گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
بنی عبد شمس


بنی عبد شمس => بنی امیه

بنی عبدالمطلب

بنی عبدالمطلب => بنی هاشم

بنی عبد مناف

اشاره

بنی عبد مناف : تیره ای مشهور از قریش
مغیره معروف به عبدمناف، جد سوم پیامبر(صلی الله علیه وآله)و فرزند قُصَیّ بن کلاب پسرانی به نامهای عمرو(هاشم)، عبد شمس، مطّلب، نوفل[1]، ابوعمرو و ابوعبید[2] داشت. اینان و تبارشان به بنی عبد مناف شهرت دارند. بنی هاشم و بنی امیه بن عبد شمس از شاخه های مشهور بنی عبدمناف و قریش هستند.
قُصَیّ پدر عبد مناف، کسی بود که مکه را از دست قبیله خزاعه خارج ساخت و خاندان خود را در مکه سکونت داد. بنی عبد مناف، از سادات قریش و از ساکنان اطراف بیت الله الحرام بودند، از این رو به قریش بطائح مشهورند[3] (در مقابلِ آن دسته از قریش که در حاشیه شهر مکه و بالای کوهها استقرار یافتند و قریش ظواهر خوانده شدند).[4] قُصَیّ پس از در اختیار گرفتن مکه برای اداره امور آن چندین منصب پدید آورد.
از مهم ترین حوادث مربوط به بنی عبد مناف در عصر جاهلی، نزاع ایشان با بنی عبدالداربن قصیّ درباره عهده داری مناصب حجابت (پرده داری خانه خدا)، سقایت (آبرسانی به حاجیان)، رفادت (پذیرایی از زائران)، سرپرستی دارالندوه (مجلس مشورتی بزرگان قریش)، لواء (پرچمداری) و قیادت (فرماندهی جنگی)[5] بود که قصیّ آنها را میان فرزندانش تقسیم کرده بود؛ به این نحو که سقایت* و رفادت از آنِ عبد مناف و بقیه از آنِ عبدالدار باشد.[6] به موجب پاره ای از گزارشها، قصیّ همه مناصب را به عبدالدار سپرد، از این رو که او از برادرانش بزرگ تر بود[7] یا برای ارتقای جایگاه وی که از حیث شرف و بزرگی به پایه برادرانش نمی رسید[8]، از این رو به رغم احترام

پسران قصی به وصیت پدرشان، آنان به تدریج بر سر مناصب یاد شده مقابل هم قرار گرفتند. شاید به سبب فزونی بنی عبد مناف، آنان خود را برای عهده داری مناصب یاد شده شایسته تر دانستند.[9] در پی آن، 10 تیره مشهور قریش به دو دسته تقسیم شدند. از این میان، بنی اسد بن عبدالعزی، بنی زهرة بن کلاب، بنی تیم بن مرّه، بنی الحارث بن فهر، با بنی عبد مناف همدست شده، به عبد شمس پسر بزرگ عبد مناف پیوستند[10] (برخی فرزند بزرگ عبد مناف را هاشم و برخی دیگر مطّلب دانسته اند). آنان ظرفی سرشار از عطر را نزد کعبه* نهاده، با فرو بردن دستانشان در آن عهد بستند. سپس برای تاکید بر این پیمان، با دستان عطرآلود خانه خدا را مسح کردند، از این رو این پیمان به «مطیبین» شهرت یافت.[11]
در مقابل، بنی عبدالدار نیز به اتفاق 5 تیره دیگر قریش، با فرو بردن دستانشان در ظرفی پر از خون، موجب پدید آمدن پیمان «اَحلاف» یا «لعقة الدم» شدند.[12]
سرانجام، ستیزه جویی آنان با وساطت برخی بزرگان قریش به صلح انجامید و مصالحه به نفع بنی عبد مناف پایان یافت؛ بدین گونه که دارالندوه* به طور مشترک به دست هر دو تیره اداره شود و سقایت و رفادت از آن بنی عبد مناف و حجابت و لواء نیز متعلق به بنی عبدالدار باشد.[13] پیمان مطیبین در بیشتر منابع انعکاس یافته و از مهم ترین رویدادهای آستانه ظهور اسلام است.
پس ازدرگذشت عبد مناف، مناصب متعلق به او بین بنی هاشم و بنی امیه* تقسیم شد.[14]
قبایل قریش فضای اطراف کعبه را میان خود قسمت کردند که از این میان سهم بنی عبد مناف پس از قرعه کشی مابین دو رکن اسود و حِجْر (وجه البیت) تعیین گردید.[15]
از اقداماتی که جزو افتخارات بنی عبد مناف به شمار می آید (افزون بر عهده داری برخی مناصب کعبه)، تاسیس و راه اندازی شبکه تجاری بود که مکه در آن نقش موثری ایفا می کرد. در این راستا فرزندان عبد مناف با انعقاد توافق نامه های تجاری با کانونهای تجارت در اطراف جزیرة العرب چون شام و عراق و نیز بستن پیمانهایی با قبایل ساکن در مسیر کاروانهای تجاری، زمینه لازم برای

تأمین تجارت آزاد را فراهم کردند. بر اساس گزارش منابع، هاشم در دوران ریاستش بر مکه، تجارت مکه را گسترش داد و برای استمرار دو سفر زمستانی و تابستانی قریش به شام و یمن تدابیری اندیشید و با شامیان پیمان بست.[16] عبد شمس بن عبدمناف، عامل ایجاد پیمان تجاری با حبشه[17] (برخی منابع تجارت او را به عراق و ایران گزارش کرده اند)[18]، مطّلب فرزند دیگر عبدمناف با یمنیها[19] و نوفل بن عبد مناف با عراق بود[20]، از این رو دیگر قریشیان، بنی عبد مناف را «مجیرین» نامیدند، چنان که مقصود از «اصحاب ایلاف» در سوره قریش نیز آنان دانسته شده است که سفرهای تجاری به دیگر بلاد در سایه پیمانهای ایشان صورت می گرفت[21]: «لاِیلـفِ قُرَیش * ایلـفِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ والصَّیف * فَلیَعبُدوا رَبَّ هـذا البَیت * اَلَّذی اَطعَمَهُم مِن جوع وءامَنَهُم مِن خَوف».(قریش/106،1 ـ 4) واژه پژوهان، ایلاف را به معنای پیمانهایی که تاجران برای تأمین تجارت می بندند، و صاحبان ایلاف چهارگانه را فرزندان عبد مناف دانسته اند.[22] ابن اثیر نیز ضمن بیان معنای یاد شده برای ایلاف، هاشم (جد دوم رسول خدا) را نخستین کسی دانسته که برای قریش ایلاف گرفت.[23]
در رقابت میان قبایل قریش مکه، رقابت بنی عبد مناف و بنی* سهم در دوره ای به اوج خود رسید تا جایی که دو تیره یاد شده در شمارش افراد خود پس از آنکه زندگان بنی عبد مناف افزون تر از بنی سهم شد به سراغ مردگان خویش رفتند و در شمارش آنان، فزونی از آن بنی سهم شد.[24] مطابق نقل مقاتل و کلبی سوره تکاثر/102 درباره این دو شاخه از قریش نازل شد.[25] در این سوره خداوند خطاب به آنان، نخست ایشان را به سبب این عمل ناپسند، سرزنش و پس از آن در خصوص قطعی بودن معاد و قیامت و آتش دوزخ هشدار می دهد و سرانجام در زمینه پرسش از نعمتها سخن می گوید:
«اَلهـکُمُ التَّکاثُر * حَتّی زُرتُمُ المَقابِر * کَلاّ سَوفَ تَعلَمون * ثُمَّ کَلاّ سَوفَ تَعلَمون * کَلاّ لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقین * لَتَرَوُنَّ الجَحیم * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الیَقین * ثُمَّ لَتُسـَلُنَّ یَومَئِذ عَنِ النَّعیم».

با ظهور اسلام و سپری شدن دوران دعوت مخفی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، هنگامی که خداوند با نزول آیه «واَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین»(شعراء/26،214) رسول خدا را مأمور علنی ساختن دعوت خود کرد، آن حضرت با فرا خواندن خویشاوندانش، طی ضیافت شامی ایشان را به اسلام و بیعت با خود دعوت کرد. برخی مفسران مقصود از عشیره در این آیه را بنی عبد مناف دانسته اند[26]؛ اما با توجه به اینکه در این زمان بنی عبد مناف به تیره های متعددی گسترش یافته و برخی چون بنی امیه با بنی هاشم رقابت و نزاع داشته اند، همچنین با توجه به شمار اندک دعوت شدگان در «یوم الدار»، این مطلب بعید به نظر می رسد، بلکه آنچه صحیح به نظر می رسد آن است که منظور از عشیره نزدیک، فرزندان عبدالمطّلب از تبار هاشم باشند، چنان که منابع بسیاری بدان اشاره کرده اند. بیعت عشیره)
با توجه به ساخت قبیله ای مکه، اعتراضها و فشارهای سایر تیره های قریش، نسبت به آیین پیامبر بر بنی عبد مناف وارد می شد، از این رو سران این تیره نیز بر رسول خدا فشار می آوردند، چنان که نوشته اند: برخی از اشراف بنی عبد مناف، نزد ابوطالب عموی رسول خدا رفته، از وی خواستند به آن حضرت پیشنهاد کند تا وی افراد تهیدستی را که از بردگان اشراف بوده و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرویده اند از پیرامون خود طرد کند تا شاید این اشراف به آن حضرت ایمان بیاورند.[27] در پی آن و با نزول آیه 52 انعام/6، خداوند به پیامبر(صلی الله علیه وآله)هشدار داد که آنان را از خود دور نسازد: «ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِیِّ یُریدونَ وجهَهُ ما عَلَیکَ مِن حِسابِهِم مِن شَیء وما مِن حِسابِکَ عَلَیهِم مِن شَیء فَتَطرُدَهُم فَتَکونَ مِنَ الظّــلِمین».
چون پیامبر(صلی الله علیه وآله) از تیره بنی عبد مناف برخاسته بود، برخی از سرشناسان تیره های دیگر قریش چون ابوجهل مخزومی از روی حسادت و رقابت، پیامبری آن حضرت را برای همه قبایل به رسمیت نمی شناختند، از این رو به استهزا می گفتند: محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبر بنی عبد مناف است.[28] برخی مفسران[29] ذیل آیه 36 انبیاء/21 به این ریشخندهای برخی سران شرک، اشاره کرده اند: «و اِذا رَءاکَ الَّذینَ کَفَروا اِن یَتَّخِذونَکَ اِلاّ هُزُوًا اَهـذا الَّذی یَذکُرُ ءالِهَتَکُم و هُم بِذِکرِ الرَّحمـنِ هُم کـفِرون = و هنگامی که کافران تو را می بینند کاری جز استهزا کردن ندارند [و می گویند]آیا این همان کسی است که سخن از خدایان شما می گوید؟ در حالی که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار می کنند».

ریشه حسادت رؤسای قریش بر بنی عبد مناف آن بود که آنان مسئله پیامبری را که امری الهی بود از دریچه تنگ قبیله ای می نگریستند، از این رو برخی از ایشان می گفتند: ما با بنی عبد مناف بر سر شرف و چیزهای دیگر رقابت کردیم و همچون دو اسب مسابقه دوش به دوش هم پیش رفتیم. اکنون از میان آنان پیامبری برخاسته و ما هرگز بدو ایمان نمی آوریم، مگر آنچه به او وحی شده به ما نیز وحی شود. برخی نزول آیه 124 انعام/6 را در این خصوص دانسته اند[30]: «و اِذَا جاءَتهُم ءَایَةٌ قالوا لَن نُؤمِنَ حَتّی نُؤتی مِثلَ ما اوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اَللّهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ اَجرَموا صَغارٌ عِندَ اللّهِ وعَذابٌ شَدیدٌ بِما کانوا یَمکُرون».خداوند در این آیه پس از یادآوری سخنان مشرکان، می فرماید: خدا داناتر است که پیامبری خویش را کجا قرار دهد.
ذیل آیه «و لیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق...»(حجّ/22 29) آمده است که کفار بنی عبد مناف، مسلمانان را از طواف خانه خدا منع می کردند، از این رو پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عبد منافیها یادآور شد، طواف کنندگان و نمازگزاران کنار خانه خدا را در هر زمانی که باشد از طواف و نماز منع نکنند.[31]
بنی عبدمناف در سالهای نخست دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)تلاش کردند از حیثیت و شرف شاخه های خود دفاع و از تنش قبایل دیگر با پیامبر جلوگیری کنند؛ اما با گسترش دعوت آن حضرت، آنان به دو دسته حامی و مخالف تقسیم شدند. بنی هاشم (به جز ابولهب[32]) و بنی مطلب بن عبد مناف (به رغم اینکه همگی ایشان هنوز مسلمان نشده بودند) به هواداری از رسول خدا پرداختند[33]، چنان که در دوران محاصره اقتصادی، فرزندان مطّلب همراه بنی هاشم، در شعب ابی طالب حضور داشتند[34]؛ همچنین برخی از مطّلبیها، در دوران مدنی یار و مددکار پیامبر(صلی الله علیه وآله)بودند. عبیده، طفیل، حُصَیْن و مِسْطَح از تبار مطّلب در غزوه بدر در رکاب رسول خدا حضور داشتند.[35]
در مقابل، بنی نوفل و بنی عبد شمس بن عبد مناف رو در روی آن حضرت قرار گرفته و رد پای آنان، به ویژه تبار عبد شمس مانند بنی امیه و بنی ربیعة بن عبد شمس در میان امضاکنندگان پیمان محاصره اقتصادی[36]، توطئه قتل رسول خدا در دارالندوه[37]، مطعمین (عتبه و شیبه پسران ربیعة بن عبد شمس و حارث بن عامربن نوفل و ...) در

غزوه بدر[38] به چشم می خورد و بسیاری از ایشان تا سال فتح مکه (هشتم هجری) همانند دیگر قریش به پیامبر(صلی الله علیه وآله)ایمان نیاوردند.