گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
بنی سهم


اشاره

بنی سهم : از تیره های قریشی مکه
بنی سهم منسوب به سهم بن عمرو بن هُصیص از تیره های قریش از قبایل عدنانی اند که شاخه های عدیّ، مُرّه و جُمح در عرض آن قرار دارند. بنی سهم متشکل از تبار سعد و سعید فرزندان سهم هستند.[1] آنان یکی از 10 تیره قریشی اند که در جاهلیت از شرافت و منزلتی برخوردار بودند[2] و اداره برخی امور مکه را بر عهده داشتند.[3]
محل سکونت آنان در شهر مکه پیرامون کعبه بود، به گونه ای که یکی از درهای مسجدالحرام به باب بنی سهم شهرت داشته است.[4] چون بنی سهم در بخش مرکزی مکه ساکن بودند از جمله قریشیان بطائح خوانده شدند.[5] محلّه ایشان در غرب مکه و از یک سمت به دارالندوه متصل بود.[6]

از چاههای آنان در منطقه به غمر[7] و زمزم[8] اشاره شده که مکان اولی مشخص نیست.
بنی سهم هرگاه می خواستند از حمایت قبیله خود بهره مند شوند، روی صخره ای به نام «مسلم» می رفته، فریاد «واصباحا» سر می دادند. عاص بن وائل سهمی از بزرگان این تیره، با تضییع حق یکی از مسافران مکه، زمینه ساز پیدایش پیمان حلف الفضول در حمایت از ستمدیدگان گردید.[9]
بر اثر قرابت نَسَبی بنی سهم و بنی عدی و مناسبات خانوادگی میان آن دو، این دو تیره با یکدیگر همپیمان شدند و در برخی منازعات از هم حمایت می کردند؛ اما در حادثه ای به دست بنی عدی که به قتل یکی از سهمیان انجامید این پیمان شکسته شد.[10]
بنی سهم در درگیری و رقابت خاندان قصی میان بنی عبد مناف و بنی عبدالدار بر سر مناصب مکه، جانب بنی عبدالدار را گرفتند و با دیگر حامیان بنی عبدالدار پیمانی بستند که به پیمان «لعقة الدم» شهرت یافت؛ گویا بنی سهم پس از کشتن شتر (یا گاوی) خون آن را در ظرفی ریخته، ضمن پیمان با بنی عبدالدار، دستان خود را در آن خون فرو بردند.[11]
گفته شده: بنی سهم که از حیث شمار اشراف و بزرگان نسبت به دیگر تیره های قریش فزونی داشتند در این خصوص در مقام رقابت و تفاخر برآمدند. در شمارش، تعداد بزرگان بنی عبد مناف فزونی یافت، از این رو بنی سهم افرادی از بزرگان خود را که در قید حیات نبودند نیز برشمردند و آنگاه بر بنی عبد مناف فزونی یافتند، زیرا در جاهلیت شمار سهمیها بیشتر از بنی عبد مناف بود. بنا به نظر برخی مفسران سوره تکاثر به همین موضوع اشاره دارد:[12]«اَلهـکُمُ التَّکاثُر * حَتّی زُرتُمُ المَقابِر * کَلاّ سَوفَ تَعلَمون * ثُمَّ کَلاّ سَوفَ تَعلَمون * کَلاّ لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقین * لَتَرَوُنَّ الجَحیم =شما را افتخار بر یکدیگر به افزونی (در مال و افراد) سرگرم کرد، تا گورستانها را دیدار کردید [و مردگان را نیز به حساب آوردید]چنین نیست [که می پندارید]بزودی خواهید دانست... . سوگند که دوزخ را خواهید دید».
پس از ویران شدن خانه کعبه (5 سال پیش از بعثت)[13] بر اثر سیل، هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)برای جلوگیری از اختلاف قبایل برای نصب حجرالاسود آن را در درون ردای خود قرار دادند تا نمایندگان قبایل همگی در نصب حجرالاسود شرکت داشته باشند. آنان نیز گوشه ای از ردای

پیامبر(صلی الله علیه وآله) را برگرفتند.[14]

بنی سهم در دوره پیامبر:

بنی سهم در دوره پیامبر:
عموم بنی سهم همچون دیگر قبایل قریش تا فتح مکه در سال هشتم هجری اسلام نیاوردند. حارث بن قیس سهمی که عهده دار اموال محجوران بود (این اموال برای خدایان به هنگام صلح یا جنگ اختصاص می یافت) هرگاه سنگی بهتر از سنگ موجود در نزد خود می یافت همان را عبادت می کرد و در واقع بنده هوای نفس خود بود. (فرقان/25،43)[15] به نقل برخی مفسران آیه «... ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ اِلاّ مُکاءً و تَصدِیَةً»(انفال/8،35) نیز در خصوص برخی از سهمیها دانسته شده است، زیرا هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)نماز را میان رکن یمانی و حجرالاسود اقامه می کرد دو تن از بنی سهم در سمت راست و چپ او می ایستادند. یکی از آن دو با ایجاد صدایی مانند صدای چکاوک و دیگری صدای گنجشک و همچنین با کف زدن قصد باطل کردن نماز آن حضرت را داشتند.[16] عاص بن وائل سهمی (پدر عمرو عاص) از شیوخ و شاعران این قبیله جزو مسخره کنندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود.[17] برخی از آنها می کوشیدند فعالیتهای تبلیغی پیامبر در موسم حج را خنثا کنند.[18] نُبیه و مُنبه فرزندان حجاج سهمی از آن جمله اند که در نبرد بدر کشته شدند.[19]
در غزوه* بدر برخی ثروتمندان بنی سهم تدارکات غذایی سپاه شرک را بر عهده گرفتند.[20]
معدودی از بنی سهم نیز در سالهای نخست اسلام آوردند و تنی چند از آنان به حبشه مهاجرت کردند. محمیة بن جزء، هشام بن عاص بن وائل، ابوقیس بن حارث بن قیس و رمله دختر ابی عوف از جمله مهاجران حبشه هستند.[21]
با هجرت پیامبر به مدینه برخی از مسلمانان بنی سهم (مانند ابوالعاص منبه) به دست خانواده هایشان زندانی شده، نتوانستند مهاجرت کنند و با اکراه همراه سپاه قریش به نبرد بدر آورده و کشته شدند. بنا به نقل برخی مفسران آیه «اِنَّ الَّذینَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرض» (نساء/4،97) در این باره نازل شده است.[22] از میان این تیره، شاعرانی برخاستند که عبدالله بن زبعری[23]، عبدالله بن حذافه[24]، قیس بن عدی[25] و

عقبة بن عمرو (کسی که در رثای امام حسین(علیه السلام) شعر سرود)[26] از آن جمله اند. ابی وداعه و فروة بن خنیس از اسرای بدر[27]و سائب بن حارث بن قیس[28]، عدی بن قیس[29] و عبدالله بن حارث بن قیس[30] نیز از کسانی بودند که پیامبر برای متمایل ساختن آنان به اسلام از غنایم حنین در میانشان تقسیم کرد. مؤلفة القلوب)

بنی ضَمْرة بن کنانه

اشاره

بنی ضَمْرة بن کنانه: از قبایل عدنانی همپیمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)
بنوضَمْرة بن بکر تیره ای کِنانی و از قبایل عدنانی است که منسوبان به آن را ضَمْری گویند.[1] سه قبیله بنودیل، بنو لیث و عُریج از قبایل همعرض ایشان و بنوغِفار از جمله زیرشاخه های بنوضمره اند.[2] قبیله دیگری با نام بنوضمره وجود دارد که از شاخه های قُشیر است و ارتباطی با بنوضمره مورد نظر ما که از قبایل بکربن کنانه است ندارد.[3]

بنی ضمره در عصر جاهلی:

بنی ضمره در عصر جاهلی:
بنی ضمره به صورت مجموعه های پراکنده در منطقه گسترده ای حد فاصل بندر یَنْبُع در جهت غرب مدینه و جُحْفه در جهت جنوب واقع در میانه راه یثرب به مکه مستقر بودند. سرزمینهایی چون مَرُّود[4]، بَزْواء[5]، هَدَّه[6]، اُثَیْل[7]، ودّان[8]، مِرْجَم[9]، یَنْبُع[10]، اَبْواء[11] و بدر[12] و کوههای نِصع در حجاز و ثافل اکبر و اصغر از کوههای تهامه[13] (امروزه به نام جبل صبح و جبل بنی ایوب

نامیده می شود[14])، آبراههای وادی جُمیش[15] و وادی دوْم[16] و آبهای شُبیکه، بَرود و کُلَیّه[17] را به بنی ضمره نسبت داده اند. خرّار نیز آبی برای بنی زُهیر و بنی بدر از تیره های فرعی بنوضمره[18] و بُغَیبغه، غَیقَه و اَذناب الصفراء از آبهای مشترک بنوغفار و بنوضمره شمرده شده اند.[19] بنوضمره برای ییلاق به رُکبه و برای قشلاق به ذات نُکیف در تهامه می رفتند.[20]
محل سکونت ایشان در مسیر تجاری مکه به شام بود و همین مسئله فرصت بهره مندی و شرکت در تجارت را برایشان مهیا می ساخت. یاقوت[21] بنوضمره را اصحاب جلال و رغبت و یسار (بزرگی، اراده و ثروت) دانسته که گویای موقعیت مناسب اقتصادی ایشان است. برخی نیز ایشان را اصحاب بیوت (پرجمعیت)، گله دار و متمکّن دانسته اند.[22]
این قبیله در دوران جاهلی در چندین جنگ شرکت داشت که از جمله آنها جنگ فِجار است که حدود 26 سال پیش از بعثت رسول خدا رخ داد که قریش به حمایت آنان برخاست و با قیس عیلان جنگید.[23] معبدبن صخر، برادر رئیس بنوضمره پرچمدار ضمریان در جنگ عُکاظ از جنگهای فرعی فجار بود.[24] جنگ دیگر ایشان با بنو محارب بن فهر، بر سر آب دادن به شتران درگرفت[25]، چنان که در جنگ شَهْوَره از جنگهای بنو کنانه، ضمریان با قریش و دو تیره دیگر کنانی به نامهای بنی دیل و بنی لیث درگیر شدند.[26] بنوضمره با برخی قبایل دیگر کنانی چون اشجعیان، همپیمان بودند.[27]

برجستگان و شخصیتهای بنی ضمره:

برجستگان و شخصیتهای بنی ضمره:
شخصیتهای برجسته این قبیله در دوره جاهلی اندک اند و منابعْ اطلاعات چندانی از آنها به دست نمی دهند. برخی از شخصیتهاو چهره های شناخته شده ضمری در دوره جاهلی عبارت اند از: مالک بن صَخربن حَرّیم رئیس این قبیله در عهد جنگهای جاهلی[28]، مخشی بن عمرو (مجدی بن عمر یا عمارة بن مخشی) رهبر این قبیله قبل از بعثت پیامبر[29]، برّاض بن قیس که با قتل عروة الرحال، آتش جنگهای موسوم به فجار

را بر انگیخت و ضرب المثل «فَتَکَهُ البرّاض = برّاض او را غافلگیرانه کشت» از آن زمان رایج شد.[30]
منابع درباره برجستگان دوره اسلامی ایشان گزارشهای بیشتری ارائه کرده و گاه عنوانی را به رجال و بزرگان ضمری اختصاص داده اند. خلیفة بن خیاط نام 6 تن از صحابه ضمری ساکن مدینه را ذکر کرده است.[31] از جمله مشهورترین شخصیتهای دوره اسلامی این قبیله عمرو بن امیة بن خُوَیلِد بن عبدالله (ابوامیه ضمری) از نخستین مسلمانان بنی ضمره و کارگزاران مشهور و راویان حدیث است.[32] بلاذری[33] و ابن حزم[34] شماری از شخصیتهای ایشان را یاد کرده اند.

بنی ضمره در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله):

بنی ضمره در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله):
از بعثت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تا هجرت آن حضرت به مدینه، خبری از بنوضمره در حوادث مرتبط با پیامبر در دست نیست.
برخی مفسران نزول آیه 100 نساء/4: «و مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللّهِ ورَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللّهِ وکانَ اللّهُ غَفورًا رَحیمـا و هرکه از خانه خویش هجرت کنان به سوی خدا و پیامبرش بیرون آید، سپس مرگ او را دریابد همانا مزدش بر خدا باشد و خدا آمرزگار و مهربان است» را مربوط به مردی بیمار از قبیله بنوضمره دانسته اند که پس از پذیرش اسلام، تصمیم به هجرت گرفت؛ اما به محض خروج از مکه جان باخت.[35] پذیرش این شأن نزول بدین گونه دشوار است، زیرا محل سکونت ضمریان در مکه و اطراف آن نبود.
پس از حضور رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در مدینه بنوضمره از نخستین قبایلی بود که با آن حضرت پیمان بست و اعلام بی طرفی کرد، هرچند کاملا به پیمان خود وفادار نماند؛ اما از سال هفتم به بعد با مسلمانان همراه شده، آنان را یاری داد.
سیر حوادث دوران مدنی بدین گونه است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در دوازدهمین ماه حضور در مدینه، در اولین غزوه خود، (غزوه ودّان) برای تصرف کاروان تجاری قریش به ابواء رهسپار شد که موفق به تصرف کاروان نگردید؛ اما با بنوضمره در آنجا پیمان بست.[36] بنا بر گزارشهای دیگر، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از ابتدا به دو منظور از مدینه خارج شد که برخورد با بنوضمره یکی از آن اهداف بود[37]؛ اما این خبر با توجه به عدم تحرک و اقدام

ضمریان بر ضدّ رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پذیرفتنی نیست.
بر اساس پیمانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با ضمریان بست، آنان نباید بر ضدّ رسول خدا(صلی الله علیه وآله)دسته بندی می کردند و کسی را یاری می دادند. ابن سعد و برخی دیگر متن مکتوب این پیمان نامه را ثبت کرده اند[38] که دارای بندهای اثباتی دیگری از جمله تعهد دو طرف به یاری یکدیگر است. پذیرش چنین بندهایی در این پیمان یا پیمانهای دیگر با بنی ضمره و همچنین احتمال آنکه میان آنان و پیامبر پیمانهای متعددی منعقد شده باشد، با توجه به همراهی نکردن بنوضمره با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تا فتح مکه بعید به نظر می رسد[39]، چنان که برخی محققان معاصر با توجه به اینکه بیشتر مورخان و سیره نویسان در غزوه ابواء تنها به موادعه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)با بنوضمره اشاره کرده و موضوع آن را متارکه جنگ و یاری نکردن دشمن می دانند، احتمال این را که متن مکتوب پیمان نامه مربوط به معاهده دیگری باشد، داده اند، زیرا در آن افزون بر متارکه جنگ، یاری دوطرفه از بندهای پیمان است؛ موضوعی که منابع از آن به صراحت یادی نکرده اند، به هر صورت این پیمان به معنای پذیرش اسلام از سوی بنوضمره نبود، بلکه تنها کنار آمدن با دولت تازه قدرت گرفته مدینه تلقی می شد. بنوضمره بر اثر دسترسی دولت مدینه به آنان، چاره ای جز این نداشت که در وضعیت پیش آمده، منتظر حوادث و نوع برخورد مکه با یثرب مانده، جانب دو طرف را مراعات کند.
5 ماه پس از غزوه ابواء، رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در سال دوم هجری مجددا برای تصرف کاروان تجاری قریش رهسپار ذی العُشیره شد که سرانجام با برخی ضمریان حاضر در این مکان پیمان دیگری بست. ابن اسحاق و ابن سعد در گزارشهای مربوط به این غزوه، از پیمان دیگری افزون بر پیمان پیشین یاد می کنند[40] که با بنومُدلج و همپیمانان ضَمری ایشان بسته شد. به احتمال، شماری از طوایف فرعی بنوضمره که پیش از این به پیمان ابواء نپیوسته بودند در فرصت پیش آمده، توانسته اند همراه بنومُدلِج خود را همپیمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سازند. یعقوبی برخلاف دیگران، بدون یاد از پیمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)با ضمریان در غزوه ابواء، گزارش پیمان پیامبر با بنی ضمره را در غزوه ذات العشیره آورده است.[41]
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر اساس روابط خود با بنی ضمره، چارپایانی را که در حمله سعدبن ابی وقاص به کاروان قریش در سریّه خرّار (پس از ابواء[42]) از ایشان به غنیمت گرفت به آنان بازگرداند.[43] به نظر می رسد پای بندی بنی ضمره به

پیمانهایی که با مسلمانان بستند از ضمانت چندانی برخوردار نبوده است و مسلمانان گاه نگران دشمنی آنها بودند، چنان که در شأن نزول آیه 89 ـ 90 نساء/4 مفسران بدان اشاره کرده اند: «وَدّوا لَو تَکفُرونَ کَما کَفَروا فَتَکونونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذوا مِنهُم اَولِیاءَ حَتّی یُهاجِروا فی سَبیلِ اللّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَیثُ وجَدتُّموهُم ولا تَتَّخِذوا مِنهُم وَلِیـًّا ولا نَصِیرا * اِلاَّ الَّذینَ یَصِلونَ اِلی قَوم بَینَکُم وبَینَهُم میثـقٌ اَو جاءوکُم حَصِرَت صُدورُهُم اَن یُقـتِلوکُم اَو یُقـتِلوا قَومَهُم ولَو شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم فَلَقـتَلوکُم فَاِنِ اعتَزَلوکُم فَلَم یُقـتِلوکُم واَلقَوا اِلَیکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُم عَلَیهِم سَبیلا =دوست می دارند که کاش شما نیز مانند آنها کافر شوید تا یکسان باشید، پس، از آنان دوستانی مگیرید تا در راه خدا هجرت کنند، پس اگر (از اسلام و هجرت) روی برتافتند هرجا آنان را یافتید دستگیرشان کنید و بکشیدشان و از آنان کسی را دوست و یاور مگیرید، مگر آنان که به گروهی پیوندند که میان شما و ایشان پیمانی هست یا در حالی نزد شما آیند که سینه هاشان از اینکه با شما یا با قوم خود پیکار کنند به تنگ آمده و اگر خدای می خواست قطعاً آنان را بر شما چیره می کرد و حتماً با شما می جنگیدند، پس اگر از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و به شما پیشنهاد صلح و آشتی دادند، دیگر خداوند برای شما بر آنان راهی (برای پیکار) قرار نداده است».[44]
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به پیمانی که با ضمریان داشت وفادار ماند؛ اما با توجه به گزارشها و شواهد می توان در وفاداری بنوضمره به این پیمان پس از ناکامی مسلمانان در جنگ احد و حوادث دیگری مانند بئر معونه و رجیع، تردید کرد. دو گزارش مؤید تزلزل ضمریان و نادیده گرفتن پیمان از سوی آنان است: اولین گزارش مربوط به فرستادن نُمیلة بن حارث از سوی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به سوی بنوضمره است که معلوم شد نه می جنگند و نه صلح می کنند. پیامبر نیز آنان را به حال خود واگذاشت و به یاران خود نیروی بسیار و بزرگی ایشان را متذکر شد.[45] دومین گزارش مربوط به سریّه اسامة بن زید به سوی بنوضمره است.[46]اسامه فردی از بنوضمره را که بدو سلام کرد کشت، زیرا به گمان وی، سلام او فریب و برای فرار از مرگ بود. آیه 94 نساء/4: «... و لا تَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِنـًا تَبتَغونَ عَرَضَ الحَیوةِ الدُّنیا فَعِندَ اللّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنتُم مِن قَبلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیکُم.. و به آن کسی که به شما سلام ـ یا پیشنهاد صلح ـ کند مگویید تو مؤمن نیستی، در حالی که [با این دستاویز] کالای زندگی دنیا می جویید، [و اگر این را می خواهید] پس نزد خدا غنیمتهای بسیار است. شما پیش از

این چنین بودید و خدا بر شما [به راه نمودن به اسلام ]منّت نهاد ...» عمل وی را نکوهش کرد.[47]
بی ثباتی ضمریان و انتظار غلبه یکی از مکه و مدینه بر دیگری را در رخدادهای بعدی نیز می توان مشاهده کرد. در سال چهارم بر اساس وعده ای که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پس از غزوه احد با قریش داشت برای نبرد در منطقه بدر حاضر شد. مَخْشیّ* بن عمرو بزرگ قبیله بنوضمره، خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد. پیامبر به مخشی پیشنهاد کرد که اگر تمایل به پیمان پیشین ندارد آن را لغو کرده، به جنگ پردازند که مخشی بن عمرو نپذیرفت و پایبندی خود را به پیمان اعلام کرد.[48] برخورد مقتدرانه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در سخن گفتن با ضمریان، سیاستی حساب شده از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) قلمداد شده است، زیرا هدف آن حضرت این بود که آمادگی کامل مسلمانان برای جنگ با قریش به گوش آنان برسد و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می دانست که مخشی بن عمرو و عده ای دیگر که با قریش سر و سرّی دارند چنین کاری را خواهند کرد.[49] گزارش قمی را که حکایت از بیم مسلمانان از ضمریان دارد نیز می توان در راستای بی ثباتی ضمریان ارزیابی کرد. بر اساس این گزارش چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در سال ششم عازم حدیبیه بود اصحاب از بیم یورش ضمریان به مدینه پیشنهاد جنگ دادند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وفا و صله رحم ضمریان را ستود و آنان را از این عمل بازداشت.[50]
بنوضمره از سال هشتم به بعد که اسلام گسترش چشمگیری یافت به همکاری مثبت و سازنده ای با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روی آوردند. در این سال رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بنو ضمره را به مدینه فراخواند تا برای فتح مکه به آن حضرت بپیوندند.[51] ابو جَعد ضمری عهده دار فراخواندن آنان شد.[52] بنوضمره که با دو قبیله کنانی دیگر دسته واحدی را تشکیل داده بودند به همراه باقی جنگجویان، برای نمایش قدرت از مقابل رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و ابوسفیان که برای آخرین تلاشها جهت حفظ مکه نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمده بود رژه رفتند.[53] پس از فتح مکه نیز بنی ضمره همراه دو قبیله کنانی دیگر زیر پرچم ابو واقد لیثی در غزوه حُنین رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را همراهی کردند[54]، چنان که بنی ضمره در غزوه تبوک همراه ابو جعد ضمری به یاری رسول خدا(صلی الله علیه وآله)شتافتند.[55]
در حوادث سال نهم در جریان لغو پیمانهای دوره جاهلی و اعلام برائت از مشرکان آیاتی نازل شد که با بنی ضمره ارتباط می یافت. آیات 4 و 7 برائت/9 بنوضمره را شامل حکم کلی لغو پیمانها ندانسته، آنان را استثنا کرد. سدّی گفته که آیه «اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ

لَم یَنقُصوکُم شیــًا ولَم یُظـهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین =مگر آن کسان از مشرکان که با آنها پیمان بسته اید و شما را چیزی [از پیمان]نکاستند و کسی را بر ضد شما پشتیبانی نکرده اند، پس پیمان آنان را تا سرآمد مدتشان به پایان رسانید، چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد» درباره بنی ضمره و بنی مدلج از تیره های کنانه است که با پیامبر(صلی الله علیه وآله)پیمان داشتند و هنوز 9 ماه به پایان قراردادشان مانده بود[56] که آیات به استمرار رعایت آن سفارش می کند، چنان که ابن عباس آیه نخست سوره توبه/9 را که به لغو کلی پیمانها اشاره دارد، درباره مشرکان عرب غیر از بنی ضمره دانسته است[57]. آیه 7 همین سوره نیز برخی پیمانها را که در کنار مسجدالحرام بسته شد از شمول حکم کلی خارج می کند:«کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ اللّهِ و عِندَ رَسولِهِ اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقـموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین =چگونه مشرکان را نزد خدا و نزد فرستاده او پیمانی تواند بود؟ مگر با کسانی که کنار مسجدالحرام پیمان بسته اید پس تا با شما [بر پیمان]پایدارند با آنان پایدار بمانید، چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد». مفسران این استثنا را درباره بنی ضمره و قبایل دیگر که در صلح حدیبیه همراه قریش با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پیمان بسته و برخلاف قریش به پیمان خود وفادار ماندند ذکر می کنند.[58] برخی نیز این آیه را مربوط به پیمان دیگری که مدتش 4 ماه بود می دانند که مشرکان از جمله بنی ضمره در کنار مسجدالحرام با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بستند.[59] در منابع اشاره ای صریح به نحوه مسلمان شدن بنی ضمره نشده و زمانی که سخن از آمدن هیئتهای قبایل شبه جزیره نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)است از هیئت ضمره سخنی به میان نیامده است.
وجود محله ای به نام بنوضمره در مدینه حاکی از مهاجرت برخی ضمریان به مدینه پس از عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است. بنا بر گزارشها شماری از ضمریان در محله ای از مدینه که به نام ایشان شناخته می شد سکونت کرده و همانجا مسجدی ساختند[60]، چنان که در شرح حال شماری از منسوبان به این قبیله گفته شده: در محله بنی ضمره مدینه خانه داشته اند.[61]تعدادی از افراد این قبیله بعد از اسلام به سرزمین اشمونین مصر کوچیدند.[62]