گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
بنی حارثه


اشاره

بنی حارثه : از قبایل اوسی یثرب
بنی حارثة بن حارث از مجموعه های اوسی یثرب در عصر نبوی به شمار می آیند که جد اعلای ایشان حارثة بن حارث با 4 واسطه به اوس می رسد.[1]
از آنجا که جدّ حارثه یعنی عَمرو بن مالک به «نبیت» شهرت یافت، بنی حارثه جزو قبایل منشعب از نبیت چون بنی عبد الاشهل، بنی زعورا و بنی ظفرند.[2] البته بر اثر رواج نام حارثه، مجموعه های دیگری در بیرون یثرب را نیز می توان به نام بنی حارثه یافت که با بنی حارثه مورد نظر تفاوت دارند.

موقعیت و پیشینه تاریخی بنی حارثه:

موقعیت و پیشینه تاریخی بنی حارثه:
قبایل منشعب از اوس و خزرج در یثرب در نقطه متمرکزی نمی زیستند، بلکه هر قبیله ای در منطقه مسکونی و زراعی خود از دیگر قبایل جدا بود و در منابع گاه از واژه «قریه» (روستا) برای زیستگاه هریک از این قبایل یاد کرده اند.[3]
گزارشهای اندک تاریخی حکایت از آن دارد که بنی حارثه در آغاز در کنار و همراه با یکی دیگر از مجموعه های اوسی منشعب از نبیت یعنی بنی عبدالاشهل می زیستند؛ ازدواجها و روابط فامیلی که میان اعضای این دو قبیله برقرار شده مربوط به همین دوره است؛ اما در مقطعی بعد، بنی حارثه بر اثر درگیری با بنی عبدالاشهل ناچار شد مناطق خود را رها کرده، به خیبر برود؛ ولی ظاهراً در خیبر نیز وضعیت مناسبی نبود و در نهایت پس از صلحی که میان آن دو برقرار شد بنی حارثه دوباره به یثرب بازگشتند؛ امّا دیگر نه در منطقه سابق خود، که در مناطق شمالی تر و با فاصله از بنی عبدالاشهل مستقر شدند[4] و قلعه هایی همچون مَرْغَم بنا کردند.[5] گفته شده که

محل جدید سکونت بنی حارثه در عصر سلطه یهودیان بر یثرب از آن یهودیان بنی مرانه بود که قلعه ای به نام خال در آن بنا کرده بودند. منابع تاریخی، برخی از اعضای بنی حارثه را همپیمانان بنی عبدالاشهل شمرده اند[6]، بر این اساس باید چنین نتیجه گرفت که به هنگام درگیری و جدایی آنها از بنی عبدالاشهل و انتقالشان به خیبر، برخی اعضای این قبیله وابستگی خود را با بنی حارثه قطع کرده و به قبیله بنی عبدالاشهل پیوسته اند و بر این اساس آنان از آن دسته از بنی عبدالاشهل اند که تبارشان حارثی است و در نتیجه، عملکرد این دسته در دوره مدنی در چارچوب فعالیتهای بنی عبدالاشهل قابل بررسی است.
فاصله خانه های بنی حارثه با مسجد نبوی معیاری برای تعیین گاه نماز عصر گردید؛ بدین گونه که مدت زمانی که برای رفتن از مسجد پیامبر به منازل بنی حارثه و بازگشت از آنجا مورد نیاز بود، همان مدتی بود که پیامبر میان نماز عصر و نماز مغرب مراعات می کرد.[7] این فاصله بر اساس معیارهای سنجش امروزی حدود 10 کیلومتر تخمین زده می شود. موقعیت منطقه بنی حارثه از حساسیت خاصّی برخوردار بود. در واقع آنان شمالی ترین قبیله مستقر در یثرب بودند و چون موقعیت طبیعی یثرب به گونه ای بود که تنها از جهت شمالی امکان حمله منظم به آن وجود داشت، بنی حارثه نخستین تیررس دشمنان و مهاجمان به یثرب به حساب می آمدند. شاید از همین رو قلعه آنان را یکی از محکم ترین قلعه ها شمرده اند.[8]
زمینهای زراعی و باغهای خرمای بنی حارثه پس از بازگشت از خیبر در دشتهای کنار کوه احد قرار داشت و در دره های پیرامون این کوه دامهایشان به چرا می رفتند.[9] به نظر می رسد که بنی حارثه غالباً زمینهای زراعی خود را اجاره می دادند و بخش قابل توجهی از درآمدهای ایشان از این راه تأمین می شد.[10]
درباره آیینهای رایج در میان بنی حارثه می توان به توجه ایشان به بت منات و نیز دین یهود اشاره کرد. افزون بر بت منات که عموم اوس* و خزرج آن را می پرستیدند بنی حارثه در خانه های خود نیز بتهای متعددی داشتند که منابع بدان اشاره کرده اند.[11]
عموماً آیین یهود در میان اوسیان بیش از خزرجیان رواج داشت؛ امّا به نظر می رسد در میان

مجموعه های اوسی، یهودیان بنی حارثه جمعیت قابل توجهی بوده اند، به گونه ای که در برخی گزارشهای تاریخی از ایشان در کنار یهودیان بنی قریظه، بنی قینقاع و بنی نضیر یاد کرده اند.[12] البته در منابعْ اطلاعات فراوانی در این باره وجود ندارد. واقدی، یکی از بزرگان یهود به نام ابن سُنَیْنه را از یهودیان بنی حارثه دانسته است.[13] هجرت آنان به خیبر پس از درگیری با اوسیان بنی عبد الاشهل هم از روابط آنان با خیبریان خبر می دهد و از این رو بود که پیامبر در نبرد خیبر و در سال هفتم هجری محیصة بن مسعود حارثی را برای مذاکره با اهل فدک بدانجا فرستاد.[14]
در برخی گزارشهای تفسیری به انعکاس رقابتهای بنی حارثه با قبایل دیگر پرداخته اند. بنا به روایتی از ابن بریده آیات نخستین سوره تکاثر درباره این قبیله و بنی حارث (از زیرمجموعه های خزرجی) نازل شده است که از رقابتها و برتربینی آنها نسبت به یکدیگر خبر می دهد، چنان که آنان دایره افتخارات خود را از شخصیتهای زنده به مردگان خود گسترش دادند[15]: «اَلهـکُمُ التَّکاثُر * حَتّی زُرتُمُ المَقابِر * کَلاّ سَوفَ تَعلَمون * ثُمَّ کَلاّ سَوفَ تَعلَمون».(تکاثر/102،1 ـ 4)
این در حالی است که این سوره به اتفاق از سور مکی است و از این رو نمی تواند از رقابت دو قبیله یثربی خبر دهد، افزون بر این در منابع غیر تفسیری هیچ اطلاعی درباره رویارویی بنی حارثه و بنی حارث و رقابت و فخرفروشی آنها نسبت به یکدیگر وجود ندارد و به نظر می رسد این گونه روایات نوعی فرافکنی باشد تا برخی مذمتهای قرآنی را که مخاطب آن قبایل قریشی اند متوجه قبایل انصاری بداند.
در آخرین درگیری که میان قبایل اوسی و خزرجی رخ داد (نبرد بُعاث)، بنی حارثه از دیگر اوسیان کناره گرفتند و به خزرجیان اعلام بی طرفی کردند و حاضر شدند به درخواست خزرجیان (قدرت برتر یثرب در آن عهد) مبنی بر به گروگان سپردن 10 تن از بنی حارثه جهت تضمین بی طرفیشان تن در دهند.[16]

بنی حارثه و پیامبر(صلی الله علیه وآله):

بنی حارثه و پیامبر(صلی الله علیه وآله):
درباره نخستین مسلمانان بنی حارثه می توان از ظهیر بن نافع، ابو برده و نهیر بن هیثم یاد کرد که در پیمان عقبه دوم با پیامبر بیعت و از وی حمایت کردند[17] در آن پیمان 60 خزرجی و 12 اوسی حضور داشتند.
درباره زمان گسترش اسلام در میان بنی حارثه اطلاع کافی در اختیار نیست و در منابع رجالی و

تاریخی نیز کمتر از نام اعضای آن یاد شده است. برخی شخصیتهای ایشان پس از جنگ احد اسلام آوردند[18] و برخی بزرگان ایشان همچون اوس بن قیظی به جهت عملکردش در خندق منافق خوانده شده اند.[19] اوس بن قیظی) در برخی گزارشها از نابودی بتهای بنی حارثه سخن به میان آمده[20]؛ امّا مشخص نیست که این حادثه، در چه زمانی از دوره[21]مدنی روی داده است. با توجه به نفوذ آیین یهود در این قبیله و همچنین همپیمانی اوسیان با قبایل یهودی چون بنی قریظه و بنی نضیر[22] به نظر می رسد گسترش اسلام در این قبیله با کندی و تأخیر مواجه شده باشد.
در نبرد بدر در سال دوم هجری که آمار انصاریان حاضر در لشکر اسلام بالغ بر 200 نفر می شد، تنها سه تن از بنی حارثه شرکت کردند.[23] در جنگ احد که لشکر مکه در احد مستقر شدند، بنی حارثه زنان و فرزندانشان را در قلعه های خود جای دادند و بیش از دیگر قبایل نگران وضعیت خود بودند، زیرا سکونتگاههای ایشان متصل به میدان نبرد بود. زمانی که عبدالله بن ابیّ با حدود 300 تن از یاران خود از رویارویی با قریش صرف نظر کرده، میدان نبرد را رها کردند، فضای رعب انگیزی بر بنی حارثه حاکم گردید و نزدیک بود ایشان نیز از همراهی پیامبر روی گردانند. این وضعیت در روایات مشهوری که در شأن نزول آیه 122 آل عمران/3 آمده، منعکس شده است. بنا به گزارش این آیه دسته هایی آهنگ سستی کردند، حال آنکه خدا یار و یاور ایشان بود. در آیات بعد خداوند ضمن یادآوری پیروزی بدر، بدانان وعده می دهد که اگر پایدار و پرهیزگار باشند از حمایت فرشتگان برخوردار خواهند شد:«اِذ هَمَّت طَـائِفَتانِ مِنکُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِیُّهُما وعَلَی اللّهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنون * ولَقَد نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدر و اَنتُم اَذِلَّةٌ فَاتَّقوا اللّهَ لَعَلَّکُم تَشکُرون * اِذ تَقولُ لِلمُؤمِنینَ اَلَن یَکفِیَکُم اَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلئِکَةِ مُنزَلین».(آل عمران/3،122 ـ 124)
در نبرد احد زمانی که پیامبر عزم احد کرده بود چون به نزدیکی بنی حارثه رسید از یکی از ایشان به عنوان راهنما کمک گرفت[24] و از برخی زمینهای بنی حارثه عبور کرد. برخی مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در منابع از آنها به عنوان منافق یاد شده است همین مسئله را بهانه اعتراض خود به پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار داده، درگیری لفظی را آغاز کردند که با حمایت یاران بنی عبدالاشهل از پیامبر خاتمه یافت.[25]
به رغم وجود چنین برخوردها از سوی برخی

سران بنی حارثه، جوانانی از آنان را می توان مشاهده کرد که مشتاق حضور در سپاه پیامبر(صلی الله علیه وآله)بودند؛ اما به سبب کمی سن آنها، پیامبر(صلی الله علیه وآله)مانعشان شد.[26]
هنگامی که مسلمانان در نبرد احد* رو به فرار نهادند بنو حارثه نیز جزو فراریان بودند[27] و هیچ شهیدی از آنان به ثبت نرسیده است. این در حالی است که بنی سلمه که به لحاظ موقعیت جغرافیایی، وضعیتی مشابه بنی حارثه داشتند، مقاومت کردند و بیشترین شهدای احد از آنهاست.
در جریان کشتن کعب بن اشرف یهودی (پس از جنگ بدر) از میان 5 نفری که کعب بن اشرف را کشتند، دو تن از تبار بنی حارثه بودند که یکی از ایشان به بنی عبدالاشهل پیوسته بود.[28]
همچنین پس از کعب بن اشرف، پیامبر دستور داد یهودیان معاند کشته شوند و آنگاه بود که محیصة بن مسعود حارثی که در همان اوان اسلام آورده بود ابن سنینه یهودی را کشت.[29]
در نبرد خندق در سال پنجم هجری که سپاه عظیمی درصدد حمله به مدینه برآمدند تصمیم گرفته شد که برای مقابله با ایشان خندقی در شمال شهر کشیده شده، دروازه طبیعی یثرب را بر روی سپاه احزاب ببندند. مسیر خندق از غرب به شرق چنان طراحی شد که منطقه بنی حارثه نزدیک ترین محله به خندق بود[30] پیامبر شماری از زنان خود را در کنار زنان و فرزندان بنی حارثه در قلعه مستحکم آنها قرار داد.[31]
با طولانی شدن جنگ و نیز خیانت بنی قریظه از درون، مسلمانان روزهای طاقتفرسایی را سپری کردند. (احزاب/33،10) خستگی و نگرانیهای بنی حارثه موجب گردید درصدد راهی برای ترک صحنه نبرد باشند. ایشان از پیامبر خواستند اجازه دهد به خانه های خود بازگردند تا بتوانند آنها را از خطر غارت حفظ کنند.
گفته شده که 80 تن از بنی حارثه بدون اجازه پیامبر صحنه نبرد را رها کردند.[32] آیات 13 ـ 20 احزاب/33 به همین امر اشاره دارد و از نیت واقعی ایشان خبر می دهد که می خواستند فرار کنند نه آنکه از خانه های خود دفاع کنند[33]:«... و یَستَـذِنُ فَریقٌ مِنهُمُ النَّبیَّ یَقولونَ اِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ وما هِیَ بِعَورَة اِن یُریدونَ اِلاّ فِرارا».(احزاب/33،13) در آیه بعد خداوند خبر می دهد که اگر سپاه شرک از خندق بگذرد و از آنها بخواهد که با ایشان همراه شوند تنها شمار اندکی مقاومت می کنند: «و لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن اَقطارِها ثُمَّ

سُئِلوا الفِتنَةَ لاََتَوها و ما تَلَبَّثوا بِها اِلاّ یَسیرا».(احزاب/33،14) این عده قبلا با خداوند پیمان بسته بودند که نگریزند: «و لَقَد کانوا عـهَدُوا اللّهَ مِن قَبلُ لا یُوَلّونَ الاَدبـرَ وکانَ عَهدُ اللّهِ مَسـُولا».(احزاب/33،15) برخی مفسران در این باره گفته اند که بنی حارثه پس از فرار در نبرد احد، متعهد شده بودند دیگر دست از حمایت پیامبر برندارند؛ امّا در نبرد خندق بار دیگر عهد خود را شکستند.[34]
خداوند در آیات بعد به مذمت ایشان می پردازد که فرار برایتان سودی ندارد: «قُل لَن یَنفَعَکُمُ الفِرارُ اِن فَرَرتُم مِنَ المَوتِ اَوِ القَتلِ واِذًا لاّ تُمَتَّعونَ اِلاّ قَلیلا»(احزاب/33،16) و اگر خداوند درباره کسی تصمیم بگیرد تغییری در آن نخواهد بود: «قُل مَن ذَا الَّذی یَعصِمُکُم مِنَ اللّهِ اِن اَرادَ بِکُم سَوءًا اَو اَرادَ بِکُم رَحمَةً ولا یَجِدونَ لَهُم مِن دونِ اللّهِ وَلیـًّا ولا نَصِیرا»(احزاب/33،17) و او کسانی را که مانع حضور دیگران در نبرد باشند می شناسد: «قَد یَعلَمُ اللّهُ المُعَوِّقینَ مِنکُم والقائِلینَ لاِِخونِهِم هَلُمَّ اِلَینا و لایَأتونَ البَأسَ اِلاّ قَلیلا»(احزاب/33،18) و چون خطر فرا رسد آنان را می بینی که مانند کسی که مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه می چرخد [و] به سوی تو می نگرند: «اَشِحَّةً عَلَیکُم فَاِذا جاءَ الخَوفُ رَاَیتَهُم یَنظُرونَ اِلَیکَ تَدورُ اَعیُنُهُم کَالَّذی یُغشی عَلَیهِ مِنَ المَوتِ فَاِذا ذَهَبَ الخَوفُ سَلَقوکُم بِاَلسِنَة حِداد اَشِحَّةً عَلَی الخَیرِ اُولئِکَ لَم یُؤمِنوا فَاَحبَطَ اللّهُ اَعمــلَهُم وکانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرا».(احزاب/33،19) اینان آرزو می کنند همچون بیابان نشینان از مدینه دور بودند و گزارشهای جنگ را از دور می شنیدند و اگرهم در میان شما باشند جز اندکی نبرد نخواهند کرد: «یَحسَبونَ الاَحزابَ لَم یَذهَبوا و اِن یَأتِ الاَحزابُ یَوَدّوا لَو اَنَّهُم بادونَ فِی الاَعرابِ یَسـَلونَ عَن اَنبائِکُم و لَو کانوا فیکُم ما قـتَلوا اِلاّ قَلیلا».(احزاب/33،20)
در پی مخالفت پیامبر با درخواست برخی از بنی حارثه برای ترک صحنه نبرد به بهانه دفاع از خانه های خود، آنان درصدد تضعیف روحیه مسلمانان برآمده، می گفتند: چگونه پیامبر وعده فتح ایران و روم می دهد، حال آنکه برای قضای حاجت هم نمی توان صحنه نبرد را ترک کرد.[35] بر اثر وزش بادهای سرد سپاه ناکام احزاب مجبور به عقب نشینی و ترک نبرد شد و پیامبر به بنی حارثه اجازه داد به خانه های خود بازگردند؛ امّا برای نبرد با بنی قریظه مجدداً آنان را فراخواند که بسیاری بدان توجه نکرده، از شدت سرما و خستگی به خانه های خود پناه بردند[36]، با این حال دادن سهمی از غنایم به بنی حارثه حکایت از مشارکت آنان در این نبرد دارد. غنایم این نبرد به چند سهم محدود

تقسیم شد و به مجموع بنی حارثه، بنی عبد الاشهل، بنی ظفر و بنی معاویه یک سهم تعلق گرفت.[37] پس از آنکه مقرر شد تنی چند از مردان بنی قریظه به کیفر خیانت کشته شوند پیامبر فرمان داد ایشان را در میان قبایل اوسی توزیع کرده، در آنجا به قتل رسانند، از این رو دو تن از ایشان نیز به منطقه بنی حارثه برده شده، در آنجا کشته شدند.[38]
در سال هفتم هجری که پیامبر به خیبر حمله کرد بنی حارثه حضور داشتند و در توزیع غنایم، بخشهایی از منطقه «شَقْ» در خیبر به ایشان رسید. در آن زمان برخی از بنی حارثه غنایم دیگران را می خریدند، چنان که فردی به نام عبید اوس سهام فراوانی را خرید و به «عبید سهام» شهرت یافت.[39]
از میان 4 تن از شهدای خیبر یک تن حارثی تبار بود[40]؛ همچنین یکی از دو زنی که در این اعزام حضور یافته بود از زنان حارثی بود که در این نبرد به مداوای مجروحان و توزیع آب می پرداخت.[41] در این نبرد تنها دو زن حضور یافته بودند.[42]
بنی حارثه در سال هشتم در فتح مکه[43] و نبرد حنین[44] شرکت کردند و در سازماندهی سپاه پرچمی از آن خود داشتند.[45]در اعزام تبوک تنی چند از مسلمانان بر اثر ناتوانی مالی نتوانستند با سپاه همراه شوند و به «بکّائون» (گریه کنندگان) شهرت یافتند. یکی از ایشان علبة بن زید از بنی حارثه بود.[46]
از بنی حارثه پس از عصر نبوی اطلاع چندانی در دست نیست. در نبرد صفین نام چند تن از آنان در میان شهدای این جنگ به چشم می خورد.[47] پس از آن مهم ترین حادثه ای که می توان در آن از نقش بنی حارثه یاد کرد، حادثه حرّه در سال 62 هجری است.
یزید بن معاویه در آن سال سپاهی را برای سرکوب قیام مردم مدینه اعزام کرد. مردم مدینه همان خندق عصر نبوی را برای دفاع از شهر احیا کردند. در این نبرد بنی حارثه با سپاه شام همراهی کرد و با خیانت یکی از ایشان سپاه شامی یزید توانست به داخل شهر نفوذ کند.[48] در آن حادثه که به قتل و غارت گسترده اهالی مدینه انجامید، هیچ آسیبی به بنی حارثه نرسید و بنی حارثه به هر که امان می دادند در امان بود. در آن سه روز که فاجعه «حرّه» روی داد افراد فراوانی به بنی حارثه پناه

بردند تا در امان بمانند.[49] برخی، کشتگان بنی حارثه را تنها 7 تن دانسته اند.[50]

بنی خزاعه

بنی خزاعه => خزاعه

بنی خزیمه

بنی خزیمه => بنی جذیمه

بنی سَلِمَه

اشاره

بنی سَلِمَه : از قبایل خزرجی یثرب
بنی سلمه یکی از چند قبیله برجسته خزرجی است که در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) در یثرب می زیستند. سلمه نیای اعلای این قبیله با 6 واسطه به خزرج می رسد. آنان در کنار قبایل خزرجی دیگری چون بنی نجار، بنی زریق، بنی حارث و بنی ساعده خزرج بن حارثه نیای اعلای خزرجیان را تشکیل می دادند. بنی سلمه به لحاظ گستردگی خود به سه شاخه حرام، بنی عبید و بنی سواد تقسیم می شوند و اعضای هر سه شاخه آن را سَلَمی گویند.[1]
بنی سلمه در شمال غربی مدینه مستقر بودند و سکونتگاه ایشان را خُربی می نامیدند که پیامبر آن را صُلَحه یا صالحیه نام نهاد. با توجه به موقعیت اقلیمی یثرب که تنها دروازه طبیعی آن شمال آن بود، در حملات نظامی به یثرب، سکونتگاه بنی سلمه بیش از دیگر سکونتگاهها در معرض خطر قرار می گرفت، چنان که در غزوه احزاب منتهی الیه خندق از غرب، مَذاد بود که از مناطق بنی سلمه شمرده می شد.[2]
هریک از مجموعه های سلمی قلعه خاصی داشتند. از جمله قلعه های ایشان می توان به اغلب، خیط، منیع، اشنق، اطول، مَذاد، جاعس و اخنس اشاره کرد[3]؛ همچنین میان سکونتگاه ایشان و سکونتگاه بسیاری از قبایل ساکن یثرب آبراهی

فاصل شده بود.[4]
آنان در جنگهای پیش از اسلام که میان اوسیان و خزرجیان صورت پذیرفته بود حضور داشتند. در یکی از این جنگها که اوسیان شکست خوردند و آسیبهای فراوانی دیدند، بزرگان بنی سلمه به یکی از سران قبیله اوس از تیره بنی عبدالاشهل پناه دادند و وی توانست جان سالم به در برد، از این رو در جنگ بزرگ بُعاث که خزرجیان از اوس شکست خوردند اوسیان بنی عبدالاشهل از بنی سلمه حمایت کردند و مانع صدمه ایشان شدند.[5]
زمانی که پیامبر با یثربیان آشنا گردید بزرگان بنی سلمه سه تن بودند: براء* بن معرور، عمرو*بن جموح و جد بن* قیس. براءبن معرور که خود در پیمان عقبه دوم حضور داشت به عنوان سخنگوی خزرجیان با پیامبر(صلی الله علیه وآله) سخن گفت و پس از بیعت با پیامبر برای حمایت از ایشان، به عنوان یکی از نقبای دوازده گانه یثرب تعیین گردید؛ اما پیش از رسیدن پیامبر به یثرب از دنیا رفت. عمرو بن جموح نیز هرچند با اندکی تأخیر اسلام آورده بود؛ اما در جنگ احد در سال سوم هجری به شهادت رسید[6]، از این رو بنی سلمه جد بن قیس را رهبر خود می دانستند؛ اما وی برخلاف رهبران پیشین بنی سلمه با پیامبر همسو نبود، به هرحال پیامبر در پی آن بود که از نفوذ وی در میان بنی سلمه بکاهد و بُشر فرزند براء بن معرور را جایگزین وی معرفی کند.[7]
به نظر می رسد در پی تلاش پیامبر(صلی الله علیه وآله)بنی سلمه دو دسته شدند و عده ای رهبری بُشر را بر جد بن قیس ترجیح دادند و به رغم آنکه جد بن قیس در نبرد خیبر (سال هفتم هجری) حاضر نشد و بنی سلمه را از حضور در این اعزام باز می داشت، جمعی از بنی سلمه به پیروی از بُشر بن براء در این نبرد شرکت کردند؛ اما بشر، رهبر پیشنهادی پیامبر بر اثر خوردن گوشتی سمّی در خیبر به شهادت رسید[8] و از آن پس جد بن قیس رهبر بلامنازع بنی سلمه محسوب می شد. وی پیش از این در صلح حدیبیه (در سال ششم هجری) نیز حاضر نشده بود تا با پیامبر(صلی الله علیه وآله)عهد بندد که در صورت حمله قریش فرار نکند و از این رو وی تنها فردی از صحابه حاضر در حدیبیه بود که در پیمان بیعت رضوان شرکت نکرد[9] و در سال نهم هجری نیز به جهت خودداری از شرکت در نبرد تبوک در شمار منافقان درآمد (توبه/ 9، 19) و پس از بازگشتِ پیامبر، از کار خود توبه کرد

(توبه/9،118)[10]، از این رو می توان گفت رهبران بنی سلمه در نوسان جریان حمایت بنی سلمه از پیامبر نقش مؤثری داشتند. در مجموع می توان گفت بنی سلمه در مقایسه با دیگر قبایل یثرب از سوابق برجسته تری در روابط با پیامبر(صلی الله علیه وآله)برخوردار بودند و این مسئله از آغاز نمایان بود.
در نخستین روابطی که میان پیامبر و یثربیان در مراسم حج (سال یازدهم بعثت) ایجاد شد 6 تن مسلمان شدند که دو تن از بنی سلمه بودند.[11] در سال بعد 12 نفر از مسلمانان یثرب با پیامبر پیمانی بستند که به پیمان عقبه اول شهرت یافت. دو نفر از بیعت کنندگان این پیمان نیز بنی سلمه ای بودند.[12] در بیعت عقبه دوم که یک سال پس از بیعت عقبه نخست روی داد و بر اساس آن بیعت کنندگان، حمایت خود را از پیامبر اعلام کردند و آنگاه هجرت از مکه به مدینه آغاز گردید، 70 مرد و دو زن از مسلمانان یثرب حضور داشتند که از این بین 30 تن از مردان و یکی از آن زنان همگی از اعضای بنی سلمه بودند.[13] در همان پیمان پیامبر برای مسلمانان یثرب نقیبانی تعیین کرد. تعیین دو نقیب برای بنی سلمه حکایت از رواج پرشتاب اسلام در آن قبیله داشت.[14]
بتهای این قبیله همگی به دست برخی جوانان سلمه ای شکسته شد[15] و تنها عمرو بن جموح بود که قدری مقاومت کرد و هر بار جوانان سلمه ای به بت او اهانت می کردند تا آنکه عقیده اش را به آن بت از دست داد.[16]
پیامبر پس از حضور در یثرب در محله خزرجیان بنی نجار مستقر گردید که از محلّه بنی سلمه فاصله داشت.
در مسیر حرکت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) از قبا، برخی سلمه ایها تلاش کردند با تحریک شتر وی ایشان را به منازل بنی سلمه ببرند.[17] پس از تأسیس مسجد نبوی در آن محلّه، بنی سلمه تصمیم گرفتند خانه های خود را بفروشند و به زمینهای بایر اطراف مسجد نقل مکان کنند تا از روابط بیشتری با پیامبر برخوردار باشند، از این رو پیامبر به محلّه بنی سلمه رفت و ایشان را از این اقدام منصرف ساخت و در عوض از ثواب گامهایی که به سمت مسجد بر می دارند سخن گفت.[18]
گفته شده: پیامبر به سبب موقعیت حساس و امنیتی بنی سلمه مایل نبود این منطقه از سکنه تهی گردد.[19] مفسران ذیل آیه 12 یس/36 به این

مسئله اشاره کرده اند و مراد آیه را ثبت گامهایی دانسته اند که بنی سلمه از محلّه خود تا مسجد نبوی برمی دارند. «... و نَکتُبُ ما قَدَّموا و ءاثـرَهُم و کُلَّ شَیء اَحصَینـهُ فی اِمام مُبین».(یس/36،12)[20]
بنی سلمه افزون بر حضور در مسجد نبوی، مسجدی در محله خود تأسیس کردند که معاذ بن جبل امامت آن مسجد را به عهده داشت.[21] معاذ بن جبل سلمی تبار نبود؛ اما از نظر نسبی قرابت فراوانی با بنی سلمه داشت و بسیاری منابع از او به عنوان عضو بنی سلمه یاد کرده اند.[22]
17 ماه پس از هجرت پیامبر، هنگامی که ایشان به دیدن بنی سلمه رفته بود و در مسجد آنان در حال ادای نماز ظهر بود آیاتی نازل شد و آنگاه مسلمانان در حالی که رکعاتی از نماز ظهر را به جای آورده بودند متوجه تغییر قبله شده، بقیه نماز را به سمت کعبه به جا آوردند، از این رو این مسجد از آن پس به مسجد ذوقبلتین (مسجد دو قبله) شهرت یافت.[23] آیه 144 بقره/2 در این حادثه نازل شد: «قَد نَری تَقَلُّبَ وجهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَةً تَرضها فَوَلِّ وجهَکَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرامِ وحَیثُ ما کُنتُم فَوَلّوا وُجوهَکُم شَطرَهُ و اِنَّ الَّذینَ اُوتوا الکِتـبَ لَیَعلَمونَ اَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم و مَا اللّهُ بِغـفِل عَمّا یَعمَلون» بقره/2،144)[24]
اندکی بعد و در جنگ بدر 40 و اندی اعضای بنی سلمه شرکت کردند.[25] انصاریان حاضر در این نبرد حدود 230 نفر بودند.[26] فردی که عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر را به اسارت درآورد[27] و همچنین برخی از قاتلان ابوجهل[28] از بنی سلمه بودند. در نبرد احد بنی سلمه جانفشانی فراوانی از خود نشان دادند، چنان که از میان 70 و اندی شهدای نبرد احد، 43 تن (حدود 59 از بنی سلمه بودند[29]؛ همچنین در این نبرد 40 تن از آنان زخمی شدند.[30] عمرو بن جموح از بزرگان این قبیله و نیز عبدالله بن عمرو پدر جابربن عبدالله و یکی از نقبای بنی سلمه در این نبرد شهید شدند.[31] گفته شده که بنی سلمه به سبب موقعیت

جغرافیایی خود، در آغاز بر اثر ترس و نگرانی مدتی در همراهی پیامبر تردید کردند؛ زمانی که عبدالله بن اُبّی با 300 تن (حدود 30کل سپاه) از همراهان خود پیامبر را تنها نهاد، از این رو مفسران در روایت مشهوری آیه 122 آل عمران/3 را در شأن ایشان و قبیله بنی حارثه (از اوس) دانسته اند که از همین امر حکایت دارد: «اِذ هَمَّت طَـائِفَتانِ مِنکُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِیُّهُما وعَلَی اللّهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنون».در این آیه خداوند پس از اشاره به مجموعه هایی که به هراس افتاده بودند از مؤمنان می خواهد بر او توکل کنند.[32]
پس از نبرد احد پیامبر برای ترساندن سپاه قریش و جلوگیری از بازگشت آنها به مدینه شماری از سپاهیان را با خود همراه ساخت و غزوه حمراء الاسد را سامان داد. صرفاً کسانی می توانستند در این اعزام حضور داشته باشند که در احد شرکت کرده بودند. 40 تن از مجروحان بنی سلمه در این اعزام شرکت کردند، با اینکه چند تن از ایشان بیش از 10 زخم بر تن داشتند، از این رو هنگامی که پیامبر با آنان مواجه شد از خداوند برای بنی سلمه طلب آمرزش کرد.[33] حمراء الاسد)
از مجموع 6 تن شهدای خندق دو تن سلمی بودند.[34] ایشان در محاصره بنی قریظه هم حضور داشتند، از این رو پس از تقسیم غنایم بنی قریظه به 4 سهم، یک سهم آن به سه قبیله خزرجی بنی سلمه، بنی زریق، و بنی حارث رسید.[35] گزارشها حکایت از حضور قابل توجه بنی سلمه و بهره مند شدن ایشان از یک هجدهم غنایم خیبر در سال هفتم دارد.[36] پیامبر جبار بن صخر سلمی را مأمور اداره نخلستانهای خیبر گردانید.[37] از 15 شهید نبرد خیبر نیز دو تن از بنی سلمه بودند.[38] یک سال پس از آن ایشان برای فتح مکه همراه پیامبر شدند و طبق درخواست پیامبر پرچمی ویژه خود داشتند که در دست قطبة بن عامر بود.[39]
در سال نهم هجری جد بن قیس، رهبر بنوسلمه از حضور در اعزام تبوک خودداری کرد و تشویقهای پیامبر در این زمینه سودی نبخشید. وی افزون بر این دیگران را به ماندن فرا می خواند.[40] در مقابل، منابع از برخی از اعضای بنی سلمه یاد کرده اند که بر اثر فقر و برخوردار نبودن از تجهیزات جنگی نمی توانستند در این نبرد شرکت کنند و به سبب محرومیت از این اعزام گریان بودند.[41] (توبه/9،92)، با این حال

بنی سلمه در تبوک* حاضر بودند و پرچم آنان در اختیار معاذ بن جبل بود.[42]