گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
ایّوب(علیه السلام)


اشاره

ایّوب(علیه السلام): پیامبری بزرگ و الگوی صبر و استقامت
ایّوب نامی است عبری که ایبوب و یوباب نیز خوانده شده است.[39] برخی آن را به احتمال برگرفته از ریشه عبری ایبوب به معنای گریه یا از ایبت به معنای ندبه دانسته‌اند[40]؛ برخی شارحان تورات آن را در اصل عربی و ترجمه شده به عبری دانسته و گفته‌اند: این واژه به آیب در عربی به‌معنای بازگشت کننده به سوی خدا نزدیک است.[41] این معنا با وصف «اوّاب» که برای ایوب در آیه 34 ص/38 آمده، سازگار است.[42] برخی دیگر آن را برگرفته از آبَ یَؤوب و به معنای کسی می‌دانند که سلامتی و مال و خانواده خود را باز‌یافته است.[43]
نسب ایوب مورد اختلاف است؛ مشهور نسب شناسان جدّ ششم وی را ابراهیم(علیه السلام)دانسته‌اند[44]، در‌صورتی که ضمیر «ذُرِّیَّتِهِ» در آیه 84 انعام/6: «و‌مِن ذُرِّیَّتِهِ داوودَ وسُلَیمـنَ واَیّوبَ» به ابراهیم بازگردانده شود این نظر به واقع نزدیک‌تر است[45]؛ اما بر اساس گفته برخی که پدر ایوب را از مؤمنان به ابراهیم و مادرش را از فرزندان لوط دانسته‌اند[46] وی از معاصران حضرت ابراهیم است؛ نه از نوادگان ندیده او. البته این با دیدگاه مشهور که جدّ ششم وی را ابراهیم دانسته‌اند مخالف است. درباره زمان زیست ایّوب احتمالهایی از جمله معاصر بودن با موسی، یعقوب، سلیمان و یوسف وجود دارد.[47] با توجه به اینکه بیشتر مورخان و مفسران ایوب را از طریق عیص‌بن اسحاق، به ابراهیم منسوب می‌دانند، وی از پیامبران بنی‌اسرائیل نیست، زیرا آنان فرزندان یعقوب، برادر عیص بودند.[48]
برخی ایوب را از پیامبران اولوا العزم دانسته و معتقدند که وی از پیامبرانی است که افزون بر نبوت، مقام پادشاهی نیز داشته است و آمدن نام وی در کنار داود و سلیمان (انعام/6 84) را شاهد بر آن دانسته‌اند، چنان‌که برخی متون تفسیری و تاریخی نیز وی را از پادشاهان روم دانسته است.[49] کتاب مقدس نیز در سِفْر ایوب به تفصیل سرگذشت ایوب را آورده؛ امّا به نبوت وی اشاره‌ای نکرده است.[50]
نام ایوب(علیه السلام) 4 بار در قرآن آمده است: در سوره نساء/4، 163 و انعام/6 84 ـ 90 نام وی در ردیف پیامبران دیگر ذکر و به مقام نبوت و بعضی صفات برجسته او تصریح شده است. در سوره انبیاء/21، 83 ـ 84 اجابت دعای او دربرطرف شدن سختی و مصیبتهایش و در سوره ص/38، 41 ـ 44 با تفصیل بیشتری مشکلات آن حضرت، پایان یافتن آن و روی‌آوردن نعمتهای الهی به وی بیان شده است.

ابتلای ایوب(علیه السلام):

ابتلای ایوب(علیه السلام):
آیات مربوط به ایوب، گرفتار شدن وی به درد و رنج را به صراحت گزارش می‌کند؛ اما به چگونگی و سبب آن هیچ اشاره‌ای ندارد: «و اَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ و اَنتَ اَرحَمُ الرّاحِمین» (انبیاء/21، 83)؛ همچنین از آیه 43 ص/38 برمی‌آید که خانواده و فرزندانش نیز از بین رفته بودند: «وَ وَهَبنا لَهُ اَهلَهُ وَ ...» . این در حالی است که انبوهی از روایات و گزارشهای تاریخی در این باره وجود دارد که در این میان دسته‌ای به افراط گراییده و گزارش کرده‌اند که ایوب(علیه السلام) به مَرضی مبتلا شد که مردم و اطرافیان به جز همسرش وی را ترک کردند. همه اعضای بدن، جز قلب او به بیماری جزام دچار شد. مردم از حالت او دچار وحشت و تنفر شده و وی را در مزبله‌ای در بیرون شهر جای دادند. برخی نیز آن را از نوع روماتیسم و دردهای مفصلی دانسته‌اند.[51] مدت درد و رنج وی نیز 7 یا 18 سال گفته شده است.[52]
درباره سبب گرفتاری و بیماری ایوب نیز مطالبی گفته شده که با چالش جدی روبه‌روست؛ گاهی سبب آن را پناه بردن ایوب به فرعون بر اثر قحطی در سرزمین شام گفته‌اند و اینکه در حضور فرعون به اعمال او اعتراض نکرده است.[53] این افراد برآن‌اند که آیه 41 ص/38: «واذکُر عَبدَنا اَیّوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنّی مَسَّنِیَ‌الشَّیطـنُ بِنُصب و عَذاب» تأیید بر این است که او مرتکب گناه ترک امر به معروف و نهی از منکر شده؛ زیرا عذاب، جزای گناه است. گاهی هم یاری نکردن مظلومی که از وی یاری جسته بود یا مغرور شدن وی به مال فراوان را سبب گرفتاریش گفته‌اند[54]؛ اما افزون بر معتزله[55] دانشمندان و مفسران شیعه نیز این دسته گزارشها را برنتابیده و آن را بر گرفته از تورات و اسرائیلیات دانسته‌اند که از‌طریق وهب‌بن منبه و کعب الاحبار به منابع اسلامی وارد شده است.[56] چالش یاد شده بر‌این دیدگاه کلامی استوار است که انبیا چون مرجع و هدایتگر مردم‌اند، هرگز به بیماری نفرت‌انگیز دچار نمی‌شوند[57] و نیز پناه بردن به فرعون، یاری نکردن مظلوم، غرور و ترک امر‌به‌معروف و نهی از منکر با عصمت آنان سازگار نیست، هرچند برخی در توجیه گزارش‌های یاد شده، بیماری ایوب را مربوط به پیش از نبوّت وی دانسته‌اند.[58] از سویی هیچ دلیلی هم وجود ندارد که بیماری و گرفتاریهای ایوب پیامد گناه او باشد و واژه «عذاب» در آیه 41 ص/38: «اَنّی مَسَّنِیَ الشَّیطـنُ بِنُصب و عَذاب» نیز به معنای مجازات نیست، بلکه به معنای درد و رنج و ضرر است، برخلاف واژه «عقاب» که همواره به معنای مجازات است.[59] احادیث اسلامی نیز گزارشهای یاد‌شده را رد می‌کند. در روایتی از امام صادق(علیه السلام)ساحت انبیا منزه از گناه دانسته و ابتلای ایوب به بوی بد، کریه شدن چهره، جاری شدن خون و چرکابه از بدن و تنفر مردم از وی نفی شده است. براساس این روایت دوری مردم از وی به سبب فقر و ناتوانی ظاهریش بود.[60]

نقش شیطان در ابتلای ایوب:

نقش شیطان در ابتلای ایوب:
دیگر موضوع مورد چالش در قصه ایوب رابطه شیطان* با مصیبتهای اوست. قرآن به صراحت شکوه ایوب به خدا از آسیب شیطان را گزارش می‌کند: «اَنّی مَسَّنِیَ الشَّیطـنُ بِنُصب و عَذاب» . (ص/38،41) بر اساس گزارشهای تاریخی همه مصیبتهای ایوب به وسیله شیطان بود. خداوند شیطان را بر مال، فرزندان و جسم ایوب مسلط ساخت تا صبر و پایداری وی را به شیطان نشان دهد.[61] گرچه برخی در تفسیر این آیه اعطای چنین سلطه و قدرتی را به شیطان از سوی خداوند دور از حقیقت ندانسته‌اند[62]؛ اما نظری که بر پایه مبانی اعتقادی و روایات ائمه(علیهم السلام)بیشتر مورد توجه و تأکید مفسران و متکلمان شیعه قرار گرفته است مقصود از مسّ شیطان را وسوسه او می‌داند؛ یعنی شیطان، هنگام گرفتاری و بیماری ایوب، از یک سو او را به بی‌صبری و جزع و از سوی دیگر مردم و اطرافیان را به ترک او فرا‌می‌خواند. این دیدگاه برخلاف دیدگاه نخست با قرآن که شیطان را فاقد سلطه یاد‌شده بر انسان و تنها وسوسه‌گر می‌خواند سازگار است: «... و ما کانَ لِیَ عَلَیکُم مِن سُلطـن اِلاّ اَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لی فَلا‌تَلومونی ولوموا اَنفُسَکُم...» . (ابراهیم/ 14، 22)[63] درباره سبب ابتلای ایوب نیز گفته‌اند: حسد ابلیس به شکرگزاری وی بر نعمتهای فراوانی بود که پروردگار به او عطا کرده بود. ابلیس به خداوند عرض کرد که اگر نعمت را از ایوب بگیری دیگر شکرگزار نخواهد بود و خداوند مال و فرزندان و سلامتی را از او ستاند و با وجود این از شکرگزاری ایوب کاسته نشد و وی در همه مراحل آزمون الهی، صبر کرد.[64] در روایتی امام‌صادق(علیه السلام)سبب ابتلای وی را به گونه‌ای دیگر بیان کرده و آن اینکه خداوند ایوب را به بلایی بزرگ گرفتار کرد تا مردم از دیدن وضع او عبرت گیرند و هیچ گاه ضعیف، فقیر و مریض را تحقیر نکنند و بدانند که ممکن است خداوند ضعیف را قوی، تهیدست را توانگر و بیمار را بهبودی ببخشد و نیز هرکس را بخواهد بیمار می‌کند، گرچه پیامبر‌باشد.[65]
در اینکه چگونه مقام صبر ایوب(علیه السلام) با شکوه‌ای که از حال خویش کرده سازگار است، مفسران[66] به تفصیل به توجیه آن پرداخته و گفته‌اند: ایوب شکوه نکرد، بلکه دعا کرد. خدا هم خواسته او را اجابت کرد: «فَاستَجَبنا لَهُ فَکَشَفنا ما‌بِهِ مِن ضُرّ» (انبیاء/21،84)، افزون بر آن، شکایت به خدا با صبر منافاتی ندارد، همان گونه که حضرت یعقوب(علیه السلام)در فراق یوسف(علیه السلام)گفت: «اِنَّما اَشکوا بَثّی وحُزنی اِلَی اللّهِ = من غم‌و‌اندوهم را تنها به‌خدا‌می‌گویم و شکایت نزد او می‌برم». (یوسف/12، 86) برخی نیز نه تنها آن‌را موجّه بلکه لازم دانسته و گفته‌اند: اگر کسی بر بلا صبر کند و رفع آن را از خداوند نخواهد نوعی مقاومت در برابر قهر الهی از خود نشان داده‌است.[67]

شفای ایوب:

شفای ایوب:
پس از آنکه ایوب(علیه السلام) از آزمون دشوار الهی سربلند بیرون آمد خداوند به او دستور داد پایش را بر زمین بکوبد تا چشمه آبی خنک بجوشد که هم برای شست و شوی تنش مفید و هم برای نوشیدن گوارا باشد: «اُرکُض بِرِجلِکَ هـذا مُغتَسَلٌ بارِدٌ و شَراب» . (ص/38، 42) مکان چشمه را در سرزمین بیت المقدس، سه میلی شهر «نوی» حد فاصل دمشق و طبریه در نواحی جولان دانسته‌اند.[68] گفته شده: دو چشمه* برای ایوب(علیه السلام)جوشیده که از یکی آشامید و در دیگری خود را شستوشو داد.[69] پس از آن، خداوند همه بیماریهایش را شفا داد، آنگاه فرزندانی که مرده یا بر اثر بیماری طولانی ایوب او را رها کرده بودند[70] به گردش جمع شدند: «وءاتَینـهُ اَهلَهُ و مِثلَهُم مَعَهُم» (انبیاء/21،84)، «و وهَبنا لَهُ اَهلَهُ ومِثلَهُم مَعَهُم» . (ص/38،43) گفته‌اند: مراد از «ومِثلَهُم مَعَهُم» افرادی از خانواده ایوب‌اند که قبل از ایام بلا مرده بودند.[71] اقوال دیگری نیز در تفسیر این جمله وجود دارد.[72]
قرآن کریم هدف از بازگشت این مواهب را رحمت الهی بر او و یادآوری به «عابدان و خردورزان» می‌داند: «رَحمَةً مِن عِندِنا و ذِکری لِلعـبِدین» (انبیاء/ 21، 84)، «رَحمَةً مِنّا وذِکری لاِولِی الاَلبـب» . (ص/ 38، 43)

ویژگیهای ایوب:

ویژگیهای ایوب:
خداوند ایوب(علیه السلام) را به سه صفت مهم: مقام عبودیت، صبر و استقامت، و بازگشت پیاپی به سوی خدا وصف کرده است: «اِنّا وجَدنـهُ صابِرًا نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّاب» (ص/38،44) و تنها ایوب و سلیمان را (ص/38، 30) «نعم العبد» خوانده، زیرا در حال نعمت شکرگزار بودند.[73] ایّوب(علیه السلام) از سلسله پیامبران ابراهیمی است، زیرا از ذریّه آن حضرت و از نیکوکاران است: «و مِن ذُرِّیَّتِهِ داوودَ وسُلَیمـنَ واَیّوبَ و یوسُفَ وموسی وهـرونَ و کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین» (انعام/6 84) و او از هدایت ویژه الهی که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)مأموریت یافت از آن پیروی کند بر خوردار شده است: «اُولـئِکَ الَّذینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ» (انعام/6 90) و از پیامبرانی است که قرآن از وحی به آنان به طور ویژه سخن گفته است: «اِنّا اَوحَینا اِلَیکَ کَما‌اَوحَینا اِلی نوح والنَّبِیّینَ مِن بَعدِهِ واَوحَینا اِلی اِبرهیمَ واِسمـعِیلَ واِسحـقَ ویَعقوبَ والاَسباطِ وعِیسی و اَیّوبَ...» . (نساء/ 4، 163)

همسر ایوب(علیه السلام):

همسر ایوب(علیه السلام):
در قرآن هیچ نامی از همسر ایوب برده نشده؛ اما در تفسیر آیه 44 ص/38: «و‌خُذ بِیَدِکَ ضِغثـًا فَاضرِب بِهِ ولا‌تَحنَث...» نقلها و گفته‌های بسیاری در باره همسر ایوب در تاریخ به‌جای مانده است که نمی‌توان همه آنها را پذیرفت. وی تنها کسی از اهل و اطرافیانش بود که ایّوب را ترک نکرد، بلکه در همه سختیها و هنگام درد و رنج و مصیبت همگام با همسرش صبر کرد. در این باره گفته‌اند: همسر ایوب برای تأمین هزینه زندگی و غذای ایوب دسته‌ای از موی زیبای خود را به شخصی داد که آن ابلیس بود و چون ایوب از ماجرا باخبر شد او را سرزنش و سوگند یاد کرد که اگر بهبودی بیابد 100 تازیانه به او بزند و پس از بهبودی، خداوند به او فرمود: برای آنکه سوگند خود را رعایت کرده باشد دسته‌ای از گیاه یا خوشه گندم را بگیرد و یک بار به او بزند. علتهای دیگری نیز برای سوگند او گفته‌اند؛ از جمله اینکه چون دوران مصیبت و سختیها به طول انجامید همسرش قدری بی‌صبری کرد و ایوب از آن ناراحت و دل آزرده شد[74]؛ امّا هیچ یک از این مطالب مستند نیست.
به نقل تورات پس از آنکه خداوند ثروت و فرزندان ایوب را به وی باز گرداند 140 سال زندگی کرد و با 4 نسل بعد از خود زیست.[75] عمر او را جمعاً 200 سال دانسته‌اند.[76] وی در کنار همان چشمه‌ای که با شست و شوی بدنش در آن بهبودی یافته بود مدفون شد.

بِئر مَعونه

اشاره

بِئر مَعونه: نام سَریّه‌ای و محل شهادت جمعی از قاریان قرآن در سال چهارم هجری
چاه معونه در چند (دو تا سه) منزلی مدینه، از جمله چاههایی بود که در یکی از راههای فرعی مدینه به مکه که از منطقه نَجْد عبور می‌کرد قرار داشت.[78]عمده گزارش‌های تاریخی بدون ارائه اطلاعات جغرافیایی به این بسنده می‌کند که چاه معونه در منطقه‌ای از نجد واقع بود و قبایلی چون بنی‌عامر و بنی‌سُلیم پیرامون آن می‌زیستند.
حادثه چاه معونه در جریان ارتباط پیامبر با قبایل بیابان‌نشین منطقه نجد اتفاق افتاد و طی آن جمعی از مسلمانان به شهادت رسیدند.[79] این حادثه دو‌گونه گزارش شده و نقل مشهور این سریه به ابن‌اسحاق[80] باز می‌گردد.
بر اساس این روایت، سیره نویسان در حوادث سال چهارم هجری از شخصی به نام ابوبراء به عنوان رئیس قبیله بنی عامر یاد می‌کنند که خود یا برادرزاده‌اش اسد‌بن معونه[81] یا لَبید بن رَبیعه[82] به نمایندگی از وی نزد پیامبر آمد و چند اسب و شتر به ایشان هدیه کرد. هنگامی که رسول خدا پذیرش هدایا را به اسلام ابوبَراء مشروط کرد وی بدون رد یا قبول اسلام از آن حضرت خواست چند تن از مسلمانان را با هدف ترویج اسلام نزد قبیله بنی‌عامر در نجد بفرستد و در برابر نگرانیهای پیامبر، امنیت مبلغان مسلمان را تضمین کرد.[83] پس از بازگشت ابوبراء، رسول خدا 40 تن از مبلغان را به فرماندهی مُنذر‌بن عمرو انصاری ساعدی[84] در صفر سال چهارم (4 ماه پس از احد) به منطقه سکونت قبیله بنی‌عامر اعزام کرد.[85]
یکی از بنی‌سُلیم به نام مطلب[86]، به عنوان راهنما مبلغان را تا محل چاه همراهی کرد. در آنجا دو تن برای چرانیدن ستوران از همراهان خود جدا شدند و یک تن نیز به نام حَرام‌بن ملحان نامه رسول خدا را نزد عامر بن طُفیل، یکی از بزرگان بنی‌عامر برد. بقیه افراد نیز در غاری مشرف بر چاه مستقر شدند. عامر بدون خواندن نامه پیامبر پس از به شهادت رساندن حامل نامه و پس از آنکه از کمک افراد قبیله‌اش به سبب تضمین امنیت مبلغان توسط ابوبراء مأیوس شد، با یاری خواستن از تیره‌هایی از‌قبیله بنی‌سلیم چون رِعْل، عُصَیّه و ذَکْوان اعزامیان مسلمان را به شهادت رسانید.[87] از دو تنی‌که ستوران را به چرا برده بودند یکی انصاری بود که به‌حمایت از خون انصاریان شهید در مبارزه با مشرکان به شهادت رسید؛ امّا دیگری یعنی عمرو‌بن امیه ضمری که از مهاجران بود به مدینه بازگشت و خبر شهادت مبلغان را به پیامبر رسانید. وی در مسیر خود دو تن از بنی عامر را به انتقام شهدای چاه معونه کشت؛ امّا از آنجا که این دو از پیامبر امان داشتند پیامبر خود را به پرداخت دیه آنها ملزم دانست.[88]
پس از این واقعه و در پی ناراحتی شدید پیامبر، حسان‌بن ثابت اشعاری در مذمت ابوبراء سرود که مایه رنجش وی شد، ازاین‌رو یکی از پسران ابوبراء به قصد کشتن عامر‌بن طفیل که او نیز از بزرگان بنی عامر بود، به وی حمله برد؛ اما جراحت عامر‌بن طفیل به مرگش نینجامید.[89]
اینکه چرا عامر‌بن طفیل، برخلاف ابوبراء با مسلمانان برخورد خصمانه کرد و پیمان او را زیر پا نهاد گفته شده که ابوبراء برای‌تثبیت موقعیت خود در قبیله‌اش و در تقابل با قریش، خواهان ارتباط بیشتری با پیامبر بود و آن حضرت هم در پی گسترش اسلام از این فرصت بهره برد؛ امّا رقیب جوان‌تر وی با کارشکنی مانع این امر شد[90] و آنچه مایه حمایت تیره‌های بنی‌سلیم از او گردید آن بود که یکی از سران قریشی به نام طعَیمة‌بن عدی که در بدر به دست مسلمانان کشته شده بود از مادر به بنی سلیم نسب می‌برد، ازاین‌رو آنان بدین وسیله انتقام گرفتند.[91]
روایت دیگر این حادثه از اَنَس‌بن مالک انصاری است که بخشهایی از آن به صورت پراکنده در منابع متعددی نقل شده است. بر اساس این روایت تیره‌هایی از قبیله بنی‌سُلَیم نزد پیامبر آمدند و از او برای رویارویی با دشمنانشان (یا‌قبیله‌خودشان [92]) کمک خواستند. پیامبر 70‌تن را به مدد آنان فرستاد؛ اما ایشان خیانت کرده، آنان‌را کشتند.[93] این شهدا، جوانانی از انصار بودند که به قاری شهرت داشتند[94] و روزها را به خدمت پیامبر و شبها را به دور از ساکنان مسجد، به آموزش و عبادت سپری می‌کردند، به گونه‌ای که خانواده‌هایشان گمان می‌کردند آنها در مسجدند و اهل مسجد گمان داشتند آنها به خانه‌هایشان رفته‌اند. پیامبر وقتی خبر شهادت آنان را شنید بسیار اندوهگین شد، به صورتی که دیگر هیچ گاه او را چنان اندوهگین ندیدند[95] و قاتلانشان را تا 30[96] یا 40[97]روز در قنوت نماز نفرین کرد. اینکه شهدای معونه را «مسلمانان برگزیده آن‌عهد» [98] دانسته‌اند در روایت ابن‌اسحاق نیز مشهود است.
عمده‌ترین تفاوت این روایت با روایت پیشین علت اعزام مسلمانان به آن منطقه است. البته همه گزارشهای نقل شده از انس یکسان نیست و گاه مضمون گزارش وی به روایت ابن‌اسحاق نزدیک می‌شود و هدف از اعزام، تبلیغ و مقصد آنان قبایلی جز بنی‌سلیم بیان می‌شود.[99]
صحابه‌نگاران از مهاجرانی چون عامر بن فُهیره، حَکَم‌بن کیسان، و نافع‌بن بُدیل به عنوان شهدای معونه یاد کرده‌اند[100]؛ اما در این منابع نام بسیاری از شهدای انصاری این حادثه ناگفته مانده‌است. برخی آمار اعزامیان را 20 و اندی[101] و برخی دیگر آنان را 30 تن متشکل از 4 مهاجر و 26‌انصاری دانسته‌اند.[102]

بئر معونه در شأن نزول:

بئر معونه در شأن نزول:
عمده مفسران شأن نزولهای مربوط به حادثه چاه معونه را که همگی از آیات سوره آل‌عمران است به جنگ بدر یا احد نسبت داده‌اند، ازاین‌رو شأن نزولهای نقل شده از‌شهرت و اعتبار کمتری برخوردار است.
در روایتی از انس‌بن مالک آمده است که پس از شهادت جمعی از انصار در بئر معونه این آیه درباره آنان نازل شد: «بلّغوا عنا قومنا أنا لقینا ربنا فرضی عنا و رضینا عنه (أرضانا) = از جانب ما به بستگانمان بگویید که ما با پروردگار خود ملاقات کردیم و او از ما خشنود شد و ما را راضی کرد». در ادامه این گزارش آمده که مسلمانان مدتها این آیه را‌تلاوت می‌کردند تا اینکه آیه 169 آل‌عمران/3 نازل شد و تلاوت آیه مذکور را نسخ کرد: «و‌لا‌تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ‌اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ‌عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگار خود روزی داده می‌شوند».[103] عموم مفسران معتقدند این آیه در جنگ احد و پیش از حادثه چاه معونه نازل شده است، ازاین‌رو نمی‌توان پذیرفت که این آیه، آن متن را نسخ کرده باشد، گذشته از آنکه هیچ یک از مفسران شیعه وسنی نظریه نسخ تلاوت را نپذیرفته‌اند.[104]
به روایت مُقاتل، چون پیامبر یک ماه به نفرین قاتلان شهدای چاه معونه پرداخت آیه 128 آل‌عمران/3 نازل گردید و او را از ادامه لعن آنان بازداشت[105]؛ اما مفسران با توجه به نزول این آیه در احد، چنین شان نزولی را نمی‌پذیرند[106]: «لَیسَ لَکَ مِنَ‌الاَمرِ شَیءٌ اَو یَتوبَ عَلَیهِم اَو یُعَذِّبَهُم فَاِنَّهُم‌ظــلِمون = امر (پیروزی یا هدایت)[107] در اختیار‌تو نیست، یا خداوند از آنان درمی‌گذرد یا عذابشان می‌کند، زیرا آنان ستمکارند».
برخی مفسران آیه 156 آل‌عمران/3 را که در جنگ احد نازل شده بر شهدای معونه تطبیق کرده و آورده‌اند که منافقان اوسی یا خزرجی در پی شهادت شمار قابل توجهی از انصار در بئر معونه به دیگرانصاریان می‌گفتند که اگر آنان بدان مأموریت نرفته بودند کشته نمی‌شدند[108]: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَکونوا کَالَّذینَ کَفَروا وقالوا لاِِخونِهِم اِذا ضَرَبوا فِی‌الاَرضِ اَو کانوا غُزًّی لَو کانوا عِندَنا ما ماتوا و ما قُتِلوا لِیَجعَلَ اللّهُ ذلِکَ حَسرَةً فی قُلوبِهِم واللّهُ یُحیِ ویُمِیتُ واللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر» . خداوند در این آیه چنین سخنانی را ورود به حوزه کفر دانسته و از مؤمنان می‌خواهد که آنان نیز چنین نگویند و در ادامه آیه بیان می‌کند که مرگ و حیات در اختیار اوست و بر کارهای شما بیناست.