گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
بنی امیه


اشاره

بنی امیه : شاخه ای مشهور از قریش و یکی از دو تیره بنام بنی عبد مناف
نسب آنان به امیة بن عبد شمس بن عبد

مناف بن قصی می رسد و با بنی هاشم در جد سوم پیامبر(صلی الله علیه وآله)، عبد مناف مشترک اند.[1] عبد شمس برادر هاشم فرزندانی به نامهای امیه اصغر، نوفل، عبد امیه، حبیب، ربیعه، عبد العزی، عبد الله و امیه اکبر داشت. نسل عبد شمس به عبشمی شهرت دارند.[2] از میان فرزندان وی نوفل، عبد امیه، و امیه اصغر به نام مادرشان عبله دختر عبید به «عبلات»[3] شناخته می شوند و بنی امیه معروف، از تبار امیه اکبرند.[4] به نظر می رسد که فرزندان امیه اکبر به مرور جمعیت قابل توجهی به خود اختصاص داده، از بنی عبد شمس جدا شده و به بنی امیه شهرت یافته باشند.
البته فرزندان ربیعة بن عبد شمس نیز از موقعیت برجسته ای برخوردار بودند؛ اما همچنان عبشمی باقی ماندند و شاخه ای جداگانه تأسیس نکردند.[5] عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، فرزندان عتبه از جمله هند (همسر ابوسفیان) و برادرانش ولید و ابوحذیفه از افراد مشهور نسل ربیعة بن عبد شمس بودند.[6]
فرزندان امیه نیز که این مقاله به آنان می پردازد به دو گروه «اعیاص» و «عنابس» تقسیم شدند. عاص (عاصی)، ابوالعاص (ابوالعاصی)، عیص (عیصی) و ابوالعیص از این رو که در نامشان شباهت وجود دارد به اعیاص شهرت یافتند. مروان بن حکم و فرزندانش (آل مروان) که از سال 64 تا 132 هجری به حکومت پرداختند از اعیاص بودند.[7] بنا به نقل ابن قتیبه، از اعیاص تنها عیص بود که از خود نسلی بر جای نگذاشت[8]؛ اما ابن حزم عُویص را نیز از اعیاص دانسته، وی را بی نسل می داند.[9]
عنابس دسته دیگری از فرزندان امیه بودند که به جهت مقاومت در نبرد عکاظ به عَنْبَسَه (شیر) تشبیه و مشهور شدند.[10]حرب (پدر ابو سفیان مشهور)، ابوحرب، سفیان، ابوسفیان (غیر معروف)،[11] عمرو و ابوعمرو[12] از عنابس هستند. برخی عنبسه را نیز از عنابس دانسته اند؛ اما برخی دیگر وی را همان ابوسفیان می دانند.[13] از میان

عنابس تنها نسل حرب ادامه پیدا کرد.[14] معاویة بن ابی سفیان و جانشینانش (یزید و معاویة بن یزید) که از سال 41 تا 64 هجری بر جهان اسلام حکومت کردند از عنابس و به «آل ابی سفیان» مشهورند.[15] عنابس به تدریج پس از اسلام به بطون و زیر مجموعه هایی تقسیم شدند. بنو ابان بن عثمان، بنو حیدر بن ولید، بنو خالد بن یزید از آن جمله اند.[16]
به جز اعضای اصلی بنی امیه مجموعه هایی نیز وجود دارند که با پیمان نامه به بنی امیه پیوسته اند، از جمله می توان به بنوجحش بن رئاب و بنونوفل بن عبد مناف اشاره کرد.[17] افزون بر قریش در میان عرب قحطانی نیز تیره ای با نام بنو امیة بن زید بن قیس از زیر مجموعه های اوس وجود دارد[18] که از شهرت برخوردار نیستند و این مقاله بدانان نمی پردازد.

بنی امیه تا بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله):

بنی امیه تا بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله):
آنان به سبب سکونت در اطراف کعبه و مرکز مکه از قریش بطائح (قریشیان مرکز) به شمار می آمدند.[19] بعدها با فتح مکه (سال هشتم هجرت) برخی از آنان به مدینه مهاجرت کردند، چنان که در پایان خلافت عثمان شمار آنان با موالی ایشان در آن شهر حدود 1000 تن دانسته شده است.[20] با گسترش فتوحات، بنی امیه افزون بر شام، محل امارت یزید بن ابی سفیان و برادرش معاویه و جانشینان وی[21]، در عراق[22] و آفریقا[23] نیز حضور یافتند. از قرن دوم به بعد یکی از مراکز عمده تجمع آنان اندلس بود.[24]
با توجه به اینکه بنی امیه تا هنگامه ظهور اسلام در شمار بنی عبد مناف شمرده می شدند، در گزارشهای عصر جاهلی جز اشاراتی پراکنده، اخباری از بنی امیه به صورت مستقل ارائه نشده است.
امویان در عصر جاهلی، از توانگران قریش به شمار می آمدند و تجارت پیشه بودند. جد اعلای آنان عبد شمس عامل پیمان تجاری قریش با حبشه[25] یا عراق[26] بود، از این رو از اصحاب ایلاف

به شمار می آید.[27] ابوسفیان (صخر) پسر حرب نیز در آستانه ظهور اسلام به عنوان رئیس کاروانهای تجاری قریش با شام داد و ستد داشت.[28] از میان مناصب به ارث رسیده از قصی، حرب منصب قیادت را بر عهده داشت، چنان که قبل از او در اختیار جدش عبد شمس بود[29]، از این رو در نبرد فجار، حرب فرمانده سپاه قریش[30] و پس از او ابوسفیان عهده دار این منصب بود، افزون بر این، حرب و ابوسفیان از داوران قریش شمرده شده اند.[31]
از شخصیتهای معروف آنان در این عصر، می توان افزون بر حرب و پسرش ابوسفیان به ابواحیحه سعید بن عاص بن امیه اشاره کرد.[32] شواهد نشان می دهد که فرزندان عبد مناف خود دو دسته بوده اند: هاشم با بنی مطلب ارتباط نزدیکی داشتند بنی هاشم) و بنی عبد شمس با بنی نوفل، چنان که در گزارشی به همپیمانی بنی امیه با بنی نوفل تصریح شده است.
رقابتها و درگیریهای بنی امیه را با زیر مجموعه های قریشی می توان به دو دسته تقسیم کرد: آنان، گاه زیر لوای بنی عبدمناف با دیگر قبایل قریش درگیر و گاه به صورت مستقل وارد عمل می شدند. از آنجا که بنی امیه بخشی از بنی عبد مناف بودند در درگیری بنی عبد مناف با بنی عبدالدار و همپیمانانشان برای تصدی مناصب کعبه حضور داشتند.[33] بنی عبد مناف و بنی عبدالدار)؛ همچنین در رقابت بنی عبد مناف با بنی سهم، که به نظر برخی مفسران سوره تکاثر درباره ایشان نازل شده، بنی امیه نیز نقش داشتند.[34]
در ارتباط با درگیری مستقیم بنی امیه با دیگر قبایل قریشی می توان از درگیری آنان با بنی زهره و بنی عدی یاد کرد. به موجب خبری، نزاعی میان بنی امیه و بنو زهره روی داد. بنی امیه که خود را قدرتمندتر از رقیب می دیدند، درصدد اخراج ایشان از مکه برآمدند؛ اما با حمایت بنوسهم از تیره های مطرح قریش از بنی زهره که خویشاوند آنان بودند، امویان ناکام ماندند.[35]
در خصوص نزاع بنی امیه با بنومخزوم، از دیگر شاخه های پر نفوذ قریش در گزارشی کوتاه و مبهم آمده است: فردی از کنانه، همپیمان مخزومیها با فردی از بنی زبید، همپیمان بنی امیه به تفاخر پرداختند. در پی آن گروهی از دو طرف نزد حِجر اسماعیل اجتماع کرده، برتری خود را

به رخ یکدیگر کشیدند و با اوج گرفتن نزاع برای داوری نزد یکی از کاهنان (سطیح کاهن) رفتند. وی نیز به نفع بنو مخزوم حکم کرد.[36] از نزاع بنی امیه با بنی عدی بن کعب نیز گزارشی ارائه شده است.[37]
برخی منابع به گونه ای برجسته از رقابت امیه با هاشم و فرزندان ایشان با یکدیگر در دوره جاهلی سخن گفته اند، چنان که امیه (جد امویان) به هاشم بن عبد مناف، جد اعلای رسول خدا، از این رو که با اقدامهای شایسته اش، منزلت اجتماعی فوق العاده ای یافته بود، حسادت میورزید، از این رو در این راستا کارهای بی ثمری انجام داد. سرانجام این رقابت و نزاع با داوری کاهنی از قبیله خزاعه به نفع هاشم پایان یافت و امیه به مدت 10 سال طبق شرط از پیش تعیین شده به شام تبعید شد.[38] برخی محققان این گزارش را به افسانه تشبیه و آن را انکار کرده اند.[39] بنی هاشم) مشابه چنین گزارشی درباره حرب فرزند امیه نیز وجود دارد. گویند: وی به مقام و موقعیت عبدالمطلب بن هاشم رشک می برد و او نیز چون پدرش که پس از داوری محکوم گردید، ناچار شد به داوری تن دهد. این بار نیز، رئیس وقت بنی امیه محکوم شد.[40] به موجب گزارش ابن خلدون جمعیت بنی امیه در آن دوره بر بنی هاشم فزونی داشته است.[41] در درگیریها و اختلافات میان بنی امیه و بنی هاشم که هر دو از شاخه های بنی عبد مناف بودند، شاخه بنی نوفل بن عبد مناف در کنار بنی امیه[42]و شاخه بنی مطلب بن عبد مناف در کنار بنی هاشم قرار گرفتند، چنان که در محاصره اقتصادی قریش اینان در کنار هم بودند.[43] به رغم این همه گاه پیوندهایی نیز بین بنی امیه و بنی هاشم برقرار می شد، چنان که ابولهب عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله)با ام جمیل (حمالة الحطب) خواهر ابوسفیان ازدواج کرده بود[44]. نیز دختر پیامبر، زینب با ابوالعاص بن ربیع عبشمی پیمان زناشویی داشت.[45]

بنی امیه و پیامبر(صلی الله علیه وآله):

بنی امیه و پیامبر(صلی الله علیه وآله):
در برآیند حوادث صدر اسلام می توان به وضوح دریافت که قبایلی چون بنی امیه، بنی مخزوم و بنی هاشم از برجسته ترین قبایل قریش* مکه در عصر بعثت پیامبر (ص) به شمار می آمدند. ظهور پیامبری از بنی هاشم بیش از همه رشک بنی امیه و

بنی مخزوم را بر می انگیخت، از این رو امویان که همچون دیگر قبایل قریش پیامبری آن حضرت را در راستای برتری موقعیت بنی هاشم بر قبایل خود ارزیابی می کردند، بر مبنای عصبیت قبیله ای و از سر حسادت و رقابت، به رهبری ابوسفیان*، مواضع سختی در برابر رسول خدا اتخاذ کردند. رد پای سران بنی امیه را در بیشتر اقدامات قریش بر ضدّ رسول خدا می توان یافت. روابط آنان با آن حضرت را می توان به دو دوره تقسیم کرد: از آغاز بعثت تا غزوه بدر (سال دوم هجری) و از بدر تا رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله).
در دوره نخست، آنان از هر راهکاری که بتوانند دعوت اسلامی را مهار کنند، استفاده می کردند؛ مانند گفت و گو با ابو طالب برای بازداشتن رسول خدا از دعوتش. چنان که برخی مفسران ذیل آیه 52 انعام /6 آورده اند برخی از اشراف بنی عبدمناف نزد ابوطالب رفتند تا ضمن گفت و گو با ابو طالب، بزرگ بنی هاشم در آن دوره، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از دعوتش باز دارند که مسلماً در میان این اشراف برخی از عبشمیها و بنی امیه نیز حضور داشتند.[46] ممانعت بنی عبد مناف مسلمانان را از طواف خانه خدا[47]، همراهی با قریش در محاصره اقتصادی بنی هاشم و مسلمانان در شعب ابی طالب[48] و توطئه قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله)[49] نیز از آن جمله است.
دشمنان سرسخت اموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این دوره عبارت بودند از: ابوسفیان، عقبة بن ابی معیط، ابو اُحیحه، معاویة بن مغیرة بن ابی العاص (که پس از غزوه احد کشته شد[50])، مروان و پدرش حکم بن ابی العاص (کسی که رسول خدا امت اسلامی را از نسل او برحذر داشت)[51]؛ نیز ام جمیل خواهر ابوسفیان[52] که رسول خدا را آزار می داد. نام سه تن از عبد شمسیها (حنظلة بن ابی سفیان، عتبه و شیبه فرزندان ربیعه) در میان مقتسمین به چشم می خورد.[53] مقتسمین کسانی بودند که در موسم حج در مسیر ورود زائران به مکه قرار می گرفتند و آنان را از ملاقات با پیامبر باز می داشتند.[54] به رغم دشمنیهای قاطبه بنی امیه با پیامبر(صلی الله علیه وآله)در مکه، تعداد انگشت شماری از ایشان در این دوره به رسول خدا ایمان آورده، برای حفظ ایمان خود، به حبشه هجرت کردند. خالدبن سعیدبن عاص (از سابقین در اسلام[55] و از کاتبان پیامبر[56]) و

برادرش عمرو[57]، ابوحذیفة بن عتبه (از سابقین در اسلام[58])، عثمان بن عفان و ام حبیبه دختر ابوسفیان از آن جمله اند.[59] نیز عبدالله و برادرش عبیدالله بن جحش پسر عمه های رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از بنی اسد بن خزیمه و ابو موسی اشعری و برخی دیگر از همپیمانان آنان در این هجرت حضور داشتند.[60] ام کلثوم* دختر عقبة بن ابی معیط اموی نیز پس از حدیبیه (سال ششم) به مدینه هجرت کرد.[61]
در پی بسته شدن پیمان عقبه دوم و فراهم شدن زمینه هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یثرب، امویان به مصادره دارایی برخی از مهاجران همپیمان خود (بنو جحش) مبادرت کردند. در این میان[62]، ابوسفیان رئیس بنی امیه نیز طی نامه ای مردم یثرب را به سبب پناه دادن رسول خدا نکوهش کرد.[63] وی از این پس جز در نبرد بدر، در تمام توطئه ها و اقدامات نظامی ـ سیاسی بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه وآله)، رهبری و فرماندهی قریش را بر عهده داشت.[64]
در غزوه بدر (سال دوم) که در غیاب ابوسفیان رخ داد، شمار قابل توجهی از بنی عبد شمس و بنی امیه و همپیمانانشان حضور داشتند.[65] از کشته شدگان بنی امیه در این نبرد می توان به حنظلة بن ابی سفیان[66] و عقبة بن ابی معیط[67] و از کشتگان عبشمیها به عتبة بن ربیعه و برادرش شیبه، پسرش ولید (اینان در آغاز نبرد در جنگ تن به تن کشته شدند) و نیز عاص و عبیده پسران سعید بن عاص[68] اشاره کرد؛ همچنین از این دو مجموعه، 12 تن اسیر شدند[69] عمرو فرزند ابوسفیان[70] و حارث بن ابی وجزه[71] هر دو از بنی امیه و ابوالعاص بن ربیع عبشمی داماد رسول خدا[72] از جمله اسیران بودند. ابن هشام اسرای همپیمان ایشان را 7 تن ذکر کرده است.[73]

از بدر تا فتح مکه:

از بدر تا فتح مکه:
پس از غزوه بدر

(سال دوم) روابط پیامبر با بنی امیه وارد مرحله ای جدید شد. با توجه به اینکه در این نبرد بزرگانی از بنی مخزوم و بنی عبد شمس و دیگر قبایل قریش کشته شدند، فضای مناسبی در اختیار ابوسفیان قرار گرفت تا افزون بر رهبری بنی امیه از نفوذ خود در رهبری قریش بهره برد[74]، به ویژه آنکه نقش فرماندهی سپاه (قیادت) به ابوسفیان به ارث رسیده بود، از این رو وی در این دوره در جنگهای بزرگی چون احد[75]و احزاب[76] سپاه قریش را فرماندهی می کرد. افزون بر اینها او اقدامهای دیگری بر ضد رسول خدا داشت؛ از جمله طرح ترور آن حضرت (پس از غزوه بنی نضیر در سال چهارم) که به نتیجه نرسید.[77] منابع نخستین با ارائه چنین تصویری از این دوره، کمتر به جزئیات پرداخته، از دیگر اعضای بنی امیه یا همپیمانانشان اخباری ارائه نمی کنند.
ابوسفیان در غزوه احد (سال سوم) فرماندهی سپاه قریش رابر عهده داشت. پسرش معاویه مدعی به شهادت رساندن حمزه سیدالشهدا بود.[78] نیز معاویة بن مغیرة بن ابی العاص اموی جسد حمزه را مُثْله کرد.[79] پس از ناکامی نبرد احزاب (سال پنجم) به فرماندهی ابوسفیان[80]، صلحی میان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قریش در سال ششم، برقرار شد که ابوسفیان در آن نقشی آشکار داشت.[81]
با پیمان شکنی قریش و تلاشهای بی ثمر سرکرده آنان (ابوسفیان) برای تجدید پیمان، زمینه های فتح مکه فراهم و سرانجام آن شهر در سال هشتم گشوده شد.[82] در جریان فتح مکه (سال هشتم) رسول خدا با توجه به جایگاه ابوسفیان منزل او را از مکانهای پناهندگی مردم اعلام کرد.[83] رسول خدا پس از فتح مکه، گذشت فراوانی نسبت به بنی امیه و دیگر دشمنان نشان داد و با فرمان عفو عمومی، قریش از جمله بنی امیه را «طُلَقاء» (آزاد شدگان) نامید[84] و بدین ترتیب با گذشت 21 سال از بعثت آن حضرت، و عناد و دشمنی بنی امیه با رسول خدا، آنان با وی بیعت کرده، مسلمان شدند.
آنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در غزوه های بعدی (حُنین، طائف و تبوک) همراهی کردند، چنان که در نبرد

حُنین (سال هشتم) پیامبر(صلی الله علیه وآله) از غنایم ویژه آن به چند تن از بزرگان اموی (ابوسفیان و دو تن از پسرانش یزید و معاویه[85]، طلیق بن سفیان و فرزندش حکیم بن طلیق[86] و خالد بن اسید اموی) سهمی بخشید تا ایشان را به خویش متمایل سازد، از این رو آنان جزو «مؤلفة قلوبهم» قرار گرفتند.[87] در غزوه طائف (سال هشتم) نیز سعید بن سعید اموی که همراه پیامبر بود کشته شد.[88]
پیامبراعظم(صلی الله علیه وآله) در حالی از دنیا رفت که چند تن از امویان را کارگزار خود قرار داده بود؛ عتاب بن اسید در مکه[89]، عمرو بن سعید بن عاص در وادی القری[90] و پسرانش ابان و خالدبن سعید در مناطقی از یمن[91] یا بحرین[92] کارگزار بودند. ابوسفیان نیز مأمور جمع آوری خراج نجران بود.[93]
منابع اسلامی سخنانی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره بنی امیه نقل کرده اند؛ از جمله آنکه آن حضرت فرمود: «ویل لبنی أمیة[94] =وای بر بنی امیه». نیز بنا به نقلی رسول خدا آنان را از بدترین و شرورترین قبایل عرب[95] و دشمن ترین آنان نسبت به بنی هاشم معرفی کرد.[96] مشخص نیست نقل قولهای یاد شده به چه دوره ای باز می گردد. چنانچه به پیش از پذیرش اسلام ایشان مربوط باشد، حکایت از دشمنی پیشین آنان با پیامبر دارد. شاید ناظر به وضعیت آنها پس از اسلام آوردنشان نباشد، به ویژه آنکه این چنین سخنانی برخلاف رفتار پیامبر با بنی امیه پس از فتح مکه است و می توانست بر دشمنی ایشان بیفزاید. احتمال آن نیز وجود دارد که این سخنان، پیشگویی پیامبرانه باشد و از اقدامهای بعدی ایشان پرده بردارد، چنان که بیشتر محدثان و مورخان به این سخن رسول خدا اشاره دارند که فرمود: «هرگاه فرزندان ابو العاص (یا بنی امیه) به تعداد 30 یا 40 تن برسند، سرزمینهای خدا را چون مِلْک شخصی زیر فرمان و بندگان خدا را چاکران و دین خدا را به دغلبازی

خواهند گرفت.»[97]

از بدر تا فتح مکه:

از بدر تا فتح مکه:
پس از غزوه بدر

(سال دوم) روابط پیامبر با بنی امیه وارد مرحله ای جدید شد. با توجه به اینکه در این نبرد بزرگانی از بنی مخزوم و بنی عبد شمس و دیگر قبایل قریش کشته شدند، فضای مناسبی در اختیار ابوسفیان قرار گرفت تا افزون بر رهبری بنی امیه از نفوذ خود در رهبری قریش بهره برد[74]، به ویژه آنکه نقش فرماندهی سپاه (قیادت) به ابوسفیان به ارث رسیده بود، از این رو وی در این دوره در جنگهای بزرگی چون احد[75]و احزاب[76] سپاه قریش را فرماندهی می کرد. افزون بر اینها او اقدامهای دیگری بر ضد رسول خدا داشت؛ از جمله طرح ترور آن حضرت (پس از غزوه بنی نضیر در سال چهارم) که به نتیجه نرسید.[77] منابع نخستین با ارائه چنین تصویری از این دوره، کمتر به جزئیات پرداخته، از دیگر اعضای بنی امیه یا همپیمانانشان اخباری ارائه نمی کنند.
ابوسفیان در غزوه احد (سال سوم) فرماندهی سپاه قریش رابر عهده داشت. پسرش معاویه مدعی به شهادت رساندن حمزه سیدالشهدا بود.[78] نیز معاویة بن مغیرة بن ابی العاص اموی جسد حمزه را مُثْله کرد.[79] پس از ناکامی نبرد احزاب (سال پنجم) به فرماندهی ابوسفیان[80]، صلحی میان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قریش در سال ششم، برقرار شد که ابوسفیان در آن نقشی آشکار داشت.[81]
با پیمان شکنی قریش و تلاشهای بی ثمر سرکرده آنان (ابوسفیان) برای تجدید پیمان، زمینه های فتح مکه فراهم و سرانجام آن شهر در سال هشتم گشوده شد.[82] در جریان فتح مکه (سال هشتم) رسول خدا با توجه به جایگاه ابوسفیان منزل او را از مکانهای پناهندگی مردم اعلام کرد.[83] رسول خدا پس از فتح مکه، گذشت فراوانی نسبت به بنی امیه و دیگر دشمنان نشان داد و با فرمان عفو عمومی، قریش از جمله بنی امیه را «طُلَقاء» (آزاد شدگان) نامید[84] و بدین ترتیب با گذشت 21 سال از بعثت آن حضرت، و عناد و دشمنی بنی امیه با رسول خدا، آنان با وی بیعت کرده، مسلمان شدند.
آنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در غزوه های بعدی (حُنین، طائف و تبوک) همراهی کردند، چنان که در نبرد

حُنین (سال هشتم) پیامبر(صلی الله علیه وآله) از غنایم ویژه آن به چند تن از بزرگان اموی (ابوسفیان و دو تن از پسرانش یزید و معاویه[85]، طلیق بن سفیان و فرزندش حکیم بن طلیق[86] و خالد بن اسید اموی) سهمی بخشید تا ایشان را به خویش متمایل سازد، از این رو آنان جزو «مؤلفة قلوبهم» قرار گرفتند.[87] در غزوه طائف (سال هشتم) نیز سعید بن سعید اموی که همراه پیامبر بود کشته شد.[88]
پیامبراعظم(صلی الله علیه وآله) در حالی از دنیا رفت که چند تن از امویان را کارگزار خود قرار داده بود؛ عتاب بن اسید در مکه[89]، عمرو بن سعید بن عاص در وادی القری[90] و پسرانش ابان و خالدبن سعید در مناطقی از یمن[91] یا بحرین[92] کارگزار بودند. ابوسفیان نیز مأمور جمع آوری خراج نجران بود.[93]
منابع اسلامی سخنانی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره بنی امیه نقل کرده اند؛ از جمله آنکه آن حضرت فرمود: «ویل لبنی أمیة[94] =وای بر بنی امیه». نیز بنا به نقلی رسول خدا آنان را از بدترین و شرورترین قبایل عرب[95] و دشمن ترین آنان نسبت به بنی هاشم معرفی کرد.[96] مشخص نیست نقل قولهای یاد شده به چه دوره ای باز می گردد. چنانچه به پیش از پذیرش اسلام ایشان مربوط باشد، حکایت از دشمنی پیشین آنان با پیامبر دارد. شاید ناظر به وضعیت آنها پس از اسلام آوردنشان نباشد، به ویژه آنکه این چنین سخنانی برخلاف رفتار پیامبر با بنی امیه پس از فتح مکه است و می توانست بر دشمنی ایشان بیفزاید. احتمال آن نیز وجود دارد که این سخنان، پیشگویی پیامبرانه باشد و از اقدامهای بعدی ایشان پرده بردارد، چنان که بیشتر محدثان و مورخان به این سخن رسول خدا اشاره دارند که فرمود: «هرگاه فرزندان ابو العاص (یا بنی امیه) به تعداد 30 یا 40 تن برسند، سرزمینهای خدا را چون مِلْک شخصی زیر فرمان و بندگان خدا را چاکران و دین خدا را به دغلبازی

خواهند گرفت.»[97]

بنی امیه و امام علی(علیه السلام):

بنی امیه و امام علی(علیه السلام):
در جریان بیعت مردم با امیر مؤمنان(علیه السلام) چهره های مشهور اموی، چون مروان، سعیدبن عاص ،ولید بن عقبه و معاویه[118]، نخست از بیعت آن حضرت سر باز زدند. نیز به پیروی از ایشان برخی صحابه دوستدار عثمان چون حسان بن ثابت شاعر و نعمان بن بشیر که هر دو ازانصار بودند، ازبیعت با آن حضرت خودداری کردند[119]، آنگاه امویان در مکّه نزد عامل عثمان، عبد الله حضرمی (حلیف بنی عبد شمس) جمع شدند و با آمدن عبدالله بن عامر از بصره که از سوی عثمان والی آن شهر بود، به خونخواهی عثمان برخاسته[120]، با عایشه همراه شدند و جنگ

جمل را به راه انداختند.
در نبرد جمل برخی از بنی امیه سوگند یاد کردند که امام علی(علیه السلام) را به شهادت برسانند؛ لیکن نتوانستند.[121] با پایان یافتن نبرد،امیر مؤمنان، امام علی(علیه السلام) فرمان عفو عمومی صادر کرد و حتی مروان بن حکم اموی را که مشاور و داماد عثمان و از نقش آفرینان در جمل بود بخشید و از آینده حکومت کوتاه مدت وی خبر داد.[122]
پس از آن برخی امویان به معاویه در شام پیوستند و او را در اقداماتش بر ضدّ امام از جمله در جنگ صفین یاری کردند.[123]امویان به خونخواهی عثمان پرچم طغیان را برافراشته، مشکلات بسیاری برای حکومت نوپای امام ایجاد کردند.
امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام) مخوف ترین فتنه ها را فتنه بنی امیه دانست که همه جا را فرا خواهد گرفت و تنها اهل بصیرت از آن رهایی خواهند یافت.[124] و نیز فرمود: برای هر امتی آفتی است و آفت این امت بنی امیه هستند.[125] آن حضرت اسلام بنی امیه را تنها بر اساس مصلحت می دانست[126] و در معرفی بنی امیه از آنان با تعبیر انکر و امکر وافجر[127] یاد کرد. نیز آن حضرت در نامه ای به معاویه فضیحتهای بنی امیه را برشمرد.[128]
اندکی پس از شهادت امام علی(علیه السلام) و در پی صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه، حکومت بر جامعه اسلامی به معاویة بن ابی سفیان رسید. وی پیروان علی(علیه السلام) را تحت فشار شدید گذاشت. قطع دست و پا، مصادره اموال، ویرانی خانه ها[129] و قطع حقوق از بیت المال از جمله آنهاست. نیز از دوره خلافت معاویه و بنا به دستور او امیر مؤمنان(علیه السلام) بر منبرها و در خطبه ها لعن می شد.[130] مردم از ترس وی فرزندانشان را «علی» نمی نامیدند[131] و حتی گفته شده که اگر فردی نام علی می داشت کشته می شد.[132] امویان کشنده امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و بسیاری از بنی هاشم و شیعیان بودند. از نظر سیاسی این تقابل، ریشه در تقابل بنی امیه با بنی هاشم در دوره جاهلی داشت.
معاویه پایه گذار حکومتی گردید که با دوره قبل تفاوتهای بارزی داشت و سنخیتی بین آن و رفتار پیامبر و حتی شیخین نبود. سیاست او

سرمشق خلفای پس از او گردید. جنبه فزاینده غیر دینی (سکولار) دولت اموی موجب شد مسلمانان دولت ایشان را نه یک خلافت بلکه سلطنت بدانند.[133] تبدیل نظام خلافت به نظام استبدادی موروثی، برخورد تبعیض آمیز با غیر عرب، بی عدالتی[134] و روا داشتن ستم بر مخالفان، قداست بخشیدن به خلافت، تقویت و ترویج جبرگرایی[135] و نیز حمایت از عقیده مرجئه از مهم ترین شاخصه های حکومت آنان بود. مودودی هم در این رابطه، به 7 ویژگی حکومت امویان اشاره کرده است.[136]
در دوره آنان با تأسیس دیوانهای جدید، مانند دیوان برید، خاتم و رسائل که ملهم از تشکیلات ساسانیان و رومیان بود، تشکیلات اداری گسترش یافت.[137] با پدید آمدن منصبی به نام حاجب، دسترسی مردم به حاکم دشوار گردید.[138] گسترش فتوحات از دیگر ویژگیهای حکومت امویان است که در دوره حکومت ولید بن عبد الملک (85 ـ 95)، مسلمانان در شرق به سرداری قتیبة بن مسلم باهلی در آسیای مرکزی بر قبایلی از ترکان چیره شده، مناطق وسیعی را فتح کردند.[139] در غرب نیز به اندلس راه یافتند و به این ترتیب عصر طلایی فتوحات در این دوره رقم خورد و به اوج رسید. فتوحات و تسخیر شهرها جنبه «فی سبیل الله» نداشت و با غارت و کشتار همراه بود و به قول احمد امین نتیجه آنها جز برده بردن و برده نگهداشتن نبود.[140]
حکومت امویان تا سال 132 هجری حدود 90 سال ادامه یافت.[141] در این مدت 14 تن از امویان به حکومت رسیدند که از میان ایشان معاویه، عبدالملک بن مروان، هشام بن عبدالملک به جهت طولانی بودن حکومتشان (هریک به مدت حدود 20 سال)[142] و عمر بن عبدالعزیز بر اثر در پیش گرفتن سیاستهای متفاوت از دیگر حکمرانان بنی امیه، و عدم لعن امام علی(علیه السلام)و بازگرداندن فدک به فرزندان فاطمه(علیها السلام)[143] و برخی اصلاحات از بقیه مشهورترند.
حکومت امویان، از آغاز با چالشهایی رو به رو شد. علویان و هواداران ایشان، خوارج و عباسیان هریک جنبشهایی را برضد بنی امیه به راه

انداختند. قیام حجر بن عدی (در دوران معاویه)، قیامهای امام حسین(علیه السلام)، ابن زبیر، مختار، توابین، زید بن علی، یحیی بن زید، عبدالله بن معاویه و قیامهای متعدد خوارج از جمله آنهاست. در نهایت، نهضت عباسیان با تکیه بر قوای خراسانی و با شعار «الرضا من آل محمد» تومار حکومت امویان را به سال 132 هجری درهم پیچید.
با سقوط حکومت اموی، کسان بسیاری از بنی امیه به دست عباسیان کشته شدند[144] و یکی از امویان به اندلس که حدود 30 سال قبل فتح شده بود گریخت و در آنجا حکومتی تأسیس کرد که به حکومت امویان اندلس شهرت یافت و حدود سه قرن دوام آورد.[145]

بنی امیه در شأن نزول آیات:

بنی امیه در شأن نزول آیات:
چنان که اشاره شد میان بنی امیه و بنی هاشم از جمله شخص پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)دشمنی دیرینه ای وجود داشت. این دشمنی تقریباً در تمام طول مدت 23 سال رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)قبل و بعد از هجرت ادامه داشت و موضع گیریهای افراد طایفه بنی امیه در برابر قرآن کریم و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) موجب نزول آیاتی از قرآن کریم درباره آنها شد. از آنجا که نزد خدای متعالی و قرآن کریم رفتار انسانها اهمیت دارد نه نام و نَسَب و امور غیر اختیاری آنها، در هیچ آیه ای از قرآن کریم به طور رسمی و صریح نامی از طایفه بنی امیه نیامده است، چنان که از هیچ قبیله و طایفه دیگری نیز با نام یاد نشده است، بلکه همچون سایر موارد در این آیات بر اوصاف، رفتار و کردار نادرست آنان تأکید شده است. به طور کلی آیات نازل شده درباره بنی امیه را در 4 دسته می توان جای داد: دسته نخست آیاتی است که درباره مشرکان مکه نازل شده و در برابر آنان موضع گیری می کند که هر یک از افراد و گروههای مشرک، از جمله بنی امیه با توجه به نقش خود در رویارویی با پیامبر(صلی الله علیه وآله)مصداقی از مفهوم کلی آیه به شمار می آیند.
این دسته از آیات هم در آیات مکی و هم در آیات مدنی قرآن به چشم می آید. از جمله آیاتی که مفسران در ذیل آنها از بنی امیه یاد کرده اند این آیات است:
1. «والَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ یَفرَحونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ ومِنَ الاَحزابِ مَن یُنکِرُ بَعضَهُ قُل اِنَّما اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللّهَ ولا اُشرِکَ بِهِ اِلَیهِ اَدعوا و اِلَیهِ مَـاب.»(رعد/13،36) مطابق روایتی مقصود از «الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـب»عبدالله بن سلام و طوایف مختلف مشرکان مکه است و مقصود از «و مِنَ الاَحزابِ مَن یُنکِرُ بَعضَه»که می گوید: برخی از احزاب برخی دیگر را تکذیب و انکار می کنند، بنی امیه، بنی مغیره و آل طلحة بن عبدالعزی است.[146]

2. «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللّهِ کُفرًا واَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوار.»(ابراهیم/14،28) افراد مورد اشاره آیه یعنی کسانی که نعمت خدا را به کفران بدل کردند و قوم خود را به سرای نیستی و هلاکت کشاندند، مطابق برخی نقلها و دیدگاهها بنی امیه و بنی مغیره اند که فاجرترین طوایف از قبیله بزرگ قریش اند.[147] برخی نیز مقصود از آن را کشته شدگان از مشرکان در جنگ بدر یا مشرکان اهل مکه دانسته اند[148] که البته آیه شریفه مکی و نزول آن قبل از جنگ بدر بوده است.[149] در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نیز ضمن تأکید بر اینکه این آیه شریفه به دو گروه فاجرتر قریش (الأفجران من قریش)اشاره دارد، حضرت سوگند یاد می کنند که مقصود آیه شریفه همه (مشرکان) قریش اند و خدای متعالی به پیامبرش خطاب کرد که من قریش را بر سایر عرب برتری دادم و نعمتم را بر آنان کامل کردم و رسولم را به سوی آنان فرستادم؛ ولی آنان نعمت مرا به کفران تبدیل کرده، قوم خود را به سرای هلاکت کشاندند[150]؛ همچنین مقصود از کفران نعمت خدا در اینجا کفر ورزیدن بنی امیّه به محمد و اهل بیت اوست.[151]
3. «جُندٌ ما هُنالِکَ مَهزومٌ مِنَ الاَحزاب.»(ص/38،11) ابن سلاّم روایت کرده است که این آیه درباره بنی امیه، بنی مغیره، و آل ابی طلحه بن عبدالعزی نازل شده است، زیرا آن سه طایفه در برابر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)به یکدیگر پیوستند و همدیگر را پشتیبانی کردند.[152]
4. در آیه 60 توبه/ 9 یکی از گروههایی که زکات به آنها پرداخت می شود «المؤلّفةُ قلوبهم» معرفی شده اند: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـکینِ ... والمُؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم...». تألیف قلوب شدگان کسانی بودند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بخشی از اموال زکات و غنایم جنگی را به آنان می بخشید تا آنان را با مسلمانان و دین اسلام الفت دهد. تألیف شدگان عمدتاً از مشرکان مکه بودند که پس از فتح مکه به ناچار مسلمان شده بودند. از جمله کسانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از مال زکات به آنان پرداخته بود مردانی از بنی امیه همچون ابوسفیان بودند[153] که بعدها در تاریخ اسلام گاه از این امر برای تحقیر آنان استفاده می شد.[154]
دسته دوم آیاتی است که درباره برخی افراد از طایفه بنی امیه نازل شده و در روایات اسباب نزول آن افراد خاص معرفی شده اند. از جمله این افراد، ابوسفیان بن حرب، بزرگ بنی امیه در دوران رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است. مفسران در سبب نزول بالغ بر 25 آیه از او یاد کرده اند که در همه

موارد بر نقش منفی وی در برابر پیامبر تأکید شده است. ابوسفیان) به همین گونه درباره سایر افراد سرشناس بنی امیه همچون حکم بن ابی عاص آیاتی از قرآن کریم نازل شده است.[155] این در حالی است که تقریباً هیچ آیه ای در مدح بنی امیه یا یکی از افراد این طایفه نازل نشده و این نشان می دهد که طایفه بنی امیه یکدستی و همبستگی خود را در دشمنی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تا پایان حفظ کرده و در روایات بدترین طایفه عرب خوانده شده اند.[156]
دسته سوم آیاتی است که بنابر برخی روایات اسباب نزول درباره بنی امیه به طور خاص نازل شده است؛ مانند:
1. شیعه و سنی روایات متعددی را با طرق مختلف در ذیل آیه 60 اسراء/17: «و ما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتی اَرَینـکَ اِلاّ فِتنَةً لِلنّاسِ والشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِی القُرءان...»نقل کرده اند که نزول این آیه را درباره بنی امیه می داند. در همین خصوص از سعید بن مسیّب نقل شده است که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در خواب بنی امیه را دید که همچون میمونهایی از منبرش بالا می روند و از آن منظره دلگیر و اندوهگین شد. خداوند به او وحی کرد که آنچه به بنی امیه می دهم فقط از دنیا و در دنیاست و آنان از آخرت بهره ای ندارند. از این وحی چشم رسول خدا(صلی الله علیه وآله)روشن شد و شادمان گشت و آن، رؤیای پیامبر در این آیه شریفه است[157]:«و ما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتی اَرَینـکَ اِلاّ فِتنَةً لِلنّاس =و آن رؤیا را به تو نشان ندادیم، مگر آنکه بلا و آزمایشی برای مردم باشد».
این روایت در سایر منابع نیز به همین صورت و گاه با اندکی اختلاف نقل شده است[158]؛ در برخی منابع شیعی آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در خواب بوزینه هایی را دید که از منبرش بالا می روند و آن بوزینگان بنی امیه بودند. پیامبر از این منظره به شدت اندوهگین شد، و در پی این رؤیا آیه فوق نازل شد مبنی بر اینکه آنچه رخ می دهد بلایی است که مردم در آن سرگردان می شوند و بنی امیه نیز شجره ملعونه اند که هیچ ثمر و خیری ندارند.[159]
در روایت طبری بدون تصریح به نام بنی امیه ـ که احتمالا برخی راویانْ آن را انداخته اند ـ چنین آمده است: رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بنوفلان را در خواب دید که همچون بوزینه از منبرش بالا می روند، و از آن رؤیا ناراحت شد و دیگر کسی آن حضرت را تا رحلت خندان ندید و خداوند آیه 60 اسراء /17 را در همین باره نازل کرد.[160]
از این روایات برمی آید که ماجرای رؤیای

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سبب نزول آیه 60 اسراء بوده است و می دانیم که سوره اسراء مکی بوده، در حدود سال دهم یا دوازدهم بعثت، مقارن با معراج پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)نازل شده است[161]، بر همین اساس در باب رابطه سبب نزول بیان شده با آیه شریفه که مکی است دو ناسازگاری عمده وجود دارد: نخست آنکه اگر مطابق آنچه در برخی روایات آمده که رسول خدا پس از آن رؤیا تا زمان رحلت خندان دیده نشد، رؤیای پیامبر در سالهای آخر عمر شریف آن حضرت رخ داده باشد، آن رویا نمی تواند سبب نزول برای این آیه مکی باشد و اگر رؤیای آن حضرت مربوط به دوران مکه و زمان نزول سوره اسراء باشد، در آن زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) منبری نداشته تا ـ مطابق برخی روایات ـ بنی امیه را بر منبر خود ببیند.[162]
برخی از این اشکال پاسخ داده اند که ممکن است رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در مکه خواب دیده است که در مدینه حضور دارد و منبری دارد که بنی امیه از آن بالا می روند[163]؛ اما اینکه گفته شود آیه 60 سوره اسراء/17 استثنائاً در مدینه نازل شده و سپس در سوره مکی [اسراء] قرار گرفته است قائلی ندارد.[164]
ناسازگاری دوم این است که برخی مفسران مانند طبری و فخر رازی مقصود از رؤیای مورد اشاره در این آیه شریفه را متناسب با سیاق و موضوع سوره، رؤیت نشانه های الهی و عبرتهایی دانسته اند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در وقت سیر شبانه خود از مکه به بیت المقدس و در شب معراج مشاهده کرده است. در این تفسیر رؤیا به معنای رؤیت و مشاهده و نه خواب دیدن تفسیر شده است[165]؛ اما روشن است که این صرف ادعاست و شاهدی از لغت آن را تأیید نمی کند که رؤیا مصدر و به معنای رؤیت یا رؤیت در شب باشد.[166]
در ارتباط با رؤیای پیامبر و نزول آیه 60 اسراء/17 درباره آن، روایت دیگری نقل شده است که در آن امام حسن(علیه السلام) نزول دو سوره کوثر و قدر را نیز در همین مورد دانسته اند. در روایتی به نقل عیسی بن مازن آمده است که پس از صلح امام مجتبی(علیه السلام) با معاویه، فردی ضمن اهانت به امام، آن حضرت را نسبت به صلح و بیعت با معاویه نکوهش می کند؛ اما امام(علیه السلام)در مقابل می فرماید: مرا نکوهش مکن. همانا در رؤیا به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشان داده شد که بنی امیه بر منبرش قرار گرفته اند. رسول خدا از آن منظره اندوهگین شد و خداوند برای تسلّی پیامبرش این آیات را نازل کرد: «اِنّا اَنزَلنـهُ فی لَیلَةِ القَدر و ما اَدرکَ ما لَیلَةُ القَدر * لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر.»(قدر/97،1 ـ 3) مقصود این است که شب قدری که به پیامبر(صلی الله علیه وآله)داده شده است از 1000 ماه که

بنی امیه بعد از رسول خدا حکومت و پادشاهی می کنند برتر است.[167]
در روایتی مشابه افزون بر آیات سوره قدر، امام(علیه السلام)نزول آیات سوره کوثر را نیز درباره رؤیای پیامبر(صلی الله علیه وآله) معرفی می کند. سپس راوی (قاسم) می گوید که ما مدت فرمانروایی بنی امیه را محاسبه کردیم و معلوم شد که آن 1000 ماه بدون یک روز کاستی یا فزونی بوده است.[168]
اما با توجه به سیاق سوره قدر که درباره نزول قرآن در شب قدر و فضیلت و برخی دیگر از ویژگیهای آن نازل شده است همچنین با توجه به سبب نزولهای مشهورتری که درباره سوره کوثر نقل شده است،[169] روایت امام حسن(علیه السلام)درباره سبب نزول این دو سوره را باید شأن نزول آن (درباره تفاوت سبب نزول و شأن نزول مدخل اسباب نزول) یا تفسیر آیه[170] دانست که در منابع شیعی از آن به تأویل و گاه تفسیر باطنی آیه یاد می شود[171] و این گونه تأویلها نوعی توسعه در معنا و مصداق آیات شریفه به شمار می آید؛ همچنین مقصود از شجره ملعونه در ادامه آیه 60 اسراء/17: «و ما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتی اَرَینـکَ اِلاّ فِتنَةً لِلنّاسِ والشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِی القُرءانِ ونُخَوِّفُهُم فَما یَزیدُهُم اِلاّ طُغیـنـًا کَبیرا»در برخی روایات تفسیری، بنی امیه معرفی شده است.[172] در روایتی از عایشه آمده است که وی به مروان بن حکم ـ از بنی امیه ـ گفت: از رسول خدا شنیدم که درباره تو و جد تو می گفت : شجره ملعونه در قرآن کریم شما هستید.[173]
علامه طباطبایی در تفسیر قرآن به قرآن و با توجه به سیاق آیه شریفه و فارغ از روایات، از این آیه شریفه، تفسیری کاملا منطبق بر بنی امیه ارائه داده است و مقصود از شجره* ملعونه را نه درختی خاص مانند درخت زقّوم[174] بلکه گروهی که نَسَب به شخصی واحد می برند و از یک ریشه نشئت گرفته اند دانسته است[175]؛ اما حتّی با فرض اینکه رؤیای مورد اشاره دراین آیه شریفه که از آیات مکی قرآن است قصه مشهور پیشین نباشد، این اطمینان وجود دارد که آیه 60 اسراء/17 بر بنی امیه منطبق است و بر اساس روایات متعددی که در این زمینه وجود دارد به احتمال فراوان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) این رؤیا را در اواخر عهد مدینه دیده است و پس از نقل آن، آیه شریفه مورد بحث را تلاوت کرده و با ایجاد پیوند میان آن رؤیا و این آیه اصحاب خود را به فتنه و بلای بزرگ بنی امیه

که مردم خود زمینه ساز آن خواهند بود توجه داده و بنی امیه را شجره ملعونه و بی خیر و ثمری معرفی کرده است که در آینده، حکومت بر مسلمانان را به چنگ آورده، جز شر و فتنه برای مسلمانان اثری نخواهند داشت.
دسته چهارم که نسبت به سه دسته پیشین از شمار بیشتری برخوردار است آیاتی است که در روایات ما نزول آنها در شأن بنی امیه دانسته شده است، در حالی که بنی امیه سبب نزول آن آیات نبوده اند. در حقیقت این بخش از آیات بر بنی امیه پس از عصر نزول قرآن و به طور روشن پس از شهادت امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) که حکومت بر جامعه اسلامی را به چنگ آوردند تطبیق شده است، بنابراین با توجه به تفاوتی که برخی از دانشمندان میان سبب نزول و شأن نزول بیان کرده اند[176] باید بنی امیه را شأن نزول این آیات دانست و نه سبب نزول آنها، یا مطابق اصطلاح برخی مفسران این گونه روایات را از باب جری و تطبیق دانست[177] که بنی امیه از مصادیق آشکار و روشن آن آیات شمرده شده اند، چنان که می توان تطبیق آن آیات بر بنی امیه از سوی معصومان را از نوع تأویل و تفسیر باطنی آن آیات نیز تلقی کرد. مؤید این دیدگاه آن است که بخش عمده این روایات از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)یعنی در فاصله سالهای 94 ـ 151 قمری صادر و نقل شده است؛ دوره ای که به تدریج خلافت امویان رو به افول نهاد و عباسیان به جای آنان به قدرت و خلافت رسیدند.
نگاهی کلی به این روایات ـ با قطع نظر از ضعف سند احتمالی برخی از آنها ـ نشان می دهد که امام باقر و صادق(علیهما السلام) در دوران خلافت و حکومت امویان در فرصتی مناسب تفسیری منطبق با عصر خود، و به عبارت دیگر تحلیلی از حیات سیاسی و اجتماعی امویان، به مردم ارائه می دهند و در کنار آن جایگاه و منزلت خود (بنی هاشم و در رأس آنان علویان) را برای آنان بیان کرده، نقش اهل بیت پیامبر را در هدایت جامعه و نیز حق غصب شده آنان را مورد تأکید قرار می دهند؛ همچنین برخی از این روایات پیش بینی روشنی از فرجام امویان و امید به آینده ای روشن و به دور از خفقان تحمیلی از سوی امویان بر مردم و به ویژه علویان ارائه می دهد. در این روایات این اندیشه به روشنی القا شده است که دلالت آیات قرآن کریم محدود به ظواهر و مصادیق صدر اسلام ـ که احتمالا ازسوی دستگاه خلافت ترویج می شده و با تأویل و توجیه خلفا را جانشینان بر حق رسول خدا معرفی می کردند ـ نیست، چنان که تأمل در این روایات و آیات مورد اشاره آنها می تواند به ارائه تحلیلی از دوران حکومت بنی امیه کمک کند. برخی از این روایات عبارت است از:

1. در آیه 27 انعام/6 از گروهی یاد شده که در قیامت بر روی آتش نگه داشته می شوند و در آن حال آرزو می کنند که به دنیا باز می گشتند و دین خدا را تکذیب نمی کردند:«ولَو تَرَی اِذ وُقِفوا عَلَی النّارِ فَقالوایــلَیتَنا نُرَدُّ و لا نُکَذِّب...». در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نزول این آیه در شأن بنی امیه دانسته شده است.[178]
2. نیز در آیه 94 انعام/6 از محشور شدن ستمگران در نزد خداوند سخن به میان آمده و اینکه هیچ یک از شفیعان و شریکانی که آنان در دنیا برای خود برگزیده بودند در آنجا حضور ندارند و پیوند میان آنها بریده شده است: «و لَقَد جِئتُمونا فُردی کَما خَلَقنـکُم اَوَّلَ مَرَّة وتَرَکتُم ما خَوَّلنـکُم وراءَ ظُهورِکُم و ما نَری مَعَکُم شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمتُم اَنَّهُم فیکُم شُرَکـؤُا لَقَد تَقَطَّعَ بَینَکُم وضَلَّ عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمون».از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که این آیه درباره معاویه، بنی امیه، و شریکان آنها نازل شده است.[179]
3. در ذیل آیه 55 انفال /8 که کافران را بدترین جنبندگان نزد خداوند معرفی کرده است: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الَّذینَ کَفَروا»از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که این آیه در شأن بنی امیه نازل شده است، زیرا آنان بدترین خلق خدایند. آنان کسانی اند که به باطن و حقیقت قرآن کافر شدند و ایمان نمی آورند.[180]
4. در آیه 139 نساء/4 خداوند کسانی را که برای رسیدن به عزت، کافران را اولیای خود قرار داده، از مؤمنان دوری می گزینند توبیخ کرده است: «اَلَّذینَ یَتَّخِذونَ الکـفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنِینَ اَیَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّة...». برخی تفاسیر روایی این آیه را درباره بنی امیه می دانند، آنگاه که در مقام مخالفت با پیامبر تصمیم گرفتند امر خلافت را به بنی هاشم باز نگردانند.[181] این تطبیق دلالت دارد که بنی امیه با دستیابی به خلافت و حکومت به هیچ عزت حقیقی دست نخواهند یافت.
5. در ذیل آیه «والَّیلِ اِذا یَغشها»(شمس/91،4) آمده است که مقصود بنی امیه است. این تطبیق و تأویل بنی امیه را افرادی گمراه معرفی می کند که در تاریکی گمراهی فرو رفته اند، چنان که تاریکی شب همه جا را فرا می گیرد.[182]
6. در ذیل آیه «اِن عُدتُّم عُدنا و جَعَلنا جَهَنَّمَ لِلکـفِرینَ حَصیرا»(اسراء/17،8) آمده است که خداوند به بنی امیه خطاب کرده است که اگر شما دوباره با آوردن سفیانی به ادامه اعمال پیشین خود بازگردید، ما نیز قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را باز خواهیم گرداند. سپس در آیات بعد درباره بنی امیه می فرماید: «و اَنَّ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِالأخِرَةِ اَعتَدنا لَهُم

عَذابـًا اَلیمـا». (اسراء/17،10)[183]
7. در روایتی شأن نزول آیه 19 حجّ /22 اهل بیت(علیهم السلام) و بنی امیه دانسته شده است: «هـذانِ خَصمانِ اختَصَموا فی رَبِّهِم فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَت لَهُم ثیابٌ مِن نار». در این آیه شریفه از دو خصم یاد شده که درباره پروردگارشان به خصومت پرداختند و برای یکی از دو خصم که به خداوند کفر ورزیدند لباسی از آتش بریده شده است. در این روایت آمده است که ما (اهل بیت(علیهم السلام)) گفتیم: خداوند راست گفته است، و بنی امیه گفتند: خداوند دروغ گفته است و آن گروهی که کفر ورزیدند بنی امیه بودند.[184] در روایت دیگری از ابوذر آمده است که آیه فوق درباره دو گروه سه نفره که در جنگ بدر رو در روی یکدیگر به مبارزه پرداختند فرود آمده است: در یک سو حمزه، عبیدة بن حارث و علی بن ابی طالب(علیه السلام)، و در سوی دیگر دو فرزند ربیعه، یعنی عتبه و شیبه و ولید بن عتبه که هر سه از عبد شمس هستند و بنی امیه از زیر شاخه های آنان اند.[185]
8. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) «ظُـلُمـتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض»در آیه 40 نور/24 به معاویه و یزید و فتنه های بنی امیه تأویل شده است[186]: «والَّذینَ کَفَروا اَعمــلُهُم کَسَراب بِقِیعَة یَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً... اَو کَظُـلُمـت فی بَحر لُجّیّ یَغشـهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُـلُمـتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض اِذا اَخرَجَ یَدَهُ لَم یَکَد یَرها...». در این آیه شریفه اعمال کافران به حجابهای ظلمانیِ انباشته شده بر روی هم تشبیه شده است که بر دلهای کافران قرار گرفته و مانع تابیدن نور معرفت بر آن می شود.
9. در روایتی از امام باقر(علیه السلام) مقصود از کافران در آیه 6 غافر/40 که اهل آتش بودن آنان از سوی خداوند ثابت شده است، بنی امیه معرفی شده اند[187]: «وکَذلِکَ حَقَّت کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوااَنَّهُم اَصحـبُ النّار».
10. مقصود از کافران در آیه 10 غافر/40 نیز که در قیامت آنان را صدا می زنند که خشم خداوند نسبت به شما از خشم خودتان نسبت به یکدیگر بزرگ تر و بیشتر است، بنی امیه معرفی شده اند، زیرا به تصدیق ولایت علی(علیه السلام)فراخوانده شدند؛ ولی آن را انکار کردند[188]: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنادَونَ لَمَقتُ اللّهِ اَکبَرُ مِن مَقتِکُم اَنفُسَکُم اِذتُد عَونَ اِلَی الاْیمـنِ فَتَکْفُرون».
11. در روایتی از امام باقر(علیه السلام) شأن نزول آیه 22 محمّد/47 نیز بنی امیه دانسته شده است:

«فَهَل عَسَیتُم اِن تَوَلَّیتُم اَن تُفسِدوا فِی الاَرضِ وتُقَطِّعوا اَرحامَکُم...». در این روایت آمده است که عمر به علی(علیه السلام)گفت: آیا تو آیه «بِاَییِّکُمُ المَفتون =کدام یک از شما مجنونید» (قلم 68، 6) را قرائت می کنی و به من و رفیقم تعریض می زنی؟ علی(علیه السلام)فرمود: آیا تو را آگاه نسازم از آیه ای که درباره بنی امیه نازل شد؟ آنگاه امام آیه 22 محمّد/47 را تلاوت کرد. عمر گفت: ولی بنی امیه بهتر از تو صله رحم به جا می آورند؛ اما تو نسبت به آنان و بنی عدی و بنی تمیم دشمنی کردی.[189] در این روایت«تَوَلَّیتُم»به معنای ولایت و حکومت یافتن تفسیر شده است[190] و در روایت مشابهی از امام صادق(علیه السلام)شأن نزول این آیه بنی عباس و بنی امیه دانسته شده و این دو گروه مصداقی از آیه شریفه معرفی شده اند که پس از دستیابی به حکومت و خلافت هم در زمین فساد کردند و هم حق بنی هاشم را که با آنان خویشاوند بودند پاس نداشتند.[191]
12. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نزول بخشی از آیات 25 ـ 26 محمّد/47 در شأن بنی امیه دانسته شده است: «اِنَّ الَّذینَ ارتَدّوا عَلی اَدبـرِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی الشَّیطـنُ سَوَّلَ لَهُم واَملی لَهُم * ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا لِلَّذینَ کَرِهوا ما نَزَّلَ اللّهُ سَنُطیعُکُم فی بَعضِ الاَمرِ واللّهُ یَعلَمُ اِسرارَهُم». در این روایت آمده است گروهی که پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)از ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) مرتد شدند، بنی امیه را به پیمانی دعوت کردند تا بر اساس آن مانع بازگشت خلافت و پرداخت خمس به ما (اهل بیت) شوند. آنان می گفتند که پرداختن خمس به اهل بیت پیامبر آنان را از نظر مالی بی نیاز می کند و راه دستیابی آنان به خلافت هموار می گردد. بنی امیه نیز در پاسخ به دعوت آنان گفتند: در برخی امور (عدم پرداخت خمس به اهل بیت(علیهم السلام)) از شما اطاعت می کنیم: «سَنُطیعُکُم فی بَعضِ الاَمر».[192] در روایت دیگری که طبرسی به نقل از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)آورده است عبارت «لِلَّذینَ کَرِهوا ما نَزَّلَ اللّه»بر بنی امیه تطبیق شده است که از نزول آیاتِ مربوط به ولایت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)ناخشنود بودند.[193]
13. در تفسیر قمی نزول آیات 5 - 6 قلم/68 در شأن بنی امیه دانسته شده است[194]: «فَسَتُبصِرُ و یُبصِرون * بِاَییِّکُمُ المَفتون =زود است که تو ببینی و آنها نیز ببینند که کدامین شما دیوانه و شوریده است».
14. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آیه 52

مائده/5 بر بنی امیه تطبیق شده است: «عَسَی اللّهُ اَن یَأتِیَ بِالفَتحِ اَو اَمر مِن عِندِهِ فَیُصبِحوا عَلی ما اَسَرّوا فی اَنفُسِهِم نـدِمین».این آیه شریفه درباره گروهی از مسلمانان ضعیف الایمان نازل شده که به دوستی با یهود تمایل داشتند و خبر می دهد که خداوند پیروزی یا امر دیگری را که مایه عزت مسلمانان باشد برای آنان پیش خواهد آورد و آنگاه بیمار دلانِ ضعیف الایمان از آنچه در دل خود پنهان می داشتند در راستای نزدیک شدن به اهل کتاب پشیمان خواهند شد؛ اما در روایتی که داود رقی نقل کرده آمده است که مردی از امام صادق(علیه السلام)درباره این آیه پرسید و امام در پاسخ فرمود: 7 روز پس از آنکه بنی امیه بدن زید بن علی را سوزاندند به هلاکت آنان اذن داده شد.[195] احتمالا مقصود روایت این است که پس از شهادت زید در سال 121 قمری و سوزاندن بدن وی[196] حکومت بنی امیه رو به ضعف نهاد و به تدریج زمینه فروپاشی و شکست آنان فراهم آمد تا آنکه در سال 132 قمری بنی عباس با شکست امویان بر مسند خلافت اسلامی تکیه زدند.[197]
15. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) مقصود از «قَومـًا لُدّا =گروهی لجوج و سرسخت» در آیه 97 مریم/19 که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مأمور انذار آنان بود بنی امیه بودند[198]: «فَاِنَّما یَسَّرنـهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقینَ وتُنذِرَ بِهِ قَومـًا لُدّا».در روایت دیگری مقصود از این گروه بنی امیه و بنی مغیره دانسته شده است.[199]
16. نیز مقصود از مجرمان در آیه 29 مطفّفین/83 که به مؤمنان می خندیدند و آنان را استهزا می کردند، بنی امیه دانسته شده است که از روی استهزا به علی(علیه السلام)می خندیدند و این هنگامی بود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) او را از میان بنی هاشم و اهل بیتش برگزید[200]: «اِنَّ الَّذینَ اَجرَموا کانوا مِنَ الَّذینَ ءامَنوا یَضحَکون».
17. نیز در روایتی که ابوجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده، شجره خبیثی که در زمین هیچ قرار و ثباتی ندارد در آیه 26/ابراهیم/14 بر بنی امیه تطبیق و به آنان تأویل شده است[201]: «و مَثَلُ کَلِمَة خَبیثَة کَشَجَرَة خَبیثَة اُجتُثَّت مِن فَوقِ الاَرضِ ما لَها مِن قَرار».
18. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آیه 44 انعام/6 نیز بر بنی امیه تطبیق داده شده است: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوبَ کُلِّ شَیء حَتّی اِذا فَرِحوا بِما اوتوا اَخَذنـهُم بَغتَةً فَاِذا هُم مُبلِسون».در این روایت آمده است که

خداوند بنی امیه را به صورت ناگهانی و غافلگیرانه، اما بنی عباس را به صورت آشکار و به تدریج می گیرد.[202] توجه به معنای این آیه شریفه و تطبیق آن بر بنی امیه همچون موارد پیشین، تحلیلی از حیات سیاسی بنی امیه را به ویژه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به دست می دهد.
19. در روایاتی چند آیات متقابل سوره محمد(صلی الله علیه وآله) در شأن اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بنی امیه دانسته شده است. در روایتی از امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)آمده است که سوره محمد(صلی الله علیه وآله) یک آیه درباره ماست و یک آیه درباره بنی امیه.[203] نظیر این روایت از امام باقر(علیه السلام) نیز نقل شده است.[204]
در روایتی از حسین بن علی(علیهما السلام) نزول آیه 1 محمد/47 در شأن بنی امیه دانسته شده است که مردم را از راه خدا باز می داشتند. در مقابل، نزول آیه 2 همین سوره در شأن اهل بیت(علیهم السلام)معرفی شده است[205]: «اَلَّذینَ کَفَروا و صَدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ اَضَلَّ اَعمــلَهُم * والَّذینَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ ... کَفَّرَ عَنهُم سَیِّـاتِهِم و اَصلَحَ بالَهُم».نیز از حسن بن حسن نقل شده که اگر می خواهید ما و بنی امیه را بشناسید سوره محمد(صلی الله علیه وآله)را بخوانید[206]؛ همچنین در روایتی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)مقصود از آیه شریفه«اَلَّذینَ کَفَروا»بنی امیه دانسته شده است، چنان که در این روایت مقصود از «و صَدّوا عَن سَبیلِ اللّه»بازداشتن مردم از ولایت و دوستی امام علی بن ابی طالب معرفی شده است.[207]
20. در روایتی از عبدالله بن عباس نزول آیه 4 شعراء/26 در شأن بنی امیه دانسته شده است: «اِن نَشَأ نُنَزِّل عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ ءایَةً فَظَـلَّت اَعنـقُهُم لَها خـضِعین». در این روایت به نقل از ابن عباس آمده است که این آیه در شأن ما (بنی عباس) و بنی امیه نازل شد و ما به زودی بر آنان مسلط خواهیم شد[208]؛ اما با توجه به درگذشت ابن عباس در سال 68 هجری[209] و ناتوانی وی از پیشگویی بعید نیست که این روایت در دوران حکومت بنی عباس جعل شده و به ابن عباس نسبت داده شده است؛ اما در روایتی که علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام)نقل کرده آمده است که بنی امیه در برابر صیحه ای که از آسمان برمی خیزد و از صاحب الامر نام می برد خاضع می شوند.[210] روشن است که اگر مراد از صاحب الامر در این روایت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، در این صورت باید

مقصود از بنی امیه را همه حکومتهایی دانست که در روش، منش و اندیشه همچون امویان بر جامعه اسلامی حکومت می کنند.
در برخی روایاتی که از دسته چهارم به شمار می آیند با تطبیق برخی آیات بر بنی امیه و تأویل به آنان، این قضیه با قیام حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیوند داده شده است. این گونه روایات که ظاهراً در دوران سلطه بنی امیه بر جامعه اسلامی بیان شده است می تواند در جهت امید دادن به مخاطبان به آینده ای روشن بدین گونه تفسیر شود که در زمان حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ظلم و ستم حاکمان بر مردم انتقام گرفته خواهد شد، بنابراین ذکر بنی امیه در این روایات از باب روشن ترین مصداق مورد ابتلای مخاطبان بوده و بر همه حاکمانی که همچون بنی امیه بر جامعه اسلامی سلطه می یابند تطبیق پذیر است و منحصر به بنی امیه نیست. این روایات عبارت است از:
1. در روایتی از امام باقر(علیه السلام) در ذیل آیه شریفه «الیَومَ یئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم...»(مائده/5،3) آمده است که در روز قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بنی امیه مأیوس می شوند، زیرا آنان کافران مأیوس از آل محمد(صلی الله علیه وآله)اند.[211]
2. در روایت دیگری از امام باقر(علیه السلام) ذیل آیه: «یُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمـتِهِ و یَقطَعَ دابِرَ الکـفِرین»(انفال/8،7) آمده است که مقصود از «الکـفِرین»بنی امیه اند. آنان کافرانی هستند که خداوند دنباله آنان را قطع خواهد کرد، و مقصود از «یُبطِلَ الباطِلَ»نیز این است که هرگاه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند باطل یعنی بنی امیه را از بین خواهد برد.[212]
3. در ذیل آیه شریفه «وکَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً واَنشَأنا بَعدَها قَومـًا ءاخَرین * فَلَمّا اَحَسّوا بَأسَنا اِذا هُم مِنها یَرکُضون»(انبیاء/21، 11 - 12) آمده است که مقصود از این آیه بنی امیه اند؛ یعنی خداوند آنان را که قومی ستمگرند درهم خواهد شکست و قوم دیگری را جایگزین آنان خواهد کرد و چون آنان وجود قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را احساس کنند و حضرت در جست و جوی آنان شود بنی امیه به سرزمین روم وارد می شوند، پس حضرت آنان را از روم بیرون خواهد کرد و گنجهایی را که اندوخته اند از آنان خواهد ستاند و آنان در آن هنگام پیوسته این سخن خدا را بر زبان خواهند آورد که: وای بر ما! ما همواره ستم می کردیم: «قالوا یـوَیلَنا اِنّا کُنّا ظــلِمین» انبیاء/21،14)[213]
4. در روایت ابوحمزه ثمالی از امام باقر(علیه السلام) درباره آیه شریفه «و لَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُـلمِهِ فَاُولئِکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل شوری/42،41) آمده است که: من از امام باقر(علیه السلام)شنیدم که می گفت: مقصود از این آیه، یعنی کسانی که بعد از مظلومیّت انتقام می گیرند، حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و

اصحاب آن حضرت اند که بر آنان به سبب انتقامی که از ظالمانشان می گیرند کیفری نیست و قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگامی که قیام می کند از بنی امیه و تکذیب کنندگان دین و ناصبیان، آنان که با امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)دشمنی کردند انتقام خواهد گرفت.