گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
بنی عبدالدار


اشاره

بنی عبدالدار : تیره ای بزرگ از قریش و پرده دار کعبه
بنی عبدالدار فرزندان عبدالله بن قُصَیّ بن کِلاب شهره به عبدالدار را گویند. عبدالله یکی از 4 پسر قُصیّ بن کلاب و بزرگسال ترین[1] آنان بود. سه برادر او عبد مناف جد اعلای بنی هاشم و بنی مطلب و بنی امیّه، عبدالعزی جدّ اعلای بنی اسد از جمله خدیجه و زبیربن عوام و عبد بن قُصَیّ شهره به عبد قُصَیّ[2] نام داشتند. عبدالدار سه خواهر به نامهای هند همسر عبدالله بن عمار حضرمی[3] و برة[4] و تخمر داشت.[5]
عبدالدار 5 پسر نیز به نامهای وهب، کلده، سَبّاق، عبد مناف و عثمان داشت و از سه تن آخری سه شاخه بزرگ بنی عبدالدار پدید آمد و نسل وی از هر سه ادامه یافت. به افراد منتسب به عبدالدار به اختصار «عَبْدَری» گویند. بنو سباق غالباً در حجاز و مکه ساکن بودند.[6] شماری از بنی عبد مناف بن عبدالدار نیز پس از اسلام و فتح اندلس بدان دیار رفته، در شهر سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) و اطراف آن از جمله در قریه قربلان ساکن بودند.[7] به احتمال زیاد در دیگر نقاط قلمرو اسلام نیز سکونت داشته اند که در تاریخ ثبت نشده است. بنی عثمان غالباً ساکن مکه و پرده دار کعبه بوده اند و تیره ای از آنان به نام بنوجبیر در بصره سکونت داشته اند.[8] از جمله وابستگان بنی عبدالدار، آل

عِلاط بهزی خاندانی از بنی سلیم را می توان نام برد[9] که از طریق سببی با آنان پیوند داشتند.

مناصب بنی عبدالدار:

مناصب بنی عبدالدار:
در دوره جاهلی پس از مرگ حلیل خزاعی ـ بزرگ مکه ـ قصی بن کلاب داماد و جانشین وی بزرگ مکه شد و تیره های قریش را از اطراف مکه به داخل شهر آورد و قبایل دیگر از جمله خزاعه را به بیرون شهر فرستاد.[10] قصی وضع سیاسی ـ دینی مکه را بهبود بخشید و چند منصب سیاسی ـ اجتماعی و دینی از جمله حجابت (کلیدداری و پرده داری کعبه)، رفادت (غذا دادن به حجگزاران در ایام حج)، سقایت (آب دادن به حاجیان)، لواء (فرماندهی جنگ و حمل پرچم اصلی هنگام جنگ) را عهده دار بود و دارالندوه (مجلس مشورتی بزرگان قوم) را تأسیس کرد.[11]
پسران قُصَیّ به ویژه عبد مناف در زندگی پدر به بزرگی و شهرت رسیدند.[12] عبدالدار با وجود برتری سنی نسبت به برادران در شرف و کسب افتخارات و نفوذ اجتماعی به پایه برادران خود نرسید[13]، از این رو لذا قصی به هنگام پیری مناصب مهم مکه چون حجابت، رفادت، سقایت، لواء و ریاست دارالندوه را به عبدالدار داد تا در بزرگی و شرف به پایه برادران برسد.[14]
پس از مرگ قصی ریاست مکه به پسرش عبدمناف رسید و بعد از مرگ وی، فرزندانش (هاشم، عبدشمس و نوفل) با این استدلال که چون ریاست مکه از ماست پس در تصدی سایر مناصب مکه نیز اولویت داریم، با بنی عبدالدار به نزاع برخاستند.
بنی عبدالدار نیز حاضر نبودند مناصب به ارث رسیده از پدر را با دیگران تقسیم کنند، از این رو میان تیره های مختلف قریش صف بندیهایی پدید آمد و به همین منظور دو پیمان مهم قریش شکل گرفت. شماری از قبایل چون بنی اسد (قبیله خدیجه و زبیر)، بنوالحارث بن فهر، بنوزهره (قبیله عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) و بنو تیم بن مرّه (قبیله ابوبکر) به یاری بنی عبد مناف آمدند و چون در هنگام عقد پیمان دست در ظرفی پر از عطر فرو بردند، پیمانشان به حلف (پیمان) مطیّبین شهرت یافت.[15]
در آن سوی دیگر قبایلی چون بنی مخزوم (قبیله ابوجهل و خالد بن ولید)، بنی سهم (قبیله عمرو عاص)، بنی عدی (قبیله عمر بن خطاب) و بنی جمح (قبیله امیة بن خلف) به یاری بنی عبدالدار آمدند و چون هنگام عقد پیمان به

اصرار بنی عدی دست در ظرفی پر از خون شتر فرو بردند و به گزارشی چون برخی از بنی عدی خون را لیسیدند، این پیمان به حلف لعقة الدم یا ولغة الدم شهرت یافت. این پیمان را حلف الأحلاف نیز گویند.[16]
نزدیک بود کار به پیکار بکشد که با واسطه گری بزرگان قریش کار به مصالحه انجامید که رفادت و سقایت که مناصب پرهزینه بود از بنی عبد مناف و لواء و حجابت و ریاست دارالندوه که کم هزینه و حتی درآمدزا بود، از آن بنی عبدالدار باشد.[17]

جایگاه دینی بنی عبدالدار:

جایگاه دینی بنی عبدالدار:
بنی عبدالدار پس از قصی در میان قبایل قریش و حتی دیگر قبایل عرب از جایگاه ویژه و والایی برخوردار بودند، زیرا همه قبایل عرب برای مکه و کعبه احترامی ویژه قائل بودند و از اطراف و اکناف جزیرة العرب برای زیارت بیت الله عازم مکه می شدند. بنی عبدالدار با در اختیار داشتن همه مناصب مهم مکه که 4 منصب آن به کعبه مرتبط بود پر افتخارترین قبیله قریش به شمار بود[18]، حتی زمانی که در منازعه تقسیم مناصب و افتخارات، دو منصب رفادت و سقایت را از دست داد، همچنان جایگاه نخست خود را حفظ کرد.[19] آنان به عنوان کلید داران خانه خدا از نفوذ دینی ویژه ای برخوردار بودند و به نحوی نماینده خدا محسوب می شدند. پس از ظهور اسلام و حتی فتح مکه نیز آنان همچنان کلیددار و پرده دار کعبه باقی ماندند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)روز فتح مکه پس از تطهیر کعبه از بتها و پلیدیها کلید کعبه* را به عثمان بن طلحه عَبْدَری داد.[20] به قول ابن حزم آنان تا قرن پنجم همچنان کلیددار کعبه بودند و گویا هنوز هم این منصب را دارند[21]، بنابراین آنان قبل و بعد از اسلام جایگاه دینی خود را حفظ کردند. هیچ پرده ای از کعبه بدون حضور آنان عوض نشد و هیچ بزرگی و پادشاه و امیر و خلیفه ای پای به درون کعبه ننهاد، مگر آنکه یک تن عبدری قفل کعبه را برای وی گشود.[22] منصب حجابت در دست بنی عثمان بن عبدالدار بود.
پس از آنکه قریش کعبه را در پی جاری شدن سیل بازسازی کرد و حجرالاسود به دست رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نصب شد،[23]قریش که معمولا برای گفتوگو در اطراف کعبه می نشست، بر سر محل نشستن قبایل به منازعه پرداختند و سرانجام با قرعه کشی جای هر قوم و قبیله تعیین و در این تقسیم قسمت حجر اسماعیل سرتاسر سهم

بنی عبدالدار شد![24]
از نشانه های جایگاه والای دینی و سیاسی بنی عبدالدار نامگذاری یکی از درهای مسجدالحرام به نام تیره ای از آنان و آن باب «بنی شیبه» است.[25] این نامگذاری در دوران جاهلیت بوده و در عصر اسلامی نیز همچنان حفظ شده است. گویند: رسول خدا بتهای کعبه را شکست و نزد باب بنی شیبه دفن کرد.[26] در روایات فقهی ورود از باب بنی شیبه مستحب دانسته شده است.[27]

جایگاه سیاسی ـ نظامی بنی عبدالدار:

جایگاه سیاسی ـ نظامی بنی عبدالدار:
پس از قصی بن کلاب مهم ترین مناصب سیاسی و نظامی مکه و قریش یعنی ریاست دارالندوه* (مجلس مشورتی بزرگان قریش) و لواء (فرماندهی و پرچمداری جنگ) به عبدالدار و پس از وی به فرزندان او رسید.[28] حتی در منازعه قریش بر سر تقسیم مناصب همچنان این دو منصب در اختیار بنی عبدالدار بود.[29] همه نشستها و تصمیم گیریهای مهم قریش درباره صلح و جنگ و دیگر امور با آگاهی، حضور و حتی ریاست بنی عبدالدار بود. در تصمیمات قریش بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان، بنی عبدالدار نقش بسزایی داشتند. حتی پیمان قطع روابط قریش با بنی هاشم و بنی مطلب (محاصره اقتصادی) را یک تن از بنی عبدالدار نوشت؛ او عکرمة بن عامر یا پسر وی منصوربن عکرمه یا به ترجیح بلاذری بغیض بن عامربن هاشم عبدری بود.[30]با توجه به ریاست بنی عبدالدار بر دارالندوه طبیعی است که دیگر تصمیمهای قریش بر ضدّ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چون تصمیم به قتل و تصمیم به ساحر، شاعر و مُعَلَّم (آموزش دیده) خواندن آن حضرت نیز در دارالندوه و با حضور بنی عبدالدار گرفته شده باشد.
دارالندوه و ریاست آن در تمام دوره جاهلی در اختیار تیره هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار بود تا آنکه اسلام ظهور کرد و مرکز تصمیم گیری به مسجد و بعدها به دارالاماره منتقل شد. سرانجام عکرمة بن عامر بن هاشم عبدری که متصدی دارالندوه بود، آن را به روزگار حکومت معاویه به وی فروخت و مدتی دارالاماره مکهوسپس ضمیمه مسجدالحرام شد.[31]

بنی عبدالدار نه تنها در مکه و در میان قریش و دیگر قبایل عرب بلکه در میان شهرها و کشورهای مجاور جایگاه سیاسی والایی داشتند. هنگامی که به روزگار حکومت ابویکسوم پسر ابرهه بر یمن شماری از جوانان قریش به کالاهای تجاری تاجران یمن تعرض کردند و ابویکسوم برای مصالحه و ادامه تجارت و تأمین امنیت جان و مال تاجران یمنی در مکه از قریش گروگان (رهینه) خواست، قریش شماری از بزرگ زادگان خود از جمله حارث بن علقمه عبدری از تیره بنی عبد مناف بن عبدالدار را به عنوان گروگان مدتی به یمن فرستاد.[32] نیز یکی از دو قاصد قریش به مدینه نزد احبار یهود برای آگاهی از نظر یهود درباره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و دین وی و اینکه آیا حق با قریش است یا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) یک تن عبدری به نام نضربن حارث از بنی عبد مناف بن عبدالدار بود.[33]
پس از اسلام نیز تنی چند از بنی عبدالدار به عنوان امیر، فرماندار و قاضی در حوادث سیاسی نقش آفرین بودند؛ از جمله از آن خاندان که در اندلس بودند، عامربن وهب عبدری در نیمه اول قرن دوم هجری فرماندهی جنگها و از جمله جنگهای تابستانی (صوائف) را بر عهده داشت. همو از طرف منصور دوانیقی به عنوان والی اندلس منصوب و پرچم و حکم و خلعت گرفت و شهر سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) را مقرّ خود کرد و سرانجام به دست یوسف بن عبدالرحمن فهری کشته شد.[34] نیز ابراهیم بن عبیداللّه عبدری از سوی هارون والی یمن شد و سرانجام به روزگار مأمون در جریان قیام علویان در مکه کشته شد.[35] در فتوح آفریقا و سیسیل نیز مغیرة بن ابی برده عبدری از جمله فرماندهان اعزامی والی افریقا موسی بن نصیر برای فتح صنهاجه در سال 82 و فتح قسمتی از سیسیل در سال 86 هجری بوده است.[36] نیز طُلَیحة بن بلال عبدری در نبرد جلولاء که با ایرانیان صورت گرفت فرمانده سواره نظام مسلمانان بوده است.[37]
از دیگر افراد مشهور این خاندان جابربن نضربن حارث عبدری است که پس از نصب امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به خلافت در روز غدیر به رسول خدا اعتراض کرد که هرچه گفتی فرمان بردیم و اکنون داماد و پسر عمویت را بر ما فرمانروا می کنی، آنگاه از خدا خواست که اگر آنچه پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)می گوید حق است از آسمان بر او سنگ ببارد که سنگی از آسمان آمد و در دم جان سپرد.[38] از دیگر افراد خاندان، شیبة بن عثمان

است که روز فتح مکه مسلمان شد. در نزاع میان امیرالحاج منصوب از سوی معاویه (شَجَرة رُهاوِی) و امیر الحاج منصوب از سوی امام علی(علیه السلام) (قُثَم بن عباس) مردم بر او اتفاق کردند و او مراسم حج را برپا داشت.[39] دیگر از افراد خاندان عبدری عبدالله الأعجم بن شیبه است که خالد بن عبدالله قسری والی مکه او را شلاق زد و سلیمان بن عبدالملک خلیفه وقت خالد را به قصاص عبدالله به شلاق بست.[40]
از نظر نظامی نیز این خاندان از لحاظ عده و عُده جایگاه برجسته ای دارند؛ منصب لواء یعنی فرماندهی جنگ و حمل پرچم اصلی و بزرگ سپاه اقتضا می کرد که بنی عبدالدار در همه تصمیم گیریهای نظامی و جنگها حضور داشته باشند. هرچند از حضور نظامی آنان در وقایع قبل از اسلام فقط از فرماندهی و حضور آنان در یوم شمظه[41] اطلاع داریم؛ اما در آستانه ظهور اسلام به ویژه در منازعات و جنگهای قریش بر ضدّ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حضور چشمگیری داشتند. در جنگ بدر که قریش بسیار شتابزده برای نجات کاروان تجاری خویش به سوی مدینه شتافت دو تن از سران بنی عبدالدار یکی نضربن حارث دشمن سرسخت پیامبر و دیگری ابوعزیز بن عمیر برادر مصعب بن عمیر پرچمدار بودند که هر دو اسیر شدند. نضر به فرمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)کشته شد[42] و ابوعزیز با پرداخت خونبها آزاد و سپس در احد شرکت کرد و کشته شد.[43] یکی از موالی آنها نیز در بدر کشته شد.[44] در پیکار احد 10 تن از آنان و یکی از موالی آنها به ترتیب پرچم را به دست گرفتند و بیشتر آنان به دست امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) کشته شدند.[45] به نقل ابن شهر آشوب چون طلحة بن ابی طلحه با ضربه نخست علی(علیه السلام)مجروح شد و علی خواست او را بکشد وی عورت خود را برهنه کرد و با التماس از علی(علیه السلام)خواست او را نکشد. آن حضرت از خون او درگذشت.[46] در پیکار بدر یکی از مُطْعِمان، نضربن حارث است که غذای تمام سپاه مشرکان را در راه بدر داده است.[47] هرچند خبر دیگری از اطعام آنان به دست نیامد؛ ولی بدیهی است که آنچه در راه بدر رخ داد اطعام اول و آخر نبوده و محتمل است در نبردهای دیگر چنین کاری رخ داده باشد. در روز خندق نیز عثمان بن منبه عبدری به تیر مجروح شد و در مکه از آن

زخم مرد.[48] ابن شهر آشوب قتل او را به شمشیر علی(علیه السلام)دانسته است.[49]
پس از اسلام نیز شماری از آنها در جنگهای حق و باطل کشته شده اند. از آن جمله عبدالله بن ابی میسره از بنی سباق، روز قتل عثمان در خانه عثمان کشته شد.[50] نیز عبدالله بن مسافع روز جمل در رکاب عایشه هلاک شد.[51] شمار زیادی از بنی عبدالدار نیز مسلمان شده، در جنگهای رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پرچمدار بوده اند؛ از جمله مصعب بن عمیر اشراف زاده مسلمان و نخستین نماینده تبلیغی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه و سویبط بن حرمله و ابوالروم برادر مصعب در روز احد پرچمدار سپاه اسلام بودند که مصعب به شهادت رسید.[52]

جایگاه اقتصادی بنی عبدالدار:

جایگاه اقتصادی بنی عبدالدار:
از اینکه بنی عبدالدار هم از تاجران و سرمایه داران مکه بوده اند و هم مناصب مکه به ویژه منصب حجابت کعبه را داشته اند، برمی آید که از وضع مالی بسیار مناسبی برخوردار بوده اند. پیش تر اشاره شد که ابوعزیز بن عمیر که در بدر اسیر شده بود با پرداخت 4000 درهم خونبها آزاد شد. مصعب بن عمیر به فردی که ابوعزیز را به اسارت گرفته بود گفت: او را محکم نگه دار که مادرش پولدار است. امید است بتوانی مبلغ خوبی بگیری.[53] نیز قبلا اشاره شد که برای تأمین امنیت تجاری قریش و یمن شماری از اشراف زاده های قریش از جمله حارث بن نضر عبدری و نیز ابرهه گروگان بوده اند.[54] بی گمان بنی عبدالدار سهم قابل توجهی در تجارت داشته اند. در غیر این صورت گروگان نمی دادند؛ همچنین با توجه به اینکه آنان کلیددار و پرده دار کعبه بودند همه نذورات و جواهرات و اشیای گرانبهایی که مردم نذر کعبه و بتهای اندرون و پیرامون آن می کردند در اختیار تیره عثمان بن عبدالدار بود، از این رو آنان گاه حتی اموال کعبه را برای خود برمی داشتند، تا آنجا که از سوی مردم و مسلمانان به سرقت متهم شده بودند.[55] نیز اطعام سپاه 1000 نفری مشرکان در بدر از طرف نضر بن حارث حاکی از ثروت هنگفت آنان است.

جایگاه علمی و فرهنگی بنی عبدالدار:

جایگاه علمی و فرهنگی بنی عبدالدار:
در جزیرة العرب و به ویژه در حجاز و بالاخص مکه که شمار اندکی در حدود 17 تن[56] خواندن و نوشتن می دانستند، ارتباط

نضر بن حارث از بنی عبدالدار با (مراکز سیاسی ـ فرهنگی) ایرانیان قابل توجه است.[57] مورخان از نضر بن حارث به عنوان یکی از شیاطین قریش[58] یاد کرده اند. در شأن وی آیات بسیاری نیز نازل شده است.[59] نضر بن حارث) همو نیز قاصد قریش به احبار یهود برای آگاهی بیشتر درباره رسول خدا و حقانیت ایشان است.
پس از اسلام شماری فراوان از این خاندان در زمره اهل علم قرار گرفتند. نگاهی به کتابهای رجالی و حدیثی از شمار فراوان آنان حکایت دارد. اسدالغابه[60] نام بیش از 10 تن از آنان را در شمار اصحاب رسول خدا و الاصابه[61] نام 10 تن دیگر، جز آنچه ابن اثیر آورده و سیر اعلام النبلاء[62] نام یک تن افزون بر کسانی که ابن اثیر و ابن حجر ذکر کرده و در مجموع نام 26 تن را به عنوان صحابی آورده اند.
آنان تقریباً در تمام قلمرو اسلامی پراکنده بوده اند. برخی از آنان در شاطبه اندلس[63] و دمشق[64] و مکه[65] قاضی بوده اند. از مشاهیر محدثان آنان حافظ ابوعامر عبدری متولد قرطبه و متوفای بغداد است.[66]
در میان فقهای آنان مالکی[67]، شافعی[68] و حنفی[69] و به احتمال حنبلی هم وجود دارد.
در میان راویان آنان نامهای شیعی مانند علی بن الحسن[70] نیز به چشم می خورد. به نظر می رسد شماری از آنان شیعه شده بودند. یکی از علمای آنان به نام ابوالحسن رزین بن معاویه عبدری سَرُقْسَطِی کتاب الجامع بین الصحاح السته را نگاشته و بسیاری از فضایل و مناقب امیرمؤمنان(علیه السلام) را در آن آورده است.[71] افزون بر فقها و راویان حدیث، شماری از آنان کتاب تألیف کرده اند.[72]

اسلام و بنی عبدالدار:

اسلام و بنی عبدالدار:
با ظهور اسلام بنی عبدالدار به دو گروه مسلمان و دشمن

اسلام تقسیم شدند. شماری از آنان در همان سالهای نخست ایمان آوردند و حتی به حبشه هجرت کردند[73] و بعدها در جنگهای رسول خدا(صلی الله علیه وآله)[74] در کنار آن حضرت(صلی الله علیه وآله)بودند که معروف ترین آنان مصعب بن عمیر مشهور به مصعب الخیر است. بسیاری از آنان در شمار دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)قرار گرفتند که از سرسخت ترین آنها نضربن حارث، شیطان قریش بود.[75] به نظر می رسد آخرین اسلام آوردندگان بنی عبدالدار در فتح مکه (سال هشتم هجری) به همراه دیگر قبایل قریش مسلمان شده باشند.

بنی عبدالدار در شأن نزول:

بنی عبدالدار در شأن نزول:
مفسران نزول شماری از آیات قرآن را در شأن بنی عبدالدار دانسته اند:
1. «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لا یَعقِلون=همانا بدترین جنبندگان، کران و گنگانی هستند که تعقل نمی کنند.» (انفال/8، 22) به گفته مفسران چون از جمعیت بسیار بنی عبدالدار اندکی مسلمان شده بودند و سران آنان بر کفر مانده، با اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله) دشمنی می کردند می گفتند که ما نسبت به آنچه محمد(صلی الله علیه وآله)آورده کر و کوریم و نمی شنویم و پاسخش نمی گوییم و بنا به نقلی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)خواستند تا مردگان آنان از جمله قصی بن کلاب را زنده کند تا به رسالتش گواهی دهد تا ایمان بیاورند. این آیه در شأن آنان فرود آمد.[76] به روایتی این آیه در شأن نضر بن حارث یکی از عبادره فرود آمده است.[77]
2. «و ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ اِلاّ مُکاءً وتَصدِیَةً فَذوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرون= و نماز آنان نزد بیت جز دست زدن و سوت زدن نیست، پس عذاب را بچشید به سبب آنکه کفر ورزیدید.» (انفال/8، 35)
به نقلی قریش و از جمله بنی عبدالدار اطراف کعبه عریان طواف می کردند و به هنگام طواف سوت و کف می زدند و این آیه در شأن آنان فرود آمد. به نقل دیگر هرگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مسجدالحرام نماز می گزارد دو تن از بنی عبدالدار از یک سوی او سوت می زدند و دو تن دیگر از دیگر سوی او کف می زدند و نماز او را بر هم می زدند و خداوند همه آنان را در بدر کشت و آیه در شأن این 4 تن نازل شده است.[78]
3. «و مِنَ النّاسِ مَن یَشتَری لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللّهِ بِغَیرِ عِلم و یَتَّخِذَها هُزُوًا اُولئِکَ لَهُم عَذابٌ مُهین.»(لقمان/31،6) گویند: یکی از بنی عبدالدار که بنابر برخی نقلها نضربن

حارث[79] است نوازندگی و خوانندگی آموخت و در مکه به چند تن نیز آموزش داد و چند کنیز آوازه خوان نیز خرید و برای مردم مکه آواز می خواند و این آیات درباره او فرود آمد.[80]
4. «فاستَفتِهِم اَلِرَبِّکَ البَناتُ ولَهُمُ البَنون =پس از آنان بپرس آیا خدای تو را دختران است و آنان را پسران؟» (صافّات/37، 149) به گفته قرطبی[81] شماری از قبایل عرب از جمله بنی عبدالدار می پنداشتند که فرشتگان دختران خدایند و خداوند با این پرسش آنان را توبیخ کرده، می پرسد: آیا هنگام آفرینش فرشتگان شما حاضر بودید و دیدید که آنان مؤنث اند؟
5. «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم ویَأمَنوا قَومَهُم کُلَّ ما رُدّوا اِلَی الفِتنَةِ اُرکِسوا فیها فَاِن لَم یَعتَزِلوکُم ویُلقوا اِلَیکُمُ السَّلَمَ ویَکُفّوا اَیدِیَهُم فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَیثُ ثَقِفتُموهُم واُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطـنـًا مُبینا.»(نساء/4،91) به نقلی از ابن عباس این آیه درباره بنی عبدالدار نازل شده است.[82] این آیه تنها می تواند درباره نضر بن حارث باشد که در بدر اسیر شده بود و مکرر از مصعب بن عمیر عبدری می خواست تا از رسول خدا بخواهد با او مانند دیگر اسیران رفتار کند و از او فدیه بگیرد که مصعب واسطه نشد و او به فرمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)کشته شد. نضر بن حارث)
6. «ما کانَ لِلمُشرِکینَ اَن یَعمُروا مَسـجِدَ اللّه ...=سزاوار نیست مشرکان مساجد خداوند را آبادان کنند.. » (توبه/9، 17) به نقلی این آیه درباره بنی عبدالدار فرود آمد.[83]چون آنان سدانت و حجابت کعبه را داشتند، با وجود شرکشان همچنان خواستار بقای این سِمَت بودند که این آیه نازل شد و شایستگی و اهلیت خدمت و اداره امور کعبه و مسجدالحرام را از آنان سلب کرد.