باری
اشاره
باری: پدید آورنده آفریدگان به صورت متمایز از یکدیگر، از اسما و صفات الهی
باری (در اصل باریء[1] به همزه آخر) در لغت از ریشه «ب ـ ر ـ ء» [2] به معنای آفریدن[3] بدون نمونه[4] پیشیناست.
واژه باری دو بار در آیه 54 بقره/2 و یک بار در آیه 24 حشر/ 59 وارد شده است. در آیه 22 سورهحدید/ 57 نیز فعل (نبرأ) که معنای همین اسم را افاده میکند به کار رفتهاست.
اسم باری به معنای پدید آورنده مخلوقات است، به نحوی که هیچ یک به دیگری مشتبهنشده، از یکدیگر متمایز باشند[5]؛ به عبارت دیگر باری جدا سازنده و متمایز کننده مخلوقات از یکدیگر از طریق بخشیدن صورتهای گوناگون به آنهاست[6]، زیرا خداوند انسان را از زمین (خاک) جدا میسازد[7] یا اشیا را [از عالم عقول متمایز میکند و] به عالم نفوس تنزل میدهد[8] یا به عقیده برخی، موجودات را از عدم جدا میسازد.[9] پیوند بین معنای باری به عنوان اسم خداوند و معنای لغوی آن از این جهت است که معنای آفریدن و پدید آوردن به نوعی در اسم باری لحاظ شده و شاید با توجّه به همین ارتباط است که برخی اسم باری را به معنای آفریدگار نخستین و پدید آورنده اشیا بدون نمونه پیشین دانستهاند.[10] گفتنی است که برخی، اساساً باری را از ریشه «براء» (جداسازی) و به معنای جدا سازنده دانستهاند.[11]
اسم باری در آیه «هُوَ اللّهُ الخــلِقُ البارِئُ المُصَوِّرُلَهُ الاَسماءُ الحُسنی» (حشر/59 24) بیندو اسم خالق و مصوّر واقع شده است. از نظر محققان[12] باری به مرتبه ویژهای از آفرینش موجودات به دست خداوند اشاره دارد که پس از مرتبه خلق و پیش از تصویر است، ازاینرو ترتیب این نامها در آیه یاد شده بر خلاف پندار برخی مبنی بر ترادف آنها، از پیوند منطقی آنها حکایت دارد، زیرا هر آنچه که از عدم به سوی وجود خارج میشود در مرحله نخست نیازمند تقدیر و تعیین اندازهها و حد و حدود و خصوصیات گوناگون و در مرحله دوم نیازمند پدید آوردن بر طبق اندازهها و خصوصیات معین شده پیشین و در مرحله سوم نیازمند صورتگری و شکلدهی است و خداوند متعالی از آن حیث که مقدِّر و تعیین کننده حدود و خصوصیات آفریدگان است «خالق» و به جهت اینکه اختراع کننده و پدید آورنده آنهاست «باری» و به اعتبار اینکه مرتب کننده صورتهای مخلوقات به بهترین ترتیب است «مُصوّر» خوانده میشود.[13] براساس آیه 22 حدید/ 57 مصیبتهایی که در زمین واقع میشود یا به انسانها میرسد، خداوند پیش از باری بودن نسبت به آنها، حدود و اندازهها و خصوصیات آنها را در لوح محفوظ معین و مقدر کرده است. آیه مذکور تقدیر حوادث پیش از وقوع آنها و تعلق قضای تغییرناپذیر الهی به آنها را بر خداوند آسان دانسته است: «ما اَصابَ مِن مُصیبَة فِی الاَرضِ ولا فی اَنفُسِکُم اِلاّ فی کِتـب مِن قَبلِ اَن نَبرَاَها اِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیر» . آیه بعد علت آگاه ساختن مردم از این امر (تقدیر حوادث پیش از وقوع آنها) را اندوهگین نشدن انسانها بر نعمتهای ازدست رفته و خوشحال نشدن ایشان بر دریافت نعمتها بیان کرده است: «لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم ولا تَفرَحوا بِما ءاتـکُم...» (حدید/57 23)، زیرا انسان اگر یقین کند که آنچه (مصیبتها) به او رسیده قبلاً مقدّر شده و باید به او میرسید و نعمتهایی که به او داده شده تا مدتی نزد او به امانت است، غم و شادی خود را به هنگام از دست دادن نعمت و دریافت آن بزرگ نمیشمارد و چندان به آن اهمیت نمیدهد.[14]
برخی در تبیین باری آن را برگرفته از ریشه «بری» (خاک) و به معنای آفریننده انسان و ترکیب کننده او از خاک دانستهاند.[15] در نظر دیگر باری از «بَرْی» (تراشیدن) و به مفهوم پدید آورنده چیزی به شکل موزون است.[16] گفته شده: باری از ریشه بَرء (آفریدن) و به معنای خالق و مترادف با آن است.[17] به اعتقاد برخی باری از «بُرء» (بهبودی و رهایی از نقص و مرض) و به معنای پدید آورنده اشیا بدون نقص و کاستی[18] یا آفریدگار موجودات بدون تخلف از مقتضای حکمت و فطرت است.[19] از دیدگاههای یاد شده به دست میآید که قدر مشترک معنای باری نزد بیشترمفسران و شارحانِ اسماء اللّه تعالی «آفریننده است.
در سعه و ضیق این معنا از نظر متعلق هم اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضی استعمال باری را هم در پدیدآورنده اجسام و هم در پدید آورنده اعراض، مانند رنگ و بو صحیح میدانند[20] و برخی معتقدند باری فقط در مورد پدید آورنده اجسام به کار میرود، ازاینرو به مخلوقات، «بریّه» گفته میشود؛ ولی درباره اعراضی همچون طعم و رنگ بریّه به کار نمیرود.[21] دسته سوم بر این باورند که لفظ باری به آفریدن جانداران اختصاص داشته و در غیر جانداران به ندرت به کار میرود، به همین جهت گفته میشود: «برأ اللّه النسمة و خلقالسموات والارض».[22] باری در آیه 54 بقره/2 نیز به کار رفته است و در آن قوم موسی به توبه و بازگشت به سوی آفریدگار و کشتن خویش فرمان یافتهاند: «و اِذ قالَ موسی لِقَومِهِ یـقَومِ اِنَّکُم ظَـلَمتُم اَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ فَتوبوا اِلی بارِئِکُم فَاقتُلوا اَنفُسَکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارِئِکُم فَتابَ عَلَیکُم اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیم» . در این آیه دو بار لفظ باری در حال اضافه به ضمیر جمع مخاطب (کُم) به کار رفته است تا ضمن اشعار به اختصاص (پدید آورنده شما)، محبت مخاطبان را نیز برانگیزد؛ گویا خداوند میفرماید: این توبه و کشتن خویش گرچه برای شما از دشوارترین فرمانهاست؛ لیکن خدایی که این فرمان را داده آفریننده شماست، پس کسی که به وجود آمدن شما را پسندید و آن برای شما خیر بود، اکنون همو کشته شدن شما را پسندیده و این برای شما بهتر است. چگونه ممکن است خداوند خیر شما را نخواهد، در حالی که شما را آفریدهاست
بازار
اشاره
بازار
واژه بازار که ریشه ایرانی باستانی دارد، به معنای جایگاه داد و ستد است.[24] این واژه با گونههای مختلف در گویشهای محلی ایران و زبانهای پیرامونی حضور داشته[25] و از یک سو به عربی، ترکی عثمانی و انگلیسی و از سوی دیگر به سرزمینهای هند راه یافته است.[26] «سُوق» معادل عربی آن، اسم مصدر از «سَوْق» به معنای راندن و حرکت دادن به پیش است[27] و در وجه این نامگذاری گفته شده که کالاها برای خرید و فروش به بازار سَوْق داده میشوند.[28]برخی نیز احتمال دادهاند این کلمه از آرامی وارد عربی شده باشد.[29]
بازارهای سنتی غالباً از دو راسته دکانهای بسیار تشکیل شده که سقفی آن دو را به یکدیگر میپیوندد.[30] اجزای گوناگون بازارها عبارت بودند از راستهها به عنوان اصلیترین عنصر که از تقاطع آنها چار سو (چهار سوق) پدید میآمد، رسته (محل استقرار صنف)، دالان، سرا(خان یا تجارتخانه)، خانبار (کالنبار) به عنوان محل انبار یا پردازش کالا، تیم یا تیمچه به عنوان محل کار صنعتکاران ظریفکار و دکانهای مختلف که هر دسته از آنها به عرضه کالای معینی میپرداختند. در کنار این عناصر مسجد، حمام، قهوهخانه، خوراکپزخانه و واحدهای فرهنگی یا خدماتی وجود داشت.[31]
بازار در اصطلاح علم اقتصاد معنایی وسیعتر از جایگاه داد و ستد دارد و به هرگونه فرایند یا ترتیباتی گفته میشود که با رویارویی تقاضا و عرضه، قیمت و مقدار کالا با هم سازگاری مییابند.[32] در مدخل بازار به چارچوبهای محیطی تجارت و بیشتر از منظری تاریخی پرداخته خواهد شد و مباحث مربوط به خرید و فروش و گونهها و احکام آن که صبغهای فقهی دارد به مدخل تجارت واگذاشته میشود.
واژه «سوق» تنها دوبار آن هم به صورت جمع در قرآن به کار رفته (فرقان/25، 7، 20) و در آیاتینیز از نقدینگی (کهف/18،19) و خرید و فروش (یوسف/12،20 ـ 21) در میان اقوام پیشین یاد شده که نشان سابقه تاریخی بازار است، با این حال فرهنگ بازار و بازرگانی در شبه جزیره، در قرآن بازتاب گستردهای یافته است؛ در دستهای از آیات به مجموعهای از دستورات اخلاقی ـ فقهی مانند پرهیز از معاملات ربوی و کمفروشی (بقره/2،275؛ مطفّفین/83 1) و ثبت دقیق معاملات (بقره/2،282) اشاره شده که در مواردی ناظر به وضعیت بازارهای عرب قبل از اسلام بوده است. این آیات از یک سو عادات ناپسند در این بازارها را نکوهش کرده و از سوی دیگر ـ در کنار آموزههای دیگر قرآنی مانند تقدیم عبادت بر تجارت ـ احیاناً در شکل دهی بازارهای اسلامی و ایجاد فرهنگ خاصی بین بازاریان تأثیر ویژه داشته است. در دسته دیگری از آیات، مفاهیم اقتصادی بازار برای تقویت معنویت و تغییر روحیه سودجویانه جاهلی به کار گرفته شده است. خداوند در این آیات با توسعه معنایی این مفاهیم، مخاطبان را به سود و زیان اخروی انسانها که از چشم آنان پنهان مانده بود توجه میدهد. برای نمونه، مؤمنان با فدا کردن جانها و اموال خود در جهاد، بهشت و حیات اخروی را نصیب خود میکنند. (توبه/9،111؛ صفّ/61 11) در همین راستا از فرهنگ بازاری و بازرگانی در شبه جزیره برای تمثیل مفاهیم معنوی و محسوس کردن آنها فراوان استفاده شده است: تجارت* گمراهی به هدایت (بقره/2، 16)، دنیا به آخرت (بقره/2، 86)، کفر به ایمان (آل عمران/3، 177) و آیات الهی در برابر بهایی اندک. (توبه/ 9، 9)
بازارهای جاهلی:
بازارهای جاهلی:
موقعیت جغرافیایی و سیاسی عربستان زمینه روابط بازرگانی گستردهای را با محیطهای اطراف فراهم آورده بود.[33] روابط تجاری عربهای شبه جزیره باعث برپایی بازارهایی میشد که عمدتاً بر دو نوع بودند: بازارهای ثابت در شهرها و روستاها که در تمام ایام سال فعال بودند، و بازارهای موسمی که در فصل معینی از سال تشکیل میشدند و مردم از دور و نزدیک به آنجا میآمدند و همین که از این بازار فارغ میشدند به بازار دیگری میرفتند.[34] دَوْمَة الجَنْدَل، عَمّان، مَشقَر، عَون أبن، حَضرَموت، ذِیالمَجاز، مَجنّه، عُکاظ، حَباشه، صَحار، بدر، بَنیقَینُقاع از مهمترین بازارهای موسمی اعراب بودند که غالباً در یکی از ماههای حرام تشکیل میشدند[35] و طبق آیین اعراب جاهلی، مردم در این بازارها از تعرض به جان و مال خود مصون بودند.[36] برقراری ماههای حرام که ضمن آن همه دشمنیها کنار گذاشته میشد، احتمالاً برای این بود که رفت و آمد به این بازارهای موسمی تا حد امکان آسان شود.[37] این سنت در اسلام مورد تأیید قرار گرفته و با شرایط و قواعد نسبتاً متفاوت در قرآن به عنوان فرمان الهی، از آن تعبیر شده است (توبه/9، 5)
بازار عکاظ از مهمترین بازارهای عرب جاهلی بود و میان طائف و نخله و در فاصله سه شب از مکه واقع میشد[38] و هنگامی که عربها قصد حج داشتند از اول ذیقعده تا بیستم در آن اقامت میکردند. سپس به مکه رفته، مراسم حج به جا میآوردند.[39] اهمیت عکاظ تنها به لحاظ کارکرد تجاری آن نبود، بلکه از جهت سیاسی و ادبی نیز مطرح بوده است. بزرگترین شاعران و خطیبان عرب مانند نابغه ذبیانی، اعشی، خنساء و حسان با بهترین سرودههایشان به عکاظ میآمدند[40] و به فخرفروشی و مشاعره میپرداختند، چنانکه مفهوم «تعاکظ» به معنای مفاخره و هماوردجویی زبانی، منشأ این نامگذاری شمرده شده است.[41] «مُعَلّقات سبع» نیز به لحاظ جایگاه ادبی عکاظ و حضور شاعران قبایل گوناگون در آن آویخته شده بود[42]، با این حال، ظهور اسلام و نکوهش شدید فخرفروشیهای جاهلی (لقمان/31، 18؛ حدید/57 23؛ تکاثر/ 102، 1 ـ 2) باعث برچیده شدن سنت مشاعره در عکاظ شد.[43]
سران همه قبایل و شمار فراوانی از تاجران در عکاظ شرکت میکردند و قریش به سبب منافع اقتصادی که در موسم حج از حضور ایشان، نصیبشان میشد، تمام توان خود را در تهیه آب، خوراک، استراحتگاه و پشتیبانی و حمایت لازم برای آنها به کار میگرفتند تا شمار بیشتری از اعراب را به عکاظ جذب کنند. در این زمان نیز با آنها ارتباطهای صمیمانهای برقرار میکردند تا کاروانهای تجاریشان از امنیت برخوردار باشند.[44] در سوره قریش به امنیت سفرهای تجاری تابستانه و زمستانه آنان اشاره شده که برخی امنیت کاروانهای ایشان در برابر غارتهای اعراب متجاوز را بر اثر حرمت قریش نزد آنها به سبب سکونت در حرم الهی دانستهاند.[45]
گردهمایی گروههای مختلف در این بازارها، افراد فراوانی را از مکانهای دوردست در جستوجو یا ترویج عقیدهای به این بازارها میکشاند.[46] امنیت بازارها، اجتماع تعداد زیادی از اعراب و حضور رؤسای قبایل، سنت شعرخوانی و رقابتهای بلاغی و ... زمینه مناسبی برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)ایجاد میکرد تا به تبلیغ اسلام و انتشار آیات بلیغ قرآنی بپردازد، چنانکه 7 سال در بازار عکاظ و مَجَنّه و ذیالمجاز به دعوت به اسلام میپرداخت. در آیه7 فرقان/25 نیز از راه رفتن پیامبر در بازارها سخن رفته که میتواند به فعالیتهای پیامبر در بازارهای عرب اشاره داشته باشد، گرچه مفسران آن را در جهت تجارت و تهیه آذوقه تفسیر کردهاند.[47] مشرکان گمان میکردند انسانی عادی که غذا میخورد و در بازار راه میرود، نمیتواند با غیب در ارتباط باشد و با طرح این پندار، قصد خردهگیری بر پیامبر و انکار نبوتش را داشتند که در آیه 20 فرقان/ 25 در پاسخ به ایشان بیان میشود که همه پیامبران غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند[48]: «و ما اَرسَلنا قَبلَکَ مِنَ المُرسَلینَ اِلاّ اِنَّهُم لَیَأکُلونَ الطَّعامَ و یَمشونَ فِیالاَسواقِ» .
بازار عکاظ دارای کارکردی دینی نیز بود و مکانی مقدس به شمار میرفت[49] و نمادهای دینی عرب مانند انصاب* در این بازار قرار داشت.[50] «نُصُب» و «انصاب» در آیات 3 و 90 مائده/ 5 به سنگهایی تفسیر شده که مورد احترام و پرستش عربها بوده و برای آنها قربانی میکردند.[51] با ظهور اسلام و از بین رفتن بتپرستی، تقدس مکه بر عکاظ سایه افکند و کارکرد مذهبی آن کم رنگ شد. گروهی بر این عقیدهاند که همه بازارهای جاهلی در ابتدا مکانهایی مقدس بوده و بتهایی در آنها وجود داشته و قبایل گوناگون برای عبادت به آنجا میآمدهاند و اندک اندک به بازار خرید و فروش تبدیل شدهاند.[52]
برخی از قراردادهای داد و ستدی که در زمان جاهلیت صورت میگرفت یا چون خلابه نوعی کلاهبرداری بوده یا مانند بیع الحصاة، منابذه، مزاینه، ملامسه، مزابنه و سُرار، بیع مجهول و زیانبار بوده که اسلام آنها را باطل شمرده است.[53] در آیه282 بقره/2 نیز تأکید فراوانی بر نگاشتن و شاهد گرفتن بر خرد و کلان معاملات قرضی شده است که آن را به معنای وجوب دانستهاند[54] و در مورد معاملات نقدی تنها بر لزوم شاهد گرفتن اکتفا شده که آن را به معنای استحباب گرفتهاند[55]؛ همچنین تعابیر عامی مانند نهی از بَخْس (بقره/2 282؛ اعراف/7،85؛ هود/11، 85؛ ...)، تطفیف (مطفّفین/83،1)، تصرف باطل (بقره/ 2، 188؛ نساء/ 4، 29؛ ...) و تصرف بدون رضایت (نساء/4 29) در اموال دیگران، به حرمت این نوع داد و ستدها اشاره دارد. انواع گوناگونی از بیعهای ربوی نیز در این بازارها رواج داشت[56] که با ظهور اسلام و فراگیری آن منسوخ شد. تجارت با کنیزان و اجبار آنها به خودفروشی در بازارهای جاهلی از دیگر مواردی بود که با ظهور اسلام و نزول آیه33 نور /24 از بین رفت.[57]
قرآن جدای از محدودیتهای داد و ستدی، جهت تعدیل حسّ دنیاگرایی افراطی عربها که با دیدن تجارت یا بازیچهای پراکنده شده، پیامبرشان را وا میگذاشتند (جمعه/62 11)، نوع دیگری از تجارت در بازاری دیگر ارائه میدهد؛ به این ترتیب که خداوند در برابر خرید جانها و اموال مسلمانان، بهشت را نصیبشان خواهد کرد (توبه/9،111)؛ همچنین مردانی توصیف میشوند که هیچ تجارت و معاملهای آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمیدارد. (نور/24، 37) در احادیث نبوی نیز بازار، بدترین و مبغوضترین مکان شهر نزد خداوند[58] و نبردگاه شیطان[59] خوانده شده است.[60] البته این معانی ناظر به جنبههای افراطی و گونههای مخرّب و ضد اخلاق و متمایل به تفاخر و تکاثر و مالاندوزی و تصرف باطل در اموال دیگران است و گرنه احادیث زیادی مؤمنان را به تجارت و کسب و کار تشویق و خرید و فروش را مایه عزت مؤمن قلمداد کرده است.[61] پیامبر نیز در جوانی به تجارت مشغول بوده[62] و در قرآن از تجارت و کسب روزی حلال به طلب فضل الهی تعبیر شده است[63] (بقره/2، 198)، با این حال عربهای مسلمان در ابتدا از ترس گناه دست از تجارت در ایام حج بازداشتند و این امر از رونق بازارهایی چون عکاظ و ذوالمجاز کاست.[64] با نزول آیه 198 بقره/2 به مسلمانان اجازه داده شد که حتی در روز عرفه که اعراب جاهلی در آن خرید و فروش نمیکردند، به تجارت بپردازند[65]؛ ولی این امر باعث رونق مجدد بازار عکاظ نشد.[66] سپس به تدریج باامنشدن سراسر شبه جزیره در طول سال و اهمیت یافتن مدینه با هجرت پیامبر و استقرار خلفا در آن و تغییر شکل زندگی از روش قبیلهای به شهرنشینی، عکاظ اهمیت پیشین خود را از دست داد[67] و در سال 129 هجری قمری بهطور کامل متروک شد[68]، با این حال بازارهای شهری بسیاری از خصوصیات روزگار گذشته را نگه داشت که برای نمونه میتوان از بازار «مِرْبَد» در بصره یاد کرد. این بازار از نخستین و پرآوازهترین و تاریخیترین بازارهای اسلامی بود که هم حیات عرب جاهلی و هم جلوههای آغازین تمدن اسلامی را در خود منعکس ساخته بود.[69]
چارچوب اقتصادی بازار در قرآن:
چارچوب اقتصادی بازار در قرآن:
دستورات اخلاقی و قواعد خرید و فروش خاصی در قرآن و حدیث ارائه شده که نظام بازار متفاوتی را پدید آورده است.[70] حرمت بیع ربوی بهطور مطلق (بقره/2، 275 ـ 279) الگوهای متفاوتی را برای بهرهوری سرمایه در بازار اسلامی مانند تجارت و داد و ستد بدون ربا، شرکت و مضاربه[71]، اجاره[72]، کارهای تولیدی همچون ماهیگیری و غواصی (فاطر/ 35، 12) و .. مطرح ساخته است. دیگر قواعد فعالیت در بازار اسلامی عبارتاند از: سفارش به رعایت عدالت (نحل/16، 90)، تمام گذاشتن پیمانه (اعراف/7، 85 هود/11، 85)، نهی از کمفروشی (مطفّفین/ 83 1)، ممنوعیت کلاهبرداری، دزدی، رشوهگیری و غصب تحت عنوان «بَخْس» [73]، نکوهش «سُحْت» به عنوان هرگونه درآمد حرام[74] که مفسران آن را به درآمد حاصل از فروش سگ و خوک و شراب، رشوهگیری و ... تفسیر کردهاند.[75] در این میان آیه 29نساء/ 4 بازتاب وسیعی در فقه اسلامی داشته است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـلِ اِلاّ اَن تَکونَ تِجـرَةً عَن تَراض مِنکُم» . این آیه فرد مسلمان را از خرید و فروشی باز میدارد که در آن رضایت طرفین نباشد؛ همچنین نشان میدهد که قیمت در بازار اسلامی باید به گونهای عادلانه تعیین شود که نه به فروشنده اجحاف شود و نه به خریدار. به این مفهوم در احادیث نیز اشاره شدهاست.[76] برخی با استناد به این آیه و نهیپیامبر از قانونگذاری در قیمت، به عدم قیمتگذاری قهری بر کالاها حکم دادهاند.[77] درواقع یکی از ویژگیهای بارز بازارهای مشهور و آغازین اسلامی همین امر بوده است، بهطوری که نرخگذاری کالا به شکل متعارف در سازوکار معاملات بازار انجام میگرفت که بازاریان مقیم شهرها با توجه به آگاهی آنها از اوضاع اقتصادی و اجتماعی شهر در آن نقش تأثیرگذاری داشتند.[78]
انسان مسلمان با رعایت این ضوابط اخلاقی و انجام واجبات و ترک محرمات، رعایت عدالت با همگان و پرهیز از ستم، استفاده بهینه از منابع در جهت دوری از اسراف و آسیب رسانی به دیگران و همچنین آغاز به فعالیت و تولید در حرفههایی که نظام جامعه اسلامی بر آن استوار است، میتواند به رقابتی سالم در بازار اسلامی بپردازد؛ اما وضعیت آرمانی بازار از دیدگاه قرآن زمانی حاصل میشود که «تعاون» به عنوان اصلی رفتاری در آن نهادینه شده باشد. مؤمنان در قرآن برادران همدیگر (حجرات/49، 10) و چونان پیکری واحد (صفّ/61 4) قلمداد شده و به همیاری و تعاون بر اساس «برّ و تقوا» امر شدهاند: «و تَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی ولا تَعاونوا عَلَی الاِثمِ والعُدونِ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب» . (مائده/5 2) تشویق و تأکید فراوان بر بخشش و کمک به دیگران تحت عنوان انفاق (بقره/2، 262، 265، 274؛ سبأ/ 34، 39؛ حدید/ 57 7، 10؛ ...)، صدقه (نساء/4، 114؛ یوسف/12، 88 احزاب/33، 35؛ حدید/57 18؛ ...) و قرضالحسنه (بقره/2، 245؛ مائده/5 12؛ حدید/57 18؛ تغابن/ 64 17؛ مزمّل/72، 2) نیزدر ساختار اقتصادی بازار اسلامی حائز اهمیتاست.
بازتاب تعالیم قرآن در بازارهای اسلامی:
بازتاب تعالیم قرآن در بازارهای اسلامی:
بازار از عناصر اصلی شهرهای اسلامی بوده است[79]، به نوعی که بسیاری از شهرهای اسلامی در اصل بر اثر وجود بازار و شکلگیری محلات شهری به دور آن پدید آمدهاند[80] و بسیاری از فقهای مسلمان، بازار را از مشخصههای شهر اسلامی دانستهاند.[81] بازارهای اسلامی در تعامل تنگاتنگ با تعالیم قرآنی قرار گرفته و هویت فرهنگی ویژهای را تشکیل دادهاند. مسجد جامع به سبب تقدم وظایف مذهبی مسلمانان و بازار به عنوان مرکز معیشت و فعالیتهای صنفی، مجموعهای را تشکیل میدادند که در هسته مرکزی بسیاری از شهرهای اسلامی قرار داشت[82]؛ برای نمونه مسجد جامع بصره، کوفه و سامراء که از اولین و بزرگترین شهرهای اسلامی بودند، در میانه بازار قرار داشتند.[83] این واقعیت بیتأثر از آموزههای قرآنی در مورد اهمیت و تقدیم عبادت و از جهتی دیگر، تشویق و تحریض به کسب حلال و توسعه رزق در فرهنگ اسلامی نیست. در این میان آیات 9 ـ 10 جمعه/ 62 تصویر واضح و جامعی از نحوه رفتار یک فردمسلمان در مورد کار و عبادت ارائه میدهد. دراین آیات، مؤمنان سفارش شدهاند که هنگام برپایی نماز جمعه از داد و ستد دست بردارند و بهسوی ذکر خداوند بشتابند: «اِذا نودیَ لِلصَّلوةِ مِن یَومِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا اِلی ذِکرِ اللّهِ وذَرُواالبَیعَ ..» و چون نماز تمام شد، با دادوستد[84]، فضل خداوند را بجویند: «فَاِذا قُضِیَتِ الصَّلوةُ فَانتَشِروا فِی الاَرضِ وابتَغوا مِن فَضلِاللّهِ...» . در آیات دیگری از بیارزشی دنیا (یونس/10، 24؛ رعد/13، 26؛ قصص/28، 60)، پرهیز از زراندوزی (توبه/ 9، 34) و دنیاگرایی (یونس/10، 7 ـ 8)، فراموش نکردن یاد خدا و برپایی نماز به سبب اشتغال به داد و ستد (نور/24،37) سخن رفته که همجواری مسجد و بازار را میطلبد؛ همچنین این آموزهها، گرایش به تصوف و دستگاه فتوت و طریقه جوانمردان را در بازاریان تقویت میکرد؛ به صورتی که بسیاری از پیشه وران از متصوفه بودند.[85]
جدای از مرکزیت بازارها و مجاورت آنها با مساجد جامع در شهرهای اسلامی که آنها را متمایز میساخت، نظام بهرهوری سرمایه نیز در بازارهای اسلامی از معاملات ربوی به مشارکت در تولید تفاوت یافت. حرمت ربا در قرآن و نکوهش شدید رباخواران (بقره/ 2، 275 ـ279) باعث شد مسلمانان از سود تضمینی وامهای بهرهدار صرف نظر کرده، با معاملات مضاربه در امور تجاری و مزارعه و مساقات در امور کشاورزی، وارد چرخه تولید و عرضه شوند و در سود و زیان این فعالیتها سهیم گردند؛ همچنین گاه سرمایهدار بازاری خود مدیریت فعالیت اقتصادی را بر عهده میگرفت و افرادی را بر این امر میگماشت که گاه غلامان وی یا افرادی آزاد و قابل اعتماد بودند که به عنوان اجیر و وکیل استخدام میشدند.[86]
فرمان فراگیر امر به معروف و نهی از منکر (آلعمران/3،104)، و نیز موارد جزئی مانند نهیاز بَخْس (هود/11، 85) و تطفیف (مطفّفین/83 1) و تصرف باطل و بدون رضایت در اموال دیگران (نساء/ 4، 29) و به خصوص حرمت ربا (بقره 2 275) و ... باعث شد نهاد حسبه و نظارت در بازار اسلامی چه از سوی حکومت و چه بهدست عواملی از درون بازار شکل گیرد. انتصاب سعدبن سعیدبن العاص بر بازار مکه از سوی پیامبر به عنوان «عامل السوق» [87]، نظارت خلیفهدوم بر بازارها و رسیدگی به وضع بازاریان و داوری میان آنها[88] و نظارت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و سفارش پیوسته بازاریان به تقوا و اخذ حق و اعطای آن[89] در این راستا بوده است. این عنوان دردوران امویان نیز وجود داشته[90]؛ ولی در روزگار عباسی و در زمانی نزدیک به دوره خلافت مأمون به «مُحْتَسِب» تغییر یافت. اختیارات متولی حسبه بسیار گستردهتر از عاملالسوق بود[91] که برخورد با معاملات ربوی از وظایف اصلی او بهشمار میرفت.[92]