بدن
اشاره
بدن
این واژه عربی است و بر ساختمان کامل یک فرد اطلاق میشود[1]، اگرچه بعضی آن را شامل اندامهایی مانند سر، دست و پا ندانستهاند.[2] واژه پژوهان درباره کاربرد واژه بدن برای حیوان سخنی نگفتهاند.[3] این واژه در اصطلاح سالکان، کالبد کثیف را گویند.[4] واژه بدن در قرآن تنها یک بار در ذیل داستان حضرت موسی و فرعون به کار رفته است. (یونس/ 10، 92) از مشتقات آن واژه «بُدْن» جمع بَدنه به معنای شتر بزرگ و فربه است و به قولی شامل گاو نیز میشود.[5] این واژه نیز تنها یک بار در قرآن به کار رفته است. (حجّ/22،36)
از واژگان مرتبط با بدن میتوان به واژه جسم اشاره کرد که به معنای چیزی است که طول و عرض و ارتفاع دارد[6] و در قرآن دو بار به کار رفته است. (بقره/2،247؛ منافقون/63 4) واژه جسد را نیز میتوان به معنای آن دانست که به گفته برخی اخص از جسم است، چون جسد تنها بر آنچه رنگپذیر است اطلاق میشود؛ اما جسم بر پدیدههای بیرنگ مانند آب و هوا نیز اطلاق میشود[7] و به گفته برخی دیگر جسد به موجود بیجان اطلاق میشود[8] و آیاتی که واژه جسد در آنها به کار رفته به همین معناست. (انبیاء/21،8 ص/38،34 و ...) منظور از واژه «َسوءَة» در آیه 31 مائده/5 نیز بدن دانسته شده است. افزون بر این موارد، در آیات دیگری بدون کاربرد واژهای که بر بدن دلالت داشته باشد در ضمن حکایتی، از بدن افراد (سبأ/ 34، 14) و اقوامی (قمر/54 20؛ حاقّه 69 7؛ فیل / 105، 5) یاد شده است.
بدن انسان اندامهای گوناگونی دارد که خداوند در آفرینش تن آدمی آنها را تدبیر کرده و برای هریک فواید و کارکردهایی ویژه نهاده است.[9] مهمترین عضو بدن انسان مغز اوست که با توانایی اندیشهورزی آدمی پیوند دارد. قرآن با تعابیر گوناگونی انسان را به اندیشیدن فرا میخواند. (آلعمران/3،191؛ سبأ/34،46؛ ...) از بین اندامها و محتویات بدن، قرآن به مواردی اشاره کرده که مهمترین آنها بدین قرار است: انگشتان (بقره/2،19)، خون (بقره/2،30) سرانگشتان (آلعمران/3،119)، پوست (نساء/4،56)، گردن (نساء/4،92)، آرنج (مائده/5 6)، دست و پا (مائده/5 22)، بینی چشم، گوش، دندان (مائده/5 45)، پیشانی توبه/9،35)، سر (یوسف/12،36)، دهان (رعد/13،14)، ریش (طه/20،94)اندامتناسلی(انبیاء/21،91)، گوشت، استخوان (حج/22،5)، قلب (قصص/28،10؛ احزاب/33،10)، حنجره (احزاب/33،10) دو طرف پیشانی (صافّات/37، 103)، روده (محمّد/47،15)، رگ گردن (ق/50 16)، شکم (نجم/53 32)، تَرْقُوَه (قیامت/75،26)، ساق (قیامت/75،29)، صورت (مطفّفین /83 24)، زبان (بلد/90،9) و لبها. (بلد/90،9)
آفرینش عالم به گونهای است که انسان برای ارتباط با آن و کسب علوم و معارف و دستیابی به هدایت نیازمند اعضا و تواناییهایی است: «واللّهُ اَخرَجَکُم مِن بُطُونِ اُمَّهـتِکُم لا تَعلَمونَ شیــًا و جَعَلَلَکُمُ السَّمعَ والاَبصـرَ والاَفـِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرون» . (نحل/16،78)[10]
بدن انسان برای سالم ماندن به اموری مانند خوراک نیازمند است: «و ما جَعَلنـهُم جَسَدًا لا یَأکُلونَ الطَّعام» . (انبیاء/21،8) اسلام هیچگاه به انسان یکسویه ننگریسته و چنانکه برای روح او ارزش قائل است برای بدن او نیز ارزش قائل شده تا جایی که در برخی روایات پاکیزگی قلب و روح به صحت بدن نسبت داده شده است.[11]
قرآن، انسان را به نگاه در چگونگی آفرینش خود: «فَلیَنظُرِ الاِنسـنُ مِمَّ خُلِق * خُلِقَ مِن ماء دافِق * یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ والتَّرائِب» (طارق/86 5 ـ 7) و آیه و نشانهای که در وجود اوست: «وَ فی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرون» (ذاریات/ 51 21) فرا میخواند. مفسران تعبیر «فَلا یَنظُر» در آیه 5 طارق/ 86 را به تفکر در توانایی خداوند تفسیر کردهاند تا از این رهگذر ایمان به توانایی خداوند بر باز آفرینی انسان پدید آید.[12] یکی از معناهای واژه «انفس» در آیه 21 ذاریات/ 51 را بدن انسان دانستهاند که ظرایف و پیچیدگیها، ترکیب اعضا و دورههای گوناگونی که بر آن میگذرد، آیه و نشانهای بر توانایی[13]، وحدانیت[14] و تدبیر[15] خداوند است.
قرآن در ضمن بازگویی برخی رویدادها از بدن یاد میکند: 1. پس از کشته شدن هابیل، برادرش قابیل، از کلاغی دفن بدن مردگان را آموخت: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا یَبحَثُ فِی الاَرضِ لِیُرِیَهُ کَیفَ یُوری سَوءَةَ اَخِیهِ» . (مائده/ 5 31) منظور از واژه «سوءة» را در این آیه بدن دانستهاند. سوءة به معنای چیزی است که از آن دوری میجویند. بعضی از مفسران کاربرد این تعبیر را برای بدن هابیل به این سبب دانستهاند که از هنگام مرگ هابیل زمانی طولانی گذشته بود و بدن او به گونهای شده بود که انسان از آن دوری میجست. بعضی هم منظور از سوءة را عورت دانستهاند.[16]
2. آیه 14 سبأ/ 34 داستان مرگ سلیمان را بازگو میکند که پس از مرگ همچنان بر عصای خود تکیه زده بود و کسی از مرگ او آگاه نبود تا موریانه عصای او را خورد و بدن او بر زمین افتاد: «فَلَمّا قَضَینا عَلَیهِ المَوتَ مادَلَّهُم عَلی مَوتِهِ اِلاّ دابَّةُ الاَرضِ تَأکُلُ مِنسَاَتَهُ فَلَمّا خَرَّ...» . در این آیه واژهای به معنای بدن به کار نرفته است و سیاق عبارت بر زمین افتادن بدن سلیمان را میرساند.[17]
3. بر اساس آیه «و لَقَد فَتَنّا سُلَیمـنَ واَلقَینا عَلی کُرسیِّهِ جَسَدًا» (جنّ/ 38، 34) خداوند برای امتحان سلیمان جسدی را بر تخت او افکند. بعضی از مفسران آن را جسد فرزند سلیمان دانستهاند.[18]
4. آیه 92 یونس/ 10 نجات بدن فرعون پس از غرق شدن او و لشکریانش را بازگو میکند: «فَالیَومَ نُنَجّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکونَ لِمَن خَلفَکَ ءایَةً» . خداوند بدن فرعون را نجات داد تا آیهای برای مردمان پس از او باشد.[19] هم اکنون بدن مومیایی شده فرعون در موزه بولاق مصر نگهداری میشود.[20]
5 در داستان خواب اصحاب کهف از گرداندن آنها به سمت راست و چپ در هنگام خواب سخن رفته است: «ونُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمینِ و ذاتَ الشِّمالِ» . (کهف / 18، 18) این گرداندن را برای سالم ماندن بدن آنان دانستهاند.[21]
6 آیه 1 اسراء/ 17 رویداد معراج پیامبر اسلام را باز گو میکند: «سُبحـنَ الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً...» . بسیاری از مفسّران، معراج را با بدن پیامبر دانستهاند.[22]
7. در دستهای از داستانهای دیگر از بدن، در ضمن تمثیلی یاد شده است؛ قرآن بدن قوم عاد را پس از عذاب، به سان تنه نخل ریشه کن شده: «کَاَنَّهُم اَعجازُ نَخل مُنقَعِر» (قمر/ 54 20) و توخالی و پوشالی: «کَاَنَّهُم اَعجازُ نَخل خاوِیَه» (حاقّه/69 7) میداند. آیه 5 سوره فیل/105 هم، بدن اصحاب فیل را پس از عذاب مانند کاه خورده شده تصویر میکند: «فَجَعَلَهُم کَعَصف مَأکول» .
مراحل آفرینش بدن:
مراحل آفرینش بدن:
حضرت آدم و حوا به عنوان اولین انسانها از گل آفریده شدهاند: «وبَدَاَ خَلقَ الاِنسـنِ مِن طین» (سجده/32،7 و نیز حجر/ 15، 28)، آنگاه نسل آنها از آبی بیمقدار ـ که در بعضی آیات به منی تعبیر شده (قیامت/75،37) ـ آفریده شدهاند.[23](سجده/32،8) در جریان خلقت* انسان ابتدا بدن او آفریده و سپس روح بدان اضافه شده است.[24] مراحل شکلگیری بدن در دو جای قرآن به طور کامل بیان شده است (حجّ/22،5 مؤمنون/23،14) که به تفصیل چنین است: 1. نطفه و آن آبی است که از جنس زن و مرد به هم آمیخته شده[25] و بعضی تنها از آب مرد به نطفه تعبیر کردهاند.[26] 2. عَلَقَه که قطعهایازخون جامد بسته شده و به شکل زالوست.[27] 3. مُضْغَه و آن چیزی شبیه گوشت جویده شده است. 4. عظام؛ در این مرحله استخوانهای انسان کامل میشوند. 5 پوشانیدن گوشت بر استخوان.
پس از این مراحل تعبیر «اَنشَأنـهُ خَلقـًا ءاخَرَ» آمده است که آن را دمیدن روح در بدن دانستهاند.[28] پس از ولادت نیز به ترتیب سه مرحله ناتوانی، توانایی و ناتوانی برای انسان ترسیم شده است: «اَللّهُ الَّذی خَلَقَکُم مِن ضَعف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعفقُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّة ضَعفـًا و شَیبَةً» . (روم/30 54) مرحله ناتوانی نخست را دوران کودکی و توانایی پس از آن را دوران جوانی و ناتوانی پایانی را مربوط به دوران پیری دانستهاند.[29] در تفسیر آیه «ومَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ» (یس/ 36، 68) نیز به ناتوانی ناشی از پیری و کهولت پس از جوانی، اشاره شده است.[30]
رابطه روح و بدن:
اشاره
رابطه روح و بدن:
به لحاظ دوبُعدیبودن انسان (جسم و روح)، کیفیت و چگونگی رابطه این دو در ابتدای آفرینش و درادامه و در پایان زندگی و پس از مرگ قابل بررسی است:
1. کیفیت تعلق روح به بدن:
1. کیفیت تعلق روح به بدن:
فیلسوفان مسلمان[31] و به تبع آنها برخی مفسران درباره تعلق روح به بدن بحث کرده و این وابستگی را تنها در حدوث و پیدایش دانسته، بدن را منشأ و زمینه قابلی پیدایش روح شمردهاند؛ اما در بقا چنین نیست.[32]
2. نقش بدن در هویت انسانی:
2. نقش بدن در هویت انسانی:
انسانیت انسان به نفس و روح است و بدن چیزی جز ابزار کار نفس در امور مادی نیست؛ اما بر اثر اتحاد روح و بدن نام روح و نفس بر بدن نیز اطلاق میشود. جسم هر انسانی از تولد تا مرگ، پیوسته در حال دگرگونی است و چه بسا تمامی بدن تحلیل برود و اجزایی جدید جای اجزای تحلیل رفته را بگیرند و بدن به طور کامل دگرگون شود؛ اما باز نامی که در دوران کودکی برای وی برگزیده شده بر او اطلاق میشود و این خود شاهدی قطعی است بر اینکه انسانیت و تشخّص انسان به نفس و روح اوست[33]، بنابراین همه خطابهای قرآن به انسان در واقع ناظر به روح و روان آدمی و نهجسم و بدن او است.
3. معاد جسمانی:
3. معاد جسمانی:
در آیات متعددی از بازآفرینی بدن انسان در قیامت یاد شده که بیشتر مفسران[34]، آن را دلیل بر معاد جسمانی دانستهاند. برپایه اعتقاد به معاد جسمانی بدن محشور در آخرت همین بدن دنیوی است که نفس بدان تعلق میگیرد. بدن محشور با بدن دنیوی از حیث ذات و حقیقت یکی است و هر دو بدن مظهر یک حقیقت و یک شخص هستند، هرچند ماده دنیوی به ماده اخروی تبدیل شده است.[35] معاد جسمانی از هر دو راه عقل و نقل اثباتپذیر شمرده شدهاست[36]؛ اما قائلان به معاد جسمانی بیشتر راه نقلی را پیمودهاندکه ادله قرآنی آن در چند گروه قابل دستهبندی است[37]:
الف. آنچه درباره داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام)و زنده شدن عُزَیْر و گاو بنی اسرائیل و... آمده است. (بقره/2،68 ـ 73، 243، 259، 260)
ب. آیاتی که به خلقت انسان از زمین و بازگشت او به آن و خارج شدنش از زمین تصریح دارد. (اعراف/7،25؛ طه/20،55 روم /30، 25؛ نوح/71، 18)
ج. آیاتی که حشر را خروج از گورها بیان میکند. (حجّ/22،7؛ یس/36،51 قمر/54 7؛ معارج /70،43)
د. آیاتی که بر بازآفرینی استخوان و سرانگشتان (قیامت /75، 3 ـ 4) و شهادت اندامها در روز قیامت دلالت دارد. (نور/24،24؛ یس/36، 65 فصّلت/41،21 ـ 22)
هـ. آیاتی که به فروپاشیدن رودهها (محمّد/47، 15) و سوختن پوست و بازآفرینی آن برای عذاب دوباره (نساء/ 4، 56) در جهنم اشاره دارد.
احکام فقهی بدن:
احکام فقهی بدن:
بخشی از احکام فقهی بدن در ارتباط با اهمیت و پاسداشت سلامت بدن در دو ساحت بهداشت و سلامت فردی و حرمت آسیب رساندن به سلامت دیگران، سامان یافته است. در حوزه سلامت فردی، هرگونه آسیب رساندن قابل توجه به بدن خود، قطع کردن یا از بین بردن کارآیی عضو، و خودکشی[38]حرام است و در برخی بابهای فقه مانند طهارت و اطعمه و اشربه نیز احکام واجب و مستحبِ فراهم آورنده سلامت بدن، بازگو شده است. هرگاه عملی ساختن حکمی فقهی، آسیب دیدگی مکلف را در پی داشته باشد، با تغییر[39] یا تعطیل[40] آن حکم، سلامت بدن مورد توجه قرار میگیرد[41]، افزون بر این، آیات «لا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَة» (بقره/2،195) و «ما جَعَلَ عَلَیکُم فِیالدّینِ مِن حَرَج» (حجّ/22،78) و بعضی قواعد فقهی مانند لاضرر[42] و نفی عسر و حرج[43]، متضمن توجه به سلامت بدن در همه برداشتهای فقهی است. = بهداشت) برای حفظ سلامت بدن از تعرض دیگران نیز احکام دینی بسیاری تشریع شده است. در این احکام افزون بر حرمت تکلیفی آسیب رساندن به دیگران، نظام حقوقی و قضایی گستردهای در قالب احکام قصاص، حدود و دیات در فقه اسلامی ترسیم شده است تا سبب بازدارندگی از تعرض و بازستانی حق و جبران خسارت آسیبدیدگان باشد.
افزون بر موارد فوق که احکامی فقهی در جهت حفظ سلامت بدن و مصونیت آن از آسیب و تعرض است، احکام فقهی متنوع دیگری نیز مانند وجوب غسل دادن و دفن کردن بدن مرده مسلمان[44]، حرمت تماس بدن با قرآن و وجوب غسلِ تمام بدن در موارد جنابت[45] و حیض[46]، بیان شده است. در همین جهت احکامی برای بعضی از اعضای بدن نیز بازگو شده است که هریک در مدخلهای خاص خود میآید.