گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
مبارزه پیامبران با بت‌پرستی:


اشاره

مبارزه پیامبران با بت‌پرستی:
انبیای الهی همواره با توکل بر خدا (ابراهیم/14، 9ـ10، 12)، ادب[1]، دلسوزی، مدارا[2] و خویشتن‌داری و استقامت با بت‌پرستان مواجه می‌شدند (بقره/2،6 مائده/5 76؛ انعام/6 71، 107؛ یونس/10، 18، 104، 109؛ یوسف/12، 39‌ـ‌40) و با استفاده از ضرب‌المثلهای ساده اما حکیمانه (رعد/13، 16؛ سجده/32، 18؛ انعام/6 71؛ حجّ/22، 62) و اجتناب از هرگونه دشنام به بت ـ که عکس‌العمل ناروای آنان را در پی داشته باشد ـ (انعام/6 108)[3] به ارشاد و راهنمایی آنان می‌پرداختند. از سوی دیگر بت‌پرستان با تهمتهای ناروا نظیر سفاهت، جنون، شاعری (صافّات/37، 35، 36) سحر، افترا و دروغگویی (سبأ/34، 43، 45) و برتری‌طلبی (هود/11، 27؛ اعراف/7، 88 عنکبوت/29،39) به‌رویارویی با پیامبران برمی‌خاستند و با توطئه‌های فراوان، برضدّ آنان (انبیاء/21، 62 70؛ نمل/27، 45، 49 ـ 50 صافّات/37، 83 86 98) اقدام می‌کردند.
قرآن کریم در بسیاری از موارد از مبارزات پیامبران پیشین و اولیای الهی با اقوام بت‌پرستشان سخن گفته‌است:

1. نوح(علیه السلام):

1. نوح(علیه السلام):
قوم نوح افزون بر آنکه خود بت‌پرست بودند[4] (اعراف/7، 59 یونس/10، 71؛ هود/11،25 ـ 26؛ ابراهیم/14،9 ـ 10؛ نوح/71،1، 3،23) بزرگان ایشان سعی در گمراه کردن دیگران نیز داشتند.[5] نوح(علیه السلام) که نخستین پیامبر صاحب شریعت و کتاب بوده[6] و در قرآن از نخستین منادیان توحید به شمار آمده است[7] در برابر آنان قیام کرد (یونس/10،71؛ ابراهیم/14،9 ـ 10) و اعمال آنان را ناآگاهانه دانست (هود/11،25 ـ 26، 29) و با توکل بر خدا (یونس/10،71 ـ 72) ضمن دعوت آنان به توحید: «یـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـه غَیرُه» (اعراف/7،59) و استدلال بر بطلان و نفی بت‌پرستی (نوح/71،14 ـ 16، 23) آنان را از نتیجه‌عمل زشت بت‌پرستی که عذاب الهی است بر حذر داشت.
قوم نوح که سخنان حق نوح برایشان تحمل‌پذیر نبود (یونس/10،71؛ هود/11،32) به مقابله با او برخاستند و با انکار نبوت وی به بهانه عدم صلاحیت بشر برای رسالت الهی (هود/11،25، 27؛ ابراهیم/14،9 ـ 10؛ مؤمنون/23،23، 25) به او نسبت گمراهی (اعراف/7،59 ـ 60)، دیوانگی (مؤمنون/23، 23، 25) و برتری‌طلبی (هود/11،25، 27) دادند و وی را به تبعید (ابراهیم/14،9 ـ 10، 13) و سنگسار تهدید کردند: «لـَئِن لَم تَنتَهِ یـنوحُ لَتَکونَنَّ مِنَ‌المَرجومین» . (شعراء/26،116) آنان برای بتهای پنج‌گانه ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر ـ که به ترتیب به شکلهای مرد، زن، شیر، اسب و باز بودند ـ احترام ویژه‌ای قائل بودند.[8]
قوم نوح با توجّه به خوی استکباری و با لجاجت، بر بت‌پرستی خود اصرار ورزیده، خواستار تحقق عذاب گشتند. (هود/11،27،32) سرانجام وعده الهی تحقق یافت و قوم نوح در‌طوفان و طغیان آب غرق شدند. (نوح/71،23،25)

2. هود(علیه السلام):

2. هود(علیه السلام):
قوم عاد که بعد از قوم نوح زندگی می‌کردند[9] (اعراف/7،69 74، مؤمنون/23،42) جمعیتی بت‌پرست بودند (اعراف/7،65 70 ـ 71؛ هود/11،50 53 ابراهیم/14،9 ـ 10؛ احقاف/46،21 ـ 22) و پرستش بتها را موجب قرب به خدا و بهرمندی در دنیا می‌دانستند.[10] سرانِ ایشان نیز بدون داشتن دلیل و برهانی در برابر دعوت هود(علیه السلام)به پرستش خدای یکتا و ترک بت‌پرستی[11] به جدال برخاسته (اعراف/7، 65 ـ 71)، بت‌پرستی خویش اصرار ورزیدند[12]: «قالُوا اَجِئتَنا لِنَعبُدَ اللّهَ وحدَهُ ونَذَرَ ما کانَ یَعبُدُ ءاباؤُنا فَأتِنا بِما‌تَعِدُنا» (اعراف/7،70) و اعلام کردند که ما هرگز بر اثر سخنان تو از پرستش بتها دست برنمی‌داریم: «و ما نَحنُ بِتارِکی ءالِهَتِنا عَن قَولِک» . (هود/11،53) آنان که ارتباط بشر با عالم غیب را محال می‌پنداشتند (اعراف/7،70 ـ 71؛ هود/11، 53 59 ابراهیم/14،9 ـ 10) با نسبت دادن جنون[13] به هود بر اثر زیان رساندن برخی از بتها[14]: «اِن نَقولُ اِلاَّ اعتَرکَ بَعضُ ءالِهَتِنا بِسوء» (هود/11، 54) و تکذیب نبوت وی (هود/11،53 59 ابراهیم/14، 9 ـ 10) آن حضرت را به تبعید تهدید کردند[15]؛ ولی هود(علیه السلام)، از بتها بیزاری جست و با این عمل نشان داد که نه تنها از بتها کاری ساخته نیست، بلکه اگر خدا نخواهد بت‌پرستان نیز با همه قدرتشان نمی‌توانند زیانی به او برسانند، بنابراین اعلام کرد با توکل بر خدا و آگاهی از اینکه هیچ جنبنده‌ای در جهان نیست، مگر اینکه در قبضه قدرت و فرمان اوست: «ما مِن دابَّة اِلاّ هُوَ ءاخِذٌ بِناصِیَتِها» (هود/11، 56) به شما اخطار می‌کنم که اگر از راه حق روی برتابید به من زیانی نمی‌رسد. من به رسالت خویش عمل کردم؛ ولی بدانید خدا به زودی شما را نابود خواهد کرد.
سرانجام قوم عاد با وزش بادی ویرانگر به کیفر اعمال زشت خود رسیدند و نابود شدند (اعراف/7،70 ـ 72؛ هود/11، 53 ـ 60 فصّلت/41،13 ـ 16) و لعنت خدا را در دنیا و آخرت نصیب خود ساختند. (هود/11،60)

3. صالح(علیه السلام):

3. صالح(علیه السلام):
حضرت صالح(علیه السلام) با معجزه الهی برای هدایت قوم بت پرست ثمود برگزیده شد. (اعراف/7،73 ـ 74 و هود/11،61 ـ 62) صالح(علیه السلام)آنان را از بت پرستی برحذر داشت (مؤمنون/23،31 ـ 32) و با تاکید بر آفرینش انسانها به دست خداوند و خواسته وی مبنی بر آبادانی زمین به دست انسان از آنان خواست تا درباره گذشته خود آمرزش طلبیده، از آن پس به عبادت خدا روی آورند. (هود/11،61) امّا ثمود با روحیه استکباری و خود بزرگ‌بینی که زمینه‌ساز بت‌پرستی آنان شده بود (اعراف/7، 76) به نفی توحید پرداختند (مؤمنون/23، 32) و با اعتقاد به عدم امکان ارتباط بشر محدود با عالم غیب[16] (اعراف/7، 75، 77؛ ابراهیم/14، 9 ـ 10؛ مؤمنون/23، 31، 34) حضرت‌صالح(علیه السلام)را تکذیب کردند. (ابراهیم/14، 9 ـ 10، 13)
حضرت صالح با استقامت آنان را از مخالفت با دعوت خویش که عذاب الهی را در پی دارد برحذر داشت؛ امّا آنان حق را نپذیرفتند و برای کشتن صالح توطئه کردند (نمل/27، 49 ـ 50) و سرانجام تصمیم خود را مبنی بر پی کردن ناقه‌صالح عملی ساختند و به عذاب الهی دچار‌گشته، هلاک شدند. (اعراف/7، 73، 78؛ هود/11، 65ـ67)

4. شعیب(علیه السلام):

4. شعیب(علیه السلام):
قوم شعیب که اهل مدین بودند نیز به بت‌پرستی روی آورده بودند. (اعراف/7،85 هود/11،84 عنکبوت/29،36)
شعیب(علیه السلام) با دعوت به توحید: «ما لَکُم مِن اِلـه غَیرُه» (اعراف/7، 85 هود/11، 84) آنان را به ترک بت‌پرستی توصیه کرد؛ امّا اهل مدین گفتند: آیا نماز تو باعث شده است که ما را به ترک پرستش آنچه پدرانمان می‌پرستیدند امر کنی: «اَصَلوتُکَ تَأمُرُکَ اَن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا» (هود/11،87)، آنگاه شعیب و پیروانش را به تبعید و سنگسار تهدید کردند (اعراف/7،88 ـ 89 هود/11،91)، در حالی که شعیب(علیه السلام) با بیّنه و معجزه الهی، به قصد اصلاح، آنان را به توحید، استغفار و رجوع به سوی‌خداوند فرا خواند و از عذاب الهی مانند آنچه بر قوم نوح و هود و صالح فرود آمده بود‌برحذر داشت. (اعراف/7، 86 هود/11،84 89ـ90،93)
سرانجام آنان با صیحه‌ای آسمانی نابود شدند. (اعراف/7، 91 ـ 92؛ هود/11، 84 94؛ عنکبوت/29، 37)

5 یوسف(علیه السلام):

5 یوسف(علیه السلام):
از برخی از آیات قرآن بر‌می‌آید که مردم مصر در زمان حضرت یوسف(علیه السلام)بت‌پرست بوده‌اند.[17] (یوسف/12،39 ـ 40) یوسف(علیه السلام) اگرچه در زندان بود؛ امّا در همان‌جا به مقابله با بت‌پرستی برخاست و به شهادت عقل و فطرت بر برتری خدای قادر و یگانه که اقتضای وجودش نظام هماهنگ و احسن عالم است بر خدایان متعدد مقهور و ذلیل[18] استدلال کرد و بت‌پرستی را اندیشه‌ای بدون دلیل و از روی تقلید محض و ناشی از جهل دانست و همبندان خود را به توحید و نفی بت‌پرستی فرا خواند[19]: «یـصـحِبَیِ السِّجنِ ءَاَربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَیرٌ اَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّار * ما تَعبُدونَ مِن دونِهِ اِلاّ اَسماءً سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطـن اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّهِ اَمَرَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِیّاهُ ..» . (یوسف/ 12، 39 ـ 40)

6 موسی(علیه السلام):

اشاره

6 موسی(علیه السلام):
بت‌پرستی در زمان موسی(علیه السلام)نیز در میان مصریان رایج بود. (اعراف/7، 127؛ هود/11، 101) آنان خدایان متعددی اعم از کواکب و موجودات زمینی داشتند که برای آنها شکلهای متعدد[20] و مختلفی ساخته بودند. فرعون که خود بت‌پرست بود[21] (اعراف/7،127) خویش را خدای مصریان می‌دانست و تمثال او مورد پرستش قبطیان بود[22]، به همین جهت فرعون در برابر دعوت موسی(علیه السلام)به توحید موضع گرفت و گفت: مگر جز من پروردگار و معبودی هست؟ (شعراء/26، 29؛ نازعات/79، 17، 21، 24) در حالی که بت‌پرستان مغرور در برابر دعوت موسی(علیه السلام)ایستادگی می‌کردند مؤمن آل‌فرعون به استوار نبودن بت‌پرستی بر علم و برهان و ناتوانی بتها از اجابت هر گونه دعایی در دنیا و آخرت بر نفی بت‌پرستی احتجاج کرد. (غافر/40،38، 42)
فرعون با نسبتهای ناروا نظیر جنون و سحر به موسی وی را به زندان تهدید کرد: «قالَ لـَئِنِ اتَّخَذتَ اِلـهـًا غَیری لاََجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین» (شعراء/26،29)؛ امّا با استقامت موسی در راه حق بعد از ایمان آوردن ساحران 000/600 نفر از بنی اسرائیل به او ایمان آوردند[23] و سرانجام پس از مبارزه طولانی، موسی و یارانش نجات یافتند و فرعون و همراهان وی به هلاکت رسیدند. (شعراء/26، 65 ـ 66)

مبارزه‌موسی(علیه السلام) بابت‌پرستی بنی‌اسرائیل:

مبارزه‌موسی(علیه السلام) بابت‌پرستی بنی‌اسرائیل:
بنی‌اسرائیل که با هدایتهای موسی و کمک خدا از شر فرعونیان بت‌پرست و اذیتهای آنان خلاص‌شده بودند به رغم اینکه به خدا پیمان سپرده بودند تا هرگز بت نپرستند با دیدن جمعیتی بت‌پرست که مجسمه گاو را می‌پرستیدند[24] خواستار پرستش معبودی محسوس و ملموس و به رسمیت شناخته شدن آن از سوی موسی شدند (اعراف/7،138) که با عکس‌العمل تند موسی(علیه السلام)مواجه شدند و موسی(علیه السلام) با جاهلانه خواندن پیشنهادشان به زوال و بطلان آیین بت‌پرستی و عنایت خدا به بنی‌اسرائیل در مقابل هوس بت‌پرستی به احتجاج پرداخت و فرمود: آیا غیر خدا را می‌پرستید، در حالی که او شما را بر عالمیان برتری داد؟! (اعراف/7، 140)
ولی آنان در زمان غیبت 40 روزه موسی(علیه السلام)با فریب سامری که بتی به شکل گوساله ساخته بود از‌مسیر حقّ منحرف گشتند (بقره/2،92، اعراف/7،148 ـ 149) و به پرستش چیزی که از پاسخگویی و رساندن هرگونه سود و زیان عاجر بود (طه/20،80 88 ـ 89) پرداختند (بقره/ 2، 51 و 54 92 ـ 93؛ اعراف/ 7، 148؛ ابراهیم/ 14، 153؛ طه/ 20، 89) و با این عمل اسباب خشم خداوند و ذلّت و خواری خود را فراهم کردند. (اعراف/7،152) آنان با مشاهده عکس‌العمل شدید موسی و سوزاندن گوساله (طه/20،97) متوجّه عمل زیانبار خویش شدند (اعراف/7، 148‌ـ‌149) و فهمیدند که جمادات یا حیوانهای عاجز که قدرت بر هدایت به حق و راستی ندارند نمی‌توانند معبود باشند[25]، ازاین‌رو آنها با پیشنهاد موسی توبه کردند و پس از به جا آوردن شرط قبولی توبه ـ کشتن همدیگر ـ[26] مورد عفو الهی واقع شدند. (بقره/2،51 ـ 52 54 نساء/4،153)

7. الیاس(علیه السلام):

7. الیاس(علیه السلام):
قوم الیاس در سرزمین بعلبک لبنان می‌زیستند و بت طلایی[27] بعل را که بزرگ‌ترین بت آنان بود[28] و طول آن به 20 زراع می‌رسید و 4‌صورت و بالغ بر 400 نفر خادم داشت[29] و به گفته برخی آن را نماد خورشید دانسته‌اند،[30] پرستش می‌کردند. الیاس که از پیامبران‌بنی‌اسرائیل و از فرزندان هارون‌بن عمران است[31] با جملات «أتدعون بعلاً = آیا بت‌بعل را می‌پرستید» و «ألا‌تتّقون = چرا از خدا نمی‌ترسید» (صافّات/37، 124 ـ 125) تعجب و اعتراض خویش را نسبت به بت‌پرستی اعلام کرد و آنان را از عذاب الهی و کیفر اخروی برحذر داشت[32] (صافّات/37، 127)؛ امّا آنها برای توجیه اعمال خود می‌گفتند: این سنت پدران ماست و ما از سنت آنها دست برنمی‌داریم. حضرت الیاس تأکید کرد که شایسته پرستش کسی است که ربّ و نظام بخش جهان و پرورش دهنده شما و پدران و نیاکان شماست. اگر آنان در شناخت معبود حقیقی به خطا رفتند شما چرا راه خطا را می‌پویید: «اَللّهَ رَبَّکُم و رَبَّ ءابائِکُمُ الاَوَّلین» (صافّات/37، 126)؛ ولی آنان الیاس را تکذیب کرده، بر بت‌پرستی خویش پای فشردند. (صافّات/37،127)

8 سلیمان(علیه السلام):

8 سلیمان(علیه السلام):
قوم سبأ که از نعمتهای فراوانی برخوردار بودند و زنی به نام بلقیس بر آنان حکومت می‌کرد، در زمان حضرت سلیمان(علیه السلام)می‌زیستند. آنها جمعیتی خورشید پرست بودند و شیطان این عمل زشت را برایشان آراسته بود که‌به‌دعوت سلیمان حق را پذیرا شده[33]، بت‌پرستی را ظلمی بر‌خویشتن معرفی کردند. (نمل/27، 20‌ـ‌43)

9. ابراهیم(علیه السلام):

اشاره

9. ابراهیم(علیه السلام):
قوم ابراهیم بر اثر نادانی و ضعف فکری گرفتار انواع بت‌پرستی مانند پرستش ستاره، ماه و خورشید[34] (انعام/ 6، 76 ـ 79) شده بودند و با تعصب جاهلی به گونه‌ای بر آن اصرار و مداومت میورزیدند که مردم حتی توان تصور مخالفت با آن را نداشتند، از همین رو پس از آنکه ابراهیم با آنان به مقابله برخاست ابتدا سخن او را نوعی بازی تلقی کردند: «قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّـعِبین» . (انبیا/21، 55) رأی عمومی مردم به سوزاندن ابراهیم گواه تعصب شدید آنان به بت‌پرستی بوده و نیز پاسخ ابتهاج‌آمیز آنان به ابراهیم(علیه السلام): «قالوا نَعبُدُ اَصنامـًا فَنَظَـلُّ لَها عـکِفین» (شعراء/26،71) نشان می‌دهد که تا چه حدّ به بت‌پرستی خویش افتخار می‌کردند.[35]
رهبری بت پرستان را آزر ـ عمو یا جد مادری یا ناپدری ابراهیم[36] - بر عهده داشت[37]، از این رو ابراهیم قیام در برابر بت‌پرستی را از آزر آغاز کرد.[38]
او که همواره در برابر آزر برخوردی توأم با ادب[39]، مدارا[40]، دلسوزی و خویشتن‌داری داشت، در آغاز از علت گرایش آزر به بت‌پرستی به گونه‌ای که دلیل بطلان بت پرستی را همراه داشته باشد جویا شد[41]: «یـاَبَتِ لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَعُ ولا یُبصِرُ ولا یُغنی عَنکَ شیــا» (مریم/19،42)، آنگاه گمراهی او و قومش را با صراحت به وی گوشزد کرد (انعام/6،74) و از آزر خواست تا از او پیروی کند و گر نه به عذاب الهی گرفتار خواهد شد. (مریم/19،45)
ابراهیم(علیه السلام) مخالفت عملی خود با بت پرستی را قبل از نبوت با شکستن بتی که آزر با هنرمندی تمام تراشیده بود به وی نشان داد و هنگامی که آزر او را برای فروش بتها به بازار فرستاد، بتها را در لجنزار غوطهور ساخته، در بین مردم فریاد زد: چه کسی چیزی را که سود و زیانی برایش ندارد می‌خرد؟! و پس از این اقدام به جرم توهین به بتها به فرمان آزر‌زندانی شد[42] و آنگاه خود را برای هرگونه عکس‌العملی آماده کرد.
آزر او را به رجم تهدید کرد: «لـَئِن لَم تَنتَهِ لاََرجُمَنَّک» (مریم/19،46) و ابراهیم ضمن پافشاری بر وظیفه خویش به نشان تواضع، تهدید وی را با سلام پاسخ گفت: «قالَ سَلـمٌ عَلَیک» . (مریم/19،47)
او پس از اینکه آزر گفت: از من دور شو: «واهجُرنی مَلیـّا» مریم/19،46) اعلام کرد که از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید کناره‌گیری می‌کنم[43]: «و اَعتَزِلُکُم وما تَدعونَ مِن دونِ اللّه» (مریم/19،48) و به وی هشدار داد که بت‌پرستی ریشه در وسوسه شیطان داشته، به انقطاع شخص از ولایت الهی و در نهایت ولایت شیطان بر او که به معنای نابودی و خذلان است[44 خواهد انجامید.
کوششهای ابراهیم در راستای هدایت بت‌پرستان (ارشاد، احتجاجها، ابراز تنفر از بت پرستی، مقاومت شجاعانه او در شکستن بتها، تحمل سخنان استهزاآمیز و تکذیب گرایانه و به جان خریدن آتش) نمونه‌هایی از رفتار پسندیده‌ای است که ابراهیم را اسوه و الگوی موحدان ساخته است، از این رو خداوند خواسته وی را مبنی بر دوری خود و فرزندانش از پرستش بتها: «واجنُبنی وبَنِیَّ اَن نَعبُدَ الاَصنام» (ابراهیم/14،35) مستجاب‌کرد.[45]

الف: احتجاجهای ابراهیم(علیه السلام)

1. بی‌اثر بودن عبادت بتها:

1. بی‌اثر بودن عبادت بتها: «یـاَبَتِ لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَعُ و لا یُبصِرُ ولا یُغنی عَنکَ شیــا» (مریم/19،42)، «اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ ما لا یَنفَعُکُم شیــًا ولا یَضُرُّکُم» (انبیاء/21، 66)، «قالَ هَل یَسمَعونَکُم اِذتَدعون * اَو یَنفَعونَکُم اَو یَضُرّون.» (شعراء/ 26، 72 ـ 73)
پرستش به انگیزه جلب نفع و دفع زیان یا سپاس در برابر نعمتهای اعطایی از سوی معبود است؛ ولی بت از بارزترین صفات ربوبیّت یعنی علم و قدرت تهی است و در نتیجه نه توان رساندن خیر به پرستش‌کننده خویش و دفع شر از او را دارد و نه از عبادت پرستشگران خود آگاه می‌شود، به همین دلیل عبادت آن لغو[46] و آنگاه که‌به انگیزه سپاس باشد عملی بی معنا و زشت[47 است.
در بیانی دیگر ابراهیم(علیه السلام) با استدلال بر ناتوانی بتها از روزی رساندن به انسان و انحصار رزّاقیّت در خداوند، لغو بودن عبادت آنها را بیان داشته است: «اِنَّ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ لا یَملِکونَ لَکُم‌رِزقـًا ..» (عنکبوت/ 29، 17)؛ بدین شرح که مالکیّت تابع ایجاد بوده، به اعتراف خود شما ایجاد در انحصار خداوند است، پس خداوند که شما و رزق شما را پدید آورده زمامدار و مالک رزق شماست؛ نه بتها، بنابراین پرستش بتها به طمع جلب رضایت و رزق، عملی بی حاصل به‌شمار می‌آید.[48]

2. تلازم خالقیّت و ربوبیّت:

2. تلازم خالقیّت و ربوبیّت:
«قالَ اَفَرَءَیتُم ما کُنتُم تَعبُدون * اَنتُم وءاباؤُکُمُ الاَقدَمون * فَاِنَّهُم عَدُوٌّ لی‌اِلاّ‌رَبَّ العــلَمین * اَلَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهدین * والَّذی هُوَ یُطعِمُنی و یَسقین.» (شعراء/26، 75 ـ 80) حاصل این استدلال چنین است که اولا بدون تردید خلق و ایجاد به آفریدگار یکتا مستند است و ثانیاً ممکن نیست که تدبیر از خلق جدا باشد، زیرا موجودات جسمانی به تدریج کامل می‌شوند، بنابراین معقول نیست که خلق به چیزی و تدبیر به چیز دیگر مستند باشد و چون خالق، خداست مدبّر هم اوست.[49] سخن ابراهیم(علیه السلام)که در آیات 95 ـ 96 صافّات/37: «اَتَعبُدونَ ما تَنحِتون * واللّهُ خَلَقَکُم و ما تَعمَلون» آمده است نیز به همین برهان اشاره دارد. که خداوند، آفریدگار انسان و عمل (ساخته) اوست و آفرینش نیز از تدبیر جدا نیست، پس خداوند رب و پروردگار انسان شمرده می‌شود و همو شایستگی عبودیت دارد؛ نه چیزی که ساخته دست انسان‌است.[50]
در نظری دیگر مراد آیه این است که شما و بتهای دستسازتان در ویژگی مخلوق بودن شریک هستید، پس چگونه مخلوقی می‌تواند خدای مخلوق دیگر قرار گیرد؟[51] و چگونه آثار عمل انسان‌بر روی چوب و سنگ باعث می‌شود آنها معبود انسان قرار گیرند؟[52]

3. دروغ بودن ادعای واگذاری ربوبیت از طرف خدا به بتها:

3. دروغ بودن ادعای واگذاری ربوبیت از طرف خدا به بتها:
با توجّه به اینکه بت‌پرستان آفریدگار یکتا را پذیرفته، ولی معتقد بودند خداوند، امر تدبیر را به بعضی از مخلوقهای خویش سپرده که بتها نماد و سمبل آنها به شمار می‌آیند[53] و ازاین‌رو به عبادت بتها می‌پرداختند، ابراهیم بارها با تعبیرهای گوناگون گوشزد کرد که این مطلب ادعایی بی‌دلیل و ساخته و پرداخته شما بوده، دروغی بیش نیست. در آیه 17 عنکبوت/29: «اِنَّما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَوثـنـًا و تَخلُقونَ اِفکـًا» واژه اوثان به صورت نکره آورده شده تا بی‌ارزشی بتها را نشان دهد و بیان کند که داستان معبود بودن بتها فقط ادّعای محض بوده، حقیقتی ورای این ادعا وجود ندارد و آنگاه با آوردن جمله «تَخلُقونَ اِفکـًا» بیان داشته که معبود نامیدن و عبادت بتها دروغپردازی است[54]؛ همچنین در آیه 86‌صافّات/ 37: «اَئِفکـًا ءالِهَةً دونَ اللّهِ تُریدون» معبود نامیدن غیر «اللّه» را زشت‌ترین دروغ نامیده است.[55] در آیه 81 انعام/ 6 نیز ابراهیم(علیه السلام) بر این مطلب تأکید کرده که اگر خدا، عبادت برخی از آفریدگان را بر ما واجب کرده بود به طور قطع حجت و برهانی بر آن قرار می‌داد و این دستور را به ما ابلاغ می‌کرد: «اَنَّکُم اَشرَکتُم بِاللّهِ ما لَم‌یُنَزِّل بِهِ‌عَلَیکُم سُلطـنـًا ...» . بنا‌به قولی مقصود ابراهیم(علیه السلام)در آیه 87 صافّات/37: «فَما ظَنُّکُم بِرَبِّ العــلَمین» نیز این است که آیا گمان می‌برید پروردگار جهانیان اجازه داده که شما این جمادات را در معبودیّت شریک او قرار دهید.[56] شایان ذکر است که شرک نامیدن بت‌پرستی در آیه بدین جهت است که بت‌پرستان مانند مشرکان عرب خدا را خالق هستی می‌دانستند.[57]

4. تنافی افول با ربوبیت:

4. تنافی افول با ربوبیت:
قرآن کریم این برهان را در قالب جمله‌ای کوتاه باز گفته است: «لا‌اُحِبُّ‌الاَفِلین» . (انعام/ 6 76)
این برهان بر دو مقدمه متکی است: نخست اینکه ربوبیت با محبوبیت ملازم است، زیرا ربوبیت پیوندی حقیقی میان ربّ و مربوب است که کشش تکوینی مربوب به سوی ربّ و در نتیجه دلدادگی مربوب به ربّ را در پی دارد. دوم اینکه آفل (چیزی که از انسان پنهان می‌شود) نمی‌تواند محبوب باشد، زیرا افول آفل بدین معناست که انسان پس از دستیابی آن را از دست خواهد داد و انسان هرگز نمی‌تواند در حد پرستش، دلداده چیزی شود که از دست رفتنی است. صورت استدلال با توجّه به این دو مقدمه این است: ربّ باید محبوب باشد و اجرام آسمانی چون آفل‌اند نمی‌توانند محبوب باشند و به همین دلیل ربّ نیستند.[58] این برهان نه تنها ربوبیت خورشید، ماه و ستارگان را باطل می‌کند، بلکه برهانی قاطع برای ابطال هر نوع بت‌پرستی است، چنان که معیار ارائه شده در این برهان یعنی عدم تعلق حبّ به آفل شامل هر آنچه برای انسان جاوید نمی‌ماند در همه جسمانیات جاری است، بلکه الوهیّت ارباب انواع و موجودات نوریّه‌ای که بعضی بت‌پرستان آن را از ماده، طبیعت، جسمانیّت و حرکتْ برتر و منزّه می‌دانند نیز با این برهان باطل می‌شود، زیرا آنان تصریح می‌کنند که این انواع با همه شرافت وجود و صفا و نورانیّت، مقهور خدا بوده، در برابر نور او مستهلک‌اند و به همین دلیل، اگر در برابر آنان حبّی ابراز شود این حبّ متعلق به مدبّرشان است؛ نه خود آنان[59]، پس ربّ واقعی مدبّر آنها یعنی خداوند است؛ نه خود آنها.
به گفته برخی پایه سخن ابراهیم(علیه السلام) منافات افول (خفا و احتجاب) با ربوبیّت است، زیرا با بی‌خبری از عابد ملازم است، از همین رو ابراهیم به ظهور و طلوع این اجرام استناد نکرد (با وجود آنکه طلوع نیز مانند افول گونه‌ای جابه‌جایی است)، زیرا ظهور و طلوع با ربوبیّت منافاتی ندارد.[60] مفسران در ذیل آیه یاد شده وجوهی دیگر نیز گفته‌اند. = ابراهیم)

ب: بت‌شکنی ابراهیم:

ب: بت‌شکنی ابراهیم:
ابراهیم(علیه السلام) که در برابر مردمی بت‌پرست، متعصب و مقتدر قرار‌داشت با شجاعت تصمیم خویش را آن هم با‌تعیین زمان اجرای آن یعنی وقتی که بتواند در شهر تنها باشد اعلام کرد: «و تَاللّهِ لاََکیدَنَّ اَصنـمَکُم بَعدَ اَن تُوَلّوا مُدبِرین» . (انبیاء/21، 57) فرصت فرا رسید و مردمْ شهر را برای شرکت در مراسم عید ترک کردند[61]؛ امّا ابراهیم عذر آورد و در شهر ماند: «فَقالَ اِنّی سَقیم» . (صافّات/37،89) او پس از دور شدن مردم از شهر به سراغ بتها آمد و از سر استهزای بتها[62] یا تقبیح بت‌پرستان[63] یا از‌سر خشم[64] به آنها گفت: چرا از این غذاها که صاحبان شما نزدتان نهاده‌اند نمی‌خورید؟! شما را چه شده است که سخن نمی‌گویید: «فَراغَ اِلی ءالِهَتِهِم فَقالَ اَلا تَأکُلون * ما لَکُم لا‌تَنطِقون» (صافّات/37، 91 ـ 92)، آنگاه با تیشه نجاری[65] یا تبر[66] به طرف بتها رفت: «فَراغَ عَلَیهِم ضَربـًا بِالیَمین» (صافّات/37،93) و آنها را قطعه قطعه کرد: «فَجَعَلَهُم جُذذًا» (انبیاء/21 58)[67]؛ امّا از شکستن بت بزرگ (افلون)[68] خودداری کرد: «اِلاّ کَبیرًا لَهُم» . (انبیاء/21،58)
قرآن انگیزه ابراهیم(علیه السلام) را در عدم تعرض به بت بزرگ آن دانسته است که مردم [برای دستگیری وی] به سراغش آمده: «لَعَلَّهُم اِلَیهِ یَرجِعون» (انبیاء/21، 58) و او با نسبت دادن ظاهری شکستن بتها به بت بزرگ با آنها محاجّه کند و بطلان خدایی بتها را آشکار سازد[69]، گرچه به‌احتمالی مرجع ضمیر «اِلَیهِ» خداوند[70] است؛ یعنی مردم به عقیده ابراهیم که پرستش خدای یگانه است گراییده، از باطل دست بکشند.[71]
ابراهیم پس از شکستن بتها تبر خویش را به گردن بت بزرگ آویخت و از بتکده خارج شد.[72] بت‌پرستان پس از بازگشت و روبه رو شدن با صحنه بتکده عامل این کار را ستمگر خوانده، به جستوجوی او پرداختند: «قالوا مَن فَعَلَ هـذا بِـالِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظّــلِمین» . (انبیاء/21، 59) در پی‌معرفی ابراهیم: «قالوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم یُقالُ لَهُ اِبرهیم» (انبیاء/21، 60) تصمیم بر آن شد تا او را در اجتماع مردم حاضر کنند: «قالوا فَأتوا بِهِ عَلی اَعیُنِ النّاسِ» (انبیاء/ 21، 61) و به این منظور به سرعت به سوی او شتافتند: «فَاَقبَلوا اِلَیهِ یَزِفّون» . (صافّات/37، 94) از کلمه «هـذا» در آیه 63 انبیاء/21: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهُم هـذا» به دست می‌آید که این اجتماع در همان محل بتکده بوده‌است.[73]
انگیزه مشرکان از احضار ابراهیم در برابر اجتماع مردم آن بوده که اگر کسی او را در حال شکستن بتها دیده گواهی دهد[74] یا آنان که سخنان او را بر ضد بتها شنیده‌اند گواهی داده، از این راه از‌ابراهیم اقرار بگیرند[75] یا نظر بر آن بوده که مردم مجازات او را ببینند تا درس عبرتی برای همگان باشد[76]: «لَعَلَّهُم یَشهَدون» . (انبیاء/21، 61) سرانجام ابراهیم(علیه السلام)دستگیر شد و به گفته‌ای او را نزد نمرود آورده[77]، از وی پرسیدند: آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای: «قالوا ءَاَنتَ فَعَلتَ هـذا بِـالِهَتِنا یـاِبرهیم» . (انبیاء/21، 62) ابراهیم پاسخ داد: بلکه بت بزرگ [که تبر را به گردن دارد] با دیگر بتها چنین کرده است: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهُم هـذا» . (انبیاء/21،63) اگر بتها به سخن گفتن توانا هستند از خود آنها بپرسید: «فَسـَلوهُم اِن کانوا یَنطِقون» . (انبیاء/ 21، 63) آیات بعدی نشان می‌دهد که پاسخ ابراهیم حقیقت را برای مشرکان روشن[78] و حجت را بر آنها تمام کرد[79] و کسانی که لحظاتی پیش، ابراهیم را ستمگر می‌دانستند، به عقل[80] و فطرت خویش بازگشتند[81] و به ستمکاری خویش به سبب عبادت بتها[82] اعتراف کردند: «فَرَجَعوا اِلی اَنفُسِهِم فَقالوا اِنَّکُم اَنتُمُ‌الظّــلِمون» (انبیاء 21 64)، آنگاه آنان بر سرهای خود واژگونه شدند؛ یعنی احتجاجشان واژگون شد و دلیلشان به جای اثبات مدعایشان ادعای ابراهیم(علیه السلام) را ثابت کرد، زیرا به ناتوانی بتها اقرار کردند: «ثُمَّ نُکِسوا عَلی رُءوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هـؤُلاءِ یَنطِقون» . (انبیاء/21، 65)
برخی گفته‌اند: مراد این است که بت‌پرستان در برابر ابراهیم متحیّر ماندند و در نتیجه سرها را از شرم به زیر انداخته، برضدّ خویش اعتراف کردند: «لَقَد عَلِمتَ ما هـؤُلاءِ یَنطِقون» .[83] (انبیاء/21،65)
برخی دیگر گفته‌اند: منظور آن است که مشرکان با وجود درک حقیقت در برابر ابراهیم به مجادله باطل[84] و مخاصمه پرداختند و با توجّه به ناتوانی بتها از تکلم، سخن ابراهیم را اعتراف به شکستن بتها به شمار آورده، اثبات جرم ابراهیم را اعلام داشتند.[85] گرچه بعضی این جمله بت‌پرستان را (تو‌می‌دانی بتها همواره خاموش‌اند و ابهت سکوت را نمی‌شکنند) کوششی برای عذر آوردن از سوی بتها دانسته‌اند تا بدین وسیله ضعف و زبونی آنها را کتمان کنند.[86]ابراهیم(علیه السلام) با استناد به اعتراف آنان به بیان بطلان بت‌پرستی پرداخت، آنگاه بیزاری خود را از بت‌پرستان و بتهای آنان اعلام و آنان را سرزنش کرد که چرا اندیشه نمی‌کنید[87]: «اُفّ لَکُم ولِما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَفَلا تَعقِلون» . (انبیاء/21 67) سخن نگفتن بتها بدین معناست که آنها چیزی نمی‌دانند و برکاری قادر نیستند و سود و زیان شما‌به دست بتها نیست، پس پرستش آنها بیهوده‌است.
بت‌پرستان ابراهیم(علیه السلام) را مجرم شناختند و به اتفاق برای حمایت از بتهایشان (انبیاء/ 21، 68 صافّات/ 37، 97) به سوزاندن وی رأی دادند: «قالُوا ابنوا لَهُ بُنیـنـًا فَاَلقوهُ فِی الجَحیم» صافّات/37 97)، ازاین‌رو حصاری عظیم فراهم آورده، به گردآوری هیزم پرداختند[88]، آنگاه هیزمها را در بنای یاد شده انباشته، آنها را آتش زدند و چون توان نزدیک شدن به آتش نبود[89] ابراهیم را دست بسته[90] در منجنیق نهاده[91]، به درون آتش افکندند؛ ولی آتش به فرمان خدا سرد و سلامت شد: «یـنارُ کونی بَردًا و سَلـمـًا» (انبیاء/21،69) و او از سوختن رهایی یافت: «فَاَنجـهُ اللّهُ مِنَ النّارِ» . (عنکبوت/29، 24) این رخداد چنان حجت آشکاری بر حقانیت توحید و بطلان بت‌پرستی بود که نمرود بی‌اختیار به ستایش خدای ابراهیم پرداخته، گفت: اگر کسی خدایی برمی‌گزیند باید مانند خدای ابراهیم برگزیند و آزر که تا این زمان به لجاجت خویش در برابر ابراهیم(علیه السلام) ادامه داده بود وی را که در میان آتش سالم دید گفت: ای ابراهیم خدای تو خوب خدایی است.[92] به این ترتیب مقاومت بت‌پرستان در برابر ابراهیم(علیه السلام)مایه زیان بیشتر: «و اَرادوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَخسَرین» (انبیاء/21،70) و پستی آنان شد: «فَاَرادوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَسفَلین» . (صافّات/37،98)

10ـ پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله):

احتجاجهای پیامبر اسلام با بت‌پرستان:

اشاره

احتجاجهای پیامبر اسلام با بت‌پرستان:
پیامبر اسلام در طول مبارزه خود با بت‌پرستی همواره تلاش می‌کرد با احتجاجهای روشن بطلان پرستش بت را آشکار ساخته، بت‌پرستان را به سوی توحید هدایت کند که به برخی از آنها اشاره‌می‌شود:

1. نفی هرگونه ضرر و نفع از بتها:

1. نفی هرگونه ضرر و نفع از بتها:
بت‌پرستان و خداپرستان هر دو نیازمندی انسان به تکیه گاهی قدرتمند و آگاه را باور دارند؛ ولی قرآن خدا را تگیه‌گاه قدرتمند معرفی و پرستش وی را توصیه می‌کند و بت‌پرستان بتها را که مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند؛ تا چه رسد به دیگران: «واتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً ... لا یَملِکونَ لاَِنفُسِهِم ضَرًّا ولا نَفعـًا و‌لا‌یَملِکونَ مَوتـًا ولا حَیوةً و لا نُشورا» . (فرقان/25،3) خدای سبحان به پیامبر می‌فرماید: بگو: آیا هیچ درباره معبودان دروغین اندیشه کرده‌اید که اگر خدا بخواهد به من زیانی برساند آیا آنها می‌توانند آن را برطرف سازند؟ یا اگر اراده کند رحمتی را نصیبم گرداند آیا آنها توانایی دارند جلو رحمت او را بگیرند: «قُل اَفَرَءَیتُم ما تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ اِن اَرادَنِیَ اللّهُ بِضُرّ هَل هُنَّ کـشِفـتُ ضُرِّهِ اَو اَرادَنی بِرَحمَة هَل هُنَّ مُمسِکـتُ رَحمَتِه» . (یونس/10، 107 و نیز زمر/39،38) بی‌شک پاسخ منفی است، ازاین‌رو پرستش آنها کاری بیهوده و ظلم به خویشتن است (یونس/10،106)؛ همچنین پیامبر(صلی الله علیه وآله) به ناتوانی بتها در برابر خدا و عدم قدرت آنها بر نجات بت‌پرستان از عذاب وی احتجاج کرد (انعام/6 63 ـ 65) و فرمود: اگر بتها توانایی می‌داشتند در گذشته بت‌پرستان را از عذاب خدا نجات می‌دادند یا در پیشگاه او برای آنان شفاعت می‌کردند[117] و نیز آن حضرت با تکیه بر مرده بودن بتها و جهل به قیامت (نحل/16، 17 ـ 21) و ناتوانی آنها از هدایت انسانها، روزی دادن به بت‌پرستان (اعراف/7، 191) و اجابت خواسته‌های آنان، بر نفی بت‌پرستی استدلال فرموده است. (اعراف/7، 192 ـ 194؛ یونس/10،35)

2. تلازم معبودیت و خالقیت:

2. تلازم معبودیت و خالقیت:
پرستش درخور کسی است که خالق موجودات و اصول نعمتها[118] و افزون بر خلقت ابتدایی قادر بر معاد نیز باشد[119]، در حالی که بتها خالق چیزی نیستند و از پدید آوردن جهان هستی و تجدید خلقت آن ناتوان (یونس/10،34)، بلکه خود مخلوق‌اند: «واتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لا یَخلُقونَ شیــًا وهُم یُخلَقونَ» (فرقان/25،3) «أیُشرِکونَ ما لا یَخلُقُ شیــًا و هُم یُخلَقون» . (اعراف/7،191)
اگر از خود بت‌پرستان پرسیده شود که چه کسی آسمانها و زمین را آفرید؟ مسلمًا می‌گویند: خدا، در حالی که بتها حتی قدرت ندارند مگسی را بیافرینند، هر چند دست به دست هم دهند: «اِنَّ‌الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن یَخلُقوا ذُبابـًا و‌لَوِ‌اجتَمَعوا لَه» (حجّ/22، 73)، بنابراین خداوند با استفهام انکاری می‌فرماید: آیا آنان خدایانی را برگزیده‌اند که نمی‌توانند موجودات زنده را بیافرینند و در جهان پراکنده سازند: «اَمِ اتَّخَذوا ءالِهَةً مِنَ الاَرضِ هُم یُنشِرون» (انبیاء/21، 21) و اگر بت‌پرستان معتقدند که بتها مظهر فرشتگان و ملائکه و مقدّسان آسمان هستند ـ چنان که عقیده جمعی از آنها بود ـ باید شرکت آنها را در آفرینش آسمانها نشان دهند: «قُل اَرَءَیتُم شُرَکاءَکُمُ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ اَرونی ماذا خَلَقوا مِنَ الاَرضِ اَم لَهُم شِرکٌ فِی السَّمـوت» (فاطر/35،40)، بنابراین توانایی خداوند بر آفرینش و ناتوانی بتها از آن، هرگونه بت‌پرستی را نفی می‌کند. (انعام/6 100 ـ 102؛ رعد/13،16؛ نحل/16،17 ـ 20) در آیات 60 ـ 64 نمل/27 از 12 نشانه و موهبت خدای بزرگ در عالم هستی ضمن 5 پرسش سخن می‌گوید. نشانه‌های مزبور عبارت‌اند از: خلقت آسمان و زمین، نزول باران و آثار حیاتی آن، آرامش قرارگاه انسان در زمین، نهرهای آب، کوههای عظیم و پابرجا، ایجاد حایل و مانع در میان آب شور و شیرین، اجابت دعوت بندگان، هدایت آنها در تاریکی صحرا و دریا، بادهایی که از نزول باران خبر می‌دهند، تجدید حیات موجودات و روزی دادن به انسانها از آسمان و زمین[120] و خداوند در ذیل هر یک از سؤالهای پنج‌گانه این جمله را تکرار می‌کند: «َءِلـهٌ مَعَ اللّه = آیا معبودی با خدا وجود دارد»؟! و‌با این جمله استبعاد و انکار خود را نسبت به بت‌پرستی بیان می‌کند.

3. نفی شفاعت بتها:

3. نفی شفاعت بتها:
برخی از بت‌پرستان عرب اعتقاد داشتند گرچه از بتها مستقلا کاری ساخته نیست؛ امّا آنان چون قدرتمندان عالم وجودند مقام شفاعت در امور دنیایی[121]به آنها واگذار شده است، ازاین‌رو نسبت به ضعیفان[122] منشأ سود و زیان‌اند، به همین دلیل در هنگام طواف خانه خدا می‌گفتند: «اللات و العزّی و مناة الثالثة الأخری فإنّهنّ الغرانیق العلی و‌إنّ شفاعتهنّ لترجی = لات و عزّی و منات پرندگان زیبای بلند مقامی هستند که از آنان امید شفاعت می‌رود».[123] = افسانه غرانیق)
این، پنداری است مردود (انعام/6 51)، زیرا اگر مراد از شفاعت شفاعتی به اذن خداست بت‌پرستان باید از کتب آسمانی برای اثبات چنین مدعایی مدرک و سندی بیاورند: «اَم ءاتَینـهُم کِتـبـًا فَهُم عَلی بَیِّنَت مِنه» . (فاطر/35، 40) خدای سبحان به پیامبر می‌فرماید: بگو: آیا شما خداوند را به چیزی خبر می‌دهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد: «قُل اَتُنَبِّـونَ اللّهَ بِما لا یَعلَمُ فِی السَّمـوتِ ولا فِی الاَرض» . (یونس/10،18) کنایه از اینکه چنین شفیعانی وجود ندارند و اگر مراد شفاعتی است که بدون اذن خداوند محقق می‌شود باید بدانند که شفاعت به اذن خداست، زیرا دنیا و آخرت متعلق به اوست، ازاین‌رو چه بسیار فرشتگانی که در آسمانها هستند و شفاعت آنها سودی نمی‌بخشد، مگر بعد از آنکه خدا برای کسی که بخواهد و راضی باشد اجازه دهد: «فَلِلّهِ‌الأخِرَةُ والاولی * و کَم مِن مَلَک فِی‌السَّمـوتِ لاتُغنی شَفـعَتُهُم شیــًااِلاّ مِن‌بَعدِ‌اَن یَأذَنَ‌اللّهُ لِمَن یَشاءُ و یَرضی» . (نجم/53 25 ـ26)

4. فقدان دلیل بر بت‌پرستی:

4. فقدان دلیل بر بت‌پرستی:
بت‌پرستان به‌رغم اینکه دلیل و برهانی عقلی یا شرعی نداشتند به بت‌پرستی گرایش پیدا کرده بودند، ازاین‌رو پیامبر مأموریت یافت به آنها بگوید که اگر صداقت دارید برای این کار خود برهان بیاورید: «قُل هاتوا بُرهـنَکُم اِن کُنتُم صـدِقین» (بقره/2، 111) و نیز اعلام کند که این معبودهای دروغین اسمهایی بی‌مسمّا هستند که شما از پیش خود بدون دلیلی از جانب خداوند، اختراع کرده‌اید: «اِن هِیَ اِلاّ اَسماءٌ سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطـن ..» .(نجم/53 23)

5 بی‌ارزشی گمان در پرستش:

5 بی‌ارزشی گمان در پرستش:
بت‌پرستان عرب بتها را به گمان اینکه تمثال فرشتگان و دختران خدا هستند می‌پرستیدند[124]: «اَفَرَءَیتُمُ اللّـتَ والعُزّی * و مَنوةَ الثّالِثَةَ الاُخری * اَلَکُمُ الذَّکَرُ ولَهُ الاُنثی» (نجم/53 19 ـ 21) و بر بتهای معروف خود نام مؤنث نهاده بودند؛ مانند اللات به معنای إلـه، مؤنث «اللّه»، «عُزّی» مؤنث «اعزّ» و «منات» که به معنای تقدیر چیزی از ناحیه خداست.
خدای سبحان می‌فرماید: آیا خداوند پسران را مخصوص شما قرار داد و خودش دخترانی از فرشتگان برگزید؟ شما سخنی بزرگ (و بسیار زشت) می‌گویید: «اَفَاَصفـکُم رَبُّکُم بِالبَنینَ واتَّخَذَ مِنَ المَلـئِکَةِ اِنـثـًا اِنَّکُم لَتَقولونَ قَولاً عَظیمـا» . (اسراء 17، 40) آیا سهم شما پسر است و سهم خدا دختر؟ این تقسیمی غیر عادلانه است: «اَلَکُمُ الذَّکَرُ ولَهُ الاُنثی * تِلکَ اِذًا قِسمَةٌ ضیزی» (نجم/53 21 ـ 22) که حاکی از نادانی و پیروی از گمان و بی‌ایمانی است، در صورتی که گمان، انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌کند: «اِنَّ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِالأخِرَةِ لَیُسَمّونَ المَلـئِکَةَ تَسمِیَةَ الاُنثی * و ما لَهُم بِهِ مِن عِلم اِن‌یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ واِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شیــا» . (نجم/53 27 ـ 28)
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از احتجاجهای فراوان وقتی با مکر و فریب بت‌پرستان و بهانه جوییهای آنان روبه‌رو می‌شود به آنان اعلام می‌کند: هر موجودی جز خدا را می‌خواهید بپرستید؛ ولی منتظر پیامدهای آن باشید[125]: «فاعبُدوا ما شِئتُم مِن دونِه» . (زمر/39 15)

مبارزه اصحاب کهف با بت‌پرستی:

مبارزه اصحاب کهف با بت‌پرستی:
بت‌پرستی در میان قوم اصحاب کهف نیز رایج‌و‌موجب ستمگری آنان شده بود. (کهف/18،14‌ـ‌16)
اصحاب کهف برای فرار از بت‌پرستی با این شعار که بت‌پرستی باطل و ناصواب است: «... رَبُّنا رَبُّ السَّمـوتِ والاَرضِ لَن نَدعوا مِن دونِهِ اِلـهـًا لَقَد قُلنا اِذًا شَطَطـا» (کهف/18، 14) اعتقاد خویش را به اینکه سراسر عالم هستی تنها یک پروردگار دارد ابراز داشته و به نفی ارباب انواع و نیز خدایان و عقول کلیه‌ای پرداختند که بت‌پرستان آنان را برتر از ارباب انواع می‌دانستند.[126] آنان در برابر بت‌پرستی دقیانوس جبار و یاران وی که مؤمنان موحد را آزار و اذیت می‌کردند‌قیام کرده[127]، به غار پناهنده شدند. (کهف/18، 15 ـ 16)

مبارزه رسولان الهی در انطاکیه با بت‌پرستی:

مبارزه رسولان الهی در انطاکیه با بت‌پرستی:
جمعیت شهر انطاکیه که در قرآن از آنان به «اصحاب القریه» یاد شده بت‌پرست بودند. خداوند دو رسول برای هدایت آنان فرستاد تا پیام الهی را به صورت روشن برای آنان بیان کنند.[128] (یس/36،13 ـ 14، 16 ـ 17، 19 ـ 23) مردم شهر، آن دو رسول را تکذیب و با نسبت دادن بدیُمنی به آنان (یس/36،18) آنها را زندانی کردند.
خداوند سومین رسول (شمعون وصی عیسی(علیه السلام)) را فرستاد؛[129] امّا بت‌پرستان با این استدلال که شما بشر هستید و مانند ما می‌خورید و می‌آشامید و ارتباط بشر با عالم غیب محال است (یس/36،14 ـ 15، 23) به تکذیب آنان پرداخته، آنان را به سنگسار شدن و شکنجه تهدید کردند. (یس/36،18، 23) مؤمن آل‌یس که غالب مفسران نامش را «حبیب نجار» ذکر کرده‌اند[130] با دیدن معجزه‌رسولان الهی و شفا یافتن پسر بیمارش و همچنین بیماران دیگر به دست آنان[131] به خداوند و یگانگی وی ایمان آورده بود. او با ایمان به توحید‌خالق، بت‌پرستان را گمراه خواند (یس/36،23 ـ 24) و بت‌پرستی و اندیشه شفاعت بتها در هنگام گرفتاریها را به مسخره گرفت (یس/36،23) و به آفرینش انسان از سوی خدا و بازگشت وی به پیشگاه او و ناتوانی بتها از شفاعت و نجات انسان در صورت تعلق اراده خدا بر زیان رساندن به آنان، بر نفی بت‌پرستی احتجاج کرد (یس/36،13، 20 ـ 23)؛ ولی قوم مزبور با وی نیز به مخالفت برخاسته، سرانجام او را به شهادت رساندند[132] (یس/36،20، 26) و خداوند او را از مُکَرّمان قرار داد و در بهشت الهی وارد و بر مردم شهر غضب کرد و با صیحه‌ای آسمانی آنان را نابود ساخت. (یس/36، 27، 29)

نفی انسان‌پرستی:

نفی انسان‌پرستی:
قرآن کریم ضمن نفی صفات خدایی از انسان[133] و بیان مبارزه انبیا با کسانی که انسانها را به خویشتن دعوت می‌کردند و از آنان انتظار اطاعت بی‌چون و چرا داشتند و با دعوت به تقوا و اطاعت از خدا از زبان نوح (شعراء/26، 108)، هود (شعراء/26، 131، 136)، صالح (شعراء/26، 144، 150)، لوط (شعراء/26، 163)، شعیب (شعراء/26، 179) و مسیح (آل‌عمران/3، 50 زخرف/43، 63) ـ که مسلماً این اطاعت مربوط به ترک بت‌پرستی است[134] ـ اطاعت بی‌قید و شرط از انسانهای دیگر را که مساوی با پرستش آنها و شکلی از بت‌پرستی است[135] نفی می‌کند و حتی اعلام می‌دارد که پیامبران الهی و فرشتگان مقرب نیز شایسته پرستش نیستند: «ولا یَأمُرَکُم اَن تَتَّخِذوا المَلـئِکَةَ والنَّبِیّینَ اَربابـًا» (آل‌عمران/3، 80)، زیرا هیچ‌کس در برابر خدا به طور مستقل قدرتی ندارد. بنابر آموزه قرآن اگر همه معبودها دست به دست هم دهند و همه نیروهایشان را جمع کنند قادر بر آفرینش مگسی نیستند: «یـاَیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعوا لَهُ اِنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن‌یَخلُقوا ذُبابـًا ولَوِ اجتَمَعوا...» [136] (حجّ/22، 73)، پس لایق پرستش نیستند.
قرآن از یک سو یهود و نصارا را نکوهش می‌کند که چرا دانشمندان و راهبان خود را خدایانی در برابر خداوند یکتا قرار داده‌اند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ والمَسیحَ ابنَ مَریَمَ وما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدوا اِلـهـًا واحِدًا لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ سُبحـنَهُ عَمّا یُشرِکون» (توبه/9، 31) و این عقیده را انحرافی شبیه انحراف بت‌پرستان پیشین (هندی و چینی و بت‌پرستان غرب اعم از رومیان و یونانیان[137] و شمال آفریقا[138]) می‌شمارد: «ذلِکَ قَولُهُم بِاَفوهِهِم یُضـهِـونَ قَولَ الَّذینَ کَفَروا مِن قَبل» (توبه/9، 30) که به اهل‌کتاب سرایت کرده است[139] و آنان را بر پرستش بندگانی همچون خودشان سرزنش می‌کند: «اِنَّ‌الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ عِبادٌ اَمثالُکُم» (اعراف/7، 194) و از سوی دیگر اعتقاد به فرزند داشتن خدا را که بین بت‌پرستان رایج بود و اهل‌کتاب از آنان گرفته بودند[140] انحراف و تحریف حقایق می‌شمارد: «قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ وقالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ ..» . (توبه/9، 30) یهودیان عُزَیر[141]، و مسیحیان عیسی(علیه السلام)را پسر خدا خواندند.[142] قرآن تولد خارق‌العاده عیسی(علیه السلام)را شبیه خلقت آدم(علیه السلام)می‌شمارد و آن را به عنوان شاهدی بر نفی فرزند خدا بودن او ذکر می‌کند (آل‌عمران/3، 59 ـ 61)، و نیز اعتراف خود آن حضرت را به ربوبیت مطلق الهی (مائده/5 72) و ولادتش از مریم و اینکه مرگ و حیاتش به اراده خداست گواه می‌شمارد.
قرآن کریم از پیشنهاد مباهله پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برابر مسیحیان نجران به عنوان آخرین حربه و سند در نفی هرگونه پرستش غیر خدا یاد کرده (آل‌عمران/3، 61)، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از احترام و تقدیس صلیب به عنوان بت‌پرستی نهی فرموده‌است.[143]