا و مسلمانان مقام ارجمندی یافت.[32] پس از آن در سال ششم هجرت، پیامبر(صلی الله علیه وآله) پادشاه وقت ایران، خسروپرویز را به اسلام فراخواند؛ اما او مغرورانه نامه حضرت را درید. در پی آن، خسروپرویز به حاکم خود در یمن (باذان) دستور داد تا پیامبر را دستگیر کند. او نیز دو تن از ایرانیان مقیم یمن را بدین منظور روانه مدینه کرد.[33] پیامبر(صلی الله علیه وآله)ضمن پیشگویی خبر قتل خسروپرویز، باذان‌بن ساسان را به اسلام فرا خواند و به وی وعده داد که چنانچه اسلام بیاورد در مقام خود ابقا شود.[34] با اسلام باذان به پیروی از او دیگر ایرانیان ساکن یمن نیز مسلمان شدند. در منابع اسلامی از آنها به «ابناء» یاد شده است.[35] شهر‌بن‌باذان پس از مرگ پدر از جانب رسول خدا، در یمن به قدرت رسید و در جنگ با اسودعَنْسی از پیامبران دروغین به شهادت رسید[36]، آنگاه ایرانیان مقیم یمن به ریاست فیروز و به فرمان رسول خدا مأمور جنگ با اسود شده، او را کشتند.[37] بحرینیها نیز از دیگر ایرانیان بودند که در زمان رسول خدا اسلام آوردند.[38] پیروزیهای اولیه عرب در دوره ابوبکر به ویژه سقوط حیره (شهری در نزدیکی کوفه، در مجاورت صحرای عربستان)[39] در سال 12 هجری[40] راه را برای پیشروی در قلمرو ایران هموار کرد.
جنگهای پیاپی مسلمانان چون نبرد جِسْر در سال 13 هجری[41]، قادسیه در سال 15 یا 16[42] فتح مداین در سال 16[43]، جلولا در سال 16[44] و فتح نهاوند یا فتح الفتوح در سال 21 یا 22[45] فرصت چاره‌اندیشی را از یزدگرد گرفت و در مدتی کوتاه شهرهای ایران پیاپی فتح شد و با قتل یزدگرد در سال 31 هجری، دولت ساسانی سقوط کرد.[46] مسلمانان عرب در برخورد با ایرانیان بر اساس قاعده و رفتار با اهل کتاب عمل‌کردند.[47]
ایرانیان نومسلمان توانستند پس از یک قرن فتح اسلامی نقش قابل توجهی در ارکان دولت و تمدن اسلامی ایفا‌کنند.[48]
سادگی و روشنی مبانی اسلام و مناسبت عقاید این دین با مذاهب اهل کتاب، اختلاط و آمیزش عرب با ایرانیان و مهاجرتشان به این سرزمین، زمینه مساعدی برای رواج اسلام در میان آنها فراهم کرد. امید ایرانیان برای رهایی از اختلاف شدید طبقاتی و دستیابی به مساوات بین ضعفا و اقویا و گرایش به یک شریعت آسان، نیز رفتار خوب مسلمانان با ایرانیان قبل از چیرگی بنی امیه بر دستگاه خلافت و مخیر ساختن آنان به پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه از دیگر عوامل گرایش این ملت به دین مبین اسلام‌بود.

نقش ایرانیان در تمدن اسلامی:

نقش ایرانیان در تمدن اسلامی:
سهم ایرانیان در همه ابعاد علوم اسلامی آنچنان آشکار است که هیچ‌کس را یارای انکار آن نیست. ابن‌خلدون برای ایرانیان در علم و تمدن و صنعت اسلام، سهم وافری قائل است.[49] بسیاری از مهم‌ترین علمای اسلامی در رشته‌های فقه، حدیث، ریاضیات، فلسفه، قرائت، تفسیر و ... از ایرانیان هستند. مؤلفان 6‌مجموعه رسمی حدیث اهل سنت[50] و بیشتر حافظان قرآن، راویان حدیث، مفسران، فقیهان و دانشمندان ایرانی بودند.[51] به اعتقاد ادوارد براون اگر از آنچه علم عربی نامیده می‌شود، کارهایی که ایرانیان کرده‌اند برداشته شود بهترین قسمتهای آن از میان می‌رود. همو سهم ایرانیان در ادبیات عرب را بسیار قابل توجه و از حدود 44 تن برجستگان در ادبیات عرب، حدود 30 آنان را ایرانی دانسته است.[52] در نهضت ترجمه، خاندانهای بزرگ ایرانی در دستگاه خلافت، چون بَرْمَکیان، بنی سهل، بنونوبخت و آل‌بختیشوع سهم فراوانی داشتند. حتی هسته اصلی کتابخانه مرکزی بغداد (زمان مأمون عباسی) که «بیت‌الحکمه» نام گرفت به دست ایرانیان پدید آمد.[53] گسترش اسلام در میان مردمان مناطق جنوب شرقی آسیا و شمال آفریقا نیز مرهون فعالیتهای ایرانیان است که از طریق دریانوردی و بازرگانی و غیره اسلام را به دورترین نقاط آسیا‌رسانیدند.[54]

نقش ایرانیان در علوم قرآنی:

نقش ایرانیان در علوم قرآنی:
در تفسیر بزرگانی چون ضحاک‌بن مزاحم بلخی خراسانی (م. 105 ق.)، حسن‌بصری(م.110 ق.)، عطاء‌بن ابی مسلم میسره خراسانی (م. 135 ق.)، مُقاتل‌بن حیان بلخی(م. 150 ق.)، مُقاتل‌بن‌سلیمان بلخی (م. 150 ق.)، ابن‌فریس رازی (م. 294 ق.)، عبدالله‌بن محمد دینوری (م. 308 ق.)، محمد‌بن‌مسعود عیاشی (م. 320 ق.)، کاتب اصفهانی (م332 ق.)، ابوبکر محمد‌بن عزیر سجستانی (م330 ق.)، ابن‌حبیب نیشابوری (م 406 ق.)[55]؛ نیز سلیمان‌بن مهران اعمش (م 150‌ق.)، فراء، علی‌بن ابراهیم قمی، شیخ طوسی، طبرسی، طبری، زمخشری، فخر رازی، نظام نیشابوری، بیضاوی، ابوالفتوح رازی و میبدی از مفسران برجسته ایرانی تبارند.[56]
در قرائت، 4 یا 5 تن از قراء معروف هفت‌گانه: عاصم (م. 128 ق.)، نافع (م. 169 ق.)، ابن‌کثیر (م 120‌ق.) و کسائی (م 189 ق.) منشأ ایرانی دارند.[57]خلیل‌بن احمد دانشمند بصری و در اصل ایرانی، نخستین کسی است که همزه و تشدید و رَوْم و اِشْمام را وضع کرد.[58] ابوحاتم سجستانی نیز از ایرانیانی بود که رساله‌ای درباره رسم الخط قرآن نگاشته که بخشهایی از آن هنوز موجود است[59]؛ نیز یحیی بن یَعْمُر از قرای معروف بصره، ایرانی بود.[60]
در ترجمه قرآن نیز ایرانیان بیش و پیش از همه مسلمانان اقوام دیگر به آن اهتمام کردند و ترجمه‌های کهن و متعدد از قرون سوم، چهارم و پنجم هجری قمری به فارسی مانده که ترجمه تفسیر طبری نمونه‌ای از آنهاست و ترجمه‌های موجود در تفاسیر کهن مانند تفسیر ابوالفتوح رازی، کشف الاسرار میبدی، تاج‌التراجم از همین منابع و ذخایر است. در برخی فرهنگنامه‌های قرآنی، بیش از 140 ترجمه کهن فراهم آمده است.[61] مطابق برخی نظرها آغاز ترجمه فارسی قرآن کریم به سلمان* فارسی باز می‌گردد که وی با مشورت پیامبر(صلی الله علیه وآله)یا فرمان آن حضرت به آن اقدام کرد.[62]
در علوم قرآنی از دیگر کسان می‌توان به ابن‌ابی داود سجستانی (م. 316 ق.)، ابو معاذ فضل‌بن‌خالد مَرْوزی (م. 211 ق.)، ابن‌مهران نیسابوری (م.381 ق.)، ابوحفص طبری (م.351‌ق.)، ابوالحسن الرازی (م. 410 ق.)[63] و راغب اصفهانی (م. 425 ق.) اشاره کرد.

ایرانیان در شأن نزول:

ایرانیان در شأن نزول:
1. مشهور در میان مفسران آن است که آیات آغازین سوره روم /30 پس از آن نازل گشت که مسلمانان از شنیدن خبر پیروزی ایرانیان بر رومیان* شگفت زده و غمگین شدند، زیرا آنها از پیروزی مجوس (زرتشتیان) بر اهل کتاب (مسیحیان) کراهت داشتند. در مقابل، مشرکان خوشحال شده، به شماتت مسلمانان پرداختند و از این حربه برای تضعیف روحیه مسلمانان بهره جستند.[64] در این شرایط، آیات «الم غُلِبَتِ الرّوم * فی اَدنَی الاَرضِ وهُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبون * فی بِضعِ سِنینَ لِلّهِ الاَمرُ مِن قَبلُ ومِن بَعدُ ویَومَئِذ یَفرَحُ المُؤمِنون * بِنَصرِ اللّهِ یَنصُرُ مَن یَشاءُ وهُوَ العَزیزُ الرَّحیم * وَعدَ اللّهِ لا یُخلِفُ اللّهُ وَعدَهُ ولـکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمون» (روم /30، 1 ـ 6) نازل شد. برخی مفسران ذیل این آیات به تفصیل درباره جنگهای دو ابرقدرت آن روز(ایران وروم) سخن گفته، نزول آیات یاد شده را برای تسلیت خاطر مسلمانان دانسته‌اند. در این آیات، خداوند از شکست ایرانیان از رومیها در آینده نزدیک خبر داده و وعده الهی را تخلف‌ناپذیر دانسته است. فاصله زمانی پیروزی ایرانیان تا هزیمت ایشان از رومیها را کمتراز 10 سال ذکر کرده‌اند.[65] مفسران «بِضعِ سِنینَ» را در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)از سه تا 9 سال شمرده‌اند.[66] «فی اَدنَی‌الاَرضِ» نیز در آیات یاد شده بر محلی به نام اَزْرُعات شام تطبیق شده که رومیها در آنجا از ایرانیان شکست خوردند.[67]
بنا به نقل قتاده با نزول آیات مذکور، مسلمانان گفته پروردگار را تصدیق کردند تا اینکه خبر شکست ایران در سال ششم هجرت در جریان صلح حدیبیه به مؤمنان رسید و آنها شاد شدند.[68] بنا به گزارشهای دیگری مسلمانان در آغاز هجرت[69] یا در سال دوم هجرت و روز بدر از این حادثه مطلع شدند.[70] گویند: پیامبر پیروزی رومیها بر ایرانیان را در مکه به مسلمانان نوید داده و فرموده بود: «اِن‌الروم ستغلب فارساً» .[71]
علت آغاز جنگهای ایرانیان و رومیها در عصر ظهور اسلام، بهانه قتل امپراتوری روم بود که حامی خسروپرویز در دستیابی به سلطنت بود. وی به این بهانه به روم حمله کرد.[72] در این نبردها دو سردار ایرانی (شَهْر بُراز و فَرُّخان) فتوحات[73] بسیاری کرده، تقریباً همه متصرفات آسیای بیزانس و مصر (619 م.) را فتح کردند. حتی قسطنطنیه پایتخت بیزانس در خطر سقوط قرار گرفت؛ اما طولانی شدن جنگ و لجاجت خسروپرویز بر ادامه آن، سپاه بیزانس را آماده تلافی کرد. آنان از سال 622 میلادی هجومهای تعرضی خود را بر ضدّ ایرانیان آغاز کردند. در این حملات آذربایجان و ارمنستان غارت شد و سپاهیان روم بر بین النهرین تسلط یافتند.[74]
2. بنا به نقل برخی مفسران رسول خدا پیروزی مسلمانان بر ایرانیان و روم را در غزوه خندق[75] (سال‌پنجم هجری) یا هنگام فتح مکه[76] (سال هشتم هجری) نوید داد. منافقان آن را بعید دانسته، گفتند: آیا مکه و مدینه برای محمّد کافی نیست که در ملک فارس و روم طمع کرده است؟ در این باره آیه «قُلِ اللَّهُمَّ مــلِکَ المُلکِ‌تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن‌تَشاءُ ..[77]= بگو بارالها مالک حکومتها تویی. به هرکس بخواهی حکومت می‌بخشی و از هر کس بخواهی حکومت را می‌گیری...» (آل‌عمران3، 26) نازل شد. مطابق روایتی دیگر، این آیه پس از آن نازل گشت که پیامبر از خداوند خواست تا مُلک فارس و روم را برای امتش قرار‌دهد.[78]
3. بنا به نقل مفسران شیعه[79] و سنی[80] هنگامی که آیه 133 نساء/4 نازل شد: «اِن یَشَأ یُذهِبکُم اَیُّهَا النّاسُ ویَأتِ بِـاخَرینَ وکانَ اللّهُ عَلی ذلِکَ قَدیرا = ای مردم اگر او بخواهد شما را از میان می‌برد و افراد دیگری را به جای شما می‌آورد و خدا بر این کار تواناست»، پیامبر(صلی الله علیه وآله)دست بر پشت سلمان زد و فرمود: آنها عجم و فارس، قوم سلمان‌هستند.
4. در آیه « یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللّهُ بِقَوم یُحِبُّهُم ویُحِبّونَهُ اَذِلَّة عَلَی‌المُؤمِنینَ اَعِزَّة عَلَی الکـفِرینَ یُجـهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ ولا یَخافونَ لَومَةَ لائِم ...» = ای کسانی که ایمان آورده‌اید هر کسی که از شما از آیین خود باز گردد [به خدا زیانی نمی‌رساند و] خداوند در آینده جمعیتی را می‌آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر کافران نیرومندند. آنها در راه خدا جهاد می‌کنند و از ملامت سرزنش کنندگان هراسی ندارند...» (مائده/5 54)، روی سخن با مرتدانی است که طبق پیش‌بینی قرآن از آیین اسلام روی بر می‌گردانند. خداوند در این آیه به مسلمانان عرب هشدار می‌دهد که اگر شما از دین باز گردید خدا به جای شما گروهی را می‌آورد که دارای صفاتی ممتاز بوده، دین خدا را یاری خواهند کرد. برخی مفسران اهل سنت[81] و تشیع[82] مقصود از آن قوم را ایرانیان دانسته و نوشته‌اند: چون این آیه نازل‌شد، یاران رسول خدا از آن حضرت پرسیدند: آنها چه کسانی هستند که اگر ما باز گردیم خدا آنان را جایگزین ما می‌کند؟ در آن هنگام، سلمان فارسی نزد رسول خدا بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله)دست خود را بر دوش او نهاد و فرمود: این و کسان او (هذا و ذووه) یا مردمی که این از آنان است. سپس رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله)گفت: اگر دین در ستاره ثریا باشد، هر آینه مردانی از فارس به آن دست خواهند‌یافت.
5 در تفسیر آیه «اِلاّ تَنفِروا یُعَذِّبکُم عَذابـًا اَلیمـًا و‌یَستَبدِل قَومـًا غَیرَکُم ولا تَضُرّوهُ شیــًا واللّهُ عَلی کُلِّ‌شَیء قَدیر = اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می‌کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می‌دهد و هیچ زیانی به او نمی‌رسانید و خداوند بر هر چیزی تواناست». (توبه/9، 39) از سعید‌بن جبیر نقل شده که مراد از قوم دیگر، ابنای فارس هستند.[83]
6 بخش پایانی آیه 38 محمد/47: «و‌اِن تَتَوَلَّوا یَستَبدِل قَومـًا غَیرَکُم ثُمَّ لا یَکونوا اَمثــلَکُم» هشداری است به عرب مسلمان که اگر قدردان نعمت پاسداری از آیین پاک اسلام نباشند و از آن روی برگردانند خداوند این مأموریت را به گروه دیگری خواهد سپرد که در ایثار و فداکاری و نثار جان و مال در راه خدا به مراتب از آنان برترند. آورده‌اند که پس از نزول این آیه، برخی صحابه از رسول خدا پرسیدند: مقصود از این گروهی که خداوند به آنان اشاره کرده چه کسانی هستند؟ در آن هنگام سلمان کنار پیامبر بود. آن حضرت دستش را بر ران او زد و فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست او و قومش اگر ایمان به ثریا آویخته‌باشد آنها بدان دست خواهند یافت.[84] امام‌صادق(علیه السلام) نیز آنان را غیر عرب و از موالی دانسته است.[85] بنا به نقل برخی مفسران با نزول این آیه پیامبر خدا خوشحال شد و فرمود: «هی أحب إلیّ من الدنیا = این برای من محبوب‌تر است از دنیا».[86]
7. مطابق قولی از ابن‌عباس و مجاهد، در تفسیر آیه «قُل لِلمُخَلَّفینَ مِنَ الاَعرابِ سَتُدعَونَ اِلی قَوم اولی بَأس شَدید تُقـتِلونَهُم اَو یُسلِمونَ ... = به بازماندگان از اعراب بگو: به زودی از شما دعوت می‌شود که به سوی قومی نیرومند و جنگجو بروید و با آنان پیکار کنید تا اسلام بیاورند ...» (فتح/48، 16) مراد از قوم نیرومند و با صلابت، ایرانیان هستند.[87] اقوال دیگری نیز در این خصوص ذکر شده است. طبرسی تفسیر مناسب آیه را همه اقوامی می‌داند که رسول خدا در زمان حیاتشان با آنان جنگید؛ مانند اهل حنین، طائف، مؤته و... .[88]
8 مسلم در صحیح خود از ابوهریره روایت کرده است که گفت: ما نزد پیامبر بودیم که سوره جمعه نازل شد: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّینَ رَسولاً.. = او کسی است که در میان مردم بی‌سواد رسولی از جنس خودشان مبعوث کرد...». آن حضرت آن را تلاوت کرد تا به آیه «وءاخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقوا بِهِم . = (و همچنین) رسول بر گروه دیگری که هنوز به آنها ملحق نشده‌اند ...» (جمعه/62 3) رسید. یکی از صحابه از آن حضرت پرسید: مقصود از کسانی که هنوز به ما نپیوسته‌اند کیان‌اند؟ رسول خدا دست مبارکشان را بر سلمان که در جمع ما حضور داشت، نهاد و فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، هر آینه مردانی از آنها (ایرانیان) بدان دست خواهند یافت.[89] مانند این روایت به طرق دیگر نیز از قیس‌بن سعد‌بن عباده و ... نقل شده است.[90] سیوطی این روایت را از برخی کتب حدیث، از جمله صحیح بخاری، صحیح مسلم و... از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)نقل کرده است.[91] قرطبی بهترین تفسیرِ «وَ‌آخَرینَ مِنهُم» را ایرانیان می‌داند[92]، شاید به این اعتبار که دانشمندان فراوانی از میان آنها برخاسته‌اند.
9. مفسران، کلمه «مجوس*» در آیه 17 حجّ/22 را معتقدان به دیانت زرتشتی می‌دانند که مصداق بارز آن ایرانیان بودند «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّـبِـینَ والنَّصـری والمَجوسَ...» . حاکمان اسلامی پس از فتح ایران به پیروی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مردم آن را در زمره اهل کتاب قلمداد کرده، مطابق با آنان رفتار کردند[93]، چنان‌که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)و علی(علیه السلام)نقل شده که مجوس، پیامبر و کتاب آسمانی داشته‌اند.[94]
10. برخی مفسران چون میبدی، آلوسی و رشیدرضا ذیل آیه «فَاِن یَکفُر بِها هـؤُلاءِ فَقَد وکَّلنا بِها قَومـًا لَیسوا بِها بِکـفِرین» (انعام/6 89) مقصود از قومی را که در راه کفر گام برنمی‌دارند و در برابرحق تسلیم‌اند ایرانیان دانسته‌اند[95] که به زودی اسلام را پذیرفته، در پیشرفت آن، با تمام قوا کوشیدند و دانشمندان آنها در فنون مختلف اسلامی کتابهای فراوانی تألیف کردند.[96] برخی ذیل این آیه روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)آورده‌اند که آن حضرت قریش را بهترین عرب و فارس را بهترین عجم معرفی کرد.[97]
11. به موجب روایتی، امام صادق(علیه السلام)هنگامی که آیه «فَاِذا جاءَ وَعدُ اُولـهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِبادًا لَنا اولی بَأس شَدید...» (اسراء/17،5) را تلاوت فرمود، از آن حضرت پرسیده شد: مراد از قوم رزمنده و پیکارجو در این آیه کیان‌اند؟ فرمود: به خدا سوگند آنان اهل قم هستند.[98]