گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
بنیامین


اشاره

بنیامین : کوچک ترین پسر یعقوب(علیه السلام)و یگانه برادر تنی یوسف(علیه السلام)
بنیامین را واژه ای عبری[1] و به معنای «پسرِ دست راست»[2] یا «پسرِ برکت»[3] دانسته اند. برخی دیگر، معنای آن را «پسر جنوب» گفته اند، زیرا وی تنها پسر یعقوب(علیه السلام) بود که در جنوب یعنی سرزمین کنعان به دنیا آمد.[4] گاه و به سبب تولد بنیامین در دوران پیری یعقوب، از او با نام «بن یمیم» به معنای پسر روزگاران نیز یاد شده است.[5] ضبط «ابن یامین»[6] و «ابن یامیل»[7] نیز در برخی منابع آمده که گویا به سبب خلاف شهرت، مورد توجه قرار نگرفته است.[8] بر اساس گزارش تورات، مادر بنیامین به نام «راحیل»، او را هنگام بازگشت از «فَدّان اِرام» به کنعان و در «بیت لحم» به دنیا آورد. او که پس از تولد بنیامین از دنیا رفت، پیش از مرگ، نام او را «بِنْ أوْنی» به معنای «پسرِ درد و رنج من» نامید؛ اما یعقوب(علیه السلام) آن را که مفهوم نامیمونی داشت، از سر تفأل به خیر و برکت، به بنیامین تغییر داد.[9]
کتاب مقدس، بنیامین را پسری لطیف، مطیع و محبوب یعقوب می خواند که به ویژه پس از فقدان یوسف(علیه السلام)شدیداً به وی دلبسته بوده است[10]؛ همچنین علاقه آن دو برادر به یکدیگر وصف ناپذیر بوده است.[11] کتاب مقدس در جایی برای بنیامین سه فرزند[12] و در جای دیگر 10 فرزند با ذکر نامهایشان یاد می کند[13] که گویا مربوط به دو دوره از زندگی اوست. محل دفن بنیامین در روستای «ظَهْر حِمار» میان نابلس و بیسان قرار دارد.[14]
نسل و نوادگان بنیامین یکی از اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل به نام بنیامینیان را تشکیل می دادند.[15] سبط بنیامین را شجاع، جنگجو، دارای مهارت به کارگیری سلاح به ویژه فلاخن

خوانده اند.[16] پس از پیروزی آشوریان بر اسباط ده گانه شمالی و انقراض آنان، سبط بنیامین با سبط یهودا درآمیخت و یهودیان امروز، خود را متعلق به آن دو طایفه می دانند.[17]

یادکردهای بنیامین در قرآن:

یادکردهای بنیامین در قرآن:
بنیامین از نامهای غیر مصرّح قرآن است که فقط در سوره یوسف و مجموعاً 22 بار از او یاد شده است: 11 بار با واژه «أخ» (یوسف/12، 8، 59، 63، 65، 69 ـ 70، 76، 89 ـ 90)، 10 مرتبه با ضمیر غایب (یوسف/12،60 ـ 61، 63 ـ 64، 66، 77 ـ 78) و یک بار نیز با عنوان «ابن». (یوسف/12،81)
قرآن نگاه مستقلی به بنیامین ندارد و فقط به عنوان یکی از شخصیتهای دخیل در داستان حضرت یوسف(علیه السلام) از او یاد می کند. وی در آغاز داستان، حضور کم رنگی دارد (یوسف/12،8)؛ اما در بخشهای بعدی و پس از دیدار نخست یوسف با برادران در مصر، نقش وی برجسته شده، تا پایان حکایت، حضور پر رنگ او حفظ می شود.
از گزارش قرآن هم برمی آید که بنیامین نیز مانند یوسف که هر دو از یک مادر بودند، بیش از برادران دیگر، مورد علاقه یعقوب(علیه السلام) بوده است: «اِذ قالوا لَیوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا...».(یوسف/12،8) این پیوند عاطفی، حسادت برادران را برانگیخته، زمینه ساز آزار و اذیت بنیامین از سوی آنان می شد (یوسف/12، 69 ، 89)؛ اما بنیامین همه ناملایمات و نیز رنج سالها دوری از برادر را با صبر و بردباری تحمل کرد و پاداش نیک آن را با دیدار یوسف که در اوج عزت و اقتدار بود، دریافت کرد. (یوسف/12،90)

نقشه یوسف برای آوردن بنیامین به نزد خود:

نقشه یوسف برای آوردن بنیامین به نزد خود:
هنگام قحطی و خشکسالی در سرزمین کنعان و روانه شدن پسران ده گانه یعقوب(علیه السلام) به مصر برای تهیه آذوقه[18] آن حضرت به سبب دلبستگی شدید به بنیامین و ترس از دچار آمدن او به سرنوشت یوسف، وی را نزد خود نگه می دارد.[19]یوسف با دیدن برادران، آنها را می شناسد اما خود را معرفی نمی کند. (یوسف/12،58) از سیاق آیات برمی آید که یوسف، به بهانه ای درباره اصل و نسب و خاندان آنها پرسشهایی کرده، پس از اطلاع از زنده بودن پدر و بنیامین (نک: یوسف/12،59 - 61)، زمینه درخواست برای آوردن بنیامین به نزد خویش را فراهم می آورد. قرآن در این باره به جزئیات اشاره نمی کند؛ اما براساس گزارش تورات[20] و تفاسیر متأثر از آن،[21] یوسف برای اینکه شک و تردید

برادرانش را برنینگیزد، آنان را به اتهام جاسوسی، سه روز زندانی می کند. آنان در مقام دفاع، به معرفی خود، پدر پیر و برادر دیگرشان می پردازند که نزد پدر مانده است و اینکه به قصد خرید غلّه به مصر آمده اند. پس از آماده شدن بارها و هنگام حرکت، یوسف از آنان می خواهد که به عنوان گواه صدق خویش، در سفر دوم، برادر دیگرشان را هم بیاورند: «و لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ ائتونی بِاَخ لَکُم مِن اَبیکُم اَلا تَرَونَ اَنّی اَوفِی الکَیلَ واَنا خَیرُ المُنزِلین»(یوسف/12،59)؛ اما جزئیات یاد شده مستند معتبری ندارد[22] و با بخش پایانی آیه نیز سازگار نیست. ظاهر این بخش نشان می دهد که آنان به شایستگی مورد احترام و پذیرایی یوسف قرار گرفته و آذوقه کاملی دریافت کرده اند و این با اتهام جاسوسی و زندانی شدن آنها چندان سازگاری نیست.
نگرفتن بهای آذوقه و قرار دادن پنهانی آن در میان بار برادران برای ترغیب آنها به بازگشت دوباره (یوسف/12،62)، یادآوری احترام و مهمان نوازی خویش (یوسف/12،59) و مشروط کردن جواز ورود آنان به مصر و تهیه دوباره آذوقه، به همراه آوردن بنیامین، همه در ارتباط با زمینه سازی برای آمدن دوباره آنها و همراه آوردن بنیامین، قابل ارزیابی است: «فَاِن لَم تَأتونی بِهِ فَلا کَیلَ لَکُم عِندی و لا تَقرَبون».(یوسف/12،60) برادران قول مؤکد می دهند که ضمن گفت و گو با پدر و راضی کردن او، بنیامین را نزد یوسف(علیه السلام)بیاورند: «قالوا سَنُروِدُ عَنهُ اَباهُ و اِنّا لَفـعِلون» یوسف/12،61)

تلاش برادران برای بردن بنیامین:

تلاش برادران برای بردن بنیامین:
برادران در تلاش برای جلب رضایت پدر و همراه بردن بنیامین، ابتدا، شرط یوسف(علیه السلام)مبنی بر آوردن بنیامین به عنوان جواز ورود دوباره به مصر و تهیه آذوقه را یادآوری می کنند، تا با توجه به قحطی و خشکسالی و نیاز شدید خانواده به آذوقه، رضایت پدر را به دست آورند: «فَلَمّا رَجَعوا اِلی اَبیهِم قالوا یـاَبانا مُنِعَ مِنَّا الکَیلُ فَاَرسِل مَعَنا اَخانا نَکتَل واِنّا لَهُ لَحـفِظون».(یوسف/12،63) اشاره به اندک بودن آذوقه ای که گرفته اند و آوردن یک بارِ اضافی گندم نیز در این زمینه قابل ارزیابی است: «... و نَزدادُ کَیلَ بَعیر ذلِکَ کَیلٌ یَسیر».(یوسف/12،65) از ظاهر آیه برمی آید که در هر بار، بیش از یک بارِ شتر به هر نفر آذوقه نمی داده اند.
علاقه فراوان یعقوب به بنیامین و نگرانی او نسبت به جان وی، به ویژه با توجه به سابقه برخورد برادران بایوسف و نیز احتمال وجود خطر برای او از جانب عزیز مصر نیز مانع از آن می شد که پدر با رفتن وی موافقت کند.[23] برادران در تلاش برای رفع این نگرانیها از یک سو به

بازگرداندن بهای آذوقه اشاره می کردند که می تواند نشانه لطف، مهربانی و خیرخواهی عزیز مصر نسبت به آنان باشد[24] و از سوی دیگر بر حفظ و حراست از بنیامین به ویژه با استفاده از تعبیر محبت آمیز «برادر»، تأکید می کردند[25]: «قالوا یـاَبانا ما نَبغی هـذِهِ بِضـعَتُنا رُدَّت اِلَینا ونَمیرُ اَهلَنا و نَحفَظُ اَخانا».(یوسف/12،65 و نیز یوسف/12،63)
حضرت یعقوب(علیه السلام) در برابر این درخواست به قول پسرانش مبنی بر حفاظت از جان یوسف و اعتماد وی به آنان اشاره و با یادآوری سرنوشت یوسف، بی اعتمادی خویش را به آنها ابراز می کند، آنگاه با وصف کردن خداوند به عنوان مهربان ترین و بهترین نگهدارنده، این معنا را گوشزد می کند که اگر قرار باشد روی مهربانی و نگهداری کسی نسبت به بنیامین، تکیه کند، او کسی جز خداوند نیست: «قالَ هَل ءامَنُکُم عَلَیهِ اِلاّ کَما اَمِنتُکُم عَلی اَخیهِ مِن قَبلُ فَاللّهُ خَیرٌ حـفِظـًا وهُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین».(یوسف/12،64) یعقوب(علیه السلام) با این سخن، نه همه گفته های پسرانش بلکه ابراز محبت دروغین و نیز توان آنان نسبت به حفظ جان بنیامین را رد می کند.[26]
بازگشت بهای آذوقه در میان بارها از یک سو (یوسف/12،65) و نیاز شدید خانواده به غذا از سوی دیگر، یعقوب(علیه السلام) را برآن می دارد که با رفتن بنیامین موافقت کند، با این شرط که برادران سوگند یاد کنند و پیمان اکیدی ببندند که او را حفظ کرده، دوباره نزد پدر بیاورند، مگر اینکه در شرایطی چون مرگ یا گرفتاری همگانی توان این کار را نداشته باشند[27]: «قالَ لَن اُرسِلَهُ مَعَکُم حَتّی تُؤتونِ مَوثِقـًا مِنَ اللّهِ لَتَأتُنَّنی بِهِ اِلاّ اَن یُحاطَ بِکُم فَلَمّا ءاتَوهُ مَوثِقَهُم قالَ اللّهُ عَلی ما نَقولُ وکیل» یوسف/12،66) پس از پیمان برادران، یعقوب، خدا را بر آن شاهد و ناظر گرفته و با رفتن بنیامین موافقت می کند. بر اساس پاره ای از گزارشها، بنیامین در طول مسیر، از احترام و خدمت شایان توجه برادران برخوردار می شود.[28]
هنگامی که آنان نزد یوسف(علیه السلام) راه می یابند، وی بنیامین را در آغوش گرفته، ضمن معرفی خویش، از او به سبب بدرفتاری گذشته برادران دلجویی می کند: «ولَمّا دَخَلوا عَلی یوسُفَ ءاوی اِلَیهِ اَخاهُ قالَ اِنّی اَنَا اَخوکَ فَلا تَبتـَئِس بِما کانوا یَعمَلون».(یوسف/12،69) قرآن درباره جزئیات این دیدار و گفت و گوی یوسف با برادران و بنیامین و اینکه آیا یوسف در همان آغاز خود را به بنیامین معرفی کرد یا در فرصت مناسب دیگری، چیزی گزارش نکرده است؛ اما مفسران در این باره

مطالب مختلفی گفته اند؛ کناره گیری بنیامین از برادران در حضور یوسف*[29]، معرفی وی ازسوی برادران به عنوان برادری که وعده همراه آوردنش را داده بودند و تکریم آنان از سوی یوسف و وعده پاداش به سبب این کار[30]، پرسش یوسف از بنیامین درباره علت کناره گیری از برادرانش و اشاره بنیامین به داستان یوسف در پاسخ به آن و تصمیم وی پس از آن حادثه بر مشارکت نکردن با برادران در هیچ کاری از این قبیل است؛ همچنین پرسش یوسف از نام بنیامین و زن و فرزندان او،[31] دستور یوسف مبنی بر نشستن هر دو برادرِ تنی بر سر یک سفره غذا، تنها ماندن بنیامین و پرسش یوسف در این باره و در نتیجه نشاندن وی بر سر سفره خویش و مطالب دیگری از این دست، جزئیاتی است که به عنوان زمینه سازی یوسف برای معرفی خویش به بنیامین گفته شده است.[32] این گزارشها، افزون بر اختلاف فراوانی که در منابع گوناگون با یکدیگر دارند[33]، فاقد شواهد و مستندات معتبر تاریخی اند. آنچه از گزارش قرآن برمی آید این است که در آغوش گرفتن بنیامین و معرفی خود به وی دور از چشم برادران بوده است یا دست کم آنان سخنان آن دو را نشنیده اند، زیرا که برادران تا زمان سفر و دیدار سوم یوسف را نمی شناختند. (یوسف/12،90)

نقشه یوسف برای نگهداری بنیامین در مصر:

نقشه یوسف برای نگهداری بنیامین در مصر:
یوسف بر اساس قوانین پادشاهی مصر و بدون رضایت برادران نمی توانست، بنیامین را نزد خود نگهدارد، از این رو با هدایت و الهام خداوند نقشه ای کشید که آنان ناگزیر و بر اساس قانون پذیرفته شده خویش، بنیامین را به وی تحویل دهند: «... کَذلِکَ کِدنا لِیوسُفَ ما کانَ لِیَأخُذَ اَخاهُ فی دینِ المَلِکِ اِلاّ اَن یَشَـاءَ اللّه...».(یوسف/12،76) آگاهی بنیامین از این نقشه هرچند مورد اختلاف مفسران است[34]؛ اما آگاهی وی از نسبت برادری خود با یوسف و گزارش نشدن هیچ واکنش دفاعی از او هنگام پیدا شدن پیمانه در میان بارها و اتهام دزدی به وی می تواند مؤید آگاه بودنش از نقشه باشد.[35]
هنگامی که بارها بسته می شود، یوسف، پیمانه پادشاه را میان بارهای بنیامین پنهان می کند، آنگاه آنان متهم به دزدی می شوند: «فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون...».(یوسف/12،70) برادران در مقام دفاع، سوگند یاد می کنند که برای فسادانگیزی در مصر نیامده اند و

سابقه دزدی ندارند: «قالوا و اَقبَلوا عَلَیهِم ماذا تَفقِدون * قالوا نَفقِدُ صواعَ المَلِکِ ... قالوا تاللّهِ لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا لِنُفسِدَ فِی الاَرضِ و ما کُنّا سـرِقین»(یوسف/12،71 ـ 73)، آنگاه در پاسخ اینکه اگر دروغگو باشند و دزدی کار آنان باشد، سارق چگونه مجازات شود، از کیفر بردگی و به خدمت گرفته شدن دزد بر اساس قوانین خویش خبر می دهند: «قالوا فَما جَزؤُهُ اِن کُنتُم کـذِبین * قالوا جَزؤُهُ مَن وُجِدَ فی رَحلِهِ فَهُوَ جَزؤُهُ کَذلِکَ نَجزِی الظّــلِمین».(یوسف/12،74 ـ 75) بعد از این اعتراف، بار شتران را یکی یکی جست و جو می کنند و برای اینکه شک و تردید برادران برانگیخته نشود،[36] ابتدا بارهای آنان و در آخر محموله بنیامین بازرسی و پیمانه در میان آن پیدا می شود:«فَبَدَاَ بِاَوعِیَتِهِم قَبلَ وِعاءِ اَخیهِ ثُمَّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ اَخیهِ...».(یوسف/12،76)
گروهی از مفسران با استناد به ظاهر آیه، قرار دادن پیمانه در میان بارها و بازرسی آن را به خود یوسف[37] و برخی دیگر به مأموران وی نسبت می دهند[38]؛ اما با توجه به اینکه در صورت قوی تر بودن آمر از مباشر، فعل به آمر نسبت داده می شود، دیدگاه دوم می تواند با ظاهر آیه سازگار باشد. برخی مفسران معتقدند برای اینکه برادران پی به نقشه یوسف نبرند، در آغاز و با این سخن که بنیامین به دلیل کوچک بودن، نمی تواند دزدی کرده باشد، از جست و جوی محموله وی خودداری می شود؛ اما برادران برای اثبات بی گناهی خویش بر انجام بازرسی اصرار میورزند.[39] با پیدا شدن پیمانه، برادران، بنیامین را همانند برادرش یوسف، دزد می خوانند: «قالوا اِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِن قَبلُ فَاَسَرَّها یوسُفُ فی نَفسِهِ و لَم یُبدِها لَهُم...».(یوسف/12،77) یوسف با شنیدن این اتهام ناراحت شده؛ اما چیزی را بروز نمی دهد. آنها در واقع با این سخن، افزون بر ابراز دوباره کینه و حسد خویش، از دزدی بنیامین، بیزاری جسته، خود را از وی و برادرش جدا می کنند.[40] بر اساس پاره ای از گزارشهای تفسیری، برادران با سرزنش بنیامین، او و برادرش را مایه دردسر همیشگی خود می خوانند. بنیامین نیز در مقام دفاع و با اشاره به داستان یوسف(علیه السلام)، آنان را مایه مصیبت خود و برادرش نامیده، در رد اتهام دزدی، قرار دادن پیمانه دربار خویش را به همان کسی نسبت می دهد که بهای آذوقه را در میان بار برادران نهاده بود.[41]


تلاش برادران برای رهایی بنیامین:

تلاش برادران برای رهایی بنیامین:
با تعیین مجازات بردگی برای بنیامین، برادران می کوشند با یادآوری پدر پیر او و نیکوکار خواندن عزیز مصر (یوسف)، عواطف وی را تحریک و با پیشنهاد نگهداری یکی از آنها به جای بنیامین، او را آزاد کنند: «قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَیخـًا کَبیرًا فَخُذ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین»(یوسف/12،78)؛ اما یوسف با ظالمانه خواندن این پیشنهاد، آن را نمی پذیرد: «قالَ مَعاذَ اللّهِ اَن نَأخُذَ اِلاّ مَن وجَدنا مَتـعَنا عِندَهُ اِنّا اِذًا لَظــلِمون».(یوسف/12،79)
برادران پس از ناامید شدن از یوسف(علیه السلام)، به کناری رفته، دور از دیگران به چاره جویی می پردازند. برادر بزرگ تر با یادآوری سوگند و پیمان اکیدشان و نیز کوتاهی گذشته درباره یوسف، از عدم بازگشت خویش به کنعان و ماندگار شدن در مصر جز با اجازه و رضایت پدر خبر می دهد: «فَلَمَّا استَیـَسوا مِنهُ خَلَصوا نَجیـًّا قالَ کَبیرُهُم اَلَم تَعلَموا اَنَّ اَباکُم قَد اَخَذَ عَلَیکُم مَوثِقـًا مِنَ اللّهِ ومِن قَبلُ ما فَرَّطتُم فی یوسُفَ فَلَن اَبرَحَ الاَرضَ حَتّی یَأذَنَ لی اَبی...»(یوسف/12،80)، آنگاه از آنان می خواهد به کنعان بازگشته، ضمن آگاه کردن پدر از دزدی بنیامین، در پاسخ این پرسش وی که مصریان از کجا مجازات بردگی سارق را دانستند، بگویند که ما بدون آگاهی از سرقت بنیامین، فقط به کیفر سرقت بر اساس قوانین جزایی خویش گواهی دادیم و اگر سخنان ما را باور نمی کنی، از مردمان مصر (که شماری از آنان در آن نواحی ساکن بودند) و کاروانیان همراه بپرس تا درستی گفتار ما روشن گردد: «ارجِعوا اِلی اَبیکُم فَقولوا یـاَبانا اِنَّ ابنَکَ سَرَقَ و ما شَهِدنا اِلاّ بِما عَلِمنا وما کُنّا لِلغَیبِ حـفِظین * و سـَلِ القَریَةَ الَّتی کُنّا فیها والعیرَ الَّتی اَقبَلنا فیها و اِنّا لَصـدِقون».(یوسف/12،81 ـ 82)
برادران در بازگشت، سخنان یاد شده را بازگو می کنند و یعقوب(علیه السلام) تأثیر وسوسه های نفسانی آنان را در این حادثه بازگو می کند: «قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمرًا...».(یوسف/12،83) برخی این سخن یعقوب(علیه السلام) را تکذیب گفتار پسرانش می دانند[42] و برخی دیگر با توجه به قراین موجود مانند امکان بررسی صحت و سقم خبر، تکذیب آنان را بعید می شمارند، با این توضیح که این حادثه نیز به نوعی ادامه داستان یوسف بود و آنها چندان هم از آن ناخشنود نبودند.[43] یعقوب در برابر این پیش آمد نیز مانند گم شدن یوسف، بدون هیچ شکوه و ناسپاسی، بردباری کرده، درد دل خویش را به خداوند واگویه می کند، با این امید که هر سه فرزند او را به وی بازگرداند: «... فَصَبرٌ جَمیلٌ عَسَی اللّهُ اَن یَأتِیَنی بِهِم جَمیعـًا اِنَّهُ هُوَ العَلیمُ الحَکیم»(یوسف/12،83)؛ گویا یعقوب(علیه السلام) با توجه به مجموع برخوردهای عزیز مصر، به ویژه رفتار وی با بنیامین و حوادث پیش آمده، حدس می زند

که وی نباید کسی جز یوسف باشد[44]، بر این اساس از پسرانش می خواهد با امید به رحمت خدا به جست و جوی یوسف و برادرش بروند: «یـبَنیَّ اذهَبوا فَتَحَسَّسوا مِن یوسُفَ و اَخیهِ و لاتایـَسوا مِن رَوحِ اللّه...».(یوسف/12،87) الهام خداوند و نیز در خواب دیدن عزرائیل و خبر وی مبنی بر قبض نکردن روح یوسف را نیز در این زمینه دخیل دانسته اند.[45]
برادران روانه مصر می شوند و در دیدار با یوسف، به سبب شرمساری از دزدی بنیامین و نیاز به آذوقه، با خضوع و خاکساری، از سختیها و گرفتار شدن خود و خانواده و متاع اندکشان برای خرید آذوقه خبر می دهند و با یادآوری پاداش خداوند به بخشایشگران، خواستار دریافت آذوقه و آزادی بنیامین می شوند: «فَلَمّا دَخَلوا عَلَیهِ قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ مَسَّنا واَهلَنَا الضُّرُّ وجِئنا بِبِضـعَة مُزجـة فَاَوفِ لَنَا الکَیلَ وتَصَدَّق عَلَینا اِنَّ اللّهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین» یوسف/12،88) شماری از مفسران مراد از تصدق را درخواست آزادی بنیامین[46] و گروهی دیگر اشاره به پرداخت غلّه بیشتر در مقابل متاع اندک آنان دانسته اند.[47] یوسف در برخوردی جوانمردانه، با یادآوری رفتار گذشته برادران با وی و بنیامین و مربوط خواندن آن به زمان نادانی آنها، زمینه معرفی خویش را فراهم می کند، آنگاه در پاسخ برادرانش که آیا وی یوسف است، آن را تأیید کرده، با معرفی بنیامین به عنوان برادر خویش از منت خدا بر آن دو و پاداش پرهیزگاری و بردباریشان در جریان حوادث پیش آمده خبر می دهد: «قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیوسُفَ واَخیهِ اِذ اَنتُم جـهِلون * قالوا اَءِنَّکَ لاََنتَ یوسُفُ قالَ اَنا یوسُفُ و هـذا اَخی قَد مَنَّ اللّهُ عَلَینا اِنَّهُ مَن یَتَّقِ و یَصبِر فَاِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ اَجرَ المُحسِنین».(یوسف/12،89 ـ 90)