بشر
بشر => انسان
بصیر
اشاره
بصیر: بینا، آگاه به حقایق از راه شهود، از اسما و صفات الهی
بصیر، صفت مشبهه بر وزن فعیل، از ریشه (بـصـر) و به معنای بینای همیشگی[44] است.
لغتشناسان معانی متفاوت دیگری نیز برای آن ذکر کردهاند؛ مانند: مبصر و بینا[45]، عالِم و آگاه[46] وضریر و نابینا.[47]
واژه بصیر به عنوان یکی از اسمای حسنای الهی، 42 بار در قرآن کریم به کار رفته است. دراینمیان 10 بار به همراه صفت «سمیع» (نساء/4،58 134؛ اسراء/17،1؛ حجّ/22، 61 75؛ لقمان /31،28؛ غافر/40،20، 56 شوری/42،11؛ مجادله/58 1) و 5 بار با صفت خبیر (اسراء/17، 17، 30، 96؛ فاطر/35، 31؛ شوری/42، 27) و 27 بار به تنهایی به کار رفتهاست.
هرچند در برخی آیات به فراگیر بودن متعلق بصیر تصریح گردیده: «اِنَّهُ بِکُلِّ شَیء بَصیر» (ملک/67 19) یا متعلق آن به صورت مطلق بیان شده و شامل همه چیز میگردد: «کانَ رَبُّکَ بَصیرا» (فرقان/25،20)؛ امّا در اغلب موارد انسانها و کارهای آنان به عنوان متعلق این صفت الهی واقع شده است: «واللّهُ بَصیرٌ بِالعِباد» (آلعمران/3،15)، «واللّهُ بَصیرٌ بِما یَعمَلون» . (بقره/2،96) در آیاتیچند مواردی از کارهای نیک و بد انسانها مطرح و در پایان، بصیر بودن خداوند یادآوری شده است؛ همچون: ادای امانت و داوری به حق (نساء/4،58)، اعمال خیری که انسانها پیش میفرستند (بقره/2،110)، انفاق (بقره/2،265)، پیکار مؤمنان با کافران (انفال/8 39) و جهاد و هجرت (انفال/8 72) در بخش اعمال نیک، و مجادله کافران با آیات خداوند (غافر/40،56)، آرزوهای دور و دراز یهودیان (بقره/2،96) و طلاق دادن زنان (بقره/2،237) در بخش کارهای ناشایست و مرجوح و نیز ایمان به عنوان کار نیک و کفر به عنوان فعل ناپسند که هر دو در آیه «هُوَ الَّذی خَلَقَکُم...» (تغابن /64 2) یکجا متعلق بصیر قرارگرفته است.
به طور کلی از کاربرد بصیر در آیات مورد بحث میتوان نوعی تشویق و ترغیب بندگان به نیکیها و نهی و تحذیر انسانها از بدیها و زشتیها را استفادهکرد، چنان که لحن تهدیدآمیز بعضی از آیات در این زمینه به روشنی قابل فهم است: «اعمَلوا ما شِئتُم اِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر» (فصّلت/41،40)، ازاینرو برخی، فایده شناخت صفت بصیر در خداوند را اهتمام بیشتر آدمی به مراقبت و حسابرسی اعمال خویش دانستهاند.[48]
بصیر به معنای بینا[49] از اسما و صفات ایجابی[50]، ذاتی و ازلی خداست.[51] بینایی در موجودات مادی گرچه به واسطه و کمک ابزار و آلت خاص مادی (چشم) صورت میپذیرد؛ اما خداوند به سبب مبرا بودن از احتیاج به اسباب و مواد، بدون ابزار و آلات میبیند. مؤید این مطلب، روایاتی از معصوم(علیه السلام) در تبیین سمیع و بصیر با این مضمون است که خداوند میبیند؛ نه با ابزار چشم و مانند دیدن مخلوقات، و میشنود؛ نه به وسیله گوش و مانند شنیدن آنان.[52]
برخی به این نکته توجه کردهاند که بصر و سمع [مبدأ وصف بصیر و سمیع] در کنار سایر قوای حسی (لامسه، ذائقه، شامه) که در مرتبه بدن هستند، قرار نگرفته و همسنخ آنها به شمار نمیآید تا اثبات آن مستلزم نقص در ذات خداوند باشد. آنچه در شمار قوای حسّی یاد شده قرار دارد و مادی بوده، از مراتب بدن به شمار میآید، چشم (عین) و گوش (اذن) است، در حالی که بصیر و سمیع به معنای بینا و شنواست؛ نه به معنای دارنده چشم و گوش. البته اطلاق تنها دو وصف سمیع و بصیر ازاینرو نیز میتواند باشد که آنچه در حفظ نظام از اهمیت بیشتری برخوردار است سمیع و بصیر بودن است؛ نه آگاهی بر ملموسات، چشیدنیها و بوییدنیها.[53]
به کارگیری مفهوم علم و آگاهی در تبیین «بصیر»، دانشمندان اعم از فیلسوفان، متکلمان و مفسران را بر آن داشته تا رابطه میان این صفت راباصفت علم الهی روشن ساخته، درباره استقلال این دو یا ارجاع هریک به دیگری آرایی متفاوت ابراز کنند: 1. به اعتقاد برخی از محققان، اثبات بصیر بودن که از کمالات مطلق وجود است، برای خدا که مبدأ اصل وجود و سرچشمه کمال هستی است لازم است. از نظر ایشان بصیر وصفی زاید بر علم و مغایر با حقیقت علم بوده، همان آگاهی خدا به حقایق از راه شهود است[54]، ازاینرو ارجاع بصیر به علیم از اهمال حیثیات ناشی شده و صحیح نیست. به گفته ایشان بر فرض پذیرفته شدن اصل ارجاع اوصاف به یکدیگر، عکس آن یعنی ارجاع علیم به بصیر که شیخ اشراق به آن معتقد است به حق نزدیکتر است تا ارجاع بصیر به علیم[55]، زیرا براساس عقیده وی علم خدا به اشیا حضوری است و در علم حضوری وجود خارجی معلوم در پیشگاه عالم حضور داشته، برای وی مشهود است. برخی نیز آیه «اِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ و اَری» (طه/20،46) را دلیل بر مغایرت بصیر و علیم با یکدیگر دانستهاند، زیرا به گفته وی بخش اول آیه: «اِنَّنی مَعَکُما» به علیم بودن خداوند اشاره دارد و اگر بخش دوم: «اَسمَعُ و اَری» نیز به همان وصف ناظر باشد تکرار لازم میآید که خلاف اصل است.[56]
برخی از محققان، استناد به آیه فوق برای اثبات مغایرت بصیر با علیم را ناتمام دانستهاند، زیرا اولا بخش نخست آیه: «اِنَّنی مَعَکُما» به حضور و شهادت اشاره دارد؛ نه علم و ثانیاً براهین عقلی یقینی بر عینیت صفات ذاتیه با یکدیگر و نیز با ذات الهی دلالت دارند و ثالثاً نمیتوان در مسائلی که مربوط به معارف الهی است و اثبات آنها راهی جز پیروی از اصول علمی ندارد، به اصول ادبی همچون عدم تکرار تمسک جست.[57]
2. اشاعره و برخی از متکلمان امامیه و نیز جمهور فیلسوفان که علم خدا به جزئیات را به صورت جزئی نمیپذیرند، چون مبصرات از جزئیات به شمار میآیند سمع و بصر را به مطلق علم ارجاع داده و سمع را به علم به مسموعات و بصر را به علم به مبصَرات تأویل کردهاند.[58] برخی مفسران نیز همین معنا را پذیرفته و ذیل آیه «واللّهُ بَصیرٌ بِما یَعمَلون» (بقره/2،96) به آن تصریحکردهاند.[59] ناگفته نماند این نظر با فراگیر بودن و اطلاق متعلق بصیر در آیاتی مانند 19 ملک/67 و 20 فرقان/25 منافات دارد.
3
بصیرت
اشاره
بصیرت: بینش، آگاهی، هوشیاری و زیرکی، روشندلی و چشم خِرَد
این واژه برگرفته از ریشه عربی «ب ـ صـ ر» است.[62] در نثر و شعر قدیم فارسی فراوان یافت میشود[63] و غالباً به صورت ترکیبی اضافی با واژه چشم به کار میرفته و در برابر بینایی حسی و ظاهری، به معنای بینایی قلبی و شهودی بوده است. مشتقات این ماده، در قرآن بسیار به کار رفتهاست؛ نظیر: بَصَر و جمع آن اَبصار، به معنایچشم یا قوه بینایی (نحل/16،77؛ احزاب/33،10؛ ق 50 22؛ نجم/53 17؛ احقاف/46،26؛ انعام/6 103؛ ص/38،45؛ ملک/67 4)، ترکیب «اولی الابصار» به معنای صاحبان بینش و پندگیری (آلعمران/3،13؛ نور/24،44؛ حشر/59 2)، بصیر به معنای آگاه یا بینا (اسراء/17،17؛ فاطر/35،19)، مبصر به معنای روشنایی دهنده (یونس/10،67 نمل/27،86 غافر/40،61) و بینا (اعراف/7،201) مبصره به معنای آشکار کننده و روشنی ده (نمل/27،13؛ اسراء/17، 12، 59)، مستبصر به معنای تمیز دهنده حق از باطل یا طالب بصیرت وآگاهی (عنکبوت /29،38)، تبصره به معنای یادآورو بینش ده (ق/50 8) و بصیرت. (یوسف/12،108؛ قیامت/75،14)[64] صورت فعلی این ماده نیز در قرآن، هم به صورت مجرد (بَصُرَ) و هم مزید (اَبصَرَ، یُبصِّرون) به کار رفتهاست. گفته شده که گونه مجرد، بیشتر در مواردی به کار رفته که نگاه ظاهری با بینش باطنیهمراه بوده است.[65]
به طور کلی بصیرت و اِبصار به معنای بینایی است که گاه با چشم ظاهر، صورت میگیرد و جنبه حسی دارد و گاه با چشم درون و عقل و به معنای ادراکات عقلی و قلبی است.[66]
مفسران سه کاربرد معنایی برای واژه بصیرت در قرآن شمردهاند: 1 یقین و اطمینان: «اَدعوا اِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَة» . (یوسف/12،108) پیامبر در این آیه اعلان میدارد که با یقین و اطمینان و از روی بصیرت کامل و معرفتی که حق و باطل را از هم جدا میسازد، به خدا دعوت میکند.[67] 2 شاهد: «بَلِ الاِنسـنُ عَلی نَفسِهِ بَصیرَة» . (قیامت/75،14) در تفسیر این آیه دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه انسان خود شاهد اعمال خویش است که در این صورت تاء در بصیرت برای مبالغه خواهد بود. دیگر آنکه این آیه معنایی مشابه آیه 24 نور/24 دارد؛ به این صورت که شاهدانی از انسان مانند اعضا و جوارحش بر اعمال او نظارت دارند.[68]3 دلایل روشن: «قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم» . (انعام/6 104؛ نیز نک: اعراف/7، 203؛ اسراء/17،102؛ جاثیه/45،20) بیشتر مفسران بصائر (جمع بصیرت) را به معنای حجج و بینات دانستهاند که باعث شناخت هدایت از ضلالت و ایمان از کفر[69] یا موجب علم و آگاهی میشود؛ به گونهای که گویی معلوم به چشم دیده میشود.[70] البته برخی نیز بصائر را به معنای وحی و آنچه رسول آورده، تفسیر کردهاند.[71] در ادامه آیه 104انعام/6 آمده است که هرکس این نشانهها را بیابد و به آنها اقرار کند و ایمان بیاورد، سود برده است[72]: «فَمَن اَبصَرَ فَلِنَفسِهِ ومَن عَمِیَ فَعَلَیها...» . از آن جهت به نشانهها و دلایل روشن و قاطع الهی بصائر گفته شده که موجب بینایی قلب و درک حقایق به وسیله آن میشود[73]، بر این اساس، کوری و بینایی در این آیه ناظر به شناخت قلبی و چشم بصیرت است.[74]
غیر از این کاربردهای قرآنی، استفادههای متفاوتتری نیز از بصیرت در عربی شده است؛ مانند برهان، سنگ سفید، اثر خون به جای مانده بر زمین؛ گویا جهت اشتراک معنایی در همه این کاربردها، ظاهر و بارز بودن آنهاست؛ همانگونه که «بصرتبالشیء» به معنای دیدن و آگاه شدن به امری به سبب بروز و ظهور آن است.[75] شاید هم معنای اصلی در این ماده علم و آگاهی باشد که از طریق چشم ظاهری یا چشم قلب (بصیرت) حاصل میشود، بر این اساس بصیر کسی است که از بینش و دانش برخوردار است و بصیرت، صورت مؤنث یا مبالغهای آن خواهد بود.[76]
مفهومشناسی بصیرت:
اشاره
مفهومشناسی بصیرت:
در قرآن با دو گونه بینایی ظاهری و باطنی (قلبی یا به تعبیری عقلی) مواجه میشویم که در روایات[77] و تفاسیر از آن به بصر و بصیرت تعبیر شده است. زمخشری، بصر را نور چشم و قوه بینایی و بصیرت را نور قلب و ابزار تأمل و تفکر میداند.[78] در برخی آیات این دو گونه بینایی در کنار هم قرار گرفتهاند: «تَرهُم یَنظُرونَ اِلَیکَ و هُم لایُبصِرون» . (اعراف/7،198) آیات فراوانی، بینایی ظاهری را کنایه از بینایی عقلی یا باطنی گرفته است. دانشمندان مسلمان با استناد به آیات قرآنی بر این عقیدهاند که در قلب انسان، نیرویی برای دریافت نور الهی وجود دارد و برای اثبات این مدعا به آیه 22 زمر/39 استناد میکنند: «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلـمِ فَهُوَ عَلی نُور مِن رَبِّهِ» ؛ همچنین به روح الهی نیز از آن تعبیر شده است: «فَاِذا سَوَّیتُهُ و نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی» (حجر/15،29) و عقل* نظری، بصیرت باطنی، نور ایمان و یقین نیز نامیده میشود که توانایی آن در شناخت مفاهیم عقلی همچون شناخت و ادراک خداوند و نیازمندی عالم به مدبری حکیم است.[79] عُرفا بیشتر آن را نور یا روح الهی مینامند[80] و آن را نیرویی میدانند که دل را به نیرویی قدسی منوّر میکند و به وسیله آن حقایق امور شناخته شده، حق و باطل از هم تمیز داده میشود و آن در مقام چشم برای قلب است.[81] در فلسفه نیز از آن به قوه عاقله یا قوه قدسیه تعبیر میشود[82]؛ همچنین گفته شده که بصیرت، عقلی است منوّر به نور قدس و بصیر برای درک معانی محتاج به دلیل نیست و دلش به نور هدایت روشن است. حق را به عیان میبیند و از حیرت رهایی یافته است[83]، بر این اساس میان مفهوم بصیرت با مفاهیم بصر، نور، عقل و حکمت ارتباط محکمی وجود دارد.
1. بصیرت و بصر:
1. بصیرت و بصر:
بصر در قرآن بیشتر جنبه غیر حسی یافته و در موارد فراوانی به جای بصیرت به کار رفته است؛ از آن جمله آیاتی است که مؤمن را بصیر (بینا) و کافر را کور خوانده است: «قُل هَل یَستَوِی الاَعمی والبَصیر» . (انعام/6 50) بصیر دراینجا فردی است که به آیات و نشانههای خداوند بصیرت یافته و از نور آنها بهره برده است.[84] همین تمثیل در سوره هود با تفصیل بیشتر دیده میشود: «مَثَلُ الفَریقَینِ کالاَعمی والاَصَمِّ والبَصیرِ والسَّمیعِ هَل یَستَویانِ مَثَلاً» . (هود/11،24) برخی در تفسیر این آیه گفتهاند: نابینای حقیقی کسی است که نه دیده عبرت دارد تا از روی استدلال به آیات آفاق نظر کند، نه دل فکرت دارد تا در آیات انفس تأملکند و نه بصیرت حقیقت دارد تا به نور فراست مکاشفات اسرار غیبی بیند.[85] تعبیر «اُولی الأبصار» دیگر نمونه در این زمینه است. مفسران این تعبیر را که در آیات فراوانی به کار رفتهاست به معنای «اولیالبصائر» میدانند[86]: «فَاعتَبِروا یـاُولِی الاَبصـر» . (حشر/59 2؛ نیز ر. ک. آلعمران/3،13؛ نور/24،44) تعبیر از بصیرت به بصر در این آیات برای این است که کنایهای باشد از روشنی و بروز حقیقتی که بدان دعوت میشود؛ گویا وجود خارجی دارد و با چشم ظاهری میتوان آن را دید.[87]
در قرآن هرگاه از کوری* یا تاریکی سخن میرود، بیشتر ناظر به کوری دل و بهره نبردن از نور هدایت الهی است، چنان که در توبیخ ستمگران گفته شده: «اَفَلَم یَسیروا فِیالاَرضِ فَتَکونَ لَهُم قُلوبٌ یَعقِلونَ بِها اَو ءاذانٌ یَسمَعونَ بِها» . (حجّ/22،46) سپس در ادامه چنین آمده که این چشمان آنها نیست که نابینا میشود، بلکه قلبهایشان است که در سینهها قرار دارد: «فَاِنَّها لا تَعمَی الاَبصـرُ و لـکِن تَعمَی القُلوبُ الَّتی فِیالصُّدور» . در جایی دیگر کافران، افرادی قلمداد میشوند با چشمانی که نمیبیند: «و لَهُم اَعیُنٌ لا یُبصِرونَ بِها» و گوشهایی که نمیشنود: «ولَهُم ءاذانٌ لا یَسمَعونَ بِها» . (اعراف/7،179) همین تعبیرها برای منافقان نیز به کار رفته و آنان کر، گنگ و کور معرفی شدهاند: «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعون» . (بقره/2،18) این موارد بیشتر ناظر به جنبه معنوی اعضاست، چنانکه برخی بر این باورند که همه اعضای بدن نظایری معنوی دارند.[88] روایاتی نیز در تأیید این سخن نقل شده است[89]؛ همچنین در روایاتی به کور شدن چشمان قلب اشاره شده است.[90] در جایی دیگر از قرآن، خداوند از محو کردن چشمان کافران سخن میگوید که به معنای محروم کردن آنها از ادراک حقایق است: «ولَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی اَعیُنِهِم...» . (یس/36،66) در حقیقت کافران هرچند استعداد شناخت راه درست را دارند؛ اما بهسبب انکار آیات الهی، بصیرت باطنی آنها کورمیشود.[91]
همچنین در وصف احوال انسان در روز قیامت خطاب به وی چنین آمده: تو از این صحنه غافل بودی و ما پرده از چشم تو برداشتیم و امروز چشمت کاملا تیزبین است: «فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید» . (ق/50 22) بینایی انسان در روز قیامت نافذ و دقیق خواهد شد و نسبت به آنچه در دنیا از آن غافل بوده، آگاهی و شناخت مییابد و این خود بهترین و عادلترین گواه و شاهد بر اوست.[92] این بصیرت به قلب است و انسان با شهود قلبی، سیئات و حسنات خود را میبیند.[93] در آیه دیگری غافلان در آن جهان کور توصیف میشوند: «ومَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنکـًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیـمَةِ اَعمی» . (طه/20،124) این نابینایی به معنای متعارف جسمی آن تفسیر شده است.[94] با این حال در آیات دیگری مانند 12 سجده/32 و 14 اسراء/17 از مشاهده اموری حسّی مانند عذاب و نامه اعمال یاد شده است که برخی مفسران را به این نظر کشانده است که کوری و بینایی انسانها در قیامت نسبی است و در خصوص لذتها و زیباییها ـ که تجسم همان آیات الهی در این دنیاست ـ کور و نابینا و نسبتبه عذابها و رنجهای آن جهان ـ که تجسّم همان اعمال بد آنهاست ـ بینا هستند.[95]
2. بصیرت و نور:
2. بصیرت و نور:
بصیرت چون بصر برای دیدن نیازمند نور است[96]، با این تفاوت که نور بصیرت، متفاوت از نور ظاهری است و به «نوراللّه» یا «نور حق» و همچنین «نور تجلی»، «نورالهام»، «نور وحی» و «نور کشف» نامیده شده است[97]، بر همین اساس دانشمندان مسلمان گاه از بصیرت به نور الهی اشاره شده در قرآن تعبیر میکنند که بر قلب مؤمن میتابد[98]: «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلـمِ فَهُوَ عَلی نُور مِن رَبِّه» . (زمر/39،22) خداوند هرکه را بخواهد به سوی نور خود هدایت کرده، چشم دلش را به نور معرفت خود روشن میکند که این، سعادت جاودان را برای او در پی دارد[99]: «یَهدِی اللّهُ لِنورِهِ مَن یَشاءُ» . از آیات بعد چنین برمیآید که کسانی از نور الهی بهرهمند میشوند که هیچ تجارت و داد و ستد مادی آنها را از یاد خدا باز نمیدارد[100]: «رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجـرَةٌ ولا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللّه» (نور/24،37)؛ همچنین قرآن در جایی دیگر از مفهوم بصیرت با تعبیر فرقان یاد کرده و تنها کسانی را شایسته آن دانسته است که تقوای الهی پیشه کنند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانـًا» . (انفال/8 29) فرقان هدایت و نوری در قلب است که موجب تشخیص حق از باطل میشود.[101] برخی در تفسیر این آیه گفتهاند که اگر انسان تقوای الهی پیشه کرده، به مقتضای دین و سنت الهی عمل کند، خداوند برای او ملکهای از علم و حکمت پدید میآورد که میان حق و باطل، نور و ظلمت، سود و زیان و... تفاوت ببیند.[102] هر دو تفسیر ارائه شده به گونهای بیانگر بصیرت قلبی برای مؤمن است. البته احتمالهای دیگری نیز در تفسیر فرقان داده شده؛ مانند متمایز ساختن کافران از مؤمنان در دنیا و آخرت که برخی مجموع این اقوال را در بیان معنای فرقان پذیرفتهاند.[103]
از سوی دیگر خداوند گاه چشمان بصیرت افرادی را کور کرده، نور هدایت خود را از آنها میستاند که منافقان از این دستهاند. قرآن آنان را به کسانی تشبیه میکند که نوری یافته و پیرامون خود را روشن ساختهاند؛ اما سپس نور آنها گرفته میشود و در تاریکی مطلق رها میشوند[104]: «مَثَلُهُم کَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنورِهِم وتَرَکَهُم فی ظُـلُمـت لایُبصِرون» . (بقره/2،17) کافران نیز هیچگاه چشم بصیرتشان با نور الهی روشن نمیشود[105]: «و مَن لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُ نورًا فَما لَهُ مِن نور» (نور/24،40)، زیرا گناهان بسیار، قلبهایشان را مهر و موم کرده است[106]: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم وعَلی سَمعِهِم و...» . (بقره/2،7)
3. بصیرت و حکمت و عقل:
3. بصیرت و حکمت و عقل:
برخی با توجه به تعابیری که در قرآن درباره عقل بکار رفته، عقل را دارای مراتب شعور، فقه، فکر، ذکر و نُهی دانستهاند: و بصیرت به معنای بینش عمیق در مرحلهای بالاتر از اینها قرار دارد.[107] غزالی[108] و صدرالمتألهین[109] و دیگر حکما نیز از بصیرت به عقل تعبیر کردهاند. غزالی تفاوت عقل و بصیرت را تنها در لفظ دانسته و آن دو را از لحاظ معنایی کاملا مترادف میشمرد؛ البتهعقل مورد نظر او آن عقلی نیست که به کار مجادله و مناظره پرداخته و مورد نکوهش متصوّفه قرار گرفته است[110]، بلکه همانگونه که در شرح منازل السائرین آمده، بصیرت عبارت است از عقلی که به نور قدسی منوّر شده و به برهان نیازی ندارد.[111] همینگونه ارتباط میان حکمت و بصیرت نیز وجود دارد. در تفسیر حکمت اقوال گوناگونی ارائه شده و هر یک از مفسران و حکما و عرفا به گونهای آنرا تعریف کردهاند[112]؛ اما ظاهر این است که حکمت معنای وسیعی دارد و چنانکه در آیه269 بقره/2 آمده موهبتی الهی به شمار میرود و مقام و منزلت آن فراتر از علوممتعارف است و موجب زیاد شدن بصیرت و تهذیب نفس[113] و تمایز شر از خیر و باطل از حق میشود.[114] در حقیقت میتوان بصیرت را درجهای از حکمت* و بالاترین مرحله آن دانست.[115] از نحوه توبیخ ستمگران در آیه 46 حجّ/22 نیز چنین استنتاج میشود که بصیرت، معرفت و حکمت اکتسابی است، همانگونه که در آیات فراوانی تعبیر «اولیالأبصار» به معنای صاحبان بینش باعبرتپذیری و دقت همراه شده است. (آلعمران/3،13؛ نور 24،44؛ حشر 59 2)
ویژگیها و موانع بصیرت:
ویژگیها و موانع بصیرت:
قرآن، صاحبان بصیرت را به تفکر و عبرت فرا میخواند. گاه آنان را به بینش و دقت در وجود خود: «و فی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرون» (ذاریات/51 21) و پدیدههای محیط اطراف سفارش میکند: «اَوَلَم یَرَوا اَنّا نَسوقُ الماءَ اِلَی الاَرضِ الجُرُزِ فَنُخرِجُ بِهِ زَرعـًا... اَفَلا یُبصِرون» (سجده/32،27) و گاه آنان را از سرنوشت گذشتگان زنهار میدهد و به عبرتگیری از آنها فرا میخواند: «واللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ اِنَّ فی ذلِکَ لَعِبرَةً لاُِولِی الاَبصـر» . (آل عمران/3،13 و نیز نک: حشر/59 2) آنان که از چشم عبرت و بصیرت بهره بردهاند؛ توجهی به دنیا و لذات فانی آن ندارند و آن را با آخرت و قرب خداوند معاوضه میکنند.[116] پارسایان هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند به سرعت متذکر میشوند، حقیقت را با نور بصیرت درمییابند و از دام وسوسههای شیاطین رهایی مییابند[117]: «اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌمِنَالشَّیطـنِ تَذَکَّروا فَاِذا هُم مُبصِرون» . (اعراف/7،201)
کفرورزی و گناه باعث خاموش شدن نور الهی در قلب انسان و کور شدن چشم بصیرت وی میشود. تعبیرهایی گوناگون در قرآن حاکی از بستن دل کافران و هدایت ناپذیری آنهاست.[118] در این آیات از ترجیح دنیا بر آخرت، (نحل/16، 107 ـ 108)، نفاق و دورویی (بقره/2، 17 ـ 18)، هواپرستی (جاثیه/45،23)، رویگردانی از آیات الهی (کهف/18،57)، سرسختی در پذیرش ایمان (انعام/6 110) و مواردی از این دست به عنوان موانع هدایت پذیری و روشنی چشم بصیرت سخن آمده است. خداوند کوری، کری، گنگی و مهر و موم شدن قلب اینان را در قرآن به خود نسبت میدهد: «اُولـئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَاَصَمَّهُم و اَعمی اَبصـرَهُم» (محمّد/47،23؛ بقره/2،7)؛ ولی این نافی نقش آنان در گمراهی خود نیست، زیرا آنان خود از پذیرش سخن فطرت و بصیرتشان سرباز زدهاند و این موجب ضعف بصیرت و عقل نظری آنها شده است.[119] در حقیقت انسان در آغاز تولد، فاقد علم حصولی است و خداوند، هم ابزار علم حصولی را به وی میبخشد و هم فطرت او را با الهام از علم حضوری بهرهمند میسازد. انسانی که از فطرت و شعور درونی خود بهره نبرد و در مسیر شهوتها و غرایز نفسانی قرار گیرد، و ابزار ادراکی او (سمع، بصر، قلب) که باید معارف و اسرار عالم را بشناسد، با گناه آلوده شود، جایی برای تابش نور هدایت بر آن نمیماند. گروهی دیگر بصیر بودن خدا را نوعی ادراک حسی دانستهاند. عدهای از این گروه بر اساس اعتقاد به تجسم و مباشرت با اجسام در حق تعالی، به باور باطل خود بصیر بودن خدا را جسمانی پنداشتهاند؛ امّا برخی برآناند که احساس در خدا، بر اثر منزه بودن از قصور و مبرا بودن از احتیاج به ابزار، بدون آلت حاصل میشود. به گفته برخی، رأی اخیر متفرع بر احساس است و احساس به خودی خود نوعی قصور هم در مُدرِک و هم مُدرَک است و تنها در صورتی میتواند وجه صحیحی داشته باشد که از دانشمندی راسخ در حکمت صادر شود[60]، چنان که برخی از اهل معرفت، بصیر و سمیع را در آیه «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ و هُوَ السَّمیعُ البَصیر» (شوری/42،11) هم از اوصاف تشبیهی و هم از اوصاف تنزیهی دانستهاند. تشبیهی بودن آن دو به این دلیل است که بر خداوند و بر غیر وی اطلاق میشوند و تنزیهی بودن آن دو از این جهت است که سمع و بصر در حقیقت اختصاص به خدا دارد، چنان که این اختصاص از تقدیم ضمیر «هو» بر خبر معرّف به «ال» در آیه یاد شده استفاده میشود.