گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
بلقیس بنت شراحیل


بلقیس بنت شراحیل => ملکه سبا

بلوغ

اشاره

بلوغ : آغاز مرحله ای از زندگی انسان که مشمول تکالیف وبسیاری از حقوق می شود
بلوغ واژه ای عربی و به معنای رسیدن به

مراد، رسیدن یا نزدیک شدن به انتهای امر یا پایان مقصد زمانی، مکانی یا جز اینها[1]، کامل و رسیده شدن میوه، ادراک و رسیدن کودک به سن رشد و بالندگی است.[2] در کاربرد رایج، مراد از بلوغ آغاز مرحله ای طبیعی در زندگی کودک است که در آن، با پیدایی و شکوفایی غریزه جنسی و پدید آمدن برخی دگرگونیهای جسمی و روانی و رشد عقلی* و ادراکی، وی به مرتبه مردان یا زنان نایل می شود.[3] به نظر برخی مراد از بلوغ در کاربرد فقها همان بلوغ طبیعی و جنسی است[4]؛ ولی هرچند امارات و نشانه های طبیعیِ بلوغ شرعی، همان علامتهای بلوغ طبیعی است[5]، با توجه به اینکه از میان نشانه های بلوغ طبیعی تنها برخی از آنها در فقه پذیرفته شده و سن بلوغ نیز در فقه اسلامی معین گردیده، باید گفت که واژه های بلوغ و بالغ در فقه و حقوق اسلامی به اصطلاحی خاص تبدیل شده و معنای آنها با مفهوم لغوی و عرفی آنها انطباق کامل ندارد.[6]
اهمیت بلوغ در فقه و حقوق از آن روست که این مقطع از زندگی انسان نقطه آغاز شمول تکالیف و بسیاری از احکام شرعی و حقوق نسبت به او به شمار می رود و به همین سبب گاه سن بلوغ «سن تکلیف»* نیز نامیده می شود.
در قرآن کریم سه تعبیر درباره بلوغ ذکر شده که به معنای اصطلاحی بلوغ مربوط است: بلوغ حُلُم، بلوغ نِکاح و بلوغ اَشُدّ. در برخی احادیث[7] مراد از این سه تعبیر، احتلام ذکر شده که یکی از نشانه های مهم بلوغ است (همین مقاله تعابیر قرآنی درباره بلوغ)؛ همچنین قرآن به مرحله پیش از بلوغ در زندگی انسان با واژگانی چون طِفْل (نور/24،31 ـ 59؛ حجّ/22، 5؛ غافر/40،67)، صَبیّ (مریم/19، 12، 29) و یتیم (انعام/6،152؛ بقره/2، 83، 177، 215، 230؛ نساء/4، 2، 3، 6، 8، 10، 36 ، 127 و ..) اشاره کرده است. به نظر مفسران، مراد از این واژه ها در همه یا غالب مواردِ کاربرد آنها در قرآن، کسی است که در پیش از بلوغ قرار دارد.[8] در آیات مربوط به بلوغ در قرآن کریم، شماری از مهم ترین احکام بلوغ مانند نشانه های بلوغ، جایگاه بلوغ در ثبوت تکلیف و نیز پاره ای از احکام وضعی بیان شده است.


تعابیر قرآنی درباره بلوغ

1. بلوغ نکاح:

1. بلوغ نکاح:
شماری از مفسران همانند برخی از احادیث[9] مراد از این تعبیر را که یک بار در قرآن به کار رفته:«وابتَلوا الیَتـمی حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاح»(نساء/4،6) احتلام* ذکر کرده اند[10]؛ بدین معنا که کودک با فعلیت یافتن احتلام به مرحله بلوغ وارد شود[11]؛ ولی برخی دیگر مراد از آن را رسیدن به سنی دانسته اند که در آن توانایی نکاح و زناشویی پیدا می شود، حتی اگر بالفعل احتلام صورت نگیرد[12] که در برخی منابع فقهی این مفهوم پذیرفته شده است.[13]

2. بلوغ حُلُم:

2. بلوغ حُلُم:
این تعبیر دو بار در آیات 58 ـ 59 نور/24 آمده است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لِیَستَـذِنکُم .. والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم... * و اِذا بَلَغَ الاَطفـلُ مِنکُمُ الحُلُمَ فَلیَستَـذِنوا...».ماده «حِلْم» در لغت به معانی بردباری، عقل، خواب دیدن و جز اینها به کار رفته است[14] و واژه «حُلُم» به معنای خواب دیدن و آمیزش در خواب است.[15] به نظر مفسران مراد از تعبیر قرآنی «بلوغ حُلُم» رسیدن به اوان بلوغ جنسی با احتلام است.[16] البته برخی فقها مراد از آن را هرگونه بیرون آمدن منی از مرد یا زن دانسته اند؛ در خواب باشد یا در بیداری.[17] به نوشته راغب اصفهانی، زمان بلوغ از آن رو بلوغ حُلُم نامیده شده که انسان بالغ توانایی حِلم یعنی نگاهداری خود را از خشم دارد.[18] فخر رازی با اشاره به مفهوم عقل* برای واژه حلم، همزمانیِ بلوغ جنسی با کمال عقلانی انسان را از جمله حکمتهای لطیف الهی دانسته است، زیرا در واقع، رشد عقلیِ انسان است که بلوغ شرعی او و ثبوت تکلیف را برای وی موجّه می سازد.[19] به تعبیر برخی دیگر، رسیدن فرد بالغ به این درجه از رشد جسمی و تواناییِ عقلی، مناط اصلی وجود تکلیف برای اوست.[20]

3. بلوغ اَشُدّ:

3. بلوغ اَشُدّ:
این تعبیر 8 بار در قرآن کریم آمده و تفاسیر گوناگونی از آن شده است. درباره واژه «اَشُدّ» آرای گوناگونی مطرح شده؛ برخی آن

را جمع کلمه شَدّ مصدر شَدَّ (توانا و غالب شدن، نیرو دادن) و برخی جمع شِدَّة (توانایی، استواری و صلابت) و شماری جمع شِدّ (به معنای شِدّت) دانسته اند و برخی دیگر این کلمه را مفرد می دانند.[21] بنابر آیات 22 یوسف/12 و 14 قصص/28 خداوند پس از بلوغ اشد به حضرت یوسف و حضرت موسی(علیهما السلام)نبوت و دانش عطا کرد. در آیه دوم کلمه «اِستَوی»نیز آمده است: «و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ واستَوی ءاتَینـهُ حُکمـًا و عِلمـًا...».از دو آیه 5 حجّ/22: «ثُمَّ نُخرِجُکُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم»و 67 غافر/40: «ثُمَّ یُخرِجُکُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم...»می توان دریافت که «بلوغ اشد» مرحله ای از زندگی انسان پس از دوران کودکی است. برخی مفسران مراد از «بلوغ اَشُدّ» را احتلام و بالغ شدن دانسته اند[22]، چنان که در برخی احادیث این مفهوم برای آن ذکر شده است.[23] شماری دیگر مراد از آن را کامل شدن قوای جسمانی و بدنی یا کمال عقل ذکر کرده اند.[24] برخی مفسران مراد از این تعبیر را به طور کلی یا در خصوص دو آیه 152 انعام/6 و 34 اسراء/17، که از نزدیک شدن به مال یتیم تا زمان بلوغ اشد برحذر داشته اند: «و لا تَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّه»،رسیدن کودک به سن بلوغ و رشد دانسته اند.[25]
مفسران برای بلوغ اشد سنین خاصی ذکر کرده اند؛ از جمله 10، 15[26]، 18[27]، 20، 25، 30، 33[28] و 40 سالگی. از جمله مستندات قول به 40 سالگی را آیه 15 احقاف/46 دانسته اند که در آن رسیدن به این سن تصریح شده است[29]:«حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ و بَلَغَ اَربَعینَ سَنَةً». برخی مفسران، «اشد» را نه یک مقطع سنی خاص بلکه دوره ای از زندگی انسان شمرده اند؛ مانند فاصله میان 18 تا 30 سالگی یا فاصله بلوغ تا 40 سالگی.[30]

نشانه های بلوغ :

اشاره

نشانه های بلوغ :
در فقه اسلامی 5 علامت اصلی برای بلوغ ذکر شده که سه علامت میان دختر و پسر مشترک است: احتلام، اِنبات و سن. دو نشانه دیگر بلوغ یعنی نخستین

عادت ماهانه (حیض) و بارداری (حَمل) ویژه دختران است. البته برخی فقها در مذاهب گوناگون اماره بودن برخی از موارد مذکور را نپذیرفته و آنها را دلیل بر آن دانسته اند که بلوغ پیش تر تحقق یافته است.

1. نشانه های عام بلوغ

الف. احتلام (انزال):

الف. احتلام (انزال):
خارج شدن منی در خواب یا در بیداری، در حال جماع یا غیر آن، مهم ترین نشانه بلوغ است. به تصریح فقهای شیعه[31] و اهل سنت،[32] این اماره بلوغ به روشنی از آیات قرآن استفاده می شود، به ویژه آیات مربوط به بلوغ حُلُم (نور/24، 58 ـ 59) و حتی آیاتی که تعابیر «بلوغ نکاح» و «بلوغ اشد» را دربردارد.[33] به گفته فقها، به استناد عموم آیات یاد شده، این علامت شامل بلوغ پسر و دختر هر دو می شود.[34] به نظر برخی[35]، این اماره تنها نشانه بلوغ است که به صراحت در قرآن ذکر شده است.

ب. اِنبات:

ب. اِنبات:
برآمدن موی خشن بر شرمگاه (عانه) به نظر فقهای شیعه و اهل سنت، جز حنفیان، نشانه بلوغ است.[36] به نظر برخی فقهای حنفی،[37] ظاهر آیه 58 نور/24:«والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم»بر این دلالت دارد که اِنبات نشانه بلوغ نیست؛ ولی به نظر شافعی و فقهای دیگر اهل سنت، با استناد به احادیث باید این علامت بلوغ را پذیرفت؛[38] همچنین در برخی منابع فقهی امامی[39] با استناد به آیه مذکور و برخی آیات دیگر این دیدگاه تقویت شده که انبات به خودی خود بر بلوغ دلالت ندارد، هرچند نشان می دهد که بلوغ پیشتر تحقق یافته است. به نظر محقق اردبیلی[40] آیه 58 نور/24 بر آن دلالت دارد که بلوغ پیش از انزال تحقق نمی یابد، مگر آنکه به دلیلی مانند اجماع اماره دیگری بر آن دلالت کند. با این همه، نظر مشهور فقهای امامی و بیشتر مذاهب اهل سنت به استناد احادیث آن است که انبات اماره بلوغ به شمار می رود.[41] البته شافعی در یکی از دو نظر خود این نشانه را خاص مشرکان

دانسته است.[42]

ج. سن خاص:

ج. سن خاص:
نشانه دیگر بلوغ از دیدگاه فقهی، رسیدن کودک به سن معینی است که فقها به استناد احادیث یا ادله دیگر ذکر کرده اند؛ بدین معنا که اگر تا سن مزبور هیچ یک از امارات دیگر بلوغ ظاهر نشود، این سن بلوغ وی تلقی خواهد شد.[43] در مذهب شافعی و حنبلی سن بلوغ دختر و پسر اتمام 15 سالگی و در مذهب مالکی پایان 17 یا 18 سالگی است.[44] نظر مشهور در فقه حنفی نیز 15 سالگی است؛ ولی ابوحنیفه سن بلوغ دختران را 17 سالگی و سن بلوغ پسران را 18 یا 19 سالگی دانسته است.[45] به نظر مشهور در فقه امامی، سن بلوغ پسر 15 سالگی و سن بلوغ دختر 9 سالگی است.[46] مستند بیشتر این آراء، احادیث منقول از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان(علیهم السلام)است.[47] البته گفته شده که برخی فقهای متقدم اصولا سن را نشانه بلوغ نمی دانسته اند[48]، چنان که این دیدگاه نزد برخی فقهای متأخر نیز دیده می شود.[49] برخی حنفیان[50] به آیه 58 نور/24:«والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم»استناد کرده و گفته اند که این آیه بلوغ در 15 سالگی را رد می کند، زیرا صرفاً احتلام را نشانه بلوغ شمرده است. حتی گفته شده که ابوحنیفه برای نظر خود یعنی بلوغ در 18 سالگی به آیه 152 انعام/6: «حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّه»استناد کرده، زیرا کمترین حد «بلوغ اشد» 18 سالگی است[51]؛ ولی مهم ترین دلیل غیر حنفیان، احادیث متعددی است که در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت نقل شده است. البته اگر معنای «بلوغ نکاح» در آیه 6 نساء/4 رسیدن کودک به سنی باشد که در آن بالفعل شایستگی نکاح وجود دارد، ممکن است کسی را که به سن شرعی بلوغ رسیده ولی محتلم نشده، دربرگیرد.[52]
مراد از سال معین برای بلوغ، سال قمری است، چنان که در آیات متعددی مبنای محاسبه اوقات، سال قمری دانسته شده است[53]؛ از جمله 189 بقره/2: «یَسـَلونَکَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِیَ

مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّ»،36 توبه/9 و 5 یونس/10.

2. نشانه های اختصاصی دختران:

2. نشانه های اختصاصی دختران:
دو نشانه ویژه بلوغ دختران، نخستین عادت ماهانه (حیض) و بارداری* است. البته برخی فقهای شیعه و پاره ای از مذاهب اهل سنت بر آن اند که قاعدگی و بارداری در واقع نشان می دهند که بلوغ پیش تر تحقق یافته است و این دو اماره «سَبْق بلوغ» به شمار می روند؛ نه نشانه بلوغ.[54] شماری از فقهای شیعه[55] و اهل سنت[56] گفته اند: با توجه به اینکه والدین هر دو در تشکیل نطفه فرزند نقش دارند و نطفه از هر دوی آنان نشئت می گیرد: «خُلِقَ مِن ماء دافِق * یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ والتَّرائِب»(طارق/86، 6 ـ 7) و مراد از «نُطفَة اَمشاج»را در آیه 2 انسان/76 همین دانسته اند، بنابراین بارداری در واقع نشان می دهد که پیش تر انزال یا قاعدگی (حیض*) صورت گرفته است، پس بارداری خود نشانه بلوغ نیست، بلکه موجب علم ما به بلوغ پیشین می شود، چنان که فقها به همین دلیل نفاس را در شمار امارات بلوغ نیاورده اند.[57]

آثار و احکام بلوغ :

اشاره

آثار و احکام بلوغ :
با تحقق بلوغ، انسان به پایه ای از رشد جسمی و عقلانی می رسد که می تواند مخاطب احکام تکلیفی قرار گیرد و مشمول دستورات شرعی و برخی حقوق اجتماعی شود. بدین ترتیب وی موظف به رعایت کردن مقررات گوناگون عبادی، حقوقی، کیفری، مالی، اجتماعی و سیاسی می گردد. به نظر برخی مفسران، مراد از«واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم»در آیه 172 اعراف/7، گواه ساختن آدمیان بر خویشتن هنگام بلوغ و کمال عقلی آنهاست، زیرا پیش از بلوغ و زمان تکلیفِ آنان هیچ مسئولیتی متوجه آنان نیست.[58] البته شماری از احکام تکلیفی، غیر بالغان را نیز دربرمی گیرد و بسیاری از احکام وضعی مانند مقررات باب ارث، دیات، ضمان، امانت، شفعه و ولایت بر قصاص به اشخاص بالغ اختصاص ندارد.[59] با این همه، آثار فقهی بلوغ بسیار مهم و چشمگیر است و تقریباً تمامی احکام* تکلیفی و بخش اعظم احکام وضعی را دربرمی گیرد و البته در ابواب گوناگون فقهی مانند عبادات و معاملات تأثیر آن یکسان نیست:

1. عبادات:

1. عبادات:
بلوغ شرط وجوب عبادات به شمار می رود[60]، از این رو با ثبوت بلوغ هر شخص، وی مشمول احکام تکلیفی عبادات می شود. شماری از فقها برای اثبات شرطیت بلوغ در برخی

عبادات به آیات مربوط به بلوغ مانند آیه 59 نور/24 استدلال کرده اند[61]؛ همچنین گاه برخی آیات مربوط به عبادات را تنها شامل بالغان شمرده اند؛ مانند آیه 183 بقره/2: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم ...»[62]یا آیه 185 بقره/2: «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه»[63]درباره روزه، یا آیه 41 انفال/8 درباره خمس: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَه...».[64] البته برخی فقهای اهل سنت بلوغ را شرط وجوب زکات نمی دانند؛ از جمله شافعی برای وجوب زکات بر غیر بالغان به آیه 60 توبه/9: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ...»و آیات 24 ـ 25 معارج/70: «والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم * لِلسّائِلِ والمَحروم»استناد کرده است[65]؛ ولی برخی فقهای اهل سنت[66] و بیشتر فقهای شیعه[67] با استناد به ادله گوناگون از جمله آیه 103 توبه/9: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم و تُزَکّیهِم بِها...»اموال کودکان را مشمول زکات نمی دانند، زیرا پاک شدن از گناه که در این آیه آمده، در مورد نابالغان معقول نیست.[68] با این همه، برخی موافقان این نظریه، استدلال مزبور را نپذیرفته اند[69]؛ به نظر بیشتر فقهای امامی و برخی مذاهب اهل سنت، بلوغ شرط صحتِ بیشتر عبادات نیست.[70] آنان با استناد به ادله ای از جمله احادیثی که درباره ترغیب کودکان به انجام دادن برخی عبادات آمده[71]، عبادات کودک ممیز را صحیح می دانند. از جمله ادله قائلان به این نظر، شمول ادله عام مانند «اَقیموا الصَّلوةَ»(بقره/2،43، 110) و «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه»(بقره/2،185) بر عبادتهای کودک است.[72] حتی برخی فقها عبادت کودک ممیز را شرعی و مشمول ثواب دانسته و به ادله ای مانند آیه 160 انعام/6: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها»استناد جسته اند.[73] البته برخی دیگر، عبادت* غیر بالغ را تمرینی می دانند نه شرعی.[74]

2. معاملات:

اشاره

2. معاملات:
در عقود و ایقاعات نیز بلوغ

شرط تکلیف است و به نظر فقها ادله عام قرآنیِ تکالیف در معاملات مانند «اَوفوا بِالعُقودِ»(مائده/5،1) و «لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـل...»(نساء/4،29) نابالغان را دربرنمی گیرد.[75] از جهت حکم وضعی نیز بلوغ شرطی اساسی در صحت معاملات به شمار می رود و حَجْر نابالغ یعنی محرومیت وی از انجام دادن برخی اعمال حقوقی حجر) به عنوان یک اصل مهم به ویژه در عقود مالی در فقه اسلامی پذیرفته شده است. با وجود این، در پاره ای عقود بلوغ شرط صحت نیست و درباره برخی دیگر اختلاف نظر وجود دارد.

الف. بلوغ در عقد نکاح:

الف. بلوغ در عقد نکاح:
به نظر مشهور در فقه شیعه و مذاهب فقهی اهل سنت، بلوغ دوطرف عقد نکاح، شرط صحت آن نیست[76]؛ ولی ابن شُبْرُمَه و ابوبکر اَصَم و عثمان بَتّی گفته اند که طرفین عقد نکاح باید بالغ باشند.[77] از جمله ادله آنان آیه «حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ»(نساء/4،6) است، با این استدلال که اگر نکاح پیش از بلوغ جایز باشد، فایده ای بر این آیه مترتب نخواهد بود.[78]
سایر فقها برای جواز این کار، به ادله ای از جمله احادیث و برخی آیات قرآن استناد کرده اند؛ مانند آیه 4 طلاق/65:«والّــی لَم یَحِضن» که در آن از عده دختر نابالغ سخن به میان آمده و عموم آیاتی مانند 32 نور/24: «واَنکِحوا الاَیـمی مِنکُم»[79]؛ همچنین ابوحنیفه با استناد به آیه 3 نساء/4: «و اِن خِفتُم اَلاَّتُقسِطوا فِی الیَتـمی فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساء...»ازدواج دختر یتیم را پیش از بلوغ با ولایت قیّم او جایز شمرده است؛ ولی سایر فقهای اهل سنت برآن اند که ازدواج او پیش از بلوغ جایز نیست، زیرا مراد از «یَتامی» در این آیه به قرینه آیه 127 نساء/4: «و یَستَفتونَکَ فِی النِّساءِ...»همان «نساء» است که نابالغان را دربرنمی گیرد[80]؛ همچنین فقهای اهل سنت درباره اینکه آیا ازدواج شخص قیّم با یتیم مزبور پیش از بلوغ جایز است یا نه، اختلاف نظر دارند. شافعی با توجه به تعبیر آیه 220 بقره/2: «و یَسـَلونَکَ عَنِ الیَتـمی قُل اِصلاحٌ لَهُم خَیرٌ»و از آن رو که چنین ازدواجی را به صلاح یتیم ندانسته، با جواز آن مخالفت کرده است.[81] شماری از مفسران آیه 27 قصص/28 درباره ازدواج* حضرت موسی(علیه السلام) با دختران شعیب: «اِنّی اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَینِ...»را دال بر آن دانسته اند که پدر می تواند دختر بالغ خود را

به ازدواج فرد مورد نظر خویش درآورد.[82] برخی فقیهان امامی شرطیت بلوغ را برای نکاح محلِّل از آیه 230 بقره/2: «حَتّی تَنکِحَ زَوجـًا غَیرَه»استنباط کرده اند[83]، چنان که لزوم شرط بلوغ در ظهار* نیز از آیه 2 مجادله/58 استفاده شده است.[84]

ب. بلوغ و حَجْر:

ب. بلوغ و حَجْر:
مهم ترین دلیلی که فقیهان شیعه[85] و اهل سنت،[86] برای حجر* نابالغ بدان استناد کرده اند، آیه 6 نساء/4 است که به آزمودن یتیمان تا زمان بلوغ فرمان داده است:«وابتَلوا الیَتـمی حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم...».مراد از ابتلاء، خبر گرفتن و آزمودنِ نابالغ از نظر توان عقلانی و اقتصادی است.[87] به نظر فقها و مفسران، از آیه برمی آید که دادن اموال به محجور یا به تعبیر دیگر، رفع حجر او منوط به احراز دو شرط اساسی است: بلوغ و رشد.[88] مراد از رشد، توانایی عقلی و شایستگی مالی است.[89] آزمودن و اختبار کودک تا زمانی که رشد او احراز شود، ادامه می یابد؛ اما درباره آغاز زمان ارزیابیِ او دو نظر وجود دارد: برخی فقها آن را پس از بلوغ دانسته اند[90]؛ ولی بیشتر فقها آن را پیش از بلوغ می دانند[91]، زیرا هم از تعبیر «یتیم» و هم از کلمه «حتی» (که انتهای زمانی آن بلوغ نکاح قرار داده شده) می توان دریافت که آزمودن باید پیش از بلوغ آغاز شود.[92] هرچند در آیه شریفه حکم حجر درباره یتیم (کودکی که پدر خود را از دست داده[93]) ذکر شده، حکم مذکور اختصاص به یتیم ندارد و شامل همه نابالغان می شود.[94] برخی فقهای اهل سنت، از جمله مالک، رفع حجر با بلوغ و رشد را مختص به کودک پسر شمرده و رفع محجوریت دختر را به گونه ای دیگر دانسته اند.[95]
فقها برای اثبات محجور بودن کودک تا زمان بلوغ، به آیات دیگری نیز استناد کرده اند؛ از جمله

آیه 282 بقره/2: «.. فَاِن کَانَ الَّذی عَلَیهِ الحَقُّ سَفیهـًا اَو ضَعیفـًا اَو لایَستَطیعُ اَن یُمِلَّ هُوَ فَلیُملِل ولِیُّهُ بِالعَدلِ ...»که برخی مفسران مراد از «ضعیف» یا یکی از مصادیق «ضعیف» و «سفیه» را در این آیه نابالغان دانسته اند[96]؛ همچنین به آیه 5 نساء/4 که از دادن اموال به سفیهان برحذر داشته: «... و لاتُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَکُم»و برخی مراد از «سفهاء» را نابالغان یا همه محجوران شمرده اند، استناد شده است.[97] برخی فقهای اهل سنت از جمله ابوحنیفه و احمد حنبل بر آن اند که تصرفات مالی کودک با اجازه ولی و اجرای عقد به وسیله او صحیح است و مشروط به تحقق بلوغ نیست[98]، زیرا در آیه 6 نساء/4 اجازه دادن به کودک برای کارهای تجاری تجویز شده است[99]؛ ولی مخالفان این نظر، از جمله شافعی، گفته اند که مراد این آیه، ارزیابی توانایی محجور و انجام دادن معامله با حضور کودک و مقدمه چینی اوست؛ نه انعقاد معامله به دست وی، به علاوه، این نظر با ظاهر آیه که مطلقاً بر حجر کودک دلالت دارد، ناسازگار است.[100] فقها برای شرط بودن بلوغ در صحّت برخی معاملات معین (مانند وصیت)[101] به آیه 6 نساء/4 و گاه به آیات دیگر استناد کرده اند مانند آیه 33 نور/24 درباره عقد مکاتبه[102] و آیه 282 بقره/2 درباره معاملاتی که موجب دیون می شود.[103]
در صورتی که رشد کودک* پیش از بلوغ احراز شود، با تحقق بلوغ (به موجب آیه 6 نساء/4 و ادله دیگر) حجر او برطرف می شود.[104] اگر رشد وی تا هنگام بلوغ احراز نگردد، باید تا زمان حصول رشد درنگ کرد. در طول دوره حجر، ولی یا وصی باید از تصرف در اموال محجور خودداری و اموال وی را به بهترین شکل اداره کند[105]: «و لا تَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّه»(انعام/6،152؛ اسراء/17، 34) و پس از رفع حجر، اموال او را در اختیارش گذارد[106]: «وءاتوا الیَتـمی اَمولَهُم ولا تَتَبَدَّلوا الخَبیثَ بِالطَّیِّب»(نساء/4،2؛ نیز نساء/4،6)؛ همچنین قرآن توصیه فرموده که هنگام باز گرداندن اموال به او، بر این کار شاهد گرفته شود[107]: «فَاِذا دَفَعتُم اِلَیهِم اَمولَهُم

فَاَشهِدوا عَلَیهِم».(نساء/4،6) حجر)

3. سایر احکام:

3. سایر احکام:
شمول بسیاری از احکام فقهی در ابواب دیگر نیز مشروط به بلوغ است؛ از جمله قضاوت، دعوای حقوقی، شهادت دادن، اقرار درباره جرایم مشمول حد، حضانت، ولایت بر محجوران و منصب حکومتی[108]، به علاوه، بلوغ شرط اجرای انواع حدود و قصاص است. البته تعزیر بر نابالغان نیز می تواند جاری شود.[109] برای شرط بودن بلوغ در پاره ای موارد به آیات قرآن استناد شده است؛ از جمله فقهای شیعه[110] و اهل سنت[111] برای لزوم بالغ بودن گواهی دهنده به ظاهر آیه 282 بقره/2 استناد کرده اند: «... واستَشهِدوا شَهیدَینِ مِن رِجالِکُم»، زیرا تعبیر «رجال» در آیه شامل نابالغان نمی شود. حتی به نظر برخی فقها از آیاتی دیگر نیز می توان این شرط را استنباط کرد[112]؛ از جمله آیه 15 نساء/4: «والّـتی یَأتینَ الفـحِشَةَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدوا عَلَیهِنَّ اَربَعَةً مِنکُم...»، با این استدلال که مراد از ضمیر «مِنکُم»همان ضمیر در «نِسائِکُم»است و تنها بالغان را دربرمی گیرد و همین طور آیه 4 نور/24: «ثُمَّ لَم یَأتوا بِاَربَعَةِ شُهَداء»؛همچنین فقها[113] با الهام از تعبیر «احصان» در آیه 4 نور/24: «والَّذینَ یَرمونَ المُحصَنـت ...»از جمله شرایط قذف شونده را برای اجرای حد، بلوغ وی دانسته اند و برخی حکم آیه قصاص (بقره/2،178) را مختص به بالغان شمرده اند.[114] شماری از مفسران مراد از واژه «غلام» را در آیه 74 کهف/18: «فَانطَـلَقا حَتّی اِذا لَقیا غُلـمـًا فَقَتَلَهُ قالَ اَقَتَلتَ نَفسـًا زَکِیَّةً بِغَیرِ نَفس...»جوان بالغ دانسته اند، زیرا اعتراض موسی(علیه السلام)آن بود که چرا وی بدون آنکه کسی را کشته باشد، مستحق قتل بوده است.[115]کلمه «غلام» هرچند بیشتر در مورد نابالغ به کار می رود؛ ولی به نظر برخی مفسران در شماری از آیات بر بالغان هم اطلاق شده است.[116] البته مفسران دیگر مراد از غلام را در این آیه، نوجوان نابالغ دانسته و 76
سبب اعتراض موسی را آن دانسته اند که چرا کودکی بی گناه باید کشته شود.[117]

آمادگی برای بلوغ:

آمادگی برای بلوغ:
هرچند به موجب فقه اسلامی اصولا شمول احکام تکلیفی الزامی منوط به تحقق شرایطی از جمله بلوغ است، به نظر فقها تکالیف غیر الزامی، که وجوب یا حرمت را دربرندارد، شامل غیر بالغان می شود[118]؛ همچنین پاره ای مقررات الزامی در قرآن و احادیث در مورد کودکان ممیّز (کودکانی که به سن تمییز رسیده اند و سود و زیان خود را تشخیص می دهند[119]) و نیز کودکان مراهِق (کودکانی که بلوغ آنها نزدیک است[120]) آمده که اولیای آنها مأمور شده اند که کودکان خود را به رعایت کردن آن احکام وادارند یا با آنان به مثابه بالغان رفتار کنند. به نظر برخی دانشمندان، حکمت تشریع بسیاری از این تکالیف آن است که زمینه پیشگیری از اعتیاد به گناهان بزرگ پس از بلوغ فراهم آید و کودکان آماده ورود به دوره بلوغ شوند.[121] شماری از این احکام از آیات قرآن استنباط شده اند؛ مانند وجوب اجازه گرفتن (استیذان) کودکان برای ورود به اتاق اولیای خود در سه وقت: پیش از نماز صبح، در نیمروز هنگامی که آنان لباسهای خود را بیرون می آورند و پس از نماز عشاء[122]: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لِیَستَـذِنکُمُ الَّذینَ مَلَکَت اَیمـنُکُم والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلـثَ مَرّات مِن قَبلِ صَلوةِ الفَجرِ و حینَ تَضَعونَ ثیابَکُم مِنَ الظَّهیرَةِ و مِن بَعدِ صَلوةِ العِشاءِ ثَلـثُ عَورت لَکُم...»(نور/24،58)، لزوم پوشش زنان در برابر پسر ممیز[123] به استناد آیه 31 نور/24: «اَوِ الطِّفلِ الَّذینَ لَم یَظهَروا عَلی عَورتِ النِّساء»و وجوب پاسخ دادن به سلام کودک ممیز[124]: «... فَحَیّوا بِاَحسَنَ مِنها اَو رُدّوها».(نساء/4،86) برخی دیگر از این گونه احکام مانند ترغیب کودکان ممیز به انجام دادن عباداتی چون نماز و روزه در احادیث مقرر شده است[125]، افزون بر این، به نظر بسیاری از مفسران، آیه 6 تحریم/66: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارًا...»اولیای کودکان را مأمور ساخته تا با آموزش احکام شرعی و معارف دینی آنان را برای پذیرش مسئولیت مهم خود در هنگام بلوغ

آماده کنند و بدین ترتیب آنها را از آتش دوزخ برهانند.[126]

بلوغ پیامبران و امامان(علیهم السلام):

بلوغ پیامبران و امامان(علیهم السلام):
آغاز رسالت و نبوتِ اکثریت قریب به اتفاق پیامبران پس از سنینی بوده که معمولا بلوغ افراد عادی روی می دهد، هرچند آثار هدایت و کمال از کودکی در آنان مشهود بوده است، با این همه، از برخی آیات قرآن برمی آید که شماری از پیامبران در سنین کودکی به پیامبری برانگیخته شده اند. البته به نظر مفسران[127] با وجود معجزات شگفت انگیز پیامبران، وصول آنان به بلوغ عقلی و علمی در سنین کودکی بعید نیست و می توان آن را در شمار امور خارق عادت قرار داد. از جمله این پیامبران، حضرت یحیی(علیه السلام) است که آیه 12 مریم/19 درباره وی فرموده: ای یحیی! کتاب را با قوت بگیر و ما فرمان نبوت (یا فهم و عقل) را در کودکی به وی دادیم:«یـیَحیی خُذِ الکِتـبَ بِقُوَّة و ءاتَینـهُ الحُکمَ صَبیـّا».مراد از کتاب به نظر مفسران تورات است[128]؛ ولی درباره مفهوم کلمه «حُکم» در این آیه آرای گوناگونی مطرح شده است؛ برخی آن را به معنای نبوت دانسته اند.[129] شماری دیگر، با توجه به موارد کاربرد این واژه در قرآن، مراد از آن را ژرفنگری در دین و علم به معارف الهی یا فهم کتاب بیان کرده اند.[130] معانی دیگری نیز در تفاسیر مطرح شده است.[131]
سن حضرت یحیی(علیه السلام) دراین هنگام، دو، سه و 7 سال ذکر شده است.[132] بنابر حدیثی، امام جواد(علیه السلام)برای رفع استبعاد از امامت خود در سنین کودکی خطاب به یکی از شیعیان خود به این آیه استناد فرمود.[133]
آیه دیگر درباره حضرت عیسی(علیه السلام)است که در گاهواره سخن گفت و فرمود: من بنده خدایم. او به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است: «قالَ اِنّی عَبدُ اللّهِ ءاتـنِیَ الکِتـبَ و جَعَلَنی نَبیـّا».(مریم/19،30) مراد از کتاب را در این آیه، انجیل دانسته اند.[134] به نظر برخی مفسران،[135] مرادِ آن حضرت این بوده که در آینده صاحب کتاب و منصب نبوت خواهم شد. شماری از اینان، تعبیر

آیه شریفه را که به صورت فعل ماضی آمده، بر تقدیر الهی و حکم ازلیِ خداوند حمل کرده اند[136]؛ ولی به نظر برخی دیگر، سیاق آیه و تعبیر آن اقتضا دارد که بر امر واقع شده حمل گردد، پس مراد این است که پیش تر کتاب و نبوت به آن حضرت عطا شده است.[137] به نظر مشهور، که با آیات پیشین هماهنگ است، حضرت عیسی این سخن را هنگام تولد گفته است؛ ولی معدودی از مفسران آرای دیگری ذکر کرده اند.[138] به نظر علامه طباطبایی[139] نبوت این پیامبران در کودکی با آیه 109 یوسف/12 که در مورد فرستادگان پیشین تعبیر «رجال» را به کار برده: «و ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ اِلاّ رِجالاً نوحی اِلَیهِم»ناسازگار نیست، زیرا این آیه بر این مطلب تأکید دارد که پیامبران از میان افراد عادی برگزیده و با وحی از جانب خداوند به پیامبری برانگیخته شده اند و آیه، بلوغ عادی را شرط رسالت ندانسته است.
برخی مفسران مراد آیه 51 انبیاء/21: «و لَقَد ءاتَینا اِبرهیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وکُنّا بِهِ عــلِمین»را هدایت و معرفت ابراهیم(علیه السلام) در کودکی دانسته و برخی مراد از «رشد» را نبوت ذکر کرده اند.[140] البته در تفسیر آیه اقوال دیگری نیز مطرح شده است[141]؛ همچنین برخی مفسران اهل سنت با پذیرش این نظر که برادران یوسف(علیه السلام)پیامبر بوده اند، گفته اند که آنان کارهای ناپسند خود (از جمله رفتار زشت آنها با حضرت یوسف(علیه السلام)) را در زمان کودکی و پیش از بلوغ انجام داده بودند[142]؛ ولی مفسران دیگر، از تعابیر شماری از آیات مانند آیه 9 یوسف/12: «... و تَکونوا مِن بَعدِهِ قَومـًا صــلِحین»و 97 یوسف/12: «قالوا یـاَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا کُنّا خـطِـین»بالغ بودن آنان را در آن هنگام استفاده کرده اند.[143] برخی مفسران شیعه به استناد آیه مباهله: «فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا واَبناءَکُم و...»(آل عمران/3،61) و با این استدلال که مباهله جز با بالغان جایز نیست، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را در آن زمان با وجود سن کم دارای بلوغ و کمال عقلی دانسته اند[144] و برخی برای امکان امامت کودک به این آیه استناد جسته اند.