گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
بنی اسد بن خزیمه


اشاره

بنی اسد بن خزیمه: قبیله ای مشهور در نَجْد جزیرة العرب
آنان قبیله ای بزرگ و مشهور از عرب عدنانی (شمالی) و منسوب به اسد بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مُضر هستند[1]، از این رو به لحاظ نسبی در عرض قبایل بزرگی چون کنانه و هوُن قرار می گیرند.[2] اسد از همسرش أودّه دختر زید بن

اسلم قضاعی[3] فرزندانی به نامهای دودان، کاهل، عمرو، صعب،[4] حلمه و تغلب[5] داشت و نسل اسد بیشتر از دودان پدید آمد و به تیره هایی تقسیم شد.[6] برخی از معروف ترین بطون بنی اسد عبارت اند از: بنو غنم بن دودان، بنو ثعلبة بن دودان، بنو والبة بن حارث،[7] بنوالصیداء بن عمرو، بنو نصربن قعین و بنو فقعس بن طریف.[8]
قبیله هایی دیگر نیز با نام بنی اسد وجود دارند که یکی از آنها از تیره های قریش به نام بنی اسد بن عبد العزی[9] و دیگری بنی اسد بن شریک بن مالک از زیر مجموعه های طایفه اَزد از عرب جنوبی است[10] و با موضوع مورد بحث ارتباط ندارد.

بنی اسد درعصر جاهلی (سرزمین، موقعیت و اسکان):

بنی اسد درعصر جاهلی (سرزمین، موقعیت و اسکان):
محل استقرار آنان بسیار گسترده بود، از این رو با توجه به پراکندگی بطون آنان به راحتی نمی توان از موقعیت مناطق زیست ایشان سخن گفت. برخی گفته اند: بنی اسد از نزدیکی «حیره» در نزدیک کوفه تا سرزمین «تهامه» در سواحل دریای سرخ پراکنده بودند[11]؛ اما عمده تمرکز آنان «قسمت اعلای نجد» در جنوب صحرای (بادیه) شام، حد فاصل قبیله تمیم و طیّ در جنوب و کلب در شمال واقع شده بود[12]، بر این اساس آنان در جهت شمال شرقی مدینه استقرار داشتند. برخی از ایشان نیز گویا در پی اختلاف میان تیره های خود یا قبایل مجاورشان به ناچار از نجد به «یمن» مهاجرت کردند.[13]
از سکونت گاههای معروف آنان أجبال[14]، بُزاخه[15]، ثعلبیه[16] و ذات الحناظل[17] و کوههای محیاة[18]، العبد، فرقین، قنان، قصاص[19]، تین، رقد و حسیس و از آبهای متعلق به آنان می توان به بَعوضه[20] (آبی در نجد)، جُرثُم، خسّوه، ذنبه و الزوراء اشاره کرد.[21]

جنگهای بنی اسد:

جنگهای بنی اسد:
در مقاطعی

بنی اسد با برخی قبایل همپیمان بودند، هرچند درگیریهایی نیز میانشان روی می داد. از همپیمانان آنان می توان به قبیله طیّ[22]، بنو عامربن صعصعه[23] و یهود خیبر[24] اشاره کرد. بنی اسد از قبایل جنگجوی عرب به شمار می آیند.[25] و در نبردهای گوناگون عصر جاهلی و اسلامی حضور داشتند. از مهم ترین جنگهای آنان پیش از اسلام، جنگ با قبیله «طیّ» بود که به «یوم ظهر الدهناء»[26] شهرت یافت؛ نیز نبرد با بنی تمیم در «ذات الحناظل» که به کشته شدن عمرو بن أثیر رئیس بنی تمیم انجامید.[27]از نبرد آنان با بنو عامر بن صعصعه نیز به «یوم ذی علق» یاد شده است[28] و نبرد دیگر آنان در منطقه ای از نجد بنام «خوّ» است که بنی اسد بر بنی یربوع شبیخون زدند[29]؛ اما مشهورترین جنگ آنان نبرد «یوم حُجر» است که طی آن اعضای تیره ای از اسد به نام بنی کاهل بن اسد بر اثر بد سیرتی حجر پدر شاعر معروف عرب امرؤ القیس که پس از حارث بن عمروآکل المرار، ریاست بنی اسد را بر عهده داشت بر وی شوریدند و او را کشتند[30] و بدینوسیله از یوغ کندیان رهایی یافتند.[31] در پی این واقعه یمنیها و آل کنده به قصد سرکوب بنی اسد و دیگر قبایل نزاری دست به تهاجم زدند[32]؛ اما در نهایت منهزم شدند. مطابق گزارش یعقوبی پس از آگاهی امرؤ القیس از کشته شدن پدرش، وی خود قصد بنی اسد کرد؛ اما چون خود را از رویارویی با آنان ناتوان دید به یمن رفت.[33]
دوتن از شخصیتهای آنان در این عصر، خالد بن نضلة بن اشتر اسدی رئیس بنی اسد[34] و عوف بن عامر بودند که عوف در میان بنی اسد به کهانت می پرداخت.[35]
از میان آنان خطبای فراوانی برخاست، چنان که رسول خدا از بنی اسد با عنوان خطبای عرب یاد کرده است.[36] ایشان از اولین عربهایی دانسته شده اند که به آهنگری پرداختند؛ از این رو به آنان قیون» گفته می شد. از نیکوترین شمشیرهای ساخته شده به دست آنان «سریجیّه» منسوب به سُریج فردی از بنی اسد بود.[37]
از دیگر عوامل شهرت آنان چشم شوری

ایشان بود. برخی مفسران[38] از این خصوصیت آنان در ذیل آیه 51 قلم/68 یاد کرده و آورده اند که قریش برخی از بنی اسد را اجیر کرده بودند تا رسول خدا را با چشم زخم از میان بردارند؛ اما خداوند رسولش را حفظ کرد.[39] آیه «و اِن یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِاَبصـرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنون =نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را می شنوند با چشم زنی خود تو را از بین ببرند و می گویند: او دیوانه است» اشاره به این شگرد قریش برای نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله)دارد؛ گویا آنان برای افزایش اثرگذاری دیدگانشان چند روز از خوردن غذا خودداری می کردند.[40]

بنی اسد در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله):

بنی اسد در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله):
با توجه به گستردگی و پراکندگی بنی اسد، طبیعی بود که آنان با ظهور اسلام، روابط یکسانی با رسول خدا نداشته باشند. آنان چون بیشتر قبایل ساکن جزیرة العرب تا سال نهم هجری از پذیرش دین اسلام سر باز زده، پس از آن نیز نقش مثبتی در حکومت نبوی ایفا نکردند، بلکه همواره مسئله ساز بودند.
غالب اسدیان سیاست خصمانه ای در برابر مسلمانان در پیش گرفتند و بارها به توطئه چینی برضدّ مسلمانان پرداختند، از این رو پیامبر در دوره مدنی عمدتا با اسدیان همپیمان با غطفان و یهود که از جانب شمال، یثرب را تهدید می کردند رویارویی داشت و اقداماتی برای محدود سازی ایشان انجام داد. پس از غزوه احد (سال سوم هجری) تیره ای از آنان که می پنداشتند دولت مدینه ضعیف شده در صدد حمله به آن شهر برآمدند؛ اما قبل از عملی ساختن نقشه خود، رسول خدا آنان را غافلگیر و با فرستادن سریه ای به فرماندهی ابو سلمه و عبد الله بن انیس، توطئه ایشان را خنثا کرد.[41]
کلبی[42] و ابن عباس و برخی دیگر مفسران[43] نزول آیه «و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا اِلَیهِ ...»(احقاف/46،11) را درباره قبایلی از جمله بنی اسد دانسته اند که نسبت به اسلام قبایل غفار و أسلم خرده گرفته، به تمسخر ایشان می پرداختند و می گفتند: اگر در این دین خیری می بود، آنان بر ما سبقت نمی گرفتند؛ اما به نظر می رسد با توجه به مکی بودن سوره احقاف این آیات درباره قریشیان نازل شده و بعدها بر بنی اسد و دیگر قبایل تطبیق شده است، چنان که قتاده بر این باور است که آن در شأن

قریش نازل شده است.[44]
بنی اسد در سال پنجم هجری به فرماندهی طلیحة بن خویلد اسدی در غزوه* خندق به رویارویی با مسلمانان پرداختند،[45] از این رو برخی مفسّران[46]، مقصود از کلمه «فوق» در آیه 10 احزاب/33 را اشاره به جایی می دانند که قبیله بنی اسد و برخی دیگر از سپاه احزاب از آن سمت وارد شده، موضع گرفتند: «اِذجاءوکُم مِن فَوقِکُم و مِن اَسفَلَ مِنکُم و اِذ زاغَتِ الاَبصـرُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ... =[به یاد بیاورید] زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین [شهر]بر شما وارد شدند [و مدینه را محاصره کردند] و زمانی را که چشمها [از شدت وحشت]خیره و جانها به لب رسید».
در این سال (پنجم هجری) و پس از نبرد احزاب، رسول خدا ابو عبیده را به عنوان امیر سریه به سراغ قبایل طیّ و اسد در نجد فرستاد.[47] در سال ششم هجرت نیز آن حضرت، عکاشة بن محصن را به «غَمْرَة» (آبی از آن بنی اسد) فرستاد و او توانست 200 شتر به غنیمت گرفته، به مدینه آورد[48]، گرچه مطابق گزارشهای دیگر به چیزی برخورد نکرد.[49]
همپیمانی بنی اسد با یهود* شمال حجاز منافعی را برای آنان به همراه داشت، از این رو بنی اسد نمی دانستند چنانچه اسلام آورده، از یهود جدا شوند شرایط بهتری برایشان فراهم می شود و به لحاظ روابط تاریخی خود با یهود مایل نبودند وضعیت همپیمانانشان دچار ضعف و تزلزل گردد.
به نقل مقاتل [50] آیه 15 حجّ/22 در این باره نازل شد و خداوند در برابر پندار نادرست آنان، که می گفتند: ما ترس آن داریم که خدا سرانجام پیامبر را یاری نکند و ما از پشتیبانی یهود و گرفتن مواد غذایی از ایشان محروم شویم، آنان را سخت مذمت کرد: «مَن کانَ یَظُنُّ اَن لَن یَنصُرَهُ اللّهُ فِی الدُّنیا والأخِرَةِ فَلیَمدُد بِسَبَب اِلَی السَّماءِ ثُمَّ لیَقطَع فَلیَنظُر هَل یُذهِبَنَّ کَیدُهُ ما یَغیظ».چنین شأن نزولی برای آیه 22 فتح/48 نیز گزارش شده است که دو قبیله بنی اسد و غطفان، پس از دعوت ایشان به اسلام می گفتند: می ترسیم محمّد را نصرت بر دشمنانش نباشد و دین او نیرو نگیرد و عهد و پیمان ما با یهود قطع گردد[51]: «و لَو قـتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبـرَ ثُمَّ لا یَجِدونَ ولیـًّا

و لا نَصیرا».برخی نزول آیه را پس آن دانسته اند که بنی اسد برای یاری یهود اهل خیبر نزد ایشان آمدند.[52] در نتیجه زمانی که مسلمانان در سال ششم به سمت مکه (جنوب مدینه) رفته، در حدیبیه بودند بنی اسد می خواستند از این فرصت استفاده کرده، به مدینه تعرض کنند. از قول قتاده ذیل آیه 20 فتح /48 آمده است[53] که بنی اسد در غیاب رسول خدا قصد غارت مدینه را داشتند؛ اما خداوند رعب و وحشت در دلهایشان افکند و از تصمیم خود منصرف شدند: «... و کَفَّ اَیدِیَ النّاسِ عَنکُم ولِتَکونَ ءایَةً لِلمُؤمِنینَ ویَهدِیَکُم صِراطـًا مُستَقیمـا».
در سال هفتم زمانی که مسلمانان با حمله به خیبر دژهای یهود را محاصره کردند، بنی اسد برای کاهش فشار نظامی از همپیمانانشان، تصمیم به یورش به مدینه گرفتند؛ اما خداوند نقشه شوم آنان را خنثا ساخت.[54] آیه 24 فتح/48 در این باره دانسته شده است[55]: «و هُوَ الَّذی کَفَّ اَیدِیَهُم عَنکُم و اَیدِیَکُم عَنهُم بِبَطنِ مَکَّةَ.. او کسی است که دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مکه کوتاه کرد...»؛ اما مشهور آن است که این آیه در ماجرای توطئه قریش برضدّ مسلمانان در صلح حدیبیه نازل گشت.[56] بعید نیست چنین گزارشهایی برای بهسازی تصویر قریش ساخته شده باشد.ث

اسلام بنی اسد:

اسلام بنی اسد:
در سال نهم هجری، بنی اسد چون دیگر قبایل شبه جزیره هیئتی به ریاست ضِرار بن الأزور به مدینه فرستاد.[57] اعزام شدگان بنی اسد 10 گروه بودند، که در میان آنان طلیحة*بن خویلد اسدی نیز حضور داشت.[58] این گروه چند روز در مدینه مانده، به آموختن قرآن پرداختند. گویند: گروهی به نام «بنی زنیه» از اسدیان به ریاست حضرمی بن عامر،[59] با بنی اسد همراه بودند که پس از مذاکره با رسول خدا و بیعت با آن حضرت، پیامبر ایشان را «بنو رشده» نامید[60]؛ اما آنان راضی نشده، گفتند: ما نام پدرمان را وانمی گذاریم، از این رو پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنان را بنوعبدالله نامید و این نام بر ایشان غلبه یافت.[61]
منابع حکایت از آن دارند که آن سال، خشکسالی بود و کالاها گران شده بود، از این رو افزون بر اقبال عمومی قبایل، دریافت کمکهای مادی از حکومت نبوی را می توان در انگیزه های

ایشان مؤثر دانست، بنابراین اسلام آوردن آنان بنا به مصالح و منافع خویش و تحت فشار شرایط اقتصادی آن زمان صورت گرفت، از همین رو خداوند ایمان آنان به اسلام را تأیید نمی کند: «قالَتِ الاَعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا ولـکِن قولوا اَسلَمنا و لَمّا یَدخُلِ الایمـنُ فی قُلوبِکُم... =[عربهای بادیه نشین ]گفتند: ایمان آورده ایم. بگو: شما ایمان نیاورده اید؛ ولی بگویید: اسلام اختیار کرده ایم؛ اما هنوز ایمان وارد قلبهای شما نشده است». (حجرات/49،14) این آیه درباره قبایلی از جمله بنی اسد نازل گردید که جمعی از آنان در سال قحطی و خشکسالی وارد مدینه شدند و به امید دریافت کمک از پیامبر(صلی الله علیه وآله)شهادتین بر زبان جاری ساخته، به آن حضرت گفتند: طوایف عرب بر مرکبها سوار شده و با تو پیکار کردند؛ ولی ما بدون دست زدن به جنگ و همراه با زنان و فرزندانمان نزد تو آمدیم.[62] آیه فوق نازل شد و ظاهری بودن اسلام آنان را آشکار ساخت، افزون بر آن اگر هم ایمان آورده اند نباید منتی بر رسول خدا بگذارند.[63] بنا به نقل بَلَنسِی[64] و ابن جماعه[65] ابتدای سوره حجرات درباره بنی تمیم و انتهای آن در شأن بنی اسد نازل شده است، افزون بر این بنی اسد در روابط خود با پیامبر، اسلام آوردن خودشان را امتیازی بزرگ به حساب آورده و بر این باور بودند که رسول خدا برای اعمال سلطه خود بر آنان به زور متوسل نشده است، از این رو در آیه 17 حجرات/49 خداوند ضمن نکوهش آنان در خطاب به پیامبر می فرماید: بر تو منت می نهند که اسلام آورده اند. بگو: به اسلام خود بر من منت منهید، بلکه خدای بر شما منت می نهد که شما را به ایمان راه نموده است، اگر [در ایمان خود]راستگویید: «یَمُنّونَ عَلَیکَ اَن اَسلَموا قُل لا تَمُنّوا عَلَیَّ اِسلـمَکُم بَلِ اللّهُ یَمُنُّ عَلَیکُم اَن هَدکُم لِلایمـنِ اِن کُنتُم صـدِقین».بر حسب نقل سعید بن جبیر، این آیه در شأن بنی اسد نازل شده است.[66] گفته شده: این قبیله در بازگشت از مدینه به مناطق خود امنیت مسیرهای منتهی به آن شهر را برهم زده، زمینه را برای گرانی کالاها در مدینه فراهم می آوردند.[67]
ذیل آیه 122 توبه/9 آمده است که بنی اسد در ایام قحطی با خانواده خود به مدینه آمده، گفتند: هدف ما آموختن فقه است؛ اما در بازگشت دست به غارت و چپاول زده، راهها را ناامن می کردند.[68] در نقل دیگر آمده است که صحرانشینان پس از مسلمان شدن برای فراگرفتن احکام اسلام رهسپار مدینه شدند و این سبب بالا رفتن قیمت

کالاها و ارزاق و مشکلات دیگر برای اهل آن شهر شد. با نزول این آیه به ایشان توصیه شد که اگر گروهی از آنان به آموختن فقه بپردازند کافی است[69]: «و ما کانَ المُؤمِنونَ لِیَنفِروا کافَّةً فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرون».
با توجه به آنکه بنی اسد در اواخر حیات پیامبر از اسلام بازگشته، به رویارویی با رسول خدا پرداختند، مفسران آیات متعددی را درباره نوع ایمان، کفر و نفاق به بنی اسد نسبت داده اند، هرچند نمی توان آیات مزبور را منحصر به آنان دانست. بنا به نقل ابن عباس[70] و مقاتل[71] آیه 91 نساء/4 درباره آنان و دیگر قبایلی است که برای در امان ماندن از ناحیه مسلمانان و نیز از سوی مشرکان، از روی خدعه و ریا اظهار اسلام می کردند و در بازگشت به موطن خود کفرشان را آشکار می ساختند[72]: «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم ویَأمَنوا قَومَهُم کُلَّ ما رُدّوا اِلَی الفِتنَةِ اُرکِسوا فیها...».خداوند در این آیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در صورت دست بر نداشتن آنان از فتنه و آشوب به شدت عمل با آنان فراخواند.
هنگامی که پیامبر تصمیم گرفت به تبوک لشکرکشی کند (سال نهم هجرت) و قبایل را فرا خواند تا به او بپیوندند، صحرانشینانی چون بنی اسد از کسانی بودند که برای شرکت نکردن در جهاد، عذرهای واهی می تراشیدند و از پیامبر می خواستند بدانان اجازه دهد او را همراهی نکنند از این رو برخی مفسران، «معذّرون» در آیه 90 توبه/9 را بر آنان تطبیق کرده و گفتارشان را دروغ و عذرشان را ناموجه دانسته اند[73]: «و جاءَ المُعَذِّرونَ مِنَ الاَعرابِ لِیُؤذَنَ لَهُم و قَعَدَ الَّذینَ کَذَبُوا اللّهَ و رَسولَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ کَفَروا مِنهُم عَذابٌ اَلیم».برخی نیز «معذّرون» در این آیه را به معنای «صاحبان عذر» دانسته که بر اثر نداشتن سلاح و آذوقه حقیقتاً از شرکت در جهاد معذور بودند؛ ولی به سبب شوق و هیجانی که برای شرکت در جهاد در راه خدا داشتند از پیامبر اجازه حضور در جبهه را می طلبیدند[74] که در این صورت آیه، ارتباطی با بنی اسد ندارد.
بنا به نقل ابن عباس[75] آیه 11 حجّ/22 در شأن قومی از بنی اسد نازل شد که در دین خود (اسلام) ثبات عقیده نداشتند: «و مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللّهَ عَلی حَرف فَاِن اَصَابَهُ خَیرٌ اِطمَاَنَّ بِهِ واِن اَصَابَتهُ فِتنَةٌ اِنقَلَبَ عَلی وجهِهِ خَسِرَ الدُّنیا

والأخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبین =از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال [و بدون عمل] می پرستد، پس اگر خیری به او برسد، اطمینان یابد و چون بلایی بدو رسد روی برتابد. در دنیا و آخرت زیان دیده است. این است همان خسران و زیان آشکار»؛ همچنین به نقل مقاتل آیه 33 محمّد/47: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ و اَطیعُوا الرَّسولَ و لاتُبطِـلوا اَعمــلَکُم»درباره بنی اسد نازل شد[76] و از آنان خواسته شد اعمالشان را تباه نکنند.
در آیه 97 توبه/9 که از کفر و نفاق صحرانشینان سخن به میان آمده: «اَلاَعرابُ اَشَدُّ کُفرًا و نِفاقـًا واَجدَرُ اَلاّ یَعلَموا حُدودَ ما اَنزَلَ اللّهُ عَلی رَسولِهِ...» مشهور مفسران یکی از مصادیق بادیه نشینان را بنی اسد دانسته اند.[77]
بر اثر مخالفت بنی اسد با حکومت مرکزی مدینه این قبیله از اینکه دولت نبوی دچار مشکلات و گرفتاریها گردد اظهار خرسندی می کردند. این احساس در آیه 98 توبه/9 منعکس شده است و خداوند از بلا و گرفتاری که برای خودِ آنها پیش می آید خبر می دهد: «و مِنَ الاَعرابِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ مَغرَمـًا و یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم».آنان از قبایلی بودند که زکات را نوعی جزیه و به زیان خود شمرده، از پرداخت آن خودداری می کردند، از این رو در این آیه نکوهش شده اند.
به نقل ابن سعد رسول خدا نامه ای به بنی اسد نوشت و به آنان اخطار کرد که به قلمرو و آبگاه قبیله طی نزدیک نشوند و در صورت سرپیچی ذمّه پیامبر از ایشان بری است.[78]
به رغم روابط نامناسب اسدیان با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، برخی از ایشان از بنو غنم بن دودان بن اسد و ثعلبة بن دودان در مکه با بنی عبد شمس بن عبد مناف همپیمان بودند[79] و شاید به دلیلهایی چون داشتن روابط نسبی[80]، مناسباتشان با پیامبر حسنه بود. از میان آنان عبد الله ، عبیدالله، و زینب (همسر پیامبر[81]) فرزندان جحش اسدی[82] که عمه زادگان رسول خدا بودند بیش از دیگران به چشم می خورند. اینان از نخستین مسلمانان و از مهاجران به حبشه[83] بودند.
این گروه از مسلمانان بنی اسد با هجرت پیامبر به یثرب، چون سایر مؤمنان به آن شهر مهاجرت کردند. سعیدبن رُقیش از کسانی بود که با

خانواده اش به مدینه مهاجرت کرد.[84] به نقل ابن حبیب بغدادی در غزوه بدر درصد قابل توجهی از مهاجران اسدی بودند.[85]عبدالله بن جحش (به نقلی اولین غنیمتی که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)آورده شده به دست وی بود)[86]، عکاشة بن محصن (کسی که چون شمشیرش در نبرد با دشمنان شکست، رسول خدا سلاح خود را بدو عطا کرده، درباره وی دعا کرد)[87] و ابوسنان بن وهب نیز در حدیبیه اولین کسی دانسته شده که با رسول خدا بیعت کرد و گفت: ای رسول خدا! با تو به پیروزی یا شهادت بیعت می کنم و دیگران هم با این شرط با آن حضرت بیعت کردند.[88] سنان بن ابی سنان و شجاع بن وهب (سفیر پیامبر در سال ششم نزد حارث بن ابی شمرحاکم غسّان[89]) از جمله حاضران در نبرد بدر به شمار آمده اند.[90] اینان در دیگر غزوات نیز دارای نقش بودند.

ارتداد بنی اسد:

ارتداد بنی اسد:
بنی اسد از قبایلی بودند که در حیات رسول خدا مرتد شدند.[91] طلیحة بن خویلد اسدی در «بزاخه» (از منابع آبی بنی اسد)[92] به دروغ خود را پیامبر خواند و توانست قسمتی از اسدیان و برخی گروههایا قبایل را با خود همراه ساخته، بر دولت اسلامی مدینه، بشورد؛ اما پیامبر(صلی الله علیه وآله)مجال دفع غائله آنان را نیافت و به سرای باقی شتافت.
برخی مفسران ذیل آیه 54 مائده/5 که سخن از روی گردانی برخی عرب از اسلام است از ایشان یاد کرده، به ارتداد* ایشان در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)اشاره کرده اند[93]:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللّهُ بِقَوم یُحِبُّهُم و یُحِبّونَهُ ..» این آیه اخطاری است به مسلمانان که اگر کسانی از ایشان از دین خود بازگردند، زیانی به خدا نمی رسانند و در آینده پروردگار متعالی گروهی را برای یاری اسلام بر می انگیزد.

بنی اسد پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله):

بنی اسد پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله):
با رحلت رسول خدا و گسترش ارتداد در جزیرة العرب، خالد بن ولید که از سوی ابوبکر مأمور سرکوب مرتدان شده بود عکاشة بن محصن اسدی را به سراغ قبیله مرتدش (بنی اسد) فرستاد؛ اما وی به دست یاران طلیحه کشته شد.[94] سرانجام با کناره گیری بنی فزاره از همراهی با بنی اسد، طلیحه که خود را در برابر سپاه خلیفه ناتوان می دید فرار کرد[95] و در نزدیکی «بئر بزاخه»

از خالد شکست خوردند.[96]
پس از پایان یافتن جنگهای ارتداد و بازگشت مجدد قبایل به اسلام، بنی اسد در نبرد «قادسیه» (14 هجری) حضور داشته، در نبرد «ارماث» از نبردهای قادسیه، 500 تن از آنان مجروح شدند[97]؛ گویا هجرت ایشان به عراق نیز از همین زمان آغاز شد و تدریجاً در کوفه ساکن شدند و مسجدی به خود اختصاص دادند، چنان که سماک بن مخرمه از بنی هالک بن عمرو بن اسد مسجدش به مسجد سماک معروف شد.[98]
در دوران خلافت امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)، هنگامی که آن حضرت برای سرکوب اصحاب جمل به ناحیه «فید» (در مسیر مدینه به عراق) رسید، بنی اسد آمادگی خود را برای همراهی با امام اعلام کردند؛ اما امام علی(علیه السلام) ضمن کافی دانستن افرادی که در رکابش بودند آنان را به ماندن در جای خود امر کرد[99]؛ اما آن دسته از اسدیان که در کوفه ساکن بودند با فراخوانی کوفیان در جنگ جمل حاضر شده، در رکاب امام جنگیدند.[100]
در نبرد «صفین» نیز مجموعه ای از بنی اسد تحت فرماندهی عبدالله بن عباس به مقابله با معاویه پرداختند.[101] در این جنگ پرچم لشکر، در دستِ کدام بن حضرمی اسدی بود و علی(علیه السلام) او را رئیس پلیس خود کرد.[102]
در حادثه کربلا، اسدیان کوفه، پس از کشته شدن هانی بن عروه به دست ابن زیاد، به دستور مسلم بن عقیل زیر پرچم مسلم بن عوسجه اسدی درآمدند تا با ابن زیاد بجنگند.[103]
با فرود آمدن سید الشهداء(علیه السلام) به کربلا، بنی اسد در خصوص قیام آن حضرت سه دسته شدند (موافقان، مخالفان و بی طرفان). کسانی چون حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، قیس بن مسهّر صیداوی و عمرو بن خالد صیداوی در کربلا حضور یافته، در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند.[104]
در جبهه مخالفان امام، کسانی چون حرملة بن کاهل اسدی (قاتل طفل شیرخوار امام)[105] و عده ای دیگر حضور داشتند، چنان که در تقسیم سرهای شهیدان کربلا میان قبایل حاضر در سپاه تحت فرماندهی عمر بن سعد، بنی اسدحامل4یا10[106 سر مطهّر به کوفه بودند. که حکایت از فزونی شمار آنان در سپاه ابن سعد دارد.[107]

آن دسته از بنی اسد که در «غاضریه» نزدیک کربلا سکونت داشتند، بی طرفی اختیار کرده، پس از حادثه عاشورا اجساد شهیدان را به خاک سپردند.
از میان قبیله بزرگ بنی اسد، شاعران، محدثان و بزرگانی برخاسته اند. شاعر معروف شیعی، کمیت بن زید اسدی از بنو ثعلبة بن دودان[108]، عبدالله بن زبیر اسدی شاعر[109] و معروربن سُوید محدث[110] و حبیب بن صُهبان محدث[111] از جمله آنان هستند.