برهان حرکت
اشاره
برهان حرکت: اثبات وجود خدا از راه ریشهیابی حرکت در جهان هستی
این برهان در متون فلسفی به ارسطو نسبت داده شده[69] و از آن به عنوان روش فیلسوفان طبیعی در برابر فیلسوفان الهی یاد شده است.[70] تقریر عمومی برهان به این گونه است که حرکتهای موجود در جهان هستی به فاعلی برای پیدایش نیازمندند و این نیاز تا هنگامی که حرکتی وجود دارد برقرار است و فاعل حرکت اگر خود نیز متحرک باشد باز نیازمند محرکی خواهد بود تا آنکه سرانجام بر اساس امتناع دور و تسلسل باید به محرّکی غیر متحرک برسیم که از آن به محرک اول یاد میشود.[71]
این برهان با تفصیل بیشتر در دو حوزه علت فاعلی و غایی چنین تقریر میشود: حرکت به معنای انتقال تدریجی از استعداد به فعلیت[72]، نیازمند علت فاعلی و غایی است، پس هر متحرکی در سطح علت فاعلی به فاعل محرکی نیاز دارد که خود متحرک نباشد و در سطح علت غایی به هدف و مقصودی که به سویش پیش رود و این هدف خود ممکن است حرکتی به سوی هدفی دیگر باشد تا آنکه سرانجام این سلسله اهداف باید به کمال مطلقختم شود.[73]برهان حرکت در هر دو سطح علت فاعلی و غایی گاه بر مبنای مطلق حرکت در اجسام و گاه بر مبنای حرکت تکاملی نفس انسان و گاه بر مبنای حرکت افلاک در دستگاه کیهانشناسی فلسفی تبیین میشود.[74]
این برهان احتمالا برای نخستین بار توسط ابنسینا به فلسفه اسلامی راه یافت[75] و به سبب هماهنگی آن با نظام جهانبینی متکلمان از سوی آنان با استقبال مواجه شد[76]، جز آنکه برهان مزبور در نظام فلسفهشناسی با مشکلی اساسی مواجه بود و آن اینکه حرکت از نظر مشائیان تنها در عوارض اجسام پذیرفته میشود؛ اما ذات اجسام، ثابت تلقی میگردد، بنابراین محرک نخستین را در چارچوب برهان حرکت میتوان جسم یا صورت جسمیه شمرد. در این صورت ازلیت جهان ماده، قابل نقدپذیر نبوده، در نتیجه یا باید قِدَم جهان مادهراپذیرفت یا حرکت و حدوث را به ذات خداوند کشاند.[77] این اشکال اساسی در نظریه حرکت جوهری ملاصدرا این گونه پاسخ یافت که حرکت عوارض اجسام از ذات آنها برمیآید، بنابراین اجسام در ذات خود نیز نیازمند محرکی هستند[78]، با این حال نظریه حرکت جوهری نتوانست کمک شایانی به برهان حرکت کند، زیرا این برهان در هر حال برای اثبات واجبالوجود به دو ضمیمه «استحاله تسلسل» و «برهان امکان و وجوب» که خود برهانی مستقل در کنار برهان حرکت است، نیاز دارد. نظریه حرکت جوهری تنها توانست با افزایش دامنه و شمول برهان حرکت، آن را از چنبره جهان ماده خارج ساخته، برای اثبات لزوم ارتباط جهان ماده با جهان تجرد به آن یاری رساند.[79] این امر مهمترین عامل کم اهمیت دادن به برهان مذکور در منابع فلسفی و نیز پارهای از منابع کلام فلسفی به شمار میرود.
ملاصدرا نخستین کسی است که به صراحت آیاتی از قرآن را بر این برهان تطبیق کرده است (انعام/ 6 75 ـ 79)، گرچه فخررازی نیز پیش از او سعی کرده بود از مفهوم قرآنی خلق به تقریری از برهان حرکت برسد. وی براساس امتناع حرکت ازلی به نخستین حرکت رهنمون شده و آنگاه آن را مرادف مفهوم خلق تلقی میکند.[80] در آیات 75 ـ 79 انعام/6 از مناظره ابراهیم با مردم بابل سخن به میان آمده است: «و کَذلِکَ نُری اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّمـوتِ والاَرضِ ولِیَکونَ مِنَ الموقِنین» . سپس ابراهیم در مراحل متعددی، غیبت و پنهان شدن برخی خدایان ادعایی را دلیلی بر نفی ربوبیت آنها میشمرد: «فَلَمّاجَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبـًا قالَ هـذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَقالَ لااُحِبُّ الاَفِلین * فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغـًا قالَ هـذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لـَئِن لَم یَهدِنی رَبّی لاََکونَنَّ مِنَالقَومِ الضّالّین * فَلَمّا رَءَا الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هـذا رَبّی هـذا اَکبَرُ فَلَمّا اَفَلَت قالَ یـقَومِ اِنّی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکون» . سرانجام وی با گذر از این مراحل به خدای یکتا روی آورده، ربوبیت غیر او را انکار میکند: «اِنّی وجَّهتُ وجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمـوتِ والاَرضَ حَنیفـًا و ما اَنا مِنَ المُشرِکین» . (انعام/6 79) در هیچ یک از تفاسیر تا دوره صدرالمتألهین به تطبیق آیات مزبور بر برهان حرکت برنمیخوریم، بلکه بیشتر سعی شده برهان حدوث و قِدَم* از این آیات برداشت شود و البته گاه نیز مقدماتی از برهان حرکت برای تقریر برهان حدوث و قدم در ذیل این آیات به کار گرفته شدهاند.[81]صدرالمتألهین در دو کتاب اسفار[82] و المبدء والمعاد[83] در بیانی بسیار کوتاه، این روش رسیدن به خدا را همان برهان حرکت پنداشته است. تطبیق آیات مذکور بر این برهان پس از صدرا و البته تحت تأثیر او در برخی آثار گزارش شده و در بسیاری موارد به نقد کشیده شده است که پارهای از آنها اساساً ناظر به کار آمدی برهان و پارهای راجع به امکان برداشت آن از آیات است.[84] در نقد اینگونه برداشتها گفته شده است که با توجه به فضای نزول آیات در جامعه عربی که از مناقشات کلامی و فلسفی دور بوده، دلالت این آیات بر اینگونه براهین دشوار مینماید[85] و از سوی دیگر تحلیل محتوای داستان ابراهیم نشان میدهد که وی در این گفت و گوها با منکران خداوند مواجه نبوده تا نیاز به اثبات او باشد، بلکه روی سخن وی با معتقدان به خدا بوده که در مصداق آن اشتباه کرده یا برخی ویژگیهای خداوند را به پدیدههای دیگر نسبت میدادند؛ به عبارت دیگر و به تعبیری کلامی میتوان گفت که ابراهیم در پی اثبات توحید ربوبی و نه واجبالوجود بوده است.[86]
افزون بر آیات مناظره ابراهیم با مردم بابل، صدرالمتألهین ارائه آیات الهی در آفاق و انفس: «سَنُریهِم ءایـتِنا فِیالاَفاقِ و فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ» (فصّلت/41،53) را اشاره به راههایی دانسته که در آنها خداوند و صفات وی به وسیله غیر او شناخته میشوند؛ مانند امکان برای ماهیت، حدوث برای خلق، حرکت برای جسم و...[87] و سبزواری نیز در تقریر برهان حرکت به آیاتی نظیر «ولِکُلّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلّیها» (بقره/2،148) و «ما مِن دابَّة اِلاّ هُوَ ءاخِذٌ بِناصِیَتِها» (هود/11،56) استناد میکند که از تسلط کامل خداوند بر پدیدهها و تعیین سرنوشتی برای هر یک خبر میدهند. این آیات در خصوص تقریری از برهان حرکت به کار گرفته شدهاند که در سطح علت غایی به تقریر برهان میپرداخت.[88] پارهای آیات دیگر نیز بر نظریه حرکت جوهری تطبیق شدهاند که از جهت مقدمه قرار گرفتن این نظریه برای برهان حرکت به این بحث مربوط میشوند. مهمترین آنها، آیه 88 نمل/27 است که از حرکت ناآشکار کوهها خبر میدهد: «و تَرَی الجِبالَ تَحسَبُها جامِدَةً وهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ» (نمل/27،88) یا آیاتی که از بازگشت تمام جهان آفرینش به سوی خداوند پرده برمیدارند: «وتَقَطَّعوا اَمرَهُم بَینَهُم کُلٌّ اِلَینا رجِعون» (انبیاء/21،93) یا آیاتی که خداوند را در هر لحظه در مقام آفرینش و ابداع وصف میکنند: «یَسـَلُهُ مَن فِی السَّمـوتِ والاَرضِ کُلَّ یَوم هُوَ فی شَأن» . (الرحمن/55 29)[89]
برهان صدیقین
اشاره
برهان صدیقین: اثبات خدا و شناخت وی از راه خود ذات حق تعالی
برهان صدیقین از براهین اثبات خداست. در این برهان برخلاف سایر براهین، برای شناخت خدا تنها به ذات حق استناد میشود، در حالی که در براهینی چون نظم، حرکت، حدوث و... از راه مخلوقات و آیات حق بر وجود او استدلال میشود، زیرا در حقیقت خدای سبحان برتر و آشکارتر از آن است که چیزی از مخلوقات و مصنوعاتش دلالت کننده بر او و آشکار کننده او باشد، بلکه او هستیبخش و خارج کننده اشیا از قوّه به فعل و از ظلمت عدم به نور وجود است، پس او مقدم بر هرچیزی در وجود و ظهور است و او برهان بر ذات خود و برهان بر هر چیزی است. اولین بار ابنسینا این برهان را برهان صدیقین نامید. در وجه تسمیه این برهان گفته شده: چون طریقه حکیمان «أصدق» یعنی درستتر و محکمتر است شیخ آن را صدیقین نام نهاد[90]، زیرا صدیق که همان ملازم با صدق است[91] در لغت کسی را نامند که قول راست زیاد از او سر بزند و در گفتار و باورخویش صادق باشد و فعل او قولش را تصدیق کند.[92]
برهان صدیقین با این نام، در قرآن و منابعدینی نیامده است، امّا آیاتی مانند 53 فصّلت/41؛ 35 نور/24 و 18 آلعمران/3 بر آن تطبیق گردیده و برای آن به آیات دیگری چون 45 فرقان/25 و 3حدید/57 استشهاد شده است.[93] این مضمون در منابع روایی و ادعیه امامان معصوم(علیهم السلام)نیز بسیار به چشم میخورد؛ همچون: «یا من دل علی ذاته بذاته» [94]، «أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک» [95]، «بک عرفتک و أنت دللتنی علیک» .[96] در روایتی از امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)به این روش شناخت خداوند توصیه شده است: «اعرفوا اللّه باللّه» .[97] رسول خدا(صلی الله علیه وآله)نیز در پاسخ این سؤال که خدا را چگونه شناختهای؟ فرمودهاند: با شناخت خدا اشیا را شناختم: «باللّه عرفت الأشیاء» .[98] از امامصادق(علیه السلام)نیز نقل میشود که این روش را تأیید کردهاند.[99]
با این حال برخی جمله «بک عرفتک...» را اشاره به راه دل دانسته و تطبیق آن بر برهان صدیقین را که راه تفکر و اندیشه است ناصواب خواندهاند.[100]
آیات و روایات یاد شده مایههای اصلی برهان صدیقین است. متألهان و محققان از فیلسوفان مسلمان برخلاف نظر حکمای پیشین مانند ارسطو و متکلمان ـ که از راه حرکت و حدوث بر وجود خداوند استدلال کردهاند ـ با تأمل در خود وجود و واقعیت به واجبالوجود پی بردهاند.[101]
تقریرهای برهان صدیقین:
اشاره
تقریرهای برهان صدیقین:
تقریرهای گوناگونی برای این برهان ارائه شده است:
1. تقریر ابنسینا:
1. تقریر ابنسینا:
ابنسینا که مشائی و ادامه دهنده راه فلسفی فارابی و متأثر از اوست در تقریر برهان خود بر واجب الوجود از راه تامل در موجود به آیه «.. اَو لَم یَکفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء شَهید» (فصّلت/41،53) استشهاد کرده است. وی ابتدا به بیان چند مقدمه پرداخته است: الف. اجمالاً موجوداتی هستند. ب. موجودات در واجب و ممکن منحصرند. ج ممکن برای تحقق در خارج به علّت نیازمند است. د تسلسل محال است. هـ اگر یک موجود ممکن در تحققش نیازمند به علت باشد مجموعه ممکنات هم در تحققشان نیازمند به علت هستند. و. علت این مجموعه نمیتواند افراد مجموعه به نحو انفراد یا اجتماع باشند. سپس گفته است: لازمه پذیرش این مقدمات پذیرفتن واجبالوجودی است که وجوب ذاتی دارد و قائم به ذات و مستقل در هستی خویش است و همه ممکنات با واسطه یا بیواسطه به او وابستهاند. وی در ادامه میافزاید: با تأمل در وجود، بدون واسطه قرار دادن ممکنات که آفریده و فعل او هستند میتوان خدای متعالی و وحدانیت وی و دوری او از هر نقص امکانی را ثابت کرد، وگرچه از راه آثار هم میتوان به او راه یافت، این راه محکمتر و مطمئنتراست، آنگاه آیه شریفه 53 فصّلت/41 را شاهد مدعای خویش میآورد و میگوید این شیوه صدیقان است که هستی او [خدا] را بر هستی دیگر چیزها گواهگیرند؛ نه آنکه از هستی دیگر چیزها بر هستی او استدلال کنند.[102] گرچه خواجه نصیر این شیوه را استدلال از علت به معلول دانسته[103] و علامهحلی آن را برهان لمّی نامیده است[104]؛ اما از آنجا که بوعلی در برهان خود از مفهوم وجود - که معلوم ما قرار گرفته و غیر از خداوند و امری اعتباری است - بر واجب استشهاد کرده است، برخی صاحب نظران برهان وی را انّی دانستهاند.[105] برخی نیز اساساً برهان صدیقین را گرچه مفید یقین میدانند، اما به دلیل آنکه در آن از یکی از لوازم وجود به لازم دیگری پیبرده میشود آن را برهان انّی و از میان سایر براهین انّی در این باب شبیهترین آنها به برهان لمّ دانستهاند.[106] به گفته برخی کشف ذات به واسطه خود ذات نه برهان لمّی است و نه انّی و برهان خواندن آن از روی مجاز است.[107]
2. تقریر صدرالمتالهین:
2. تقریر صدرالمتالهین:
ملاصدرا بیش از سایر حکیمان برای طریقه صدیقان به آیات استشهاد کرده، چنانکه به آیات 53 فصّلت/41؛[108] 18 آلعمران/3؛[109] 35 نور/24[110] و نیز آیات 45 فرقان/25: «ألم تر إلی ربّک کیف مد الظلّ» [111] و3حدید/57[112]: «هُوَ الاَوَّلُ والأخِرُ والظّـهِرُ والباطِن» استناد کرده است. وی روایتی از امیرمؤمنان و امام صادق(علیهما السلام)را نیز مؤید برتری روش صدیقان آورده است.[113]
صدرالمتألهین بر مبنای مقدماتی چون اصالت وجود، بساطت و وحدت تشکیکی وجود و تقسیم وجود به مستغنی به ذات و وابسته به غیر (فقیر بالذات) ثابت میکند که در سلسله مراتب تشکیکی وجود، مرتبهای هست که کاملتر و تمامتر از آن مرتبهای نیست و آن مرتبه، وجودی است که در ذات خویش مستغنی است و هیچ نیاز و نقصی در آن راه ندارد، قائم به ذات است و ماسوای آن وابسته و نیازمند و متکی به آن بلکه عین وابستگی و نیازمندی به آن هستند. چنین حقیقت صرف و کاملی که کاملتر از آن نه موجود است و نه قابل تصور، واجبالوجود بالذات است.
حکیم سبزواری نیز که شارح حکمت صدرایی است دو تقریر از برهان صدیقین ارائه داده است: الف تقریری که بر مبنای اصالت وجود و تشکیک آن و امکان فقری تنظیم شده است؛ به این بیان که وجود اگر واجب باشد مقصود حاصل است و اگر ممکن یعنی فقیر و متعلق به غیر باشد با عنایت به بطلان دور و تسلسل مستلزم واجب و باز مطلوب حاصل است.[114] ب. تقریری که بر مبنای حقیقت مطلق و محض وجود و اصالت آن است که محال است عدم بر آن عارض شود و از آن نتیجه میگیرد که چنین حقیقتی واجبالوجود است.[115] خصوصیت تقریر دوم این است که نیازی به طرح تشکیک وجود و نیز نیازی به ابطال دور و تسلسل ندارد. وی همچنین در اثبات صفات کمال برای ذات واجب برهان صدیقین را جاریساخته است.[116]
3. تقریر علامه طباطبایی(رحمه الله):
3. تقریر علامه طباطبایی(رحمه الله):
بیان وی در تفسیر برخی آیات، منطبق بر شیوه صدیقان در رسیدن به حق است؛ از جمله در آیه 53 فصّلت/41 که شهید را به معنای مشهود دانسته است و بر اساس آن خدای متعالی برای هر چیزی مشهود خواهد بود، چون موجودی نیست مگر اینکه از هر جهت فقیر و وابسته به اوست و او ـجلجلالهـ برپا دارنده آن موجود و قاهر بر اوست، پس او برای هر چیزی معلوم و شناخته شده است، اگرچه برخی از معرفتش غافل باشند.[117] وی این برهان را برای خردمندان قویترین و روشنترین برهان بر توحید میداند.[118] طبرسی نیز آیه را دال بر توحید میداند.[119]
در تفسیر آیه «اللّه نورُ السّمـوت والاَرض» (نور/24، 35) نیز بیانی دارد که میتوان در برهان صدیقین بدان استشهاد کرد. در بیان مذکور ضمن اینکه وجود شیء را مصداق نور میداند خدا را مصداق اتمّ نور دانسته، معتقد است همانگونه که هر چیزی به وسیله نور ظهور مییابد خدای متعالی هم نوری است که به واسطه او آسمانها و زمین ظهور پیدا کرده است، بنابراین او برای هیچ چیزی مجهول نیست، چون ظهور هر چیزی برای خود یا غیر، از ظهوری است که به واسطه خدای متعالی برای او حاصل شده است، پس خداوند به ذات خود برای آن چیز قبل از آن ظاهراست.[120]
بیان وی در تفسیر آیه 3 حدید/57: «هُوَ الاَوَّلُ والأخِرُ والظّـهِرُ والباطِن» نیز مؤید شیوه صدیقان است؛ آنجا که در معنای «الظاهِر» مینویسد: او از هر ظاهری ظاهرتر است، چون قدرت او بر هر چیزی احاطه دارد و از سوی دیگر وجود او بر هرچیزی محیط است.[121]
علامه در آثار فلسفی خویش نیز یکی از کوتاهترین و محکمترین راههای رسیدن به واجبالوجود را برهانی میداند که به ابتکار خویش و بر مبنای پذیرش اصل واقعیت به عنوان اولین مسئله فلسفی که حد فاصل سفسطه از فلسفه است آن را اینگونه تقریر میکند: واقعیت که در ثبوت آن تردیدی نداریم هرگز نفی نمیپذیرد و نابودی برنمیدارد و حتی فرض نفی آن مستلزم ثبوت آن است، پس اصل واقعیت وجوب ذاتی دارد و اشیایی که واقعیت دارند در واقعیتشان قائم به او هستند.[122]
از خصوصیات بارز این تقریر این است که اولا چون بر مبنای پذیرش اصل واقعیت است هم میتواند مورد پذیرش معتقدان به اصالت وجود باشد هم قائلان به اصالت ماهیت، چون دسته اول مابازای واقعیت خارجی را وجود و دسته دوم ماهیت میدانند. ثانیاً در این برهان نیز نیازی به ابطال دورو تسلسل نیست.