پایان جنگ بدر:
پایان جنگ بدر:
بر اساس برخی روایات مشرکان هنگام خروج از مکه پرده کعبه را گرفته، گفتند: خدایا! برترین از این دو سپاه و هدایت شدهترین از این دو گروه و باکرامتترین این دو حزب را پیروز گردان. در بدر ابوجهل نیز از خدا خواست تا آن کسی را که پیوند خویشاوندی را گسسته و امری ناآشنا آورده شکست دهد و برای خود نیز فتح و پیروزی خواست. آیه 19 انفال/8 بدین امر اشاره دارد: «اِنتَستَفتِحوا فَقَد جاءَکُمُ الفَتحُ و اِن تَنتَهوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم = [1] اگر شما فتح و پیروزی میخواهید پیروزی به سراغ شما آمد و اگر [ازمخالفت [خودداری کنید برای شما بهتراست ..».
جنگ بدر با شهادت 14 تن از مسلمانان (6تن از مهاجران و 8 تن از انصار) و با کشته شدن 70 نفر و اسیر شدن همین تعداد از مشرکان به پایان رسید.[2]
ابن قتیبه شمار کشتگان قریش را 50 و اسیران را 44 نفر گفته است[3] که 35 تن از آنان تنها به دست علی(علیه السلام)به هلاکت رسیدند.[4] این در حالی بود که بسیاری از مشرکان در بیابانهای اطراف پراکنده شده، برای فرا رسیدن شب و رهایی از دست مسلمانان لحظه شماری میکردند.[5]
پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز که منتظر خبر کشته شدن ابوجهل بود و او را رأس پیشوایان کفر و فرعون امت نامیده بود[6] با شنیدن خبر قتل او گفت: خدایا! وعده خود را محقق ساختی.[7] ابوجهل به دست دو جوان کم سال یعنی معاذبن عمرو و معاذبن عفراء کشته شد و هنوز رمقی در بدن داشت که عبداللهبن مسعود، سر او را از تن جدا کرد.[8]
از دیگر افرادی که پیامبر صلی الله علیه وآله) وی را نفرین کرد و خواهان کشته شدن او بود نوفلبن خویلد بود که به دست علی علیه السلام)کشته شد. با مرگ او پیامبر صلی الله علیه وآله)تکبیر گفت و فرمود: خدا را سپاس که دعایم را به اجابت رساند.[9]
درباره شهدای بدر برخی بر اساس پندارهای خود میگفتند که فلانی مُرد و از لذتهای دنیا بهرهای نبرد. خداوند برای رد گفتههایشان این آیه را نازل کرد: «و لا تَقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ اَموتٌ بَل اَحیاءٌ و لـکِن لا تَشعُرون» . (بقره/2،154)[10] بر اساس روایتی دیگر چون شهدای بدر در بهشت از کرامت و نعمتهای بهشتی برخوردار شدند گفتند: ای کاش خویشان ما میدانستند که حال ما چگونه است، در نتیجه این آیه نازل شد[11] که با آیه «و لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» (آلعمران/3،169) که در شأن شهدای احد نازل شده متفاوت است.[12]
جنگ بدر که بیش از نصف روز طول نکشید[13] یکی از مهمترین رخدادهای صدر اسلام را رقم زد، چنان که پیامبر صلی الله علیه وآله)درباره آن فرمود: هیچگاه شیطان کوچکتر و در ماندهتر از روز عرفه نبوده، مگر در روز بدر.[14]
بدر وعدهگاه عذاب الهی:
بدر وعدهگاه عذاب الهی:
خداوند بارها از بدر به وعدگاه عذاب الهی تعبیر کرده که مشرکان به عللی باید آن عذاب را میچشیدند، چنانکه در آیات 13 ـ 14 انفال/8 این عذاب را بر اثر مخالفت مشرکان با خدا و پیامبر دانسته، از عذاب آتش برای کافران خبر میدهد: «ذلِکَ بِاَنَّهُم شاقُّوا اللّهَ ورَسولَهُ ومَن یَشاقِقِ اللّهَ و رَسولَهُ فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقَاب * ذلِکُم فَذوقوهُ و اَنَّ لِلکـفِرینَ عَذابَ النّار» (انفال/8 13 ـ 14)؛ همچنین در آیه 34 انفال/8 این عذاب را نتیجه منع و بازداشتن کافران از مسجد الحرام معرفی میکند و این در حالی بود که آنان شایستگی تو لیت مسجد را نداشتند: «و ما لَهُم اَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وهُم یَصُدّونَ عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ وما کانوا اَولِیاءَهُ اِن اَولِیاؤُهُ اِلاَّ المُتَّقونَ ولـکِنَّ اَکثَرَهُم لایَعلَمون» . کفر و انکار خداوند از دیگر عوامل نزول عذاب در بدر است: «فَذوقوا العَذابَ بِماکُنتُم تَکفُرون» .[15] (آلعمران/3، 106) خداوند در جای دیگر از این عذاب به «عذاب یوم عقیم» یاد کرده است: «... یَأتِیَهُم عَذابُ یَوم عَقِیم» (حجّ/22، 55)، زیرا هیچ خیر و برکتی برای مشرکان نداشت[16] و نیز در آن روز شبی برای مشرکان وجود نداشت، زیرا پیش از فرا رسیدن شب نابود شدند.[17] از نظر برخی مفسران آیه «ولَقَد صَدَقَکُمُ اللّهُ وعدَهُ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِه» (آلعمران/3،152) به تحقق وعده خداوند درباره قتل دشمنان در جنگ بدر اشاره دارد[18]، هرچند که سزاوار آن است که مقصود از آن جنگ احد است؛ نیز برخی مقصود از «و اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِکَ تُبَوِّئُ المُؤمِنین» (آلعمران/3،121) را نصرت خداوند در نبرد بدر دانستهاند.[19]
بعضی از مفسران نیز با تطبیق برخی آیات مکیِ عذاب بر روز بدر بر عظمت شکست مشرکان در این روز تأکید کردهاند: 1. «و اُخِذوا مِن مَکان قَریب = آنان را از جایی نزدیک (به عذاب) فراگیرند». (سبأ/34، 51) 2. «یَومَ نَبطِشُ البَطشَةَ الکُبری اِنّا مُنتَقِمون = [20] روزی که (کافران را) سخت فرو میگیریم که ما انتقام گیرندگانیم». (دخان/44، 16) 3. «ولَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنی دونَ العَذابِ الاَکبَرِ= هر آینه آنان را از عذاب نزدیکتر پیش از عذاب بزرگتر بچشانیم». (سجده/32، 21)[21] 4. «حَتّی اِذا فَتَحنا عَلَیهِم بابـًا ذا عَذاب شَدید اِذا هُم فیهِ مُبلِسون [22]تا هنگامیکه دری از عذاب سخت بر آنان بگشودیم، آنگاه در آن (عذاب) از هر خیری نومید گشتند». (مؤمنون/23، 77)، 5 «حَتّی اِذا اَخَذنا مُترَفیهِم بِالعَذابِ = تا زمانی که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم». (مؤمنون/23، 64)[23]، 6 «اَن عَسی اَن یَکونَ قَدِ اقتَرَبَ اَجَلُهُم = (اعراف/7،185)؛ ]آیا در این نیز اندیشه نکردند که] شاید پایان زندگی آنها نزدیک شده باشد»؟ 7. «اَفَبِعَذابِنا یَستَعجِلون * فَاِذا نَزَلَ بِسَاحَتِهِم فَساءَ صَبَاحُ المُنذَرین = آیا آنها برای عذاب ما شتاب میکنند؟! اما هنگامی که عذاب ما درآستانه خانههایشان فرود آید، انذار شدگان صبحگاه بدی خواهندداشت». (صافّات/37،176ـ177)[24] 8. «واِنَّ لِلَّذینَ ظَـلَموا عَذابـًا دونَ ذلِکَ = و برای ستمگران عذابی قبل از آن است». (طور/52 47)[25] 9. «فَاصبِر اِنَّ وعدَ اللّهِ حَقٌّ فَاِمّا نُرِیَنَّکَ بَعضَ الَّذی نَعِدُهُم... = پس صبر کن که وعده خدا حق است، پس هرگاه قسمتیاز مجازاتهایی را که به آنها وعده دادهایم در حال حیاتت به تو ارائه دهیم...». (غافر/40، 77)[26]10. «عَسیاَن یَکونَ ... بَعضُ الَّذی تَستَعجِلون = بگو: شاید پارهای از آنچه درباره آن شتاب میکنید، نزدیک و در کنار شما باشد» (نمل/27، 72) که مقصود عذاب روز بدر است.[27] 11. «ولَولا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَکانَ لِزامـًا واَجَلٌ مُسَمّی = و اگر سنت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود، عذاب الهی به زودی دامان آنان را میگرفت». (طه/20،129)[28] 12. «و اَحَلّوا قَومَهُم دارَالبَوار = و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند». (ابراهیم/14، 29)[29] 13. «... فلا یستعجلون = بنابراین عجله نکنند». (ذاریات /51 59)[30] 14. «و اِذًا لا یَلبَثونَ خِلـفَکَ اِلاّ قَلیلا = پس از تو، جز مدت کمی نمیماندند». (اسراء/17،76) 15. «فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَروا عَذابـًا شَدیدًا = بهیقین، به کافران عذابی شدید میچشانیم». (فصّلت/41،27)[31]
غنایم بدر:
غنایم بدر:
در پایان جنگ بدر دو موضوع جدید سبب بروز اختلافهایی شد: نخست تقسیم غنایم بود؛ هر شخصی افزون بر آنچه از وسایل شخصی کشتگان به دست آورده بود در غنایم کلی نیز سهمی میطلبید. غنایم کلی عبارت بود از 150 شتر، 10 اسب و مقداری چرم و پارچه و ابزار جنگی.[32] از عبادةبن صامت نقل است که ما درباره غنایم جنگی با هم اختلاف کردیم و رفتار زشتی از خود نشان دادیم.[33]
روایات مختلفی که در شأن نزول اولین آیه انفال /8 نقل شده تمامی بر این اختلاف دلالتدارد.[34] آیات اول انفال به بیان حکم این موضوع پرداخته است. آیه نخست بیان میکند که اصحاب پیوسته به نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمده، از او درباره غنایم میپرسیدند: «یَسـَلونَکَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوا اللّهَ واَصلِحوا ذاتَ بَینِکُم واَطیعُوا اللّهَ ورَسولَهُ اِن کُنتُم مُؤمِنین» .
در این آیه برای اولین بار، قرآن از غنایم جنگی به «انفال» یاد کرده و در ابتدا، این غنایم را مخصوص خدا و رسولش قرار داده تا هر چه خواهند تصمیم گیرند و خطاب به مسلمانان تأکید میکند که اگر مؤمنان حقیقی باشید باید از خدا و رسولش اطاعت کنید. بدین ترتیب کسانی که از این غنایم برده بودند موظف به بازگرداندن آنها شدند.[35] در آیه 41 انفال/8 حکم این انفال چنین بیان شده است: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ و ابنِالسَّبیلِ اِن کُنتُم ءامَنتُم بِاللّهِ وما اَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقَی الجَمعانِ واللّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر = اگر به خدا و آنچه بر بنده [و رسول] خود در روز تمیز حق از باطل، روز درگیری دو سپاه [در جنگبدر] نازل کردیم ایمان دارید بدانید که از هر چیزی که به غیمت گرفتید خمس آن از آنِ خدا و رسولش و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و درراهماندگان است و خدا بر هرکاری تواناست».
بدیهی است که باقی غنایم برای مجاهدان بود و پیامبر صلی الله علیه وآله) نیز آنها را میانشان قسمت کرد. رسول خدا صلی الله علیه وآله)برای کسانی که در مدینه و قبا جانشین خود کرده بود سهمی پرداختند. سعدبن عباده نیز که بر اثر مارگزیدگی نتوانست همراهی کند ولی انصار را برای حضور در بدر تشویق کرده بود سهمی به او داده شد.[36] بدین ترتیب مسلمانان که هنگام خروج از مدینه تنها یک یا دو اسب[37] و 70 شتر داشتند و هر دو یا سه یا 4 نفر از یک شتر استفاده میکردند[38] هنگام بازگشت، هر یک بر یک یا دو شتر سوار بود و برهنگان جامه پوشیده و به زاد و توشه قریش دست یافته، سیر شده بودند و چون فدیه آزادی اسیران را نیز گرفتند هر فقیری ثروتمند شد و این استجابتِ همان دعای پیامبر صلی الله علیه وآله)بود که هنگام حرکت از سقیا به سوی بدر گفت: خدایا! ایشان گروه پیادگاناند، سوارشان کن، برهنهاند آنان را بپوشان، گرسنهاند، سیرشان کن و نیازمندند، به فضل خود بی نیازشان فرمای.[39]
بر اساس روایت ابنعباس، از جمله غنایم جنگ بدر پارچهای سرخ رنگ بود که مفقود شد. برخی گفتند: شاید رسول خدا صلی الله علیه وآله) آن را برای خود برداشته است! بنا به روایتی در پاسخ به این تهمت بود که آیه 161 آلعمران/3 نازل شد: «و ما کانَ لِنَبِیّ اَن یَغُلَّ ... = [40] ممکن نیست هیچ پیامبری خیانتکند».
جست و جوها آشکار ساخت که یکی از حاضرانِ در بدر آن را برداشته، در زمین پنهان کرده بود. پیامبر صلی الله علیه وآله)دستور داد آن را بیابند و چون آن را یافتند کسی گفت: ای رسول خدا برای این مرد طلب آمرزش کن. این درخواست چند بار تکرار شد. پیامبر صلی الله علیه وآله) فرمود: درباره مجرمان چنین چیزی نخواهید.[41]
همچنین درباره حکم اسیران جنگی پیامبر پیش از جنگ، مسلمانان را از کشتن افرادی چون ابوالبختری از قبیله بنی اسد به سبب خدماتش به مسلمانان در مکه و حارثبن عامربن نوفل و بنی هاشم را بر اثر خروج اجباری و زمعةبن اسود منع و بر اسیر کردن آنان تأکید ورزیده بود.[42] اگرچه مسلمانان بر اثر ناآشنایی با برخی از این افراد آنان را در جنگ کشتند؛ همچنین در پی اعلام پیامبر برخی از مسلمانان نیز تلاش کردند که در زمان جنگ افراد دیگری از سپاه قریش را به اسارت درآورند. شاید بتوان انگیزه این گروه از مسلمانان را در این کار حفظ جان بستگان یا دوستان خود که در جبهه مخالف قرار داشتند یا حتی انگیزههای اقتصادی و در یافت فدیه در برابر آزادی اسیران دانست، به هر روی خداوند در آیات 67 ـ 68 انفال/8 که پس از بدر نازل شد عمل این دسته از مسلمانان را نکوهش و ضمن رد اسارت گرفتن دشمنان در زمان جنگ، متخلفان از این دستور را به عذابی بزرگ تهدید کرد: «ما کانَ لِنَبِیّ اَن یَکونَ لَهُ اَسری حَتّی یُثخِنَ فِی الاَرضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا واللّهُ یُریدُ الأخِرَةَ واللّهُ عَزیزٌ حَکیم * لَولا کِتـبٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فیمااَخَذتُم عَذابٌ عَظیم» .
پس از جنگ در تعیین سرنوشت اسیران مشرک اختلافهایی روی داد؛ از یک سو برخی از مسلمانان از جمله سعدبن معاذ[43] که از انگیزههای قوی دینی برخوردار بودند خواهان کشتن اسرا بودند. در این میان عمربن خطاب نیز از کشتن اسرا[44] حمایت میکرد و بر آن پای میفشرد[45]. شاید بتوان گفت که از قبیله عمر فردی در سپاه قریش نبود[46] تا عمر بخواهد با اسارت گرفتن وی جانش را نجات دهد، ازاینرو وی به راحتی از کشتن اسرا سخنمیگفت... .
از سوی دیگر پیامبر ضمن فرمان قتل برخی از اسیران مشرک چون عقبة بن* ابی معیط[47]، نضربن* حارث و طعیمةبن ابی عدی که سابقهای دیرین در دشمنی با مسلمانان داشتند و حکم اعدام آنان به دست امیرمؤمنان علی علیه السلام) اجرا گردید[48]، از آزادی سایر اسیران در برابر پرداخت فدیه* یا تعلیم کودکان مسلمان، سخن به میان آورد.[49] مسلمانان نیز طبق نظر آن حضرت رفتار کردند. بنابر روایاتی از امیرمؤمنان علی علیه السلام) و امام باقر علیه السلام)آیه: «اَوَلَمّا اَصـبَتکُم مُصیبَةٌ قَد اَصَبتُم مِثلَیها قُلتُم اَنّی هـذا قُلهُوَمِن عِندِ اَنفُسِکُم اِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر» (آلعمران/3،165) به آزادی اسرا در برابر فدیه اشاره دارد.[50]
گزارشهای متعددی از برخورد خوب مسلمانان با اسیران در راه بازگشت به مدینه و همچنین در زمان حضور در مدینه آمده است.[51] به موجب گزارشهایی، قریش در ابتدا نمیخواست تا هم کشته داده باشد و هم فدیه بپردازد، ازاینرو مُطَّلِب پسر ابووداعه، نخستین کسی که فدیه پرداخت و پدرش را آزاد ساخت، مورد سرزنش قریش قرار گرفت؛ ولی پس از این، ممنوعیت پرداخت فدیه برداشته شد.[52]
بازتاب جنگ بدر در مدینه:
بازتاب جنگ بدر در مدینه:
رسول خدا صلی الله علیه وآله)سه روز در بدر ماند[53] و پس از خاکسپاری شهدا و انداختن کشتههای قریش[54] در یکی از چاههای بدر[55] = اصحاب قلیب)، زیدبن حارثه و عبداللهبن رواحه را از اثیل به مدینه فرستاد تا خبر پیروزی مسلمانان را به مدینه برسانند.[56]
جنگ بدر در مدینه، هم در میان مسلمانان و هم در میان یهودیان و منافقان[57] بازتاب گستردهای داشت. این پیروزی چنان عظیم و مهم بود که نه تنها مسلمانان بلکه عمده منافقان و یهودیان سخن زیدبن حارثه و عبداللهبن رواحه را که پیش از رسیدن سپاه به مدینه خبر پیروزی را به مدینه رساندند باور نمیکردند و میگفتند که آنان نمیدانند چه میگویند. حتی سخنان زید را ناشی از هراسی که از شکست مسلمانان بر او عارض شده میدانستند.[58] این تعجب از آن رو بود که مردم مدینه با نام برخی از بزرگان قریش در میان اسامی کشتهشدگان مواجه شدند.[59] مردم از جمله بزرگان خزرج با شنیدن این خبر به روحا آمدند و پیروزی بدر را به پیامبر صلی الله علیه وآله)شادباش گفتند و کسانی که در این غزوه حاضر نشده بودند از رسول خدا صلی الله علیه وآله)عذرخواهی کردند.[60] یهودیان و منافقان نیز وقتی اسیران را با دستهای بسته دیدند خوار و زبون شدند. حتی با توجه به غنایم مسلمانان چنان احساس حقارت کردند که آرزو کردند با پیامبر در بدر حضور میداشتند تا غنیمتی به دست میآوردند، زیرا معتقد بودند دیگر پرچمی برای او افراشته نخواهد شد، مگر اینکه پیروز شود. کعببن اشرف از بزرگان یهود در آن هنگام مرگ را برتر از زندگی دانست و گفت: امروز زیر زمین بهتر از روی آن است. وی کشته شدگان را، بزرگان و پادشاهان عرب و اهل حرم دانست. او نتوانست خشم و ناراحتی خود را اظهار نکند، ازاینرو به مکه رفت و با مرثیه سرایی بر کشتهشدگان قریش، آنان را به انتقام از پیامبر صلی الله علیه وآله)ترغیب کرد.[61]
حقارت اسرای مشرک به ویژه اشراف از آنان مانند سهیلبن عمرو تا بدان حد بود که سوده همسر پیامبر صلی الله علیه وآله) را نیز تحت تأثیر قرار داده بود، ازاینرو به سهیل گفت: ای ابو یزید چگونه به اسارت تن دادی؟! مگر نمیتوانستی با بزرگواری بمیری! پیامبر صلی الله علیه وآله)فرمود: ای سوده آیا بر ضد خدا و رسول او ترغیب و تحریک میکنی؟ سوده گفت: ای رسول خدا! سوگند به کسی که تو را به حق پیامبر قرار داده است وقتی ابو یزید را دیدم که دستهایش به گردنش بسته است نتوانستم خودداری کنم.[62]
در آن هنگام که هنوز نوشیدن شراب ممنوع نشده بود عدهای از جمله خلیفه اول و دوم در خانه ابوطلحه انصاری اجتماع کرده، ضمن نوشیدن شراب در سوگ کشته شدگان قریش اشعاری سرودند. رسول خدا صلی الله علیه وآله)هنگامی که از اشعار آنان باخبر شد با چهرهای برافروخته و دامن کشان نزد ابوبکر آمد. عمر با دیدن چهره غضبناک پیامبر صلی الله علیه وآله)از خشم ایشان به خدا پناه برد و سوگند یاد کرد که دیگر شراب ننوشد.[63] زمخشری این اشعار را بهعمر نسبت داده است.[64]سید حمیری و شیخطوسی به این اشعار استناد کردهاند.[65] دیکالجن نیز اشعار وی در آن جلسه را نزد متوکل خوانده است.[66]
علامه امینی[67] و علامه شرف الدین عاملی[68] و سید جعفر مرتضی عاملی[69] به تفصیل به این موضوع پرداختهاند.
از جمله پیامدهای دیگر جنگ بدر در مدینه نگرانی انصار نسبت به همپیمانان یهودی خود بود و ازاینرو به آنان گفتند: پیش از اینکه همانند آنچه بر قریش در بدر وارد شد بر شما بیاید اسلام را بپذیرید.[70]
بازتاب جنگ بدر در مکه:
بازتاب جنگ بدر در مکه:
بازتاب جنگ بدر در مکه بسیار گستردهتر از مدینه بود. خبر شکست مشرکان را حَیْسُمانبن حابس خزاعی به مکه رساند.[71] مکیان نیز همانند مردممدینه در اولین برخورد با این رویداد مهم سخن او را به شدت انکار و او را به هزیان گویی متهم میکردند. این ناباوری چنان بود که صفوانبنامیه که در حجر اسماعیل نشسته بود میگفت: درباره من از او سؤال کنید. پرسیدند: آیا از صفوان خبری داری؟ حیسمان گفت: او در حجر اسماعیل است؛ ولی پدر و برادرش را در میان کشتهشدگان دیدم.[72]
چون قریش به مکه بازگشت و همه چیز روشن شد ابوسفیان برای برافروخته نگه داشتن خشم مشرکان نسبت به مسلمانان آنان را از هر گونه گریستن و نوحه و مرثیه سرایی بر کشتگان و از هر گونه خوشی و لذتجویی برحذر داشت.[73] برخی که نمیتوانستند برای کشته شدگانشان عزاداری نکنند به بیرون مکه رفته، در آنجا نوحه سرایی میکردند[74]؛ اما وقتی کعببن اشرف یهودی به مکه آمد و مرثیه سرایی کرد دیگران نیز اشعار او را خوانده، گریه و زاری را آشکار کردند. مکه یک ماه در غم و اندوه فرو رفته بود و هیچ خانهای نبود مگر اینکه بر کشتگان خود مرثیه میخواند. زنها نیز موهای خود را پریشان کردند. گاه گِرد شتر یا اسب مردی که کشته شده بود به نوحه خوانی میپرداختند.[75] قریش بر کشتگان خود اشعار غمانگیز فراوانی سراییده که در کتابهای تاریخی و ادبی آمده است.[76] این خشم چنان بود که عمیربن وهب جُمَحی با تشویق و حمایت صفوانبن امیه تصمیم به کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله) گرفت؛ ولی چون به مدینه رسید دستگیر و نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله)آورده شد. پیامبر صلی الله علیه وآله) از هدف او پرسید. او گفت: برای آزادی اسیری آمدهام؛ اما وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله)سخنان او و صفوان را فاش ساخت به حقانیت پیامبر صلی الله علیه وآله) اعتراف کرد و مسلمان شد و درخواست کرد تا به مکه رفته، قریش را به اسلام فراخواند. وی پس از کسب اجازه وارد مکه شد و با آگاه شدن صفوان و مکیان از مسلمان شدن او وی را نفرین کردند. گروه زیادی نیز با سخنان او مسلمان شدند.[77]
مصیبت بس سنگین بدر بر مکیان نه تنها در سال بعد جنگ احد را در پی داشت، بلکه کینهای در دل بزرگان قریش به خصوص امویان نهاده بود که حتی پس از مسلمان شدن هرگاه فرصتی دست میداد کینه خود را به گونههای مختلف آشکار میکردند. در این میان اهلبیت پیامبر و انصار بیشتر آماج این کینهها بودند، چنان که بارها امیرمؤمنان(علیه السلام) از امویان و قریش شکوه و به ظلم و دشمنی آنان با خود اشاره کرده است.[78] عثمان نیز با توجه به این نکته به آن حضرت میگفت: گناه من چیست که قریش شما را دوست ندارند؟ دشمنی آنان ازاینروست که 70 نفر از کسانی را که چون طلا میدرخشیدند کشتید.[79] اوج این دشمنی در واقعه کربلا نسبت به اهلبیت علیهم السلام)ظاهر شد، چنان که یزید در اشعار خود صریحاً به انتقامجویی از کشتههای بدر اعتراف کرد[80] و ولیدبن یزید از ابنعایشه خواست تا این اشعار را با غنا بخواند[81]؛ همچنین واقعه حرّه نسبت به انصار دراین راستا بود.
بازتاب جنگ بدر در خارج از حجاز:
بازتاب جنگ بدر در خارج از حجاز:
بازتاب این جنگ افزون بر مدینه و مکه، به خارج از مرزها کشیده شد. در حبشه نجاشی از این خبر مسرور شد و خبر آن را به مسلمانان مهاجر در حبشه رساند.[82]
مقام بدریها از منظر قرآن و روایات:
مقام بدریها از منظر قرآن و روایات:
مقام بدریها در روایاتِ ناظر به برخی آیات و نیز سخنان صحابه جایگاه مهم و ویژهای یافت و در اعتقادات اهلسنت بدریان از دیگر صحابه جایگاه برتری دارند. برخی از مفسران در شأن نزول آیه «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا قیلَ لَکُم تَفَسَّحوا فِی المَجــلِسِ فَافسَحوا یَفسَحِ اللّهُ لَکُم ...» (مجادله/58 11) آوردهاند که گروهی از بدریان وارد مجلسی شدند که رسولخدا صلی الله علیه وآله) در آن حضور داشت. اصحاب برای آنان جا باز نکردند، ازاینرو پیامبر(صلی الله علیه وآله)به برخی فرمان داد تا برخیزند و بدریان بنشینند. برخی از اصحاب از این فرمان اندکی ناراحت شدند و منافقان نیز سخنان فتنهانگیزی گفتند و آیه مزبور در شأن بدریها نازل شد.[83] از نظر عطاءبن ریاح، بدریان مصداق: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرینَ والاَنصارِ ...» (توبه/9، 100) هستند که در ذیل آیه به آنان وعده بهشت داده شده است.[84] مطابق قولی از عکرمه اصحاب بدر بهترین امت دانسته شدهاند.[85]
مقام بدریان چنان بود که مجاهد گوید: برخی که در بدر حاضر نشده بودند آرزو میکردند در جنگ بدر شرکت بودند تا همانند آنان ثواب و اجر میداشتند؛ ولی چون روز احد شد آنان فرار کردند و خداوند آنان را چنین مورد عتاب قرار داد: «ولَقَد کُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَیتُموهُ و اَنتُم تَنظُرون» .[86] (آل عمران/3،143)
در باور اهل سنت بر اساس آیه «لَولا کِتـبٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ ...» (انفال/8 68) گناهان گذشته و آینده بدریان بخشوده شده و این از معانی پنج گانهای است که مجاهد، حسن بصری و سعیدبن جبیر برای آیه گفتهاند.[87] قریب به این معنا را چنین گفتهاند که خداوند هیچ یک از اصحاب بدر را عذاب نخواهد کرد[88]؛ همچنین قرطبی احتمال داده که مراد از «یَومَئِذ» در آیه «اَلمُلکُ یَومَئِذ لِلَّهِ ...» (حجّ/22،56) روز بدر است که خدا در آنبه هلاک کافران و سعادت مؤمنان حکم کرده بود و سعادت بدریان همانا بخشش همه گناهانشان است، زیرا وقتی حاطببن ابی بلتعه خواست به وسیله پیکی مشرکان را از قصد پیامبر صلی الله علیه وآله)برای فتح مکه آگاه کند، ولی قضیه فاش شد، عمر از رسول خدا صلی الله علیه وآله)خواست او را بکشد؛ ولی پیامبر صلی الله علیه وآله)فرمود: خدا بر اهل بدر آگاهی یافته و گفته است: شما هر کاری میخواهید بکنید، زیرا شما را بخشودهام. در برخی نقلها نیز آمده است: زیرا بهشت بر شما واجب شدهاست.[89]
با استناد به این روایت، بدریان در باور اهلسنت افزون بر اصل عدالت صحابه، از دیگران ممتاز شدهاند.
اشکالهایی بر این روایت وارد و آن را از ارزش انداخته است. علامه طباطبایی در ذیل آیات افک آنها را بیان کرده است؛ از جمله مخالفت با نصقرآن؛ مانند حکم قصاص قتل نفس محترمه، مخالفت با سنت و عمل رسول خدا صلی الله علیه وآله)در موارد مشابه؛ مانند اجرای حد افک بر مسطحبن اثاثه بدری، عمل صحابه به ویژه پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله)و در جریان منازعات و فتنهها[90]؛ همچنین اجرای حد بر قدامةبن مظعون ابو عمر جمحی که از بدریان بود؛ ولی عمر به سبب شرابخواری بر او حد جاری کرد.[91] چنان که گذشت رسول خدا صلی الله علیه وآله)حتی حاضر نشد برای کسی که جامهای از غنایم را برده و در زیر خاک پنها کرده بود آمرزش بخواهد و در برابر اصرار صحابه به آنان فرمود که درباره مجرمان چنین چیزی را نخواهید[92]، از همین رو ابنابیالحدید چنین برائتی را برای اهل بدر به نقد کشیده است.[93]
به نظر میرسد برخی خواستهاند با بهرهگیری از مسئله مقام بدریان، مقاومت و مخالفت برخی صحابه پیامبر را در برابر سیاستهای امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام)در دوران خلافتش تحلیل و عملکرد آنها را توجیه کنند. این عده با نقل روایاتی میکوشند تا آیات را چنان تفسیر کنند که اشکالی متوجه هیچیک از دو گروه نشود، چنان که گویند: از علی علیه السلام)روایت شده که آیه «ونَزَعنا ما فی صُدورِهِم مِن غِلّ ...» (اعراف/7،43) درباره بدریان نازل شده است[94] و علیبن ابیطالب خود این آیه را درباره عثمان و طلحه و زبیر پس از جنگ جمل میدانسته است[95]، بر این اساس همه ظلمها و همچنین کدورتهایی که میان امیرمؤمنان(علیه السلام)با خلیفه اول و دوم و نیز زبیر و سعدبن ابی وقاص بوده به فراموشی سپرده شود و دیگر آن فتنهای که در آیه «واتَّقوا فِتنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَـلَموا مِنکُم خاصَّةً ...» (انفال/8 25) آمده و خواسته شده تا از آن پرهیز شود جایگاهی نداشته باشد! در حالی که میگویند: منظور از فتنه، جنگ جمل و در باره بدریان است.[96]
اصحاب بدر از نظر اقتصادی و اجتماعی نیز جایگاهی ممتاز داشتند؛ خلیفه دوم در دیوان مالی برای آنان امتیاز خاصی قائل شد و سهم هر یک از آنان را 5000 درهم در سال قرار داد.[97] شاید بر همین اساس است که برخی صحابه نگاران چون ابنسعد و ابونعیم در ترتیب، اسامی صحابه بدری را بر دیگران مقدم میدارند و در این باره روایاتی مبنی بر فضایل ویژه آنان نقل میکنند.[98]
اصحاب بدر از نظر موقعیت اجتماعی در جایگاهی ممتاز قرار داشتند، به گونهای که پس از کشته شدن عثمان و هجوم مردم به سوی امیرمؤمنان(علیه السلام) و تقاضای بیعت با او، ایشان ـ در مقام لزوم مقبولیت خلافت از سوی اهل حل و عقد ـ فرمود: خلافت با اهل شورا و بدریان است و آنان حق انتخاب خلیفه را دارند[99]؛ مقداد نیز خطاب به اعضای شورای خلافت گفت: کسی را که در بدر حاضر نبوده خلیفه نکنید.[100]
حضور نیروهای بدری در هر سپاه و گروه و حزبی امتیاز ویژه برای تأیید آن گروه و حزب به شمار میرفت و این از باورهای اجتماعی در قرن اول بود. سعیدبن قیس ارحبی برای تشویق نیروهای خود برای جنگ با معاویه و اثبات درست بودن راهی که برگزیدهاند، در سخنان خود به حضور 70 بدری در سپاه و در رأس آنان امیرمؤمنان(علیه السلام)اشاره کرد و متذکر شد که با این تعداد دیگر هیچگونه شبههای در حقانیت خود نداشته باشند.[101] همین دیدگاه را میتوان ازاینروایت به دست آورد که از ابانبن تغلب پرسیده شد: آیا صحابه در جنگهای علی علیه السلام)حضور داشتهاند؟ ابان گفت: گویا شما میخواهید با حضور آنان حقانیت امیرمؤمنان(علیه السلام) را به دست آورید، در حالی که آن حضرت میزان حقانیت دیگران است.
در منابع و روایات شیعه نیز شمار اصحاب حضرت مهدی(عج) به عدد اصحاب بدر گفته شده است.[102]
نظر به جایگاه ویژه اصحاب بدر نزد مسلمانان از همان قرنهای نخست، در کتابهایی که درباره صحابه نوشته شده، موضوعی به این گروه تخصیص یافته است. کتابهای فراوانی در این باره نوشته شده که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
1. کتاب من شهد صفین مع علی(علیه السلام) من البدریین از هشامبن محمدبن سائب کلبی (م 204 ق.).[103] 2 هالة البدر فی عدد اهل بدر از محمدبن احمدبن عثمان ذهبی (م. 748 ق).[104] 3 روضة المحبین لأسماء الصحابة البدریین اثر محمدبن مصطفی البنانی المصری.[105]