برهان نظم
اشاره
برهان نظم: اثبات مبدئی یگانه، حکیم، عالم و قدیر برای مجموعه نظام هستی با تکیه بر وجود نظم هدفمند در جهان آفرینش
برهان نظم مرکب از دو کلمه «برهان» به معنای دلیل روشن و «نظم» به معنای تألیف و ضمیمه کردن است.[17] برهان در اصطلاح برترین نوع استدلال است که با تکیه بر مقدمات قطعی و یقینی به نتیجه یقینی منتهی میگردد[18] و نظم در اصطلاح عبارت از گرد آمدن اجزای متفاوت با کیفیت و کمیّت ویژه در یک مجموعه است که هماهنگی آنها هدف معینی را دنبال کند[19]، بنابراین برهان نظم استدلالی است که بر خلاف براهین حدوث، حرکت و امکان هرگز بر مدار یک موجود سامان نیافته[20] و با تکیه بر وجود نظمی هدفمند و پویا در جهان به اثبات وجود مبدئی یگانه و دانا و توانا و حکیم میپردازد، ازاینرو برخی گفتهاند: نظم مورد نظر در این برهان فقط نظم ناشی از علت فاعلی نیست، بلکه مراد نظمی است که افزون بر ابتنای بر فاعل، ناشی از علت غایی است و برای هدف و غایت معیّنی پدید آمده است، زیرا صرف وجود فاعل نمیتواند نظم شگفتانگیز جهان هستی را تفسیر کند، بلکه باید این فاعل دارای علمو شعور و حکمت و قدرت بوده، فعل او هدف مشخصی را دنبال کند.[21]
پیشینه تاریخی به کارگیری این برهان بر اثر وضوح آن روشن نیست؛ اما از سوی حکیمانی همچون سقراط و ارسطو به کار رفته است.[22] در منابع اسلامی (فلسفی، کلامی، تفسیری) نیز مواردی یافت میشود که از نظم به عنوان برهانی برای اثبات وجود خداوند با اوصافیاد شده بهرهجسته شده است.[23]
گرچه برخی از فلاسفه اسلامی در اثبات ذات واجب از این برهان بهره نگرفتهاند[24]؛ اما در باب وحدت[25]، علم[26] و دیگر اوصاف الهی از آن استفاده شده است.[27] آنان از به کار بردن نظم برای اثبات اموری دیگر نیز غفلت نکردهاند، چنانکه حکیمان مشّاء از مشاهده افعال متکثّر و هماهنگی موجود در گیاهان و حیوانات که مستند به عناصر مادی درون گیاه و حیوان نیست، نفس نباتی و حیوانی را ثابت کردهاند[28] و شیخ اشراق از این هماهنگی عالمانه و مدبّرانه به اثبات ارباب انواع پرداختهاست.[29]
تقریرهای برهان نظم:
تقریرهای برهان نظم:
برای برهان نظم تقریرهایی گوناگون ارائه شده است:
1. جهان طبیعت دارای نظم معینی است و هر نظمی به حکم عقل نیازمند ناظمی آگاه و تواناست که آن را پدید آورده است، پس جهان طبیعت ناظمی آگاه و توانا دارد، و آن خداوند متعالی است.[30] در این تقریر از شکل اول بهره گرفته شدهاست.
2. بین نظام حاکم بر جهان و خواستههای انسان نوعی هماهنگی، تناسب و توافق دائمی برقرار است. این تناسب یا از سوی صانعی حکیم و دانا (خدای متعالی) پدید آمده است یا بنابر حساب احتمالاتِ بسیار ناچیز برحسب تصادف پدید آمده است و در چنین فرضی عقل سلیم گزینه نخست را که امری معقول است بر گزینه دیگر که بسیار ضعیف است ترجیح میدهد.[31]
3. بین اندازهها و مقدارهای موجودات مختلف طبیعت توازن و نظم وجود دارد. اختلالی اندک در این توازن باعث اختلال در اندازههای دیگر در بخشهای گستردهای از جهان، بلکه در تمام جهان میشود؛ مانند توازنی که بین مقدار اکسیژن و دیاکسید کربن در طبیعت وجود دارد که اگر مقدار هریک کاسته شود باعث به خطر افتادن زندگی گیاهان (که دی اکسید کربن را جذب و اکسیژن را دفع میکنند) و حیوانات (که عکس عمل گیاهان را انجام میدهند) میشود و به حکم عقل، این توازن و نظم بدون خالق حکیم و دانا نمیتواند پدید آید[32]، در هر صورت برهان نظم دارای دو مقدمه است که مقدمه نخست آن (صغرا) وجود افعال هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از اینکه نظم در بخشی از طبیعت یا در تمام آن باشد. این مقدمه، حسّی و تجربی است. مقدمه دوم برهان (کبرا) نیز عبارت است از اینکه هر نظمی نیازمند به ناظمی[33] حکیم و داناست.
گفتنی است که برهان نظم به هر صورت اقامه شود از اشکال شرور مصون است، زیرا قوام نظم به غایت داشتن فعل یا به ارتباط و هماهنگی بین افعالی است که غایت و غرض واحدی را دنبال میکنند و غایت داشتن و ربط بین فعل و غایت ملازم با خیر بودن یا شر بودن آن غایت نیست. اگر نظم وجود داشته باشد شر نیز در صورت موجود بودن در قالب همان نظم عمل میکند یا بر اساس غایتی که دارد شکل میگیرد.[34]
برخی در یقینزایی و استقلال برهان نظم تشکیک کرده و گفتهاند: این برهان بر مقدمات حسی و تجربی و استقرا و حساب احتمالات ـ که امور ظنّی هستند ـ مبتنی است، و نیز به براهین دیگری نیازمند است، زیرا این برهان تنها ثابت میکند ناظمی حکیم و دانا این جهان را به نظم درآورده است و آن میتواند موجودی مجرد و عالم و قدیر که خارج از مجموعه هماهنگ است باشد، آنگاه برای اثبات اینکه این ناظم همان خداوندِ واجبالوجود است به برهان دیگری مانند برهان حدوث یا امکان نیاز است؛ مانند اینکه گفته شود نظم واقعیتی حادث یا ممکن است و هر حادث یا ممکنی نیازمند به مبدئی محدِث یا واجب است و مبدئی که نظم از وی صادر میشود ناظم نامیده میشود و چون فعلی که از ناظم صادر میشود (نظم) عالمانه بوده و با علم قرین است از این طریق وصف علم نیز برای ناظم اثبات میگردد و برهان نظم برای اثبات وصفی از اوصاف واجب نیز مانند ناظم و مدبّر یا عالم بودن ناگزیر باید به یکی از براهین دیگر نظیر برهان امکان و وجوب اعتماد کند، بنابراین برهان نظم، برهانی مستقلی محسوب نمیشود و در هر محدودهای که بخواهد نتیجه بدهد نیازمند به برهان دیگری است[35]، افزون بر این اگر صغرای برهان نظم مربوط به نظم در طبیعت باشد، برهان انّی و نتیجه آن اثبات ناظم و مدبّر و حضور علم در همان محدوده خواهد بود؛ امّا اثبات نظم در محور عالم هستی جز با برهان عقلی و از طریق برهان لمّی میسّر نیست؛ یعنی از راه نظر به مبادی عالیه و به وساطت اسما و صفات الهی میتوان نظم کلی عالم و احسن بودن نظام را ثابت کرد و قبل از پی بردن به اصل نظام باید آگاهی به وجود مبدأ پیدا کرده و علم به نظم را از راه علم به ذات و صفات واجب به دست آورد، ازاینرو نمیتوان آگاهی به ذات یا صفاتی را که در اثبات نظم جهان نقش دارد در گرو قیاسی قرار داد که وجود نظم در صغرای آن استفاده شده باشد، با اینهمه نفی ارزش برهانی قیاس مبتنی بر نظم مستلزم نفی ارزش جدلی آن نیست و استفاده جدلی از آن در برابر کسانی که نظم را در بخشی از طبیعت یا در کل جهان میپذیرند و به ذات واجب و خالقیت و نیز توحید ذاتی باور دارند، مفید است، زیرا در این صورت با استفاده از آن میتوان توحید ربوبی و در پی آن توحید عبادی را نیز ثابت کرد.[36]
در پاسخ به تشکیکهای یاد شده باید اموری را متذکر شد.
1. در برهان نظم گویا یک توافق ضمنی میان خداپرستان جهان و مادیین بر سر وجود یک مبدأ ازلی و ابدی صورت گرفته است؛ ولی خداپرستان، بر خلاف مادیین که عالم را زاییده طبیعتِ فاقد شعور و عقل میدانند با تکیه بر برهان نظم تأکید میکنند که جهان تابلوی گویا از علم و دانش مبدأ آفرینش، و آفریدگار آن یک مبدأ بزرگ علم و قدرت است.
2. هدف از برهان نظم چیزی جز اثبات مبدئی عالم و قادر و حکیم برای همین عالم مشهود نیست، هرچند برای اثبات واجب الوجود بودن این مبدأ و سایر صفات او باید از برهان وجوب و امکان و دلایل دیگر کمک گرفت، ازاینرو توقع اموری جز هدف یاد شده از این برهان اصولاً صحیح نیست تا بر اساس توقع مزبور برهان نظم ناقص یا غیر مستقل معرفیگردد.
3. برهان نظم از امتیازات فراوانی برخوردار است؛ مانند مقبولیت عامه و عدم نیاز به مقدماتپیچیده و پویایی و پیشرفت همگام با پیشرفت علوم و اکتشافات جدید و نیز قابلیت تطبیق آن بر بسیاری از آیات و روایات، به نحوی که میتوان ادعا کرد قرآن کریم بیشترین تکیه را بر همین برهان دارد.
قرآن کریم گرچه از برهان نظم به طور صریح یاد نکرده است؛ امّا میتوان آن را از آیاتی پرشمار استفاده کرد. برخی از این آیات ناظر به نظم در زوایای گوناگونی از زندگی انسان است؛ مانند خلقت* انسانها (روم/30،20؛ انفطار/82 6 ـ 7)، نظم زبانها و رنگها (روم/30،22) و غیره (نحل/16،72) و قسمتی دیگر از این آیات درباره حیوانات است؛ مانند تنظیم آفرینش آنها برای استفاده انسان در زمینههای گوناگون؛ مانند حمل و نقل (مؤمنون/23،21 ـ 22) و بخشی نیز در مورد نباتات است؛ مانند کیفیت آفرینش آنها و سربرآوردن از زیر خاک. (فصّلت/41،39)
نظم در حوزههای گوناگون پدیدههای جهان هستی از نشانههای الهی است. در آیه 164 بقره/2 آمده است که در آفرینش آسمانها و زمین، و درپی یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتیهایی که در دریا رواناند با آنچه به مردم سود میرساند و (همچنین) آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هرگونه جنبندهای پراکنده کرده و (نیز در) گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین تحت تسخیر است برای گروهی که میاندیشند واقعاً نشانههایی (گویا) وجود دارد: «اِنَّ فی خَلقِ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفِ الَّیلِ والنَّهارِ والفُلکِ الَّتی تَجری فِی البَحرِ بِما یَنفَعُ النّاسَ و ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحیا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وبَثَّ فیها مِن کُلِّ دابَّة و تَصریفِ الرِّیـحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ والاَرضِ لاَیـت لِقَوم یَعقِلون» . گفتنی است که برخی مفسران از این آیه ضرورت وجود و توحید خدا[37] و برخی دیگر ضرورت توحید و قدرت وی را[38] ـ که همگی با تکیه بر نظم قابل اثباتاند ـ استفاده کردهاند. نزدیک به همین مضمون در آیه 3 جاثیه/ 45 با کمی اختلاف به جای «اِنَّ فی خَلقِ السَّمـوتِ» «اِنَّ فیالسَّمـوتِ» آمده است. این اختلاف در تعبیر نشان میدهد که مراد از آفرینش آسمانها و زمین ذات آنهاست؛ نه چیز دیگر، زیرا خلق عین مخلوق است.[39] به گفته برخی از محققان علت اینکه گاهی چیزی به عنوان ظرفی برای آیات و نشانهها مطرح میشود در حالیکه خود آن شیء نیز آیه و نشانه به شمار میآید این است که آن شیء دارای جهات متعددی است که هریک از آن جهات در حدّ خود نشانه و آیه به شمار میآیند.[40] امام صادق(علیه السلام) در روایتی جهان را به خانهای تشبیه کردهاند که همه نیازهای بندگان در آن گردآمده است؛ آسمان مانند سقفی بلند قرار داده شده، زمین همانند فرشی گسترانیده و ستارگان چون چراغهایی چیده شده است و انسان همچون کسی است که این خانه را به او سپرده و همه چیز را در اختیارش گذاشتهاند و همه انواع گیاهان و حیوانات برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا گردیده است، آنگاه امام(علیه السلام)همه اینها را دلیل آفرینش جهانهستی با اندازهگیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی از سوی خداوند دانستهاند.[41]
خلقت انسان (جمع کردن اجزا و موادّ زمینی و ترکیب آنها و سپس ساختن انسان از آن) به عنوان آیه یا آیاتی از وجود صانعی زنده و علیم یاد شده است[42]: «و مِن ءایـتِهِ اَن خَلَقَکُم مِن تُراب ثُمَّ اِذا اَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرون» . (روم/30، 20) البته برخی از مفسران این آیه را دالّ بر قدرت خداوند دانستهاند[43]، چنانکه در آیه دیگری از آفرینش انسان به صورت تعدیل شده و سامان یافته برای دلالت بر صانع حکیم[44] بهره گرفته شده است: «یـاَیُّهَا الاِنسـنُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریم * اَلَّذی خَلَقَکَ فَسَوکَفَعَدَلَک» . (انفطار/82 7) برخی، آیه یاد شده را دالّ بر ربوبیّت خداوند دانستهاند.[45]
در روایتی آمده است که امام صادق(علیه السلام) یکی از اصحاب را به تفکر در اندامهای انسان مانند دستها، پاها، چشمها و دهان دعوت کرده و فرمود با اندیشه ژرف در کار همه عضوهای بدن میتوان یافت که این همه از سر حکمت و تدبیر و استواری پدید آمده است.[46]
یکی دیگر از نظمهای آشکار در حوزه انسان که از آیات الهی به شمار میآید پدیده تنوّع زبانها و رنگهاست: «و مِن ءایـتِهِ خَلقُ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفُ اَلسِنَتِکُم واَلونِکُم اِنَّ فی ذلِکَ لاَیـت لِلعــلِمین» . (روم/30، 22) احتمال میرود مراد از تنوع و اختلاف زبانها اختلاف بین زبانهای عربی، فارسی، اردو و غیره، و مراد از اختلاف رنگها اختلاف ملتها و نژادها در رنگهایی مانند سفید، زرد، سیاه و سرخ باشد؛ اما میتوان گفت این آیه ناظر به نکته ظریفتری است و آن تنظیم دقیق صدای هر فرد به طوری که با صدای فردی دیگر اشتباه نمیشود، حتی اگر هر دو به یک زبان تکلم کنند، و همچنین تنظیم دقیق رنگپوست هر فرد از انسان تا با رنگ پوست هیچ فردی دیگر مشابهت نداشته باشد. دانشمندان نیز به این نظریه اعتقاد دارند.[47] از جهتی دیگر آیات فراوانی نیز وجود دارد که میتواند ناظر به برهان نظم در زمینههای دیگری از حوزه انسان باشد؛ مانند نظام ارتزاق (غافر/40،64)، خواب (روم/30، 23؛ نمل/27، 86)، پوشاک (اعراف/7، 26؛ نحل/16،81)، سکونت (نحل/16، 80) و غیره.[48] آیات 27 ـ 28 فاطر/35 وجود نظام اختلاف رنگها در میوهها، راههای میان کوهها یا کوهها[49]، مردم، جنبندگان و چارپایان را یادآور شده و آنها را نشانه وجود خداوند دانسته است: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ ثَمَرت مُختَلِفـًا اَلونُها ومِنَ الجِبالِ جُدَدٌ بیضٌوحُمرٌ مُختَلِفٌ اَلونُها وغَرابیبُ سود * و مِنَ النّاسِ والدَّوابِّ والاَنعـمِ مُختَلِفٌ اَلونُه کَذلِکَ...» . برخی این آیات را دالّ بر وجود صانع مختار[50] و برخی دیگر آن را دالّ بر توحید[51] یا بر قدرت و اراده خداوند[52] دانستهاند.
نوع دیگری از نظم در حوزه انسان که میتواند دالبر صانع مختار باشد، آفرینش آنها به صورت زوج است تا بر آن اساس نسل بشر تداوم پیدا کند.[53]امام صادق(علیه السلام)در روایتی آفرینش جفت برای آدمی با هدف تداوم نسل وی را تأیید کردهاند.[54]
قرآن کریم نظام ازدواج در گیاهان و حیوانات را نیز یادآور شده است که میتوان از این آیات نیز برهان نظم را استفاده کرد: «و مِن کُلِّ شَیء خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون» (ذاریات/51 49)، «اَوَ لَم یَرَوا اِلَی الاَرضِ کَم اَنبَتنا فیها مِن کُلِّ زَوج کَریم» (شعراء/26، 7)، «سُبحـنَ الَّذی خَلَقَ الاَزوجَ کُلَّها مِمّا تُنـبِتُ الاَرضُ و مِن اَنفُسِهِم و مِمّا لا یَعلَمون» . (یس/36، 36) البته برخی از مفسران آیات یاد شده را دال بر توحید،[55] عظمت و قدرت[56] یا ربوبیت و الوهیت[57] دانستهاند.
نظم در خلقتِ حیوانات برای استفاده انسانها از شیر یا گوشت آنها یا استفاده از آنها برای حملونقل نیز دال بر وجود خدا[58] یا بر توحید[59] و قدرت خدا[60]دانسته شده است: «و اِنَّ لَکُم فِی الاَنعـمِ لَعِبرَةً نُسقیکُم مِمّا فی بُطونِها ولَکُم فیها مَنـفِعُ کَثیرَةٌ ومِنها تَأکُلون * وعَلَیها وعَلَی الفُلکِ تُحمَلون» (مؤمنون/23، 21 ـ 22)، چنانکه وجود نظم در آفرینش گیاهان و سر بر آوردن از زیر خاک بر وجود خداوند دلالت دارد[61]: «ومِن ءایـتِهِ اَنَّکَ تَرَی الاَرضَ خـشِعَةً فَاِذا اَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت ورَبَت اِنَّ الَّذی اَحیاها لَمُحیِ المَوتی اِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر
(فصّلت/41 39)، گرچه برخی آنرا دالّ بر احیای مردگان[62] دانستهاند.
بز
اشاره
بز
واژه «مَعْز» به معنای بز در قرآن فقط یک بار (انعام/ 6 143) به کار رفته است؛ اما واژه «غَنَم» به معنای گوسفند که شامل بز نیز میشود[63] در سه جای قرآن به کار رفته، و همینطور در آیات فراوانی در ضمن واژه «اَنعام»* (بز، میش، گاو و شتر) به بز و فواید آن اشاره شده است؛ همچنین بز از موارد قربانی است که در قرآن با واژههای «هَدْی» و «نُسُک» (بقره/2، 196) به آن اشاره شده است. = قربانی)
قرآن ضمن تصریح به حلال بودن گوشت بز (انعام/ 6 143) آن را در کنار چارپایان دیگر، ازنعمتهای بزرگ و پرفایده خداوند شمرده (غافر/40، 79 ـ 80) و توجه به آنها را موجب پیبردن به تدبیر الهی دانسته است. (مؤمنون/23،21)[64]
بز، قبل از ظهور اسلام در بین عربهای حجاز مورد توجه بوده و بر اثر فواید گوناگونی که برای آنان داشت به عنوان یکی از ارکان اقتصادی جامعه محسوب میشد. از گوشت و پیه بز برای خوردن، از شیر آن برای نوشیدن و ساختن پنیر، کره، ماست و ...، از موی آن برای ساختن وسایل خانه و لباس و بالاخره از پوست آن برای ساختن چادر صحرایی، نیام شمشیر، مشک آب، دلو، سفره طعام، خورجین و ... استفاده میشد[65]، افزون بر این برخی به مطالعه در فواید پزشکی این حیوان پرداخته و برای هریک از اجزای بز خواصی معرفی کردهاند که موجب حفظ سلامت انسان یا شفای برخی امراض وی میگردد.[66]چون بز نسبت به میش هم علف کمتری میخورد و هم شیر و پیه بیشتری دارد[67] بیاباننشینان به نگهداری و پرورش آن علاقه بیشتری داشتند.
احکام فقهی بز:
احکام فقهی بز:
1. در دوران جاهلیت، عربها به تقلید از پدرانشان، احکام خاصی برای بعضی از حیوانات و از جمله بز قرار داده و آن احکام را به خداوند نسبت میدادند (مائده/ 5 103؛ انعام/6 138) و در نتیجه آن احکام، گاهی خوردن گوشت برخی چارپایان حلال گوشت را حرام میدانستند. خداوند ضمن باطل دانستن این احکام، اعتقاد به آنها را جاهلانه شمرده و صدور آنها از طرف خویش را نفی کرده است: «و مِنَ الاَنعـمِ حَمولَةً وفَرشـًا کُلوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ... ثَمـنِیَةَ اَزوج مِنَ الضَّأنِ اثنَینِ ومِنَ المَعزِ اثنَینِ قُل ءالذَّکَرَینِ حَرَّمَ اَمِ الاُنثَیَینِ اَمَّا اشتَمَلَت عَلَیهِ اَرحامُ الاُنثَیَینِ نَبِّـونی بِعِلم اِن کُنتُم صـدِقین * ومِنَ الاِبِلِ اثنَینِ و مِنَ البَقَرِ اثنَینِ...» . (انعام/6 142 ـ 144) بسیاری از مفسران مراد از واژه «فَرشاً» را که کنایه از حیوانات کوچک و غیر بارکش است یا همان بز و میش دانسته یا حداقل بز و میش را از مصادیق آن به حساب آوردهاند.[68] در این صورت دو آیه بعدی تفصیل «حَمولَةً و فَرشاً» خواهد بود.
در این دو آیه به شمارش چارپایان حلال گوشت، تحت 4 عنوان میش، بز، شتر، و گاو پرداخته شده و مجموع آنها به عنوان 8 زوج معرفی شده است. کلمه «زوج» در زبان عربی به دو صورت به کار میرود: الف. به هر یک از نر و ماده به تنهایی یک زوج گفته میشود که در نتیجه مجموع نر و ماده دو زوج میشوند، زیرا نر، زوجِ ماده و ماده، زوجِ نر است. ب. به مجموع نر و ماده، یک زوج گفته میشود.[69]
مفسران گفتهاند که مراد از «... و مِنَ المَعزِ اثنَینِ...» همانند دیگر موارد مذکور در آیه (میش، شتر و گاو) بز نر و بز ماده است[70]، بنابراین کلمه «زوج» در آیه به معنای نخست به کار رفته و مراد از 8 زوج، 8 فرد است؛ اما در روایتی از امامصادق(علیه السلام)در ذیل این آیه منظور از «...ومِنَ المَعزِ اثنَینِ...» بز اهلی و بز وحشی دانسته شده[71] و در این صورت کلمه «زوج» در آیه به معنای دوم به کار رفته است، زیرا بز نر و مادّه اهلی یک زوج، و بز نر و ماده وحشی یک زوج بوده و مجموع آنها دو زوج میشود. در این صورت 8 زوج مذکور در آیه شامل 16 فرد خواهد بود.[72]
2. در دوران جاهلیت، خوردن جنین چارپایان را در صورتی که زنده به دنیا میآمد برای مردان حلال و برای زنان حرام میدانستند؛ ولی اگر مرده به دنیا میآمد، هم برای مردان و هم برای زنان حلال میدانستند: «وقالوا ما فی بُطونِ هـذِهِ الاَنعـمِ خالِصَةٌ لِذُکورِنا ومُحَرَّمٌ عَلی اَزوجِنا واِن یَکُن مَیتَةً فَهُم فیهِ شُرَکاءُ...» (انعام/6 139)، ازاینرو خداوند پس از بیان حلیت گوشت چارپایان برای زدودن هر نوع شبههای، به حلالبودن جنین آنها نیز تصریح میفرماید: «اَمَّااشتَمَلَت عَلَیهِ اَرحامُ الاُنثَیَینِ...» .(انعام/ 6 143)
3. گرچه خوردن پیه بز و دیگر چارپایان در اصل حلال است؛ اما خداوند مقداری از پیه آنها را بر یهودیان حرام فرموده بود: «و مِنَ البَقَرِ والغَنَمِ حَرَّمنا عَلَیهِم شُحومَهُما اِلاّ ما حَمَلَت ظُهورُهُما اَوِ الحَوایا اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم» . (انعام/6 146) علت این تحریم، بعضی از گناهان بنیاسرائیل بود: «ذلِکَ جَزَینـهُم بِبَغیِهِم» . (انعام/6 146)
4. یکی از واجبات حجّ، قربانی کردن است: «فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدیِ» . (بقره/2،196) برای قربانی که در قرآن با واژه «هَدْی» به آن اشاره شده میتوان هر یک از چارپایان مذکور (میش، بز، گاو و شتر) را برگزید، گرچه فقها بهترین قربانی را شتر و سپس گاو دانستهاند. بز قربانی باید دارای شرایطی مانند سلامت جسمانی و ورود به سن دو سالگی بوده، مستحب است نر و فربه باشد.[73]
فواید بز:
فواید بز:
خداوند، بز و چارپایان دیگر را دارای فواید و منافع فراوانی برای انسان میداند: «و اِنَّ لَکُم فِی الاَنعـمِ لَعِبرَةً» . (مؤمنون/ 23، 21) در برخی آثار تلاش برای شمارش فواید و خصوصیات گوناگون این حیوان دیده میشود.[74]
همچنین توجه به نعمتهای خداوند از قبیل چارپایان، انسان را به سوی تقوا و اطاعت از او سوق میدهد. «واتَّقُوا الَّذی اَمَدَّکُم بِما تَعلَمون * اَمَدَّکُم بِاَنعـم وبَنین» . (شعراء/26، 132 ـ 133) از جمله فواید بز که در قرآن به آنها تصریح شده عبارت است از: استفاده از گوشت و پیه بز برای خوردن: «... و مِنها تَأکُلون» (نحل/16،5)، استفاده از شیر آن برای نوشیدن: «... نُسقیکُم مِمّا فی بُطونِها...» (مؤمنون/ 23، 21)، استفاده از پوست آن برای ساختن خیمه صحرایی: «... و جَعَلَ لَکُم مِن جُلودِ الاَنعـمِ بُیوتـًا تَستَخِفّونَها یَومَ ظَعنِکُم ویَومَ اِقامَتِکُم...» (نحل/16، 80) و استفاده از موی بز برای ساختن وسایل منزل و لباس: «... و اَشعارِها اَثـثـًا و مَتـعـًا اِلی حین» . (نحل/ 16، 70)