گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
بردباری


بردباری => حلم

بردگی

اشاره

بردگی: مملوکیت انسانی برای انسانی دیگر
بردگی در لغت به معنای اسیری، غلامی، بندگی و مملوکیت انسانی برای انسانی دیگر[1] آمده است و به کسی که بنده و مملوک دیگری باشد برده، عبد یا غلام گویند.[2] در اصطلاح نیز عبارت است از مملوکیت برخی از انسانها برای انسانهای دیگر که بر اساس آن مالک یا برده‌دار مالک جان، مال، ناموس و دسترنج وی بوده، در خرید و فروش او آزاد است.[3] قرآن از برده و بردگی با واژگان و تعبیرهایی گوناگون یاد کرده؛ از جمله: 1. «عبد» که به معنای تسلیم، خضوع، بنده و برده است.[4] این واژه و مشتقات آن در آیات متعددی به کار رفته؛ ولی در 5 آیه به معنای برده یا بردگی است که سه‌بار به صورت مفرد (عبد) (بقره/ 2، 178، 221؛ نحل/ 16، 75) و یک‌بار به صورت جمع (عباد) (نور/24، 32) و یک بار به صورت فعل (عَبَّدت) (شعراء/ 26، 22) آمده است.
2. «رَقَبَه» از «رقب» به معنای مراقبت گرفته شده[5] و در لغت به معانی مختلفی چون گردن و برده[6] آمده است و به بردگان از آن جهت که ریسمان در گردن آنان می‌آویختند رقبه گفته‌اند.[7] این واژه 8 بار در قرآن به معنای برده به کار رفته‌که‌6 بار به صورت مفرد (رقبه) (نساء/ 4، 92؛ مائده/5 89 مجادله 58 3؛ بلد/ 90، 13) و دو بار به صورت جمع (رقاب) (بقره/ 2، 177؛ توبه/9، 60) آمده است.
3 «اَمَه» به معنای زن برده (کنیز) است[8] و یک بار به صورت مفرد (بقره/2،221) و یک بار به صورت جمع (اماء) (نور/24، 32) به کار رفته‌است.
4 «فَتی» به معنای جوان و جوانمرد و برده است[9] و 10 بار در قرآن به کار رفته که در 5 مورد به‌معنای غلام و برده است که یک بار به صورت مفرد (فَتی) (یوسف/ 12، 30)، یک بار به صورت تثنیه (فَتَیان) (یوسف/ 12، 36) و سه بار به شکل جمع (فِتْیان) و (فَتَیات) (یوسف/ 12، 62 نساء/ 4، 25؛ نور 24 33) به کار رفته است.
5 مِلک یَمین»؛ ملک به معنای تسلط شخص بر چیزی به گونه‌ای که اختیار آن به دست وی باشد آمده[10] و «یمین» به معنای سوگند، عهد و پیمان است[11] و ممکن است بدان جهت به برده ملک یمین اطلاق شده که شخص با عهد و پیمان مالک وی می‌گردد. برخی مقصود از ملک یمین را تنها کنیز دانسته‌اند؛ ولی عده‌ای گفته‌اند: مقصود اعم از کنیز و غلام است.[12] این تعبیر 15 بار در قرآن به کار رفته؛ از جمله در آیات 3، 24 ـ 25، 36 نساء/4 که در بیشتر این موارد مقصود کنیزان هستند؛ همچنین واژه «مَوْلی» در قرآن فراوان به کار رفته که در یک‌آیه (نحل/16، 76) به معنای مالک و صاحب برده[13]است. در مجموع این آیات، قرآن ضمن بیان برخی موارد بردگی و اسباب آن در ملل پیشین، از وجود بردگی در عهد پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)سخن به میان آورده و برخی قوانین و احکام مربوط به بردگان از جمله آزادی و ازدواج‌بردگان و احسان کردن به آنان را یادآوری کرده است.

پیشینه بردگی:

پیشینه بردگی:
بردگی و برده‌داری از روزگار بسیار کهن و قرنها پیش از میلاد در میان اقوام و ملل‌پیشین رایج بوده و افراد، گروهها و حتی حکومتها، افراد یا اقوام دیگر را به بردگی می‌گرفتند و آنها را خریده، فروخته یا در کارهای خدماتی و دشوار به کار می‌گرفتند، افزون بر این، بردگی در قوانین و شرایع پیشین مانند قانون حمورابی، مانو، شریعت یهود، مسیحیت و جز اینها نیز به رسمیت شناخته شده[14] و دستورات و احکامی در مورد بردگان در این قوانین صادر گردیده است.
به نوشته ویل‌دورانت بردگی در میان یونانیان رواج فراوانی داشت. آنان اسیران جنگی، کودکان سرراهی، کودکان ولگرد و مجرمان را به بردگی می‌گرفتند و آنها را خرید و فروش می‌کردند.[15] افلاطون[16] و ارسطو[17] از فلاسفه بزرگ یونان اصل بردگی را معقول و حتی آن را از ضروریات هر جامعه می‌دانستند. رومیان نیز اسیران جنگی، فرزندان بردگان، دزدان دریایی و راهزنان، اطفال سرراهی، اطفالی که به وسیله پدر و مادرشان فروخته می‌شدند و محکومان به اعمال شاقه را به بردگی می‌گرفتند[18] و در کارهای دشوار به کار گرفته به طرز وحشیانه‌ای شکنجه می‌کردند تا آنجا که این سختگیریها چندین بار به قیام بردگان بر ضد‌مالکان انجامید.[19]
در ایران باستان نیز بردگی رایج بوده و آیین زرتشت از آن نهی نکرده بود. ایرانیان بیشتر، اسیران جنگی را به بردگی می‌گرفتند[20]، هر چند از بردگی رعایا و کشاورزان به دست مالکان در برخی از دوره‌ها نیز گزارشهایی نقل شده است[21]؛ همچنین بردگی در مذهب یهود مشروع بوده و در تورات سفارشها و دستوراتی در این مورد از جمله خریدن برده از امتهای اطراف خود و استفاده از آنان در تولید و کشاورزی[22]، برده کردن و فروختن سارق در صورت عدم توان پرداخت غرامت از سوی وی[23]، مجازات مولا در صورت کشته شدن بلافاصله برده بر اثر ضربه عصای وی و عدم مجازات مولا در صورتی که برده پس از چند ساعت بمیرد[24] وارد گردیده است. در شریعت عیسی(علیه السلام)نیز بردگی مورد تأیید بوده است. در نامه پولس به افسیسیان، بردگان به اطاعت با ترس و هراس از اربابان بشری خود توصیه شده‌اند.[25] به نقل مسترهاکس در قاموس کتاب مقدس، انجیل ابداً در خصوص آزادی غلامان سخن نرانده و بلکه بر عکس، غلامان را، به اطاعت مالکان خود مأمور کرده است.[26] برخی از فلاسفه شهیر و قدیس مسیحی بردگی را نوعی کیفر خدایی برای بردگان می‌دانستند.[27] در میان عرب جاهلی نیز برده‌داری مرسوم بود و آنان ضمن به بردگی گرفتن اسیران جنگی از دیگر سرزمینها نیز برده‌هایی خریده، آنها را به فروش می‌رساندند[28]، افزون بر این وامدارانی که نمی‌توانستند وام خود را بپردازند نیز به بردگی گرفته می‌شدند[29]، چنان‌که گاه اشخاص آزاد در جریان یک قمار خود را باخته، به دام بردگی می‌افتادند.[30]
قرآن کریم نیز در آیاتی به برخی موارد بردگی در میان امتهای پیشین پرداخته است؛ از جمله در سوره یوسف/12 به سرگذشت یوسف و برادرانش اشاره کرده که پس از افکندن او در چاه، به وسیله کاروانی نجات می‌یابد و سپس به بهایی اندک فروخته می‌شود: «وشَرَوهُ بِثَمَن بَخس دَرهِمَ مَعدودَة» . (یوسف/ 12، 20) در آیه 30 همین سوره نیز از بردگی آن حضرت یاد شده است[31]: «و قالَ نِسوَةٌ فِی المَدینَةِ امرَاَتُ العَزیزِ تُروِدُ فَتـها عَن نَفسِهِ» . سپس در آیاتی دیگر از زندانی شدن آن حضرت به همراه دو برده دیگر یاد شده است[32]: «و‌دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَیانِ» . (یوسف/12، 36) از آیات دیگر این سوره برمی‌آید که یوسف نیز پس از رسیدن به حکومت خود بردگانی داشته است؛ از جمله آیه‌62 این سوره که در آن به غلامان خود فرمان می‌دهد که پول یا قیمت گندم برادرانش را در میان بار آنان قرار دهند: «و قالَ لِفِتیـنِهِ اجعَلوا بِضـعَتَهُم فی رِحالِهِم لَعَلَّهُم یَعرِفونَها» ؛ همچنین از آیات 74 ـ 75 این سوره به دست می‌آید که جزای سرقت در عصر یوسف بردگی (دائم یا موقت) بوده است[33]: «قالوا فَما جَزؤُهُ اِن کُنتُم کـذِبین * قالوا جَزؤُهُ مَن وُجِدَ فی رَحلِهِ فَهُوَ جَزؤُهُ» . به عقیده برخی از مفسران، مردم آن عصر سارق را به مدت یک سال به بردگی می‌گرفتند. قول دیگر این است که این سنت تنها در نزد مردم کنعان و شریعت حضرت یعقوب رایج بوده و آنان سارق را به اندازه سرقتش به بردگی می‌گرفتند[34]؛ نه طبق قوانین مصر، و آیه بعد که می‌گوید: یوسف نمی‌توانست طبق قوانین مصر برادرش را در نزد خود نگه دارد: «ما کانَ لِیَأخُذَ اَخاهُ فی دینِ المَلِکِ» (یوسف/12، 76) می‌تواند مؤید این رأی باشد.
در عصر موسی(علیه السلام) نیز بردگی رایج بوده و فرعون تمامی قوم بنی‌اسرائیل* را برده و بنده خود کرده بود، ازاین‌رو وقتی موسی و هارون وی را به پرستش خدای یگانه فراخواندند فرعون و اطرافیانش با این استدلال که قوم شما بنده و برده ما هستند از ایمان آوردن به آنان امتناع کردند: «فَقالوا اَنُؤمِنُ لِبَشَرَینِ مِثلِنا وقَومُهُما لَنا عـبِدون» . (مؤمنون/23، 47) در آیه 22 شعراء/26 نیز موسی(علیه السلام)فرعون را به سبب به بردگی گرفتن بنی‌اسرائیل سرزنش می‌کند: «تِلکَ نِعمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ اَن عَبَّدتَ بَنی اِسرءیل» ؛ همچنین قرآن در آیات متعدد دیگر از کشتن مردان و زنده نگه‌داشتن زنان از سوی فرعون یاد کرده است: «یُذَبِّحونَ اَبناءَکُم ویَستَحیونَ نِساءَکُم» (بقره/ 2، 49؛ اعراف/7، 127، 141؛ ابراهیم/ 14، 6 قصص/28، 4) که به نظر برخی از مفسران زنده نگه‌داشتن زنان برای بردگی و خدمت به فرعونیان بوده است.[35]
آیاتی نیز به وجود بردگی و رواج آن در میان اعراب جاهلی پیش از اسلام و عصر پیامبر اشاره دارد؛ از جمله در آیه 37 احزاب/33 از آزاد شدن یکی از بردگان به دست پیامبر یاد شده است: «و اِذ تَقولُ لِلَّذی اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِ و اَنعَمتَ عَلَیهِ اَمسِک عَلَیکَ زَوجَکَ» . مراد از شخص مورد نظر در آیه، زید‌بن حارثه و مراد از نعمت دادن خدا و پیامبر به او آزادی وی به دست رسول‌اکرم(صلی الله علیه وآله)است[36]، زیرا وی پیش از اسلام برده خدیجه همسر آن حضرت بود.[37] آیه 33 نور نیز از وجود زنان برده در میان اعراب و وادار کردن آنان به عمل فحشا برای کسب درآمد دنیوی سخن گفته است: «ولا‌تُکرِهوا فَتَیـتِکُم عَلَی البِغاءِ اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا» ؛ همچنین آیات متعدد دیگری به وجود بردگان در میان جامعه مسلمانان صدر اسلام اشاره دارد که در آن خداوند برخی احکام بردگان و وظیفه مسلمانان در برابر آنان را یادآوری کرده است. = همین مقاله، احکام بردگی)
بردگی در کشورهای مختلف تا سالهای طولانی پس از ظهور اسلام ادامه داشت تا اینکه در حدود قرن 19 میلادی نهضت دامنه‌داری برای الغای بردگی در جهان آغاز گردید و بردگی به شکل مرسوم آن در همه دولتها پایان یافت[38]؛ لیکن هر چند بردگی فردی در این قرن پایان یافت، ولی با تغییر نوع و شکل آن بردگی جمعی و استثمار ملتها جای بردگی فردی را گرفت.[39] مظاهری از این نوع بردگی جدید و مدرن در عصر کنونی نیز رایج است.

اسلام و بردگی:

اسلام و بردگی:
بر خلاف اقوام و ملتهای پیشین که بردگی را به صورت گسترده جایز شمرده، از راههای متعدد بدان اقدام می‌کردند و هیچ منزلت و ارزشی برای بردگان قائل نبودند، اسلام در مواجهه با این واقعیت موجود راهکارهایی را برگزید؛ اولاً فقه اسلامی همه راههای بردگی را مسدود ساخت و تنها برده کردن اسیران جنگی کافر را جایز شمرد: «ما کانَ لِنَبِیّ اَن‌یَکونَ لَهُ اَسری‌حَتّی یُثخِنَ فِی الاَرضِ» (انفال/8 67) که طبق روایات و نظر فقهای شیعه و اهل سنت، حاکم اسلامی مخیر است این اسیران را با فدیه یا بدون فدیه آزاد کند یا آنان را به بردگی بگیرد.[40] این امر از آیه 50 احزاب/33 استفاده می‌شود. خداوند در این آیه به پیامبر اسلام اجازه ازدواج با کنیزانی را داده که از راه غنایم جنگ (فیء) مالک شده است: «یـاَیُّهَا النَّبیُّ اِنّا اَحلَلنا لَکَ... وما مَلَکَت یَمینُکَ مِمّا اَفاءَ‌اللّهُ عَلَیکَ» . تجویز بردگی اسیران نه از آن جهت است که اسلام حرمتی برای جان انسانها قائل نبوده، یا در پی استثمار بشر است، بلکه اسلام بردگی را جزئی از جنگ و جهاد و نتیجه قهری آن می‌داند؛ جنگی که در برابر مسلمانان افراد کافران معاندی قرار دارند که به هیچ وجه حاضر به سازش و تسلیم در برابر عدالت و قوانین الهی نیستند، بلکه با اصرار بر کفر و ستیزه‌جویی و گاه اقدام به جنگ با مسلمانان در پی از بین بردن عدالت و تعالیم الهی بر آمده‌اند و روشن است که به بردگی گرفتن این‌گونه افراد نه تنها ظلم به بشر و استثمار آنان نیست، بلکه در جهت خدمت به انسانیت و تحقق عدالت است[41]، افزون بر این، هدف دیگر از برده کردن اسیران را می‌توان تربیت کردن آنان در سایه تعالیم اسلامی دانست[42]، بر این اساس در آیاتی از قرآن کریم (نساء/4، 92) و احادیث[43]، بیشتر بر آزاد کردن بردگان مؤمن و رهیافته به حق تأکید شده و مسلمانان از آزاد کردن برده کافر منع شده‌اند.[44] ثانیاً حکم بردگی اسیران در شریعت اسلام حکمی الزامی نیست تا حاکم اسلامی یا مسلمانان موظف به برده کردن کافران باشند، بلکه حکمی اختیاری است که حاکم اسلامی با توجه به مصالح مسلمانان و شرایط موجود، اختیار برگزیدن این راه را دارد[45]، ازاین‌رو پیامبر‌اسلام ـ جز موارد نادر از جمله غزوه بنی‌قریظه که زنان آنان را به بردگی گرفت و آنان را برای خرید اسب و سلاح به نجد فرستاد ـ [46] در بیشتر جنگها اسیران کافر را آزاد می‌کرد؛ از جمله در غزوه بنی‌نضیر آن حضرت هیچ یک از جنگجویان کافر را به اسارت* و بردگی نگرفت (حشر/59 1 ـ 2)، در جنگ بدر همه اسیران مشرک را با فدیه* یا بدون فدیه آزاد کرد[47] (محمّد/47،4)، در فتح مکه همه اهالی آن را آزاد کرد[48] و در غزوه هوازن هم 6000 اسیر را بدون گرفتن فدیه آزاد کرد.[49] ثالثاً بر خلاف اقوام و ملل دیگر که به برده به صورت کالایی نگریسته، برای جان او ارزشی قائل نبودند اسلام مقام بشریت برده را پا بر جا ساخت و برای او روحی مساوی با روح مالکش قرار داد و به مسلمانان سفارش کرد تا به جای عنوان «کنیز» و «غلام» بردگان را با عنوان «پسرم» و «دخترم» یاد کنند.[50] در برخی روابط اجتماعی و مسئولیتها نیز به آنان حق تساوی با آزادگان بخشید تا آنجا که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) غلامی سیاه را مؤذن ویژه خود قرار داد.[51] آن حضرت بین بردگان و اشراف عرب پیمان برادری استوار کرد[52]، دختر عمه خود زینب را به همسری فردی از بردگان درآورد[53] و وی را به فرماندهی سپاهی که در آن بزرگان عرب بودند برگزید[54]، افزون بر این زمینه پیشرفت علمی آنان را فراهم ساخت، به گونه‌ای که بسیاری از مفسران و فقیهان برجسته صدر اسلام همچون عطا، مجاهد، سعید‌بن جبیر و زید‌بن اسلم از بردگان و موالیان بودند.[55] رابعاً هرچند اسلام یک راه را برای بردگی باز گذاشته؛ اما در مقابل، راههای پرشماری را برای آزادی بردگان گشوده است که برخی از این راهها را به عنوان تکلیفی الزامی بر مسلمانان واجب کرده و برخی راهها را دارای فضیلت و پاداش دانسته است، ضمن اینکه راههایی نیز قرار داده که بردگان به طور قهری و بدون رضایت مالک آزاد گردند که اگر همگان این راهها را می‌پیمودند پس از مدت کوتاهی همه بردگان آزاد می‌شدند[56] = همین مدخل، احکام بردگی)، بر این اساس همه محدثان و فقیهان اسلامی در کتابهای حدیثی و فقهی خود ابوابی با عنوان «باب‌العتق» [57] یا «کتاب العتق» [58] یعنی باب یا مبحث آزادی بردگان آورده‌اند؛ نه باب یا کتاب «استرقاق»، یعنی بردگی که این نکته حکایت از توجه و اهتمام شدید اسلام به آزاد شدن بردگان و پرهیز از برده ساختن آنان دارد.

احکام بردگان

1. محجور بودن برده:

1. محجور بودن برده:
برده از نظر اسلام مِلْک مولا محسوب می‌شود و وی حق تملک و تصرف در چیزی را ندارد: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبدًا مَملوکـًا لا یَقدِرُ عَلی شَیء» . (نحل/ 16، 75) مقصود از «لایَقدِرُ» نفی مطلق قدرت نیست، بلکه مراد قدرت تصرف در امور و اختیار تشریعی است که آیه فوق آن را نفی کرده است.[59] قرآن در آیه‌ای دیگر نیز با استفهام انکاری مشارکت عبد در اموال مولا را نفی کرده است[60]: «ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً مِن اَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن شُرَکاءَ فیما رَزَقنـکُم» . (روم/ 30، 28) بر پایه این نظر بردگان حق تصرف در اموال یا منعقد ساختن عقود و ایقاعات از جمله ازدواج یا طلاق را ندارند[61]، ازاین‌رو قرآن در آیه‌ای دیگر به مؤمنان سفارش می‌کند تا در صورت ازدواج با بردگان از مالکان آنان اجازه بگیرند: «فانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ» . (نساء/4، 25) رأی بیشتر‌بلکه مشهور میان فقیهان امامیه نیز همین است[62]؛ ولی برخی با استناد به ذیل آیه 32 نور/24 که در آن خداوند وعده داده است تا بردگان فقیر را از فضل خود بی‌نیاز سازد: «اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ‌اللّهُ مِن فَضلِهِ» و نیز برخی روایات[63] که در آن مال به عبد نسبت داده شده قائل به حق تملک بردگان شده‌اند.[64] برخی نیز برآن‌اند که برده حق تصرف در برخی اموال، از جمله مبلغی که در معامله مجاز از سوی مالک و افزون بر سهم او به دست می‌آورد (فاضل الضریبه)، ارش جنایاتی که بر او وارد می‌شود و آنچه مالک به او تملیک کرده را دارد.[65] عده‌ای نیز بین ادله فوق جمع کرده و گفته‌اند: برده مالک می‌شود؛ اما حق تصرف در اموالش را ندارد.[66]

2. آزاد سازی برده:

الف. کفاره قتل خطایی:

الف. کفاره قتل خطایی:
کفاره کشتن مسلمانی از روی خطا دیه کامل و آزاد کردن برده‌ای مسلمان است: «مَن قَتَلَ مُؤمِنـًا خَطَــًا فَتَحریرُ رَقَبَة مُؤمِنَة ودِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلی اَهلِهِ» (نساء/ 4، 92)؛ اما در صورتی که اولیای مقتول، کافر و دشمن مسلمانان باشند تنها یک برده مؤمن آزاد می‌گردد: «فَاِن کَانَ مِن قَوم عَدُوّ لَکُم وهُوَ مُؤمِنٌ فَتَحریرُ رَقَبَة مُؤمِنَة» (نساء/4،92) و اگر اولیای مقتول، کافر و همپیمان مسلمانان باشند افزون بر آزاد کردن برده پرداخت دیه نیز لازم است: «واِن کانَ مِن قَوم بَینَکُم وبَینَهُم میثـقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلی اَهلِهِ وتَحرِیرُ رَقَبَة مُؤمِنَة» . (نساء/4،92) بیشتر مفسران و فقهای اهل سنت مقتول در آیه فوق را کافر دانسته‌اند[68]؛ لیکن ظاهر آیه و روایات تفسیری[69] مؤید مسلمان بودن مقتول است. رأی مفسران شیعه نیز همین است.[70] در صورتی که قاتل توانایی آزاد کردن برده را نداشته باشد یا برده‌ای یافت نشود باید دو ماه پیاپی روزه بگیرد: «فَمَن لَم یَجِد فَصیامُ شَهرَینِ‌مُتَتابِعَینِ» . (نساء/4، 92)

ب. کفاره شکستن سوگند:

ب. کفاره شکستن سوگند:
کفاره شکستن سوگندی که از روی اراده و به گونه جدّی ادا شود آزاد کردن یک برده یا اطعام 10 مسکین یا پوشاندن آنان است: «فَکَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـکینَ... اَو کِسوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبَة» . (مائده/5 89) درباره اینکه مراد از برده در این آیه چیست دو نظر وجود دارد: بنابر یک نظر که بسیاری از اهل‌سنت آن را پذیرفته‌اند برده باید مسلمان باشد[71]؛ ولی بنابر نظر دیگر که ظاهر آیه نیز آن را تأیید می‌کند کفایت مطلق برده است. فقهای امامیه نظر اخیر را پذیرفته‌اند[72]، هر چند آزاد کردن برده مؤمن را بهتر‌دانسته‌اند.[73]

ج. کفاره ظهار:

ج. کفاره ظهار:
کسی که پس از ظهار همسر خویش قصد بازگشت داشته باشد قبل از مباشرت باید برده‌ای را آزاد کند: «والَّذینَ یُظـهِرونَ مِن نِسائِهِم ثُمَّ یَعودونَ لِما قالوا فَتَحریرُ رَقَبَة مِن قَبلِ اَن یَتَماسّا» (مجادله/ 58 3)؛ اما اگر برده‌ای نیابد باید دو ماه پیاپی روزه بگیرد: «فَمَن لَم‌یَجِد فَصیامُ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ مِن قَبلِ اَن یَتَماسّا» . (مجادله/58 4) در برده کفاره ظهار نیز بین فقهای فریقین دو قول است: برخی قید مسلمان بودن را شرط دانسته‌اند[74]؛ ولی برخی دیگر آزاد کردن هر برده‌ای را کافی می‌دانند.[75]

د. آزادسازی بردگان با زکات:

د. آزادسازی بردگان با زکات:
یکی از مصارف زکات آزاد کردن بردگان است: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـکینِ... وفِی الرِّقابِ» (توبه/9، 60) که در صورت وجود برده، دولت اسلامی و مؤمنان موظف‌اند بخشی از زکات را در این راه هزینه کنند.
افزون بر راههای فوق قرآن در آیاتی دیگر مسلمانان را به آزاد کردن بردگان با انفاق اموال خود توصیه و ترغیب کرده و برای این عمل پاداشهای فراوانی قرار داده است؛ از جمله در آیه 33 نور/24 مسلمانان به منعقد کردن قرارداد مکاتبه با بردگان جهت آزادی آنان توصیه شده‌اند: «والَّذینَ یَبتَغونَ الکِتـبَ مِمّا مَلَکَت اَیمـنُکُم فَکاتِبوهُم اِن عَلِمتُم‌فیهِم خَیرًا» . مکاتبه قراردادی است که بین برده و مالک منعقد می‌شود و براساس آن برده متعهد می‌گردد از طریق کسب، مالی تهیه کرده، به اقساط برای آزادی خود بپردازد.[76] برخی از اهل سنت چنین قراردادی را بر مالکان واجب دانسته‌اند[77]؛ لیکن فقهای امامیه و بیشتر اهل‌سنت انعقاد آن را مستحب دانسته‌اند.[78]مقصود از «خَیراً» در آیه فوق، قدرت بر کسب، پرداخت مال الکتابه و توانایی تشکیل دادن زندگی مستقل پس از آزادی است.[79] برای تسریع در آزاد شدن بردگان و تسهیل این امر، مالکان مأمور شده‌اند که از مال اللّه به آنان بدهند: «وءاتوهُم مِن مالِ اللّهِ» . (نور/ 24، 33) به نظر برخی از فقها مراد از این مال، پرداخت بخشی از زکات به بردگان است.[80] عده‌ای نیز گفته‌اند: مالک بخشی از اقساط را به او بخشیده، در صورت دریافت به او باز گرداند.[81] این احتمال نیز وجود دارد که در آغاز سرمایه‌ای در اختیار بردگان نهاده شود تا با کسب کردن، برده، هم معاش خود را اداره و هم اقساط خود را پرداخت کند[82]؛ همچنین قرآن در آیه 177 بقره/2 از جمله مصادیق کار نیک را پرداخت اموال برای آزادی بردگان دانسته و چنین افرادی را از راستگویان و پرهیزگاران شمرده است: «ولـکِنَّ البِرَّ مَن...ءاتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی القُربی... وفِی الرِّقابِ ... اُولـئِکَ الَّذینَ صَدَقوا واُولـئِکَ هُمُ المُتَّقون» . در آیاتی دیگر آزاد ساختن بردگان عامل عبور از گردنه‌های سخت قیامت دانسته شده است: «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَه * و ما اَدرکَ مَا العَقَبَه * فَکُّ رَقَبَه» . (بلد/ 90، 11 ـ 13)
در روایات اسلامی نیز برای عتق بردگان پاداش و فضایل فراوانی بیان شده است[83]، افزون بر این در سیره عملی پیامبر و اهل‌بیت(علیهم السلام)هم این کار بسیار گزارش شده است، چنان که در روایتی امام‌صادق(علیه السلام)فرمود: علی(علیه السلام) در طول عمر خویش 1000 بنده از دسترنج خود آزاد کرد.[84] افزون بر راههای واجب و مستحب عتق، به موجب فقه اسلامی در برخی موارد عتق به گونه قهری صورت می‌گیرد.[85]

3. ازدواج بردگان:

3. ازدواج بردگان:
از دیدگاه اسلام بردگان مانند افراد دیگر از بسیاری حقوق اجتماعی و فردی از جمله حق ازدواج بهره‌مندند، ازاین‌رو مالکان مأمور شده‌اند تا زمینه ازدواج آنان را فراهم‌کرده، آنان را همسر دهند: «و اَنکِحوا . الصّــلِحینَ مِن عِبادِکُم واِمائِکُم» . (نور/ 24، 32) مقصود از بردگان صالح به نظر برخی، بردگان بالغ و شایسته برای ازدواج است.[86] برخی نیز آن را به صلاحیت در اعتقاد و ایمان تفسیر کرده‌اند[87]؛ ولی ظاهراً مراد از آن صلاحیت فرهنگی و اخلاقی برده و احساس مسئولیت او در زندگی مشترک باشد که در عصر نزول، بردگان فاقد این خصوصیت بودند.[88] به نظر امامیه و بیشتر‌فقیهان اهل سنت بردگان می‌توانند با زنان آزاد نیز ازدواج کنند[89]؛ ولی برخی از مذاهب اسلامی برآن‌اند که بردگان حق ازدواج با زنان آزاد را ندارند.[90]
همچنین قرآن بردگان را با انسانهای آزاد از یک نسل و همه را فرزندان آدم[91] یا همه را شریک در ایمان و اسلام[92] دانسته است: «بَعضُکُم مِن بَعض» (نساء/4، 25) و به مسلمانانی که به سبب مهر سنگین و نفقه زیاد[93] توانایی ازدواج با زنان آزاد را ندارند توصیه می‌کند که با کنیزان مسلمان ازدواج کنند: «و مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولاً اَن یَنکِحَ المُحصَنـتِ المُؤمِنـتِ فَمِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن فَتَیـتِکُمُ المُؤمِنـتِ» . (نساء/4، 25) البته این ازدواج باید با اجازه مالکان بردگان باشد: «فانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ» و مهریه متعارف پرداخت شود: «وءاتوهُنَّ اُجورَهُنَّ بِالمَعروفِ» و شرط بردگان را نیز آن دانسته است که آنان آشکارا یا در نهان مرتکب عمل منافی عفت نگردند: «مُحصَنـت غَیرَ مُسـفِحـت ولا مُتَّخِذتِ اَخدان» . سپس قرآن می‌گوید: این ازدواج برای کسانی است که می‌ترسند در صورت ازدواج نکردن گرفتار کار حرام شوند: «ذلِکَ لِمَن خَشِیَ العَنَتَ مِنکُم» و در نهایت به این دسته از مسلمانان سفارش می‌کند که اگر صبر کنند بهتر است: «واَن تَصبِروا خَیرٌ لَکُم» (نساء/ 4، 25) که مقصود، صبر از ازدواج با کنیزان[94] یا صبر بر عفت و عدم ارتکاب حرام است.[95] به نظر برخی اولویت ازدواج با زنان آزاد و مشروط کردن ازدواج با بردگان به شرایط مذکور (عدم توانایی بر ازدواج با زنان آزاد و ترس از ارتکاب حرام) بدان جهت بوده است که طبع انسانها از ازدواج با بردگان کراهت داشته و آن را برای خود کسر شأن می‌شمردند[96] و نیز ممکن است راز نهی و آوردن این شرایط، پایین بودن سطح فرهنگ و اخلاق بردگان در آن عصر باشد[97]، بنابراین، شرایط مذکور شرط وجوب نبوده، بلکه بر برتری ازدواج با زنان آزاد و مرجوح بودن ازدواج با برده دلالت دارد[98]؛ لیکن برخی از فقیهان اسلامی شرایط فوق را شرط وجوب دانسته، بدون تحقق آن ازدواج با بردگان را ممنوع‌می‌دانند.[99]

4. استمتاع از برده:

4. استمتاع از برده:
از جمله آثار مملوکیت برده، جواز استمتاع مالک از اوست[100]: «یـاَیُّهَا النَّبیُّ اِنّا اَحلَلنا لَکَ اَزوجَکَ الّـتی ءاتَیتَ اُجورَهُنَّ وما مَلَکَت یَمینُکَ» (احزاب/ 33، 50 و نیز نساء/ 4، 3)، بر این اساس بهره‌گیری جنسی مالکان مرد از کنیزان خود و آشکار کردن عورت هر یک در برابر دیگری جایز بوده، هیچ‌گونه ملامتی بر آنان نخواهد بود: «والَّذینَ هُم لِفُروجِهِم حـفِظون * اِلاّ عَلی اَزوجِهِم اَو ما مَلَکَت اَیمـنُهُم فَاِنَّهُم غَیرُ مَلومین» (مؤمنون/23، 5 ـ 6)؛ همچنین اگر برده زن که به اسارت مسلمانان در می‌آید شوهر داشته باشد اسارت وی به منزله فسخ نکاح شمرده شده[101] و ازدواج با او یا استمتاع از وی برای مالک مباح خواهد بود: «حُرِّمَت عَلَیکُم ... والمُحصَنـتُ مِنَ النِّساءِ اِلاّ مامَلَکَت اَیمـنُکُم» . (نساء/4، 23 ـ 24) آیه مذکور درباره اسیران غزوه اوطاس نازل شد که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)پس از اطمینان از باردار نبودن زنان اسیر استمتاع از آنان را برای مالکان مسلمان آنان جایز شمرد.[102] اما برخی معتقدند اگر زن و شوهر کافر با هم به اسارت درآمدند ازدواج آنان به قوت خود باقی است و فسخ نمی‌شود.[103]

5 احکام جزایی بردگان:

اشاره

5 احکام جزایی بردگان:
قرآن در آیاتی به برخی از احکام جزایی مربوط به بردگان اشاره کرده است؛ مانند:

الف. قصاص:

الف. قصاص:
به نظر فقیهان امامیه و بیشتر اهل سنت اگر غیربرده، برده‌ای را بکشد قصاص نمی‌شود[104]: «کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ» (بقره/2، 178)؛ لیکن قاتل افزون بر پرداخت قیمت برده، تعزیر می‌گردد[105]؛ اما در مقابل، حنفیه با استناد به عموم آیات قصاص همچون: «کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی» (بقره/ 2، 178) و «کَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ» (مائده/ 5 45) و برخی روایات به قصاص انسان آزاد در مقابل کشتن برده فتوا داده‌اند و مقصود از جملات «الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ» (بقره/2،178) را ردّ عقیده برخی قبایل در جاهلیت* دانسته‌اند که در برابر کشتن برده‌ای از قبیله خود انسان آزادی را از قبیله قاتل می‌کشتند که قرآن با نزول این آیه، روش آنان را باطل دانست.[106] برخی دیگر نیز گفته‌اند: غیر برده تنها در صورتی که برده دیگری را بکشد قصاص می‌گردد[107]؛ همچنین اگر برده‌ای برده دیگر را بکشد قصاص می‌گردد: «کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی... العَبدُ بِالعَبدِ» . (بقره/ 2، 178)

ب. حدّ برده:

ب. حدّ برده:
اگر برده‌ای مرتکب عمل زنا گردد حد او نصف حد انسان آزاد است: «فَاِذا اُحصِنَّ فَاِن اَتَینَ بِفـحِشَة فَعَلَیهِنَّ نِصفُ ما عَلَی المُحصَنـتِ مِنَ العَذابِ» . (نساء/ 4، 25) رأی فقیهان امامیه و برخی از فقهای عامه با استناد به آیه فوق و برخی روایات همین است[108]؛ ولی برخی فقیهان «احصان» را در آیه فوق به معنای ازدواج دانسته و گفته‌اند: حدّ برده ازدواج کرده نصف انسان آزاد بوده و برده مجرد حدّی ندارد[109]. عده‌ای دیگر نیز احصان را به معنای ازدواج و آیه را مخصوص کنیزان دانسته و می‌گویند: حدّ کنیزی که ازدواج کرده نصف انسان آزاد است؛ اما حد کنیزی که ازدواج نکرده و عبد همچون انسان آزاد 100 تازیانه است.[110] برخی نیز احصان را به معنای اسلام دانسته‌اند[111]؛ لیکن با توجه به اینکه در قرآن احصان در بیشتر موارد به معنای پاکدامنی آمده و اینکه مجازات زنان شوهردار سنگسار است و سنگسار قابل تنصیف نیست، احصان در آیه فوق نمی‌تواند به معنای اسلام یا همسردار بودن باشد، بلکه به معنای پاکدامنی است[112]؛ همچنین برخی از آیه فوق استفاده‌کرده‌اند که بردگان سنگسار نمی‌شوند، زیرا‌سنگسار قابل تنصیف نیست.[113]

6 محرمیت برده و مالک:

6 محرمیت برده و مالک:
آشکار کردن عورت مالک مرد و کنیزان وی در برابر یکدیگر جایز است[114]: «والَّذینَ هُم لِفُروجِهِم حـفِظون * اِلاّ عَلی اَزوجِهِم اَو ما مَلَکَت اَیمـنُهُم فَاِنَّهُم غَیرُ مَلومین» . (مؤمنون/ 23، 5 ـ 6) البته جواز این عمل محدود به موارد خاص از جمله شوهر نداشتن کنیزان است[115]؛ همچنین در آیه‌ای دیگر آشکار کردن زینت زنان مالک در برابر بردگان خود مباح شمرده شده است: «و لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ...اَو ما مَلَکَت اَیمـنُهُنَّ» . (نور/ 24، 31) گرچه ظاهر جمله «ما‌مَلَکَت اَیمـنُهُنَّ» عام است و شامل غلام و کنیز می‌شود و برخی فقیهان اهل سنت به همین استناد آشکار کردن زینت زنان مالک را در برابر غلامان جایز شمرده‌اند[116]؛ لیکن به نظر بیشتر و بلکه اجماع علمای امامیه[117] و برخی فقهای اهل‌سنت[118] آشکار کردن زینت زن مالک در برابر غلام جایز نیست و مراد از تعبیر مذکور در آیه تنها کنیزان دانسته شده است.

7. اجازه‌خواهی برده:

7. اجازه‌خواهی برده:
قرآن در آیه 58 نور/24 اوقات سه‌گانه پیش از نماز صبح، نیمروز که زن و مرد لباس خود را برای استراحت از تن بیرون می‌آورند و بعد از نماز عشا را عورت و زمان خلوت شمرده، به مؤمنان خطاب می‌کند که باید بردگان و کودکانشان هنگام ورود به خلوتگاه آنان در این سه وقت اجازه بگیرند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لِیَستَـذِنکُمُ الَّذینَ مَلَکَت اَیمـنُکُم والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلـثَ مَرّات» ؛ اما در غیر این اوقات سه گانه اجازه گرفتن لازم نیست: «لَیسَ عَلَیکُم ولا عَلَیهِم جُناحٌ بَعدَهُنَّ طَوّافونَ عَلَیکُم» . هرچند در برخی روایات مقصود از بردگان در آیه فوق غلامان دانسته شده[119]؛ ولی ظاهر آیه عام است و شامل غلامان و کنیزان هر دو می‌شود.[120] برخی روایات دیگر نیز این عمومیت را تأیید می‌کند.[121] راز این اجازه‌خواهی رعایت اصول تربیتی و پرهیز از پدیدآمدن مفاسد اخلاقی و اجتماعی و انحراف بردگان و اطفال است.[122]

8 احسان به برده:

8 احسان به برده:
قرآن در آیات متعدد مسلمانان را به احسان کردن به بردگان سفارش کرده است. در آیه 36 نساء/ 4 احسان به برده در کنار پرستش خدای یگانه و ترک شرک که از مهم‌ترین اصول و معارف اسلامی است، به مسلمانان توصیه شده است: «واعبُدوا اللّهَ ولا تُشرِکوا بِهِ شیــًا وبِالولِدَینِ اِحسـنـًا... وما مَلَکَت اَیمـنُکُم» . در آیاتی دیگر آنان که به اسیران اطعام می‌کنند از ابرار شمرده شده و به پاداشهای عظیم اخروی وعده داده شده‌اند: «اِنَّ الاَبرارَ... یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینـًا ویَتیمـًا واَسیرا...فَوَقـهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الیَومِ ولَقـّـهُم نَضرَةً و سُرورا» . (انسان/76، 5 8 10) اسیر در آیه فوق به اسیر کافر و مسلمان زندانی و برده تفسیر شده است.[123]
در احادیث نیز بر احسان به بردگان و رعایت حقوق آنان تأکید شده است؛ در روایتی پیامبر اکرم مسلمانان را به رعایت و توجه به بردگان سفارش‌کرده، آنان را به پوشاندن، سیر کردن و نیکو سخن گفتن توصیه کرده است.[124] در حدیثی دیگر، بردگان برادران مسلمانان دانسته شده‌اند و مسلمانان به غذا دادن به بردگان از آنچه خود می‌خورند و پوشاندن آنان از آنچه خود می‌پوشند مأمور گشته‌اند.[125] در حدیثی دیگر فرجام بدرفتاری با بردگان را جهنم دانسته و مسلمانان به اکرام به بردگان همچون فرزندان خود توصیه شده‌اند.[126]

برده در تمثیلهای قرآنی:

برده در تمثیلهای قرآنی:
قرآن کریم گاه جهت تبیین برخی از حقایق و مفاهیم عالی انسانی و تربیتی برای مخاطبان از روش تمثیل بهره جسته است؛ از جمله تمثیلهای رایج در قرآن مَثَل زدن به بردگان، و فرهنگ حاکم آن روز بر بردگی است؛ در آیه 75 نحل/16 مشرکان را به برده مملوکی تشبیه کرده که توان انجام دادن هیچ کاری را ندارند و در مقابل، انسان مؤمن را همچون انسان آزاده‌ای دانسته که اختیار کامل دارد و اموالش را در راه خدا انفاق می‌کند:[127] «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبدًا مَملوکـًا لا یَقدِرُ عَلی شَیء ومَن رَزَقنـهُ مِنّا رِزقـًا حَسَنـًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنهُ سِرًّا وجَهرًا هَل یَستَوونَ» . قدرت و اختیار نداشتن انسان مشرک یا از آن جهت است که بنده خدا نیست و در قید عبودیت دیگران است[128] یا بدان جهت است که چون کار خیر همچون انفاق در راه خدا نمی‌کند گویا همچون برده‌ای است که توان هیچ کاری ندارد.[129] برخی مراد از این تمثیل را خدایان باطل و فاقد قدرت یعنی بتها در مقابل خدای قادر و توانا دانسته‌اند که خدایان باطل همانند برده قدرت بر هیچ کاری ندارد؛ اما خدای یگانه همچون انسان آزاده اختیار کامل برای انجام هر کاری را دارد.[130] در آیه بعد انسان کافر را به برده‌ای لال، بی‌اختیار و سربار مولا تشبیه کرده است: «وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلَینِ اَحَدُهُما اَبکَمُ لا یَقدِرُ عَلی شَیء وهُوَ کَلٌّ عَلی مَولـهُ اَینَما یُوَجِّههُ لا یَأتِ بِخَیر هَل یَستَوی هُوَ ومَن یَأمُرُ بِالعَدلِ وهُوَ عَلی صِرط مُستَقیم» . (نحل/16، 76) همان‌گونه که برده لال به جهت مملوک بودن و نداشتن قدرت بیان قادر بر انجام کاری نیست انسان مشرک نیز به جهت اسارت در دام شرک و خرافات و سپردن امور خویش به بتها قادر به انجام هیچ کاری نیست.[131] برخی مقصود از این تمثیل را نیز خدای یگانه و خدایان باطل و قدرت نداشتن خدایان باطل در برابر خداوند یکتا دانسته‌اند.[132] در سوره روم/30 نیز پس از آنکه از دلایل توحید و معاد سخن به میان آورده به رابطه میان بردگان و مالکان اشاره کرده که مالکان حاضر‌نیستند آنان را با خود شریک سازند تا با یکدیگر مساوی گردند: «ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً مِن اَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن شُرَکاءَ فیما رَزَقنـکُم فَاَنتُم فیهِ سَواءٌ تَخافونَهُم کَخیفَتِکُم اَنفُسَکُم» . (روم/30، 28) قرآن با این مثال در صدد بیان این نکته است که وقتی شما در‌مورد بردگانتان که ملک مجازی شما هستند شرکت در اموالتان و برابر شدن آنان با خود را نادرست می‌دانید چگونه مخلوقهای خدا همچون مسیح، فرشتگان، جن و بتها را که مخلوق و ملک‌حقیقی خدا هستند شریک خدا می‌شمارید.[133] برخی مثال فوق را اشاره به سخن مشرکان در حجّ و هنگام لبیک گفتن می‌دانند که می‌گفتند: برای خدا شریکی نیست، جز شریکی که خدا مالک او و مالک املاک اوست.[134] در آیه 29 زمر/39 نیز برای اثبات منفعت یک خدایی و مضرات خدایان متعدد به وضعیت دو برده مثال می‌زند که یکی از آنان ارباب متعدد با خواسته‌های متضاد دارد؛ اما دیگری دارای یک سرپرست است: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشـکِسونَ و رَجُلاً سَلَمـًا لِرَجُل هَل یَستَویانِ مَثَلاً» ، بنابراین آنان‌که به خدایان متعدد دل بسته‌اند جز حیرت در زندگی بهره‌ای ندارند؛ اما آنان که به خدای یگانه ایمان آورده‌اند برنامه زندگی و سرنوشت آنان روشن است و در زندگی و آینده خویش حیرتی ندارند