گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
برادر


اشاره

برادر
برادر به پسر یا مردی گفته می‌شود که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد.[39] در عربی به وی «اخ» گویند. تثنیه آن «اَخَوان» و جمع آن «اِخْوَه» یا «اِخْوان» است.[40] این واژه افزون بر معنای یاد شده، بر شریک در شیر که به آن «برادر رضاعی» گویند و همچنین شریک در جنس و بشر بودن، دوستی و محبت، قبیله، دین و مذهب و عمل یا صفتی خاص نیز اطلاق شده است.[41] به نظر برخی کاربرد واژه «اخ» در معانی شریک در ولادت و رضاع حقیقت و در سایر معانی استعاره و مجاز است.[42] برادر در قرآن بیش از 90‌بار با واژه «اخ» و دیگر مشتقات آن به کار رفته است که در بیشتر آیات مقصود از آن برادر نَسَبی است؛ مانند: «...ائتونی بِاَخ لَکُم ...» (یوسف/12، 59 و نیز ر.ک: 76، 90) و گاه مقصود از این ماده، برادر یا خواهر رضاعی است؛ مانند: «...واَخَوتُکُم مِنَ الرَّضـعَةِ ...» (نساء/4،23) و در آیاتی نیز مراد از آن اعم از برادر نسبی و رضاعی است؛ مانند: «...اَو بُیوتِ اِخونِکُم ..» . (نور/24،61) در برخی آیات این واژه به همقبیله اطلاق شده است[43]؛ مانند: «و اِلی عاد اَخاهُم هودًا...» . (اعراف/7، 65 و نیز ر.ک: 73، 85) به نظر برخی این اطلاق از آن روست که نسب افراد هر قبیله به یک پدر می‌رسد.[44] برخی نیز مراد از برادر را در این آیات، شریک در جنس و بشر بودن دانسته‌اند، چون همه فرزندان آدم‌اند[45] و عده‌ای گفته‌اند: مراد صاحب یا پیامبر آن قوم است.[46] در شماری از آیات این واژه به معنای شریک در دین و عقیده به کار رفته است؛ چه دین و عقیده حق باشد؛ مانند: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ...» (حجرات/49،10 و نیز ر.ک: بقره/2، 178، 220) و چه کیش و عقیده باطل؛ مانند: «... لاتَکونوا کَالَّذینَ کَفَروا و قالوا لاِِخونِهِم...» . (آل‌عمران/3،156؛ احزاب/33، 18) در برخی آیات مراد شریک در عمل و رفتار است؛ مانند: «اِنَّ المُبَذِّرینَ کانوا اِخونَ الشَّیـطینِ ...» (اسراء/17،27)، زیرا اینان همانند شیطان از حق و عدالت تجاوز کرده، دچار اسراف شده‌اند[47] و همچنین است آیه «و اِخونُهُم یَمُدّونَهُم فِی الغَیِّ ..» (اعراف/7،202)؛ یعنی شیاطین که برادران مشرکان‌اند آنان را گمراه می‌سازند[48] یا مراد آیه انسانهای فاسق دیگر هستند که چون پیرو شیطان‌اند، برادران شیطان خوانده شده‌اند.[49] افزون بر واژه «اخ» واژه‌ها و تعبیرهایی دیگر در قرآن مصداق برادر دانسته شده است؛ مانند: «کلاله*» که طبق روایات اهل‌بیت بر خواهر و برادر میتی که پدر و مادر و نیز فرزند ندارند تطبیق شده است[50]: «... اِن کانَ رَجُلٌ یورَثُ کَلــلَةً ...» (نساء/4،12، 176)، «ابنی آدم» یعنی دو فرزند آدم (مائده/5 27)، «غلامین یتیمین و کان ابوهما صالحاً» به معنای دو پسر یتیم «کهف/18، 82) و «یابن امّ» یعنی ای پسر مادرم. (طه/20، 94)

برادر در تاریخ و ملل گذشته:

برادر در تاریخ و ملل گذشته:
پیشینه رابطه نَسَبی و برادری به آفرینش اوّلیه بشر بازمی‌گردد؛ از زمانی که خداوند آدم را آفرید و برای او فرزندانی قرار داد برادر و برادری نیز پدید آمد. قرآن کریم در آیات متعددی از وجود و سرگذشت برخی برادران در جوامع گذشته و چگونگی رابطه آنها با یکدیگر سخن به میان آورده و مؤمنان را به مطالعه این سرگذشتها و عبرت‌گیری از آنها فراخوانده است:
1. در آیات 27 مائده/5 به بعد به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)خطاب شده که سرگذشت دو فرزند آدم را برای مؤمنان بازگو کند که هر یک از این دو برادر برای تقرب به خدا کاری کردند؛ ولی تنها عمل یکی از آنان پذیرفته شد: «واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ ابنَی ءادَمَ بِالحَقِّ اِذ قَرَّبا قُربانـًا فَتُقُبِّلَ مِن اَحَدِهِما ولَم یُتَقَبَّل مِنَ الأخَرِ...» . در روایات و منابع اسلامی نام این دو برادر هابیل و قابیل[51] و در تورات هابیل و قاین آمده است.[52] از میان قربانی آنان، قربانی هابیل ـ که از بهترین گوسفندانش برگزیده بود برخلاف قربانی قابیل که از پست‌ترین محصولات کشاورزی‌اش برای تقرب به درگاه الهی انتخاب کرده بود ـ پذیرفته شد[53]، در نتیجه قابیل به برادرش حسادت ورزید و او را به قتل تهدید کرد: «...قالَ لاََقتُلَنَّکَ قالَ اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقین...» (مائده/5 27) و در نهایت برادرش را کشت: «فَطَوَّعَت لَهُ نَفسُهُ قَتلَ اَخیهِ فَقَتَلَهُ فَاَصبَحَ مِنَ الخـسِرین» . (مائده/5 30) در برخی منابع علت قربانی و اختلاف آنان ازدواج هر یک با خواهر دیگری دانسته شده[54]؛ ولی در منابعی دیگر علت این امر جانشینی هابیل پس از آدم شمرده شده است.[55] پس از کشته شدن هابیل، خداوند با فرستادن کلاغی چگونگی دفن مردگان را به قابیل آموخت و وی جنازه برادرش را دفن کرد و در نهایت از کار خود پشیمان شد: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا یَبحَثُ فِی الاَرضِ لِیُرِیَهُ کَیفَ یُوری سَوءَةَ اَخِیهِ قالَ یـوَیلَتی اَعَجَزتُ اَن اَکونَ مِثلَ هـذا الغُرابِ فَاُورِیَ سَوءَةَ اَخی فَاَصبَحَ مِنَ النّـدِمین» . (مائده/5 31) مراد از ندامت به نظر برخی پشیمانی قابیل از دفن نکردن هابیل[56] و به‌نظر برخی دیگر، پشیمانی از کشتن برادر بوده‌است.[57] برخی نیز گفته‌اند: وی بدان جهت پشیمان گردید که به هدف خود از کشتن برادر دست نیافت.[58]
2. در آیاتی دیگر قرآن از سرگذشت حضرت یوسف(علیه السلام)و برادرانش یاد کرده و آن را نشانه و عبرتی برای جستوجوکنندگان حق[59] یا نشانه‌ای بر قدرت و تدبیر خداوند یا حقانیت پیامبر اسلام[60] ـ که بدون خواندن کتابی از سرگذشت آنان خبر داده ـ دانسته است: «لَقَد کانَ فی یوسُفَ واِخوَتِهِ ءایـتٌ لِلسّائِلین» . (یوسف/12،7) سپس قرآن سرگذشت یوسف و برادرانش را از آنجا آغاز می‌کند که وی در خواب مشاهده کرد که خورشید و ماه و 11 ستاره بر او سجده می‌کنند: «...اِنّی رَاَیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَبـًا والشَّمسَ والقَمَرَ رَاَیتُهُم لی سـجِدین» . (یوسف/12،4) به نظر مفسران مقصود از11‌ستاره 11 برادر حضرت یوسف‌اند که با یکی از آنان (بنیامین) از یک مادر بود و بقیه برادران از مادری دیگر بودند.[61] محبوبیت بیشتر یوسف و بنیامین در نزد پدر باعث حسادت برادران و تصمیم آنان بر قتل یا دور کردن یوسف از پدر گردید (یوسف/12،8 ـ 9)؛ ولی برخی از آنان با کشتن وی مخالفت کردند[62] (یوسف/12، 10)، ازاین‌رو به ناچار آن حضرت را با بهانه‌ای از پدر جدا کرده، او را در چاه افکندند. (یوسف/12، 11 ـ 16) پس از گذشت سالها یوسف خزانه‌دار مصر گردید و برادران بر اثر خشکسالی و نیاز به آذوقه نزد او رفتند؛ ولی یوسف را نشناختند: «وجَـاءَ اِخوَةُ یوسُفَ فَدَخَلوا عَلَیهِ فَعَرَفَهُم وهُم لَهُ مُنکِرون» . (یوسف/12،58) در پی این دیدار، یوسف از آنان خواست برادرش بنیامین را نزد او آورند. (یوسف/12، 59 ـ 60) سپس آن حضرت با طرح نقشه‌ای از بازگشت بنیامین جلوگیری کرد (یوسف/12، 70 ـ 76)؛ لیکن آنان در پی این ماجرا هم بنیامین و هم حضرت یوسف را به سرقت متهم کردند: «قالوا اِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِن قَبلُ ...» . (یوسف/12،77) این سخن برادران حکایت از آن دارد که آنان هنوز حسادت یوسف و برادرش را در دل داشتند[63]؛ ولی آن حضرت این تهمت برادران را نادیده گرفت و خداوند را عالم‌تر به حقایق امور دانست[64]: «...فَاَسَرَّها یوسُفُ فی نَفسِهِ ولَم یُبدِها لَهُم قالَ اَنتُم شَرٌّ مَکانـًا واللّهُ اَعلَمُ بِما تَصِفون» . (یوسف/12،77) آنان پس از بازگشت مجدد نزد حضرت یوسف آن حضرت را شناخته، به خطاهای پیشین خویش اعتراف کردند: «قالوا اَءِنَّکَ لاََنتَ یوسُفُ ... * قالوا تاللّهِ لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخـطِـین» . (یوسف/12،90 ـ 91) در اینجا نیز یوسف(علیه السلام) با بزرگواری و گذشت تمام خطاهای آنان را بخشید و دعا کرد تا خداوند نیز آنان را ببخشاید: «قالَ لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللّهُ لَکُم و هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین» . (یوسف/12،92)
3. قرآن در آیات دیگری به بخشی از سرگذشت خواهر موسی با برادر خود و نگرانی وی از سرنوشت او اشاره کرده است؛ از جمله آنگاه که مادر موسی از ترس کشته شدن فرزند، موسی را به دریا افکند به خواهرش سفارش کرد تا صندوقچه برادر را زیر نظر بگیرد: «وقالَت لاُِختِهِ قُصّیهِ...» (قصص/28،11) و خواهر نیز دور از چشم فرعونیان از دور او را زیر نظر داشت: «.. فَبَصُرَت بِهِ عَن جُنُب وهُم لایَشعُرون» . (قصص/28،11) پس از آنکه فرعونیان موسی را از دریا گرفتند و در پی دایه‌ای برای او بودند وی آنان را به منزل مادرش راهنمایی کرد. (قصص/28، 11ـ12)
4. در آیاتی نیز از روابط موسی با برادرش هارون و برخی ماجراهای میان آنان سخن به میان آمده است؛ از جمله وقتی موسی به مقام نبوت رسید و به فرمان الهی مأمور شد که به سوی فرعون حرکت کند، از خداوند خواست تا برادرش هارون را همراه او سازد تا در این مأموریت پشتیبان او باشد: «و اَخی هـرونُ هُوَ اَفصَحُ مِنّی لِسانـًا فَاَرسِلهُ مَعِیَ رِدءًا یُصَدِّقُنی اِنّی اَخافُ اَن یُکَذِّبون» (قصص/28،34 و نیز ر.ک: طه/20، 30؛ شعراء/26، 13) و خداوند این درخواست را اجابت فرمود. (قصص/28، 35) سپس آن حضرت را مأمور کرد تا همراه با برادرش به سوی فرعون رود: «اِذهَب اَنتَ و اَخوکَ بِـایـتی ولا تَنیا فی ذِکری» (طه/20،42)؛ همچنین آنگاه که موسی قوم خود را برای رفتن به میقات ترک کرد برادرش هارون را به جانشینی خود در میان بنی اسرائیل باقی گذارد: «.. وقالَ موسی لاَِخیهِ هـرونَ اخلُفنی فی قَومی ...» (اعراف/7،142)؛ ولی در غیبت موسی، به رغم تلاشهای هارون، سامری بنی‌اسرائیل را گمراه کرد، ازاین‌رو موسی در بازگشت از میقات، به شدت بر برادر خشم گرفت: «و‌لَمّا رَجَعَ موسی اِلی قَومِهِ غَضبـنَ اَسِفـًا... واَلقَی الاَلواحَ واَخَذَ بِرَأسِ اَخیهِ یَجُرُّهُ‌اِلَیه ...» (اعراف/7،150 و نیز ر.ک: طه/20، 94)؛ ولی هارون در مقابل، عذر خود را جلوگیری از تفرقه بنی‌اسرائیل و کشته شدن خویش عنوان کرد. (اعراف/7، 150؛ طه/20، 94) به نظر برخی هدف از خشم گرفتن موسی بر برادرش هارون، نشان دادن عظمت گناهِ واقع شده و متوجه کردن بنی‌اسرائیل به آن بوده است[65]، ازاین‌رو در پی این ماجرا آن حضرت دست به دعا برداشت و برای خود و برادر از خداوند رحمت طلبید: «قالَ رَبِّ اغفِر لی ولاَِخی واَدخِلنا فی رَحمَتِکَ واَنتَ اَرحَمُ الرّ‌حِمین» . (اعراف/7،151) در آیاتی دیگر نیز از رسالت موسی و برادرش هارون سخن رفته است. (انبیا/21، 48؛ مؤمنون/23، 45 ـ 46؛ فرقان/25 35)
5 در آیه 28 مریم/19 گروهی از بنی اسرائیل حضرت مریم(علیها السلام) را خواهر هارون خطاب کرده و متولد شدن فرزندی بدون پدر از وی را قبیح شمرده‌اند[66]: «یـاُختَ هـرونَ ما کانَ اَبوکِ امرَاَ سَوء...» . در اینکه مراد از هارون در این آیه چه کسی است اقوال متعددی مطرح است؛ برخی وی را مرد صالحی در میان بنی اسرائیل دانسته‌اند که هرکس کار خوب انجام می‌داد او را برادر یا خواهر وی خطاب می‌کردند.[67] برخی دیگر گفته‌اند: وی مردی فاسق بوده است که افراد گناهکار را برادر یا خواهر او می‌خواندند.[68] برخی نیز وی را همان هارون برادر موسی دانسته‌اند و مریم را بدان جهت که از فرزندان اوست خواهر وی نامیده‌اند[69] و شماری دیگر گفته‌اند که مریم خود برادری به نام هارون داشته است.[70]
6 در آیه 82 کهف/18 از دو برادر یتیم یاد شده که پدرشان برای آنان گنجی پنهان کرده بود و حضرت خضر و موسی برای حفظ آن، دیوار روی گنج را بازسازی کردند تا آنان پس از بزرگ شدن، گنج پنهان شده را خارج کنند: «و اَمَّا الجِدارُ فَکانَ لِغُلـمَینِ یَتیمَینِ فِی المَدینَةِ و کانَ تَحتَهُ کَنزٌ لَهُما وکانَ اَبوهُما صــلِحـًا فَاَرادَ رَبُّکَ اَن یَبلُغا اَشُدَّهُما و یَستَخرِجا کَنزَهُما رَحمَةً مِن رَبِّکَ...» . مفسران نام این دو برادر را «أصرم» و «صریم» ذکر کرده‌اند[71] و گنج آنان را طلا یا مال فراوان یا لوحی دانسته‌اند که در آن علومی نگاشته شده بود.[72]
7. در آیه‌ای دیگر قرآن به سخن برخی از منافقان صدر اسلام اشاره کرده که در مورد برادرانشان که در جنگ کشته شده بودند می‌گفتند: اگر آنان نزد ما بودند کشته نمی‌شدند: «.. قالوا لاِِخونِهِم و قَعَدوا لَو اَطاعونا ما قُتِلوا...» . (آل‌عمران/3،168) طبق برخی روایات، آیه فوق درباره عبدالله‌بن أبی و یارانش نازل گردید که برخی از برادران نَسَبی و مؤمن آنان در جنگ احد کشته شدند.[73] قول دیگر این است که مقصود همفکران منافقان است که عده‌ای از آنان در جنگها کشته شدند.[74]

حقوق و احکام برادر

1. پیوند و دوستی با برادر:

1. پیوند و دوستی با برادر:
از جمله حقوق برادر بر برادر و خواهر* ارتباط داشتن با اوست که قرآن به صورتی کلی و در قالب دستور به برقراری پیوند با همه خویشاوندان بدان توصیه کرده است: «والَّذینَ یَصِلونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یوصَلَ ... * ... اُولـئِکَ لَهُم عُقبَی الدّار» . (رعد/13،21 ـ 22) مقصود از برقراری پیوند در این آیه ارتباط با خویشاوندان دانسته شده است.[75] از دیدگاه قرآن، رابطه دوستی و محبت میان دو برادر مستحکم‌ترین رابطه است، به گونه‌ای که قرآن در آیه 12 حجرات/49 غیبت کردن را به مثابه خوردن گوشت برادر مرده دانسته و در آیه‌ای دیگر این رابطه را الگویی برای ارتباط همه مؤمنان معرفی کرده است: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم...» . (حجرات/49،10) البته پیوند کامل و تمام عیار با برادر، ویژه برادر مؤمن است و در صورت کافر بودن برادر، دوستی با او جایز نیست: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذُوا ءاباءَکُم واِخونَکُم اَولِیاءَ‌اِنِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الاِیمـنِ ومَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم‌فَاُولـئِکَ هُمُ الظّــلِمون * قُل اِن کانَ ءاباؤُکُم و‌اَبناؤُکُم و اِخونُکُم...» . (توبه/9،23 ـ 24) این آیات درباره حاطب‌بن ابی بلتعه نازل گردید که به سبب پیوند دوستی با برادر کافر خود و دیگر خویشاوندانش در نامه‌ای برای قریش خبرچینی کرد.[76] قول دیگر این است که این آیات درباره آن دسته از مسلمانان نازل شد که به سبب دوستی و محبت برادران و دیگر خویشاوندان خود از هجرت به مدینه خودداری کردند.[77] البته مراد از دوستی مذموم در این آیه، دوستی در امر دین[78] و یاری کردن آنان به گونه زیانبار برای دین و اعتقادات است[79] و بیشتر مربوط به برادران و خویشاوندان کافری است که با اسلام دشمنی داشته، کافر محارب محسوب شوند، چنان‌که در آیه‌ای دیگر قرآن ترک دوستی با چنین افرادی را از صفات مؤمنان حقیقی شمرده و به آنان وعده پاداش اخروی داده است: «لا تَجِدُ قَومـًا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ ورَسولَهُ ولَو کانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو عَشیرَتَهُم اُولـئِکَ ... یُدخِلُهُم جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها...» (مجادله/58 22)؛ اما به تصریح روایات و گفته فقیهان، پیوند خانوادگی و احسان کردن به برادر و دیگر خویشاوندان کافر در صورتی که برای دین زیانبار نباشد اشکالی ندارد.[80]

2. محرمیت برادر:

2. محرمیت برادر:
آشکار کردن زینت خواهر در برابر برادر جایز است: «و قُل لِلمُؤمِنـتِ ... لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ ... اَو اِخونِهِنَّ...» (نور/24،31)؛ همچنین قرآن در آیه 153 احزاب/33 زنان پیامبر را به رعایت حجاب توصیه کرده و در ادامه این امر را در برابر گروهی از مردان از جمله برادران لازم ندانسته است: «لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی...اِخونِهِنَّ...» . از این آیات استفاده می‌شود که در مقابل، برادر نیز می‌تواند بدون قصد لذت به خواهر و زینتهای او نگاه کند[81]؛ اما در اینکه آشکار کردن چه زینتهایی از خواهر در برابر برادر و نگاه وی به این زینتها جایز است آرای متفاوتی میان فقیهان مطرح است؛ به نظر فقیهان شیعه و بسیاری از فقیهان اهل سنت مقصود زینتهای باطن و مواضع آن به جز عورتین است.[82] = تزیین)
همچنین ازدواج برادر با خواهر نسبی و رضاعی خود حرام است: «حُرِّمَت عَلَیکُم ... اَخَوتُکُم ... و اَخَوتُکُم مِنَ الرَّضـعَةِ...» . (نساء/4،23) از این آیه برمی‌آید که در مقابل، بر خواهر نیز ازدواج با برادر نسبی و رضاعی خود حرام است.[83] در مورد برادر یا خواهر رضاعی میان اینکه آنان با هم از مادر شیرخورده یا یکی با فرزند قبلی مادر و دیگری با فرزند بعدی او شیر خورده باشد تفاوتی نیست و در همه موارد ازدواج حرام است[84]؛ همچنین آیه فوق افزون بر حرمت عقد و آمیزش[85] هر نوع بهره‌گیری جنسی از یکدیگر و حتی تملک را شامل است.[86] این حرمت نیز دائمی است؛ نه موقت.[87]

3. ارث بردن برادر:

3. ارث بردن برادر:
برادر در طبقه دوم وارثان و پس از طبقه نخست یعنی فرزندان و پدر و مادر میّت قرار دارد[88]، بنابراین در صورتی ارث می‌برد که میت وارثی در طبقه اوّل نداشته باشد[89]: «... و هُوَ یَرِثُها اِن لَم یَکُن لَها ولَدٌ...» . (نساء/4،176) این نکته از آیات «... واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعض فی کِتـبِ اللّهِ ...» (انفال/8 75؛ احزاب/33،6) که برخی از خویشاوندان را در ارث بردن، بر دیگران مقدم دانسته[90] نیز استفاده می‌شود. با فقدان وارث طبقه اول، در صورتی که برادرِ میت، برادرِ پدری و مادری یا برادر پدری میت باشد و میت برادر و خواهر دیگری نداشته باشد همه اموال میت را به ارث می‌برد:[91] «... اِنِ امرُؤٌا هَلَکَ لَیسَ لَهُ وَلَدٌ ولَهُ اُختٌ فَلَها نِصفُ ما تَرَکَ و هُوَ یَرِثُها اِن لَم یَکُن لَها ولَدٌ ...» (نساء/4،176)؛ اما اگر برادر پدری و مادری خواهر یا خواهران پدر و مادری نیز داشته باشد در این صورت هر برادر دو برابر سهم هر خواهر ارث می‌برد[92]: «... و اِن کانوا اِخوَةً رِجالاً و نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیَینِ...» (نساء/4،176) و اگر میت یک برادر یا خواهر مادری داشته باشد هریک61 مال میت را به ارث خواهند برد[93]: «... و اِن کانَ رَجُلٌ یورَثُ کَلــلَةً اَوِ امرَاَةٌ ولَهُ اَخٌ اَو اُختٌ فَلِکُلِّ واحِد مِنهُمَا السُّدُسُ...» (نساء/4،12) و در صورتی که برادر و خواهر مادری بیش از یک نفر باشند همگی به طور مجموع31 مال را به ارث خواهند برد[94]: «.. فَاِن کَانوا اَکثَرَ مِن ذلِکَ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثّلُثِ...» . (نساء/4،12) کلاله به معانی گوناگون از جمله، غیر از فرزند و پدر[95]، میت، وارث و میراث[96] تفسیر شده است؛ ولی امامیه با توجه به روایات اهل‌بیت(علیهم السلام)آن را برادر و خواهر میت می‌دانند.[97] همه این سهام در صورتی به برادر می‌رسد که میت وصیت یا دَیْنی زیانبار نداشته باشد: «... مِن بَعدِ وصِیَّة یوصی بِها اَو دَین غَیرَ مُضارّ...» . (نساء/4،12)

4. حاجب بودن برادر از ارث:

4. حاجب بودن برادر از ارث:
برادر افزون بر ارث بردن، گاهی مانع از ارث بردن دیگران شده یا سهم آنان را در ارث کاهش می‌دهد؛ مثلاً وجود برادر که در طبقه دوم قرار دارد مانع ارث بردن وارثان طبقات بعدی می‌شود[98]: «...واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعض فی کِتـبِ اللّهِ...» (انفال/8 75؛ احزاب/33،6)؛ همچنین در صورتی که از میت تنها پدر و مادر باقی بماند مادر31 مال را به ارث می‌برد؛ اما اگر میت برادرانی نیز داشته باشد آنان سهم مادر را به 61 کاهش می‌دهند[99]: «... فَاِن لَم یَکُن لَهُ وَلَدٌ وورِثَهُ اَبَواهُ فَلاُِمِّهِ الثُلُثُ فَاِن کَانَ لَهُ اِخوَةٌ فَلاُِمِّهِ‌السُّدُسُ...» . (نساء/4،11) طبق رأی فقیهان امامیه برادران در صورتی می‌توانند حاجب باشند که الف. دو نفر و بیشتر از دو نفر باشند. ب. برادران پدر و مادری یا پدری میت باشند. ج. برادران و نیز پدر زنده باشد. د. مانعی برای ارث بردن آنان نباشد[100]؛ اما فقیهان اهل سنت همه این موارد را شرط نمی‌دانند.[101]

5 غذا خوردن از خانه برادر:

5 غذا خوردن از خانه برادر:
وارد شدن برادر و خواهر به خانه برادر و تناول کردن از غذای موجود در آن جایز است[102]: «لَیسَ عَلَی الاَعمی حَرَجٌ ... ولا عَلی اَنفُسِکُم اَن تَأکُلوا مِن...بُیوتِ اِخونِکُم...» . (نور/24،61) برخی از فقیهان اهل سنت این کار را در صورتی جایز شمرده‌اند که صاحب خانه اجازه داده باشد.[103] برخی دیگر آن را مشروط به آگاهی شخص به رضایت صاحب خانه کرده‌اند[104]؛ ولی فقیهان امامیه بر این باورند که این کار در صورتی جایز است که علم یا ظن قوی به عدم رضایت صاحب طعام نداشته باشیم.[105] البته در صورت ورود شخص به منزل برادر و دیگر خویشاوندان و استفاده از طعام وی باید از اسراف بپرهیزد.[106]

برادر در قیامت:

برادر در قیامت:
قرآن در آیه 34 عبس/80 قیامت را روزی دانسته که انسانها از تمام خویشاوندان از جمله از برادر خویش می‌گریزند: «یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن اَخیه * واُمِّهِ واَبیه» . به نظر برخی گریختن از برادر و دیگر خویشاوندان برای آن است که برادر حقوق ضایع شده‌اش در دنیا را از وی طلب نکند یا بدان جهت است که برادر او را در حال گرفتاری و عذاب نبیند.[107] در آیه‌ای دیگر قرآن قیامت را روزی دانسته است که مجرمان حاضر می‌شوند همه خویشاوندان حتی برادرانشان را فدا کنند تا از عذاب دردناک آن روز رهایی یابند: «یُبَصَّرونَهُم یَوَدُّ المُجرِمُ لَویَفتَدی مِن عَذابِ یَومَئِذ بِبَنیه * وصـحِبَتِهِ واَخیه» .